مقاله قهر و مدارا درحكومت علوى 60 ص (docx) 96 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 96 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
قهر و مدارا درحكومت علوى
قهر و مدارا چه جايگاهى در سلوك اجتماعى و سياسى اميرالمؤمنين(ع) داشته است؟ اين مقاله عهده دار پرداختن به وجهه اى از اقدامات آن حضرت(ع) مى باشد. چه پس از رحلت پيامبر(ص) در مقام احقاق حق خويش، و چه در دوران خلفا و چه در هنگامه پذيرش حكومت و روزگاران حاكميت خويش كه بخش اصلى بحث را شامل مى گردد.
اميرالمؤمنين(ع) در جايگاه احقاق حق خود
رسول خدا(ص) به عنوان پيامبر، پيشوا، رهبر و حاكم جامعه اسلامى، به طور طبيعى دغدغه حكومت نوپايى را داشت كه در مدينه تشكيل داده بود و در اواخر عمر ايشان دايره تسلط اين حكومت تقريباً همه شبه جزيره حجاز را در بر گرفته بود. با توجه به جهات مختلفى كه اين مقال را حوصله پرداختن به آنها نيست، لازم بود جانشين رسول خدا و حاكم جامعه اسلامى بعد از آن حضرت، از طرف خدا معين شود و واگذارى اين امر در آن مقطع به انتخاب عمومى كار صحيحى نبود؛ از اين رو رسول خدا با اينكه در طول عمر خود بخصوص در دوران مدينه به صورتهاى مختلف شايستگى منحصر به فرد امام على(ع) براى امامت و حكومت را به جامعه اعلام كرده بود، با اين وجود بعد از بازگشت از حجة الوداع در محل غدير خم، به امر خداوند متعال همه اهل قافله بزرگ همراه خويش را جمع كرد و از آنان پرسيد كه:«آيا من به شما از خودتان سزاوارتر نيستم و بهتر از شما خير شما را نمى شناسم و نمى خواهم؟همگى از سر صدق و راستى فرياد برآوردند: آرى، چنين است اى رسول خدا.آن گاه رسول خدا فرمود: پس آگاه باشيد هر كس من ولىّ و سرپرست او بودم، اين علىّ سرپرست و ولىّ اوست ...»[1]و بعد از معرفى امام على(ع) به مقام ولايت و سرپرستى جامعه اسلامى، از همه حاضران خواست با ايشان بيعت كنند و همه كسانى كه در آن جمع بودند بدون استثنا، با امام بيعت كردند و عهد بستند كه مطيع و گوش به فرمان و پيرو امام على(ع) باشند. با اين اقدام رسول خدا مسأله جانشينى ديگر حل شده مى نمود و هيچ شبهه و ابهامى در آن وجود نداشت و به طور طبيعى بايد امام على(ع) بعد از رسول خدا زمام امور را به دست مى گرفت.با وفات رسول خدا(ص) و قبل از اينكه بدن مباركشان غسل داده شود، كفن گردد و به خاك سپرده شود، در حالى كه امام على(ع) اهل بيت و اصحاب باوفاى رسول خدا در مصيبت فراق محبوب خويش سر در گريبان غم در صدد انجام مقدمات و مراسم تجهيز و تدفين بودند، گروهى اندك در اقدامى ناگهانى، عجولانه و كودتايى، دور هم جمع شدند و با ابوبكر به عنوان خليفه رسول خدا بيعت كردند و با سوء استفاده زيركانه از وضعيت غمبار حاكم بر جامعه و شعله ور كردن حِقدها و كينه هايى كه از امام على(ع) در بعضى دلها بود، ياورانى به دور خود جمع كردند و هنوز كار تدفين رسول خدا انجام نشده، براى بيعت گرفتن از اهل بيت و امام على(ع) متوسل به خشونت شدند. استدلالهاى امام و اطرافيان فايده بخش نبود و اصولاً طرف مقابل به دنبال شنيدن استدلال نبود و براى كار خودش هم استدلال نداشت و با علم به صلاحيت امام و عدم صلاحيت خودشان، به اين كار اقدام كرده بودند، پس طبيعى بود كه هيچ سخن حقى آنان را از ادامه راه باطلشان بازنمى داشت. در اينجا تنها دو راه وجود داشت: قيام و جنگ براى گرفتن حق غصب شده و يا تسليم شدن و چشم پوشى از حق خود و واگذاردن جامعه به باطل. عقل و شرع راه اول را يقين مى كرد البته با شرايطى كه از جمله مهمترين آنان وجود ياور بود. در ابتداى كار، اقدام كنندگان جمع محدودى بودند و اگر امام تعدادى ياور جدى و فداكار مى يافت، مى توانست آنان را سركوب كند و عموم جامعه نيز خواهان حكومت امام بودند و امام مى توانست حكومت حقه خويش را اقامه كند. از اين رو ايشان بعد از تجهيز رسول خدا، به يارى خواهى از مهاجر و انصار اقدام كرد ولى متأسفانه آنان به دلايل مختلف از جانبازى در راه امام دريغ ورزيدند، عافيت طلبيدند و سكوت و تسليم اختيار كردند. امام بارها و بارها اين مطلب را بازگو كرد تا آيندگان عذر وى را بدانند. بعد از بازگشت از جنگ نهروان از ايشان پرسيدند:چرا با ابوبكر و عمر نجنگيدى آن چنان كه با طلحه، زبير و معاويه جنگيدى؟امام فرمود:رسول خدا(ص) با من عهد كرد: اگر ياور يافتى به سوى آنان بشتاب و با آنان بجنگ ولى اگر ياور نيافتى، دست بكش و خون خود را حفظ كن تا مظلومانه به من ملحق شوى.در عمل به عهد رسول خدا بعد از وفات ايشان و فراغت از تجهيزشان و جمع آورى قرآن، دست فاطمه و حسن و حسين را گرفتم و به در خانه اهل بَدْر و سابقان در دين رفتم و آنان را به حقم قسم دادم و به ياريم خواندم ولى جز چهار نفر: سلمان، عمار، مقداد و ابوذر، كسى مرا اجابت نكرد و (از اهل بيتم نيز) آنان كه ياورم در دين بودند: جعفر و حمزه، از بين رفته بودند و مانده بودم بين دو آزاد شده اى كه تازه مسلمان بودند: عباس و عقيل.قسم به آن كه محمد را بحق مبعوث كرد اگر آن روز كه با خويشاوندان تَيْم (ابوبكر كه از قبيله تيم بود) بيعت شد، چهل نفر ياور داشتم، در راه خدا با آنان مى جنگيدم.[2]در خطبه شقشقيه نيز مى فرمايد:«در اين انديشه بودم كه با دست تنها به پا خيزم يا در محيط خفقان ظلمانى صبر كنم ... پس بردبارى را عاقلانه تر يافتم و صبر كردم.»[3]در خطبه ديگرى مى فرمايد:«وقتى خوب نگاه كردم ديدم ياورى جز اهل بيتم ندارم پس بر آنان از مرگ بخل ورزيدم و ... .»[4]بنابراين اگر امام ياورانى مى يافت هم قيام وظيفه او بود و هم در آن اوايل احتمال موفقيت فراوان بود ولى متأسفانه امام ياورانى نيافت و نتوانست اقدامى كند و كودتا استقرار يافت.