Loading...

مقاله خيام نيشابوري 16 ص

مقاله خيام نيشابوري 16 ص (docx) 17 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 17 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم نيشابوري موسوم به خيام از بزرگترين و مشهورترين شعراي تاريخ ايران بعد از اسلام است كه معروفيت وي مرزها را در نورديده و در سرتاسر گيتي به عنوان شاعري خردگرا شناخته شده است. حكيم عمر خيام اگرچه بيشتر به عنوان شاعري رباعي سرا شهره گشته است ولي وي در واقع فيلسوف و رياضيداني بزرگ بود كه در طول عمر دراز خويش كشفيات مهمي در رياضيات و نجوم انجام داد. زندگي حكيم همچون عقايد و انديشههاي ژرف و پوينده او در هالهاي از ابهام فرو رفته است و افسانههايي كه به اين دانشمند بزرگ نسبت دادهاند حقايق و زندگي او را تا حدودي با داستانهايي غير واقعي درآميخته است. تاريخ زندگي حكيم معلوم نيست ولي بنابر شواهد امر خيام در سال 439 ه.ق در نيشابور، شهري كه به آن عشق ميورزيد و بخش مهمي از ايام عمرش را در آن گذارند، به دنيا آمده است. دوران كودكي و نوجواني حكيم نيز كاملا مشخص نيست ولي بطور قطع وي مطالعاتخود در زمينه علوم معمول آن روز را در نيشابور سپري كرده و به سبب نبوغ ذاتي و ذهن خلاق و استعداد والاي خويش به دستاوردهاي شگرفي نايل آمده است. نقل شده است كه خيام در كودكي با خواجه نظام الملك طوسي و حسن صباح مؤسس فرقه اسماعيليه همدرس بود و آن سه عهد كردند هر يك در بزرگي به منصب و مقامي دست يافت دو يار دبستاني ديگر را نيز بالا كشد... اين روايت براساس تحقيقات دانشمندان و مقايسه تاريخي زندگي اين سه شخصيت برجسته قاطعانه رد شده است حكيم عمر خيام ظاهرا پس از كسب علوم و معارف عصر خويش رهسپار سمرقند گشت و در اين شهر مورد توجه امير قرخانيان شمسالملك نصربن ابراهيم قرار گرفت و رساله معروف خود درباره جبر را نيز در همين زمان به رشته تحرير در آورد خيام سپس عازم اصفهانشد و به خدمت ملكشاه سلجوقي درآمد و به اصلاح تقويم ايراني و بناي رصدخانهاي در اصفهان همت گماشت.سلطان ملكشاه در دوره سلطنت خويش حكيم جوان را سخت گرامي داشت و امكانات فراواني براي فعاليتهاي علمي در اختيار خيام گذاشت. پس از روي كار آمدن سلطان سنجر سلجوقي حكيم عمر خيام كه در زمره ندماي خاص سلطان ملكشاه بود به خدمت وي درآمد و حتي سلطان را كه دچار آبله سختي شده بود مورد معالجه و درمان قرارداد ولي سنجر هيچگاه نظر مساعدي نسبت به خيام نداشت. از اين روي وي مدتيكوتاه پس از بر تخت نشستن سلطان سنجر به زادگاه خويش نيشابور بازگشت و باقيمانده عمرش رادر اين شهر به انزوا و گوشه نشيني گذارند.حوادث اواخر عمر خيام ناقص و ناكافي است و مهمترين روايتي كه در مورد زندگي وي در دست است حكايتي است كه نظامي عروضي از اين دانشمند بزرگ آورده است: (در زمستان سال 506 ه. ق به شهر مرو سلطان كس فرستاد به خواجه بزرگ صدرالدين (ابوجعفر) محمد بن المظفر (رحمها...) كه خواجه امام عمر را بگوي تا اختياري كند كه به شكار رويم كه اندر آن چند روز برف و باران نيايد و خواجه امام عمر در صحبت خواجه بود و در سراي او فرود آمدي. خواجه كس فرستاد و او را بخواند و ماجرا با وي بگفت و برفت و دو روز در آن كرد و اختياري نيكو كرد، و خود برفت و با اختيار سلطان را برنشاند. و چون سلطان برنشست و يك بانگ زمين برفت ابر درهم كشيد و باد برخاست و برف و دمه در ايستاد. خندهها كردند. سلطان خواست كه باز گردد، خواجه امام(عمر) گفت پادشاه دل فارغ دارد كه همين ساعت ابر باز شود و در اين پنج روز هيچ نم نباشد. سلطان براند ابر باز شد و در آن پنج روز هيچ نم نبود و كس ابر نديد.) اين پيش گويي ظاهرا در شصت وهفتمين سال از زندگي خيام صورت گرفته است. در فاصله شانزده سال آخر عمر حكيم كمتر اطلاعي از زندگي وي در دست است. خيام ظاهرا كماكان به مطالعه وتدريس مشغول بوده و بويژه كتابهاي فلسفي ابوعلي سينا را، كه او را استاد خود ميدانسته است، عميقا مطالعه و بررسي ميكرده است. تنها روايت موثقي كه در طي اين مدت در دست است از نظامي عروضي است كه پيشگويي معروف حكيم خيام را در مورد منزلگاه ابدياش نقل كرده است.(5) حكيم عمر خيام فقيه، فيلسوف، رياضيدان و منجمي بزرگ بود. وي بيشتر عمر خود را در تدريس رياضيات وفلسفه گذراند و اكثر آثار ابوعلي سينا را مطالعه نمود و يكي از خطبههايمعروف ابن سينا در باب يگانگي خداوند متعال را نيز از عربي به فارسي برگرداند. وي اگرچه در حال حاضر بيشتر به سبب رباعيات شيرينش معروف گشته است ولي چندان شعر و شاعري را جدي نميگرفت و شايد تا حدودي نيز شأن خود را بالاتر از پرداختن به سرايش شعر ميدانسته است. مورخان با وجود اينكه استعداد و نبوغ حكيم را در علوم مختلف اعم از عقلي و نقلي و رياضي ونجوم ستودهاند ولي وي را در تعليم و انتشار دانش ژرفي كه در سينه خود داشته بخيل دانستهاند و از قرار معلوم حكيم چندان توجهي به تربيت شاگردان برجسته و نگارش كتابهاي علمي نداشته است. البته بسياري از دانشمندان فعلي با بررسي شخصيت و آثار و افكار اين فيلسوف بزرگ شرايط سياسي و اجتماعي دوره سلجوقيان و مخالفت علماي سني مذهب و قشري متعصب با افكار فلسفي را دليل عمده عدم رغبت حكيم خيام به نگارش انديشههاي عميق دروني او دانستهاند. افكار و انديشههاي خيام بويژه در علم رياضي در دو مبحث مجزا تحت عنوان ((نظريات رياضي حكيم خيام (جبر، هندسه)، و نظريات حكيم عمر خيام و غياث الدين كاشاني، در علم حساب و محاسبات عددي)) مورد بحث قرار گرفته است، از اين جهت بررسي دانش والاي وي در علم پيچيده رياضي در اين بخش ضرورت چنداني ندارد. بزرگترين فعاليت نجومي حكيم عمر خيام محاسبه و تعيين جدول موسوم به تقويم جلالي بود كه در سال 476 ه.ق به دستور سلطان جلال الدين ملكشاه سلجوقي مأمور انجام آن گشت و به همراهي گروهي از دانشمندان مطالعاتي درخصوص تأسيس رصدخانهاي بزرگ انجام داد. وي سپس حاصل مطالعات خود و ساير دانشمندان را به خدمت شاه بدين گونه ارائه نمود كه به علت اينكه در حركات كواكب به مرور ايام تفاوتهاي فاحش پديد ميآيد هر سي سال يك بار بايد رصدي انجام گيرد و اين امر به جهت سپري شدن عمر وي و ديگر اعضاء اين هيئت مطالعاتي امكان پذير نيست. از اين روي به پيشنهاد خيام قرار بر آن شد كه تاريخي وضع گردد كه اول سال آن در هنگام اعتدال ربيعي يعني در هنگامي كه آفتاب به اول برج بره وارد نشود قرار گيرد و كبيسههاي لازم به گونهاي وضع شوند تا اول سال همواره در يك موقع باشد و به مرور زمان تغيير نيابد و نام ملكشاه نيز كه بر اين تاريخ قرار ميگيرد ابدي شودحكيم در فلسفه اسلامي و فلسفه يوناني نيز تبحر خاصي داشت و اصول پيچيده فلسفه يونانيو افكار وعقايد علماء بزرگ يونان را با زباني ساده به شاگردان خود ميآموخت. خيام در فلسفه داراي بينش ژرفي بود و معتقدات ديني خود را نيز با همين بينش مورد بررسي قرار ميداد. در اشعار خيام كه سالها پس از مرگ او منتشر شدافكار فلسفي او كه تصويري روشن و شفاف از پويندهاي شك انديش، آگاهي ناخرسند از محدوديتهاي روش علمي،عالمي كه به عبث در جستجوي يافتن تبيين عقلي تناقضات زندگي و مرگ و آفرينش و انهدام و تركيب و گسيختگي و وجود و عدم ميباشد به خوبي جلوهگر است. بعضي از دانشمندان معتقدند برخي از عقايد فلسفي خيام همچون شك درباره وجود خدا و جهان ديگر و بقاي روح و قيامت ذهن اين فيلسوف را از يقين مذهبي باز ميداشت و لذا دردوره حيات خويش مورد تنفر و حتي تكفير فقها و علماء بود.(8) علاوه بر علماء قشري و متعصب، عرفا و صوفيان زمان خيام نيز عليرغم برخي تشابهات فكري تمايل چنداني به او نداشتند. بعدها پس از مرگ خيام و انتشار برخي رباعيات منسوب به او شك و بدبيني صوفيان و عرفاي مشهوري همچون نجمالدين دابه (فوت در سال 654ه.ق)(9) و فريد الدين عطار نيشابوري (537 ـ617 ه ق) نيز عليه خيام برانگيخته شد(10) و آنان وي را دانشمندي دانستند كه در تمام زندگيش عقل را بر كشف و شهود ترجيح ميداد. با وجود اينكه شهرت فعلي خيام بيشتر به سبب اشعار زيبا و عرفاني او بويژه رباعيات منسوب به وي است ولي ظاهرا حكيم وقت بسيار كمي از زندگي پر بركت خويش را صرف سرايش شعر و شاعري نمود و همانگونه كه اشاره شد شايد سرودن شعر را دون مقام والاي علمي خويش ميدانست. اشعاري كه از وي برجاي مانده است بيشتر در قالب رباعي و بصورت دو بيتيهايي ساده و كوتاه است كه بدور از هرگونه فضل فروشي و تلاش براي لفاظي،عميقترين انديشهها و معاني فلسفي متفكري بزرگ و وارسته را در مقابل اسرار عظيم آفرينش به تصوير كشيده است. مضمون عمده اشعار منسوب به خيام همچون عقايد فلسفي وي توجه به مرگ و فنا، شك و حيرت، افسوس از گذر عمر و... است. اشعار فعلي منسوب به خيام بيش از هزار رباعي را در بر ميگيرد ولي اكثر محققان تنها 100 رباعي را از آن شاعر دانسته و ساير اشعار را اگرچه تفاوت چنداني با رباعيات واقعي خيام ندارند سروده برخي از شاعران وعارفان زمان وي و اندكي پس از مرگ خيام دانستهاند كه بدليل گستاخي و زيادهروي در ابراز عقايد فلسفي خود اين رباعيات را به حكيم خفته در خاك نسبت داده و خود را از مجازاتهاي سخت احتمالي كه ممكن بود دامن گيرشان شود رهانيدهاند. رباعيات خيام در قرن نوزدهم توسط ادوارد فيتز جرالد شاعر بزرگ انگليسي و در نهايت هنرمندي به زبان انگليسي ترجمه شد و مورد استقبال شديد محافل علمي و ادبي اروپا قرار گرفت به صورتي كه رباعيات خيام در مدتي كوتاه به زبانهاي ايتاليايي، روسي، فرانسوي، آلماني، عربي، تركي و ارمني و اسپانيايي نيز ترجمه شد و اين دانشمند ايراني شهرتي جهاني يافت. اجزاي پيالهاي كه درهم پيوست / بشكستن آن روا نميدارد مست // چندين سر و پاي نازنين از سر دست / بر مهر كه پيوست و به كين كه شكست // *** زآوردن من نبود گردون را سود / وزبردن من جاه و جلالش نفزود // وزهيچ كسي نيز دوگوشم نشنود / كه آوردن و بردن من از بهرچه بود// *** در دايرهاي كامدن و رفتن ماست / آن را نه بدايت نه نهايت پيداست // كس مينزد و مي در اين معني راست / كين آمدن از كجا و رفتن به كجاست // *** دارنده چو تركيب طبايع آراست / از بهر چه او فكندش اندركم و كاست // گر نيك آمد شكستن از بهر چه بود / ور نيك نيامد اين صور عيب كراست // *** ما لعبتكانيم و فلك لعبت باز / از روي حقيقتي نه از روي مجاز // باز چو همي كند بر نطع وجود / رفتيم به صندوق عدم يك يك باز // *** / از اين اعجوبه علم و هنر آثاري در فلسفه و رياضي و نجوم به عربي و فارسي برجاي مانده است كه هر يك نمايانگر علم و دانش عميق اودر علوم مختلف زمان خويش است. - خيام به معني خيمهدوز است و ظاهرا به سبب اينكه پدر حكيم خيمه دوز بوده اين لقب بر وي نهاده شده است. 2- نويسنده كتاب تاريخ الفي به روايتي اشاره كرده است كه براساس آن اصل و نسبت خيام از روستايي به نام شمشاد در نزديكي بلخ بوده ولي حكيم خود در نزديكي استرآباد در كرانه شمال و شرقي درياي خرز به دنيا آمده است. 3- اكثر محققان صحت اين داستان را مردود دانستهاند چرا كه صرفنظر از تفاوت تاريخ تولد اين سه تن، محل تحصيل آنها نيز در يك شهر خاص نبوده است. داستان سه يار دبستاني كه بسيار مشهور است و حتي در كتاب جامع التواريخ رشيد الدين فضل ا... همداني نيز ذكر شده است بدين گونه است: (... و عداوت و وحشت را در ميان ايشان سبب آن بود كه سيدنا (حسن صباح) و عمر خيام و نظام الملك به نيشابوردر كتاب بودند و چنانكه عادت ايام صبي و رسم كودكان ميباشد، قاعده مصادقت و مصافات ممهد و مسلوك ميداشتند تا غايتي كه خون يكديگر بخوردند و عهد كردند كه از ما هر كدام كه به درجه بزرگ و مرتبه عالي برسد ديگران را تربيت و تقويت كند. از اتفاق... نظام الملك به وزارت رسيد، عمر خيام به خدمت او آمد و عهود و مواثيق ايام كودكي ياد كرد. نظام الملك حقوق قديم بشناخت و گفت: توليت نيشابور و نواحي آن تراست. عمر مردي بزرگ و حكيمي فاضل و عاقل بود. گفت سوداي ولايتداري و سر امر و نهي عوام ندارم. مرا بر سبيل مشاهره و مساينه ادراري وظيفه فرماي. نظام الملك او را ده هزار دينار ادرار كرد از محروسه نيشابور، كه سال به سال بيتبعيض ممضي و مجري دارند...) ادامه اين داستان شرح آمدن حسن صباح است به نزد نظام الملك. حسن خواستار آنست كه از لطف و عنايت خواجه نصيبي يابد و خواجه به وي ميگويد كه توليت ري يا اصفهان را اختيار كن، لكن حسن اين كار را نميپذيرد و تنها غرضش آنست كه در دربار سلطان مقامي بلند بدست آورد، و چون بدان مقام ميرسد سعي در آن دارد كه ولينعمت خويش را از مقام وزارت بزير آرد و خود برجاي او نشيند. اما سعيش بي ثمر ميماند و ننگين و سرفكنده از خراسان ميگريزد و به اصفهان ميرود و از آنجا راه دربار المستنصر، خليفه فاطمي مصر را در پيش ميگيرد. وي در قاهره به نزاريان ميپيوندد و پس از چندي به ايران مراجعت ميكند تا دعوت جديد را بنام نزار منتشر سازد...اين داستان اگرچه افسانه است ولي از لحاظ اخلاقي بسيار جالب توجه و پندآموز ميباشد. 4- ابوالحسن بيهقي درخصوص احترام امير قراخاني به خيام آورده است: (همواره وي را بسيار بزرگ ميداشت. چندانكه در ديوان خويش وي را در كنار خود مينشاند.( 5-در سنه ست و خمسمائه به شهر بلخ در كوي برده فروشان در سراي امير... بوسعد... خواجه امام عمر خيامي و خواجه امام مظفر اسفزاري نزول كرده بودند و من بدان خدمت پيوسته بودم. در ميان مجلس عشرت از حجهالحق عمر شنيدم كه او گفت گور من در موضعي باشد كه هر بهاري شمال بر من گل افشان ميكند. مرا اين سخن مستحيل نمود و دانستم كه چنويي گزاف نگويد. چون در سنه ثلثين به نيشابور رسيدم چهار سال بود تا آن بزرگ روي در نقاب خاك كشيده بود و عالم سفلي از او يتيم مانده و او را بر من حق استادي بود. آدينهاي به زيارت او رفتم، و يكي را با خود ببردم كه خاك او به من نمايد. مرا به گورستان حيره بيرون آورد و بردست چپ گشتم، در پايين ديوار باغي خاك او ديدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن خاك بيرون كرده، و چندان برگ شكوفه بر خاك او ريخته بود كه خاك او در زير گل پنهان شده بود. مرا ياد آمد آن حكايت كه به شهر بلخ از وشنيده بودم، گريه بر من افتاد كه در بسيط عالم و ربع مسكون او را هيچ جاي نظيري نميديدم. ايزد (تبارك و تعالي) جاي او درجنان كناد، بمنه و كرمه . 6- شهر زوري در كتاب نزهه الارواح كه در قرن هفتم ه.ق برشته تحرير درآورده است حافظه حكيم را چندان قوي دانسته است كه كتابي را كه هفت بار در اصفهان خوانده بود چندي بعد در نيشابور تقريبا كلمه به كلمه نوشت. شهر زوري تسلط خيام برفقه اللغه تازي و قرائات هفت گانه قرآن را نيز در حد كمال دانسته است. 7- خيام و ديگر منجماني كه در تنظيم تاريخ جلالي مشاركت داشتند تاريخ جلالي را با در نظر گرفتن اينكه بر حسب زيج جديد طول دقيق سال 365 روز و پنج ساعت و 49 دقيقه و 15 ثانيه و 48 رابعه است تنظيم نمودند و مقرر داشتند كبيسهها طوري چهار سال به چهار سال انجام شوند كه ماههاي اين تاريخ نيز شمسي حقيقي باشد... يعني مبدأ هر ماه روزي باشد كه آفتاب در نصف النهار آن روز در درجه برجي باشد از بروج دوازده گانه به شرطي كه نصف النهار پيشتر در آخر برج مقدم باشد. ولي چون مكث آفتاب در بروج مختلف بود... نخواستند كه ايام اوراق در تقويم مختلف باشد. بنابراين هر ماهي در اين تاريخ را بسي روز گرفتند بيتفاوت و پنج روز باقيمانده را به اتفاق پيشنهاد كردند كه در آخر اسفند ماه افزوده شود... نام ماهها همان ماههاي فارسي قديم بود منتها براي تميز دادن آنها از ماههاي قديم به اين ماهها لفظ جلالي را افزودند مانند فروردين ماه جلالي و ارديبهشت ماه و غيره. تقويم امروز ايران حاصل محاسباتي است كه خيام و ديگر منجمان عصر او صورت دادهاند. 8-قزويني در آثار البلاد در بيزاري حكيم از علما و فقهاي قشري و متعصب داستاني از خيام نقل كرده است بدين مضمون كه وي فقيهي را كه هر روز صبح زود پنهاني به نزد او ميآمد و فلسفه ميآموخت ولي بر منبر خيام را كافر و ملحد ميخواند. مدتها تحمل كرد به اميد آنكه از دشنام گويي به حكيم دست بردارد. خيام سرانجام طاقت خود را از دست داد و يك روز صبح پيش از آنكه فقيه براي درس خواندن به نزد او بيايد شاگردان خود را فراخواند و به محض ورود فقيه به منزلش آنها را طلب كرد. بدنبال هياهويي كه در گرفت بسياري از مردم نيشابور در خانه حكيم گرد آمدند و وي داستان فقيه و شيوه منافقانه او را براي مردم بازگو نمود. 9- نجم الدين دابه در توصيف خيام گفته است: (آن بيچاره فلسفي و دهري و طبايعي است كه... سرگشته و گمگشته و...غايت حيرت و ضلالت است.( 10- عطار نيشابوري در مثنوي الهي نامه داستاني از عارفي پاك ضمير و نهان بين آورده كه ميتوانسته انديشه مردگان را بخواند. نهان بين را بر سر گور خيام ميبرند و چون از وي خواسته ميشود كه هنر خويش بنمايد جواب ميگويد: ... كه اين مردي است اندر ناتمامي. بدان درگه چو روي آورده بودست/ مگر دعوي دانش كرده بودست // كنون چون گشت جهل خويش عيانش / عرق ميريزد از تشوير جانش // ميان خجلت و تشوير ماندست/ وزان تحصيل در تقصير ماندست// جايگاه علمي خيام خيام غياث الدين ابوالفتح، عمر بن ابراهيم خيام (خيامي) در سال 439 هجري (1048 ميلادي) در شهر نيشابور و در زماني به دنيا آمد كه تركان سلجوقي بر خراسان، ناحيه اي وسيع در شرق ايران، تسلط داشتند. وي در زادگاه خويش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نيشابوري علوم زمانه خويش را فراگرفت و چنانكه گفته اند بسيار جوان بود كه در فلسفه و رياضيات تبحر يافت. خيام در سال 461 هجري به قصد سمرقند، نيشابور را ترك كرد و در آنجا تحت حمايت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضي القضات سمرقند اثر برجسته خود را در جبر تأليف كرد. خيام سپس به اصفهان رفت و مدت 18 سال در آنجا اقامت گزيد و با حمايت ملك شاه سلجوقي و وزيرش نظام الملك، به همراه جمعي از دانشمندان و رياضيدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه اي كه به دستور ملكشاه تأسيس شده بود، به انجام تحقيقات نجومي پرداخت. حاصل اين تحقيقات اصلاح تقويم رايج در آن زمان و تنظيم تقويم جلالي لقب سلطان ملكشاه سلجوقي) بود. در تقويم جلالي، سال شمسي تقريباً برابر با 365 روز و 5 ساعت و 48 دقيقه و 45 ثانيه است. سال دوازده ماه دارد 6 ماه نخست هر ماه 31 روز و 5 ماه بعد هر ماه 30 روز و ماه آخر 29 روز است. هر چهار سال، يكسال را كبيسه مي خوانند كه ماه آخر آن 30 روز است و آن سال 366 روز مي شود در تقويم جلالي هر پنج هزار سال يك روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتيكه در تقويم گريگوري هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد. .دستاوردهاي علمي خيام براي جامعه بشري متعدد و بسيار درخور توجه بوده است. وي براي نخستين بار در تاريخ رياضي به نحو تحسين برانگيزي معادله هاي درجه اول تا سوم را دسته بندي كرد، و سپس با استفاده از ترسيمات هندسي مبتني بر مقاطع مخروطي توانست براي تمامي آنها راه حلي كلي ارائه كند. وي براي معادله هاي درجه دوم هم از راه حلي هندسي و هم از راه حل عددي استفاده كرد، اما براي معادلات درجه سوم تنها ترسيمات هندسي را به كار برد؛ و بدين ترتيب توانست براي اغلب آنها راه حلي بيابد و در مواردي امكان وجود دو جواب را بررسي كند. اشكال كار در اين بود كه به دليل تعريف نشدن اعداد منفي در آن زمان، خيام به جوابهاي منفي معادله توجه نمي كرد و به سادگي از كنار امكان وجود سه جواب براي معادله درجه سوم رد مي شد. با اين همه تقريبا چهار قرن قبل از دكارت توانست به يكي از مهمترين دستاوردهاي بشري در تاريخ جبر بلكه علوم دست يابد و راه حلي را كه دكار بعدها (به صورت كاملتر) بيان كرد، پيش نهد. خيام همچنين توانست با موفقيت تعريف عدد را به عنوان كميتي پيوسته به دست دهد و در واقع براي نخستين بار عدد مثبت حقيقي را تعريف كند و سرانجام به اين حكم برسد كه هيچ كميتي، مركب از جزء هاي تقسيم ناپذير نيست و از نظر رياضي، مي توان هر مقداري را به بي نهايت بخش تقسيم كرد. همچنين خيام ضمن جستجوي راهي براي اثبات "اصل توازي" (اصل پنجم مقاله اول اصول اقليدس) در كتاب شرح اصول مشكل آفرين كتاب اقليدس، مبتكر مفهوم عميقي در هندسه شد. در تلاش براي اثبات اين اصل، خيام گزاره هايي را بيان كرد كه كاملا مطابق گزاره هايي بود كه چند قرن بعد توسط واليس و ساكري رياضيدانان اروپايي بيان شد و راه را براي ظهور هندسه هاي نااقليدسي در قرن نوزدهم هموار كرد. بسياري را عقيده بر اين است كه مثلث حسابي پاسكال را بايد مثلث حسابي خيام ناميد و برخي پا را از اين هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله اي نيوتن را بايد دو جمله اي خيام ناميد. البته گفته مي شود بيشتر از اين دستور نيوتن و قانون تشكيل ضريب بسط دو جمله اي را جمشيد كاشاني و نصيرالدين توسي ضمن بررسي قانون هاي مربوط به ريشه گرفتن از عددها آورده اند. استعداد شگرف خيام سبب شد كه وي در زمينه هاي ديگري از دانش بشري نيز دستاوردهايي داشته باشد. از وي رساله هاي كوتاهي در زمينه هايي چون مكانيك، هيدرواستاتيك، هواشناسي، نظريه موسيقي و غيره نيز بر جاي مانده است. اخيراً نيز تحقيقاتي در مورد فعاليت خيام در زمينه هندسه تزئيني انجام شده است كه ارتباط او را با ساخت گنبد شمالي مسجد جامع اصفهان تأئيد مي كند. سامانيابي جبر نخست توسط محمد بن موسي خوارزمي انجام شد و در مرحله بعد، حكيم خيام در هندسه، به اصل توازي( يعني از هر نقطه خارج از يك خط، فقط ميتوتن يك خط موازي با آن رسم كرد) و در جبر به طبقه بندي و حل معادلههاي درجهي اول، دوم و سوم پرداخته است. اهميت كار علمي وي نزد اهل فن چنان آشكار است كه او را نسبت به عصر خويش چهار قرن به دوران معاصر نزديكتر ميدانند. كارهاي او در جبر بيشتر به عصر دكارت، پاسكال و نيوتون متعلق است تا به زمان خود خيام. از اين رو، ميتوان او را بزرگترين رياضيدان عصر خود و شايد بزرگترين رياضيدان دوران علوم اسلامي دانست. خيام از كارهاي ارشميدس در فيزيك آگاه بود و آنها را دنبال ميكردو او ترازويي ساخته بود كه درصد طلا و نقرهي آلياژي را كه از آن دو تشكيل شده بود، اندازهگيري ميكرد. خيام در نگاه زندهياد دكتر مصاحب كتاب جبر و مقابله يكي از مهمترين كتابهاي خيام است كه آن را از عربي به فارسي ترجمه كردم. اين كتاب به زبان انگليسي و روسي نيز ترجمه شده و مورد توجه رياضيدانان جهان است. او در اين كتاب معادلههاي درجهي اول، دوم و سوم را معرفي و به روش هندسي با استفاده از مقطع مخروطي حل كرده است. در بخشي از صفحههاي آغازين اين كتاب آمده است: " به ياري خدا و توفيق نيك وي، گويم كه فن جبر و مقابله فني است علمي كه موضوع آن عدد مطلق و مقدارهاي قابل سنجش است، از آن جهت كه مجهولاند ولي مرتبط با چيز معلومي هستند كه به وسيلهي آن ميتوان آن را استخراج كرد و اين چيز يا كميتي است و يا رابطهاي است كه بستگي به معلوم و مجهول به آن است، و از بررسي و تحليل مجهولات موضوع مساله استنباط ميشود. عادت جبريها اين است كه در فن خود مجهولي را كه ميخواهد استخراج كنند، شيء [x] و حاصلضرب آن را در مثل خودش، مال [x2] و حاصلضرب مال آن را در آن، كعب [x3] و حاصلضرب كعب آن را در مثل آن، مال مال [x4] و حاصلضرب كعب آن را در مال آن، مال كعب [x5] و حاصلضرب كعب آن را در خودش، كعب كعب [x6] گويند و به همين قياس تا هر مرتبه كه پيش رويم ..." خيام در نگاه زندهياد استاد همايي همزمان با بازگشايي رسمي آرامگاه جديد خيام كتابي به نام خيامينامه منتشر كردم كه در آن نتيجهي پژوهشهاي خود را دربارهي خيام و آثار او آوردهام. موضوع نخستين جلد خيامينامه، رسالهي شرح مااشكل من مصادرات اقليدس است كه ويدمان و ژاكوب آن را به آلماني و دكتر عليرضا امير معز آن را به انگليسي ترجمه كردهاند. اين اثر به روسي نيز ترجمه شده است. در بخشي از اين كتاب آمده است:" باري چون در كتاب اصول اقليدس در آن سه موضوع كه اشاره شد خلل و نقيصهاي يافتم كه تا كنون اصلاح نشده بود، اهتمام خود را مصروف بر اصلاح آن كردم ..." خيام در نگاه استاد شهرياري حكيم خيام در مقالهي نخست شرح مااشكل من مصادرات اقليدس، ضمن جست و جوي راهي براي اثبات اصل توازي، مبتكر مفهوم عميقي در هندسه است. او پارهخط راستي را در نظر ميگيرد و از دو انتهاي آن، دو پارهخط راست برابر، عمود بر پاره خط راست اول و در يك طرف رسم ميكند. اگر دو انتهاي پارهخطهاي راست عمود را به هم وصل كنيم، يك چهار ضلعي به دست ميآيد و با دو زاويهي قائمهي مجاور و دو ضلع روبهروي برابر كه به دو زاويهي قائمه متصل هستند. اگر بتوان ثابت كرد، دو زاويهي ديگر اين چهار ضلعي، كه خيام آن را چهار ضلعي دو قائمهي متساوي الساقين مينامد، قائمه است، مثل اين است كه اصل تساوي را ثابت كرده باشيم. خيام در نگاه صادق هدايت ترانههاي خيام به قدري ساده، طبيعي و به زبان دلچسب ادبي و معمولي گفته شده است كه هر فردي را شيفتهي آهنگ و تشبيههاي قشنگ آن ميكند و از بهترين نمونههاي شعر فارسي است. خيام قدرت اداي مطلب را به اندازه اي رسانيده كه گيرندگي و تاثير آن حتمي است و انسان به حيرت ميافتد كه يك عقيدهي فلسفي مهمي چگونه ممكن است در قالب يك رباعي بگنجد و چگونه ميتوان چند رباعي گفت كه در هر كدام يك فكر و فلسفهي مستقل مشاهده شود و در عين حال با هم هماهنگ باشند. خيام در نگاه شاعرانهي شادروان فريدون مشيري حكيم نيشابور چون صبح نيشابور ، دلي روشن داشت همواره پيامآور بيداري بود وارستهء دل به زندگاني بسته آن لحظه شناس دم غنيمت دان را بيدارتر از روان بيدار جهان چشم از همه شو گشاده در كار جهان هر چند به اسرار جهان راه نبرد دانست چگونه خوب مي بايد زيست بسيار اگر زمي ، سخن گفت و ستود دنبال نجات لحظه ها مي گرديد گرگوش كني ، هر سخنش فرياد است گر در نگري ان چه در انديشه اوست بر جان ، زپرند علم ، پيراهن داشت تاريكي خواب جهل را دشمن داشت جز مرگ زدام هر چه باور رسته نيروي يقين به زندگي پيوسته با نور خرد رفت به ديدار جهان يك ذره نبرد ره به اسرار جهان دانست چگونه راه بايست سپرد دانست چگونه خوب مي بايد مرد مي در معنا ، نمادي از شادي بود جان را به نشاط ، رهبري مي فرمود خلق كه فرياد به گوشش باد است پيكار بزرگ داد با بيداد است كتابهاي خيام الرساله في البراهين علي مسائل علم جبر و المقابله الرساله في الاحتيال المعرفه مقداري الذهب و الفضه في جسم مركب منها الرساله في شرح ما اشكل من مصادرات كتاب اقليدس ترجمهي فارسي خطبهي ابن سينا در توحيد الرساله في قسمه ربع الدايره رساله في الكون و التكليف الرساله القول علي جناس التي بالاربعه الساله ضروره التضاد في العالم و الجبر و البقاء الرساله الالضياء العقلي في موضوع العلم الكلي الرساله في علم كليات وجود الرساله في الوجود الرساله جواب الثلاث مسائل نوروزنامه رباعيها مشكلات حساب شرح المشكل من كتاب الموسيقي مختصر في طبيعيات لوازم الامكنه تقويم جلالي: تقويم جلالي يا ملكي تقويمي است كه در زمان سلطنت جلالالدين ملكشاه سلجوقي تدوين شد كه تقويم فعلي ايران به همان پايه است. علل وضع اين تقويم اين بود كه چون تاريخ يزدگردي كه اختصاص به زردشتيان داشت بدون كبيسه حساب ميشد به همين جهت نوروز ثابت نميماند و با اول بهار كه ابتداي سال طبيعي است مطابقت نداشت، به همين علت خواجه نظامالملك و سلطان ملكشاه در صدد اصلاح تقويم برآمدند، در نتيجه جمعي از منجمين مامور تنظيم تقويم شدند كه از جمله حكيم عمر خيام، ميمون بن نجيب واسطي، ابوالمظفر استقراري و چندتن ديگر را برشمردهاند. محل كار رصدخانه را به اختلاف در اصفهان و ري و نيشابور ذكر كردهآند. مبدا اين تاريخ را ابن اثير ضمن وقايع سال 471 هجري قمري نوشته است كه روز جمعه نهم رمضان سال 471 ه.ق (مطابق 15 مارس 1078 ميلادي) است. سال جلالي از اول بهار (نوروز سلطاني) آغاز ميشود. اسامي ماهها عبارتند از فروردين الي آخر و سال به فصول چهارگانه تقسيم شده است. در اين تقويم اول سال روزي است كه خورشيد بين ظهر روز قبل و ظهر آن روز وارد برج حمل (نقطه گاما) ميشود، به همين علت سال جلالي برخلاف سال مسيحي كه در هر ده هزار سال قريب سه روز با سال حقيقي اختلاف پيدا ميكند هميشه مطابق با سال حقيقي است از اينرو آن را ميتوان دقيقترين تقويم جهان دانست. سالهاي كبيسه در تقويم جلالي (مانند تقويم كنوني ايران) ثابت نيستند و كبيسه كردن مطابق با نتايج رصد هر سال است. كبيسه معمولا بعد از چهار سال يك بار اجرا ميشود ولي بعد از هر 29 يا 28 سال يك بار كبيسه بعد از 5 سال اجرا ميشود يعني به جاي سال 32 سال 33 را كبيسه ميگيرند. تقويم رسمي ايران بر اساس تقويم جلالي است. در كتاب علم و تمدن در اسلام تاليف «سيدحسين نصر» در مورد حكيم عمر خيام و تقويم جلالي آمده است: «عمر خيام، بزرگترين شاعر شناخته شده ايران در مغرب زمين و همچنين از برجستهترين دانشمندان دوره قرون وسطي بوده است. در 475/76-1074 در رياضيات مشهور بود و ملكشاه از او براي اصلاح تقويم دعوت كرد. اين تقويم كه به جلالي معروف است، هنوز در ايران رايج است و دقيقتر از تقويم گرگوريايي است.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته