پاورپوینت روان خوانی طراران (pptx) 9 اسلاید
دسته بندی : پاورپوینت
نوع فایل : PowerPoint (.pptx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد اسلاید: 9 اسلاید
قسمتی از متن PowerPoint (.pptx) :
روان خوانی طراران
چنین گویند که مردی به بغداد آمد و بر درازگوش نشسته بود و بزی را رشته در گردن کرده و جَلاجل در گردن او محکم بسته، از پس وی میدوید.
سه طرّار نشسته بودند. یکی گفت: من بروم و آن بز را از مرد بدزدم.
دیگری گفت: این سهل است، من خر او را بیاورم. پس آن یکی بر عقب مرد روان شد.
دیگری گفت: این سهل است، من جامههای او را بیاورم.
پس یکی بر عقب او روان شد. چنان که موضع خالی یافت، جلاجل از گردن بز باز کرد و بر دنبال خر بست. خر، دُنب را میجنبانید و آواز جلاجل به گوش مرد میرسید، و گمان میبرد که بز، برقرار است
معنی واژگان مهم
قلمرو
زبانی:
درازگوش: خر / رشته: طناب
/
جَلاجل:
جمع جلجل، زنگ، زنگوله / از پس: از پشت،
عقب
طرار:
دزد
سهل:
آسان / روان شد: روانه
شد
جامه:
تن پوش / روان شد: روانه شد /
موضع
:
جا، محل قرار گرفتن چیزی / دنبال: دم /
جنبانیدن
:
تکان دادن / آواز: صدا /
بر
قرار است:
پا برجا است
قلمرو زبانی:
درازگوش: خر /
رشته:
طناب /
جَلاجل:
جمع جلجل، زنگ، زنگوله /
از پس:
از پشت، عقب
طرار:
دزد
سهل:
آسان /
روان شد:
روانه شد
جامه:
تن پوش /
روان شد:
روانه شد /
موضع:
جا، محل قرار گرفتن چیزی /
دنبال:
دم /
جنبانیدن:
تکان دادن /
آواز:
صدا /
بر قرار است:
پا برجا است
آن دیگر بر سر کوچۀ تنگ، استاده بود. چون آن مرد برسید، [طرار] گفت: طُرفه مردمان اند مردمان این دیار، جلاجل بر گردن خر بندند و او بر دنبِ خر بسته است
.
آن مرد درنگریست، بز را ندید. فریاد کرد که بز را که دید؟
طرّار دیگر گفت: من مردی را دیدم که بزی داشت و در این کوچه فروشد.
آن مرد گفت: ای خواجه، لطف کن و این خر را نگاه دار تا من بز را بطلبم.
طرّار گفت: بر خود منّت دارم، و من مؤذّن این مسجدم و زود
بازآی
آن مرد به طرف کوی فرو رفت. طرّار خر را برد. آن طرّار دیگر بیامد که گفته بود که: «من جامۀ او را بیارم». از اتفّاق، بر سر راه، چاهی بود. طرّار بر سر آن چاه بنشست؛ چنان که آن مرد برسید و طلب خر و بز میکرد. طرّار فریاد برآورد و اضطراب
مینمود
آن مرد او را گفت: ای خواجه، تو را چه رسیده است؟! خر و بزِ من برده اند و تو فریاد میکنی
؟!
طرّار گفت: صندوقچهای پُر زر از دست من در این چاه افتاد و من در این چاه نمی توانم شد. ده دینار تو را دهم، اگر تو این صندوقچۀ من از اینجا برآوری
.
پس آن مرد، جامه و دستار برکشید و بدان چاه فروشد.
معنی واژگان مهم
قلمرو زبانی:
استاده
: ایستاده /
طرفه:
شگفت آور، عجیب /
دیار:
سرزمین
/
جَلاجل:
جمع جلجل، زنگ، زنگوله /
دنب:
دم
درنگریست:
توجه کرد، نگاه کرد /
فروشدن:
داخل
شد
خواجه:
آقا /
طلبیدن:
طلب
کردن
کوی:
کوچه بزرگ، برزن /
فرو رفت:
پایین رفت
/
از اتفاق
: اتفاقا /
اضطراب
:
نگرانی، پریشانی /
نمودن:
نشان
دادن
خواجه:
آقا / را در «تو را چه رسیده»: حرف اضافه به معنای «به
»
معنی واژگان مهم
قلمرو
زبانی:
زر: طلا /
شدن:
رفتن
دینار
:
سکه طلا /
برآوردن
:
بالا
آوردن
جامه:
تن پوش
/
دستار:
عمامه، سربند
فروشدن
:
داخل
شدن
طرّار
، جامه و دستار برگرفت و برد.
پس آن مرد در چاه فریاد میکرد که در این چاه هیچ نیست و هیچ کس جواب نداد. آن مرد را ملال گرفت. چون به بالا آمد، جامه و طرّار باز ندید. چوبی برگرفت و بر هم میزد.
مردمان گفتند: چرا چنین میکنی؟ مگر دیوانه شدی؟! گفت: نه، پاس خود میدارم که مبادا مرا نیز بدزدند.
معنی واژگان مهم
قلمرو زبانی:
برگرفت
:
برداشت
/
ملال:
رنج و اندوه، خستگی
/
را:
مفعولی /
گرفت:
چیره شد، فراگرفت
مگر:
واژه پرسش /
پاس:
نگهبانی،
نگهداری
لطایف الطّوایف، فخرالدّین علی
صفی
پاسخ درک و دریافت
1- به نظر شما، چرا شخصیت اصلی قصّه، به چنین سرنوشتی دچارشد
؟
- بازیگر اصلی این داستان بسیار ساده لوح و زودباور بود
.
2-
دربارۀ لحن و بیان داستان توضیح دهید
.
– لحن این نوشته داستانی-روایی است و از سوی دیگر لحن و بیان آن طنز است.