دانلود نظام ديواني دوره ساسانيان (docx) 64 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 64 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
نظام ديواني دوره ساسانيان
1-3 شناخت سازمانهاي داخلي دوره ساسانيان
نامه تنسر مهمترين اثري است كه ميتوان از آن دربارة وضع اجتماعي و اداري ساسانيان مطالبي استنباط كرد، اما نه دربارة اوايل دولت ساساني برخلاف ادعاي متن نامه كه تنسر را معاصر اردشير اول دانسته و مقررات اجتماعي و اداري ساسانيان را به آن پادشاه نسبت داده است، به موجب دلايل قطعي كه از خود متن مستفاد ميشود اين نامه شايد در زمان انوشيروان يا در حدود آن ايام تدوين يافته باشد و يا نامهاي از آن زمان وجود داشته كه بعدها مطالب زيادي به آن افزودهاند منتها براي آنكه مقدس و محترم شمره شود و از تهمت بدعت و نوآوري دور باشد آن را به دوران اردشير منتسب داشتهاند.
اسناد و مدارك نسبتاً قابلي كه در كتب عربي و فارسي به جاي مانده است منعكس كننده اوضاع اواخر دورة ساساني است، اگرچه به ادعاي اين اسناد مضامين آن از دورة اردشير باشد. براي اينكه به امري اعتبار اصالت بدهند ناچار بودند كه آن را به زمانهاي ديرين نسبت دادند.
چون تشكيلات اداري خلفاي عباسي در بغداد و امراي ساماني در ماوراء النهر و غزنويان در خراسان و سيستان و كابلستان دنبالة تشكيلات اداري ساسانيان است ميتوان از روي آن ها طرز تشكيلات اداري ساساني را تا اندازهاي معلوم كرد.
مهرها؛ از نوشته مسعودي در مروج الذهب برميآيد كه پادشاهان ساساني براي خود مهرهاي ويژهاي ميساختند و از آن در امور مختلف استفاده ميكرد مثلاً مسعودي ميگويد كه انوشيروان چهار مهر انگشتري براي چهار ادارة بزرگ داشت يا خسرو پرويز نه مهر انگشتري داشت. جالب توجه است كه براي هركاري يك نوع مهر با نگين مخصوص بكار ميبردند ولي مهمتر از همه اينها آن است كه روي هر مهري به تناسب موضوع آن كلمهاي نوشته شده بود و آن واژه علاوه بر اينكه با موضوع مهر رابطه مستقيم دارد نشان توجه مخصوص شاهان به امور اداري كشور است. از اين مهرها ميتوان پي به وجود ادارات برد. در ضمن مهرها در شناخت مناصب هم به ما كمك زيادي ميكنند.
اکنون پيچيدگي سازمان داخلي ايران در زمان ساساني را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
تشكيلات اداري و اجتماعي كه اردشير، مؤسس سلسله ساساني، در 224 ميلادي بوجود آورد نتيجه تحول طويلي بود. اردشير تشكيلات مذهب رسمي زرتشت را به اصل مركزيت قوي كه در زمان هخامنشي نيز موجود بود اضافه نمود و به اين طريق فكر وحدت ملي را در ايران به وجود آورد. فكر وحدت ملي كه در دوره ساسانيان پيريزي شده بود پس از يك دوره فترت از قرن ششم تا شانزدهم ميلادي به عصر حاضر انتقال يافت.
موضوع سازمان اجتماعي ايران در دوره ساسانيان بسيار غامض و پيچيده است و هنوز در تاريخ به طور قطع حل نشده است. عدم وجود اسناد و مداركي كه مقارن با حوادث آن زمان تنظيم شده باشد، مانند اسنادي كه در اختيار مورخين بينالنهرين قديم مي باشد، و عدم مطالعه در آثار و حفاريهاي مربوط به اوايل قرون وسطايي ايران و تناقض گوييها و قطع رشتة منابع اخبار، كه گاهي به سكوت نيز برگزار شده و مبتني بر اخبار و روايات ساساني است، حل اين موضوع را دشوارتر ميسازد.از سوي ديگر نوشتههاي منابع متعدد با يكديگر مغايرت دارند. اين امر حاصل دو پديده است، اولي به لايههاي اصلاحات مربوط ميشود يعني هنگامي كه نظام قديمي ساساني با اصلاحات قباد و سپس خسرو انوشيروان در سده ششم ميلادي موجه و تكميل شد. مسئله دوم مربوط به ماهيت منابعي است كه به تشريح مفصل سازمان اداري دولت ساساني ميپردازد. از آنجا كه بيشتر اطلاعات متعلق به دوره اسلامي است در استفاده از آن ها بايد شرط احتياط را رعايت كرد، زيرا به نظر ميرسد كه در واقع بيشتر سازمان اداري خلفاي عباسي را توصيف كردهاند، نه سازمان اداري اواخر دوره ساساني را. از سوي ديگر سازمان دولتي ايران در دوره ساسانيان از لحاظ بسط و توسعه راه دور و درازي را پيموده است. بنابراين تصورات متداول و معمول فقط براي دورة اخير وجود اين دولت مصداق پيدا ميكند.
حال بحثي خواهيم داشت در شناخت مقامات دولتي و وظايف آنان و مشكلات موجود در بررسي آنان.
اردشير آئين پادشاهان را تكميل و مراتب و منصبها را تعيين كرد و در كردار و رفتار خود منتهاي دقت را به كار مي برد تا جائي كه به هر كار كوچك و بزرگ شخصاً رسيدگي ميكرد. . . و اندرزنامه اي به نام او معروف است جهت عمل پادشاهان و آئين پادشاهي نگاشت. پادشاهان اين پيمان را اطاعت ميكردند و از آن سرباز نميزدند و بدان تبرك ميجستند و آن را در برابر چشمان خود قرار ميدادند و از آن درس ميگرفتند. مثلاً انوشيروان به منظور ايجاد اصلاحات علاوه بر اينكه شيوه و اندرزهاي اردشير بابكان را رعايت ميكرد؛به شيوههاي درست حكومتي روم و هند هم توجه مي نمود.
كتيبههاي زمان ساسانيان از چند لحاظ داراي اهميت ميباشد؛ نخست به اين دليل كه به دانش ما دربارة دربار ساسانيان اوليه ميافزايند؛ چون بعضي از آن ها نام مقامات عالي رتبة امپراتوري را همراه با عناوين و وظايف ايشان ذكر ميكنند.
به نظر ميرسد كه مهرهاي رسمي امتياز مهمي براي مقامات (مناصب) بودهاند. ما بقاياي بسياري از مهرهاي موبدان و ديگر مقامات مذهبي و اداري را پيدا ميكنيم. از اين مهرها در موارد گوناگون استفاده ميشد و جهت امور مذهبي مهرها بايستي با نشانه ذكر مي شدند ما از طريق اين مهرها ميتوانيم به مناصب و وظايف آنان بپردازيم.
نظم و ترتيب درجات و مراتب امري وسيع الاطراف و درهم بوده و آن را شايد هر ساله در سالنامة شاهي (آيين نامگ يا گاهنامگ) مدون و معين ميكردهاند. كه به نظر برخي مورخان و دانشمندان اسلامي هم رسيده و مطالبي هم از آن در بعضي مآخذ اسلامي راه يافته است.مسعودي در کتاب التنبيه و الاشراف متذکر شده که در گاهنامگ نام ششصد منصب از مناصب ديواني و درباري ذكر شد .
مناصب و مقامهاي اشراف ايراني هميشه پيچيده بودند و هنگامي كه ما به عنوان يك ناظر بيروني به منابع مختلف رجوع ميكنيم دچار سردرگمي ميشويم و تصاويري كه از مناصب و عناوين ايران باستان ارائه ميدهند آشفته و مبهم است. چرا كه هنگام مطالعه مسئله القاب و عناوين با سه گروه مواجه ميشويم ؛اولين گروه سمتهاي واقعي با عناوين، دومين گروه القاب افتخاري سومين گروه نامهاي خانوادگي و شخصي است .
نمونههايي از هر كدام از موارد فوق از دوره ساسانيان را ميتوان به ترتيب به هزار پت، مهيشت، سورن اشاره كرد. مسئله ديگر در شناخت عناوين ايراني اين است كه يك لقب يا يك عنوان افتخاري ممكن است در طول زمان تغيير يافته باشد. براي مثال مقام نامشخص فرامذار در زمان شاپور اول، بعداً صفت بزرگ به واژه افزوده ميشد و تبديل به صدر اعظم يا به عنوان شخص دست راست شاه قرار گرفت.
بايد متذكر شد كه تغييرات دائمي در فهرست اسامي مناصب دولتي به وجود آمده و براي محققين در تقسيم وظايف آن ها ايجاد زحمت و ابهام كرده است.
2-3 ديوان
ديوان: divan ]ايراني dewen مربوط به آسوري dap ديپ dipi به معناي نوشتن[ برخي ريشه آن را از dev دانسته اند كه به معني ديوانه يا شر (شيطان) براي توصيف اديبان است . برخي اين كلمه را از شكل عربي dawwana براي جمعآوري يا ثبت ميدانند. در تشكيلات اداري اين واژه به معناي ثبت گروههاي نظامي بوده است. اين کلمه بعدها براي هر نوع ثبتي به كار رفته است. فقط در دورههايي بعدي بود كه از آن براي امور اداري نيز استفاده ميشد. به نظر ميرسد اين ايده منشاء خارجي داشته اما خود اين واژه كاربردي ديرينه دارد.
حال اين واژه را از ديدگاه كساني كه آن را ايراني مي دانند مورد برسي قرار مي دهيم و معناي اين واژه را در ميان مطالب زير بررسي ميكنيم.
اين واژه پهلوي و برگرفته از واژه دبير يا نويسنده است؛ و بوسيله زبانهاي مصري، يوناني، سرياني و پهلوي وارد زبان عربي شده و تا كنون نيز كاربرد آن استمرار يافته است. اين كلمه ظاهراً ايراني است. و هم ريشه دبير و اين احتمال هم هست كه اصل آن آسوري يا سومري باشد. ديوان به معناي حل گردآوري دفاتر و جمع آن دواوين ميباشد. مناوي ميگويد كه ديوان به معناي صورت حساب است و سپس بر حسابگر و جاي و موضع وي اطلاق گرديده است و مؤلف شفاء الغليل گويد ديوان اطلاق در دفتر ميشده است سپس در هر كتابي اطلاق گرديده و گاه مجازاً اختصاص به مجموعه شعر شاعري معين يافت و رفته رفته در اين معنا بصورت حقيقت استعمال گشته بنابراين ديوان را پنج معني است؛ كتاب ]ك.ت.نا[ محل كتاب، دفتر، مطلق كتاب و مجموعة اشعار.
اين كلمه در پارسي ساساني به صورت ديوان و به معني اداره به كار ميرفته و در زبان عربي مانند بسياري از كلمات معرب مصدر اشتقاق قرار گرفت و از آن كلماتي همچون دون و تدوين و مانند اينها مشتق گرديد. مولفان كتب لغت و ادب عربي غالباً به اصل فارسي آن اشاره كردهاند. ولي برخي از آن ها در معني آن دچار خطا شدهاند و برخي ديگر به استناد اين كه در عربي كلماتي از آن مشتق شده، در اصل فارسي آن ترديد كرده و آن را عربي و از دوّنت پنداشتهاند.
ابن نديم ميگويد:« ديوان كتابچه نام لشكريان و كساني است كه چيزي دريافت ميداشتند، و نيز به جائي اطلاق ميشود كه در آن به دعاوي رسيدگي و فيصله نمايند، و يا در كارهاي سياسي گفتگو و مذاكره كنند».
ديوان به منظور حفظ حقوق حكومتي از قبيل پستها و دارايي و ماموران و سپاهيان وضع شده است. در تشكيلات اداري عهد خلفا و سلاطين ممالك اسلامي عنوان ادارة كل محاسبات مملكت و دفتر محاسبات و همچنين به معني مطلق اداره و تشكيلات اداري ديوان در نزد مسلمين در آغاز جهت ثبت و ضبط مداخل و مخارج مملكت به كار ميرفته است و سپس با توسعه آن به معناي محل كار اعضاء و اجزاي ماليات استعمال شده است و بعدها در جميع ادارات و دفاتر اطلاق گرديد.
تاسيس نخستين ديوان را به عمر اول نسبت دادهاند. منابع اين عمل را به واسطه نياز او به سازماندهي، پرداخت و ثبت نيروهاي جنگيش توصيف كردهاند.
ديوان در زبانهاي عربي، فارسي و تركي به مجموعه اشعار و آثار نيز گفته ميشود كه معمولاً براساس الفبايي به صورت حروف قافيه مرتب شده است.
معني ديگرش يك ساختمان بزرگي است كه معمولاً در آن قمار خارجي جمع ميشوند. همچنين به عنوان يك انبار مبادلة كالا در عمل مترادف با خان يا كاروانسرا بود كه امروز نيز بكار ميرود.
1-2-3 پيدايش ديوان ها
هنگامي كه در جامعهاي گروههاي مردم از يكديگر جدا شدند و پيشهها و كارهاي گوناگون پديد آمد و پهنه شهرها گسترده شد، كارهاي اجتماعي و دولتي فراوانتر و گوناگونتر مي شود. در چنين جامعه اي است كه براي پيش بردن كارهاي اجتماعي بايد آن ها را گروه به گروه دستهبندي كرد و از يكديگر جدا ساخت و انجام هر دسته كارها را به سازماني جداگانه واگذار کرد و براي سازمان آئيني آماده ساخت تا گردش كارها در آن سازمان يا به گفته پيشينيان، ديوان، برپايه آن آئين راه برده شود. در كتابهاي ايراني، اين بهسازي اجتماعي به لهراسب و پسرش گشتاسب كياني نسبت داده شده است.
پس تاريخ پديد آمدن ديوانهاي دولتي و جدا كردن، كارديوان ها از يكديگر در سرزمين ايران به چهارهزار سال پيش ميرسد. روايتهاي كه در اين باره به دست ما رسيده است از اين گونه است:
جهشياري گفته است: «لهراسب ابن فنوخا» فرزند «كي منش براي نخستين بار ديوانهاي حكومتي را تشكيل داد و كارهاي حكومت و حسابداري و ماليات را تنظيم نمود و سربازگيري كرد و در عمران اراضي و دريافت خراج و توزيع جيره و خواربار قشون اقدام نمود»
گفتهاند گشتاسب كياني ،پسر لهراسب، دنباله بهسازي پدر را گرفته و جدا كردن كارهاي ديواني را از يكديگر و ويژه كردن هر گروه از كارها را به يك ديوان، به انجام رسانيده است. برگزيدن جامه ويژه براي هر گروه از كاركنان دولت را نيز به گشتاسب نسبت دادهاند و اين نيز يكي از آئينهاي ديوانهاي بسيار كهن ايراني است.
ديوانهاي دولتي داراي ساختمانهاي ويژه دولتي بودهاند، چنانكه در پايتخت كشور گذشته از ساختمانهاي درباري و ساختمان ديوان بزرگ فرمذار، ساختمانهاي ديگر ويژه هر يك از ديوآن ها نيز بوده است.
گاهي در شهرهاي بزرگ براي جاي ديوانهاي دولتي، كويهاي ويژهاي در نظر ميگرفتهاند كه از غوغاي بازاريان و كارگاهها به دور باشد و گاهي اين گونه كويها شهر جداگانه اي بوجود مي آوردند . نمونه آن ها يكي شهر مرو شاهگان در خراسان و ديگري شهر هرمزداردشير است.
هر ديوان دولتي را رئيسي بود كه از سوي شاهنشاه برگزيده ميشد و چه بسا كه بزرگ فرمذار (نخست وزير) در شناسانيدن روساي ديوان ها به شاهنشاه كمك مي كرد.
3-3 ديوان رياست طبقات جامعه
مهمترين ديوان در آن دوره ديوان وزير بود كه رئيس آن توسط شاهنشاه انتخاب ميشد. تمامي ديوانخانهها زير نظر و رهبري اين ديوان كار ميكردند. محل كار وزير و مدير اول مملكت كه سرشته تمامي امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي ديوان ها را در دست داشت در همين ديوان بود. اين ديوان كه ديوان صدارت يا وزارت ]صاحب كل[ هم خوانده ميشد. مركز مهمترين كارگزاران دولت به شمار ميرفت. رئيس اين ديوان در شناسانيدن روساي ديگر ديوآن ها به شاهنشاه دخالت ميكرد.
ديوانهاي دولتي داراي ساختمانهاي ويژه دولتي بودند كه در سراسر شاهنشاهي قرار داشت و چون اين ديوان داراي اهميت بسيار بود ساختمان آن در پايتخت كشور قرار داشت .
در اينجا به جا است كه در زمينه «بزرگ فرمدار» توضيحي بنگاريم و وظايف و اختيارات وزير را با توجه به منابع ذكر كنيم.
1-3-3 ورزگ فرمذار يا بزرگ فرمذار (وزير)
بزرگ فرمذار يعني كسي كه از همه پيشتر و جلوتر ميآيد. و پيش از همه به شاه نزديك است. يعقوبي وي را «بزرجفرمذار يعني عهدهدار كارها ميداند». اما اين كلمه كه وارد دوره اسلامي ميشود به شكل وزير تغيير يافت.
كلمه وزير در عربي مشتق از لفظ وزر به معني بار است زيرا بار سنگين مسئوليت اداره مملكت بر دوش وزير قرار ميگرفت. در تأئيد اين گفته ابن خلدون ميگويد:« اين كلمه (وزير) يا از موازرت به معني معاونت و يا از وزر به معني سنگيني مأخوذ است و گويي وزير با اعمال خويش سنگينهاي كار سلطنت را بر دوش ميگيرد و آن هم به معاونت و ياري مطلق باز ميگردد.»
رئيس تشكيلات مركزي وزير بزرگ بود، كه در آغاز «هزارپت» لقب داشت در عهد هخامنشيان نخستين شخص كشور بود و پادشاه به دست او امور مملكت را اداره ميکرد. اين نام در زمان سلطنت اشكانيان باقي ماند و در عهد ساسانيان با عنوان وزرگ فرمذار خوانده ميشد كه تا پايان عهد ساساني هم وزير بزرگ را با اين لقب ميشناختند. ارمنيان پس از آنكه لقب هزارپت به وزرگ فرمذار تغيير يافت، به وزير لقب هزارپت ميدادند. و در نامه، كه به مهر نرسي صدراعظم يزدگرد دوم نوشتهاند، او را «هزارپت ايران وانيران» گفتهاند و همين وزير وقتي، كه به ارمنيان نامه نوشته بود، خود را وزرگ فرمذار ايران وانيران» معرفي كرده بود.
بزرگ فرمذار از ميان داناترين مردم آزموده و نژاده، برگزيد ميشده وي بايستي بسيار معتمد شاهنشاه نيز باشد. صاحب اين شغل بايد هم از امور سياسي سررشته داشته باشد و هم در فنون نظامي بايد كارآزموده و سرد و گرم چشيده باشد و علاوه بر اطاعت محض از شهريار ساساني گهگاه از راه خلوص نيت وعقيدت به وي پند دهد و راه صواب را بنمايد، بزرگفرمذار بايد جامع علوم زمان خود باشد. سرآمدي در فضل و ادب باشد. در فرهنگ و ادب تمام، در همه رفتار و كردار خويش برترين مردان و مقدم بر اقران جامعه خصال علو نفس و دوربيني، حاذق در حكمت علمي و نظري و مستوجب آنكه رعيت از او متوقع باشند كه در مزاج شاه نفوذ كنند و اخلاق بد او را با اصلاح آورد در اينجا بجا است در زمينه خصوصيات وزير روايتي از نخجواني ذكر كنيم، هندوشاه نخجواني ميگويد: «وزير واسطه باشد ميان پادشاه و رعيت، پس بايد كه طبيعتي داشته باشد كه مناسبتي باشد با طبع عوام و مناسبتي باشد با طبايع ملوك تا بر هر يك مناسب ايشان تواند داشت.»
خصوصياتي را كه پادشاهان ساساني براي وزيران مدنظر داشتند اهميت اين منصب را ميرساند در وصيتي از شاپور به پسرش آمده است: «وزير تو بايد كلامش نزد تو پذيرفته شود و مقامش پيش تو ارجمند باشد. موقعيت و اهميت مقام و منزلت او نزد تو و ميزان اعتمادش به تو به اندازهاي باشد كه او را از خشوع يا تضرع وزاري و يا از تملق ديگري براي چيزي كه در اختيار اوست باز دارد. اعتماد او به تو تا آنجا باشد كه بتواند به تو پند بدهد و كسي را كه بخواهد تو را فريب دهد و از حق تو بكاهد از تو دور بسازد. هيچگاه نبايد از نظر خاصان و خدمتگزاران بجاي نظر او استفاده شود.
خسرو پرويز هم خطاب به فرزندش چنين گفت: «بدان كه كسي را كه براي وزارت خود در نظر ميگيري بايد مردي فروتن و متواضع باشد كه تو او را ترقي داده باشي و شخصي شريف و مظلوم باشد كه تو او را ساخته و پرداخته باشي.
اردشير بابكان هم ميگويد:« بر شاه است كه در كار وزير خود پژوهش كند زيرا وزير او ستون شاهي اوست». پادشاهان ديگر ميگفتند وزير مرتب كننده امور ما و زيور ملك ما و زبان ماست، وزير سلاحي است كه حاضر و آماده داريم تا خصم ما را در ممالك بعيده هلاك كند. نظام الملك در باب اهميت وزير ميگويد: «صلاح و فساد پادشاه و مملكت به دو باز بسته باشد كه چون وزير نيك روش باشد مملكت آبادان بود و لشكر و رعايا خشنود و آسوده و با برگ باشند و پادشاه فارغ دل و چون بد روش باشد در مملكت آن خلل تولد كند كه در نتوان يافت وهميشه پادشاه سرگردان و رنجور دل بود و ولايت مضطرب.»
منصب وزارت معمولاً به افراد منسوب به خاندان پادشاه يا نمايندگان دودمان بسيار مشهور اعطا ميشد. در حقيقت وي رابطه و واسطه پادشاه و ساير افراد كشور بود و جزء مناصب پنجگانه مهم ساسانيان به حساب ميآمد مسعودي در كتاب التنبيه و الاشراف وزير را بعد از موبدان ذكر ميكند. ولي در كتاب مروج الذهب وزير را قبل از موبدان موبد ذكر ميكند. يعقوبي در سلسله مراتب حكومتي دولت ساساني پس از پادشاه،از وزرگ فرمذار نام مي برد . پس از وي موبدان موبد را ذکر مي کند .در حالي که ما گمان نداريم پايگاه رسمي موبدان موبد با همه نفوذي كه برخي از دارندگان اين پايگاه در زمان برخي پادشاهان ميداشتهاند، از بزرگ فرمذار والاتر شده باشد. هرچند ميتوان باور كرد چه بسا گه گاهي نفوذ نهاني برخي از موبدان موبد در برخي از پادشاهان بيش از نفوذ وزير بوده باشد.
در كتيبه شاپور ما دو فرمذار در دربار شاپور مييابيم، يكي «وهونم» و پايين تر از آن «شاپور» نامي را پيدا ميكنيم .از آنجا كه فرمانده لشكر وجود ندارد، ممكن است بپذيريم كه فرمذار وظيفه اسپهبد( بالاترين مقام نظامي) را ايفا ميكرد.
در پادشاهي اردشير رخشي نامي را به عنوان اسپهبد نام ميبرد اما در دربار شاپور چنين شخصي با اين عنوان وجود ندارد. دليل ديگر براي در نظر گرفتن اين حقيقت اين است كه اسپهبد نام خانداني شاهي است نه فرمانده لشكر.
يكي از مشكلات در پذيرفتن اينكه فرمذار فرمانده لشكر است ترجمه يوناني اين كلمه است .اين كلمه يوناني داراي معناي گسترده اي همچون ناظر، كارپرداز و غيره است. اما در معناي آن به فرمانده لشکر نزديكتر است.
لوكونين اعتقاد دارد كه در روزگار اردشير يكم از عنوان فرمذار سخني در ميان نبود. زيرا هنوز اصل تمركز تكامل نيافته بود و حتي دياكونوف هم ميگويد كه در فهرست صاحب منصبان اردشير و شاپور اول در كتيبههاي كعبه زرتشت از وزرگ فرمذار هنوز ذكري نيست.
با توجه به دلايل و مطالب بالا ميتوان گفت كه بزرگ فرمذار در دورههاي نخستين ساسانيان نبوده است و شايد نخستين كسي كه واقعاً بزرگ فرمذار خوانده شده همان «مهرنرسي» زمان بهرام پنجم بوده است. ولي اين اختلافات ريشه در چه چيز دارد؟ آيا به خاطر القاب متعددي است كه وزير داشت با عوامل ديگر؟
گويا در اوايل پادشاهي ساسانيان وجهة مذهبي وزراء بيشتر مورد توجه بود، وليكن با گذشت زمان بردامنة وظايف و اختيارات وزراء افزوده شد.ولي در اواخر دوره ساساني مخصوصاً زمان انوشيروان شاهد آن ميباشيم كه از اختيارات وزير كاسته ميشود.
در صحت گفته بالا ميتوان به فارسنامه ابن بلخي رجوع كرد؛ آنجا كه ميگويد:« انوشيروان ترتيب وزارت چنان كرد كه دبير بزرجمهر و نايب نزديك كسري آمد شد توانستي كرد و ما اين را وكيل در ]كليد در[ خوانيم و به پهلوي "ايران مارغر" گفتندي و نيابت وزير دارد. كه به هر سخني و مهمي او را به نزديك ملك فرستادي... اين كس هيچ يكي را نتوانستي گماشت (منظور وزير در عزل و نصب او اختياري نداشت».
2-3-3 وظايف و اختيارات وزير
وزير اعظم رئيس تشكيلات مركزي بود وي نخستين شخص كشور پس از پادشاه بود و وظيفه اداره كشور در تحت نظر پادشاه را برعهده داشت. ولي در بسياري از موارد، امور را بنا به ميل خويش انجام ميداد. از ديگر وظايف كه ميتوان گفت اين است كه هنگامي كه پادشاه در سفر يا در جنگ بود، وزير اعظم نايب السلطنه هم محسوب ميشده است، مذاكرات سياسي تكليف او بود، قراردادها و معاهدات را امضا ميكرد. گاهي نيز در جنگها فرماندهي عالي قشون را به عهده ميگرفت. گاهي در رأس هيأت حكومتي براي مذاكرات صلح انتخاب ميشد. پادشاه در تصميمات بسيار سري نظير سركوب مدعيان از نظرات وزير بهره ميگرفت. وزيران ميتوانستند در برخي شرايط به عنوان قاضي حكم صادر نمايند. همچنين ميتوانست به نمايندگي از شاه خريد و فروش كند. همه ديوان ها با دبيران آن ها تحت نظر وي بودند. خاتم شهشاهي به دست او بوده و كارهاي دولت را اداره مينموده است. باري وي به منزله مستشار عمده شاه بر تمامي اطراف و اقسام امور دولت احاطه داشت و در هر كاري ميتوانست مداخل كند. به گفته ابن خلدون وزير پيوسته با پادشاه در تماس باشد و در همه احوال كشور وي مشاركت جويد.
وزير اعظم در عهد قباد و خسرو يكم اهميت سابق را نداشته و با آنكه اين شغل تا پايان عهد ساساني وجود داشت ظاهراً از عهد خسرو يكم به بعد پارهيي وظايف او به صاحب منصبان ديگر واگذار شد.
4-3 ديوان سپاه
ديوان سپاه يكي از ديوانهاي بسيار بزرگ در ايران باستان بوده است كه لهراسب نخستين بار ديوان سپاه را بنياد نهاد. در اين ديوان دفترهايي بوده كه نام همه سپاهيان، افسران و پايگاهها و مقرري ايشان و نشان ها و پيشينه كارهاي هر فرمانده نگاشته بود. از كارهاي بزرگ ديوان سپاه لشكر شماري بوده است.
پادشاهان ساساني افرادي را از ميان دبيران براي رسيدگي به امور لشكري انتخاب مي كردند. كه وظايف دبير سپاه به شرح ذيل است:
1 – بازرسي ارتش هر چهار ماهي يك بار 2 – فراهم كردن تجهيزات هر گروه 3 – سرپرستي بر بازرسان نظامي كه وظيفه شان آموزش هنرهاي اسب سواري و تيراندازي به لشكريان بود و نيز توجه به انجام وظايف و رفع نواقص آنان بود اختيارات آن ها تا حدي بود كه ميتوانستند حتي پادشاه را به جايگاه سپاه بخوانند و برخوردي همانند ساير افراد سپاه با او داشته باشند. (مثل احضار خسرو انوشيروان توسط بابك)
همچنين دفترهايي براي ثبت موجودي انبارهاي اسلحه و خواروبار، اسبان، استران، شتران سپاه و فيلان وجود داشت. مرسوم بود كه بعضي از دبيران ارتش را در ميدان رزم همراهي كنند. گمان ميرفت كه فرمانده او را مشاور خود قرار ميداد.
يك متن از Nihay اهميت چنين دبيراني (دبيران سپاه) را به خوبي نشان ميدهد. گفته شده كه اردشير به همراه فرمانده ارتش يك دبير كه داراي اختيار اتخاذ اقدامات ضروري، راجع به حركت يا توقف ارتش بود ميفرستاد ارتش هرگز حركت نميكرد يا در جايي نميايستاد مگر با توافق و اجازه دبير، و فرمانده نميتوانست در اين مورد از توصيههاي او سرپيچي كند. گاهي چنين دبيراني مسئول گزارش مخفيانه به پادشاه و جاسوسي براي او ميشدند. پاداش دادن به كوشندگان در جنگها از كارهاي دبير سپاه بود. در ضمن هر وقت قشون به دستور يا اخطار يا خبر و اعلامي نياز داشت وي از جانب فرمانده قشون آنچه را لازم بود مينوشت.
از شاهنامه ميتوان استنباط كرد كه دبير ارتش تقسيم جيرههاي ارتشيان را نيز بر عهده داشته است. در يكي از احكام شاهي، خسرو و انوشيروان توصيه كرد كه اين وظيفه شامل نظارت بر پرداخت مستمري بر يتيمان سربازان كشته شده در جنگ نيز بشود.
دبير سپاه وظيفه داشت در روزسان ديدن پادشاه از لشكر، خدمت پادشاه بايستد و شماره سپاه و نام سرداري كه ميگذشت را عرض نمايد.
مولف تاريخ گزيده معتقد است كه بنيان گذار ديوان سپاه انوشيروان است. ولي نمي توان اين گفته را قبول كرد كه اردشير با آن توصيههاي كه در سخنراني خود در مورد اهميت ارتش انجام داد نمي توان بنيانگذاري ديوان سپاه را به انوشيروان نسبت داد اما از تحولات زيادي كه خسرو اول در اين ديوان به وجود آورد نبايد غافل شد به نظرمي رسد در اين مورد گفتهي ابن بلخي صحيح تر باشد. او ميگويد ديوان لشكر را لهراسب بنياد نهاد پس با اين حساب بايد قدمت اين ديوان را به حدود چهار هزار سال پيش نسبت داد.
در پايان لازم است بدانيم كه اين ديوان وارد روزگار اسلامي گرديد و به نام ديوان عرض تغيير يافت كه در راس آن عارض قرار داشت و وظيفه داشت مواجب لشكري را بپردازد، بر مرتب و منظم بودن وضع لشكريان هم رسيدگي كند.
1-4-3 ايران سپاهبد (erahspahbakh)
براي نخستين بار در كارنامه ي اردشير بابكان به عنوان ايران سپاهبد بر ميخوريم.صاحب اين عنوان از آغاز دوره ساساني تا دوره خسرو انوشيروان كليه امور نظامي را رسيدگي ميكرد. و در عين حال اختيار نظم و ترتيب و اداره سپاه مملكت را در دست داشته و در صورت پيروزي در جنگ سهم زيادي از غنايم جنگي را به خود اختصاص مي داد وي ميتوانست با پشتيباني سپاه، مخاطرات بزرگي براي شاهنشاه داشته باشد .صاحب اين منصب امور نظامي حتي كار مصالحه و امضاي تعهدات را هم به عهده ميگرفت. چنانكه سورن مامور مقابله با يوستي نيانوس قيصر روم شد.مطالبي را كه در ذيل ذكر خواهد شد نشان دهنده اين است كه ايران سپاهبد از قدرت بالايي در آن دوره برخوردار نبوده است .
شاهان ساساني هر كدام قوي الاراده و شجاع، سلحشور و سياستمدار بودند، خودرتق وفتق امور سپاه را بر عهده ميگرفتند و اختيارات فرمانده را بسيار محدود مينمودند و نيز از مدارك تاريخي ميتوان استنباط نمود كه برخي از اعيان عالي رتبه با سمت راهنمايان عمليات جنگي در رزمها شركت مي نمودند. از سوي ديگر بايد بخاطر داشت، كه اختيارات وزرگ فرمذار محدود نبود و همواره ميتوانست در كارهاي لشکري دخالت كند. به علاوه برخي از مقامات نظامي در خانوادههاي نجبا موروثي ميشد و طبعا از مداخله ايران سپاهبد در امان بود. از جمله منصب ارگبد كه نظارت فايق بر تمام امور ارتش بود به خانواده سلطنتي اختصاص داشت يا فرماندهي سواره نظام که به چند خانواده خاص مربوط بود چنانكه عنوان كنار نگ نيز در بعضي خانوادهها موروثي بود و وجود اين گونه مناصب ارثي در ارتش طبعا قدرت ايران سپاهبد را محدود ميكرد.
حال به اصلاحاتي كه خسرو انوشيروان براي محدود كردن قدرت ايران سپاهبد داشت خواهيم پرداخت.
پيش از پادشاهي خسرو يكم اسپهبدي (ايران سپاهبد) مملكت كه سالاري سپاه بود از آن يكي بود ولي وي براي احتراز از تمركز نيروي فوق العاده در دست او اين منصب را ميان چهار اسپهبد تقسيم كرد. كه يكي به خراسان دوم به مغرب ، سوم به ولايت جنوب و چهارم به ولايت شمال فرستاد .اين چهار اسپهبد مديران امور ملك بودند كه هر كدام تدبير يك قسمت مملكت را به عهده داشتند.
بيگمان تجديد نظر خسرو انوشيروان در سازمان ارتش به سود حكومت مركزي بود. خسرو انوشيروان در واقع مقام ايران سپاهبد را به خود اختصاص داد و ميان فرماندهان رقابت پديد آورد و از اين رهگذر موقعيت خويش را قوام و استحكام بخشيد. ولي چاره انديشي خسرو يكم مدت زيادي دوام نياورد. چرا كه در زمان جانشينانش موجب مخاطراتي گرديد، كه ما اعمال مشئومي را كه اين فرماندهان در طي آخرين سنوات دوره شاهنشاهي انجام دادهاند. ديديم. نمونه آن قيام بهرام چوبين و رقابت وي با هرمزد و خسرو پرويز و نمونههاي ديگر.
2-4-3 ارتشتاران سالار
لشكريان و سپاهيان را در دوره ساسانيان ارتيشتاران ميگفتند.كه بر طبق گفته مسعودي جاي اين طبقه طرف راست پادشاه بود و ده زارع از او فاصله داشتند .
فرمانده كل ارتشتاران را ارتيشتاران سالار ميگفتند.( يعني كسي كه امرش بر تمام دواير و مقالات كشوري و لشكري نافذ است) دارنده اين عنوان بزرگترين منصب نظاميان به حساب مي آمد . گهگاهي ارتشتاران سالار يا رتبه نزديك به آن براي انعقاد صلح تعيين ميشد.
در كتاب كارنامه ي اردشير نام يك ارتيشتاران سالار (يعني فرمانده جنگجويان) ذكر شده است. اين لقب را در قرن پنجم ميلادي يكي از پسران مهر نرسه موسوم به "كاردار" داشته است و بعدها در زمان قباد اول سياوش به اين مقام رسيده است.
از زمان قباد اول به بعد اين لقب در منابع ما ديده نميشود و از قراين چنين بر ميآيد كه ارتيشتاران سالار لقب ديگر ايران سپاهبد بوده و خسرو اول آن منصب و مقام را منسوخ نمود . بر طبق گفته طبري مقام ارتشتاران سالار بالاتر از سپاهبد و تقريبا هم رتبه ارگبد بوده است. احتمالا ارتشتاران سالار با اسپهبد اسپهبدان يا ايران اسپهبد هم معني ميباشد. در بار عامي كه در طول جشن داده ميشد ارتشتاران سالار چهارمين مقامي بود كه بعد از رئيس دبيران خراج، دبير بد، موبدان موبد و وزير بزرگ به ايراد سخنراني ميپرداخت.
در نامه تنسر اسپهبد اسپهبدان در كنار موبدان موبد و دبيربد ذكر شده است. اين نشان ميدهد كه علي رغم گفته طبري مقام اسپهبد اسپهبدان يا ارتشتاران سالار بعد از اصلاحات ارتشي خسرو انوشيروان از بين نرفت بلكه در مقايسه با قبل بخشي از قدرتش را از دست داد.
3-4-3 ارگبذ ((Argabadh
مقام ارگبد پيش از دوره ساسانيان در ايران رواج داشته است . زيرا كه اردشير بابكان پيش از سلطنت در نتيجه كوشش پدرش بابك به ياري خانواده با زرنگيان مقام شهر دارابگرد را كه مقام نظامي بوده است بدست آورد.
ارگبذ از لفظ ارگ و بذ (به معناي کاخ و قلعه اندرون شهر) تشکيل شده است . اين کلمه تا چندي پيش در ايران و بسياري از شهرهاي کشور مانند تهران و تبريز و غيره که هر کدام ارگي داشتند به کار مي رفت ارگبدرا به معناي حكمران نظامي شهر و پايتخت معنا کرده اند.
در عهد ساسانيان بنا به سنت باستاني ايران بعضي مناصب ارثا به روساي هفت دودمان نخستين تعلق داشته است . تئوفيلاكتوس خدمات اين خاندان را چنين شرح ميدهد:« خاندان مسمي به ارتبيدس صاحب رتبه شاهي است و نهادن تاج بر سر شاه نيز خدمت آنست – ارتبيدس محرف ارگبيدس است يعني ارگبذ يا هرگبد كه در اصل شايد بمعني فرمانده ارگ (قصر) بوده و بعدها بر يك خدمت مهم نظامي اطلاق شد. چون اردشير بابكان اين عنوان را داشت در ملكت جديد مختص دودمان شاهي و به منزله بزرگترين عنوان نظامي شد». اين عنوان از سايرين سلب گرديد. زيرا اولا اردشير قبل از رسيدن به سلطنت ارگبذ بود و ثانيا با در دست داشتن اين مقام قدرت نظامي مملكت نيز در خاندان سلطنت متمركز ميشد.
شومون در مقاله ي به يكي از بحث انگيزترين مقامات دوره ساساني پرداخته و به گونهاي فشرده بحثي اساسي درباره معني و وظيفه ارگبذ عرضه داشته است. نخستين معني اين عنوان بلند پايه فرمانده دژ يا امير قلعه است ولي اسزمرني معني تحصيلدار بزرگ مالياتي را براي آن پيشنهاد كرده است .
در پايان دوره ساسانيان وظيفه ويژه صاحبان اين مقام مراقبت از امور خانه داري سلطنتي بوده است [ بر خلاف استدلالهاي Szemerenyis كه از وجود چنين منصبي در دوره ساساني خوداري ميكند دليل موجه وجود ندارد كه ما arkapaites اركپتس يوناني كه در پوست نبشنهها دورا اورپوس به تاريخ 121 ميلادي ذكر شده است را با ارگبذ مرتبط بدانيم] نبايد اين منصب را با هرزبد Arzbed (رئيس حرم سلطنتي) يكي دانست.
به نظر هر تسفلد در دوره ساسانيان ارگبذ بالاترين مقام پس از شاهنشاه بوده است. ولي طبري هنگام بررسي منصب ارتشتاران سالار- رئيس ارتش – مي گويد كه اين منصب نزديك به رتبه ارگبذ ميباشد. اين منصب چنان اهميت داشت كه در زمان اردشير بابكان ، ابر سام همين مقام را داشت. جالب توجه است كه ابرسام نيز در مقام ارگبذ خواجه است. در سنگ نبشته آسيب ديده پايكولي شاپور نامي نيز با عنوان هرگبد خوانده شده است. اهميت اين منصب از آنجا معلوم ميشود كه اولا در كتيبه نرسي (Npi) اين منصب مقدم بر بيدخش و شاهزادگان ذكر شده، و اينكه اجازه داشته است هر وقت که بخواهد به حضور شاه بار يابد.
بايد توجه داشت که مقام ارگبذ يكي از بحث انگيزترين مسائل در دوره ساساني ميباشد شايد يكي از علتهاي آن مشخص نشدن معني ارگبذ و هرزبد ميباشد در حالي كه آشكار است كه معني هرزبد" خواجه بزرگ" و ارگبذ "امير قلعه" دو معناي متفاوت دارد و اگر در جايي كه ابرسام اين مقام را بر عهده داشت و خواجه به همراه اسم وي آمده است نبايد اين اشتباه را پيش بياورد كه ارگبذ و هرزبد يكي هستند. همانگونه كه از اين كلمه مشخص شد به معني فرمانده قلعه ميباشد و يك مقام نظامي بود و چون اردشير داراي چنين منصبي بوده ميبايست بعد از روي يكي از خاندان شاهي چنين منصبي را داشته باشند و اين نتيجه حاصل ميشود كه اردشير در آغاز كار خود كه چنين منصبي را دريافت نمود و ميبايستي فردي نظامي و با فنون سپاه گرداني كاملا آشنا بوده باشد كه چنين منصبي را دريافت نمود.
مشاغلي نظامي ديگر را در صفحات آتي مورد بررسي قرار خواهيم داد.
نظر به اهميت حياتي وفوق العاده يي كه ديوان دادرسي يا مظالم در مناسبات اجتماعي و تنظيم تعادل در روابط زندگي روزمزه مردم در همه طبقات داشته , نسبت به ديگر ديوان ها و شئون دولتي خيلي بيشتر مورد توجه و همچنين بطور اخص داراي ترتيب ها و آيين ها و قوانين مدون بوده است و اين رويه و اساس در تمام دوران ايران باستان حفظ شده و به ويژه از روي كتاب هايي كه براي ما مانده معلوم شده كه در دوره ساسانيان به اوج اهميت خود رسيده است . از مهمترين اين كتاب ها مي توان آيين نامك و ماديكان هزار دادستان را نام برد .نظر به اهميت اين ديوان شرحي از تشكيلات و نحوه داد رسي آن ذكر مي شود.
5-3 ديوان دادرسي
يكي از ديوان هاي عصر ساساني , ديوان دادرسي يا مظالم بود كه مانند دادگستري امروز به شكايتها رسيدگي مي كرد و داد مردم را مي گرفت.اين ديوان, سازماني نيرومند و داراي اختيار گسترده اي بود كه مي توانست به هر گونه ستمگري وبي ساماني رسيدگي كند و دغلكاران و ستمگران را كيفر دهد و قانون را با سختي و تندي در همه جا روان سازد از اين رو گاهي شخص شاهنشاه يا بزرگ فرمدار (صدر اعظم ) يا وليعهد , سرپرستي اين ديوان را بدست مي گرفت.
ديوان دادرسي در روزهايي از ماه بر پا مي شد كه نام آن روز از نام خدا گرفته شده است. نام اين روزها چنين است هرمزد روز كه نخسين روز هر ماه است , دي بهره , روز 15 , دي به دين كه روز 23 هر ماه است .
مي توان استنباط كرد كه هدف از برگزاري آيين دادرسي در چنين روزي اين بوده است كه د ر اين هنگام قاضي خدا را به ياد داشته باشد و از لغزش و انحراف دوري گزيند . در ضمن اهميت مسئله عدالت در هنگام دادرسي را مي رساند.
حوزه ي اختيارات ديوان دادرسي تقريبا چنين بود :
1 _ رسيدگي به رفتار مرزبانان و واداشتن ايشان به راه راستي .
2_ پژوهش در رفتار كارداران مالياتي , تا در گرفتن مالياتها بر كسي ستم نكنند .
3_رسيدگي به شيوه كار دبيران ديوان ها
4_رسيگي به شكايت هاي روزيانه بگيران از كم پرداختن يا ديرپرداختن روزيانه ايشان يا بيدادي كه بر يكي از ايشان رفته است .
5_برگردانيدن زمينهايي كه كساني به زور بر آن ها دست يافتند .
6_نگرش بر روانكان (اوقاف).
7_روان كردن حكمهايي كه دادوران داده اند وچون حكم بر زيان زورمندي بوده است ,روان نشده مانده, ديوان دادرسي همه گونه حكمها را روان مي كرد .
8_نظارت بر كارهايي كه در ميدان اختيار شهريک (محتسب) بود وشهر يك نتوانسته آنهارا روان دارد .
9-جلوگيري از ستيزه كاري ها وكشاكش ها و زدوخوردها وروي دادن بزه ها ,نيز از رده كارهاي ديوان دادرسي به شمار مي آمد .
سازمان اين ديوان غير عادي و ميدان صلاحيت آن با دادگاههاي عادي تفاوت داشت .در اين ديوان دادرسي ,افراد ومقاماتي به نام هموند كار مي كردند. هموندها عبارت بودند از :1_دادور:"قاضي" كه در جريان دادرسي كشف مي كرد كه چه مواردي از ادعاهاي طرفين بر حق است .شايان ذكراست كه در رسيدگي به جرائم مهم ,دادرسي با روش تعدد قاضي صورت مي گرفت .جلسه رسيدگي به جرم خيانت به مملكت وپادشاه با شرکت هفت نفر رجال درجه اول ايراني كه از سرداران نامي هم بودند تشكيل مي شد.دربقيه موارد دادگاه فقط يك قاضي داشت.
2_اندرز گر(مفتي) كه دشواريها وتاريكي هاي قوانين را روشن ساخته ,تفسير مي كرد.ولي امام شوشتري دارنده اين پايگاه را "مگوگان اندرزبد" مي ناميد . به گفته ابن بلخي "مردي بودي كه در عصر او اصيل تر، عالم تر و متدينتر از وي نبود ".
3_دبير ديوان(منشي )كه مامور ثبت اظهارات طرفين دعوا وتحرير حكم ديوان بود.
4_گواهان(عدول) كه احكام صادره را رسيدگي و بر حقيقت آن نگرا بودند .
5_نگهبانان "يارمندان " كه زورمندان را به جهت دادرسي به ديوان مي آوردند و سر كشان و زورگويان را به حكم ديوان ادب مي كردند .
پس از آنكه سوابق قضايي در ايران زياد شد وقوانين طول وتفصيل يافت ,گروهي خاص به نام "سخنگويان قانون "پيدا شدند كه در كارها ي قضايي طرف مشورت مردم قرار مي گرفتند .هيات قضات لااقل مركب از دو دادرس بود كه يكي ازآن ها موضوع را مطالعه و به اصطلاح امروز پرونده را مي داد و راي صادر مي كرد .
داوران ومحاكم قضايي در محاكمات از راه و رسم منظم خاصي پيروي مي كردند ودادگاها همانطور كه براي جرائم حكم صادر مي كردند ,پاداش هم مي دادند ,در هنگام دادرسي به گناه متهم ,كارهاي نيك و خدمات اورا نيز به حساب مي آوردند.
نقصي كه دادگستري ايران در اواخر پيدا كرد نفوذ بي اندازه موبدان بود .البته يزدگرد اول تا اندازه اي نفوذ آن ها را كاست. يعني موبدان در محا كمه مي خواستند مداخله بكنند تا اينكه شكايتي اگربه شخص پادشاه يكي مي نمود آنجا نيز موبد خود را ذي حق مي دانست كه سخني بگويد و قضاوت كند و يزدگرد اول اين گونه مداخله را لغو كرد .اگر چه بعدها موبدان دوباره نفوذ خود را به دست آوردند.
1-5-3 ارزش داد و دادگستري
در ايران به داد و دادگستري , ارج بسيار مي نهادند. از آثار و اسناد باقيمانده و سنگ نوشته هاي به دست آمده چنين بر مي آيد كه سلاطين ايران باستان براي دادگستري اهميت خاصي قائل بودند و به استقرار و اجراي عدل و داد همت مي گماشتند. زيرا به خوبي مي دانستند كه تامين عدالت قضائي در كشور براي دوام و بقاي حكومت ضرورت دارد و نخستين دودمان پادشاهان ايران را از آن رو پيشداديان ناميده اند كه دروضع قانون و گسترش عدل وداد پيشقدم بوده اند.
اردشير در زمينه ارزش داد مي گويد:« پادشاه بايد بسيار دادگر باشد زيرا همه نيكها در دادگري فراهم است . داد باروي استواري است كه از رفتن شهرياري و پاره شدن كشور جلوگيري مي كند.: بدانيد! ما در راه گستردن داد و نيكي ها و بر پا داشتن يادگارهاي پسنديده و آباد كردن سرزمين ها و مهرباني كردن به بندگان خدا ... خواهيم كوشيد. ... من دادگستري را آييني ستوده و راهي به سوي آرمان شناخته ايم .
با توجه به ارزش داد و دادگستري نزد ايرانيان , آن ها در هنگام گزينش دادوران ژرف بيني به كار مي بردند و درباره وي تفحص و تحقيق به عمل مي آمد تا رشته جان و مال ناموس مردم به دست هر كسي نيفتد. آن چه در ادامه ي اين بخش مي آيد. نحوه گزينش دادوران و خصوصياتي كه بايد يك قاضي داشته باشد. مطالبي را به نگارش در مي آوريم.
در اين دوره هر كسي شايسته نبود بر مسند قضاوت بنشيند , معمولاً اشخاصي را براي اين شغل انتخاب مي كردند كه اولاً داراي معلومات قضايي باشند و ثانيا بي طمع و د ركار خود مجرب باشند.
در كتاب" شايست ناشايست "آمده است كه كسي براي قضاوت شايسته است كه قانون را از بر بداند و پادافره گناه را از بر بداند و خويشتن ويراسته باشد... همچنين در كتاب دينكرد آمده كه تمام قضات تنها در صورتي به مقام داوري مي رسند كه با قانون آشنا باشند. آن ها مجبور به اطاعت از قانون داد مي شدند. گر چه ممكن كه در برخي مواقع يك قاضي به دليل مختلف حق را زير پا بگذارد قاضي ايكه اغلب در راي دچار اشتباه مي شد , او را ا زمنصب قضاوت بر كنار مي داشتند و ناشايستگي و عدم لياقتش براي چنين مقام شامخي محرز و آشكار بود.
مطابق كتاب دينكرد , قاضي بايد انعطاف ناپذير باشد تا از مسير عدالت خارج نشود . بر اساس گفته اين كتاب هر گاه قاضي مرتكب يكي از اعمال زير شود گناهكار محسوب مي شود . 1- هرگاه گناهكار را رها كند. 2_ هرگاه گناهكاري را بي گناه و بي گناهي را گناهكار اعلام كند. 3_ هرگاه تصميم غلط بگيرد, زيرا تا درك كامل از راست يا كذب بودن پيدا نكرده باشد , نبايد هيچ حكمي صادر كند. 4_ هرگاه بر اساس نژاد تصميم بگيرد. ماوردي بغدادي شرطهائي را كه يك داور بايد دارا باشد چنين برشمرده است :
1_ به سن مردي رسيدن .
2- خردمندي , به گونه اي كه بتواند نيك و بد را از يكديگر تميز دهد و تيزهوشي. تا از اشتباه و غفلت در امان ماند. 3- آزاد بودن 4_ دين دار بودن 5_ دادگري 6_ تندرست بودن 7_ دانا بودن در آئينهاي ديني .
داواران مي بايست تحصيلات ديني داشته باشند . بيشتر از ميان موبدان برگزيده مي شدند... و چنين بر مي آيد كه سازمان قضايي كشور زير سلطه روحانيت بوده است . قضات از طبقه روحانيون بودند زيرا آن ها از قوانين حقوقي و ديني سامان بخش كشور اطلاعات كاملي داشتند.
2-5-3 منشاء قوانين در عصر ساسانيان
1_ كتاب اوستا : چون جامعه ساساني يك جامعه مذهبي و آيين زرتشت نيز دين رسمي مردم و پادشاهان در آن زمان بود.اصول اين مذهب را در قوانين و نظرات سياسي به اجراء مي گذاشتند.
بنابراين در كليه موارد زندگي مرجع اصلي كتاب ديني اوستا بود. مهمترين نسك حقوقي اوستا, نسك داتيك است كه مختصري از آن در كتاب دينكرد براي ماباقي مانده است . اين نسك و نسك هاي ديگر اوستا مقرراتي راجع به اصول قضايي و روابط حقوقي و جرائم كودكان و بردگان و عقود و تعهدات و انواع مختلف دعاوي, طريق رسيدگي و غيره در بردارد.
2- فرمان ها و دستورات پادشاهان : پادشاه چون شخص اول مملكت محسوب مي شد شيوه حكومتي او نيز استبدادي بود. بنابراين براي تامين منافع طبقه خود و حاميان خود مي بايست دست به تدوين قوانين يك طرفه بزند... ناگفته , نماند ، قانوني كه پادشاه وضع مي كرد از ضمانت اجرايي بسيار قوي برخوردار بود, تا موقعي كه آن پادشاه زنده بوده و در برخي مواقع درتمام طول اين سلسله قابل اجرا بود.
3_ مجموعه فتاواي علماي روحاني ... مولف كتاب ماديكان هزار دادستان گفته است كه در دعاوي حقوقي , راي موبدان موبد بر ديگران تفوق داشته است...
3-5-3 حوزه قضات
وظيفه داور رسيدگي به موارد گوناگوني نظير حقوق مالكيت اسناد و اعترافات و رسيدگي به عرايض و شكايات و سرپرستي املاك بي صاحب بوده است.
براي هر لشكر يك نفر قاضي معين مي كردند و در رساله اي كه به اردشير نسبت مي دهند اظهار شده كه قبل از شروع جنگ يك نفر قاضي به همراه جمع آور ماليات و دبيران به سوي دشمن به عنوان حكم بين پادشاه و دشمن مي فرستاد كه در مسائلي كه پيش مي آيد به او دسترسي داشته باشند كه آن ها را spah-dadwar ناميدند.
پيش نويس قرادادهاي بازرگاني و تجارتي امضا و مهر مي شد و يك نسخه از آن در اداره محلي ديوان ثبت نگه داري مي شد . اين قرادادها را بايد يك قاضي كوچك ] داور كه [ يا قاضي بزرگ ] داورمه[ كه بي گمان از روحانيون بلند پايه بودند تاييد مي كرد, وگرنه قابل نقض بودند.
4-5-3 ادّله اثبات دعوي
يكي از طرق اثبات دعوي سوگند خوردن بود و طبق دستور اوستا سوگند با تشريفات مخصوصي به عمل مي آمده است . در كتاب "روايات داراب هرمزديار" مي خوانيم:« بداند كسي را چيزي بايد به كس داد (يعني يك نفر بايد چيزي را به يك نفر بدهد) و سوگند بخورد و ناچار اين سوگند نامه بايد خوانده باشد كه بترسد و حق را جواب دهد ( يعني حرف حق را بگويد)» . انواع سوگند در گذشته وجود داشت كه حدود 33 طريق نوشته اند.
دوم : ممكن بود كه هر يك از طرفين دعوي داراي اسناد و مداركي براي ثابت كردن قضيه داشته باشند. در اين صورت دادگاه مي بايست به آن ها فرصت بدهد تا مدارك خود را ارائه دهند.
سوم : شنيدن سخن شاهدان بود. بر حسب اهميت دعوي و مقام و موقعيت شهود ممكن بود عده شهود كم يا زياد شود و گاهي تا 12 نفر گواه براي اثبات موضوع لازم بود. قانون براي احضار شهود مهلتي معين مي كرد و مدت دعوي به وسيله نظامنامه ثابتي محدود بوده است.
چهارم : اقرار كه به صورت شفاهي يا كتبي بود معمولاً براي گرفتن اقرار از طرق مختلف استفاده مي كردند. چنانكه د ركتاب ماتيكان آمده است برخي مواقع قاضي محبت جعلي و دروغي به كار مي برد تا اينكه بتواند متهم ياشاكي را وادار به اقرار حقيقت نمايد. از طرق ديگر اقرار كردن توسل به شكنجه و آزار بوده است . اشخاص مظنون با شكنجه هاي زجرآور محاكمه مي شوند كه طبق آن آهن گداخته اي روي زبان آنان مي گذارند تا بدين و سيله مقصر شناسايي شود. اگر جاي زخم سفيد شود بي گناه و اگر سياه شود مجرم شناخته مي شود.
درصورتي كه نسبت به گناه يا بي گناهي متهم شكي وارد مي شد, كار را به امتحان محول مي كردند و امتحان از حيث شدت داراي درجات بود و آن , معمولا بر دو نوع بوده" امتحان سرد" و "امتحان گرم". امتحان گرم عبارت بود از عبور ازميان آتش كه درداستان سياوش پسر كيكاوس و داستان ويس ورامين وصف آن به طور شاعرانه آمده است.
در كتاب تاريخ يعقوبي به اينگونه آزمايشها بر مي خوريم . وي در سخن از ماني مي گويد :« ميان ماني و يك موبد در سر دين گفتگو در گرفت موبد به اوگفت : بايد به معده من و تو سرب گداخته ريزند, هر كدام از ما كه از آن زياني نديد, حق با اوست ».
نوع ديگر از اين آزمايش را مي توان در دربار گشتاسب يافت ،و آن زماني بود که كه حكما و دانشمندان دربار براي صدق گفتار زرتشت از او خواستند تا مس گداخته را بر سينه خويش قرار دهد.
5-5-3 پادشاه در منصب قضاوت
رياست قوه قضاييه به شاهنشاه اختصاص داشت .اگر كسي در مراجع عدليه محلي به حق خود نمي رسيد , همواره مي توانست به پادشاه رجوع كند و از طريق او دادرسي نمايد.
بايسته مي نمايد كه پادشاه به مظالم نشيند و سخن رعيت را بي واسطه بشنود و داد از بيدادگر بستاند . از روش پادشاهان اين بود كه يك روز در مهرگان و يك روز در نوروز براي ديدار انبوه مردم مي نشستند و در اين دور روز پرده و پرده برداري بر مي افتاد و هيچكس از كوچك و بزرگ و دانا و كانا از بار يافتن باز داشته نمي شد.
مردم دربار عام كه در اين دو روز برگزار مي شد مي توانستند شكايات خود را از شاه مملکت و از ساير افراد كشور مطرح نمايند, و شاه و مردم در صورتي كه شاكي و مدعي داشتند, به وسيله موبدان موبد, هيربدان هيربد و ايران دبيربد كه مقامات روحاني و قضائي كشور بودند, مورد محاكمه قرار مي گرفتند.
پادشاه به نامه ها مي نگريست و نخست به شكايت كساني مي رسيد كه ازخود او دادخواه بودند. قاضي به حكم قانون پادشاه را مواخذت مي كرد و اگر مدعي را ادعائي به بطلان رفته بود زنداني مي شد و نتيجه حكم او به عامه مردم اعلام مي گرديد.
چون پادشاه از دادرسي درباره خود آسوده مي شد بر مي خاست و به شكايت ديگران مي پرداخت.
6-5-3 روحانيون در منصب قضاوت
همانطور كه در بالا ذكر شد قوه عالي قضايي در اختيار پادشاه بود, ولي او معمولا امر قضاوت را به يكي از دانشمندان سالخورده واگذار مي كرد. يا اينكه پادشاه در جميع مواردي , كه با مذهب تماس داشت راي موبدان موبد را مي خواست . اين شخص , از آنجا كه هادي معنوي و مشاور روحاني پادشاه بوده در تمام شئون كشور نفوذ فوق العاده داشت.
از آنجا كه طبيعت دين پارسي مقرر است كه دين و اخلاق با حقوق به معني قضايي متحد باشد , قوه داوري به معني اخص بايستي متعلق به روحانيون باشد, بعلاوه روحانيون همه علوم را به خود تخصيص داده بودند.
در ضمن از اعضاي خانواده هاي بزرگ هم گاهي قضاتي معين مي شدند. ولي بطور كلي داوري و دادرسي را معمولا طبقه روحانيون انجام مي دادند.
محاكم هر ناحيه را يك نفر قاضي روحاني اداره مي كرد و به طور كلي مراقب بود كه احكام واعمال روساي غير روحاني ناحيه, نيز كاملا ً موافق عدالت باشد.ولي در ديه ها وظايف قاضي را رئيس محل يا مالك انجام مي داد. معلوم نيست كه مجموعه اي از قوانين مكتوب وجود داشته يا نه, اما كتاب مقدس زرتشتي شامل فصولي مختص به حقوق به ذكر جرايم ضد شاه, مملكت , دين , همسايه و غيره بوده است.دكتر شعباني مي نويسد :« در سلسله مراتب حكومتي كشور حاكمان هر منطقه در مقام بالاترين پايگاه هاي قضايي جاي مي گرفتند ... به اضافه كه اينان مي توانستند خود به انشا فرمان بپردازند و بر اساس مصلحتي كه مسلم مي نمود , قانون وضع كنند».
آئين بذ ( كه رئيس محافظين عادات و رسوم به شمار مي رفت ) ظاهرا كارهاي قضايي را انجام مي داده است از سخنان طبري و مسعودي آشكار مي شود كه هيربدان به سمت قضاوت مي رسيدند .
در آن جا كه طبري مي گويد :« زروان داز پسر مهرنرسه است كه پدر او به آموختن دين و فقه واداشت و توفيق بزرگ يافت و بهرام گور او را هيربدان هيربد كرد »از اين عبارت استنباط مي شود كه انجام بعضي امور قضائي هم از وظايف هيربدان هيربد بوده است.
6-3 ديوان رسايل (د يوان دبيران)
پيدايش ديوان رسايل را به دوران پادشاهان كياني نسبت داده اند .گويا لهراسب كياني نخستين فرمانروايي بود كه ديوان رسايل را تاسيس كرد و از قديم دبيران و كارمندان اين ديوان را زبان شاهان (لسان الملوك) مي گفتند.
در راس اين ديوان " ايران دبير بد" قرار گرفته است كه در زير دست وي هميشه گروهي دبير بودند كه فرمان ها و نامه ها و پاسخ هايي كه مي رسيد بر پايه فرماني كه شاهنشاه به دست ايران دبير بد به ايشان مي داد يا مطابق دست خطي كه درپاي نامه ها و گزارش ها نوشته شده بود, مي نوشتند و به نظر صاحب نظران مي رسانيدند.
تمامي اسناد و مدارك دولتي را در اين ديوان نگهداري مي كردند. مكاتبات درباري,دستورهاي پادشاهان و حوادث مهم را ثبت مي كردند. در ضمن اداره امور سياسي با ساير كشورها نيز بر عهده اين ديوان بود.
از آنجايي که اين ديوان وظيفه ي حساسي داشت سعي مي شد كه بر سر آن اشخاص كاردان ، هوشيار و عالم گذارده شود كه در علم و ادب و به ويژه نويسندگي سرآمد همگنان روزگار خود باشد. چه صاحب ديوان رسايل در واقع يكي از كارهايش از پيش بردن امور وزارت خارجه هم چون امروز بود و اين شغل به علت آشوب و آشفتگي هميشگي كه در ميان كشورهاي مختلف حكمفرما بود اهميت بسيار داشت. براي راه بدر بردن از ميان آن كشمكش ها قلم تواناي صاحب ديوان رسايل كه احتمالا انديشه را با همكاري ديگر دبيران و ساير اعضا شكل داده و به ثمر مي رساند , بزرگترين نقش را بازي مي كرد. دبير بزرگ گاه مي توانست با انشاي مطلبي به جنگ هاي چندين ساله فيصله دهد ياآتش جنگ هاي تازه ديگري را برافروزد . به همين سبب در باب اهميت دبيري در آن روزگار كتاب هاي بسيار نوشته مي شده است.
با توجه به اهميتي كه دبيران در اين ديوان داشتند حال مي پردازيم به طبقه مستخدمين ادارات يا طبقه دبيران اما قبل از شروع لازم است گفه شود كه اين ديوان در دوران خلفا , به نام "ديوان انشا" تغيير نام يافت كه در راس آن طغرايي ( معروف به منشي الممالك ) قرار داشت كه اغلب با تبادل مكاتبات سر و كار داشت .
7-3 طبقه ي مستخدمين ادارات ( دبيران )
در دوره ساسانيان طريقه و روش اوستا, كه جامعه را به سه طبقه تقسيم كرده بود رعايت مي شد، تا اينكه اين تقسيم بندي بر حسب شرايط جديد , از جمله پيدايش طبقه جديد ماموران و كاركنان دولت ( دبيران ) تغيير يافت. بنابراين بعضي منابع نام اين طبقه را بعنوان طبقه دبيران ذكر كرده اند در حالي كه اين طبقه غير از دبيران افراد ديگري را در بر مي گيرند.به عنوان نمونه نامه تنسر، در باب اعضاء اين طبقه مي گويد :«..... عضوءسوم يعني كتاب , و ايشان نيز بر طبقات و انواع : كتاب رسايل, كتاب محاسبات , كتاب اقضيه و سجلات و شروط و كتاب سير, و اطبا و شعر ا و منجمان داخل طبقات ايشان».
به طورکلي اصنافي , كه در اين طبقه مستخدمين ادارات تشخيص داده شده اند از اين قرار است : منشيان , نويسندگان احكام محاكم و نويسندگان اجاره نامه و قرارداده ها و مورخان و پزشكان و منجمان نيز جزو اين طبقه به شمار بوده اند. ضمن اينكه در بالا متذكر شدم برخي اين طبقه را به عنوان طبقه دبيران ذكر نموده اند . شايد بخاطر اينكه اصناف در اين طبقه بيشتر در محور و كار دبيران قرار مي گرفت و كارهاي آن ها بيشتر با خواندن و نوشتن ارتباط داشت.
حال سئوال اين است چگونه شد که اين طبقه اجتماعي كه تا قبل از اين دوره به عنوان يك از طبقات اجتماعي مطرح نبود, چنان اهميتي يافت كه حتي در برخي از دوره هاي تاريخي شاهنشاهي ساساني, مقامي والاتر از روحانيون پيدا كرد؟ براي اين منظور مي توان به شيوه توليد آسيائي كه توسط ماركس مطرح شده است , دقت نمود .زيرا اساس اقتصاد و نظام اجتماعي جامعه ساساني را مي توان با آن نظريه توضيح داد . به عقيده ماركس جامعه اي با چنين شيوه توليدي , بر اساس اقتصاد كشاورزي و مبتني بر واحدهاي توليد كوچك , همراه با نوعي دولت متمركز و ديوان سالاري كه قدرتش بر تنظيم ذخاير آب استوار است اداره مي شود . بنابراين با توجه به اين كه موقعيت جغرافيايي فلات ايران و كمبود آب , هميشه يكي از مشكلات عمده اين سرزمين بوده است باعث مي گردد كه دولت هاي مركزي كه بيشتر درآمدشان از كشاورزي و ماليات هاي مربوط به آن تامين مي کردند , به اين مسئله توجهي خاص داشته باشند كه خود اين امر ديوان سالاري متمركز و مقتدري را طلب مي كرد. ماكس وبر معتقد بود كه در تكامل فرهنگي مصر و آسياي غربي و هندوستان و چين ( به ايران اشاره نشده است) مسئله آبياري نقش قاطعي داشت و مسئله آب وجود ديوان سالاري را الزامي مي نمود . بنابراين چنين شيوه توليدي يك دولت متمركز را با نيروي نظامي و دستگاه اداري نيرومندي راخواستار بود. از سوي ديگر تحول پيشرفت جامعه شهري و پيچيدگي امور اقتصادي و معاملات سبب شده است كه امور محضري و ترتيب معامله ها، قرار دادها و عقود و ايقاعات تخصص بيشتر و كارآمدي فزونتري را طلب کند . از اين رو طبقه دبيران بوجود آمد درحالي كه در دوره هاي پيشين روحانيان و مخصوصاً هيربدان وظايف دبيران را انجام مي دادند.
1-7-3 دبير
دبير از پارسي ميانه / پهلوي دبير dibir به معناي كاتب آمده است. اين كلمه نيز به نوبه خود از واژه پارسي باستان دپيرا dipra مشتق شده است كه احتمالا از كلمه عيلامي tup – pi – ra / tipira وام گرفته شده بود.
ساسانيان نظام ديواني خود را مانند ديگر نهادهاي اداريشان از پارتيان به ارث گرفته بودند رويهم رفته واژه دبير آشکارا در اسناد پارتي ذكر شده است و نامهاي دبيران مختلفي در متون آنان آمده است. به هر حال اين واژه ، واژهاي ايراني است. دبيران سياستمداران حقيقي بشمار ميرفتند.
دبيران براي آموختن شيوه نامه نوشتن چگونگي نامهنويسي به افراد طبقات مختلف و اربابان خدايان و پادشاهان را به دبيرستان مي فرستادند دبيران را براي آموختن اين نكات به دبيرستان ميفرستادند و سپس در دربار و ادارات ايالتي مشغول به كارگماشته مي شودند. در شاهنامه فردوسي از ميان همه چيزهايي كه دبيران ديوان ميبايستي بياموزند "بلاغت "و "خط" به نام ذكر شدهاست. از جمله صفات اخلاقي و فضائل معنوي كه انتظار ميرفته است دبيران خود را بدان ها بيارايند. صفاتي است همچون رازداري، راست گويي، خيرخواهي، اخلاص نيك نفسي، عفت، امانت در اداي وظيفه و مانند اين گونه صفات كه هميشه در همه جوامع مطلوب و پسنديده بودهاند.
بنا به نوشته منابع اسلامي از دبيراني كه در دربار استخدام ميشدند خواسته ميشد حتي المقدور با افراد خارج از دربار معاشرت و تماس نداشته باشند. شايد به همين دليل است كه ابن النديم از دبيران بيگانه و عجيبي نام ميبرد كه به خطي رمزي (راز دبيره) مطالب پنهاني مينوشتهاند.
ايران دبيربد (دبيربد)
در منابع فارسي و عربي عنواني هاي كه به دبيربد داده ميشود عبارتند از؛ دبيرفدا (dabirfad)، دبير بد(dabirbod) ، كاتب الرسايل ، دبير مهشت ،مهتر دبيران (mihtar. Edabirah) ، وزرگ دبير و ايران دبير بد مي باشد .
ايران دبيربد رياست طبقه دبيران پادشاه را به عهده داشت .دارنده اين عنوان چهارمين منصب مهم كشور را دار بود . وي تنظيم و انشاي اسناد مهم دولتي و نامههاي ديپلماسي را بر عهده داشت . همچنين رياست طبقه دبيران پادشاه را به عهده داشت.
ايران دبير بد در حضر در خدمت شاه، و در سفر از ملتزمين ركاب بوده است و گفته ميشود كه جزء همرهان شاه در هنگام شكار بوده است.وي در زمره وزراء بوده و بعد از موبدان موبد، مقام ارجمندي داشته است. وي در انتخاب پادشاه هم مثل ارتشتاران سالار و موبدان موبد نقش قابل ملاحظهيي داشت.
به گفته ابن بلخي در دوران ساساني تنها سه وزير حق داشتهاند بيواسطه وزرگ فرمذار به حضور شاه برسند و گزارش كار خود را مستقيما به او بدهند . يكي از آن ها ايران دبيربد بوده است و دو وزير ديگر يكي "آمار كار" يعني ؛سرپرست كلي امور مالي كشور و ديگري مشاور بزرگ دربار بوده كه ظاهرا عنوان دراندرزبد داشته است.
ايران دبير بد براي اين كارها افزون بر دانشمندي، خردمندي، هوشمندي و آزمودگي، بايستي سخت خويشتن دار بود تا بتواند رازهاي شهرياري را پوشيده نگه دارد. بويژه كه ايرانيان در كار كشور داري به راز و راز نگهداري ارج فراوان مينهادهاند.
وي بيش از هر مامور ديگر دولتي به شاهنشاه نزديك بود و پادشاه احيانا ماموريت سياسي هم به او محول ميكرده است. رئيس دبيران مانند رئيس روحانيون و رئيس معلمان مذهبي در جلسات دعواي عمومي حضور مييافت. همچنين نقل شده كه گاهگاهي در موقعيت هاي بسيار حساس پادشاه فقط با سه تن از ملتزمين خود يعني رئيس رحانيون، رئيس دبيران و رئيس سوار نظام هم سفره ميشد.
3-7-3 اهميت دبيران و ديدگاه شاهان به دبيران
بدون شك اداره ي ديوان هاي وسيع و نظارت بر اداره ي سراسر كشور جز تعداد زيادي دبيران و جز با دستگاههاي متعدد ديواني که شعبههايي در سراسر كشور داشت ممكن نبود و همين باعث شد كه در دوره ساسانيان نه تنها طبقه دبيران از طبقات ممتاز و از بزرگان كشور به حساب بيايند، بلكه يكي از اركان مهم دولت و عامل موثري در اداره امور مملكت به شمار ميرفتند.
در كتيبههاي پارسي و پارتي ميانه و پوست نبشتههاي دورا- اوراپوس، دبيران در ميان ملتزمين مشهور ذكر شدهاند. احتمالا آنان همراهان عالي رتبه در عمليات هاي جنگي (نظامي) ايران بودند. اهميت دبيران را نه تنها در كتيبهها بلكه در نوشته هاي مورخاني مانند طبري نيز مشاهده مي کنيم.وي كلمات وزيران و دبيران را چنان به كار ميبرد كه گويي دو دسته از بزرگان هستند. كه قايم مقام يكديگر ميشدهاند. براي مثال اين عبارت طبري را ذكر ميكنيم، كه مي گويد:« گاهي همه وزيران و دبيران هنگام جلوس شاهنشاه جديد تغيير و تبديل مييافتهاند». آخرين پيشنهاد اين است كه دبيران متعلق به طبقه آزادان - يكي از چهار طبقه اشراف دوره ساساني بودند. از اين گذشته ، پادشاه به افراد طبقات پست اجتماع و اشخاص عامي يا فرزندان مستخدمين اجازه ورود به طبقه دبيري را نداشتند. به گفته انوشيروان وقتي كه پسران افراد طبقه پايين تحصيل كنند، درخواست كارهاي بزرگ كنند و چون به كار بزرگ رسند بلند پايگان را به پستي ميكشانند. كه اين گفته به داستان انوشيروان و كفشگر بر ميگردد.
ورود به اين طبقه به كساني اختصاص داشت كه هم از دودمان ها ي سرشناس و مورد اعتماد باشند و هم با آموزشهاي علمي و تمرينهاي عملي مهارت فني و دانش و ادب لازم را به دست آورده و در زمره اهل راي و تدبير درآمده و شايسته همنشيني با بزرگان و دولتمردان گرديده باشند. رسيدن به مقام دبيري طبق آيين آن زمان اختصاص به فرزندان كساني داشته كه در همين طبقه دبيران بودهاند.
ديدگاه پادشاهان نسبت به دبيران
گشتاسب به دبيران خود ميگفت: «پاكدامني را پيشه خود سازيد و در آنچه كه به شما سپرده ميشود امانتدار باشيد و غريزه و عقل خود را به شنيدن ادب و مراعات نزاکت متوجه سازيد آنچه از آداب و اصول بهرهمند شديد آن را مطابق طبع عقلي خودتان به كار ببنديد عدالت و انصاف را پيشه ي خود سازيدو آنچه را كه انتخاب و بحث آن براي ما شايسته نيست به ما جلوه ندهيد. ابن بلخي از جمله كارهاي انوشيروان اين را نوشته كه« بفرمود تا جز مردم اصيل صاحب معرفت را هيچ عمل نفرمودندي و منع كرد[تا] هيچ بياصل يا بازاري يا حاشيه زاده دبيري نياموزد».
خسرو پرويز به دبيرش گفت: «بدان كه تو بر پايگاه بلندي برآمده اي پس خود را از آن فرو ميانداز و در سايه دولت ، پناهگاهي ساختهاي پناهگاه خويش را تباه مساز با رفتار نيك دل مردمان را بخود نزديك كن ليكن خود را از آنان بدور نگه دار تا دشمنت بر تو دست نيابد». از گفته هاي فوق ميتوان استنباط كرد كه پادشاهان ساساني چه حساسيتي و اهميتي نسبت به دبيران داشتند و به همين خاطر پادشاهان نويسندگان و دبيران را بر ديگران مقدم ميداشتند و به اهميت هنر نويسندگي پي برده بودند و اين طبقه از مردم را به خود نزديك ميساختند. آنان را صاحب نظر و تدبير و اهل هنر ميدانستند و ميگفتند: ايشان نظام امور و كمال مملكت و رونق پادشاه ميباشند و زبان گوياي پادشاهان و خزانهداران آنان و امانت داران و خدمتگزاران رعيت و كشور خود به شمار ميآيند. در پايان شاهنشاهي ساساني، بسياري از موبدان، به دستگاه ديواني درآمدند و بدينگونه بر استواري صفوف دبيران و ديوانيان افزودند. اهميت يافتن طبقه دبيران در پايان سلطنت ساسانيان يكي از نتايج اصلاحات خسرو انوشيروان بود. چنان که در زمان همين پادشاه حاكم تيسفون يك دبير بد بود. به نظر ميرسد كه دبيران دوره ساساني فرمانروايان نواحي مرزي نيز بودند.
اهميت يافتن دبيران باعث فرو افتادن بزرگان و تنزل آيين زرتشتي گرديد. عربها بعد از سقوط ساسانيان ، دبيران را براي اداره سرزمين هاي گرفته شده به كار گرفتند.ولي بعدها پس از پيدايش دستگاه رسمي روحاني اسلامي سني، علما و يا دانشمندان اسلامي رقيبي براي دبيران يا كتاب شدند و سرانجام دستگاه روحاني نفوذي بس بيشتر از دبيران يافت.
دبيران از بعضي امتيازات برخوردار بودند. آن ها مثل خاندان شاهي بزرگان جنگجويان، روحانيون و درباريان پادشاه از ماليات معاف بودند. و هم چون شاه و قاضي بر استر سوار ميشدند.
3-7-3 چگونگي برگزيدن دبيران
در هنگام برگزيدن دبيران جوان، خواستاران كار دبيري را ميآموزند و هر كدام را كه از آزمايش رستگار بيرون ميآمد به كار ميگماردند. رسم چنين بود كه دبيران جوان همين كه باليده ميشدند، براي كاريابي در پايتخت فراهم ميآمدند و شاهنشاه فرمان ميداد تا دبيران از ايشان آزمايش كنند و اندازه خردمندي ايشان را باز شناسند و از آزمودگان، هر كه را شايسته ديدند نامش را به شاهنشاه عرضه نمايند .آنگاه شاهنشاه فرمان ميداد تا وي در دربار بماند و از او كار بگيرند. پس فرمان ميرفت تا اين گروه نو دبيران ، به كارداران پيوسته شوند و بر كارهايي گماشته. آنگاه بر پايه شايستگي و هنري كه از خود نشان ميدادند از پايگاهي به پايگاهي بالاتري ميرفتند ، تا اينكه هر كدام به پايگاهي كه شايسته اش بود ميرسيد. از اينان هر كه را شاهنشاه شناخته بود و نامش را به او گفته بودند، جز به فرمان نميتوانست به خدمت كس ديگري در آيد. دبيران دربار از ميان فاضل ترين و كارآموزترين دبيران انتخاب ميشدند».
مسعودي ميگويد:«گويند شاپور به يكي از كارداران خود چنين نوشته است. هر زمان يكي را به دبيري برگزيدي روزي او را افزون كن و پشت او را با گماشتن ياوراني برايش نيرو بخش و در راهبري دست او را باز گذار .زيرا از افزوني روزي راه آزمندي بر او بسته شود و از بسياري ياوران شكوه او نزد زير دستانش افزون خواهد شد. داشتن آزادي در كارها او را وا دارد كه به سرانجام هر كاري كه ميكند نيك بيانديشد. سپس او را بر چيزي كه براي انجام آن برگزيدهاي نيك بياگاهان تا هميشه آن چيز را روياروي خود ببيند و سخن به سخن در ياد بدارد. اگر رفتار او چنان شد كه براي او نگاشتهاي، نيرويش را بيشتر كن و او را آزاد ساز كه به ديدارت بيايد».
از اين گذشته دبيران بايست استعداد بيشتري در انشاء گزارش ها معاهدات سياسي و مكاتبات رسمي داشته باشند. ميبايست دست خطي زيبا، دستي روان ، انگشتاني چالاك و سخنراني فرزانه باريك انديش باشد. همچنين ميبايست ماهر، هوشيار و تيزهوش باشد چنانكه اگر پادشاه مطلبي را فراموش كرد او بتواند قصدش را بفهمد. و به نحو مطلوب آن را بيان كند. واجب بود كه او به دانش هاي مختلف اطلاع داشته باشد. و چنانكه نظامي عروضي ميگويد:« در سيافت سخن آن طريق گيرد كه الفاظ متابع معاني آيد و سخن كوتاه گردد».
در دربار ساسانيان دبيران دو زبانه وجود داشتند كه به عنوان مترجمين (مفسرين) خدمت ميكردند و كتيبههاي پارتي و يوناني از پادشاهان اول ساساني توسط دبيران دو زبانه نوشته مي شده است . اين مطلب توسط مسكويه مورد تائيد است در آنجا كه ميگويد:« يك نفر دبير امور عرب نيز در دربار شاهنشاه ايران بود كه سمت مترجمي داشت و مزد و حقوق او را اعراب حيره به جنس ميدادند.
ولي نظامي عروضي در چهار مقاله خصوصيات يك دبير را به طور كامل بيان ميكند وي مي گويد :« دبير بايد كه كريم الاصل شريف العرض دقيق النظر عميق الفكر ثاقب الراي باشد و از ادب و ثمرات آن قسم اكبر و حظ وافر نصيب او رسيده باشد و از قياسات منطقي بعيد و بيگانه نباشد و مراتب ابناء زمانه شناسد و مقادير اهل روزگار داند و به حطام دنيوي و مز خرفات آن مشغول نباشد. و به تحسين و تقبيح اصحاب اغراض و ارباب اغماض التفات نكند و غره نشود و عرض مخدوم را در مقامات ترسل از مواضع نازل و مراسم خامل محفوط دارد.
5-7-3 وظايف دبيران
دبيران يا اعضاء دولت موظف بودند در ديوآن ها ي مختلف (ادارات) حاضر شده فرمان و احكام پادشاه مكاتيب سياسي و وقايع مملكت را به رشته تحرير درآورند. آنان كساني بودند كه استعداد بسيار در انشاي گزارشها، معاهدات سياسي و مكاتبات رسمي داشتند. اين گروه ميتوانستند مقامات اداري ديگري را بجز اداره ديوآن ها اشغال كنند. از جمله آن ها خدمات دبيرخانه، ارسال مراسلات، انتصابات و افتخارات، عدليه ، امور نظامي بود دبيران همه امور مالي مملكت را از دفاتر يك يك ولايت تا دفتر دخل و خرج كل مملكتي در دست داشتند. براي اداره مملكت و مخصوصا دربار دفتر و صورت مجلس تنظيم ميكردند.
اما مهمترين كار دبيران بنا به نوشته احمد تفضلي در مقاله دبير عبارت بود از پرداختن به مكاتبات شاهي و نگهداري گزارش هاي مربوط به سخنان پادشاه و اسناد دربار.
كارهاي ديگر دبيران عبارتند از :
1 – توسعه و نگهداري طرق مواصلات كه براي حفظ قدرت حكومت در سراسر كشور نقش درجه اولي داشت به عهده آن ها بود.
2 – دبيران تنظيم سرويس نامهرساني را به دست چاپارهاي تيزرو و با سواران و جمازداران سپرده و نامهها و پيامهاي رسمي را به شكل و نمونه خاصي انشاء كرده و با آشنايي به زبان اهالي نقاط مختلف ارتباط رعايا و شاهنشاه را تسهيل مينمودند.
3 – نخستين بار در زمان خسرو اول انوشيروان براي نگارش تاريخ عمومي ايران تلاشي صورت گرفت (ظاهرا اين انديشه در زمان بزگرد سوم آخرين شهريار ساساني عملي شده است)، و براي اين منظور گردآوري داستآن ها و روايات درباره پادشاهان باستاني ايران آغاز گرديد. نياز بزرگان تازه فئودال به چنين تاريخي،عامل ديگري بود كه به پيشرفت ادبيات اشرافي انجاميد . مولفين اين آثار از قشر دبيران و مامورين عالي رتبه دولتي بودند.
4 – هنگام رسيدگي دقيق به شكايتها عليه واليان پادشاه يا وصول كنندگان ماليات يا عليه والياني كه جزو خانواده شاهي صورت ميگرفت، ايجاب مينمود كه پادشاه(انوشيروان ) يكي از افراد برجسته را از ميان دبيران يا از ميان روحانيون يا يكي از مهمترين ملتزمين براي اين هدف انتخاب كند. در ضمن ايشان در تنظيم صورت جلسه در دادگاهها حضور داشتند، شواهد در دست است كه نشان ميدهد آنان اسناد را امضاء و مهر ميكردند.
5 – وقتي كه مستي بر شاه چيره مي گشت دو مامور [دو دبير] وظيفه داشتند تا آنچه را كه پادشاه به هنگام مستي و ميگساري ميگويد در دفتري ياد كنند و رسم چنان بود كه يكي از ايشان كلمات شاه را باز ميگفت و ديگري مينوشت. و روز ديگر به حضور شاه مي خواند و البته آنچه در دست نبود پادشاه اصلاح ميكرد و اگر درباره يكي از درباريان خلافي گفته بود نه تنها جبران مي کردبلکه شخص خود را نيز سزا ميداد و آن روز را به نان جو و پنير سر ميكرد.
6 – در رسالهاي راجع به قواعد حكومتي كه به اردشير نسبت ميدهند و در Niyaya حفظ شده است . اظهار شده كه قبل از شروع جنگ جمعآور ماليات را به همراه دبيران به سوي دشمن به عنوان حكم بين پادشاه و دشمن ميفرستادند .
در هنگام نگارش نامهها، دبيران ميبايست نام و لقب شاهنشاه را از دفترهايي كه در ديوان نامهگذاري نوشته شده بود را در نامه بياورند.
در پايان اين نکته واجب است که بدانيم اگر شاه درجنگ مغلوب ميشد جان دبيران او در خطر بود چنانكه شاپور پسر اردشير اول در نبردي كه در دشت هرمز جان ميان اردشير و اردوان واقع شد از داذبنداد كاتب اردوان پهلوي را به پاداش نامه موهن و خشني كه از جانب خداوندگار خويش به اردشير نوشته بود بدست خود كشت.
چنين به نظر مي رسد با توجه به وظايفي كه دبيران داشتند و موقعيت ويژه و قدرتمند بودن آنان خطر مجازات سنگين و يا حتي مرگ را نيز به همراه داشته است كه ما نمونه آن را در جلگه هرمزدقان و كشته شدن دبير اردوان را ديديم و نمونه هاي ديگر. از اين روايات به خوبي مي توان دريافت که دبيران در جنگها نقش بسيار مهمي داشتند گاه حتي فرماندهي جنگ را بر عهده داشتند.
شايان ذكر است كه با سقوط ساسانيان تشكيلات ديوان سالاري(دبيران) دست نخورده به خدمت فاتحين درآمد و تا دوره خلافت خلفاي بغداد پا بر جاي ماند.
6-7-3 اصناف دبيران
اصناف مختلف دبيران و اينكه هر يك از آن ها دقيقا داراي چه كاركرد و پايگاههايي بوده ا ند كاملا مشخص نيست . از لابلاي متون تاريخي بويژه كتاب خوارزمي اطلاعاتي ارزشمندي به دست مي آوريم . در ذيل به برخي از مهمترين اصناف دبيران به همراه توضيح مختصري ا ز شرحوظايف آن ها اشاره مي كنيم.
1-8-3 دين دبير
راجع به دبيراني كه مسئول استنساخ و رونويس كردن كتابهاي ديني و غير ديني در دوره ساسانيان بودند چيز زيادي نميدانيم. كساني كه كتابهاي مذهبي زرتشتيان بويژه اوستا، را ترجمه يا رونويسي ميكردند،احتمالا دين دبير ناميده ميشدند.
خط اوستا در پهلوي دين دبيره ناميده ميشد و در منابع اسلامي دين دفيره است اين مطلب بر ميگردد به نوشته ابن مقفع كه در اين باره ميگويد:« ايرانيان را هفت نوع خط است كه يكي از آن ها دين دبيريه[ دين فيريه] بود و اوستا را به آن نويسند».
8-2-3 دبيران ديوان خراج
بخش اعظمي از دبيران در اين ديوان خدمت ميكردند. گاهي در منابع عربي دبيران مالي (آمار دبير) به عنوان" كاتب الخراج" ذكر شدهاند. از جمله وظايف اين دبيران آگاهي از كيفيت دخل و خرج ديوان و دقت و مراقبت در نگه داري حساب و امانت در آن ذكر شده است. ميتوان در يافت كه ايشان از رياضي و حساب و امور مالي و چيزهايي كه با ديوان خراج و ديوان ها ي مالي سروكار داشته، آگاهي كامل داشته اند. ايشان در دوره پادشاهي خسرو انوشيروان براي سيستم مالياتي جديد، مسئول ارزيابي زمين بودند. حتي گاه رئيس آن ها چنان داراي اهميت بود كه جزو نخستين دربارياني است كه در جشن نوروز به پادشاه تبريك ميگفت.
3-8-3 گذك آمار دبير
گذك همان كده فارسي و به معني خانه است .كذك مركز مملكت و مقر دولت ميباشد اين مقام در آثار فارسي به صورت درآمار كار آمده كه معني دربار يا اقامتگاه شاه را ميدهد و به گفته خوارزمي منظور از آن حساب دربار شاهنشاهي بوده است او رييس حسابداري و مامور جمع و خرج عايدات دربار بوده است.
4-8-3 واسپوهرگان آمار كار
مامور وصول عايدات ايالت واسپوهرگان بودند.
5-8-3 روانگان دبير
خوارزمي وي را مسئول حساب اوقاف ( دبير امور خيريه )ميداند .طبق وقفنامه او كارها خيريه را براي روح انجام ميدادهاند.
6-8-3 آذرآبادگان آماركار
مامور وصول در ايالت آذربايجان بود. ولي اين سوال مطرح ميشود كه چرا در بين تمام ايالت ها فقط در ايالت آذربايجان آمار كار ميبينم و در ايالت هاي ديگر نشاني از آن ها به چشم نميخورد آيا مي توان ادعا كرد كه هر استاني آمار كار مخصوص به خود داشت يا خير؟
احتمال ميرود كه به خاطر آتشكده در آذربايجان ،و آمد وشد نظاميان و پادشاهان به اين آتشکده باعث اهميت زياد اين ايالت بوده باشد. به طور كلي آمار كاران كه مسئول دخل و خرج بودند در ايالت هاي بزرگ بيشتر ديده ميشدند .
7-8-3 گنج آمار دبير
خوارزمي وي را مسئول حساب گنج ها خزانه ميداند. وي صاحب خط ويژهاي بود كه در منابع اسلامي آن را گنج آمار دبير ميناميدند.
يكي از وظايفش تهيه ي فهرستي از خزائن شاهي و ارائه ي اين فهرست به شاه در ابتداي هر سال بود.
9-3 ديوان سراي شمره يا ديوان استيفا (اداره ماليه)
براي دريافت ماليات سرانه و ماليات پيشهوران كه به طور مقطوع در سه قسط هر چهار ماه يك قسط گرفته ميشد، ديواني بوده كه ابوحنيفه دينوري نام آن را «سراي شمرگ» ياد كرده است. او در بيان اين ديوان گفته است:«سراي شمره» ديواني كه ماليات در آن مورد رسيدگي و دريافت قرار ميگرفت و معناي آن اقساط سهگانه بود. «شمره» به معناي حساب است».
به علت اهميت و گستردگي كار ديوان مالياتي آن را در رأس ساير ديوآن ها قرار ميدادند. به نحوي كه در برخي موارد پادشاه به طور مستقيم بر كار اين ديوان نظارت ميكرد. همچنين در شهرستان ها قضات را مأمور رسيدگي به نحوة اجراء قوانين ديواني ميكردند.
10-3 ديوان خراج
در پارهاي از دولتها ديوان استيفا جداي از ديوان خراج بوده و كار ديوان استيفاء را وصول مالياتها دانستند، در حالي كه ديوان خراج، ديواني بود كه ماليات هاي نقدي و جنسي را از روي دفترهاي معيني از مردم دريافت ميكرد. گاهي آن را ديوان اموال يا ديوان معونات يا ديوان نفقات (ديوان هزينهها) ناميدهاند. جهشياري ميگويد:«پادشاهان ايران دو ديوان داشتند: ديوان خراج و ديوان هزينه در آمدها متعلق به ديوان خراج و هزينههاي قشون و غيره مربوط به ديوان هزينه بود.
ابن بلخي درجايي كه به گشتاسب و اقدامات او اشاره ميكند، ميگويد: «. . . او]گشتاسب[ دو ديوان نهاد يكي ديوان خراج و ديگر ديوان نفقات هرچه دخل بودي به ديوان خراج اثبات و ضبط كردندي و هرچه خرج بودي و مواجب لشكرها و حواشي و ديگر خراجات به ديوان نفقات رجوع بود». نظام الملك ميگويد:« پادشاهان را هميشه دو خزينه بوده است يكي خزانة اصل و يكي خزانه خرجو مالي كه حاصل شدي بيشتر به خزانة اصل بردندي و كمتر به خزانه خرج». مطالب بالا بر جدايي اين دو ديوان گواهي ميدهند.
نقش ديوان خراج واجد اهميت فراوان بود. در مآخذ نام رئيس ديوان خراج "و استريوشان سالار" آمده است. اين عنوان در مآخذ عربي به صورت صاحب ديوان خراج ترجمه شده است .مسئول ديوان خراج وظيفه داشت كه هر سال مقدار خرجي را كه گرفته بود و مقدار نفقاتي را كه در امور گوناگون پرداخته بود و نيز هر سال مقدار آنچه را كه در بيت المال گردآمده بود بر پوستهاي به هم پيوسته مينگاشت و نزد پادشاه ميآورد و شاه، مهر بر آن ها مينهاد و فرمان اجرا ميداد.
از كارهاي ديگر ديوان خراج رسيدگي و دريافت ماندههاي مالياتي (بقايا) بوده است.
براساس نوشتههاي موجود در كتاب الوزراء و الكتاب براي انتخاب مسئولان ديوان خراج خصوصياتي در نظر گرفتند كه بخشي از آن در كتاب، الوزراء و الكتاب آمده است:«شاپور در وصيت به پسرش گفت: هيچيك از فرماندهان قشون خود را به كار مالياتي نگمار، چه آنان را مانند ادوات جنگ و سپر در مقابل دشمن برگزيدهاي ممكن است بعضيشان در اموال خيانت در كار خرابكاري او چشم پوشيدي اين وضع موجب زيان رعيت و از ميان رفتن مال خواهد شد و ديگران را به خرابكاري وادار خواهد ساخت و اگر براي كارش به او پاداش بدهي وي را بيشتر به فساد كاري خواندهاي و صفا و رونق او از ميان برده و آتش كينه در دلش افروختهاي.»
جهشياري در كتاب خويش درباره اهميت خراج از ديد شاهان ساساني چنين گفته است: شاپور در يك اندرزنامه چنين گفته است: «بدان كه استواري شهرياري به فزوني خراج است. فزوني خراج به فزوني آباداني و رسيدن به چنين آرماني نيازمند بهتر كردن حال كشاورزان است از راه دادگري و ياري دادن به ايشان، زيرا هر چيزي انگيزة چيز ديگري است».
اردشير بابكان ميگويد: «خراج ستون كشور است از داد افزايش گير و از ستم كاهش».
پس از تقسيمات كشوري توسط خسرو انوشيروان و به هم خوردن دستهبنديهاي اداري پيش از او تحولات عظيمي در ديوان خراج به وجود آمد و اين ديوان چه در زمينه قوانين و مقررات دريافت ماليات (از نظر مقدار زمان آن) و چه در سلسله مراتب كاركنان دگرگون شد.
ديوان خراج و ماليات پس از اسلام بر همان وضعي باقي مانده بود كه پيش از اسلام بود.
1-10-3 خسرو انوشيروان واصلاح نظام مالياتي
تا قبل از خسرو انوشيروان طرز گرفتن خراج به طور مقاسمه؛ بود يعني پس از آنكه به حسابهاي زمين و كشتزار رسيدگي ميشد از هر كورهاي بسته به آبادي زمين از تا گرفته ميشد.
گفته شده است كه برزگران جرئت نداشتند پيش از تقسيم كردن محصول ميوه رسيده را دست بزنند در اين مورد داستاني از قباد آوردهاند. . . متأسفانه زمان فرصت اين كار را به او نداد، پسرش خسرويكم پس از اينكه با پادشاهي رسيد بر آن شد كه انديشه پدر را دنبال و كار خراج را بر ترتيب علمي استوار كند. . . و به همين منظور خسرو يكم تني چند از صاحبنظران نيكخواه را برگزيد و بگفت تا در مساحت زمين و شمار نخل و زيتون و تعداد سربنگرند و چندانكه صلاح رعيت و رفاه معاش آن ها اقتضا كند خراج مقرر دارند و به او گزارش كنند و هر يك از آن ها راي خويش را دربارة مقدار خراج بگفت و هم سخن شدند كه بر قوت انسان و بهائم كه گندم، جو، تاك، سبزي، نخل و زيتون باشد خراج نهند. . . به جز اين هفت محصول چيزهاي ديگر را نديده گرفتند و مردم در كار معاش نيرو گرفتند. همچنين خسرو بر همه، خراج سرانه نهاد بجز اهل خاندان ها ي بزرگ و جنگاوران، هيربدان، دبيران و آن ها كه در خدمت شاه بودند. ترتيب خراج را كسري پسنديد و فرمان داد تا اجرا كنند. سالانه سه قسط بگيرند هر قسط به چهار ماه و آن را ابراسيار ناميد يعني كاري كه بر آن تراضي كردهاند.
از اينرو نسخهاي به عمال خراج داد تا از روي آن خراج گيرند ونسخهاي به قاضيان ولايتها داد تا نگذارند عمال ولايت بيشتر از آنچه در نسخة ديوان بود از خراجگزاران بگيرند.
2-10-3 واستريوشان سالار
واستريوشان سالار يا واستريوش بذ به معني رئيس فلاحان است بايد گفت در دورهي مورد بحث قسمت اعظم ماليات اراضي بر فلاحان تحميل ميشد. در آن دوره ميزان خراج را از روي حاصلخيزي زمين و خوبي و بدي محصول هربلوكي تشخيص ميدادند، واستريوشان سالار مأمور بوده است، كه بر محصول و زمين و آبياري و ساير امور فلاحتي مراقبت كند. ظاهراً وي رياست ادارة ماليه را داشته و تصور ميرود كه علاوه بر وصول ماليات املاك، اخذ ماليات سرانه هم به عهدة او بوده باشد زيرا لقب هوتخشد (رئيس صنعتگران) را داشته است.وي امور پيشهوران ، سوداگران و روستائيان را رسيدگي ميكرد. وظيفه اصلي او جمعآوري ماليات بود ولي در بعضي نواحي و ايالات ايران جمعآوري خراج توسط آماركاران كه تابع واستريوشان سالار بودند صورت ميگرفت.
وظايف ديگر واستريوشان سالار اين بود که هر سال چند صحيفه به هم پيوسته خدمت شاه ميآورد که در آن ها صورت مالياتي وصول شده و آنچه به مصرف رسيده و آنچه در خزينه باقي مانده و آنچه را که به شاه داده بود به استماع شاه مي رسانيد و سپس شاهنشاه فرمان ميداد به مهر شاهي برسد و در ديوان محفوظ گردد.گويا ضرابخانهها تحت نظارت واستريوشان سالار يا وزير ماليه قرار داشتند.
اين پايگاه چندان ارجمند بوده كه گاهي خود بزرگ فرمذار آن را به دست ميگرفت يا يكي از نزديكان خود را بر آن ميگماشت.
واستريوشان سالاران در جنگها همراه لشكريان ميرفت تا هر وقت لشكريان جايي را غارت ميكردند سهم پادشاه را بگيرند و به خزانه بفرستند.
سؤالي كه مطرح ميشود اين است كه آيا واستريوشان سالار بر گروه تجار و اصناف رياست داشته اند يا خير؟ به نظر ميرسد كه لقب هوتخشبد مربوط به اوايل دوره ساساني يا قبل از آن بوده باشد. چرا كه دراين دوره طبقه پيشهوران به آن اندازه رشد نكرده بودند كه بتوان نام طبقه بر آن ها گذاشت و رئيسي براي آن متصور شد. در تأئيد اين مطلب ميتوان به گفته فردوسي آنجا كه طبقات مردم را در زمان جمشيد تقسيم ميكند اشاره كرد وي ميگويد:
چهارم كه خوانند "اهتوخشي" همان دست ورزان با سركشي
احتمال ميرود كه بعدها اين گروه رشد نمودند و فردي كه عنوان هوتخشبد داشت بر آن ها رياست نمود و طبقه مستقلي را بنياد نهاد.
از اين گذشته، اكثر منابع واستريوشان سالار را رئيس كشاورزان معرفي ميكند نه رئيس صنعتگران . احتمال دارد كه اين طبقه ماليات خود را به واستريوشان سالار ميدادند. اين عوامل دال بر آن شد كه به واستريوشان سالار لقب هوتخشبد دهند. البته بعيد است كه اين دو گروه تحت رياست و استريوشان سالار باشند. از سوي ديگر دور از ذهن ميباشد كه كشاورزان و صنعتگران همرده باشند. مثلاً در گاتها آمده است كه واستريوشان سالار، بزرگ برزيگران شمرده ميشد و در ايران قديم ماليات فقط به زمين تعلق ميگرفت و واستريوشان سالار به رياست ماليه مملكت گماشته شده بود بنابراين درست مثل وزير ماليه امروزي ميشود.
هتخشبد نيز رئيس و بزرگ اهل حرفه و صنعت بوده است بنابراين به منزله وزير صنايع كنوني است. پس ميتوان پي برد كه صنعتگران و كشاورزان دو گروه جداگانه بودند كه هر گروه رئيسي داشته است .
3-10-3 آمارگر
در ميان مأموران خراج دستهاي بودند كه وظيفة تحصيلداران مالية امروز را داشته و مأمور وصول ماليات و عوايد ديوان بودهاند كه به اين افراد آمارگر ميگفتند. كه آن ها هم در سطح ايالتي و هم منطقهاي صاحب قدرت بوده، به امور مالي كه احتمالاً شامل حساب درآمدهاي مالياتي يا بخشي از آن ميشده، رسيدگي ميكرده اند را.
آمارگر ميبايست دربارة ارزيابي مالياتگيري و چيزهاي ديگر اسناد ، مداركي فراهم سازد تا بتواند دربارة ماليات، زيان ها ي به بار آمده و مانند آن گزارش تهيه كند و به ديوان دهد. افزون بر اين، حسابداران يا آمارگراني بودهاند كه در يك ايالت اداره امور اقتصادي چند شهر را در دست داشتهاست . چنان كه از ساير مهرها بر ميآيد، ممكن بوده كه حوزه عمل يك آمارگر تغيير كند.
در كنار آمارگر ايالت و نواحي، يك «درآمارگر» يعني آمارگر دربار و يك آمارگر كل امور مالي كشور بنام «ايران آمارگر» وجود داشت.
4-10-3 دهقانان
كلمه فارسي دهقان (dehqan) شكل عربي شده dhqn سرياني است. كه از دهگان dehgan پهلوي كه شكل قديميتر آن dahigan بوده قرض گرفته شده است. اين كلمه در زبان ارمني دهكان (dehkan) شده و معني واقعي اين كلمه وابسته به ده ميباشد. ده نه به معنايي امروزي آن بلكه به معني كشور و سرزمين (از پارسي باستان دهيو) گرفته شده است.
دهقانان در طبقات اجتماعي در دورة پارتها در رديف و اسپوهران نبودند و از طبقات نجباي درجه دوم به حساب ميآمدند. به همين جهت در هنگام قدرت ملوك الطوايفي نميتوانستند ابراز وجودي بنمايند ولي با پيدايش قدرت مركزي، در زمان ساسانيان آنان به منزلة چرخهاي ضروري دولت درآمدند. به عنوان رئيس و خداوندان ايالت تعريف شدهاند.اقتدارشان منوط به اين بود كه اداره امور محلي، به صورت ارثي به آن ها مي رسيد . وظيفه مأموران محلي دولتي را به نحو نيكوئي نيز انجام ميدادند. از اينرو به آساني ميتوانستند مجري مقاصد دولت در بين مردم باشند، و نيز ميتوانستند وسيله انجام درخواستهاي مردم از دولت نيز باشند.
دهقانان را ميتوان در رديف كاركنان ديوان خراج جاي داد زيرا اولاً: آن ها از قوانين ديوان در امر ماليات كاملاً آگاه بودند و آنرا بكار ميبستند. ثانياً تمام وظايف و اختيارات كاركنان دولتي ديوان خراج بر عهده آن ها نيز بود كه اين وظايف و اختيارات عبارت بود از:
الف) جمعآوري ماليات زمين ب) نظارت بر احوال كشاورزان و محصولات آن ها (بخصوص در مواقع قحطي و خشكسالي) اين وظايف همان مسئوليتهايي كه واستريوشان سالار داشت اما او در فضايي محدودتر كار ميكرد. دولت ايران با كمك دهقانان موفق شد كه با وجود لم يزرع بودن اغلب نقاط كشور مصارف فوقالعادة جنگها و هزينه گزاف دولتي را تحمل نمايد و از عهده برآيد.
دهقانان در تاريخ ايران داراي اهميتاند زيرا از تتبع محققين چنين برميآيد كه در سلسله نجباي آرياني اينها آن حلقهاي بودند كه سواد مردم را با نجباء ارتباط ميدادند و صفات خوب نجباء كه شجاعت اخلاقي و فتوت بود از اينها به جامه سرايت كرده در آن نقش ميبست.
همين دهقانان تا مدتها پس از انقراض ساسانيان روايت و حماسة ملي ايران را حفظ كرده بودند. چنانكه فردوسي با ميل و علاقه از يكي ازاين دهقانان به عنوان راوي و گويندة اين حماسة ملي ياد ميكند. به طور كلي آنان به عنوان نگاهبانان گنجينه فرهنگ و تمدن ايراني تلقي ميشدند.
از سوي ديگر بايد توجه داشت كه دهقانان ستون فقرات ارتش ساسانيان و همچنين بنيان اقتصادي دولت را به عنوان گردآورندگان ماليات تشكيل ميدادند.
با زياد شدن قدرت مرکزي در دوره ساسانيان (پس از اصلاحات سده ششم) دولت توانست به درآمد مطمئنتر و منظمتري دست يابد. زمين ميان كشاورزان با زياد شدن قدرت مركزي در زمان ساسانيان تقسيم شده و از قدرت اشراف و بزرگ مالكان كاسته شد و زمينداران كوچك يعني «دهقانان» كه در غياب مالكان بزرگ كار ميكردند قدرت بيشتري يافتند. علاوه بر اين «دهقانان» نخبگان زميندار جديدي بودند كه نسبت به حكومت وفاداري بيشتري داشتند، زيرا حكومت در مقابل زمينداران بزرگ اشتراكي و اشراف مالك به آن ها قدرت و ثروت بخشيده بود. آن ها چنان اهميت پيدا كردند كه در اواخر دوره ساساني دهقانان و درباريان (ويسپوهران، البيوتات) در روز دوم جشن نورز و خرم روز به خدمت شاه بار مييافتند. و بعد در نخستين روز از روزهاي دهگانه كه جشن گرفته ميشد، روز ويژهاي كه جشن بود، در آن روز پادشاه با دهقانان و كشاورزان ميخورد و مينوشيد.
اهميت اين دهقانان مخصوصاً در هنگام تسلط اعراب بر ايران هويدا شد. اين دهقانان معتمدان محلي و آشنايان به حكومت محلي و گردانندگان واقعي اين حكومتها بودند و فاتحان، نظم و ترتيب تازه اراضي را به ايشان در ميان مينهادند. مسلمان ها نيز از همين وسيله در ادارة امور محلي، جمعآوري خراج و جزيه استفاده كردهاند.
با گسترش سيستم اقطاع در قرن 11 و سقوط طبقه زميندار دهقانان به تدريج اهميتشان را از دست دادند و اين كلمه ]دهقان[ رفته رفته معناي كشاورز ساده به خود گرفت.
1-4-10-3 جايگاه دهقانان
براي روشن شدن اين موضوع لازم است نظرات محققان و مورخين را بررسي كنيم.
به واسطه متن رساله پهلوي زند بهمن يشت، دهقانان از نظر رتبه در سطحي پايينتر از آزادان، اشراف و وزرگان قرار داشتند. ارداويرافنامه ،دهقانان را پايينتر از كذگ خوذايان ذكر ميكند. طبري، دهقانان را رؤساي قريه معرفي نمود. مسعودي مقام دهقان را در دورة ساسانيان از شهريگان، رئيس ناحيه كوچك، پايينتر معرفي كرد. و همين مؤلف شهريگها و دهقانان را جزء طبقه اشراف به حساب ميآورد.يعقوبي نيز دهقانان را هم رتبه شاهزادگان و جزو طبقه اشراف و مقامهاي بالا ذكر ميكند.
در يك متن سرياني كه در نيمه نخست قرن 9 ميلادي نوشته شده ، دهقانان را در كنار اشراف ذكر ميكند. اردشير بابكان تشكيلات اداري كشور را متمركز كرد و ادارة امور كشوري را در ايالات به دست نجباي درجه دوم، يعني دهقانان سپرد كه پيوسته به شاهنشاه وفادار بودند.
به واسطه گزارشهاي متعددي كه از اوايل دوره اسلامي در دست است مي توان اينگونه استنباط كرد كه برخي از دهقانان كاركردي بعنوان حاكمان محلي، بويژه در شرق پارسي داشته اند. هر شخصي كه جزء اشراف يا داراي پايگاه اجتماعي بالا بود ممكن بود دهقان ناميده شود. گاهي اوقات يك شخص در يك منبع دهقان و در منبع ديگر مرزبان خوانده ميشد به عنوان مثال ،در شوش قيامي اتفاق افتاد كه بلاذري آن شخص را دهقان و دينوري آن را مرزبان مي دانست .
11-3 ديوان درآمد هاي كل كشور
يكي از ديوان ها ي اصلي دولت ساساني بنا به گفته جهشياري ديوان درآمدهاي كل كشور بوده است. نام اين ديوان را در آن دوران نميدانيم، ولي ميدانيم كه رئيس وسرپرست آن را شهر آمار دبير ميگفتهاند...
دبير در آن روزگار به معني نويسنده ديوان يا هر كسي بوده است كه در ديوان به كاري فني از قبيل نويسندگي يا حسابداري يا دفترداري يا زمين پيمايي واندازه گيري مانند اينها مي پرداخته است ؛و هنگامي كه اين كلمه تنها يا منسوب به يك ديوان يا عمل به كار رود غالباً منظور رئيس آن ديوان يا سرپرست آن عمل است؛ و چون آمار نيز به معني حساب شهر، در اصطلاح آن زمان به معني همه كشور بوده و به همين معني هم كشور ايران را ايرانشهر ميگفتهاند، بنابراين معني شهر آمار دبير ميشود رئيس حسابهاي تمام كشور، كه ميتوان او را همان ايران آمارگر يا كسي كه بلافاصله پس از او قرار داشته است شمرد. در اينجا به جاست در زمينه شهر آمار دبير، توضيحي به نگاريم.
در ميان آمارگران كسي بوده است كه به او شهريو آماركار[شهر آمار دبير ] مي گفتهاند. يعني رئيس محاسبات شهربان (ساتراپ ـ والي) كه ظاهراً يك نفر مامور مالياتي بوده است. بعضي از محققين شهر آمار دبير را مسئول درآمدهاي دولتي و سلطنتي ميدانند ولي خوارزمي او را مسئول حساب خراج كل كشور ميداند.
12-3 ديوان خزائن
از ديگر ديوان ها ي ساساني كه نشانش را در ماخذ اسلامي مييابيم ديواني بوده كه سرپرست آن را خوارزمي با عنوان كنز آمار دبير يعني سرپرست حسابهاي خزانه نوشته است.
يكي از مهرهاي نه گانه خسرو پرويز ،انگشتر يا قوتي كه از انواع ديگر سرختر، صاف تر و گرانقدرتر است و نقش آن «حره و خرم» يعني «خرسندي و خوشبختي» بود و اطراف آن مرواريد و الماس بود و خزينه جواهرات و بيت المال خاص و خزينه زيور را با آن مهر مي كردند . اهميت اين ديوان را مي توان از روي همين نكته دريافت كه از ميان 9 مهري كه خسروپرويز داشت يكي را به اين ديوان اختصاص داد .
طبق آنچه كه در تواريخ منعكس شده است، ديوان خزائن، در زمان خسرو و پرويز توسعه فراوان يافت و در آن نيز تغييراتي به وجود آورد. چرا كه خسروپرويز نسبت به ديگر شاهان بيشتر تجملاتي بود. به عنوان شاهد مي توان به گفته اي ديگر مورخين استناد کرد . مثلاً طبري ميگويد: «هيچ پادشاهي به قدرت و فيروزي و فراهم آوردن مال و گنج و ياري بخت چون او نبود به همين جهت او را پرويز گفتند كه به معني فيروز است». فردوسي در باره عظمت (ثروت) خسرو پرويز ميگويد:
ز دنيا رو گنجش كرانه نبود چـند خـسرو انـدر زمانه نبود
غلام و پرستنده از هر دري ز در و ز ياقوت و هر گوهري
با توجه به آنچه گذشت ميتوان حدس زد كه اين گسترش خزائن و تنوع ديوان هاي وابسته به آن ،مربوط به دوران خسرو پرويز ميباشد. اگر چه خزائن پادشاهان و فرمانروايان در همه دوره ها چه پيش از اسلام و چه پس از اسلام همواره متنوع و گسترده بوده است.
13-3 ديوان گهبذ(جهبد)
واژه گهبذ به معناي خزانه دار نقدينهها به كار رفته است. اين واژه در عربي به شكل «جهبد» در آمده و آن را به معني زبر دست ، باهوش و كسي كه در كاري ماهر و در سخن گويي زبر دست و چابك باشد استعمال كردهاند.
خوارزمي آن را خازن يعني خزانه دار و تحصيلدار معني كرده است گويند:« وظيفه او در ديوان خراج آن بوده كه ماليات موديان را بدهد و در جايي گويد گهبذ هر ماه مقدار درآمد و موجودي و خرج كرد را تعيين كرده و باقيمانده را تقديم مي كند. با اين گزارش حساب هر ماه ديوان بسته ميشود».
هر تسفلد بر اين باور بود كه وظايف گهبذ در ديوان خراج ساساني؛ نگهبان مسكوكات و نقدينه خزانهها، نظارت بر ضرابخانههاي دولتي و نيز كار نو كردن نقش سكهها در آغاز سال با ديوان گهبذبوده است .
دارنده چنين منصبي يكي از بزرگان دربار ساساني به شمار ميرفته، و ميتوان احتمال داد كه اشراف بر امور خزائن هم به عهده او بوده و يا بعدها جزء وظايف او شده است. احتمال دارد که بعدها با از ميان رفتن وظيفه اصلي و نخستين او كم كم در اين شغل دوم شهرت يافته و در ديوان به عنوان نگهبان مسكوكات و نقدينه يا خزانه دار شناخته شده باشد.
14-3 ديوان آتشكدهها
ديوان آتشكدهها ديواني بوده است كه سرپرست آن را آتش آمار دبيرمي خوادند. وسعت قلمرو اين ديوان را ميتوان از اينجا حدس زد كه در ايران پيش از اسلام كمتر شهر و روستايي از آتشكده خالي بوده و آتشكدهها هم متناسب با محل و اهميت خود معمولاً داراي املاك و داراييها بودهاند كه در طي قرنها از راه وقف يا نذورات براي آن ها فراهم ميآمده و به تدريج رو به فزوني ميگذاشته است و همين يكي از اسباب قدرت و نفوذ روحانيان زرتشتي گرديد. ظاهر اين ديوان در هر ولايت زير نظر مؤبد همان ولايت اداره ميشده و ديوان مركزي به سرپرستي موبدان برهمه آن ها اشراف داشته است.
15-3 ديوان بريد
بريد كلمهاي فارسي و در اصل بريده ذنب (بريده دم) بوده است، بعد كلمه بريد را بدون قسمت آخرش استعمال كردهاند، اين كلمه معرب شده وتخفيف يافته است.
يكي از ديوان ها ي دولتي بزرگ و بسيار سودمند ديواني بوده كه نام آن را «ديوان بريد» نوشتهاند. تاريخ نويسان بهر كردن كارهاي كشوري را به لهراسب و پسرگشتاسب كياني نسبت دادهاند و چون شهر ياري گشتاسب شاه، برابر سال شماري ايراني در سده هجدهم پييش از زاد روز مسيح بوده است، پس بايد تأسيس ديوان بريد نيز در همين ادوار صورت گرفته باشد ولي تاريخ نويسان جداكردن كارداران بريد از ديگر ديوان ها را به داراي بزرگ نسبت دادهاند. به نظر آنان مؤسس ديوان بريد داراي بزرگ است.
ديوان بريد ادارهاي بود كه در دفترهاي آن شرح همه راههاي كشور و ايستگاههاي ميانه راهها كه آن ها را «خان» مي گفتهاند و مسافت هر ايستگاه تا ايستگاه ديگر وتعداد اسبان و اشتران اداره بريد و كارداران آن در دفاتر آن ديوان نوشته شده بود. كارداران اداره بريد كار خبرگزاري دولت را نيز بر عهده داشتند.
هنگام احتياج به عمليات نظامي و ارسال سپاه و مهمات درباره راهها از ديوان بريد سؤال ميشده است. ديوان بريد دو وظيفه بزرگ بر عهده داشت: يكي بدست آوردن آگاهي از رويدادهاي دروني و بيروني كشور كه به كار شهر ياري مربوط بود. به جرأت ميتوان گفت كه همين كار، مهمترين وظيفه ديوان مذكور بوده است. چنانكه در تاريخها آمده است كه پادشاهان بزرگ ايران مانند داراي بزرگ و اردشير بابكان، خسرو انوشيروان وخسرو پرويز به اين شاخه از ديوان بريد ارج بسيار مينهادهاند و راه بردن كشور را از راه بدست آوردن آگاهيهاي پيوسته از سراسر كشور جستجو ميكردهاند و هميشه ميكوشيدهاند ازانديشهها و كردارهاي فرمانراوايان ديگر كشورها، بويژه همسايگان ايرانشهر آگاه باشند. بايد گفت که کار اين ديوان به هنگام بروز جنگ و نا آرامي، مسئوليت آن ها سنگين تر مي شد در مورد اهميت اين شاخه از ديوان بريد، ميتوان به پارهاي شواهد تاريخي اشاره نمود از جمله؛ فردوسي درباره ارجي كه اردشير بابكان به كار آگهي ميداده فرموده است.
به ديوانش كار آگهان داشتي به بيدانشي كار نگذاشتي
نظام الملك در اين مورد ميگويد:« به همه جاي كارآگاهان گذاشته است و همه ستم كاران دستها كوتاه كردهاند و مردمان در امن و سايه عدل به كسب عمارت مشغول گشتهاند و ليكن اين كاري نازك است و با غايله. بايد كه اين كار بر دست و زفان و قلم كساني باشد كه برايشان هيچ گمان بد نبود و بغرض خويش مشغول نباشند كه صلاح و فساد مملكت در ايشان بسته است و ايشان از قبل پادشاه باشند نه از قبل كسي ديگر. و مزد ايشان بايد كه از خزينه مهيا ميرسد تا به فراغ دلي احوال مينمايند و نبايد كه جزء پادشاه كسي ديگر بداند كه ايشان چه مينمايند تا هر حادثهاي كه تازه شود پادشاه ميداند وآنچه واجب كند ميفرمايد...» قبل از آنكه به دومين وظيفه ديوان بريد بپردازيم لازم است در مورد اهميت اين ديوان مطالبي را بنگاريم. خسرو انوشيروان انگشتري خاص بريد داشت كه نگين ياقوت سرخ داشت كه چون آتش مي درخشيد و نقش آن , اميد بود. اهميت ديوان بريد را ميتوان از روي همين نكته دريافت كه از ميان 4 مهري كه انوشيروان داشت يكي را به اين ديوان اختصاص داده بود.
با توجه به اين اهميت ديوان بريد طبيعتا بايد كاركنان آن افرادي فاضل و برجسته باشند. كه ابن بلخي در اين باره ميگويد:« صاحب خبر و بريد به سر خويش منصبي بزرگ داشتي و مردي بودي اصيل و فاضل صاحب قلم و معرفت تمام و نايبان داشتي و در همه ممالك و بريدگان و مسرعان [تندروها] بسيار تا از همه جوانب آنچه رفتي و تازه گشتي معلوم او ميگردانيد و بر حسب آن تدبير كارها مي كرد».
دومين وظيفه ديوان بريد نگهداري شاهراهاي اصلي و ساختمان خان ها ي بريد در راهها و در گماردن گماشتگان و نامه رسانان وآماده كردن اسبان و استران و شتران تند رو و كبوتران نامه رسان در همه خان ها بود.
ديوان بريد كارش اداره كردن بريد يا چاپار بود كه مانند پست امروز با اسبهايي تندرو و پيكهايي كه براي اين كار داشتند نامهها و مراسلات مردم يا دولت را ميرساندند و البته بيشتر كارهاي دولتي را انجام مي دادند.
مهمترين كساني كه كاركنان اين ديوان را ياري ميكردند چاكر يا پيك بودند كه گاهي از ميان دبيران هم فردي را به عنوان پيك انتخاب ميكردند.
ديوان بريد كه در زمان ساسانيان برقرار بود عمدتاً در خدمت، كاريهاي دولتي بودند از اين حيث، شبيه تشكيلاتي بود كه از زمان هخامنشيان وجود داشت.
چنين به نظر مي رسد كه پادشاهان ساساني اهميت زيادي به برقراري عدالت در قبال رعاياي خود ميداند از اينرو ديوان بريد براي كسب اطلاع از ظلمهايي كه در حق رعايا ميرود استفاده ميكردند و از اين حيث ميكوشيدند تا افرادي مطمئن در اين ديوان بگمارند و حتي پادشاه برخود كاركنان اين ديوان هم جاسوسي ميگمارد.
16-3 ديوان اشراف
ديوان اشراف كه مانند اداره كل بازرسي كشور بود و در كارهاي همه مامورين دولت در شهرستان ها نظارت ميكرد.
متصدي اين شغل مشرف خوانده مي شد. كه مهمترين وظيفه او بازرسي و نظارت بوده است. ديوان اشراف تحت نظر او بوده و صاحب اشراف يا رئيس ديوان اشراف در هر شهر و ناحيهاي نماينده و نايبي داشت و از اخبار و احوال جاري اطلاع مييافت. مواجب آن ها بايد از خزانه پرداخت شود.
مسئوليت افراد اين ديوان به چند دسته تقسيم ميشد. عدهاي از اين افراد از رفتار، عملكرد و گفتار شخصيتهاي مهم مثل وليعهد و درباريان جاسوسي ميكردند. گروه ديگر ماموراني بودند كه در ولايات و شهر و روستا ها بر امور كارگزاران نظارت داشتند و به طور مخفيانه به پادشاه گزارش مي دادند. گروه سوم جاسوساني بودند كه مسئول نظارت بر امور رسولان در سرزمينهاي ديگر بودند. همچنين جاسوساني بودند كه از سرزمينهاي مجاور و نحوة لشكر كشي آن ها خبر ميآوردند. در برخي از مواقع پادشاه خود مستقيماً افرادي را به اين منظور ميفرستاده و گاهي از جانب او موبدان و داوران ايالت اين افراد را ماموريت ميدادند.
17-3 ديوان ايران دربد
از ديوان ها ي بسيار مهم در ايران باستان، ديوان ايران در بد، بوده است كه يكي از وظايف مهم اين ديوان بزرگ ايران در بد، شناختن و نگهداشتن پايگاه افراد به ويژ كارداران دولتي در انجمنها و بزمهاي درباري بوده است.
ابن بلخي مهمترين وظيفه ديوان ايران در بد را، نگهداري و نگرش بر آئين پايگاههاي دولتي در دربار شاهنشاهي ميشمارد آنجا كه ميگويد:«...ودبيري معروف مرتب بودن در درگاه كه مرتبتهاي مردم نگاه داشتي از فرزندان تا اسپهبدان تا سرهنگان تا حاجيان تا طبقات حشم و حواشي و افناءمردم، مرتبه هريك از ايشان در نشستن و ايستادن نگاهداشتي و جاي هر كس در خدمت بارگاه و ايوان و سراي ضبط كردن تا هيچكس از اندازه خويش نگذشتي. چون در مرتبه خلاف يا شبهتي بود، رجوع بدان دبير كردني تا از جريده خويش بنمودي و مانند اين آئين گشتاسب نهاد». چنانكه از سخن اين نويسنده بر ميآيد در ديوان ايران دربد ـ دبير يا دبيراني بوده كه كارشان نگهداري و نگرش بر پايگاهها و جاي نشستن دارندگان آن ها در انجمنها و بزمهاي درباري بوده و اينان كار كساني را ميكردهاند كه امروز ايشان را (رئيس تشريفات) ميگويند.
بار دادن به پيشگاه شاهنشاه از آئينهاي كهني بود كه برگزاري و نظارت بر آن به عهده ايران در بد ـ يا به گفته فردوسي «سالار بار» بود. كسي كه ميخواست به پيشگاه شاهنشاه باريابد. بايد نخست نزد ايران در بد برود و نام خود را در فهرستي كه نام بارخواهان در آن نوشته ميشد. بنويسد تا به پيشگاه شاهنشاه عرض شود.
كارهاي روابط شاهنشاهي با كشورهاي بيگانه در اين ديوان انجام مي گرفت.
18-3 ديوان مهر شاهي( ديوان خاتم)
مهر گذار يا مسئول ديوان خاتم به كمك خدمتگزاران خود فرمان ها و نامههايي كه توسط شاه مهر ميشد ثبت مي نمود و در خزانه نگهداري ميكرد. وظيفه زمام دار كه متصدي مهر گذاري نيز بود اين بود كه فرمان نامهاي مهرشده را به كاردار مي داد و اوبه تقليد از اصل فرمان، نامهاي از جانب شاهنشاهي مينگاشت و آن را به زمامدار مي سپرد و زمامدار نيز آن را به عرض شاهنشاه ميرسانيد و سپس آن را با آنچه كه در دفتر ثبت شده بود مقابله ميكردند آنگاه در حضور شاهنشاه يا در حضور كسي كه شاه به او اعتماد داشت مهر بر آن فرمان مينهادند.
زمامداران به سبب وظايفي كه بر عهده داشته يكي از بزرگان بلند پايه ديوان به شمار مي آمدند و چون مهردار سلطنتي هم بود از چنان مقام و منزلتي برخوردار شد كه خود براي انجام وظائفي كه بر عهده داشته شخصاً نزد پادشاه ميرفت.
پادشاه ساساني چندين مهر داشتهاند كه عبارت بودند از: خاتم اسرار، خاتم رسايل، خاتم تخليد كه سجلات و اقطاعات و ديگر فرمان ها ي تشريف را با آن مهر مي كردند، و ديگر خاتم خراج بود. خاتمها را به زمامدار ميسپردندآنان به تناسب هر فرماني مهر مخصوص آن را به كار ميبردهاند و گاه خاتم اسرار و رسايل به مردي ازنزديكان شاهنشاه سپرده ميشد. از نوشته مسعودي در كتاب مروج الذهب بر ميآيد كه پادشاهان ساساني براي خود مهرهاي ويژهاي ميساختند و از آن در امور مختلف استفاده ميكرد. اما مطلبي كه حائز كمال اهميت است اين است كه براي هر كاري يك نوع مهر يا نگين مخصوص به كار ميبردند. بر هر مهري به تناسب موضوع آن كلمهاي نوشته شده بود و آن واژه علاوه بر اينكه با موضوع مهر رابطه مستقيم دارد نشان توجه مخصوص شاهان به امور اداري كشور است.
با توجه به مطالب بالا ميتوان گفت كه هر مهر دال بر وجود يك اداره ميباشد. از اين طريق مي توان به وسعت قلمرو ساسانيان و تشكيلاتشان كه با گذشت زمان رونق مي گرفت پي برد.
19-3 ديوان احشام
از ديگر ديوان هاي ساساني كه نشاني آن را در ماخذ اسلامي مييابيم همان است كه خوارزمي عنوان متصدي آن را «آخور آمار دبير» ذکر کرده است وي مسئول حسابهاي اصطبلها و همه امور مربوط به پرورش اسب بوده است...
اين ديوان در دوران خلفا به نام ديوان احشام خوانده ميشد. براي درك وظايف و قلمرو اين ديوان در دوران ساساني بايد به اين مطلب توجه داشت كه در آن زمان اسب اهميت بسزاي داشت وبه سبب همين اهميت بود كه ازقديم پرورش اسب يكي از شغلهاي شريف و محترم به شمار ميرفته است و معمولا متصدي آن را از بزرگان و نام آوران بر مي گزيدند. مسعودي در كتاب مروج الذهب در ذكر مطالبي از تاريخ ايران، يك موضوع را به اصل و تبار متصديان امور اسبهاي شاه و كساني كه در زمان هر شاهي درجنگها متصدي اين امر بودهاند اختصاص داده است.
يعقوبي در تاريخ خود ضمن كارهاي كه خسروانوشيروان براي تنظيم كار ديوانها انجام داده از تنظيم دفتري نام برده كه اختصاص به نشانه گذاري چهارپايان يا اسبان داشته و در واقع قسمتي از وظايف اين ديوان را مشخص مي سازد .
1-19-3 آخورسالار(آخوربد )آخورآماردبير
آخور سالار، مير آخور، سرپرستي و نگاهداري از ستور مخصوص پادشاه - رياست اصطبل و ستور گاه- را بر عهده داشته است.صاحب اين منصب را ستوربان هم ميگفتند كه البته اين لفظ تا كنون در زبان ما مانده است. از ديگر كارهاي آخور سالار اين بود كه چون پادشاه به عزم سياحت، تفريح يا به منظوري ديگر آهنگ سفر ميكرد ـ خواص و نزديكان او هر يك بدين گمان كه با وي خواهند بودن -اسباب سفرسازي ميكردند و اسب خود را چونانكه مقرر بود. به اصطبل همايوني فرستاده به مير آخور شاه مينمود. آخور سالار اسبهاي ايشان رابه يكايك ميآزمود. و چون آخور سالار شاهي بارگيها را ميآزمود آن را كه برگزيده و اجارت داده بود نشان ميكردند و از دهها را باز پس ميفرستاد و درباره اسبي كه منتخب شده بود سوارش به ناچار اطمينان مي داد كه بارگي او به سركين كردن و آب ريختن «و به چيزهايي كه يابوها و ستورهاي بي تربيت را عادت است مفرط نخواهد بود و در مسير حركت هوس ماديان نكند و نري برننمايد و از جمله ستوراني نباشد كه خواهد همي پيشاهنگ رود مگر با اسب پادشاه همعنان گردد. آخور سالار بايستي دامپزشكاني در اختيار داشته باشد كه همواره بر حال ستوران رسيدگي ميكردند و اگر در آن ها بيماري پديد ميآمد به درمان آن ها ميپرداختهاند.
همان گونه كه در بالا ذكر كرديم آخوربد ستوران دولتي را سرپرستي ميكرد و آخورآماردبير به مخارج آن ها ميرسيد و اسناد آن را نگه ميداشت.
20-3 ديوان ويژگان
اين ديوان موظف بود كه بر امور بزرگسالان و بازرگانان و اشراف بنگرد و در صورتي كه بر آن ها خسارتي وارد ميشد نيازهاي آن ها را برطرف ميكرد تا فقير نگردند. جا حظ در معرفي اين ديوان ميگويد:« پادشاهان به روز مهرگان و به عيد نوروز جشن گيرند و ارمغان جهانيان را پذيرند. زيرا با اين دو جشن فصلي را به سر رسانند و فصلي ديگر را آغاز كنند. و آئين ايرانيان بدين بود كه درين جشنها، شاهشاه را ارمغان برند. و آئين خسروان ساساني برين بود كه اگر بهاي ارمغاني بهدو هزار رسيدي به ديوان ويژگان نامش نوشته مي شد ديوان ويژگان را سالاري بود هميشه برقرار تا اگر روزي هديه كنند را بلايي در رسيدي، او بر حسب مقرر زيان وي را ديده جبران ميكرد و جبران او برين نشان بود كه اگر آن مرد توانگري بوده و اينك تهيدست گرديده، يا بازرگاني بوده و ورشكست شده يا عمارتي بنا كرده و ناتمام مانده، يا مهماني كلاني بر عهده گرفته، يا دخت خود را بشوي داده ياپسرش را زن آورده و درين امور كسري و نقصاني داشته ـ رئيس ديوان ويژه به دفتر نگريسته تا اگر هديه آن مرد به ده هزار دينار رسيده بود، آن مبلغ را دو برابر به نام او رقم ميكرد تا بستاند و صرف روزگار كندو چنان بود كه هيچ ارمغاني از پاداش تهي نماندي»
خودداري از تقاضاي مساعدت به منزله اظهار عدم اعتماد به شاه محسوب ميشد، و ممكن بود شش ماه وظيفه او را قطع كنند، و به يكي از دشمنانش بدهند.
21-3 ديوان نوروز
جاحظ در كتاب المحاسن و الاضداد از ديوان نوروز ياد كرده است او ميگويد:« دبير مخصوصي نام هديه كنندگان و پاداشي را كه شاه براي هر يك تعيين ميكرد يادداشت مينمود تا در ديوان نوروز ثبت شود».
ولي جاحظ در كتاب تاج از اين ديوان به نام ديوان ويژگان ياد كرده است. در كتاب تاج بيشتر راجع به آيين هديه نوروز و مهرگان صحبت ميكند.
22-3 ديوان كستبزود (ديوان آب)
آب به دليل محدود بودن اش داراي اهميتي بيش از زمين بود. به همين دليل است كه مالكيت آب جدا از مالكيت زمين بود و خراج آن هم جدا از خراج زمين و محصولات آن به حساب ميآمده و يكي از علل تاسيس ديوان ويژهاي براي آب نيز همين امر بوده است.
ديوان آب يا ديوان کستبزود( از كلمه كاست افزود به معني كاهش و افزوني معرب شده است. ) براي نگرش بر نيك روان شدن آئينهاي آبياري ،ساختن و نگهداشتن سدها ،لاروبي كردن كانالها و جويها، نوشتن حساب هاي حقابهها و گرفتن آب بها در سراسر كشور،اين ديوان بوجود آمد.
اين ديوان در حكم وزارت آبياري بود، آب رودخانهها را مرتباً اندازهگيري كرده و مراتب را به اطلاع مالكين و كشاورزان ميرساند تا هر كدام فقط در حدود حق آبي را كه دارند زمين براي كشت آماده كرده و بكارند تا از خسارت كم آبي مصون بمانند و كليه نقل و انتقالات حقابهها در دفاتر اين ديوان ثبت ميشد.
خراج تمام كساني كه مالك آب هستند و مقدار افزوني يا كمي خراج و تحول يافتن اسمي به اسم ديگر در اين ديوان ثبت مي شد.
1-22-3 وظيفه ي ديوان آب
چون آب و هواي كشور ايران گوناگون است و سرچشمه هاي آن و مقدار آب و زمان آبياري در هر شه ستان با شهرستان ها ي ديگر فرِق دارد، از اين رو ديوان آبياري وظيفه داشت، كه از آبياري هر شهرستان و هر كشتزارآگاهي داشته باشد تا بتوانند كار آبياري را در سراسر كشور به سامان كند و پيوسته بر آن بنگرد تا از آبها بيشترين بهره گرفته شود.
كار اين ديوان نظارت بر آبياري در كشور بود و در دفترهاي آن تمام آگاهيهاي مربوط به سرچشمههاي آب كشور از رودها ، چشمه سارها، قناتها ، بندها و حقابهها هر كشتزار را از هر منبع ثبت مي كرد و اگر در يكي از آن ها دگرگوني پديد ميآمد بايد آن دگرگونيها را در دفترهاي اين اداره ثبت كنند
ديوان آب تنها يك دستگاه وصول ماليات نبوده و كار آن به همين جا پايان نمييافت بلكه اين ديوان وظايف تنظيم امر مالكيت و تعيين مالكان و ثبت و ضبط سهم آنان و نوع مالكيتها و مساله نقل و انتقالها را هم بر عهده داشته، كه در همه دورهها از دقيقترين و پيچيدهترين وظائف ديوان به شمار ميرفته است؛ پيچيده و دقيق از آن رو كه آب همچون زمين وضعي ثابت نداشته بلكه در جاهاي مختلف به نسبت اين كه چگونه به دست ميآمده و همچنين خصوصيات آن از لحاظ نوع مالكيت و كيفيت آن معيارها و احكام خاصي داشته كه ميبايستي مورد دقت قرار گيرد.
در اين ديوان دبيراني كار ميكردند كه وظيفه داشتند از زمان بر آمدن آبها و پايين رفتن آن ها در روزهاي سال و ماه آگاه باشند. و چون اندازه برخاستن آب در بستر رودها هنگام بر آمدن مد، با گردش ماه نيز پيوستگي دارد، دبير ديوان بايستي از حساب گردش ماه نيز آگاه باشيد.
اين ديوان يكي ازديوان ها ي مهم در كشور بوده است. زيرا درآمد اصل دولت بر پايه خراج بوده است و تا جائيكه اگر كشاورزي براي مرمت مجاري آب احتياج به كمك مالي پيدا ميكرد دولت به وي وام ميداد.
23-3 ديوان جامه خانه
يكي ديگر از ديوان ها ي دولتي، سازماني بوده كه كارگاههاي پارچه بافي دولتي را اداره مي کرده و رختهاي ويژه كاركنان دولت را آماده و نگه داري مي نمود. اين ديوان زماني تاسيس شد که در ايران براي هر گروه از کارمندان دولت رخت ويژه اي در نظر گرفته مي شد. كاربرد لباس و نشان ويژه اين بود كه پايگاه هر كارمندي را در ميان گروه خودش نشان دهد.و نيز هر كارمندي به هنگام کار موظف بود جامه ويژهاش را به تن كند.
هرگاه كارمندي به کاري بزرگ گماشته ميشد پس از آنكه فرمان آن كار به نام او نوشته ميشد و مهر ميگرديد، وي را به جامه خانه ميبردند و جامه ، كلاه و كمربند آن شغل را كه نشانههاي پايگاه او برآن ها بود، به او ميپوشانيدند و او براي گرفتن فرمان به پيشگاه در ميآمد.
24-3 ايران دُر ستبد-Eran drustbed
به نظر ميرسد كه پزشكي بيش از هر دانش ديگري مورد توجه ايرانيان بوده است. زيرا كه در كتاب اوستا و در ونديداد فصولي به امر طب و اوصاف پزشكي و امثال آن اختصاص داده شده است. اين معني را ايجاد و بنيانگذاري دانشگاه جندي شاپور تاييد ميكند. زيرا كه دانشگاه جندي شاپور يكي از معتبرترين دانشگاههاي طب جهان قديم بوده است.
در ميان ديوان ها ي دولتي روزگار ساساني، ديوان ارجداري بود كه رئيس آن را «ايران در ستبد»ميناميدهاند. اما قبل از اينكه اين منصب را بررسي كنيم لازم است مطالبي درباره اين ديوان ذكر كنيم تا وظايف اين منصب مشخص شود.
وظيفه اين ديوان حفظ بهداشت ،نظارت بر پزشكان و نيز درمان بيماران بوده است. به همراه هر سپاهي، اين ديوان پزشكاني ميفرستادند.به ويژه پزشكان كارورز كه كارشان علاوه بر زخم بندي و درمان بيماران سپاه، نظارت بر بهداشت سپاه بوده و اين رسم تا روزگار اسلامي نيز بازمانده است.
رئيس اين ديوان بر رفتار پزشكان كشور مينگريسته و اگر يكي گناهي ميكرد يا کم كاري مينمود، او را دنبال ميكرد و كيفر ميداد. او بر دانشكده پزشكي جندي شاپور نيز نظارت ميكرد. رويهم رفته بر بهداشت مردم نظارت داشت.
با توجه به وظايف ذكر شده ،ايراندرستبد بايد از مقام والايي برخوردار باشد. جاحظ ،ايراندرستبد را در گروه سوم يعني پس از سواراني كه از نژاد شاهي بودند و روحانيون همرده دبيران و اخترماران ياد كرده است. ايران در ستبد درگروه كاردانان بلند پايه دولت جايگاه والايي داشته تا آنجا كه در ايوان شاهي در رده وزيران مينشسته است.
كتابشناسي
منابع اصلي
1- ابن بلخي ، فارسنامه ، به كوشش بهروزي ، انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس ، شيراز ،1343
2- ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون ، مقدمه ابن خلدون ، 1 ،به كوشش محمد پروين گنابادي ، انتشارات علمي وفرهنگي ،
3- ابن حوقل ، صوره الارض ، ترجمه جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ، 1345
4- اصفهاني حمزة ، تاريخ پيامبران و شاهان (سني ملوك الارض والانبياء) ،ترجمه دكتر جعفرشعار ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ،1346
5- اصطخري ، ابواسحق ابراهيم اصطخري ، مسالك و ممالك ، به كوشش ايرج افشار ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1347
6-بلاذري ، احمد بن يحيي ، فتوح البلدان ،ترجمه آذرتاش آذرنوش ، انتشارات سروش ، تهران ، 1364
7- بلعمي ، ابوعلي محمدبن بلعمي، تاريخ بلعمي ،ج1 ،تصحيح محمد تقي بهار ، كتابفروشي زوار ، چاپخانه تابش چاپ دوم ، 1353
8- بيروني ابوريحان ، تحقيق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقي سها ، موسسه مطالعات تحقيقات فرهنگي ، تهران ، 1362
9- ــــــــــــــ آثار الباقيه، ترجمه اكبر دانا سرشت. بيتا، تهران 1352
10- پروكوپيوس ، جنگ هاي ايران و روم ، ترجمه محمد سعيدي ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ،1338
11- ثعالبي نيشابوري ، عبدالملك بن محمد بن اسماعيل ، تاريخ ثعالبي ( غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم )،ترجمه ز.تنبرگ، ديباچه مجتبي مينوي ، ترجمه محمد فضائلي ، نشر نقره ، تهران ،1368
12-جاحظ،ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ ، تاج ، ترجمه حبيب الله نوبخت ، چاپ تابان ، تهران ، بي تا
13- جهشياري ، ابوعبدالله محمد بن عبدوس الجهشياري ، ترجمه ابوالفضل طباطبايي، چاپ تابان ، تهران ،1348
14-خرده اوستا ، به اهتمام ابراهيم پو رداود ، انتشارات اساطير ،چاپ اول، تهران ،1380
15-خواجه نظام الملك ، سياست نامه ( سير الملوك ) ، به اهتمام هيوبرث دارك ، انتشارات علمي و فرهنگي ، بي تا
16-خوارزمي ، ابوعبدالله محمد بن يوسف خوارزمي ، مفاتيح العلوم ، ترجمه حسين خديوجم، انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ دوم ، تهران ، 1362
17-دينكرد ، احمد تفضلي ، انتشارالت توس ، تهران ، بي تا
18-دينوري ، ابوحنيفه احمد بن داود ،اخبار الطوال ، ترجمه صادق نشات ،انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، تهران ،1346
منابع جديد فارسي
1- آباداني فرهاد ، فرهنگ ايران باستان ، كانون زرتشتيان شريف آباد ، بي تا
2- آخوندي محمود ، آئين دادرسي كيفري ، ج1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، تهران ، 1376
3- آموزش در ايران عهد باستان تا امروز، انتشارات دانشگاه جندي شاپور ،1350
4- ابراهيم زاده ، سيروس ، شاهان ساساني و اقتصاد و فرهنگ ايراني ، بي تا ، 1350
5- اجتهادي ابوالقاسم ، بررسي وضع مالي و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوره امويان ، انتشارات سروش ، تهران چاپ اول ، 1363
6- احمدي ، اشرف ، قانون دادگستري در شاهنشاهي ايران باستان ، چاپخانه فرهنگ و هنر ، بي تا
اسفنديار كيخسرو ، دبستان المذاهب ، ج2، با ياداشتهاي رحيم رضا زاده ملك ، كتابخانه طهوري ، تهران ، 1362
8- __________ ، مجموعه مقالات ، با مقدمه و تصحيح محمد دبير سياقي ، كتاب فروشي خيام ، 1350
9- امامي شوشتري محمد علي ، تاريخ شهرياري ، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر تهران ، 1350
10 _____________، دوازده مقاله تاريخي ، نشر ستاد برگزاري ارتشتاران اداره روابط عمومي ، بررسي هاي تاريخي ، بي تا
11- انصاف پور ، غلامرضا ، ساخت دولت در ايران ، انتشارات امير كبير ، تهران بي تا 12- اينوسترانتسف ، كنستانتين ، تحقيقاتي درباره ساسانيان ، ترجمه كاظم كاظم زاده ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران ، 1351
13- باتورمور ، جامعه شناسي ، ترجمه سيد حسن منصور و سيد حسن حسيني كلجاهي ،شركت سهامي كتاب هاي جيبي با همكاري موسسه انتشارات فرانكلين ، چاپ دوم ، تهران، 1356
14- بارتولد ، تركستان نامه ، ج 1، ، ترجمه كريم كشاورز ، انتشارات بنياد فرهنگ ايران ، 1352
15- بروس كوئن ، مباني جامعه شناسي ، ترجمه و اقتباس توسلي، رضا فاضلي ، انتشارات سمت ، تهران ، چاپ نهم ، 1376
16- بيات عزيزالله ، كليات تاريخ تمدن ايران پيش از اسلام ، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي ، تهرا ن، چاپ سوم ، 1368
17- بياني شيرين ، شامگاه اشكاني و بامداد ساسانيان ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران چاپ دوم ، 1383
18-___________ دين و دولت در عهد ساساني ، انتشارات جامي تهران چاپ اول ، 1380
19- پيرنيا ، حسن ، تاريخ ايران از آغاز تا انقراض ساسانيان ، انتشاراتكتابخانه خيام ، بي تا
20- پيگولوسكايا، تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ، ج1 ، ترجمه كريم كشاورز ، انتشارات دانشگاه تهران ، تهران 1349
21____________ ،شهرهاي ايران در روزگار پارتيان و ساسانيان ، ترجمه عنايت الله رضا ، انتشارات علمي فرهنگي ، تهران ، 1377
22- تاجبخش احمد ، تاريخ مختصر تمدن و فرهنگ ايران قبل از اسلام ، انتشارات دانشگاه ملي ايران ، بي تا
23- حجتي كرماني ، علي ، تاريخ سير قضاوت در ادوار مختلف ، انتشارات مشعل دانشجو ، تهران ، 1369
24- حكمت ، عليرضا ، آموزش و پرورش در ايران باستان ، موسسه تحقيقات و برنامه ريزي علمي و آموزشي ، تهران ،بي تا
25- خداداديان ، اردشير ، هخامنشي ها ، نشر به ديد ، چاپ اول ،تهران ، 1378
26- دريايي تورج ، تاريخ وفرهنگ ساساني ، ترجمه مهرداد ديزجي ، انتشارات ققنوس ، چاپ اول ،تهران،1382
27- _____________ ، سقوط ساسانيان ، ترجمه منصوره اتحاديه ( نظام مافي ) فرحناز امير خاني حسنك لو، انتشارات ققنوس ، تهران ، 1381
28-_____________ ، شاهنشاهي ساساني ، ترجمه مرتضي ثاقب فر ، انتشارات ققنوس ، تهران ، 1380
29- دوشن گيمن ، دين ايران باستان ، ترجمه رويا منجم ، انتشارات فكر روز، چاپ اول ، 1375
30 - دهخدا علي اكبر ، لغت نامه دهخدا ، زير نظر محمد معين و سيد جعفرشهيدي ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1351
31- دياكونوف ، تاريخ ايران باستان ، ترجمه روحي ارباب ، انتشارات علمي و فرهنگي ، تهران ، 1380
32- رازي عبدالله ، تاريخ كامل ايران ،ناشر اقبال ، تهران ، 1376
33- راوندي مرتضي ، تاريخ اجتماعي ايران ، ج3، انتشارات اميركبير ، تهران ، بي تا
34-__________ ، سير قانون و دادگستري در ايران ، نشر چشمه، تهران ، 1368
35- رجبي پرويز، هزاره هاي گمشده ، ج4و5 ،انتشارات توس ، تهران ، 1382
36- رضا عنايت الله ، ايران و تركان در روزگار ساسانيان ، انتشارات علمي و فرهنگي ، تهران ، 1365
37- زرين كوب ، عبدالحسين ، زرين كوب روزبه، تاريخ ايران باستان ، انتشارات سمت ، تهران ، 1379
38- زرين كوب عبدالحسين ،تارخ مردم ايران (1) ، انتشارات اميركبير ، تهران چاپ چهارم 1373
39- زكريا بن محمد بن محمود القزويني ، آثار البلاد و اخبار العباد ، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي ، موسسه علمي انديشه جوان ، 1366