دانلود رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی (docx) 94 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 94 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
معاونت پژوهش و فن آوري
به نام خدا
منشور اخلاق پژوهش
با ياري از خداوند سبحان و اعتقاد به اين كه عالم محضر خداست و همواره ناظر بر اعمال انسان و به منظور پاس داشت مقام بلند دانش و پژوهش و نظر به اهميت جايگاه دانشگاه در اعتلاي فرهنگ و تمدن بشري، ما دانشجويان و اعضاء هيئت علمي واحدهاي دانشگاه آزاد اسلامي متعهد مي گرديم اصول زير را در انجام فعاليت هاي پژوهشي مد نظر قرار داده و از آن تخطي نكنيم:
1- اصل حقيقت جويي: تلاش در راستاي پي جويي حقيقت و وفاداري به آن و دوري از هرگونه پنهان سازي حقيقت.
2- اصل رعايت حقوق: التزام به رعايت كامل حقوق پژوهشگران و پژوهيدگان (انسن،حيوان ونبات) و ساير صاحبان حق.
3- اصل مالكيت مادي و معنوي: تعهد به رعايت كامل حقوق مادي و معنوي دانشگاه و كليه همكاران پژوهش.
4- اصل منافع ملي: تعهد به رعايت مصالح ملي و در نظر داشتن پيشبرد و توسعه كشور در كليه مراحل پژوهش.
5- اصل رعايت انصاف و امانت: تعهد به اجتناب از هرگونه جانب داري غير علمي و حفاظت از اموال، تجهيزات و منابع در اختيار.
6- اصل رازداري: تعهد به صيانت از اسرار و اطلاعات محرمانه افراد، سازمان ها و كشور و كليه افراد و نهادهاي مرتبط با تحقيق.
7- اصل احترام: تعهد به رعايت حريم ها و حرمت ها در انجام تحقيقات و رعايت جانب نقد و خودداري از هرگونه حرمت شكني.
8- اصل ترويج: تعهد به رواج دانش و اشاعه نتايج تحقيقات و انتقال آن به همكاران علمي و دانشجويان به غير از مواردي كه منع قانوني دارد.
9- اصل برائت: التزام به برائت جويي از هرگونه رفتار غيرحرفه اي و اعلام موضع نسبت به كساني كه حوزه علم و پژوهش را به شائبه هاي غيرعلمي مي آلايند.
معاونت پژوهش و فن آوري
به نام خدا
تعهد اصالت رساله یا پایان نامه تحصیلی
اینجانب شهربانو استواری دانش آموخته مقطع کارشناسی ارشد در رشته مشاوره خانواده که در تاریخ از پایان نامه خود تحت عنوان رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی
" با کسب نمره دفاع نموده ام بدینوسیله متعهد می شوم:
این پایان نامه حاصل تحقیق و پژوهش انجام شده توسط اینجانب بوده و در مواردی که از دستاوردهای علمی و پژوهشی دیگران(اعم از پایان نامه, کتاب, مقاله و...) استفاده نموده ام, مطابق ضوابط و رویه موجود, نام منبع مورد استفاده و سایر مشخصات آنرا در فهرست مربوطه ذکر و درج کرده ام.
این پایان نامه قبلاً برای هیچ مدرک تحصیلی(هم سطح, پایین تر یا بالاتر) در سایر دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی ارائه نشده است.
چنانچه بعد از فراغت از تحصیل, قصد استفاده و هرگونه بهره برداری اعم از چاپ کتاب, ثبت اختراع و... از پایان نامه داشته باشم, از حوزه معاونت پژوهشی واحد مجوزهای مربوطه را اخذ نمایم.
چنانچه در هر مقطع زمانی خلاف موارد فوق ثابت شود, عواقب ناشی از آن را می پذیرم و دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت مجاز است با اینجانب مطابق ضوابط و مقررات رفتار نموده و در صورت ابطال مدرک تحصیلی ام هیچگونه ادعایی نخواهم داشت.
نام و نام خانوادگی:
تاریخ و امضاء
-342900000
دانشگاه آزاد اسلامی
واحد مرودشت
علوم تربیتی و روانشناسی
پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد (M.A ) در رشته مشاوره خانواده
عنوان:
رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی
استاد راهنما:
دکتر زهرا قادری
نگارش:
شهربانو استواری
تابستان 1397
صورتجلسه دفاع از پایان نامه کارشناسی ارشد (M.A)
نام و نام خانوادگی دانشجو : شهربانو استواری در تاریخ رشته : مشاوره خانواده از پایان نامه خود با عنوان : رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی ونمره دفاع نموده است.
نام و نام خانوادگی اعضاء هیات داوری سمت امضاء اعضای هیات داوری
1 - دکتر زهرا قادری استاد راهنما
2- دکتر آذرمیدخت رضایی استاد داور
3 - دکتر امیریان زاده استاد داور
مراتب فوق مورد تایید است. مدیر/معاونت پژوهشی
مهر و امضاء
سپاسگذاری :
در اینجا بر خود لازم میدانم از استاد راهنمای با کمالات و شایسته، سرکار خانم دکتر زهرا قادری که در کمال سعهصدر، با حسن خلق و فروتنی، از هیچ کمک در این عرصه بر من دریغ ننمودند و زحمت راهنمایی این رساله را بر عهده گرفتند؛ که با نکتههای دلاویز و گفتههای بلند، صحیفههای سخن را علم پرور نمود و همواره راهنما و راه گشای نگارنده در اتمام و اکمال پایاننامه بوده است کمال تشکر و قدردانی را نمایم. باشد که این خردترین، بخشی از زحمات ایشان را سپاس گوید.
تقديم به
روح پاک پدرم که عالمانه به من آموخت تا چگونه در عرصه زندگی، ایستادگی را تجربه نمایم
و به مادرم، دریای بی کران فداکاری و عشق که وجودم برایش همه رنج بود و وجودش برایم همه مهر
و به : همسرم، اسطوره زندگیم، پناه خستگیم و امید بودنم.
و تقدیم به پسرانم نیما،پویا و پرهام
فهرست مطالبعنوان صفحه TOC \o "1-3" \h \z \u چکیده PAGEREF _Toc515213020 \h 1فصل اول: کلیات پژوهشمقدمه PAGEREF _Toc515213023 \h 3بیان مساله PAGEREF _Toc515213024 \h 4ضرورت و اهمیت انجام تحقیق PAGEREF _Toc515213025 \h 7اهداف پژوهش PAGEREF _Toc515213026 \h 8بهره وران: PAGEREF _Toc515213027 \h 8فرضیات پژوهش PAGEREF _Toc515213028 \h 9تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیر ها PAGEREF _Toc515213029 \h 9فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه پژوهشمبانی نظری رضایت از زندگی12تعریف رضایت از زندگی12عوامل مرتبط با رضایت از زندگی13عوامل همبسته با رضایت از زندگی از دیدگاه وجودی14عوامل فرهنگی تأثیرگذار بر رضایت از زندگی15رضایت از زندگی و نوجوانی16رویکردهای نظری رضایت از زندگی17رویکرد لذتگرا و فضیلت گرا17نظریهی بافتی یا موقعیتی18نظریه سازگاری18نظریهی هدف19نظریه خودمختاری بهزیستی روانی19رویکرد روانشناسی اجتماعی ناآشکار20مبانی نظری انسجام خانواده20سازگاری و انسجام در جامعه شناسی22مبانی نظری هوش فرهنگی23فرهنگ23هوش25ابعاد هوش فرهنگی29انواع شخصیت ها در هوش فرهنگی30تقویت هوش فرهنگی31ويژگیهای رفتار هوشيار32عناصر هوش فرهنگی37نگرش چهار عاملی در سنجش هوش فرهنگی39پیشینه پژوهش PAGEREF _Toc515213054 \h 40پژوهشهای داخلی PAGEREF _Toc515213055 \h 40پژوهشهای خارجی PAGEREF _Toc515213056 \h 44جمع بندی PAGEREF _Toc515213057 \h 47فصل سوم: روش پژوهشمقدمه PAGEREF _Toc515213060 \h 49روش تحقیق PAGEREF _Toc515213061 \h 49جامعه آماري و روش نمونه گیري PAGEREF _Toc515213062 \h 49ابزار گرد آوری اطلاعات PAGEREF _Toc515213063 \h 49روش اجرای پژوهش PAGEREF _Toc515213064 \h 51روش تجزیه و تحلیل آماری داده ها PAGEREF _Toc515213065 \h 51ملاحضات اخلاقی PAGEREF _Toc515213066 \h 51فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده های آماریمقدمه PAGEREF _Toc515213069 \h 53دادههای توصیفی: PAGEREF _Toc515213070 \h 53یافتههای استنباطی: PAGEREF _Toc515213072 \h 54فصل پنجم:بحث و نتیجه گیریمقدمه PAGEREF _Toc515213078 \h 57نتایج فرضیات PAGEREF _Toc515213079 \h 57پیشنهادات پژوهش PAGEREF _Toc515213080 \h 60محدودیت های پژوهش PAGEREF _Toc515213081 \h 61منابع PAGEREF _Toc515213082 \h 62
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول 1-4- میانگین و انحرافمعیار هوش فرهنگی ، انسجام خانواده و رضایت از زندگی PAGEREF _Toc515213071 \h 53
جدول2-4- ماتریس همبستگی هوش فرهنگی، انسجام خانواده و رضایت از زندگی PAGEREF _Toc515213073 \h 54
جدول3-4 - نتایج تحلیل رگرسیون بینی انسجام خانوادگی بر حسب هوش فرهنگی PAGEREF _Toc515213074 \h 54
جدول4-4 - نتایج تحلیل رگرسیون بینی رضایت از زندگی بر حسب هوش فرهنگی PAGEREF _Toc515213075 \h 55
چکیده
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل خانواده های مهاجر ایرانی که به کشور های سوئد، آلمان، هلند، نروژ و کانادا مهاجرت کرده بودند می باشد بدین منظور 101 خانواده به عنوان جامعه آماری ما شناخته شد. ابزار گردآوری اطلاعات در این پژوهش مقیاس هوش فرهنگی، پرسشنامه انسجام خانواده و پرسشنامه رضایت از زندگی می باشد. برای تجزیه و تحلیل داده از دو سطح توصیفی و استنباطی، در سطح توصیفی میانگین و انحراف معیار متغیرهای پژوهش و در سطح استنباطی از آزمون معنیداری ضریب همبستگی تحلیل رگرسیون ساده استفاده شد و با استفاده از نرم افزار spss مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج حاصل از این پژوهش بدین صورت بیان می شود که هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی آنها رابطه معنا دار داردو هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی بطور معنی داری قادر به پیش بینی انسجام خانوادگی و رضایت از زندگی آنها می باشد.
کلید واژه: هوش فرهنگی، رضایت از زندگی ، انسجام خانواد، افراد مهاجر
فصل اول:
کلیات پژوهش
146685012255500
مقدمه
رشد روزافزون تعاملات و مبادلات بين المللی و ناهمگونی نيروی كار، توجه بسياری از صاحب نظران مديريت و كسب و كار را به شناسايی و تقويت قابليت هايی كه به حضور اثربخش در محيط های بسيار پيچيده و پويای جهانی بينجامد، معطوف كرده است. نتيجة مطالعاتی كه در سال های اخير بر روی فرهنگ و سازگاری انسانها با مبانی فرهنگی متفاوت انجام شده است، نشان میدهد كه بعضی اشخاص داراي قابليت هايي اند كه میتوانند به نحو مؤثرتری با فرهنگ خود و فرهنگ های ديگر سازگار شده، تنوعات فرهنگی را مورد پذيرش قرار دهند. بر اين اساس، مفهوم هوش فرهنگي وارد عرصه تحليل رفتار و توجيه سازگاری مورد نظر شد.
رضايت از زندگي به عنوان مفهومي فراگير و در عين حال منعکس کننده ي احساس و نظر کلي مردم يک جامعه نسبت به جهاني است که در آن زندگي مي کنند و اهميت آن نيز از حيث دلالت هايي است که بر ويژگي هاي پايدار نظام اجتماعي دارد (عبدي و گودرزي، 1378). رضايت از زندگي، گرايشي است که پيامدهاي خاص خود را دارد و با مقولات مهم ديگري مانند بيگانگي، عدم اعتماد اجتماعي و بي هنجاري در ارتباط است. عدم توازن بين اهداف فردي و خانوادگي و نيازها با شرايط عيني- که معمولاً به علت وجود موانع خاص حادث مي شود- ايجادکننده ي ناکامي است که مي تواند به شکل عدم رضايت بيان شود. رضايت را نمي توان بدون توجه به نيازها و برآورده شدن و يا نشدن آنها مورد مطالعه قرار داد. تنها بعد از برآورده شدن نياز است که مسئله رضايت مطرح و احتمالاً قابل سنجش خواهد بود. روان شناسان و جامعه شناسان سعي کرده اند با شناخت نيازها و طبقه بندي آنها در سيستم هاي رتبه بندي گوناگون، الگويي از نيازها و در مراحل بعد، با سنجش رضايت و يا عدم رضايت در صورت برآورده شدن يا نشدن آنها، شاخص هايي تدوين کنند (محسني و صالحي، 1382).
از آن جاییکه خانواده اساس زندگی اجتماعی و کوچکترین نهاد اجتماعی است، بررسی عواملی که به استحکام و انسجام آن کمک میکند مهم به نظر میرسد. انسجام در خانواده، به معنای احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای خانواده نسبت به هم دارند (السون به نقل از زارع و سامانی، 1387). گفته میشود انسجام در خانواده به ازدواج موفق افراد بستگی دارد و تحقق زندگی مشترک موفق و با دوام به سبک زندگی مرتبط است (اولیاء، 1388 به نقل از مثقالی و همکاران، 1393).
هوش فرهنگی عبارت است از توانايی برای رشد خود از طريق يادگيری پيوسته و درك مطلوب تنوعات فرهنگی، ارزش ها، تعقل گرايی و درك انسان ها در بستر فرهنگ و تفاوت های رفتاری آنها.هوش فرهنگی اگر چه در بيشتر مطالعاتی كه تاكنون صورت گرفته متوجه تعامل با فرهنگ های ملی بيگانه بوده است، اما قابليت تعميم به خرده فرهنگ های نژادی و قومی درون فرهنگ ملی را نيز دارد (علائی و میر محمدی، 1392).
با توجه به مطالب بیان شده هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی است.
بیان مساله
افراد حین تجربه ی انتقال از یك محیط آشنا به محیط غریب، با چالش های متفاوتی در یك محیط میان فرهنگی مواجه می شوند. الگوهای رفتاری، نگرشها و ارزش های فرهنگی که در محیط آشنای آنها قابل قبولند، ممکن است در محیط های دیگر پذیرفته نباشند. به منظور کاهش بلاتکلیفی که به واسطه ی تفاوت های فرهنگی ایجاد می شود، افراد باید از تنوّع فرهنگی آگاه باشند و توانایی ایجاد ارتباط با مردم از فرهنگ های متفاوت را در خود تقویت کنند. این نوع رفتارها از هوش فرهنگی افراد نشأت می گیرد و می تواند شاخصی برای توانایی سازگاری مؤثر با یك محیط فرهنگی جدید باشد رضایت از زندگی مولفه اي شناختی است که در آن افراد کیفیت زندگی خود را بر اساس مجموعه اي از ملاك ها ارزشیابی میکنند. رضایت از زندگی به عنوان سطحی از آگاهی فردي و یا به عبارت بهتر، ارزیابی شناختی از کیفیت زندگی تعریف شده که ممکن است ارزیابی کلی و جامع و یا یک ارزیابی در حوزه هاي اختصاصی زندگی (خانواده، خود، و...) را منعکس نماید. نتایج مطالعات متنوعی حاکی از ارتباط گستردة رضایت از زندگی با تعدادي از رفتارها و حالات روان شناختی مهم از جمله افسردگی (لوینسون و همکاران 1991)، عزت نفس (آریندل و همکاران، 1999) و امید (چانگ، 2003) مرتبط است. به علاوه، رضایت از زندگی به عنوان نشانه اي بارز از سازگاري موفقیت آمیز فرد با تغییر در موقعیت هاي گوناگون زندگی مورد توجه قرار می گیرد (دینر و همکاران، 1991).
اولسون(1994) مدل خود را براساس رویکرد سیستمی مطرح نمود. وي از ترکیب بعد انسجام و انعطاف پذیري، ارتباط 16 گونه خانواده را از هم جدا می سازد که اولسون این مدل را تحت عنوان مدل مدور ترکیبی نام گذاري نمود.(السون، 2011). خانواده هاي متعادل در اطراف نقاط میانی دو بعد انسجام و انعطاف پذیري خانواده قرار دارند. انسجام (پیوستگی)، انعطاف پذیري و ارتباط از ابعاد اساسی این الگو می باشند. منظور از انسجام، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضاي خانواده نسبت به یکدیگر دارند و شامل مؤلفه هایی هم چون رابطه عاطفی، تعامل خانوادگی، روابط پدر و مادر، رابطه فرزند و والدین، تعامل به مقدار لحاظ زمان و مکان، نوع دوست و علایق و چگونگی به، نهایت در گذراندن اوقات فراغت می باشد(السون، 2011).
پیوستگی، چهار سطح متفاوت را در بر می گیرد که عبارت اند از: رها شده (خیلی پایین)، جدا شده (پایین تا متوسط)، پیوسته (متوسط تا بالا) و در هم تنیده (خیلی بالا). فرض بر این است که کنش مطلوب و بهینه یک سیستم با سطوح متعادل و مرکزي پیوستگی (جدا شده و پیوسته) همراه می شود. سطوح نامتعادل یا افراطی و گسسته و در هم تنیده، عموما در روابط مشکل ساز خانواده ها طی مدت زمان طولانی مشاهده می گردد (السون و همکاران، 1985). انعطاف پذیري به مقدار تغییر پذیري در نقش ها، قوانین، کنترل و انضباط خانواده اشاره دارد. در این بعد تأکید روي ثبات در مقابل تغییرات است. در صورت انعطاف پذیري در خانواده، مدیریت خانواده به صورت دموکراتیک می باشد و حالت استبدادي کمتري به خود میگیرد و همه اعضاي خانواده در تصمیم گیري ها شرکت می کنند چهار سطح انعطاف پذیري عبارتند از : انعطاف ناپذیر (خیلی پایین)، ساخت یافته (پایین تامتوسط)، منعطف (متوسط تا بالا) و آشفته (بسیار بالا). دو سطح آشفته و انعطاف ناپذیر مشکل ساز هستند و دو بعد دیگر متعادل تلقی می شوند و بعد سوم در این الگو، ارتباط است. این بعد کلید اصلی یک خانواده خوب یا از هم پاشیده است، دو ویژگی ارتباطات در خانواده عبارت است از: ارتباط مثبت، قدردانی و محبت در واقع نامتوازنی در این سه بعد در این سه بعد می تواند توجیه گرمناسب از بدکارکردي هاي خانوادگی باشد (السون، 2000، به نقل از جلالی و همکاران، 1395).
در سال هاي اخير، هوش فرهنگی(CQ) به عنوان يك شايستگي و صلاحيت مهم ميان فرهنگی برای افرادی كه به مأموريت هاي بين المللی اعزام ميشوند و يا در سازمانهاي بين المللی با كاركناني از بسترهاي مختلف فرهنگي كار مي كنند، معرفی شده است(انگ و همکاران، 2007). فرهنگ، مفهوم وسیع و در عین حال ساده اي است که شامل الگوهاي شناختی (آشکار و نهان) و تجسم آنها در نهادهاي اجتماعی، اعمال و مصنوعات دست بشر است و موجب تمایز یک گروه از افراد از دسته ها و گروه هاي دیگر می شود (جوشن لو ورستمی، 1388). یکی از سازه اي نسبتاً جدید که به توانایی تعامل مؤثر در میان فرهنگ ها اشاره می دهند مفهوم هوش فرهنگی است که براي نخستین بار توسط ارلی و انگ مطرح شد. هوش فرهنگی توانایی فرد در سازگاري موفقیت آمیز با محیط هاي فرهنگی جدید تعریف می شود که معمولاً با بافت فرهنگی خود فرد نا آشناست.(ارلی و آنگ،2003). این هوش، با تمرکز بر قابلیت هاي خاصی که براي روابط شخصی با کیفیت و اثربخش در شرایط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبه اي دیگر از هوش شناختی تمرکز دارد. (رحمانی و تهرانی پور، 1388). در واقع هوش فرهنگی بروز عکس العمل در برابر اهالی فرهنگ هاي بیگانه است و همانند هوش اجتماعی (توانایی تعامل با دیگران) و هوش هیجانی (توانایی تعدیل و استفاده از احساسات افراد) از سطوح مختلفی تشکیل شده است.این هوش به فرد کمک می کند که به نحو مؤثري تفاوت هاي بین فرهنگی را کنترل و مدیریت نموده (خاشع و مستمع، 1390) و بدین ترتیب در برخورد با سایر فرهنگ ها رفتار درستی را در پیش گیرد (توماس و اینکسن،2004؛ ترجمه میرسپاسی و همکاران،1387).
باتوجه به مطالب بیان شده، این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال است که آیا بین هوش فرهنگی با انعطاف و انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی رابطه معنا داری وجود دارد؟
ضرورت و اهمیت انجام تحقیق
طی دو دهه گذشته مهاجرت از ایران به سایر کشور ها به نحو بی سابقهای موضوع تصمیم گیری حیاتی تعداد در خور توجهی از مردم ایران بوده است. انگیزه های متعددی علاقمندان به مهاجرت را به تصمیم گیری و اقدام در این زمینه هدایت کرده است. اغلب اوقات ترکیبی از علل و عوامل در تصمیم گیری افراد و خانواده ها به مهاجرت دخالت داشته است (شلیلیه، 1381؛ به نقل از پرتو، 1389). زینی (2007) دلایل مهاجرت ایرانیان را پیش از انقلاب تحصیلات، اشتغال، فرصت های شغلی و رشد و پس از انقلاب، علاوه بر دلایل قبلی، مسائل مذهبی و سیاسی، فرار از خدمت سربازی، جنگ، بیکاری و افسردگی ناشی از شرایط اقتصادی اعلام کرده است. از جمله کشور هایی که میزبان جمعیت کثیری از ایرانیان مهاجر در خلال سالیان اخیر بوده اروپا و کانادا می باشد.
رضایت از زندگی ارزیابی ذهنی کیفیت فردی است که دارای مولفه های شناختی است و پیش بینی کننده قدرتمندی برای سلامت روان به حساب می آید (عسگری و شیاکی، 1389). در واقع رضایت از زندگی، رضایت از تمام حوزه های زندگی است و در سلامت افراد، اقتصاد و توسعه کشور ها نقش به سزایی دارد شناسایی متغیر های دخیل در رضایت از زندگی در برنامه ریزی برای ارتقای آن اهمیت دارد (کیانی، 1390). رضایت از زندگی یکی از حوزه های مهم روانشناسی مثبت گرا است که با هدف نهایی روانشناسی، ارتباط بالایی دارد و می تواند در کمک به بهبود زندگی افراد مورد استفاده قرار گیرد (شیخی و همکاران، 1390). افرادی که از زندگی خود رضایت دارند، احساسات مثبت زیادی همچون شادی، لذت و خوشی را تجربه کرده و از سطح پایین احساسات منفی مثل غم، اندوه، تنهایی و افسردگی برخوردار هستند (هومن و همکاران، 1389).
استمرار و پایداری حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی یك جامعه، در گرو انسجام و همبستگی بین اجزاء و عناصر سازنده ساختار اجتماعی است. انسجام، توافق در اهداف، ارزشها و نگرش هاست و در فرآیندی اجتماعی متولّد میشود و محصول کنش عقلانی و مختار آنهاست. از سوی دیگر، انسجام، پدیدهای نیست که یك بار برای همیشه ایجاد شود، بلکه نیازمند بازسازی و بازتولید مستمر است با توجه به اهمیت امر انسجام در جامعه بحث انسجام در خانواده به عنوان یکی از نهادهای جامعه به میان کشیده میشود و مراد از آن احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای یك خانواده نسبت به همدیگر دارند.
هوش فرهنگی در دو دهه اخير به عنوان يك توانمندی ويژه و مناسب براي مواجهه با فرهنگ هاي بيشماري كه اكثر رهبران و مديران دنياي معاصر با آنها روبرو مي شوند، مطرح شده است. به عبارت ديگر هوش فرهنگی به معني توانايی فعاليت اثربخش در ميان فرهنگ های ملی، قومی و سازمانی است. هوش فرهنگی به رهبران كمك میكند تا بياموزند كه چگونه به شكلی اثربخش با افرادی كه متعلق به بسترهای فرهنگی متفاوت هستند، كار كنند. اين امر به تضمين اثربخشي رهبري در ميان مرزهای فرهنگی كمك می كند.شناخت نظامها، هنجارها و ارزشهاي فرهنگي از ابعاد فرعي دانش هوش فرهنگی است. درك نقش فرهنگ در رفتار انسانها و شناخت مقدماتي نظام هايی كه فرهنگ ها برای امور مربوط به اقتصاد، خانواده، آموزش، موضوعات حقوقی، مذهب و زيبايی شناسی ايجاد كرده اند، براي كار با افرادي از اين فرهنگ ها امري ضروري است. درك ابعاد دانش هوش فرهنگي به همه رهبران و مديران به بهبود عملكرد آنان در شرايط ميان فرهنگي كمك مي كند. به طور معمول، مهاجرت ها در سطح كلان، موجب تغييرات در سلسله مراتب ارزش ها و يا فرهنگ عمومي جامعه مهاجر پذير مي شود؛ و در سطح خرد، موجبات بروز مشكلات ناشي از نبود و يا كمبود تفاهم اجتماعي و تقابل فرهنگي مهاجران با جامعه ميزبان را فراهم مي كند. با بررسی رابطه انسجام و انعطاف پذیري خانواده با خود متمایزسازي، میتوان با آموزش شیوه های صحیح فرزند پروري به ارتقاء سطح سلامت خانواده ها پرداخت و سلامت نسل های بعد را تضمین نمود و نیز نتایج آن را در سطح بهداشت روان جامعه و اثرات اجتماعی آن شاهد بود.
اهمیت این پژوهش از آن جهت است که به بررسی رابطه هوش فرهنگی و انسجام و انعطاف خانواده ها و همچنین رضایت از زندگی خانواده های افراد مهاجر ایرانی در سایر کشور ها می پردازد.
اهداف پژوهش
هدف اصلی
تببین رابطه بین هوش فرهنگی با رضایت از زندگی و انسجام خانواده های مهاجر ایرانی
اهداف فرعی
بررسی قدرت پیش بینی کنندگی هوش فرهنگی برای رضایت از زندگی
بررسی قدرت پیش بینی کنندگی هوش فرهنگی برای انسجام خانواده
بهره وران:
مشاوران و روانشاسان خانواده
مهاجرین خارج از کشور
دانشجویان رشته مشاوره خانواده و روانشناسی
جامعه شناسان
فرضیات پژوهش
فرضیه اصلی
بین هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی رابطه معنا داری وجود دارد.
هوش فرهنگی قادر به پیش بینی انسجام خانواده در خانواده افراد است.
هوش فرهنگی قادر به پیش بینی رضایت از زندگی در خانواده افراد است.
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیر ها
تعاریف مفهومی
انسجام خانواده
مراد از انسجام خانواده، احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای یک خانواده نسبت به همدیگر دارند (اولسون، 1999). لینگرن (2003) انسجام را به صورت احساس نزدیکی عاطفی با دیگر افراد خانواده تعریف می کند. از نظر او دو کیفیت مربوط به انسجام در خانواده، مشتمل بر تعهد و وقت گذارندن با هم است. منظور از تعهد، میل به صرف وقت و انرژی در فعالیتهای خانواده و همچنین ممانعت از تاثیر منفی عواملی چون مسائل شغلی در آن می باشد. بُعد دیگر انسجام از نظر لینگرن (2003) وقت گذاشتن و با هم بودن در بین اعضای خانواده است. خانواده های که در این زمینه قوی هستند، بطور مرتب برنامه ها و زمان های برای فعالیت گروهی در نظر می گیرند.
رضایت از زندگی
رونالد اینگلهارت در اثرپژوهشی خود رضایت فرد از کل زندگی را بازتاب مجموع رضایت وی در زمینه های گوناگون همچون درآمد، مسکن، شغل، فعالیت های فراغت، زندگی خانوادگی و مانند آنها می داند (اینگلهارت، 1373) .نگاه به رضایت از زندگی به مثابه سازه ای دارای ابعادی از جنس رضایت، نگاهی نارسا است.به نظر می رسد کلی بودن مفهوم زندگی و انتزاعی بودن آن رضایت از زندگی را دارای ویژگی منحصربه فردی نموده است
هوش فرهنگی
هوشفرهنگي را استعداد به كارگيري مهارتها و تواناييها در محيطهاي مختلف تعريف كرد (موینیهان و پیترسون، 2005). آفرمن (2004) اشاره ميكند كه هوشفرهنگي يك فراهوش است كه شامل شكلهاي مختلفي از هوش است و (IQ) تنها يكي از آنها است (گرین و هیل، 2005).
تعاریف عملیاتی
انسجام خانواده
دراین پژوهش منظور از انسجام خانواده میزان نمره ای است که افراد به پرسش نامه انسجام خانواده که توسط سامانی (2002) تحقیق سنجش می شود.
رضایت از زندگی
در این پژوهش منظور از نمره استاندارد رضایت زندگی نمرهاي است كه فرد به سوالات 5 گویه ای پرسشنامة رضایت زندگی دینر میدهد.
هوش فرهنگی
دراین پژوهش منظور از هوش فرهنگی میزان نمره ای است که افراد به پرسش نامه هوش فرهنگی انگ (2004) پاسخ می دهند.
فصل دوم:
مبانی نظری و پیشینه پژوهش
2406015216535000
در این فصل مبانی نظری متغیر های پژوهش که شامل (انسجام خانواده، رضایت از زندگی و هوش فرهنگی) و همچنین پیشینه تحقیقات انجام شده در خارج و داخل ایران و در آخر هم جمع بندی کلی این فصل مورد بررسی قرار میگیرد.
مبانی نظری رضایت از زندگی
تعریف رضایت از زندگی
دیدگاه فرد نسبت به زندگی بیشتر بر پایه منابع شناختی است، تا عکسالعملهای هیجانی کوتاهمدت. به همین دلیل ازلحاظ مفهومی، رضایت از زندگی (جزء شناختی بهزیستی) پایدارتر از عناصر عاطفی است و درنتیجه از آن بهعنوان شاخص کلیدی بهزیستی ذهنی مثبت یاد میشود (داینر و داینر، 2009).
تعریف رضایت از زندگی عبارت است از: نگرش مساعد فرد به زندگی خود بهطورکلی (هیبرون،2007). کرسینی (2002) نیز رضایت از زندگی را ادراک یا احساس کلی مثبت هر فرد، در مورد کیفیت زندگیاش، میداند. رضایت از زندگی یک فرایند داوری است که افراد کیفیت زندگی خود را بر اساس ملاکهای منتخب خودارزیابی میکنند (شیخی و همکاران، 1389). بنابراین اینگونه ارزیابیها شامل پاسخهای هیجانی افراد، حیطه رضایت و ارزیابی شناختی آنان است (مالکوک، 2011).
راجع به رضایت، فلاسفه قدیم نظیر ارسطو، افلاطون و همچنین اریک فروم مباحث فراوانی را مطرح کردهاند. به عقیده فروم، نیازهای تأمین نشده بر جسم فشار میآورند و ارضای آنها سبب رضایت میشود. ازکمپ در تعریف رضایت میگوید: «در تضاد با مفهوم خوشحالی که ناظر بر تجربه عاطفی (هیجانها و احساسها) است، رضامندی بر تجربه شناختی یا داورانه ای دلالت دارد که بهعنوان اختلاف ادراک شده بین آرزو و پیشرفت قابلتعریف است. این تعریف طیفی را تشکیل میدهد که از ادراک کامروایی تا حس محرومیت را در برمیگیرد» (ازکمپ، ترجمه ماهر،1386). در حقیقت رضایت از زندگی این مسائل را منعکس میکند که تا چه اندازه نیازهای اساسی برآورده شدهاند و تا چه اندازه انواع دیگر اهداف، بهعنوان اهداف قابلدسترسی میباشند. درحالیکه برای افرادی که در شرایط کمتر پیشرفته زندگی میکنند، ارضای نیازهای اساسی، بیشتر موردتوجه قرار میگیرد (کومین و نیستیکو، 2002).
رضایت از زندگی را بهعنوان قضاوت شخصی از سعادت و بهروزی و کیفیت زندگی مبتنی بر معیارهای انتخابی هر فرد تعریف کردهاند. مفهوم رضایت بهعنوان یک تجربه درونی است که حضور مثبت هیجانها و نبود احساسات منفی را در برمیگیرد (رود و همکاران، 2005). رضایت درونی انسانها، از رشد فردی، اجتماعی و منابع سازشی نشأت میگیرد (فانک، هوبنر و والیوس، 2006).
هنگامیکه از افراد خواسته میشود تا رضایت از زندگی خود را ارزیابی کنند، آنان به راهبردهای اکتشافی، عاطفی و دیگر اطلاعاتی که در خاطرشان بهآسانی قابلدسترس باشد، تکیه میکنند. به عبارتی تعهد فرد به یک سری اهداف جهت دستیابی به آن و وجود اهدافی مرتبط با روابط اجتماعی، کار و فعالیت؛ رضایت از زندگی را میسازد (فیلسینگر و توما، 1988، به نقل از شاه سیاه و همکاران 1390).
اصطلاح «زندگی» میتواندبهعنوان همه حیطههای زندگی فرد در مقطع خاصی از زمان، یا بهعنوان یک قضاوت یکپارچه در مورد زندگی شخص از بدو تولد تعریف شود. این تمایز اغلب در مقیاسهای فعلی، مبهم مانده است. بنابراین، بهتر است به پاسخدهنده آگاهی داده شود که آیا این سؤال به زندگی او، از بدو تولد یا به زندگی فعلی او در همه حیطهها اشاره دارد (داینر، 2006).
عوامل مرتبط با رضایت از زندگی
نتایج مطالعات آرسلان، هموتا و آسلو (2010) نشان داد که بین عزت نفس و رضایت از زندگی همبستگی مثبتی وجود دارد. بزرگمهر و سلیمی (2012) به این نتیجه رسیدند که تنهایی عاطفی یک پیش بینیکنندهی قوی منفی برای رضایت از زندگی است. مطالعات رضاپور و همکاران (1389) نشان داد که دینداری از طریق اثر بر اضطراب، افسردگی، نشانههای جسمانی و کنشوری اجتماعی بر رضایت از زندگی تأثیر دارد. نتایج مطالعهی مالکوک(2010) نشان داد که ویژگیهای شخصیتی و سبکهای مقابله نقش مهمی در توضیح بهزیستی ذهنی بازی میکند. روان نژندی پیش بینی کنندهی منفی و برونگرایی و باوجدان بودن پیش بینی کننده مثبتی برای بهزیستی ذهنی است. پژوهش کجباف، سجادیان، کاویانی و انوری(1390) نشان دهندهی این است که سبک زندگی اسلامی و شادکامی بارضایت از زندگی رابطهی مثبت و معناداری وجود دارد. مطالعهی احدی نریمانی، ابوالقاسمی و آسیایی (1388) نیز نشان داد که بین هوش هیجانی و خودکارآمدی با رضایت از زندگی رابطهی مثبت معنادار وجود دارد.
افرادی که بهزیستی ذهنی و رضایت از زندگی بالایی دارند، بیشتر علاقهمندند در اجتماع نقشی به عهده بگیرند، وقت فراغت پرشورتری برای خود ایجاد کنند و در فعالیتهای عمومی بیشتر شرکت کنند. دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و عمدتاً دارای هیجانهای مثبتاندوازارزیابی مثبت رویدادهای در حال وقوع استقبال میکنند. در مقابل افرادی که بهزیستی ذهنی و رضایت از زندگی پایینی دارند، شرایط و رویدادها را نامطلوب ارزیابی کرده و به همین دلیل هیجانات نامطلوب مثل اضطراب، افسردگی و پرخاشگری را بیشتر تجربه میکنند (داینر،2000).
عوامل همبسته با رضایت از زندگی از دیدگاه وجودی
از دیدگاه وجودی، عوامل همبسته با رضایت از زندگی دارای چهار بعد اصلی و نیز عوامل فرعی است (شریعتمدار، 1391). این عوامل را میتوان به صورت نمودار صفحهی بعد نشان داد:
نمودار2-1 عوامل همبسته با رضایت از زندگی از دیدگاه وجودی(شریعتمدار، 1391)
عوامل فرهنگی تأثیرگذار بر رضایت از زندگی
بسته بودن: افراد در جوامع بسته، اضطراب زیادی را تجربه میکنند، آنها از این که رفتارشان نامناسب یا نادرست باشد، یا این که مورد انتقاد قرار گیرند، کنار زده شوند و حتی در نتیجهی آن طرد و منزوی شوند، میترسند. بر این اساس انتظار میرود، بسته بودن ، با سطوح پایین تر بهزیستی ارتباط داشته باشد(دینر و سو، 2000؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، 1391).
فرد گرایی: تحقیقات نشان داده است که در فرهنگهای فردگرا، سطوح بالای احترام به خود و خوش بینی وجود دارد و احترام به خود بالا باعث بهزیستی درونی بالا و رضایت مندی از زندگی میشود. در صورتی که فردگرایی با رقابت جویی همراه باشد، به استرس میانجامد، و این میتواند به کاهش رضایت از زندگی منجر شود. اما در صورتی که فردگرایی با آزادی بیشتر برای پیگیری علایق شخصی همراه باشد، این دو ویژگی فردگرایی میتواند یکدیگر را در تأثیر بر بهزیستی خنثی نمایند(دینر و سو، 2000؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، 1391).
پیچیدگی فرهنگی: در جوامع پیچیده فرد برای انتخاب کردن، امکان مقایسهی بیشتری دارد. ممکن است فردی هدفهای مقایسه ای که احترام به خود را افزایش میدهد و در نتیجه باعث بالا رفتن بهزیستی و رضایت از زندگی میشود را انتخاب کند. همچنین پیچیدگی فرهنگی ممکن است منجر به اضطراب شود. از آن جا که پیچیدگی فرهنگی با فردگرایی مرتبط است، یعنی آن چه که معمولاً با رقابت جویی مرتبط میشود؛ بنابراین میتواند سبب کاهش رضایت از زندگی شود(دینر و سو، 2000؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، 1391).
رضایت از زندگی و نوجوانی
نوجوانی مرحلهی انتقال از دوران کودکی به بزرگسالی است. در این دوره نوجوان با دو مسئلهی اساسی درگیر است: بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین، بزرگسالان و جامعه، و بازشناسی و بازسازی خود بهعنوان یک فرد مستقل (لطفآبادی، 1390). تغییرات آغاز نوجوانی، ادراکات و احساسات نوجوانان درباره خود و روابطشان با دیگران ازجمله والدین را تحت تأثیر قرار میدهد (آلیسون، 2000؛ به نقل از قمری، 1392). نوجوان برای کسب استقلال و خودمختاری و در عین حال حفظ و ارتقاء جایگاه خود در روابط با خانواده تلاش میکند. این دوره که با تغییرات بسیار سریع زیستی، روانی و اجتماعی همراه است، فراز و نشیبهای زیادی را به دنبال دارد و مشکلاتی را به وجود میآورد که میتواند رضایت از زندگی نوجوان را تحت تأثر قرار دهد. مطالعات نشان داده است که بین رضایت از زندگی و مشکلات روان شناختی، انواع رفتارهای پرخطر، شاخصهای بیماری جسمی و مشکلات تحصیلی در نوجوانان رابطه وجود دارد(هوبنر، سالدو، والیوس و دران، 2007، پیوسته گر، یزدی و مختاری، 1390؛ به نقل از خدابخش و همکاران ، 1392). سالدو و هوبنر(2004) دریافتند که نوجوانان دارای رضایت از زندگی بالا به احتمال کمتری رفتارهای برونیسازی را پس از تجارب تنشزای مهم زندگی آشکار میسازند. نوجوانانی که بهزیستی روان شناختی بالاتر از متوسط دارند، در برآورده ساختن مطالبات موقعیتی و مواجهه با عوامل استرسزا به گونهی موفقیت آمیزی عمل میکنند؛ در حالی که پایین بودن بهزیستی روانشناختی منجر به عدم موفقیت و بروز مشکلات هیجانی میشود(ویسر و روتلیج، 2007). رضایت از زندگی به صورت منفی با مشکلات روانی و رفتاری دروننمود و بروننمود در میان نوجوانان مانند نزاع فیزیکی، حمل اسلحه، افسردگی، اضطراب روانرنجورخویی، احساس تنهایی و مشکلات انضباطی مدرسه از نظر معلم رابطه دارد(سالدو و هوبنر، 2004 و والویس، زولینگ و هوبنر، 2001؛ به نقل از علیزاده، 1392). شوگرن (2007) به این نتیجه رسید که امید و خوشبینی، پیشبینی کنندهی رضایت از زندگی نوجوانان با و بدون معلولیت شناختی است. رجبی، ابوالقاسمی و عباسی(1391) دریافتند که کاهش سطح اضطراب امتحان میتواند، رضایت از زندگی دانش آموزان را پیش بینی نماید. همچنین بین کمالگرایی و رضایت از زندگی دانش آموزان دبیرستانی رابطه وجود دارد (نوری ثمرین و همکاران،1392). عسکری، کهریزی (1392) دریافتند که بین خودکارآمدی، رضایت از زندگی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد. مطالعهی کیامرثی و ایل بیگی قلعه نو (1391) نشان داد که بین احساس پیوستگی و نارسایی هیجانی با رضایت از زندگی دانش آموزان رابطه وجود دارد.
رویکردهای نظری رضایت از زندگی
در اینجا تعدادی از رویکردهای نظری بررسی میشود که در فهم بهتر رضایت از زندگی به ما کمک خواهد کرد:
رویکرد لذتگرا و فضیلت گرا
نظر روان شناسان لذتگرا این است که بهزیستی شامل شادمانی ذهنی است. به نظر رایان و دسی دو رویکرد اصلی در تعریف بهزیستی (و به طبع آن رضایت از زندگی) وجود دارد: لذتگرایی و فضیلت گرایی. یکی دانستن بهزیستی با کامیابی لذتگرایانه و یا شادی، پیشینهای طولانی دارد. آریستیپوس فیلسوف یونانی در قرن چهارم قبل از میلاد آموزش میداد که هدف از زندگی تجربه حداکثر میزان لذت است. لذتگرایی فلسفی اولیه وی، بهوسیله افراد دیگری دنبال شده است. دیساد عقیده داشت که پیگیری هیجان و لذت، هدف نهایی زندگی است. لذتگرایی، به شکلهای مختلفی بیانشده است و از تمرکز نسبتاً محدود بر لذتهای جسمانی تا تمرکز وسیع بر گرایشهاو علاقه به خود تغییر کرده است (رایان و دسی، 2001).
همانطور که بحثهای فلسفی درباره معادل دانستن کامیابی لذتگرا با بهزیستی ذهنی وجود دارد، مباحث قابلتوجهی نیز درباره میزانی که اندازههای بهزیستی ذهنی، سرحال بودن را توصیف میکند نیز وجود دارد (ریف و سینگر، 1998). ریف (1989) به تفاوتهای بهزیستی ذهنی که روان شناسان لذتگرا از آن طرفداری میکنند و بهزیستی روانشناختی که نظریهپردازان فضیلت گرا طرفداران آن میباشند، اشاره نموده است. وی استدلال میکندکه بعضی از جنبههای عملکرد بهینه مانند محقق ساختن اهداف فردی، نیازمند قانونمندی و تلاش فراوان است و این امر حتی ممکن است در تعارض کامل با شادکامی کوتاهمدت باشد. او معتقد است که بهزیستی نباید به شکل سادهانگارانه، معادل باتجربه بیشتر لذت در مقابل درد در نظر گرفته شود در عوض بهزیستی دربرگیرنده تلاش برای کمال و تحقق پتانسیلهای واقعی فرد است.
نظریهپردازان فضیلت گرا بهزیستی را بافضیلت برابر میدانند. نظریات فضیلت گرا بر آناند که ارضای میل علیرغم اینکه در ما لذت ایجاد میکند اما همیشه منتهی به بهزیستی نمیشود.
نظریهی بافتی یا موقعیتی
نظریههای بافتی یا موقعیتی بر این موضوع تأکیددارندکه عواملی که روی رضایتمندی از زندگی تأثیر میگذارد در بین افراد و در طول زمان متغیر است. اینکه حوادث زندگی چه قدر خوب یا بد تفسیر شوند به شرایطی که فرد در آن زندگی میکندیا موقعیتی که در آن قرار دارد بستگی دارد. موقعیت یا بافت مطرحشده در نظریههای مختلف متفاوت است. برای مثال در نظریه سازگاری، زندگی گذشته فرد موردنظر است. درحالیکه در مدلهای مقایسه اجتماعی ارزیابی فرد از زندگیاش از طریق مقایسهای که بین زندگی خود و اطرافیان انجام میدهد موردتوجه است (داینر، 2000). در نظریههای بافتی، به نظر میرسد رویدادها ارزش ذاتی نداشته باشند و در کنار زمینهای از سایر عوامل مورد ارزیابی قرار گیرند (افشاری،1386).
نظریه سازگاری
با توجه به این دیدگاه، افراد در ابتدا به وقایع زندگی واتفاقات جدید بهشدت واکنش نشان میدهند اما با مرور زمان به شرایط عادت میکنند و واکنشها تعدیل میشود. درواقع هنگام مواجهه با حوادث به بالا یا پایین خط مبنا سوق پیدا میکنیم؛ اما دوباره به مبدأ پایدار همیشگی بازمیگردیم (که احتمالاً این خط مبنا تحت تأثر شخصیت فرد است). البته اینیک قانون ثابت نیست چراکه برخی از رویدادهای زندگی به دلیل قدرت تأثیرگذاری باعث میشوند که فرد حتی پس سالها به خط پایه بازنگردد مانند بیوه شدن (لوکاس، کلارک، جرجلس و داینر، 2003).
نظریهی هدف
مفهوم کلی در نظریهی هدف این است که: پیشرفت بهسوی هدف موجب واکنش مثبت فرد میشود وشکست در راه رسیدن به هدف واکنش منفی را تولید میکند (افشاری، 1386).ویلسون (1967؛ به نقل از افشاری، 1386)، معتقد است که آرزوها و اهداف بزرگ تهدید جدیدی برای رضایتمندی هستند و ناهمخوانی بین اهداف فرد و زندگی واقعیاش سطح رضایتمندی وی از زندگی را کاهش میدهد.
درواقع این دیدگاه معتقد است که هرگاه اهداف و نیازها تحقق یابند رضایت از زندگی را افزایش مییابد. در این دیدگاه تفاوتهای فردی و تغییرات رشدی از جمله شاخصهای بهزیستی به شمار میآیند. اساساً هدف به عنوان یک مدل تعدیل کنندهی بهزیستی (اویشی و همکاران، 1999؛ به نقل از دینر و سو، 2000؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، 1391) فرض میکند که شاخصهای بهزیستی در بین افراد تغییر میکند و به اهداف و ارزشهای آنان وابسته است. مثلاً این مدل فرض میکند که فردی که هدفش رفتن به دانشکدهی پزشکی است تا میزانی که در دانشگاه خوب عمل میکند از زندگیاش راضی است؛ از سوی دیگر کسی که هدفش داشتن یک زندگی عاشقانه است، تا زمانی که چنین شرایطی داشته باشد، از زندگیاش راضی است. اگر فرض کنیم که هدف یک مدل تعیین کننده است، افراد به اندازهی اهمیت خاصی که برای این هدفها قائلاند، بهزیستیشان را به دست میآورند و حفظ میکنند. همچنین به اندازه ای که افراد در هدفها و ارزشهایشان متفاوتاند، در منابع رضایتمندیشان نیز متفاوت خواهند بود.
نظریه خودمختاری بهزیستی روانی
دیدگاه دیگر درباره رضایت از زندگی، نظریه خودمختاری دسی و رایاناست. این نظریه ادعا میکند که سه نیاز اساسی روانشناختی وجود دارد: نیاز به استقلال، نیاز به شایستگیو نیاز به تعلق و وابستگی و ارضای این نیازها برای بهزیستی ضروری است. شایستگی، تمایل افراد به تعامل مؤثر با محیط و رخ دادن نتایج دلخواه فرد است. استقلال، بهعنوان تمایل برای خود ابتکاری در تنظیم رفتار افراد توصیف میشود. وابستگی، نیاز به احساس ارتباط و پذیرش از طرف نزدیکان است (دسی و رایان،1985 و 2000؛ به نقل از احمدی، نمازی زاده و بهزادنیا، 1392).
بر اساس این دیدگاه، شلدون و کاسر (1998، به نقل از دینر و سو، 2000؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، 1391) در یافتند که پیش رفتن به سوی این هدفهای ذاتی(نیازهای روانی) به صورت مثبتی با افزایش رضایتمندی در زندگی همراه است؛ درحالی که پیش رفتن به سوی هدفهای بیرونی با تغییرات مثبت در رضایتمندی پیوندی ندارد. به عبارت دیگر برطبق نظریهی خودمختاری، "زندگی خوب" زندگی است که فرد در آن برای رشد شخصی، استقلال، روابط هدفمند با دیگران و خدمات اجتماعی، تلاش کند.
رویکرد روانشناسی اجتماعی ناآشکار
در این دیدگاه روابط اجتماعی عامل مهمی است که با عملکرد تکاملیافته افراد مرتبط است، به این معنا که روابط اجتماعی نزدیک برای داشتن تجربه رضایتمندی لازم است نه اینکه فقط سودمند باشد. علاوه بر این شواهد تجربی نشان میدهد که: مردم از اینکه در گروه طرد شوند یا روابط ضعیفی داشته باشند، رنج میبرند (داینر و سلیگمن، 2004). وقتی به بررسی حالات و خصوصیات افراد رضایتمند و شاد میپردازیم درمییابیم که آنها بدون استثنا روابط اجتماعی نزدیک و خوشایندی را گزارش کردهاند (داینر و سلیگمن، 2002). بنابراین میتوان گفت داشتن روابط اجتماعی برای ارتقای رضایتمندی از زندگی لازم است و بدون آن دستیابی به سطوح بالای رضایتمندی، دشوار به نظر میرسد.
مبانی نظری انسجام خانواده
در نظریه سیستمی خانواده، خانواده بصورت کلی از بخش های که مرتبط به هم تشکیل یافته نگریسته میشود. در نگاه سیستمی به خانواده هر بخش بر بخش های دیگر تاثیر گذاشته و از آنها تاثیر می پذیرد (کلین و وایت، 1996 به نقل از سلیگمن، 1999). اولسون (1999) نیز با نگاهی سیستمی به خانواده به معرفی سه بُعد انسجام، انعطاف پذیریو ارتباطات در الگوی مدور ترکیبیخود پرداخته است.
مراد از انسجام خانواده، احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای یک خانواده نسبت به همدیگر دارند (اولسون، 1999). لینگرن (2003) انسجام را به صورت احساس نزدیکی عاطفی با دیگر افراد خانواده تعریف می کند. از نظر او دو کیفیت مربوط به انسجام در خانواده، مشتمل بر تعهد و وقت گذارندن با هم است. منظور از تعهد، میل به صرف وقت و انرژی در فعالیتهای خانواده و همچنین ممانعت از تاثیر منفی عواملی چون مسائل شغلی در آن می باشد. بُعد دیگر انسجام از نظر لینگرن (2003) وقت گذاشتن و با هم بودن در بین اعضای خانواده است. خانواده های که در این زمینه قوی هستند، بطور مرتب برنامه ها و زمان های برای فعالیت گروهی در نظر می گیرند.
در این پژوهش ازنظریههای مرتبط با سازگاری و انسجام در حوزه خانواده استفاده شده است. در تعریفی کلی سازگاری به کمک مفاهیم از قبیل توافق و هماهنگی معنا شده است (عمید، 1363). سازگاری تلاش برای داشتن زندگی دور از تنش و پرخاش و مشکلات رفتاری که موجب آرامش و سلامت خانواده میگردد. بهطورکلی سازگاری را توانایی آمیزش، انطباق، مصالحه، همکاری و کنار آمدن با خود، محیط و دیگران تعریف کردهاند (فولادی، 1383 به نقل از زاهد و همکاران، 2012 و کمپل، 2009).
امروزه خانواده بر اساس اصول و هنجارهایی ویژه شکل میگیرد و حفظ و ارتقای روابط خانوادگی از ارزشی بسیار برخوردار است (اولسون، 2004 به همین دلیل، در سالهای اخیر کوششهای بسیاری صورت گرفته تا ثبات و کیفیت روابط زناشویی را با استفاده از مفاهیمی چون سازگاری زناشویی، موفقیت، رضایت، ثبات، خوشبختی، توافق و مفاهیمی شبیه اینها ارزیابی کنند(گریف و برین، 2000). زن و شوهرهایی سازگار هستند که توافق کافی با یکدیگر دارند، از نوع و سطح روابطشان راضیاند؛ از نوع و کیفیت اوقات فراغت رضایت دارند و مدیریت خوبی در زمینه وقت و مسائل مالی خودشان اعمال میکنند (لی مسترز و همکاران، 2004).
هال (2003) سازگاری زناشویی را بهصورت زیر تعریف کرده است: عوامل پیچیدهای که همچون میزان تعارض و سهیم شدن در فعالیتها که با خوشحالی و موفقیت زندگی زناشویی همراه است و یا اینکه آن را توانایی حل مسئله تعریف میکند. سازگاری زناشویی بهعنوان یک پیوستار و تغییر در فرایند پیوستار است (برادبوری و همکاران، 2000: به نقل از صحت و همکاران، 1393). به نظر اکوردینو و همکاران (2002) سازگاری، یعنی احساسات عینی از خشنودی، رضایت و لذت تجربهشده فرد درزمانی که همه جنبههای زندگیاش را در نظر میگیرد (به نقل از اورکی و همکاران، 1391). سازگاری زناشویی یک فرایند در حال تغییر و مجموعهای از چهار جنبه عملکرد زوجین در زندگی مشترک و شامل رضایت از زندگی زناشویی، پیوستگی به زندگی مشترک، توافق و همرأیی در زندگی مشترک، و تجلی و ابراز عواطف و احساسات زوج در محیط خانواده است (ویک، 2006). زوجهایی که با یکدیگر سازش دارند نسبتاً از روابط زناشویی خود راضی هستند، عادتهای شخصیتی شریک زندگی خود را دوست دارند از مصاحبت با خانواده و دوستان لذت میبرند و مشکلات را با یکدیگر حل میکنند.
سازگاری و انسجام در جامعهشناسی
سازگاری در دیدگاه کنت به وفاق اجتماعی (آرون، 1354)، در دیدگاه دورکیم به همبستگی اجتماعی (ریتزر، 1373) و ازنظر تونیس به نظم اخلاقی تعبیر شده است. سازگاری، انطباق، تعادل و انتظام مفاهیمی هستند که ما را در دستیابی به تعریف وفاق اجتماعی کمک میکنند (آزاد ارمکی، 1379). براساس دیدگاه زتومکا (2010) وفاق اجتماعی با چهار مؤلفه یا ارزش عامگرایی عدالتگرایی، دینداری (با کمک دین باید مشکلات اخلاقی و فرهنگی جامعه را حل کرد) و وفاداری به میهن، سنجیده شده است.
از نظر چلبی وفاق اجتماعی یعنی "توافق جمعی بر سر مجموعهای از اصول و قواعد اجتماعی که در یک میدان تعاملی اجتماعی که خود موجد «انرژی عاطفی» است، به وجود میآید" و انرژی عاطفی همزمان نتیجه و موجد (علت و معلول) وفاق اجتماعی است(چلبی، 1372). نظم درونی یا وفاقی درنهایت به ایجاد اجتماع جامعهای منجر میشود که منشاء و محل بروز هر نوع «ما» است. هنجار کلیدی در این اجتماع وفاداری و ارزشها نیز از نوع ارزشهای غایی هستند تا ارزشهای ابزاری. کار اصلی این اجتماع نیز تولید احساس است و با تولید احساس، انرژی عاطفی برای حفظ انسجام و همبستگی اجتماعی و احساس تعهد نسبت به اجتماع فراهم میشود (چلبی، 1383). کنترل اجتماعی از ابزارهای ایجاد نظم اجتماعی است. از دیدگاه چلبی« نظم اجتماعی ترکیب و نفوذ متقابل مشبک آرمانی، هنجاری، فرصتی و تعاملی کنشگران فردی و جمعی است(چلبی، 1386). در حالت نظم و فقدان اختلال روابط در سطح خرد و در شبکههای فردی، در کنار رفتارهای ایثارگرانه و دگرخواهانه، هرگاه فرد به کمک و حمایت اطرافیانش نیاز داشته باشد، با پاسخ مثبت آنها مواجه میشود (چلبی، 1386).
انسجام و همبستگی پدیدهای است که بر اساس آن در سطح یک گروه و خانواده یا یک جامعه اعضا به یکدیگر وابسته و بهطور متقابل نیازمند یکدیگر میشوند(بیرو، 1370). انسجام، احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای یک خانواده نسبت به هم دارند (السون، 1999 به نقل از زارع و سامانی، 1387).
ینگرن (2003) انسجام را به صورت احساس نزدیکی عاطفی با افراد دیگر تعریف میکند، از نظر او دو کیفیت مربوط به انسجام در خانواده، مشتمل بر تعهد و وقت گذاشتن اعضا برای یکدیگر است که از ویژگیهای اصلی مشارکت اعضا محسوب میشود (داماس و لاگین، 2001 به نقل از زارع و سامانی، 2008).
سرجل (1970) خاطر نشان میسازد «مشارکت در تصمیمگیری در بسیاری از جوامع مفهومی دلانگیز است اما تقریبا بیشتر افرادی که این اصطلاح را بهکار میبرند، بهطور متفاوتی در باره آن فکر میکنند (رهنما، 1999 به نقل از وحیدا و نیازی، 1383). اصطلاح مشارکت را آلن بیرو به معنای «سهمی در چیزی یافتن و از آن سود بردن و یا در گروهی شرکت جستن و بنابراین با آن همکاری داشتن» تعریف کردهاست (بیرو، 1370). بنیادیترین اندیشة زیرساخت مشارکت، پذیرش اصل برابری مردم است و هدف از آن همفکری، همکاری و تشریک مساعی افراد در جهت بهبود کمیت و کیفیت زندگی در تمامی زمینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. مشارکت فراگردی است که از راه آن مردم به دگرگونی دست مییابند و دگرگونی را در خود پدید میآورند. مشارکت در چنین مفهومی بر رشد شخصیت انسانی تاکید نموده و به عنوان راهبردی بهشمار میآید که فرصتهای نیکویی میآفریند تا مردم برای از میان برداشتن دشواریها و گشودن مرزهای بسته به راههای تازه دست پیدا کنند (طوسی، 1370). فرنچ جامعه شناس فرانسوی مشارکت را عبارت از درگیر شدن ذهنی و عاطفی یک فرد در یک وضعیت گروهی میداند که این درگیری او را تشویق و برانگیخته میکند تا به هدفهای گروه کمک کند و خود را در مسئولیتهای آن گروه نیز سهیم بداند و برای به سرانجام رساندن مقصود گروه تفکر و تلاش کند (انصاری، 1375 به نقل از وحیدا و نیازی، 138). برخی از پژوهشگران مهمترین ویژگی فعالیتهای مشارکتی را داوطلبانه بودن آن دانستهاند (مردوخی، 1373و محسنی تبریزی،1369).
بر اساس نظر لینگرن مشارکت در خانواده، مهمترین مولفة انسجام است که از دو ویژگی تعهد و وقت گذاشتن ترکیب شده است. منظور از تعهد، مسئولیت پذیری و میل به صرف وقت و انرژی در فعالیتهای خانواده و همچنین ممانعت از تاثیر منفی عواملی چون مسائل شغلی در آن میباشد. بعد دیگر انسجام، وقت گذاشتن و با هم بودن در بین اعضای خانواده است. خانوادههایی که در این زمینه قوی هستند، به طور مرتب برنامهها و زمانهایی برای فعالیتهای گروهی در نظر میگیرند (زارع و سامانی، 1387). انسجام خانواده به عنوان باهم بودن عاطفی اعضای خانواده جدای از فردیت آنها توصیف میشود (هیترینگتون و کلی، 2002 به نقل از حسینخانی و همکاران، 2002). بیشتر محققان انسجام را به عنوان توانایی خانواده در متعادل کردن روابط اعضا با یکدیگر و حفظ استقلال آنها تعریف میکنند (جفرسون، 2007 به نقل از حسینخانی و همکاران، 2002).
مبانی نظری هوش فرهنگی
فرهنگفرهنگ همانند بسياري از مفاهيم علوم انساني، معاني و تعاريف متعددي دارد.جامعه شناسان، مردم شناسان و صاحبنظرانی كه در حيطة اجتماع به تحقيق و تفحص پرداخته اند، تعاريف متعددي از اين مفهوم ارائه كرده اند.فرهنگ در قالب بحث تخصصي خود در حدود اواسط قرن 19 در نوشته هاي علماي مردم شناسي پديدار شد. استعمال علمي كلمة انگليسي معادل فرهنگ در اواخر قرن نوزدهم توسط ادوارد تايلور، مردم شناس انگليسی مرسوم شد. مفهوم فرهنگ در نگاه او براي بيان يك مجموعة تكامل يافته از عقايد و رفتارهايی كه بر اثر تجارب تاريخي شكل گرفته اند، به كار رفته است. از نظر وي، فرهنگ عبارت است از مجموعه ای پيچيده و آميخته از ارزشها، هنجارها، آداب و رسوم، عقايد، رفتارها، باورها و... كه انسان از محيط اجتماعی خود كسب میكند و سپس آنها را بارور ساخته، به نسل بعدی منتقل میكند(باقري زاده، 1375).
استانلي ديويس معتقد است انسانهايي كه در يك نظام اجتماعي كوچك يا بزرگ زندگي مي كنند، داراي باورها، اعتقادات، ارزشها، سنتها و هنجارهاي مشتركي اند كه در مجموع، فرهنگ آن نظام اجتماعي را تشكيل ميدهند(ديويس، 1373).
هربرت اسپنسر در كتاب »اصول جامعه شناسی» بيان میكند كه فرهنگ عبارت است از محيطی فرا جسمانی در جامعه(سوپر ارگانيك) كه بشر را از حيوانات متمايز میسازد؛ چرا كه اين محيط از عوامل جسمانی و طبيعی متفاوت است و عوامل جسمانی و طبيعی وجه مشترك انسان و حيوان است، ولی محيط فرا جسمانی فقط به انسان اختصاص دارد(محسنی، 1377).
گي روشهجامعه شناس معاصر كانادا در كتاب «كنش اجتماعي»، تعريف به نسبت جامعي از فرهنگ ارائه ميكند. وي معتقد است فرهنگ، مجموعة به هم پيوسته ای از شيوه هاي تفكر، احساس و عمل است كه كم و بيش مشخص است و توسط تعداد زيادي افراد فرا گرفته ميشود تا اين اشخاص را به يك جمع خاص و ّمتمايز مبدل كند (روشه، 1367).
از نظر هرسكويتس فرهنگ دارای چند ويژگی اساسی است:
1-عام ولی خاص است؛ بدين معنا كه در ميان همة جوامع، مشترك و عمومی است،ولی در عين حال فرهنگ هر جامعة خاص همان جامعه است
2-متغيّر ولی ثابت است؛ چنانكه تمام پديدههای اجتماعی بنابر مقتضيات زمان ومكان و... دستخوش تغيير و تحول میشوند، اما اين تغيير و تحول در زمينه های فرهنگی به قدری ُكند و آرام صورت میگيرد كه تقريباً ثابت به نظر میرسد.
3-اجباری ولی اختياری است؛ يعنی فرهنگ، تمام حيات اجتماعی ما را در بر میگيرد، ولی به ندرت خود را به گونه ای آشكار بر افكار و اعمال ما تحميل میكند.
4-اكتسابی است و از طريق يادگيری و تعليم و تربيت فرا گرفته میشود و از نسلی به نسل ديگر منتقل میشود و انسان در پذيرش يا رد يك فرهنگ يا بخشی از آن آزاد است (صالحی اميری، 1388).
اردگار شاين، فرهنگ را شامل سه سطح يا لايه میداند و هر جامعه را در اين لايه ها بررسی می كند. لاية اول يك سری مفروضات كلی و باورهای بنيادين است. مانند اعتقادات يك فرد مذهبی كه وقتی به وجود آمدند به دشواری قابل تغييرند و اينها زيربنا و ريشه های فرهنگ است كه انديشه ها و باورهای بنيادين را می سازد. روی اين لايه و اين سطح، لاية ديگری به نام سطح ارزش ها و هنجارها بنا میشود كه بر اساس آن، اعتقاد و باور و پذيرش بنيادی يك سری ارزش ها پديد می آيد كه هم درونی و هم بيرونی است. سومين لايه هم سطح قابل ملاحظه يا ظاهر فرهنگ است كه شامل مصنوعات و نمادها، سمبل ها و الگوهای رفتاری است كه ما در فرهنگ، نشانه های آن را میبينيم. به عنوان مثال، جلب رضايت خداوند در نظام اعتقادی ما يك ارزش بنيادين است كه میتواند به صورت خدمت به مردم در لاية ميانی فرهنگ جلوه كند و به صورت ارزش «خدمتگزار مردم بودن» در لاية دوم فرهنگ مطرح شود و سطح سوم اين ارزش به صورت نحوة برخورد با ارباب رجوع در اداره بروز كند. به عنوان مثال، افراد هنگام كار در سازمانها و مؤسسات، وظايفی را برعهده دارند كه در جهت خدمت به مردم و در جهت كلی، در راه رضای خداست. بنابر اين، لاية اول، سطح اصلی فرهنگ و لاية سوم، يك سطح ظاهری و نمادين است كه برگرفته از سطوح اول و دوم است(شيركوند، 1389).
اساساً واژة فرهنگ، شيوه ای برای تشريح چرايی و چگونگی انجام كارهای مردم است و شامل قوانين و منطق موجود در پس روش زندگی در يك محيط خاص است(ليورمور، 1390).
در همة جوامع علاوه بر فرهنگ ملي، تعدادي خرده فرهنگ هم وجود دارد. اين خرده فرهنگ ها به مثابة فرهنگ كوچكتر با ارزش ها، هنجارها، اصول، قواعد و... مخصوص به خود در درون فرهنگ بزرگتر جامعه جاي دارند. مانند انواع خرده فرهنگ هاي منطقه ای،شهری، روستايی، قومی، تخصصی و...(روح الامينی، 1368).
هوش
هوش، توانایی ذهنی است و قابلیت های متنوعی؛ هم چون استدلال، برنامه ریزی، حلّ مسئله، تفکر انتزاعی، استفاده از زبان، و یادگیری را در بر می گیرد. غالبا ًمعیارهای معینی نظیرِ توانایی حلِّ مسأله، استدلال، قدرتِ حافظه و مانند آن را تعیین کننده هوش در هر فرهنگی می دانند، هرچند عدّه ای شدیدا ًبا این عقیده مخالف اند(مایکل آیزنک،2009). آنها طرفدارِ نسبی گرایی فرهنگی هستند. از این دیدگاه، مفهوم هوش از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. برای مثال، استرنبرگ روانشناس برجسته امریکایی نشان داد که مهارت های هماهنگی در جوامعِ بدوی برای زندگی این جوامع بسیار ضروری به شمار می آیند و به عنوانِ معیاری برای سنجشِ میزان هوش افراد بکار می روند.(مثلا ً آن دسته از مهارت های حرکتی که برای تیراندازی با تیر و کمان لازم است). با این حال، این مهارت ها برای اکثر مردمِ جوامع با سواد و پیشرفته تر هیچ رابطه ای با هوش ندارند. در فرهنگ های غربی، هوش را اغلب توانایی فرد در حلِ مسائلِ دشوار و تفکرِ خلاق می دانند، در حالی که در بسیاری از فرهنگ های غیر غربی هوش تا حد زیادی تحتِ شرایطِ اجتماعی بررسی می شود. در این گونه فرهنگ ها میزانِ نقش پذیری فرد در مسئولیت های اجتماعی، همکاری با دیگران و مهارت در ایجاد روابطِ بینِ فردی به عنوانِ معیاری برای سنجشِ هوش در نظر گرفته می شوند.
هوش يكی از جذابترين و جالب توجه ترين فرايندهای روانی است كه جلوه های آن در موجودات مختلف به ميزان متفاوت مشاهده میشود. واژة هوش، كيفيت پديدهای را بيان میكند كه دارای حالت انتزاعی بوده، قابل رؤيت نيست. به علت دارا بودن اين ويژگی، تعريف آن مشكل است و از اين رو، تعاريف متعددی از آن ارائه شده است. برخی هوش را كنش مغزی و توان روانی موجود زنده میدانند. عده ای هوش رابيشتر مربوط به حل مسائل و امور تلقی میكنند. به نظر افرادی ديگر، هوش تركيبی ازتفكر و تخّيل است. به نظر برخي اشخاص هم هوش، درك روابط علت و معلولی ميان پديده هاست. برخی از ديدگاه های دانشمندان مشهور دربارة هوش به شرح ذيل است:
- بينه و سليمون؛ نظرية بينه بر اين فرض استوار است كه هوش قابليت عمومی درك و استدلال است كه میتواند به شكل های گوناگون جلوه گر شود. وی مدعی بود كه هوش يك قوة ذهنی بنيادی است و اين قوة ذهنی، همان قضاوت است كه گاه از آن با عنوان عقل سليم، عقل عملی و توانايی انطباق با شرايط ياد میشود. بينه و سيمون، درست قضاوت كردن، درست درك كردن و درست استدلال كردن را فعاليت های بنيادی هوش می دانستند و بر همين اساس، هوش را توانايی فرد در قضاوت، ادراك و استدلال تعريف كردند. بيِنه معتقد است ساختمان هوش از چهار استعداد فهم، ابتكار، انتظار و استعداد توجيه فكر در جهت معّين تركيب يافته است (پاشاشريفی، 1376)
- ديويد وكسللر؛ از نظر وكسلر، هوش نتيجه تأثير دايمی و متقابل فرد با محيط است و اگر اين رابطة متقابل به صورت متعادل انجام گيرد، موجب توانايی سازگاری فرد با محيط و پيشرفت هوشی میشود. از نظر او، هوش توانايی كلی و جامع فرد است برای اينكه به طور هدفمند عمل كند، به طور منطقی بينديشد و به طور مؤثر با محيط خود به مبادله بپردازد (پاشاشريفی، 1376).
ثورندايک؛ وی فعاليتهای هوشی را در سه گروه جای داده است:
1-هوش اجتماعی: توانايی درك اشخاص و ايجاد رابطه با آنهاست.
2-هوش مكانيكی: توانايی درك اشيا و كار كردن با آنها مانند تجارب ماهرانه و كار با ابزار علمی است. افرادی كه از نظر انجام فعاليت ها و مهارت های عملی بازده خوبی دارند، از هوش مكانيكی بالايی برخوردارند.
3-هوش انتزاعی:اختصاص به انسان دارد و درك روابط اجزا و پديده ها، توانايی درك علايم كلامی و رياضی و كار كردن با آنهاست. به نظر او، هوش استعداد يادگيری و مورد استفاده قرار دادن آموخته ها در سازگاری با اوضاع تازه و حل مسائل جديد است. به عبارت ديگر؛ هوش قابليت تغيير يا انعطاف در سازگاری است. ثورندايك معتقد است كه هوش از تعدادی استعدادهای ذهنی اوليه تركيب يافته است؛ از جمله: فهميدن معانی الفاظ، استعداد عددی، استعداد تصور و تجسم روابط مكانی، استعداد ادراك، استعداد يادآوری يا شناخت مستقيم كلمات يا اعداد و... (خشنودی فر، 1384).
- بورينگ؛ هوش چيزی است كه به وسيلة آزمون های هوشی اندازه گيری میشود. وی مؤلفه های مختلفی را در هوش شناسايی كرده است:
-توانايی آموختن و بهره گيری از تجربه؛
توانايی تفكر يا استدلال به شيوة انتزاعی؛
- توانايی انطباق با نوسانات جهانی نا استوار در حال تغيير؛
- توانايی برانگيختن خويش برای انجام سريع كارهايی كه شخص انجام آنها را ضروری تشخيص می دهد (بورينگ، 1953).
- بار- آن؛ در سال 1985 ريون بار- آن، مفهوم ای.كيو را ابداع كرد تا در نتيجة آن، بتواند روش خود را براي ارزيابي هوش كلي توضيح دهد. در تعريف او، هوش هيجاني يك دسته از مهارتها، استعدادها و توانايیهاي غير شناختي است كه توانايي موفقيت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهاي محيطي افزايش مي دهد(آقابابايی، 1386).
-سلالووی؛ در دهة 90 ميلادي، روانشناسي به نام پيتر سالووي، اصطلاح هوش هيجاني يا عاطفی را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي ادارة مطلوب خلقوخو به كار برد. در حقيقت؛ اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميم هاي مناسب در زندگي است؛ عاملي كه هنگام شكست در شخص انگيزه ايجاد ميكند و به واسطة داشتن مهارت هاي اجتماعي بالا، منجر به برقراري رابطه خوب با مردم ميشود. نظريه «هوش هيجاني» ديدگاه جديدي درباره پيشبيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم ميكند كه تكميل كنندة علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است.
سالووي و ماير در پي پاسخ به اين مسئله بودند كه چرا برخي افراد باهوش نمي توانند موفق باشند؟ آنها دريافتند كه بسياري از اين افراد به خاطر نداشتن حساسيت و مهارت هاي ميان فردي - كه از مؤلّفه هاي اصلي هوش هيجاني است- دچار مشكل ميشوند (آقابابايی، 1386).
- دانيلگمن؛ او مفهوم هوش هيجانی يا هوش عاطفي را به عنوان توانايی كنترل احساسات خود و ديگران، تمايز بين آنها و استفاده از اين اطلاعات برای هدايت تفكرات و اعمال اشخاص ارائه كرد (آقابابايی، 1386).
-بنيامين سلادوک؛ وی معتقد است كه يادگيري هيجاني از نخستين لحظات زندگي، آغاز ميشود و در سراسر كودكي تا نوجواني ادامه مييابد. كودكي و نوجواني فرصتي براي استقرار عادت هاي هيجاني اساسي است. مهارتهاي اولية هوش هيجاني دوره هاي حساسي در خلال سال های كودكي دارند. در واقع؛ هر دوره، فرصتي براي ايجاد عادات هيجاني كارامد است(آقابابايی، 1386).
ميزان هوش هيجانی با آزمون های سنجش ای.كيو اندازه گيری میشود. هوش هيجاني بر خلاف هوش رياضي- منطقی(آی.كيو)، قابل يادگيري است. اگر انسانها دربارة احساسات و تجارب خود با هم بحث و گفتگو كنند، اين امر به نوعي موجب يادگيري عاطفي آنها خواهد شد. البته يادگيري دربارة عواطف اينگونه نيست كه چند تمرين خاص را انجام داد و نتيجة يادگيري را بلافاصله مشاهده كرد، بلكه نتيجة اين نوع يادگيري در تعامل با افراد و در فعاليتهاي گروهي نمايان خواهد شد (ارلی و موساكوفسكی، 2004).
ابعاد هوش فرهنگی
ایرلی و موساکوفسکی (2004) هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء می دانند: شناختی، فیزیکی و احساسی - انگیزشی. به عبارت دیگر، باید هوش فرهنگی را در بدن، سر و قلب جستجو کرد. اگر چه اغلب مدیران در هر سه زمینه به یک اندازه توانمند نیستند، اما هر قابلیتی بدون دو قابلیتِ دیگر به طور جدّی بامانع مواجه می شود.
بعد شناختی (سر): یادگیری طوطی وارِ باورها، رسوم و تابوهای فرهنگی خارجی، هرگز فرد را برای برخورد با موقعیتهای فرهنگی متنوعی که پیش روی اوست، آماده نمی کند و جلوی اشتباهات فرهنگی مهلک و وحشتناک را نمی گیرد. با این حال، بعضی از رسوم را به راحتی نمی توان شناخت؛ زیرا مردم بسیاری از کشورها در این موارد تودار هستند و از بیان ویژگیهای فرهنگی خود به خارجیها اجتناب می کنند، یا گاهی حتی خود نیز از تحلیل و تبیین فرهنگشان عاجزند.
از سوی دیگر، هر کس در بدو ورود به فرهنگ خارجی نیاز دارد تا در مورد راههای نفوذ به لایه های درونی آن فرهنگ اطلاعات لازم را کسب کند، به خصوص آن که، مهم ترین نکته در برقراری ارتباط یافتن نقاط اشتراک با طرف مقابل و تاکید بر آنهاست. هوش فرهنگی به فرد اجازه می دهد، اشتراکات فرهنگی را درک کند و از آنها در برقراری ارتباط بهره گیرد.
بعد فیزیکی (بدن) : شما می توانید با نشان دادن شناخت خود از فرهنگ میزبانان، میهمانان یا همکارانتان، آنها را خلع سلاح کنید. اعمال و رفتار شما باید بیانگر آمادگی تان برای ورود به دنیای درون آنها باشد. بسیاری از تفاوتهای فرهنگی در اعمال قابل مشاهده فیزیکی تبلورمی یابند. تماس فیزیکی یکی از مهم ترین این اعمال است. در بعضی نقاط؛ مانند آمریکای لاتین و فرانسه رسم بر این است که همکاران یکدیگر را درآغوش میگیرند. در بعضی فرهنگهای دیگر، این رفتار، بی ادبی یا صمیمیت بی مورد تلقی می شود. (لی،2002)
بعد احساسی - انگیزشی (قلب) : این بعد، سخت ترین و ظریف ترین جزء هوش فرهنگی است و بیشترین شباهت را به هوش عاطفی و احساسی (اجتماعی) دارد. سازگاری با یک فرهنگ جدید مستلزم غلبه بر موانع و مشکلات است. افراد تنها زمانی از عهده کاری برمی آیند که از انگیزش زیادی برخوردارند و به توانایی خود ایمان و باور دارند. اگر آنها در مواجهه با موقعیت های چالش برانگیز در گذشته موفق عمل کرده باشند، اعتماد به نفسشان افزایش می یابد؛ زیرا اعتماد به نفس همیشه از تبحر در کاری خاص سرچشمه می گیرد.
شخصی که در برخورد با فرهنگ های دیگر به توانایی های خود ایمان ندارد، اغلب با ناکامی اولیه در برقراری ارتباط، به خصومت و سوء تفاهمات عمیق تر رو می آورد. در مقابل، کسی که انگیزه بالایی دارد، در مواجهه با موانع یا مشکلات یا حتی شکست، بر تلاش خود می افزاید. افراد با انگیزه و مشتاق به دنبال کسب پاداش نیستند و بر مبنای انگیزش درونی خود فعالانه اقدام به برداشتن موانع و انحرافات ادراکی می کنند.
انواع شخصیت ها در هوش فرهنگی
مدیران را بر حسب قابلیت هوش فرهنگی می توان در یکی از طبقات زیر قرار داد:
محلی: زمانی می تواند کاملا اثربخش باشد، که با افرادی با پیشینه های فرهنگی مشابه با خود تعامل داشته باشد، در غیر این صورت به مشکل برمی خورد.
تحلیل گر: به طور منظم، قوانین و انتظارات فرهنگی را با توسل به استراتژی های یادگیری پیچیده و مفصّل بررسی می کند. رایج ترین حالت تحلیل گر در کسانی دیده می شود که ابتدا از محدوده فرهنگی بیگانه آگاه می شوند و سپس در چند مرحله، ماهیت الگوهای کاری و نحوه تعامل با آنها را تشخیص می دهند.
شهودی: کسی است که به طور کامل به جای استفاده از یک سبک نظام مند، به شهود و بینش خود تکیه دارد. او به ندرت برداشت و نظر اولیه خود را اشتباه می یابد. در مواجهه با شرایط چندفرهنگی مبهم که نیازمند کنترل موقعیت است، فرد شهودی متزلزل نشان خواهد داد؛ زیرا نه استراتژی یادگیری را در پیش گرفته است و نه می تواند خود را با احساسات ناآشنا وفق دهد.
سفیر: این گونه مدیران، همانند بسیاری از دیپلمات ها ممکن است در موردِ فرهنگی که وارد آن می شوند، اطلاعات چندانی نداشته باشند، اما به صورت متقاعدکننده ای با اطمینان و اعتماد به نفس ارتباط برقرار می کنند. در میان مدیران شرکت های چندملیتی، سفیر، شایعترین شخصیت است. اعتماد به نفس، مهمترین ویژگی هوش فرهنگی در این افراد است. دیدگاه سفیر در برخی مدیران از طریق مشاهده کسانی که با بهره گیری از این سبک موفق بوده اند، حاصل شده است. سفیر باید برای این که بداند چه چیزهایی نمی داند به اندازه کافی فروتنی داشته باشد.
تقلیدی: به میزان زیادی بر اعمال و رفتارش کنترل دارد، در غیر این صورت هم به خاطر بینش مناسبش نسبت به اهمیت نشانه های فرهنگی از عهده اداره موقعیت برمی آید. افراد تقلیدی به میزبانان و میهمانانشان آرامش خاصی منتقل می کنند و با تقلید سریع رفتارهای کلامی و غیرکلامی، طرفهای مقابل ارتباطات را تسهیل کرده و اعتماد ایجاد میکنند.(ناییجی،1385).
تقویت هوش فرهنگی
هوش فرهنگی را نیز می توان هم چون سایر جنبه های شخصیت پرورش داد. در این زمینه باید به دو نکته تاکید کرد: نخست این که چنین کاری تنها از عهده افراد واجد صلاحیت؛ همچون روانشناسان حرفه ای برمی آید. دوم این که، بهبود هوش فرهنگی باید در راستای برنامه جامع پرورش راهبردی منابع انسانی سازمان و درکنار سایر جنبه های این برنامه صورت گیرد.
برای تقویت هوش فرهنگی لازم است پس از سنجش این هوش در افراد و تعیین نقاط قوت و ضعف آنها، یک سری گامهایی برداشته شود.(ایرلی و موساکوفسکی2004).
گام اول: فرد در شروع تلاش برای پرورش هوش فرهنگی، نقاط قوت و ضعف خود در این زمینه را بررسی می کند. در این گام نتایج حاصل از اندازه گیری هوش فرهنگی در اختیار فرد قرار می گیرد.
گام دوم: شخص متناسب با نقاط ضعفش، برنامه های آموزشی لازم را انتخاب می کند. برای مثال، فردی که فاقد هوش فرهنگی فیزیکی است، در کلاس های مربوط به رفتار شرکت می کند یا کسی که در بعد شناختی ضعف دارد، توان استدلال استقرایی و قیاسی خود را پرورش می دهد.
گام سوم: آموزشی که در گام پیشن تعیین شد، به مرحله اجرا گذاشته می شود. اگر فرد از لحاظ جنبه انگیزشی دارای مشکل است، به او یک سری تمرینهای ساده داده می شود؛ مانند این که در یک کشور غریب از کجا و چگونه می خواهد روزنامه مورد نظرش را بیابد.
گام چهارم: فرد منابع لازم را برای پشتیبانی از رویکردی که انتخاب کرده است و قصد تقویت آن را دارد فراهم می کند.
گام پنجم: در این گام بر مبنای نقاط قوت و نقاط ضعف باقیمانده، فرد به تکمیل مهارتهایش اقدام می کند. برای مثال، اگر نقاط ضعف جنبه تحلیلی دارد، نخست باید رویدادها را ببیند و سپس تشریح کند که چه الگوهایی باید مورد استفاده قرار گیرد.
گام ششم: شخصی که وارد یک موقعیت فرهنگی جدید می شود، باید بر جوّ غریبانه آن غلبه کند. بنابراین، با مواجه کردن فرد با موقعیت های جدیدِ فرهنگی، به او کمک می کنیم تا مهارت های کسب شده و نحوه به کارگیری آنها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهد. پس از این ارزیابی ممکن است در حوزه های خاصی خود را نیازمند آموزش بیشتری ببیند.
ويژگیهای رفتار هوشيار
تخّيل ابداعی، ابتكار بصيرت، تجسم و نگهداری، انتقاد از خود و همچنين پشتكار واعتماد به خود و انگيزش قوی، از ويژگیهای رفتار هوشيار است. به علاوه، افراد هوشمند نسبت به آنچه در اطراف اتفاق میافتد، حساس و دقيق اند.آزمون های هوشی قادر به معرفی تمام توانايی های بالقوة آزمودنی ها نيستند و تنها نمونه های نسبتاً محدودی از توانايی های آنها را نشان میدهند. در بررسی های آماری و تحقيقات تجربی، میتوان ديد كه افراد به دو دستة پرهوش و كم هوش تقسيم نمیشوند. توزيع هوش نيز، همانند قد يا وزن افراد، روی منحنی مشهور به منحنی طبيعي قرار دارد؛ به اين ترتيب كه اكثر افراد در وسط منحنی و شماری كمتر در دو سمت آن قرار میگيرند. افرادي را كه در وسط منحنی طبيعی قرار ميگيرند، افراد عادی و افرادي را كه در دو طرف قرار می گيرند، كمتر برخوردار و بيشتر برخوردار می نامند.
به طور مثال، در منحنی توزيع هوش تحليلی يا آی.كيو، افراد دارای ضريب هوشی بين 90 تا 110 را عادی با هوش متوسط، كمتر از آن را به ُترتيب: كند، كم هوش يا عقب مانده و بيش از 110 را پرهوش، سرآمد يا نابغه می خوانند. شمار افرادی ِكه در دو بال منحنی قرارمی گيرند، كمتر از افراد عادی اند. حدود 64 درصد افراد هر جامعه ای، هوش متوسط دارندو تنها دو درصد افراد را می توان فوقالعاده پرهوش و دو درصد را بسيار كم هوش دانست.
ضریب هوش فرهنگی(سنتروك، 1385)
بنابراين، خوشبختانه در هيچ جامعه ای اكثريت افراد مجبور به رقابت با جماعت كثيری از نوابغ يا گرفتار خيلي از افراد كودن نيستند(بامدادی و صدقپور، 1377). گفتنی است در سال 1983، هاوارد گاردنر در كتاب «قابهای ذهنی؛ نظرية هوش چندگانه«، برای نخستين بار ايدة هوش چندگانه را مطرح كرد. او در اين كتاب، هشت نوع هوش را در دو دستة كلّی هوش ميان فردی و هوش درون فردی برشمرد. بسياری از روانشناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند كه معيارهای سنتی ارزيابی هوش، مثل آزمون های ضريب هوشی آی.كيو، قادر به تشريح توانايی های شناختی نيستند و برای به دست آوردن تمام قابليت ها و استعدادهای يك فرد، نبايد تنها به بررسی ضريب هوشی پرداخت، بلكه انواع هوش های ديگر او، مانند هوش تصويری- فضايی و هوش كلامی-زبانی نيز بايد در نظر گرفته شوند(سنتروك، 1385)
با توجه به گسترده بودن مقولة هوش، از جنبه های گوناگون به آن پرداخته شده و منجر به پيدايش مفاهيم مختلفی از جمله: انواع هوشهای هيجانی(عاطفی)، موسيقيايی، معنوی، كلامی، احساسی، تجاری - بازرگانی، فرهنگی، سازمانی، چندگانه و... شده است كه اغلب با يكديگر در ارتباط يا بر هم تأثيرگذار و از يكديگر تأثيرپذيرند.هوش فرهنگی مفهوم هوش فرهنگی برای نخستين بار توسط ارلی و آنگ از محققان دانشكدة كسب و كار لندن مطرح شد و در سال 2003 توسط دانشگاه استنفورد در كتابی با عنوان «هوش فرهنگی: تبادلات فردی ميان فرهنگها» به چاپ رسيد. آن دو، هوش فرهنگی را قابليت يادگيری الگوهای جديد در تعاملات فرهنگی و ارائة پاسخ های رفتاری صحيح به اين الگوها تعريف كردهاند. آنها معتقد بودند در مواجهه با موقعيت های فرهنگی جديد، به زحمت میتوان علائم و نشانه های آشنايی يافت كه بتوان از آنها در برقراری ارتباط سود جست. در اين موارد، فرد بايد با توجه به اطلاعات موجود، چارچوب شناختی مشتركی تدوين كند، حتی اگر اين چارچوب درك كافی از رفتارها و هنجارهای محلی نداشته باشد. تدوين چنين چارچوبی تنها از عهدة كسانی برمی آيد كه از هوش فرهنگی بالايی برخوردار باشند (ارلی و آنگ، 2003).
چندی بعد، كنسرسيومي از اساتيد آمريكا و انگلستان و آسيا، هوش فرهنگي را ارزيابي نظام مند ظرفيت فرد براي رويارويي با افرادي از فرهنگهاي متفاوت تعريف كردند(بنتون و لينچ،2009) در تعريفی ديگر توسط پترسون، هوش فرهنگی يك قابليت فردی برای درك، تفسير و اقدام اثربخش در موقعيت هايی دانسته شده است كه از تنوع فرهنگی برخوردارند و با آن دسته از مفاهيم مرتبط با هوش سازگار است كه هوش را بيشتر يك توانايی شناختی میدانند. مطابق اين تعريف، هوش فرهنگی با تمركز بر قابليتهای خاصی كه برای روابط شخصی با كيفيت و اثربخشی در شرايط فرهنگی مختلف لازم است، بر جنبهای ديگر از هوش شناختی تمركز دارد(پترسون، 2004).
هوش فرهنگی همچنين بينش های فردی را در بر میگيرد كه برای انطباق باموقعيت ها و تعاملات ميان فرهنگی و حضور موفق در گروه های كاری چند فرهنگی مفيد است. هوش فرهنگي دامنة جديدي از هوش است كه ارتباط بسيار زيادي با محيط هاي كاري متنوع دارد. عدهاي اين نوع از هوش را نوعی شايستگي چندوجهي میدانند كه شامل دانش فرهنگي، عمل به صورت متفكرانه و فهرستي از مهارت هاي رفتاري است(توماس و اينكسون، 2003) ارلي و موساكوفسكي معتقدند كه هوش فرهنگی در راستاي هوش عاطفي و اجتماعي است. از نظر آنان، هوش عاطفي فرض میكند كه افراد با فرهنگ خود آشنايند؛ بنابراين، براي تعامل با ديگران از روش هاي فرهنگي خود استفاده میكنند، اما هوش فرهنگي هنگامي خود را نشان میدهد كه هوش عاطفي ناتوان است؛ يعني در جايي كه با افرادي در محيط هاي ناآشنا سروكار داريم(ارلی و موساكوفسكی، 2004).
مطالعات نشان داده كه هوش فرهنگي میتواند به عنوان يكي از عوامل مؤثر بر عملكرد وظيفه اي شناخته شود. دلايل اين ادعا اين است كه اولاً، با گسترش فعاليت هاي تجاري بين المللي، نياز به قابليتي كه مديران را در برخورد با پيچيدگی هاي فرهنگي پيش رو ياري رساند، بيش از پيش احساس میشود(مانينگ، 2003) و ثانياً، گر چه در مطالعاتي كه تاكنون صورت گرفته، هوش فرهنگي بيشتر متوجه تعامل با فرهنگ هاي بيگانه بوده، اما قابليت تعميم به خرده فرهنگ هاي نژادي و قومي درون فرهنگ ملي را نيز دارد. هوش فرهنگی، توانايی برای فعاليت اثربخش در فرهنگ های ملی، قومی و سازمانی است(يورمور، 1390). بنابر اين، در كشورهايي مانند هند، ايران، چين و... كه در حوزة درون مرزي خود، تنوع فرهنگي بسياري دارند نيز میتواند مورد توجه و استفاده قرار گيرد.برخي از جنبه هاي فرهنگ را به راحتي میتوان ديد؛ عوامل آشكاري مثل هنر، موسيقي و سبك رفتاري از اين جمله اند. اما بيشتر بخش هاي چالش برانگيز فرهنگ، پنهان است. عقايد، ارزش ها، انتظارات، نگرش ها و مفروضات، عناصري از فرهنگ هستند كه ديده نمی شوند، اما بر رفتار افراد مؤثرند. هوش فرهنگي به افراد اجازه میدهد تا تشخيص دهند ديگران چگونه فكر میكنند و چگونه به الگوهاي رفتاري پاسخ میدهند. در نتيجه، موانع ارتباطي بين فرهنگي را كاهش و به افراد قدرت مديريت تنوع فرهنگي میدهد. هوش فرهنگي حوزة مدرني از هوشمندي است كه امكان ميانجي گري در فضاهاي كاري متنوع را مطرح میكند. هوش فرهنگي به منزلة چسبي است كه میتواند در محيط متنوع، انسجام و هماهنگي ايجاد كند(فياضی و جاننثار احمدی، 1385) هوش فرهنگي به افراد كمك میكند به نحو مؤثري تفاوت هاي بين فرهنگي را كنترل و مديريت كنند. كسي كه داراي هوش فرهنگي بالايي است، حصارهاي فرهنگي را درك كرده، میداند همين حصارهاست كه میتواند رفتار ما و ديگران را چارچوب بندي و نحوةفكر كردن و واكنش نشان دادن را در موقعيت هاي مختلف توجيه كند؛ اما همين فرد قادر است كه اين بندها و حصارها را كاهش دهد. كسي كه داراي هوش فرهنگي بالايي است اين آمادگي را دارد كه اختلاف فرهنگي را درك كرده، با قدرت در اين عرصه فعاليت كند؛ عرصه اي كه پر از تفاوت و اختلاف است. در واقع؛ هوش فرهنگي به عنوان يك مفهوم در دنياي معاصر، يك توانايي شناختي است(فياضی و جاننثار احمدی، 1385).
عناصر هوش فرهنگی
ارلی و موساكوفسكی، هوش فرهنگی را مشتمل بر سه جزء يا عنصر اساسی میدانند: شناختی(سر يا ذهن)، فيزيكی و رفتاری(بدن يا جسم) و احساسی يا روانی-انگيزشی(قلب يا دل). به عبارت ديگر؛ بايد هوش فرهنگی را در سر، بدن و قلب جستجو كرد. اگر چه اغلب مديران در هر سه زمينه به يك اندازه توانمند نيستند، اما هر قابليت بدون دو قابليت دي ّگر به طور جدی با مانع مواجه میشود.
الف) عنصر شناختی(سر يا ذهن) ؛ عنصر شناختی به مهارت های تفكر عمومی كه افراد به منظور شناخت چگونگی و چرايی فعاليت در محيط های جديد از آن استفاده می كنند، اشاره دارد. اين شناخت علاوه بر عقايد و ارزش های افراد، روشها و رويّه هايی كه ديگران برای انجام كار استفاده میكنند را نيز دربر می گيرد. برای بسياری از مردم، يافتن روزنه ای به فرهنگ های بيگانه دشوار است، اما فردی كه از جنبة ذهنی و شناختی دارای هوش فرهنگی نيرومندی باشد، مفاهيم مشترك را زودتر پيدا میكند. شناخت تفاوت های فرهنگی ممكن است پرسيدن سؤالی دربارة عوامل برانگيزانندة افراد در فرهنگ های گوناگون باشد. يادگيری غلط باورها و رسوم فرهنگ خارجی، هرگز فرد را برای برخورد با موقعيت های فرهنگی متنوعی كه پيش روی اوست، آماده نمی كند و مانع اشتباهات فرهنگی مهلك و وحشتناك نمیشود. با اين حال، شناسايي بعضی از رسوم به راحتی ميسر نيست؛ زيرا مردم بسياری از كشورها در اين موارد محتاط اند و ازبيان ويژگی های فرهنگی خود به خارجی ها اجتناب میكنند و گاهی حتی خود نيز از تحليل و تبيين فرهنگ خود عاجزند. از سوی ديگر، هر كس در بدو ورود به فرهنگ خارجی، نياز دارد در مورد راه های نفوذ به لايه های درونی آن فرهنگ، اطلاعات لازم را كسب كند. به خصوص آنكه مهمترين نكته در برقراری ارتباط، يافتن نقاط اشتراك با طرف مقابل و تأكيد برآنهاست. هوش فرهنگی به فرد اجازه میدهد اشتراكات فرهنگی را درك كند و از آنها در برقراری ارتباط بهره گيرد. (ارلی و موساكوفسكی، 2004).
ب) عنصر فيزيكی رفتاری(بدن يا جسم) ؛ هوش فرهنگي به توانايي فرد براي انجام واكنش مناسب اشاره دارد. رفتار و سلوك فرد بايد نشان دهد كه به فرهنگ طرف مقابل علاقه دارد و سعي میكند مؤلفه هاي فرهنگي آنها را بپذيرد و به آن احترام بگذارد. بسياري از تفاوتهاي فرهنگي، توسط اعمال فيزيكي قابل مشاهده و انعكاس است. شناخت و انگيزه بدون انجام يك واكنش مؤثر و مناسب ارزش خود را از دست میدهد و به همين دليل، هوش فرهنگي بايد در بر گيرندة توانايیها و مهارتهاي لازم براي نشان دادن واكنش مناسب با آن فرهنگ باشد. در بعضی نقاط مانند آمريكای لاتين و فرانسه، رسم بر اين است كه همكاران يكديگر را درآغوش بگيرند. در بعضی فرهنگهای ديگر اين رفتار، بی ادبی يا صميميت بی مورد تلقی میشود. نحوة دست دادن يا سفارش دادن قهوه میتواند به عنوان توانايی افراد در رعايت آداب و رسوم و رفتارهای مطلوب طرف مقابل تلقی شود و نشان دهد به اندازه كافی برای سازگارشدن با فرهنگ آنان تلاش به خرج میدهند. انسان با پذيرش عادات و رفتارهای ديگران، در مسير شناخت و درك بهترفرهنگ آنان قرار گرفته و در مقابل، مورد قبول و اعتماد ساير افراد نيز قرار میگيرد (ارلی و موساكوفسكی، 2004).
ج) عنصر احساسی يا روانی- انگيزشی(قلب يا دل) ؛ اين عنصر به افراد كمك میكند در مقابل موانع، پايدار باشند تا بتوانند خود را با فرهنگ های ديگر سازگار كنند. اين بخش كه بيشترين شباهت را به هوش عاطفی(اجتماعی) دارد، ممكن است مشكل ترين يا مبهم ترين جزء هوش فرهنگي باشد. ورود و سازگاری با يك فرهنگ جديد، مستلزم غلبه بر يك سري موانع خاص است. داشتن انگيزه، پشتكار و ايمان به توانايی های خود در اين راه بسيار مؤثر است. اگر افراد در مواجهه با موقعيت های چالش برانگيز در گذشته موفق عمل كرده باشند، اعتماد به نفس در آنها افزايش میيابد؛ زيرا اعتماد به نفس هميشه از تبحر در كاری خاص سرچشمه میگيرد. تمايل به برقراري ارتباط و استمرار در راه رسيدن به هدف، بزرگترين شكاف هاي فرهنگي را پوشش میدهد. شخصی كه در برخورد با فرهنگ های ديگر به توانايی های خود ايمان ندارد، اغلب با ناكامی اوليه در برقراری ارتباط، به خصومت و سوء تفاهمات عميقتر رو می آورد. در مقابل، كسی كه انگيزة بالايی دارد، در مواجهه با موانع يا مشكلات يا حتی شكست، بر تلاش خود میافزايد. افراد با انگيزه و مشتاق، به دنبال كسب پاداش نيستند و بر مبنای انگيزش درونی خود، فعالانه اقدام به برداشتن موانع و انحرافات ادراكی میكنند. فرهنگ ها در بسياري از موارد با يكديگر متفاوتند. شيوة دست دادن و نشستن نيز در ملاقاتهاي كاري از كشوري به كشور ديگر تفاوت دارد. ناديده گرفتن اين تفاوتها، به مخدوش شدن ارتباطات منجر میشود.گاهي اوقات تعامل افرادي با فرهنگهاي متفاوت، مثل نزديك شدن دو آهنربا با قطبهاي يكسان است. بدون داشتن انگيزة كافي، هوش فرهنگي بي مفهوم است. اين عنصر، توانايي همدل ّشدن را مد نظر قرار می دهد(ارلی و موساكوفسكی، 2004).
نگرش چهار عاملی در سنجش هوش فرهنگی
آنگ، ونداين و ُكه در سال 2007 ميلادی، هوش فرهنگی را شامل چهار مؤلفه به شرح ذيل تعريف كردند:
الف) مؤلفة فراشناختی؛ به اين معناست كه فرد چگونه تجربيات ميان فرهنگی را درك میكند. اين راهبرد بيانگر فرايندهايی است كه افراد برای كسب و درك دانش فرهنگی به كار میبرند. اين امر زمانی اتفاق میافتد كه افراد در مورد فرايندهای فكری خود و ديگران قضاوت میكنند. مؤلفة فراشناختی هوش فرهنگی، شامل تدوين راهبرد پيش از برخورد ميان فرهنگی، بررسی مفروضات در حين برخورد و تعديل نقشه های ذهنی در صورت متفاوت بودن تجارب واقعی از انتظارات پيشين است.
ب) مؤلفةشناختی؛ اين دانش، بيانگر درك فرد از شباهت ها و تفاوت های فرهنگی است و دانش عمومی و نقشه های ذهنی و شناختی فرد از فرهنگ های ديگر را نشان میدهد. جنبة شناختی هوش فرهنگی، مشتمل بر شناخت سيستمه ای اقتصادی و قانونی، هنجارهای تعامل اجتماعی، عقايد مذهبی، ارزش های زيبايی شناختی و زبان های ديگر است.
ج) مؤلفةانگيزشی؛ بيانگر علاقة فرد به آزمودن فرهنگ های ديگر و تعامل با افرادی از فرهنگ های مختلف است. اين انگيزه شامل ارزش درونی افراد برای تعاملات چند فرهنگی و اعتماد به نفسی است كه به فرد اجازه میدهد در موقعيت های فرهنگی مختلف، به صورتی اثربخش عمل كند.
د) مؤلفةرفتاری؛ اين رفتار، قابليت فرد برای سازگاری با آن دسته از رفتارهای كلامی و غير كلامی را در بر میگيرد كه برای برخورد با فرهنگ های مختلف مناسبند. رفتار هوش فرهنگی، مجموعه ای از پاسخ های رفتاری منعطف را شامل می شود كه در موقعيت های مختلف به كار میآيند و متناسب با تعاملی خاص يا موقعيتی ويژه، از قابليت اصلاح و تعديل برخوردارند(آنگ وهمکاران، 2007).
توماس و اينكسون معتقدند مديرانی كه هوش فرهنگی بالايی دارند، از سه عامل دانش فرهنگی، توجهات فرهنگی و مهارتهای فرهنگی برخوردارند(توماس و اينكسون،1387)
الف) دانش؛ كسی كه از هوش فرهنگي برخوردار است، لزوماً به دانشي در باب فرهنگ و اصول بنيادين تعاملات ميان فرهنگي نياز دارد؛ به اين معني كه بايد بداندفرهنگ چيست، چگونه تغيير ميكند و چگونه بر رفتار تأثير میگذارد.
ب) دقت عمل؛ فرد داراي هوش فرهنگي به تمرين و دقت عمل براي مشاهده و تعبير موقعيت هاي خاص نياز دارد. در واقع؛ افزايش توانايي، در توجه به شيوهاي انعكاسي و خلاقانه به نشانه ها در موقعيت هاي ميان فرهنگي است. دقت عمل، مرحلة مياني است كه دانش را به تجربة ماهرانه متصل میكند.
ج) مهارتهای رفتاری؛ فرد هوشمند بر اساس دانش و دقت عمل، مهارت هاي رفتاري خويش را پرورش میدهد و در خلال موقعيت هاي متفاوت، صلاحيت می يابد. اين مهارت ها شامل انتخاب رفتار صحيح از ميان گنجينة پرورش يافته اي از رفتارهاست كه براي اقدام مناسب و موفق در طيف گستردهاي از موقعيت هاي ميان فرهنگي نياز است(توماس و اينكسون،1387).
پیشینه پژوهش
پژوهشهای داخلی
مشبکی و راموز (1385)، درپژوهشی تحت عنوان” هوشفرهنگي اكسير موفقيت مديران در كلاس جهاني” ضمن بیان این نکته که اطلاعات و دانش مديران از ديگر فرهنگها در حد متوسط بوده وليكن شاخص رفتار فرهنگي كه در واقع نمود بيروني و رفتاري هوشفرهنگي است در حد تقريبا پاييني است. از طرف ديگر ميزان شوك فرهنگي در حد بالايي ميباشد. بر اساس نتايج به دست آمده چنين استنباط نمودند كه اطلاعات و انگيزه مديران ايراني با تعاملات بين المللي جهت آشنايي با ساير فرهنگها تقريبا مناسب است و اين نكته كه چرا در مرحله عمل ضعف بيشتري را نشان ميدهند راه را براي انجام تحقيقات دامنه دارتر در اين حوزه باز مي كند. محققین بیان میدارند با بررسي مديران از نظر ويژگيهاي شخصيتي و رفتاري به طور دقيقتر ميتوان در مورد اين وضعيت قضاوت كرد، خصوصا که نتايج تحقيقات نشان ميدهد ايرانيان مقيم ساير كشورها در مقايسه با ملل ديگر كمتر دچار شوك فرهنگي گرديدهاند. با بررسي متغيرهاي تحقيق در دو بخش صنعتي و خدماتي مشخص شد كه هوشفرهنگي مديران بخش خدماتي بالاتر از مديران بخش صنعتي است و شاخص شوك فرهنگي نيز در بخش خدمات پايينتر از بخش صنعتي است.
كاظمي (1387)، در پایاننامه خود با موضوع” بررسي ارتباط هوشفرهنگي و عملكرد كاركنان جامعه المصطفي العالميه” که به منظور بررسي ارتباط هوشفرهنگي و عملكرد كاركنان جامعه المصطفي العالميه به عنوان نهادي كه در سطح بينالمللي فعاليت ميكند، انجام پذيرفته است. دادهها از 74 نفر از كاركنان جامعه المصطفي العالميه به وسيله پرسشنامه جمعآوري گرديده است. به منظور سنجش هوشفرهنگي از سؤالات پرسشنامهي استاندارد ارائه شده توسط آنگ و همکاران و براي سنجش عملكرد از سؤالاتي كه بر اساس بررسي ادبيات موجود در زمينهي عملكرد تدوين شده بود، استفاده گرديد. نتايج به دست آمده از آزمون همبستگي اسپيرمن نشان داده كه بين هوشفرهنگي و عملكرد، ابعاد هوش فرهنگي (فراشناختي، شناختي، انگيزشي، رفتاري) و عملكرد کارکنان ارتباط وجود دارد. اولويت ابعاد هوشفرهنگي كاركنان جامعه المصطفي العالميه بر اساس نتايج به دست آمده از آزمون فريدمن اينگونه بهدست آمده؛ هوشفرهنگي انگيزشي، هوشفرهنگي فراشناختي، هوشفرهنگي رفتاري، هوشفرهنگي شناختي. بر مبناي نتايج بدست آمده از آزمون ميانگين يك جامعه آماري، هو فرهنگي، هوشفرهنگي انگيزشي، هوشفرهنگي فراشناختي، هوشفرهنگي رفتاري و عملكرد كاركنان جامعه المصطفي العالميه در حد مطلوبي قرار داشت، اما از نظر هوشفرهنگي شناختي در وضعيت مطلوبي نبودند.
پرتو (1389)، به بررسی و مقایسه سلامت روان، رضایت از زندگی و فرهنگ جمع گرایی و فردگرایی بین دو گروه از جوانان ایرانی مقیم ایران و کانادا پرداخت. سلامت روان با استفاده از آزمون سلامت عمومی گلدبرگ (GHQ) و رضایت از زندگی و فرهنگ جمع گرایی و فردگرایی با استفاده از آزمون رضایت از زندگی و فرهنگ فردگرایی/جمع گرایی خسروی(1383) مورد آزمون قرار داد. شرکت کنندگان در گروه مهاجر از طریق روش نمونه گیری غیرتصادفی(گلوله برفی) انتخاب شدند و نمونه غیرمهاجر به لحاظ سن،جنسیت،تحصیلات و وضعیت اجتماعی- اقتصادی با گروه مهاجر همتا شدند. نمونه مقیم کانادا شامل 71 نفر (45 زن و 27 مرد) بودند و نمونه مقیم ایران، شامل 72 نفر (46 زن و 26 مرد) بودند و هر دو گروه در بازه سنی 17 تا 34 سال قرار داشتند..به طور کلی، پژوهش حاضر وجود تفاوت معنادار میان هر سه متغیر را در دو گروه مهاجر و غیر مهاجر نشان داد. مهاجرین به طور معناداری به لحاظ سلامت روان و رضایت از زندگی و فرهنگ جمع گرایی برتری نشان دادند. اما این تفاوت ها در میان دو جنس زنان و مردان مهاجر به اثبات نرسید. همچنین متغیرهای در نظر گرفته شده همبستگی و پیش بینی سلامت روان هر دو گروه مهاجرین و غیرمهاجرین به طور نسبی مورد تأیید واقع شدند.
فیضی(1389)، در پژوهشی به مقایسه هوش فرهنگی داوطلبان ورزشی دختر و پسر پرداخت نشان داد که بین ابعاد هوش فرهنگی و نیز هوش فرهنگی به طور کلی در داوطلبان دختر و پسر اختلاف معناداري وجود ندارد و در بین ابعاد هوش فرهنگی تنها در بعد استراتژي هوش فرهنگی بر اساس سابقه کار داوطلبی تفاوت معناداري وجود دارد.
غبیشا(1389)، به بررسی و مطالعه رابطه انسجام و انعطاف پذیری خانواده با سازگاری اجتماعی دانش آموزان سال اول دبیرستان پرداختند.در یک بررسی از نوع همبستگی، 296 نفر از دانش آموزان سال اول دبیرستان شهر بندر امام خمینی (149 پسر و 147 دختر) که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی چند مرحله ای انتخاب شده بودند، به پرسش نامه سازگاری اجتماعی کالیفرنیا، پرسش نامه انسجام خانواده و پرسش نامه انعطاف پذیری خانواده پاسخ دادند. تحلیل داده ها به کمک ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون با ورود قدم به قدم و آزمون تی برای گروه های مستقل انجام شد.نتایج نشان داد که انسجام و انعطاف پذیری خانواده، رابطهی مثبت معنی داری با سازگاری اجتماعی داشته و هر دو پیش بینی کننده ی سازگاری اجتماعی در دانش آموزان بودند. همچنین آزمون تی برای گروه های مستقل، جز در دو بعد قالب های اجتماعی و روابط مدرسه ای، تفاوت معنی داری را از نظر سازگاری اجتماعی بین دو گروه پسران و دختران نشان نداد. انسجام و انعطاف پذیری خانواده از عوامل خانوادگی موثر در سازگاری اجتماعی نوجوان می باشند.
ودادي و همکاران (1389)، نیز بیانگر آن بود که بین هوش فرهنگی و ابعاد مختلف آن(ازجمله استراتژي، دانش، انگیزش و رفتار) با نیاز به پیشرفت مدیران رابطه بالایی وجود دارد
اصانلو و خدامی (1392)، تحقیق حاضر با هدف بررسی نقش هوش فرهنگی در سازگاری میان فرهنگی و عملکرد شغلی افراد در سازمان هاانجام شده است. بدین منظور پس از مرور مبانی نظری، مدل مفهومی تحقیق طراحی، اطلاعات از طریق پرسشنامه جمع آوری شده و با استفاده از نتایج تجزیه و تحلیل اطلاعات، سه عامل هوش فرهنگی، شوك فرهنگی و سازگاری میان فرهنگی به عنوان عوامل اثرگذار بر عملکرد افراد در سازمانها معرفی شده اند. در نهایت با بررسی ابعاد هر یك از این مفاهیم، پیشنهادهای کاربردی برای بهبود عملکرد افراد در سازمانها ارائه شده است.
حجازی و همکاران (1392)، رابطه باورهای اساسی و ادراک از روابط والدینی با بهزیستی ذهنی دانشآموزان را بررسی کردند. آنها بامطالعه 655 دانشآموز دختر و پسر دبیرستانهای تهران که به روش خوشهای انتخابشده بودند؛ به این نتیجه رسیدند که: باور به دنیای معنادار، باور به خود مطلوب، ادراک گرمی والدین و ادراک از حمایت والدین از خودمختاری، با بهزیستی ذهنی رابطه مثبت دارد. باور به دنیای معنادار به همراه ادراک گرمی والدین، باور به خود مطلوب وادراک حمایت والدین از خودمختاری 51 درصد از تغییرات بهزیستی ذهنی را تبیین میکند.
نوری ثمرین و همکاران (1392)، در بررسی رابطه کمالگرایی با رضایت از زندگی و پرخاشگری در بین دانشآموزان دبیرستانی نمونهای با حجم 370 نفر (186 پسر و 184 دختر) را که با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای انتخابشده بود، موردمطالعه قراردادند. نتایج نشان داد که کمالگرایی با رضایت از زندگی و پرخاشگری رابطه مثبت و معنادار دارند. همچنین یافتهها نشان داد از میان ابعاد کمالگرایی، نظم و معیارهای شخصی با رضایت از زندگی و مؤلفه تفاوت و نظم با پرخاشگری رابطه مثبت معنادار وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که نظم و معیارهای شخصی، بهترین پیش بینیکننده برای رضایت از زندگی است.
عسکری و همکاران (1392)، در بررسی نقش خودکارآمدی و رضایت از زندگی در پیش بینی عملکرد تحصیلی دانشآموزان دختر سال سوم دوره متوسطه شهر کرمانشاه با حجم نمونه 150 نفر که با روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای انتخابشده بودند؛ به این نتیجه رسیدند که بین خودکارآمدی و رضایت از زندگی با عملکرد تحصیلی همبستگی مثبت معناداری وجود دارد و رضایت از زندگی در پیش بینی عملکرد تحصیلی قویتر است.
تمنائی فر و منصوری نیک (1392)، پژوهشی با عنوان پیش بینی رضایت از زندگی بر اساس رگههای شخصیتی، حمایت اجتماعی و بهزیستی معنوی انجام دادند. نمونه پژوهش شامل 250 دانشجوی دختر و پسر بود که به روش نمونهگیری طبقهای انتخاب شدند. نتایج نشان داد که بین رگههای شخصیتی، حمایت اجتماعی و بهزیستی معنوی با رضایت از زندگی ارتباط معناداری وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که روانرنجور خویی پیش بینی کننده قویتری برای رضایت از زندگی است. با توجه به اهمیت مجموعه عوامل درونی و بیرونی مرتبط با رضایت از زندگی در دانشجویان، شناخت این عوامل به درک بهزیستی و برنامهریزی در جهت افزایش رضایتمندی آنان کمک مینماید.
داودی و همکاران (1393)، مهارت اجتماعی، رضایت از زندگی و منبع کنترل در دانشآموزان عادی و کمشنوا را بررسی کرد.در این پژوهش 50 دانشآموز راهنمایی و دبیرستانی کمشنواکه با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی چندمرحلهای انتخابشده بودند و همچنین50 دانشآموز عادی که با آنها همتاشده بودند شرکت داشتند. نتایج تحلیل واریانس نشان داد که در مهارت اجتماعی، رضایت از زندگی و منبع کنترل بین دانشآموزان عادی و دانشآموزان کمشنوا تفاوت وجود دارد و مهارت اجتماعی و رضایت از زندگی دانشآموزان عادی بالاتر از دانشآموزان کمشنوا است.
عیسی زادگان و همکاران (1393)، پژوهشی برای مقایسه شادی و رضایت از زندگی در بین تیپهای شبانهروزی با بررسی 200 دانشجو (176 دختر و 24 پسر) که به شیوه نمونهبرداری خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند، انجام دادند. نتایج پژوهش حاکی از تفاوت رضایت از زندگی و شادی در بین تیپهای شبانهروزی بود. افراد با تیپ صبحی در مقایسه با تیپ عصری از میزان بالای رضایت از زندگی برخوردار بودند. نتایج پژوهش پایین بودن میزان شادی را در افراد با تیپ عصری نشان داد.
مقدس و امیري(2006)، تحقیقی با عنوان "بررسی سازگاري فرهنگی نسل اول و دوم مهاجران" بر روي مهاجران ترك قشقایی ساکن در حاشیه شهر شیراز انجام داده اند. نتایج این تحقیق نشان می دهد که هویت قومی یا نگرش هاي فرهنگی به سوي مبدا، رضایت اجتماعی، استفاده از رسانه هاي جمعی محلی، مدت اقامت، سرمایه اجتماعی، محل سکونت قبلی و طبقه اجتماعی مهاجران رابطه معناداري با سازگاري اجتماعی و روانی مهاجران دارد.
حجت شمامی و زربخش بحری (1395)، به بررسی ابطه انسجام و انعطاف پذیري خانواده با خود متمایز سازي در دانش آموزان دوره متوسطه پسر شهر تهران پرداختند. در این پژوهش از روش همبستگی استفاده شده است. جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه دانش آموزان پسر سال نهم تا دوازدهم مقطع متوسطه دبیرستانهای شهر تهران در سال تحصیلی 95-94 تشکیل داده اند. که از میان آنها 231 دانش آموز به روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند، در این پژوهش از مقیاس های انسجام و انعطاف پذیری خانواده سامانی و خودمتمایزسازی شاکري استفاده گردید. یافته ها نشان داد، بین انسجام و انعطاف پذیری خانواده وخودمتمایزسازی و رابطه معنی دار وجود دارد. به طوریکه افزایش انسجام و انعطاف پذیری منجر به افزایش خود متمایز سازی میشود. بنابراین انسجام و انعطاف پذیری میتوانند خودمتمایز سازی را در نوجوانان تبیین و پیش بینی کنند.
پژوهشهای خارجی
تامپسون و همکارانش (2002)، تحقیقی با عنوان "زمینه هاي فرهنگی و اجتماعی سلامت روانی مهاجران فیلیپینی در استرالیا" انجام دادند. نتایجی که از این پژوهش بدست آمده این است که مهاجران زن فیلیپینی در گذار از یک جامعه جمع گرا به جامعه اي فرد گرا با بسیاري از مشکلات و فشارهاي روانی و عاطفی گرفتار می شوند. حمایت هاي اجتماعی، پیوندهاي مشترك مثل هویت فرهنگی، زبان و علائق مشترك می تواند در سازگاري آنها و سلامت روانی شان نقش مهمی داشته باشند. به طور خلاصه پژوهشها نشاندهندهی وجود رابطه میان متغیرهای: باورهای اساسی، ادراک از روابط والدینی، کمالگرایی، خودکارآمدی، عملکرد تحصیلی، حمایت اجتماعی، رگههای شخصیتی، عزت نفس، انعطافپذیری، استرس ادراکشدهی مثبت، قدردانی، برونگرایی و تنهایی عاطفی، با رضایت از زندگی است. همچنین، میزان رضایت از زندگی در میان دانشآموزان کمشنوا و تیپهای عصری نسبت که دانشآموزان عادی کمتر است.
اوتمن و همکاران(2005)، تحقیقی با عنوان "نقش متغیرهاي جمعیت شناختی و نگرش هاي فرهنگ پذیري در پیش بینی سازگاري اجتماعی و روانی مهاجران در هلند" انجام داده اند. نتایج حاصل نشان می دهد که نگرشهاي فرهنگ پذیري، مدت زمان اقامت در فرهنگ دیگر ارتباط معنادار و مثبتی با نگرش به سوي فرهنگ جامعه میزبان دارد، یعنی هر چه افراد بیشتر درجامعه مقصد باشند، بیشتر نسبت به فرهنگ جامعه میزبان تمایل دارند.
ون داين (2005)، در پژوهشی در بين 338 دانشجوي بازرگاني رابطه بين شخصيت افراد و چهار عامل هوشفرهنگي را مورد بررسي قرار دادند و به اين نتيجه رسيدند كه وجدان گرايي با بعد فراشناختي هوشفرهنگي ارتباط معني داري دارد، شادابي و ثبات عاطفي با جنبه رفتاري هوشفرهنگي در ارتباط است، برونگرايي با ابعاد دانش، انگيزش و رفتار ارتباط معنيداري دارد و مهمترين نتيجه اينكه گشودگي در كسب تجربه يكي از مهم ترين ويژگيهاي شخصيتي است كه با هر چهار بعد هوشفرهنگي ارتباط مثبت دارد به عبارت ديگر با ميزان توانايي افراد براي انجام وظيفه به طور اثربخش، در مجموعههاي فرهنگي متنوع ارتباط مثبتي دارد.
ون داين و همکاران (2007)، در پژوهشي به اندازهگيري هوشفرهنگي و ميزان تاثير آن بر سازگاري، تصميم گيري، انطباق فرهنگي و عملكرد وظيفهاي پرداختهاند. نتايج اين تحقيق نشان داد كه ابعاد هوشفرهنگي با هر كدام از اين متغيرها ارتباط دارد و در واقع هوشفرهنگي به عنوان عامل پيشبيني كننده اين متغيرها معرفي شده است. به اين صورت كه دو بعد راهبردی و دانش هوشفرهنگي بر قضاوت فرهنگي و تصميمگيري فرد تاثير گذار است. همچنين ابعاد رفتار و انگيزش هوشفرهنگي ميزان انطباق فرهنگي فرد را با موقعيتهاي جديد فرهنگي پيشبيني ميكند و بالاخره ابعاد راهبردی و رفتار هوشفرهنگي بر عملكرد وظيفهاي فرد تأثير گذار است.
ابوالقاسمی و تکلوی ورنیاب(2010)، در مطالعه انعطاف پذیریو استرس ادراک شده: پیش بینی رضایت از زندگی در دانشآموزان موفق و شکستخورده، با بررسی 120 دانشآموز که با شیوه تصادفی ساده انتخابشده بود، به این نتیجه رسیدند که: انعطافپذیری و استرس ادراک شده مثبت، رابطه مثبتی با رضایت از زندگی در دانشآموزان موفق و شکستخورده، دارد. همچنین استرس ادراک شده منفی، رابطه منفی با رضایت از زندگی دانشآموزان موفق و شکستخورده، نشان داد.
تساي و لاورنس (2011)، بیان کردند که سطح هوش فرهنگی می تواند بر سازگاري فرهنگی مؤثر باشد. نتیجه حاصل از پژوهش ایچن(2009) نیز نشان داد هوش فرهنگی پیش بینی کننده سازگاري بین فرهنگی و شوك فرهنگی است و هوش هیجانی به عنوان میانجی ارتباط بین هوش فرهنگی و سازگاري فرهنگی اجتماعی می باشد.
استفانی (2013)، به این نتیجه رسید که وقتی انعطافپذیری و انسجام در خانواده به سمت تعادل پیش میرود، میزان رضایت در خانواده نیز افزایش ییابد.
زائوو همکاران (2014)، پژوهشی تحت عنوان بررسی اثر میانجیگری حمایت اجتماعیو عزت نفس بر رابطه بین سبک شوخطبعی و رضایت از زندگی در دانشجویان چینی انجام دادند. این پژوهش با بررسی 477 دانشجو در محدوده سنی 18 تا 23 سال انجام گرفت، نتایج مدلسازی معادلات ساختاری نشان داد که حمایت اجتماعی و عزت نفس بهطور کامل واسطه ارتباط بین شوخطبعی، شوخطبعی بهبود خود و رضایت از زندگی، است.
سانگ و همکاران (2014)، در مطالعه چرا مادیگرایان کمتر خوشحالاند؟ نقش قدردانی و نیاز به رضایت در روابط بین مادیگرایی و رضایت از زندگی که با بررسی 246 دانشجوی کارشناسی بازاریابی انجام شد، به این نتیجه رسیدند که: قدردانی و نیاز به رضایت، بین رابطه مادیگرایی و کاهش سطح رضایت از زندگی، نقش واسطهای دارد. قدردانی یک واسطه مستقیم بود؛ درحالیکه نیاز به رضایت از طریق ارتباط آن با قدردانی، نقش غیرمستقیم دارد.
الله داد و همکاران (2014)، با عنوان شناخت صفات اصلی شخصیت نسبت به رضایت از زندگی در بین دانشجویان متأهل، که با بررسی 158 دانشجوی ایرانی متأهل در مالزی انجام گرفت، نشان داد که صفات اصلی مانند اعتمادبهنفس، برونگرایی و انعطافپذیری اثری قوی بر رضایت از زندگی دارد.
یکی و سیمور چوز(2016)، به روابط بین صفات شخصیتی، هوش فرهنگی و صلاحیت ارتباطات بین فرهنگی پرداختند. این پژوهش بر روی 4 کارمند ارشد که در دو شرکت در صنعت خودرو ترکیه فعالیت می کردند انجام شده است.داده های حاصل از مصاحبه ها از طریق بررسی عمق ارزیابی شده است. يافته ها نشان داد که هوش فرهنگي بر مهارت هاي ارتباطي بين فرهنگي و نيز ويژگي هاي شخصيتي بر هوش عاطفي و مهارت هاي ارتباطات بين فرهنگي تأثير مثبت دارد. همچنین ویژگی های شخصیتی بر مهارت های ارتباطی بین فرهنگی در هنگام هوش فرهنگی تاثیر مثبت دارد.
جمع بندی
در این فصل ابتدا به مفاهیم مبانی نظری هوش فرهنگی، ابعاد هوش فرهنگی، عناصر هوش فرهنگی و شخصیت های فرهنگی، ویژگی های رفتارهای هوشیار و همچنین عناصر هوش فرهنگی و نشان دادیم که فرهنگ شيوه ای برای تشريح چرايی و چگونگی انجام كارهای مردم است و شامل قوانين و منطق موجود در پس روش زندگی در يك محيط خاص است و هوش، توانایی ذهنی است و قابلیت های متنوعی؛ هم چون استدلال، برنامه ریزی، حلّ مسئله، تفکر انتزاعی، استفاده از زبان، و یادگیری را در بر می گیرد. و همچنین به بررسی مبانی نظری رضایت از زندگی، عوامل مرتبط با رضایت از زندگی، رویکرد های رضایت از زندگی و همچنین منظور از رضایت از زندگی نگرش مساعد فرد به زندگی خود بهطورکلی نیز رضایت از زندگی را ادراک یا احساس کلی مثبت هر فرد، در مورد کیفیت زندگیاش، میداند. رضایت از زندگی یک فرایند داوری است که افراد کیفیت زندگی خود را بر اساس ملاکهای منتخب خودارزیابی میکنند بنابراین اینگونه ارزیابیها شامل پاسخهای هیجانی افراد، حیطه رضایت و ارزیابی شناختی آنان استو همچنین انسجام خانواده را و همچنین بررسی کردیم که منظور از انسجام خانواده، احساس همبستگی، پیوند و تعهد عاطفی است که اعضای یک خانواده نسبت به همدیگر دارند را مورد بررسی قرار داده ایم و در آخر هم به بررسی پیشینه پژوهش های داخلی و خارجی در رابطه با موضوع مورد مطالعه پرداخته ایم و نتایج پژوهشگران مختلف را مورد سنجش و ارزیابی قرار داده ایم.
فصل سوم:
2189480404050500روش پژوهش
مقدمه
در این فصل ابتدا روش تحقیق و طرح پژوهش، جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری مورد بررسی قرار گرفته است. سپس ابزار پژوهش، روایی و پایایی آن ها، روش اجرای پژوهش و در نهایت تجزیه و تحلیل داده ها مطرح می شد.
روش تحقیق
این پژوهش، يك مطالعه مقطعي از نوع توصيفي همبستگی می باشد. در اين طرح همزمان ميزان رضايت از زندگي خانوادگي هوش فرهنگی و انسجام خانواده را در افراد مهاجر ایرانی در خارج از کشور بررسی کرده است.
جامعه آماري و روش نمونه گیري
جامعه آماري این پژوهش شامل کلیه افراد مهاجر ایرانی است که در سال 1396 در کشور های سوئد، نروژ، آلمان، هلند و کانادا زندگی می کنند که از طریق پخش پرسشنامه به والدین در مدارس ایرانی این کشور ها انجام گرفته است روش نمونه گیری از نوع در دسترس است و حجم نمونه حدود 101 نفر انتخاب گردیده است.
ابزار گرد آوری اطلاعات
مقیاس هوش فرهنگی
یک پرسش نامه چهار عاملی، مقیاسی بیست سوالی که توسط آنگ و همکاران در سال 04 20 طراحی شده است که داراي چهار زیر مقیاس می باشد. چهارعبارت اول این پرسشنامه بیست سئوالی مربوط به عامل راهبردي یا فراشناختی هوش فرهنگی است. از عبارت 5 تا 10 مربوط به عامل دانشی یا شناختی هوش فرهنگی است. عبارت 11 تا 15 مربوط به عامل انگیزشی هوش فرهنگی است. عبارات 16 تا 20 مربوط به عامل رفتاري هوش فرهنگی است. پاسخ به عبارات این پرسشنامه به صورت 7 گزینه اي است که از کاملا موافق (7 امتیاز) تا کاملا مخالف (1 امتیاز) طرح شده است. امتیاز هاي عبارات با هم جمع می شود و توانایی افراد را در برقراري ارتباط بهتر در فرهنگی متفاوت می سنجد. دامنه کلی نمرات هوش فرهنگی از 140- 20 می باشد و دامنه مولفه اي هوش فرهنگی به ترتیب فراشناخت 28- 1، دانش 42-1، انگیزش 35- 1، رفتار 35- 1 میباشد. روائی صوري و محتوائی سوالات توسط متخصصین روانسنجی تایید شده است. پایایی پرسشنامه بر اساس آلفاي کرونباخ 78/. گزارش شده است و پایایی هر یک از مقیاس ها به ترتیب عبارت است از: راهبرد یا فراشناخت (76/0)، دانش یا شناخت (84/0)، انگیزشی (76/0)، رفتاري (83/0) (مشبکی و تیزرو، 1388).
پرسشنامهي انسجام خانوادگی
این پرسشنامه با اقتباس از مدل ترکیبی اولسون(1998) به وسیله سامانی (2002) تهیه شده است. این آزمون داراي 28 گویه است و براي هر گویه نمره ًاي از یک براي کاملا ًموافقم تا پنج برای کاملا مخالفم در نظر گرفته شده است. حداکثر نمره ي قابل کسب در این آزمون 140 و حداقل نمره 28 می باشد. سامانی ضریب آلفاي کرونباخ 9/0 و ضریب پایایی براي کل مقیاس را برابر79/ 0 گزارش نموده است. در بررسی دیگري که توسط زارع و سامانی انجام شده است ضریب همبستگی درونی مقیاس 85/0 ضریب آلفاي کرونباخ 79/0و ضریب پایایی به روش بازآزمایی 80/0 گزارش شده است.
پرسشنامه رضایت از زندگی داینر و پاوت(SWLS)
این مقیاس توسط دینر و همکاران(1985) تهیه و از 5 گزاره که مولفه شناختی بهزیستی فاعلی را اندازه گیری می کند، تشکیل شده است. آزمودنی ها اظهار می دارند که برای مثال چقدر از زندگی خود راضی اند و یا چقدر زندگی به زندگی آرمانی آنها نزدیک است.دینر و دیگران (1985) مقیاس رضایت از زندگی (SWLS) را برای همه گروه های سنی تهیه کردند. این مقیاس متشکل از 48 سوال است که میزان رضایت از زندگی و بهزیستی را منعکس می کرد و تحلیل عاملی نشان داد که از سه عامل تشکیل شده است.10 سوال آن با رضایت از زندگی مرتبط بود که پس از بررسیهای متعدد در نهایت به 5 سوال کاهش یافت و به عنوان یک مقیاس مجزا مورد استفاده قرار گرفت
نمره گذاری پرسشنامه:
نمره گذاری پرسشنامه براساس طیف لیکرت و طبق جدول زیر است:
کاملا مخالفمخالفکمی مخالفنه موافق نه مخالفکمی موافقموافقکاملا موافق1234567
دینر و همکاران (1985) در نمونه ای متشکل از 176 دانشجوی دوره کارشناسی، مقیاس رضایت از زندگی را ارزشیابی کردند. میانگین و انحراف استاندارد نمره ها به ترتیب 23.5 و 6.43 و ضریب همبستگی بازآزمایی نمره ها پس از دوماه اجرا 82% بود.
در ایران بیانی و همکاران(1386) با انجام تحقیقی به بررسی اعتبار و روایی این مقیاس پرداختند.پایایی مقیاس رضایت از زندگی با آلفای کرونباخ 83% و با استفاده از روش بازآزمایی 69% بدست آمد.روایی سازه مقیاس رضایت از زندگی از طریق روایی همگرا با استفاده از فهرست شادکامی آکسفورد و فهرست افسردگی بک برآورد شد. این مقیاس همبستگی مثبت با شادکامی آکسفورد و همبستگی منفی با فهرست افسردگی بک نشان داد.همچنین مظفری(1382) ضریب آلفای کرونباخ را برای این مقیاس 85% و پایایی بازآزمون را 84% بدست آورد.
روش اجرای پژوهش
پس از صحبت های اولیه با افراد نمونه، از آن ها خواسته شد تا بادقت تمام به پرسشنامه های پژوهش پاسخ دهندو ضمن آنکه به آنها اطمینان داده شد که نتایج محرمانه است و نیازی به ذکر نام روی پرسش نامه ها نیست.
روش تجزیه و تحلیل آماری داده ها
برای تجزیه و تحلیل داده از دو سطح توصیفی و استنباطی، در سطح توصیفی میانگین و انحراف معیار متغیرهای پژوهش و در سطح استنباطی از آزمون معنیداری ضریب همبستگی تحلیل رگرسیون ساده استفاده شد و با استفاده از نرم افزار spss مورد ارزیابی قرار میگیرد.
ملاحضات اخلاقی
پیش از شروع کار شرکت کننده (داوطلب) از موضوع و روش اجرا مطالعه مطلع خواهد شد.
از اطلاعات خصوصی و شخصی داوطلبین محافظت خواهد شد.
نتایج در صورت تمایل برای آنها تفسیر خواهد شد.
در صورت مشاهده هرگونه اختلال، راهنمایی های لازم جهت پیگیری به داوطلبین ارائه خواهد شد.
مشارکت در تحقیق موجب هیچگونه بار مالی برای شرکت کنندگان نخواهد شد.
این پژوهش با موازین دینی و فرهنگی آزمودنی و جامعه هیچ گونه مغایرتی ندارد.
فصل چهارم:
تجزیه و تحلیل داده های آماری
800100237744000
مقدمه
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی بود. به این منظور به 101 خانواده پرسشنامه داده شد و دادهها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در این فصل اطلاعات در دو سطح توصیفی و استنباطی مورد ارزیابی قرار گرفت. در سطح توصیفی میانگین و انحراف معیار متغیرهای پژوهش و در سطح استنباطی از آزمون معنیداری ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون ساده استفاده شد.
دادههای توصیفی:
جدول 4-1- میانگین و انحرافمعیار هوش فرهنگی ، انسجام خانواده و رضایت از زندگی هوش فرهنگیرضایت از زندگی انسجام خانواده94.3725.6290.58میانگین20.296.9218.42انحراف معیار20828کمترین مقدار13835140بیشترین مقدار
یافتههای استنباطی:
فرضیه اصلی- هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی آنها رابطه معنا دار دارد.
جدول4-2- ماتریس همبستگی هوش فرهنگی، انسجام خانواده و رضایت از زندگی رضایت از زندگی انسجام خانواده0.631**0.548**هوش فرهنگی*معنیداری در سطح 05/0 **: معنیداری در سطح 01/0
برای آزمون این فرضیه از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد و نتایج در جدول 4-2 قابل مشاهده است.
از خروجی جدول 4-2 میتوان نتیجه گرفت که هوش فرهنگی با انسجام خانواده (r=0/548,p<0/01) و رضایت از زندگی (r=0/631,p<0/01) خانواده های مهاجر ایرانی رابطه مستقیم معنا دار دارد. با افزایش هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی، انسجام خانواده و رضایت از زندگی آنها نیز افزایش می یابد.
فرضیه فرعی یک – هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی بطور معنی داری قادر به پیش بینی انسجام خانوادگی آنها می باشد.
برای آزمون این فرضیه از تحلیل رگرسیون ساده استفاده شد و نتایج در جداول 4-3 قابل مشاهده است.
جدول3-4 - نتایج تحلیل رگرسیون بینی انسجام خانوادگی بر حسب هوش فرهنگیمتغیر ملاکمتغیر پیشبینبتاtpRR2Fdfpانسجام خانوادگیهوش فرهنگی0.5486.5110.0000.5480.30042.391.990.000
از نتایج آزمون تحلیلواریانس در جدول4 -3 p<0/01] 42/39,=F(1,99) [ میتوان استنباط کرد که بین متغیر پیشبین (هوش فرهنگی) و متغیر ملاک(انسجام خانوادگی) رابطه خطی معنیدار وجود دارد و هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی به طور معنیدار قادر به پیشبینی مثبت انسجام خانوادگی آنها میباشد. مجذور ضریبهمبستگی چندگانه برابر با 300/0 است ، این بدان معنی است که حدود 30 درصد واریانس انسجام خانوادگی، خانواده های مهاجر ایرانی توسط هوش فرهنگی آنها قابل پیشبینی است.
فرضیه فرعی دو– هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی بطور معنی داری قادر به پیش رضایت از زندگی آنها می باشد.
برای آزمون این فرضیه از تحلیل رگرسیون ساده استفاده شد و نتایج در جداول 4-4 قابل مشاهده است.
جدول4-4 - نتایج تحلیل رگرسیون بینی رضایت از زندگی بر حسب هوش فرهنگی متغیر ملاکمتغیر پیشبینبتاtpRR2Fdfpرضایت از زندگی هوش فرهنگی0.6318.0830.0000.6310.39865.341.990.000
از نتایج آزمون تحلیلواریانس در جدول4 -4p<0/01] 65/34,=F(1,99) [ میتوان استنباط کرد که بین متغیر پیشبین (هوش فرهنگی) و متغیر ملاک(رضایت از زندگی) رابطه خطی معنیدار وجود دارد و هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی به طور معنیدار قادر به پیشبینی مثبت رضایت از زندگی آنها میباشد. مجذور ضریبهمبستگی چندگانه برابر با 398/0 است ، این بدان معنی است که حدود 40 درصد واریانس رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی توسط هوش فرهنگی آنها قابل پیشبینی است.
فصل پنجم
بحث و نتیجهگیری
در این فصل با توجه به یافته های بهدستآمده از طریق پرسشنامهها در چارچوب اهداف و فرضیههای پژوهش، بحث و نتیجهگیری نهایی انجام شده است. همچنین با اشاره به محدودیتهای موجود پيشنهادهايي براي پژوهشهای آتي ارائه گردیده است.
خلاصه پژوهش
هدف از پژوهش رابطه هوش فرهنگی با انسجام خانواده و رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی بود. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر ماهیت و روش از نوع همبستگی بوده است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه افراد مهاجر ایرانی است که در سال 1396 در کشور های سوئد، نروژ، آلمان، هلند و کانادا زندگی می کنند که از طریق پخش پرسشنامه به والدین در مدارس ایرانی این کشورها انجام گرفت روش نمونه گیری از نوع در دسترس بود و حجم نمونه حدود 101 نفر انتخاب شدند و با 3 پرسشنامه هوش فرهنگی آنگ و همکاران (2004)، انسجام خانواده با الهام از مدل ترکیبی السون (1999) که بهوسیله سامانی (1381) ساختهشده است و پرسشنامه رضایت از زندگی داینر و پاوت (1985) مورد سنجش قرار گرفتند. دادههای گردآوریشده در دو سطح مورد تجزیهوتحلیل (آمار توصیفی و آمار استنباطی) قرار گرفت. در سطح آمار از میانگین و انحراف معیار و در سطح آمار استنباطی از ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون ساده استفاده شد.
بحث و نتیجهگیری
فرضیه اول: هوش فرهنگی خانوادههای مهاجر ایرانی با انسجام خانواده رابطه معنادار دارد.
فرضیه دوم: هوش فرهنگی خانوادههای مهاجر ایرانی قادر به پیشبینی انسجام خانوادگی آنها میباشد.
نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون ارائه شده در جدول شماره 4-2 حاکی از آن است که هوش فرهنگی با انسجام خانواده رابطه مستقیم معنادار دارد؛ به عبارتی هر چه هوش فرهنگی خانوادههای مهاجر ایرانی افزایش یابد به همان میزان انسجام خانواده نیز بیشتر خواهد شد. به علاوه نتایج حاصل از رگرسیون ساده در جدول شماره 4-3 بیانگر آن است هوش فرهنگی خانوادههای مهاجر ایرانی به طور معنیدار قادر به پیشبینی مثبت انسجام خانوادگی آنها میباشد. پژوهشی که دقیقا به بررسی رابطه این دو متغیر پرداخته شده باشد یافت نگردید با این حال این یافته تا حدودی با نتایج حاصل از پژوهش تساي و لاورنس (2011)، غبیشا (1389) و اصانلو و خدامی (1392) در یک راستا قرار میگیرد.
در تبیین احتمالی رابطه مستقیم بین هوش فرهنگی با انسجام خانوادگی باید بیان داشت هوش فرهنگی منجر به این توانایی در افراد می گردد که خود را با ارزش ها، سنت ها و آداب و رسوم متفاوت از آنچه که در زمینه فرهنگی خود به آن عادت کرده است، تطبیق دهد. هوش فرهنگي يک قابليت فردي براي درک، تفسير و اقدام اثربخش در موقعيت هايي دانسته شده است که از تنوع فرهنگي برخوردارند و با آن دسته از مفاهيم مرتبط با هوش سازگار است که هوش را بيشتر يک توانايي شناختي ميدانند. مطابق با اين تعريف، در واقع هوش فرهنگي با تمرکز بر قابليتهاي خاصي که براي روابط شخصي باکيفيت و اثربخشي در شرايط فرهنگي مختلف لازم است، بر جنبهاي ديگر از هوش شناختي تمرکز دارد. هوش فرهنگي همچنين بينشهاي فردي را دربرميگيرد که براي انطباق با موقعيتها و تعاملات ميان فرهنگي و حضور موفق در گروههاي کاري چند فرهنگي مفيد است. این هوش به افراد توانایی تعامل با دیگران را می دهد. در این زمان که افراد بتوانند با افراد دیگر فرهنگها تعامل موفق و نزدیک داشته باشند این امر در محیط خانواده نیز آنها را آماده می کند تا این مهارت را در خانواده نیز پیاده نمایند و احساس نزدیکی عاطفی با افراد خانواده نیز داشته باشد. آنها با استفاده از هوش فرهنگی خود، به عنوان جنبهای از هوش شناختی، تفاوتهای بین فرهنگی را درک نموده و مانع از آن میشوند که این تفاوت ها بر روابط خانوادگی آنها از جمله تعهد، میل به صرف وقت و انرژی در فعالیتهای خانواده تاثیر سوئی بگذارد. به واقع، هوش فرهنگي به افراد اجازه میدهد تا تشخيص دهند ديگران چگونه فكر میكنند و چگونه به الگوهاي رفتاري پاسخ میدهند. در نتيجه، موانع ارتباطي بين فرهنگي را كاهش و به افراد قدرت مديريت تنوع فرهنگي میدهد. هوش فرهنگي حوزة مدرني از هوشمندي است كه امكان ميانجي گري در فضاهاي كاري متنوع را مطرح میكند. هوش فرهنگي به منزلة چسبي است كه میتواند در محيط متنوع، انسجام و هماهنگي را بین اعضای خانواده ايجاد كند.
هوش فرهنگي به افراد كمك میكند به نحو مؤثري تفاوت هاي بين فرهنگي را كنترل و مديريت كنند. كسي كه داراي هوش فرهنگي بالايي است، حصارهاي فرهنگي را درك كرده، میداند همين حصارهاست كه میتواند رفتار ما و ديگران را چارچوب بندي و نحوة فكر كردن و واكنش نشان دادن را در موقعيت هاي مختلف توجيه كند؛ اما همين فرد قادر است كه اين بندها و حصارها را كاهش دهد. كسي كه داراي هوش فرهنگي بالايي است اين آمادگي را دارد كه اختلاف فرهنگي را درك كرده، با قدرت در اين عرصه فعاليت كند؛ عرصه اي كه پر از تفاوت و اختلاف است. در واقع؛ هوش فرهنگي به عنوان يك مفهوم در دنياي معاصر، يك توانايي شناختي است که در محیط خانوادگی منجر به این امر می گردد که هر یک از اعضای خانواده این تفاوت ها را درک نموده و از بروز تعارش در خانواده پیشگیری نماید و در عوض با سهیم شدن در فعالیتها که با خوشحالی و موفقیت زندگی زناشویی همراه است زمینه برای حفظ و ارتقای روابط خانوادگی فراهم می نماید.
تبیین دیگر میتواند به این نحو باشد که زمانی که افراد با استفاده از هوش فرهنگی زبان، عادات تفکر، الگوهای روابط اجتماعی و بین فردی و ایده آل های مذهبی فرهنگ دیگری را پذیرا میشود سعی بر آن دارد که این تفاوتهای فرهنگی را به سایر اعضای خانواده نیز بشناساند و از دغدغههای آنها بکاهد به این نحو درک متقابل در میان اعضای خانواده بیشتر و خانواده منسجم تر میگردد، در چنین فرهنگ نامأنوسی افراد خانواده با استفاده از این هوش سعی در حمایت دیگر اعضا مینمایند و به این نحو جو خانوادگی حمایتی و تفاهم و درک اعضای آن بیشتر می شود، که این امر پیوند و تعهد عاطفی، گرمی روابط و عواطف حاکم بر خانواده ها را تقویت می نماید. داشتن هوش فرهنگی که منجر به درک متقابل از فرهنگهای دیگر می شود این احساس را در فرزندان به وجود می اورد که همانگونه که والدین قادر به درک و پذیرش فرهنگ متفاوت هستند این توانمندی را نیز دارند که نسبت به خواستههای انها حساس و مسئول باشند که این عامل نیز منجر به گرمی روابط و عواطف و عشق و علاقه موجود و احساس مسولیت و تعهد اعضای خانواده را به یکدیگر بیشتر مینماید. پیوند و تعهد عاطفی، گرمی روابط و عواطف حاکم بر خانوادههای منسجم در فرزندان آنها این احساس را به وجود می آورد که مورد پذیرش والدین هستند و والدین نسبت به خواستههای آنها حساس و مسئولند. همچنین هوش فرهنگی به افراد کمک می کند راهبردهاي مناسبی را اتخاذ کنند تا عملکرد بهتري در خانواده خود داشته و انسجام اجتماعی بین فرد و محیط زندگی وي برقرار شود. هوش فرهنگی توانایی خانواده ها را در برقراري ارتباط و همکاري انگیزشی تسهیل کرده و رفتارهایی را در چهارچوب گفتگو بر می انگیزد که انسجام اجتماعی را موجب می شود. از سویی دیگر هوش فرهنگی به افراد اجازه می دهد تا تشخیص دهند دیگران چگونه فکر می کنند و چگونه به الگوهاي رفتاري پاسخ میدهند، در نتیجه موانع ارتباطی بین فرهنگی را کاهش و به افراد قدرت مدیریت تنوع فرهنگی می دهد. افراد این توانمندی را وارد فضای خانواده نیز می کنند و تشخیص می دهند هر یک از اعضای خانواده نیز به چه نحو فکر می کنند و چگونه به الگوهای رفتاری پاسخ می دهند، در نتیجه موانع ارتباطی بین اعضای خانواده از میان برداشته می شود و اعضا تمایل بیشتری برای وقت گذراندن با یکدیگر پیدا می کنند. هوش فرهنگی منجر به این امر می گردد که افراد در زمان بحران ها ارزش های طرف مقابل را بیشتر درک نموده و به آنها احترام گذاشته و از عدم توافق و عدم انسجام پرهیز نمایند. چنانچه افراد غیر بومی از هوش فرهنگی بالا برخوردار باشند، تفاوتهای فرهنگی را به منزله ی فرصتی برای آشنا شدن با محیط جدید و درك عمیق آن به منظور حصول اطمینان از این که حداقل اشتباهات فرهنگی را مرتکب میشوند، می پندارند. هوش فرهنگی موجب تسریع فرایند حسگری برای کمك به کاهش عدم اطمینان و پریشانی حاصل از تفاوت رفتارها در یك فرهنگ جدید میشود. تفاوت رفتارهایی که فرد غیر بومی بر اساس فرهنگ بومی خود پذیرفته است و نیاز دارد مطابق با آن اعتقادات رفتار کند، با رفتارهایی که در محیط فرهنگی جدید وی را احاطه کرده است.
همچنین هوش فرهنگی منجر به این امر می گردد که افراد دچار شوک فرهنگی نشوند و این تنش را به محیط خانواده نیز وارد ننمایند؛ به این نحو این هوش با سازگار نمودن افراد با محیط بیگانه از تعارض و تنش بین اعضای خانواده جلوگیری نموده و فرد با سازگار نمودن خود با محیط فرهنگی بیگانه خانواده را با بحران مواجهه ننموده و به انسجام و اتحاد خانواده کمک می کند.
به علاوه، استفاده از مهارتهای نرم هم چون هوش فرهنگی به هماهنگی هرچه بیشتر افراد با ارزشها و هنجارهای فرهنگی کشور میزبان و درك بهتر تعاملات میان فرهنگی کمك میکند. تفاوت های عمده میان فرهنگها، دورنماها و رفتارها ممکن است برای شخصی که در این موقعیت قرار میگیرد، بسیار گیجکننده و سخت باشد. به علاوه، افراد غیر بومی در شهر یا کشور میزبان با سیل عظیمی از نگرانی ها و عدم قطعیت ها چه در محیط کاری و چه خانوادگی مواجه هستند که این احساسات ممکن است مانع یك پارچگی اجتماعی و عملکرد مطلوب آنها در محیط کار و خانواده شود. اما فردی که دارای هوش فرهنگی باشد به این موانع غلبه نموده و این محیط بیگانه مانع از ایفای عملکرد موفق آنها در محیط خانواده و یا محیط کاری نمی شود.
در تبیین احتمالی دیگر این رابطه می تواند بیان داشت ارلی و آنگ(2004) هوش فرهنگی را به عنوان قابلیت فرد برای سازگاری موثر با قالبهای نوین فرهنگی تعریف می کنند و ساختار هوش فرهنگی را به انواع دیگر هوش از جمله هوش عاطفی و اجتماعی مربوط می دانند. زمانی که افراد به لحاظ هوش فرهنگی در سطح قابل قبولی باشند از لحاظ هوش عاطفی نیز در سطح استاندارد قرار دارند. این امر موجب می شود که فرد به نیازهای اعضای خانواده و دغدغههای آنها اهمیت داده و اینگونه به وفاق و انسجام خانواده کمک نماید. از آنجایی که هوش فرهنگی سازگاری سریع با موقعیت های جدید و راحتتر عمل کردن با توجه به شرایط محیطی است منجر به سازگاری در بین اعضای خانواده نیز می شود. همچنین افرادی که هوش فرهنگی بالایی دارند و تفاوت ها و تعارضات فرهنگی را درک می کنند و قادر به سازگاری با آنها هستند این توانمندی را نیز احتمالا دارند که بتوانند تفاوتهای بین فردی را در محیط خانوادگی درک نموده و با آنها سازگار شوند و از تعارض جلوگیری نمایند و انسجام را در خانواده ارتقاء دهند. از سویی دیگر افرادی که هوش فرهنگی بالاتری دارند بر روی روابط همکاری مثبت تری (به جای روابط رقابتی منفی) تمرکز دارند. این عادت رفتاری در محیط خانواده نیز زمینه تفاهم، اتحاد و تعهد را فراهم نموده؛ به این نحو است که هوش فرهنگی با انسجام خانوادگی در ارتباط قرار میگیرد.
فرضیه سوم: هوش فرهنگی خانوادههای مهاجر ایرانی با رضایت از زندگی آنها رابطه معنادار دارد.
فرضیه چهارم: هوش فرهنگی خانوادههای مهاجر ایرانی قادر به پیش رضایت از زندگی آنها میباشد.
نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون جدول شماره 4-2 حاکی از آن است که هوش فرهنگی با رضایت از زندگی خانوادههای مهاجر ایرانی رابطه مستقیم معنادار دارد؛ به عبارتی هر چه هوش فرهنگی خانواده های مهاجر ایرانی افزایش یابد به همان میزان رضایت از زندگی آنها نیز بیشتر خواهد شد. همچنین نتایج حاصل از جدول شماره 4-4 حاکی از آن است که رضایت از زندگی خانواده های مهاجر ایرانی توسط هوش فرهنگی آنها قابل پیشبینی می باشد. نتایج حاصل از این یافته تا حدودی با نتایج حاصل از پژوهش تامپسون و همکارانش (2002)، اوتمن و همکاران (2005)، ون داين و همکاران (2007)، پرتو (1389) در یک راستا قرار میگیرد.
در تبیین رابطهی مستقیم بین هوش فرهنگی با رضایت از زندگی باید اذعان داشت افرادی که هوش فرهنگی بالایی دارند، در مواجهه با موانع یا مشکلات یا حتی شکست، بر تلاش خود می افزاید. افراد با انگیزه و مشتاق به دنبال کسب پاداش نیستند و بر مبنای انگیزش درونی خود فعالانه اقدام به برداشتن موانع و انحرافات ادراکی می کنند. رفع این انحرافات ادراکی در محیط خانواده نیز می تواند کارساز باشد و با استفاده از این توانمندی افراد نگرش منفی خود را نسبت به محیط اطراف و اعضای خانواده اصلاح می نمایند و از زندگی خود احساس رضایت میکنند. به علاوه زمانی که افراد با هوش فرهنگی بالا در یک فرهنگ فردگرا وارد می شودند بیشتر احساس رضایت می کنند؛ به این نحو که تحقیقات نشان داده است که در فرهنگهای فردگرا، سطوح بالای احترام به خود و خوش بینی وجود دارد و احترام به خود بالا باعث بهزیستی درونی بالا و رضایت مندی از زندگی میشود. در صورتی که فردگرایی با رقابت جویی همراه باشد، به استرس میانجامد، و این میتواند به کاهش رضایت از زندگی منجر شود. اما در صورتی که فردگرایی با آزادی بیشتر برای پیگیری علایق شخصی همراه باشد، این دو ویژگی فردگرایی میتواند یکدیگر را در تأثیر بر بهزیستی خنثی نمایند (دینر و سو، 2000؛ ترجمهی غضنفری و هاشمی آذر، 1391).
در تبیین احتمالی دیگر میتوان بیان نمود از آنجایی که هوش فرهنگی توانایی تعامل با دیگران و فرهنگهای متفاوت را در افراد موجب می شود این امر منجر به این می گردد که فرد از محیط جدیدی که در آن وارد شده است احساس رضایت و شادی داشته باشد و به واقع احساس و نظر کلي آنان نسبت به جهاني که در آن زندگي مي کنند مثبت و شاد خواهد بود. از سویی دیگر، از آنجا که رضايت را نمي توان بدون توجه به نيازها و برآورده شدن و يا نشدن آنها مورد مطالعه قرار داد. تنها بعد از برآورده شدن نياز است که مسئله رضايت مطرح و احتمالاً قابل سنجش خواهد بود. روان شناسان و جامعه شناسان سعي کرده اند با شناخت نيازها و طبقه بندي آنها در سيستمهاي رتبهبندي گوناگون، الگويي از نيازها و در مراحل بعد، با سنجش رضايت و يا عدم رضايت در صورت برآورده شدن يا نشدن آنها، شاخص هايي تدوين کنند. از آنجا که داشتن هوش فرهنگی بسیاری از نیازهای افراد را مرتفع می سازد، از جمله نیاز به تعامل با اطرافیان، موجب شادی و رضایت از زندگی می گردد. زمانی که افراد هوش فرهنگی برخوردرا باشند بلاتکلیفی که به واسطهی تفاوتهای فرهنگی ایجاد میشود، آنها را آزرده خاطر نخواهد نمود و افراد با استفاده از این هوش از تنوّع فرهنگی آگاهی مییابند و توانایی ایجاد ارتباط با مردم از فرهنگهای متفاوت را در خود تقویت کنند. با رفع شدن این نیاز و توانایی برقراری ارتباط با افرادی از فرهنگهای دیگر و گسترش شبکهی روابط و دوستی، افراد از زندگی خود نیز رضایت بیشتری کسب خواهند نمود. به واقع، در جوامع پیچیده که نیازمند توانایی برقراری ارتباط بیشتر با افراد می باشد فرد برای انتخاب کردن، امکان مقایسهی بیشتری دارد. ممکن است فردی هدفهای مقایسه ای که احترام به خود را افزایش میدهد و در نتیجه باعث بالا رفتن بهزیستی و رضایت از زندگی میشود را انتخاب کند.
همچنین در تبیین این رابطه باید به این نکته اشاره نمود که افراد حین تجربه ی انتقال از یك محیط آشنا به محیط غریب، با چالشهای متفاوتی در یك محیط میان فرهنگی مواجه میشوند. در صورتی که این افراد نتوانند خود را با فرهنگ تطبیق دهند منجر به عدم سازگاری و مناقشه در خانواده نیز می شود و زمینه نارضایتی از زندگی نیز فراهم می شود. اما اگر از هوش فرهنگی برخوردار باشند و بتوانند خود را با ین محیط وفق دهند، محیط جدید برای آنها جذاب، شاد و پر از هیجان خواهد بود که امر منجر می گردد این افراد از زندگی خود رضایت داشته باشند.
در تبیین دیگر باید بیان داشت هوش فرهنگی به عنوان توانایی فرد برای تطبیق با فرهنگهای جدید تعریف می شود. محققان معتقدند هوش فرهنگی در راستای هوش عاطفی و اجتماعی است. هوش عاطفی فرض می کند که افراد با فرهنگ خود آشنا هستند بنابراین برای تعامل با دیگران از روشهای فرهنگی خود استفاده میکنند. هوش فرهنگی جایی خودش را نشان می دهد که هوش عاطفی ناتوان است یعنی در جایی که با افرادی در محیطهای ناآشنا سروکار داریم. در این محیط ناآشنا این هوش به کمک افراد می آید و چنین محیطی را برای آنان جذاب و دوست داشتنی و متفاوت از محیط زندگی سابق نشان می دهد. این محیط ها منجر به این می گردد که آنان در گذراندن اوقات فراغت خویش نیز تغییراتی را به وجود آورند و زمنیه برای سازگاری موفقیت آمیز با تغییر در موقعیت های زندگی و رضایت و شادی از زندگی فراهم گردد.
همچنین در تبیین دیگر این یافته باید بیان نمود که هوش فرهنگی سه بخش و عنصر اساسی دارد: عنصر شناختی، عنصر روانی و انگیزشی، عنصر فیزیکی و رفتاری و عنصر فراشناختی که هر یک به طریقی با رضایت از زندگی در راتباط قرار می گیرند.
عنصر شناختی (ذهن) به مهارتهای تفکر عمومی اشاره دارد که افراد به منظور شناخت چگونگی و چرایی فعالیت در محیطهای جدید از آن استفاده می کنند. این شناخت علاوه بر عقاید و ارزشهای افراد، روشها و رویه هایی را که دیگران برای انجام کار استفاده میکنند را نیز در بر می گیرد. برای بسیاری از مردم یافتن روزنهای به فرهنگهای بیگانه دشوار است؛ اما فردی که از جنبه ذهنی و شناختی دارای هوش فرهنگی نیرومندی باشد، مفاهیم مشترک را زود پیدا می کند. شناخت تفاوتهای فرهنگی ممکن است پرسیدن سئوالی درباره عوامل برانگیزاننده افراد در فرهنگهای گوناگون باشد. یادگیری مفاهیم فرهنگ دیگران به درک و شناخت رفتارهای آنان کمک می کند. به این نحو آگاهی و استفاده از روشها و رویههایی را که آنان برای انجام کار استفاده می کنند منجر استقبال فرهنگ مغایر با چنین فردی می گردد و همچنین منجر به کسب تجارب تازه و رضایتمند شدن از زندگی خواهد شد. این افراد از آنجایی که رضایت از زندگی بالایی دارند، بیشتر علاقهمندند در اجتماع نقشی به عهده بگیرند، وقت فراغت پرشورتری برای خود ایجاد کنند و در فعالیتهای عمومی بیشتر شرکت کنند. دارای روحیه مشارکتی بیشتری هستند و عمدتاً دارای هیجانهای مثبتاند واز ارزیابی مثبت رویدادهای در حال وقوع استقبال میکنند.
عنصر روانی و انگیزشی (قلب دل) به افراد کمک می کند در مقابل موانع پایدار باشند تا بتوانند خود را با فرهنگ دیگران سازگار سازند. این بخش ممکن است مشکلترین یا مبهمترین جزء هوش فرهنگی باشد. ورود به دنیای فرهنگ بیگانه مستلزم غلبه بر یکسری موانع خاص است. داشتن انگیزه و پشتکار و باور قوی در این راه بسیار موثر است. فرهنگها در بسیاری از موارد با همدیگر متفاوت هستند. به عنوان مثال شیوه دست دادن و نشستن در ملاقاتهای کاری از کشوری به کشور دیگر تفاوت دارد. نادیده گرفتن این تفاوتها به مخدوش شدن ارتباطات منجر می شود. گاهی اوقات تعامل افرادی با فرهنگ های متفاوت مثل نزدیک شدن دو آهن ربا با قطبهای یکسان است. بدون داشتن انگیزه کافی، هوش فرهنگی بی مفهوم است. این عنصر توانایی همدل شدن را مدنظر قرار می دهد. تمایل به برقراری ارتباط و استمرار در راه رسیدن به هدف، بزرگترین شکافهای فرهنگی را پوشش میدهد و موجبات رضایت از زندگی را در افراد پدید میآورد. همچنین هوش فرهنگی انگیزشی، یك رویکرد کلیدی در افرادی است که برای یادگیری فرهنگهای جدید انگیزه دارند و بر توانایی انطباقپذیری فرهنگی خود اثرگذارند و بهتر میتوانند با زندگی در خارخ از محل بومی خود سازگاری یابند. افراد با هوش فرهنگی انگیزشی و رفتاری بالاتر تمایل بیشتری برای بروز فعالیتهای شفاهی و یر شفاهی که با کلمات، لحن، اشارات، حالت صورت و زبان بدن آشکار میشوند، دارند. این رفتار به افراد کمك میکند تا آسانتر توسط گروه پذیرفته شوند و در یك محیط میان فرهنگی در روابط میان فردی بهتر پیشرفت کنند که این امر منجر به رضایت از این محیط و رضایت از زندگی فرد میگردد. به علاوه، اگر افراد در مواجهه با موقعيت های چالش برانگيز در گذشته موفق عمل كرده باشند، اعتماد به نفس در آنها افزايش میيابد؛ زيرا اعتماد به نفس هميشه از تبحر در كاری خاص سرچشمه میگيرد. تمايل به برقراري ارتباط و استمرار در راه رسيدن به هدف، بزرگترين شكاف هاي فرهنگي را پوشش میدهد. شخصی كه در برخورد با فرهنگ های ديگر به توانايی های خود ايمان ندارد، اغلب با ناكامی اوليه در برقراری ارتباط، به خصومت و سوء تفاهمات عميقتر رو می آورد. در مقابل، كسی كه انگيزة بالايی دارد، در مواجهه با موانع يا مشكلات يا حتی شكست، بر تلاش خود میافزايد. افراد با انگيزه و مشتاق، به دنبال كسب پاداش نيستند و بر مبنای انگيزش درونی خود، فعالانه اقدام به برداشتن موانع و انحرافات ادراكی میكنند به این شیوه مثبت هیجانها در فرد حضور می یابد و احساسات منفی حذف خواهد شد.
عنصر فیزیکی و رفتاری (جسم) هوش فرهنگی به توانایی فرد برای انجام واکنش مناسب اشاره دارد. رفتار و سلوک فرد باید نشان دهد که به فرهنگ طرف مقابل علاقه دارد و سعی می کند مولفه های فرهنگی آنها را بپذیرد و به آن احترام بگذارد. بسیاری از تفاوتهای فرهنگی، توسط اعمال فیزیکی قابل مشاهده و انعکاس است. شناخت و انگیزه بدون انجام یک واکنش موثر و مناسب ارزش خود را از دست می دهند به همین دلیل، هوش فرهنگی باید دربرگیرنده تواناییها و مهارتهای لازم برای نشان دادن واکنش مناسب با آن فرهنگ باشد. این واکنش مناسب منجر به کنش مطلوب از سوی فرهنگ بیگانه می گردد و به این نحو زمینه همدلی و رضایت از زندگی در آنان فراهمی می شود. به علاوه همچنین افراد با هوش فرهنگی رفتاری بالا، با توجه به دانشی که در رابطه با هنجارها، عادات و مرسومات میان فرهنگها دارند، شباهتها و تفاوتهای میان فرهنگی را درك میکنند و هنگام تعامل با یك فرهنگ جدید با شوك فرهنگی پایینتری مواجه خواهند بود و شادی و لذت بیشتری از زندگی در این فضا خواهند برد.
به علاوه، رفتار و سلوك فرد بايد نشان دهد كه به فرهنگ طرف مقابل علاقه دارد و سعي میكند مؤلفه هاي فرهنگي آنها را بپذيرد و به آن احترام بگذارد. بسياري از تفاوتهاي فرهنگي، توسط اعمال فيزيكي قابل مشاهده و انعكاس است. شناخت و انگيزه بدون انجام يك واكنش مؤثر و مناسب ارزش خود را از دست میدهد و به همين دليل، هوش فرهنگي بايد در بر گيرندة توانايیها و مهارتهاي لازم براي نشان دادن واكنش مناسب با آن فرهنگ باشد. انسان با پذيرش عادات و رفتارهای ديگران، در مسير شناخت و درك بهترفرهنگ آنان قرار گرفته و در مقابل، مورد قبول و اعتماد ساير افراد نيز قرار میگيرد و به این نحو احساس رضایت از زندگی را خواهد داشت.
افراد با هوش فرهنگی فراشناختی بالا، هنگام تلاش برای انطباقپذیری با یك فرهنگ جدید، توانایی بیشتری برای درگیر شدن در فرآیندهای شناختی مراتب بالاتر مثل چگونگی برنامهریزی برای آموزش، حل مشکلات مربوط به یك فرهنگ جدید و ارزیابی و کنترل فعالیتهای خود در فرهنگهای متفاوت را دارند. آنها فقط وابسته به ساختار دانش فعلی یا مبتنی بر عادات رفتاری خود نیستند، بلکه برای ترکیب ادراکات خود از فرهنگ جدید، سعی در کسب دانش از راههای متعددی دارند. بنابراین آنها به خوبی میدانند که به راحتی نمیتوان از کلیشهسازی فرهنگی به عنوان مبنای قضاوت استفاده کرد و فرضیات اولیه ی فرهنگی در محیطهای غیر بومی میبایست مجدداً مورد تأیید قرار گیرند که این امر می تواند زمنیه لذت بردن از این فضای نامأنوس و نهایتا رضایت از زندگی را در آنان فراهم آورد.
افراد با هوش فرهنگی فراشناختی بالاتر هنگام تلاش برای انطباق با فرهنگ های جدید در فرآیندهای شناختی سطح بالاتر درگیر می شوند. مثل اینکه چگونه برای یادگیری فرهنگ جدید برنامه ریزی کنند، در عین حالی که پیشرفت خود را در محیط جدید ارزیابی و بر آن نظارت میکنند. در صورت تطابق موفقیت آمیز وی با فرهنگ بیگانه، قضاوت وی از سعادت و بهروزی و کیفیت زندگی مبتنی بر معیارهای انتخابی نیز مثبت خواهد بود و احساس رضایت از زندگی را تجربه خواهد نمود.
همچنین آنجا که هوش فرهنگی رفتاری به این حوزه مربوط میشود که افراد تا چه حدّ مجموعهای وسیع از مهارتهای رفتاری را دارا هستند و بهصورت کاملاً مناسب میتوانند رفتارهای کلامی را به خوبی رفتارهای غیرکلامی در محیطهای فرهنگی جدید به نمایش بگذارند. زمانی که افراد احساس نمایند دارای مهارت های رفتاری هستند و به خوبی می توانند با افراد فرهنگ های بیگانه ارتباط برقرار نمایند احساس فرد در مورد عملکرد و شرایط زندگیاش نیز رضایت بخش خواهد بود. به علاوه هنگامیکه از افراد خواسته میشود تا رضایت از زندگی خود را ارزیابی کنند، آنان به راهبردهای اکتشافی، عاطفی و دیگر اطلاعاتی که در خاطرشان بهآسانی قابلدسترس باشد، تکیه میکنند. به عبارتی تعهد فرد به یک سری اهداف جهت دستیابی به آن و وجود اهدافی مرتبط با روابط اجتماعی، کار و فعالیت؛ رضایت از زندگی را میسازد؛ به همین جهت زمانی که افراد در فرهنگ بیگانه احساس کنند که می توانند به شیوه موفقیت آمیزی با آن فرهنگ کنار بیایند و خود را در نیل به اهداف موفق ببیند احساس رضایت از زندگی خواهند نمود.
در تبیین دیگر باید بیان داشت هوش فرهنگی بینش های فردی را دربر می گیرد که برای انطباق با موقعیتها و تعاملات میان فرهنگی و حضور موفق در گروههای کاری چندفرهنگی مفید است. احساس موفقیت در همه این زمینه ها که حاصل هوش فرهنگی می باشد منجر به شادکامی و رضایت از زندگی در خانواده ها خواهد شد.
تبیین دیگر میتواند به این نحو باشد افرادی که هوش فرهنگی بالایی دارند به شیوهی موثری در یک زمینهی نوین و متفاوت با زمینه فرهنگی رشد یافته در آن، خود را سازگار می کنند، بدون اینکه هویت فرهنگی خود را کنار بگذارند. این افراد قادر به ارتباط با همکارانشان از همان فرهنگ یا فرهنگ های دیگر هستند و در نتیجه در کسب و کارشان دچار مشکل نمیشوند. به واقع موفقیت در کسب و کار منجر به شادی و رضایت از زندگی خواهد شد.
افرادی با سطح هوش فرهنگی رفتاری میتوانند یک روش مناسب با زمینه های فرهنگی گوناگون درابره رفتارهایی مثل صدا، زبان، احوالپرسی و حرکات اجتماعی داشته بانشد. به طور کلی، رفترا هوش فرهنگی مجموعه ای از پاسخ های منطقی را شامل می شود که در موقعیت های مختلف به کار می آید و متناسب با یک تعامل خاص یا موقعیت ویژه از قابلیت اصلاح و تعدیل برخوردار بوده و باعث ایجاد بهزیستی و شادی و رضایت از زندگی در افراد می شود؛ در نتیجه می توان گفت افراد برخوردار از هوش فرهنگی، از میزان رضایت از زندگی بالاتر و بیشتری بهرهمند خواهند شد.
محدودیتهای پژوهش
- اولین محدودیت جدید بودن سازه هوش فرهنگی می باشد و به طورطیبعی، مطالعات اندکی درمورد آن انجام شده است. این مبانی نظري محدود بر ارایه یک تعریف جامع و به دنبال آن روایی این مفهوم اثرگذار بوده است. براي به حداقل رساندن این محدودیت تلاش شد در مرور مبانی نظري تحقیق حاضر، به مطالعات قابل اتکا در زمینه هوش فرهنگی استناد شود
- با توجه به اینکه پژوهش حاضر بر روی افراد مهاجر در کشور های نروژ، کانادا، هلند و آلمان پرداخته است انجام شده است؛ لذا، در تعمیم یافته های آن به دیگر کشورها باید جانب احتیاط را رعایت نمود؛
- خودگزارشی بودن ابزار سنجش پژوهش، از دیگر محدودیت های تحقیق حاضر می باشد که نیازمند توجه است؛
- از آنجا که موضوع خانه و خانواده جزء حریم خصوصی و از موضوعات حساس پژوهشگری میباشد؛ لذا، محافظه کاری برخی از زنان و نگرانی آنان در مورد پخش شدن اطلاعات گاهاً همکاری آنان با پژوهشگر را محدود مینمود و جلب اعتماد آنان از محرمانه ماندن اطلاعات و اینکه هیچ پرسشنامهای نیاز به قید نام آنان نمیباشد، روند انجام پژوهش را کند نمود؛
پیشنهادهای پژوهش
پیشنهادهای کاربردی
در راستای یافتههای پژوهش و رابطهی مثبتی که بین هوش فرهنگی با انسجام خانوادگی و رضایت از زندگی وجود دارد پیشنهاداتی چند ارائه میگردد از جمله:
- برگزاری کارگاههای آموزشی برای خانوادههایی که قصد مهاجرت به خارج از کشور را دارند، جهت بالا بردن سطح آگاهی آنها در زمینه تفاوت های فرهنگی و نحوه سازگاری و پذیرش این تفاوتها در عین حفظ هویت فرهنگی خویش؛
- برنامههای آموزشی پیشرفتهی هوش فرهنگی میتوان به مطالعههای موردی یا طراحی کارگاههایی برای توسعهی استراتژیهای هوش فرهنگی و تدوین برنامه های کنترلی در این خصوص اشاره کرد که باعث می شوند افراد آمادگی کافی برای مواجهه با موقعیتهای گوناگون و تجربهی مسائل و مشکلات متفاوت از بسترهای فرهنگی متنوع را دارا باشند؛
- افراد مهاجر باید جهت تقویت هوش فرهنگی خود نیز اقداماتی انجام دهند؛ در شروع تلاش برای تقویت این هوش پس از دریافت اطلاعات لازم، باید نقاط ضعف و قوت خود را بشناسند و با استفاده از تستهای مختلف در پی اندازه گیری هوش فرهنگی خود برآیند و متناسب با نقاط ضعف خود در هر یک از ابعاد چهارگانه برنامههای آموزشی لازم را انتخاب نماید؛
- پیشنهاد میشود در نظام آموزشی کشور احترام به سایر فرهنگها در نظر گرفته شود و جنبههای مثبت سایر کشورها آن طور که شایسته است مطرح شود.
پیشنهادهای پژوهشی
- استفاده از ابزار دیگری غیر از پرسشنامه (به عنوان نمونه مصاحبه) احتمالا بتواند پژوهشگران بعدی را به نتایج عمیقتری نائل گرداند؛
- پیشنهاد میشود سایر پژوهشگران به بررسی و مقایسه سایر خصوصیات و ویژگیها مانند رضایت زناشویی، رضایت از زندگی و غیره در افراد مهاجر و غیرمهاجر را بررسی نمایند؛
- پیشنهاد میشود در پژوهشهای بعدی پژوهشگران متغیر واسطهای را بین هوش فرهنگی با انسجام اجتماعی و رضایت از زندگی قرار دهند (مانند سازگاری اجتماعی و ...)؛
- سنجش هوش فرهنگی و ارتباط آن با سنجش سایر متغیرها مانند هوش هیجانی، تحصیلات، جنس و ... از دیگر پیشنهادهای پژوهشی تحقیق پیش رو می باشد.
منابع
منابع فارسی
آقابابايی، ناصر. (1386). هوش هيجانی، روانشناسی معرفت، سال شانزدهم، ش 119.
ابوالقاسمی، عباس. (1390). ارتباط تابآوری، استرس و خودکارآمدی با رضایت از زندگی در دانشآموزان دارای پیشرفت تحصیلی بالا و پایین. فصلنامه مطالعات روانشناختی. 3(7). 151-131.
احمدیپور، محمدرضا. (1389). مديريت فرهنگی، روزنامه تفاهم، هشتم دیماه.
ازکمپ، استوارت. (1386). روانشناسی اجتماعی کاربردی، ترجمه فرهاد ماهر، تهران: به نشر. (سال انتشار به زباناصلی وجود ندارد).
اسلامي نسب، علي (1373). روانشناسي سازگاري (چگونه با خود، طبيعت و اجتماع سازگار شويم) (چاپ اول). تهران: چاپ و نشر بنياد.
افشاری، سمانه. (1386). بررسی رابطه بین حمایت اجتماعی ادراک شده، عزت نفس و عوامل شخصیتی با رضایتمندی از زندگی دانشجویان، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبائی.
باقريزاده، سيد محمد (1375). فرهنگ سازمان در قلمرو و بالندگي سازمان. ماهنامه تدبير، ش 63.بامدادی، جلال و بهرام صالح صدقپور(1377). هوش چيست؟ لوح، ش 3 .
پاشاشريفی، حسن(1376) .نظريه و كاربرد آزمون های هوش و شخصيت. تهران: سخن.
تقربی، زهرا؛ شریفی، خدیجه؛ سوکی، زهرا؛ تقربی، لیلا. (1391). روانسنجی فرم کوتاه پرسشنامه رضایت از زندگی در دانشجویان دانشکده پرستاري و مامایی. مجله دانشگاه علوم پزشکی قم،
توماس، دیوید.سی؛ اینکسن،کر (2004). مهارتهاي انسانی براي کسب و کارهاي جهانی: هوش فرهنگی، ترجمه ناصر میرسپاسی، احمد ودادي و اعظم دشتی(1388) چاپ اول، تهران :میثاق
جوشن لو، محسن ؛ رستمی،رضا (1388). روان شناسی بین فرهنگی،چاپ اول،تهران: ارجمند.
حجازی، الهه؛ صادقی، ناهید و شیرزادیفرد، میثم. (1392). رابطه باورهای اساسی و ادراک از روابط والدینی با بهزیستی ذهنی دانشآموزان. فصلنامه روانشناسی مدرسه. 2(4). 61-43.
حجت شمامی، کورش؛ زربخش بحری، محمدرضا. (1395)، رابطه انسجام و انعطاف پذیري خانواده با خودمتمایزسازي در دانش آموزان دوره متوسطه پسر شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تنکابن.
خاشع، وحید؛ مستمع،محمد (1390).هوش فرهنگی مدیران، عامل کلیدي موفقیت در مدیریت سازمان هاي هزاره سوم، ماهنامه مهندسی فرهنگی، سال پنجم، شماره 52-51.
خدابخش، روشنک؛ مهاجر بادکوبه، مرضیه و نیکآذین، امیر. (1392). ویژگیهای روانسنجی مقیاس چندبعدی رضایت از زندگی در دانش آموزان مقطع راهنمایی شهر گرگان: بررسی تفاوتهای جنسیتی و سنی. فصلنامه مطالعات روانشناختی. 9(1). 144-121.
داودی، ایران؛ مزارعی کاسکانی، رقیه و مهرابی زاده هنرمند، مهناز. (1393). مهارت اجتماعی، رضایت از زندگی و منبع کنترل در دانشآموزان عادی و کمشنوا. مجله شنواییشناسی. 23(2). 73-66.
دینر، اد و سو، یونکوک. (1389). فرهنگ و بهزیستی درونی. ترجمهی فیروزه غضنفری و ژانت هاشمی آذر. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. (2000).
رحمانی، زین العابدین ؛تهرانی پور، رضا (1388). هوش فرهنگی ؛ نیاز مدیران امروزي، نشریه صنعت خودرو،سال دوازدهم،شماره12.
رضاپور، یوسف؛ فتحی، آیتاله؛ سرداری، مرضیه و شیرعلیپور، اصغر. (1390). بررسی رابطه دینداری و وضعیت اقتصادی – اجتماعی دانشجویان با رضایت از زندگی: با تعدیل گری مؤلفههای سلامت روانی. فصلنامه علمی پژوهشی روانشناسی دانشگاه تبریز. سال پنجم. (19). 89-69.
شریعتمدار، آسیه. (1391). تدوین برنامه آموزش هشیاری افزایی وجودی و هشیاری افزایی مبتنی بر اخلاق اسلامی و مقایسه اثربخشی آنها بر افزایش رضایت از زندگی. پایاننامهی دکتری. دانشگاه علامه طباطبائی.
شیخی، منصوره؛ هومن، حیدر علی؛ احمدی، حسن؛ و سپاهمنصور، مژگان. (1390). مشخصههای روانسنجی مقیاس رضایت از زندگی. اندیشه و رفتار. 5(19). 29-17.
عسکری، سعید؛ کهریزی، سمیه و کهریزی، مریم. (1392). نقش خودکارآمدی و رضایت از زندگی در پیشبینی عملکرد تحصیلی دانشآموزان دختر سال سوم دوره متوسطه شهر کرمانشاه. فصلنامه روانشناسی مدرسه. سال دوم. (2). 126-110.
عیسیزادگان، علی؛ شیخی، سیامک و اسدی مجره، سامره. (1393). مقایسه شادی و رضایت از زندگی در تیپهای شبانهروزی. مجله پزشکی ارومیه. (109). 20-12.
غبیشاوی،امین. (1389). رابطه انسجام و انعطافپذیری خانواده با سازگاری اجتماعی در دانشآموزان سال اول دبیرستان شهر بندر امام خمینی(ره)، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد مرودشت.
فياضی، مرجان؛ جاننثار احمدی، هدی. (1385) هوش فرهنگی؛ نياز مديران در قرن تنوع تدبير، سال هفدهم، ش 172.
فیضی، سمیرا. (1389). مقایسه هوش فرهنگی داوطلبان ورزشی دختر و پسر دهمین المپیاد فرهنگی -ورزشی دانشجویان کشور، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته مدیریت ورزشی، دانشگاه تهران.
قدم پور،عزت االله؛ مهرداد،حسین؛ جعفري، حسنعلی. (1390). بررسی رابطه ي بین ویژگی هاي شخصیتی و هوش فرهنگی کارکنان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگري استان لرستان، فصلنامه روان شناسی تربیتی،سال دوم،شماره اول،صص10-18.
قمری، محمد. (1392). رابطه مؤلفههای سرمایه اجتماعی و تعارض والد – نوجوان در بین نوجوانان. پژوهشهای روانشناسی اجتماعی. 3(11). 70-59.
کجباف، محمدباقر؛ سجادیان، پریناز؛ کاویانی، محمد و انوری، حسن. رابطهی سبک زندگی اسلامی با شادکامی در رضایت از زندگی دانشجویان شهر اصفهان. روانشناسی دین. سال چهارم. (4). 61-74.
كفاشي، ام ليلا. (١٣٩٢). تأثير آموزش مهارت ابراز وجود به شيوه گروهي برسازگاري اجتماعي و مهارت هاي اجتماعي دانش آموزان دختر، گزارش اقدام پژوهي، اداره كل آموزش و پرورش استان مازندران
كوثری، مسعود و سيد محمود نجاتی حسينی(1379). مشاركت فرهنگی، تهران: آن کاظمی، معصومه. (1387). بررسی ارتباط هوش فرهنگی و عملکرد کارکنان جامعه المصطفی العالمیه، پایان نامه کارشناسی ارشد، رشته مدیریت دولتی، دانشگاه تهران.
کیامرثی، آذر و ایلبیگی قلعه نو، رضا. (1391). ارتباط احساس پیوستگی و نارسایی هیجانی با رضایت از زندگی در دانش آموزان دختر دارای نشانههای ADHD. مجلهی روانشناسی مدرسه. 2(1). 92-76.
گوداشتاين، لئوناردديويد و لانيون، ريچارد آي (1995) ارزيابي شخصيت، (سيامك نقشبندي، مترجم). تهران: نشر روان.
مشبکی، اصغر و راموز، نجمه. (1385). هوشفرهنگی اکسیر موفقیت مدیران در کلاس جهانی، مجله علمي و پژوهشي اقتصاد و مديريت، ش.3.
مظفری، شهباز(1382). همبسته های شخصیتی شادمانی ذهنی براساس الگوی پنج عاملی در میان دانشجویان دانشگاه شیراز، پایان نامه کارشناسی ارشد.دانشگاه شیراز
نقدي، هادي، اديب راد، نسترن و نوراني پور، رحمت اله. (١٣٨٩). اثربخشي آموزش هوش هيجاني بر پرخاشگري و سازگاري اجتماعي دانشجويان پسر سال اول .بهبود (فصل نامه علمي پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي كرمانشاه)، سال چهاردهم، شماره سوم
لطفآبادی، حسین. (1390). روانشناسی رشد 2. تهران: انتشارات سمت.
ليورمور، ديويد(1390) رهبری با هوش فرهنگی رمز جديد موفقيت. ترجمه سوسن علائی. اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی
نائيجی، محمدجواد و منصوره عباس علیزاده. (1386). هوش فرهنگی سلازگاری با ناهمگون ها، تدبير سال هجدهم، ش 181.
نوری ثمرین، شهرام؛ خرم بیاتیانی، غلامرضا و سراجخرمی، ناصر. (1392). بررسی رابطه کمالگرایی با رضایت از زندگی و پرخاشگری در بین دانشآموزان دبیرستانی. فصلنامه پژوهشهای نوین روانشناختی. (31). 219- 201.
منابع لاتین
About the MSCEIT (n.d). Retrieved January 4, 2005. from: www. emotionaliq. Com.
Ang. S., Van Dyne, L., Koh, C. & Ng, K.Y. (2004). The measurement cultural intelligence,working Paper, presented at the Academy of management symposium on Cultural Intelligence in the 21 st century, New Orleans, LA.
Ang, Soon; Linn Van Dyne & Christine Koh (2007). Cultural Intelligence: itsMeasurement and Effects on Cultural Judgement and Decision Making, Cultural Adaptation and Task Performance.
Ang, Soon & Van Dyne,Linn.(2008) , conceptualization of Cultural Intelligence, Defiition, Distinctiveness, and Nomological Network.
Bayani, A.A., A.M. Koocheky, and H. Goodarzi (2007). The reliability and validity of the satisfaction with life scale. Journal of Iranian Psychologists; 3(11).
Benton, Graham & Timothy Lynch (2009). Globalization Cultural Intelligence and Maritime Education. California State University.
Boring, E.G. (1953). “The Role of Theory in Experimental Psychology”. TheAmerican Journal of Psychology.
Bastuga, Gülsüm; Dumana ,Savas. (2010). Examining life satisfaction level depending on physical activity in Turkish and German societies. journal of Procedia Social andBehavioral Sciences. 2; 4892–4895
Center for Leadership & Cultural Intelligence: The CLCI Team. Cci.ntu.edu.sg.Retrieved June 12, 2011. From: www.wikipedia.org
Cultural Intelligence. Retrieved June 12, 2011. from: www.wikipedia.orgEarley, P.C. & Mosakowfski (2004). “Cultural Intelligence”. Harvard Business Review,October, P.1325-.
Cummins. R. A, & Nistico. H. (2002). Maintaining life satisfaction: The role of positive cognitive bias. Journal of happiness studies. 3. 37-69.
Diener, E., et al. (1985). The Satisfaction With Life Scale. Journal of PersonalityAssessment; 49(1).
Diener. E. (2000). Subjective well-being. The science of happiness and a proposal for a national index. American Psychologist. (55). 34-43.
Diener. E, Seligman. M. E. P. (2004). Beyond money toward an economy of well-being. Psychological science in the public interest. 5(1). 1-31.
Early, P.C. and Ang, S. (2003). Cultural Intelligence: Individual interactions across cultures, Stanford University Press, Stanford.
Diener. E, & Diener. M. (2009). Cross-cultural correlates of life satisfaction and self-esteem. Journal of Personality and Social Psychology. 68. 653-663. (http://link .springer .com/chapter/ 10.1007/978-90-481-2352-0_4#page-2)
Earley, P.C. & S. Ang (2003). Cultural Intelligence: Individual Interactions acrossCultures. Stanford, CA. - Hermann Ebbinghaus, Human Intelligence. Retrieved July 25, 2007. From: www. indiana.edu
Funk. B, Hubner. S, & Valios. R. (2006). Reliability and validity of a brief life satisfaction scale with a high school sample, Journal of happiness studies. 8. 41-54.
Garcia , Danilo ; Rosenberg B ,Patricia; Siddiqui,Anver. (2010). The effect of temporal distance on adolescents’ judgments of life satisfaction. Journal of Adolescence. 1-7.
Haybron. D. (2007). Life satisfaction, ethical reflection and the science of happiness. Journal of happiness studies. 8. 99-138.
Manning, T.T. (2003). “Leadership across Cultures: Attachment Style Inflences”,Journal of Leadership and Organizational Studies, Vol.9, No.1, P.2032-.
Malkoc. A. (2011). Big five personality traits and coping styles predict subjective wellbeing: A study with a Turkish sample. Procedia social and behavioral sciences. 12. 426–435.
Otmane, A. O. & Van D Vijver, F.R.(2005).“The role of demography variable and acculturationattitudes in predicting sociocultural and psychological adaptation in Moroccans in the Netherlands”. International Journal of Intercultural Relations, Vol. 29, pp. 251-272.
Peterson, B. (2004). Cultural Intelligence: A Guide to Working with People fromOther Cultures.
Robert, L. Katz (1974). “Skills of an Effective Administrator Harvard”. BusinessReview, Sep-Oct.
Rode. J. C, Arthaul-Day. M. L, Mooney. C. H, Near. J. P, Baldwin. T. T, Bommer. W. H, & Rubin. R. S. (2005). Life satisfaction and student performance, Academy of management learning and education, Journal of social behavior and Personality.4(3). 421-433.
Ryan. R, M & Deci. E. l. (2001). On happiness and human potentials: A review of research on hedonic and eudaimonic well-being. Annual review of psychology. 52. 141-166.
Ryff. C. D. (1989). Happiness is every-thing, or is it? Explorations on the meaning of psychological well-being. Journal of personality and social psychology. 57. 1069-1081. (http://psycnet.apa.org/index.cfm?fa=buy.optionToBuy&id=1990-12288-001)
Ryff. C. D, & Singer. B. (1989). The contours of positive human health. Psychological Inquiry: An international journal for the advancement of psychological theory. 9(1). 1-28.
Samani,S., 2002Causal Model of family cohesion, independency and psychological adjustment, PhD dissertation, University of Shiraz, Shiraz., (Persian)
Shakeri. Sh, 2004The effect of family flexibility on mental health of students in high school in Shiraz, Master degree dissertation , University of Shiraz, Shiraz., (persian).
Stephanie, L., , 2013 The influence of family therapy on flexibility and cohesion among family members seekingmale residential treatment for adolescent and young adult substance abuse. Thesis (Ph. D.) , University of Louisiana at Monroe.
Tan, Joo-seng (2004). “Cultural Intelligence and the Global Economy”. LIA: Vol.24(November/December).
The Cultural Intelligence Center. Retrieved 2005- 2011. From: www.cultutalq.comThomas, David C. (2005). “Cultural Intelligence”. PPT.
Thompson, S. & et al.(2002). “Thesocial and cultural context of the mental healthof Filipinas inQueensland”. Australian andNew Zeland Journal of Psychology, Vol. 36,pp. 681-687.
Thomas, D.C. & K. Inkson (2003). Cultural Intelligence: People Skills for GlobalBusiness. San Francisco: Berrett, Koehler Publishers
Tsai,T.& Lawrence,N.(2011). The relationship between cultural intelligence and cross-cultural adaptation of international students in Taiwan. International conference on management (ICM).
Vedadi1 ,A., Kheiri,B., Abbasalizadeh.M.(2010). The relationship between cultural intelligence and achievement: a case study in an Iranian company.Iranian Journal of Management Studies (IJMS) ,3(3) : 25 - 40.
Van Dyne, Lin – Ang, Soon, (2005) , “Cultural Intelligence: An Essential apability or Individuals in Contemporary Organizations”, Global Edge. Msu. Edu.
vandeleur. C. L., jeanpretre. N., perrez, M., schoebi, D., Cohesion, Satisfaction With Family Bonds, and Emotional Well-Being in Families With Adolescents "Journal of Marriage and Family" ,2009, 71, 1205 –1219.
Wu, C.-H., L.H. Chen, and Y.-M. Tsai, (2009). Longitudinal invariance analysis of the satisfaction with life scale. Personality and Individual Differences; 46(4) : 396-4.
Zare.M , Samani.S). The role of family flexibility and cohesion in children's goal orientation, Jurnal of family research. 2008 no :13 ,17-36. (persian)
Zhao. J, Wang. Y,& Kong. F. )2014). Exploring the mediation effect of social support and self-esteem on the relationship between humor style and life satisfaction in Chinese college students. Personality and individual differences. 64.126–130.
پیوست ها
-520700393700جنسیت سن: شغل: وضعیت تاهل: تحصیلات:00جنسیت سن: شغل: وضعیت تاهل: تحصیلات:پرسشنامه رضایت از زندگی
ردیفسوالاتکاملاً مخالفممخالفمکمی مخالفم نه موافقم نه مخالفکمی موافقمموافقمکاملاً موافقم533401250940012345671در اکثر مواقع زندگي من «ايده آل» است.2شرايط زندگي من بسيار عالي است.3من از زندگي خود رضايت دارم.4تا به حال چيزهاي مهم مورد نظرم را در زندگي به دست آورده ام.5من و مادرم احساسات همدیگر را کاملا درک می کنیم.
سوالاتکاملاً مخالفممخالفمکمی مخالفم نه موافقم نه مخالفکمی موافقمموافقمکاملاً موافقم12345671هنگام ارتباط با افرادی از فرهنگ های متفاوت، آگاهانه از دانش فرهنگی خود بهره می برم. 2هنگام رو به رو شدن با افرادی از فرهنگ های متفاوت، دانش فرهنگی خود را هماهنگ می کنم. 3 در تعامل با افرادی که دارای فرهنگ های متفاوت هستند، نسبت به دانش فرهنگی مورد استفاده خود، آگاهم.4هنگام تعامل با افراد فرهنگ های متفاوت، صحت دانش فرهنگی خود را وارسی (چک) می کنم. 5من با نظام های اجتماعی و آموزشی فرهنگ های دیگر آشنا هستم. 6با قواعد زبان ها و لهجه های دیگر آشنا هستم (برای مثال از لحاظ لغت، گرامر).7نسبت به ارزش های فرهنگی و باورهای مذهبی فرهنگ های دیگر آگاهی دارم. 8سنت های ازدواج در سایر فرهنگ ها را می شناسم.9نسبت به هنر و صنایع دستی فرهنگ های دیگر شناخت دارم. 10با قواعد ابزار رفتار های غیر کلامنی در فرهنگ های دیگر آشنا هستم.11 از گفتگو و روبه رو شدن با افرادی از فرهنگ های دیگر لذت می برم12 اطمینان دارم که می توانم با شرایط فرهنگ های دیگر خو بگیرم.13مطمعنم که می توانم استرس های ناشی از سازگاری با فرهنگ های دیگر را کنترل و رفع نمایم. 14 از زندگی در فرهنگ هایی که برایم نا آشناست لذت می برم.15مطمعنم که می توانم استرس های ناشی از سازگاری با فرهنگ های دیگر را کنترل و رفع نمایم. 16 در صورت ضرورت در گفتگو با افرادی که از سایر فرهنگ ها، رفتار کلامی (برای مثال لهجه، تن صدا) خود را تغییر می دهم. 17 در تعامل با افرادی از سایر فرهنگ ها، متناسب با موقعیت، از مکث و سکوت مناسب با آن فرهنگ استفاده می کنم. 18 در صورت ضرورت هنگام گفتگو و رو به رو شدن با افرادی از سایر فرهنگ ها، سرعت صحیت کردن خود را تغییر می دهم. 19در صورت ضرورت وقتی که با افرادی از سایر فرهنگ ها رو به رو می شوم، رفتار های غیر کلامی خود را تغییر می دهم.20 در صورت ضرورت هنگام صحبت کردن با افرادی از سایر فرهنگ ها، حالت های چهره ام را تغییر می دهم.
پرسشنامه هوش فرهنگی
پرسشنامه انسجام خانواده
ردیفسوالاتکاملاً مخالفممخالفمنظری ندارمموافقمکاملاً موافقم5334012509400123451مادرم، رابطه سخت گیرانه ای بامن دارد.2پدرم، رابطه سخت گیرانه ای بامن دارد.3در تصمیم گیری ها، همیشه با مادرم مشورت می کنم.4در تصمیم گیری ها، همیشه با پدرم مشورت می کنم.5من و مادرم احساسات همدیگر را کاملا درک می کنیم.6من و پدرم احساسات همدیگر را کاملا درک می کنیم.7دوست دارم کارها را بدون کمک والدینم انجام دهم.8من و پدرم وقت زیادی را با همدیگر می گذرانیم.9من و مادرم وقت زیادی را با همدیگر می گذرانیم.10من و پدرم رابطه نزدیکی داریم .11من و مادرم رابطه نزدیکی داریم .12دوست دارم در کنار والدینم باشم.13وقت کمی را با مادرم می گذرانم.14وقت کمی را با پدرم می گذرانم.15من و مادرم نمی توانیم احساسات یکدیگر را درک کنیم.16من و پدرم نمی توانیم احساسات یکدیگر را درک کنیم.17با مادرم خیلی صحبت می کنم.18با پدرم خیلی صحبت می کنم.19من و مادرم علاقه مندی های مشترکی داریم.20من و پدرم علاقه مندی های مشترکی داریم.21با مادرم احساس صداقت و دوستی می کنم.22با پدرم احساس صداقت و دوستی می کنم.23همیشه خودم به تنهایی و بدون مشورت با والدینم تصمیم گیری می کنم.24پدر و مادرم همدیگر را درک می کنند.25دوست دارم جدا از والدینم زندگی کنم.26پدر و مادرم زیاد به همدیگر نزدیک نیستند.27من به مادرم خیلی وابسته هستم.28من به پدرم خیلی وابسته هستم.
Abstrac.
The purpose of this study was to investigate the relationship between cultural intelligence and family cohesion and satisfaction with the life of Iranian immigrant families. The statistical population of this study included Iranian immigrant families who immigrated to Sweden, Germany, the Netherlands, Norway and Canada. For this purpose, 101 families were identified as our statistical population. Data collection tools in this research are Cultural Intelligence Scale, Family Cohesion Questionnaire, and Cultural Intelligence Questionnaire. To analyze the data from descriptive and inferential levels, the descriptive mean and standard deviation of the research variables and the inferential level were used to test the significance of the correlation coefficient of simple regression analysis and was evaluated using SPSS software. The results of this study show that the cultural intelligence of Iranian immigrant families has a meaningful relationship with family cohesion and satisfaction with their lives. The cultural intelligence of Iranian immigrant families can significantly predict family cohesion and their life satisfaction. BeKeyword: Cultural Intelligence, Life Satisfaction, Family Cohesion, Immigrant
ISLAMIC AZAD UNIVERSITY
MARVDASHT BRANCH
Faculty of educational science and psychology
Thesis for receiving (M.A) Water Resource Engineering
Title:
The Relationship of Cultural Intelligence with Family Coherence and Satisfaction with the Life of Iranian Immigrant Families
Thesis Advisor:
Z.Ghaderi (Ph.D)
By:
Shahrbanoo Ostovari
Summer 2018