Loading...

پیشینه و مبانی نظری نیمرخ روانی و شخصیت

پیشینه و مبانی نظری نیمرخ روانی و شخصیت (docx) 30 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 30 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

نیمرخ روانی و شخصیت روانشناسان براي كليت افراد و تفاوت هاي فردي اهميت خاصي قائل هستند و کليت روان فرد را يکي از معيارهاي شناسايي تفاوت هاي بين افراد مي دانند. به منظور شناخت کليت روان افراد و تفاوت هاي فردي از مفهوم نیمرخ روانی و همچنین شخصيت استفاده مي کنند. اگرچه روانشناسان شخصيت وجود شباهت‌هاي بين افراد را قبول دارند، توجه آنها بيشتر به تفاوت‌هاي افراد معطوف است. چرا عده اي موفق و عده‌اي ناموفق هستند؟ چرا برداشت هاي افراد از امور متفاوت است؟ تنوع استعدادها ناشي از چيست؟ چرا عده‌اي به بيماري هاي رواني دچارند ولي ديگران در همان شرايط سالمند؟ هر انسان و رويدادي در نوع خود منحصر به فرد است. با وجود اين، بين بسياري از انسان ها و رويدادهاي زندگي آنها آن قدر شباهت وجود دارد كه مي‌توان نكات مشتركي را در نظرگرفت و درست همين الگوهاي رفتاري است كه روانشناسان شخصيت در پي درك آن هستند (پروين، 1381). نظريه‌هاي شخصيت از زمان يونان باستان آغاز شده است و از آن زمان تاكنون نظريه‌هاي گوناگوني با گرايش ها و زمينه‌هاي تفاوت شخصيت انسان عرضه شده است. بنابراين، بديهي است كه با توجه به زمان و شخصيت خود روانشناس، از شخصيت تعاريف متفاوتي ارائه شود كه هر يك از اين تعاريف بر رفتارهاي متفاوتي تكيه دارد و روش هاي مختلفي را اقتضاء مي‌كند. اين تعاريف ممكن است عيني تر و يا انتزاعي تر باشد. تعاريف مي‌توانند رويدادهايي را تشريح كنند كه در درون افراد مي‌گذرد و يا چگونگي تعامل آنها با يكديگر را مدنظر قرار مي‌دهند. همچنين مي‌توانند عاملي را توصيف كنند كه مستقيماً قابل مشاهده است و يا از آن استنباط مي‌شود و ممكن است خصوصياتي را تشريح كنند كه از آن عده اي خاص باشد و يا به توصيف ويژگي‌هايي بپردازند كه اكثريت يا همه افراد را مربوط مي‌شود. در تعريف شخصيت بايد چند نكته را در نظر گرفت: 1) هر فردي از نظر ويژگي هاي شخصيتي يگانه و بي همتاست (هيچ دو فردي از نظر خلق و علايق و رفتار كاملاً مشابه نيستند). 2) افراد در همه موقعيت ها به شيوه يكساني عمل نمي‌كنند يعني رفتار شخص ممكن است از موقعيتي به موقعيت ديگر متفاوت باشد. 3) گرچه هر فرد يگانه و بي همتاست اما در رفتار آدمي وجه اشتراك قابل ملاحظه‌اي وجود دارد (هر چند در جزئيات رفتار آدمي تفاوت‌هاي ديده مي‌شود بيشتر مردم الگوهاي رفتاري نسبتاً ثابتي دارند) (گروسي و همكاران، 1380). 2-7-1- نظريه مك كري و كوستا درباره ابعاد شخصيت بهنجار نظريه مك كري و كوستا درباره ابعاد شخصيت يک ديدگاه جديدي است که در آن بر وجود پنج بعد براي شخصيت تاکيد شده است. الگوي پنج عاملي فرض مي‌كند كه شخصيت بهنجار مفهومي چند بعدي است كه در مجموع از پنج بعد اساسي تشكيل يافته است (مک کري و کوستا، 1381). نوروزگرايي: وجود نوروزگرايي مانع سازگاري افراد مي شود. در مردان داراي نمرات بالا در نوروزگرايي مستعد داشتن عقايد غيرمنطقي هستند و كمتر قادرند تكانش هاي خود را كنترل كرده و خيلي ضعيف تر از ديگران با استرس كنار مي آيند. افرادي كه نوروزگرايي پاييني دارند داراي ثبات عاطفي بوده و معمولاً آرام، معتدل و راحت هستند و قادرند كه با موقعيت هاي فشارزا بدون آشفتگي يا هياهو روبرو شوند (گروسي، 1380). و دو عامل روان رنجورخويي و روانپريشي با ناراحتي هاي روانشناختي مرتبط هستند (كاوياني، 1382). برون گرايي: برون گراها داراي ويژگي هائي چون: ريسك پذيري، فعاليت بالا، هيجان خواهي، ماجراجويي، شاد خويي، شوخ طبعي، سرزندگي ، با انرژي و پر حرف هستند. و معمولاً به عنوان اشخاص خونسردي توصيف مي‌شوند كه نمي‌توانند احساسات شان را به اندازه درون‌گراها كنترل كنند. مشخص شده است كه سطح بالاي برون گرايي و سطح پايين روان رنجورخويي با رفتارهاي سازگار و سلامت روانشناختي مرتبط مي باشد (شولتز و شولتز، 1386). تجربه پذيري (انعطاف پذيري): عناصر انعطاف پذيري شامل تصور فعال، احساس زيبا پسندي، توجه به احساسات دروني، تنوع طلبي، كنجكاوي ذهني و استقلال در قضاوت مي باشد. افراد منعطف هم درباره دنياي دروني و هم درباره دنياي بيروني كنجكاو هستند و زندگاني آنها از لحاظ تجربه غني است. آنها مايل به پذيرش عقايد جديد و ارزش هاي غير متعارف بوده و بيشتر و عميق تر از اشخاص غيرمتعارف هيجان هاي مثبت و منفي را تجربه مي كنند (گروسي، 1380). همسازي (مطبوع/دلپذير بودن): همانند برون گرايي، دلپذير بودن بعدي از تمايلات بين فردي است. يك فرد دلپذير اساساً نوع دوست است، او نسبت به ديگران همدردي كرده و مشتاق است كه كمك كند و باور دارد كه ديگران نيز متقابلاً كمك كننده هستند. در مقابل فرد غيردلپذير، ستيزه جو، خودمدار و شكاك نسبت به ديگران بوده و رقابت جو است تا همكاري كننده دلپذير بودن صفات همكاري و اعتماد را مي‌سنجد، همچنين نشان دهنده صفات زير نيز مي‌باشد: رك گويي، نوع دوستي، دلرحم بودن، تواضع (گروسي، 1380). وظيفه شناسي (با وجدان بودن): افراد باوجدان، هدفمند، بااراده و مصمم مي باشد. افراد موفق، موسيقيدانان بزرگ و ورزشكاران بنام اين صفت را در حد بالا دارند. برخي اين عامل را تمايل به موفقيت ناميده اند. اساساً نمره بالا در وظيفه شناسي با موفقيت شغلي همراه است. نمره پايين در آن ممكن است موجب شود فرد از دقت لازم اجتناب کند و از پاكيزگي زياد اجتناب كند. افراد با نمره بالا در اين بعد، بسيار وظيفه شناس، دقيق، خوش قول و مطمئن هستند (کاوياني، 1382). 2-8- اختلال شخصيت بر طبق آنچه در نسخه چهارم راهنماي تشخيصي و آماري تجديدنظر شده (DSM-IV-TR) آمده است، اختلال شخصيت عبارت است از: «يک الگوي با دوام و پايدار از رفتار و تجربه دروني که به طور قابل ملاحظه‌اي با انتظاراتي که از شرايط فرهنگي فرد وجود دارد متفاوت باشد، فراگير و غيرقابل انعطاف باشد، شروع آن به دوران نوجواني يا اوايل بلوغ برگردد، در طول زمان پايدار باشد و به ناراحتي يا آسيب‌ديدگي روحي منجر گردد.» به دليل آن که اين اختلالات، مزمن و فراگير هستند. مي‌توانند به اختلال جدّي در کارکرد و زندگي روزمره بيانجامند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال هاي شخصيت دهها سال است كه براي بررسي روان شناختي، منبع جالبي فراهم آورده اند زيرا كه آنها ثبات و استحكام چنان نيرومندي به شخصيت و رفتار مي بخشند كه در طول زمان و مكان ادامه مي يابند. اختلال هاي شخصيت اساساً اختلال هاي صفات هستند، اختلال هايي كه در گرايش فرد به درك پاسخ دهي به محيط به شيوه هاي ناسازگارانه انعكاس مي يابند (ديويسون، 1384). در کار گروه بخش شخصیّت و اختلالات شخصیت DSM-5، اختلالات شخصیّت به این‌گونه تعریف شده است؛ در اختلال شخصیّت، فرد باید مختل شدن معناداری را به طور شاخص در دو حوزه از کارکرد شخصیّت – خود و بین فردی- تجربه نماید. بنا به تعریف خود نه تنها به چگونگی دیدگاه فرد از خود بلکه به شیوهای که فرد اهداف خود را در زندگی تعیین و دنبال میکند اشاره دارد. بین فردی نیز به توانایی یک شخص در درک نقطه نظر دیگران و ایجاد روابط نزدیک با آنان اشاره دارد. مقیاسی که از طریق آن این موارد مورد قضاوت قرار خواهند گرفت، از کم تا شدید درجهبندی میشود (ویدیگر، 2012). 2-8-1-نظريه اختلال شخصيت ميلون 2-8-2- نظريه ميلون درباره اختلالات شخصيت از نظر ميلون محيط و شخصيت يك سيستم است. سيستمي كه ويژگي اصلي آن، سلسله مراتبي و از چند سطح سازماني تشكيل گرديده است: سطوح زيستي، خانوادگي، اجتماعي و فرهنگي كه هر سطح روي لايه يا سطح قبلي بنا گرديده است (شريفي، 1386). نظريه اختلال شخصيت ميلون، يك نظريه تحولي- زيستي- تكاملي است كه اختلالات شخصيت را ناشي از عملكرد متفاوت ناسازگارانه اي كه مي تواند به ايجاد نقايص، عدم تعادل ها و تعارض هايي در رابطه فرد با محيط گردد. اين نظريه مانند نظريه هاي روانكاوي از ويژگي دو قطبي بودن برخوردار است. بدين صورت كه راهبردهاي زيستي در طي دوران تكامل انساني وارد رفتار انسان شده است. از نظر ميلون مراحل تحول 4 مرحله مي باشد كه يك انسان بايد از آنها بگذرد و جهت باكفايت عمل كردن در زندگي 4 وظيفه بايد انجام دهد. سه زوج نخست اين مراحل و وظايف و تاحدي زوج چهارم بين انسان و گونه هاي پايين تر مشترك بوده و شايد بتوان آنها را به عنوان 4 مرحله سير و تكامل تحول تصور كرد. اين مراحل چهارگانه تحول عبارتند از وجود، سازگاري، تكرار و انتزاع (كلاركين و لنزن ويجر، 1996). ارگانيسم از مراحل رشدي عبور مي كند كه اين مراحل با توجه به دوره مربوطه در تحول داراي اهدافي عملكردي هستند. در درون هر مرحله هر فرد يك سري حالات شخصيتي را كسب مي كند كه نشان دهنده يك تمايل به سوي يكي از دو قطب است. اين موضوع كه طي زمان كدام قطب مسلط خواهد شد را تعامل متقابل حل نشدني عوامل درون و برون ارگانيسم تعيين مي كند. بدين صورت طي دوران نوزادي وظيفه ارگانيسم عبارت است از ادامه وجود. در اين جا تحول مكانيسم هايي را بوجود مي آورد كه نوزاد را به طرف محيط هاي ارتقاء دهنده زندگي (لذت) هدايت كرده و از محيط هاي تهديد كننده زندگي (درد) دور مي كند. با رشد قواي فكري ممكن است شيوه بيان صفات يا حالاتي كه در مراحل اوليه زندگي كسب مي شود تغيير شكل پيدا كند. فردي با يك مزاج فعال در هماهنگي با عوامل بافتي مي تواند بصورت يك شخصيت اجتنابي يا ضد اجتماعي در آيد. اگر فرد جهت گيري فعال داشته باشد و بعداً يا بگيرد كه شخصيت اجتنابي يا ضد اجتماعي در آيد. اگر فرد جهت گيري نافعال داشته باشد و بعداً ياد بگيرد كه معطوف به خود باشد يم سبك خود شيفته ايجاد خواهد شد. ولي اگر فرد يك تمايل فعال داشته باشد و سپس ياد بگيرد كه معطوف به خود باشد يك سبك ضد اجتماعي بوجود مي آيد (كلاركين و لنزن ويجر، 1996). مرحله اول- وجود: مكانيسم هاي تحولي همراه با اين مرحله با فرايندهاي ارتقاء زندگي و حفظ آن ارتباط دارند. اولين گروه اين فرايندها با جهت دهي بسوي بهبود كيفيت زندگي و گروه بعدي با جهت دهي فرد بسوي دور شدن از اعمال و محيط هايي كه كيفيت زندگي را كاهش داده و يا وجود را به خطر مي اندازد ارتباط دارد. اين دو فرايند اهداف وجودي ناميده مي شود. چنين مكانيسم هايي يك تقابل لذت- درد را شكل مي دهند. اكثر انسان ها هر دو فرايند را نشان مي دهند. با اين حال برخي افراد در مورد اين اهداف در تعارض اند (مانند ساديست ها) در حالي كه عده اي ديگر كمبودهايي در چنين اهدافي دارند (مانند اسكيزوئيدها) (شريفي، 1386). مرحله دوم- سازگاري: زمانيكه يك ساختار بوجود آمد بايستي بوسيله مبادله انرژي و اطلاعات با محيط خود، وجود خود را حفظ كند. اين مرحله دوم تحول با آنچه كه روش هاي سازگاري ناميده مي شود ارتباط دارد و بصورت يك تقابل دو بخشي فرمول بندي شده است. يم جهت گيري همراه شدن با اكولوژيك بوده و آن عبارت است از قرار گرفتن در يك گوشه از محيط در برابر يك جهت گيري فعال كه تغيير دادن اكولوژي بوده و عبارتست از مداخله در محيط و تغيير دادن آن (شريفي، 1386). مرحله سوم- تكرار: اگر چه ممكن است ارگانيسم با محيط خود خوب سازگار شده باشد ولي وجود هر شكلي از زندگي داراي زمان محدودي است. ارگانيسم جهت رفع اين محدوديت از راهبرد سومي بنام تكرار استفاده مي كند كه بوسيله آن فرزنداني را بجاي مي گذارد. اين راهبرد طبق نظر زيست شناسان به عنوان راهبرد (r) يا خود پروري از يك سو، و راهبرد (k) يا پرورش ديگران از سوي ديگر مورد نظر قرار مي گيرد. از نظر روانشناسي راهبرد (r) فرد را مستعد اهمال معطوف به خود مي كند كه ديگران از آنها به عنوان خودخواهي، بي عاطفگي، بي توجهي و عدم مراقبت ياد مي كنند در حاليكه راهبرد (k) فرد را مستعد اعمال معطو به پرورش مي كند كه به عنوان وابسته، صميمي، حمايت كننده و نگران نام مي گيرد. تقابل خود- ديگري نيز همانند تقابل فعال- نافعال از بسط مفهوم سيستم ها حاصل مي شود. در اينجا نيز همانند مورد قبل هدف ارگانيسم حفظ تداوم خود مي باشد. با اين حال وقتي اين مفهوم طي زمان مطرح مي شود بقاء و راهبردهاي حفظ آن معني توليد مثل به خود مي گيرد (كلاركين و لنزن ويجر، 1996). مرحله چهارم- انتزاع: به توانايي تركيب تفاوت ها، بيان سمبليك حوادث، سنجيدن و استدلال و پيش بيني انتزاع مي گويند. زمانيكه فرد از قيد واقعيت و حال خارج مي شود، ممكن است بطور معمول با استفاده از سبك هاي پردازش انتزاعي، ساختارهاي بديعي بوجود آيند. ذهن انتزاع گرا ممكن است واقعيتهاي خارجي را منعكس كند ولي آنها را در يك فرايند مجدداً ساختاربندي كرده و بطور كنشي آنها را بصورت روش هاي انتزاعي پديدارگرايانه تغيير شكل مي دهد. ادراك بوسيله فرايندهاي نمادسازي انتزاعي تغيير شكل پيدا مي كند. نه تنها تصورات دروني و بيروني از قيد حس مستقيم و واقعيات تحسمي رها شده و مي توانند تبديل به يك ماهيت شوند، بلكه زمان معاصر نيز فوريت و اثر خود را از دست داده و به اندازه يك ساختار به يك ماده تبديل مي شود. بر اساس نظر ميلون سيستم تحولي شخصيت مطمئن ترين روش براي تشريح شخصيت شناسي فراهم مي كند. بر خلاف فرمول بندي هاي گذشته (فرويد، پيازه، اريكسون)، ساختن يك مدل رشدي بر اساس مراحل تحولي نوروپسيكولوژيك عاقلانه تر از ساختن آن بر اساس فرايندها و مراحل رواني جنسي يا شناختي است (كلاركين و لنزن ويجر، 1996). بر اساس نظريه ميلون شخصيت عبارت است از الگوي پيچيده و بسيار عميقي از ويژگي هاي روانشناختي كه نمي توان به راحتي آنها را ريشه كن كرد و تقريباً به صورت خودكار، خود را در تمامي جنبه هاي عملكرد فرد آشكار مي سازد. اين ويژگي ها فراگير بوده و ماتريس پيچيده اي از پيش آگهي هاي زيستي و يادگيري ها را تشكيل داده و الگوي ادراكي، احساس، تفكر و شيوه هاي مقابله آن فرد را مي سازند. شخصيت آميزه اي از احساسات، ادراكات، افكار و رفتارهاي نامرتبط نيست، بلكه سازماني كاملاً درهم تنيده از نگرش ها، عادات و عواطف است. اگرچه ما زندگي خود را با احساسات و واكنش هاي كم و بيش نامرتبط و مختلف شروع مي كنيم، ولي به مرور زمان دامنه آنها را مخدوش كرده و خزانه رفتاري خاص خودمان را مي سازيم. اين خزانه رفتاري است كه ما را از ديگران متفاوت كرده و شيوه مقابله ما را در برخورد با ديگران و در درون خودمان تعيين مي نمايد. در ديدگاه ميلون اختلال شخصيت يك بيماري نيست كه از خارج وارد شده و بهنجاري فرد را از بين ببرد. از اين رو ميلون به جاي اختلال شخصيت اصطلاح الگوهاي باليني شخصيت استفاده مي نمايد. از اين ديدگاه، همانطور كه بيماري جسمي سيستم ايمني بدن است كه مشخص مي كند آيا فرد بيمار خواهد شد يا خير، در مسايل رواني نيز سبك شخصيتي فرد يعني مهارت هاي و انعطاف هاي سازگارانه فرد است كه تعيين مي كند آيا وي در مقابله با محيط از پاي درخواهد آمد يا خير (شريفي، 1386). 2-8-3- تقسيم بندي اختلالات شخصيت در نسخه چهارم متن تجديد نظر شده راهنماي تشخيصي و آماري اختلالات رواني، اختلالات شخصيتي بدين صورت طبقه بندي كرده اند: خوشه A: اختلالات شخصيتي كه با ويژگي غيرعادي بودن مشخص مي شود. اختلال شخصيت پارانويايي اختلال شخصيت اسکيزوتايپال اختلال شخصيت اسکيزوئيد خوشه B: اختلالات شخصيتي كه با ويژگي نمايشگري و هيجاني بودن مشخص مي شود. اختلال شخصيت نمايشي اختلال شخصيت خودشيفته اختلال شخصيت مرزي اختلال شخصيت ضداجتماعي خوشه C: اختلالات شخصيتي كه با ويژگي اضطراب و ترس مشخص مي شود. اختلال شخصيت وسواسي (فکري- عملي) اختلال شخصيت اجتنابي اختلال شخصيت وابسته (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). با توجه به موضوع تحقیق ابتدا خوشه A و C و سپس خوشه B توضیح داده می شود. 2-8-3-1- خوشه A اختلالات شخصيت اختلال شخصيت پارانويايي: افراد مبتلا به اين اختلال شخصيت، شكاك و حساس هستند. احساس قابل ملاحظه خود بزرگ بيني دارند. اما خيلي آسان احساس شرم و تحقير پيدا مي كنند. دائماً نگران اين هستند كه ديگران آنها را فريب داده اند نتيجتاً مردم آنها را افرادي مشكل و غيرمنطقي مي شناسند. اين افراد دچار سوء ظن بوده و حسودند. در مورد وفاداري ديگران ترديد نموده و به آنان اطمينان نمي كنند. حسادت جنسي در آنها شايع است. در دوست يابي ناتوان هستند و در گروه ها درگير نمي گردند. افرادي مرموز، حيله گر و زياده از حد متكي به نفس هستند (گلدر، مايو و كن، 1385). علايم برجسته اختلال شخصيت پارانوئيد گرايش فراگير به بدبيني و بي اعتمادي نسبت به ديگران به عنوان چيزي شيطاني، بدخواهانه، تهديدكننده يا گول زننده است. اغلب علايم خفيف اند، اما اين اختلال معمولاً ايجاد كننده مشكلات شغلي و اجتماعي است .افراد مبتلا به اختلال شخصيت پارانوئيد يك الگوي بي اعتمادي و بدبيني فراگير نسبت به ديگران دارند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). زود رنج و احساس طرد شدن مي كنند. در حالي كه چنين چيزي واقعيت ندارد. در مقابل پيشنهادي تازه، به راه هايي كه ممكن است از طريق آن منافع آنها در معرض خطر قرار گيرد مي انديشند. اين افراد حساس نسبت به طرد شدن هستند، بدخلق و اهل جر و بحث هستند. اشارات بدون غرض ديگران را تهديدآميز و تحقير كننده مي شمارند. شخصيت پارانوئيد احساس خود بزرگ بيني قوي دارند. تصور مي كنند استعداد غيرعادي دارند و استحقاق پيشرفت هاي بزرگ را دارند. اين عقيده غير واقع گرانه، عيرغم پيشرفت هاي ناچيز حفظ مي شود، و تصور شخص اين است كه ديگران مانع شكوفا شدن استعدادهاي او مي گردند (گلدر، مايو و كن، 1385). اين افراد، تصور مي‌كنند ديگران در تلاش براي كنترل يا نفوذ بر آنها به شيوه‌اي بدخواهانه هستند. همچنين آنها از نظر منش، بدخلق، تحريك پذير، خشن و تندخو هستند. در اين افرالد عدم اعتماد توأم با گوش به زنگي و دفاعي بودن در مقابل انتقاد و فريب احتمالي ديده مي‌شود. اين افراد به رنج (طرد و تمسخر) حساس بوده و شديداً در قطب خود قرار دارند. حساس و تحريك پذيرند تركيب رنج ـ حساسيت و خود ـ جرأتي در آنها با ايجاد اغتشاش در روابط بين فردي ارضا شده و به صورت دايره معيوب مشكل را افزون مي‌سازد. در شخصيت‌هاي مرزي، بي‌ثباتي در قطب ها وجود دارد (گلدر، مايو و كن، 1385). شيوع اختلال شخصيت پارانويايي در كل جمعيت 5/0 تا 5/2 درصد گزارش شده است، و در بيماران بستري در مراكز روانپزشكي 10%- 30% ، و در بيماران سرپايي كلينيك هاي بهداشت رواني 2%- 10% گزارش شده است (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال شخصيت اسكيزوتايپال: علايم برجسته اين اختلال عبارت اند از ناراحتي فراگير از برقراري ارتباط نزديك و نيز تحريفات شناختي و ادراكي و رفتار عجيب و غريب. بيماران مبتلا به اين اختلال معمولاً دچار مشكلات شغلي و اجتماعي مي شوند. اختلال شخصيت اسكيزوتايپال بقدري شديد است كه مبتلايان به آن در تمام تعاملات خود مشكلات بسيار زيادي دارند. اين افراد در روابط با ديگران از خود الگوي نقص بين فردي نشان مي دهند كه با ناراحتي حاد در ارتباطات، اختلالات شناختي يا ادراكي و رفتار نامتعارف و غيرعادي مشخص مي شود (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). بيماران اسكيزوتايپال انزواطلب هستند و در حضور ديگران اضطراب قابل توجهي دارند. تعداد دوستان نزديك و خارج از حيطه آشنايان آنها علي القائده كم است. بنابراين تعجبي ندارد كه بسياري از آنها بشدت احساس تنهايي مي كنند. وجه تمايز اين اختلال از اختلالات شخصيت پارانوئيد و اسكيزوئيد در ماهيت و ميزان تحريفات شناختي و شباهت هاي رفتاري مبتلايان به آن است. مثلاً اين بيماران هم، مانند بيماران پارانوئيد نسبت به انگيزه هاي ديگران بسيار بدبين اند اما علاوه برآن، شباهت فكري زيادي هم نشان مي دهند. مثلاً ممكن است معتقد باشندكه حوادث نامربوط به طريقي به آنها ارتباط دارد و نيز ممكن است تجارب ادراكي غيرمعمول مانند خطاهاي حسي جسماني داشته باشند، مثل حس يك نيرو يا يك وجود خارجي. بعضي از آنان در خود توانايي مي يابند و برخي معتقدند كه تسلط سحرآميز بر ديگران دارند (امامي، فاتحي زاده و نجاريان، 1383). ميزان شيوع اين نوع اختلال 3 درصد در كل جمعيت گزارش شده است. گزارش هاي قبلي حاكي از شيوع بين 2 تا 6 درصد است. اين اختلال غالباً در جنس مونث با سندرم x شكننده تشخيص داده مي شود (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). اختلال شخصيت اسکيزوئيد: ويژگي اصلي اختلال شخصيت اسکيزوئيد، يك الگوي فراگير كناره گيري از روابط اجتماعي و دامنه محدود بيان هيجان ها در موقعيت هاي بين فردي است. اين الگو از اوايل بزرگسالي آغاز شده و در زمينه هاي مختلف ظاهر مي شود (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). افراد مبتلا به اختلال شخصيت اسکيزوئيد اين افراد از نظر هيجاني سرد هستند توانايي ابراز احساسات لطيف يا خشم را ندارند. علاقه چنداني به روابط جنسي نشان نمي دهند. در موارد شديد اختلال بيمار سرد و بي عاطفه بنظر مي رسد. گسسته و كناره گير هستند و اهميت چنداني به نظرات ديگران نشان نمي دهند. در كنار ديگران احساس راحتي نمي كنند. روابط صميمانه برقرار نمي كنند و از عضو خانواده بودن احساس رضايت چنداني نمي كنند و غالباً تن به ازدواج نمي دهند. اين افراد فاقد توانايي احساس لذت هستند، حس درك شوخي ندارند، و از فعاليت هايي كه اكثر مردم احساس لذت نمي كنند. اين افراد درون نگر و مستعد خيالپردازي هستند. بيشتر به مطالب عقلاني توجه دارند تا انسان ها، دنياي دروني پيچيده از خيالات دارند، هرچند فاقد محتوي عاطفي است (گلدر، مايو و كن، 1385). ديگران افراد اسكيزوئيد را اغلب افرادي تنها مي دانند، آنان نسبت به شروع دوستي و آشنايي و تداوم آن بي رغبت اند. علاقه كمي به برقراري ارتباطات جنسي دارند و حتي بنظر مي رسد نسبت به خانواده شان هم بي اعتنا هستند. اين افراد معمولاً شغلي را انتخاب مي كنند كه در آن حداقل تماس با ديگران وجود داشته باشد يا مستلزم هيچ تماسي با ديگران نباشد. اگر برقراري ارتباط ضروري باشد، مي توانند روابط ثابتي در محدوده شغل خود با همكاران شان داشته باشند، اما باز ترجيح مي دهند كه مدتي از روز را به تنهايي كار كنند، آنها معمولاً در تنهايي به خوبي زندگي مي كنند و از تعامل اجتماعي پرهيز دارند. در نتيجه مهارت هاي اجتماعي شان تا حدودي محدود مي شود. تعامل محدود بيماران اسكيزوئيد منعكس كننده طيف محدود هيجانات آنها نيز هست. اين افراد مجذوب خود هستند و معمولاً پاداش يا انتقاد اثري بر آنها نمي گذارد. آنان بندرت احساساتشان را نشان مي دهند. شادي و خشمي ابراز نمي كنند و بنظر مي رسد هيچ نيازي به توجه يا پذيرش ديگران ندارند. اطرافيان آنها را سرد، فاقد شوخ طبعي و ملال آور مي دانند. اين افراد در فراموش شدن و به چشم نيامدن بسيار موفق اند. ميزان شيوع اين اختلال تا 5/7 درصد در كل جمعيت گزارش شده و معمولاً در جنس مذكر تشخيص داده مي شود (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). اختلال شخصيت اسکيزوئيد ممكن است 5/7% از كل جمعيت را تحت تاثير قرار دهد. نسبت شيوع جنسي اختلال معلوم نيست، هر چند در بعضي مطالعات ابتلا مردها دوبار بيشتر از زن ها گزارش شده است (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). 2-8-3-2- خوشه B اختلالات شخصيت اختلال شخصيت نمايشي: افرادي كه سوابق طولاني جلب توجه به خودشان دارند و به نمايشهاي هيجاني برانگيخته اي مي پردازند كه رويدادهاي بي اهميتي آنها را ايجاد مي كنند با عنوان اختلال شخصيت نمايشي تشخيص داده مي شوند. اين افراد در ظاهر جذاب، صميمي و معاشرتي هستند اما معمولاً ديگران آنها را رياكار و سطحي مي انگارند. به نظر مي رسد كه آنها با نمايش دادن براي تماشاچيان ناشناس به دنبال تحسين هستند. زماني كه آنها روابط برقرار مي كنند، پر توقع و بي ملاحظه، خودمحور و درخود فرو رفته مي شوند. آنها مي توانند شديداً عشوه گر يا لَوند باشند، با اين حال سازگاري جنسي آنها اغلب ابتدايي يا بسيار سرد است، كه اين موضوع خبر از آن مي دهد كه رفتار عشوه گرانة آنها بيشتر در خدمت هدف جلب توجه است تا تمايلات جنسي. اين اختلال بيشتر در بين زنان رايج است، اما در مردان نيز ديده شده است و از اينرو «ماچوئيسم» ناميده مي شود. اين افراد خود محور هستند و توجهي به ديگران نشان نمي دهند و منافع و لذت خود را به ديگران ترجيح مي دهند. خود فريب هم هستند و حتي دروغ هاي خود را نيز باور مي كنند (گلدر، مايو و كن، 1385). شيوع اختلال شخصيت نمايشي در جمعيت كلي، تقريباً برابر با 2%- 3% گزارش شده است. در مواردي كه از سنجش ساخت دار استفاده شده است، اين ميزان را در بيماران سرپايي و بستري مراكز بهداشت رواني تقريباً 10% - 15% گزارش كرده اند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال شخصيت خودشيفته: ويژگي اصلي اختلال شخصيت خودشيفته، الگوي فراگير بزرگ منشي، نياز به تحسين و فقدان همدلي است كه از اوايل بزرگسالي آغاز و در زمينه هاي گوناگون ظاهر مي شود (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). افراد مبتلا به اين اختلال احساس خود مهم انگاري بزرگ منشانه دارند و لاف زن و مدعي هستند. با تخيلات موفقيت، قدرت، زيبايي، با استعداد درخشان دل مشغول اند. خود را فردي خاص مي دانند و انتظار دارند ديگران از آنها تعريف و تمجيد كنند و خدمات خاص و ملاطفت نشان دهند. ديگران را در سطحي بسيار پايين مورد ارزيابي قرار مي دهند و همواره فكر مي كنند كه حق آنها ضايع شده و انتظارات نامعقولي از محيط اطرافشان دارند بديهي است اين موارد به حدي است كه روابط روزمره افراد را تحت تاثير قرار مي دهد و در اكثر موارد واكنش منفي اطرافيان را برمي انگيزند. تعجبي نيست كه اين افراد انگيزه اي براي درمان و حل مشكلات شخصيتي شان نداشته باشند (گروه مولفان، 1386). شيوع اختلال شخصيت خودشيفته در جمعيت باليني 2%- 16% و در جمعيت كلي كمتر از 1% برآورد شده است (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). ممكن است بچه هاي والدين مبتلا به اين اختلال به علت تزريق غيرواقع گرايانه احساس همه تواني، خود بزرگ بيني، زيبايي و استمداد توسط والدين، بيشتر در معرض خطر ابتلا به اين اختلال باشند (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). اختلال شخصيت مرزي: ويژگي بارز اختلال شخصيت مرزي، يك الگوي فراگير بي ثباتي در روابط بين فردي، خودانگاره، عواطف و تكانشگري بارز است كه از اوايل بزرگسالي آغاز و در زمينه هاي گوناگون ظاهر مي شود. افراد مبتلا به اين اختلال، كوششهاي بي وقفه اي را براي اجتناب از طرد و رها شدگي خيالي انجام مي دهند. ادراك جدايي يا طرد قريب الوقوع و يا فقدان ساختار بيروني ممكن است به دگرگونيهاي عميقي در خودانتگاره، عاطفه، شناخت و رفتار منجر شود. اين افراد، حساسي زيادي به شرايط محيطي دارند. آنها ترس هاي شديد مربوط به طرد و رها شدگي و خشم نامناسب را حتي در حين مواجهه با يك جدايي كوتاه مدت واقع گرايانه و يا هنگامي كه تغييرات غيرقابل اجتناب در نقشه ها پيش مي آيد، تجربه مي كنند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). افراد مبتلا به اختلال شخصيت مرزي، از آنجا كه الگويي از روابط بي ثبات و شديد دارند ممكن است در ملاقات هاي اول و دوم، حاميان بالقوه در ذهن خود مجسم كنند؛ ممكن است مايل باشند وقت زيادي را با يكديگر سپري كنند؛ و در اوايل ارتباط از جزئيات بسيار خصوصي يكديگر مطلع گردند. با اين وجود آنها ممكن است به سرعت از چنين انديشه اي منصرف شده و به اين نتيجه برسند كه از ديد ديگران فاقد ارزشند و احساس كنند كه طرف مقابل به اندازه كافي به فكر آنها نبودند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). شيوع اختلال شخصيت مرزي تقريباً 2% در جمعيت كلي برآورد شده است. در ميان بيماران سرپايي كلينيكهاي بهداشت رواني حدود 10% مي باشد و تقريباً 20% در ميان بيماران رواني بستري برآورد شده است. دامنه اين اختلال در ميان جمعيت هاي باليني به اختلال شخصيت 30%-60% است (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال شخصيت ضداجتماعي: بي تفاوتي نسبت به احساسات ديگران، تمايل به ارتكاب رفتارهاي غيرقانوني و خشونت، عدم وجود احساس گناه بعد از ارتكاب رفتارهاي ضد اجتماعي، عبرت نگرفتن از تجارب گذشته، رفتارهاي تكانش، ناتواني در برقراري روابط پايدار و تحمل پايين براي محروميت و شكست، از ويژگي هاي بارز افراد اختلال شخصيت ضداجتماعي است. تماس با اين افراد خطرناك و حتي ممكن است براي درمانگران آنها نيز مشكلات عديده اي ايجاد كنند. اغلب آنها مجرماني سابقه دار هستند كه مشكلات اجتماعي و قانوني متعددي داشته اند (گروه مولفان، 1386). اين افراد تكانشگر هستند، فاقد اهداف بوده و پيشاپيش طرح نمي ريزند و معمولاً سابقه شغلي بي ثباتي همراه با اخراج هاي مكرر دارند. تحريك پذيرند و در حالت خشم ديگران را وحشيانه مورد تهاجم قرار مي دهند. اين شخصيتي با فقدان بارز احساس گناه و پشيماني و ناتواني براي تغيير رفتار در پاسخ به تنبيه و ساير پيامدهاي نامطلوب همراه است. از قبول مسئوليت پرهيز مي كنند. و شكست هاي خود را با دليل تراشي توجيه مي كنند (گلدر، مايو و كن، 1385). اختلال شخصیّت ضداجتماعی، نوعی اختلال شخصیّت که در آن فرد نمی‌تواند با موازین اجتماعی سازگار شود و در قبال رفتارهایش احساس گناه و اضطراب ندارد (لیوایز، 2011). يکي از مشکلات افراد داراي شخصيّت ضداجتماعي در تجربه هيجاني آنها است. افراد بهنجار هيجان‌هاي غم و عشق و خشم و اندوه را به صورت بهنجار تجربه مي‌کنند امّا افراد ضداجتماعي انگار فاقد استعداد درک اين هيجانات هستند. اين ناتواني در تجربه کردن هيجان مي‌تواند به بي‌وجداني آنها منجر شود. البته رفتار ضداجتماعي براي تشخيص اختلال شخصيّت ضد اجتماعي کافي نيست. براي اين که رفتارهاي ضداجتماعي اختلال شخصيّت محسوب شوند، بايد دو ملاک اصلي را بر آورده سازند. اولاً بايد سابقه‌دار باشد، شواهد موجود به اختلال قابل ملاحظه رفتاري قبل از 15 سالگي اشاره دارند. رفتارهايي مانند دروغ‌گويي، پرخاشگري، دزدي و تخريب يا حُقه بازي و بي‌ملاحظگي نسبت به ديگران و تخلف از مقررات قبل از سن پانزده سالگي در فرد ديده مي‌شود. ملاک ديگر براي مشخص شدن شخصيّت ضداجتماعي وجود حداقل سه نوع رفتار در فرد است: پرخاشگري مکرر، بي ملاحظگي که ديگران را به خطر مي‌اندازد، بي‌مسئوليتي و عدم پشيماني مداوم (خندان، 1387). شیوع کلی اختلال شخصیت ضداجتماعی در نمونه‌های جامعه تقریباً 3% در مردان و حدود 1% در زنان است. برآوردهای مربوط به شیوع در موقعیّت‌های بالینی، بسته به خصوصیّات بارز جامعه‌هایی که از آنها نمونه‌گیری به عمل آمده، از 3% تا 30% متغیر است. میزان‌های بالاتر شیوع با موقعیّت‌های درمانی سوء‌مصرف مواد و زندان یا موقعیّت‌های قانونی ارتباط دارند (انجمن روان‌پزشکی آمریکا، 1391). ظاهراً اختلال شخصیّت ضداجتماعی با وضعیّت‌های اجتماعی- اقتصادی پایین و موقعیّت‌های شهری ارتباط دارد. در مورد این تشخیص، نگرانی‌هایی به وجود آمده مبنی بر اینکه این تشخیص ممکن است به اشتباه در مورد افراد و موقعیّت‌هایی به کار رود که در آنها رفتار ضداجتماعی ظاهراً ممکن است بخشی از یک راهبرد محافظتی برای ادامه‌ی زندگی باشد (خندان، 1387). 2-8-3-3- خوشه C اختلالات شخصيت اختلال شخصيت وسواسي: مبتلايان به اين اختلال با اصول، مقررات، نظم، نظافت، جزئيات و كسب كمال، اشتغال ذهني دارند. اين صفات موجب محدوديت كلي تمام شخصيت مي گردد. روي رعايت دقيق مقررات اصرار مي ورزند و قادر به تحمل آنچه خود آنرا تخلف مي شمارند نيستند. انعطاف ناپذير و متعصب هستند. قدرت كار طولاني دارند، به شرط اينكه مستلزم تغييراتي كه تاب تحمل آنرا ندارند نباشد. مهارت هاي بين فردي شخصيت وسواسي محدود است. افرادي غالباً بسيار رسمي و جدي بوده و فاقد حس درك شوخي هستند. ديگران را از خود فراري مي دهند، قادر به سازش نيستند، و اصرار مي كنند كه ديگران تسليم نيازهاي آنان گردند. معهذا در مقابل افرادي كه آنها را قويتر از خود مي پندارند تسليم مي شوند. از ترس ارتكاب اشتباه در تصميم گيري تعلل مي ورزند. هرچند غالباً زندگي زناشويي باثبات و كارايي حرفه اي كافي دارند، از داشتن دوستان زياد محرومند. هر چيزي كه برنامه معمول زندگي آنها را تهديد كند اضطراب شديد در آنها ايجاد مي كند كه در قالب آداب وسواسي تحميل شده بر زندگي بيمار و ديگران تظاهر مي كند (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). در مبتلايان به اين اختلال، هر گاه قواعد و روش هاتي مرسوم نتوانند كاري از پيش ببرند، تصميم گيري به يك فرايند وقت گير و اغلب پر زحمت تبديل مي شود. افراد مبتلا به اين اختلال ممكن است براي تصميم گيري درباره اينكه كدام تكليف در الويت قرار گيرد و يا اينكه بهترين روش انجام يك تكليف خاص كدام است، مشكل داشته باشند بطوري كه ممكن است آن كار را شروع نكنند. آنها در موقعيت هايي كه نمي توانند شرايط جسماني يا بين فردي را كنترل كنند، ممكن است دجار آشفتگي و خشم شوند. افراد مبتلا به اين اختلال معمولاً عاطفه خود را به شكل بازداري شده يا رسمي ابراز مي كنند و ممكن است در كنار افرادي كه از لحاظ هيجاني پر احساس هستند بسيار ناراحت باشند. روابط روزانه آنها ماهيت رسمي و جدي دارد و ممكن است در موقعيتهايي كه ديگران مي خندند و شالد هستندة احساس ناراحتي و عذاب نمايند. آنها زماني صحبت مي گويند كه احساس مي كنند آنچه مي گويند كامل است. اين افراد ممكن است نسبت به منطقي بودن و عقلاني بودن استغال ذهني داشته باشند و رفتار عاطفي ديگران را تحمل نكنند. آنها اغلب در بيان احساس هاي پر مهر خود مشكل دارند و بندرت به تمجيدها و ستايش ها توجه مي كنند. افراد مبتلا به اين اختلال بويژه وقتي با موقعيت هاي جديدي روبرو مي شوند كه انعطاف پذير و مصالحه را ايجاب مي كنند، ممكن است دچار مشكلات و ناراحتي هاي شغلي شوند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). شيوع اين اختلال در نمونه هاي جامعه تقريباً 1% و در افرادي كه به كلينيك هاي بهداشت رواني مراجعه مي كنند تقريباً 3%-10% است (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال شخصيت اجتنابي: ويژگي اصلي شخصيت اجتنابي، الگوي فراگير بازداري اجتماعي، احساس هاي نابسندگي و حساسيت زياد به ارزيابي منفي است كه از اوايل بزرگسالي آغاز و در زمينه هاي گوناگون ظاهر مي شود (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). حساسيت نسبت به طرد شدن از جانب ديگران هسته مركزي علايم اين اختلال را بوجود مي آورد. شخص در عين اينكه آرزومند روابط گرم و صميمي با ديگران است بعلت ترس از طرد شدن از برقراري ارتباط با ديگران نگران است. در صحبت با ديگران شخص احساس عدم اطمينان و فقدان اعتماد به نفس نشان داده و ممكن است با لحن بسيار متواضعانه و حاكي از دست كم گرفتن خود صحبت كند. بعلت ترس از طرد شدن، از صحبت در جمع و خواهش از ديگران هراسان است و ممكن است اشارات ديگران را به تمسخر و تحقير تعبير نمايد. رد هر گونه درخواست از جانب ديگران سبب رنجش بيمار شده و او را به انزوا سوق مي دهد (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). رفتار اجتنابي در اختلال شخصيت اجتنابي اغلب در دوران شيرخوارگي يا كودكي با كمرويي، انزوا، ترس از غريبه ها و موقعيتهاي جديد آغاز مي شود. اگر چه كمرويي در دوران كودكي، مقدمه رايج اختلال شخصيت اجتنابي است، ولي در بيشتر افراد با بزرگتر شدن بتدريج از بين مي رود. برعكس افرادي كه در حال ابتلا به اختلال شخصيت اجتنابي هستند، هنگام نوج.اني و اوايل بزرگسالي كه ارتباطات اجتماعي با افراد جديد اهميت ويژه اي مي يابد، ممكن است به گونه اي فزاينده حالت كمرويي و اجتناب نشان دهند. شواهدي وجود دارد مبني بر اينكه در بزرگسالان، اختلال شخصيت اجتنابي خيلي كم آشكار مي شود و يا با افزايش سن بهبود مي يابد (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). شيوع اين اختلال در جمعيت كلي 1%-5/0% است. گزارش شده است كه تقريباً 10% بيماران سرپايي كه به كلينيك هاي بهداشت رواني مراجعه مي كنند اختلال شخصيت اجتنابي دارند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال شخصيت وابسته: ويژگي اصلي اختلال شخصيت وابسته، نياز فراگير و مفرط به مورد حمايت قرار گرفتن است كه به رفتار سلطه پذيري و وابسته و ترس هاي جدايي منجر مي گردد. اين الگو در اوايل بزرگسالي آغاز و در زمينه هاي گوناگون ظاهر مي شود. رفتارهاي سلطه پذيري و وابستگي، براي جلب توجه ديگران به كار مي روند و از اين تصور فرد ريشه مي گيرند كه وي بدون كمك ديگران نمي توانند به گونه اي شايسته عمل كند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). اختلال شخصيت وابسته با الگوي عميق رفتار وابسته و تابع مشخص است. افراد مبتلا بدون اندرز و اطمينان بخشي زياد ديگران قادر به اتخاذ تصميم نيستند. شخصيت وابسته از قبول مسئوليت خودداري مي كنند و در صورت ناگريز شدن براي قبول آن دچار اضطراب مي گردند. ترجيح مي دهند كه تبعيت كننده باشند. در كار براي منافع شخصي پشتكار ندارند، اما در كار كردن براي ديگران راحتي بيشتري احساس مي كنند. شخصيت وابسته تنهايي را دوست ندارند. دنبال كسي هستند كه بر او تكيه كنند و بنابراين روابط آنها را نيازشان براي وابستگي به شخص ديگر دگرگون مي سازد. بدبيني، عدم اعتماد به نفس، فعل پذيري، و ترس از ابراز احساسات پرخاشگرانه و جنسي مشخص كننده شخصيت وابسته است. افراد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته ممكن است همسري بدرفتار، بي وفا و ميخواره را به خاط اينكه رشته وابستگي از هم نگسلد را ساليان دراز به خوبي تحمل كند (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). افراد مبتلا از طرح ريزي و يا انجام كار بطور مستقل مشكل دارند. آنها اعتماد به نفس ندارند و معتقدند كه در آغاز و انجام تكليف به كمك نياز دارند. آنها منتظر مي مانند تا ديگران كارهايشان را شروع كنند، زيرا به عنوان يك قاعده معتقدند ديگران بهتر مي توانند كار كنند. اين افراد بر اين باورند كه قادر نيستند بطور مستقل كار كنند و خود را نالايق و همواره نيازمند كمك مي بينند. با وجود اين، هرگاه به آنان اطمينان دادذه شود كه فرد ديگري به عنوان ناظر و تائيد كننده وجود دارد، به گونه اي مناسب و شايسته عمل مي كنند. ممكن است ترس از شايسته بودن و يا شايسته تر بنظر آمدن وجود داشته باشد؛ زيرا امكان دارد معتقد باشند كه اين موضوع به طرد منجر مي شود. از آنجايي كه براي انجام كارها به ديگران متكي هستند، اغلب مهارتهاي مربوط به زندگي مستقل را ياد نمي گيرند، بنابراين، اين وابستگي را ادامه مي دهند (انجمن روانپزشكان آمريكا، 1391). شيوع اين اختلال در زنان شايع تر از مردان است و در حدود 5/2 درصد كل اختلالات شخصيت مربوط به اين اختلال مي باشد. شيوع آن در بچه هاي كوچكتر خانواده (از نظر سلسله مراتب سني) بالاتر است. افرادي كه در كودكي دچار بيماري جسمي مزمن بوده اند احتمالا آسيب پذيري بيشتري براي اين اختلال دارند (سادوك و سادوك، 2007، ترجمه رضایی، 1392). 2-9- مروری بر مطالعات پیشین در این بخش از تحقیق پژوهش های انجام شده قبلی به ترتیب زمان جدید به قدیم ارائه شده است. 2-9-1- تحقیقات داخلی پژوهش ارجمند نیا و همکاران (1392) نشان داد که رابطه بین فشارروانی و رضایتمندی زناشویی والدین کودکان عادی و کم توان ذهنی را تایید نمود. والدین کودکان کمتوان ذهنی فشارروانی بیشتری را نسبت به والدین کودکان عادی تحمل می کنند. در عین حال والدین کودکان کم توان ذهنی نسبت به والدین کودکان عادی از رضایت زناشویی پایینتری برخوردارند، ولی از نظر حمایت اجتماعی ادراک شده تفاوت، معنادار نبوده است. نتایج پژوهش نشان داد که همبستگی بین متغیر فشارروانی و رضایتمندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی منفی است و در والدین کودکان عادی، همبستگی حمایت اجتماعی ادراک شده و رضایتمندی زناشویی معنادار است، ولی در کودکان کم توان ذهنی رابطه معنادار نبوده است. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که اثر فشارروانی و سطح تحصیلات بررضایتمندی زناشویی معنادار است. نتایج این پژوهش مبین این نکته است که افزایش فشارروانی والدین، تحت تاثیر حضور کودک کمتوان ذهنی آموزشپذیر، منجر به کاهش رضایت زناشویی در آنان شده است. به عبارتی رضایتمندی زناشویی را میتوان تابعی از وجود کودک کم توان ذهنی در خانواده تلقی نمود. لذا با برگزاری جلسات آموزش و مشاوره جهت والدین کودکان آموزش پذیر، میتوان راههای کاهش استرس را به آنان آموزش داد. پژوهش نامجویان شیرازی و کشاورز (1392) نشان داد که مادران کودکان عقب مانده، فشار روانی بیشتری نسبت به مادران کودکان عادی تحمل می کنند. بااین حال مادران کودکان عقب مانده نسبت به گروه مقابل، از رضایت زناشویی پایینتری برخوردارند. نتایج همچنین نشان داد که همبستگی بین دو متغییر فشار روانی و رضایت زناشویی مادران کودکان عقب مانده ذهنی، منفی است. آقابابايي، استكي آزاد و عابدي (1392) گزارش کرده است که مادران کودکان عقب مانده ذهني نسبت به دو گروه فلج مغزي و عادي از شيوه هاي منفي و ناکارآمد مقابله با فشار رواني به ميزان بيشتري استفاده مي کنند. اين مادران با به کار بردن شيوه هاي منفي و ناکارآمد، فشار رواني را در خود افزايش مي دهند. به طوری که مادران کودکان عقب مانده ذهني از شيوه هاي مرور هيجاني (نشخوار ذهني)، بازداري هيجاني، مقابله انفصالي و مقابله اجتنابي، مادران کودکان فلج مغزي از شيوه موفقيت گرايي سمي و مادران کودکان عادي از شيوه هاي کنترل شخصي و انعطاف پذيري (که شيوه هاي مثبت و کارآمد است) به ميزان بيشتري استفاده مي کنند. علي اكبرزاده آراني و همکاران (1392) نشان داده اند که آموزش در تغيير سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذير موثر است. نامجويان شيرازي و كشاورز (1392) نشان داد که مادران کودکان عقب مانده، فشار رواني بيش تري نسبت به مادران کودکان عادي تحمل مي کنند و از رضايت زناشويي پايين تري برخوردارند. شهرياري، ميري، شريف زاده، دستجردي و ولوي (1391) نشان داده اند که آموزش آرام سازي بر کاهش تنش، اضطراب و افسردگي مادران داراي کودک عقب مانده ذهني موثر است؛ بنابراين براي پيشگيري از ايجاد اختلالات رواني و آسيب ديدن فرد و خانواده ها، بايد اين آموزش ها بيشتر مورد توجه مشاوران، کارکنان مدارس استثنايي و بهزيستي قرار گيرند. بحرینیان، حاجی علیزاده، ابراهیمی، هاشمی گرجی (1391) گزارش کره اند که مادران کودکان عقب مانده ذهنی در عوامل شخصیتی کتل، ادوار خویی، برونگرایی، ادوار خویی متهورانه، کولی گری- رغبت های عملی، بی اعتمادی اضطراب آمیز، تنش عصبی در مقایسه با مادران کودکان عادی در سطح بالاتری قرار داشته اند. همچنین مادران کودکان عقب مانده ذهنی در عوامل شخصیتی هوش عمومی، پایداری هیجانی با نیروی منفی خلق استوار، و مهار کردن اراده و پایداری خلق و خو نسبت به مادران کنترل بهنجار از نمرات کمتری برخوردار بودند. به عبارت دیگر مادران کودکان عادی اصولی، باهوش تر و خویشتن دارتر در حالی که مادران دانش آموزان عقب مانده ذهنی افرادی مهربان، محتاط، کمرو، منزوی، مضطرب، هیجانی تر، دلمشغول، تنیده و دارای تنش عصبی بیشتری هستند. در تحقیق فرح نادری و همکاران (1390) والدین کودک عقب مانده ذهنی مخصوصاً مادران چنین کودکانی نسبت به مادران کودکان عادی به دلیل صدمان شایان مربوط به عواقب داشتن و نگهداری سخت این کودکان و فرسایش شدید در برخورد با محیط بیرون، تحمل کم در برابر فشار روانی ناشی از داشتن فرزند عقب مانده ذهنی داشته و استفاده نابجا از مکانیسم های دفاعی انکار می نماید که این نکته خود در برخی مواقع عامل مهمی در ایجاد اختلالات روان شناختی از جمله خود بیمار انگاری که با احساس دلواپسی یا ترس از ابتلا به بیماری شدید تشخیص داده می شود ،توسط مادران کودکان عقب مانده ذهنی صرفا جهت کم کردن تمرکز بر مشکل کودکشان و کاهش اضطراب ناشی از این اتفاق استفاده می شود و در چنین مادرانی از طریق احساس بیماری ها مختلف و تلاش برای ابراز از آنها میزان آسیب روانی خود را کاهش می بخشند. پژوهش سید علی کیمیایی و همکاران (1389) که با عنوان مقایسه وضعیت سلامت روان پدران و مادران کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر شهر مشهد انجام شد نشان داد که تمام آن ها در سلامت روان مشکلات جدی داشتند؛ ولی تفاوت معنا داری بین پدران و مادران این کودکان به لحاظ میزان اختلال در سلامت روان وجود نداشت و هر دو گروه به یک میزان از مشکلات سلامت روان رنج می برند. همچنین بین شکایات های جسمانی آن ها تفاون معنا درا ی وجود نداشت. اما بین اضطراب و افسردگی والدین کودکان کم توان ذهنی تفاوت معنا دار بود و مادران سطح اضراب و افسردگی بیشتری در مقایسه با پدران داشتند. اما بین شدت در اختلال درعملکرد اجتماعی پدران و مادران تفاوت معنا داری وجود نداشت. پژوهش امیری و همکاران (1389) نشان داد که انطباق خانواده تحت تاثير کودک کم توان ذهني قرار مي گيرد. از ميان ويژگي هاي کودک، بين سن کودک، استرس والدگري و سلامت رواني رابطه منفي وجود داشت. بين شدت کم تواني ذهني کودک و سلامت رواني رابطه منفي و معنادار بود. بين درآمد خانواده با تنيدگي والدين و سلامت رواني نيز رابطه منفي بود. همبستگي بين متغيرهاي نقش، حل مشکل و ابراز عواطف با سلامت رواني و استرس والدگري منفي بود. تحليل رگرسيون نيز نشان داد، متغيرهاي ويژگي هاي کودک، عملکرد خانواده و عوامل جمعيت شناختي قادر به پيش بيني واريانس استرس والدگري و سلامت رواني هستند. محمد خیاط زاده ماهانی (1388) به بررسي مقايسه اي كيفيت زندگي مادران كودكان مبتلا به فلج مغزي، عقب ماندگي ذهني و مادران كودكان سالم پرداخت. نتایج نشان داد که ميانگين و انحراف معيار سن مادران مورد مطالعه به ترتيب 1/30 و 2/5 سال بود و مادران شرکت کننده در مطالعه، 3/24 درصد تحصيلات ابتدايي تا راهنمايي، 3/52 درصد متوسطه تا ديپلم و 3/23 درصد تحصيلات دانشگاهي داشتند. بين مادران کودکان سالم و کودکان مبتلا به فلج مغزي و همچنين مادران کودکان سالم و کودکان مبتلا به عقب مانده ذهني، در هر چهار حيطه کيفيت زندگي، اختلاف معناداري وجود داشت. اما بين مادران کودکان مبتلا به فلج مغزي و کودکان مبتلا به عقب مانده ذهني در هيچ کدام از حيطه هاي کيفيت زندگي، تفاوت معناداري مشاهده نشد. پژوهش میکائیلی منیع (1388) که با هدف مدل علی برای تبیین بهزیستی روان‌شناختی در مادران دارای کودکان کم‌توان ذهنی و مقایسه آن با مادران کودکان‌ عادی صورت گرفت نشان داد که این بررسی نشان داد مدل پیشنهادی در گروه دارای فرزند عادی برازش مناسبی داشته و متغیرهای درون‌ مدل بخوبی قادر به تبیین بهزیستی روان‌شناختی هستند ولی در گروه مادران کم‌توان ذهنی مدل قادر نیست آن را تبیین کند. متغیری که در هر دو گروه دارای مسیر علی معنی‌دار با بهزیستی روان‌شناختی بوده و می‌توانست آن را تبیین نماید راهبردهای کنترل تفکر بود. در گروه مادران‌ دانش‌آموزان عادی متغیرهای هوش هیجانی ادراک شده، توانایی کنترل تفکر منفی و افسردگی قادر به پیش‌بینی بهزیستی روانشناختی است اما در گروه‌ مادران دارای کودک کم‌توان ذهنی این مدل فاقد کارآیی لازم است. شريفي درآمدي (1387) نیز نشان داده است که سلامت عمومي مادران دانش آموزان عقب مانده ذهني بواسطه آموزش هوش عاطفي بهبود می یابد. كوهسالي، كريملو و ميرزماني (1387) نشان داده است که مادران داراي دختر عقب مانده ذهني نسبت به مادران دختران عادي سازگاري اجتماعي كمتري داشتند. بين سازگاري اجتماعي مادران دختران عقب مانده ذهني با متغيرهاي دموگرافيك سن كودك، سن مادر، ميزان تحصيلات، طول مدت ازدواج، تعداد فرزندان و ترتيب تولد فرزند عقب مانده ذهني ارتباط وجود نداشت. معتمدین و همکاران (1387) به مقایسه بهداشت روانی، رضایت زناشویی و ابراز وجود والدین دانش آموزان کم توان ذهنی و عادی در استان آذربایجان غربی پرداخت. نشان داد که بین بهداشت روانی، رضایت زناشویی و ابراز وجود والدین دانش آموزان (دختر و پسر) کم توان ذهنی و عادی تفاوت معناداری وجود دارد. كوهسالي، ميرزماني بافقي، محمدخاني و كريملو (1386) نشان داد كه مادران داراي دختر عقب مانده ذهني نسبت به مادران دختران عادي سازگاري اجتماعي كمتري دارند. جناآبادی (1386) در تحقیقی که با عنوان مقایسه تعامل روانی- اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی با والدین کودکان عادی صورت گرفت نشان داد که بین میزان تعامل روانی- اجتماعی والدین کودک دارای عقب مانده ذهنی و والدین دارای کودک عادی تفاوت معناداری وجود ندارد. میزان تعامل روانی- اجتماعی مادران دارای کودکان عقب مانده ذهنی بیشتر از میزان تعامل- روانی اجتماعی پدران دارای کودکان عقب مانده ذهنی می باشد. میزان تعامل روانی- اجتماعی مادران دارای کودک عادی بیشتر از میزان تعامل روانی – اجتماعی پدران کودکان عادی می باشد. معصومه کوهسانی و همکاران (1385) در مقاله ای تحت عنوان نشانه های اختلال فشار روانی پی از سانحه (PTSD) در مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پدیر و مادران عادی انجام داد در این مطالعه 80 تا مادر شامل 40 مادر فرزند کم توان ذهنی آموزش پذیر و 40 مادر دارای فرزند طبیعی بصورت تصادفی با استفاده از پرونده های دانش آموزان راهنمایی عادی و استثنایی شهرستان کاشان وارد مطالعه شدند یافته ها نشان داد میانگین نمره در مادران دارای فرزند کم توان ذهنی به طور معناداری بیشتر از مادران گروه مقایسه بود. در نتیجه مادران کودکان کم توان ذهنی در برابر فشارهای روانی آسیب پذیرند. ديني تركي، بهرامي، داورمنش و بيگلريان (1385) گزارش کرده است که افزايش فشار رواني والدين، تحت تاثير حضور کودک عقب مانده ذهني آموزش پذير، منجر به کاهش رضامندي زناشويي والدين شده است. به پژوه و رمضانی (1384) به بررسی رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی پرداخت نشان داد که والدین کودکان عادی از رضایت زناشویی بالاتری نسبت به والدین کودکان کم‌ توان ذهنی برخوردار هستند.همچنین سایر نتایج نشان می‌دهند که در ابعاد پاسخ‌های قرار دادی، رضایت زناشویی، ارتباط، حق تعارض، امور مالی، روابط جنسی، فرزند پروری، نقش‌های مساوات طلبی و جهت گیری مذهبی، تفاوت‌ها معنادار نیستند. در ضمن در گروه والدین کودکان کم توان ذهنی بین‌ رضایت زناشویی مادران و پدران باتوجه به ترتیب تولد و جنس فرزندان تفاوت معنادار نبوده است. بنی جمالی و محمدزاده (1384) در بررسی تأثیر کم توانی ذهنی کودکان بر رضامندی زناشویی والدین نشان دادند که بین والدین کودکان کم توان ذهنی و عادی، از نظر میزان رضامندی زناشویی تفاوت معنادار وجود داشت. هم چنین میزان رضامندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی، بر حسب سطوح کم توانی ذهنی، با رضامندی والدین کودکان عادی تفاوت معنادار نشان داد؛ و سرانجام، بین رضامندی زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و عادی بر حسب سطح سواد (تحصیلات) آن ها تفاوت معنادار وجود داشت. تحقیق اسماعیل زاده (1384) نشان داد که در باورهای غیر منطقی تمایل به سرزنش، ناباوری نسبت به تغییر، کنترل هیجانات، کمال گرایی و نگرانی زیاد توام با اضطراب تفاوت معنی دار بین پدران دانش آموزان عادی با پدران دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر وجود دارد . ولی در باور واکنش به ناکامی تفاوت معنی دارد مشاهده نشد. حسيني و رضازاده (1381) حاکی از آن است که وجود كودك معلول در خانواده مي تواند باعث تشديد نيازهاي رواني اجتماعي والدين آنها گردد و نيازهاي اين قبيل والدين خيلي بيشتر از والدين داراي كودكان عادي است. همچنين هر چقدر سطح معلوليت بيشتر و چندگانه باشد، خانواده ها نيازهاي بيشتري به اطلاعات، حمايت و مالي را طلب مي كنند. محمدي و دادخواه (1381) نشان داده اند که 76.7% از مادران كودكان عقب مانده ذهني از مشكلات رواني شديد و 61.7% از مشكلات اجتماعي شديد برخوردار بودند در حالي كه پدران به ترتيب 55% و 38.3% از مشكلات رواني متوسط و مشكلات اجتماعي خفيف برخوردار بودند. نتيجه اين بررسي نشان داد كه مادران كودكان عقب مانده ذهني در مقايسه با پدران از مشكلات روانی- اجتماعي بيشتري رنج مي برند. پژوهش محمدی و دادخواه (1381) نشان داد که نتايج نشان داد که در مجموع 7/76% مادران از مشکلات روانی شديد و 7/61% از مشکلات اجتماعی شديد برخوردار بودند در حالی که پدران به ترتيب 55% و 3/38% از مشکلات روانی متوسط و مشکلات اجتماعی خفيف برخوردار بودند و تفاوت مشکلات روانی در پدران و مادران معنی دار بود. در ضمن بين مشکلات روانی و اجتماعی والدين و سن کودک عقب مانده ذهنی در پدران رابطه معنی دار آماری وجود داشت ولی در مادران چنين رابطه ای مشاهده نشد. بين جنس کودک و مشکلات اجتماعی والدين و شغل پدر با مشکلات اجتماعی آنان، و تحصيلات با مشکلات روانی- اجتماعی مادر رابطه آماری معنی دار وجود داشت. نجاریان و همکاران (1380) در تحقیقی با عنوان مقایسه سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت‌پذیر 12 ـ 7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی صورت گرفت نشان داد که بین سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی و والدین دانش آموزان عادی تفاوت معناداری وجود دارد . به علاوه وجود یک فرزند کم توان ذهنی بر سلامت روانی مادر بیش از پدر اثر منفی می گذارد. ايلالي و اسماعيلي (1379) گزارش کرده اند که بیشترین عوامل تنش زای مادران کودکان عب مانده ذهنی مربوط به تنش در حيطه اجتماعي (62 درصد) و در پدران (54 درصد) بود. بالاترين سطح سازگاري مربوط به حيطه رواني در مادران (58 درصد) و پدران (61 درصد) بود. مادران كودكان عقب مانده ذهني بيشتر از پدران مي باشد و پدران نسبت به مادران از سطح سازگاري بيشتري در سه حيطه زيستي، رواني، و اجتماعي برخوردارند. بین جنسیت کودک عقب مانده و سطح سازگاری والدین ارتباطی وجود نداشت. 2-9-2- تحقیقات خارجی پژوهش هیلد شارینگ (2014) نشان داد که نحوه رابطه والدین با فرزند و رابطه والدین با هم دیگر با مشکلات رفتاری بیرونی کودک عقب مانده ذهنی همبستگی داشت. پژوهش گیالو و همکارن (2014) که با عنوان بررسی عوامل خطر مرتبط با سلامت روان پدران با کودک عقب مانده ذهنی در استرالیا انجام شد نشان داد که افسردگی و استرس پدران نسبت به سایر مقیاس ها بالا بود یکی از مقیاس های عوامل خطر برای پدران ،مشکلات رفتاری فزرند عقب مانده ذهنی خود بود. پژوهش صمدی و همکاران (2014) نشان داد که در خانواده هایی با کودکان مبتلا به اختلال طیف اوتیسم، پدران و مادران سطوح بالاتری از استرس را گزارش کردند. فقر عاطفی نیز به استرس بالاتر در مادران، پدر و مادر مجرد و کسانی که کودکان به حال مشکلات رفتاری بیشتر بود، کمک کرده است. حمایت اجتماعی به کاهش میزان استرس در والدین و اطرافیان کمک کرده است. اگر چه تاثیر بر پدر و مادر ایرانی از داشتن فرزند معلول به طور گسترده شبیه به کسانی که از پدر و مادر در فرهنگ های دیگر است، نشانه که کودکان مبتلا به ASD چالش مجزا به این خانواده ها ارائه وجود دارد. پژوهش ازاد جی و همکاران (2013) نشان داد استرس مادر بالا و با ثبات با حداقل کردن نوسانات فردی دردوران کودکی باقیمانده است، اما با تنوع فردی قابل توجهی در اوسط دوران کودکی کاهش یافته است. استرس مادر درآغاز اواسط دوران کودکی با مشکلات رفتاری کودکان و مهارت های اجتماعی همبستگی داشت. خط سیر استرس مادران در سراسرا وسط دوران کودکی مربوط به مشکلات رفتاری کودکان شد. پیامدها برای مداخلات مورد بحث هستند گالگر و ویتلی (2013) به مطالعه رابطه استرس و سلامت جسمانی در پدر و مادر کودکان عقب مانده ذهنی و رفتارهای چالش برانگیز کودکان پرداختند. نتایج تحقیق نشان داد والدین کودکان عقب مانده ذهنی سلامت جسمی ضعیف تر نسبت به گروه کنترل دارند و میزان استرس در این والدین بالاست. فرانسکو مارگارین (2013) در مطالعه ای به بررسی آسیب شناسی روانی والدین کودکان مبتلا به ADHD انجام داد. نتایج تحقیق نشان داد که والدین کودکان ADHD سطوح بالاتری از اختلالات افسردگی و اختلالات شخصیتی از پدر و مادر کودکان سالم گزارش شده است. مادران علایم افسردگی و پدران مشکلات مربوط به مصرف الکل را نشان دادند گارباواک (2012) نشان داد مادران و پدران کودکان مبتلا به ناتوانی فکری در تعداد و شدت علائم سلامت ذهنی به طور کلی متفاوت است. مطالعه کوان (2011 ) که با عنوان مسایل روانی که والدین و دیگر اعضای خانواده با آن مواجهه م ی شوند را در والدین کودکان ناتوان و والدین کودکان سالم انجام داد. نتایج نشان داد که والدین دارای کودکان ناتوان دارای پریشانی روانی و تقابل اجتماعی ضعیف نسبت به گروه دیگر بودند. پژوهش علی اکبری و همکاران (2011) نشان داد که مادران کودکان استثنایی در برخی از منابع استرس (مالی و تجاری ،استرس ناشی از تغییر شغل و استرس بیماری و پرستاری ) فشار بیشتری را نسبت به مادران کودکان عادی تجربه می کنند. همچنین در قیاس استرس مادران هر سه گروه کودکان استثنایی ،میزان استرس در مادران گروه کم شنوا و کم توان ذهنی بیشتر از مادران گروه کم بینا می باشد. پژوهش علی اکبر زاده و همکاران (2011) نشان داد که میانگین نمرات سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در بعد فیزیولوژیک، درک از خود، وابستگی و استقلال، ایفای نقش و سازگاری اجتماعی کل، قبل و بعد از آموزش اختلاف معنی داری را نشان داد.. پژوهش خامیس (2007) نشان داد که خانواده هایی با کودکان دارای عقب ماندگی ذهنی ،تحت فشار روانی شدید قرار می گیرند، هم چنین مادران به عنوان مراقبین اولیه، به سهولت دچار استرس بیش از حد ناشی از درخواست های کودکانشان و نگهداری از آنان می گردند و عموما رضایت زناشویی پایین تری نسبت به گروه کنترل از خودنشان می دهند. هم چنین وی به این نتیجه دست یافت که سن کودک یکی از عوامل استرس والدین است به گونه ای که با بزرگتر شدن کودک ،استرس والدین کمتر می شود. والدینی با وضعیت اقتصادی و اجتماعی پایین تر، مبتلا به اختلال روانی بیشتری می شوند. پژوهش مگنو و همکاران (2007) نشان دادند که زنان نقش قوی تری در حفظ رابطه زناشویی ایفا می کنند این در حالی است که آنان دشواری های در زندگی و فشار تربیت فرزندان را بیشتر تحمل می کنند. هم چنین حمایت اعضای خانواده و دوستان نزدیک از زوجین، می تواند در تداوم زندگی آنها و مواجهه با استرس ناشی از معلولیت و اختلالات رشدی کودک ،به آنان کمک نماید. بررسی های انجام یافته ایزنهاور، بیکر و بلاکر (2005) نشان داده اند مادران دارای فزرند کم توان ذهنی در مقایسه با مادران کودکان عادی سطح سلامت عمومی و روان شناختی پایین تر و اضطراب و افسردگی بالاتری دارند. پژوهش گرین وود و هارلر (2004) نشان داد که هر قدر رابطه های برون گروهی خانواده در طيف دوستان و فاميل گسترده تر باشد، ارتباط های درون خانوادگی کمتر در معرض بحران و تنش زايی قرار می گيرد. اين در حالی است که بسياری از خانواده های دارای فرزند استثنايی به دلايلی چون خجالت و شرمندگی، افسردگی و خمودگی ناشی از داشتن اينگونه فرزند تدريجا ارتباط های برون گروهی شان محدود می گردد تا به جايی که برخی از اينگونه خانواده ها ارتباط های برون گروهی خود (رفت و آمد با فاميل، آشنايان و دوستان) را به حداقل ممکن تقبل می دهند. پژوهش جانسن (2002) نشان داد که وجود فشار روانی مزمن و پایدار و هم چنین فشارهای ناشی از فقدان حمایت های اجتماعی، تنگناهای اقتصادی و مالی و مسئولیت حمایت از کودکان معلول و دارای بیماری های مزمن، سبب افزایش استرس در زوجین و به تبع آن کاهش میزان رضایت از کیفیت زندگی زناشویی می گردد. پژوهش هوداب (2003) نشان داد که والدین دارای فرزندان کم توان ذهنی ،به این شکل فرزندان خود را برآورده می کنند که شخصیت مثبت بالایی دارند و رفتارهای غیر متعادل کمی دارند. آنان به دلیل گزارش این نکات مثبت به خصوص در محدوده پذیرش، تعادل و طاقت فرسایی، استرس در رابطه با بچه ها را کمتر گزارش کردند. پژوهش ویز (2002) نشان داد که تفاوت های معنی داری در گروه ها در میزان افسردگی ،اضزراب ،شکایات بدنی ،و تحلیل توانایی قوای بدن وجود دارد . همچنین حمایت های اجتماعی پیش بینی کننده سازگاری موفق هستند. پژوهش مک گلون (2002) نشان داد که تفاوت معنی داری در سازگاری پایین خانواده یا افزایش استرس در آنها وجود دارد ،همچنین استرس در طول سالها بدون تغییر می ماند. پژوهش رونیت گال (2002) نشان داد که مادران به دلیل آگاهی از ناتوانی ها و تفاوت کودکانشان با سایر کودکان استرس بالاتری را نسبت به پدران تحمل می کنند. مادران برای سازگاری از راهبردهای سازش هیچان مدار و پدران از راهبردهای مشکل مدار استفاده می کنند. همچنین مادران بیشتر از پدران از راهبردهای سازشی استفاده می کنند . پژوهش دیانا هیبرت مورنی (2002) نشان داد که حتی وقتی متغیرهایی مثل سازگاری زناشویی و سطوح ناتوانی کودک کنترل می شود والدین نسبت به آینده استرس دارند . پژوهش سانی فیرت و همکاران (2002) نشان داد که میزان افسردگی در مادران کودکان عقب مانده ذهنی 3/55 درصد و در مادران کودکان اتیسم 5/27 درصد بود . تفاوت معناداری از نظر اضطراب و آلکسی تیمیا بین دو گروه وجود نداشت. بطور کلی مادران کودکان اتیسم پریشانی روانی بیشتری از مادران کودکان عقب مانده ذهنی را تجربه می کنند. پژوهش گوسچ (2001) نشان داد عموما مادران بچه هایی با عقب ماندگی ذهنی ،پذیرش فرزندشان برای آنان نسبت به گروه کنترل ،مشکل تر و متحمل فشار روانی بالاتری هستند. مطالعه بن تابت، سالمی، حصیری، زواری، کامون و همکاران (2013) مشکلات خلقی و اضطرابی در والدین کودکان دارای مشکلات ناتوانی بیشتر است و از کیفیت زندگی پایین تری برخوردارند. به طوری که اضطراب مادران 70 درصد و پدران 55 درصد بود. مطالعه آزم، دوگار، شاه، چیما، اسمت و همکاران (2013) نشان داده است که 89 درصد مادران در مقابل 77 درصد پدران گزارش کرده اند که اضطراب، افسردگی یا هر دو مشکل را داشتند. به طوری که مادران 35 درصد معیارهای اضطراب، 40 درصد اضطراب و 13 درصد هر دو مشکل را داشتند. و پدران 42 درصد اضطراب، 31 درصد افسردگی و 3 درصد هر دو مورد را داشتند. مجومدار، سیلواپریرا و فرناندز (2005) نشان داده اند که والدین کودکان عقب مانده ذهنی نسبت به والدین کودکان کنترل بهنجار از اضطراب و استرس بیشتری برخوردار هستند. چاندورکار و چاکرابورتی (2000) گزارش کرده اند که والدین کودکان عقب مانده ذهنی در مقایسه با والدین کنترل بهنجار از مشکلات روانی بیشتری رنج می برند. منابع و ماخذ انجمن روان‌پزشکي آمريکا. (1391). متن تجديد نظرشده راهنماي تشخيص و آماري اختلالات رواني DSM-IV-TR. ترجمه‌ي محمد رضا نيکخو و هامايا آواديس يانس. تهران: سخن. اخوی راد، بتول. (1391). عقب ماندگی ذهنی مقدمه ای بر ناتوانی ذهنی. تهران: نقش قلم. ارجمندنيا علی اکبر، افروز غلامعلی، نامی محمدصالح. (1392). مقايسه ميزان فشار روانی و رضايتمندی زناشويی و حمايت اجتماعی ادراک شده والدين کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی در استان گلستان. تعلیم و تربیت استثنایی. 3(116)، 15-5. اسماعیل زاده ، منصور. (1384). مقایسه باورهای غیر منطقی پدران دانش آموز عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و عادی 7 -15 ساله شهر تهران ، دانشگاه علوم بهزیستی. اشکان، ساناز. (1393). بررسی میزان شیوع اختلال های رفتاری نوجوانان کیش و مقایسه اثربخشی آموزش تاب آوری و آموزش مدیریت والدین در کاهش اختلالات رفتاری. رساله دکتری روانشناسی تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان. اصانلو، زهرا. (1390). روانشناسی کودکان استثنایی. تهران: مهرسبحان آقابابايي، سارا؛ استكي آزاد، نسيم و عابدي، احمد. (1392). مقايسه شيوه هاي مقابله با فشار رواني مادران کودکان عقب مانده ذهني، فلج مغزي و عادي. پژوهش هاي علوم شناختي و رفتاري، 3(1)، 80-69. امامي، طاهره.، فاتحي زاده، مریم السادات و نجاريان، بهمن. (1383). علايم اختلال شخصيت در ميان دختران جوان، مجله پژوهش زنان، 2(2)، 103-116. اميري، محسن؛ افروز، غلامعلي؛ مال احمدي، احسان؛ جوادي آسايش، سحرانه؛ نورالهي، فاطمه؛ رضايي بيداخويدي، اكرم. (1389). بررسي سلامت رواني و استرس والدگري در ميان والدين کودکان کم توان ذهني. مجله علوم رفتاري، 4(4)، 268-261. ايلالي، احترام السادات و اسماعيلي، روانبخش. (1379). بررسي عوامل تنش زا و مكانيسم هاي سازگاري با آنها در والدين كودكان عقب مانده ذهني مدارس استثنايي شهر ساري در سال 1376 . مجله دانشگاه علوم پزشكي مازندران (نامه دانشگاه)، 10(29)، 40-35. بحرينيان، سيدعبدالمجيد؛ حاجي علي زاده، كبري؛ ابراهيمي، ليلا و هاشمي گرجي، ام البنين. (1391). مقايسه ويژگي هاي شخصيتي و ميزان سازگاري مادران دانش آموزان عقب مانده ذهني و عادي شهر تهران سال 88-1387. روانشناسي افراد استثنايي، 2(7)، 167-155. به پژوه، احمد و رمضانی، فریدون. (1384). بررسی رضایت زناشویی والدین کودکان کم توان ذهنی و کودکان عادی. علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، 45، 81-72. پروين، جان. (1381). شخصيت نظريه و پژوهش. ترجمه محمد جعفر جوادي؛ پروين كديور. تهران: آييژ. جناآبادی، حسین. (1386). مقایسه ی تعامل روانی - اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی با والدین کودکان عادی. علوم تربیتی و روانشناسی (دانشگاه سیستان و بلوچستان)، 6(10)، 64-55. خندان، مارال. (1387). مقايسه ويژگي‌هاي شخصيتي (شخصيت ضداجتماعي و انحرافات اجتماعي) در بين دانشجويان دختر و پسر دانشگاه کار واحد خرمدره. پايان نامه کارشناسي رشته‌ي روان‌شناسي دانشگاه کار واحد خرمدره. خياط زاده ماهاني، محمد. (1388). بررسي مقايسه اي كيفيت زندگي مادران كودكان مبتلا به فلج مغزي، عقب ماندگي ذهني و مادران كودكان سالم. دانشور، 16(83)، 58-49. حسيني، سيدحمزه و رضازاده، حسين. (1381). مقايسه نيازهاي رواني- اجتماعي والدين دانش آموزان پسر عقب مانده ذهني، تالاسمي و عادي مقطع ابتدايي در شهرستان ساري. مجله دانشگاه علوم پزشكي مازندران (نامه دانشگاه)، 12(37)، 34-28. درکه ایلامی، سوسن. (1386). عقب ماندگی ذهنی کودکان. تهران: گویش. ديني تركي، نوراله؛ بهرامي، هادي؛ داورمنش، عباس و بيگلريان، اكبر. (1385). رابطه فشار رواني با رضامندي زناشويي در والدين کودکان عقب مانده ذهني. توانبخشي، 7(4)، 46-41. ديويسون، نیل. (1384). آسيب شناسي رواني. ترجمه مهدی دهستاني. تهران: نشر ويرايش. سادوک و سادوک. (1392). خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک. ترجمه مظاهر رضایی. تهران: ارجمند. (سال انتشار به زبان اصلی، 2007). سانتراك، جان دبليو. (1385). زمينه روانشناسي سانتراك، ترجمه مهرداد فيروز بخت. تهران: رسا. شريفي، ع الف. (1386). راهنماي ام. سي. ام. آي (ميلون 3). تهران: روان سنجي. شمس، گ. (1383). شناخت درماني اختلالات شخصيت. تهران: رشد. شريفي درآمدي، پرويز. (1387). بررسي اثربخشي آموزش هوش عاطفي بر سلامت عمومي مادران فرزندان عقب مانده ذهني آموزش پذير 11 تا 15 سال. فصلنامه خانواده پژوهي، 4(16)، 439-423. شقاقي، فرهاد؛ اكوجويباري، علي اصغر و سلامي، فاطمه. (1389). تاثير آموزش خانواده بر سلامت رواني والدين داراي كودك عقب مانده ذهني آموزش پذير. علوم رفتاري، 2(4)، 69-57. شولتز، داون پي؛ شولتز، سيدني آلن (1386). روانشناسي شخصيت. ترجمه يحيي سيد محمدي. تهران: نشر ويرايش. شهرياري، ظريفه؛ ميري، محمدرضا؛ شريف زاده، غلامرضا؛ دستجردي، رضا و ولوي، مريم. (1391). تاثير آموزش آرام سازي بر تنش، اضطراب و افسردگي مادران داراي دختر عقب مانده ذهني آموزش پذير. مراقبت هاي نوين، 9(4)، 384-279. کارور و شی یر. (1391). روانشناسی شخصیت. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: ویرایش. كاوياني، حسین. (1382). نظريه زيستي شخصيت. تهران: سنا. كوهسالي، معصومه؛ ميرزماني بافقي، سيدمحمود؛ كريملو، مسعود و ميرزماني، منيره سادات. (1387). مقايسه سازگاري اجتماعي مادران با فرزند دختر عقب مانده ذهني آموزش پذير. مجله علوم رفتاري، 2(2)، 172-165. كوهسالي، معصومه؛ ميرزماني بافقي، سيدمحمود؛ محمدخاني؛ پروانه و كريملو، مسعود. (1386). مقايسه سازگاري اجتماعي مادران دختران عقب مانده ذهني آموزش پذير با مادران دختران عادي شهر كاشان. توانبخشي، 8(29)، 45-40. كيميايي، سيدعلي؛ مهرابي بشرآبادي، حسين و ميرزايي، زهرا. (1389). مقايسه وضعيت سلامت روان پدران و مادران کودکان کم توان ذهني آموزش پذير شهر مشهد. مطالعات تربيتي و روان شناسي، 11(11)، 278-261. گروسی‌فرشی، محمد تقی. (1380). رویکردی نوین در ارزیابی شخصیّت. تبریز: دانیال. گروه مولفان. (1386). روانشناسي عمومي. تهران: انتشارات دانشگاه پيام نور. گلادينگ، ساموئل. (1382). خانواده درماني، تاريخچه، نظريه و كاربرد، ترجمه فرشاد بهاري 1382، تهران: تزكيه. (تاریخ پاپ به زبان اصلی، 1989). گلدر، مایکل.، مايو، ریچارد و كن، فیلیپ. (1385). درسنامه مختصر روانپزشكي آكسفورد، ترجمه پورافكاري، نصرت الله. تهران: انتشارات شهرآب. گنجی، حمزه. (1392). روانشناسی کودکان استثنایی براساس DSM-5. تهرلان: ساوالان.ماسن، پاول هنري و همکاران. (1992). رشد و شخصيت کودک. ترجمه ياسايي، مهشيد 1380. تهران: ماد. علاقبند، مريم؛ آقايوسفي، عليرضا؛ کمالي، محمود؛ دهستاني، مهدي؛ حقيرالسادات، بي بي فاطمه؛ نظري، طاهره و شيخها، محمدحسن. (1390). تاثير مقابله درمانگري بر سلامت عمومي مادران داراي فرزند عقب مانده ذهني ژنتيکي و غير ژنتيکي. مجله دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني شهيد صدوقي يزد، 19(1)، 113-104. علي اكبرزاده آراني، زهرا؛ خاري آراني، مجيد؛ حاج باقري، علي و علي اکبرزاده آراني، فاطمه. (1392). سازگاري اجتماعي و مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذير. پژوهش در سلامت روانشناختي، 7(2)، 65-55. علي اكبرزاده آراني، زهرا؛ تقوي لاريجاني، ترانه؛ شريفي نيستانك، ناهيددخت؛ نوغاني، فاطمه؛ فقيه زاده، سقراط و خاري آراني، مجيد. (1391). تاثير آموزش بر سازگاري اجتماعي مادران کودکان عقب مانده ذهني آموزش پذير بر اساس تئوري سازگاري روي. فيض، 16(2)، 134-129. محمدخان كرمانشاهي، سيما؛ ونكي، زهره؛ احمدي، فضل اله؛ آزادفلاح، پرويز؛ کاظم نژاد، نوشيروان. (1350). تجربيات مادران از داشتن کودک عقب مانده ذهني. توانبخشی، 7(3)، 33-26. مك كري و كوستا. (1381). شخصيت در بزرگسالي. ترجمه مير تقي گروسي فرشي و فرهاد محمدي، تبريز، نشر جامعه پژوه. محمدي، محمدعلي و دادخواه، بهروز. (1381). ‌مقايسه مشكلات رواني و اجتماعي والدين كودكان عقب مانده ذهني تحت پوشش توان‌بخشي‌ بهزيستي اردبيل ،سال 1380. مجله علمي دانشگاه علوم پزشكي رفسنجان، 1(1)، 211-200. معصومه كوهستاني، معصومه كوهستاني ، سيد محمود مير زماني، سيد محمود مير زماني. (1385). نشانه هاي اختلال فشار رواني پس از سانحه(PTSD) در مادران كودكان عقب مانده ذهني آموزش پذير و مادران كودكان عادي. مجله تحقيقات علوم رفتاري، 4(1-2)، 51-46. معتمدين مختار، سهرابی فريبا، فتحی‌آذر اسکندر، ملکی صادق. (1388). مقايسه بهداشت روانی، رضايت زناشويی و ابراز وجود والدين دانش‌آموزان کم‌توان ذهنی و عادی در استان آذربايجان‌غربی. دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، 35، 152-123. میرزابیگی، حسنعلی. (1388). نقش خانواده در کاهش پرخاشگری نوجوانان و جوانان، تهران: تندیس علم. ميكائيلي منيع، فرزانه. (1399). روابط ساختاري بين بهزيستي روان شناختي با هوش هيجاني ادراك شده،توانايي كنترل تفكر منفي و افسردگي مادران كودكان كم توان ذهني و مقايسة آن با مادران كودكان عادي. پژوهش در حيطه كودكان استثنايي، 9(2)، 120-103. میلانی فر، بهروز. (1391). روانشناسی کودکان و نوجوانان استثنائی. تهران: قومس. مینوچین، سالوادر. (1392). فنون خانواده درمانی. ترجمه فرشاد بهاری. تهران: رشد. (تاریخ چاپ به زلان اصلی، 2003). نادری، فرح؛ صفرزاده سحر و مشاك، رويا. (1390). مقايسه ی خود بيمارانگاري، حمايت اجتماعي، اضطراب اجتماعي و سلامت عمومی بين مادران دارای كودك عقب مانده ی ذهني و عادي. فصلنامه سلامت و روان شناسي، 1(1)، 41-16. نامجویان شیرازی، فیروزه و کشاورز، رقیه. (1392). بررسی مقایسه‌ای میزان شدت فشار روانی و رضایت زناشویی بین مادران کودکان عقب مانده ذهنی تربیت پذیر و مادران کودکان عادی. فصلنامه زن و جامعه، 4(16)، 146-129. نجاریان، بهمن؛ مسعودی، میترا و مهرابی زاده هنرمند، مهناز. (1380). مقایسه سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر 12 ـ 7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، 2، 200-187. هالاهان، دانيل. کافمن، جيمزام. (1993). کودکان استثنايي جلد 1و2، ترجمه مجتبي جواديان 1383، تهران: رشد. هالجین، ریچارد پی؛ ویتبورن، سوزان کراس. (1386). آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی. تهران: نشرروان. هادي نژاد، ح. (1386). تحول يافتگي من و اختلالات شخصيت: مقايسه دو گروه زنداني و غير زنداني، فصلنامه روانشناسان ايراني، 4(14)، 177-187. Agha SS, Zammit S, Thapar A, Langley K. (2013). Are parental ADHD problems associated with a more severe clinical presentation and greater family adversity in children with ADHD? Eur Child Adolesc Psychiatry, 22(6),369-77. Azeem, MW., Dogar, IA., Shah, S., Cheema, MA., Asmat, A., Akbar, M., Kousar, S., Haider, II. (2013). Anxiety and Depression among Parents of Children with Intellectual Disability in Pakistan. J Can Acad Child Adolesc Psychiatry, 22(4),290-5. Ben Thabet, J., Sallemi, R., Hasïri, I., Zouari, L., Kamoun, F., Zouari, N., Triki, C., Maâlej, M. (2013). Psycho-emotional impact of a child's disability on parents. Arch Pediatr, 20(1),9-16. Bourkej , Ricciardo B, Bebbington A, Aiberti K, Jacoby P, Dyke P, Msall M, Bower C& Leonardh. (2008) . Physical and Mental Health in Mothers of Children with Down Syndrome. The Journal of Pediatrics, 320 -326. Chandorkar, H., Chakraborty, PK. (2000). Psychological morbidity of parents of mentally retarded children. Indian J Psychiatry, 42(3),271-4. Clarkin, J., Lenzenweger, MF. (1996). Major theories of personality disorder, New York: The Gilford Press. Dean K, Stevens H, Mortensen PB, Murray RM, Walsh E, Pedersen CB. (2010). Full spectrum of psychiatric outcomes among offspring with parental history of mental disorder. Arch Gen Psychiatry, 67(8),822-9. Gottesman II, Laursen TM, Bertelsen A, Mortensen PB. (2010). Severe mental disorders in offspring with 2 psychiatrically ill parents. Arch Gen Psychiatry, 67(3),252-7. Herring, S., Gary, J., Taffe,K. , Sweeney, D. & Eifeld, S. (2006). Behaviour and emotional problems in toddlers with pervasive developmental delay: associations with parental mental health and family functioning. Journal of Intellectual Disability Research, 12, 874-882. Lee PC, Lin KC, Robson D, Yang HJ, Chen VC, Niew WI.(2013). Parent-child interaction of mothers with depression and their children with ADHD. Res Dev Disabil, 34(1),656-68. Lewis, C. F. (2011). Substance use and violent behavior in women with antisocial personality disorder. Journal of Behav Sci Law, 29(5), 667-76. Majumdar, M., Da Silva Pereira, Y., & Fernandes, J. (2005). Stress and anxiety in parents of mentally retarded children. Indian J Psychiatry, 47(3), 144-7. Matos M, Bauermeister JJ, Bernal G. (2009). Parent-child interaction therapy for Puerto Rican preschool children with ADHD and behavior problems: a pilot efficacy study. Fam Process, 48(2),232-52. Robin AL. (2008). Family intervention for home-based problems of adolescents with attention-deficit/hyperactivity disorder. Adolesc Med State Art Rev, 19(2),268-77. Singh MK, DelBello MP, Stanford KE, Soutullo C, McDonough-Ryan P, McElroy SL, Strakowski SM.(2007). Psychopathology in children of bipolar parents. J Affect Disord, 102(1-3), 131-6. Van leeuwen, MC., Post, WM., Van Asbeck, WF., Vander Woude, HV., Groot, S., & Lindeman, E. (2010). Social support and life satisfaction in spinal cord injury during and up to one year after inpatient rehabilitation. Journal of psychology, 265-271. Widiger, T. (2012). The Oxford Handbook of Personality Disorders. Oxford University Press.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته