پیشینه و مبانی نظری موسیقی و عناصر آن (docx) 21 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 21 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
موسیقی
موسیقی و عناصر آن
موسیقی زبان جهانی شناخته شده ای است که قادر است سدهای فرهنگی، آموزشی، زبانی، ذهنی و هیجانی را از میان ببرد و با خط مشی فکری، حسی و عاطفی، خطوط ارتباطات بین فرهنگی را ارتقاء بخشد و تعاملات بین اقوام را تسهیل نماید (جانسون و رهولی دیویس، 1996). اثر موسیقی در بیان و القای عواطف و هیجانات باعث شده تا افراد وقت زیادی را صرف شنود آن کنند (جاسلین و اسلوبودا، 2001). در حقیقت بخش مهمی از ادراک موسیقی به خاطر پاسخ القاء شده هیجانی آن می باشد و این خود انگیزه ای قوی را برای تداوم شنود موسیقی فراهم می کند (پانسب، 1995).
استفاده از موسیقی در جهت مطالعه اثرات آن بر انسان تحت دو فاکتور اصلی موسیقایی یعنی صورت (فرم) و معنا (محتوا) مورد بحث و تامل می باشد. فرم و معنا دو عنصر سازنده موسیقی هستند که بنابر تبعات متفاوت ساختاری مایه های متنوعی از عواطف و هیجانات را در شنوده موجب می شوند. صورت در موسیقی شامل عناصر و ارکانی چون ریتم، اکسانت، طنین، اجرا، تمپو، و معنا نیز دربر گیرنده ساختار فواصل، زیرایی و مدگردی می باشد (زاده محمدی، 1384). از ترکیبات همزمان این عناصر شاخه های متنوعی از موسیقی شکل می گیرد. اگر چه هر یک از این عناصر موسیقی در ایجاد شکل زیبا شناسی ملودی نقش دارند اما عدم ترکیب برخی از این عناصر تداخلی را در مفهوم موسیقی ایجاد نخواهد کرد. در مقابلف اساس موسیقایی یک قطعه بر ترکیب دو رکن اولیه موسیقی یعنی ریتم و ملودی قرار دارد (ساتو و همکاران، 2007). علاوه بر این، ضرباهنگ یا همان تمپو عنصر مهم دیگری است که شکل ریتمیک یک ملودی را در سرعت زمانی خاص تنظیم می کند. در حقیقت بخش اصلی القای هیجانات منوط به سرعت اجرایی ریتم در یک قطعه موسیقایی می باشد.
ریتم الگوی زمانی فواطل در درون عبارت موسیقی است که درک قوی و ضعیف ضرباهنگ را به وجود می آورد (زاتر و همکاران، 2007). در ملودی نیز توالی زیرایی موسیقی است که باعث شکل گیری عبارت موسیقایی می شود. اگر چه ملودی در زمان ساخته می شود و به نوعی ساختار و عبارت زمانی خود را دارد ولی مشخصه اصلی یک ملودی مربوط به ارتباط یک نت با نت بعدی آن می باشد (لیمب، 2006). در حقیقت دو بعد اصلی یک ملودی شامل فواصل (فاصله در زیرایی بین دو نت) و بدنه ملودی (مسیر اصلی زیر ایی) است (پترو و همکاران، 2004). از ترکیب این فواصل در موسیقی غربی، دو مد مینور و ماژر شکل می گیرد که دو مد مهم در موسیقی غربی می باشد. تفاوتی که بین مد مینور و ماژور وجود دارد در نوع قرار گیری فواصل آنها است، بدین صورت که فواصل در مد مینور نسبت به مد ماژور کوچک تر و بسته تر است (یعنی فاصله دو نت، نزدیک به هم است). در حالی که در مد ماژور فواصل بازتر هستند (فاصله دو نت از یکدیگر زیاد است). دستگاه موسیقی ایرانی نیز حاصل ترکیب این فواصل است که از نتیجه ترکیب این فواصل هفت دستگاه اصلی شکل می گیرد. در واقع، تفاوت دستگاه ها در نوع قرار گیری متفاوت فواصل است به شکلی که برخی از دستگاه ها مثل چهار گاه و ماهور دارای فاصله ای بازتر هستند (همانند مد ماژور فاصله دو نت از یکدیگر زیاد است).
در نگاهی کلی صورت، ظاهر و سطح موسیقی و معنا، محتوای احساسی و شهودی و فکری آن را به وجود می آورد. در هر اثر موسیقی صورت و معنا با هم تلفیق شده و هویت و حال خاصی را ساخته و گونه ای از موسیقی را به وجود می آورد. به طور کلی ریتم در موسیقی خاستگاهی فیزیولوژیک و بدنی دارد. انرژی فوق العاده ای را تهییج و به جریان می اندازد و در ضربهای ملایم انرژی را آرام و تسکین می کند و مسیر را برای تاثیرگذاری ملودی هموار می کند و یا آن را متوقف می سازد. به عبارت دیگر ریتم در موسیقی می تواند به گونه ای بکار گرفته شود که تسهیل کننده مسیر ملودی و تامل درونی و یا بازدانده آن باشد، به گونه ای که هیجان آن سدّی برای صور خیالی و توجه و تامل فکری شود(زاده محمدی، 1384).
صورت و معنا در گونه های موسیقی ایرانی مانند اصیل(کلاسیک)، پاپ و مردم پسند کوچه و بازاری حال و تاثیر متفاوتی را بر می انگیزد، یعنی هرگونه موسیقی، حال و زیبایی و تاثیرات خاص خود را دارد و بستگی دارد ملودی و ریتم چگونه به کار گرفته شده باشد و آهنگساز از تلفیق ریتم و ملودی به چه صورتی بهره گرفته باشد و اثرات روانی آن چه باشد. آیا ترکیب ریتم و ملودی به گونه ای است که موسیقی صرفآ التذاذی بدنی و حسی را به وجود آورده و شنونده را در حالتی از لذّت و تهییج جسمانی قرار داده است؟ آیا ریتم و ملودی تنها تهییج کننده و اغواگر است یا اندیشه و تامل درونی را نیز بر می انگیزد؟ آیا انرژی ریتم یا اغراق ملویک مانع ادراک ذهنی است و فرد را در احساسات صرف فرو برده و یا مولد تخیل و محرک تفکر و ارتباط متقابل است؟ گردشهای ملودیک غنی است یا فقیر؟ ضرباهنگ موسیقی تسخیر گر یا تسهیل گر فکر و ادراک است. به لحاظ تأثرات موسیقایی، متعالی ترین حالت روانی و زیباشناسی در موسیقی ظرفیت فکری و مشهود در آن است، و در درجات پایین تر برانگیختگی های احساسی و نازل ترین آن تأثرات بدنی و جسمانی است که با ریتمی ساده و محرک نیز می توان تحرک و التذاذ بدنی را بوجود آورد. اما برای تحریک صور خیالی و فکری به ملودی غنی نیاز است. آن گونه که تخیل ملودیک در آثار اساتید بزرگی چون صبا، وزیری، درویش خان و ... سرشار است و موسیقی عامه پسند، موسیقی احساسی، تهییج گر و در مواردی محرک تمنیات بدنی است. فکر را در طرازهای هیجانی متوقف می سازد و اغلب مانع اندیشه و تامل است، در واقع موسیقی عامه پسند به این جهت عنوان عامیانه را به دنبال دارد که با نیازهای احساسی، هیجانی و دلبستگی های روزمره و فوری آنها همراه است. موسیقی لذت بخش که غالبآ شنودهای اغواگرانه را ارضا می کند، به دلیل احساسات شدید و هیجانات بارز آن قابل فهم عموم است. اکثریت عامه به دنبال تهییج درونی و فرافکنی احساسات خود هستند و از این لذت طلبی به جهت تفنن و از همه مهم تر برای گریز از فشارهای فردی و اجتماعی بهره می برد(زاده محمدی، 1384).
گونه های موسیقی ایران
چند دهه است که موسیقی ایرانی در انواع و گونه های مختلفی رواج یافته و جایگاه خود را پیدا کرده است. گونه هایی که هرکدام بنا بر ضرورت ادراکی و روانی، اجتماعی، اقتصادی و بازار تثبیت نشده اند. انواع موسیقی ایرانی هر کدام به تفکیک و یا ترکیب از مایه های اصیل ایرانی، غربی و عربی شکل و تأثری یافته اند و آهنگسازان بزرگی به تصنیف و تکوین آن پرداختند تا به امروز که نوع و سبک غالبی را به وجود آورند. در همه گونه های موسیقی ایرانی حتی نازلترین نوع آن یعنی موسیقی کوچه بازاری، رگه هایی از حالات و مایه های موسیقی اصیل ایرانی مشاهده می شود. در بعضی از انواع مانند موسیقی اصیل مردمی (ترانه ای دستگاهی) حالات موسیقی ایرانی پررنگ تر و غلیظ تر است. در غالب آهنگهای ترانه ای با تقلیل و سبک کردن زینت ها، تکنیکها و ساختار مایه های موسیقی ایرانی، آن را به شکلی عامه پسند با احساسات کاملآ بارز خصوصآ خون آلود ارائه نموده اند(زاده محمدی، 1384).
در موسیقی عامه پسند ایرانی مایه های عربی و غربی رواج زیادی پیدا کرده، خصوصآ در نوع پاپ ایرانی، مایه های ایرانی و غربی مخلوط و در نوع کوچه بازاری کافه ای مایه های عربی و ایرانی مخلوط شده اند.
درباره انواع موسیقی عامه پسند ایرانی، دکتر ساسان فاطمی پژوهشگر - طبقه بندی و نظریاتی را مطرح کرده که در اینجا بخشهایی از آن نقل به معنا می شود. نوعی موسیقی مردم پسند از موسیقی اصیل و کلاسیک ایرانی توسط استاتید بزرگی چون عارف، درویش خان، امیر جاهد و ... به وجود آمد که به مرور زمان در شکل نازل تری به موسیقی دستگاهی ترانه ای مبدل شد. موسیقی که توسط ارکستر سازهای غربی اجرا می گردید و آهنگسازان و نوازندگان برجسته ای که شاگردان اساتید بزرگی چون صبا بودند: مانند مهدی خالدی، جواد و بزرگ لشگری، علی تجویدی، همایون خرم، پرویز یاحقی، حبیب الله بدیعی و ... آهنگهای آن را تصنیف کردند و خوانندگانی چون دلکش، مرضیه، داریوش رفیعی، الهه، پوران، ایرج، گلپایگانی و دیگران ترانه های آن را خواندند(زاده محمدی، 1384).
نوع دیگری از موسیقی عامه پسند کوچه بازاری در اشکالی از مطربی غزل خوانی، کافه ای توسط آهنگسازانی چون امیر پازوکی و قاسم جبلی شکل گرفت که در بسیاری از آهنگهای آن مایه های موسیقی ایرانی در تلفیق با موسیقی عربی اجرا شد و خوانندگانی چون مهوش، پریوش، و معاصرینی چون علی نظری، داوود مقامی، عباس قادری، جواد یساری، آغاسی، معین، امید و ... ترانه ها و اشعار آن را اجرا کردند. شاخه دیگر از موسیقی مردم پسند نوع نوع پاپ ایرانی آن است. موسیقی بینابینی از موسیقی غربی و ایرانی، که در مواردی از مایه های دستگاهی چون ماهور، همایون، چهارگاه، دشتی بهره گرفته و با سازهای غربی و ارکستری اجرا و نواخته می شود. ترانه ها و آوازها بر پایه ملودی ایرانی و غیر ایرانی خوانده شده است(زاده محمدی، 1384).
قابل ذکر است دو نوع موسیقی پاپ در ایران رواج دارد: نوع ایرانی و نوع غربی که در نوع غربی آن هیچ عنصر موسیقی ایرانی به جز کلماتی فارسی وجود ندارد. در موسیقی پاپ ایرانی آهنگسازانی چون انوشیروان روحانی، ناصر چشم آذر، بابک بیات و خوانندگانی چون روانبخش، عارف، [هایده] و... به چشم می خورد.
تفکیک و طبقه بندب انواع موسیقی عامه پسند و قرار دادن نام آهنگسازان و خوانندگان مقوله ای نسبی است. بسیاری از آهنگسازان آثار متعددی در گونه های مختلف تصنیف کرده اند که حالات مختلفی دارد، اما در کل آثار آنها گرایش مردم پسند دارد. در میان گونه های اشاره شده موسیقی عامه پسند مطربی و کافه ای نازل ترین فرم به لحاظ صورت و محتوا است و در مقاطعی از دوره های اجتماعی پرشنونده ترین نوع موسیقی در ایران بوده و همچنان این نوع موسیقی(کوچه بازاری و کافه ای) بعد از موسیقی پاپ بیشترین مصرف را در خانه ها و ماشینهای مردم دارد. موسیقی که اساس «حال» آن هیجانی و اغواگرانه است(زاده محمدی، 1384).
موسیقی و هیجان
همانطور که گفته شد استفاده از موسیقی در جهت مطالعه اثرات آن بر انسان تحت دو فاکتور اصلی موسیقایی یعنی صورت (فرم) و معنا (محتوا) مورد بحث و تامل می باشد. فرم و معنا دو عنصر سازنده موسیقی هستند که بنابر تبعات متفاوت ساختاری مایه های متنوعی از عواطف و هیجانات را در شنوده موجب می شوند. صورت در موسیقی شامل عناصر و ارکانی چون ریتم، اکسانت، طنین، اجرا، تمپو، و معنا نیز دربر گیرنده ساختار فواصل، زیرایی و مدگردی می باشد (زاده محمدی، 1384). نتیجه اثرات ترکیبی این عناصر تغییرات در دو بعد اصلی هیجان یعنی برانگیختگی و ولنس است که در طول شنود موسیقی در مخاطب القا می شوند (گومز و دانسر، 2007). در حقیقت، موسیقی براساس زیرساختهای خود و با تغییر و مدلاسیون بهنگام می تواند در این دو بعد اصلی هیجان اثری مستقیم داشته باشد. برانگیختگی یا همان تشدید پاسخ هیجانی است که در راستای مواجهه با عناصر موسیقایی چون تمپو، اکسانت و ریتم در دو طیف برانگیختگی بالا و پایین تغییر می یابد (گومز و دانسر، 2007). در واقع برانگیختگی، درجه بالا و پایین فعالیت فیزیولوژیکی است که تحت تاثیر محرک هیجانی تغییر می یابد (جاسلین و اسلوبودا، 2001). در حالی که ولنس بعد عاطفی پاسخ هیجانی است که به صورت عاطفه ی مثبت و منفی در برابر عناصری چون مد، پیچیدگی هارمونی و ریتم القا می گردد (گومز و دانسر، 2007). گزارشات پرسشنامه ای به دست آمده نشان می دهد، برانگیختگی شامل صفاتی می شود که حالات فیزیولوژیکی و شدت هیجانی (همچون تنش، آرامش، فعالیت و یا ضعف) را شامل می شود. در حالی که ولنس، صفاتی را در بر می گیرد که به عنوان احساسات از آنها یاد می شود (همچون غم، شادی، دلسردی، افسردگی، دلتنگی)( جاسلین و اسلوبودا، 2001). متناسب با چنین اثراتی فرضیه خلق-انگیختگی مطرح شده است که بر طبق آن گوش دادن به موسیقی در برانگیختگی و خلق اثر می گذارد (هاسین و همکاران، 2002). مطالعات زیادی در جهت بررسی اثرات فیزیکی و روانی این عناصر انجام شده است. از جمله دیده شده تمپو یا همان سرعت زمانی ضرب در گستره ی زمانی 70-60 ضرب در هر دقیقه بسیار آرام بخش می باشد چرا که تمپوی مشابهی را از ضربان قلب منعکس می کند. سرعت بالاتر از آن باعث تنش و سرعت پایین تر از آن نیز احساسی از معلق بودن را ایجاد می کند. از طرفی، زیرایی که به وسیله فرکانس امواج صوتی تعیین می شود بر روی سیستم اعصاب خودکار عمل می کند. صوت زیر باعث تنش، و اصوات بم آرامش را برانگیخته می کند (کلین و وینکل استین، 1996).
بنابراین تغییر عناصری چون مد، پیچیدگی هامونی و ریتم در ایجاد ولنس مثبت و منفی موثرند در حالی که تغییر عناصر دیگری چون تمپو، اکسان و ریتم در ایجاد برانگیختگی بالا و پایین نقش موثری دارند (گومز و دانسر، 2007). براساس تحقیقات انجام شده توسط گومز و دانسر (2007) تمپوی سریع با برانگیختگی بالا و همچنین ولنس مثبت ارتباط دارد. همچنین ارتباط بین مدماژور با ولنس مثبت و مد مینور با ولنس منفی مورد تیید قرار گرفت. شدت صوت نیز به مقدار زیادی با برانگیختگی بالای هیجانات ارتباط داشت. همچنین دیده شد، ولنس مثبت با هارمونی ساده و موزون مناسبت دارد و از طرفی، برانگیختگی بالا تحت تاثیر هارمودنی پیچیده تر و ناموزون است (گوم و دانسر، 2007).
موسیقی درمانی
تاریخچه موسیقیدرمانی
از ابتدای تاریخ، بشر از موسیقی برای شفااستفاده میکرده است.در فرهنگ ابتدائی قبایل آفریقائی، فردی بـه نـام شامان (طبیب، جادوگر) رهبر موسیقی، طبیب و روحانی قبیله بود. شامان از موسیقی برای خروج امراض از کالبد بیماران استفاده میکرد. داود پیامبر مردی بود کـه در نـواختن چنگ ماهر بود و صوتی گوشنواز داشت و از اینکار برای آرام کردن پادشاه زمان خوداستفاده میکرد. چینیهای قـدیم و تـمدن هـندو نیز موسیقی را شفابخش میدانستند. یونانیان نیز از برنامههای موزیکال برای تصفیه و پالایش احساسات استفاده میکردند. و رومیها موسیقی را عـلاج طـاعون و درمانبیخوابی میدانستند. در اوایل قرون وسطی بوتیوس مرجعبا نفوذ موسیقی،به تاثیر فراوان موسیقی بررفتارهای معنوی فـرد تـاکید داشـت که به دنبال آن موسیقی رکن مهمی در آموزش جوانان آن دوره شد و از آن به بعد آموزش موسیقی مانند سـایر مـوارد زندگی به وسیله کلیسا تنظیم میشد. در دوران رنسانس نیز، اعتقاد بر این بودکه موسیقی مقاومت مـردم را در مـقابل امـراض بیشتر میکند بخصوص شیوع بیماری طاعون که اهمیت حیاتی در آن زمان داشت. از قرن هفدهم تا نیمه قرن هـجدهم، موسیقی با حـفظ اهـمیت خود، به عنوان یک امداد پزشکی برای خانوادههای سلطنتی مورد توجه قرارداشت نویسندگانی مـانند اسـپنر و شکسپیر نیزکوشیدند تا در این دوران جایگاه علمی وپذیرفتهای از موسیقی در درمان آسیبهایروانی و...ایجاد کنند.در طول قرن نوزدهم استفاده از مـوسیقی در بـرنامههای آموزشی نابینایان و ناشنوایانآمریکا، افزایش پیدا کرد. و به علت کاربرد موسیقی در درمان، زمینه ایجاد حرفه(موسیقیدرمانی)در قرن بـیستم مهیا شد. در قـرن بیستم، تحقیقات فراوانی پیرامون تاثیرات پزشکی و روانشناسی موسیقی، انجام شـد در طـول جـنگ جهانی اول، برای تمرینهای مفاصل و ماهیچههای صدمهدیده، فعالیتهای موزیکی تـوصیه شـد و از آن زمان فعالیتهای موسیقیدرمانی به صورت حرفهای شاخص و سازمانیافته، توسعه یافت(زاده محمدی، 1389).
تعاریف موسیقیدرمانی
موسیقیدرمانی رشتهای است که برای درمان و توانبخشی اختلالات جـسمی و روانـی گوناگون از موسیقی بهره میگیرد و موسیقی درمانگر مـتخصصی اسـت که بـا اسـتفاده ازکـاربرد موسیقی در درمان، با توجه به وضعیت و نـیاز بـیمار، برنامههای موزیکال مختلفی را طراحی و به کار میبندد.
موسیقی درمانگر فردی است که در رشته مـوسیقیدرمانی تـحصیل ودروس دانشگاهی آن را میگذراند. وی فردتعلیمدیدهای است که بـا فعالیتهای موزیکی، نظم میبخشد و تـلاش مـیکند تا با مراجعان ارتباط درمانی پیـدا کند.
موزیتراپیستها غـالبا با دیگرمتخصصان مانند، پزشکان، فیزیوتراپیستها، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی در یک تیم درمانی یا آموزشی فعالیت میکنند و بامشورت یـکدیگر تـصمیم میگیرند که بهترین خدمات را برای رسـیدن بـه اهـداف درمانی هماهنگ کنند(زاده محمدی، 1389).
اصول نظری موسیقی درمانی
قرار گرفتن موسیقی درمـانی در کـنار مداخلاتی هـمچون هـیپنوتراپی، مراقبه، یوگا و درمـانهای معنوی، از نظر سازمان جهانی بهداشت، شاید اندکی تـردید مـا را نسبت به این طبقهبندی و تفاوت این رویکردها با یکدیگر برانگیزد، اما با نگاهی روشـشناسانه درمـییابیم که در پس پیشینههای تاریخی، فلسفی، اصطلاحشناسی، این رهیافتها، مبانی نظری و روششناختی هـمسانی وجود دارد. در ادامه، به برخی از ایـن مـبانی مشترک اشاره میگردد(باحغلی و همکاران، 1382):
کلنگری در مـراقبت و درمان
وحدت ذهن-بدن
تکیه بـر نیروی درماننگر درونی فرد
درمان فرد-محور و نه بیمار محور
خودیاری و تغییر رفتارهای معطوف به سلامت
تأکید بر اصلاح سـبک زندگی
ارتباط و یـگانگی با طبیعت
تأکید بر کیفیت زندگی
بدین ترتیب، رهیافت مـوسیقی درمـانی نـیز همچون سایر مـداخلات ذهـن-بدن، معتقد به وحدت ذهن-بدن، بیدار سازی نـیروها و تـوانشهای درونی فرد، ارتباط و احساس یگانگی با طبیعت و اصلاح سبک زندگی است(جوهری، 1386).
گونههای موسیقی درمانی
در طی دهههای اخیر، هزاران پژوهش تـجربی و مـنظم در ارتباط با تأثیرات زیست شناختی، روانشناسی و جامعهشناسی مـوسیقی صـورت گرفته اسـت. یکی از جـامعترین مـطالعات، پژوهش، فراتحلیل استندلی، گتسیر، لنگر و گلس به سال 1992 است. ایشان بـا مطالعه تمامی منابع منتشر شده و منتشر نشده موسیقی درمانی تا سال 1986، پنجاه و پنج پژوهش قابل بـررسی را برایشده و مـنتشر نشده موسیقی درمانی تا سال 1986، پنـجاه و پنـج پژوهـش قـابل بـررسی را برای تحلیل و بـررسی انـتخاب نمودند. نتایج این پژوهش نشان داد که به طور کلی، هفت روش عمده برای مداخلات موسیقی و موسیقی درمانی در سرتاسر جهان بـه کـار رفـته است. این روشها عبارتند از:
موسیقی درمانی غیر فعال ( PMT )
در ایـن روش، افراد مـیتوانند مـوسیقی دلخـواه و انـتخابی خود رابشنوند. در مواردی شنیدن با هدف بوده و افراد میتوانند صدای پخش صورت یا رایانه را کنترل و آن را دستکاری نمایند. از عمدهترین اهداف و کاربردهای این شیوه میتوان به کاهش درد، اضطراب و استرس ناشی از بـیماری، کمک به بیحسی و کوتاه کردن مدت استفاده از دارو و بستری شدن اشاره نمود. گونهای از این شیوه، تمدرمانی نامیده میشود(جوهری فرد، 1384).
موسیقی درمانی فعال ( AMT )
افراد در این شیوه فعالانه در فعالیتهای موسیقایی همچون نواختن،خواندن،حرکات بدنی و غیره شرکت مینمایند. اهمیت دو شیوه یاد شده تـا حـدی است که در یک طبقهبندی جامع و متداول، موسیقی درمانی را به دو شیوه فعال و غیر فعال تقسیم مینمایند. در شیوه فعال، ابزارهای موسیقی طوری برای ارتباط اندامهای حسی بدن سازمانبندی میشوند، که پاسخهای حرکتی و هیجانی مناسبی از آنها بـه دسـت آید. این شیوه به خوبی در درمان بیمارری پارکینسون، به عنوان یک اختلال روانی-حرکتی،به کار رفته است(پاکچتی و همکاران، 1998).
از نتایج این درمان میتوان به کاهش درد، افزایش تواناییهای حرکتی، افزایش قـدرت و مـدت حرکت در نارساییهای عضلانی و افزایش گـنجایش تـنفسی نام برد(جوهری، 1386).
موسیقی و مشاوره
در این روش، با پخش یک موسیقی با تم خلقساز، میتوان خاطرات و عواطف افراد را تحریک و رابطه درمانی را عمیق نمود. تحلیل ناهشیار و باورهای مرکزی همیشه بـا مـقاومتهایی هشیارانه از سوی مراجعین هـمراه بـوده. تمهای خلقساز با عبور از مرزهای هشیارانه، دستیابی به مواد ناهشیار(رویکرد روانکاوی) و باورهای مرکزی (رویکرد شناختی) را تسهیل مینماید(جوهری، 1386).
موسیقی و موضوعهای تحولی و آموزشی
این شیوه، که اغلب برای کودکان بهنجار و گاه عقب مانده به کار می رود. از ابزار موسیقی همراه با اشـعار آمـوزشی و تمرینهای موسیقایی برای تقویت و شکل دهی رفتارهای مورد نظر(رویکرد رفتاری)، خودیاری و یادگیری، استفاده میشود.
موسیقی و تحریک
این شیوه، بهرهگیری از ابزارهای مختلف موسیقایی، به منظور تحریک و تقویت حواسی همچون حس شنوایی، لامسه و بینایی، و افزایش کارکرد روانی حرکتی فرد، به کار میرود. در برخی موارد، از ایـن شـیوه، برای هدایت تـصورات و هشیاری فرد، به منظور کاهش اضطراب و افسردگی، استفاده میشود(جوهری، 1386).
موسیقی همراه با بازخورد زیستی
فنون بازخورد زیستی، در تلاشند که با ارائه اطلاعات عینی و قابل انـدازهگیری به شخص دربارهء یک یا چند فرآیند فیزیولوژیک، فرد بتواند بر کارکردهای بـدنی خـود کـه به طور طبیعیخودکار و خارج از هشیاری عمل میکند،تا حدی کنترل به دست آورد(کاپلان و ساورک، بی تا؛ ترجمه پورافکاری، 1383). این فن در موسیقی درمانی،از طریق هـمراهسازی مـوسیقی با بازخوردهای زیستی بیمار و افزایش پاسخهای مطلوب و کاهش ناراحتیهای فیزیولوژیک، به کار میرود.استفاده از تمهای آرامسازدر این شیوه میتواند مؤثر باشد. تأثیر این شیوه در کاهش سردردهای تنشی مشخص شده است(جوهری، 1386).
فعالیتهای گروهی موسیقایی
در این شـیوه، برای افزایش ارتباط بین فردی و پویایی گروه میتوان از ابزار موسیقی بهره گرفت. استفاده از تمهای خلقساز و جـسمانی ساز میتواند باعث تحریک عواطف و افزایش تحرک هر گروه شود. از سوی دیگر میتوان افراد را به اجرای سرود جمعی، بداهه نوازی گروهی و بحثهای هنری دعوت نمود(جوهری، 1386).
اهداف موسیقی درمانی
انجمن موسیقی درمانی امریکا(2005؛ به نقل از جوهری فرد، 1386)، از بین اهداف موسیقی درمانی، به موارد زیر اشاره مینماید:
تحول جسمانی: در ایـن هدف، به منظور بهبود، هماهنگی، شیوه حرکت و انعطافپذیری جسمانی، تمرینات و حرکات ریتمیک هدایت شده و به جهت افزایش مهارتهای حرکتی، دستکاری سازها و ابزارهای موسیقی، تجویز میگردد.
تحول اجتماعی: انواع گونههای جابهجایی درخلال بازیهای موسیقایی، میدان توجه و آگاهی فرد را نسبت به دیگران افزایش مـیدهد، و بـداهه نوازی، (گاه به صورت آهنگسازی، مهارتهای کلامی و غیرکلامی را بهبود میبخشد). از سوی دیگر، به منظور افزایش مهارتهای گفتاری و زبانی، خواندن اشعار ترانهها همراه(و گاهی بدون)موسیقی، میتواند مفید باشد.
تحول شناختی: آهنگسازی و سات قطعات موسیقایی، منجر به افزایش مهارتهای شناختی و تفکر انتقادی مـیشود. استفاده از ریـتم و خواندن قطعات موسیقی، هماهنگی چشم و دست را افزایش میدهد. به طور کلی هرگونه فعالیت موسیقایی مانند گوش کردن به موسیقی، نواختن، خواندن، حرکات بدنی و غیره، فعالیت امواج مغزی را افزایش خواهد دارد. پژوهشها نشان میدهد، فراگیری مهارتهای موسیقی، مهارتهای استدلال فـضایی، منطقی و ریـاضی را بهبود میبخشد.
بیان-خود،خود-آگاهی و خلاقیت: این اهداف از طریق ساخت آهنگهای هارمونیک، ترسیم موسیقی و اشعار آن،حرکات همراه، موسیقی، بداهه نوازی، بحث دربارهء اشعار موسیقی و بالاخره آواگری، به انجام میشود.
برخورد با استرس: آرامسازی هدایت شده همراه با موسیقی، حرکات هدایت شده با موسیقی و آواگریهای هدایت شـده، منجر بـه افـزایش آگاهی بدنی و هیجانی خواهد شد.
واین (2003 ؛ به نقل از جوهری فرد، 1385)، با مـروری بـر اهـداف موسیقی درمانی در سرتاسر جهان، بهبود مهارتهای زیر را از اهداف موسیقی درمانی میداند:
مهارتهای ارتباطی: شامل، بهبود بیان احساسات، بهبود ادراک زبان، بهبود ارتباطات کلامی و گفتاری و استفاده مؤثر و دقیقتر از ارتباطات غـیر کلامی.
مهارتهای آمـوزشگاهی/رفتاری: شامل، افزایش تـوانایی تقلید کردن، بهبود مهارتهای نوشتاری، افزایش توانایی شمارش و ارتباط اعداد بـا مـفاهیم، افزایش توانایی تمییز رنگها، بهبود عملکرد حافظه، افزایش مشارکت، کاهش رفتارهای مداخله جویانه.
مهارتهای حرکتی: شامل نگهداری و بهبود عملکرد و حرکتی مناسب، افزایش شناخت اعضای بدن، نگهداری و بهبود دامنه حرکتی، افزایش هـماهنگی چـشم و دسـت، بهبود ادراک شنیداری و دیداری.
مهارتهای هیجانی: شامل افزایش بیان کلامی و غیر کلامی احساسات، افزایش عزت نـفس، افزایش کنترل تکانشگری، افزایش دامنه توجه، مهارتهای سازگاری، کاهش استرس و اضطراب، آموزش آرامسازی، تسهیل کشف مفاهیم معنوی.
مهارتهای اجتماعی: شامل، بهبود روابط بین فردی، افزایش تماس چشمی مناسب، افزایش توانایی پذیـرش، شراکت و بـرابری اجـتماعی، افزایش توانایی پذیرش پاداش و دادن پاداش به دیگران، کاهش انزوا و گوشهگیری، ایجاد روابط.
سایر مهارتها: شامل سازماندهی اوقات فراغت، کاهش درد، آموزش مـهارت مـدیریت درد، افزایش استقلال فردی و بالاخره توسعه خلاقیت و هویت فردی.
فنون موسیقی درمانی
موسیقی درمانی، همانند سایر شیوههای رواندرمانی، برای مداخلات درمانی خود نـیازمند تکنیکها و فـنونی اسـت، که در ادامه به برخی از مهمترین فنون آن اشاره میشود:
بازآوایی: فنی که سعی در یکپارچه نمودن سـیستمهای جـسمانی، روانشناختی و هـیجانی فرد دارد. در این فن، درمانگر و موسیقی به عنوان یک سیستم بازخورد زیستی عمل مینمایند، تا بیمار را نسبت به فرآیندهای درونـیاش آگـاهتر نـماید. فن بازآوایی، رویکردی سه بخشی است، شامل:
الف)به کارگیری یک فعالیت تمرکز بخش هشیاری برای کاهش شدت محرکهای حسی.
ب)استفاده از تـمرینات تـنفسی و آگاهی از بدن برای تسهیل آرامسازی.
ج)به کار گیری تم موسیقایی مناسب، برای آرام سازی (لوی،1997).
پیایندی: فنی کـه به منظور تغییر ادراک فرد از درد وی از طریق هماهنگ سازی نوع و شدت درد با محرک موسیقایی مناسب و خـوشایند، به کـار میرود، سپس به تدریج محرک موسیقی حذف میگردد.
فن پیایندی هارمونیک به طور موفقآمیزی برای نوزادان به کـار رفـته است.
و فـن پیایندی هارمونیک و تصویرسازی برای کاهش درد کودکان بزرگتر به کار میرود. در این فن ابتدا،کودکان یک مایه مـوسیقی و تـصویر ذهنی که درد آنها را تشدید میکند را به کار میبرند. سپس به تدریج آن مایه و تصویر ذهـنی را بـا بـداهه خواهی یا بداهه نوازی پیرامون مایه اولیه تغییر میدهند تا درد«حرکت نماید»و یا ناپدید گردد(لوی،1997).
یکپارچگی: فنی که از طـریق آگـاه شـدن فرد از بدنش به منظور هدایت و مدیریت هیجاناتش، به کار میرود. برای این منظور، از وی میخواهیم تـا روی تـنفس، ضربان قلب و قصد هیجانیش تمرکز کند و آن هیجان را به تنهایی احساس نماید. این آگاهی با بهرهگیری از ضربههای هارمونیک، ریتمیک و تنال موسیقی، به مـنظور حـمایت از احساسات و ادراکات فرد، تقویت و پرورانده میشود. فرد، به منظور یافتن قدرت خلاقیتش در پذیرش، درک و تغییر مـاهیت اخـتلال روانشناختی خود، به بداهه سرایی، بداهه نوازی و ابراز موسیقایی هـیجاناتش،تشویق میگردد (لوی،1997).
بداهه نـوازی: این فـن به عنوان یک فن مؤثر در افراد و بـه ویـژه کودکانی که در حال تجربه درد هستند،به کار میرود.به طور کلی، بداهه نوازی در موسیقی میتواند بـرای آرام سـازی، درگیر کردن، تمرکز یا تقویت کودک بـه کـار رود. درمانگر مـمکن اسـت از طـریق موسیقی، صدای گریه کودک، حالتها و حرکاتش را با یک سـاختار مـوسیقایی هماهنگ سازد و به این ترتیب، یک محیط امن و قابل کنترل برای کودک به وجـود آورد. کـودک به محض درگیر شدن با فعالیت موسیقایی، در لحـظه «حضور» یافته و حس کنترل بر یـک زمـان و مکان خاص را تجربه مینماید. سپس درمـانگر مـیتواند، کودک را به بداهه سرایی و بداهه خوانی تشویق نماید.
در این فن، گاه میتوان از فنون روان نمایشگری برای کاهش درد و نـاراحتی کـودک استفاده نمود. شرایط امن روان نمایشگری نیز، افراد را بـه بـرونریزی به صـورت «بداهه» دعوت مینماید، زیرا تنها در ایـن شـرایط ایمن است که خـودجوشی و خـلاقیت بروز مینماید.(بلانر، بی تا؛ ترجمه حق شناس و اشکانی، 1383).
به طور کلی، هدف این فن، کاهش ناراحتیها و مشکلات فرد، از طریق افزایش مهارتهای مقابلهایش میباشد(لوی،1997).
جدول ارتعاشات موسیقی: فـنی اسـت که براساس ویژگی ارتعاشی اصوات موسیقی بـه مـنظور تغییر ادراک روانـشناختی و جـسمانی فـرد از درد و ناراحتی شکل میگیرد.این رویکرد تـأثیرات روانی-اجتماعی شنیدن موسیقی را با تأثیرات فیزیولوژیکی ارتعاشات جسمانی نوساندار،ترکیب مینماید.در فن MVT tm نوعی تخت بیمارستان طراحی شـده اسـت که با به کارگیری انواع ارتعاشات کـنترل شـده از یـک مـنبع مـوسیقی، بدن را تحریک مینماید(لوی، 1997).
گاه در این فـن، از ابـزارهای دیگری همچون نعنوی آرام ساز، صندلی آرام ساز و یا کره فضایی آرام ساز استفاده میگردد(زاده محمدی،1389).
آرام سازی و موسیقی: سابقه فن آرام سازی بـه مـکاتب مـشرق زمین از جمله هند و چین برمیگردد، اما پزشکان و روانشناسان مـعاصر بـا اسـتفاده از دانـش و تـمرینهای ایـن مکاتب، اصول و نقوشی را تعریف و سازمان دادند، که فن آرام سازی را به عنوان روشی درمانی توجیه و جایگاه آن را در رواندرمانی تثبیت کرده است.جاکبسون (1929)در امریکا در زمینه ارتباط بین تنش عضلات و اضطراب پژوهشهایی انجام داد. وی مـتوجه شد که با رها کردن عضلات اسکلتی بدن، به تدریج ذهن آرامتر میشود و از میزان اضطراب و تنش فرد کاسته میشود. او این فن را آرامسازی پیشرونده نامید(جوهری، 1386). هربرت بنسون و همکارانش(1997،به نقل از اتکینسون و همکاران،1998؛ ترجمه براهنی و همکاران، 1386)، براساس نوعی مراقبه به نام مراقبه مـتعالی یا TM ، شـیوهای را پیشنهاد کردند که بدون توسل به فضایی عرفانی، میتوان به وضعیت آرامش رسید.
چندی پس از کاربرد آرام سازی، موسیقی درمانگران با تنظیم قطعههایی با تمهای آرامساز و خلسه ساز ،تمرینات آرام سازی را تسهیل نمودند. در واقـع مـوسیقی در آرام سازی، ابراز تمرکز است، همانند یک مانترا(ذکر)، که به تدریج ذهن را متمرکز و آماده آرامش میکند(زاده محمدی، 1389).
به طـور کـلی،مراحل فن RM عبارت است از:
تنفس عمیق ؛2)هدایت تـصورات ؛3)حرکات تـکراری و 4)پرت کردن حواس (لوی، 1997؛ جوهری فرد و همکاران، 1384).
نخستین مرحله شامل، تمرکز روی تنفس و فرآیند دم و بازدم است. زمزمه کردن، و یا خواندن میتواند در عمیق کردن تنفس مفید باشد.
دومین مرحله، چنانچه در فن GIM بیان خواهد شد، از طریق کیفیت چـند بـعدی اصوات موسیقی و دستورات شفاهی بـرای نـفوذ به سطوح هشیاری فرد صورت میگیرد. انتخاب تم موسیقایی مناسب و دستورات تلقینی درست دراین مرحله،اهمیت دارد.
سومین مرحله فن RM ، فرد را به انجام حرکاتی تکراری تشویق مینماید.به عنوان مثال، حرکت تـکراری جـزر و مد امواج،حرکات یک برگ بر امواج هوا،ضربات طبل گونه قلب و غیره. کاربرد این فن این است که ضمن عمیق کردن فرآیند آرامش،فرد را در جابجا کردن مشکلش (مانند درد، تنش، اضطراب و غیره)کمک مینماید.
در نهایت چهارمین مرحله، که اغـلب بـرای کاهش اشـتغالات فکری به کار میرد، از طریق مشغول کردن بخشی از هشیاری با یک محرک(که میتواند موسیقایی باشد) صورت میگیرد، تا فرآیند آرامش بـا سهولت بیشتری انجام شود(جوهری فرد، 1386).
موسیقی و تصورات هدایت شده (GIM): در این فن با کمک کـیفیت چـند بـعدی اصوات موسیقی، میتوان به سطوح مختلف هشیاری نفوذ کرد. درمانگر با احاطه بر مبانی نظری و بالینی تم درمانی و شناخت ویژگیهای روانشناختی تمها، و با کمک دستورات شفاهی، میتواند پویشهای روانشناختی مراجع را تحلیل و جـهت دهـد. مطالعه در زمـینه فنون روانکاوی، آرامسازی، هیپنوز و شناخت استعارهها زبانی و فرهنگی،میتواند میزان تأثیرات این فن را افزایش دهد(جوهری فرد، 1386).
فن موسیقی درمانی تنظیمی :فـنی که در آن از طریق همراهی با خلق بیمار و سپس هدایت آن و اغلب به منظور درمـان اختلال افسردگی به کـار میرود(رین هـارت و همکاران، 1986).
درمان با گفتار آهنگین ( MIT ): این فن که به منظور درمان بیماران آفازیک(زبانپرش) به کار میرود، از طریق بازتوانی عصب شناختی سیستم آسیبدیده زبان با کمک سیستم کمتر آسیب دیده موسیقی، صورت میگیرد. این فن برای نخستین بـار در سال 1973 توسط آلبرت و همکارانش، برای بیماران انگلیسی زبان به کار رفت و سپس به سرعت در دهههای 70 و 80 برای سایر زبان استفاده شد. در ایران افتخارزاده و بنکدارپور(1379)،این فن را برای فارسی زبانها به کار بردند(جوهری فرد، 1386).
رهیافت تم درمانی به رواندرمانی
تم، در لغت به مـعنای، موضوع، مطلب، ریشه، زمینه، جستار، فرهشت، باره، مدار و شـاهد آمده است. شعاری نژاد(1375)در کتاب فرهنگ علوم رفتاری، تم را چنین تعریف مینماید: تم، مبداء یا فکری است که اساس یک بحث قرار میگیرد و به واحد مطالعه و فعالیت نیز گفته میشود(جوهری فرد، 1386).
در هنر، تم، مفهومی بنیادی و زیربنایست، و جوهرهء آن به حساب میآید؛ تم،نقطه عـزیمت در بـیان اثر میباشد و به این جهت میتوان آن را عامل وحدت بخش در کار هنری دانست. تم، موضوع اصلی بیان احساسات و حاوی عناصر گوناگون و مشخص است، که پرورش و دگرگونی و گسترش آنها، باعث آفرینش یک اثر هنری مـیشود. به عـبارت دیگر، میتوان تم را نطفهء تشکیل دهنده یک قطعه هنری به حساب آورد.
به طور کلی، هنر را میتوان از دو جهت مورد بررسی قرار داد: نخست، برخوردی تحلیلی و کاهشگرایانه ، که به بررسی اجزای هنری یک اثر میپردازد؛ و دوم، یک بررسی کلنگرانه و ترکیبی به هـنر، که ایـدهها و احـساسات حاصل از یک اثر مورد تـوجه قـرار مـیگیرد. این مفهوم اخیر در هنر، «تم» نامیده میشود(جوهری فرد،1384 و 1385).
در رهیافت تم درمانی، درمانگر با شناخت تاثیرات روانشناختی یک اثر هنری، به تجویز این آثار میپردازد. به عبارت دیگر، تمدرمانی عبارت اسـت از: تجویز یک سـامان شـناخته شده از محرکهای یک اثر هنری براساس تأثیرات روانشناختی آن."(جوهری فرد، 1384؛ 1385).
مفاهیم اصلی این تعریف عبارتند از: تجویز، سامان شناخته شده محرکها و تأثیرات روانشناختی.
تجویزی بودن تم درمـانی نـشان مـیدهد، همان گونه که دستورات دارویی یا درمان پزشکی به وسیله پزشک بـا شناخت بیمار و تأثیرات دارو صورت میگیرد، برای تجویز تمهای درمانی نیز دستور العمل و شناخت اولیهای از بیمار و تمها لازم است.
برای این منظور(تجویز کردن)، نیاز بـه مـلاک روایـی و پایایی ببودن مداخله داریم، به همین جهت یک تم را سامانی شناخته شده از مـحرکها مـیدانیم تا از ذهنی بودن ملاکها پرهیز شود.
و در نهایت این تجویز باید با شناخت تأثیرات روانشناختی و اثرات درمانی تـم هـا صـورت گیرد. برای این منظور باید ویژگیهای هر تم براساس مبانی نظری و بالینی روانشناسی بـررسی گردد. در ایـن مـقاله، رهیافت تم درمانی را در حیطه درمانهای موسیقایی بررسی خواهیم نمود(جوهری فرد، 1386).
رهیافت تم درمانی در موسیقی
نخستین بار، افلاطون، فیلسوف یونانی، در کتاب«الجمهورر» به طبقهبندی تـمها پرداخـت. وی مقام مـیکسولیدین را حزین و غمانگیز تعریف نمود و آن را باری جامعهای که نیاز به تحرک و سرزندگی دارد، مضر دانست. مقام دوریـن و فـریژین را محرک و مناسب فضای جنگآوری و مقام لیدین را نشاط آور و مناسب برای جشن و پایکوبی دانست. فارابی، فیلسوف ایرانی سـده چـهارم، طبقهبندی تـمهای موسیقی، سه نوع تم را مشخص نمود: نخست تم دلنشین، که جهت رفع خستگی کاربرد داشت؛ دوم، تم محرک که قـوه تـخیل آدمی را فعال و برای تحریک عواطف به کار میرفت و سوم، تم واکنشی،که میتواند تصورات انـسانی را تـحریک نماید(جوهری فرد، 1386).
در سـال 1918 اوا واسیلیوس، از بنیانگذاران موسیقی درمانی علمی، تمها را به چهار گروه تقویتی، محرک، آرامبخش و خوابآور تقسیم نمود و معتقد بود که بین مـوسیقیدان و شـنونده، هماهنگی و ارتباطی مؤثر، برقرار گردد.
زاده محمدی(1371)، در نخستین نظر خود تمهای موسیقی را براساس اثرات روانشناختی آنها بـه پنـج طـبقهء تمهای شیدایی،حزین،هیجانی(هیستریکال)، فرحبخش و آرام بخش تقسیم نمود. وی در ویرایش جدید خود نظریهی خود(1381)، تمهای نیروبخش و خوابآور (سبکساز) را به آنها افزود.
توجه به ایـن نـکات، ما را بـر آن میدارد تا برای افزایش روایی و پایایی یک مداخله، که از مهم ترین عوامل یک مـداخله مـؤثر به حساب میآید، ملاکهای با ثباتتری برای انتخاب تمهای یک اثر هنری به کار بندیم. به همین جهت در طـی سـالها پژوهش و بررسی بر روی ویژگیهای انواع سبکهای موسیقی غربی و ایرانی و مطالعه تأثیرات آنها بـر بـیماران، سه تم اصلی و بنیادین، با ویژگیها روا و پایایی روانشناختی را کشف نـمودیم. با ایـن حـال، این تلاش گامی است در جهت استفاده علمیتر و دقیقتر از آثـار مـوسیقی برای اهداف درمانی و بهبود کیفیت زندگی است و به هیچ رو قصد کاهش دادن موسیقی را به ایـن کـاربردهای ویژه و نادیده گرفتن ابعاد زیـبا شـناختی و غیر قـابل تـوصیف مـوسیقی را ندارد(جوهری فرد، 1386).
طبقهبندی روانشناختی تمهای موسیقی
بررسی ساختاری و روانشناختی آثار مـوسیقی، با در نـظر گرفتن ملاک روایی و پایایی در مداخلات درمانی، ما را بر آن میدارد تا طبقهبندی جـامع و بـنیادتری از تمهای موسیقی ارائه دهیم. بدیهی است برای افـزایش اصول و ملاکهای روانشناختی تـمها، بهتر اسـت تمهایی با ویژگیهای بیان شده سـاخته شود.
بازنگری نـظریههای پیشین در ارتباط با اثرات روانشناختی تمهای موسیقی، نشان می دهد، که با نگاهی غیر تحلیلی بـه آثـار موسیقایی، سه حیطه روانشناختی تحت تـاثیر ایـن آثـار قرار خواهند گرفت(جوهری فرد،1384 و 1385).
نخست، حیطه آرامسازی است،که طبق تعریف خنثیترین وضعیت روانشناختی را آرمش گویند(بین،2000). به هـمین جـهت این آثار را تمهای آرامساز نامیدیم(جوهری فرد، 1384 و 1385). و از آنـجایی کـه خلسه، حالت پیـشرونده ، نابتر و عـمیقتر آرامـش است. بنابراین، عناصر تشکیلدهنده خـلسه با آرامسازی مشابه و در واقع محصول حالت پیشرونده آن به حساب میآید. به این جهت، یکی از تقسیمات فرعی تمهای آرامـساز، تمهای خلسهساز میباشد(جوهری فرد، 1384 و 1385).
دومین حـیطه، حیطه هیجانی و عاطفی است، که دامنه گستردهایی از حـزن، شادی، ترس و اضـطراب را فـرامیگیرد. از آنـجایی کـه این دامنه هـیجانی بـسته به حالت روانشناختی شنونده می تواند متغیر باشد، آن را در یک حیطه طبقهبندی کردیم(جوهری فرد، 1384 و 1385). طبق تعریف، عاطفه، به جنبه بیرونی، ناپایدار و بـیانی هـیجان مـیگویند و خلق، به تجربه درونی و پایدارتر آن (کاپلان و سادوک،بی تا؛ ترجمه پور افکاری، 1383). از آنـجایی کـه مـوسیقی تـجربه ایـی درونـی و غیرآنی است، این دسته از تم ها را، تمهای خلقساز نامیده شد(جوهری فرد، 1384 و 1385). و در نهایت سومین حیطه،حیطه بدنی است، که به معنای تجربه موسیقی از طریق بدن میباشد. این امر، یعنی تجربه یک امر ذهنی از طریق بدن، را در اصطلاح روانشناسی، جسمانی کـردن مینامند(کاپلان و سادوک، 1378). بنابراین، این بخش از آثار موسیقی را تمهای جسمانیساز گوییم(جوهری فرد، 1384 و 1385).
سایر تمها از ترکیب این تمهای بنیادین به دست میآید. به عنوان مثال، تم نمایش ساز، از ترکیب تمهای جسمانی ساز و خلقساز به دست میآید(جوهری فرد، 1384 و 1385).
به این ترتیب با یـک بـازنگری و بررسی طبقهبندیهای پیشین و مدنظر قرار دادن اصول رواندرمانی،سه تم درمانی بنیادین زیر را پیشنهاد میشود و سایر تمها بر مبنای این تمهای بنیادین تعریف میگردند:
تمهای آرامساز
تمهای خلقساز
تمهای جسمانی ساز(جوهری فرد، 1384 و 1385).
جدول زیر خلاصهای از ویژگیهای تمهای بنیادین موسیقی را نـشان مـیدهد. درمانگر با شناخت این تاثیرات،میتواند به تجویز موسیقی مناسب برای مراجع بپردازد.
جدول 2-1. تم های بنیادین روان درمانی(جوهری فرد، 1386)
تم های بنیادینویژگی های موسیقاییویژگی های روان شناختی ویژگی های فیزیولوژیککاربردهانمونه آثارتم های آرام سازریتم و ملودی ساده، یکنواخت،تغییرات تمپو، دینامیک و مدلاسیون اندکایجاد حالت آرامش و تمرکز، فاقد القائات هیجانی، تاثیر در سطح نظام شناختیکاهش ضربان قلب، عمیق شدن تنفس، تقویت امواج آلفا، تاثیرات اندک روانی-حرکتیمطالعه، رانندگی،محل کار، کاهش اضطراب و تنش، آرام سازی،هیپنوتیزم، مراقبه و یوگاآثار سبک باروک (مانند قطعه ایرازباخ)، قطعات الکترونیک (ونجلیز، یانی، کلایدرین) قطعات ماهور (تم های آرام ساز)، سبک امپرسیونیسم (آثار دبوسی) قطعات تامپسون، هاجن و موسیقی سماعی (تم های خلسه ساز)تم های خلق سازریتم و ملودی متنوع و غنی، تغییرات تمپو و دینامیک و مدلاسیون زیاد است. رکت روی فواصل خوشایند و ناخوشایند.برحسب نوع ریتم، تمپو و دینامیک و نوع فواصل، متنوع و گسترده ای از هیجانات از غم تا شادی و از ترس تا اضطراب را فرا می گیرد.تاثیر روی انتقال دهنده های عصبی، هورمون ها، ضربان قلب، سیستم روانی-حرکتی.القائات خلقی در ساخت موسیقی فیلم، تخلیه هیجانات، برون ریزیسبک رمانتی سیسم (مانند دریاچه قو از چایکوفسکی)، قطعات موسیقی اصیل ایرانی به ویژه در دستگاههای شور، نوا، سه گاه.تم های جسمانی سازریتم و ملودی متنوع، غلبه ریتم نسبت به ملودی بیشتر است. دینامیک و تمپو فوق العاده بالا.تاثیر بر سیستم اعصاب سمپاتیک، افزایش فعالیت روانی حرکتی و رفتارهای نمایشی.آرامش فعالیت، اعصاب سمپاتیک (مانند تند شدن ضربان قلب، تنفس، تحریکات پوستی و .. ) افزایش فعالیت روانی-حرکتیورزش، اماکن نظامی (تم های نیزوساز) حرکات موزون و تخلیه هیجانات(تم های نمایشی)موسیقی جاز، راک، تکنو، شش هشتم های ایرانی و قطعات دستگاه های چهارگاه و همایون.
منابع
جوهری فرد، رضا. (1386). مبانی موسیقی درمانی بالینی. مجله تازه های رواندرمانی، شماره 45 و 46:63-40.
جوهریفرد، رضا. (1384). بنیانهای نظری و بالینی تمدرمانی،فصلنامه پزشکی-اجتماعی هوم،سال دوم،شماره 5 و 4.
جوهریفرد،رضا(5831).تمدرمانی:بررسی اثرات روانشناختی تمهای درمانی موسیقی،اولین کنگره هنر درمانی ایران،تهران:دانشگاه شـهید بهشتی
باجغلی،کیوان؛ شریفی، مسعود و گلی، فرزاد(1382).وضعیت قانونی پزشکی مکمل و جایگزین در ایران و جهان.فصلنامه آموزشی پژوهشی سلامت برتر،سال دوم،شماره دوم و سوم،صص 117-99.
کاپلان، هارولد و سالورک، بنیامین. (بی تا)چکیده روانپزشکی بالینی، ترجمه نصر اله پورافکاری(1383)، تهران: انتشارات آزاده.
بلانر،آدام. (بی تا). درونپردازی: رواندرمانی با شیوههای نمایشی، ترمه حسن حقشناس و حمید اشـکانی(1383)، تهران: انتشارات رشد.
زاده مـحمدی،علی (1389). کابردهای موسیقی درمانی در روانپزشکی و روانشناسی، تهران:انتشارات اسرار دانش.
زاده محمدی، علی. (1384). مقدمه ای بر زیباشناسی موسیقی ایرانی. مجله هنر موسیقی، شماره 60: 11.
Johnston, K., Rohaly-Davis, J., (1996). An Introduction to Music TherapyHelping the Oncology Patient in the ICU. Critical Care Nurse Quarterly18: 54-60.
Juslin P., Sloboda J.A., (2001). Music and Emotion: Theory and Research. Oxford: University Press.
Pansepp J., (1995). The Emotion Source of "Chills" Induced by Music, Music perception, 13: 171-207.
Satoh, M., Takeda, K., Kuzuhara, S., (2007). A Case of Auditory Agnosia with Impairment of Perception and Expression of Music: Cognitive Processing of Tonality, European Neurology, 58: 70-77.
Zatorre, R.J., Chen, L.J., Penhune, B.V., (2007). When the Brain Plays Music: Auditory-motor interactions in Music Perception and Production, Nature Publishing Group, 8: 547-558.
Limb J.C., (2006). Structural and Functional Neural Correlates of Music Perception, The anatomical record, 288A: 435-446.
Pietro, M.D., Laganaro, M., Leemann, B., Schnider, A., (2004). Receptive Amusia: Temporal Auditory Processing Deficit in a Professional Musician Following a Left Temporo-parietal Lesion, Neuropsychologia,42: 868-877.
Gomez P., Danuser B., (2007). Relationships between Musical Structure and Psychophysiological Measures of Emotion, Emotion, 7: 377-387.
Kallinen K., (2003). Emotional Responses to Single-Voice Melodies: Implications for Mobile Ringtones, Human-Computer Interaction, 797-800.
Husain G., Thompson W.F., Schellenberg E.G., (2002). Effects of Musical Tempo and Mode on Arousal, Mood, and Spatial Abilities, Music Perception, 20: 151-171.
Loewy, A. (1997) Music Therapy and P&Liatrio Pain, Cherry Hill, N.J. Jeffrey Books. * Lounasmaa, C.V. (1993). Magneto- oncephalography, Theory instrumentation, and applications to noninvasive studies of the working human brain. Review of Modern Physics, 65.413-497.
Pacchetti, C., Aglieri, R., Marcini, F., Marignoni, E., Nappi, G, (1998). Active music therapy and Parkinson's disease: methods, Functional Neurology, 13 (1): 57-67.
Reinhardt, A., Rohthom, H., & Schwabe, C. (1986). Regulative Music Therapy (RMT) in dep ressive discase. Psychiatry and Neurological Medicine, 38 (9): 547 (53).