پیشینه و مبانی نظری مفهوم بنيادي سود و اهميت آن (docx) 45 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 45 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
1-2- مقدمه PAGEREF _Toc398108136 \h 19
2-2- مروري بر مفهوم بنيادي سود و اهميت آن : PAGEREF _Toc398108137 \h 24
3-2- مفهوم سود در سطح ساختار ( قواعد و تعاريف): PAGEREF _Toc398108138 \h 26
4-2- مفهوم سود در سطح معاني ( ارتباط با واقعيت هاي اقتصادي ): PAGEREF _Toc398108139 \h 26
5-2- مفهوم سود در سطح عمل( نحوه استفاده از آن توسط استفاده كنندگان): PAGEREF _Toc398108140 \h 27
6-2- ثبات و پايداري سود : PAGEREF _Toc398108141 \h 28
1-6-2- ثبات سود (سود دائمی) PAGEREF _Toc398108142 \h 28
2-6-2- اجزای دائمی در مقابل اجزاء موقتی سود PAGEREF _Toc398108143 \h 29
3-6-2- ابزارهای مدیریت سود PAGEREF _Toc398108144 \h 31
7-2- پیشینه تحقیق PAGEREF _Toc398108145 \h 36
8-2- تحقیقات در زمینۀ مدیریت سود در ایران PAGEREF _Toc398108146 \h 43
9-2- تعریف مدیریت سود PAGEREF _Toc398108147 \h 44
1-9-2- عوامل موثر در قیمت گذاری کالا : PAGEREF _Toc398108148 \h 44
2-9-2- کشف مدیریت سود PAGEREF _Toc398108149 \h 47
10-2- چارچوب نظری مدیریت سود PAGEREF _Toc398108150 \h 49
1-10-2- اجزای دستکاری سود PAGEREF _Toc398108151 \h 49
2-10-2- بررسی و ارزیابی ادبیات تعریف مدیریت سود PAGEREF _Toc398108152 \h 51
1-2- مقدمه
فرایند اندازه گیری سود و نتیجۀ آن نقش مهمی در ادارۀ شرکت دارد و معمولا کاربران صورت های مالی اهمیت زیادی برای آن قائلند. از آنجا که محاسبۀ سود بنگاه اقتصادی متاثر از روش های برآوردی حسابداری است و تهیۀ صورتهای مالی به عهدۀ مدیریت واحد تجاری است, ممکن است بنا به دلایل مختلف، مدیریت اقدام به مدیریت سود نماید (ولی زاده لاریجانی، 1387).
(هلی و والن، 1999) بیان می کنند که «مدیریت سود هنگامی رخ می دهد که مدیران از قضاوت های شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری نمایند. این هدف یا به قصد گمراه کردن برخی از صاحبان سود در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت یا تاثیر بر نتایج قراردادهایی است که انعقاد آنها منوط به دستیابی به سود شخصی است». این محققان دو شکل از مدیریت سود را مستند می کنند. شکل اول، شامل انتخاب روشهای حسابداری مناسب برای دستیابی به سطوح مطلوب و مورد نظر سود (به عبارت دیگر، مدیریت سود مبتنی بر ارقام حسابداری) است، و شکل دوم از زمان بندی و یا میزان تصمیمات عملیاتی برای دستیابی به سود مطلوب و موردنظر بهره می گیرد (به عبارت دیگر، دستکاری فعالیت های واقعی). شکل اول مدیریت سود یعنی مدیریت سود مبتنی بر ارقام حسابداری، نسبتا در سال وقوع تغییر مشخص است که ممکن است حسابرس آن را به شیوه ای مرسوم مشخص سازد. ممکن است تشخیص شکل دوم که از طریق تصمیمات عملیاتی صورت می گیرد، برای شخص خارج از شرکت سخت باشد (شیپر، 1989) و بعید به نظر می رسد که به عنوان تخلف از قوانین تشخیص داده شود.
بسیاری از پژوهش های پیشین در مورد مدیریت سود، رویکرد محدودی داشته اند. گوردون، هورویتز و میرز (GHM) از سه روش جهت تعیین این که سود هر سهم شرکت، بالاتر یا پایین تر از سطح عادی است، استفاده کردند. نخستین روش با استفاده از معیار کردن سود نرمال نهفته است ، سپس برای 2 سال گذشته معیار می شود و با نرخ رشد متوسط صنعت مقایسه می شود. این مقایسه جهت تعیین کمتر یا بیشتر بودن سود شرکت از سطح نرمال، صورت می گیرد. دومین روش، سود " نرمال " را با استفاده از نرخ رشد یک سال معیار شده تعدیل می نماید و سپس سود تعدیل شده را با سود واقعی هر سهم مقایسه می نماید، تا مسیر انحراف از نرمال به دست آید. روش سوم بر مبنای نرخ ارزش دفتری واقعی ضرب می شود تا سود " نرمال " به دست آید. سود عادی و واقعی با هم مقایسه می شوند تا مسیر هموارسازی واقعی تعیین شود. در هر روش، معیارها به اختیار داده می شوند.
یافته های آزمون (GHM)، شواهد کمی را برای اثبات این فرضیه که شرکت ها در تلاش برای مدیریت سود می باشند، فراهم می آورد. این یافته ها را می توان به دلیل مشکلات پدید آمده از هموارسازی و یا استفاده از داده ها در دوره زمانی کوتاه می توان دانست. " GHM " همچنین یک پژوهش سری زمانی 12 ساله را در شرکت استیل سازی ایالات متحده برای آزمون هموارسازی انجام داد. این پژوهش نیز نتوانست هموارسازی را نشان دهد.
سایر آزمون های انجام شده ( دالبرنز، 2003 ) در زمینه مدیریت سود توسط آرچپیبالد، کوپلن، لیکاسترو و وایت انجام شده است، که در انها سود نرمال یا هدف برای تعیین مجدد سود سال قبل، مورد استفاده قرار می گیرد.
یافته های آنان نیز نتوانست به گونه ای قوی مدیریت سود را اثبات کند، به احتمال زیاد به این علت که آزمون ها، طوری طراحی نشده بود که بتواند الگوهای مدیریت سود ( که با استفاده از ابزارهای اختیاری گوناگون جهت کاهش نوسان های سود گزارش شده در طول زمان مورد بررسی قرار گرفته بود ) را شناسایی کنند.
به جز پژوهش کپلند در سال 1995، سایر آزمون ها بر اساس تجزیه و تحلیل موردی شرکت ها در یک سال خاص صورت گرفت و همگی آن ها در شناسایی تلاش های مکرر شرکت ها در مدیریت سود، نا توان بودند. کپلند راه گریزی برای این مشکل یافت ؛ وی روش پژوهش خود را با استفاده از چندین دوره پشت سر هم طراحی کرد. اما یافته ها نشان داد که شرکت ها به سختی در دوره های سری زمانی پژوهش او ( 2 تا 8 سال ) اقدام به مدیریت سود می کنند. هر چند که شواهد کوپلند در خصوص مدیریت سود کلی می باشند، ولی یافته های پژوهش او نشان داد که افزایش در دوره زمانی باعث کاهش خطاهای ناشی از طبقه بندی غلط هموارسازی می گردد. وایت از آزمون دیگری استفاده کرد و در آن ارزش های یک دوره ده ساله را به عنوان معیار سود نرمال، مورد بررسی قرار دارد. هم خطوط منحنی و هم خطوط لگاریتمی، گزارش شدند و بالاترین ضریب تعیین برای مدل هموار سازی شرکت ها مورد استفاده قرار گرفت. این ازمون ها بر اساس تاثیرهای سود هر سهم برای یک سال خاص که از گزارش های سالانه بدست آمده، طراحی شده بود. یافته های وی نشان می دهد که، شرکت های با سود هموارتر، از روش های حسابداری اقلام تعهدی استفاده کرده بودند. (کوشینگ 127 : 1988) تاثیرات تغییر در روش های حسابداری را بر سود هر سهم در 666 گزارش حسابرسی مشروط در سال ( 1955 تا 1966 ) مورد بررسی قرار داد. با استفاده از میانگین وزنی سود 4 دوره قبلی، نتیجه گیری کرد که زمان انجام تغییرات با اهمیت که باعث مشروط شدن گزارش حسابرسی شده بود، باعث مدیریت سود شده است. به طور مشابه، (داشر و ملکن، 28 : 1995 ) آزمونی را در شرکت های شیمیایی انجام دادند که یافته هایشان وجود مدیریت سود در این شرکت ها را اثبات کرد. آزمون آن ها شامل داده های 6 و 11 سال بود. آنان کاهش در نوسان های سود را با استفاده از روند لگاریتمی متغیر های هموارسازی مورد آزمون قرار دادند. این یافته ها به کمک روش تحقیق سری زمانی و ابزارهای هموارسازی به دست آمده است.
در پژوهش تازه ای (بورفیلد و کومیسکی، 2002 ) داده های سری زمانی 10 دساله جهت شناسایی وجود و تعیین میانگین نرخ رشد شرکت های مورد استفاده قرار گرفت و از سود های شرکت ها نیز جهت اطمینان از مدیریت سود استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که هموارسازی به میزان کمی انجام می شود، هر چند روایی آزمون نیز خیلی بلا نبود.
اگر بخواهیم از دید کلی به پژوهش های صورت گرفته در خصوص سنجش مدیریت سود نگاه کنیم، پژوهش های قبلی در خصوص تعیین رفتار مدیریت شود، بر توضیح روش های حسابداری جهت آزمون روابط میان یک متغیر روش حسابداری و تعدادی متغیر توصیفی، تمرکز داشته اند. در تعریف متغیر روش حسابداری ( اسپوهر، 2004 ) چهار رویکرد زیر بیشتر از بقیه مورد استفاده قرار گرفته است :
تک رویه ای (برای مثال، هگزمن و زمیجویسکی، 1981)
چند رویه ای (برای مثال، هگزمن و زمیجویسکی، 1981؛ پرس و وین تراپ، توماس و جونز، 1996)
خالص تعهدی (برای مثال، هیلی، 1985، دانجلو، 1988)
اقلام اختیاری از کل اقلام تعهدی (برای مثال، جونز، 1991)
سه تعریف نخست از روشهای حسابداری به علت ضعیف بودنشان مورد انتقادات شدید قرار گرفته اند و در نتیجه باعث نتیجه ضعیف در آزمون های انجام گرفته شده اند (واتز و زیمرمن، 1990، اسپوهر، 2004)، (دچو، سلون و سوئیتنی، 1995) عملکرد نسبی پنج روش اقلام معوق اختیاری را هیلی، دانجلو، و جونز تعدیل شده برای آگاهی از مدیریت سود، مورد ارزیابی قرار دادند. براساس چهار سری از آزمون های انجام گرفته، به این نتیجه رسیدند که نسخه تعدیل شده روش (جونز، 1991) آزمون قوی تری برای بررسی مدیریت سود می باشد. از این رو در این مقاله از روش چند قسمتی تعدیل شده (جونز، 1991) برای اندازه گیری اقلام معوق اختیاری استفاده گردید.
پژوهشهای دیگری که در زمینه بررسی مدیریت سود و قیمت گذاری کالا انجام شده که به شرح ذیل است:
در پژوهش (گراهام و همکاران، 2005) بررسی شده است که مدیریت سود فراگیر می باشد. آنها گزارش می دهند که اکثریت قریب به اتفاق مدیران به هموارسازی سود از طریق دستکاری فعالیتهای واقعی یا تعهدی برای تحت تاثیر گذاشتن قیمت سهام و حق بیمه زیان شرکت اعتراف کردند.
در پژوهش (اسکیننر و سلاون 2002)، نشان می دهند که مدیران سود را دستکاری می کنند تا از آشکار شدن ارزش واقعی شرکتهایشان جلوگیری کنند زیرا بازارهای مالی گزارش سود کمتر از حد انتظار را به شدت تنبیه می کنند.
در پژوهش (کالینز و هریبار، 2005) و (دچو و همکاران، 1996) به جنبه های مختلف مدیریت سود پرداخته اند. تمرکز اصلی این کار مبنی بر انگیزهها برای دستکاری در سودها در بازارهای سرمایه است مانند افزایش قیمت سهام و بدست آوردن وهزینه های مالی کمتر. در پژوهش (رانگن و وانگ، 1998)، (توهه و همکاران1998)، (آدامز و همکاران، 2009) (یو و همکاران، 2006) و (ویلیامز و پری، 1994و2006) اثبات کرده است که مدیریت سودهای گزارش شده برای تحت تاثیر قرار دادن تصمیمات تامین کنندگان سرمایه خارجی انتخاب شده اند. به طور خاص، برخی تحقیقات گزارش می دهند که مدیران برای معتدل سازی پیشنهادات سهام، پیشنهادات عمومی اولیه و فراهم آوری تامین مالی سهام و برای برآورده کردن الزامات قانون، سود قبلی را بیشترمی کنند در حالیکه سود کمتربه قبل از خریداری مدیریت می شوند.
در پژوهش (گرتنر و همکاران، 1983) به بررسی دو کانال(کانال افشای اطلاعات، و کانال اثر انضباطی) پرداخته است که که از طریق آن مشاور رقابتی می تواند شفافیت سود های گزارش شده را تحت تاثیر قرار دهد. تصمیم فاش سازی اطلاعات اساسی و شفاف در مورد آینده نگری شرکت به هزینه ها و سودهای شرکت بستگی دارد. تعدادی از مدل های نظری پیش گویی می کنند که شرکت هایی که در صنایعی هستند که رقابت در آن شدید است برای گزارش اطلاعات آنها، کمتر مفید خواهند شد.
(ورسیکا، 1983) در پژوهش خود بیان می کند که با توجه به تاثیر نا مطلوب فاش سازی، شرکت هایی که در رقابت شدید بازار تولید هستند برای کاهش تهدیدهای چپاول گرانه از سوی رقبا، سیاست هایی را به کار می برند که در آن اطلاعات کمتری فاش شود.
2-2- مروري بر مفهوم بنيادي سود و اهميت آن :
مقوله سود در مباحث حسابداري و مالي با توجه به بحث كيفي آن و همچنين بعنوان ابزاري براي تصميم گيري از جايگاه ويژه اي برخورداراست همچنين با مروري بر تاريخچه وادبيات كهن دانش حسابداري درمي يابيم كه كمتر مفهوم يا پديده اي، همانند سود مورد بحث و منازعه فراگير بين تئوريسين ها و متفكران حسابداري و طبقات مختلف حرفه حسابداري و مالي قرار گرفته است. اگر چه مفهوم تعهدي سود به عنوان يك ابزار بنيادي با انتقادهايي مواجه است اما از ديدگاه اطلاعاتي، اين مفهوم بيانگر نتيجه فعاليت يك شركت از ديدگاه حسابداري و مالي ميباشد. بر اساس فرضيات "بازار كارا" و همچنين تحقيقات انجام شده مشاهده مي شود كه سود حسابداري بار و محتواي اطلاعاتي دارد. محاسبه سود حسابداري بعنوان معياري براي ارزيابي عملكرد شركت ها و يا اطلاعاتي كه در محاسبه آن لحاظ مي شود، توسط حسابداران حرفه اي و تحليل گران و مفسران مالي همواره مورد تاكيد قرار داشته است.
اهداف مشخص گزارشگري سود را به شرح زير مي توان برشمرد:
استفاده از سود به عنوان معياري براي اندازه گيري كارايي مديريت
استفاده ازمبالغ تاريخي سود (بنا به اصل بهاي تمام شده) براي پيش بيني هاي آتي سود شركت و توزيع سود سهام درآينده
استفاده از سود بعنوان معياري براي اندازه گيري دستاوردها و همچنين نشانه اي از تصميمات آتي مديريت
استفاده از سود بعنوان مبنايي براي تشخيص ماليات
استفاده از سود براي بررسي و ارزيابي قيمت محصولات واحدهايي كه مشمول قيمت گذاري مي باشند
استفاده از سود جهت تخصيص منابع توسط اقتصاد دانان.
پژوهشگران و محققين حسابداري اظهار داشته اند كه "سود حسابداري"مبتني بر ميثاق ها و قواعدي است كه بايست منطقي و با يكديگر هماهنگ باشد.اگرچه اين قواعد و ميثاق ها احتمالا انعكاسي از مفهوم "سود اقتصادي" نباشد. به هر صورت مفاهيمي نظير "تحقق درآمد"، "تطابق"، "حسابداري تعهدي" و "تخصيص بهاي تمام شده" را تنها مي توان بر اساس قواعد دقيق تعريف كرد زيرا اين مفاهيم در دنياي واقعي همتايي ندارند و درك شواهد غيرعيني نيز كار دشواري است.
در بيانيه شماره يك هئيت استانداردهاي حسابداري مالي (FASB.1) فرض شده است كه سود حسابداري معيار خوبي براي ارزيابي عملكرد واحد انتفاعي است و مي تواند براي پيش بيني گزارشات آتي مورد استفاده قرار گيرد. ديگر صاحبنظران بر اين اعتقادند كه سود حسابداري از لحاظ كلي، اطلاعاتي مربوط در باره مدل هاي تصميم گيري سرمايه گذاران و اعتبار دهندگان محسوب مي شوند.
طبق رويكرد سنتي ارزشيابي داراييها و بدهيها تنها در صورتي كه منتج از معاملات، عمليات و ساير رويدادهاي مالي باشد مبناي ثبت قرار مي گيرد. در سطح معاني، سود بعنوان معيار كارايي شركت محسوب مي شود. همچنين با مباحث مطرح شده در رابطه با مفهوم سود در سطح ساختاريي و معاني و رفتاري آشنا خواهيم شد. لازم به ذكر است كه هنوز متفكران حسابداري به تعريف جامعي كه مورد توافق همگان باشد نرسيده اند.در زير مفاهيم متفاوت سود در سه سطح مورد بررسي قرار مي دهيم :
3-2- مفهوم سود در سطح ساختار ( قواعد و تعاريف):
حسابداران سود حسابداري را معياري براي تفسير رويدادهاي دنياي واقعي(سود اقتصادي) مي دانند اما معمولا اصول و قواعد حسابداري بر مفروضاتي بنا شده اند كه ممكن است با پديده هاي دنياي واقعي يا با آثار رفتاري مرتبط نباشد. پس سود گزارش شده توسط شركتها محصول نهايي استفاده از روش هاي متفاوت حسابداري مي باشد كه بيانگر نتيجه فعاليتهاي شركت مي باشد. برخي از پژوهشگران بر اين عقيده اند كه استفاده كنندگان از گزارش سود بايست توجه داشته باشند كه تنها در صورتي سود حسابداري قابل درك و استفاده است كه نحوه اندازه گيري و قواعد عملياتي مربوط به آن نيز روشن باشد.
4-2- مفهوم سود در سطح معاني ( ارتباط با واقعيت هاي اقتصادي ):
طبق اين سطح، سود يكي از مفاهيم اقتصادي است كه حداكثر كردن آن تحت شرايط معين ساختار بازار، تقاضا براي محصول و اقلام بهاي تمام شده ورودي مورد بحث قرار مي گيرد. در اين جا سود به عنوان معيار كارايي در نظر گرفته مي شود.عمليات كارآمد واحد انتفاعي بر جريان جاري سود سهام و همچنين بر به كارگيري سرمايه براي تامين جريان آتي سود سهام اثر مي گذارد. بنابراين تمام سهامداران به ويژه سهامداران عادي به كارايي مديريت علاقه مند مي باشند. هدف اندازه گيري كارايي واحد انتفاعي در بيانيه شماره يك هيئت استانداردهاي حسابداري مالي به شرح زير انعكاس يافته است : " گزارشگري مالي بايد اطلاعاتي را درباره عملكرد مالي واحد انتفاعي طي دوره مالي ارائه كند ". يكي ار مفاهيم تفسير شده از واژه كارايي معرف توان نسبي واحد انتفاعي در به دست آوردن حداكثر محصول از مصرف مقدار معيني از منابع و يا تحصيل مقدار معيني محصول از مصرف حداقل منابع و يا تركيب بهينه منابع در قبال تقاضا و قيمت معين براي محصولات به نحوي است كه موجب تحصيل حداكثر بازده براي مالكان شود، مي باشد. ضمنا كارايي به هدف واحد انتفاعي نيز بستگي دارد.
5-2- مفهوم سود در سطح عمل( نحوه استفاده از آن توسط استفاده كنندگان):
مفاهيم سود در سطح عمل به فرآيندهاي تصميم گيري سرمايه گذاران و اعتبار دهندگان، واكنش قيمت اوراق بهادار در بازار سرمايه نسبت به سود گزارش شده، تصميمات مديريت درباره مخارج سرمايه اي و واكنش مديريت و حسابداران نسبت به سود مربوط است. بدين ترتيب از سود به عنوان وسيله اي جهت پيش بيني استفاده مي شود. در بيانيه شماره يك هيئت استانداردهاي حسابداري مالي آمده است كه سرمايه گذارن، اعتباردهندگان و ساير استفاده كنندگان علاقمندند كه خالص جريان ورود وجه نقد به واحد انتفاعي را در دوره هاي آتي مورد ارزيابي قرار دهند، اما غالبا سود را براي ارزيابي توان سودآوري، پيش بيني سودهاي آتي و يا ارزيابي ريسك سرمايه گذاري يا اعطاي وام و اعتبار به واحد انتفاعي مورد استفاده قرار مي دهند. بنابراين فرض بر اين است كه ارتباطي بين سود گزارش شده و گردش وجوه نقد، شامل توزيع وجه نقد در بين سهامداران، وجود دارد. تحقيقاتي در اين زمينه انجام شده است كه نشان مي دهد سودهاي گذشته محاسبه شده بر اساس ارزش هاي تاريخي، در مقايسه با سودهاي گذشته محاسبه شده بر اساس ارزش هاي جاري، به منظور پيش بيني ارزش هاي آتي مناسب تر است. ضمنا سود هاي محاسبه شده به دو روش بالا، نسبت به سودهاي محاسبه شده بر مبناي ارقام تعديل شده به واسطه تغيير سطح قيمت ها مرجح مي باشد.
حال برآنيم اهميت سود را با توجه به موارد فوق مورد بررسي قرار دهيم و براي اين سوال كه اهميت سود تا چه اندازه است پاسخي جامع پيدا كنيم.پاسخ این سوال كه به دیدگاه ما مربوطه بستگی دارد. اگر ما تمام منابع اطلاعاتي را كه در تعيين قيمت سهام تاثير گذار مي باشند در نظر بگيريم سودها تنها قسمت کمی از اين منابع را تشکیل می دهند. با وجود این، سودها نیز حداقل بهاندازهی سایر منابع اطلاعاتی نقش دارند، به ویژه اگر واکنش قیمت سهام را نسبت به نوعي اعلام سود که بطور متوالی صورت میگیرد، در نظر بگیریم. علاوه بر این، سایر دادهها ممکن است که منابع اطلاعاتی درباره سود باشند. حال اگر سودها به عنوان اطلاعات مهم در نظر گرفته شوند، طبیعی است که سرمایهگذاران سعی کنند تا اطلاعات دیگر را که در پیشبینی سود مؤثرند، به دست آورند.
باید یادآوری شود که شواهد تجربی نشان ندادهاند که قیمتها مستقیماً به سودها واکنش نشان میدهند. برای مثال سایر دادهها اغلب با اعلام سود همراه میباشند. تغییرات سود ممکن است همبستگی بالایی را با تغییرات قیمت نشان دهند چون آنها با سایر دادهها که قیمتها نسبت به آنها واکنش نشان میدهند، همبستگی دارند. لذا باید گفت که اهمیت سود هنوز به خوبی روشن نیست.
6-2- ثبات و پايداري سود :
1-6-2- ثبات سود (سود دائمی)
مفهوم ثبات سود (سود دائمی) در تحلیل و ارزیابی اوراق بهادار بسیار با اهمیت است. در تحلیل اوراق بهادار، به منظور ارزشیابی و شناسایی سود دائمی شرکت و ارزیابی سهام عادی آن، از سود حسابداری استفاده می شود. با وجود این، مفهوم سود دائمی و همچنین مفهوم سود اقتصادی بیش از هر چیز، یک مفهوم ارزیابی است. ویژگی کلیدی این است که ارزش و سود دو روی یک سکه هستند.
سود طي دوره در مقابل جریانات نقدی به عنوان عامل تعیین کننده اي جهت ارزيابي در توانایی پرداخت سود سهام مي باشد. FASB عقیده دارد که سود حسابداری بهتر از جریانات نقدی فعلی توانایی پرداخت سود سهام را اندازه میگیرد. در ادبیات مربوط به تحلیل اوراق بهادار، انگیزه استفاده از سود حسابداری به عنوان یکی از پارامترهای مدل ارزیابی اوراق بهادار، از این باور نشات گرفته است که سود حسابداری (خصوصاً زمانی که تعدیل و تفسیر شده باشد) معیاری برای «ظرفیت پرداخت سود» شرکت میباشد.
بر این اساس، ادبیات تحلیل اوراق بهادار به ویژگی دائمیبودن سود اقتصادی علاقمند میباشد. سود دائمی جریان سود پرداختی را که بتوان بطور دائم پرداخت نمود، منعکس می نماید. لذا، بردار سودهای پرداختی واقعی آتی، بدون توجه به نحوه و نیز مدت زمان آن، سودهای دائمی نامیده می شود که به یک عدد اسکالر تبدیل شده است.
به دو دلیل خطای اندازهگیری در سود حسابداری رخ می دهد.
1- بکارگيري روشهای مختلف در یک شرکت به عنوان یک مجموعه فعالیتهای یکسان
2- بکارگيري یکروش برای فعالیتهای مختلف.
این دو مورد، دلیل اصلی عدم تساوی سود حسابداری و سود اقتصادی و نیز بیانگر آن است که چرا سود حسابداری ممکن است نتواند توانایی پرداخت سود شرکت را منعکس نماید.پس مي توان نتيجه گرفت كه سود حسابداري نه تنها به روش هاي حسابداري، بلكه به نرخ رشد نيز بستگي دارد.
2-6-2- اجزای دائمی در مقابل اجزاء موقتی سود
دلایل متعددی برای عدم همبستگی کامل یا به عبارت دیگر کمتر بودن حساسیت تغییرات قیمت نسبت به تغییرات سود وجود دارد :
1- علاوه برسودهای جاری، منابع اطلاعاتی دیگری دربارهی سودهای تقسیمی آتی و سودهای آتی وجود دارد. اگر چه سودهای جاری یکی از مهمترین منابع اطلاعاتی هستند ولی تنها منبع اطلاعاتی نیستند. اقامهی دعوی، پاداشهای قراردادی، کشف نفت، مخارج سرمایه ای آتی، کشفیات مورد انتظار، اعطای پروانه برای کار در یک منطقه خاص و... مثالهایی از وقایعی هستند که ممکن است بر سودهای آتی اثر بگذارند ولی در سودهای جاری منعکس نشده باشند.
2- عوامل دیگری برای تغییرات قیمت وجود دارد که مربوط به تغییر در سودها و یا سودهای تقسیمی آتی، نیستند. مثل تغییر در نرخ بهره و صرف ریسک.
3- تغییرات سودها، عوامل موقتی را که سودهای سال جاری را تحت تاثیر قرار می دهند ولی انتظار میرود که حداقل قسمتی از سطح سودهای مورد انتظار آتی را تغییر ندهد، منعکس می کنند.
4- تغییراتی در سود هر سهم (EPS) رخ میدهد که انتظار نمیرود قدرت پرداخت سود نقدی شرکت را تغییر دهد. مثل تغییر روش استهلاک و یا اتکا به حسابداری بر مبنای بهای تمام شده.
اگر سرمایهگذاران احساس کنند که یک قسمت از سود، شامل یک جز موقتی است، نسبت قیمت به سود (P/E) اوراق بهادار تغییر می کند. نتایج حاصل از تحقیق نسبت های قیمت به سود (P/E) که به وسیله "بیور و مورس" در سال 1978 انجام شد، نشان می دهد که سهامی که دارای نسبت P/E بالایی در پایان سال مالی بودهاند، دارای رشد کمی در سود آن سال و دارای رشد بالایی در سود سال آتی بودهاند، و بالعکس.این دقیقاً همان رفتاری است که انتظار میرفت یعنی اگر (1) سرمایهگذاران احساس کنند که یک قسمتی از سود دائمی نیست و (2) سودها طوری رفتار کنند کهگویا دارای قسمت غیر دائمی هستند، به همين خاطرنسبت P/E کمتر خواهد شد.
ثبات و تكرارپذيري از عوامل مؤثر بر كيفيت سود هستند چرا كه شركت هاي داراي سود منظم و ثابت در مقايسه با شركت هاي با سود نا منظم و پرنوسان از كيفيت بالايي بر خوردارند. هر چه سود منظم و تكرار پذير باشد پيش بيني سود هاي آتي آن راحت تر و قابليت اتكاي بالاتري خواهد داشت چرا كه در پيش بيني سود هاي آتي شركت، فاكتور هاي همچون عوامل غير عادي و نا منظم سود سال جاري در نظر گرفته نمي شود. يعني اينكه اقلام درآمدهاي غيرعادي وغيرمستمر(غيرمترقبه) از پيش بيني سود كنار گذاشته مي شوند. زيرا هدف، پيش بيني و تضمين ميانگين سود هاي تكرار پذير در سال هاي آتي و ايجاد قابليت مقايسه مناسب است و عناصري كه در اين راستا نيستند از اين فرآيند حذف مي شوند. در اين زمينه (گراهام، 1989) معتقد است كه سودهاي ناشي از فعاليت هاي احتمالي، نا گهاني و غير منتظره نسبت به سودهاي ناشي از فعاليت عادي و مستمر از ثبات و پايداري كمتري بر خوردارند. از ديدگاه آنان كيفيت سود را مي توان به زمينه بالقوه رشد سود، دقيق و به دنبال آن به ميزان احتمال تحقق سود هاي آتي مرتبط داشت و اين كه ارزش هر سهم هر شركت علاوه بر سود سهم سال جاري، به انتظارات از آينده شركت، قدرت سودآوري سال هاي آتي به ضريب اطمينان نسبت به آن بستگي دارد.
(برنارد و استوبر،1989) نيز بر اين باورند كه كيفيت سود بستگي به بخشي از بازده به دست آمده از منابع تكرار پذير، باثبات و با دوام دارد. از نظر (ليپ، 1986) واكنش به عناصر سود بستگي به ثبات رابطه بين آن عناصر و ارزش ذاتي آن عناصر سود دارد.از نظر(گرين،1999) شركت هايي كه قدرت پيش گويي بالايي دارند از كيفيت سود بالايي برخوردارند. مري لانچ نيز كيفيت بالاي سود را بالا بودن ثبت بازده به كل سرمايه و نزديكي سود به نقد و ميزان تكرارپذيري آن مربوط مي داند.
3-6-2- ابزارهای مدیریت سود
مدیران شرکتها ممکن است به روشهای مختلفی روی سودهای گزارش شده اثر بگذارند و آنرا کنترل نمایند. ابزارهای مدیریت سود به آن دسته روشها یا ابزارهایی گفته میشود که با استفاده از آنها مدیران میتوانند روی سودهای گزارش شده اثر بگذارند. پژوهشگران، ابزارهای مدیریت سود را از زوایا و دیدگاههای مختلف، به روشهای متفاوت و در طبقهبندیهای متنوعی مورد بررسی قرار دادهاند.
به اعتقاد شايم ساندر (1997)، ابزارهای مدیریت سود را میتوان به پنج طبقه زیر تقسیم نمود:
الف) تعیین نحوه عمل حسابداری معاملات خاص به صورت اختیاری: نحوه عمل حسابداری معاملات خاص، مواردی مانند تعمیر و به روز کردن تجهیزات و ماشین آلات، زمانبندی ثبت یک فروش و حذف تجهیزات و ماشین آلات میباشد که به انتخاب مدیریت بنگاه اقتصادی صورت میگیرد. بدیهی است در زمان انجام این اقدامات با هدف مدیریت سود، مشاهده کنندهای خارج از بنگاه اقتصادی، نمیتواند به سادگی آن را آشکار ساخته و افشا کند.
ب) انتخاب اصول حسابداری: اصول پذیرفته شده حسابداری به مدیران اجازه میدهد برای ثبت بسیاری از معاملات، از بین دو یا چند روش حسابداری، یک روش را انتخاب نماید. به عنوان نمونه، میتوان برای اندازهگیری ارزش موجودیهای مواد و کالا (انتخاب روشی از بین روشهای اولین صادره از اولین وارده، اولین صادره از آخرین وارده، میانگین موزون و...)، برای محاسبه استهلاک داراییها (روشهای مستقیم و روشهای تسریعکننده)، مخارج استخراج نفت و گاز (روش مخارج کامل و روش پروژههای موفقیت آمیز)، حسابداری قراردادهای بلند مدت(روش کار تکمیل شده، روش درصد پیشرفت کار) اشاره کرد. به هرحال، در مورد انتخاب اصول حسابداری، انتخاب اولیه و تغییر در اصول و روشهای کاربردی اصول حسابداری برای افراد خارج از واحد تجاری قابل مشاهده است. بسیاری از پژوهشهای تجربی انجام شده در رابطه با مدیریت سود، با استفاده از این نوع ابزار صورت گرفته است.
ج) تعدیل برآوردهای حسابداری: تعدیل برآوردهای حسابداری، قابلیت انعطاف پذیری بیشتری به مدیران بنگاههای اقتصادی میدهد. منظور نمودن ذخیره جهت مطالبات مشکوکالوصول، برآورد عمر اقتصادی داراییها و تعیین نرخ تنزیل برای تعهدات بازنشستگی، نمونههایی از ابزارهای سنتی است که مدیران برای سالهای متمادی، به منظور اعمال مدیریت سود، از آنها استفاده میکنند. در سالهای اخیر،" تجدید ساختار" نیز به عنوان پدیدهای نسبتا جدید، مورد استفاده مدیران قرار گرفته است.
د) تعیین قیمتهای انتقالی کالاها و خدمات: واحدهای تجاری چندملیتی که مالیات آنها بهطور مضاعف محاسبه میشود، از انگیزه لازم برخوردارند تا نه تنها تلاش کنند که نرخهای بالای مالیات بر درآمد آنها کاهش یابد، بلکه نسبت به هموارسازی سود نیز مبادرت ورزند. در گروه شرکتها یا شرکتهای چند ملیتی، قیمتهای انتقالی کالاها و خدمات، در میان واحدهای اقتصادی فرعی شرکتهای مادر، یکی از ابزار جذاب مدیریت سود تلقی میشود.
ه) تصمیمات اقتصادی اساسی و با اهمیت: در برخی از وقایع و رویدادهای مالی و اقتصادی مانند آگهی و تبلیغات، پرداختهای مربوط به طرحهای بازنشستگی، پاداش مدیران اجرایی، هزینههای تحقیق و توسعه، تحصیل یا فروش بخشهایی از واحد اقتصادی و فروش اموال یا سرمایهگذاریها، میتواند این انگیزه وجود داشته باشد که تغییرات مورد نظر در این اقلام، سود واحد تجاری را در کوتاه مدت تحت تاثیر قرار میدهد.
آرتور لويت، ابزارها و روشهای مدیریت سود در شرکتهای سهامی را به این صورت نام میبرد:
1- ارائه بیش از واقع ارقام ناشی از تغییرها،
2- اختصاص بخش مهمی از قیمت یک واحد خریداری شده به عنوان مخارج فرایند تحقیق و توسعه( یک هزینه جاری) بهگونهای که بتوان این مبلغ را یکباره هزینه کرد.
3- ایجاد بدهیهای سنگین برای شناخت هزینهها در آینده
4- استفاده از مفروضات غیر واقعی برای برآورد بدهیها، در مورد اقلامی مانند برگشت از فروش و هزینههای تضمین(خدمات پس از فروش) بهگونهای که بتوان در طی یک دوره آینده از طریق معکوس کردن اقلام تعهدی بلند مدت، سود خالص را بهبود بخشید.
5- گنجاندن اشتباهی عمدی در دفاتر شرکت و توجیه عدم امکان در اصلاح این خطاها بر اساس استدلال مبتنی براین که مقادیر حائز اهمیت نیستند.
6- شناسایی و ثبت درآمد پیش از اینکه فرایند تحصیل درآمد کامل شود (همتي، 1382).
دسته دیگری از ابزارهای مدیریت سود عبارتند از:
زمانبندی فروش داراییهای ثابت
زمانبندی فروش سرمایهگذاریها
زمانبندی هزینههای مالی
هزینههای استهلاک
برآوردهای حسابداری مانند تغییر در برآورد عمر مفید داراییهای ثابت و غیره.
از آنجا که در حسابداری، داراییها بر مبنای بهـــای تمام شده تاریخی مورد ارزیابی قرار میگیرد و در هنگام فروش به قیمت جاری یا بازار به فروش میرسند و سود یا زیان ناشی از فروش آنها در دوره فروش شناسایی میگردد، لذا سود یا زیان ناشی از فروش داراییها و شناسایی هزینههای مالی، ابزاری را در اختیار مدیران قرار میدهد تا از طریق زمانبندی فروش داراییها و زمانبندی شناسایی هزینههای مالی روی سودهای گزارش شده اثر بگذارند. یعنی نوسان در سود شرکت میتواند بر تصمیمگیری مدیران در ارتباط با زمانبندی فروش داراییها و شناسایی هزینههای مالی اثر بگذارد. هنگامی که سود واقعی شرکت کمتر از سود مورد انتظار مدیران است، احتمال زیادی وجود دارد که مدیران با فروش داراییها سعی کنند تا سود گزارش شده را به حد مورد انتظار برسانند یا برعکس، زمانی که سود واقعی شرکت بالاتر از سود مورد انتظار مدیران است، آنها تلاش میکنند با به تعویق انداختن فروش برخی دارايیها یا فروش داراییهایی که منجر به ایجاد زیان میشود، سود گزارش شده را به سطح مورد انتظار برسانند (رخشانی، 1384).
همچنین هنگامی که سود شرکت بیشتر از حد مورد انتظار مدیران باشد آنها سعی میکنند با افزایش هزینههای مالی سود شرکت را به حد مورد انتظار خود کاهش دهند یا هنگامی که سود شرکت کمتر از حد مورد انتظار مدیران است، مدیران با کاهش هزینههای مالی سعی میکنند که سود شرکت با سود مورد انتظار آنان اختلاف زیادی نداشته باشد. بنابراین بین سود شرکت( سود قبل از کسر هزینههای مالی) با هزینههای مالی رابطه مثبت وجود دارد.
بنابراین مدیران ممکن است جهت رسیدن به اهداف و نیازهای شرکت که معمولا نیاز به افزایش نقدینگی، رسیدن به سود پیشبینی شده و جلب اعتماد اعتباردهندگان و ... میباشد، اقدام به زمانبندی فروش داراییها و شناسایی هزینههای مالی نمایند. لذا این عمل روی سودهای گزارش شده اثر میگذارد.
پژوهشگرانی نظیر کاپلند(1968) عنوان کردند که برآوردهای حسابداری نظیر برآورد هزینههای مطالبات مشکوکالوصول، استهلاک و عمر مفید داراییها ممکن است ابزاری باشد تا از طریق آن بتوان روی سودهای گزارش شده اثر گذاشت و آنها را دستکاری کرد (همان منبع).
به اعتقاد باگشن (2005)، به طور خلاصه میتوان عنوان نمود، دو ابزار برای مدیریت سود وجود دارد:
انتخاب روشهای حسابداری
اصول پذیرفته شده حسابداری اجازه میدهد برخی از معاملات باچند روش مختلف ثبت شود و مدیران باید از بین روشهای حسابداری پذیرفته شده، برای گزارشگری معاملات اقتصادی مشابه، روش خاصی را انتخاب کنند. به عنوان نمونه، انتخاب از بین روش اولین صادره از اولین وارده و روش میانگین برای موجودیهای مواد و کالا، روش استهلاک خط مستقیم و نزولی برای داراییهای ثابت، روش هزینهیابی کامل و تلاشهای موفق برای هزینههای استخراج نفت و گاز، روش کار تکمیل شده و درصد پیشرفت کار برای قراردادهای پیمانکاری بلندمدت میتوان انتخاب کرد و سپس آن را تغییر داد (هيلي و والن، 1999). انتخاب اولیه و تغییر بعدی اصول حسابداری برای افراد برونسازمانی قابل مشاهده است. اکثر مطالعات تجربی انجام شده در زمینه مدیریت سود با این نوع از ابزارها مرتبط میباشد. با این وجود، تغییر اصول حسابداری ابزار انعطافپذیری برای مدیریت سود به حساب نمیآیند، زیرا از آنها بطور مکرر نمیتوان استفاده کرد (کردستانی، 1381).
برآورد (مدیریت) اقلام تعهدی
مدیران در این بخش از انعطافپذیری بیشتری برخوردارند. برآوردهایی مانند عمر مفید و ارزش اسقاط داراییهای بلند مدت، اقلام تعهدی بابت مزایای بازنشستگی و سایر مزایای پس از استخدام، مالیاتهای معوق ، زیانهای ناشی از مطالبات سوخت شده و کاهش ارزش دارایی، مستلزم اعمال قضاوت از سوی مدیران میباشند (هيلي و والن، 1999) و ابزارهای سنتی هستند که مدیران در طول زمان از آن استفاده کرده و مستقیما قابل مشاهده نميباشند (باگشن، 2005).
یکی از برجستهترین ابزار انتخابی توسط مدیریت، اقلام تعهدی میباشد و دستکاری این اقلام ابزار مطلوبی برای مدیریت سود فرصت طلبانه میباشد. در سالهای اخیر ادبیات موضوعی، توجه خاصی به این موضوع داشته است (همان منبع).
اصل زیربنای حسابداری تعهدی این است که سود (اقلام تعهدی + جریانهای نقدی) نسبت به جریانهای نقدی جاری و گذشته، نماینده بهتری در مورد سود آتی، سود تقسیمی و جریانهای نقدی میباشد (همان منبع). هدف از این نوع تعدیلات حسابداری (اقلام تعهدی)، بهبود محتوای اطلاعاتی صورتهای مالی و پرهیز از عدم تطابق بین جریانهای نقدی و جریان درآمد و هزینه میباشد (چن و همكاران، 2007). بنابراین، میتوان گفت که اقلام تعهدی دارای ارزش مربوط هستند (باگشن، 2005). به رغم این هدف مناسب، امکان استفاده داوطلبانه یا سوءاستفاده از اقلام تعهدی وجود دارد. زیرا آنها قادر به انتقال نتایج مثبت یا منفی در طول زمان میباشند، همچنین میتوانند برای دستکاری اطلاعات صورتهای مالی مورد استفاده قرار گیرند. در واقع میتوان گفت این متداولترین و مطلوبترین راه برای تغییر سود [ مدیریت سود] است (چن و همکاران، 2007) زیرا دستکاری اقلام تعهدی حسابداری اثر مستقیمی بر جریانهای نقدی حاصل از عملیات ندارد، در نتیجه کشف آن نیز مشکل میباشد (باگشن، 2005).
انجام پژوهش در زمینه مدیریت سود، مستلزم درنظر گرفتن معیاری برای میزان سود مدیریت شده میباشد. محققان همواره از مدلهای تجربی برای تجزیه کردن کل اقلام تعهدی به اقلام تعهدی اختیاری و غیر اختیاری استفاده میکنند و سپس اقلام تعهدی اختیاری به عنوان نمایندهای برای مدیریت سود در نظر گرفته میشود و به محرکهای بالقوه متفاوت ارتباط داده شده یا به عنوان معیاری از کیفیت سود در نظر گرفته میشود. در این پژوهش از اقلام تعهدی اختیاری به عنوان معیاری برای مدیریت سود استفاده شده است.
7-2- پیشینه تحقیق
هر واحد تجاری قراردادهایی را با اشخاص مختلف تنظیم نموده و با آنها در ارتباط است. آنچه در همه این قراردادها برای همه افراد مشترک است آن است که هر شخص، برای تامین منابع، تعهدی نسبت به واحد تجاری دارد و در مقابل نیز حقوقی از آن منافع خواهد داشت. بنابراین واحد تجاری را می توان مجموعه ای از قراردادها میان سهامداران، مدیران، کارکنان، فروشندگان، مشتریان، اعتبار دهندگان، دولت و فرض نمود. در مدل قراردادی مذکور فرض می شود که طرفهای دیگر قرارداد همه به دنبال منافع شخصی خود هستند. طبق تئوری کارگزاران مالکان واحدهای تجاری فرد یا گروهی را به عنوان نماینده خود انتخاب نموده و اختیار تصمیم گیری را به آن تفویض می نماید. در چنین قراردادی طرفین نماینده (مدیر) و مالک هر دو می دانند که در راستای منافع شخصی خود عمل می کنند. بنابراین پیش بینی می شود که مدیر با انجام رفتارهای فرصت طلبانه موجب کاهش ارزش شرکت و در نتیجه متضرر شدن مالک شود. انگیزه های مختلفی برای اینگونه رفتارهای مدیر ذکر شده است که یک نمونه از این رفتارها «مدیریت سود» می باشد.
سادیپ داتا و همکاران(2013) در پژوهشی تحت عنوان قدرت قیمت گذاری تولیدات، ساختار صنعت و مدیریت سود 49 شرکت صنعتی فرانسوی در بورس آمریکا را مورد بررسی قرار دادند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد که شرکت های دارای قدرت قیمت گذاری و ساختار صنعت ضعیف به منظور رقابت و ماندگاری در بازار مدیریت سود بیشتری اعمال می کنند.
با توجه به مطالب فوق به مهمترین تحقیقات انجام گرفته خارجی در زیر اشاره میشود:
مور (1973) با بررسی یک نمونه 36 تایی که دارای تغییر مدیریت بودند و مقایسه آن با یک گروه کنترل 100 تایی نتیجه گرفت که نرخ کاهش اقلام تعهدی اختیاری در سال تغییر در شرکتهای دارای تغییر مدیریت بیشتر از گروه کنترل بوده است.
ونسیلد (1987) با طبقهبندی تغییر مدیریت به صورت برنامهریزیشده (عادی) و برنامهریزینشده (غیرعادی) نتیجه گرفت که انگیزههای مدیریت سود در موارد برنامهریزینشده افزایش مییابد.
الیوت و شو (1988) و استرانگ و میر (1987) به بررسی رابطه بین تغییر مدیران ارشد و تهاتر اقلام تعهدی اختیاری پرداختهاند. یافتههای آنها بیانگر این موضوع است که مدیران جایگزین به دنبال نسبت دادن عملکرد ضعیف در سال تغییر به مدیران پیشین هستند.
دی آنجلو (1988) به بررسی مدیریت سود و مسائل نمایندگی در امریکا پرداخته و یافتههای وی بیانگر آن است که مدیران در زمان تغییر، مدیریت سود را در جهت کاهشی و در سال بعد از تغییر، سود را در جهت افزایشی مدیریت میکنند.
دیچو و اسلوان (1991) به بررسی انگیزههای مدیران شرکتها در سالهای آخر تصدی پرداختند. آنان به این نتیجه رسیدند که نرخ رشد مخارج تحقیق و توسعه (یکی از ابزار مدیریت سود) در سالهای آخر تصدی مدیران کاهش یافته است. همچنین آنها گزارش دادندکه مدیران پیشین، مدیریت سود را از طریق انتقال هزینهها به سنوات آتی و تصمیمهای سرمایهگذاری انجام میدهند.
پورشو (1993) در بررسی مدیریت سود دریک نمونه 73 تایی از شرکتهای امریکایی به این نتیجه رسیده است که مدیران عامل جدید در سال تغییر، سود را در جهت کاهشی مدیریت میکنند .
مورفی و زیمرمن (1993) با بررسی متغیرهای مالی پیرامون تغییر مدیر عامل، بیان کردهاند که اقلام اختیاری از قبیل هزینههای تحقیق و توسعه، تبلیغات، مخارج سرمایهای و اقلام تعهدی اختیاری، بهترین گزینه جهت تصمیمگیری مدیران برای مدیریت سود است. همچنین یافتههای آنها کاهش سود در زمان تغییر را تایید کرده است.
ولز (2002 ) به بررسی پدیده مدیریت سود در دورههای قبل، بعد و زمان تغییر مدیر عامل در شرکتهای استرالیایی پرداخته، یافتههای ایشان بیانگر آن بوده است که مدیریت سود به صورت افرایشی (دردوره قبل و بعد از تغییر ) و کاهشی ( در دوره تغییر مدیرعامل ) به شکل ضعیفی وجود داشته است. اما یافتههای تحقیق وی که از آزمون اقلام غیر عادی و غیرمترقبه حاصلشده است؛ مدیریت سود منفی در زمان تغییر مدیرعامل را تایید میکند.
گادفری و همکاران (2003) در استرالیا به بررسی مدیریت سود در زمان تغییر مدیر عامل پرداختهاند. آنها رابطه بین متغیرها را در دو مقطع زمان تغییر و بعد از تغییر مدیر عامل را بررسی کردهاند. یافتههای آنها نشان میدهد که مدیریت در زمان تغییر به مدیریت سود در جهت منفی (کاهش سود) میپردازد و در دوره بعد از تغییر، به صورت عکس عمل میکند.
ری اِتینگا و ترِنی (2003) به بررسی تغییر مدیریت ناشی از سیاستهای بازنشستگی اجباری پرداختند و چهار سال قبل از تغییر را بررسی کردند. آنها شواهدی از مدیریت سود در 2 سال آخر تصدی مدیران عامل به دست آوردند.
گایگر و نورس (2006) طی تحقیقی نتیجه گرفتند که در سال انتصاب مدیران مالی، اقلام تعهدی اختیاری به طور با اهمیتی کاهش یافته است.
فهیمی (2006 ) در مالزی به این نتیجه رسید که مدیریت منفی سود در سال تغییر اتفاق افتاده است .
اِنگ (2009) با بررسی شرکتهای هلندی، رفتار مدیران را در دورههای پیرامون تغییر مدنظر قرار داد و گزارش کرد که مدیریت منفی سود در هر دو حالت تغییر برنامهریزیشده و برنامهریزینشده اتفاق افتاده است؛ ولی شواهدی از مدیریت سود در سال بعد از تغییر به دست نیاورد.
مارد و مارسَت (2009) در فرانسه گزارش دادند که در سالهای قبل از تغییر، مدیریت مثبت سود و در سال تغییر، مدیریت منفی سود بر اساس نظریه " Big Bath " انجام گرفته است.
ویلسون و وانگ (2009) در استرالیا شواهدی از مدیریت سود در سال تغییر مدیر عامل و سال بعد از تغییر به دست نیاوردند؛ ولی در موارد تغییر همزمان مدیر عامل و رییس هیئت مدیره، مدیریت منفی سود در سال تغییر را گزارش دادند.
بِنگ سون و همکاران (بدون تاریخ) با بررسی شرکتهای پذیرفتهشده در بورس استکهلم به بررسی نظریه"Big Bath"پرداختهاند. آنها شواهد قوی در پشتیبانی از فرضیه فوق ارائه کردند. بر اساس یافتههای آنها، مدیران عامل شرکتهای سوئدی در سال تغییر با استفاده از اقلام تعهدی اختیاری سود را در جهت منفی مدیریت کردهاند.
اخیرا (لو، 2008) نیز از دریچه جرم شناسی به این مقوله وارد شده و چشم انداز مناسبی را پیش روی تحقیقات تجربی قرار داده است. فلسفه مدیریت سود، بهره گیری از انعطاف پذیری روشهای استاندارد و اصول پذیرفته شده حسابداری می باشد. البته تفسیرهای گوناگونی که می توان از روش های اجرایی یک استاندارد حسابداری برداشت کرد، از دیگر دلایل وجود مدیریت سود می باشد. این انعطاف پذیری دلیل اصلی تنوع موجود در روشهای حسابداری است. در زمانی که تفسیر یک استاندارد بسیار انعطاف پذیر است، یکپارچگی داده های ارائه شده در صورتهای مالی کمتر می شود. اصول تطابق و محافظه کاری می تواند باعث مدیریت سود شود. پژوهش ها نشان می دهد که مدیران شرکتها عمدا سودهای گزارش شده را با استاندارد را با استفاده از انتخاب سیاست های حسابداری خاص خود، تغییر در برآوردهای حسابداری و اقلام تعهدی، دستکاری می کنند تا به هدفهای مورد نظر برسند (میلر و جون، 2002).
از نظر (هیلی و والن، 1999) مدیریت سود هنگامی رخ می دهد که مدیران از قضاوت های شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری نمایند. این عمل یا به قصد گمراه نمودن برخی از سهامداران و سرمایه گذاران در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت است یا با هدف تاثیر بر نتایج قراردادهایی می باشد که انعقاد آنها منوط به دستیابی به سود مشخصی است. انگیزه مدیران برای مدیریت سود ممکن است کم کردن پراکندگی سودهای گزارش شده و هموارسازی آن، افزایش قیمت سهام، کاهش هزینه مالیات بر درآمد، نمایش عملکرد بهتر شرکت، حداکثر کردن پاداش مدیران یا کاهش قابل توجه هزینه های سیاسی شرکت باشد. در مدیریت سود «بد» که در اصل، همان مدیریت سود نامناسب است، تلاش می شود عملکرد عملیاتی واقعی شرکت با استفاده از ایجاد ثبت های حسابداری مصنوعی یا تغییر برآوردها از میزان معقول، مخفی بماند. در مقابل، مدیریت سود «خوب» نیز وجود دارد. یک فعالیت عاقلانه و مناسب که بخشی از فرایند مدیریت مالی و اعاده ارزش سهامداران می باشد، از موارد مدیریت سود خوب به شمار می رود. مدیریت سود خوب از فرایند روزمره ادره یک شرکت با مدیریت عالی، محسوب می شود، که در طی آن مدیریت، بودجه معقول تعیین می نماید، نتیجه ها و شرایط بارز را بررسی می کند، در برابر تمامی تهدیدات و فرصتهای غیرمنتظره واکنش مثبت نشان می دهد و تعهدات را در بیشتر یا تمامی موارد به انجام می رساند (نوروش، 1384).
(بال و براون، 1968) بیشتر تحقیقات در ادبیات حسابداری کاربردی بر مبنای چارچوب سرمایه سازی سود بوده است. بر مبنای این چارچوب، قیمت به عنوان ارزش سرمایه سازی شده سود جاری بیان می شود. نقش سود جاری از فرض روند گام تصادفی برای سود سرچشمه گرفته است و مهمتر اینکه در این روش ارزش دفتری هیچ نقشی در ارزشیابی ندارد. با این وجود تحقیقاتی وجود دارند که نقش سود خالص و ارزش دفتری را در ارزشیابی در نظر می گیرند. یعنی هم ارزش دفتری سهم و هم سود به توضیح نوسان ارزش بازار کمک می کنند. در واقع می توان در ادبیات حسابداری دو بیان درمورد ارتباط ارزش دفتری باارزش بازار سهام شرکت یافت: بیان اول به مدل ارائه شده توسط (اولسن، 1995) می باشد که در آن تحت چارچوب ارزیابی مبتنی بر مازاد خالص، ارزش دفتری نقش بسیار مهمی را ایفا می نماید. بیان دوم مربوط به نقش ارزش دفتری در خصوص شرکتهای بحران زده می باشد.
برخی از محققین عقیده دارند که ارزش دفتری، منعکس کننده ارزش قابل تحقق خالص دارایی های شرکت (که به نظر می رسد هنگام تسویه شرکت یا هنگام مواجه با بحران مالی قابل تحقق است) می باشد. در اینجا به برخی از مطالعات داخلی و خارجی اشاره می شود.
تحقیقات مختلف، استفاده از مدیریت سود در ارتباط با اوراق بهادار عرضه شده در ایالات متحده را به اثبات رسانده اند. فریدلن نشان می دهد که شرکتهای IPO در بیشتر صورت های مالی موجود در اعلامیۀ پذیره نویسی اوراق بهادار از اقلام تعهدی افزاینده سود استفاده می کنند. در مقابل، آهارونی و همکاران شواهدی از دستکاری در دوره های قبل از عرضه اولیه نمی یابند. مگنان و کرمیر گزارش می کنند که شرکتهای عرضه اولیه کانادایی گام های سنجیده و حساب شده ای در جهت جابجایی ارقام سود گزارش شده در جهت پیش بینی اختیاری صورت گرفته در زمان عرضه اولیه در سال اول به عنوان یک شرکت سهامی عام، برداشته اند. تیو و همکاران مشاهده می کنند که شرکتهایی که اقلام تعهدی مثبتی در سال اول به عنوان یک شرکت سهامی گزارش می کنند، در سه سال آینده، عملکرد ضعیف قیمت سهام را تجربه می کنند.
(چنگ و اسچفر، 1996) از تغییرات سود برای بررسی تاثیر ثبات سود بر محتوای اطلاعاتی جریانات نقدی استفاده نمود. یافته ها نشان داد که کاهش در ثبات سود باعث کاهش مربوط بودن سود و افزایش مربوط بودن جریانات نقدی می شود وبازار به جریانات نقدی به عنوان یک منبع جایگزین توجه می کند به طور مشابه ارزش دفتری نیز می تواند به وسیله بازار بعنوان یک منبع جایگزین اطلاعاتی برای اهداف ارزشگذاری به کار گرفته شود.
(امیر و لو، 1996) بیان می کنند که اطلاعات حسابداری مالی برای ارزشیابی شرکتهایی که سرمایه گذاری عظیم در دارایی ها نامشهود (مانند تحقیق و توسعه یا توسعه علایم تجاری و یا فناوری اطلاعات) کرده اند، از محدودیت هایی برخوردار است.
(کولین و همکاران) در سال 1997 به بررسی میزان ارتباط سود و ارزش دفتری با ارزش بازار سهام شرکتها در طول 40 سال گذشته پرداختند. نتایج آنها نشان می دهند که به طور کلی میزان ارتباط ارزش بازار سهام با سود و ارزش دفتری در جهت عکس یکدیگر حرکت کرده اند. یافته های تحقیق آنها نشان داد که محتوای اطلاعاتی مدل ترکیبی سود و ارزش دفتری در طول سالهای گذشته نه تنها کاهش نیافته بلکه تا اندازه ای نیز افزایش یافته است. همچنین اگر چه در طول زمان محتوای اطلاعاتی سود کاهش یافته است با این حال محتوای اطلاعاتی ارزش دفتری افزایش داشته است.
مطالعه (تان، 2004) نشان می دهد که ارتباط نسبی ارزش دفتری و سود باارزش بازار سهام شرکت با توجه به سلامت مالی شرکتها متفاوت است. در این مطالعه آزمون مجموعه شرکت های سالم در مقابل شرکت های بحران شده نشان داد که به طور کلی در شرکتهای بحران زده، ورشکسته یا با عملکرد ضعیف ارزش دفتری نسبت به سود باارزش سهام بازار سهام مرتبط تر است. همچنین در شرکتهای غیر بحرانی، سود نسبت به ارزش دفتری محتوای اطلاعاتی بیشتری دارد.
در استرالیا (والن، 2004) به بررسی تاثیر مدیریت سود بر مربوط بودن اطلاعات صورت های مالی پرداخت. نتایج این تحقیق نشان داد که مدیریت سود از طریق اقلام تعهدی اختیاری بلندمدت تاثیر بیشتری بر مربوط بودن سود و ارزش دفتری باارزش شرکت نسبت به مدیریت سود از طریق اقلام تعهدی اختیاری کوتاه مدت دارد.
یکی از بحث برانگیزترین موضوعات در متون مالی، بازده بلندمدت منفی غیرعادی در سالهای بعد از عرضه اولیه است. ریتر شواهد تجربی فراهم می آورد که بازده سهام در شرکتهای عرضه اولیه به میزان قابل توجهی کمتر از بازده شرکتهای غیر IPO مشابه در دورۀ سه ساله بعد از عرضه می باشد. توجیه احتمالی این یافته که توجیه احتمالی برای عملکرد ضعیف قیمت سهام می باشد این است که سرمایه گذاران نسبت به پتانسیل سود شرکتهای منتشر کننده بیش از اندازه خوش بین بودند، بنابراین هنگامی که این انتظارات خوش بینانه در دورۀ بعد از عرضه بودند، بنابراین هنگامی که این انتظارات خوش بینانه در دورۀ بعد از عرضه اصلاح می شوند، عملکرد ضعیف به وقوع می پیوندد.
8-2- تحقیقات در زمینۀ مدیریت سود در ایران
تا به حال در ایران در مورد مدیریت سود در زمان عرضۀ اولیۀ سهام به عموم تحقیقی صورت نگرفته است. از جمله تحقیقات صورت گرفته در مورد مدیریت سود می توان به تحقیقات انجام شده در زمینۀ مدیریت سود و پاداش مدیران (خوش طینت و خانی)، اثر قراردادهای بدهی، هزینه های سیاسی، طرح های پاداش و ساختار مالکیت بر مدیریت سود (پورحیدری و همتی) و نقش اقلام تعهدی اختیاری در مدیریت سود (مشایخی و همکاران) اشاره کرد.
در ایران (پورحیدری و همکاران، 1384) به بررسی میزان ارتباط سود و ارزش دفتری با ارزش بازار سهام شرکتهای پذیرفته شده در بورس تهران پرداختند. دوره زمانی بررسی آنها از 1375 تا پایان 1383 بود. نتایج تحقیق آنها بیانگر این مطلب است که اولا بخش قابل توجهی از تغییرات ارزش بازار سهام شرکت به وسیله سود تبیین می شود و ثانیا عمده قدرت توضیح دهندگی مجموع سود و ارزش دفتری مربوط به سود است و ثالثا ارزش دفتری شرکت در مقایسه با سود هر سهم از قدرت توضیح دهندگی مناسب برخوردار نیست. مشایخی و صفری (1385) رابطه بین وجوه نقد عملیاتی منفی، استراتژی های افزایشی سود در پیش می گیرند.
رودنشین و کردستانی (1385) به بررسی میزان مربوط بودن اجزای نقدی و تعهدی سود حسابداری به ارزش بازار شرکت پرداختند. یافته های تحقیق نشان می دهد اجزای نقدی سود حسابداری توان پیش بینی و قدرت توضیحی ارزش بازار شرکت را دارند، ولی یه جزء تعهدی سود حسابداری یعنی تغییرات حسابهای دریافتنی، تغییرات موجودی کالا و تغییرات حسابهای پرداختنی که در این تحقیق مورد مطالعه قرار گرفته اند، توان پیش بینی و توضیح ارزش بازار شرکت را ندارند. از این رو اجزای نقدی سود حسابداری به ارزش بازار شرکت مربوط است و نسبت به اجزای تعهدی از سودمندی یشتری برخوردار است.
9-2- تعریف مدیریت سود
از نظر (اسکات، 2000) مدیریت سود اختیار شرکت در انتخاب روشها و رویه های حسابداری برای دستیابی به برخی اهداف خاص مدیر است. به نظر می رسد که مدیریت سود معمولا از استفاده مدیران از مزایای عدم تقارن اطلاعاتی سهامداران ناشی می شود. این مسئله کانون تعریف ارائه شده توسط اسکات نیز هست. از طرف دیگر به نظر می رسد بتوان بین مبانی نظری مربوط به مدیریت سود و ادبیات مربوط به تئوری های اثباتی حسابداری رابطه ای منطقی پیدا نمود. تئوری اثباتی حسابداری توسط واتز و زیمرمن معرفی و رواج یافت. اصطلاح اثباتی برای تمیز تحقیقات حسابداری که به منظور توضیح پدیده ها انجام می شود از تحقیقات حسابداری که به منظور اتخاذ و صدور حکم و دستور صورت می گیرد، سودمند است. به اعتقاد واتز و زیمرمن تئوری اثباتی حسابداری به تشریح رویه های حسابداری می پردازد. این تئوری برای توضیح و پیش بینی رفتار شرکت هایی که نمی خواهند از رویه ای مشخص استفاده کنند بکار می روند. این تئوری درمورد اینکه شرکتها از چه رویه هایی باید استفاده کنند توضیحی نمی دهد.
تئوری اثباتی به روابط بین اشخاص مختلفی که منابع واحد تجاری را تامین می کنند توجه دارد و چگونگی کمک حسابداری در انجام این وظیفه را توضیح می دهد. نمونه هایی از این روابط عبارتست از رابطه میان مالکان (تامین کنندگان سرمایه) و مدیران (عرضه کنندگان کار مدیریت) با رابطه بین اعتبار دهندگان و مدیران شرکت. روابط مزبور مستلزم تفویض تصمیم گیری از یک طرف (موکل) به طرف دیگر (وکیل یا نماینده) است که از آن به عنوان رابطه کارگزاری یاد می شود. تئوری اثباتیی حسابداری بر این فرض اقتصادی مبتنی است که اعمال اشخاص برای نفع شخصی انجام می شود و اشخاص این اعمال را برای افزایش ثروت خود و به طریقی فرصت طلبانه انجام می دهند.
1-9-2- عوامل موثر در قیمت گذاری کالا :
۱- اهداف بازاریابی:که مهمترین آنها بقای شرکت وتداوم حضور در بازار است، قیمت کالا باید به گونه ای تعیین شود که ضامن بقای شرکت با توجه به حداکثر سود مورد انتظار باشد، لذا برای بدست آوردن رهبری بازار باید قیمت گذاری پایین با توجه به کیفیت کالا مورد نظر کارشناسان مربوطه قرار گیرد. قیمت کالا اساسا مقدار پولی است که برای کالا یا خدمت به ازای استفاده از آن توسط مصرف کنندگان پرداخته می شود، قیمت تنها رکن از عناصر بازاریابی است که باعث ایجاد درآمد می شود ولیکن بقیه عناصر بازاریابی همگی دارای هزینه هستند، لذا قیمت گذاری کالا بدون توجه به سایر ارکان بازاریابی و تغییرات بازار کار اشتباهی است.
۲-خط مشی ترکیب عناصر بازاریابی:در این روش تعیین قیمت کالا باید با طراحی، توزیع و تبلیغات کالا هماهنگ باشد زیرا هنگام تهیه یک برنامه بازاریابی باید نقش همه عوامل لازم برای تعیین قیمت در نظر گرفته شود.
۳-عامل هزینه : کلیه هزینه های تولید، توزیع و فروش عامل تعیین کننده ای در قیمت گذاری کالا می باشد که شامل انواع هزینه های ثابت و متغیر است.
۴-سازمان قیمت گذاری: در اغلب شرکتها قیمت توسط مدیران بازاریابی، فروش و مدیران محصول تعیین می شود.
۵- ماهیت بازار : قیمت تابعی از عرضه و تقاضای کل با توجه به مطلوبیت کالا در نقطه تعادل منحنی عرضه و تقاضا می باشد که در بازارهای مختلف نظیر بازار رقابت کامل، بازار انحصاری چند قطبی و انحصار کامل متفاوت است.
۶-قیمت رقبا : با توجه به کیفیت محصول در شرایط رقابتی بر سیاست قیمت گذاری کالا تاثیر بسزایی دارد.۷-شرایط اقتصادی: با توجه به میزان نرخ تورم، نرخ بهره، رونق یا رکود اقتصادی بر هزینه های تولید اثر گذاشته و لذا قیمت کالا را تحت تاثیر قرار می دهند.
۸- عوامل توزیع: سودی که نصیب واسطه های توزیع و شبکه های فروش می شود در تعیین قیمت کالا بسیارموثرند.
۹- قوانین و مقررات:بازاریابان بایستی از قوانین و مقررات دولتی مرتبط با قیمت گذاری کالا اطلاع کافی داشته باشند.
یک شرکت می تواند از طریق قیمت گذاری صحیح اهداف خاصی را دنبال کند، به عنوان مثال با تعیین قیمت پایین می توان مانع ورود رقبا به بازار شد، هچنین با یکسان سازی قیمت می توان ثبات رادر بازار ایجاد کرد، لذا تعیین درست قیمت یک کالا می تواند به بازاریابی سایر محصولات کمک نموده و اهداف دیگر شرکت را نیز تامین نماید و با جلب حمایت واسطه های فروش سبب ایجاد وفاداری و جذب بیشتر مشتریان گردد. لازم به ذکر است که با کسب تجربه در امر تولید، هزینه متوسط تولید کاهش یافته ولذا نزولی بودن شیب منحنی تولید بر اساس تجربه قبلی برای شرکت بسیار حایز اهمیت است زیرا هزینه تولید هر واحد سیر نزولی داشته که با تولید وفروش بیشتر کاهش پیدا کرده و با توجه به ظرفیت محدود خرید کالا در بازار بایستی از خط مشی قیمت گذاری مخصوصی استفاده گردد، لازم به ذکر است که سیاست قیمت گذاری پایین ممکن است تصویر ذهنی مبتنی بر نامرغوب بودن کالا را در ذهن مشتری ایجاد نماید و این تاکتیک باید با دقت نظر ویژه ای بکار گرفته شود.
بازار رقابت کامل :از تعداد زیادی خریدار و فروشنده تشکیل شده و هیچکدام به تنهایی نمی توانند بر قیمتهای فروش اثر بگذارند، لذا در این نوع بازار، فروشندگان توجهی به خط مشی های بازاریابی ندارند.
بازار رقابت انحصاری: از تعداد زیادی خریدار و فروشنده تشکیل می شود که برای داد و ستد کالا از قیمتهای مختلفی استفاده کرده و کالاهایشان نسبت به هم متمایز است که در کیفیت، طرح، ویژگی و خدمات با هم متفاوتند، لذا فروشندگان برای قسمتهای مختلف بازار کالاهای متفاوتی را با قیمت، بسته بندی و تبلیغات متفاوت عرضه می نمایند و این بازار کمتر تحت تاثیر خط مشی های بازاریابی قرار می گیرد.
بازار رقابت انحصار چند قطبی: از تعداد محدودی فروشنده تشکیل شده که هر کدام نسبت به سیاست قیمت گذاری و خط مشی بازاریابی دیگران از خود حساسیت بیشتری نشان داده و کالای مورد معامله می تواند همگون باشد مانند فولاد یا کالایی ناهمگون مثل کامپیوتر، لازم به ذکر است که در این بازار تعداد فروشندگان اندک است و عرضه کنندگان کالا نسبت به خط مشی رقبا بسیار حساس می باشند.
بازار انحصار کامل :فقط از یک فروشنده تشکیل شده که دولتی یا خصوصی بوده و لذا بر اساس اهداف دولتی یا خصوصی سازمان مربوطه، سیاست قیمت گذاری متفاوت می باشد، دراین بازار با توجه به تغییرات تقاضا و کشش بازار برای تعدیل عرضه و تقاضای کل، قیمت تعیین می شود. برداشتهای ذهنی مصرف کننده از قیمت کالا و میزان فایده آن بسیار مهم بوده و لذا قیمت فروش کالا باید متناسب با مزایایی تعیین شود که نصیب مصرف کننده می شود و شامل مزایای واقعی و ذهنی کالا از دید مصرف کننده باشد. هر کالا با سطح ویژگی خود دارای قیمت خاصی است و بازاریابان باید به این نکته کاملا توجه کنند، نقطه آغاز برای یک قیمت گذاری خوب تجزیه وتحلیل نیازهای مصرف کننده و برداشتهای ذهنی او از قیمت کالا می باشد و لذا قیمت فروش کالا باید قبل از تهیه برنامه بازاریابی مورد نظر کارشناسان قرار گیرد. منحنی تقاضای یک کالا، تعداد کالایی را نشان می دهد که در سطوح مختلف قیمت در یک بازار معین و در زمان مشخصی خرید اری می شود، لذا در شرایط عادی بازار، قیمت و تقاضا بطور معکوس به هم وابسته اند و با بالا رفتن قیمت تقاضا پایین می آید، این موضوع در مورد کالاهای شخصیت آور مانند ادکلن فرق می کند و با افزایش قیمت آن تقاضا نیز افزایش یافته و لذا منحنی تقاضا در بازارهای مختلف با هم متفاوت است، بازاریابان باید از کشش قیمت نیز آگاهی داشته باشند، لازم به ذکر است که واکنش تقاضا در برابر قیمت، کشش قیمت خوانده می شود لذا بر این اساس اگر تقاضا در اثر تغییر قیمت کمی تغییر کند، تقاضا فاقد کشش واگر بیشتر تغییر نماید، با کشش است، زمانیکه تقاضا بی کشش باشد، درآمد فروشنده ثابت می ماند زیرابا فروش کمتر و قیمت بالاتر، درآمد فروش ثابت خواهد ماند ولیکن اگر کالایی منحصر به فرد بوده و امکان دسترسی به کالاهای جانشین آن نباشد حساسیت قیمتی کالای مربوطه کمتر می شود لذا کلیه این نکات باید در تنظیم برنامه بازاریابی و تدوین سیاست قیمت گذاری کالا با توجه به شرایط رقبا در بازار همواره مورد نظر کارشناسان تبلیغات و بازاریابی و مدیران محصول مربوط به گروههای مختلف کالا قرار گیرد.
2-9-2- کشف مدیریت سود
یک عامل بنیادی در آزمون مدیریت سود در شرکتها، تخمین عامل اختیار و اعمال نظر مدیران در تعیین سود است. بررسی ادبیات مبتنی بر مدیریت سود، بیانگر وجود رویکردهای متفاوت با شناسه ای مختلف در تخمین و اندازه گیری اختیار مدیریت در تعیین سود گزارش شده است. یکی از مهمترین این رویکردها، مبتنی بر کاربرد اقلام تعهدی اختیاری به عنوان شاخصی برای تعیین و کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری است. هیلی، دی آنجلو و جونز، در طی انجام مطالعاتی در زمینه مدیریت سود، با به کارگیری اقلام تعهدی برای کشف مدیریت سود اقدام به ارایه مدل هایی کرده اند که در تحققات بعدی، بارها آزموده شده اند. دچو و همکاران با ارایه مدلی که از آن پس «مدل تعدیل شده جونز»، نام گرفت، این مدل را با مدل های جونز، هیلی ودی آنجلو و نیز مدل صنعت، مورد مقایسه قرار دادند و این نتیجه رسیدند که مدل تعدیل شده جونز از قدرت بیشتری برای کشف مدیریت سود در واحدهای تجاری برخوردار است.
یکی از ترفندهای مدیریت برای تحقق هدف مهم هر واحد تجاری یعنی افزایش ارزش سهام, مدیریت سود می باشد. مدیریت سود و مدیریت سود ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. مدیریت سود موجب کاهش مدیریت سود می شود، هر چند که عدم مدیریت سود در یک واحد اقتصادی تضمینی برای کیفیت بالای سود (با کیفیت بالای اطلاعات حسابداری) نیست: زیرا عامل های دیگر در تعیین مدیریت سود موثرند. با این حال اگر این عوامل مشخص باشند می توان رابطه قوی تری بین مدیریت سود و مدیریت سود ترسیم نمود (لو، 2008).
پژوهش ها نشان داده است که نوسان کم و پایدار سود، حکایت از کیفیت آن دارد. به این ترتیب، سرمایه گذاران با اطیمنان خاطر بیشتر در سهام شرکت هایی سرمایه گذاری می کنند که روند سود آنها باثبات تر است. سود و ارزش دفتری هر سهم معیاری برای ارزشیابی شرکت می باشند. بنابراین قابلیت اتکای سود بر میزان مربوط بودن آن در تعیین ارزش شرکت موثر است. هنگامی که سود قابل اطمینان نیست بازار اطلاعات دیگر مانند ارزش دفتری را مبنای ارزشگذاری و تصمیم گیری قرار می دهد. بنابراین انتظار می رود مدیریت سود تاثیر مثبت بر ارتباط بین ارزش دفتری می شود. در شرکتهای که مدیریت سود انجام می شود انتظار می رود میزان مربوط بودن سود و ارزش شرکت کمتر از شرکتهایی باشد که مدیریت سود صورت نمی گیرد. بنابراین انتظار می رود مدیریت سود از یک سو موجب کاهش مربوط بودن سود و از دیگر سو باعث افزایش مربوط بودن ارزش دفتری با ارزش سهام شرکت شود (والن، 2004).
10-2- چارچوب نظری مدیریت سود
1-10-2- اجزای دستکاری سود
در ادبیات حسابداری تعاریف مختلفی از مدیریت سود شده است. برای ارائه یک دیدگاه مشترک، ابتدا باید مفهوم مدیریت سود را درک کرد و آن را از مفاهیمی چون دستکاری سود، تقلب در ارائه سود و حسابداری خلاقانه یا بدیع تفکیک نمود. دستکاری سود به مفهوم اقدامات آگاهانة مدیران به منظور رساندن سود گزارش شده به سطح مطلوب مورد نظر است. مدیریت سود حالت خاصی از دستکاری سود است به این صورت که مدیران از طریق بکارگیری اختیارات خود منطبق با استانداردها و قوانین و یا از طریق ساختار معاملات، به شیوه ای که ارزش شرکت کاهش نیابد، سود را دستکاری کنند. تقلب در ارائة سود اشاره به دستکاری سود به قیمت انحراف از استانداردهای حسابداری و قوانین مربوطه و یا تغییر ساختار فعالیت های شرکت به گونه ای که ارزش مورد انتظار آن کاهش یابد، دارد و حسابداری خلاقانه یا بدیع اشاره به دستکاری سود به قیمت انحراف از استانداردهای حسابداری و قوانین مربوطه و یا تغییر ساختار فعالیت های شرکت به گونه ای که ارزش مورد انتظار آن کاهش یابد، دارد و حسابداری خلاقانه یا بدیع اشاره به دستکاری سود با بکارگیری رویه هایی دارد که به دلیل شفاف نبودن یا عدم وجود استانداردها یا قوانین خاص مربوطه، انحراف تلقی نمی شود (نینگ، 2005). طبق تعاریف ارائه شده، دستکاری سود پنج ویژگی مشخص دارد:
سودها توسط مدیران دستکاری می شود نه حسابداران.
سودها و آگاهانه و دانسته دستکاری می شود بنابراین باید دستکاری سود را از خطاهای سهوی نظیر ارقام به اشتباه شده توسط حسابداران تفکیک کرد.
دستکاری سود تنها از طریق رویه های حسابداری صورت نمی گیرد بلکه شامل تصمیمات واقعی واحد تجاری نیز می شود. برای مثال افزایش فروش ها از طریق تخفیفات بیشتر در قیمت های فروش یا شرایط اعتباری آسان تر منجر به افزایش سود دورۀ جاری می شود ولی ممکن است ارزش مورد انتظار شرکت را کاهش دهد. دستکاری سود از طریق رویه های حسابداری را دستکاری کاغذی سود و دستکاری سود از طریق تصمیمات واحد تجاری را دستکاری واقعی سود می گویند.
نوع سود دستکاری شده در دستکاری کاغذی سود، سود گزارش شده است در حالی که نوع سود گزارش شده در دستکاری واقعی سود، سود اقتصادی است ولی هدف نهایی دستکاری واقعی سود تحت تاثیر قرار داددن سود گزارش شده است.
میزان دستکاری سود بستگی به سطح سود گزارش شده مورد نظر مدیریت دارد.
بنابر آنچه گفته شد، دستکاری سود به سه شکل مدیریت سود، تقلب در ارائۀ سود و حسابداری خلاقانه است. دستکاری سود از طریق رویه هایی منطبق با استانداردها و قوانین، مدیریت کاغذی سود نامیده می شود، در حالیکه دستکاری سود از طریق تجدید ساختار فعالیت ها یا معالات واحد تجاری به شیوه ای قانونی که تاثیر مثبت (نظیر اضافه کردن یک خط تولید جدید سودآور) یا تاثیر بی طرفانه (نظیر افزایش زمانبندی فروش بدون تغییر در قیمت ها) بر ارزش مورد انتظار شرکت داشته باشد، مدیریت واقعی سود نامیده می شود. دستکاری سود در صورت انحراف از استانداردها و قوانین مربوطه، تقلب کاغذی در ارائه سود تلقی می شود در حالیکه تقلب واقعی در ارائه سود اشاره به دستکاری سود از طریق تجدید ساختار فعالیت ها یا معاملات واحد تجاری دارد به گونه ای که ارزش شرکت کاهش یابد. تجدید ساختار فعالیت ها یا معاملات واحد تجاری ممکن است منطبق با استانداردها یا قوانین باشد و یا ممکن است به مفهوم عدم رعایت یک استاندارد یا قانون تلقی شود. آن دسته از معاملات واحد تجاری که انحراف از استانداردها یا قوانین تلقی نمی شود ولی منجر به کاهش ارزش مورد انتظار شرکت می گردد نشان از ضعف بالای استانداردهای حسابداری یا قوانین مربوطه دارد. در مورد انرون، معاملات تجاری با دیگر شرکت ها خلاف اصول پذیرفته شده حسابداری یا قوانین تجاری آمریکا نبود ولی ارزش شرکت کاهش یافت و دلیل آن هم افزایش ریسک شرکت ناشی از افزایش قابل ملاحظۀ بدهی ها بود. بر این اساس آنچه انرون انجام داد تقلب واقعی در ارائه سود است. تقلب واقعی در ارائه سود ممکن است تاثیر منفی بر ارزش دفتری و مورد انتظار شرکت داشته باشد (نظیر تولید بیش از حد، افزایش فروش از طریق کاهش قیمت با هدف افزایش درآمدهای دورۀ جاری و به هرینۀ فدا کردن درآمدهای آتی) و یا ممکن است تاثیر مثبت یا بی طرفانه ای بر ارزش دفتری شرکت در دورۀ جاری و تاثیر منفی بر ارزش مورد انتظار یا نهایی شرکت داشته باشد (نظیر انتقال نادرست دارایی ها به واحدهای تابعه).
از آنجائی که استانداردهای حسابداری و قوانین تجاری شرکت ها در کشورهای مختلف متفاوت است لذا ممکن است یک رویه در یک کشور تحت تعارف ارائه شده در طبقۀ مدیریت سود قرار گیرد ولی در کشور دیگر به عنوان تقلب در ارائه سود تلقی شود.
تمایز بین مدیریت سود و تقلب در ارائه سود یک خط باریک است (بران، 1999). طبق تعاریف ارائه شده این خط به سادگی قابل تعیین و اندازه گیری است. هنگامی که استانداردهای حسابداری یا قوانین مربوطه رعایت نگردد تقلب کاغذی در ارائه سود رخ داده است؛ حال می خواهد یک انحراف صورت گرفته شده باشد یا چندین انحراف. یکی از راه های تعیین این انحراف فرایند حسابرسی است.
حسابداری خلاقانه به طرز برخورد با موضوعات بسیار خاص نظیر اختراعات تجاری برمی گردد لذا نه می توان گفت رویه ای مجاز و قانونی است و نه می توان اتهام تقلب به آن زد. به عبارت دیگر برحسب کاربرد استانداردهای حسابداری و قوانین مربوطه هیچ فصل مشترکی بین حسابداری خلاقانه و مدیریت سود یا تقلب در ارائه سود وجود ندارد ولی برحسب تاثیر بر ارزش شرکت فصل مشترک حسابداری خلاقانه با مدیریت سود و تقلب در ارائۀ سود به ترتیب، کاهش نیافتن ارزش شرکت و کاهش ارزش شرکت است. حسابداری خلاقانه نیز می تواند از طریق فعالیت های واقعی یا از طریق رویه های حسابداری صورت می گیرد. نوع اول، حسابداری خلاقانۀ واقعی و شکل دوم، حسابداری خلاقانۀ کاغذی نامیده می شود.
2-10-2- بررسی و ارزیابی ادبیات تعریف مدیریت سود
در ادبیات حسابداری، از عبارات مختلفی برای توصیف فعالیتهای مدیریت سود استفاده شده است برای مثال می توان به عباراتی چون؛ هموارسازی سود، مدیریت صورتهای مالی، حسابداری تهاجمی، مهندسی مجدد صورت سود و زیان، شعبده سازی (تردستی) حسابداری، حساب آرایی، جادوی حسابداری، حقه های مالی و... اشاره کرد. به طور کلی، برای هر یک از این واژه ها تعریف استانداردی وجود ندارد، در حقیقت این عبارات اشاره به استفاده افراد از واژه هایی برای توصیف دستکاری سود دارد. شاید به همین دلیل است که یک توافق کلی و روشن بر سر ماهیت مدیریت سود وجود ندارد (دچاو و همکاران، 1996). تلاش گسترده در ادبیات حسابداری بر سر تعریف مدیریت سود را می توان به چهار گروه عمده تقسیم کرد (نینگ، 2005).
الف) تعریف براساس قصد و نیت مدیریت
مدیریت سود مداخله هدفمند در فرایند گزارشگری مالی با هدف به دست آوردن برخی منافع شخصی است. (اسکیپر، 1989؛ کورمیر و مگنان، 1996؛ باگنولی واتس، 2000). برای مثال نشان دادن است که تصمیمات کلی مدیریت درست و منطقی بوده است. واژه منافع اشاره به منافع مدیریت و با منافع شرکت داریم (ایم و کشل، 2002). از طرف دیگر (هیلی واهلن، 1999) مدیریت سود را این گونه تعریف می کنند: بکارگیری قضاوت مدیران در فرایند گزارشگری مالی و ساختار معاملات برای تغییر صورتهای مالی به منظور گمراه کردن برخی ذی نفعان در ارتباط با عملکرد اقتصادی شرکت و یا تحت تاثیر قرار دادن نتایج قراردادهای وابسته به ارقام حسابداری مشکل این رویکرد غیر قابل مشاهده بودن قصد و نیت مدیریت است، اینکه آیا سود به دلیل منافع مدیر دستکاری می شود یا منافع شرکت و یا گمراه کردن استفاده کنندگان اطلاعات مالی، مشخص نیست. در نتیجه اندازه گیری مستقیم مدیریت سود یا به طور دقیق عملیاتی کردن آن از طریق ارقام حسابداری غیرممکن است.
ب)تعریف براساس مدیریت سود گزارش شده
(لویت ، 1998) رییس سابق کمیسون بورس اوراق بهادار آمریکا مدیریت سود را رویه های مورد استفاده در گزارش سود تعریف کرد که از این طریق خواسته های مدیریت به جای عملکرد مالی شرکت منعکس می شود. به عبارت دیگر مدیریت سود، دستکاری سود با هدف عدم ارائه صحیح و دقیق سود اقتصادی شرکت در هر نقطه زمانی است (گل و تاکور، 2003). مشکل این رویکرد این است که هیچ کس از سود اقتصادی و واقعی شرکت به دلیل عدم تقارن اطلاعاتی. اندازه گیری مستقیم مدیریت سود تعریف شده در این رویکرد نیز امکان پذیر نمی باشد.
ج) تعریف براساس اختیار مدیریت در گزارشگری
از دید (واتس و زیمرمن،1990) مدیریت سود اعمال راهبردی آزادی عمل مدیران بر روی ارقام حسابداری با وجود یا عدم وجود محدودیت هایی در این زمینه است. از دید لویت نیز مدیریت سود نتیجه بهره برداری از انعطاف پذیری حسابداری است؛ یعنی مدیریت سود کاربرد حسابداری خلاقانه است. لذا تا زمانی که آزادی عمل بر روی ارقام حسابداری یا انعطاف پذیری وجود داشته باشد نمی توان مدیریت سود را قانونی یا غیرقانوی دانست. این رویکرد تعریف مدیریت سود برحسب اختیارات مدیریت در گزارشگری نیز از نقطه نظر تجربی مشکل ساز خواهد بود زیرا اگر مدیون افرادی منطقی و فرصت طلب باشند از اختیار خود در گزارشگری استفاده خواهند کرد و بعید است گروهی، مدیریت سود را کنترل کنند.
د) تعریف براساس استانداردای حسابداری: بر این اساس دو دیدگاه نسبت به مدیریت سود وجود دارد:
1) مدیریت سود بکارگیری اشتباه استانداردهای حسابداری است (جانسن، 1999).
پراکتر کاربرد اشتباه را این گونه تعریف می کند: استفادۀ نادرست یا استفاده برای یک هدف نادرست (نینگ، 2005). بنابراین، مدیریت سود از دیدگاه جانسن به استفادۀ نادرست از استاندادرهای حسابداری (به مفهوم عدم تخطی از استانداردها یا قوانین) یا استفاده برای یک هدف نادرست- مطابق با رویکرد تعریف مدیریت سود برحسب قصد و نیت- اشاره دارد. دیدگاه (دچاو و اسکینر ،2000) نیز مشابه این رویکرد است. آنها سه رویه حسابداری فریب آمیز، مدیریت سود و اعمال قانون اختیارات حسابداری را معرفی کردند. به نظر آنها درمورد آخر در محدوده استانداردهای حسابداری قرار می گیرد ولی آنچه این دو را از هم متمایز میکند قصد و نیت مدیریت است.
منابع فارسی
ابزري، مهدي;صمدي،سعيد وصفري،علي(1386)،" بررسي تأثير دوره سرمايه گذاري بر عملکرد شرکتهاي سرمايه گذاري پذيرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران"،فصل نامه بررسي هاي حسابداري و حسابرسي 14(50):118-99
آذر، عادل، منصور مؤمنی،آمار و کاربرد آن در مديريت، جلد دوم، سال 1383
ايزدي نيا،ناصر و رسائيان، امير(1389)،" پراکندگي مالکيت و نقدشوندگي سهام"، فصل نامه بررسي هاي حسابداري و حسابرسي 17(60):22-3
بايزيدی و همکاران،تحليل داده های پرسشنامه ای ، (1391)،چاپ پنجم، انتشارات عابد به کمک تهران
پور حیدری، امید، سلیمانی امیری، غلامرضا، و صفاجو، محسن. (1384) بررسی میزان ارتباط سود و ارزش دفتری با ارزش سهام در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران. بررسی های حسابداری و حسابرسی، شماره 42، ص:19-3.
داودی ، عباس، (1386) بررسی میزان سود تقسیمی، ارزش دفتری و سود سهام با ارزش بازار سهام شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید باهنر کرمان.
دلاور، علی "روش تحقيق؛ در روانشناسی و علوم تربيتی" توسعه و ويرايش ، چاپ بيست و يکم ، 1385 ، ص 244-243
مومنی، منصور و فعال قیومی، علی. (1389). تحلیل های آماری ، منصور مومنی، تهران. انتشارات علم و دانش .
حاجی وند، تقی، (1380)، تحقیقی پیرامون انگیزه های مدیریت در هموارسازی سود گزارش شده، پایان نامه منتشر نشده، دانشکده مدیریت دانشگاه تهران.
کوچکی، حسن، (1382)، هموار سازی سود از طریق زمان بندی فروش دارایی، پایان نامه منتشر نشده، دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
معتصمی، محمود، (1381). اثر هموارسازی سود بر بازار سهام، پایان نامه منتشر نشده، دانشکده مدیریت دانشگاه تهران.
ناظمی، امین (1384)، بررسی ارتباط بین کیفیت سود و بازده سهام با تأکید بر نقش ارقام تعهدی بر بورس اوراق بهادار تهران، پایان نامه دکتری دانشگاه تهران
- نادری نورعینی، محمد مهدی (1385)، نقش کیفیت سود در پیش بینی سودهای آتی پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی
منابع لاتین
Adams, B., Carow, K.A., Perry, T., 2009. Earnings management and initial public offerings: the case of the depository industry. Journal of Banking and Finance 33, 2363–2372.
Aghion, P., Bloom, N., Blundell, R., Griffith, R., Howitt, P., 2005. Competition and innovation: an inverted-U relationship. The Quarterly Journal of Economics 120,701–728.
Aghion, P., Dewatripont, M., Rey, P., 1999. Competition, financial discipline and growth. Review of Economic Studies 66, 825–852.
Akdogu, E., MacKay, P., 2012. Product markets and corporate investment: theory and evidence. Journal of Banking and Finance 35, 439–453.
Allen, F., Gale, D., 2000. Corporate Governance and Competition, Published in Corporate Governance: Theoretical and Empirical Perspectives, Edited by X. Cambridge University Press, Vives, pp. 23–94.
Bagnoli, M., Watts, S.G., 2007. Oligopoly, Disclosure and Earnings Management. Working Paper. Purdue University.
Balakrishnan, K., Cohen, D., 2011. Product Market Competition, Financial Accounting Misreporting and Corporate Governance: Evidence from Accounting Restatements. Working Paper. New York University.
Bartov, E., Gul, F., Tsui, J., 2001. Discretionary-accrual models and audit qualifications. Journal of Accounting and Economics 30, 421–452.
Bebchuk, A., Cohen, A., Ferrell, A., 2004. What matters in corporate governance? Review of Financial Studies 22, 783–827.
Becker, C., DeFond, M., Jiambalvo, J., Subramanyam, K., 1998.The effect of audit quality on earnings management. Contemporary Accounting Research 15,1–24.
Beneish, M. D. (2001). Earnings Management: A Perspective, Indiana University Working Paper.
Bergstresser, D., Philippon, T., 2006. CEO incentives and earnings management. Journal of Financial Economics 80, 511–529.
Bhattacharya, U. Beneish, M., Vargus, M., 2002. Insider trading, earnings quality, and accrual mispricing. The Accounting Review 77, 755–791.
Bhattacharya, U. Daouk, H. and Welker, M. (2001). The World Price of Earnings Management, Queens University, Working Paper.
Bowen, R., Rajgopal, S., Venkatachalam, M., 2008. Accounting discretion, corporate governance and firm performance. Contemporary Accounting Research 25 (2), 351–405.
Bugshan, turki.(2005) “corrate govermance, Earnings management, and the information content of accunting earning: theoretical model and empirical test”. March pg 1-214.
Chiristis, A. and J, Zimmerman.(1994) “efficient versus opportunistic choice of accunting procedures: corporate control conests”. Accunting review. Vol 69.pg 539-566.
Collingwood, H. (2001). Harvard Business Review, 79 (6), 65-74 .
Collins, D., Hribar, P., 2000. Earnings-based and accrual-based market anomalies: one effect or two? Journal of Accounting and Economics 29, 101–124.
Cremers, K., Nair, V., Peyer, U., 2008. Takeover defenses and competition. Journal of Empirical Legal Studies 5, 791–818.
Curry, B., George, K., 1983. Industrial concentration: a survey. The Journal of Industrial Economics 31, 203–255.
Cushing, S. (1988). An Explanation for Accounting Income Smoothing, Journal of Accounting Research, 26, 127-143.
Dacsher, H. and Melkon, A. (1995). Additional Evidence On Bonus Plans and Income Management, Journal of Accounting and Economics, 19, 2-28.
Daouk, H. and Welker, M. (2001). The World Price of Earnings Management, Queens University, Working Paper. Collingwood, H. (2001). Harvard Business Review, 79 (6), 65-74 .
Darough, M. H. Pourjalali, and Saudagaran, S. (1999). Earnings Management In Japanese Companies, International Journal of Accounting, 33, 3, 313 – 334.
Datta, S., Iskandar-Datta, M., Sharma, V., 2011. Product market pricing power, industry concentration and analysts’ earnings forecasts. Journal of Banking and Finance 35, 1352–1366.
Dealbornoz G. and Alcarria J. (2003). Analysis and Diagnosis of Income Smoothing In Spain, European Accounting Review, 12 . 443-463.
Deangelo, M. and Park, C. (1988). Smoothing Income In Anticipation of Future Earnings, Journal of Accounting and Economics, 23, 115-139.
Dechow P. M. and Skinner D. J. (2000). Earning Management: Reconciling the Views of Accounting Academics, Practitioners, and Regulators, Accounting Horizons, 14, June. 235 –250.
Dechow, P., Sloan, R., Sweeney, A., 1995. Detecting earnings management. The Accounting Review 70, 193–226.
Dechow, P., Sloan, R., Sweeney, A., 1996. Causes and consequences of earnings manipulation: an analysis of firms subject to enforcement actions by the SEC. Contemporary Accounting Research 13, 1–36.
Degeorge, F. Patel J. and Zeckhauser R. (1999). Earnings Management To Exceed Thresholds, Journal of Business, 72: 1-33.
Demsetz, H., 1973. Industry structure, market rivalry, and public policy. Journal of Law and Economics 16, 1–10.Detecting Creative Accounting Practices, New York,
Diamond, D.W., Verrecchia, R.E., 1991. Disclosure, liquidity, and the cost of capital. Journal of Finance 46, 1325–1359.
Domowitz, I., Hubbard, R., Petersen, B., 1986. Business cycles and the relationship between concentration and price-cost margins. RAND Journal of Economics 17, 1–17.
Erickson, M., Wang, S., 1999. Earnings management by acquiring firms in stock for stock mergers. Journal of Accounting and Economics 27, 149–176.
Fama, E.F., 1980. Agency problems and the theory of the firm. Journal of Political Economy 88, 288–307.
Fan, J., Wong, T., 2002. Corporate ownership structure and the informativeness of accounting earnings in East Asia. Journal of Accounting and Economics 33, 401– 425.
Fridson, M. and Alvarez, F. (2002). Financial Statement Analysis – A Practitioner’s Guide, 3rd Ed. University Edition, New York :
Gaspar, J., Massa, M., 2006. Idiosyncratic volatility and product market competition. Journal of Business 79, 3125–3152.
Gertner, R., Gibbons, R., Scharfstein, D., 1988. Simultaneous signaling to the capital and product markets. RAND Journal of Economics 19, 173–190.
Getschow, G. (1986). Paper Profits. In the Accounting Sampler, 4th Ed. New York McGraw Hill.
Giroud, X., Mueller, H., 2011. Corporate governance, product market competition, and equity prices. Journal of Finance 66, 563–600.
Gompers, P., Ishii, J., Metrick, A., 2003. Corporate governance and equity prices. Quarterly Journal of Economics 118, 107–155.
Gordon, M. J. (1964). Postulates, Principles and Research In Accounting, the Accounting Review,39 (2), 251-264.
Graham, J., Harvey, C., Rajgopal, S., 2005. The economic implications of corporate financial reporting. Journal of Accounting and Economics 40, 3–73.
Grullon, G., Michaely, R., 2007. Corporate Payout Policy and Product Market Competition. Working Paper. Rice University.
Guadalupe, M., Pérez-González, F., 2010. Competition and Private Benefits of Control. Working Paper. INSEAD.
Guan, L. Pourjalali, H. Sengupta, P. & Teruya, J. (2001). Effect of Cultural Environment and Accounting Regulation on Earning Manipulation: A Five-Asian-Pacific Country Analysis, Journal of Accounting and Economics Research, 32, 79
Guidry, F., Leone, A., Rock, S., 1999. Earnings-based bonus plans and earnings management by business unit managers. Journal of Accounting and Economics 26, 113–142.
Harris, M.S., 1998. The association between competition and managers’ business segment reporting decisions. Journal of Accounting Research 36, 111–128.
Hart, O., 1983. The market mechanism as an incentive scheme. The Bell Journal of Economics 14, 366–382.
Haushalter, D., Klasa, S., Maxwell, W.F., 2006. The influence of product market dynamics on a firm’s cash holdings and hedging behavior. Journal of Financial Economics 84, 797–825.
Hayes, R., Lundholm, R., 1996. Segment reporting to the capital market in the presence of a competitor. Journal of Accounting Research 34, 261–279.
Healy, P. M. and. Wahlen J. M. (1999). A Review of the Earnings Management Literature and Its Implications for Standard Setting, Accounting Horizons, 13, 365-383.
Henry, E.; Gordon, E. A.; Reed, B., and Louwers, T. (6449). “The Role of Related Party Transactions in Fraudulent Financial Reporting”. Working Paper.
Hermalin, B., Weisbach, M., 2012. Information disclosure and corporate governance. Journal of Finance 67, 195–233.
Hoberg, G., Phillips, G.M., 2010. Real and financial industry booms and busts. Journal of Finance 65, 45–86.
Holmström, B., 1982. Moral hazard in teams. Bell Journal of Economics 13, 324– 340.
Hope. T. and Hope, J. (1996). Transforming the Botton Line, 2nd Ed. Boston, Harvard Business School Press.
Hribar, P., Collins, D., 2002. Errors in estimating accruals: implications for empirical research. Journal of Accounting Research 40, 105–134.
Hunt, A. Moyer. S.E. and Shevlin, T. (1997). Earnings Volatility, Earnings Management, and Equity Value, January, Working Paper.
Jagannathan, R., Srinivasan, S., 1999. Does product market competition reduce agency costs? The North American Journal of Economics and Finance 10, 387– 399.
John Wiley & Sons. Fridson, M. and Alvarez, F. (2002). Financial Statement Analysis – A Practitioner’s Guide, 3rd Ed. University Edition, New York: Gal-Or, E., 1985. Information sharing in oligopoly. Econometrica 53, 329–343.
John Wiley & Sons. Schipper, K. ( 1989). Earning Management, Accounting Horizons, Dec, 91-102.
Jones, J. J. (1991). Earnings Management During Import Relief Investigations. Journal of Accounting Research, 29, 193-228.
Kale, J.R., Loon, Y.C., 2011. Product market power and stock market liquidity. Journal of Financial Markets 14, 376–410.
Karuna, C., 2007. Industry product market competition and managerial incentives. Journal of Accounting and Economics 43, 275–297.
Kirschenheiter, M. and Melumad, N. D. (2002). Earnings Quality and Smoothing, Draft, June, Working Paper.
Klasa, S., Maxwell, W.F., 2006. The influence of product market dynamics on a firm’s cash holdings and hedging behavior. Journal of Financial Economics 84, 797–825.
Klein, A., 2002. Audit committees, board of director characteristics and earnings management. Journal of Accounting and Economics 33, 375–400.
Kothari, S., Leone, A., Wasley, C., 2005. Performance matched discretionary accruals. Journal of Accounting and Economics 39, 161–197.
Kothari, S., Loutskina, E., Nikolaev, V., 2006. Agency Theory of Overvalued Equity as an Explanation for the Accrual Anomaly. Working Paper. MIT Sloan School of Management.
Lang, M., Lundholm, R., 1996. Corporate disclosure policy and analyst behavior. The Accounting Review 71, 467–492.
Lee, C., Li, L., Heng, Y., 2006. Performance, growth and earnings management Review of Accounting Studies 11, 305–334.
Lee, C., Lusk, E., Halperin, M., 2010. CFO resignations: their underlying performance and behavioural context. International Journal of Behavioral Accounting and Finance 1, 312–334.
Lerner, A., 1934. The concept of monopoly and the measurement of monopoly power. Review of Economic Studies 1, 157–175.
Leuz, C., Verrecchia, R., 2000. The economic consequences of increased disclosure. Journal of Accounting Research 38, 91–124.
Levitt, A. (1998). the Numbers Game, Unpublished Remarks. Available At Http://Www. See. Gov / News/ Speeches / Spch220. Txt.
Lindenberg, E., Ross, S., 1981. Tobin’s q ratio and industrial organization. Journal of Business 54, 1–32.
Maksimovic, M., Pichler, P., 2001. Technological innovation and initial public offerings. Review of Financial Studies 14, 459–494.
Mc Graw – Hill Higher Education. Yoon, S.S. and Miller, G.A. (2002). Cash From Operations and Earnings Management In Korea, the International Journal of Accounting, 37 (4), 395-412.
McGraw Hill. Gordon, M. J. (1964). Postulates, Principles and Research in Accounting, the Accounting Review, 39 (2), 251-264.
Milgrom, P., Roberts, J., 1992. Economics, Organization and Management. Prentice Hall, Upper Saddle River, NJ.
Minton, B., Schrand, C., 1999. The impact of cash flow volatility on discretionary investment and the costs of debt and equity financing. Journal of Financial Economics 54, 423–460.
Mulford, C.W. and Comiskey, E. E. (2002). The Financial Numbers Game – Detecting Creative Accounting Practices, New York, John Wiley & Sons.
Nalebuff, B., Stiglitz, J., 1983. Prices and incentives: towards a general theory of compensation and competition. Bell Journal of Economics 14, 21–43.
Narayanan, N.P., 1985. Managerial incentives for short-term results. Journal of Finance 40, 1469–1484.
Parfet, U.W. (2000). Accounting Subjectivity and Earnings Management: A Preparer Perspective, Accounting Horizons, Vol 14, No. 4, 481-488.
Peress, J., 2010. Product market competition, insider trading and stock market efficiency. Journal of Finance 6, 1–43
Perry, S., Williams, T., 1994. Earnings management preceding management buyout offers. Journal of Accounting and Economics 18, 157–179.
Peteraf, M., 1993. The cornerstones of competitive advantage: a resource-based view. Strategic Management Journal 14, 179–191.
Porter, M., 1980. Competitive Strategy: Techniques for Analyzing Industries and Competitors. Free Press, New York.
Raith, M., 2003. Competition risk and managerial incentives. American Economic Review 93, 1425–1436.
Rangan, S., 1998. Earnings management and the performance of seasoned equity offerings. Journal of Financial Economics 50, 101–122.
Ronen, J., Yaari, V., 2008. Earnings management, emerging insights in theory, practice, and research. Springer Series in Accounting Scholarship 3, ISBN 978-0- 387-25769-3.
Rotemberg, J., Scharfstein, D., 1990. Shareholder-value maximization and productmarket competition. Review of Financial Studies 3, 367–391.
Salop, S., 1979. Strategic entry deterrence. American Economic Review 69, 335–338.
Scharfstein, D., 1988. The disciplinary role of takeovers. Review of Economic Studies 55, 185–199.
Schipper, K. ( 1989). Earning Management, Accounting Horizons, Dec, 91-102. Schmidt, K., 1997. Managerial incentives and product market competition. Review of Economic Studies 64, 191–213.
Shleifer, A., 2004. Does competition destroy ethical behavior? American Economic Review 94, 414–418.
Shleifer, A., Vishny, R., 1997. A survey of corporate governance. Journal of Finance 52, 737–783.
Skinner, D., Sloan, R., 2002. Earnings surprises, growth expectations, and stock returns or don’t let an earnings torpedo sink your portfolio. Review of Accounting Studies 7, 289–312.
Spohr, G. (2004). Testing for Income Smoothing with Discretionary Accruals, Swedish School of Economics and Business Administration Journal, 12(6), 45-57
Stivers, A.E., 2004. Unraveling of information: competition and uncertainty. BE Journal of Theoretical Economics 4, 1–30.
Symeonidis, G., 2002. The Effects of Competition: Cartel Policy and the Evolution of Strategy and Structure in British Industry. The MIT Press, Cambridge, MA.
Teoh, H., Welch, I., Wong, T., 1998. Earnings management and the long-run performance of initial public offerings. Journal of Finance 53, 1935–1974.
Tirole, J., 1998. The Theory of Industrial Organization. ISBN:978-0-262-20071-4.
Verrecchia, R., 1983. Discretionary disclosure. Journal of Accounting and Economics 5, 365–380.
Verrecchia, R., Weber, J., 2006. Redacted disclosure. Journal of Accounting Research 44, 791–814.
Wild, J.J. Bernstein, L.A. and Subramanyam, K. R. (2001). Financial Statement Analysis, 7th Ed. New York
Yoon, S.S. and Miller, G.A. (2002). Cash From Operations and Earnings Management In Korea, the International Journal of Accounting, 37 (4), 395-412.
Yu, F., 2008. Analyst coverage and earnings management. Journal of Financial Economics 88, 245–271.
Yu, Q., Du, B., Sun, Q., 2006. Earnings management at rights issues thresholds: Evidence from China. Journal of Banking and Finance 30, 3453–3468.