Loading...

پیشینه و مبانی نظری طلاق از دیدگاه قرآن واسلام

پیشینه و مبانی نظری طلاق از دیدگاه قرآن واسلام (docx) 15 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 15 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

مبانی نظری وپیشینه طلاق از دیدگاه قرآن واسلام فصل دوم : مبانی نظری و پیشینه تحقیق مبانی نظری 21 طلاق از دیدگاه اسلام 27 طلاق از دیدگاه قرآن 29 طلاق از دیدگاه مسیحیت 31 تاریخچه طلاق 33 طلاق و انواع آن 33 پیشینه تحقیق 35 مدل 37 فرضیه های تحقیق 38 مفاهیم و متغیر ها 38 فصل دوم: مباني نظري و پيشينه ي تحقيق مباني نظري: درباره ي طلاق عقايد و نظرهاي مختلفي ابراز شده است. عدّه اي آنرا زيانبخش و خطرناک دانسته و به طور کلّي محکوم کرده اند و دسته اي از لزوم آن در اجتماع جانبداري نموده اند. مخالفين طلاق مي گويند: طلاق مخالف طبيعت ازدواج است، چه ازدواج پيمان همکاري و زندگي مشترک مادام الحيات مي باشد و پيوند زناشويي که يک پيوند دائمي است نبايد با طلاق گسسته شود؛ طلاق براي اطفال زيان بخش است و آنان را دچار سرنوشت اسف باري خواهد کرد؛ آمار نشان مي دهد که بسياري از اطفال بزهکار کساني هستند که پدر و مادرشان بر اثر طلاق از هم جدا شده اند؛ طلاق روابط نامشروع زن يا شوهر را ترويج مي کند، چه زن يا شوهري که با ديگري رابطه نامشروع دارد با ادامه گسترش اين روابط اميدوار است که روزي بتواند از همسرش جدا شود و با عاشق يا معشوق خود خانواده ديگري تشکيل دهد. موافقين طلاق به ضرورت آن در پاره اي موارد استناد مي کنند: گاهي اتفاق مي افتد که بين زن و شوهر هيچگونه هماهنگي و توافق اخلاقي وجود ندارد؛ ممکن است يکي از زوجين بدکار و يا جاني و شرير باشد؛ ممکن است بر اثر پاره اي امراض صعب العلاج يا بعضي اعتيادات مضر، يا در نتيجه سوء معاشرت زن يا مرد، ادامه ي زندگي زناشويي ممکن نباشد؛ آيا در اين گونه موارد زن و مرد بايد يک عمر در رنج و سختي و بدبختي به سر برند و به زندگي رنج افزاي زناشويي ادامه دهند؟ آيا بهتر نيست که اين پيوند نامناسب گسسته شود تا هر يک از زن و مرد سعادت خود را با تشکيل خانواده ي ديگري باز يابند؟ هرگاه زن و شوهر هميشه اختلاف و نزاع داشته باشند، نه تنها زندگي براي خود آنها جهنّمي توان فرسا خواهد بود، بلکه فرزندان آنان نيز از زندگي در چنين خانواده اي رنج خواهند برد. چنين خانواده اي نمي تواند کانوني دلپذير و مناسب براي فرزندان خود باشدو اطفال در اينگونه خانواده ترتيبي به سزا نخواهند يافت؛ مجنون يا عقيم بودن زن يا شوهر نيز به اعتقاد بعضي مي تواند طلاق را توجيه کند. باري امروزه نمي توان طلاق را از نظر اجتماعي به کلي محکوم کرد. شک نيست که طلاق امري مذموم و ناپسند است، ليکن در پاره اي موارد چاره اي جز آن نيست و بايد به عنوان يک بد ضروري، چنانکه در حقوق فرانسه مي گويند، پذيرفته شود. به تعبير ديگر بايد طلاق را هنگامي که ضروري باشد به عنوان آخرين علاج قبول کرد؛ زيرا گسستن پيوند زناشويي در پاره اي موارد بهتر از يک عمر رنج و اختلاف و کشمکش است. ادامه ي زندگي زناشويي گاهي ممکن است هم از نظر زن و شوهر هم از نظر فرزندان و هم از نظر جامعه زيان بخش باشد. در اين گونه موارد طلاق را به عنوان استثناء مي توان پذيرفت، ليکن براي جلوگيري از تزلزل و پريشاني خانواده بايد طلاق را محدود کرد. اين نکته مورد توجه همه ي مصلحان اجتماعي و اکثريت قريب به اتفاق قانونگذاراني است که طلاق را پذيرفته اند. (صفائي، امامي، 1372، صص 261-262). امکان انحلال خانواده از اموري است که درباره ي سود و زيان آن گفتگو بسيار شده است. تعارض دلايل به گونه اي است که نه تنها حقوق موضوعه ي کشورها و علماي اجتماعي، پيامبران و رهبران اخلاقي نيز توانسته اند در اين باب به توافق کامل برسند. در حالي که مذهب کاتوليک طلاق را ممنوع مي دارد، پروتستان ها و ارتدکس ها آنرا پذيرفته اند چندان که بحث درباره ي منع و اباحه ي طلاق در فرانسه به صورت يک مسأله ي سياسي درآمده است؛ مسأله اي که کاتوليک ها و کليسا، همچون حزبي سياسي، با آن مبارزه مي کنند. در اسلام، با همه ي توصيه هايي که در آن نسبت به حفظ خانواده و احتراز از طلاق شده است، از نظر حقوقي مرد مي تواند هرگاه بخواهد زن خود را طلاق دهد و زن نيز اختيار دارد تا در موارد خاص از دادگاه درخواست طلاق کند. در لزوم پيش بيني طلاق استدلال شده است که، اگر مرد و زني در زندگي مشترک خود احساس آسايش و نيک بختي نکنند، چرا بايد ناگزير از ادامه ي آن باشند؟ احترام به شخصيت و آزادي انسان ايجاب مي کند که اگر نتوانسته است کانون محبّتي تشکيل دهد تا پايان عمر محکوم به ادامه ي آن نباشد، بايد به او فرصت داد تا زندگي را از نو آغاز کند و محروميت هاي گذشته را در خانواده ي ديگري جبران سازد. اتّحادي که در آن توافق و همفکري نباشد چگونه مي تواند به حيات خود ادامه دهد؟ مرد پارسايي که همسرش پرده ي عفاف دريده و هم خوابه ي اين و آن شده است چطور بايد او را تحمّل کند و زني شرافتمند تا کجا مي تواند در زندگي مردي شرير و جاني شريک باشد؟ نتيجه ي حفظ چنين خانواده اي جز اين نيست که زن و مرد درمان غم و رنج خود را در آغوش ديگري جستجو کنند؛ به ظاهر عضو خانواده اي باشند ولي در وجدان خويش هيچ مسئوليتي در حفظ نظام آن احساس نکنند. فرزندان اين خانواده نيز سرنوشتي بهتر از پدر و مادر خود ندارند، زيرا کودکي که دامن آلوده ي پدر و مادر را مي بيند و از نزاع دائمي آنان رنج مي برد، چگونه مي تواند تربيتي شايسته بيابد و آماده ي پيکار در زندگي شود؟ آنکه دست نوازشي بر سر خود احساس نکرده است با ديگران مهرباني نخواهد کرد و آنکه در خانواده اش از صميميت و فداکاري خبري نبوده است معني تعاون اجتماعي را نمي فهمد. پس بايد اين سلول پوسيده و آلوده را منحل کرد تا زمينه ي ايجاد کانون بهتري فراهم شود. برعکس نويسندگاني که طلاق را زيان آور مي شمرند، اهميت و فايده ي نکاح را در انحلال ناپذيري آن مي دانند. به گفته ي آگوست کنت، تصور امکان تغيير همسر باعث انحلال خانواده مي شود. همين اندازه که طلاق در قانون پيش بيني شود، هراندازه که موارد آن محدود باشد، سبب تحريک اشخاص بر اقدام به جدايي مي شود و بنيان خانواده را متزلزل مي سازد. اميل دورکيم، پدر جامعه شناسي علمي، در کاوشهايي که براي يافتن علل خودکشي و راه پيش گيري از آن کرده به اين نتيجه رسيد که نکاح اثر بسيار مطلوبي در لجام زدن به هوسهاي اشخاص دارد و مرز اخلاقي مفيدي براي آنهاست، ولي، به همان اندازه که انحلال نکاح آسانتر شود، از اثر آن نيز کاسته مي شود. به نظر اين گروه، دلايلي که براي لزوم پيش بيني طلاق گفته شده مبالغه آميز و نادرست است: اگر اشخاص، غافل از ديگران، تنها در پي سعادت خود باشند، اجتماع هرگز روي سعادت و آسايش را نمي بيند. (کاتوزيان، 1378، صص 311-312). نوع روابط والدين پيش از طلاق و پس از آن، مشکلاتي که کودک قبل از طلاق والدين خود تجربه کرده و نيز استعداد کودک نسبت به ابتلا به بيماري هاي رواني، تأثير مستقيمي بر نوع رفتار کودک پس از جدايي والدين از يکديگر دارد. دکتر ميترا حکيم شوشتري در گفتگو با خبرنگار مهر افزود: نمي توان همه ي کودکان طلاق را داراي اختلالات رواني دانست، زيرا در برخي مواقع کودکان زندگي در خانواده هاي پرتنش، سرشار از تعارضات خانوادگي، مشاهده ي درگيري هاي لفظي و جسماني والدين را تجربه کرده و پس از جدايي والدين از يکديگر مي توانند محيط بهتري را در کنار يکي از والدين خود داشته باشند. عضو هيئت علمي دانشگاه علوم پزشکي ايران تصريح کرد: با توجّه به اينکه تأثير مثبت طلاق بر رفتار و افزايش انعطاف پذيري کودکان وابسته به نوع ارتباط والدين بعد از طلاق و شرايط زندگي جديد آنها دارد لذا بايد اين را پذيرفت در خانواده هايي که يکي از والدين وجود ندارد نقش او خالي مانده و يک والد براي نگهداري از کودک ناچار است نقش ديگري را بر عهده گيرد. وي گفت: بيشترين آسيبي که کودکان طلاق پس از جدايي والدين از يکديگر دارند تطابق محيط و شرايط زندگي جديد با يکي از والدين است، بنابراين اختلالات انطباقي شايع ترين مشکل رواني در ميان اين کودکان است. بيکاري، اعتياد به مواد مخدر، فقر اقتصادي، مهاجرت، اختلافات طبقاتي و روياي به دست آوردن زندگي بهتر از عواملي است که فشارهاي رواني زيادي را بر زندگي مشترک زن و مرد وارد مي کنند. در بسياري از اين موارد، به دليل سستي پايه هاي زندگي و نبود تفاهم و شناخت زوجها از يکديگر، زندگي مشترک زن و مرد حتي با داشتن فرزند و زندگي مناسب به جدايي مي انجامد که اين مسأله نيز بر آسيبهاي اجتماعي مي افزايد. اگر بپذيريم که بين مرد و زن تفاوتهاي فيزيکي و روحي بسياري وجود دارد، آنگاه زن و مرد با شناخت بيشتر مي توانند به تفاهم و درک متقابل در زندگي مشترک برسند. بهجت رحماني مشاور استاندار همدان مي گويد: گرايش و رويکرد خانواده ها از سنّتي به مدرن موجب بروز نابساماني هاي مختلف در جامعه شده است. زنان ما بعضاً داراي خواسته هاي خاص خود هستند که اين خواسته ها در تناقض با فرهنگ سنّتي خانواده ها قرار گرفته و تنش بين اعضاي خانواده ها را افزايش مي دهد. نابساماني در خانواده ها و کم اعتنايي به حقوق زنان باعث بالا رفتن آمار طلاق، اعتياد، خودکشي، افزايش کودکان خياباني و سستي پايه هاي نظام خانواده مي شود. ايرج نديمي نماينده ي مردم لاهيجان در مجلس شوراي اسلامي نيز معتقد است که بيکاري نه تنها به افزايش «طلاق در کشور انجاميده، بلکه باعث شده تا معضلات ديگري چون، افسردگي و بيماري هاي رواني، تنش هاي اجتماعي، فعّاليتهاي ضد امنيتي و افزايش تعداد زندانيان، روندي صعودي پيدا کنند.» به عقيده ي کارشناسان مسائل اجتماعي ميزان نياز جنسي زن و مرد نيز مانند آتش زير خاکستر است و امروزه مسائل جنسي، تفاهم جنسي و آشنايي و شناخت درست آن، يکي از مقوله هاي بنيادي در تداوم زندگي مشترک شناخته شده است. محمّدرضا راه چمني رئيس سازمان بهزيستي کشور مي گويد: طبق بررسيها 20 درصد از ازدواج ها در تهران به طلاق مي انجامد. وي يکي از آسيب هاي خانواده ها را وضعيت بد اقتصادي آنان مي داند و مي افزايد: افزايش فقر در جامعه اين آسيب ها را افزايش مي دهد. وي عواملي مثل بيکاري، اعتياد، فقر، زنداني شدن سرپرست خانواده و طلاق را جزو پنج مورد عمده ي آسيب پذيري خانواده ها مي داند. به گفته ي وي 25 نوع آسيب در کشور وجود دارد که مادر همه ي آنها «اعتياد» است. حجت الاسلام والمسلمين علي يونسي وزير اطلاعات نيز ريشه ي همه ي نابسامانيها و تخلّفات مانند قاچاق، طلاق، سرقت و جنايت را فقر و بيکاري مي داند. متأسّفانه وضعيت موجود با معيارهاي دين مبين اسلام در حفظ قداست خانواده همخواني ندارد، به طور ميانگين از هر هفت ازدواج در جامعه ي ما، يکي منجر به طلاق مي شود. نتايج تحقيقات ديگر نشان مي دهد که در بين 25 درصد خانواده هاي تهراني «طلاق» رواج دارد و به همين خاطر استان تهران بالاترين آمار طلاق را به خود اختصاص داده است. به گفته ي کارشناسان ازدواج هايي که در آنها هماهنگي بيشتري ميان زوجين وجود دارد موفّق ترند و کمتر به طلاق مي انجامند. تشابهاتي مانند: طبقه ي اجتماعي، سطح تحصيلات، سطح هوش، هم نژاد بودن، دين مشابه داشتن، هم زبان بودن و...، يک ازدواج موفّق را رقم مي زند. ازدواجي که با تشابه نژادي، زباني، رواني و اجتماعي صورت بگيرد ازدواجي موفقيت آميز است. تفاوت طبقاتي يکي از عواملي است که با امکانات اجتماعي؛ معمولاً ديدگاه هاي مختلفي را بوجود مي آورد. البتّه اگر دو نفر آن اندازه از آگاهي لازم برخوردار باشند که اين تفاوتها را به رسميت بشناسند ازدواجشان معني ندارد. دکتر آقاجاني، جامعه شناس معتقد است: «طلاق به عنوان مسأله ي اجتماعي يکي از مهمترين پديده هاي حيات انساني است. مي توان گفت کمتر پديده ي اجتماعي به پيچيدگي طلاق وجود دارد. علل و عوامل طلاق متفاوتند و اين علل و عوامل يا در لايه هاي عميق اجتماعي قرار دارند يا در لايه هاي ظاهري، امّا بايد توجّه داشت که درک، فهم و تفسير لايه هاي عمقي کار پيچيده اي است.» از ديدگاه دکتر آقاجاني در ميان طبقات مختلف اجتماعي (بالا، متوسط و پايين) تفاوتهاي اساسي در علّت طلاق وجود دارد. به طور مثال، در طبقه ي پايين جامعه، مهمترين علت طلاق مشکلات مالي عنوان مي شود و بيکاري و ندادن نفقه، اعتياد، خشونت، و بداخلاقي و بدرفتاري از جمله ديگر علل طلاق است. تفاوتهاي طلاق در ميان دو طبقه ي بالا و متوسط نيز مختلف است. مثلاً مهمترين عامل طلاق در ميان طبقه ي بالا، عدم تفاهم و توافق اخلاقي است، در حالي که در ميان طبقه ي متوسط تفاوت هاي فرهنگي مهمترين عامل است. دانشمند آمريکايي لوسون ضمن بيان آمارهاي هولناک طلاق در آمريکا مي نويسد: «قابل توجّه اينکه هشتاد درصد طلاق ها بنا به تقاضاي زنان واقع شده است و راز افزايش طلاق را نيز اکثر در اين بايد دانست و آنرا محدود ساخت.» خانم مونيکا ديکنس نويسنده ي انگليسي ضمن اظهار تأسف شديد از آمارهاي وحشت افزاي طلاق در آن کشور مي نويسد: دوام و استحکام هر ازدواجي در درجه ي اول به درايت و سبکسر نبودن زنان بسته است و با توجّه به اين حقيقت تلخ ناگزير اعتراف مي کنم که آمارها و پرونده هاي دادگاه ها نشان مي دهد که از هر يک صد ازدواجي که به جدايي منجر مي شود در نود و نه آن زنان مقصّرند! بايد چاره ي اساسي براي اين امر پيدا کرد و در اختيارات و علل تقاضاي بي مورد طلاق از طرف زنان بيشتر مطالعه نمود و با کمک قانون آنرا ترميم نمود. (حقاني زنجاني، 1374، ص 99). طلاق از ديدگاه اسلام: در حقوق اسلام، مرد مي تواند هرگاه بخواهد زن خود را طلاق دهد. زن نيز حق دارد در موارد خاص مانند غيبت طولاني و بي خبر شوهر و استنکاف و عجز او از دادن نفقه، از دادگاه بخواهد. به اضافه زن يا شوهر مي تواند به دليل عيب يا تدليس همسر خود نکاح را فسخ کند. يعني موارد انحلال نکاح درسد مانند وضعي است که قانون مدني پيش از وضع قانون حمايت خانواده داشت. شايد در بادي امر چنين به نظر آيد که در جامعه ي اسلامي خانواده بنيان محکمي ندارد و کانوني است براي دفع شهوت و ارضاي خودخواهي هاي مرد زيرا اوست که زن را به همسري انتخاب مي کند و هرگاه نخواست رهايش مي سازد. ولي اين توهم نابه جاست. حقوق هيچ ملّتي را جداي از عادت و رسوم و اخلاق حاکم بر آن نمي توان به درستي فهميد. در ميان همه ي اقوام تجاوز به قانون و سوء استفاده از ظواهر آن کم و بيش وجود دارد. مسلمين نيز مصون از خطا نيستند ولي مسلمان در رها کردن همسر آزاد و خودسر نيست و حفظ خانواده نيز از نظر شارع اسلام دور نمانده است. مرد مسلماني که به راستگويي پيامبر و قدرت خداوند ايمان دارد و سعادت و ذلّت خويش را وابسته به اراده ي پروردگار مي داند، وقتي دانست که شارع طلاق را مکروه مي شمرد و خداوند کساني را که خودسرانه و بي دليل زن تازه مي گيرند دوست ندارد، به آساني از همسرش جدا نمي شود؛ وقتي شنيد که عرش از طلاق مي لرزد يا منافقان به طلاق سوگند مي خورند، آن را بي اهميت و ساده نمي پندارند؛ وقتي دستور خداوند را بر حسن معاشرت با زن خواند و هشدار قرآن را بر اينکه «اگر زنان خويش را نمي خواهيد، چه بسا چيزها را که مکروه مي شماريد و خداوند در آن نيکي بسيار قرار مي دهد» شنيد به اندک کدورت دامن صبر از دست نمي دهد. هم چنين زن مسلماني که توصيه هاي شارع در مهرباني کردن با شوهر و اطاعت از او را به ياد دارد با همسرش سازگاري نمي کند و از بيم مکافات خداوند دامن آلوده نمي سازد و به نامحرمان به ديده ي هوس نمي نگرد. با اينکه آمار درستي از ميزان طلاق نداريم، همه به خوبي مي دانند که در خانواده هاي مذهبي به ندرت از جدايي سخن گفته مي شود و بيشتر مردم طلاق را فاجعه اي ناگوار مي دانند. با وجود اين بايد اعتراف کرد که نظام اسلامي خانواده در اجتماعي نتايج دلخواه را به بار مي آورد که مردم به اخلاق مذهبي معتقد باشند و اساس آن بر مبناي اسلامي استوار باشد. اگر اخلاق مذهبي از احکام طلاق جدا شود، سوء استفاده ها و زورگويي ها نيز آغاز مي شود و اين است دليل اصلي شکاياتي که پيش از قانون حمايت خانواده، از گوشه و کنار در باب احکام قانون مدني به گوش مي رسيد. (کاتوزيان، 1378، صص 306-308). طلاق از ديدگاه قرآن: اگر زن و مرد بتوانند بدون دخالت دادن ديگران مشکل خود را حل کنند و علّت يا علل جدايي را از ميانه بردارند چه بهتر اگر نتوانند، يک نفر انسان باوقار و با حوصله و تيزبين و متدين از جانب خانواده ي مرد و يک نفر از جانب خاندان زن جلسه اي تشکيل دهند، باشد که کار به طلاق نرسد. (انصاريان، 1375، ص 538). «وَ إِن خِفتُم شِقاقَ بَينِهِما فَابعَثوا حَکَماً مِن اَهلِهَ وَ حَکَماً مِن اَهلِها اِن يريدآ اِصلاحاً يوَفِّقِ اللهُ بَينَهُمآ إنَّ اللهَ کانَ عليماً خَبيراً» (چنانکه بيم آن داريد که نزاع و خلاف سخت بين آنها «ميان زن و شوهر» پديد آيد از طرف کسان مرد و کسان زن داوري برگزينند که اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا ايشان را بر آن موفقيت ببخشد، البتّه خدا به همه چيز دانا و از همه ي اسرار خلق آگاه است.) (سوره ي نساء ، آيه ي 35) قرآن مجيد با صراحت در سوره ي نساء ضمن دو آيه تجاوز به حقوق زن را محکوم و شديداً مردم را از اين کار بازداشته است: 1- «يا اَيها الّذينَ آمَنوا لا تَحِلُّ لَکُم اَن تَرثُوا النّساءَ کَرهاً وَ لا تَعضِلوُ هُنَّ لِتَذهَبوا بِبعضِ ما آتَيتِموهُنَّ اِلّا أن يأتين بِفاحِشَه مُبَينَهِ وَ عاشِروهُنَّ بِالمَعروفِ فَإن کَرِهتُموهُنَّ فَعَسي أن تُکرِهوا شَيئاً وَ يجعَل الله فيهِ خيراً کثيراً.» (سوره ي نساء، آيه ي 19). خداوند در اين دو آيه دو وظيفه ي اساسي را به مردها توصيه مي کند: 1- هنگاميکه مردي زني را به نکاخ خود درآورد بر او حرام است که او را بلاتکليف نگاهدارد (نه او را طلاق بدهد تا آزاد باشد، نه با او خوش رفتاري کرده به وظايف زن و شوهري عمل نمايد) (و نظرش ازاين کار اين باشد) که مال وي را از مهر و غير آن از چنگ او بيرون آورد و اين نوع طلاق ظالمانه ي عصر جاهليت را وسيله ي تعدّي به مال و ثروت همسرش قرار دهد. 2- ديگر اينکه مردها با همسران خود رفتار نيکو داشته باشند و احياناً اگر از رفتار همسران خود (در مواردي) خوششان نمي آيد آنرا تحمّل کنند زيرا چه بسا چيزي را ناپسند بدارند در حاليکه به نفع آنها است و سرانجام به خير و رضايت تبديل مي شود و سود زيادي در باطن خود دارد و در استحکام بنيان خانواده موثّر است. فقط در يک مورد به مردها حق مي دهد که به زندگش مشترک تن ندهند و آن وقتي است که زنها با وجود داشتن شوهر راه انحراف را پيشه ي خود سازند و طريق فساد را انتخاب کنند. واضح است که اسلام در اين صورت به خاطر مصالح خانواده، حفظ نسل و فرزندان از فساد و تباهي، اختيارات خاصي به مرد داده تا همسر خود را بدين وسيله متوجّه کند و او را به راه مستقيم وارد سازد، مرد طبق اين اختيارات مي تواند از او کناره گيري کند و با او معاشرت نيکو نداشته باشد و اين عمل در حقيقت تجاوز به حقوق زن نيست بلکه يک نوع وسيله احقاق حق است. (حقّاني، زنجاني، 1374، صص 40-41). 2- آيه ي دوم: «وَ إن أرَدتُم إستَبدالَ زَوج وآتَيتُم اَحَداهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأخُذوا مِنهُنَّ شيئاً أتَأخُذونَهُ بُهتاناً وَاثماً مُبيناً» (سوره ي نسا، آيه ي 20). اگر اراده ي طلاق همسر خود را کرديد از مهر کثيري که به او داده اند بر خلاف تمايل آنان چيزي از آنها نگيريد زيرا آن تجاوز و ستم آشکار مي باشد. اين دو آيه در اوائل هجرت رسول اکرم (ص) و مسلمان ها به مدينه نازل شده است، هنگاميکه اسلام مرحله ي خطر و نابودي خود را پشت سر گذرانده در جاده ي پيشرفت و نفوذ و تشکل و خودساختگي افتاده بود، اوّلين گام اصلاحي خود را در نظام خانواده و روابط زن و شوهري عصر جاهليت برداشت و با نظام پوسيده و عقب مانده آن عصر به مبارزه برخاست و مطالعه ي روايات و احاديث وارده از امامان و پيشوايان مذهبي به خوبي نمايانگر اين حقيقت مي باشد. (همانجا، ص 41). طلاق از ديدگاه مسيحيت: مذاهب سه گانه ي کاتوليک، ارتدوکس و پروتستان که اکثريت قريب به اتفاق پيروان دين مسيح از اين سه مذهب خارج نيستند، ديد خاصي در اين مسأله ي مهم خانوادگي دارند. مذهب کاتوليک طلاق را به طور جزم حرام مي داند و تحت هيچ عنواني حتّي در صورت خيانت زن و شوهر پيوند زناشويي را قابل انحلال نمي داند و تنها راهي را که اصحاب کليسا در صورت خيانت در پيمان زناشويي پيشنهاد مي کند، اين است که مي تواند «تفرقه ي جسماني» بين آن دو برقرار شود يعني جدا از يکديگر زندگي کنند و آن دو از قيام به واجبات زوجيت مورد عفو قرار مي گيرند، در حاليکه قانوناً زن و شوهر باشند و آثار زوجيت بر آن دو بار است، مثلاً زن نمي تواند با مرد ديگري ازدواج کند و نيز مرد با زن ديگر نمي تواند عقد ازدواج ببندد زيرا مسيحيت تعدد همسر را به هيچ عنواني قانوني نمي داند! امّا دو مذهب ارتدوکس و پروتستان طلاق را در موارد نادري جايز مي دانند از جمله خيانت در زناشويي و لکن بعد از وقوع طلاق زن و شوهر هر دو از ازدواج حتّي با افراد بيگانه محروم مي باشند! امّا جواز طلاق در صورت خيانت مستند است. حتّي اين دو مذهب پا را فراتر گذاشته، مرد طلاق دهنده و زن طلاق گيرنده را از ازدواج مجدّد با زن و مرد ديگري ممنوع مي سازد. چنانچه ملاحظه کنيد کشيشان چه مشکلات طاقت فرسايي براي پيروان خود ايجاد کرده اند و چه طور آنان را به سوي زنا و فحشاء سوق داده، بر دامنه ي اختلافات خانوادگي و آمار جنايت و خيانت و انتحار افزوده اند و در گسترش فساد سهم بسزايي دارند. (حقّاني زنجاني، 1374، صص 13-15). «ولتر» نويسنده و شاعر شوخ طبع و طنز گوي فرانسوي، در سخنان اعتراض آميز خود به قوانين کليسا و ساير کشورهاي ظالمانه ي آنها چنين مي گويد: «ازدواج و طلاق در اين جهان تقريباً با هم متولّد شده اند جز اينکه شايد چند روزي ازدواج جلوتر متولّد گرديد! بدين معني که پس از زناشويي و گذشت چند روز کار زن و شوهر به زد و خورد و طلاق کشيد.»!! «اين حقيقت است که ازدواج و طلاق با هم به دنيا آمده اند و هر دو از قديم بوده اند و هر دو براي بشر لازم و ضروري اند.» از اين رو در تمام قوانين و تواريخ ملل قديم يونان، ايران باستان و آيين يهود و قوانين حمورابي، مسأله ي طلاق وجود داشته و غالباً به دست مرد بوده است و زن اختياري در آن نداشت. در يونان قديم به نقل مورّخ معروف «هرودت» «طلاق» در ميان جامعه ي يوناني معمول و اختيار آن با مرد بوده است و در صورت نازائي زن و يا انحراف و خيانت در زناشويي، به صورت جدّي تر مورد عمل بوده است. جريان طلاق دادن شاهان «اسپارت» همسر خود را به جهت نازائي، ماجرايي معروف دارد و گفته ي هرودت را کاملاً تأکيد مي کند. در آيين برهما، طلاق جايز و به عهده ي مرد بوده، در مواردي مانند نازايي امري لازم شمرده مي شود. در ايران باستان نيز طلاق در دست مردان بوده، در موارد خاصّي از قبيل انحراف از جادّه ي عفت و اشتغال به جادوگري و سوء خلق و يا هنگامي که زن عادت و قاعدگي خود را از همسر خويش مخفي مي داشتند طلاق ضروري و لازم بوده و هم چنين در قوانين «حمورابي» که قرنها پيش از اين يهود رواج داشت به مرد اين حق داده شده بود که به مجرد مشاهده ي اندک خلاف ميلي از همسر خويش او را طلاق بدهد. (همانجا، صص 16-17). قوانين ممالک اروپايي در اجراي طلاق تشريفات خاصّي را پيش يني کرده است، تقاضا کننده ي طلاق بايد شخصاً نزد رئيس دادگاه حاضر شده موضوع را به آگاهي او برساند. رئيس دادگاه نيز آنها را به سازگاري با يکديگر دعوت مي کند، اگر پذيرفته نشد اجازه نامه را تقاضا کننده ي طلاق مي دهد، پس از تقاضاي کتبي، باز طرفين براي سازش با يکديگر به دادگاه دعوت مي شوند و اگر در اين مرتبه سازش ممکن نشد، دادگاه حکم به طلاق مي دهد و از هنگاميکه طلاق در شناسنامه ي طرفين قيد شد، طلاق رسميت پيدا کرده، عقد زوجيت منحل مي شود و هر يک از طرفين آزادانه مي توانند با ديگري ازدواج کنند و لکن زن بايد تا نه ماه عده نگه دارد و دادگاه مقرر مي دارد که تقاضا کننده ي طلاق مبلغي کمک خرجي با در نظرگرفتن وضع زندگي و عادات طرفين، به گيرنده ي طلاق بدهد و کودک صغير نيز به تقاضاکننده ي طلاق واگذار مي شود. (همانجا، صص 18-19). تاريخچه ي طلاق: تاريخچه ي طلاق به تاريخچه ي ازدواج برمي گردد، به همان علّت که بشر بنا به خواست طبيعي خود پيوند ازدواج مي بندد تا در کانون گرم خانواده و در کنار همسر خود به سکون و آرامش برسد، به همانگونه هم ممکن است که بنا به دلايلي از ادامه ي زندگي خودداري کرده، طلاق را بپذيرد. «ولتر» مي گويد: طلاق و ازدواج در يک زمان در عالم پديد آمده، قدر مسلّم اين است که طلاق در بسياري از اديان الهي و غيرالهي پيش از اسلام هم وجود داشته است. (الجمري, ص 156). طلاق و انواع آن: تعريف طلاق: طلاق در لغت به معناي رها کردن و آزاد کردن و در اصطلاح به معناي (از اله قيد النکاح بصيغه مخصوصه) يعني گسترش پيوند ازدواج لفظي مخصوص. بنابراين مي توان گفت طلاق نوعي گسست و جدايي اخلال در بنيان هاي اساسي خانواده است که منجر به جدايي هميشگي همراه لوازم آن مي شود. (گراهي، 1376، ص 84) انواع طلاق: در بررسي متون اسلامي و قوانين مدني ايران که بيشتر منبعث از اسلام هستند به اين نتيجه مي توان رسيد که طلاق در اسلام يا رجعي است يا بائن و يا عدي. طلاق رجعي: طلاقي است که به درخواست مرد جاري مي گردد و در آن مرد موظّف است تمام حقوق زن را از قبيل صداق، مهر، نفقه، پوشاک و مسکن براي مدّت صد روز تأمين نمايد. طلاق باين: طلاقي است که در آن مرد حق رجوع به همسر خود را ندارد، يعني مانند طلاق رجعي نمي تواند بدون اجراي عقدي جديد به او رجوع کند و در برخي از انواع آن اگر مرد بخواهد به زن خود رجوع کند لازم است تجديد نکاح نمايد. طلاق باين انواعي دارد که عبارتند از: 1- طلاق دختر صغير 2- طلاق زن يائسه 3- طلاق در دوران نامزدي 4- طلاق زن سه طلاق 5- طلاق خلع 6- طلاق مبارات طلاق عدي: طلاق عدي در دو مفهوم به کار مي رود: الف) در مورد زناني که 9 بار (سه بار در سه بار) طلاق داشته و بعد از هر سه طلاق محللي وجود داشته است، اينگونه طلاق را که ديگر در هيچ صورتي حق رجوع ندارد طلاق عدي گويند. ب) در مورد طلاق زني که شوهرش در موقع عده رجوع کرده و پس از هم بستري دوباره او را طلاق داده باشد، اين نوع طلاق را طلاق عده گويند. پيشينه ي تحقيق: 1- موضوع: علل طلاق و پيامدهاي آن و آسيب شناسي اجتماعي تهيه و تنظيم: سيدعلي محمدي روش تحقيق: ميداني نتايج: در بين موارد مراجعه کننده براي طلاق 63% افراد به علّت ناسازگاري اختلافي و رفتاري، 27% به علّت دخالت بي جاي بستگان، 20% به علّت تنفّر از همسر، 18% به علّت اعتياد همسرانشان طلاق گرفته اند. در اين تحقيق به پيامدهاي طلاق، علل طلاق، علّت افزايش طلاق نرخ طلاق در عصر حاضر و قوانين مدني درباره ي طلاق اشاره شده است. 2- موضوع: پژوهشي در شکل اجتماعي طلاق تهيه و تنظيم: مجيد پايدار، اکبر آقاجانيان روش تحقيقي: ميداني نتايج: اين تحقيق نشانگر آن است که توسعه ي شهرنشيني با افزايش طلاق رابطه ي مستقيم دارد و در شهرها از ميان چهار تا پنج ازدواج يکي از آنها به طلاق منجر مي شود و عواملي همچون نبودن موانع سنّتي در شهرها، کاهش روابط احساسي و عاطفي، افزايش تحصيلات به ويژه براي زنان و فراهم بودن امکانات اشتغال براي مرد و زن باعث مي شوند نرخ طلاق در شهرستان ها بيشتر از مناطق ديگر شود، البتّه برخي از اين عوامل مذکور که باعث افزايش نرخ طلاق مي شوند در شهرها قطعي هستند و شدّت و ضعف دارند. 3- موضوع: بررسي تأثير منزلت اجتماعي، اقتصادي زوجين در بروز طلاق: تهيه و تنظيم: مژگان صادق پور روش تحقيق: ميداني نتايج: در اين تحقيق از 40 نفر افراد مطلقه اي که پرسشنامه در مورد آنها تنظيم شده است تعداد 28 نفر زن و 12 نفر مرد مي باشند. 34 نفر زير 35سال و 6 نفر بالاي 40 سال سن دارند که حدود 15% جمعيت مذکور را شامل مي شوند، اين تحقيق نشان مي دهد که هرچه تحصيلات بالاتر باشد امکان طلاق کم مي باشد و هم چنين هر چه خانواده ها درآمد کافي و داراي روابط عاطفي و شغل مناسب باشند ميزان طلاق کم مي باشد. هم چنين در اين تحقيق نتيجه گيري مي شود که توسعه ي شهرنشيني با افزايش طلاق را بطه ي مستقيم دارد و ميزان طلاق در شهرها بيشتر از روستاهاست. 4- موضوع: بررسي علل طلاق از ديدگاه محققين تهيه و تنظيم: حسام الدين باقري، رضا صداقت پور روش تحقيق: ميداني و کتابخانه اي نتايج: در اين تحقيق اينگونه نتيجه گيري مي شود که حدود 48% علّت طلاق مسأله ي نازايي يکي از زوجين بوده است و هم چنين بيشتر طلاق ها به علّت ازدواج در سنين پايين بوده است. 5- موضوع: پژوهش در تأثير معنويت در بروز طلاق در شهر مشهد تهيه و تنظيم: محمّد رضا فتح آبادي روش تحقيق: ميداني و کتابخانه اي نتايج: در اين تحقيق اينگونه نتيجه گيري مي شود که بين رعايت مراسم و آداب مذهبي و طلاق رابطه ي معني داري وجود دارد و با فاصله گرفتن جامعه از معنويت ميزان طلاق نيز افزايش مي يابد. نتيجه: با توجّه به تحقيقاتي که در زمينه ي طلاق قبلاً صورت گرفته علّت اصلي بيشتر طلاق هاي اتفاق افتاده به علّت نداشتنم درآمد کافي، نداشتن تحصيلات، مسأله ي نازايي يکي از طرفين، و پايين بودن سن افراد مي باشد که لزوم توجّه به اين عوامل مهم مي باشد و براي از بين بردن اين مسأله بايد اقدامات اساسي صورت گيرد. -685800-685800طلاقعوامل روانشناختيعوامل اجتماعيعوامل اقتصاديعوامل ارتباطيعوامل فرديعدم تفاهمازدواج اجباريعدم بلوغ اجتماعيتوقعات بي جاچشم و هم چشميتوسعه شهرنشينيصنعتي شدنبيداري و اشتغال زنانبيكاري و فقراقتصادينازايي همسرمسائل مالي و اقتصاديرفت و آمد با خانواده ي همسرتحصيلاتبداخلاقيخشونتتفاوتهاي فرهنگياختلاف سنازدواج دومسوء ظندخالت ديگران در زندگي00طلاقعوامل روانشناختيعوامل اجتماعيعوامل اقتصاديعوامل ارتباطيعوامل فرديعدم تفاهمازدواج اجباريعدم بلوغ اجتماعيتوقعات بي جاچشم و هم چشميتوسعه شهرنشينيصنعتي شدنبيداري و اشتغال زنانبيكاري و فقراقتصادينازايي همسرمسائل مالي و اقتصاديرفت و آمد با خانواده ي همسرتحصيلاتبداخلاقيخشونتتفاوتهاي فرهنگياختلاف سنازدواج دومسوء ظندخالت ديگران در زندگيفرضيه هاي تحقيق 1- كساني كه اختلاف سني زياد در هنگام ازدواج دارند بيشتر به طلاق روي مي آورند. 2- كساني كه از نظر اقتصادي وضعيت مطلوبي ندارند، بيشتر به طلاق روي مي آورند. 3- محل زندگي افراد نيز مي تواند عاملي براي از هم پاشيدگي خانواده شود. 4- كساني كه وضعيت مسكن مناسبي ندارند بيشتر به طلاق روي مي آورند. 5- كساني كه تحصيلات كمتري دارند بيشتر به طلاق روي مي آورند. 6- كساني كه داراي فرزندان كمتري هستند بيشتر به طلاق روي مي آورند. مفاهيم و متغيرها خانواده: نخستين واحد زندگي اجتماعي و اساسي ترين نهاد جامعه است. ازدواج: به رابطه اي قانوني، عرفي يا ديني گفته مي شود كه مرد و زن براي شركت دائم يا موقت در زندگي به هم پيوند مي دهد. طلاق: در لغت به معناي رهايي و رها كردن و در اصطلاح شرع به مفهوم فتح قرارداد ازدواج يا پاره نمودن رشته ي پيوند زناشويي است. شغل: عبارت است از يك رشته وظايف و مسئوليت هايي كه از طرف سازمان و مقام صلاحيت دار بر اساس مقررّات خاص همان سازمان به يك نفر شاغل محوّل مي شود. بيكار: به فردي گفته مي شود كه مشغول انجام هيچ قضيه اي در هيچ سازماني نمي باشد. بي سواد: فردي كه توانايي خواندن و نوشتن ندارد. فرهنگ: به طرز تفكّر و آداب و رسوم يك قوم يا ملّت گويند. تحصيلات: به ميزان بهره مندي فرد از آموزش هاي ارائه شده توسط آموزش و پرورش رسمي جامعه تحصيلات گويند. (قاسم آبادي، 1384، ص 39). منزلت اجتماعي: به پايگاه اجتماعي فرد در ميان يك گروه و يا منزلت اجتماعي يك گروه در مقايسه با گروه هاي ديگر منزلت اجتماعي گويند. درآمد در ماه: به ميزان عايدي و پولي كه فرد در ماه به دست مي آورد و با آن زندگي خويش را تأمين مي كند. شهر: يك تجمع انساني است كه در آن مردم نزديك يكديگر زندگي مي كنند و فعّاليت اساسي و شغل مردم شهر عمدتاً غير منابع و مآخذ: 1- آريا شمس مستوفي، شهريار، 1376، «كودكان فراموش شده»، تهران، انتشارات همشهري. 2- انصاريان، حسين، 1375، «نظام خانواده در اسلام»، انتشارات ام ابيها، قم. 3- پرسان، پل، ترجمه ي: گنجي زاده، فروزان، 1379، «قدرت خانواده»، تهران، نشر دايره. 4- حقّاني زنجاني، حسين، 1374، «طلاق يا فاجعه ي انحلال خانواده»، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 5- محمّد حسني، منيره، 1379، «علل و عوامل مؤثر بر طلاق». 6- صفايي، سيد حسين، امامي، اسدالله، 1372، «حقوق خانواده (نكاح و انحلال آن، فسخ و طلاق)»، جلد اول، ناشر: انتشارات دانشگاه تهران. 7- قاسم آبادي، زهرا، 1374، «عوامل اجتماعي و اقتصادي مؤثّر بر طلاق». 8- قديري، فاطمه، 1372، «نياز فرزندان طلاق و جدايي»، تهران، نشر واژه. 9- كاتوزيان، ناصر، 1378، «حقوق مدني خانواده»، تهران، جلد اوّل، انتشارات بهمن برنا. 10- گواهي، زهرا، 1373، «بررسي حقوق زنان در مسأله ي طلاق»، سازمان تبليغات اسلامي. 11- مهديخوان، زهرا، 1372، «والدين خودخواه، فرزندان رها شده»، تهران، نشر پيكان.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته