پیشینه و مبانی نظری سلامت روانی وحمایت اجتماعی (docx) 27 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 27 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فصل دوم : ادبیات و پیشینهی پژوهش
1- مقدمه
سلامت روان توسط محققان از فرهنگهای مختلف، به صورت های متفاوتی تعریف شده است. مفهوم سلامت روان شامل احساس درونی خوب بودن و اطمینان از کارآمدی خود، اتکاء به خود، ظرفیت رقابت، تعلق بین نسلی و خود شکوفایی توانایی های بالقوه فکری و هیجانی و غیره می باشد. البته با در نظر گرفتن تفاوت های بین فرهنگ ها، ارائه تعریف جامع از سلامت روان غیر ممکن می نماید. با وجود این، بر سر این امر اتفاق نظر وجود دارد که سلامت روان چیزی فراتر از نبود اختلالات روانی است. به این معنی که صرفاً به لحاظ نداشتن بیماری روحی نمی توان سلامت روان را در یک فرد صد در صد تأیید کرد. حتی با این که بسیاری از ما از بیماری خاص روانی قابل تشخیص رنج نمی بریم اما واضح است که برخی از ما به لحاظ روانی سالم تر از دیگران هستیم آن چه مسلم است حفظ سلامت روان نیز مانند سلامت جسم حائز اهمیت است. شاید اقداماتی در این زمینه صورت گیرد . ( نجفی پور ، 1382 )
حمایت اجتماعی ادراكشده بر وضعیت جسمی، روانی، رضایت از زندگی و جنبه هاي مختلف کیفیت زندگی افراد اثرات زیادي دارد (تجیلا و همکاران، 2010) و به عنوان یک عامل تعدیل کننده مؤثر در مقابله و سازگاري با شرایط استرسزاي زندگی شناخته شده است (فریدلندر و همکاران، 2010).
در مطالعات موجود در این زمینه، حمایت اجتماعی به دو صورت حمایت اجتماعی دریافت شده و ادراك مورد مطالعه قرار می گیرد. در حمایت اجتماعی دریافت شده، میزان حمایت هاي کسب شده توسط فرد مورد تأکید است و در حمایت اجتماعی ادراكشده، ارزیابی هاي فرد از در دسترس بودن حمایتها درمواقع ضروري و مورد نیاز بررسی می شود. مفهوم حمایت اجتماعی ادراكشده به حمایت از دیدگاه ارزیابی شناختی فرد از روابطش اشاره دارد. نظریه پردازان این حوزه بر این باورند که تمام روابطی که فرد با دیگران دارد حمایت اجتماعی محسوب نمی شود؛ مگر اینکه فرد آن ها را به عنوان یک منبع در دسترسو مناسب براي رفع نیازهایش ارزیابی کند (کلار و همکاران، 2003). مقیاسهاي حمایت اجتماعی ادراك شده نیز بر ارزیابی شناختی فرد از محیطشو سطح اطمینان فرد به اینکه در صورت لزوم کمک و حمایت دردسترس خواهد بود متمرکز هستند (برور و همکاران، 2008).
حمایت اجتماعی و میزان آن تابع روابط اجتماعی است فرد در قالب پیوند با دیگران یا عضویت در گروه ها و اجتماعات دارد. بستري که این روابط را براي فرد فراهم می کند جامعه است. جامعه زمینه ساز و بستر شکل گیري روابطی است که فرد می تواند داشته باشد. لذا براي داشتن رابطه می باید با جامعه ارتباط برقرار کرد، یکی از طریق روابط اجتماعی با دیگران و دیگري از طریق عضویت اجتماعی در اجتماعات، که این دو نحوه
ارتباط با جامعه، دامنه روابط اجتماعی فرد را براي بدست آوردن حمایت اجتماعی تعیین می کند. کاهشاین دامنه، کاهش میزان حمایت اجتماعی را به دنبال دارد (چالابی، 1996). در این تحقیق حمایت در برگیرنده کارکردهاي حمایتی یعنی شکل هاي متفاوت کمک و یاري است که فرد در صورت داشتن روابط اجتماعی در سطوح مختلف منابع ساختاري حمایت اجتماعی مانند پیوند قوي، شبکه هاي اجتماعی و عضویت گروهی می تواند از انواع مساعدت ها و کمک هاي عاطفی، ابزاري و اطلاعاتی این سطوح از روابط اجتماعی برخوردار شود.
2- مفهوم سلامت روان
تاكنون تعاريف متعددي از «سلامت روان» ارائه شده كه همگي بر اهميت تماميت و يكپارچگي شخصيت تاكيد ورزيده اند. گلدشتاين، سلامت رواني را تعادل بين اعضا و محيط در رسيدن به خود شكوفايي مي داند. چاهن (1991) نيز سلامت رواني را وضعيتي از بلوغ روان شناختي تعبير مي كند كه عبارت است از حداكثر اثربخشي و رضايت به دست آمده از تقابل فردي و اجتماعي كه شامل احساسات و بازخوردهاي مثبت نسبت به خود و ديگران مي شود.
سلامت روانی را می توان براساس تعریف کلی و وسیع تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده ای تغییر یافته است. عمر طولانی تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماریهای مهلک با کشف آنتی بیوتیک ها و پیشرفتهای علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر می گیرد و بر آنها تاثیر می گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می کند که فرد با خود وسبک زندگی اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور براین است که فرد باید بر زندگی اش کنترل داشته باشد وفقط در چنین حالتی است که می توان آن قسمت هایی را که در باره ی خود یا زندگی اش مساله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی،1374 ).
یهودا ( 1959، به نقل از منشی طوسی،1374 ) مواردی را برای تعریف سلامت روانی ارائه کرد:
الف) نگرش مثبت به خود ب) میزان رشد، تحول و خودشکوفایی
ج) عملکرد روانی یکپارچه د) خود مختاری یا استقلال شخصی
ه) درک صحیح از واقعیت و) تسلط بر محیط
دیگران نیز موارد دیگری را ارائه دادند ولی از نظر اسمیت1( 1961، به نقل از منشی طوسی، 1374 ) همه ی این موارد، مفاهیم اصلی یکسان را برداشتند. بنابراین وی پیشنهاد کرد به جای شمردن اینگونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت روانی بر اساس اصول زیر انتخاب شود:
الف) نشان دادن ارزش های مثبت بشری ب) داشتن قابلیت اندازه گیری و تشخیص
ج) داشتن ارتباط با نظریه های شخصیت د) مرتبط بودن با بافت های اجتماعی که برای آن تعریف و مشخص شده اند.
به این ترتیب، متخصصان بعدی کارشان را روی مفاهیمی کلی از قبیل بهنجار بودن یا بهزیستی متمرکز کردند. امروزه مفهوم مقابله2 به منزله ملاک سلامت روانی به نوشته های رشته های تخصصی گوناگون بهداشت روانی راه یافته است(هرشن سن و پاور،1988، ترجمه منشی طوسی، 1374). بعضی از محققان معتقدند سلامت روانی حالتی از بهزیستی و وجود این احساس در فرد است که می تواند با جامعه کنار بیاید. سلامت روانی به معنای احساس رضایت، روان سالمتر و تطابق اجتماعی با موازین مورد قبول هر جامعه است(کاپلان و سادوک، 1999، ترجمه پور افکاری ،1376).
سازمان بهداشت جهانی، سلامت روانی را قابلیت ایجاد ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، توانایی در تغییر و اصلاح محیط اجتماعی، و حل مناسب و منتطقی تضادهای غریزی و تمایلات شخصی، به طوری که فرد بتواند از مجموعه تضادها ترکیبی متعادل به وجود آورد، می داند. طبق تعریفی که این سازمان ارائه می دهد، وظیفه اصلی بهداشت روانی، تامین سلامت روان است تا به مدد آن بتواند قوا و استعدادهای روانی را پرورش داد. در واقع، بهداشت روانی مبتنی بر سه پایه است:
الف)حفظ و تامین سلامت روان ب)ریشه کن ساختن عوامل بیماری زا و پیشگیری از ابتلاء به بیماریهای روانی ج)ایجاد زمینه ی مساعد برای رشد و شکوفایی شخصیت و استعدادها تا حداکثر ظرفیت نهفته در آنها(سامی کرمانی، 1354 ).
به طور کلی شخص دارای سلامت روان می تواند با مشکلات دوران رشد روبرو شود و قادر است در عین کسب فردیت با محیط نیز انطباق یابد. به نظر می رسد تعریف رضایت بخش از سلامت روانی برای فرد مستلزم داشتن احساس مثبت و سازگاری موفقیت آمیز و رفتار شایسته مطلوب است. بنابراین هرگونه ملاکی که به عنوان اساس سلامتی در نظر گرفته می شود باید شامل رفتار بیرونی و احساسات درونی باشد(بنی جمال واحدی،1370).
3- ابعاد سلامت:
1) سلامت از بعد اجتماعي:
سلامت در بعد اجتماعي وقتي حاصل ميگردد که با ديگران تبادل و تعامل مثبت و لذت بخشي داشته باشيم و طي فعاليتهاي خانوادگي ، تحصيلي ، شغلي و تفريحي با ديگران صميمانه و راحت باشيم و در جهت تحقق اين امر بهتر است تا:
* روابط اجتماعي خود را در هر فرصتي توسعه دهيم.
* با ديگران برخوردي صيمانه وصادق داشته باشيم.
* ارزشها و باورهاي خود را به دور از تعصبات وفشارها حفظ کنيم.
* در کارهاي گروهي حضوري فعال و موثر داشته باشيم.
* زمان مطالعه خود را با استفاده از منابع متنوع و مورد علاقه افزايش دهيم.
* مهارتهاي برقراري ارتباط موثر را بياموزيم (ديويسون و گرينگ، 1943).
2)سلامت از بعد فرهنگي:
آگاهي و شناخت کافي نسبت به فرهنگ، پيشينه و سوابق فرهنگي خانوادگي و ملي خود بنحوي که قادر به تشخيص تفاوتهاي فرهنگي، اعتقادات و سنتهاي خود با ديگران باشيم از اصول مهم وجود سلامت در بعد فرهنگي است که در دستيابي به آن توجه به امور زير اجتناب ناپذير است:
* در باره فرهنگ و آداب ورسوم کشورمان مطالعه و تحقيق کنيم.
* فرهنگ اقوام مختلف را بشناسيم.
* با مردم ارتباط داشته باشيم.
* با آداب ورسوم طبقات مختلف اجتماعي آشنا شويم.
* ابعاد مثبت فهنگ خود را شناخته و با ارج نهادن به آنها نسبت به حفظ شان کوشا و پايبند باشيم.
* ابعاد مثبت ديگر اقوام و ملتها را محترم شماريم.
*براي فرهنگهاي مختلف احترام قائل شويم.
* براي شنيده حرفهاي ديگران صبور و متواضع باشيم.
* از قضاوت کردن در باره ديگران اجتناب کنيم.
3)سلامت در بعد جسماني:
اين بعد از سلامت شامل حفظ تعادل در تغذيه و رژيم غذائي، انجام ورزش بصورت مرتب، خواب مناسب، استراحت کافي و توجه به علائم هشدار دهنده جسماني است.سلامت جسماني توانائي استفاده از دانش، انگيزش، تعهدو رفتار خود مديريتي را بهمراه داشته که در نهايت منجر به ايجاد تعادل و تناسب در فرد مي شود. آنچه مسلم است، حصول اين امر با شرايط زير امکان پذيز خواهد بود:
* سبک خوردن و آشاميدن خود را مورد بازنگري قرار دهيم.
* يک رژيم غذائي سالم را مد نظر داشته باشيم.
* از تمرينات ورزشي منظم و مناسب غافل نشويم.
* تستهاي سنجش سلامت را جدي بگيريم.
* حفظ سلامت دهان و دندان ومعاينات دندانپزشکي را همواره با جديت پيگيري کنيم.
* از مصرف مواد مخدر ، مشروبات الکلي و يا هرگونه موادي که مصرف آنها باعث بروز آسيب جسمي و روحي است خوداري کنيم.
4)سلامت از بعد معنوي:
بعد معنوي سلامت فرد با شناخت از خود و خالق تحقق مي يابد. اينکه فرد معناي وجودي خلقت خويش را دريابد و بر نقش محوري خود در جهان هستي واقف گردد.
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا ميروم آخر ننمائي وطنم
بدين منظور:
* پرداختن به امور معنوي واخلاقي را در برنامه روزانه خود قرار دهيم.
* لحظاتي را با خود خلوت کنيم.
* براي زندگي و فعاليتهاي کوچک وبزرگ خود اهدافي را مشخص و تعريف کرده و در عمل به آنها تلاش کنيم.
* ارتباط خود را با خالق هستي نزديکتر کنيم.
5)سلامت از بعد عاطفي
اين به از سللامت شامل شناخت از نيازهاي عاطفي خويش و تصميم گيري صحيح در ارضاي اين نيازهاست.هرچقدر فرد نسبت به ويژگيهاي شخصيتي و افکار و علائق خودش آگاهي بيشتري کسب کند،کنترل بيشتري بر رفتارهاي خودداشته ومسئوليت رفتار ها ي خود و تبعات ناشي از آنها را نيز پذيرا خواهد بود.
* نسبت به علائم بدن خود در مقابل فشار و استرس آگاه باشيم.
* باورهاي زيربنائي خود را بشناسيم.
* باورهاي کليشه اي خود را مورد ارزيابي مجدد قرار داده و اصلاح کنيم.
*نيازها و احساسات خود را بشناسيم و در فزصتهاي مناسب بيان نمائيم.
* براي مقابله با افکار مخرب و منفي خنده و شوخي را از ياد نبريم.
*با خود مهربان بوده وبه توانائيهايمان خوشبين باشيم.
* با مطالعه در خصوص سلامت روان و مشاوره با اساتيد مربوطه آگاهيها و مهارتهاي خود را ارتقا و توسعه دهيم.
6) سلامت از بعد عقلاني
در اين مبحث اشتياق به يادگيري و کسب مهارتهاي لازم در هدف گذاري و قدرت حل مسئله و همچنين ايجاد و تقويت تفکرخلاق، نقاد و مستقل براي تثبيت بعد عقلاني سلامت است.
با اين هدف :
* اهداف تحصيلي ، شغلي ، تخصصي و خانوادگي واقع گرايانه اي را طراحي و پيگيري کنيم.
* در تصميم گيريها آسايش خود و ديگران را همواره مد نظر داشته باشيم.
*مشکلات و موانع را بهترين فرصت براي يادگيريهاي تازه بحساب آوريم.
* از هر شکست عبرت گرفته و در هر موفقيت به خودمان پاداش بدهيم.
7)سلامت در بعد برنامه ريزي
اين بخش شامل مراحل جستجو و کشف تعادل بين اهداف شخصي، اجتماعي، خانوادگي، شغلي و... است بکه با مديريت تهديدها و بهره گيري مناسب از فرصتها تحقق مي يابد:
*کارهاي ضروري و غير ضروري خود را بازشناسي کنيم.
* کارهاي فوري و غير فوري خود را بشناسيم.
* براساس طبقه بنديهاي فوق اولويتهاي خود را مشخص نمائيم.
* علل سستي ويا اهمالل کاريهاي خود را بشناسيم.
*اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را واقع بينانه طراحي کنيم.
*نقاط ضعف و قوت خود را در اجراي برنامه ها باز شناسي کنيم.
* مهارتهاي مديريت بر خويشتن و خود انظباطي را بياموزيم.
8) سلامت از بعد زيست محيطي
آگاهي از کيفيت هوا و شناخت عوامل فزاينده آلودگيهاي محيطي مارا قادر مي سازد تا با شناخت کافي نسبت به نقش خود در سالم سازي و يا کنترل آلودگي متعدانه تدابير لازمه را نسبت به کاهش اين آلودگيها ويا اقدامات پيشگيرانه در کنترل آنها صورت پذيرد.بدين منظور:
* محيط زيست خود را دوست بداريم و نسبت به آن مسئوليت پذير باشيم.
*سهم خود را نسبت به حفظ پاکيزگي محيط شناخته و نسبت به رعايت آن متعهد باشيم.
* آلودگي صوتي را کنترل کنيم.
*قوانين شهر و منطقه خود را براي حفظ سلامت محيط زيست و حقوق ديگر شهروندان رعايت کنيم.
پنج الگوي رفتاري در ارتباط با سلامت روان از دیدگاه چاهن
1- حس مسئوليت پذيري: كسي كه داراي سلامت روان است، نسبت به نيازهاي ديگران حساس بوده و در جهت ارضاي خواستهها و ايجاد آسايش آنان ميكوشد.
2- حس اعتماد به خود: كسي كه واجد سلامت رواني است، به خود و تواناييهايش اعتماد دارد و مشكلات را پديده اي مقطعي ميانگارد كه حل شدني است. از اين رو، موانع، خدشهاي به روحيه او وارد نمي سازد.
3- هدف مداري: به فردي اشاره دارد كه واجد مفهوم روشني از آرمان هاي زندگي است و از اين رو، تمامي نيرو و خلاقيتش را در جهت دست يابي به اين اهداف هدايت مي كند.
4- ارزشهاي شخصي: چنين فردي در زندگي خود، از فلسفه اي خاص مبتني بر اعتقادات، باورها و اهدافي برخوردار است كه به سعادت و شادكامي خود يا اطرافيانش مي انجامد و خواهان افزايش مشاركت اجتماعي است.
5- فرديت و يگانگي: كسي كه داراي سلامت روان است، خود را جدا و متمايز از ديگران ميشناسد و ميكوشد بازخوردها و الگوهاي رفتاري خود را توسعه دهد، به گونهاي كه نه همنوايي كور و ناهشيارانه با خواستهها و تمايلات ديگران دارد و نه توسط ديگران مطرود و متروك ميشود (غباري بناب، 1374).
ملاكهاي سلامت روان
ونتيز (1995) سلامت روان را وابسته به هفت ملاك ميداند كه عبارتند از:
1- رفتار اجتماعي مناسب؛
2- رهايي از نگراني و گناه؛
3 - فقدان بيماري رواني؛
4 - كفايت فردي و خودمهارگري؛
5 - خويشتن پذيري و خودشكوفايي؛
6 - توحيديافتگي و سازماندهي شخصيت؛
7 -گشاده نگري و انعطاف پذيري.
خصوصیات افراد دارای سلامت روانی:
بنابر تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی، افراد دارای سلامت روانی دارای خصوصیات زیر هستند:
آنان احساس راحتی می کنند، خود را آنگونه که هستند می پذیرند، از استعدادهای خود بهره مند می شوند، نگرانی، ترس واضطراب و حسادت کمی دارند و دارای اعتماد به نفس می باشند. سیستم ارزشی آنان از تجارب شخصی خودشان سرچشمه می گیرد. احساس خوبی نسبت به دیگران دارند، به علایق افراد دیگر توجه می کنند و نسبت به آنها احساس مسئولیت نشان می دهند. سعی نمی کنند بر دیگران تسلط یابند. آنها با مشکلات روبرو می شوند و نسبت به اعمال خود احساس مسئولیت می کنند. محیط خود را تا آنجا که ممکن است شکل می دهند و تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار می شوند(بنی جمال واحدی،1370).
تحقیقات متعددی در خصوص سلامت روانی انجام گرفته است که برخی از این تحقیقات رابط بین سلامت روانی و خانواده و همچنین ازدواج مجدد را مورد بررسی قرار داده اند، پس لازم است تحقیقاتی که در این زمینه انجام گرفته است مورد بررسی قرار گیرند.
در مطالعه ای که تحت عنوان مقایسه ی بهداشت روانی بین دانشجویان مجرد و متاهل خوابگاهی انجام گرفت به شرح زیر می باشد. نمونه تحقیق مذکور120 نفر(60 نفر مجرد و60 نفر متاهل ) می باشد که به صورت تصادفی انتخاب شده اند و نتایج نشان داد که بین دانشجویان مجرد و متاهل نمره کل سلامت روانی(یعنی از نظر اضطراب، افسردگی، اختلال در کارکرد اجتماعی و علایم جسمانی) تفاوت معنی داری وجود ندارد. محقق علت معنی ندار بودن دو گروه از لحاظ سلامت روان را به علت وجود عوامل مزاحم مانند نمونه های انتخاب شده هر دو گروه خوابگاه دانشجویی زندگی می کنند و چون هر دو گروه از خانواده همسرشان دور هستند وهمچنین مشکلات مربوط به خوابگاه ها و مشکلات خاص خود دانشجویان می داند(اختیاری امیری،1383).
در تحقیقی که تحت عنوان: بررسی رابطه ی عملکرد خانواده و سلامت عمومی فرزندان انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین عملکرد خانواده به طور کلی و سلامت عمومی دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد. از میان متغییرهای عملکرد خانواده، بین میزان همبستگی خانواده و سلامت عمومی دانش آموزان رابطه مثبت و معنی داری به دست می آمد. بین میزان ابزار و بیان خود و سلامت عمومی دانش آموزان نیز رابطه ی مثبت و معنی داری مشاهده شد. نتایج بدست آمده چه در ابعاد نظری وچه در بعد تحقیقاتی نشانگر این است که نحوه ی تعاملات درون خانواده با میزان سلامت عمومی فرزندان آنها در ارتباط است(حنانی،1383).
در تحقیق دیگری که تحت عنوان: ارتباط بین سازگاری خانواده با سلامت روانی و سطح رضاء نیازهای روانشناختی فرزندان نوجوان انجام گرفت. نتایج نشان داد که عملکرد خانواده در ابعاد شش گانه حل مشکل، ارتباط نقش همراهی عاطفی و کنترل عاطفی و نیز عملکرد با مشکلات روانی(شکایت جسمانی، ناسازگاری اجتماعی، اضظراب و افسردگی) همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیف تر باشد مشکلات روانی نیز بیشتر خواهد شد. همچنین عملکرد با میزان احساس نیازهای روانی، آزادی عمل، شایستگی و ارتباط، همبستگی منفی معناداری داشت. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیف تر باشد، عدم ارضای نیازهای روانی، ارتباط، شایستگی و آزادی عمل نیز بیشتر خواهد بود. یافته دیگر نشان داد که عملکرد کل، آمیزش عاطفی و همراهی عاطفی خانواده ها با مقیاس ،تفاوت معنی داری نداشت، اما حل مشکل ارتباط کنترل رفتار و نقش ها با جامعه، تفاوت معنی داری داشت و ضیعف تر بود. نتایج تحقیق بیانگر اهمیت تاثیر پذیری فرزندان از ناساگاری والدین و محیط ناآرام خانواده بود ونتایج نشان داد که چنانچه خانواده به وظایف خود عمل نکند، سلامت روانی روزه مره فرزندان، ارتباط کلامی و غیر کلامی اعضاء الگو های رفتاری مناسب و نهایتاً تعیین قواعدی برای کنترل رفتار، دارای عملکرد ضعیف هستند.(رحیمی نژاد و پاک نژاد، 1383).
در پژوهشی که در شهر اهواز تحت عنوان: مقایسه ی سلامت روان زنان در خانواده های تک همسره با زنان در خانواده های چند همسری انجام گرفت. نتایج نشان داد که احتمالاً فشار روانی ناشی از چند همسر داشتن یک مرد، بتدریج تعادل روانی زنان چنین خانواده هایی را بر هم زده و آنها را مستعد ابتلاء به بیماریهای روانی می کند. آشتفگی ناشی از بر هم خوردن شکل طبیعی خانواده منجر به عقاید ضد سازشی و کاهش رضایت از زندگی، عصانیت، عدم کنترل رفتار و ... خواهد شد.(زارعی و همکاران، 1383).
همچنانکه در جریان طبیعی رشد جوانان در صدد تثبیت هویت بزرگسالانه ای برای خود هستند سطوح مختلف افسردگی و استرس مرتبط با مشکلات در میان نسل جوان در حال گسترش است علاوه بر این اسمیت1 و راتر2 (1995) گزارش کرده اند که از سال 1945، اختلالات روانی، اجتماعی که در برگیرنده ی افسردگی، اختلالات تغذیه، و رفتار های خودکشی است در بزرگسالان به طور اساسی شیوع بیشری یافته است. همچنین بر اساس گزارش سازمان بهداشتی، طی ده سال گذشته، تعداد جوانانی که بیمار تشخیص داده شده و به بیمارستان های روانی ارجاع داده شده اند افزایش قابل ملاحظه ای یافته است. پژوهشی که روی جوانان 18 ساله در اسکاتلند انجام شده است نشان می دهد که 3/1 پسران و 5/2 دختران دارای اختلالات روانشناختی هستند(بهرامی احسان، 1381).
نتایج مطالعه ات تطبیقی که در سه کشور اروپایی انجام شده است حکایت از آن دارد که حدود 27 درصد افراد از افسردگی رنج می برند. همچنین کاچر3 (1994) گزارش کرده است که بین10 تا 15 درصد جوانان دارای مشکلات رجدی هیجانی، رفتاری هستند(بهرامی احسان،1381).
عوامل موثر در تامین سلامت روان:
روان انسان هم تابع عوامل عضوی، روانی و اجتماعی و ارتباط عوامل مذکور با یکدیگر می باشد. به عبارت دیگر محیط طبیعی و محیط انسانی تنظیم کننده سلامت روان است و مقصود از محیط طبیعی عوامل هادی مثل بهداشت، آنان برای حفظ و سلامت روان خود می باید از جهات مختلف روانی دقیقاً تحت کنترل و مراقبت خود و دیگران قرار گیرد.
نقش خانواده در تامین سلامت روان:
پایه های ریشه روانی و رفتار اجتماعی کودکان و احساس ایمنی و ارضای عاطفی در سالهای نخستین کودکی پایه ریز ی می گردد اولین محیط اجتماعی برای انسان خانواده است که درآن شخصیت هر فرد پایه گذاری می شود و خانواده دو امر مهم را برعهده دارد یکی ساخت فرد به عنوان یک انسان و دیگری انتقال میراث انسانها به نسل بعدی است. درخانواده افراد تشریک مساعی می کنند. تحت تاثیر یکدیگر قرار می گیرند و موجبات نمودپیشرفت شخصیت کلیه افراد در خانواده فراهم می شود. خانواده می بایست کانون گرم و محبت آمیز به وجود آورد و زندگی خود را بر مبنای محبت و پذیرش، احترام متقابل و زندگی مسالمت آمیز بنا کند. زیرا خانه اولیه مرکز آموزش اخلاقی، تربیتی ،اقتصادی، مذهبی،هنری و بهداشتی انسان است، عدم توجه والدین به سالم سازی محیط روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب در بیشتر موارد آنان را با کمبود های عاطفی و مشکلات روانی گوناگون روبرو می سازد و احتمال اینکه این کودک در آینده به اختلالات رفتاری و روانی خانواده، انگیزه اصلی آشفتگی های روانی و نشر خوبیهای مثل عصیان های جوانی فحشا و اعتیاد دانسته شده است.
نظریات مرتبط با سلامت روانی:
جامعه شناسان و روان شناسان بصیرت ها و رهنمودهای عمده ای را برای مطالعه سلامت روانی ارائه داده اند و سلامت روانی را یک مورد مهم می دانند بر نظریات برخی از آنها به طور اختصار اشاره می کنیم:
نظریه ی زیگموند فروید:
به عقیده فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشاری (خود آگاهی) است. بعضا هر آنچه که ممکن است در ناهشیاری (ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. وا پس زنی های ناخودآگاه و غیر ضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برا ی نگهداری آنها در ناخودآگاه بایستی به « من» باز گردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فردکمک شود تا شیوه ارضای کودکانه را رها نماید. درنهایت، خود آگاهی حقیقی ممکن نیست مگراینکه کنترل غیرواقعی و غیر ضروری یازاید « من برتر» درهم شکسته شود. زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریم ها، ممنوعیت و ایده ال های والدین فرد است و این مسایل در انسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطاف پذیر جایگزین وجدان سخت گیر و اخلاقی می شود. این بدین معنی نیست که اگر کنترلهای ناخود آگاه من برتر تضعیف شوند و خواسته های واپس رانده خودآگاه شوند می توانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خود آگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپس زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آنها می شود. به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندی ها و اشتقیاقات عمومی را معیار نهایی سلامت روانشناختی می داند(کورسینی، 1973).
نظریه ی آدلر:
بنا بر نظریه آدلر فرد برخودار از سلامت روانشناختی، توان و شهامت یا جرات عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب و شاداب است و روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. فرد سالم به عقیده آدلر از مفاهیم و اهداف خودش آگاهی دارد و عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نیست. فرد دارای سلامت روان مطمئن و خوش بین است و ضمن پذیرفتن اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آنها می کنند(کورسینی، 1973). فرد دارای سلامت روان به نظر آدلر روابط خانوادگی صمیمی و مطلوبی دارد و جایگاه خودش را در خانواده و گروههای اجتماعی به درستی می شناسد. فرد سالم در زندگی هدفمند و غایت مدار است و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است. عالی ترین هدف شخصیت سالم به عقیده آدلر تحقق «خویشتن» است. فرد سالم مرتباً به بررسی ماهیت اهداف و ادراکات خویش می پردازد و اشتباهاتش را برطرف می کند. چنین فردی خالق عواطف خودش است نه قربانی آنها. آفرینش گری وابتکار فیزیکی از دیگر ویژگیهای سلامت روانشناختی است. فرد سالم از اشتباهات اساسی پرهیز می کند و اشتباهات اساسی شامل تعمیم افراطی، اهداف نادرست و غیر ممکن، درک نادرست و توقع بی مورد از زندگی، تقلیل یا انکار ارزشمندی خود، ارزشهای و باورهای غلط می باشد. فرد سالم دارای علاقه اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است. چنین فردی سعی در کاستن عقده حقارت خود دارد و به دنبال غلبه و چیرگی بیشتر بر بی جراتی است و در نهایت چنین فردی موفق می شود که انگیزه ها نامطلوب خود را دگرگون سازد(کورسینی، 1973).
نظریه ی سالیون:
ویژگی های سلامت روانشناختی از دیدگاه وی عبارتند از:
1-شخصیت برخورد از سلامت روانشناختی«انعطاف پذیری» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابط اش با دیگران به طور متناسب تغییر پذیر است. 2-فردسالم قادر به تمایز گذاری بین افزایش و کاهش«تنش» است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف می شود. 3-به گفته سالیون شخصیت سالم بایستی بنا به گفته چارلز اسپیرمن در حال«آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات»می باشد.4- زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارایی جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه می سازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. ما برای این شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف پذیر، واقعی و اعتماد آمیز دارد (سالیوان، 1953).
نظریه ی کارل راجرز:
به عقیده راجرز آفرینندگی مهمترین میل ذاتی انسان سالم است همه چنین شیوه ای خاصی که موجب تکامل و سلامت فرد می شود و به میزان قسمتی بستگی دارد که کودک در شیرخوارگی دریافت کرده است. ارضای توجه مثبت غیر مشروط و دریافت غیر مشروط محبت تایید دیگران برای رشد و تکامل سلامت روانی افراد با اهمیت است. شخصیت های سالم فاقد نقاب، ماسک هستند و با خودشان رو راست هستند. چنین افرادی آمادگی تجربه را دارند.
به عقیده راجرز اساسی ترین خصوصیت سالم زندگی هستی داراست یعنی آماده است که در هر تجربه ساختاری را در یابد و بر اساس مقتضیات تجربه لحظه بعد ی به سادگی دگرگون شود. انسان سالم به ارگانیزم خودش اعتماد می کند. هر چه سلامت روان انسان بیشتر باشد آزادی عمل و انتخاب بیشتری را احساس و تجربه می کند، انسان سالم محدودیت فکری و عمل خویشتن را آزادانه انتخاب می کند. انسان سالم آفرینش گری دارد زیرا انسان خلاق با محدودیت های اجتماعی و فرهنگی هماهنگی و سازش منقعلانه ندارد، تدافعی نیست و به تمجید وستایش دیگران نیز دلخوش نمی کند.
نظریه ی آلبرت الیس:
الیس در پیدایش بیماری عاطفی یا سلامت روانشناختی هر سه عامل فیزیولوژیکی، جسمانی و روانشناختی را مورد توجه قرار می دهد. الیس از لحاظ گرایشهای انسانی تا حدودی زیاد با مازلو شباهت دارد. به نظر سلامت روانی انسان از تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی برای نیاز مفرط به برتری از دیگران و همه فن حریف شدن، توسل به عقاید احمقانه و بدبینانه، پرداختن به تفکرات آرزومندانه و توقع خوش رفتاری و خوبی مداوم ازدیگران، محکومیت خویشتن و تمایلات عمیق به زود رنجی و آشفتگی ناشی می شود. اگر انسان به این تمایلات طبیعی و در عین حال ناسالم خودش نرسد، دیگران و دنیای خارج را مورد سرزنش و نکوهش قرار می دهد. الیس معتقد است که افکار منطقی وعقلی و عواقب و پیامدهای منطقی منتهی می شود و در نتیجه به سلامت روانی فرد ختم می شود. به طور خلاصه ویژگیهای سلامت روانشناختی ازدیدگاه الیس عبارتند از:
1-عشق ورزیدن به دیگران و جویای محبت آنان شدن، اما فرد سالم در جستن محبت دیگران افراط نمی کند.
2-انجام دادن کار به خاطر نفس کار نه به خاطر دیگران لذت بردن از فعالیت خود نه از نتایج آن، فرد سالم با این عمل به سوی کمال حرکت می کند.
3-طبیعی بودن، ناکام شدن و در صورت عدم توانایی مقابله با ناکامی انسان سالم آن را می پذیرد. انسان سالم در هنگام ناکامی موقعیت را تخریب نمی کند بلکه سعی دارد آن را به صورت عینی ادراک نماید.
4-نسبت ندادن شکستها به عوامل بیرونی چون موارد بیرونی به خودی خود موجب اختلال و ناسلامتی نمی شوند مگر این که فرد تلقین به نفس نماید.
5-عدم ترس شدید از خطر های بالقوه انسان سالم سعی می نمایند تا حد امکان احتمال خطر را کاهش می دهد ولی از آن بیش از حد بینماک و هراسناک نمی شود.
6-تلاش برای کسب استقلال و مسئولیت و عدم روگردانی ازکمکهای دیگران در صورت لزوم.
7-انجام وظیفه محوله از خصوصیات انسان سالم است. فرد سالم زندگی را همراه با مسئولیت و حل مشکلات آن لذت می داند.
8-فرد سالم بیش از آن که به گذشته فکر کند به حال و وضعیت موجود یعنی« اینجا واکنون» توجه دارد.
9-کمک کردن به دیگران و نگران در مورد مشکلات دیگران، در صورت عدم توفیق کمک به دیگران وضعیت آنها و مشکل آنان را می پذیرد.
10-فرد سالم به هر مشکل راه حلهای مختلفی را درنظر دارد و سعی دارد که بهترین راه حل در حد توانش انتخاب کند. به نظر فرد سالم راه حلهای موجود نسبی هستند و بر حسب موقعیت تغییر پذیر هستند.
11-فرد سالم و نگرش ها و رفتارش« الزام و اجبار» ندارد و می تواند خودش را از قید و بندها رها نماید و در جهت سلامتی نفس حرکت کند(محرابی، 1387).
نظریات نوین مبتنی بر شناخت درمانی:
افراد دارای سلامت روان معتقد به یک سیستم اعتقادی و ارزشی هستند و خصوصیات نظام و اعتقاد او نیز منطبق با ادراک او از واقعیات است. طرز تفکر چنین فردی فاقد خصوصیات تعمیم پذیری، مبالغه کردن، فیلتر ذهنی و... است. فرد دارای سلامت روانشناختی به جنبه ها ی مثبت خود به اندازه کافی و به صورت واقع بینانه توجه می نماید. چنین فردی در حیطه طبیعی خودش گام بر می دارد و نهایتاً صادقانه مسئولیت رفتار و تفکرش را می پذیرد(اوی، 1993)
نظریه ی ویلیام گلاس:
انسان سالم بنابر به نظریه گلاس کسی است دارای ویژگی های زیر می باشد:
1-واقعیت را انکار نکند ودرد و رنج موقعیت ها را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با واقعیت ها به صورت واقع گرایانه ای روبرو شود.
2-هویت موفق داشته باشد یعنی هم عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تایید کنند.
3-مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند. پذیرش مسئولیت کامل ترین نشانه سلامت روانشناختی است.
4-توجه او به لذت دراز مدت تر، منطقی تر و منطقی باموقعیت باشد.
5- بر زمان حال وآینده تاکید نماید نه بر گذشته و تاکید ای بر آینده نیز جنبه دور نگری داشته باشد نه به صورت خیال پردازی باشد. واقعیت درمانی گلاس نیز بر سه اصل: قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانگر سلامت روان- شناختی است(گلاس، 1965).
نظریه ی اسکنیر:
سلامت روانی وانسان سالم به عقیده اسکنیر معادل بارفتار با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شوند از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود واطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که تاییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب از عوامل متناسب ازدیدگاه اسکینر این باشد که انسان بایستی از علم، نه برای پیش بینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. دراین معنا فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتر ازاصول عملی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد.
مفهوم حمایت اجتماعی
حمايت اجتماعي مي تواند به اين صورت تعريف شود : درك در مورد دسترس بودن افرادي كه احساس مي كنيم به ما اهميت مي دهند؛ اطمينان از اين كه افرادي وجود دارند كه بتوان در هنگام نياز روي كمك آن ها حساب كرد باعث مي شود كه احساس خوبي داشته باشيم (کوب، 1976). کوهن در سال 2004، حمايت اجتماعي را اين گونه تعريف كرد : حمايت اجتماعي يك شبكة اجتماعي 1است كه براي افراد منابع روان شناختي و محسوسي را فراهم مي كند تا بتوانند با شرايط استرسزاي زندگي ومشكلات روزانه كنار بيايند. به طور معمول حمايت اجتماعي سه نوع دارد : وسيلهاي 2، اطلاعاتي 3 واحساسي 4. حمايت وسيله اي شامل منابع مادي مانند غذا و پول مي شود; حمايت اطلاعاتي شامل فر اهم آوردن اطلاعات و يا پيشنهادات است و فرد را قادر مي سازد تا با مشكلات و سختي ها كنار بيا يد و حمايت احساسي دربرگيرندة عشق ورزيدن، اهميت دادن و درك طرف مقابل است (ناصح و همکاران، 1390).
در تحقيقي نشان داده شده است كه حمايت اجتماعي در افراد مسن باعث مي شود كه اين افراد نسبت به زندگي گرايش و طرز برخورد مثبتي داشته باشند (سهاب و سینها، 2002). همچنين نشان داده شده است كه حمايت اجتماعي روي علائم فيزيكي گزارش شده توسط افراد ناشي از فشارهاي زندگي كه به صورت مزمن نباشند، نقش تعديل كننده دارد (مارک و اندرو، 2005).
در تحقيق ديگري نشان داده شده است كه ابعاد مختلف حمايت اجتماعي، به ويژه حمايت احساسي، نقش محافظتي براي سلامت رواني دارند . حمايت احساسي و قابل لمس و مدت تماس اجتماعي، تأثير تعديل كننده اي روي فشارهاي رواني دارد (لویس و همکاران، 2009). حمايت احساسي نقش ميانگيري1 روي مسائل تنش زا در زندگي دارد و در نتيجه تأثير مثبتي روي بهداشت فيزيكي و روان شناختي دارد (ساراسون وهمکاران، 1997).
حمایت اجتماعی و سلامت روان
راتوس معتقد است که حمایت اجتماعی اثرات نامطلوب فشار روانی را از پنج طریق تعدیل و تضعیف می کند:
1- توجه عاطفی : شامل گوش دادن به مشکلات افراد و ابراز احساسات همدلی، مراقبت، فهم و قوت قلب دادن.
2- یاری رسانی: یعنی ارائه حمایت و یاری که به رفتار انطباقی می انجامد.
3- اطلاعات : ارائه راهنمای ی و توصیه جهت افزایش توانایی مقابله ای افراد.
4- ارزیابی : ارائه پسخوراند از سوی دیگران در زمینه کیفیت عملکرد منجر به تصحیح عملکرد.
5- جامعه پذیری : دریافت حمایت اجتماعی معمولا به واسطه جامعه پذیری بوجود می آید در نتیجه اثرات سود مندی به دنبال می آورد (راثوث، 1990). پژوهش ها به طور ثابت بر نقش تعدیل کننده حمایت اجتماعی بر استرس تاکید داشته اند (فلمینگ و همکاران، 1982).
میزان مرگ ومیر در مردانی که متاهل هستند به نحو معنی داری پایین تر از کسانی است که مجردند (هاوس و رابینز، 1982). لو معتقد است حمایت اجتماعی اثرات رویداده ای استرس زا را تعدیل می کند و به تجربه عواطف مثبت می انجامد . حمایت اجتماعی با شادکامی و سلامت روانی رابطه مثبت دارد (لو،1997).
دیلی و آندرز نشان دادند که حمایت اجتماعی موجب فائق آمدن بر مشکلات زندگی زناشویی می شود (دهلی و لندرز، 2005).
استروبی و همکاران اشاره کردند که حمایت اجتماعی به مثابه یک تعدیل کننده تجربه سوگ عمل می کند . افرادی که فقدان را تجربه می کنند وقتی از حمایت اجتماعی برخوردار باشند بهتر با آن کنار می آیند و بهبودی از تجربه سوگ با سهولت بهتری صورت می گیرد .همچنین حمایت اجتماعی در کاهش علایم افسردگی پس از سوگ تاثیر معنا داری می گذارد (استروب و همکاران، 2005). ادبیات پژوهشی در زمینه حمایت اجتماعی را می توان به دو دسته تقسیم کرد : اول مطالعاتی که متمرکز بر سیستم های حمایتی در محیط است. دوم، مطالعاتی که به سازه حمایت اجتماعی تصوری توجه دارند یعنی بنا به تصور شخصی، چه میزان از حمایت شخصی برخوردار است .در مجموع تحقیقات بر نقش حمایت اجتماعی واقعی و تصوری تاکید داشته اند (ساراسون و همکاران، 1985).
انواع حمایت اجتماعی
حمايت اجتماعي عاطفي : حمايت عاطفي به معني در دسترس داشتن فردي براي تكيه كردن و اعتماد داشتن به وي، به هنگام نياز ميباشد (درنتا و همکاران، 2006). حمايت اجتماعي عاطفي در بردارندةاحساس همدلي، مراقبت و توجه، و علاقه نسبت به يك شخص است . اين نوع از حمايت مي تواند شخص را به داشتن احساس راحتي و آسايش، اطمينان، تعلق داشتن، و مورد محبت قرار داشتن به هنگام فشار و تنش مجهز
نمايد (سارافینو، 1998).
حمايت اجتماعي ابزاري : حمايت ابزاري به كمك هاي مادي، عيني و واقعي دريافت شده توسط يك فرد از سوي ديگران اطلاق مي گردد. اين نوع حمايت به افراد كمك مي كند تا نيازهاي روزانة خود را تأمين نمايند و شامل عناصري از كمك هاي مادي و عيني نظير قرض دادن پول، كمك كردن در نظافت منزل، جا به جايي و حركت كردن، حمام رفتن، و رانندگي كردن است (درنتا و همکاران، 2006).
حمايت اجتماعي اطلاعاتي : به دست آوردن اطلاعات ضروري از طريق تعامل هاي اجتماعي با ديگران را حمايت اطلاعاتي تعريف كرده اند (ریاحی و همکاران، 1389). به عبارتي ديگر، حمايت اطلاعاتي شامل دادن توصيه ها، جهت گيري ها، پيشنهادات، يا بازخوردها به يك فرد راجع به چگونگي عملكردش مي باشد (سارافینو، 1998).
پیشینه تحقیق
پیشینه داخلی :
امینی و همکاران(1378) پژوهشی را با عنوان رابطه ی هوش هیجانی با خودکارآمدی و سلامت روان و مقایسه ی آنها در دانش آموزان ممتاز و عادی در سال 1378 انجام داده اند. نتایج نشان داده است که بین هوش هیجانی، خودکارآمدی و سلامت روانی دانش آموزان ممتاز و عادی تفاوت معناداری وجود دارد. به این معنی که میانگین هوش هیجانی، خودکارآمدی و سلامت روانی دانش آموزان ممتاز بالاتر از دانش آموزان عادی است. همچنین بین هوش هیجانی با باورهای خودکارآمدی رابطه ی مثبت و معناداری وجود دارد. یعنی دانش آموزانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند، دارای احساس خودکارآمدی بالاتری نیز می باشند. علاوه بر این نتایج نشان داده است که بین هوش هیجانی و سلامت روانی رابطه ی معناداری وجود دارد. همچنین نتایج نشان داده است که باورهای خودکارآمدی نیز با سلامت روانی رابطه دارد.
عمران نسب (1378) در پژوهش با عنوان بررسی ارتباط بین اعتقادات دینی و سلامت روان در دانشجویان سال آخر کارشناسی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران سال 1377موضوع را بررسی کرده است. نتایج نشان داده است که 23/12 درصد واحد های مورد پژوهش از اعتقادات دینی قوی برخوردار بودند و ارتباط معنی داری بین متغیرهای سن و میزان درآمد ماهیانه با اعتقادات دینی وجود داشته است. همچنین اکثریت واحد های مورد پژوهش(55/60درصد) دارای به طور کلی نتایج این مطالعه، نشان دهنده ارتباط معنی داری بین متغیرهای اعتقادات دینی وسلامت روانی بوده است.
بختیارپور(1380-1379) درباره وضیعت بهداشت روانی استان اصفهان پژوهش انجام داد که نتایج این تحقیق نشان داده است که 65/26 درصد بیماران در نواحی برخوردار،23% نیمه برخودار و محروم 36/24 درصد است و اگر چه 25/57 درصد مبتلایان زن و 25/42 درصد آنها مرد هستند اما نتایج آزمونهای آماری رابطه معنی داری را بین جنسیت و احتمال ابتلا به اختلال روانی نشان نداد. همچنین بیشترین درصد مبتلایان از نظر رشته تحصیلی دارای دیپلم رشته آموزش ابتدایی و رشته ادبیات هستند. اما نتایج ارتباط معنا داری بین مدرک و بیماری نشان نداد و رایج- ترین اختلال های روانی در بین معلمان اصفهان به تربیت شامل اختلالات اضطرابی خلقی( انواع افسردگی)، جسمانی شکل، سازگاری، جنسیتی واختلال خواب است.
نتایج پژوهش مهرابی زاده و همکاران (1380) نشان داده است که بین سلامت روانی والدین کم توان ذهنی و والدین کودکان عادی تفاوت معنا داری وجود دارد.
مشکی و همکاران(1381) پژوهشی با عنوان بررسي تاثير برنامه آموزشي با به كارگيري عزت نفس و باورهاي كنترل سلامت بر ارتقاي سلامت روان دانشجويان انجام داده است. نتایج نشان داده است که از آزمون تي مستقل مشخص كرد كه پيش از اجراي برنامه هيچ يك از متغيرها بين دو گروه اختلاف معناداري اما پس از مداخله با تغييراتي كه در اثر اجراي نداشتند. برنامه طراحي شده به وجود آمد، اختلا ف باورهاي دروني، شانس و افراد موثر، عزت نفس و به ويژه سلامت روان بين دو گروه آزمون و گواه معنادار شد. در تمامي موارد وضعيت متغيرها در گروه آزمون بهتر از گروه گواه بود. از سوي ديگر آزمون تي زوج تفاوت معناداري را در جهت ارتقا و بهبود شرايط بين متغيرها قبل و بعد از مداخله در گروه آزمون نشان داد. در حالي كه در گروه گواه، اختلاف ميانگين سلامت روان، باور شانس و عزت نفس به گونه اي معنادار شدند كه پس از مداخله ميانگين ها كاهش يافته و وضعيت و شرايط نمونه هاي گروه گواه به لحاظ متغيرهاي مذكور نامناسب و رو به نقصان بوده است. آزمون آماري نسبت شانس نشان داد كه احتمال ارتقاي سلامت روان در گروه آزمون پس اجراي برنامه با توجه به ميزان عددي ملاك اندازه گيري سطح سلامت روان و سيزده بار بيشتر است؛ به طوري كه پس از مداخله و بعد از زمان انتظار37 درصد نمونه هاي گروه گواه از سلامت آزمون و در مقابل، روان مطلوب برخوردار شدند. اين در حالي است كه پيش از 42 درصد نمونه هاي گروه آزمون و 58 درصد مداخله، دانشجويان گروه گواه از سلامت روان مطلوبي برخوردار بودند . اين وضعيت حاكي از اثربخشي برنامه مورد نظر پس از مداخله است.
جمالی(1381) در پژوهش با عنوان بررسی رابطه بین نگرش های مذهبی، احساس بخش بودن زندگی و سلامت روان در دانشجویان دانشگاهای تهران موضوع را بررسی کرده است. نتایج این تحقیق نشان داده است که نگرش مذهبی وسلامت وسلامت روان همبستگی معنی داری را نشان دادند. ضمن اینکه بر اساس آزمون تی مستقل بین جنسیت و نگرش حاضر نشان می دهد با افزایش میزان احساس معنا بخشی زندگی و نگرش مذهبی، سلامت روان نیز افزایش می یابد که این موضوع نشانگر میزان اهمیت معنا جویی و اعتقادات مذهبی در ایجاد و حفظ بهداشت روانی افراد جامعه می باشد.
معتمدی شارک و افروز(1382) پژوهشی با عنوان بررسی رابطه ی سبک های اسنادی و سلامت روان در دانش آموزان تیز هوش و عادی را با هدف مقایسه ی سبک های اسنادی و سلامت روان در دانش آموزان تیز هوش و عادی و همچنین بررسی روابط موجود میان این متغیر ها انجام داده اند. نتایج نشان داده است که مقایسه ی میانگین گروه ها نشان داد که دانش آموزان عادی نسبت به دانش آموزان تیز هوش در موقعیت ناخوشایند سبک اسنادی جزئی تری دارند و این تفاوت از نظر آماری معنادار است. نتایج نشان داده است که دو گروه عادی و تیزهوش در مؤلفه ی نارسا کنش وری اجتماعی تفاوت معناداری داشته اند. به بیانی دیگر دانش آموزان تیزهوش در این مؤلفه دارای نارسا کنش وری اجتماعی بیشتری نسبت به دانش آموزان عادی هستند.
جمع بندی ادبیات پژوهشی نمایانگر آن است که والدین کودکان کم توان ذهنی در مقایسه با والدین کودکان عادی از سلامت روانی پایین تری برخوردار هستند. مطالعات تجربي در 15 سال گذشته نشانگر اين نكته است كه عزت نفس يك عامل روانشناختي مهم اثرگذار بر سلامت و كيفيت زندگي به شمار مي رود. با افزايش عزت نفس، احساس توانمندي و ارزشمندي در فرد به وجود مي آيد و تغييرات مثبتي همچون پيشرفت تحصيلي، افزايش تلاش براي كسب موفقيت، داشتن اعتماد به نفس بالا، بلند همت بودن و تمايل به داشتن سلامت بهتر در فرد پديدار مي شود(مشکی و همکاران،1387).
حیدر نیا، و همکاران(1382) پژوهشی با عنوان سلامت روان و عزت نفس دانش آموزان پسر دوره ی راهنمایی در خانواده های عادی، تحت حضانت پدر و تحت حضانت مادر در سال 83-1382 انجام دادند. نتایج نشان داده است که عزت نفس و سلامت روان پسران خانواده های عادی بالاتر از پسران خانواده های طلاق است. بین عزت نفس پسران تحت حضانت پدر و پسران تحت حضانت مادر تفاوت معناداری مشاهده نشد ولی پسران تحت حضانت مادر سلامت روان کلی آنها بالاتر از پسران تحت حضانت پدر بود.
حق شناس، و همکاران(1382) پژوهشی با عنوان مقایسه ویژگی های شخصیتی و سلامت روان دانش آموزان دبیرستان های تیزهوشان و دبیرستان های عادی انجام داده اند.
نتایج نشان داده است که جنسیت دارای تاثیری مرزی بر نمرات شاخص های بهداشت روان دارد دوگروه نیز دارای نمرات متفاوتی در شاخص های بهداشت روان بودند تعامل جنسیت و نوع مدارس در نمرات شاخص سلامت روان معنی دار بود آزمون های تعقیبی را برای مقایسه بین گروهی نشان می دهد. همان طور که ملاحظه می شود تفاوت عمده در سه خرده مقیاس اضطراب و نیز علایم جسمانی معنی دار می باشد دختران تیزهوشان نسبت به دختران عادی میانگین نمرات پایین تری در سه خرده مقیاس اضطراب و افسردگی و علایم جسمانی به دست آورده اند به عبارت دیگر آنها از سلامت روانی بهتری نسبت به گروه عادی برخوردار می باشند. درتعامل جنسیت و گروه ها نیز تفاوت در شاخص های شکایات جسمی اضطراب و افسردگی مشاهده گردید نتایج نشان داده است که دانش آموزان مدارس تیزهوشان دارای نمرات کمتری در شاخص های اضطراب و افسردگی هستند. پسران مدارس عادی شکایات جسمی کمتر از پسران مدارس تیزهوشان دارند در حالی که دختران مدارس عادی شکایات جسمی بیشتر از دختران مدارس تیزهوشان نشان می دهند .پسران مدارس تیزهوشان به طور نسبی اضطراب و افسردگی بیشتری را از دختران این مدارس تجربه می کنند در حالی که دختران مدارس عادی اضطراب و افسردگی بیشتری نسبت به پسران این نوع مدارس دارند. البته بایستی همین جا متذکر شد که این حد از نمرات آزمون پرسشنامه سلامت عمومی نشان دهنده اختلال افسردگی یا اضطراب بیمارگونه در هر دو گروه نیست و فقط تفاوت آماری دو گروه مورد نظر می باشد.
حقیقی و همکاران (1384) با عنوان بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت رواني و عزت نفس دانش آموزان دختر سال اول مقطع متوسطه انجام دادند. نتایج این تحقیق نشان داده است که آموزش مهارتهاي زندگي با توجه به ميانگين تفاضل نمره هاي دانش آموزان گروه آزمايشي نسبت به ميانگين تفاضل نمره هاي دانش آموزان گروه گواه موجب افزايش عزت نفس گروه آزمايشي شده است.
زارع و همکاران (1384) پژوهشی با عنوان رابطه وضعيت تحصيلي با سلامت عمومي و عزت نفس در دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي شيراز انجام دادند. نتایج نشان داده است که نمره هاي حيطه هاي اضطراب، افسردگي، نشانه هاي جسماني، اختلال در كاركرد اجتماعي در دو جنس تقريباً يكسان بودند. معدل كل زنان و نمره نشانه هاي جسماني بيشتر از مردان بود كه بيانگر وضعيت سلامتي كمتر در زنان است. ميانگين نمرات سلامت عمومي و عزت نفس دانشجويان در دانشكده هاي مختلف(دانشكده پزشكي، دندان پزشكي، داروسازي، توان بخشي، پرستاري، مامايي، پيراپزشكي، مديريت و بهداشت) اختلاف معني داري را نشان نداد. معدل، سلامت عمومي و عزت نفس دانشجويان مشروط و غير مشروط اختلاف معني داري داشت در حالي كه تنها معدل و عزت نفس دانشجويان خوابگاهي و غير خوابگاهي اختلاف داشت. با اينكه عزت نفس و معدل دانشجويان متأهل و مجرد اختلاف نداشت، ولي سلامت عمومي آنها اختلاف معني داري داشت. سلا مت و عزت نفس دانشجويان علاقمند و غيرعلاقمند به رشته اختلاف معني داري داشت در حالي كه معدل آنها اختلاف نداشت. با انجام رگرسيون چندگانه گام به گام، معدل به عنوان متغير وابسته با متغيرهاي مختلف مثل حيطه هاي مختلف سلامت، عزت نفس، جنس، سواد پدر و مادر، رتبه تولد، شاغل بودن، مشروطي و خوابگاهي بررسي شد و نتايج نشان داد كه به جز مشروط بودن، جنس و خوابگاهي بودن، ساير متغيرها هيچ كدام نقش معني داري در تبيين تغييرات معدل نشان نمي دهند. همچنین نتايج نشان داد كه بين عزت نفس و سلامت عمومي همبستگي منفي متوسط معني دار59/0 - وجود داشت. همبستگي بين معدل دانشجويان و عزت نفس و بين معدل و سلامت عمومي معني دار نبود.
عناصر مهریار(1385) در پژوهش خود با عنوان رابطه ي بين سلامت روان و شادكامي دانشجويان دختر و پسر انجام داده پژوهش حاضر، توصيفي و از نوع همبستگي است. نتايج نشان داده كه نمره ي سلامت روان و مولفه هاي آن؛ يعني كاركرد جسماني عدم اضطراب، كاركرد اجتماعي و عدم افسردگي با شادكامي رابطه ي معنا دارد. همچنين، رابطه ي مثبت معني داري بين خرده مقياس عدم اضطراب و شادكامي مشاهده شد يعني رابطه ي مستقيمي بين عدم اضطراب و شادكامي وجود دارد. بدين معنا كه هر چه نمره ي اضطراب فرد كاهش يابد ميزان شادكامي نيز افزايش خواهد داشت. يعني رابطه ي معكوسي بين عدم افسردگي و شادكامي وجود دارد مقايسه ي ميزان شادكامي دانشجويان دختر و پسر نيز نشان دهنده ي تفاوت معنا داري بين ميزان شادكامي دانشجويان دختر نيست. تجزيه و تحليل داده ها نشان مي دهد كه رابطه ي معني داري بين سلامت روان و شادكامي وجود دارد. بنابراين هر چه فرد از سلامت روان بالاتري برخوردار باشد، ميزان شادكامي وي افزايش خواهد يافت و همين طور شادكامي فرد سلامت روان بالاتري را براي وي به ارمغان خواهد آورد.
نیسی و همکاران (1385) پژوهشی با عنوان مقایسه ی سلامت روانی، سازگاری فردی،اجتماعی و عملکرد تحصیل دانش آموزان پایه ی اول فاقد و واجد مادر در دبیرستان های اهواز با کنترل حمایت اجتماعی و هوش دانش آموزان در سال 1385 انجام داده اند. نتایج نشان داده است که میانگین سلامت روانی کلی و چهار خرده مقیاس آن در گروه واجد مادر بیشتر از گروه فاقد مادر است و این نتیجه برای پسران و دختران به طور جداگانه صادق است. همچنین میانگین عملکرد تحصیلی گروه فاقد مادر کمتر از گروه واجد مادر است و این نتیجه برای پسران و دختران نیز به طور جداگانه صادق است. میانگین سازگاری فردی، اجتماعی در دو گروه فاقد و واجد مادر تفاوت چندانی باهم ندارند. نتایج نشان داده است که بین گروهای فاقد و واجد مادر(پسران و دختران) حداقل از لحاظ یکی از متغیرهای سلامت روانی، سازگاری فردی، اجتماعی، عملکرد تحصیلی تفاوت معنادار وجود دارد.
خسروی کبیر و همکاران(1386) در پژوهشی با نام مقایسه ی هوش هیجانی و سلامت روان در معتادان به مواد مخدر و افراد عادی که در سال 1386 با هدف مقایسه ی هوش هیجانی و سلامت روان در معتادان و افراد عادی انجام داده اند. نتایج نشان داده است که در بررسی فرضیه ی اول پژوهش مبنی بر کمتر بودن هوش هیجانی معتادان به مواد مخدر بین میانگین نمرات هوش هیجانی آزمودنی های دو گروه تفاوت خطی وجود دارد. در نتیجه پایین تر بودن میانگین نمره ی هوش هیجانی معتادان به نسبت افراد عادی نشان می دهد که معتادان دارای سطوح پایین تری از هوش هیجانی هستند. در بررسی فرضیه ی دوم تحقیق مبنی بر پایین تر بودن سلامت روانی معتادان نسبت به افراد عادی، میانگین نمره ی سلامت روان آزمودنی های دو گروه ارزیابی شد. تفاوت معناداری بین سلامت روانی معتادان وافراد عادی نشان داد که نشانگر وجود نشانه های بیشتر اختلالات روانی در معتادان است. در وارسی فرضیه ی سوم مبنی بر رابطه ی هوش هیجانی و سلامت روان معتادان، نشان داده که بین این دو متغیر همبستگی 445/0- وجود دارد. بین هوش هیجانی و سلامت روان آزمودنی صرف نظر از معتاد یا عادی رابطه ی معناداری وجود دارد که حاکی از آن است که برخورداری ازمؤلفه های هوش هیجانی در مدیریت استرس و شناخت موقعیت های بیرونی و نیز حالت های درونی نقش تعیین کننده ای دارد و با پشتوانه ی آن مواجهه با مشکلات، توأم با موقعیت های فردی خواهد بود. اما این مقابله در افراد دارای هوش هیجانی پایین تر با کاستی ها و شکست همراه است و در نتیجه سلامت روان آنها نیز متأثر خواهد شد.
یونسی و همکاران (1387) پژوهشی با عنوان مقایسه ی سلامت روان، عزت نفس و مسئولیت پذیری در دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی خانواده های طلاق و عادی شهرستان فیروز آباد سال تحصیلی 88-1387 انجام دادند. نتایج نشان داده است که دختران خانواده های طلاق و عادی با توجه به اینکه از لحاظ تحصیلات مادر و سطح درآمد خانواده ها همسان سازی شده اند؛ اما باز هم از نظر روحی و روانی و شخصیتی با هم متفاوتند. به گونه ای که دختران طلاق از نظر سلامت روان، مسئولیت پذیری و عزت نفس نسبت به همسالان خود در خانواده های عادی در سطحی پایین تر قرار دارند و این امر ناشی از جدایی والدین است که براستی بر روح و روان و شخصیت آنان تأثیر گذار است.
شیربیم، شفیع آبادی، عبدالله و همکاران (1387) پژوهشی را با عنوان اثربخشي آموزش مهارت هاي مديريت استرس بر افزايش سلامت روان دانشجويان انجام داده اند. نتایج این تحقیق نشان داده است که براي بررسي تاثير آموزش مهارت هاي مديريت استرس در سلامت روان دانشجويان، ميانگين نمرات گروه آزمايش و گواه ين گروه آزمايش و گروه گواه از لحاظ نمره ي سلامت تفاوت معني داري وجود دارد به عبارت ديگر، آموزش مهارت هاي مديريت استرس، موجب افزايش سلامت گروه آزمايش شده است. براي بررسي تاثير آموزش مهارت هاي مديريت استرس در مولفه هاي سلامت روان) نشانگان جسماني، اضطراب اختلال در عملكرد و افسردگي) نمرات گروه آزمايش و گواه سطوح معني داري همه آزمونها، بيانگر آن است كه بين دانشجويان گروه هاي آزمايش و گواه، حداقل از لحاظ يكي از متغيرهاي وابسته (مولفه هاي سلامت) تفاوت معناداري وجود دارد. دانشجويان گروه آزمايش و گروه گواه از لحاظ مولفه هاي سلامت( نشانگان جسماني، اضطراب، اختلال در عملكرد و افسردگي) تفاوت معناداري نشان مي دهند. به عبارت ديگر، آموزش مهارت هاي مديريت استرس، موجب كاهش مولفه هاي اختلال در سلامت روان گروه آزمايش شده است
حبیبی و همکاران (1388) تحقیقی را با عنوان مقايسة سلامت رواني در دبيران تربيت بدني و غيرتربيت بدني بر اساس ويژگي هاي جمعيت شناختي انجام داده اند. نتایج اثر اصلی شغل دوم، رده شغلی، جنس و ا ثر تعاملی دوطرفه شغل دوم و رده شغلی و اثر تعاملی دوطرفه شغل دوم و جنس روی متغیرهای وابسته بهزیستی و درماندگی روانشناختی با 95 درصد اطمینان معنی دار بوده است. بررسي تاثيرات بين آزمودني ها بر اساس هر يك از متغيرهاي مستقل جنس، ردة شغلي و شغل دوم را روي هر يك از متغيرهاي وابستة بهزيستي و درماندگي روانشناختي نشان مي دهد. اثر اصلي شغلي دوم روي درماندگي روانشناختي در بين دبيران داراي شغل دوم و دبيران فاقد شغل دوم تفاوت معني داري به لحاظ آماري نشان نداد اما تاثيرات اصلي شغل دوم روي بهزيستي روانشناختي در بين دبيران داراي شغل دوم و دبيران فاقد شغل دوم به لحاظ آماري تفاوت معني داري نشان داد اثر اصلي متغير ردة شغلي بر درماندگي روانشناختي در بين دبيران تربيت بدني و دبيران غيرتربيت بدني به لحاظ آماري تفاوت معني داري نشان نداد اما اثر اصلي متغير ردة شغلي بر بهزيستي روانشناختي در بين دبيران تربيت بدني و دبيران غيرتربيت بدني به لحاظ آماري تفاوت معني داري نشان داد اصلي متغير جنس بر درماندگي روانشناختي در بين دبيران مرد و دبيران زن تفاوت معني داري به لحاظ آماري نشان داد، همچنين اثر اصلي متغير جنس بر بهزيستي روانشناختي در بين دبيران مرد و دبيران زن تفاوت معني داري به لحاظ آماري نشان داداثر تعاملي دو طرفة ردة شغلي و شغل دوم در بين دبيران بر متغير درماندگي روانشناختي به لحاظ آماري معني دار بود اما اثر تعاملي دو طرفة ردة شغلي دوم در بين دبيران روي متغير بهزيستي روانشناختي به لحاظ آماري معني دار نبود اثر تعاملي دو طرفة جنس و شغل دوم در بين دبيران روي متغير درماندگي روانشناختي به لحاظ آماري معني دار بود اما اثر تعاملي جنس و شغل دوم در بين دبيران روي متغير بهزيستي روانشناختي به لحاظ آماري معني دار نبود. آزمون تعقيبي شفه براي بررسي اثر تعاملي متغيرهاي جنس با شغل دوم و ردة شغلي با شغل دوم نشان می دهد که در زمينة درماندگي روانشناختي، دبيران تربيت بدني داراي شغل دوم تفاوت معني داري با دبيران تربيت بدني بدون شغل دوم داشتند دبيران تربيت بدني داراي شغل دوم تفاوت معني داري با دبيران غير تربيت بدني بدون شغل دوم داشتند. در زمينة درماندگي روانشناختي، مردان داراي شغل دوم تفاوت معني داري با زنان بدون شغل دوم داشتند مردان داراي شغل دوم تفاوت معني داري با مردان بدون شغل دوم نشان دادند. مي توان گفت كه اثر اصلي وضعيت تاهل و وضعيت استخدامي و اثر تعاملي دو طرفة وضعيت تاهل با وضعيت استخدامي براي متغيرهاي وابستة بهزيستي و درماندگي روانشناختي با 95 درصد اطمينان معني دار است. مي توان گفت كه اثر اصلي وضعيت تاهل بر درماندگي روانشناختي در بين دبيران متاهل و دبيران مجرد تفاوت معني داري به لحاظ آماري نشان نداد اما اثر اصلي وضعيت تاهل بر بهزيستي روانشناختي در بين دبيران متاهل و دبيران مجرد به لحاظ آماري معني داري بود اثر اصلي متغير وضعيت استخدامي بر درماندگي روانشناختي در بين دبيران رسمي، پيماني و حق التدريس به لحاظ آماري معني داري نبود اما اثر اصلي متغير وضعيت استخدامي بر بهزيستي روانشناختي در بين دبيران رسمي و پيماني به لحاظ آماري معني دار بود اثر تعاملي دو طرفة وضعيت تاهل و وضعيت استخدامي در بين دبيران روي متغير درماندگي روانشناختي به لحاظ آماري معني دار نبود اثر تعاملي دو طرفة وضعيت تاهل و وضعيت استخدامي در بين دبيران روي متغير بهزيستي روانشناختي به لحاظ آماري معني دار نبود. مي توان گفت كه ميانگين بهزيستي و روانشناختي دبيران رسمي، پيماني و حق التدریسی ها بين دبيران رسمي با حق التدريس به لحاظ آماري تفاوت معني داري مشاهده شد. مي توان گفت كه اثر اصلي شغل همسر بر متغيرهاي بهزيستي و درماندگي روانشناختي معني دار است. اثر اصلي شغل همسر بر درماندگي در بين دبيران داراي همسر شاغل و دبيران داراي همسر خانه دار به لحاظ آماري معني دار بود اما اثر اصلي متغير شغل همسر بر بهزيستي در بين دبيران داراي همسر شاغل و دبيران داراي همسر خانه دار معني دار بود.
پیشینه خارجی
در تعداد محدودی از پژوهش ها رابطه بین بهزیستی روانشناختی و سلامت عمومی بررسی شده است. جورج لاندرمن(1984) رابطه بین بهزیستی و سلامت عمومی را مثبت و قابل توجه گزارش داده اند.
وادینگتون، بوش(1992) در مطالعه تحت عنوان تاثیر معلولیت کودک روی عملکرد وسلامت روانی مادر 12 جفت مادر را مورد بررسی قرار دادند. سن کودکان ونوجوانان10 تا 19 ساله و جوانان 13 تا 26 ساله با شرایط معلولیت شدید بود و مادران آنها دارای سن 36 تا 68 سال بود مصاحبه ای نیمه برنامه ریزی شده با مادران در ارتباط با عملکرد روانشناختی مادر و به وطور مستقیم بر نقش عملکرد مادر تاثیر می گذارند.
آریندل و همکاران (1999) در بررسی رابطه بین بهزیستی روانشناختی، سلامت عمومی به این نتیجه رسیدند که با افزایش بهزیستی روانشناختی و سلامت عمومی نیز تحت تاثیر قرار گرفته و افزایش می یابد. شات و ریف در مطالعه رابطه بهزیستی روانشناختی و شخصیت به این نتیجه رسیدند که بین ابعاد بهزیستی روانشناختی و روان رنجوری رابطه منفی و معناداری وجود دارد.
منابع و مآخذ :
- آزاد حسین،(1378) سلامت روان ازدیدگاه الیس، فصلنامه اصول بهداشت روانی، شماره چهارم.
-بازرگان عباس،سرمد زهره،حجازی الهه،(1387)،روشهای تحقیق در علوم رفتاری،تهران،انتشارات آگاه.
- پورافکاری نصرالله،(1376)،فرهنگ جامع روانشناسی-روانپژشکی وزمینه وابسته،چاپ دوم،تهران،نشر نی.
- تقوی سید محمدرضا، (1380)، بررسی روایی و اعتیار پرسشنامه سلامت روانی، تهران.
- رحیمی نژادعباس،پاک نژادمحسن،(1383)،ارتباط بین سازگاری خانواده باسلامت روانی وسطح ارضاء نیازهای روانشناختی فرزندان ونوجوانان،خلاصه مقالات کنگره آسیب شناسی خانواده در ایران،تهران،دانشگاه شهیدبهشتی.
- راس،آ،آلن،(1377)،روانشناسی شخصیت نظریه ها وعمل،ترجمه جمالفرسیاوش،تهران،انتشارات بعثت.
- سنچولی حمیده،(1388)،رابطه تجربه ی معنوی با سلامت روانی در والدین دارای فرزندان استثنایی و والدین فرزندان عادی،پایان نامه کارشناسی ارشد .
- شاملو، سعید،(1382)، بهداشت روانی تهران، رشد.
- شاملو، سعید،(1368)،مکتبهاونظریه ها در روانشناسی شخصیت،چاپ اول،تهران،انتشارات رشد .
- عمران نسب عمران،(1387)،برسی ارتباط بین اعتقات دینی وسلامت روان در دانشجویان سال آخرکارشناسی علوم پزشکی وخدمات درمانی ایران،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه علوم پزشکی زاهدان.
- عباسپورعلی،(1385)،رابطه بین کمالگرایی و عزت نفس باسلامت روانشناختی در دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهران،پایان نامه کارشناسی ارشد .
- فیضی ژاله،(1386)،رابطه سلامت عمومی،کمالگرایی وعزت نفس در پزشکان عمومی،پایان نامه کارشناسی ارشد .
- کرد تمینی بهمن،(1384)،نقش ازدواج مجدد در سلامت روانی همسران و فرزندان شاهد استان سیستان و بلوچستان،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه تهران.
- لطافتی بریس، امین (1388) نظريه پردازان سلامت روان،76 فصلنامه تازه هاي رواندرماني، سال شانزدهم، شماره 55 و. 56
- مهرابی زاده هنرمند، نجاریان بهمن، مسعودی میترا، مقایسه سلامت روانی والدین کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر 12-7 ساله با سلامت روانی والدین کودکان عادی، پژوهش درحیطه کودکان استثنایی 1380 شماره 2ص187 .
- میلانی فر بهروز،(1382)،بهداشت روانی،چاپ هشتم،تهران، نشر قومس.
- نریمانی محمد، آقامحمدیان حمیدرضا، رجبی سوران، مقایسه سلامت روانی مادران کودکان استثنایی با سلامت روانی کودکان عادی فصلنامه اصول بهداشت روانی، 1386 شماره 33 و34 ، ص15-24 .
- نجات حمید،(1378)،مفهوم سلامت روان در مکاتب روانشناسی،فصلنامه بهداشت روانی،شماره 3 .
- Adler. A. (1926). The Neurotic Constitution. New york Dood mead
- Burden.R.L(1980) measuring the effects of sters on the mother of handicapped imfamts: mast depression always follow?
- Beckman, P.J(1991). Comparison of mothers and fathers perceptions of the effect of young children with and without
- Cmic, k.,friedrich,w., Greenberg,m(1983).Adaptation of families with mentally retarded children: A model of stress, coping and family ecology.American journal of mental deficiency, 88, 125-231
- Corsini. R.(1973). Current Psychotheraphes. Peacock Pubilshers. Inc Itasaca. Lllonnis
- Corson. V.(1999)Bermer.A.Elizabeth.N.Mental Health Nursing. Sau Nders Compaany
-Edwards, A.J(1977),Education psychology, landon.15-66
- Ellis. A. doubson. (1988) How to live with and without anger New york: Reasers Digestpress
- Leinonen. J. a,solataus, t . S, Punamaki. R.I, (2003)jurnal of child psychiatry,44(2),227-41
- Ryff. C. D. Keyes. C. l. m Shomtkin .D. (2002). Optimal well-being :Empirical Encounter of two traditional. Journal of Personality and social psychology. 62 (6). 1007-1022
- Skinner. B. F. (1973). Beyond Freedom and Dignity palific Grov. Califormia u.s.a