پیشینه و مبانی نظری سرطان (docx) 25 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 25 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری پایان نامه روانشناسی درباره سرطان
بیماری سرطان
سرطان واژه ای است که برای طیف وسیعی از بیماری ها که همراه با تکثیر غیر قابل کنترل سلولی و تهاجم به اعضای دیگر بدن است، به کار برده می شود. سلول های سرطانی می توانند از طریق خون یا سیستم لنفاوی به بخش های دیگر بدن انتقال یابند. بیش از دویست نوع سرطان وجود دارد که اغلب براساس عضو یا نوع سلولی که درگیر می شود نام گذاری می شوند(یعقوبی جویباری، فراستی نسب، و آزاده، 1392).
در واقع سرطان نوعی از بیماری است که با رشد کنترل نشده سلولی و تهاجم به بافت های موضعی و متاستاز سیستماتیک مشخص می شود (هالت، 2000). علیرغم پیشرفت های قابل توجه علم پزشکی، سرطان همچنان به عنوان یکی از مهم ترین بیماری های قرن حاضر و دومین علت مرگ و میر بعد از بیماری های قلب و عروق مطرح است. در حال حاضر بیش از 7 میلیون نفر در جهان در اثر ابتلا به سرطان جان خود را از دست می دهند و پیش بینی می شود که تعداد مبتلایان تا سال 2020 سالانه از 10 میلیون به 15 میلیون نفر برسد(حسن پور دهکردی، 1386).
تاکنون بیش از دویست نوع سرطان شناخته شده است که به طور کلی در چهار گروه قرار می گیرند(یعقوبی جویباری و همکاران، 1392):
کارسینوم: حدود 85 تا 90% سرطان ها را شامل می شود که شامل تومورها ی سفتی است که از لایه خارجی یک بافت منشا می گیرند. مثال هایی از کارسینوم شامل کارسینوم پستان، ریه، حالب، روده، مریف معده و کلیه می باشد.
لنفوم ها یا سرطان های سیستم لنفاوی: شامل سرطان هایی است که علت تولید سلول غیر عادی در آنها، عملکرد غیر طبیعی غدد لنفاوی یا طحال می باشد. لنفوم می تواند سبب ایجاد تومورهایی سفت در نقاط مختلف بدن گردد.
لوسمی: تومورهایی هستند که مغز استخوان را که در سیستم گردش خون نقش مهمی دارد درگیر می کنند و سبب ایجاد سلول های غیر طبیعی در خون مثل گلبول های سفید غیر طبیعی می گردند.
سارکوم ها: تومورهایی سفتی هستند که از بافت همبندی (بافت هایی که باعث پیوند اعضای بدن به هم می شوند) عضلات، استخوان ها، اعصاب و سایر اعضا منشا می گیرد(یعقوبی جویباری و همکاران، 1392).
سرطان هوچکین و نان هوچکین
در سال 1832 میلادی توماس هوچکین (یک پزشک انگلیسی) برای اولین بار این نوع بیماری را شرح داد. دکتر هوچکین برای اولین بار سیر بالینی لنفوم هوچکین و غیر هوچکین را به روشنی نشان داد. لنفوم هوچکین در سالهای 1970 سبب مرگ تقریبا تمام مبتلایان می شد (ماهوری، 1386).
بیماری هوچکین از گروه سرطان هایی است که لنفوم نامیده می شوند. لنفوم یک واژه عمومی است که به سرطان هایی اطلاق می شود که در سیستم لنفاوی به وجود می آیند. سیستم لنفاوی بخشی از سیستم ایمنی بدن است. این سیستم به بدن کمک می کند تا با بیماری ها و عفونت ها مقابله کند. سیستم لنفاوی شامل شبکه ای از عروق باریک لنفاوی است که مانند عروق خونی در تمام بافت های بدن منشعب می شوند. عروق لنفاوی درون خود، لنف راحمل می کنند که یک مایع آبکی بی رنگ است که حاوی سلول های مقابله کننده با عفونت، به نام لنفوسیت می باشد. در طول این شبکه عروقی، اندام های کوچکی به نام غده لنفاوی وجود دارد. خوشه هایی از غدد لنفاوی در زیر بغل، کشاله ران، گردن، قفسه سینه و شکم یافت می شوند. بخش های دیگر سیستم لنفاوی طحال، تیموس، لوزه ها و مغز استخوان می باشند. بافت های لنفاوی همچنین در سایر قسمت های بدن نظیر معده، روده ها و پوست یافت می شوند(ماهوری، 1386؛ غیاثوندیان، 1391).
لنفوم های بدخیم گروهی از نئوپلاسم های ناشی از موتاسیون سوماتیک در لنفوسیت های پیش ساز بوده که سیستم لنفورتیکولر را درگیر می کنند. این بدخیمی ها دومین نئوپلاسم شایع سر و گردن پس از کارسینوم سلول سنگفرشی بوده و به دو گروه هوچکین و غیر هوچکین تقسیم می شود(شاه ، پن وار، چتورن ویدی، و کانی، 2011).
در بیماری هوچکین، سلول های سیستم لنفاوی غیر طبیعی می شوند. آن ها با سرعت زیاد تقسیم می شوند و بدون هیچ نظم و کنترلی رشد می کنند از آن جا که بافت های لنفاوی در بیشتر قسمت های بدن حضور دارند بیماری هوچکین تقریبا از هر جایی می تواند شروع شود. بیماری هوچکین ممکن است در یک غده لنفاوی، منفرد یا گروهی از غدد لنفاوی یا برخی اوقات در سایر قسمت های سیستم لنفاوی مثل مغز استخوان یا طحال رخ دهد. این نوع سرطان تمایل دارد که به طریقی نسبتا منظم از یک گروه غدد لنفاوی به گروه دیگر انتشار یابد به عنوان مثال، بیماری هوچکینی که از غدد لنفاوی گردن شروع می شود. نخست به غدد فوق ترقوه ای و سپس به غدد زیر بغل و داخل قفسه سینه گسترش می یابد و نهایتا می تواند به هر جای بدن گسترش یابد. لنفوم نان هوچکین هم ممکن است علاوه بر مغز استخوان ، طحال یا کبد و یا هر اندام دیگر رخ دهد(ماهوری، 1386؛ غیاثوندیان، 1391).
علت این بیماری مشخص نیست. ممکن است عواملی از محیط، خصوصیات ژنتیک فرد و همچنین عوامل عفونی در ایجاد بیماری دارای نقش باشند. لنفوم هوچکین ممکن است در هر سنی بروز نماید. اما اکثر موارد در سالهای اول بلوغ (15 تا 40 سالگی) یا در میانسالگی (پس از سن 55 سال) دیده می شود. تشخیص این بیماری با برداشت قطعه ای از غده غیر طبیعی و بررسی ساختمان سلولهای تشکیل دهنده آن با استفاده از میکروسکوپ انجام می شود. درمان این بیماری با شیمی درمانی ترکیبی از چند دارو، اشعه درمانی یا ترکیب آنها انجام شده، تقریبا در 90% موارد سبب شفای کامل بیمار می شود(ماهوری، 1386).
لنفوم غیرهوچکین
این بیماری مجموعه ای از حدود 35 بیماری مختلف را تشکیل می دهد که همگی حاصل بدخیم شدن لنفوسیتهای طبیعی هستند. لنفومهای غیرهوچکین بر اساس اینکه از لنفوسیتهای B یا T منشاء گرفته باشند، به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند. در این گروهها، از بیماریهای به شدت تهاجمی و به سرعت کشنده تا بیماریهای دارای سیر کند چندین ساله دیده می شود. سیر طبیعی لنفوم غیر هوچکین از لنفوم هوچکین کمتر قابل پیش بینی است و این بیماری می تواند با سهولت بیشتری به نواحی خارج از غدد لنفی تهاجم یابد(ماهوری، 1386).
علائم اولیه لنفومهای غیر هوچکین مشابه لنفوم هوچکین با بزرگی غدد لنفاوی در نقاط مختلف بدن یا درگیری بعضی از اندامهای غیر از سیستم لنفاوی (درگیری مغز، پستان، بیضه،...) است. با پیشرفت بیماری، ارگانهای متفاوتی ممکن است درگیری پیدا کنند. تشخیص این بیماری نیز با بررسی میکروسکوپی قطعات بافت غیر طبیعی صورت می گیرد. درمان این طیف بیماریها نیز با ترکیبی از شیمی درمانی، اشعه درمانی یا هر دوی آنها صورت می گیرد. باید دانست که عاقبت لنفومهای غیر هوچکین به خوبی لنفوم هوچکین نیست اگرچه که هریک از انواع این بیماری دارای پاسخ به درمان و سیر متفاوتی از سایرین است(ماهوری، 1386).
علائم بیماری هوچکین و نان هوچکین
برخی از علائم بیماری هوچکین و نان هوچکین به قرار زیر می باشد(غیاثوندیان، 1391):
بزرگ شدن غیر دردناک غده های لنفاوی گردن، زیربغل یا کشاله ران .
تب راجعه غیر قابل توجیه .
تعریق شبانه .
کاهش وزن غیر قابل توجیه .
خارش پوست .
ضایعات پوستی در بیماران مبتلا به نان هوچکین؛
دردهای غیر طبیعی پشت یا شکم؛
بزرگ شده طحال یا کبد در اکثریت موارد تشخیص دقیق منوط به تکه برداری غدد لنفاوی بزرگ شده.
سبب شناسی سرطان
طبقه بندی عناصر و عوامل مداخله کننده در کارسینوژنزیس شامل ویروس ها و باکتری ها، و عوامل فیزیکی، شیمیایی، ژنتیکی یا مشخصات فامیلی، رژیم غذایی و عوامل هورمونی است(غیاثوندیان، 1391).
مشکل است که ویروس ها به عنوان علت سرطان در انسان ارزیابی شوند چون جدا کردن آنها کاری دشوار است. به هر حال وقتی نوع مشخصی از سرطان در گروههای خاصی ظاهر می شود علل عفونی، در نظر گرفته شده یا مورد شک هستند. باکتری ها به عنوان علت سرطان بیش از سال ها است که ارزیابی شده اند اما شواهد اندکی ارتباطی باکتری با سرطان را حمایت می کند. عوامل فیزیکی همراه با کارسینوژنزیس شامل مواجهه با نور خورشید یا تشعشع، تحریک یا التهاب مزمن، و مصرف تنباکو است. تصور می شود که در حدود 75% از همه سرطان ها به محیط مرتبط هستند. خطرناک ترین مواد یمیایی اثرات سمی خود را از طریق تغییر ساختمان DNA در نواحی از بدن که از مواجهه با مواد شیمیایی دورتر بوده اند، ایجاد می کنند. کبد، ریه ها و کلیه ها از جمله ارگان هایی هستند که احتمالا به دلیل نقش خود در سمیت زدایی ماد شیمیایی بیشتر متاثر می شوند(غیاثوندیان، 1391).
تقریبا نشان داده شده است که در همه انواع سرطان استعداد خانوادگی وجود دارد. این مطلب ممکن است مربوط به ژنتیک، محیط های مشترک، عوامل فرهنگی، شیوه زندگی یا تنها شانس باشد. عوامل مربوط به رژیم غذایی نیز به سرطان های با عامل محیطی مرتبط می شوند. مواد غذایی پیشگیرانه (محافظتی)، سرطان زا یا کمک کننده به عامل سرطان زا باشند. یکی دیگر از عواملی که در بروز سرطان نقش دارند عوامل هورمونی می باشند. رشد تومور با اختلال در تعادل هورمونی، هم به شکل تولید هورمون توسط خود بدن (آندوژن) و هم به شکل مصرف هورمون های اگزوژن افزایش می یابد(غیاثوندیان، 1391).
استرس و سیستم ایمنی
در حوزه روان شناسی تندرستی رشتهای به نام ایمنی شناسی روانی-عصبی وجود دارد که ارتباط بین استرس، عملکرد سیستم عصبی، و سیستم ایمنی را بررسی میکند. پژوهشگران در حوزههای پزشکی و روان شناسی، اختلالهایی را بررسی میکنند که تحت تأثیر پاسخهای مرتبط با استرس میدانند که در سیستم عصبی مرکزی آغاز میشوند. و همچنین تحقیقات روشن کرده است که تجربیات استرس، عاطفه منفی، افسردگی، فقدان حمایت اجتماعی، و سرکوبی و انکار میتواند بر وضعیت عملکرد ایمنی تأثیر بگذارند (هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392).
به طوری که در شکل 2-1 نشان داده شده است، رویداد استرس زا میتواند یک رشته واکنشهایی را در بدن آغاز کند که مقاومت آن را در برابر بیماری کاهش دهد. این واکنشها همچنین میتوانند نشانههای اختلال جسمانی مرتبط با استرس را تشدید کنند. یک توجیه برای این روابط این است که استرس هورمونهایی را که توسط هیپوتالاموس تنظیم میشوند، تحریک میکند و این هورمونها فعالیت سیستم ایمنی را کاهش میدهند. وقتی محافظت کاهش مییابد، بدن در برابر عفونت، مواد آلرژی زا، و مهاجمان جدیتر، نظیر مواد سرطان زا کمتر مقاوم میشود. واکنشهای سیستم عصبی، همچنین از طریق پایانههای عصب در قسمتهایی از بدن که درگیر سیستم ایمنی هستند، مانند گرههای لنفاوی، تیموس، و طحال، عملکرد سیستم ایمنی را تغییر میدهند. این فرایندها، تعداد زیادی از اختلالهای جسمانی، از جمله سرطان را توجیه میکند (هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی،1392).
شکل 2-1. رابطه بین استرس، عملکرد سیستم ایمنی، و بیماری
628650325755استرس00استرس
251396429146500
1535430163195هورمونهای مربوط به هیپوتالاموس گیرندههای عصبی00هورمونهای مربوط به هیپوتالاموس گیرندههای عصبی
258825919812000
1439545102235کاهش عملکرد سیستم ایمنی00کاهش عملکرد سیستم ایمنی
258825914732000
1439545125095افزایش آسیب پذیری در برابر بیماری00افزایش آسیب پذیری در برابر بیماری
سرطان و عوامل روانی
فشار روانی و شخصیت به عنوان دو عامل روان شناختی که ممکن است در بوجود آوردن سرطان سهم داشته باشند. مطالعات حیوانی نشان داده است که فشار روانی غیرقابل کنترل با رشد سرطان مربوط است. فرضیه در حال ظهور این است: افرادی که احساسات قوی را نکارمی کنند بیشتر مستعد بروز سرطان هستند تا افرادی که می توانند به طور مناسبی هیجانات خود را بروز دهند. در یک مطالعه روان شناختی بر روی بیماران سرطانی اکثرا دارای غدد بزرگ غیر قابل علاجی بودند تنها حدود 30 درصد آنها هیچگونه ناامیدی، یا دلسردی راجع به آینده احساس نمی کردند (ساراسون و ساراسون، 1987؛ ترجمه، نجاریان، اصغری مقدم و دهقانی، 1387).
مطالعه ای توسط گریر و موریس (1975) نشان می دهد طریقی که افراد با هیجان قوی مثل خشم روبرو می شوند بویژه مهم است. این مطالعه رابطه بین شخصیت و سرطان پستان در زنان را مد نظر قرار داده بود. روز قبل از انجام معاینه جراحی برای تعیین اینکه آیا غده های سرطانی آنها بدخیم بودند یا نه، زنان مورد مصاحبه قرار گرفتند و آزمونهای روانشناختی از آنها گرفته د. زنانی که بعدا معلوم شد غده سرطانی آنها بدخیم است یا خشم خود را بسیار مستقیم ابراز می کردند یا کاملا آنرا محبوس می ساختند. محققانی که مصاحبه های روان شناختی را انجام دادند و آزمونها را اجرا کردند، اطلاعی از خوش خیم بودن یا نبودن غده سرطانی آزمودنیها نداشتند. هم آنها و هم آزمودنیها از نتیجه نمونه برداری بی اطلاع بودند. هر چند تفاوت هایی معنی داری از لحاظ ابراز خشم بین زنان دارای غده سرطانی بد خیم و خوش خیم وجود داشتف هیچ تفاوت معنی داری در دیگر متغیر ها مثل هوش و افسردگی بین آنها وجود نداشت(ساراسون و ساراسون، 1987؛ ترجمه، نجاریان و همکاران، 1387).
براساس نتایج تحقیقات شواهد هم گرایی مبنی بر وجود مجموعه ای از عوامل در برخی از افراد، برای ظهور بالقوه بیماری سرطان یا پیشروری سریع تر در مراحل این بیماری وجود دارد. این عوامل عبارتند از الف) ویژگی های شخصیتی یا سبک های مقابله ای خاص که تحت عنوان سر واژه بیماری سرطان، با تیپ شخصیت C مورد بحث قرار می گیرند. ب) دشواری در بیان عواطف و احساسات؛ ج) نگرش یا تمایل به درماندگی و نا امیدی (تموشوک، 1987). شخصیت های سرطانی، تمایل به افسردگی دارند و بازخورد ناامیدانه ای دارند و مکانیزم دفاعی انکار استفاده می کنند (جعفری و همکاران، 1388). و به جای ابراز نیاز ها و احساسات خود به سرکوب آنها دست می زنند (گارسن، 2007).
متخصصان بالینی با کمک گرفتن از پژوهشی که تیپ شخصیت C را به مستعد بودن برای سرطان ربط می دهد، درمان هایی را برای سرطان ابداع کرده اند که روش های رفتاری را شامل می شوند. برخی از متخصصان بالینی توصیه کرده اند که به بیماران سرطانی آموزش داده شود به جای اینکه احساسات خشم خود را منکوب کنند، آنها را تخلیه نمایند، و همین طور برای کمک به آرمیدگی، فنون مراقبه را اجرا کنند. علاوه بر این، به بیماران سرطانی یاد داده می شود برای فعال ساختن سیستم ایمنی شان جهت مبارزه با سلول های سرطانی، از تصویر سازی های ذهنی استفاده کنند (هالجین و ویتبورن، 1948، ترجمه سید محمدی، 1392).
مولفه شناختی سرطان
مدت ها تصور می شد که استرس علت کاهش پاسخ ایمنی است، ولی اکنون دلایل کافی برای تغییر این نگرش وجود دارد. امروزه فرض بر این است که کاهش پاسخ ایمنی ناشی از شناخت های منفی است. سلیگمن (1990) ضمن مطالعه درباره اسردگی خاطر نشان ساخت که تخلیه کتکولامین ها به واکنش آندروفین می انجامد که آن نیز پاسخ ایمنی را متوقف می کند. در حالی که استرس موجب تخلیه کتکولامین ها می شود، ذکر این نکته مهم است که دستگاه ایمنی اغلب در غیاب استرس متوقف می شود. اگر شناخت های منفی علت ضعف در سیستم ایمنی است، این امر باید بتواند توضیح دهد که چرا پژوهشگران قادر نبودند ضعف در سلامتی، مانند فشار خون بالا را براساس استرس زاها، پیش بینی کنند، و چرا شرایط منفی غالبا نشانه ای برای ضعف سلامتی است (فرانکن، 2002؛ ترجمه شمس اسفند آباد، محمودی، امامی پور، 1384)
شواهد دیگر مربوط می شود به تعامل بین نظریه های آشکار و استرس. به نظر می رسد افرادی که دید منفی نسبت به دنیا دارند استرس بیشتری را تجربه می کنند. پژوهش توماکا و بلاسکوویش نشان می دهد که افراد مثبت نگر به دنیا، تکالیف آزمایشگاهی را کمتر استرس زا برآورد می کنند و واکنش های چالش انگیز بیشتری نسبت به تهدید نشان می دهند. براساس نظریه لازاروس، دو مرحله متمایز در ارزیابی وجود دارد، ارزیابی اولیه، که تهدید و آسیب را بررسی می کند، و ارزیابی ثانویه، که مهارت انطباقی را ارزیابی می کند. براساس نظریه لازاروس، ارزیابی اولیه و ثانویه فرایندهای متمایزی هستند. ارزیابی اولیه ابتدا رخ می دهد و باعث واکنش استرس به تهدید یا آسیب می شود، در حالی که ارزیابی ثانویه به دنبال استرس می آید و آن را تعدیل می کند(فرانکن، 2002؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران، 1384).
امید، خوش بینی و تفکر سازنده همواره با سلامتی رابطه داشته اند. به نظر می رسد افرادی که دیدگاه مثبتی نسبت دنیا و خودشان دارند به راحتی می توانند از اتفاقات ناگوار دوری کنند. آنها به رفتارهایی می پردازند که آنها را از وضعیت ناگوار فعلی می رهاند. توانایی تفکر مثبت نه تنها مقدار پاسخ استرس را کم می کند بلکه به رشد مهارت های انطباقی می انجامد(فرانکن، 2002؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران، 1384).
منابع فارسی
ابراهیمی سرین دیزج، زهره؛ اسماعیل پور، خلیل؛ و باباپور، جلیل. (1389). رابطه ابعاد شخصیت هگزاکو با تیپ شخصیتی C در بین دانشجویان دخترو پسر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز. زن و مطالعات خانواده، سال سوم، شماره 9:26-13.
اتکینسون، ریتا. ال؛ اتکینسون، ریچارد. سی؛ اسمیت، ادوارد. ای؛ بم، داریل. ج؛ و هوکسما، سوزان. نولن. (1983 ). زمینه روانشناسی هیلگارد. مترجمان محمد نقی براهنی، بهروز بیرشک، مهرداد بیک، رضا زمانی، سعید شاملو، مهرناز شهر آرای، یوسف کریمی، نیسان گاهان، مهدی محی الدین و کیانوش هاشمیان. (1386) ، چاپ ششم، تهران: انتشارات رشد.
اسودی کرمانی، ایرج؛ اشرفیان، پروانه؛ زینالی، شیرین؛ ایمانی، مهدی؛ و شبانلویی، رضا. (1388). بررسی نیمرخ شخصیتی بیماران مبتلا به سرطان و مقایسه ی آن با افراد عادی. مجله علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی همدان، دوره 16، شماره4: 30-26.
امین آبادی، زهرا؛ دهقانی، محسن و خدا پناهی، محمد کریم. (1390). بررسی ساختار عاملی و اعتبار یابی پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی. مجله علوم رفتاری، دوره 5، شماره 4: 371-365.
بشارت، محمدعلي. (1387). رابطه نارسايي هيجاني با اضطراب، افسردگي، درماندگي روانشناختي و بهزيستي روانشناختي. پژوهش هاي نوين روانشناختي (روانشناسي دانشگاه تبريز)، دوره 3 ، شماره 10: 40-17.
بیرامی، منصور و نعمتی سوگلی تپه، فاطمه. (1387). مقايسه ابعاد شخصيت تيپ C و راهبردهاي مقابله اي در افراد مبتلا به سرطان و عادي. پژوهش هاي نوين روانشناختي (روانشناسي دانشگاه تبريز)، دوره 3، شماره12: 39-17.
بيرامي، منصور؛ صالحي حيدرآباد، مجتبي؛ عندليب كورايم، مرتضي؛ پوراسمعلي، اصغر. (1390). پيش بيني تغييرات آلکسي تايميا بر اساس مولفه هاي شخصيتي. مجله پزشکي دانشگاه علوم پزشكي تبريز، دوره 33 ، شماره 6 : 44-39. 40 .
پاک پور، حاجی آقا امیر؛ پناهی چناقبلاغی، داوود؛ یکانی نژاد، میر سعید؛ نوروزی، سعیده. (1388). کيفيت زندگي بيماران مبتلا به سرطان مري مراجعه کننده به بيمارستان امام خميني (ره) تهران. پایش، دوره 8، شماره 4: 371-378.
پروین، لورنس ای. و جان، اولیور پی. (2001). شخصیت(نظریه و پژوهش). مترجمان: محمد جوادی و پروین کدیور (1386).چاپ هشتم، تهران: آییژ.
جعفری، عیسی؛ سهرابی، فرامرز؛ جمهری، فرهاد؛ نجفی، محمود. (1388). رابطه تیپ شخصیتی C، منبع کنترل و سخت رویی در بیماران مبتلا به سرطان و افراد عادی. مجله روان شناسی بالینی، سال اول، شماره1: 66-57.
جعفری، عیسی؛ سهرابی، فرامرز؛ جمهری، فرهاد؛ و نجفی، محمود. (1388). رابطه تیپ شخصیتی C، منبع کنترل و سخت رویی در بیماران مبتلا به سرطان و افراد عادی. روان شناسی بالینی، شماره 1: 66-57.
حسن پور دهکردی، علی. (1386). کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سرطان. بهبود، 10 (2): 119-110.
حمزه، سهیلا؛ ابراهیمی، معصومه؛ نجارپوریان، سمانه. (1391). مقایسه ویژگی های شخصیتی و سبک های مقابله ای زنان مبتلا به سرطان با زنان سالم. فصلنامه شخصیت و تفاوت های فردی، سال اول، شماره2: 78-68.
حمزه، سهیلا؛ بیرامی، منصور؛ هاشمی نصرت آبادی، تورج. (1390). مقایسه صفات شخصیتی، تجربه هیجانات منفی و سبک های مقابله ای در زنان سالم و مبتلا به سرطان. مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، دوره 19، شماره 5: 636-627.
خانجانی، زینب؛ بشیر پور، خدیجه؛ بهادری خسرو شاهی، جعفر. (1391). مقایسه ویژگی های شخصیتی، میزان تنیدگی روانی و افسردگی در افراد مبتلا به سرطان و افراد عادی. مجله پزشکی ارومیه، دوره بیست سوم، شماره ششم: 627-619.
خداپناهی، محمد کریم. (1390. انگیزش و هیجان. تهران: سمت.
خوارزمی، شهیندخت. (1382). بهبود کیفیت زندگی و آموزشی خود زندگی. نشریه تدبیر، شـماره 231: 132-120.
راس، آلن، آر. (1992). روان شناسی شخصیت (نظریه ها و فرآیندها). ترجمه سیاوش جمالفر، (1386)، تهران: روان
رستمی، آرین و صالحی، مسعود. (1378). کیفیت زندگی و مفهوم آن. سیمینار کیفیت زندگی، دانشکده پرستاری، دانشگاه تربیت مدرس.
رضوانی، محمد رضا و منصوریان، حسین. (1387). سنجش کیفیت زندگی: بررسی مفاهیم، شاخص ها، مدل ها و ارائه مدل پیشنهادی برای نواحی روستایی. فصلنامه روستا و توسعه، شماره3 : 26-1.
روشن چلسی، رسول و مدرسی، فربیا. (1381). تیپ های شخصیتی و سلامت روان بر لوپوس اریتماتوی سیستمیک و آرتریت روماتوئید. فصلنامه حکیم، دوره پنجم، شماره4: 262-225.
ساراسون، ایروین جی و ساراسون، باربارا آر. (1987). روان شناسی مرضی. مترجمان، بهمن نجاریان، محمد علی اصغری مقدم و محسن دهقانی (1387). جلد اول، تهران: رشد.
سانتراک، جان دبلیو. (2004). زمینه روانشناسی سانتراک. ترجمه: مهرداد فیروز بخت(1383). جلد دوم، چاپ اول، موسسه خدمات فرهنگی رسا.
سیاسی، علی اکبر. (1390). نظریه های شخصیت یا مکاتب روان شناسی. چاپ چهاردهم، انتشارات دانشگاه تهران.
شاملو، سعید. (1388). مکتب ها و نظریه ها در روان شناسی شخصیت. چاپ نهم، تهران: رشد.
شریفی درآمدی، پرویز و آقایار، سعید. (1387). هوش هیجانی و بهبود رابطه با خود و دیگران. اصفهان: سپاهان.
شولتز، دوان. پی. و شولتز، سیدنی.الن. (2005). نظریه های شخصیت. ترجمه: یحیی سید محمدی(1386)، چاپ یازدهم، نشر ویرایش.
شیخاوندی، فرزانه. (1388). بررسی تاثیر مولفه های توسعه پایدار بر روی پایگاه اقتصادی-اجتماعی زنان سرپرست خانوار: مطالعه موردی، زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی شهرستان تبریز. پایان نامه کارشناسی ارشد، گروه جامعه شناسی، دانشگاه شهید بهشتی.
عنبری، موسی. (1389). بررسی تحولات کیفیت زندگی در ایران (1365 تا 1385). فصلنامه توسعه روستایی، شماره 2: 181-149.
غفاری، غلامرضا و امیدی، رضا. (1388). کیفیت زندگی شاخص توسعه اجتماعی، تهران: نشر شیرازه.
غفاری، غلامرضا؛ کریمی، علی رضا؛ و نوذری، حمزه. (1391). روند مطالعه کیفیت زندگی در ایران. فصلنامه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، دوره اول، شماره3: 134-107.
غیاثوندیان، شهرزاد. (1391). درد، آب و الکترولیت، شوک و سرطان. پپرستاری داخلی-جراحی. تهران: اندیشه رفیع.
فرانکن، رابرت. (2002). انگیزش و هیجان. مترجمان: حسن شمس اسفند آباد، غلامرضا محمودی، سوزان امامی پور (1384).تهران: نشر نی.
فصيحي هرندي، طيبه؛ انوشه، منيره؛ غفراني پور، فضل اله؛ منتظري، علي؛ احمدي، فضل اله؛ محمدي، عيسي؛ و نيكنامي، شمس الدين. (1390). کيفيت زندگي زنان مبتلا به سرطان پستان: يک مطالعه کيفي. پایش، دوره 11، شماره1: 81-73.
قدیری، محمد حسین. (1384). مدیریت خشم. نشریه معرفت، شماره 14: 106-93.
کرمی، امید؛ فلاحت پیشه، فرزانه؛ جهانی هاشمی، حسن؛ و بیرقدار، نادیا. (1389). کيفيت زندگي بيماران مبتلا به سرطان در قزوين (1386). مجله علمي دانشگاه علوم پزشکي قزوين، دوره 14، شماره 3: 86-80.
گروسی فرشی، میرتقی. (1380). رویکردی نوین در ارزیابی شخصیت (کاربرد تحلیل عامل در مطالعات شخصیت). چاپ اول، تبریز: نشر جامعه پژوه.
گلمن، دانیل (1985). هوش هیجانی. ترجمه نسرین پارسا(1382)، چاپ دوم، تهران: انتشارات رشد.
ماهوری، افسون. (1386). سرطان هوچکبن و نان هوچکین. تهران: نشر آویشن با همکاری انجمن امداد به بیماران سرطانی ایرانی.
محدثی، حمیده؛ ایت الهی، هاله؛ حسن زادهف گلاویژ و یگان سنگی، میترا. (1391). بررسي کيفيت زندگي در مبتلايان سرطان پستان تحت درمان در مرکز تحقيقات سرطان اميد – اروميه، بيماريهاي پستان ايران، دوره 5، شماره4: 43-35.
مختار پور، مرضیه؛ سیادت، سید علی؛ امیری، شعله. (1385). هوش هیجانی و اختلالات آسیب شناسی. تازه های روان درمانی، شماره 41 و 42: 93-72.
مردانی حموله، مرجان و شهرکی واحد، عزیز. (1388). بررسي رابطه سلامت رواني و كيفيت زندگي در بيماران مبتلا به سرطان. مجله علمي دانشگاه علوم پزشکي و خدمات بهداشتي درماني همدان، دوره 16 شماره 2: 38-33.
مظاهري، مينا و افشار، حميد. (1389). آلکسي تايميا و ابعاد آن با افسردگي و اضطراب در اختلالات روان پزشکي. اصول بهداشت رواني، دوره 12 , شماره 2 (پياپي 46): 479-470.
ملیکان، آزاده؛ علی زاده، احمد؛ و احمد زاده، غلامحسین. (1386). افسردگي و اضطراب در بيماران مبتلا به سرطان، تحقيقات علوم رفتاري، دوره 5، شماره 2: 119-115.
مهرابی زاده هنرمند، مهناز؛ صفی خانی، آرامه و داودی، ایرلن. (1389). مقایسه تیپ های شخصیتی A، C، D در بیماران قلبی-عروقی، سرطانی، دیابتی و افرا غیر بیمار در شهرستان اهواز. دومین همایش علمی دانشجویان روان شناسی، مجموعه مقالات، 14-113.
نازنجات، سحر. (1387). کیفیت زندگی و اندازه گیری آن. مجله تخصصی اپیدمولوژی ایران، دوره 4، شماره2: 62-57.
نصراللهی، عباس؛ دادفر، رضا؛ احمدی، وحید؛ قیصربیگی، فرهاد؛ رستمی، صادق؛ ویسی، حمزه؛ و جعفری، علی. (1392). بررسی ارتباط بین فرسودگی شغلی با تیپ های شخصیتی A و B و رضایت شغلی در میان مربیان مهد کودک شهرستان ایلام. مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی ایلام، دوره 21، شماره6: 214-208.
هافمن، کارل؛ ورنوری، مارک؛ و ورنوری، جودیت. (1997). روان شناسی عمومی( از نظریه تا کاربرد). ترجمه: هادی بحیرایی، مهرداد پژهان، یحیی سید محمدی و همکاران (1386)، جلد دوم، چاپ چهارم، انتشارات ارسباران.
هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزان کراس. (1948). آسیب شناسی روانی: دیدگاههای بالینی درباره اختلال های روانی براساس DSM-IV-IR، جلددوم. ترجمه یحیی سید محمدی (1392). تهران: روان.
یعقوبی جویباری، علی؛ فراستی نسب، مریم؛ و آزاده، پیام. (1392). درمان دارویی سرطان. تهران: ارجمند.
یوسفی لویه، مجید. (1389). راهبردهای ارتقای سلامت روان مشاوران/راهبردهای هیجانی (2). مشاور مدرسه، دوره پنجم، شماره3: 58-56.
منابع لاتین
Aftanas, L. I., & Varlamov, A. A. (2007). Effects ofalexithymia on the activity of the anterior andposterior areas of the cortex of the righthemisphere in positive and negative emotionalactivation. Neurosciences and BehavioralPhysiology, 37, 197-219.
Ansari, N., Homapour, M., Azaditalab, H., Sadatmazloomi, S. M., Shomali, A. R., Vakilian, R. (2013). Reviewing Personality Types of A, B, C, D and its Effect on Performance of Managers of Organizations. INTERDISCIPLINARY JOURNAL OF CONTEMPORARY RESEARCH IN BUSINESS, 5, 1: 1002-1006.
Bagby, R. M., & Taylor (1997). Affect dysregulation and alexithymia. In G. J. Taylor, R. M. Bagby, & J. D. A. Parker (Eds.), Disorders of affect regulation: alexithymia in medical and psychiatric illness (pp. 26-45). Cambridge: University Press.
Bankier, B., Aigner, M., & Bach, M. (2001). Alexithymia in DSM-IV disorder: comparative evaluation of somatoform disorder, panic disorder, obsessive-compulsive disorder, and depression. Psychosomatics, 42(3), 235-240.
Berenbaum, H., Raghavan, C., Huynh-Nhu, L. (2002). Culture and alexithymia: Mean levels, correlates ,and the role of parental socialization of emotion. Emotion; 2: 341-60.
Blatný, M., & Adam, Z. (2008). Type C personality (cancer personality): current view and implications for future research, 54(6):638-645.
Bohnke, P. (2007). Does Society Matter? Life Satisfaction in the Enlarged Europe.Social indicators research, No 87: 189-210.
Bužgová, R., Jarošová, D., & Hajnová, E. (2015). Assessing anxiety and depression with respect to the quality of life in cancer inpatients receiving palliative care. European Journal of Oncology Nursing, In Press, Corrected Proof — Note to users.
Chipuer, H.M., et al (2002). Determinants of subjective quality of life among rural adolescents: a development perspective. Social indicators research, No 61: 79-95.
Cui, J., Fang, F., Shen, F., Song, L., Zhou, L ., Ma, X ., Zhao, J. (2014). Quality of Life in Patients With Advanced Cancer at the End of Life as Measured by the McGill Quality of Life Questionnaire: A Survey in China. Journal of Pain and Symptom Management, 48, 5:893–902.
Dehkordi, A., Heydarnejad, M. S., Fatehi, D. (2009). Quality of Life in Cancer Patients undergoing Chemotherapy. Oman Medical Journal, 24, 3:204-207.
Demos, J. N. (2005). Getting started withNeurofeedback. (1st ed.). Norton & Company,Inc.
Denollet, J., Sys, S. U., Brutsaert, D. L.(1995). Personality and mortality after myocardial infarction. J Psychosom Med.;57:582-91.
Denollet, J., Sys, S.U., Stroobant, N., Rom-bouts, H., Gillebert, T.C., & Brutsaert, D.L. (1996) Personality as independent predictor of long-term mortality in patients with coronary heart disease. Lancet, 347: 417–421.
Denollet, J., Van Heck, G. L. (2001). Psychological risk factors in heart disease. What type D personality is (not) about. J Psychosom Res;51:465–8.
Felce, D., & Perry, J. (1995). Quality of Life: Its Definitions and Measurement. Research in Developmental Disabilities, No 16: 51-74.
Ferrans, C. (1992). Conceptualization of quality of life in cardiovascular research. Progress in cardiovascular nursing, No 7 : 2-6.
Ferrans, C. (1996). Development of a conceptual model of quality of life. Scholarly inquiry for nursing practice: An international journal, No 10 : 151-158
Franz, M., Popp, K., Schaefer, R., Sitte, W., Schneider, C., Hardt, J, et al. (2008).Alexithymia in the German general population. Soc Psychiatry Psychiatr Epidemiol; 43(1): 54-62.
Frei, R.L., Racicot, B. and Travagline, A. (1999), "The impact of monochronic and type A behavior patterns on research productivity and stress ", Journal of Managerial Psycholog ,Vol.14, No.5, pp.374-387.
Garssen, B. (2007). Repression: Finding Our Way in the Maze of Concepts. Journal of Behavioral Medicine, 30(6): 471–81.
Gunzelmann,, T., Kupfer, J., Brahler, E. (2002). Alexithymia in the elderly general population. Compr Psychiatry; 43(1): 74-80.
Guttman, H., Laporte, L. (2002). Alexithymia, empathy, and psychological symptoms in a family context. Compr Psychiatry; 43: 448-55.
Holt, J. (2000). Exploration of the concept of hop in the dominican republic. J Adv Nurse; 32(5): 1116-25.
Honkalampi, K, Tolmunen T, Hintikka J, Rissanen ML, Kylma J, Laukkanen E. The prevalence of alexithymia and its relationship with Youth Self-Report problem scales among Finnish adolescents. Compr Psychiatry; 50(3): 263-8.
Honkalampi, K., Hintikka, J., Tanskanen, A., Lehtonen, J., Viinamaki, H. (2000). Depression is strongly associated with alexithymia in the general population. J Psychosom Res; 48(1): 99-104.
Hosaka, T., Fukunishi, I., Aoki, T., Rahe, R. H. & Solomon, G.E. (1999). Development of a "Type C" Iventory: Cross-Cultural Applications. Tokai J Exp Clin Med. , 24(2): 73-76.
Houtveen, J. H., Bermond, B., & Elton, M. R.(1997). Alexithymia: A disruption in a corticalnetwork? An EEG power and coherenceanalysis. Journal of Psychophysiology , 11, 147-57.
Iglesias-Rey, M., Barreiro-de, A. M., Caamano-Isorna, F., Vazquez, R. I., Lorenzo G. A., Bello-Paderne, X., et al. (2012). Influence of alexithymia on health-related quality of life in inflammatory bowel disease: are there any related factors? Scand J Gastroenterol; 47(4): 445-53.
Jessimer, M., & Markham, R. (1997). Alexithymia:A right hemisphere dysfunction specific torecognition of certain facial expressions? BrainCognition, 34, 246-258.
Joukamaa, M. (2004).Alexithymia-epidemiological findings. J Psychosom Res; 56: 581-673.
Joukamaa, M., Taanila, A., Miettunen, J., Karvonen, J. T., Koskinen, M., Veijola, J. (2007). Epidemiology of alexithymia among adolescents. J Psychosom Res; 63(4): 373-6.
King, L. A. , Emmons, R. A., Woodley, S. (1992). The structure of inhibition. J Res Pers; 26: 85-102.
Kokkonen, P., Karvonen,J. T., Veijola, J., Laksy, K., Jokelainen, J., Jarvelin, M.R., et al.(2001). Prevalence and sociodemographic correlates of alexithymia in a population sample of young adults. Compr Psychiatry; 42(6): 471-6.
Lane, R. D., Ahern, G. L., Schwartz, G. E., & Kaszniak, A. W. (1997). Is alexithymia the emotional equivalent of blindsight? Biological Psychiatry, 42, 834-844.
Lane, R. D., Kivley, L. S., Du Bois M. A., Shamasundara, P., & Schwartz, G. E. (1995).Levels of emotional awareness and the degree ofright hemispheric dominance in the perception offacial emotion. Neuropsychologia, 33, 525-538.
Lane, R., Sechrest, L., Reidel, R., Weldon, D., Kaszniak, A., & Schwartz, G. (1996). Impaired verbal and nonverbal emotion recognition in Alexithymia. Journal of Psychosomatic Medicine, 58; 203-210.
Lee, Y.J. (2005). Subjective quality of life measurement in Taipei. Building and Environment, No 43: 1205-1215.
Lumley, M. A., & Sielky, K. (2000). Therelationship of alexithymia characteristics to Compr. Psychiatry, 41, 352-359.
Lundh, L. G., Johnsson, A., Sundqvist, K., & Olsson, H. (2002). Alexithymia, memory of emotion, emotional awareness, and perfectionism. Emotion, 2(4), 361.
Lynda, L., & Diana, E . (2005(. A concept of quality of life. Journal of Orthopedic nursing, No 9: 12-18.
Massam, H. B (2002), "Quality of Life: Public Planning and Private Living. Progress in Planning, No 58 : 141-227.
Mattila, A. K., Saarni, S. I., Salminen, J. K., Huhtala, H., Sintonen, H., Joukamaa, M. (2009). Alexithymia and health-related quality of life in a general population. Psychosomatics; 50(1): 59-68.
Mattila, A. K., Salminen, J. K, Nummi, T., Joukamaa, M.(2006). Age is strongly associated with alexithymia in the general population. J Psychosom Res; 61(5): 629-35.
Mishra, V. S., Maudgal, S., Theunissen, S. C. (2010). Alexithymia in children with cancer and their siblings. Journal of Psychosomatic Research, 72: 266–268.
Moons, ph., et al (2005). Critique on the conceptualization of quality of life: A review and evaluation of different conceptual approaches. International journal of nursing studies, No 43 : 891-901.
Oliver, A., et al. (1997). Quality of life and mental Health services. First Edition. New York. Riherio.
Panksepp, J. (2004). Textbook of BiologicalPsychiatry.Hoboken, NJ: Wiley-Liss.
Parker, J. D. A., Taylor, G. J., Bagby, R. M. (1993). Alexithymia and the recognition of facial expression of emotion. Pshchother Psychosom; 59: 197-202.
Pedersen, S.S., & Denollet, J. (2003) Type-D personality, cardiac events, and impaired quality of life: A review. European Journal of Cardiovascular Prevention and Rehabilitation, 10, 241–248.
Pedersen, S.S., Van, Domburg, R.T., Theuns, D.A., Jordaens, L., & Erdman, R.A. (2004). Type-D personality is associated with in-creased anxiety and depressive symptoms in patients with an implantable cardioverter de-fibrillator and their partners. Psychosomatic Medicine, 66, 714–719.
Pedersen, S.S., Yagensky, A., Smith, O.R., Yagenska, O., Shpak, V., & Denollet, J. (2009). Preliminary Evidence for the Cross-Cultural Utility of the Type D Personality Construct in the Ukraine. Int J Behav Med,.16:108-15.
Phillips, D. (2006). Quality of Life: Concept, Policy and Practice. London: Rutledge Publications.
Schuessler, K.F., Fisher, G.A. (1985). Quality of life research and sociology. Annual eview of sociology, No 11: 129-149.
Shah, G. H., Panwar, S. K., Chaturvedi, P. P., Kane, S. N. (2011). Isolated primary extranodal lymphoma of the oral cavity: A series of 15 cases and review of literature from a tertiary care cancer centre in India. Indian J Med Paediatr Oncol ; 32: 76-81.
Sifneos, P. E. (2000). Alexithymia, clinical issues, politics and crime. Psychotherapy and Psychosomatics, 69, 113-116.
Sifneos, P. E. (1973). The Prevalence of Alexithymic Characteristics in Psychosomatic Patients. Psychotherapy and Psychosomatics, 22, 255-262.
Sifneos, P. E. (1988). Alexithymia and itsrelationship to hemispheric specialization, affectand creativity. Psychiatric Clinics of NorthAmerican, 11, 287-292.
Sirgy, M. J (2006). The Quality of Life Research Movement: Past, Present and Future. Social Indicators Research, No 76 : 343-466.
Speranza, M., Loas, G., Wallier, J., Corcos, M.(2007). Predictive value of alexithymia in patients with eating disorders: a 3-year prospective study. J Psychosom Res; 63(4): 365-71.
Suslow, T., & Junghanns, K. (2002). Impairments of emotion situation priming in alexithymia. Pers Individ Dif; 32: 541-50.
Taylor, G. J. (2000). Recent developments in alexithymia theory and research. Canadian Journal of Psychiatry, 45, 134-142.
Taylor, G. J., & Bagby, M. (2000). An overview of the alexithymia construct. In R. Bar-On & J. D. A. Parker (Eds.), The handbook of emotional intelligence (pp. 263-276). San Francisco: Jossey-Bass.
Taylor, G. J., Bagby, R. M., & Luminet, O. (2000). Assessment of alexithymia: self-report and observer-rated measures. Handbook of emotional intelligence. Sanfrancisco. Jossey Bass.
Taylor, G. J., Parker, J. D. A. Bagby, M., & Acklin, M. W. (1992). Alexithymia and somatic complaints in psychiatric out-patients. Journal of Psychosomatic Research, 36, 417-424.
Taylor, G.J., Parker, J. D.A., & Bagby, R.M.(1999). Emotional intelligence and the emotional brain: points of convergence and implications for Psychoanhysis. Journal of the American Academy of Psychoanalysis, 27: 339-354.
Temohok, L., (1987), Personality, coping style, emotion and cancer: towards an integrative model, Cancer Surv. , 3 (6): 545-67.
Tselebis, A., Kosmas, E., Bratis, D., Moussas, G., Karkanias, A., Ilias, I, et al.(2010). Prevalence of alexithymia and its association with anxiety and depression in a sample of Greek chronic obstructive pulmonary disease (COPD) outpatients. Ann Gen Psychiatry; 9: 16.
Vanheule, S., Desmet, M., Meganck, R., Bogaerts, S. (2007). Alexithymia and interpersonal problems. J Clin Psychol; 63: 109-17.
Vanheule, S., Desmet, M., Rosseel, Y., Verhaeghe, P., Meganck, R.(2006). Relationship patterns in alexithymia: A study using the core conflictual relationship theme method. Psychopathology; 40: 14-21.
Wood, D.S. (1999). Assessing quality of life in clinical research from where have we come and where are we going. Journal of clinical epidemiology, No 52: 355-363
Yang, P., Sun, L ., Pang, D., Ding, Y. (2012). Quality of Life in Cancer Patients with Pain in Beijing. Chin J Cancer Res, 24(1): 60–66.
Yousefi Tabaei, S. M & Sohrabi, R. (2013). Comparing the Personality Profile of Patients Suffering from Cancer Disease. Procedia - Social and Behavioral Sciences,84: 1801–1803.