Loading...

پیشینه و مبانی نظری روحانیت و هوش معنوی

پیشینه و مبانی نظری روحانیت و هوش معنوی (docx) 27 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 27 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

هوش معنوی تعریف هوش از هوش تعریف واحدی به دست نیامده و صاحب نظران مختلف آن را به گونه های متفاوتی تعریف کرده اند. نمی توان تعریف مشخصی از هوش به دست آورد که مورد توافق همه روانشناسان وابسته به رویکردهای مختلف باشد. با این حال عناصری از هوش وجود دارند که مورد توافق غالب پژوهشگران است. گیج و برلاینر (1992) این عناصر را در سه دسته تقسیم کرده ا ند؛ توانایی پرداختن به امور انتزاعی: منظور این است که افراد با هوش بیشتر با امور انتزاعی (اندیشه ها، نمادها، روابط، مفاهیم، اصول) سروکار دارند تا امور عینی (ابزارهای مکانیکی، فعالیت‌های احساسی). توانایی حل کردن مسائل:یعنی توانایی پرداختن به موقعیت های جدید، نه فقط دادن پاسخ‌های از قبل آموخته شده به موقعیت های آشنا. توانایی یادگیری: به ویژه توانایی یادگیری انتزاعیات، از جمله انتزاعیات موجود در کلمات و سایر نمادها و نیز توانایی استفاده از آنها(به نقل از سیف، 1387). روانشناسان مختلف تعاریف گوناگونی از هوش ارائه کرده اند و همینطور هوش را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند. از جمله اینکه؛ نظریه هوش سه بخشی استرنبرگ یکی از معروف ترین رویکردها درباره هوش است. طبق این نظریه هوش دارای سه چهره است؛ هوش تحلیلی، هوش آفریننده و هوش عملی. منظور از هوش تحلیلی، توانایی انسان در برخورد موثر با مسائل است. هوش آفریننده، تولید اندیشه های نو، پیشنهاد دادن روش های نو، برخورد متفاوت با مسائل و ترکیب اطلاعات به راههای جدید است و هوش عملی، توانایی پرداختن به مسائل و مشکلات زندگی روزانه است. هوارد گاردنر نیز یکی از نظریه پردازان هوش چندگانه، نظریه ای وضع کرده شامل هشت نوع هوش متفاوت به نام های؛ هوش زبانی (کلامی)، هوش موسیقیایی، هوش منطقی – ریاضی، هوش فضایی، هوش بدنی – جنبشی، هوش طبیعت گرایانه، هوش میان فردی و هوش درون فردی. در نظریه گاردنر هوش به صورت توانایی حل مسئله یا ساختن چیزی با ارزش تعریف شده است و افراد از لحاظ هوش های مختلف با هم متفاوت‌اند(کروکشانک، جنکینس و متکالف، 2006). وولفولک (2005) اشاره کرده است نظریه ی گاردنر تنها به این هشت نوع منحصر نمی شود گاردنر هوش روحانی یا معنوی را نیز مطرح کرده و آن را به عنوان توانایی اندیشیدن درباره پرسش های بزرگ مربوط به معنای زندگی تعریف کرده است. هم گاردنر و هم استنربرگ معتقدند هوش در فرهنگ های مختلف به صورت های متفاوت ظاهر می‌شود.در جوامع غربی هوش بیشتر شناختی است و شامل پردازش اطلاعات است. در حالی که در جوامع شرقی مؤلفه هاي گوناگون عملكرد و تجربه انسان، از جمله شناخت، شهود و هيجان را در يك ارتباط كامل(یکپارچه) در بر می گیرد (سیف، 1387). در مجموع، هوش عموماً باعث سازگاري فرد با محيط مي شود و روش هاي مقابله با مسائل و مشكلات را در اختيار او قرار ميدهد. توانايي شناخت مسأله، ارائه راه حل پيشنهادي براي مسائل مختلف زندگي و كشف روش هاي كارآمد حل مسائل از ويژگي هاي افراد باهوش است(وولفولک،2005). 2- 2- 2- مفهوم معنویت معنویت یکی از نیازهای درونی انسان بوده و برخی صاحب نظران آن را متضمن بالاترین سطح زمینه‌های رشد شناختی اخلاقی و تلاش همواره ی آدمی برای معنا بخشیدن به زندگی و پاسخ به چراهای زندگی می دانند. همین امر باعث شده است که سازمان بهداشت جهانی نیز در تعریف ابعاد وجودی انسان علاوه بر ابعاد جسمانی، روانی، اجتماعی به بعد معنوی نیز اشاره کند و بعد چهارم یعنی بعد معنوی را نیز در رشد و تکامل انسان مطرح کند (یعقوبی، 1388). معنویت به عنوان انرژي، معنا، هدف و آگاهی در زندگی است. جست وجوي مداوم براي یافتن معنا و هدف زندگی است. درك عمیق و ژرف ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهاي طبیعی موجود، و نظام باورهاي شخصی است (زارعی متین و همکاران، 1390). معنویت به معنای نقش زندگی یا روشی برای بودن و تجربه کردن است که با آگاهی یافتن از یک بعد غیر مادی به وجود می آید و ارزش های قابل تشخیص، آن را معین می سازد (الکینز و همکاران، 2004). معنویت حاصل یک احساس بی نظیر در هماهنگی با یک هدف الهی و منحصر به فرد است آنچه برای انسان لازم است تحول در آگاهی در مورد خویشتن است. هرچه خواسته انسان متعالی تر باشد، تلاش بیشتری برای دستیابی به آن خواهد کرد (ویندایر، 1386) .معنویت حس والایی است که شور و شوق و گرایش انسان را برای عدالت خواهی و انصاف افزایش می دهد و همنوایی و پیوستگی با خود و جهان آفرینش را پدید می آورد (تسی، 2003). لازم به ذکر است، ایمونز تلاش كرد معنويت را براساس تعريف گاردنر از هوش، درچارچوب هوش مطرح نمايد. وي معتقداست معنويت ميتواند شكلي از هوش تلقي شود؛ زيرا عملكرد و سازگاري فرد (مثلاًسلامتي بيشتر) را پيش بيني مي كند و قابليت هایي را مطرح مي كند كه افراد را قادر مي سازد به حل مسائل بپردازند و به اهدافشان دسترسي داشته باشد. گاردنر ايمونز را مورد انتقاد قرار مي‌دهد و معتقد است كه بايد جنبه هايي از معنويت را كه مربوط به تجربه هاي پديدار شناختي هستند (مثل تجربه تقدسي یا حالات متعالي) از جنبههاي عقلاني، حل مسأله و پردازش اطلاعات جدا كرد (آمرام، 2005). 3- 2- 2- تاریخچه هوش معنوی وقتی روان شناسان روش ها و ابزاری را برای اندازه گیری هوش ساختند، تعریف ارسطو از انسان هم چون حیوانی اندیشه ورز، مشغله ای فکری درباره هوش شناختی پدید آورد. به دنبال آن ابزارهای سنجش، موسوم به آزمون های هوش برای اندازه گیری توانائی های ذهنی افراد ساخته شد و تلاش شد تا رابطه ی هوش با مواردی همچون پیشرفت تحصیلی و موفقیت در زندگی حرفه ای و شخصی کشف شود. در آغاز انتظار می رفت که بهره ی هوشی، پیش گویی قوی در زمینه موفقیت در مشاغل و پیشرفت تحصیلی باشد، اما در حقیقت بهره هوشی در زمینه پیش گویی های یاد شده چندان موفق نبود و این گونه برداشت شد که به ظاهر بهره هوشی برای وارد شدن به چنین زمینه هایی با حداقل استانداردها در ارتباط است و مشخص شد که وقتی افراد به موفقیت در پیشرفت تحصیلی و زندگی نزدیک می شوند، فرایندهایی پیچیده را سپری می کنند. به دنبال مشخص شدن آثار بهره هوشی بر جنبه‌های احتمالی و نه الزامی در موفقیت های فرد در عرصه های گوناگون زندگی، نگرش هایی مطرح شد که اساساً با دیدگاه های روان سنجان و طراحان انواع آزمون های هوش متفاوت بود از جمله ی این نگرشها، نگرشهای هوش هیجانی، هوش های چندگانه و هوش معنوی است.در دهه ی 1980، شکافهایی در تجزیه و تحلیل ماهیت هوش پدیدار شد. برای نمونه، استرنبرگ تلاش کرد توجه پژوهشگران توانائی های ذهنی را بیشتر به جنبه های خلاق و عملی هوش جلب کند. در میانه ی سال 1990، گلمن به پژوهش درباره ی هوش هیجانی، و بهره ی هیجانی پرداخت و خاطر نشان کرد که بهره هیجانی، نیازی بنیادی برای به کار گیری بهره ی هوشی است. توجه به هیجان ها و کاربرد مناسب آن ها در روابط انسانی، درک احوال خود و دیگران، خویشتن داری و تسلط بر خواسته های آنی، همدلی با دیگران و استفاده ی مثبت از هیجان ها در اندیشه و شناخت موضوع هوش هیجانی است (مایر و سالووی، سالووی، 1997؛ به نقل از ضیغمی، 1389). در واپسین سال های سده بیست، شواهد روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی و علوم شناختی نشان داد که هوش سومی هم وجود دارد که از آن به نام هوش معنوی یاد می شود. اصطلاح هوش معنوی را برای اولین بار زهر و مارشال، زوجی دانش پژوه و استادان دانشگاه آکسفورد با در هم آمیزی روان شناسی، فیزیک، فلسفه و مذهب ساختند که حاصل مجموعه مطالعاتی است که توسط علوم روان شناسی، عصب شناسی، انسان شناسی، و علوم شناختی فراهم آمده است. هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می کند، در حالی که معنویت با جستجو و تجربه عناصر مختلف به معنای هوشیاری لوح یافته و تعالی در ارتباط است. هوش معنوی مستلزم توانائی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثربخش و تولید محصولات و پیامدهای باارزش استفاده می کند (ایمونز، 2000). 4- 2- 2- تعاریف هوش معنوی هوش معنوی برای افرادی که می خواهند سؤالات زیر را در زندگی کشف نمایند مهم است:چرا ما اینجا هستیم؟ و ارتباط ما با دیگران ، اجتماع و جهان چیست؟ (سلمان ،2005). با ظهور این پارادایم جدید، چالش هایی در برابر تعریف و تشریح هوش معنوی بوجود آمد؛ هوش معنوی چیست ؟ کارکردهایش چه چیزهایی هستند؟ و اینکه آیا قابل یادگیری و بهبود است؟ این مسایل هنگامی توجه زیادی بر می انگیزاند که بخواهیم بدانیم چرا از هوش معنوی استفاده می شود ؟ و آیا استفاده از آن سود خاصی برای استفاده کنندگان دارد ؟ نویسندگان همه این مباحث را بیان نکرده اند و فقط برخی از دیدگاه ها را در قالب هوش معنوی ارائه کرده اند. چندین چالش در تعاریف پیشنهادی متفاوت و چند گانه نویسندگان هوش معنوی وجود دارد. امونز، لوین و زهر و مارشال ( 2000)، نوبل و ولمن( 2001 )، سیسک و تورنس (2001 )، مک هاوک (2002 )، والش و وگان (2002 )، نازل (2004 )، چالز مارک (2004 )، اسکالر ( 2005)، سانتوس (2006 )، آمرام ( 2005/ 2007)، سیندی (2004/2008)، سینگ ( 2008)، سیسک (2008) به ارائه تعاریفی از هوش معنوی پرداخته اند که در این قسمت به برخی از آنها اشاره می شود. بر اساس میزان هوش معنوی انسان قادر است به کارها و فعالیت هایش معنا و مفهوم بخشیده و با استفاده از آن بر معنای عملکردش آگاه شود و دریابد که کدام یک از اعمالش از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگی بالاتر و عالی تر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازد (یانگ، 2007). در جدول زیر تعاریف دیگر هوش معنوی ارائه شده است. جدول 1-2 : تعاریف هوش معنوی از نظر دانشمندان نام دانشمندتعاریف هوش معنویبولینگ (1998 )نوعی دانش است که سبک زندگی را بیان می کند و شناختی را مشخص می کند که اعمال انسانی را در پدیده اصلی وجود الویت بندی می کند و گستره زندگی را در عشق توسعه می دهد . (Crichton , 2008 : 25 )امونز (1999 )کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی در جهت حل مسئله در زندگی روزانه و فرایند دستیابی به هدف (Amram , 2009 : 45 )زهر و مارشال (2000)استعدادی ذهنی که انسان در حل مسائل معنوی و ارزشی خود به کار می گیرد و زندگی خود را در حالتی از غنا و معنا قرار می دهد . ( صمدی ، 1385 : 108 ) .لوین (2000)شهود را در بر می گیرد که ورای هوش عقلایی ، خطی و تحلیلی ماست.( (Amram.2009:45نوبل (2001)استعداد ذاتی بشری است ( سهرابی ،1387 : 17 ) و عملکرد ذهنی انسان را منعکس می کند . (ساغروانی ، 1388 : 31 )ولمن (2001)در برگیرنده تفکر، ادراک و حل مسئله است و ظرفیتی انسانی است برای پرسیدن سوالات غایی در خصوص معنای زندگی و تجربه ارتباطات یکپارچه بین هر یک از ما و جهانی که در آن زندگی می کنیم. (Amram, 2005 :5 ) (Amram, 2009:45 )سیسک و تورنس (2001 )خود آگاهی عمیق تر و آگاهی هر چه بیشتر از ابعاد خرد، نه فقط به عنوان جسم ، بلکه به عنوان فکر و جسم و روح را تشریح می کند .(Crichton, 2008 :10 )بازن (2001 )آگاهی از جهان و مکانی که در آن هستیم وگان (2002 )ظرفیتی برای فهم عمیق مسائل مربوط به هستی و داشتن سطوح چند گانه آگاهی (Amram,2009:44)والش و واگان (2002)در برگیرنده مجموعه ای از قابلیت هاست، و توانائیهایی مانند خود آگاهی بیشتر، آگاهی از ماهیت چند بعدی حقیقت، دارا بودن تقوا، شناخت تقدس در فعالیتهای روزانه می باشد. (Amram, 2005 :14)مک و هاوک (2002)sتجربیات محسوس ، منحصر به فرد توسعه یافتگی ، و خود شکوفایی تعریف می شود.(Crichton, 2008 :13) نازل (2004 )از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی دیدگاه فرد به زندگی خود می گردد (غباری بناب و دیگران 1386 :131 )چالز مارک (2004 )جنبه های شناختی و عاطفی ذات ما را در بر می گیرد ، و به عنوان جزئی از هوش کلی است، که بصیرت، تجربیات و ماوارء را شامل می شود ( Crichton, 2008 :10)اسکالر (2005 )رویکردی جدید نسبت به زندگی خود و دیدن زندگی به عنوان یک سیستم به هم پیوسته ، و سیستمی است که شامل ابعاد روحی انسان می شود . ( Crichton, 2008 :14)سانتوس (2006 )در ارتباط با آفریننده جهان و شناخت قوانین زندگی و بنا نهادن آن بر اساس این قوانین می باشد.(Santos, 2006 :2 )آمرام(2009،2007، 2005)توانایی به کار گیری و بروز ارزش های معنوی است، به گونه ای که موجب ارتقای کارکرد روزانه و سلامت جسمی و روحی فرد می شود (Amram, 2007:1 ), (Amram, 2009 :46 ) (Amram, 2005 :5)سیندی و یگلزورث(2004/2008 )توانایی رفتار کردن همراه با خرد ، در حین آرامش درونی و بیرونی صرف نظر از پیشامد ها و رویداد ها است . سینگ جی ( 2008 )توانایی ذاتی، تفکر و درک پدیده های معنوی است و رفتار روزانه ما را با ایدوئولوژی معنوی هدایت می کند . کینگ (2008 )مجموعه ای از ظرفیت های عقلی که به آگاهی کامل و کاربرد انطباقی از جنبه های معنوی و جهان ما فوق وجودی شخص کمک می کند و منجر به خروجی هایی مانند تفکر وجودی عمیق، افزایش معنا، شناسایی عالم مافوق و سلطه حالت های معنوی می شود. (King , 2008 : 52 ) ( به نقل از سهرابی ، 1387 : 17 ) مادهو(2006) معتقد است به وسیله هوش معنوی، مشکلات معنایی و ارزشی را حل کرده و فعالیت ها و زندگی مان را در فضایی غنی تر، وسیعتر و با معنا تر قرار می دهد و تعیین می کند کدام یک از روش های زندگی معنای بیشتری دارند. 3- 2- ابعاد و مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه دانشمندان هوش معنوی سازه های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می کند. در حالی که معنویت با جستجو و تجربه عناصر مقدس، هوشیاری اوج یافته، تعالی و معنا در ارتباط است، هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که از چنین موضوعات معنوی برای تطابق و کنش اثر بخش و تولید محصولات و پیامدهای با ارزش استفاده می کند. به طور کلی می توان پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیت ها و منابع معنوی در زمینه موقعیت های علمی در نظر گرفت. به نظر می رسد که هر بحثی درباره هوش معنوی بدون شناخت دامنه وسیع تجارب معنوی ناکامل خواهد بود. هوش معنوی بر خلاف هوش منطقی که رایانه ها هم دارای آن هستند و بر خلاف هوش هیجانی که در پستانداران عالی نیز وجود دارد، منحصراً خاص انسان است که اساسی ترین و اصلی ترین نوع هوش است. 1- 3- 2- ابعاد هوش معنوی از دیدگاه سیسک و آمرام ابعاد هوش معنوی از دیدگاه سیسک و آمرام در موارد زیر خلاصه می شود؛ دانش درونی، شهود عمیق، شناخت خود و یکی شدن با طبیعت و جهان، توانایی حل مسئله، هدایت باطنی و استفاده از سبک های تعالی مثل شهود برای حل مسائل، پذیرش و عشق به حقیقت، زندگی کردن در تعادل همراه با روحانیت و دیدگاه سیستمی کل گرا برای دیدن ارتباط درونی میان هر چیزی و غیره ( سهرابی ، 1387 : 17 ) و (آمرام، 2009). 2-3- 2- ابعاد هوش معنوی از زهر و مارشال زهر و مارشال نیز ابعاد هوش معنوی را در قالب جداول زیر طبقه بندی نموده اند. جدول 2-2 : ابعاد هوش معنوی بر اساس دیدگاه زهر و مارشال خود آگاهیبدانید واقعاً که هستید و چگونه با دنیای پیرامون خود ارتباط برقرار می کنید .تعیین ارزشها و چشم انداز ( آرمان – گرایی )نهایت انسانیت ما در چشم انداز و ارزش های ما مشخص خواهد شد.قابلیت مواجهه با مشکلات و ناملایمات و حتی با فرصت تبدیل کردن آنهاکنار آمدن با اشتباهات و مشکلات و درس گرفتن از آنها .کل نگریمشاهده ارتباط بین چیزه ها و امور : مشتاق بودن نسبت به همه چیزتنوع پذیریکنار آمدن با تنوع، برای مثال دیدن جنبه های متفاوت هر فرد و تشویق به دانستن ارزش این تفاوتها و شکرگزاری بابت آنهامستقل بودن ( شهامت )واژه ای روانشناسانه که به معنای شهامت است نه سازگاری و همرنگ جماعت شدن، داشتن شجاعت کافی برای عمل برخلاف عرف رایج ( استقلال از محیط )تمایل به پرسیدن چرا ؟پرسیدن سوالات اساسی و یافتن پاسخ های بنیادینقابلیت چارچوب بندی دوباره موضوعاتمشاهده پدیده ها در زمینه ای وسیع ترخود جوش بودنانجام اعمال بر اساس بینش خود و پاسخگو بودن بابت آنها به دنیا و عمل نکردن بر اساس ترس و هوس (به نقل از سهرابی، 1387) 3-3 - 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه امونز به زعم امونز مؤلفه های هوش معنوی را می توان در 5 دسته زیر طبقه بندی نمود ؛ 1- ظرفیت تعالی ( فرا رفتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن ) 2- توانایی ورود به حالت های معنوی از هوشیاری 3- توانایی آراستن فعالیت ها ، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساسی از تقدس 4- توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی 5- ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مابانه ( بخشش ، سپاس گزاری ، فروتنی ، احساس شفقت ) 4-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه نوبل در این راستا نوبل (2001 ) ضمن تأیید مؤلفه های آمونز ، دو مؤلفه زیر را به آن اضافه می کند؛ 1- تشخیص آگاهانه این موضوع که واقعیت فیزیکی درون یک واقعیت بزرگتر و چند بعدی است و در تعامل لحظه به لحظه با آن و به صورت هوشیارانه و نا هوشیارانه صورت بندی می شود. 2- پیگیری آگاهانه سلامت روانی شناختی، برای خود و جامعه جهانی ( سهرابی ، 1387 :17 ). 5-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه فریدمن و مک دونالد از دیدگاه فریدمن و مک دونالد مؤلفه های زیر برای هوش معنوی بیان شده است: 1- تمرکز داشتن بر معنای نهایی 2- آگاهی از سطوح چند گانه هوشیاری و رشد آنها 3- اعتقاد به گران بها و مقدس بودن زندگی 4- فراتر رفتن از خود و اتصال به یک کل بزرگتر (آمرام، 2005) 6-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی وگان وگان نیز سه مولفه را برای هوش معنوی ارائه نموده است؛ 1- توانایی ایجاد معنا داری مبتنی بر درک سوالات وجودی 2- استفاده از سطوح چند گانه آگاهی بر درک سوالات وجودی 3- آگاهی از ارتباط درونی همه چیز با هر چیز دیگر و با ماوراء (آمرام، 2009) 7-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه نوبل و گان نوبل و وگان نیز هشت مؤلفه را برای هوش معنوی در نظر گرفتند که نشان دهنده رشد هوش معنوی است. این مؤلفه عبارتند از درستی و صراحت، تمامیت، تواضع، مهربانی، سخاوت، تحمل، مقاومت و پایداری و تمایل به بر طرف کردن نیازهای دیگران (نازل، 2004). 8-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه مک مولن مک مولن نیز معتقد است شجاعت، یکپارچگی، شهود، دلسوزی از مؤلفه های هوش معنوی هستند ( عبداله زاده 1388 :46 ). 9-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه سیسک سیسک نیز ارزش ها ، تجارب و ظرفیت ها را از مؤلفه های کلیدی هوش معنوی می داند ( ساغروانی ، 1388 : 44- 45 ). 10-3- 2- مؤلفه های هوش معنوی از دیدگاه عبداله زاده و دیگران عبداله زاده و دیگران در کتاب هوش معنوی به اجزاء آن اشاره کرده اند؛ عقل شهودی، ادراک مستدل، آگاهی بر خواست و نیت، عشق و شفقت، قدرت و عدالت متمرکز، شفا و بخشش، زندگی با شوق، زندگی با وقار، یکدلی و تعهد، پیوند و خدمت خلاق، پادشاهی خداوند، شادی و تکمیل زندگی با هوش مطلوب ( عبداله زاده و دیگران ، 1388 :41 -42 ) 4- 2- مدل های هوش معنوی 1-4- 2- مدل زهر و مارشال (2000 ) مدل زهر و مارشال، مدل گل نیلوفر است، زیرا نیلوفر سمبل غایی از انسانی است که راه آشکاری جهت ترکیب سنن غربی و شرقی است. این مدل بر نوعی روانشناسی خویشتن مبتنی است و دیدگاههای روانشناسی غرب، فلسفه شرق و علم قرن بیستم را به هم پیوند می زند. در این مدل به منابع پژوهشی گسترده ای تکیه شده است، به گونه ای که فلسفه شرق و غرب و علم روز را به هم پیوند می زند. 6 گلبرگ در مدل ارائه شده توسط زهر و مارشال عبارتند از : خدمت ، پرورش ، دانش ، تغییر شخصی ، برادری و اخوت ، رهبری خدمتگذار (زوهر و مارشال،2000). شکل 1-2: مدل زوهر و مارشال(2000) 85661552070برادریتغییر شخصی دانشپرورشهوش معنویرهبری خدمتگارخدمت00برادریتغییر شخصی دانشپرورشهوش معنویرهبری خدمتگارخدمت به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (1391) 2-4- 2- مدل هوشی معنوی از دیدگاه سیندی ویگلزورث ( 2004 / 2008 ) ویگلزورث بر اساس تعدادی از مهارت ها مدلی را ارائه نمود . جدول 3-2 : مدل هوش معنوی از دیدگاه سیندی ویگلزورث خود آگاهی برترآگاهی از مشاهده جهان خویشتن آگاهی از هدف زندگی آگاهی از سلسله مراتب ارزش ها پیچیدگی تفکر درونی آگاهی از خود / فراخودآگاهی فراگیرآگاهی از بهم پیوستن همه زندگی آگاهی از جهان بینی دیگران وسعت نظر ادراک فضا /زمان آگاهی از محدودیت ها / نیرو ادراک بشر آگاهی از قوانین معنوی تجارب یگانگی ماوراءخود والاتر / رهبری فراخودتعهد نسبت به رشد معنوی حفظ خود والا در مسئولیت زندگی هدفمند پایداری در اعتقادات راهنمایی خواستن از معنویتپیشگاه معنوی / رهبری اجتماعیک عارف و معلم/ مربی معنوی موثر یک عارف و مامور تحولی موثر غمخواری کردن و داوری آگاه و آرامش حضور آرام و امن هم تراز بودن با گردش زندگی به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (1391) مدل هوشی معنوی ویگلزورث و ارزیابی اندازه گیری آن به طور موفقیت آمیزی در شرکت ها مورد استفاده قرار گرفته است. 3-4- 2- مدل آمرام (2007 ) آمرام یک تئوری بنیادی جهانی، در خصوص هوش معنوی ارائه نمود. او با 71 نفر از پیروان سنت های مختلف معنوی ( بودیسم، مسیحیت، بت پرست، اسلام، صوفی، هندوئیسم، نائوئیسم، یوگا و ... ) که از نظر اطرافیانشان هوش معنوی داشتند، مصاحبه کرد. اکثریت آنها از اساتید مذهبی بودند ( شیخ، روحانی، کشیش و ... ) بعضی نیز متخصصین طب بودند، به طوری که معنویت را با زندگی خود آمیخته بودند. او با هر یک از آنها حداقل چهار مصاحبه انجام داد و از آنها در مورد سوالات زیر توضیح خواست؛ چگونه معنویت شان را بر اساس اعمال روزانه افزایش می دهند؟ معنویت چگونه کار و روابط آنان را شکل می دهد؟ چگونه از معنویت برای انجام وظایف روزانه خود کمک می گیرند؟ و در پایان از شرکت کنندگان خواسته شد انتقادات خود را در مورد موضوعات مطرح شده در مصاحبه های قبلی مطرح کنند. آمرام با استفاده از تئوری داده بنیاد و از طریق کد گذاری باز 7 بعد از هوش معنوی و زیر شاخه های آن را استخراج کرد. این 7 بعد شامل هوشیاری، متانت، معنا داری، تعالی، صداقت، تسلیم شدن ( تن در دادن ) صلح آمیز به خود و هدایت درونی است . شکل 2-2: مدل آمرام(2007) 8096251905هوش معنویهوشیاریمعناداریهدایت درونیصداقتتسلیم شدنتعالیمتانت00هوش معنویهوشیاریمعناداریهدایت درونیصداقتتسلیم شدنتعالیمتانت به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (1391) 4-2 مدل کینگ (2008 ) کینگ نیز چهار بعد را برای هوش معنوی ارائه کرده است: تفکر وجودی انتقادی در خصوص مسائل مربوط به هستی، ایجاد معنای شخصی، آگاهی متعالی، بسط حالت آگاهی (کینگ، 2008). شکل 3-2: مدل کینگ (2008) 81915046355هوش معنویتفکر انتقادی وجودیتوسعه حالت هوشیاریآگاهی متعالیتولید معنای شخصی00هوش معنویتفکر انتقادی وجودیتوسعه حالت هوشیاریآگاهی متعالیتولید معنای شخصی به نقل از نصر اصفهانی و اعتمادی (1391) هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی ها و ظرفیت ها و منابع معنوی است که کاربست آن ها موجب افزایش انطباق پذیری و در نتیجه سلامت روان افراد می شود (کینگ، 2008: 38). گین و پورهیت (2006) هوش معنوی را توانایی تجربه شده ای می دانند که به افراد امکان دستیابی به دانش و فهم بیشتر را می دهد و زمینه را برای رسیدن به کمال و ترقی درزندگی فراهم می سازد (گین و پورهیت، 2006: 230). در دهه های اخیر موضوع معنویت در سازمان مورد توجه روز افزون پژوهشگران قرار گرفته است به طوری که از آن به عنوان نوعی هوش یاد می شود. اهمیت معنویت در سازمان توسط مدیران، کارفرمایان و پژوهشگران به عنوان موضوعی مهم در تعامل با مشتریان و افراد جامعه در نظر گرفته می شود (هانسن، 2001). به کارگیری معنویت به منظور حل مسائل سازمانی و فردی به نوعی توانایی اشاره دارد که هوش معنوی نامیده می شود. 5-2- معنویت و دین در سازمان با توجه به پیچیدگی و ابهام مفهوم معنویت، اغلب از آن به عنوان جعبه سیاه یاد می شود. تعریف معنویت به دلیل کاربردهای گسترده آن بسیار حساس است. در کتاب زندگی معنوی در بیان دشواری تعریف معنویت می گوید: «در حالی که از یک سو ناچاریم از انتزاع و عدم تعریف بپرهیزیم، از سوی دیگر باید از تعریف شتابزده خودداری کنیم چرا که هیچ واژه ای در زبان بشریت مترادف و متناسب با واقعیت های معنوی وجود ندارد». با وجود پیچیدگی مفهوم معنویت، بسیاری از نظریه پردازان درصدد ارائه تعریفی از آن برآمده اند. معنویت را شامل جستجوی مداوم برای یافتن معنا و هدف زندگی، درک عمیق ارزش زندگی، وسعت عالم، نیروهای طبیعی موجود و نظام باورهای شخصی می داند. بر خلاف تعریف وی که به مسائل معنوی در حوزه عوامل خارجی و ارزشی توجه کرده است ( ویگلنس ورس، 2004). از نظر واگان (2003: 29) معنویت امری همگانی است و همانند هیجان، درجات و جلوه های مختلفی دارد. ممکن است هشیار یا ناهشیار، رشد یافته یا رشد نیافته، سالم یا بیمار، ساده یا پیچیده، مفید یا خطرناک باشد. ویگلنس ورس، معنویت را نیاز درونی بشر به ارتباط با موجودی فراتر از خود می داند که در دو طبقه قرار دارد. طبقه عمودی؛ در این طبقه به موجودی مقدس، نامحدود به زمان و مکان که منبع قدرت برتر و نهایت خودآگاهی است، اشاره دارد. انسان ها تمایل به برقراری ارتباط و راهنمایی شدن توسط چنین منبعی را دارند. طبقه دوم که افقی نامیده شده است، شامل همه انسان هایی است که افراد تمایل به خدمتگزاری به آنها را دارند (ویگلنس ورس، 2002). با وجود اشتراکات معنایی بین مفاهیم دین و معنویت، افتراق های آن نیز قابل توجه است. معمولاً سلوک معنوی افراد خارج از جهت گیری های دینی و مذهبی شان با کنکاش و کاوش در مورد حقیقت خویشتن و هدف واقعی زندگی آغاز می شود. بنابراین بین دین و معنویت تفاوت وجود دارد. اندره هیل نیز در کتاب زندگی معنوی، معنویت را قلب دین و زندگی معنوی را از زندگی اصیل و کاملی که انسانیت برای آن آفریده شده است، می داند. درباره رابطه دین و معنویت دو دیدگاه عمده وجود دارد. دیدگاه اول به رابطه دین و معنویت در سه حالت اعتقاد دارد که عبارتند از: همپوشانی و یکسان بودن مفاهیم دین و معنویت اعم بون معنویت از دین اعم بودن دین از معنویت. به طور کلی درباره معنویت در محیط کار، چهار نوع جهت گیری مطرح است. با توجه به این که دیدگاه فرد نسبت به دین و معنویت مثبت یا منفی باشد، ماتریسی چهارگانه ترسیم می گردد. از دیدگاه افرادی که نسبت به هر دو موضوع دیدگاه مثبتی دارند، تنها راه تجربه و پرورش معنویت، دین است. این گروه که 30 درصد از کل افراد را شامل می شود، اعتقاد دارند دین و معنویت هم معنا، غیر قابل تفکیک و هر دو منابع اصلی برای اعتقادات یا ارزش های جهانی می باشند. افرادی که نسبت به دین دیدگاه منفی و نسبت به معنویت دیدگاه مثبت دارند، دین را سازمان یافته، متعصب با افکاری بسته و معنویت را جهانی، غیر متعصبانه و روشن فکرانه می داند. قریب به 60 درصد افراد در این گروه قرار می گیرند و اعتقاد دارند معنویت موضوعی کاملاً شخصی است که برای همگان دست یافتنی است. گروهی که 8 درصد کل افراد را تشکیل می دهند، نسبت به دین دیدگاهی مثبت و به معنویت دیگاه منفی دارند، این افراد تمام توانشان را بر زندگی دینی به ویژه آیین ها و آموزه های یک دین خاص متمرکز می کند و نهایتاً تنها دو درصد از افرادی که نسبت به هر دو موضوع دارای نگرشی منفی هستند، اعتقاد دارند نه دین بنیادین است و نه معنویت، بلکه ارزش های جهانی می توانند به طور مستقل و بدون توجه به دین و معنویت تعریف شوند. این گروه برای دین و معنویت در سازمان کارکردی قائل نیستند. نمودار شماره 1-2 چهار نوع جهت گیری به سوی دین و معنویت 137414013969900 نگرش منفی معنویت نگرش مثبت دین بر معنویت برتری دارد و یک منبع اصلی اعتقادات و ارزش هاست.دین و معنویت هم معنا و غیر قابل تفکیک و هر دو منابع اصلی برای اعتقادات یا ارزش های جهانی اند.نگرش مثبت دین نگرش منفینه دین بنیادین است و نه معنویت، ارزش های جهانی می توانند، به طور مستقل و بدون توجه به دین و معنویت تعریف شوند.معنویت بر دین تفوق دارد و منبع اصلی اعتقادات یا ارزش های جهانی است. منبع: گین و پورهیت (2006) 6-2- معنویت به مثابه هوش جایگاه مفهومی هوش معنوی در روانشناسی دین است و همان طور که از عنوان هوش معنوی مشخص است. این مفهوم متشکل از مفاهیم «هوش» و «معنویت» است. مفهوم هوش از جمله مفاهیم اساسی روان شناسی است که از نظریه پردازان اصلی آن می توان به آلفرد بینه، لوئیس ترمن، دیوید و وکلسر اشاره کرد. گرچه مفهوم هوش در ابتدای طرح آن به صورت تک بعدی مورد توجه قرار گرفت و تنها به توانایی های شناختی و منطقی انسان ها اشاره داشت لکن مطالعات گاردنر (1983، 254) و تئوری هوش های چندگانه که شامل هشت هوش نسبتاً مستقل است، ابعاد جدیدی را در این حوزه نوید داد. به نظر وی ابعاد هوش شامل: هوش کلامی، منطقی-ریاضی، فضایی، موسیقی، فیزیکی یا بدنی، هوش بین فردی، هوش برون فردی و هوش طبیعت شناسی است. وی هم چنین هشت معیار برای تشخیص هوش مستقل بدین شرح بیان کرده است؛ یک فعالیت اصلی یا مجموعه ای از فعالیت های مشخص، سیر تکاملی معقول، الگوی مشخصی از توسعه و بهبود، تفکیک بالقوه جایگاه هوش در مغز، تشخیص فرد از وجود یا عدم وجود توانایی، قدرت رمز گشایی نمادها، مورد حمایت از جانب پژوهش های تجربی روان شناسی، مورد حمایت یافته های هوش سنجی. گرچه گاردنر در بعد هوش وجودی یا طبیعت شناسی که به ماهیت انسان، چرایی و علت زندگی اختصاص دارد به نوعی به بحث معنویات به عنوان گونه ای از هوش اشاره کرده است، اما به نظر وی مفهوم هوش معنوی فاقد معیار تاریخچه تکاملی معقول به عنوان یکی از معیارهای سنجش هوش است. پس از مطرح شدن مفهوم هوش هیجانی توسط دانیل گلمن (1995) در کتابی با همین عنوان، گاردنر (1999) دلایل و مدارکی دال بر وجود انواع دیگری از هوش ارائه داد و به اعتقاد وی یکی از جنبه های ذهن، تفکر در مورد مسائل مافوق درک حسی بشر است. بدین علت که آن امور بسیار بزرگتر یا کوچکتر از چیزی هستند که مستقیماً درک شوند. با این وجود طرح مفهوم هوش معنوی در عرضه سازمان و مدیریت توسط زوهار و مارشال (2000) و ایمونز (2000) صورت گرفت. ایمونز (2000: 14) براساس معیارهای هشت گانه گاردنر معنویت را به عنوان هوش مطرح و آن را توانایی بشر در استفاده از ظرفیت های معنوی برای حل مسائل روزمره و دستیابی به اهداف می داند که شامل پنج مولفه بدین شرح است، ظرفیت پیشرفت فیزیکی و ذهنی، قابلیت دستیابی به سطح بالاتری از خودآگاهی، قابلیت انجام فعالیت های روزانه با حسی روحانی مقدس، قابلیت به کاربردن ظرفیت های معنوی برای حل مسائل زندگی، توانایی رفتار کردن بر مبنای پرهیزگاری. پژوهشگران دیگری نیز تعاریف و الگوهای مختلفی از هوش معنوی ارائه داده اند. این الگوها و تعاریف خصوصیات، ویژگی ها، ظرفیت ادراک و شناخت بشریت را تبیین می کنند. نوبل(2000: 22) هوش معنوی را ظرفیت های درونی انسان دانسته و علاوه بر موارد مورد اشاره ایمونز (2000)، دو قابلیت دیگر را نیز بدان افزوده است: (1) شناخت آگاهانه این که واقعیات فیزیکی دارای حقیقتی چندگانه هستند که آگاهانه یا ناآگاهانه با آن ها در تعامل لحظه به لحظه ایم، (2) تلاش برای سلامت روانی، نه تنها برای خود بلکه برای دیگران. زوهر ومارشال (2000: 38 ) نیز نه ویژگی هوش معنوی را شامل انعطاف پذیری (سازگاری هم زمان و فعال)، سطح بالایی از خودآگاهی، قابلیت روبه رو شدن با مشکلات، توانایی تحمل دردها و سختی، الهام گرفتن از چشم اندازها و ارزش ها، تمایل به کشف ارتباط بین پدیده های متفاوت (کلی نگر بودن)، تمایل زیاد به پرسیدن «چرا» و «چه می شد اگر» برای رسیدن به پاسخ سوالات اساسی، داشتن زمینه استقلال و جرئت سنت شکنی می دانند. کینگ (2007)، نیز هوش معنوی را مجموعه ای از ظرفیت های ذهنی در مورد جنبه های غیر مادی واقعیات به خصوص واقعیاتی که در ارتباط با ماهیت وجودی انسان، ماورا و سطوح بالاتر خودآگاهی است، تعریف می کند. به نظر وی رهاورد این ظرفیت ها سهولت حل مسئله و فائق آمدن بر مشکلات را به دنبال دارد. 7-2- هوش معنوی در محیط کار هوش معنوی در محیط کار لازم است برای: یافتن و به کار گیری منابع عمیق درونی که امکان توجه به دیگران و نیز توان تحمل و تطابق با آن ها را به ما می دهد. ایجاد احساس هویت فردی روشن و با ثبات در محیط هایی با روابط کاری متغیر توانائی درک معنای واقعی رویدادها، حوادث و قابلیت معنادار کردن کار شناسائی و همسوسازی ارزش ها با اهداف فردی و سازمانی زندگی کردن با این ارزش ها و بدون سازش پذیری از موضع ضعف، که این امر منجر به حس انسجام فردی می شود. درک و شناخت ملت های حقیقی افکار و رفتار خود و توان اثرگذاری بر آن ها (جورج، 2006). از پیامدهای ایجاد و تمرین هوش معنوی، توانائی آرامش و تمرکز در مواجه با بحران و آشوب وداشتن حس فداکارانه و عاری از خودخواهی نسبت به سایرین و داشتن دیدگاهی روشن تر و آرام تر نسبت به زندگی است. با وجود اینکه بسیاری از افراد تصور می کنند هیچ چیز معنوی در کار یا محیط کاری وجود ندارد، حوزه های بسیاری وجود دارند که می توان هوش معنوی را در آن ها به کار گرفت. سه حوزه مهم از نظر جورج1عبارتند از: الف) امنیت شخص و تاثیر آن بر اثربخشی شخصی؛ هوش معنوی کمک می کند که ثبات و اعتماد به نفس افراد افزایش یابد و راحت تر با مسائل کار کنار بیایند. این امر اثربخشی و عملکرد کاری افراد را نیز بهبود می بخشد. ب) بهبود روابط و درک شخصی بین افراد؛ به بهبود ارتباطات و درک دیگران در محیط کار کمک می کند. پ) مدیریت تغییر و از میان برداشتن موانع؛ به غلبه بر ترس های ناشی از تغییر کمک می‌کند (جورج، 2006) همچنین به اعتقاد وی مهم ترین کاربردهای هوش معنوی درمحیط کار عبارتند از: ايجاد آرامش خاطر، به گونه اي که اثربخشي فرد را تحت تاثير قرار مي دهد. ايجاد تفاهم بين افراد. 3- مديريت کردن تغييرات. 1. ايجاد آرامش خاطر و چگونگي تاثير آن بر اثربخشي فرد و آگاهي از خود، شايستگي کليدي هوش معنوي است، متاسفانه اغلب ما خود را موجوداتي فيزيکي و مادي مي بينيم و معتقديم که زندگي تجربه‌اي مادي و فيزيکي است و آرامش خاطر ما وابسته به شرايط فيزيکي زندگي از جمله پول، دارايي و... است که همه اينها بستگي به شغل ما دارد، بنابراين نبود اينها براي ما احساس ناامني ايجاد مي کند. شغل، پول و دارايي، چيزهايي هستند که مي آيند و مي روند و ما کنترل اندکي به روي آنها داريم و يا اصلا کنترلي نداريم. در اين صورت اين ناامني، احساس ترس و استرس ايجاد مي کند، به گونه اي که عملکرد و روابط ما را در کار و محيط کار تحت تاثير قرار مي دهد. رشد هوش معنوي که به معناي آگاهي عميق تر ازخود به عنوان موجودي غير مادي است، در واقع منبعي از استعدادهاي غيرعيني است که قبلا کشف نشده است. هنگامي که هوشياري فرد افزايش پيدا مي کند و مورد استفاده قرار مي گيرد، در او احساس امنيت به وجود مي آيد و بدين ترتيب عملکرد او در محيط کار بهبود مي يابد. 2. ايجاد درک متقابل و تفاهم. يکي از بنيان هاي اساسي براي ايجاد رابطه سالم، يکدلي است. ايجاد يکدلي براي بسياري از مديران سخت است، زيرا آنها را وادار مي کند که فراتر از کارکردهاي وظيفه اي حرکت کنند و بدين ترتيب احساسات و عواطف افرادي را که مشغول انجام وظيفه هستند، درک کنند. ارتباطات بخشي از کار مدير تلقي مي شود که اهميت فزاينده اي يافته است. امروزه بسياري از افراد، سازمان خود را ترک نمي کنند، بلکه مديران خود را ترک مي کنند، بنابراين تمايل به حفظ نيروي کار يکي از دلايلي است که درک کارکنان از سوي مديران را الزامي مي سازد. توانايي شناخت، فهم و پاسخ به احساسات ديگران، نيازمند درک عاطفي و احساسي قوي است و اين در حوزه هوش عاطفي قرار دارد. با اين وجود، لايه ديگري در زير آن وجود دارد؛ لايه اي که علت وجودي احساسات است که ريشه اصلي اين شناخت علت ها، در هوش معنوي قرار دارد. 3. مديريت تغييرات و از ميان برداشتن موانع براي اغلب افراد، تغيير رنج آور است. نمي توان تصور کرد زماني که افراد در مورد چالش هاي محتمل و نامحتمل آينده صحبت مي کنند، کاملا آرام باشند و بخندند. مقاومت در برابر تغيير با ايجاد رفتارهايي از جمله کنترل کردن، شکايت کردن، انتقاد کردن، کنار کشيدن، انکار کردن و خودداري کردن بروز مي کند. احساسات نهفته در اين رفتارها، ترس، آشفتگي و عصبانيت است. حتي زماني که فرد الزام به تغيير را به لحاظ عقلاني درک مي کند، احساس ترس ممکن است وجود داشته باشد، که دليل اين امر، راحت طلبي و وابستگي به راه هاي قبلي است. زماني که افراد، اشتباهات دروني خودرا عميقا باورکنند از ترس و آشفتگي در برابر تغيير رها خواهند شد و اين عميق‌ترين سطح هوش معنوي است (جورج، 2006). 8-2 هم سویی هوش و تجربه ی معنوی در توانایی حل مسئله با وجود کوشش هایی که برای بررسی پدیده ی هوش انجام شده است، به لحاظ پیچیدگی و چندساحتی بودن و نیز عوامل متعدد دخیل در آن، هنوز صاحب نظران به هم سویی کلی در مورد ابعاد گوناگون هوش و حتی تعریفی دقیق از آن دست نیافته اند. کولومبو و فریک (1999) علت این امر را در تفاوت بودن معنای هوش در زمینه های تخصصی و نظام های گوناگون روان شناسی می دانند. گذشته از این پیچیدگی، اندرسون (2000) نیز تاکید دارد که ممکن است آنچه که در فرهنگی هوش شمرده می شود در فرهنگ دیگر پدیده ای غیر هوشی دانسته شود. به هر رو، با همه ی معناهای گوناگون ماهیت هوش، یک هم سویی کلی و زیر بنایی برای مفهوم هوش در توانایی حل مساله وجود دارد (هاید، 2004). به سخن دیگر، یکی از شناسه های بنیادی هوش، توانایی حل کردن مسائل به گونه ای واقع بینانه و عملی است. گاردنر (1997) نیز بر آن است که هوش مجموعه ای است از توانایی ها که فرد در حل مسائل اش راه و روش فرهنگی ویژه ی خود را به کار می برد. به سخن دیگر، هوش اصطلاحی است برای سامان دهی و توصیف ظرفیت های انسانی که با توجه به گوناگونی های فرهنگی، توانایی گسترش و معنادار شدن می یابد. زوهار و مارشال (2000) نیز اعتبار هوش را در نشان دادن و حل کردن مسائلی دانسته اند که ماهیتی منطقی، احساسی، معنایی و ارزشی دارد. روی هم رفته، می توان چنین برداشت کرد که هوش پیوندی تنگاتنگ با رفتارهای حل مسئله دارد. مهارت های حل مسئله دارای سازه های دست یابی به اهداف عملی، دست یابی به نتایج مثبت، و توجه به اهداف جهت دار است. به سخن دیگر، شناسایی و سازمان دهی اهداف و دنبال کردن راه هایی ویژه برای رسیدن به آن هدفها در زندگی، مهارت های حل مسئله است که انسان برای یک گفتگوی مناسب با پیرامون خود به آنها نیاز دارد. بدین سان، اگر معنویت شکلی از هوش شمرده شود، باید فرد را در حل مشکلاتش، با توجه به شرایط ویژه ی فرهنگی توانا سازد. آیا معنویت می تواند چنین کارکردی برای فرد داشته باشد؟ در پاسخ به این پرسش، برخی از نویسندگان به شماری از تجربه های مذهبی افراد اشاره کرده اند که کارکردی همچون ساز و کار حل مسئله داشته است. پیشینه ی این زمینه از دوران جیمز(1977) و نگارش کتاب گوناگونی تجربه های معنوی آغاز می شود که در آن وی به دین شخصی اشاره داشته است که نشان دهنده ی به کارگیری معنویت در حل مشکلات ارزشی و معنادار زندگی شخص است. جیمز بر آن است که مذهب پذیرفته شده ی شخص (مذهب رسمی) پدیده ای پسینی و معنویت پدیده ای پیشینی از تجربه های مذهبی فرد است. جیمز استدلال های منطقی را به تنهایی نشان دهنده ی مذهب یا تجربه های مذهبی فرد نمی داند. وی برای مفهومی کردن این دیدگاه چنین می گوید که تجربه ی معنوی و مذهبی نیز همچون مهر، خشم، امیدواری، بلندپروازی، رشک، و هر خواهش و تنش غریزی دیگر، معناهایی را به زندگی انسان ها می آورد که به گونه ای عقلانی یا منطقی قابل قیاس با پدیده ای دیگر نیست. اگر چه شاید بتوان استدلال هایی عقلانی برای این گونه تجربه های معنوی یافت، ولی نمی توان شالوده و پایه های بنیادی چنین تجربه های معنوی را مشخص کرد (تسی، 2003). بدین سان، احساس های معنوی تکمیل کننده و معنادهنده ی بخش های گوناگون زندگی انسان است (پریستلی، 2001) و این حوزه ی نوین قدرت، انسان را توانمند می سازد که تجربه های معنوی خود را چونان ساز و کاری برای برخورد و یافتن راه حل برای مشکلات و سختی های زندگی به کار گیرد. جیمز(1977) از این معنا به کیفیت درونی تعبیر کرده است. افرادی که وضعیت های معنوی و عرفانی را تجربه می کنند، وضعیت های معرفتی و شناختی را نیز درک می کنند. کیفیت درونی، بینش و آگاهی به ژرفای حقایقی است که به وسیله ی استدلال های عقلانی درک نشده است. کیفیت های درونی دارای روشن گری، شهود، و پر از معنا و راز اند که در سراسر زندگی به انسان توانایی و نیروی رویارویی با مسائل و مشکلات می دهد. کسانی که به چنین تجربه هایی دست می یابند چنین بازگو می کنند که در حالی که سرشار از احساس اند واقعیت های عقلانی را نیز به روشنی و به گونه ای مسلم در زندگی می بینند و زندگی خود را دارای تحول و تغییر می یابند. بدین سان، تجربه های معنوی همچون ساز و کاری برای پویایی بخشیدن به زندگی در شیوه ای خاص عمل می کند. به سخن دیگر، تجربه های معنوی به گونه ای یگانه و فردی عمل می کند و علی رغم هدایت انسان ها برای عمل، راه حلی برای مسائل به شیوه ی خاص و در سبک های مختلف و موقعیت زندگی آن ها پدید می آورد. زوهار و مارشال (2000) نیز بر آن اند که تجربه های معنوی ، بینشی ژرف پدید میاورد که چشم اندازهایی نو و تازه به زندگی باز میکند. این بینش و چشم انداز تازه شخص را قادر میسازد که از عهده ی کارها به خوبی برآید و به گونه ای خلاق راه حل هایی تازه برای مسائل زندگی خود برگزنید. 9-2- اندازه گیری هوش معنوی زهر، و مارشال و مک هاوک در مقابل کمّی کردن هوش معنوی جانب احتیاط را در پیش گرفته اند. امونزف نیز در مورد تلاش هایی که برای اندازه گیری هوش معنوی انجام می گرفت، هشدار می دهد(فتاحی،1387 :13 ) وضعیت هوش معنوی فرد را می توان بر اساس انعکاس توانائی ها و رفتار های گوناگون شخصی مثل سیستم اعتقادی معنوی / دینی فرد مورد توجه قرار داد. در همین راستا ، تعریف الگوهای منحصر به فرد برای بیان وضعیت هوش معنوی ، می تواند بسیار مفید تر از تلاش برای به دست آوردن یک ارزیابی کمّی ( که در آن مقدار هوش معنوی که افراد دارا می باشند را نشان می دهد) باشد. یک راه برای اندازه گیری هوش معنوی افراد بررسی توضیحات ذهنی در مورد معنویت، افراد، سیستم اعتقادی افراد، ارزش های افراد، اهداف افراد، تجارب معنوی افراد ( و تعبیر و تفسیر آنها ) و راهی که در آن معنویت، سیستم اعتقادی، ارزش ها، اهداف ها و تجارب معنوی به کار گرفته، می باشند . به عنوان یک راه دیگر می توان مقیاس هایی را به منظور ارزیابی فهم و بیان هوش معنوی ایجاد کرد. در همین جهت، هشتاد گویه فهرست ماتریس روانی معنویت توسط ولمن به منظور تعریف یک الگوی منحصر به فرد برای بیان وضعیت هوش معنوی افراد ایجاد شد. این موارد به نحوی طراحی شده بودند که افراد تجربیات، فعالیت ها و رفتار هایشان را گزارش می دهند . این گزارش، نیازمند تفکر انتزاعی و تعبیر و تفسیر رویداد ها است. ضرورتاً، فهرست ماتریس روانی معنویت بیشتر به جای توجه به هوش معنوی کمتر یا بیشتر، با تمرکز بر الگوهای معنویت مورد توجه قرار گرفت. این فهرست هفت فاکتور دارد که ابعاد گوناگون تجربیات معنوی را اندازه گیری می کنند. این هفت عامل عبارتند از؛ الوهیت، هوشمندی، روشن فکری، جامعه پذیری، ادراک بیرونی، معنویت معصومانه ( کودکانه )، آسیب روحی، فهرست ماتریس روانی معنویت به طور مستقیم یا به طور کلی جوابگوی سنجش ظرفیت های معنوی و درجه هوش معنوی نیست و امتیازات ، بیشتر از اینکه قابل مقایسه باشند، نشان دهنده درجه علاقه و افزایش آگاهی معنوی است که به دیدن رفتار و تجربیات زندگی مربوط می شود (آمرام، 2009). ابزار دیگری توسط نازل معرفی شد که مقیاس هوش معنوی نام دارد. این ابزار دارای 17 مورد است که بر روی طیف لیکرت قرار دارد. معیار دیگر اندازه گیری شاخص جامع هوش معنوی آمرام است که از روش های قبلی قابل اطمینمان تر و صحیح تر می باشد. این شاخص شامل 5 مقیاس مهم و بیست و دو زیر مقیاس است که بسیاری از ابعاد هوش معنوی که از تجزیه و تحلیل عمیق مصاحبه شناسایی می شود را تأیید می کند. این 5 مقیاس عبارتند از؛ معنا، هوشیاری، متانت، تعالی، صداقت و بیست و دو زیر مقیاس آن عبارت است از: زیبایی، بصیرت، تواضع، متانت، آزادی، قدردانی، خود برتری، کل نگری، حضور در همه جا، تمامیت درونی، شهود، توجه، گشاده روئی، عمل، حضور، هدف، ارتباط، روحانیت، خدمت، تلفیق و اعتماد ( نازل2004 ). 10-2- کاربرد های هوش معنوی کاربرد هوش معنوی در زندگی فرد می تواند ارتباط شخص را با خود، دیگران و خدا و به خصوص پرورش خود آگاهی فرد تسهیل کند. با تکیه بر اعتقادات فرد ، هوش معنوی قادر به تسهیل و ارتقاء آگاهی و احساس ارتباط با خدا و حضور خدا می شود. زمانی که افراد، اشتباهات درونی خود را عمیقاً درک کنند، آن را تکرار نخواهند کرد و از ترس و آشفتگی در برابر تغییر رها خواهند شد که این عمیق ترین سطح هوش معنوی است. در این راستا (آمرام، 2009) بیان کردند هوش معنوی را اصولاً در جهت حل مسائل وجودی و اخلاقی دانسته است. ادوارز نیز بین استفاده از هوش معنوی برای حل مشکلات و استفاده از آنها در حل مسائل غیر معنوی تمایز قائل می شود. برای مثال فردی که در پایان عمر خود به سر می برد ممکن است ارزش های معنوی و اعتقادات وجودی برای روشن کردن احساس معنا داری در این مرحله از زندگی را آزمایش کند. این فرایند می تواند جلوه ای از هوش معنوی باشد، اما نکته مهمی که این دیدگاه از آن چشم پوشی می کند آن است که یک فرد معنوی، همه ابعاد زندگی اش معنوی خواهد بود. ایده جداسازی موضوعات و مشکلات معنوی از غیر معنوی ، برای به کار گیری استراتژی های متفاوت حل مسأله، چالش پذیر است. جستجو برای معنا داری و دیدن مفهومی بزرگتر از زندگی می تواند تقریباً هر واقعه و تجربه زندگی را در بر گیرد. به طور مشابه، بعضی از توانایی ها و صفات هوش معنوی مثل حکمت، خود آگاهی، استدلال خلاّق، کمال، دلسوزی و پرسش سؤالات چرایی، می تواند با موضوعات و مشکلات بالاتری، جدای از موضوعات معنوی یا وجودی، مرتبط باشند . مثلا آنها می توانند برای مفهوم سازی و تحلیل رابطه مشکلات و همچنین برای برنامه ریزی و فرمول بندی سیاست های سازمان و بیانیه ای ماموریت سازمانی به کار گرفته شوند. هوش منطقی حقایق و اطلاعات و استفاده منطقی و تجزیه و تحلیل آنها را در تصمیم گیری دنبال می کند. هوش عاطفی شامل درک و کنترل احساسات و عواطف خود است. هوش معنوی دربردارنده موارد زیر در محیط کاری است؛ - یافتن و به کار گیری منابع عمیق درونی که امکان توجه به دیگران و نیز توان تحمل و تطابق با آنها را به ما می دهد. - ایجاد احساس هویت فردی روشن و با ثبات در محیط های با روابط کاری متغیر - توانایی درک معنای واقعی رویدادها و حوادث و قابلیت معنا دار کردن کار - شناسایی و همسو سازی ارزش ها با اهداف فردی و سازمانی - زندگی کردن با ارزشها بدون سازش پذیری از موضع ضعف، که این امر منجر به حس انسجام فردی می شود. - درک و شناخت علت درست افکار و رفتار خود و توان اثر گذاری بر آنها نتایج توسعه و تمرین هوش معنوی شامل توانایی مواجه با بحران ها و آشفتگی ها ، نگرشی عاری از خود خواهی نسبت به سایرین و دیدگاهی روشن و آرام نسبت به زندگی است (آمرام، 2009). قسمت دوم : مبانی تجربی و پیشینه تحقیق: الف: تحقیقات داخلی - شکر زاده (1380) در پژوهشی نشان داد که نمرات عوامل انگیزشی و بهداشتی و تعهد سازمانی مدیران آموزشی بالاتر از میانگین معیار است برخی از عوامل بهداشتی و انگیزشی ( مانند باز نقش، ارتباطات مناسب، محیط کاری، نحوه سرپرستی، کسب مدیریت، چالش شغلی، فرصت های رشد، ارتقاء و عدالت ) از عوامل تاثیر گذار بر تعهد سازمانی هستند. - مطالعه فلاح زاده ابر قویی (1380 ) به این نتیجه رسیده که از بین همه عوامل، افزایش حقوق و مزایا، بالا بردن جایگاه اجتماعی شغلی مربی پرورشی، هدفگذاری مشارکتی، فراهم بودن زمینه خود شکوفایی بر ایجاد انگیزه کاری تاثیر دارد. - نتایج تحقیق آشتیانی (1384 ) روی 100 نفر از دبیران تربیت بدنی مرد و زن در مقاطع تحصیلی نیشابور، نشان می دهد که بین عوامل انگیزشی، رشد فکری و ارتقاء قدردانی، پیشرفت، ماهیت مسولیت، ماهیت کار و موفقیت به ترتیب بیشترین اهمیت را در انگیزش شغلی دبیران دارند. بین عوامل بهداشتی، روابط، حقوق، دستمزد، امنیت شغلی، شرایط کار، قوانین و مقررات و سرپرستی به ترتیب دارای بیشترین اهمیت هستند. همچنین اولویت بندی عوامل بهداشتی در دبیران تربیت بدنی زن و مرد نشان داد که در دبیران زن روابط انسانی و اجتماعی، شرایط کار، دستمزد، امنیت شغلی، قوانین و مقررات و سرپرستی به ترتیب بیشترین اهمیت را در بین عوامل دارد. در حالیکه برای دبیران مرد، حقوق، امنیت شغلی، شرایط کار، روابط، قوانین و مقررات و سرپرستی در اولویت قرار دارند. - یعقوبی (1388) در پژوهشی به بررسی میزان هوش معنوی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا پرداخت. نتایج این پژوهش حاکی از آن است که میزان هوش معنوی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا درحد بالاتر از متوسط می باشد و بین دو جنسیت از نظر هوش معنوی تفاوتی وجود ندارد. - کرمانشاهی (1388) در پژوهشی رابطه بین معنویت در محیط کار با تعهد سازمانی را مورد بررسی قرار داد. یافته های پژوهش وی نشان دهنده این است که همبستگی معنادار مثبتی در سطح اطمینان 95% میان معنویت در محیط کار و تعهد عاطفی وجود دارد. - فرامرزی و همکاران (1388) درتحقیقی به بررسی رابطه هوش معنوی و هوش هیجانی دانشجویان پرداختند. نتایج تحقیق بیان می دارد که بین هوش معنوی و هوش هیجانی رابطه مثبت معناداری وجود دارد. به عبارت دیگر با افزایش و رشد یکی، افزایش و رشد دیگری نیز میسر خواهد شد. - ضیغمی(1389) در پژوهشی به بررسی رابطه بین هوش معنوی و تعهد سازمانی در کارکنان سازمان کار و امور اجتماعی استان تهران پرداخت. نتایج نشان داد بین هوش معنوی و تعهد سازمانی کارکنان رابطه معنادار وجود دارد. از بین مولفه های تعهد سازمانی، بین هوش معنوی و تعهد عاطفی و هنجاری رابطه معنادار، اما بین هوش معنوی و تعهد مستمر رابطه غیرمعنادار مشاهده شد. - موسوی، طالب زاده نوبریان و شمس مورکانی (1390) در بررسی رابطه هوش معنوی و رفتار شهروندی سازمانی دبیران دبیرستانهای شهرستان زنجان نشان دادند که بین هوش معنوی کل با رفتار شهروندی سازمانی همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد. - نادری، عسگری، روشنی و مهری آدریانی (1390) درپژوهشی به این نتیجه رسیدند که بین هوش معنوی و رضایت از زندگی، همچنین، بین هوش هیجانی و رضایت از زندگی رابطه معنی داری وجود دارد. - رقیب (1390) به تحلیل میزان هوش معنوی مدیران گروههای آموزشی دانشگاه اصفهان وارتباط آن با ویژگی های جمعیت شناختی پرداخت. نتایج پژوهش او حاکی از این که میان متغیرهای سابقه مدیریت با میزان هوش معنوی ارتباط معناداری وجود ندارد. و رابطه میان سن و سابقه خدمت با میزان هوش معنوی معنادار است. به طور کلی یافته ها نشانگر میزان هوش معنوی نسبتا بالای مدیران گروههای آموزشی دانشگاه اصفهان است. - زارعی متین و همکاران (1390) در پژوهشی به شناسایی و سنجش مولفه های هوش معنوی در محیط کار پرداختند و به این نتیجه رسیدند که مولفه های هوش معنوی در محیط کار به ترتیب عبارتند از: شناخت و باور به ربوبیت خداوند، خردمندی معنوی، ظرفیت رفتارهای فضیلت مابانه، خودآگاهی عمیق، وجدان کاری، توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی، معنی بخشی به کار و زندگی(کار برای رضای خدا)، توانایی پرسیدن سوالات اساسی و یافتن پاسخ های بنیادین، داشتن بصیرت، درک، تشخیص و تمیز، توجه به ارزشهای معنوی، تفکر سیستمی، احساس مثبت داشتن، داشتن اهداف متعالی در کار و زندگی، داشتن بصیرت، درک، تشخیص و تمیز، روحیه خدمتکاری. - حسینیان، قاسم زاده و نیکنام (1390) در پژوهشی بر روی دبیران نشان دادند که روابط مثبت معنی داری میان بعضی مولفه های هوش معنوی و زیر مقیاس های کیفیت زندگی مشاهده شد. - حبیبی پور و همکاران (1388)در تحقیق خود«تأثیر به کارگیری تئوری هدف گذاری توسط مدیران پرستاری بر انگیزش شعلی پرستاران»به این نتیجه رسیدند که میزان انگیزش پرستاران گروه شاهد تغییری نداشته ولی پرستاران گروه آزمون به انگیزش به حدبالا رسیدند. - آزادنیا و همکاران (1390) در پژوهشی به بررسی هوش معنوی و تاثیرات آن بر سلامت جسمانی و روانی پرداختند، نتایج پژوهش این بوده؛ که افرادی که هوش معنوی بالاتری دارند از سلامت جسمانی و روانی بیشتری برخوردارند. - موسوی (1390) در پژوهشی به بررسی رابطه هوش معنوی و رفتار سازمانی دبیران دبیرستان های شهرستان زنجان پرداخت. یافته های پژوهش نشان دادکه بین هوش معنوی با رفتار سازمانی دبیران همبستگی مثبت معناداری وجود دارد. - نصر اصفهانی و اعتمادی (1391) در پژوهشی تحت عنوان رابطه ویژگی های شخصیتی با هوش معنوی و کیفیت زندگی در دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی به این نتیجه رسیدند که هوش معنوی و کیفیت زندگی با ابعاد شخصیتی برونگرایی، دلپذیربودن، وجدان گرایی و تجربه پذیری رابطه مثبت و معنادار و با روان نژند گرایی رابطه منفی داشتند. - حمیدی و صداقت (1391) در پژوهشی تحت عنوان بررسی مقایسه ای هوش معنوی دانش آموزان دوره متوسطه بر اساس جنسیت و پایه تحصیلی بیان کردند که بین دو جنس از لحاظ هوش معنوی تفاوت معنی داری وجود ندارد. - غنا و همکاران (1391) در پژوهشی به بررسی رابطه هوش معنوی با برخی از عوامل جمعیت شناختی و آموزشی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گلستان پرداختند و نتایج نشان داد بین دو جنسیت از نظر هوش معنوی تفاوت وجود ندارد. همچنین بین متغیرهای سن، تاهل، قومیت، رشته تحصیلی و معدل با نمره هوش معنوی ارتباط معناداری یافت نشد. - کریمی مونقی و همکاران (1391) در پژوهشی با عنوان ارتباط هوش معنوی با توانمندی تدریس در اعضای هیات علمی دانشکده پزشکی که بر روی 160 نفر از اعضای هیات علمی انجام شد به این نتیجه رسیدند که هوش معنوی اعضای هیات علمی در حد متوسط است و ارتباط مثبتی بین هوش معنوی و توانمندی تدریس وجود دارد. - ذبیحی و ساغروانی (1391) به بررسی رابطه بین هوش معنوی وتعهد سازمانی پرداختند. نتایج این تحقیق نشان داد که همبستگی مثبت معناداری میان هوش معنوی و تعهد سازمانی وجود دارد. - با عزت و همکاران (1391) به بررسی رابطه هوش معنوی و هوش هیجانی با استرس شغلی کارکنان دانشگاه پرداختند. یافته های آنها حاکی از آن است که مولفه های هوش معنوی نقش موثرتری در تبیین و پیش بینی استرس شغلی کارکنان داشته اند. - حاجیان و همکاران (1391) به بررسی رابطه بین هوش معنوی وهوش هیجانی پرداختند. یافته ها نشان دهنده این است که بین هوش معنوی با هوش هیجانی رابطه وجود دارد و این ارتباط در ابعاد مختلف هوش معنوی و هوش هیجانی مشاهده شد و رابطه معنی داری بین آنها وجود داشت. در واقع هوش معنوی بیشتر موجب هوش هیجانی بیشتر می شود و هوش معنوی تقویت کننده هوش هیجانی است. - باقری، اکبری زاده و حاتمی (1391) در پژوهشی نشان دادند که ارتقاء هوش معنوی از طریق آموزش‌های دینی منجر به درک الگوهای زندگی، دستیابی بیشتر به مهارت های ارتباطی، تشخیص معنای واقعی حوادث و احساس تسلط در هدف گذاری می شود و بین دو جنسیت زن و مرد از نظر میزان هوش معنوی تفاوتی وجود ندارد. - حمید و زمستانی (1392) در پژوهشی بر روی دانشجویان پزشکی نشان دادند که بین هوش معنوی و ویژگی های شخصیتی با کیفیت زندگی روابط چندگانه مثبت و معنی داری وجود دارد. ب: تحقیقات خارجی زین و مک میلان (1999 ) دریافتند که دبیران زن از نقش حرفه ای خود به عنوان معلم در مقایسه با همکاران مرد خود از رضایت مشتری برخوردارند. آنها در بررسی هایی دریافتند که شرایط کاری، کفایت تدریس و فرهنگ سازمانی به ترتیب از اهمیت زیادی در رضایت از شغل برخوردارند. آرنسون و جورانسون (1999 ) دریافتند که دبیران قراردادی از انگیزه کاری کمتری برخوردارند. زیرا که بر وضعیت شغلی خود کمترین کنترل را دارند. فابریکاتور ، هندل و فینزل (2000)، در مطالعات خود دریافتند که معنویت بر رضایتمندی کلی زندگی تاثیر می گذارد. معنویت شخصی به طور موثقی، رضایتمندی بیشتر از زندگی را پیش بینی می کند. همچنین به عنوان یک مکانیسم سازگاری ارزیابی می شود که به آنها کمک می کند که نسبت به کسانی که سطح پایین تری از معنویت شخصی را دارا هستند، بهتر و آسان تر عوامل تنش زا را کنترل کنند. اینگر سول (2001 ) گزارش می دهد، عواملی که باعث بی انگیزگی در کار در بین معلمین شده اند، عبارتند از : دستمزد پایین، حمایت ناکافی از سوی سازمان های اداراه کننده مدارس، مشکلات انظباطی دانش آموزان و محدود بودن کاربرد توانایی دبیران در تصمیم گیریهای مدارس. مطالعات روکو و کاستانسکی (2001 ) نشان می دهد که مهمترین عواملی که موجب انگیزه کاری بالا می گردند شامل : کارهایی که به لحاظ ذهنی چالش بر انگیزند، پاداشهای منصفانه، وضعیتهای کاری حمایت شده و حمایت همکاران است. در مطالعه ای که توسط کاستلیوس (2001 ) به نقل از دی نو بیل و مک کورمیک (2006 ) صورت پذیرفت ، گزارش شده است که سالهای تجربه عامل پیش بینی کننده انگیزه کاری است که به طور طبیعی همراه با ترفیعات و نظارتها است. اما چه چیزی عامل این ارتباط است، روشن نیست. همچنین گزارش می دهد: زنان معلم در ابتدایی و راهنمایی، در یک موقعیت کاری برابر با مردان، از انگیزه بالاتری نسبت به مردان برخوردارند. همچنین دبیران با سابقه کار بیشتر از دبیران با سابقه کار کمتر انگیزه کاری بیشتری دارند. - زوهر ومارشال (2002) درپژوهشی باعنوان "اثرات معنویت برسلامت فرد" دریافتند که معنویت با بیماری کمتر وطول عمر بیشتر همراه است و افرادی که دارای جهت گیری معنوی هستند هنگام مواجهه باجراحت، به درمان بهتر پاسخ می دهند و به شکل مناسب تری آسیب دیدگی را می پذیرند. - نتایج پژوهش ساندرا و هوگای (2003) در بررسی رابطه معنویت و رضایت از زندگی زنان آفریقایی آمریکایی نیز، نشان داد که زنان سطح تعصب مذهبی بالاتری نسبت به معنویت داشتند که همبستگی معنی داری با رضایت از زندگی داشت و معنویت به عنوان متغیری بود که در رضایت از زندگی زنان آفریقاقی در میانسالی علی رغم، سن، درآمد و سطح تحصیلات نقش داشت. - پژوهش بریل هرت (2005) در بررسی رابطه معنویت و رضایت از زندگی افرادی که دچار آسیب نخاع شوکی بودند به این نتیجه رسیدند که ارتباط مثبت و معنی داری بین رضایت از زندگی و فاکتورهای معنوی روانشناختی ابزار کیفیت زندگی وجود دارد. -گروسمن و هریس (2006 ) به نقل از دی نوبیل و مک کورمیک (2006 ) در تحقیقات خود گزارش دادند: که میزان رضایت شغلی و انگیزه در معلمینی که به تازگی حرفه خود را آغاز نموده اند بالا است و در گروهی که بین سالهای ششم تا بیستم هستند، رفته رفته رو به کاهش است و آنهایی که بالای بیست سال هستند مجدداً در حال رشد است. - یانگ (2006) در تایوان، ماوب (2006) در چین و سالی ماگزیمو (2007) در آمریکا در تحقیقات خودتفاوت معنی داری را در هوش معنوی آزمودنی ها از لحاظ سن، جنس، تأهل و تجرد، مذهب و شغل نیافتند. - جورج (2006) در پژوهشی باعنوان "استفاده علمی از هوش معنوی در محل کار" دریافت که مدیران با هوش معنوی بالا می توانند روش متفاوتی برای اداره کردن افراد وهدایت آنها اتخاذ کنند. - نتیجه پژوهش آکلیز کازرین (2009) نیز نشان داد که ابعاد مذهبی بودن با رضایت از زندگی بالاتر مرتبط است و افراد مذهبی در اقوام مذهبی شادترند. در بررسی رابطه هوش هیجانی و رضایت زندگی نیز پژوهش هایی صورت گرفته که به برخی از آنها اشاره می شود. - تاچمن (2009) بر مبنای یک برنامه 5 مرحله ای نشان داد که درمان معنوی از طریق به کارگیری فنون مقابله مذهبی، در آموزش ارتباطات، یکی کردن مفاهیم و مهارت های آموخته شده، توجه به مهارت های ارتباطی و مهارتهای حلمساله و در نهایت حمایت ارتباطی اعضای خانوادههای دارای فرد اسکیزوفرنی، موثر واقع می شود. - آمرام و همکاران (2009) در پژوهشی نتیجه گرفتند که هوش معنوی در مدیریت شغلی موفق و کارآمد تاثیر بسزایی دارد. او معتقد است هوش معنوی موجب ارتقای کارکرد روزانه و سلامت جسمی و روحی فرد می شود. آمرام به وسیله مصاحبه با 71 نفر از پیروان سنت های مختلف معنوی و تحلیل کیفی نتایج، مدلی از هوش معنوی با هفت بعد ارائه کرد: خود آگاهی: که شامل هوشیاری، دقت، آگاهی فراعقلایی است. 2- متانت: زندگی کردن به صورت روحانی و داشتن توکل و عشق به زندگی 3- معنا: درک معنای فعالیت روزانه 4- تعالی: فرارفتن از خود و احساس اتصال به مردم و طبیعت 5- حقیقت یابی: زندگی به همراه کنجکاوی، پذیرش و عشق به همه موجودات. 6- سازش در عین داشتن آرامش. 7- هدایت درونی: آزادی درونی، تحریک شدن از درون و نه از بیرون و داشتن جرات، خلاقیت و شادمانی و نیاز کمتر به تایید دیگران. - دیمیر(2011) در پژوهشی تحت عنوان پیش بینی عملکرد تحصیلی دانش آموزان از روی انگیزه درونی و بیرونی دبیران به این نتیجه رسید که میزان بالای انگیزه درونی دبیران عملکرد تحصیلی بالای دانش آموزان را پیش بینی می کرد. - ریسیپوگلو (2013) در پژوهشی بر روی انگیزه کاری دبیران در نمونه ای از دبیران در ترکیه نشان داد که دبیران با انگیزه بالا از میزان تعهد کاری بالاتری برخوردار بودند. دبیران با سابقه تدریس و مدرکهای تحصیلی متفاوت انگیزه متفاوتی داشتند، اما بین دبیران مرد و زن از لحاظ انگیزه کاری تفاوت معنی داری وجود نداشت. آتش پور، س ح و سلک، ن. (1384). مؤلفه های رفتاری سازمان، مدیریت وکارکنان. مجله دانش و پژوهش در روانشناسی،4 ( 11)، 94-74. استرنبرگ. (1387). روان شناسی شناختی، خرازی س ک و حجازی ا. (مترجمان) ، تهران: انتشارات سمت. رابینز، ا.پی. (1388). رفتار سازمانی. پارسیان، ع و اعرابی، م(مترجمان). چاپ ۲۵. تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ص۷۲.  اکرمی، م. (1371 ). رابطه موضع کنترل با سبک مدیریت مدیران مراکز دولتی ، پایان نامه کارشناسی ارشد . تهران : مراکز آموزش مدیریت دولتی. آزادنیا، ا، کارآمد، ا و سلطانی، گ. (1390). هوش معنوی و تاثیرات آن بر سلامت جسمانی و روانی. مجله یزد و یزدی ها، 48-57. آشتیانی، ه. (1384 ). توصیف و اولویت بندی عوامل انگیزش شغلی دبیران تربیت بدنی نیشابور بر اساس نظریه هرز برگ. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه شهید بهشتی دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی. باقری، م و همکاران. (1391). بررسی رابطه بین هوش معنوی با خلاقیت و انگیزه پیشرفت مورد مطالعه: دانش آموزان متوسطه ناحیه یک کرمان، مجله موفقیت، شماره 230. ص60-61. برومند، م. (1383 ). بررسی عوامی موثر بر رضایت شغلی دبیران شهرستان شهریار. پایان نامه تحصیلی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا. دانشکده علوم اجتماعی و اقتصاد. پورصمد، ح. (1372 ). بررسی انگیزش های شغلی دبیران کهکیلویه ( دهدشت ). پایان نامه کارشناسی ارشد .دانشگاه تربیت معلم. حافظ نیا، م. ر. (1387). مقدمه ای بر روش تحقیق در علوم انسانی. تهران: سمت. حبیبی پور، ب و همکاران. (1388). تاثیر به کارگیری تئوری هدف گذاری توسط مدیران پرستاری بر انگیزش شغلی پرستاران، نشریه دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی ایران، دوره22، شماره57، اردیبهشت. حبیبی، ر. (1376 ). بررسی ارتباط بین انگیزش با عملکرد مدیران دبیرستان های شهرستان زنجان در سال تحصیلی 76-1375. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی زنجان. حسینیان، س، قاسم زاده، س و نیکنام، م. (1390). پيش بيني کيفيت زندگي دبیران زن بر اساس متغيرهاي هوش هيجاني و هوش معنوی، مشاوره شغلي و سازماني زمستان1390; 3(9):42-60. حمید، ن و زمستانی، م. (1392). رابطه هوش معنوی و ویژگی های شخصیتی با کیفیت زندگی در دانشجویان پزشکی. حیدری، گ(بی تا). هوش معنوی چیست؟ مجله موفقیت. شماره 239. ص68-69. خداپناهی، م. (1385). انگیزش و هیجان، تهران: انتشارات سمت. دانش خانه ، ف. (1373 ). رابطه میان میزان مقبولیت مدیران با رضایت شغلی دبیران در مقطع متوسطه شهر تهران در سال تحصیلی 73- 1372. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی . داوودی، ح و همکاران. (1391). رابطه فرهنگ سازمانی و انگیزش شغلی با رضایت شغلی دبیران، فصلنامه مشاوره شغلی و سازمانی، دوره چهارم، شماره13، زمستان. ذبیحی، م، ساغروانی، س. (1391). بررسی رابطه هوش معنوی وتعهد سازمانی. چشم انداز مدیریت دولتی، دوره2، شماره12، صص107-125. رجایی، ع ر. (1389). هوش معنوی، دیدگاه ها و چالش ها، مجله پژوهش های تربیتی، سال هفتم، شماره بیست و دو، صص53-22. رقیب، م. (1390). تحلیل میزان هوش معنوی مدیران گروههای آموزشی دانشگاه اصفهان و ارتباط آن با ویژگی های جمعیت شناختی. فصلنامه علمی- پژوهشی مطالعات اسلام وروانشناسی س5، ش9، صص131-143. زارعی متین، ح؛ خیراندیش، م و جهانی، ح. (1390). شناسایی و سنجش مولفه های هوش معنوی در محیط کار؛ مطالعه موردی در بیمارستان شهید لبافی نژاد تهران. پژوهش های مدیریت عمومی. سال 4، دوره12: 94-71. ساغروانی . س. (1388 ). هوش معنوی ، انتشارات آهنگ قلم. سرایی، ح. (1389). مقدمه ای بر نمونه گیری درتحقیق. تهران، انتشارات سمت. سهرابی، ف. (1387 ). مبانی هوش معنوی، فصلنامه سلامت روان، سال اول، شماره اول، صص 14 -18 سیف، ع. (1387). روانشناسی پرورشی. تهران: انتشارات دوران. شیرازی، ر. (1378). بررسی عوامل مؤثر بر انگیزه انتخاب شغل معلمی از دیدگاه دبیران زن شاغل در مراکز دولتی پیش دانشگاهی. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا. - صادقی، ا. (1393). عوامل ایجاد انگیزه در کارکنان، برگرفته از سایت: صمدی، پ. (1387 ). هوش معنوی اندیشه نوین تربیتی، دوره 2 شماره 3 و 4 صص 99 -114 ضیغمی، ل. (1389). بررسی رابطه هوش معنوی و تعهد سازمانی در کارکنان سازمان کار و امور اجتماعی استان تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی. عباس زاده، م. (1376 ). بررسی عوامل مؤثر بر رضایت و عدم رضایت شغلی دبیران فصلنامه تعلیم و تربیت. مرکز تحقیقات آموزش و پرورش. سال ششم. شماره 1. عبدالله زاده، ح؛ باقر پور، م ؛ بوژ مهرانی، س ؛ لطفی، م. (1388 ). هوش معنوی، ترجمه و تالیف انتشارات روان سنجی. عسگری ، گ؛کلدی ، ع ر. (1381 ). بررسی میزان رضایت شغلی دبیران ابتدایی آموزش و پرورش شهر تهران، فصلنامه علوم اجتماعی. شماره 128، 121-139. عسگریان، م. (1378 ). روابط انسانی و رفتار سازمانی، تهران: امیر کبیر. علیشاهی بجستانی، م. (1376 ). بررسی میزان رضایت شغلی دبیران مرد آموزش و پرورش منطقه بجستان و عوامل مؤثر بر آن. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات علوم انسانی. غباری بناب، ب؛ سلیمی، م؛ سلیانی، ل؛ نوری مقدم. ث. (1386 ). هوش معنوی، اندیشه نوین دینی، سال سوم، شماره دهم صص 125- 147. غباري بناب، ب؛ سليمي، م؛ سلياني، ل؛ نوري مقدم، ث.(1386). هوش معنوي، انديشه نوين ديني، سال سوم، شماره دهم، صص147-125. غنا، س و همکاران. (1391). بررسی همبستگی هوش معنوي با برخی از عوامل جمعیت شناسی و آموزشی در دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گلستان. مدیریت ارتقاي سلامت. دوره2، شماره1. 23-17. فتاحی، م؛ فرهنگی، ع ا. (1387 ). هوش معنوی، وحدت بخش دیگر انواع هوش، فصلنامه مدیریت و توسعه، سال دهم، شماره 37، صص 9-16. فرامرزی، س؛ همایی،ر ؛ سلطان حسینی، م. (1388). بررسی رابطه هوش معنوی و هوش هیجانی دانشجویان. دو فصلنامه علمی –تخصصی مطالعات اسلام و روان شناسی. ش3وش5. ص7-33. فرح بخش، س. (1388). مدیریت روابط انسانی درسازمانهای آموزشی. تهران: نشر آییژ. فرح بخش، س.(1388). مدیریت روابط انسانی درسازمانهای آموزشی. فلاح زاده ابر قویی، م. (1380 ). بررسی انگیزش های شغلی مربیان پرورشی مدارس پسرانه دولتی استان یزد در سال تحصیلی 79-78. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت معلم. کد خدا، م؛ جهانی. ح. (1389 ). منطق پذیری هوش معنوی در فرایند تصمیم گیری، سومین کنفرانس ملی خلاقیت شناسی، تریز (TRIZ) و مهندسی و مدیریت نو آوری ایران. کرمانشاهی، ش. (1388). رابطه بین معنویت در محیط کار با تعهد سازمانی. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی. كردرستمي، م . (1390). چگونه انگیزه کاری کارکنان را در سازمان ارتقاء دهیم؟. انتشارات مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزي. محمودی، ح و همکاران. (1386). بررسی عوامل انگیزش شغلی پرستاران بخش های ویژه، مجله علوم رفتاری، دوره1، شماره2، زمستان. مرادی ، س. (1386 ). بررسی عوامل مؤثر بر انگیزش شغلی دبیران از دیدگاه دبیران راهنمایی ناحیه دو سنندج. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه ارومیه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی. مقیمی،س م؛ رمضانی، م. (1390). روان شناسی سازمانی. تهران: انتشارات راه دانش. مکس، م. (1388). «ایجاد انگیزه در کارکنان»، سعیدی، ح(مترجم). انتشارات آوند دانش. موسوی. (1390). بررسی رابطه هوش معنوی و رفتار شهروندی، سازمانی دبیران دبیرستان های شهرستان زنجان: فصلنامه روان شناسی تربیتی، شماره 22، سال7، صص54-68. مهریزی، ن.( 1384). چگونه بي انگيزه بودن كاركنان را متوقف کنیم؟ میر کمالی، م. (1371 ). انگیزش در سازمانهای آموزشی. مجله مدیریت در آموزش و پرورش، سال اول، شماره 1، بهار 24 ، 71 – 15 . میرزاخانی، ا. (1392). رابطه هوش معنوی و مهارت های ارتباطی کارکنان دانشگاه لرستان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه بوعلی سینا همدان. نادری؛ نراقی، س. (1390). روش های تحقیق وچگونگی ارزشیابی آن در علوم انسانی (با تاکید برعلوم تربیتی) ویرایش پنجم. نژاد سجادی، ا. (1382 ). بررسی و مقایسه عامل های نگدارنده شغلی بین دبیران تربیت بدنی – غیر تربیت بدنی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه گیلان، دانشکده تربیت بدنی. وین ماک ، هوی و سیکل ج. میسکل. (1376 ). تئوری تحقیق و در عمل در مدیریت آموزشی. (چاپ دوم، جلد اول و دوم ). میر محمد، س ع (مترجم). ارومیه: دانشگاه ارومیه. هافمن، ک؛ ورنوری، م؛ ورنوری، ج. (1389). روان شناسی عمومی (از نظریه تا کاربرد). جلد دوم. (منبع اصلي): http://www.hr-into.com/hrarticled/doug/demotivation-htm ١٤:٣٦ - 1393/03/19/ شماره : ٥٧٧٣.     http://khabarname.nipc.net/index.aspx?fkeyid=&siteid=45&pageid=2485&newsview=57 هاگمن ، گ. (1380 ). روانشناسی صنعتی و سازمانی: انگیزش و مدیریت تحول. ترجمه علی محمد گودرزی. تهران. انتشارات خدمات فرهنگی رسا. یعقوبی، ا. ( 1388). بررسی رابطه هوش معنوی با میزان شادکامی دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا. فصلنامه پژوهش در نظام های آموزشی. دوره اول، ُشماره4،74-61. منابع انگلیسی: Abraham, C, & Josman, Z. (2006). The relationship among emotional intelligence, task Administration Review, 63(3), 355-363.American Women, 18(2): 133-147. Amram, jeseph yosi, (2009),”The contribution of emotional& spiritual intelligence to effective business leadership”, for the degree of doctor of philosophy inclinical psychology. Institute of transpersonal psychology pal alto, California. Amram, joesph yosi, (2005), “Intelligence beyond IQ: The contribution of emotional and spiritual intelligences to effective business leadership”, institute of Transpersonal Psychology. Amram, Joseph yosi, (2007),” What is Spiritual Intelligence”, Institute of Transpersonal Psychology, Palo Alto, CA. Amram, Joseph yosi, (2007),”The seven dimensions of spiritual intelligence: An ecumenical, grounded theory”, presented at the 115th Annual Conference of the American Awareness. Reper Review30 (1), 24-30. Anderson, J. R. (2000). Cognitive Psychology and its implication. NEW YORK, USA: W. H. Freeman. Bandura ,A.(2006a) .Guide to the construction of self –efficacy scales .in .F.pajares & T .urdan (Eds) .self –efficacy beliefs of adolescents (vol .5,pp.307-337).Greenwich , Ct:information Age . Bandura ( 1997) Self – efficacy: Toward a unifying theory of behavior change. Psychological Review, 84 (2), 191 – 205.Behavioral Sciences. 5, 1017–1022. Bolger,R.Somech,A.(2004).Influnce of teacher empowerment on teachers organizationalBulletin, 30, 1018-1034. Brill hart ,B.(2005). A study of spirituality and life satisfaction among persons with spinal cord injury. RehabilNurs.30(1),pp:31-34. available on www.pubmed.com. Business Leadership, Institute of Transpersonal Psychology, California. Castro & Armario and Ruiz (2004). the influence of employee OCB customer loyalty, Educational and Psychological Measurement, 65, 757-779. Cavanogh,G.F.(1999).spirituality for managers : context and critique, Journal of Chinese social systems: A cross sectional comparison study Journal of nursing citizenship behaviour, university of California. cognitive processes that generate the sense of self: Cotributions from limbic labilitycommitment, professional commitment and OCB in schools, Journal of teaching andconsideration of traditional Christianity and New Age/individualistic spirituality. Colombo, J., & Frick, J.(1999). Recent advances and issues in the study of preverbal intelligence . In M. Anderson(Ed), The development of intelligence : Studies in development psychology (pp. 43-71). Hove East Sussex, UK: Psychology Press. Cook, S. & Macaulay, S. (2005). Change management excellence, London and Sterling. Educational and Psychological Measurement, 65, 757-779. Crichton. Jerome c, (2008), “A Qualitative study of Spiritual Intelligence in organizational leader”، presented to the Faculty of The Marshall Goldsmith School of Management SanFrancisco Bay Campus Alliant International University In Partial Fulfillment of the Requirements of the Degree Doctor of Philosophy. Cruickshank, D. R., Jenkins, D. B., & Mercalf, K. K. (2006). The act of teaching. McGraw Hill. Denis, L. M, Marsha, JB, Linda, M, L. (2006). Spiritual development of nursing Dipaola,M.F. Hoy,W,K.(2005).organizational citizenship of faculty and achievement of Dipaola,M.Tarter,C, Hoy,W.K.(2005).Measuring OCB in schools. Journal of schoolDoctoral Dissertation, University of South Australia, Australia. Educational and Psychological Measurement, 65, 757-779. Emmons,R.A.(2000).Is spirituality an intelligence? The International Journal for Emotional intelligence and social interaction, Personality and Social Psychology emotional intelligence. In C.R. Snyder, & S. J. Lopez (Eds.), Fabricatore, A; Handle, P & Fenzel, M.(2000). Personal spirituality as a moderator between stressors and subjective well – being. Journal of Psycholog and Theology, 28(3): 221-228. Gain, M. and Purohit, P.(2006): Spiritual intelligence: Acontemporary concern with rigard to living status of the senior citizens journal of the Indian Academy of Applied psychology. 32 (3), 227- 233. Garcia-Zamor, J. (2003). Workplace spirituality and organizational performance. Public. George, M. (2006). Practical application of spiritual intelligence in the workplace. George. Mike, (2006), “Practical application of spiritual intelligence in the workplace”, Human resource management international digest, Vol 14, No. 5, Pp:3-5. Goleman, D. (1995). “Emotional intelligence: Why it can matter more than IQ”. Hagerty, M. R, Cummins, R. A, Ferriss, A. L, Land, K, Michalos, A. C, Peterson, M,high school students. The High School Journal, 88, 35-44. Herzberg, F. (1968). One more time: How do you motivate employees? Harvard Business Review,46, 53–62. Human resource management international digest, 14(5), 3-5. Hyde, B. (2004). The plausibility of spiritual intelligence: Spiritual experience, problem solving , and neural sites. International Journal of Childrens Spirituality, 9(1), 39-52. Ke-Ping Yang & Xin Juan Wu. (2009) Spiritual intelligence of Nurses in Two King DB. Rethinking clams of spiritual intelligence: A definition, model, and measure. M.Sc. Dissertation. Canada: Trent University, College of arts and sciences, 2008: 32-48. King.D.B (2008), “Personal Meaning Production as a Component of Spiritual Intelligence”, Paper submitted for presentation at The 5th Biennial International Conference on Personal Meaning. King.D.B (2008), “Rethinking claims of spiritual intelligence: A definition, model, & measure”, Unpublished master’s thesis. Trent University. Peterborough, Ontario, Canada. Korkmaz, T, & Arpaci, E. (2009). Relationship of organizational citizenship behavior leadership, vo1.1, 424-447. Lathme, G.p.(2007). Work motivation. University of Toronto. Locke, E. A., & Latham, G. P. (2005). Goal setting theory: Theory by induction. In K. Smith &M. Hitt (Eds.), Great minds in management: The process of theory development (pp. 128–150). Oxford University Press. Madhu. Jain & Purohit. prema,(2006), “Spiritual Intelligence: A Contemporary Concern With Regard to Living Status of the Senior Citizens”, university of Rajasthan, jaipur, journal of the indian Academy of Applied Psychology vol 32, No.32, p:227-233. Malka, A., & Chatman, J. A. (2003). Intrinsic and extrinsic orientations as moderators of the effect of annual income on subjective well-being: A longitudinal study. Personality and Social Psychology Bulletin, 29, 737–746. Mayer, J. D., & Salovey, P. (1997). “What is emotional intelligence?” In P. Salovey,measure. Master of science dissertation, Trent University, Canada, Ontario.Multinational Bu siness Revirw, 11, 45-65. McGregor, D. M. (1960). The human side of the enterprise. Management Review, 46, 22–28.  Nasel, D.D. (2004). Spiritual orientateon in Relation to spiritual intelligence: A consideration of traditional Christianity & new Age / individualistic spirituality, unpublished thesis.Australia: The university of south Australia. Netemeyer,R,G . Boles,J.S.(1997).An investigation in to the antecedents of OCB in New York: Bantam. Guilford press. Nielsen. T. M & Hrivnak, A & Shaw, M. (2011) :Organizational Citizenship Behaviorof the human mind, London, UK: Fourth Estate. Noble, K.D. (2000). Spiritual intelligence: A New Frame of Mind. Advanced Development Journal, 9, 1-29. Okulicz-Kozaryn,A.( 2009). Religiosity and Life Satisfaction. (A Multilevel Investigation Across Nations). Institute for Quantitative Social Science, Harvard University. Oplatka,I.(2006).Going Beyond Role Expectations. Education Administration Quarterly,organization change Management, 12( 3), 186-199. Podsakoff & Mackenzie & Paine and Bechrach (2000). OCB : a critical review or the policy: Review and agenda for research”, Social Indicators Research, 55, 1, 1-96.Positive Psychology (pp. 159-171). Oxford: Oxford University Press.professionals. Doctoral dissertation, University of phoenix, USA, Arizona. psychology of Religion, 10 (1), 27-34. Purnell, J.(2003).propensity for participative decision- malking,job satisfaction, OCB,Quarterly, 13(3), 243-274. Ramachandran, V. & Blakeslee, S. (1998). Phantoms in the brain; Probing the mysteries .Relationship between Spirituality and life Satisfaction. Journal of African relationship: a test of competing models, PhD. Dissertation, Temple University.research, volume 17- Issue 3- PP-189-198. Recepoglu, E.(2013). A Study on Teachers’job Motivation in the High Schools of Ministry of National Education in Turkey (Karabük and Sinop Sample), Middle-East Journal of Scientific Research 13 (4): 532-537. Rotter , J.B.(1966). Generalized expectancies for internal versus external control of reinforcement . Psyghological Monographs, 80,1-28. Santos.S, (2006), “What is spiritual intelligence?How it benefits a person?”,Pp:1-2. Saundra HS, Hughey AW (2003). African American Women at Mid life: The Saundra HS, Hughey AW 2003. African American Women at Mid life: The Relationship between Spirituality and life Satisfaction. Journal of African American Women, 18(2): 133-147. Selman .Victor; Selman .Ruth Corey; Selman. Jerry; Selman .Elsie, (2005), “Spiritual-Intelligence/-Quotient”, College Teaching Methods & Styles Journal, Volume 1, Number 3,Pp:23-31. Shaw, I. (2008). Society and Mental: The place of religion, Journal volume pavilion journals (Brighton) Ltd, 13(1), 4-7. Sisk, D. (2002). spiritual intelligence: The Tenth Intelligence That Integrate All Other. Sisk, D.(2008).Engaging the spiritual Intelligence of Gifted student to Build Global. Smith, M. (2005). “Spiritual quotient questionnaire: (SQQ)”.www.myskillsprofile.com. spirituality in personality. New York:Guilford Press.P.51-73. Spjut, A. (2004). Effect of spirituality on Job satisfaction for clinical laboratory science. status. International Journal of Mental Health. 23 (3): 24-56. student, Journal of nursing education, 45(9), 363-370. study”, Social Indicators Research, 75, 217 - 240. Taylor, F.W. (1911). Principles of scientific management. New York: Harper. Tuchman, N. (2009). WO5-03 Spiritual Coping, Communication Training And Problem Solving For Schizophrenia. The Journal Of European Psychiatry , 24, 552- 601. Vaughan.F.(2003).”what is spiritual intelligence?”.Journal of Humanistic psychology,42(2).pp.16_23. Wigglesworth, c. . (2004).spiritual intelligence and why it matters. Www. Con sciouspursuits.com. Wigglesworth. Cindy, (2002), “Spiritual Intelligence & Leadership”, Conscious Pursuits. http://www.consciouspursuits.com/ Pp1-3 Wikipedia, “Editing Spiritual intelligence”with emotional intelligence, Procedia Social and Behavioral Sciences, 1, 2432-2435. Woolfolk, C. A. (2005). Advencing achievement goal theory. journal of Educational Psychology, 2, 236-250.workplace, journal of business and psychology, 21(3), 462-493. Yang.K, & Mao.X, (2007), “A study of nurses spiritual intelligence: A cross sectional questionnaire survey”, International journal if nursing study, 44,p:999_1010.York, NY, USA : Blooms sbury.. Zohar,D,& Marshall,I.(2000).SQ : Spiritual intelligence. The ultimate intelligence. New

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته