Loading...

پیشینه و مبانی نظری راهبرد های شناختی تنظیم هیجان

پیشینه و مبانی نظری راهبرد های شناختی تنظیم هیجان (docx) 20 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 20 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

راهبردهای شناختی تنظیم هیجان هيجان نقش مهمي در جنبه هاي مختلف زندگي نظير سازگاري با تغييرات زندگي و رويدادهاي تنيدگي زا ايفا ميكند. اصولاً، هيجان را مي توان واكنشهاي زيستشناختي به موقعيت هايي دانست كه آن را يك فرصت مهم يا چالش برانگيز ارزيابي ميكنيم و اين واكنشهاي زيستي با پاسخي كه به آن رويدادهاي محيطي ميدهيم، همراه ميشوند (گرانفسکی و همکاران، 2001). هر چند هيجانها مبناي زيستي دارند، اما افراد قادرند بر شيوههايي كه اين هيجانها را ابراز ميكنند، اثر بگذارند. اين توانايي كه نظمجويي هيجان ناميده ميشود، فرآيندهاي دروني و بیرونيای است كه مسئوليت كنترل، ارزيابي و تغيير واكنشهاي عاطفي فرد را در مسير تحقق يافتن اهداف بر عهده دارد (تامپسون، 1994، به نقل از مشهدی، میردورقی و حسنی، 1390). بنابراين نظمجويي هيجان، يك اصل اساسي در شروع، ارزيابي و سازماندهي رفتار سازگارانه و همچنين جلوگيري از هيجانهاي منفي و رفتارهاي ناسازگارانه محسوب ميشود (گرانفسکی و همکاران، 2001). اين سازه يك مفهوم پيچيده است كه طيف گستردهاي از فرآيندهاي زيستي، اجتماعي، رفتاري و همچنين فرآيندهاي شناختي هشيار و ناهشيار را در بر ميگيرد (گرانفسکی و همکاران، 2001). به عبارت ديگر، واژهی نظمجويي هيجان مشتمل بر راهبردهايي است كه باعث كاهش، حفظ و يا افزايش يك هيجان ميشوند و به فرآيندهايي اشاره دارد كه بر هيجانهاي كنوني فرد و چگونگي تجربه و ابراز آنها اثر ميگذارد (جرمن، وان- در- لیندن، داکرمونت و زرماتن، 2006). از آنجايي كه نظمجويي هيجان نقشي محوري در تحول بهنجار داشته و ضعف در آن، عاملي مهم در ايجاد اختلالهاي رواني به شمار ميرود، نظريه پردازان بر اين باورند، افرادي كه قادر به مديريت صحيح هيجاناتشان در برابر رويدادهاي روزمره نيستند، بيشتر نشانه هاي تشخيصي، اختلال هاي دروني سازي از قبيل افسردگي و اضطراب را نشان مي دهند (نولن- هاکسما، ویسکو، لیبومیرسکی، 2008). بنابراين ميتوان گفت، نظمدهي هيجان عاملي كليدي و تعيين كننده در بهزيستي رواني و كاركرد اثربخش است (گرانفسکی و همکاران، 2001). كه در سازگاري با رويدادهاي تنيدگيزاي زندگي نقش اساسي ايفا ميكند (نولن- هاکسما و همکاران، 2008). به طور اجمالي ميتوان اذعان نمود كه افراد از روشهاي مختلفي جهت نظمجويي هيجاناتشان استفاده ميكنند و يكي از متداولترين اين روشها استفاده از راهبردهاي شناختي است. راهبردهاي نظمدهي شناختي هيجان، فرآيندهاي شناختي هستند كه افراد براي مديريت اطلاعات هيجانآور و برانگيزاننده به كار ميگيرند و بر جنبه شناختي مقابله تأكيد دارند؛ بنابراين، افكار و شناختها در توانايي مديريت، نظم جويي و كنترل احساسها و هيجانها بعد از تجربهی يك رويداد تنيدگيزا نقش بسيار مهمي دارند (گرانفسکی و همکاران، 2001). سالها پژوهش به نقش مهم تنظيم هيجان در سازش با وقايع تنيدگيزاي زندگی وضوح بخشيده است (گرنفسکی و همکاران، 2001). تنظيم هيجان دلالت دارد بر به كار گماشتن افكار و رفتارهايي كه در هيجان هاي آدمي تأثير ميگذارند. هنگامي كه انسانها تنظيم هيجان را به كار ميگيرند، چگونگي تجارب و تظاهر هيجان هاي خود را هم تحت اختيار مي گيرند. گمان ميشود توانايي تنظيم هيجان خصيصه اي از خصوصيات هوش هيجاني است (بارون و پارکر، 2000، به نقل از امینآبادی، دهقانی و خداپناهی، 1390). هرچند كه تعريف عملياتي مفهوم تنظيم هيجان دشوار است بسياري از محققين روانشناسي رشد سعي در مطالعة آن دارند. تحت سيطره درآوردن مفهوم تنظيم هيجان دشوار است، چرا كه تظاهرات و تجارب هيجاني نيز حقيقتا حل نشدهاند و هيجان ها در محور فهم مفهوم هيجان ها درجات متفاوتي دارند. بر اين اساس به تعريفي عملياتي از خود هيجان كه تلاش در وضوح بخشيدن به تعريف تنظيم هيجان دارد نياز داريم. هيجان چيست؟ هيجان ها از ديدي كاركردي تلاش هايي همگرا توسط فرد محسوب مي شوند، به منظور ابقاء، تغيير و يا خاتمه دادن به روابط ميان فرد و محيط تأثيرگذار، گروهي ادعا دارند تنظيم هيجان وابسته به دو سطح است: فرايند تنظيم هيجان و بازده آن (گراس، 1999). تنظيم هيجان اين گونه تعريف مي شود: تنظيم هيجان مبتني است بر فرايندهاي دروني و بيروني پاسخ دهي در برابر مهار و نظارت، ارزيابي و تعديل تعاملات هيجاني به خصوص خصايص زودگذر و تند آنها براي به تحقق رسيدن اهداف (تامپسون، 1994، به نقل از امینآبادی، دهقانی و خداپناهی، 1390). تنظيم هيجان مي تواند آگاهانه يا ناآگاهانه، زودگذر يا دائمي و رفتاري و يا شناختي باشد، تنظيم هيجان رفتاري، نوعي از تنظيم هيجان است كه در رفتار آشكار فرد ديده ميشود نسبت به تنظيم هيجان شناختي كه قابليت مشاهده ندارد و زودگذر است (گراس، 1999). تنظيم هيجان موفق همراه با دستاوردهاي مثبت ميباشد، دستاوردهايي چون رشد صلاحيتهاي اجتماعي (آیزنیرگ، 2000)، و در مقابل، هيجان تنظيم نشده با اشكال برجسته آسيبهاي رواني همراه است، مثلاً گفته شده است كه عدم تنظيم هيجان مي تواند منادي رفتارهاي مشكلآفريني همچون خشونت باشد (دیلون، ریچی، جانسون و لا- بار، 2007). پژوهشها نشان دادهاند كه طبقهی قدرتمندي از تنظيم هيجان شامل راههاي شناختي ادارهی اطلاعات هيجاني تحريك كننده است (آکنر و گراس، 2005). تنظيم هيجان همراه هميشگي آدمي است كه به مديريت يا تنظيم عواطف و هيجان ها كمك ميكند؛ به انسان توان سازگاري بيشتر به خصوص بعد از تجارب هيجاني منفي را ميدهد (موریس، سیلک، استینبرگ، کایور و رابینسون، 2007). در بيشتر مطالعات تنظیم هیجان همسان با مقابلهی شناختي فرض ميشود و در كل به راههاي شناختي مديريت عواطف با استفاده از اطلاعات برانگيختهی هيجاني گفته ميشود. فرآيندهاي شناختي ميتوانند به ما كمك كنند تا بتوانيم مديريت يا تنظيم هيجانها و يا عواطف را بر عهده بگيريم تا از اين طريق بر مهار هيجانها بعد از وقايع اضطرابآور و تنيدگيزا توانا باشيم (گرنفسکی و کراجی و اسپینهاون، 2002). مدلهای نظری و انواع راهبردهای تنظیم شناختی هیجان در طی سالها، مدلهای نظری متفاوتی راهبردهای خاص متفاوتی را به عنوان راهبردهای سازگارانه یا راهبردهای ناسازگارانه در نظرگرفتهاند (بیلینگ و موس، 1981، فالکمن و لازاروس، 1986، هر دو به نقل از آلداو و همکاران، 2010). به طور اولیه، رویکرد شناختی- رفتاری در آسیب شناسی روانی، دو راهبرد تنظیم شناختی هیجان (بازارزیابی و حل مسئله) را به عنوان راهبردهای سازگارانه در نظر گرفتند بازارزیابی شامل تفسیرها یا چشماندازهای مثبت داشتن به موقعیت استرسزا به عنوان شیوهای برای کاهش دادن استرس در نظر گرفتند (گراس، 1988). از طرف دیگر، مدل تاثیرگذار تنظیم هیجان گراس (1998) بازارزیابی را به عنوان راهبردی که منجر به پاسخهای هیجانی و فیزیکی مثبتی به محرک برانگیزانندهی هیجان میشود، مدنظر قرار داد. همچنین، پاسخهای حل مسئله تلاشهای هشیارانهای در جهت تغییر یک موقعیت استرسزا میباشد. حل مسئله اغلب به عنوان یک فعالیت هدفمند و خاص در حل یک مشکل در نظر گرفته میشود (شامل راهحلهای بارش ذهنی و برنامهریزی کردن برای یک فعالیت)، اگرچه پاسخهای حل مسئله به طور جهت دار و مستقیمی، هیجانات را تنظیم نمیکنند ولی میتوانند تاثیر مفیدی بر هیجانات با تعدیل و حذف کردن استرسورها، داشته باشند. جهتگیری ضعیف حل مسئله پایین یا مهارتهای ضعیف حل مسئله، فرض شدهاند که به افسردگی و اضطراب سوءمصرف الکل و اختلالات خوردن منجر میشود و در مقابل، سرکوب و اجتناب، به عنوان پاسخهای ناسازگارانه به استرسهای گوناگون، عوامل خطری برای رفتارهای ناسازگارانه (سوءمصرف مواد و اختلالات خوردن) میباشند (آلداو و همکاران، 2010). همچنین، برخی افراد، به طور فراوانی متمرکز بر تجربهی هیجانی، علل و پیامدهایش میباشند، این افراد اغلب میگویند که درگیر نشخوار فکریاند از آنجاییکه میخواهند مشکلشان را بفهمند و آنرا حل کنند، اما نشخوار فکری، با حل مسئلهی درست تعارض و تداخل پیدا میکند و به طور منفی مرتبط با حل مسئله میباشد (آلداو و همکاران، 2010). تنظیم هیجان را میتوان به عنوان فرایندی در نظر گرفت که بهواسطهی آن فرد بر شکلی از هیجانی که در حال حاضر دارد تأثیر میگذارد و مشخص میکند فرد چگونه هیجانات خود را تجربه و ابراز میکند (روویز-آراندا، سالگوئرو و فرناندز-بروکال، 2009). گراس (1999)، تنظیم هیجان را عاملی در نظر میگیرد که در سرتاسر فرایند تولید یک هیجان رخ میدهد. وی افراد مختلف را در بهکارگیری تدابیر تنظیم هیجان به دو گروه عمده تقسیم میکند: افرادی که بر حوادث قبل از رخ دادن یک هیجان تمرکز میکنند و افرادی که بر پاسخهای هیجانی متمرکز میشوند. گراس (1998) همچنین، ارزیابی دوباره شناختی را بهعنوان یک راهبرد خاص تنظیم هیجان در نظر میگیرد. این راهبرد عبارت است از تغییر دادن معنای یک موقعیت، بهطوری که فرد با استفاده از آن موقعیتی که هیجان را برمیانگیزد را بهعنوان موقعیتی خنثی تفسیر میکند (گراس، 1998). در مدل تنظیم هیجان گراس، ارزیابی دوباره راهبرد درنظر گرفته میشود که پاسخهای هیجانی و جسمانی مثبت به محرکهایی را دربردارد که هیجانات را برمیانگیزند (گراس، 1998). گراس و تامسون (2007) تنظیم هیجان را به عنوان فرایندی درنظر میگیرند که از طریق 5 دسته راهبرد عمل میکند. این پژوهشگران بر اساس این 5 دسته راهبرد و با الهام گرفتن از مدل کیفی هیجانات مدل فرایندی تنظیم هیجان را ارائه کردهاند. نمودار 1 این مدل را نشان میدهد. اصلاحتغییر شناختیآمادهسازیتعدیل و تنظیم پاسخانتخابسرکوبی ابراز هیجان و رفتارهای هیجانمدارارزیابی شناختی و ارزیابی مجددحواسپرتیتمرکز(تمرکز بیش از حد انتخابی)نشخوار فکرینگرانیراهبردهای اجتناب هیجانیاجتناب کامل رفتاریتوجه ارزیابی پاسخموقعیتاصلاحتغییر شناختیآمادهسازیتعدیل و تنظیم پاسخانتخابسرکوبی ابراز هیجان و رفتارهای هیجانمدارارزیابی شناختی و ارزیابی مجددحواسپرتیتمرکز(تمرکز بیش از حد انتخابی)نشخوار فکرینگرانیراهبردهای اجتناب هیجانیاجتناب کامل رفتاریتوجه ارزیابی پاسخموقعیت نمودار1 مدل فرایندی نظمبخشی هیجان (اقتباس از گراس و تامسون، 2007). با این وجود، پژوهشگران متعددی تعاریف گوناگونی برای تنظیم هیجان ارائه دادهاند. از نظر کول، مارتین و دنیس (2004) تنظیم هیجان به تغییراتی اطلاق میشود که همراه با هیجانات فعالشده هستند. این تغییرات شامل تغییراتی است که در خود هیجان یا دیگر فرایندهای روانشناختی (مانند حافظه، توجه یا تعاملات اجتماعی) رخ میدهد. میتوان اصطلاح تنظیم هیجان را به دو پدیده تنظیمکننده مجزا تفکیک کرد: هیجان بهعنوان یک عامل تنظیمکننده (تغییراتی که ناشی از هیجان فعالشده هستند)، و هیجان بهعنوان عاملی که تنظیم میشود (تغییرات در هیجان فعالشده). گراتز و روئمر (2004) تنظیم هیجان را دربرگیرنده 4 مؤلفه میدانند: 1. آگاهی از هیجانات و فهمیدن آنها؛ 2. پذیرش هیجانات؛ 3. توانایی کنترل رفتارهای تکانشی و رفتارکردن مطابق با اهداف مطلوب در زمانیکه هیجان منفی تجربه میشود؛ 4. توانایی بهکارگیری انعطافپذیر تدابیر تنظیم هیجان متناسب با موقعیت بهمنظور تنظیم کردن مطلوب پاسخهای هیجانی برای دستیابی به اهداف شخصی و احترام به خواستهای محیطی. از نظر کامپوس، فرانکل و کمراس (2004) نیز تنظیم هیجان اصلاح و تعدیل تمامی فرایندهای موجود در نظامی است که هیجان را تولید میکند و یا به نمود رفتاری میانجامد. فرایندهایی که هیجانات را اصلاح و تعدیل میکنند، خود از همان فرایندهایی ریشه میگیرند که در گام نخست تولید هیجان درگیرند. نظمبخشی در تمامی سطوح فرایند هیجان، در تمام دفعاتی که هیجان فعال میشود، اتفاق میافتد و حتی قبل از بروز یک هیجان آشکارند. همانگونه که در تعاریف فوق مشهود است اکثر این تعاریف، تنظیم هیجان را نوعی فرایند در نظرگرفتهاند. بر همین اساس، گرنفسکی و همکاران (2006) تنظیم هیجان را همسان با مقابلهی شناختي فرض ميکنند و در كل، آنرا مرتبط با راههاي شناختي مديريت عواطف با استفاده از اطلاعات برانگيختهی هيجاني درنظر میگیرند. فرآيندهاي شناختي ميتوانند به ما كمك كنند تا بتوانيم مديريت يا تنظيم هيجانها و يا عواطف را بر عهده بگيريم تا از اين طريق بر مهار هيجانها بعد از وقايع اضطرابآور و تنيدگيزا توانا باشيم و بر اساس مدل نظری گرانفسکی و همکاران (2002)، راهبردهای شناختی تنظیم هیجان مشتمل بر 9 راهبرد میباشند که به دو نوع راهبرد شناختی مثبت و منفی تنظیم هیجان تقسیم میشوند: راهبردهاي شناختي تنظیم هيجان عبارتاند از: راهبردهاي شناختي منفی تنظیم هيجان سرزنش خود: خود را مسئول و مقصر دانستن در تجربيات تلخ. كسي كه در وقايع پيش آمده به سرزنش خود ميپردازد به اين معني است كه شخص به شدت گرفتار احساس گناه است. احساس گناه بالا ممكن است منجر به بيماريهاي رواني چون افسردگي باشد گفته ميشود سبكهاي اسنادي در سرزنش خود دخيل هستند و با افسردگي و ديگر بيماريهاي رواني نيز مرتبط ميباشند (گرانفسکی و همکاران، 2002). سرزنش خود در سطح رفتاري با بازده مثبت در عملكرد همراه ميشود . سرزنش ديگران: نحوه تفكري مبتني بر اينكه ديگران مسئول و مقصر اتفاق بدي كه براي شما رخ داده هستند. مطالعات نشان داده اند كه تمام نمونه هايي كه تجارب منفي دارند شخص ديگري را در اين رويداد مقصر ميدانند و به سرزنش او ميپردازند، چنانچه گفته ميشود كه سرزنش و مقصر دانستن ديگران با بهزيستي هيجاني ضعيف همراه ميباشد و در سطح عملكردي با مشكلات رفتاري همراه ميشود.سرزنش خود و ديگران سبكهاي اسنادي هر فردي هستند، طرز تفكري دروني، باثبات و كلي بودن عليت تجارب و وقايع بخصوص وقايع منفي (گرانفسکی و همکاران، 2002). فاجعهآميزپنداري: فكر كردن به اينكه اتفاق رخ داده چقدر وحشتناك بوده و اين اتفاق بدترين چيزي است كه در زندگي هر كسي رخ ميدهد. كاربرد زياد اين راهبرد به مشكلات هيجاني و بيماريهاي رواني منجر ميشود در كل اين راهبرد به نظر ميرسد كه با غيرانطباقي بودن، پريشاني هيجاني و افسردگي مرتبط باشد . نشخوار فکری: تفكر مداوم به احساسات و تفكرات همراه با اتفاق ناخوشايند بدون اقدام به اصلاح محيط بلاواسطة مؤثر. اثبات شده است كه شيوه مقابلهاي نشخوار فکری با سطوح بالاي افسردگي همراه ميباشد و البته اين نحوة تفكر تا حدي هم به مقابله مؤثر با شرايط تنيدگيزا كمك ميكند (گرانفسکی و همکاران، 2002). راهبردهاي شناختي مثبت تنظیم هيجان پذيرش: دلالت دارد بر پذيرش رويداد و تجربه تلخ و كنارهگيري از آنچه روي داده است. پذيرش يك راهبرد مقابلهاي است كه رابطه مثبت و تعديل كنندهاي با ميزاني از خوشبيني و عزتنفس و رابطه منفي با ميزاني از اضطراب دارد. اگرچه خود فرآيند پذيرش، خوب است اما براي بسياري از وقايع، سطوح خيلي بالاي پذيرش مي تواند نشانگر نوعي از كناره گيري حسي شود و به احساس عدم توانايي در تأثيرگذاري روي وقايع منجر گردد. تمرکز مثبت مجدد: فكر كردن درباره وقايع مثبت به جاي وقايع منفي، تحقيقات نشان دادهاند كه اين راهبرد به خودي خود تأثير مثبت روي سلامت رواني انسانها دارد؛ اما به كارگيري اين راهبرد در سطوح بالا ميتواند به عنوان ترك رابطه رواني محسوب میگردد.گمان بر اين است كه اين راهبرد در كوتاه مدت ياريدهنده ولي در بلندمدت مانع از مقابله سازنده با رويداد منفي میگردد (گرانفسکی و همکاران، 2002). برنامه ريزي: تفكر درباره برنامههايي كه براي مداخله در اتفاقات طرحريزي ميشود، يا تفكر روي طرحي كه موقعيتها را تغيير ميدهد. اين راهبرد لزوماً يك راهبرد مقابله شناختي مثبت است. اين راهبرد مقابله شناختي متمركز بر عمل است يعني صرفاً شناختي نيست بلكه همراه با عمل ميگردد و رفتاري حقيقي به دنبال دارد . بازارزيابي مثبت: معناي مثبت بخشيدن به وقايع و اتفاقات دوران رشد و فكر كردن به اينكه اين اتفاقات ميتوانند فرد را قويتر كنند و يا جستجوي جنبههاي مثبت يك اتفاق؛ اين راهبرد نيز با خوشبيني و عزتنفس رابطه مثبت و با اضطراب رابطه منفي دارد. اتخاذ ديدگاه: اتخاذ ديدگاه يا نحوه تفكر كه وقتي يك سري از عوامل با هم همراه شوند و يا نقش يك سري عوامل ديگر اگر تضعيف شود اتفاقي خواهد افتاد. اين راهبرد با انواع گوناگوني از بيماري هاي رواني همبستگي نشان مي دهد (گرانفسکی و همکاران، 2002). تنظیم هیجان و آسیبشناسی روانی نظریههای متعددی این موضوع را مطرح کردهاند که افرادی که نمیتوانند بهطور مؤثر پاسخهای هیجانی خود نسبت به رویدادهای روزمره را مدیریت کنند، دورههای شدیدتر و طولانیتر رنج روانی را تجربه میکنند (برای مثال، منین، هالووی، فرسکو، مور و هیمبرگ، 2007). به طور کلی، میتوان تنظیم هیجان را به عنوان فرایندی درنظر گرفت که ازطریق آن فرد هیجانات خود را برای پاسخ متناسب به خواستههای محیطی بهطور هشیار یا ناهشیار تعدیل و تنظیم میکند (آلدائو، نولن-هوکسما و شوایزر، 2010). به نظر میرسد تنظیم هیجان فرایندی مجزا از فرایند ایجاد و تولید هیجانات داشته باشد (گراس و تامسون، 2007). پژوهشهای متعددی ارتباط بین تنظیم هیجان و اختلالات روانی گوناگونی را نشان دادهاند، بهگونهای که اشکال در تنظیم هیجان بهعنوان یک مؤلفه کلیدی در چندین مدل آسیبشناسی روانی برای اختلالات خاص، مانند اختلال شخصیت مرزی، اختلال افسردگی عمده، اختلال دوقطبی، اختلال اضطراب تعمیمیافته، اختلال اضطراب اجتماعی، اختلالات خوردن و اختلالات مرتبط با سوءمصرف مواد و الکل ارائه شده است (برای مرور نگاه کنید به آلدائو و همکاران، 2010). در تحقیق آلداو و همکاران (2010) برخی راهبردهای تنظیم شناختی هیجان به طور نیرومندتری نسبت به برخی دیگر از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان مرتبط با آسیبهای روانی بودند. در واقع نتایج به دست آمده نشان داد که میزان تاثیر نشخوار فکری (بسیار زیاد)، میزان تاثیر اجتناب و سرکوب (متوسط) و میزان تاثیر بازارزیابی و پذیرش (کم) بودند (که در پذیرش، تاثیر معناداری وجود نداشت)؛ بنابراین به عنوان یک نتیجهگیری، راهبردهای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان به طور نیرومندتری نسبت به راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان با آسیبهای روانی مرتبط شدند. این ممکن است نشان بدهد که وجود راهبردهای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان، آسیب زنندهتر و مخربتر از نبود راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان باشد، از طرف دیگر ممکن است نبود راهبردهای سازگارانه تنظیم شناختی هیجان تاثیر منفی بر بهزیستی روانشناختی داشته باشد و مسیر را یرای تحول راهبردهای ناسازگارانه تنظیم شناختی هیجان از قبیل نشخوار فکری هموار کند (نولن-هاکسما و همکاران، 2008). در تحقیق آلداو و همکاران (2010) راهبردهای ناسازگارانه از قبیل نشخوار فکری، اجتناب و سرکوب هیجانات، مرتبط با سطوح بالاتری از افسردگی، اضطراب، سوءمصرف مواد و آسیبشناسی خوردن بود و استفاده از راهبردهای سازگارانهای مثل پذیرش، بازارزیابی و حلمسئله، مرتبط با سطوح پایینتری از این آسیبها بود. با اینحال، برخلاف راهبردهای سازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، راهبردهای ناسازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، به طور نیرومندتری مرتبط با آسیبشناسیروانی می شوند. در تحقیق آلداو و نولن- هاکسما (2010) در یافتند که ارتباط بین راهبردهای سازگارانهی تنظیم شناختی هیجان و آسیبهای روانی (اضطراب، افسردگی، سوءمصرف الکل و خوردن) توسط سطوح راهبردهای ناسازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، تنظیم میشوند. در واقع، راهبردهای سازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، تنها زمانی به طور منفی با علایم آسیب شناسی روانی مرتبط شدند که راهبردهای ناسازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، در سطوح بالایی قرار داشتند، به علاوه، راهبردهای ناسازگارانهی تنظیم شناختی هیجان –اما نه راهبردهای سازگارانهی تنظیم شناختی هیجان- با علایم آسیب شناسی روانی (اضطراب، افسردگی، سوءمصرف الکل و خوردن) مرتبط شدند؛ همچنین، راهبردهای ناسازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، به طور مثبتی مرتبط با نشانههای اختلال خوردن بودند و میزان تاثیرشان متوسط بود، درحالیکه، راهبردهای سازگارانهی تنظیم شناختی هیجان، به طور منفی مرتبط با نشانههای اختلال خوردن بودند و میزان تاثیرشان کم و فاقد معناداری بود. تنظیم هیجان به طور زیادی با مدلهای آسیبشناختی روانی مرتبط است، چنانکه، اختلالهای اضطرابی و اختلالات افسردگی به طور گستردهای به خاطر مشکلاتی در تنظیم شناختی هیجان، مرتبط میشوند (منین، هالوی، فرسو، مورف و هیمبرگ، 2007). نظریهپردازان متعددی استدلال میکنند افرادی که نمیتوانند به طور موثری پاسخهای هیجانیشان را به رویدادهایی که همه روزه اتفاق میافتد مدیریت کنند، دورههای طولانی و شدیدتری از درماندگی را تجربه میکنند که ممکن است افسردگی یا اضطراب تشخیص داده شدهای را دریافت کنند (منین و همکاران، 2007؛ نولن-هاکسما و همکاران، 2008). مدلهای نظری، تنظیم شناختی هیجان کارآمد را مرتبط با پیامدهای خوب سلامتی، ارتباطات موثر و عملکرد بهتر تحصیلی و کاری میدانند (براکت و سالووی، 2004)؛ در مقابل، مشکلات در تنظیم شناختی هیجان را مرتبط با اختلالات روانی و شخصیتی، مانند اختلال شخصیت مرزی (لینهان، 1993)، اختلال افسردگی عمده (نولن-هاکسما و همکاران، 2008)، اختلال دو قطبی (جانسون، 2005)، اختلال اضطراب فراگیر (منین و همکاران، 2007)، اختلال خوردن (آلداو و همکاران، 2010)، اختلالات مرتبط با سوءمصرف الکل (پولیو و هرمان، 2002) و اختلالات مرتبط با سوءمصرف مواد (شر و گرکین، 2007) میدانند. به علاوه، مدلهای اختلالات خوردن (پولیو و هرمان، 2002) و سوء مصرف الکل (شر و گرکین، 2007) نشان میدهند افرادی که به طور ضعیفی هیجاناتشان را تنظیم میکنند، اغلب به غذا و الکل روی میآورند تا از کژتنظیمی هیجاناتشان فرار کنند که این خود خطری برای مشکلات تشخیص داده شده در ارتباط با خوردن یا الکل را به وجود میآورد. همچنین، اگرچه نشخوار فکری به طور فراوانی در ارتباط با افسردگی و اضطراب مطالعه شده است، اخیراً نیز، در ارتباط با مصرف مواد و اختلالات خوردن مطالعه شده است (نولن-هاکسما، استایس، وید و بان، 2007). نوشیدن افراطی و خوردن افراطی ممکن است، اقدامات و روشهایی برای فرار از خودآگاهی آزاردهنده باشد که توسط نشخوار فکری ادامه پیدا میکند (نولن-هاکسما و همکاران، 2007). منابع احمدی، وحید (1390). طراحی و آزمودن الگویی از پیشایندها و پیامدهای شخصیت خودشیفته در دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه شهید چمران اهواز. امینآبادی، زهرا، دهقانی، محسن و خداپناهی، محمد کریم (1390). بررسی ساختار عاملی و اعتباريابي پرسشنامه تنظيم هيجان شناختي. مجله علوم رفتاری، دوره 5، شماره 4، 371- 365. انجمن روانپزشکی آمریکا ( 2000 ). نسخه تجدید نظر شدهی چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماري اختلالات روانی. ترجمهی محمد رضا نیکخو و آوادیسیانس (1384)، تهران، انتشارات سخن. بساک نژاد، سودابه و غفاری، مجید (1386). رابطه ی بین ترس از بدریختی بدنی و اختلالات روان شناختی در دانشجویان. مجلهی علوم رفتاری، دوره 1، شماره2، 187- 179. بهزادی پور، ساره، پاکدامن، شهلا و بشارت، محمد علی (1389). رابطهی بین سبکهای دلبستگی و نگرانیهای مربوط به وزن در دختران نوجوان. مجله علوم رفتاری. دوره 4، شماره 1، 76- 69. پرویزي فرد، علیاکبر، شاکري، جلال، صادقی، خیرالله، عامري، محمد رضا و پرویننژاد، جعفر (1385). شیوع اختلالات روان- پزشکی در دانشجویان سال اول دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه 81- 1380. فصلنامهی علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، سال 10، شماره 2، 129- 120. دادستان، پریرخ (1385). روانشناسی مرضی تحولی: از کودکی تا بزرگسالی (جلد دوم). تهران: انتشارات سمت. زیمباردو، فیلیپ ج. و گریک، ریچارد جی. (1996). روان شناسی و زندگی. ترجمه مرضیه امینی و پرستو فیانگل (1380). شیراز: انتشارات نوید. سادوك، بنیامین و سادوك، ویرجینیا (1385). خلاصه روانپزشکی. (جلد دوم). ترجمهی پورافکاري. تهران: انتشارات شهراب. سروره عظیم زاده، بهناز، رضویه، اصغر و محرری، محمد رضا (1388). بررسی رابطه ی خوردن های آشفته با رفتارهای وارسی بدن در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان. دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، شماره 42، 148-124. شریفی، ماندانا (1379). بررسی رابطه ی سبکهای دلبستگی و انواع مکانیسم های دفاعی. پایان نامهی کارشناسی ارشد روانشناسی، دانشگاه تهران. شمسالدين، سعيد، عزيززادهفروزی، ناهید، عليزاده، سكينه، حقدوست، علي اكبر و گروسي، بهشيد (1388). ارتباط تصوير ذهني از بدن با اختلالات خوردن. پژوهش پرستاري، دوره 4، شماره 15، 43- 33. صفوی، محبوبه، محمودی، محمود و روشندل، اعظم (1388). بررسی تصویر ذهنی از جسم و ارتباط آن با اختلالات خوردن در دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز. مجله علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی، دوره 19، شماره 2، 134-129. ضرغامي، مهران و چيمه، نرگس (1381). بررسي فراواني نگرش هاي غير طبيعي نسبت به خوردن وعوامل مرتبط با آن در دانش آموزان دبيرستاني شهر ساري در سال تحصيلي 81-1382. مجله علمي- پژوهشي دانشگاه علوم پزشكي مازندران، تابستان 82. عباسی سرچشمه، ابوالفضل (1384). بررسی رابطه ساده و چندگانه نگرش مذهبی، خوشبینی و سبک های دلبستگی با رضایت زناشویی در دانشجویان مرد متاهل دانشگاه شهیدچمران اهواز. پایان نامه ی کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه شهید چمران اهواز. عبدی، سلمان (1386). ارتباط علی بین مقایسه هیجانی، جهت گیری نقش جنسی، خودبازبینی و تنظیم هیجانی با همدلی اجتماعی در دانشجویان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز. فرهادي، مهران (1383). بررسی رابطهی بین سبکهاي دلبستگی واحساس غربت. پایان نامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران. کرین، ویلیام (2000). روانشناسی رشد (نظریه ها و کاربردها). ترجمه غلامرضا خویی نژاد و علیرضا رجایی (1384). تهران: انتشارات رشد.  گلدارد، کاترین، گلدلرد، دیوید (2004). راهنمای عملی مشاوره با كودكان. ترجمه مینو پرنیانی (1382). تهران: انتشارات رشد. گنجی، حمزه (1383). روانشناسی رشد. انتشارات بهار. ماسن، پاول هنری، HYPERLINK "http://www.adinebook.com/gp/search/ref=pd_sa_top/600-6776649-4977607?search-alias=books&author=%D8%AC%D8%B1%D9%88%D9%85+%DA%A9%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86&select-author=author-exact" کیگان، جروم، هوستون، آلتا کارول، کانجر، جان جین. وی. (1995). رشد و شخصیت کودک. ترجمهی مهشید یاسایی (1382). تهران: انتشارات رشد. محمودعلیلو، مجید، انصارین، خلیل، گوزلو، مریم (1387). ارتباط سبکهای دلبستگی با بیماری آسم. مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، شماره 30، 115-111. مشهدي، علی، ميردورقي، فاطمه، حسني، جعفر (1390). نقش راهبردهاي نظم جويي شناختي هيجان در اختلال هاي دروني سازي كودكان. مجله روان شناسي باليني، سال سوم، شماره 3، دوره 11. منصور، محمود (1387). روانشناسی ژنتیک 2. انتشارات رشد. منصور، محمود و دادستان، پریرخ (1369). روان شناسی ژنتیک 2. تهران: انتشارات ژرف. مهرابی زاده هنرمند، مهناز، نجاریان، بهمن، بهارلو، ربابه (1378). رابطه ی کمال گرایی و اضطراب اجتماعی در دانشجویان. مجله روانشناسی، شماره 3، 248- 231. نجار، زینب (1389). بررسي ارتباط سبكهاي دلبستگي ديني و سلامت رواني دانشجويان ايراني با سبكهاي دلبستگي والدين خود. پایان نامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس تهران. نوبخت، مينو (1377). بررسي همه گير شناسي اختلال های خوردن در دانش آموزان دختر سال دوم دبيرستان شهر تهران. پايان نامه كارشناسي ارشد. هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزانكراس (1385). آسیب شناسی روانی دیدگاههاي بالینی درابره اختلالهاي روانی. (جلد دوم). ترجمهي سید محمدي. تهران: نشر روان. هومن، فرزانه (1390). بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر پرخوری عصبی و تصویر تن، در زنان مراجعه کننده به انجمن پرخوری اهواز. پایان نامهی کارشناسی ارشد بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز. یوسفی، فریده (1385). بررسي رابطة راهبردهاي شناختي تنظيم هيجان با افسردگي و اضطراب در دانش آموزان مراكز راهنمايي استعدادهاي درخشان. پژوهش در حيطه كودكان استثنايی. سال 6، شماره 4، 892 -871. منابع انگلیسی Ainsworth, M., Blehar, M. C., Waters, E., & Wall, S. (1978). Patterns of Attachment: A Psychological Study of the Strange Situation. Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Association. Aldao, A., & Nolen-Hoeksema, S. (2010). Specificity of cognitive emotion regulation strategies: A transdiagnostic examination. Behaviour Research and Therapy, 48, 974-983. Aldao, A., Nolen-Hoeksema, S., & Schweizer, S. (2010). Emotion-regulation strategies across psychopathology: A meta-analytic review. Clinical Psychology Review, 30, 217–237. Alipoor, S., Moazami-Goodarzi, A., Zarra-Nezjad, M. ,& Zaheri, L. (2009). Analysis of the relationship between eating attitudes and body shape in female student. Journal of Applied Sciences, 9, (10), 1994-1997. Armstrong, J., & Roth, D. (1989). Attachment and separation d.ifficulties in eating disorders: A preliminary investigation. Journal of Eating Disorder, 8(2), 141-55. Balzarotti, S., John, O. P., & Gross, J. J. (2010). An Italian Adaptation of the Emotion Regulation Questionnaire. European Journal of Psychological Assessment, 26(1), 61–67. Birbeck, D. (2003). Drummond Body image and the per-pubescent child. Journal of educational enquiry, 4(1), 117-127. Bowlby, J. (1980). Attachment and loss: Loss, separation and depression. New York, Basic books, Vol 3. Brackett, M. A., & Salovey, P. (2004). Measuring emotional intelligence as a mental ability with the Mayer–Salovey–Caruso Emotional Intelligence Test. In G. Geher (Ed.), Measurement of emotional intelligence (pp. 179−194). Hauppauge, NY: Nova Science Publishers. Brady, K. T., & Sinha, R. (2005). Co-occurring mental and substance use disorders: The neurobiological effects of chronic stress. American Journal of Psychiatry, 162, 1483−1493. Brown, L. S., & Wright, J. (2001). Attachment theory in adolescence and its relevance to development psychopathology clinical psychology and psychotherapy. Clinical Psychology, 8(1), 15-32. Brownell, K. (1991). Dieting and search for the perfect body: Where physiology and culture collide. Behavior Therapy, 22, 1-12. Bydlowski, S., Corcos, M., Jeammet, P., Paterniti, S., Berthoz, S., & Laurier, C. (2005). Emotion-processing deficits in eating disorders. International Journal of Eating Disorders, 37, 321-329. Cachelin, F. M.(2001). Ethnic differences in body size preferences: Myth or reality?. Nutrition, 17, 353-356. Campos, J. J., Frankel, C. B., & Camras, L. (2004). On the nature of emotion regulation. Child Development, 75, 377–394. Carson, V. B. (2006). Mental health nursing. 4th Edition, Philadelphia: W.B.Saunders. Carver, D. S., Johnson, S. L., & Joormann, J. (2008). Serotonergic function, two-mode modes of self-regulation, and vulnerability to depression: What depression has in common with impulsive aggression. Psychological Bulletin, 134, 912−943. Cole, P. M., Martin, S. E., & Dennis, T. A. (2004). Emotion regulation as a scientific construct: Methodological challenges and directions for child development research. Child Development, 75, 317–333. Collins, N. L. (1996). Working models of attachment: Impliatoions for explanation. emotional and behavior journal of personality and social psychology, 71(4), 810-832. Czaja, J., Rief, W., & Hilbert, A, (2009). Emotion regulation and eating in children. International Journal of Eating Disorder, 42(4), 356- 362. Dalle Grave, R. (2011). Eating disorders: progress and challenges. European Journal of Internal Medicine, 22, 153-160. Davis, D., &Vernon, M. L. (2002). Sculpting the body beautiful, attachment styles, neuroticism and use of cosmetic surgeries. Sex Roles, 47(4), 129-38. Dillon, D. G., Ritchey, M. Johnson, B. D., La-Bar, K. S. (2007). Dissociable effects of conscious emotion regulation strategies on explicit and implicit memory. Emotion, 7(2), 345-62. Doyle, A. B., Moretti, M. M., Brendgen, M., & Bukowski, W. (2003). Parent child relationships and adjustment in adolescence: Findings from the HSBC and NLSCY Cycle 2 Studies. http:// www.phac-aspc. Eisenberg, N. (2000). Emotion regulation and moral development. Annual Review Psychology, 51, 665-97. Elfhag, K., & Morey, L.C. (2008). Personality traits and eating behavior in the obese: Poor self-control in emotional and external eating but personality assets in restrained eating. Eating Behaviors, 9, 285–293. Elgin, J., & Pritchard, M. (2006). Adult attachment and disordered eating in undergraduate men and women. Journal of College Student Psychotherapy, 21(2), 25–40. Evans, L., & Wertheim, E. H. (2005). Attachment styles in adult intimate relationships: Comparing women with bulimia nervosa symptoms, women with depression and womenwith no clinical symptoms. European Eating Disorders Review, 13(4), 285–293. Fairburn, C. G., Cooper, Z., Doll, H. A., & Welch, S. L. (1999). Risk factors for anorexia nervosa: three integrated case-control comparisons. Arch Ge. Psychiatry, 56, 468-476. Fairburn, S., Cooper, Z., & Shafran, R. (2003). Cognitive behaviour therapy for eating disorders: A “transdiagnostic” theory and treatment. Behaviour Research and Therapy, 41(5), 509–528. Feingold, A., & Mazzella, R. (1998). Gender differences in body image are increasing. Psychological Science, 9(3), 190-195. Ferrand, C., Champely, S., & Filaire, E. (2009). The role of body esteem in predicting disordered eating symptoms: A comparison of French aesthetic athletes and non-athletic females. Psychology Sport Exercise, 10(3), 373-80. Fisher, M., Pastore, D., Schneider, M., Pegler, C., & Naplitano, B. (1994). Eating attitudes in urban and suburban adolescents. International Journal of Eating Disoeders, 16 (1), 67- 74. Fogel, A. (1997). Infancy ,family and society west publishing company minneaplisits. Paul ,New Yourk. Losangeles. Sanfrancisco. Forcano, L., Alvarez, E., Santamaria, J. J., & Jimenez-murcia, S. (2011). Suicide attempts in anorexia nervosa subtypes. Comprehensive Psychiatry, 52, 352-358. Gan, W. Y., Mohd-Nasir, M. T., Zalilah, M. S., & Hazizi, A. S. (2011). Direct and indirect effects of sociocultural influences on disordered eating among Malaysian male and female university students: A mediation analysis of psychological distress. Appetite, 56, 778–783. Garnefski, N., Kraaij, V., & Spinhoven, P. (2001). Negative life events, cognitive emotion regulation, and emotional problems. Personality and Individual Differences, 30 (8), 1311– 1327. Garner, D. M., & Garfinkel, P. E. (1979). The Eating Attitudes Test: An index of the symptoms of anorexia nervosa. Psychological Medicine, 9, 273–279. Garner, D. M., Olmsted, M. P., Bohr, Y., & Garfinkel, P. A. (1982). The Eating Attitudes Test: Psychometric features and clinical correlates. psychological Medicine,12, 871-878. Gentzler, A., Kerns, K., & Keener, E. (2010). Emotional reactions and regulatory responses to negative and positive events: Associations with attachment and gender. Motivation and Emotion, 34, 78–92. Goethals, I., Vervaet, M., Audenaert, K., Jacobs, F., Ham, H., Van Heeringen, C. (2007). Does regional brain perfusion correlate with eating disordes symptoms in anorexia and bulimia nervosa patients?. Journal of Psychiatric Reaserch, 41(12), 1005-1011. Goossens, L., Braet, C., Bosmans, G., & Decaluwe, V. (2011). Loss of control over eating in pre-adolescent youth: The role of attachment and self-esteem. Eating Behaviors, 12, 289–295. Goossens, L., Soenens, B., & Braet, C. (2009). Prevalence and characteristics of binge eating in an adolescent community sample. Journal of Clinical Child and Adolescent Psychology, 38(3), 342–353. Granefski, N., Kraaij, V., & Spinhoven, P. (2002). Manual for theuse of the cognitive emotion regulation questionnaire. Leiderorp: Datec. Granefski, N., & Kraaij, V. (2006). Cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: A comparative study of five specific Sample. Personality Individual Differences, 40, 1659- 69. Gratz, K. L., & Roemer, L. (2004). Multidimensional assessment of emotion regulation and dysregulation: Development, factor structure, and initial validation of the Difficulties in Emotion Regulation Scale. Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment, 26, 41–54. Grilo, C., Masheb, R., & Brody, M. (2005). Binge eating and self-esteem predict body image dissatisfaction among obese men and women seeking bariatric surgery. International Journal Eating Disorder, 37(4), 347-351. Groesz, L. M., Levine, M. P., & Murnen, S. K. (2002). The effect of experimental presentation of thin media images on body satisfaction: A meta-analytic review. International Journal of Eating Disorders, 31, 1–16. Gromel, K., Sargent, R., Wakins, J., Shoob, H., Digioacchino, R., & Malian, A. (2000). Measurements of body image in clinical weight loss participants with and without binge-eating traits. Eating behaviors, 1, 191- 202. Groos, J. J. (1999). Emotion regulation: Past, present, future. Cognitive Emotion, 13(5), 551-73. Gross, J. J. (1998). The emerging field of emotion regulation: An integrative review. Review of General Psychology, 2, 271-299. Gross, J. J., & Thompson, R. A. (2007). Emotion regulation: Conceptual foundations. In J. J. Gross (Ed.), Handbook of Emotion Regulation. New York: Guilford Press. Han, S. (2009). Emotion regulation, coping, and attachment in binging bihaviors. (Dissertation), Faculty of the university of Purdue. Doctor of philosophy. Harrison, A., Sullivan, S., Tchanturia, K., & Treasure, J. (2009). Emotion recognition and regulation in anorexia nervosa. Clinical Psychology and Psychotherapy, 16, 348-356. Heaven, P. C., Mulligan, K., Merrilees, R., Woods, T., & Fairooz, Y. (2001). Neuroticism and conscientiousness as predictors of emotional, external, and restrained eating behaviors. International Journal of Eating Disorders, 30, 161−166. Hughes, E. K., & Gullone, E. (2011). Emotion regulation moderates relationships between body image concerns and psychological symptomatology. Body Image, 8, 224– 231. Hye-cheon Kim, K. (2006). Religion, body satisfaction and dieting. Appetite, 46, 285–296. Ivarsson, T., Svalander, P., Litlere, o. & Nevonen, L. (2006). Weight concerns, body image, depression and anxiety in swedish adolescent. Eating Behaviors, 7(2), 161-175. Jermann, F., Van-Der-Linden, M., d'Acremont, M., & Zermatten, A. (2006). Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ): Confirmatory Factor Analysis and Psychometric Properties of the French Translation. Journal of Psychology, 22(2), 126-131. Johnson, S. L. (2005). Mania and dysregulation in goal pursuit: A review. Clinical Psychology Review, 25, 241-262. Karwautz, A., Rabe-Hesketh, S., Hu, X., Zhao, J., Sham, P., & Collier, D. A. (2001). Individual-specific risk factors for anorexia nervosa: a pilot study using a discordant sister-pair design. Psychological Medicine, 31, 317–329. Kaye, W. H., Bulik, C. M., Thornton, L., Barbarich, N., & Masters, K. (2004). Comorbidity of anxiety disorders with anorexia and bulimia nervosa. American Journal Psychiatry, 161, 2215–2221. Kaye, W. H., Klump, K. L., Frank, G. K. W., & Strober, M. (2000). Anorexia and Bulimia Nervosa. Annual Reviews Medicine, 51, 299-313. Kearney-Cooke, A. (2002). Familial influences on body image development. In T. F. Cash & T. Pruzinsky (Eds.), Body image: A handbook of theory, and clinical practice (pp. 99–107). New York: Guilford. Keklik , I. (2005). Reltionship of attachment and gender to personal meaning depressiveness and trait –anxety among college student. A disseration presented to the grajauuted school of the university of floridea in partial fulfilment of the requirment for the degree of doctor of philosophy. Keklik, I. ( 2004). Relationships of attachment status and gender to personal meaning, depressiveness and trait-anxiety among college students. Doctoral Dissertation. University of Florida, Gainesville. Klein, D. A., & Walsh, B. T. (2004). Eating disorders: Clinical features and pathophysiology. Physiology & Behavior, 81, 359-374. Konttinen, H., Haukkala, A., Sarlio-La¨hteenkorva, S., Silventoinen, K., & Jousilahti, P. (2009). Eating styles, self-control and obesity indicators. The moderating role of besity status and dieting history on restrained eating. Appetite, 53, 131–134. Lerner, R. M., Orlos, J. B., & Knapp, J. R. (1976). Physical attractiveness, physical effectiveness, and self-concept in late adolescents. Adolescence, 11, 313–326. Levine, M., & Piran, N. (2004). The role of body image in the prevention of eating disorders. Body image; 1, 57 -70. Linehan, M. M. (1993). Cognitive-behavioral treatment for borderline personality disorder. New York: Guilford Press. Littleton, H. L., Axsom, D., & Pury, C. L. (2005). Development of the image concern inventory. Behavior Research and therapy, 43(2), 229-241. Lundgren, J. D., Anderson, D. A., & Thompson, J. K. (2004). Fear of negative appearance evaluation: Development and evauation of a new construct for risk factor work in the field of eating disorders. Eating behaviors, 5(1), 75-84. May, A., Kim, J., MacHale, S., & Crouter, A. C. (2006). Parentadolescent relationships and the development of weight concerns from early to late adolescence. International Journal of Eating Disorder, 39(8), 729-40. Melaa, C. L., Magliettaa, M., Castellinia, G., Amorosob, L., & Lucarelli, S. (2010). Dissociation in eating disorders: relationship between dissociative experiences and binge-eating episodes. Comprehensive Psychiatry, 5, 393–400. Mccabe, M. P., & Ricciardelli, L. A. (2003). Body image and strategies to lose weight and increase muscle among boys and girls. Health Psychology, 22(1), 39–46. Mccurdy, D. P. (2010). Eating disorders and the regulation of emotion: Functional models for anorexia and bulimia nervosa. (Dissertation), Faculty of the university of Kansas. Doctor of philosophy. McKinley, N. M., & Randa, L. A. (2005). Adult attachment and body satisfaction: An exploration of general and specific relationships differences. Body Image, 2(3), 209–218. Mennin, D. S., Holoway, R. M., Fresco, D. M., Moore, M. T., & Heimberg, R. G. (2007). Delineating components of emotion and its dysregulation in anxiety and mood psychopathology. Behavior Therapy, 38, 284−302. Miller, J. L., Schmidt, L. A., Vaillancourt, T., McDougall, P., & Laliberte, M. (2006). Neuroticism and introversion: A risky combination for disordered eating among a non-clinical sample of undergraduate women. Eating Behaviors, 7, 69−78. Mitchell, J. E., Devlin, M. J., Zwaan, M. D., Crow, S. J., & Peterson, C. B. (2008). Binge-eating disorder. New York London: The Guilford Press. Morris, A. S., Silk, J. S., Steinberg, L., Mayors, S., & Robinson, L. R. (2007). The role of the family context in the development of emotion regulation. Social Development, 16(2), 361-88. Mussell, M. P., Binford, R. B., & Fulkerson, J. A. (2000). Eating disorders summary of risk facrors, prevention programming, and prevention research. The Counseling Psychologist, 28(6), 764-796. Nagamitsu, S., Araki, Y., Loji, T., Yamashita, F., Ozono, S., & Kouno, M. (2011). Prefrontal brain function in children with anorexia nervosa: A near-infrared spectroscopy study. Brain & Development, 33, 35-44. Nolen-Hoeksema, S., Stice, E., Wade, E., & Bohon, C. (2007). Reciprocal relations between rumination and bulimic, substance abuse, and depressive symptoms in female adolescents. Journal of Abnormal Psychology, 116, 198-207. Nolen-Hoeksema, S., Wisco, B. E., & Lyubomirsky, S. (2008). Rethinking rumination. Personality Psychology Sciences, (3), 400-424. Orzolek-kronner, C. (2002). The effect of attachment theory in the development of eating disorders: Can symptoms be proximity seeking?. Child Adolescent Social Work Journal, 19(6), 25-46. Oschner, K. N., & Gross, J. J. (2005). The cognitive control of emotion. Trend Cognitive Sciences, 9(5), 242-9. Pardo, Y., Aguilar, R., Molinuevo, B., & Torrubia, R. (2007). Alcohol use as a behavioral sign of disinhibition: Evidence from J. A. Gray's model of personality. Addictive Behaviors, 32, 2398−2403. Pietrini, f., Castellini, G., Ricca, V., Polito, c., Pupi, A., Farravelli, C. (2011). Functional neuroimaging in anorexia nervosa: A clinical approach. European Psychiatry, 26, 176-182. Pike, K.M., Hilbert, A., Wilfley, D.E., Fairburn, C.G., Dohm, F.A., Walsh, B.T., et al., (2008). Toward an understanding of risk factors for anorexia nervosa: a case–control study. Psychological Medicine, 38, 1443–1453. Polivy, J., & Herman, C. P. (2002). Causes of eating disorders. Annual Review of Psychology, 53, 18213. Provencher, V., Drapeau, V., Tremblay, A., Despres, J. P., Bouchard, C., & Lemieux, S. (2004). Eating behaviours, dietary profile and body composition according to dieting history in men and women of the Quebec Family Study. The British Journal of Nutrition, 91, 997–1004. Richardson, E., King, T., Forsyth, H., & Clark, M. (2000). Body image evaluations in obese females with eating disorder. Eating behaviors, 1(2), 161-171. Ridout, N., Thom, C., & Wallis, D. J. (2010). Emotion recognition and alexithymia in females with non-clinical disordered eating. Eating Behaviors, 11, 1–5. Ruiz-Aranda, D., Salguero, J. M., & Fernandez-Berrocal, P. (2009). Emotional Regulation and Acute Pain Perception in Women. The Journal of Pain, 11(6), 564-569. Sadock, B. Sadock, V., & Ruiz, P. (2009). Comprehensive Text Of Psychiatry. Ninth edition, volume 1. Sarwer, D. B., & Crerand, C. E. (2002). Psychological issues in patient outcomes. Facial plastic surgery, 18(1), 125-134. Schmidt, U., Tiller, J., Blanchard, M., Andrews, B., & Treasure, J. (1997). Is there a specific trauma precipitating anorexia nervosa?. Psychological Medicine, 27, 523– 530. Shanmugam, V., Jowett, S., & Meyer, C. (2012). Eating psychopathology amongst athletes: Links to current attachment styles. Eating Behaviors, 13, 5–12. Sher, K. J., & Grekin, E. R. (2007). Alcohol and affect regulation. In J. J. Gross (Ed.), Handbook of emotion regulation (pp. 560−580). New York: Guilford Press. Sim, L., & Zeman, J. (2006). The Contribution of Emotion Regulation to Body Dissatisfaction and Disordered Eating in Early Adolescent Girls. Journal of Youth and Adolescence, 35, 219–228. Smoloak, L. (2004). Body image in children and adolescents: where do we go from here?. Body image, 1(1): 15-28. Solenberger, S.(2001). Exercise and ea ng disorders. A 3-year inpatient hospital record analysis. Eating Behaviors, 2(2), 151-168. Stice, E. (2002). Risk and maintenance factors for eating pathology: a meta-analytic review. Psychological ulletin, 128, 825–848. Stice, E., & Bearman, S. K. (2001). Body image and eating disturbances prospectively predict growth in depressive symptoms in adolescent girls: A growth curve analysis. Developmental Psycholog. 37, 597– 607. Stice, E., & Shaw, H. (2010). Risk factors and prodromal eating pathology. The Journal of Child Psychology and Psychiatry, 51, 518–525. Stice, E., & Whitenton, K. (2002). Risk factors for body dissatisfaction in adolescent girls: A longitudinal investigation. Developmental Psychology, 38, 669–678. Stice, E., Presnell, K., & Spangler, D. (2002). Risk factors for binge eating onset in adolescent girls: A 2-year prospective investigation. Health Psychology, 21(2), 131–138. Svaldi, J., Tuschen-Caffier, B., Lackner, H., Zimmermann, S., & Naumann, E. (2012). The effects of emotion regulation on the desire to overeat in restrained eaters. Appetite. Xxx-xxx. Tasca, G. A., Kowal, J., Balfour, L., Ritchie, K., Virley, B., & Bissada, H. (2006). An attachment insecurity model of negative affect among women seeking treatment for an eating disorder. Eating Behaviors, 7, 252–257. Therrien, F., Drapeau, V., Lupien, S. J., & Beaulieu, S. (2007). Awakening cortisol response in relation to psychosocial profiles and eating behaviors. Physiology and Behavior, 93, 282-288. Troisi, A. Giorgio, D. L., Stefano, A., Roberta, C. N., Claudia, D. P., & Alberto, S. (2006). Body Dissatisfaction in Women With Eating Disorders: Relationship to Early Separation Anxiety and Insecure Attachment. psychosomatic Medicine, 68, 449-453. Troisi, A., Massaroni, P., & Cuzzolaro, M. (2005). Early separation anxiety and adult attachment style in women with eating disorders. British Journal of Clinical psychology, 44(1), 89-97. Uzun, O., Gulec, N., Ozsahin, A., Doruk, A., Ozdemir, B., & Caliskan, U. (2006). Screening disordered eating attitudes and eating disorders in a sample of Turkish female college students. Comprehensive Psychiatry, 47, 123- 126. Waller, G., Babbs, M., Milligan, R., Meyer, C., Ohanian, V., & Leung, N. (2003). Anger and core beliefs in the eating disorders. International Journal of Eating Disorders, 34, 118-124. Waller, G., Sines, J., Meyer, C., & Mounord, V. (2008). Body checking in the eating disorders: Association with narcissistic characteristics. Eating Behavior, 9, 163-169. Walsh, B. T. (2011). The importance of eating behavior in eating disorders. Physiological Behavior, 10, 525-529. Ward, A., Ramsay, R., & Treasure, J. (2000). Attachment research in eating disorders. British Journal of Medical Psychology, 73, 35– 51. Ward, A., Ramsey, R., Turnbull, S., Benedettini, M., & Treasure, J. (2000). Attachment patterns in eating disorders: The past in the present. International Journal of Eating Disorders, 28, 370–376. Whiteside, U., Chen, E., Neighbors, C., Hunter, D., & Lo, T. (2007). Difficulties regulating emotions: Do binge eaters have fewer strategies to modulate and tolerate negative affect? Mary Larimer b. Eating Behaviors, 8, 162–169. Woerwag-Mehta, S., Treasure, J. (2008). Causes of anorexia nervosa. Psychiatry, 7(4), 147-151. Wood-Barcalow, N. L. (2006). Understanding the construct of body image to include positive components: A mixed-methods study. Dissertation for M.A in Psychology. The Ohio State Univarsity. Zucker, N. L., Losh, M., Bulik, C. M., LaBar, K. S., Piven, J., & Pelphrey, K. A. (2007). Anorexia nervosa and autism spectrum disorders: guided investigation of social cognitive endophenotypes. Psychological Bull, 133, 976–1006.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته