Loading...

پیشینه و مبانی نظری حضور ذهن

پیشینه و مبانی نظری حضور ذهن (docx) 24 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 24 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

حضور ذهن حضور ذهن که ریشههای مفهومی آن در بودیسم قرار دارد، در سایر سنتهای معنوی و دینی نیز حضوری برجسته دارد. در مسیحیت اعمال زیادی وجود دارند که میتوانند به اشکال مراقبه یا عمل حضورذهن تلقی شوند. مراقبه مسیحیت اغلب در قالب عبادت، ذکر گفتن و پرستش بیان شده است (اپل و کیم اپل، 2009). همچنین، مراقبه هسته مرکزی و قلب اسلام و دینداری عارفانه و برخی سنتهای عرفانی مسلمانان (به ویژه صوفیسم) را تشکیل میدهد (نیگوسیان،2004؛ به نقل از اپل و کیم اپل، 2009). مراقبه در اسلام مفاهیم (تفکر و تدبّر) را شامل میشود که معنای لغوی آن به معنای "تأمل و اندیشهورزی درباره جهان" است. بنابراین، اعمال و تکالیف مراقبه ای در بسیاری از سنتهای معنوی و دینی، اغلب ویژگی کلیدی دسترسی به آسمان و ملکوت را فراهم میکند (اپل و اپل، 2009). حضور ذهن در روانشناسی و رواندرمانی نیز برای کمک به تسکین انواع مختلف آلام بشری به کار برده میشود. مهارتهای حضورذهن به عنوان یک فن برای مقابله با اضطراب مورد توجه قرار گرفتهاند (اپل و کیم اپل، 2009). تعاریف حضورذهن همچنان که براون و ریان (2003) تعریف کردهاند حضورذهن عبارت است از "متوجه بودن به و آگاه بودن از آنچه در حال حاضر میگذرد". اپل وکیم اپل (2009) حضورذهن به عنوان "حالت ذهنی که با آگاهی متراکم از و (متمرکز بر) افکار، کنشها یا انگیزشهای فرد، مشخص و توصیف میشود"، تعریف کردهاند. ویژگیهای حضورذهن شامل آگاهی پیش مفهومی و پذیرش تجربیات، تنظیم منعطف توجه، قبول و پذیرش بیطرفانه تجربه و جهتگیری به سمت اینجا و اکنون است (براون، رایان و کرسول، 2007). حضورذهن به عنوان ارتقا دهنده سطوح بالای بهزیستی مفهومسازی شده است، به ویژه ذهن آگاهی به طور مستقیم از طریق فراهم ساختن پرمایگی و غنای بیشتر، تجربه بهزیستی را پرورش میدهد و به طور غیرمستقیم از طریق تنظیم رفتار خود تنظیمگری سلامت، که توجه فزاینده و پذیرش نیازها و ارزشهای شخصی و ظرفیت بالا برای عمل مطابق با آنها را شامل میشود، بهزیستی را بالا میبرد (براون و ریان، 2003؛ براون و همکاران، 2007). با تمرین مهارتهای آگاهی لحظه به لحظه، فرد تلاش میکند تا نسبت به الگوهای افکار، عواطف و تعامل با دیگران بینش و بصیرت پیدا کند و سپس بتواند به صورت ماهرانه پاسخهای هدفمند مفید را انتخاب کند به جای آنکه به طور خودکار با روشهای خوگرفته و ناهشیار واکنش نشان دهد (تیزدیل و همکاران، 2000). حضور ذهن، کیفیتی از هشیاری است و به طور دقیقتر توجه کردن به شیوههای خاص یعنی هدفمند، در لحظه حاضر و غیرقضاوتی است (کبات زین، 2003). حضور ذهن، به عنوان معطوف شدن توجه به لحظه حاضر و به صورت هدفمند و غیر قضاوتی، ریشه در بودیسم دارد (کبات زین، 2003) و به عنوان چشمانداز شرقی درباره حضورذهن مشخص میشود. حضورذهن مستلزم خود تنظیمگری توجه به تمرکز در حال حاضر است (بیشاپ و همکاران، 2004). علیرغم دشواریهای عملیاتی کردن حضورذهن(مانند بائر، 2003؛ براون و ریان، 2003؛ بیشاپ، 2002؛ بیشاپ و همکاران، 2004؛ کابات زین، 2003؛ هایس فلدمن، 2004)، اکثر تعاریف بر دو نکته تاکید میکنند: نکته اول آن است که حالت حضورذهن با توجه کامل به، و آگاهی از، تجربه درونی و بیرونی لحظه حاضر مشخص میشود. نکته دوم، این آگاهی با آرامش و خونسردی به کار گرفته میشود و در اینکه هر چه پدید می آید و رخ میدهد بدون قضاوت، شرح و بسط یا واکنش مورد تصدیق، پذیرش و تجربه قرار میگیرد. بنابراین، ذهن آگاهی عناصری از تنظیم توجه و جهتگیری باز و پذیرنده به توجه را در برمیگیرد (براون و ریان، 2004؛ بیشاپ، 2003؛ بیشاپ و همکاران، 2004). نکته حائز اهمیت آن است که ذهن آگاهی به کیفیت خاصی از تمرکز توجه و آگاهی هشیارانه اطلاق می شود نه به تمرین یا فن خاص. 2-5-2 حضورذهن و مراقبه حضورذهن با شبکهای از مفاهیم کلیدی پیوند خورده است. یکی از مفاهیم بودهی چیتا است که به عنوان یک رویکرد برای ارتقاء بهزیستی فرد مورد تأکید قرار گرفته است (توماس و ویک، 2008). مفهوم بودهی چیتا که قلب دگرگونی و تبدیل است، یکی از مفاهیم خیلی مهم در بودیسم است. اگرچه ترجمه این مفهوم سخت است، بودهی به معنی " بیدار و هشیار"، "روشن بین و روشنفکر" و "کاملاً باز و گشوده" است. چیتا به معنی"ذهن"، "قلب" یا "نگرش" است (بودیستها بین قلب و ذهن تمایزی قائل نیستند). قلب و ذهن، کاملاً باز در مفهوم بودهی چیتا تا حدی با توانایی دوست داشتن و احساس رحم و شفقت مترادف است. توانایی برای تبدیل و دگرگونی ریشه در ذهن دارد و کلید برای ذهن، مراقبه است (توماس و ویک، 2008: 247). 2-5-3 کاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن کاهش استرس مبتنی بر حضورذهن در یک بافت پزشکی رفتاری برای بیمارانی که از درد مزمن و شرایط استرسزا رنج میبرند ایجاد شده است (کبات زین، 1990). این روش بر اساس آموزشهای فشرده مراقبه ذهن آگاهانه میباشد که در یک دوره 8 هفتگی با جلسات روزانه 5/2 ساعته اجرا میشود. همچنین در بین جلسه ششم و هفتم نیز یک جلسه یک روزه به مدت هفت ساعت به تمرین میپردازند. زمان کلاس صرف نظر از برخی مباحث در زمینه استرس که توسط مربی مطرح میشود، صرف تمرین مراقبه رسمی، بحثهای گروهی و پرسش و پاسخ شرکتکنندگان در زمینه تجربیات جاری شان میشود. کلاسها ممکن است شامل 30 شرکتکننده با طیف وسیعی از اختلالات باشند. کاهش استرس مبتنی بر حضورذهن در عوض شرکت دادن افراد در گروهها بر اساس تشخیص یا اختلالات روانی، به طور سنتی افراد را با طیف متفاوتی از مشکلات در هر گروه قرار میدهد. این روش تأکید میکند که همه شرکتکنندگان بدون توجه به نوع اختلال، جریان پیش روندهای از تغییرات درونی پایدار را تجربه میکنند؛ و همه از توانایی پرورش آگاهی لحظه به لحظه برخوردارند. با وجود این، در برخی نشستها، کاهش استرس میتنی بر حضورذهن برای جمعیتهای خاصی از قبیل بیماران سرطانی، زنان مبتلا به بیماری قلبی یا زوجهایی که در جستجوی افزایش رضایتمندی زناشویی هستند، به کار میرود (بایر، 2006). در اصل این روش به عنوان یک ضمیمه انتخابی در درمانهای پزشکی استاندارد برای افرادی که از درد، ناتوانی، بیماریهای مزمن تهدیدکننده زندگی در رنج هستند، به کار میرود (مک، 2008). بیشتر برنامههای کاهش استرس مبتنی بر حضورذهن با یک جلسه ارزیابی و راهنمایی یک فرد با گروه کوچکی تشکیل میشوند که در آن رهبر گروه منطق و روش کار دوره را توضیح داده و از شرکتکنندگان تقاضا میکند تا دلایلشان را برای شرکت در جلسه به بحث بگذارند. این چالش به وسیله لزوم برنامه های فشرده برای تکالیف خانگی تمرینات حضورذهن مورد بحث قرار میگیرد و شرکتکنندگان ترغیب میشوند تا جهت حضور در تمام جلسات و انجام تکالیف خانگی (حداقل 45 دقیقه هر روز، 6 روز در هفته) به طور کلامی متعهد شوند. بسیاری از برنامههای حضورذهن مبتنی بر کاهش استرس شامل یک مصاحبه منحصر به فرد بعد از جلسه میباشد که در آن تجربیات جلسه و هدفهای آینده مورد بحث قرار میگیرد. با توجه به زمانی که به اجرای تمرینات حضورذهن اختصاص داده میشود و بحث درباره تجربیات افراد گروه با آنها، هشت جلسه گروه به طور عمده تجربی هستند. انبوهی از تمرینات حضورذهن آموزش داده میشوند. اطلاعات آموزشی درخصوص استرس شامل موضوعاتی از قبیل روانشناسی استرس، پاسخ به استرس و اثر ارزیابی بر ادراک استرس در بیشتر جلسات تلفیق میشود (بایر، 2006). 2-5-4 مداخلات مبتنی بر حضور ذهن الف) پذیرش و تعهد (ACT): نظریه پذیرش و تعهد را مبتنی بر "تعریف رفتاری مدرن از حضور ذهن که برپایه یک نظریه قابل آزمون استوار شده است"، توصیف کردند (فلچر و هایس، 2006). در این روش درمانی تصور میشود که رنج بردن از فرایند کلامی بهنجار به وجود میآید. بنابراین این درمان به یک نظریه پایهای خوب پژوهش شده زبان- نظریه قالب ربطی- مرتبط است (هیز، 2004). بر طبق نظریه قالب ربطی، رنج از فرایندهای بهنجار کلامی ناشی میشود، زیرا موجودات ناطق قادرند تا تجربیات آزارندهشان را بازسازی کنند و از زبان در هر بافت محیطی استفاده کنند. چنین رنجی به وسیله امتزاج شناختی گسترش مییابد. تسلط زبان، رویدادهای احتمالی را بیش از اندازه هدایت میکند چنانچه رفتار به جای اینکه به وسیله بافت محیطی تنظیم شود به گونهای کلامی تنظیم شود، اشخاص در عوض زیستن در زندگی در سرهایشان زندگی خواهند کرد. رنج بردن ممکن است بیشتر به سبب تلاش برای اجتناب تجربی یا تلاش برای اجتناب کردن از تجربه درونی (به عنوان مثال هیجانات، افکار، احساسات) گسترش یابد. به دلیل اینکه تجربیات خصوصی اغلب با تاریخچه شخصی (مثلاً یک خاطره) در ارتباط هستند بنابراین اجتناب تجربی تجربیات خصوصی معمولاً کارایی ندارد. تلاش عمده برای اجتناب از تجربه خصوصی درونی احتمالاً سبب فراخوانی خاطره آن تجربه میشود (به عنوان مثال فکر"مضطرب نباش" اضطراب را به یاد فرد میآورد). در مجموع اجتناب تجربی یک انحراف از عمل مؤثر در محیط جاری است (هیز، 2002). هدف فنون درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ایجاد نوعی انعطاف پذیری روان شناختی است. فرایند ACT با آشکارسازی هزینههای انعطافناپذیری روانشناختی و منابع آن به خصوص امتزاج شناختی و اجتناب سروکار دارد. همچنین یادگیری را در چگونگی پذیرش و انفکاک در زمینههای گوناگون (هیجانات، خود، افکار، احساسات) که انعطافناپذیری روانشناختی جنبه غالب آنها می باشد، درگیر میسازد (هیز و همکاران، 2004). در ACT، 6 راهبرد درمانی جامع وجود دارد که 4 تا ازآنها (تماس با لحظه حاضر، پذیرش، انفکاک شناختی، خود به مثابه بافت) به راهبردهای کارکردی ذهن آگاهی مشهور هستند. تماس با لحظه حاضر و پذیرش، به آگاهی پذیرا و غیرقضاوتی که از مفاهیم کلیدی ذهن آگاهی مدرن هستند، مربوط میشوند. انفکاک شناختی به نوعی هویتزدایی از افکار اشاره دارد که در نتیجه تمریناتی که به طور مستقیم رابطه مراجع را با افکارش هدف قرار میدهند، حاصل میشود. خود به مثابه بافت، یکی از ویژگیهای ACT است که به یک تغییر نظرگاهی اشاره دارد که در آن مراجع ترغیب میشود تا به بررسی و رد فرضهایی درباره ماهیت و پیوستگی خود تجربه شده، بپردازد (مک، 2008). به عنوان یک مداخله رفتاری ACT در بسیاری از تمرینات پیش از آنکه به درمانهای شناختی شباهت داشته باشد به درمانهای روانپویشی شباهت دارد؛ زیرا در عوض داشتن روشهایی که ویژه اختلالات تشخیصی باشند، رویکردش به افراد را در سطح فرمولبندی شخصی سازماندهی میکند (همان منبع). با وجود این به واسطه نظریهپردازی کلاکستون، براساس سازههای عصب روانشناختی، وی تلاش کرد تا به اصول اولیه برگردد و به این سوال پاسخ دهد که "حضور ذهن از کجا میآید و نشأت میگیرد؟ مغز (ذهن) آن را چگونه انجام میدهد؟"، بائر و همکاران (2006) یک فرمولبندی مبتنی بر کار کاباتزین (1990) درباره حضورذهن به کار بردند. حضورذهن، کاباتزین از اعمال و تمرینات مراقبه بودیسم نشأت گرفته است، که بعداً سکولاریزه شده تا برای گستره وسیعی از مردم، به ویژه آنهایی که از رنجها و پریشانیهای روانی یا جسمی رنج می برند، قابل قبول باشد. این رویکرد به عنوان کاهش استرس مبتنی بر حضورذهن (MBSR ) نامیده شده است. ب) شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن (MBCT): درمانشناختی مبتنی بر حضور ذهن از MBSR نشأت گرفته است. سگال و همکاران (2002)، ساختار 8 هفتهای و تمرینات حضور ذهن برنامه آموزشی کاهش استرس بر مبنای حضورذهن را برای کمک به افرادی که از دورههای افسردگی عمده رنج می بردند با شناخت درمانی ترکیب کردند. موضوع مداخله آنها مبتنی بر همسویی بین کارکردهای درمانشناختی در کمک به بیماران برای تمرکززدایی یا فاصله گرفتن از افکار و هیجانات منفی و کارکرد تمرین حضورذهن در ایجاد آگاهی غیرقضاوتی و پذیرش همه تجربیات از جمله افکار، میباشد. در شناخت درمانی سنتی محتوای افکار غیرمنطقی را به منظور تغییر آنها مورد آزمون قرار میدهد. هنگام تلاش برای تغییر محتوای افکار، رابطه افراد با افکارشان نیز ممکن است تحت تأثیر قرار گیرد. در مجموع، تشخیص افکار منفی به افراد کمک می کند تا در دیدگاهشان نسبت به افکار و احساسات منفی شان تغییر ایجاد کنند. اگرچه این روش از روش کاهش استرس بر مبنای حضور ذهن اقتباس شده است، با وجود این، در چندین موضوع عمده با روش MBSR متفاوت است. اول اینکه این روش بر روی جمعیت خاصی متمرکز است. این موضوع سبب ترکیب موضوعات آموزشی بسیار ویژه و میزانسازی دقیق تمرینات شده و مسیر را برای بیرون ویژه و میزانسازی دقیق تمرینات شده و مسیر را برای بیرون کشیدن مرتبطترین تجربیات و دانش بالقوه جهتدهی میکند. دوم اینکه روش شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن محور آموزشهای فوق را دستهبندی و منظم مینماید. این موضوع میتواند سبب حمایت بیشتر از مربیان مبتدی شده و همین طور می‌تواند تکرارپذیری مداخلات در مطالعات پژوهشی را نیز امکانپذیر کند. این دو ویژگی شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن سبب شده است تا این روش برای دامنه وسیعی از جمعیت‌ها و اختلالات در حال رشد سریع شامل کودکان، افراد مسن، بازماندگان حوادث، اختلال دو قطبی، اختلال تبدیلی، اختلال خوردن، اختلال اضطراب منتشر، رفتار خودکشیگرا، اعتیاد و اختلالات خلق کار کرده شود (مک کوون، 2010). با وجود این، در MBCT از بسیاری از مؤلفههای کاهش استرس مبتنی بر حضور ذهن از قبیل تمرین کشمش، وارسی بدن، مراقبه نشسته و یوگا استفاده میشود. همچنین از تمرین حضورذهن در زندگی روزمره مثل حضورذهن هنگام قدم زدن، مسواک زدن، حمام کردن و رانندگی کردن نیز استفاده میشود. MBCT مانند MBSR شامل پایش رویدادهای دلچسب و غیردلچسب نیز میباشد. با این همه در این روش اطلاعات آموزشی به جای استرس بر افسردگی متمرکز هستند (بایر، 2006). پ) رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT): رفتار درمانی دیالکتیک به وسیله کارهای لینهان در رفتار درمانی شناختی برای افرادی با رفتارهای خود آسیبرسان و خودکشیگرا به وجود آمد (میلر، 2007). کاربرد درمانهای شناختی- رفتاری در خصوص افراد دچار اختلال شخصیت مرزی سبب تغییرات زیر بنایی در این نوع رویکردها شده است. در رفتار درمانی دیالکتیک 4 زمینه مورد تأکید قرار گرفته‌اند که با وجود جدید نبودن، توجه چندانی از سوی رویکرد شناختی-رفتاری سنتی دریافت نکرده اند: 1) تأکید بر پذیرش و محترم شمردن رفتار همان طور که در لحظه روی میدهد، 2) تأکید بر تغییر رفتارهایی که از سوی بیمار یا درمانگر مانع روند درمان میشوند، 3) تأکید بر رابطه درمانی، 4) تأکید بر فرایندهای دیالکتیکی درمان همچنین در رفتاردرمانی دیالکتیکی پذیرش رفتار کنونی و موقعیت بیش ازسایر درمانهای شناختی رفتاری مورد توجه قرار گرفته است. اگرچه پذیرش مراجعان همانطوری که هستند برای هر درمان موفق امری ضروری است، با وجود این، در رفتار درمانی دیالکتیک تأکید بر ضرورت آموزش مراجعان به قبول خود و دنیای خود همانطور که در لحظه هستند، یک امر کلیدی است. تمرکز بر پذیرش در این رویکرد تلفیقی از تعلیم روانشنای شرقی (ذن بودیسم) و رویکردهای غربی روان درمانی است (لینهان، 1993، به نقل از گاندرسون و هافمن، 2005) . به طور کلی این روش یک درمان مبتنی بر دستورالعمل است که هدف درمان کاهش رفتارهای تهدیدکننده زندگی، رفتارهایی که با فرایند درمان تداخل میکنند و اصلاح رفتارهایی که به گونهای معنادار به کیفیت زندگی آسیب میزنند، میباشد. در رفتار درمانی دیالکتیک تصور میشود که ماهیت اختلال شخصیت مرزی ناشی از تلاش برای تغییر تنظیم معیوب هیجانات است که از حساسیت بیولوژیکی در تلفیق با فقدان تأیید هیجانی در محیط اولیه ناشی میشود (گاندرسون و هافمن، 2005). لینهان (1993، به نقل از گاندرسون و هافمن، 2005)، اصطلاح دیالکتیک را برای توصیف رویکرد درمانی که در تلاش است تا تضادها را در یک بافت ترکیبی آشتی دهد، ارایه کرد. یکی از مهارتهایی که این امر را ممکن میسازد، حضورذهن است. حضورذهن از طریق سه مهارت "چه" (مشاهده، توصیف و مشارکت) و سه مهارت "چگونه" (ایجاد یک موضع غیر قضاوتی، تمرکز روی یک چیز در لحظه و مؤثر بودن)، موجب تلفیق ذهن عقلانی با ذهن هیجانی و سبب به وجود آمدن ذهن خردمند میشود. مهارتهای حضورذهن، موفقیت در روابط بین فردی اثربخش، تنظیم هیجان و تحمل پریشانی را ممکن میسازند. مهارتهای حضورذهن در دو یا سه جلسه گروهی آموزش داده میشوند و هنگامی که مدلهای جدید معرفی میشوند، دوباره مرور میشوند. مهارتهای حضورذهن در هر چهار شیوه آموزشی (روابط بین فردی مؤثر، تحمل پریشانی، تنظیم هیجان و ذهن آگاهی)، تمرین میشوند. این مهارتها شامل شمردن تنفس، تمرکز آگاهانه بر فعالیت های جاری، برچسب زدن احساسات، تمرین یک موضع غیر قضاوتی، آزاد گذاشتن افکار در ورود و خروج، تصور اینکه ذهن مانند آسمان و افکار مانند ابرهای در حال گذر هستند (گرمر، 2005). 2-5-5 مکانیسم های دخیل در حضورذهن الف) نظمبخشی فیزیولوژیکی: با وجود اینکه حضورذهن یک روش مدیریت خلق یا آرام سازی نمیباشد، یک نتیجه جانبی آن ناشی از تأثیری است که بر عمل شاخه پاراسمپاتیک سیستم عصبی میگذارد. اجرای تمرینات آن سبب الگوهای جدیدی از خود تنظیمی می شود. نتایج مرتبط با سلامت ذهن آگاهی در بسیاری از زمینه ها شامل بهبود کارکرد ایمنی، کاهش فشار خون، کاهش سردرد، تنش عضلانی و سردرد، کاهش کلسترول و سطوح کورتیزول خون می باشد (گروسمن، 2004). در سطح نوروبیولوژی مشخص شده است که حضورذهن سبب تعامل بین دو نیمکره و بین سیستم لیمبیک و قشر مغز میشود. بخشی از تأثیرات درمانی در شرایطی از قبیل اضطراب و افسردگی به نظر میرسد از تحریک فعالیت نیمکره چپ و کاهش فعالیت نیمکره راست ناشی میشود. همین طور توجه ذهن آگاهانه به علایم بدنی اضطراب- ضربان قلب، عرق کردن، تنفس سریع، سفت کردن شانهها- کارکردهای قشر مغز از قبیل همدلی، سازگاری با خود و دیگران، تعادل ذهن، توانایی پاسخ انعطاف پذیرانه به موقعیتها، تنظیم پاسخ استرس و توانایی برای تنظیم پایین ترس را در دسترس قرار میدهد (سیگل، 2007). ب) نظم بخشی هیجانی: حضور ذهن توانایی برای مقابله با عاطفه منفی را با افزایش دادن آگاهی و کاهش دادن واکنشپذیری به زندگی درونی، فراهم میسازد. آگاهی از دنیای درونی میتواند فرد را در مقابله مؤثر با عاطفه منفی یاری میکند (شاپیرو، 2004). روانشناسی بودایی معتقد است که حضورذهن بینش افراد به زندگی هیجانی درونیشان را تسهیل کرده و آنها را قادر میسازد تا از وضعیت درونی آشفته و منفی رها شوند (اکمن و همکاران، 2005). در یک بررسی وای و همکاران (2010) دریافتند که واکنشپذیری آمیگدال شرکتکنندگان هنگام نگاه کردن به چهرههایی که تظاهرات هیجانی نشان میدادند، به گونهای مثبت با علائم خودگزارشی افسرده ساز و به گونهای منفی با وضعیت حضور ذهن خودگزارشی مرتبط بوده است. در همین راستا، نتایج یک تحقیق آزمایشگاهی که توسط ارش و کراسک (2004) انجام شده بود نشان داد شرکتکنندگانی که به تمرینات حضورذهن آزمایشگاهی پرداخته بودند هنگام دیدن تصاویر بسیار منفی نسبت به شرکتکنندگانی که در شرایط آزمایشی دیگر قرار داشتند، رضایت بیشتری گزارش کرده و عاطفه منفی کمتری نشان دادند. ج) مواجهه و پذیرش: در تمرینات حضور ذهن افراد ترغیب میشوند تا آرام نشسته و به مشاهده تجربیات و واکنش به این تجربیات، همان طوری که روی میدهند، بپردازند. حفظ مشاهده غیرقضاوتی احساسات مربوط به اضطراب بدون تلاش برای فرار و یا اجتناب، ممکن است منجر به کاهش واکنشپذیری هیجانی که به وسیله علایم اضطراب فراخوانی می شود، گردد (کبات زین، 1992). شواهد پژوهشی فراوانی در زمینه تأثیر مواجهه در درمان اختلالات گوناگون وجود دارد (بارلر و کراسک، 2000؛ به نقل از شاپیرو، 2006). باز ادراک-ظرفیت مشاهده و پایش بدون درگیری محتوای هشیاری- افراد را قادر میسازد تا حتی هیجانات بسیار شدید را با عینیت بیشتر و واکنشپذیری کمتر تجربه کنند. این ظرفیت، توانایی مقابله با گرایش عادتی برای اجتناب یا انکار حالات هیجانی سخت را از طریق مواجهه افزایش میدهد. در سراسر این مواجهه مستقیم فرد میآموزد که هیجانات، افکار و یا احساسات بدنیاش آنچنان هم طاقتفرسا و وحشتناک نیستند (شاپیرو، 2006). یکی از عناصر حضورذهن که با مواجهه ارتباط تنگاتنگی دارد، پذیرش است. پذیرش به قبول بدون قضاوت فعال تجربیات در اینجا و اکنون اشاره دارد. مواجهه بدون دفاع افکار، هیجانات و احساسات بدنی همان طوری که تجربه میشوند، میباشد. آنچه در طول این تجربه مهم است، رهایی از نظمبخشی رویدادهای ویژه و مواجهه با این رویدادها بدون استفاده از رفتارهای ایمن می باشد (هیز، 2004). تمرکز عمده همه درمانهای ذهن آگاهی محور شامل آنهایی که به گونهای خاص تمرینات مراقبه را آموزش نمیدهند (رفتار درمانی دیالکتیک و درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد) بر پذیرش است. پذیرش با اختلالات مربوط به اضطراب از قبیل حملات پانیک مرتبط است. اگر حملات پانیک بتواند تحمل شده و به عنوان تجربیات غیر دلچسب گذرا در نظر گرفته شوند؛ تجربیاتی که نمیتواند داشته و خطرناک باشد، در این حالت مراجعان قادر می‌شوند تا از روشهای ناسازگارانه گوناگون برای اجتناب از آنها شامل سوء مصرف مواد و الکل، محدود کردن انتخابهای زندگی و گوش به زنگی مفرط به علایم بدنی دست بردارند (هیز، 2004). د) آگاهی فراشناختی: دانش فراشناختی اشاره به باورهایی دارد که افراد درباره تفکر خود دارند. این دانش شامل باورهایی در مورد انواع خاص تفکر و نیز باورهایی در ارتباط با کارایی حافظه و یا قدرت تمرکز میشود. این باورها بر نحوه پاسخدهی افراد و چگونگی تنظیم افکار آنها اثر تأثیر میگذارد. در درمانهای فراشناختی فرض میشود که باورهای فراشناختی نیروی پنهان برانگیزاننده سبک تفکر زیان بار هستند که به ناراحتی هیجانی درازمدت منجر میشود (ولز، 1389). این صافیهای شناختی مرتباً در حال فعالیت میباشند، در عوض اینکه افکار ما را ارزیابیهای برآمده از گذشته تلقی کنند، این تصور را به ما القا میکنند که آنها واقعیتهایی درباره جهان هستند. تجربه حضورذهن، افراد را در تشخیص جریان مداوم تفسیر، ارزیابی و سنجش نیمه هشیار که حاصل زندگی روزمره آنها میباشد، گشوده نگه میدارد. افراد یاد میگیرند که چگونه افکار را به عنوان "فقط فکر" نه به عنوان انعکاس مستقیمی از حقیقت و واقعیت، در نظر بگیرند (کابات زین، 1990). تیزدیل و همکاران (1995؛ به نقل از پیر، 2003) پیشنهاد میدهند که ذهن آگاهی به افراد کمک میکند تا الگوهای نشخوار فکری را که میتواند به عود افسردگی منجر شوند، تشخیص دهند. هـ) فقدان چسبندگی: یکی از مکانیسمهایی که سبب میشود تا حضورذهن، پریشانی روانشناختی را تحت تأثیر قرار دهد، فقدان چسبندگی است. چسبندگیها، موضوعات یا نتایجی هستند که افراد فکر می‌کنند بایستی داشته باشند تا بتوانند خشنود باشند (مکنتاش،1997؛ به نقل از کافی، 2010). وقتی اهداف مهمی با مانع مواجه میشوند، بیشتر احتمال دارد تا افراد به نشخوار ذهنی روی آورند (مارتین و تسر،1989؛ به نقل از کافی، 2010). فرض شده است که ذهن آگاهی با انفکاک مرتبط است (براون ،2007). بنابراین حضورذهن ممکن است از طریق چسبندگیزدایی سبب کاهش نشخوار ذهنی شده و رنج روانشناختی را کاهش دهد (کافی،2010). و) خودکارآمدی و خودمدیریتی: یادگیری تحمل حیطه توان گاه مربوط به گذشته، احساسات، هیجانات و افکار درگیر در اضطراب بدون واکنشپذیری بیش از حد، یک احساس خودکارآمدی مفید به افراد میدهد. افراد به منظور متعهد شدن به تمرینات ذهن آگاهی روزانه نیازمند تغییرات رفتاری هستند تا در به اجرا درآوردن آنچه که آنها در حال یادگیری در زندگیشان هستند، اعتماد کنند. انتخابهای ویژه درباره سبک زندگی، رفتار و اجرای فنون خودنظمبخشی مداوم، مدیریت اضطراب آنها را بیشتر امکانپذیر میسازد (کابات زین،1992). خودنظمبخشی که نوعی توانایی رفتار کردن به گونهای سازگارانه هنگام پریشانی روانشناختی است (گراتز و رومر، 2004؛ به نقل از پیر، 2009)، با تمرینات ذهن آگاهی افزایش مییابد. در فرایند ذهن آگاهی فرد قادر میشود تا از محتوای حضورذهن اش هویتزدایی کرده و تجربیات لحظه به لحظهاش را به گونهای واضحتر و واقعیتر نظاره کند. این بار ادراک سبب توقف عادتهای ناسازگارانه خودکار میشود. در این حالت افراد کمتر به وسیله هیجانات و افکار ویژهای که وارد ذهن میشوند، کنترل میشوند. همین طور کمتر احتمال دارد که به گونهای خودکار توسط الگوهای عادتی واکنشی برانگیخته شوند. به عنوان مثال اگر فرد هنگام اضطراب، با آن هم هویت شود، تمایل بسیار زیادی خواهد داشت تا به گونهای غیر ماهرانه واکنش نشان داده و متعاقب آن به رفتارهایی از قبیل پرخوری، نوشیدن مشروب و سیگار کشیدن روی آورد. باز ادراک به ما اجازه میدهد تا برای دیدن اضطراب به گونهای واضح همچون یک حالت هیجانی که میآید و میرود از آن فاصله بگیریم. بنابراین این دانش ناپایدار از همه پدیدههای ذهنی، سطح بالاتری از تحمل حالات درونی غیردلچسب را ممکن میسازد (شاپیرو، 2006). ز) توجه متمرکز بر خود: توجه متمرکز بر خود اشاره به آگاهی از اطلاعاتی دارد که به گونه ای درونی تولید میشوند. این اطلاعات شامل احساسات بدنی، شناختها و حالات هیجانی میشوند (اینگرام،1990؛ به نقل از پیر، 2009). تجربیات حضورذهن توانایی پاسخ ذهن آگاه به تجربیات روزمره زندگی را از طریق مشاهده و توصیف غیرقضاوتی و غیرواکنشی تجربیات جاری و شرکت آگاهانه در فعالیتهای در حال پیشرفت، افزایش میدهد. افزایش تمرینات سبب کاهش علایم روانشناختی و بهبود بهزیستی افراد میشود. اگرچه مکانیسمی که از طریق آن این تغییرات میافتند به خوبی دانسته نشده است، شواهد نشان میدهند که تمرین حضورذهن سبب یک نوع توجه متمرکز بر خود میشود. این نوع توجه از طریق تمرکززدایی و انفکاک سبب کاهش نشخوار فکری، ترس از هیجان، اجتناب از محرک هیجانی و بهبود توانایی برای رفتار ارزشمند و سازنده حتی زمانی که فرد در حال تجربه افکار و احساسات غیرلذتبخش است، میشود (پیر، 2009). توجه ذهن آگاهانه به لحظه حاضر و توانایی برای کنترل کانون توجه فرض میشود که با متوقف کردن پردازش مداوم و توأم با درجاماندگی، به طور فزایندهای مانع فرد از درگیر شدن در نشخوار ذهنی می‌شود (پیر،2003؛ تیزدیل، 1995؛ به نقل از ولز، 1388). پرداختن توجه به اعمالی که به طور خودکار انجام میشوند، میتواند به گونهای معنیدار طبیعت تجربه را تغییر دهد. آگاهی فزاینده از تجربه میتواند منجر به آزادی فزاینده برای انتخاب درخصوص آنچه در تنوعی از موقعیتها انجام میدهیم، شود (پیر، 2006). -6-1 پیشینه پژوهشی نوروفیدبک آغاز تحقیقات استرمن، آغاز تحقیق در مورد نوروفیدبک شد. آیا انسان هم می‌تواند با کنترل امواج مغزی مشکلات روانی‌اش را حل کند؟ آزمایش استرمن روی مبتلایان به صرع نشان داد که جواب این سوال مثبت است. این روش کم‌کم گسترش پیدا کرد و از سال 2000 به این‌طرف، کلینیک‌های نوروفیدبک هر روز در گوشه‌ای از جهان و البته در ایران خودمان سبز می‌شوند. در قلمرو اثربخشی نوروفیدبک بر اضطراب، تحقیقات بت (2010) در مورد 100 بیمار GAD با پروتکل درمانی افزایش آلفا وکاهش بتا، اثربخشی نوروفیدبک را در کاهش علائم اضطرابی نشان داد. بیریوکوا، تیموفیو و مازلو (2005)، لامون تی جنی، هند، انابل و گاگنون (1975)، هیر، تیمون، رابرت، بورمان (1981)، اثربخشی نوروفیدبک را در کاهش علائم اضطرابی را نشان دادهاند و همچنین هوستیر، تیچ، راشل (2010)، هاموند (2006) با آموزش افزایش آلفا- تتا وکاهش بتا اثر بخشی نوروفیدبک برکاهش علائم اضطرابی را نشان داده اند. ریچالد، شرمن و جرالد (2009)، در پژوهشی 28 نفر از افراد اضطرابی را در دو گروه 14 نفره قرار دادند و اثربخشی نوروفیدبک در کاهش علائم اضطرابی را نشان داده اند. پولادی و مرادی (2011) اثربخشی نوروفیدبک بر اضطراب را نشان دادهاند، در این پژوهش آنها به بررسی افزایش امواج آلفا و بتا در دو بیمار اضطرابی پرداختند. مور (2000) پیشینه مربوط به درمان اختلالات اضطرابی را از طریق آموزش نوروفیدبک مرور کرد، هفت مطالعه انجام شده برروی اضطراب فراگیر، سه مطالعه در مورد اختلال اضطراب فوبیا و دو مطالعه مربوط به وسواس ویک مطالعه در مورد استرس پس از سانحه بود که در تمامی این مطالعات اثربخشی نوروفیدبک مشخص است. تحقیق واناتی، شارما، کومار (1998) (آموزش آلفا -تتا) و رایس، بلن چارد و پورسل (1993) و نائنیان و همکاران (1388) اثربخشی درمان نوروفیدبک برنشانههای اضطراب را نشان دادند. هارت و کامیا (1978) نشان دادهاند که روش درمانی نوروفیدبک با افزایش آلفا، درکاهش اضطراب دانشآموزان موثر بوده است. دونگ و باوو (2005) در یک مطالعه آزمایشی 70 دانشآموز با نشانههای اضطراب در دوگروه (آزمایش و کنترل) قرار دادند و نتایج مطالعه اثربخشی نوروفیدبک را نشان داد. روسنفیلد و بیهر در یک مطالعه موردی، اثربخشی آلفا نوروفیدبک را در درمان اختلال خلقی در پنج نفر نشان دادند. مرادی (2011) در یک مطالعه موردی اثربخشی آلفا-تتا را در درمان دو نفر با اختلال اضطرابی نشان دادند، ماصافی، رضایی واحدی (2011) در یک مطالعه آزمایشی 14 نفر را به دو گروه (آزمایش و کنترل) تقسیم کردند وبا استفاده از درمان نوروفیدبک نشانههای اضطراب را کاهش دادند. در مطالعه فریدنیا، شجاعی و رحیمی (2012)، 20 نفر زن (با اختلال اضطرابی) در دو گروه آزمایش و کنترل قرارگرفتند و در این مطالعه آموزش افزایش بتا و کاهش بتای بالا وکاهش تتا به عنوان پروتکل درمانی نقش نوروفیدبک در کاهش نشانههای اضطرابی مشخص است. مطالعات نشان میدهد که افزایش سطح بتا و آلفا و بتا، باعث کاهش سطح اضطراب می شود (افسانه، 2011). استفاده از پروتکل درمانی آلفا نوروفیدبک در 1970 بیشتر برای اختلالات اضطرابی استفاده شده است (هارت و کامیا، 1978؛ پاسکویتس و اورن، 1974؛ پلوتکین و رایس، 1981). برطبق تحقیقات کیسلر (2005) و گرنی(2014)، الگوهای الکتروانسفالوگرافی متفاوتی را برای افراد اضطرابی نشان داده است و در مطالعات آبراهان (1989)، کتر (1998) و باتمن (1993) نقص در الکتروانسفالوگراف در افراد اضطرابی مشخص است. نقص در امواج آلفا، تتا و بتا باعث پدیداری علائم اضطراب میشود. مطالعات کی (2005) نقش تتا در فعالیتهای حسی- حرکتی را نشان داد و همچنین مطالعات نشان میدهد که تتا در ارتباط با فعالیت محدوده عصبی- رفتاری وانگیختگی و احساسات وانگیزه میباشد. فون استین (2000)، فرکانس آلفا- تتا را در ارتباط با فرایند توجه و پردازش اطلاعات داخلی مؤثر دانست. مطالعات نشان میدهد که کاهش و نقص در فعالیت آلفا در قسمت فرونتال چپ موجب کاهش فعالیت این ناحیه میشود (روسنفلد و بیهر، 2001). ریموند (2005)، اثربخشی آموزش آلفا- تتا را در بهبود حالت شخصیتی وخلقی نشان داد، هاموند( 2005) اثربخشی آموزش آلفا را بر اختلال اضطراب نشان داده است. همان طور که ملاحظه شد، پژوهشهایی که انجام شده بود بیشتر در مورد اختلالات اضطرابی به طور کلی بود و به طور خاص اثربخشی نوروفیدبک بر اضطراب اجتماعی بررسی نشده بود. لذا با توجه به اهمیت و ضرورت درمان اختلال اضطراب اجتماعی پژوهش عصب شناختی در این زمینه ضرورت مییابد. 2-6-2 پیشینه پژوهشی حضورذهن ذهن آگاهی یکی از جنبه های محوری روانشناسی 2500 ساله بودایی است که نقش مهمی در تمرینات و فلسفه این رویکرد بازی میکند. از آن زمان و حتی پیش از آن مراقبه به شکلهای مختلفی تمرین شده است، هنوز به درستی دانسته نشده که چرا این تمرینات در فرهنگهای مختلف برای سالیان متمادی مورد توجه بودهاند. این روش به طور گستردهای در تائوئیسم، بودیسم، اسلام، مسیحیت و یهود مورد استفاده قرار گرفته است اما نفوذ آن به روانشناسی غرب به یک قرن پیش بر میگردد (وست، 1991). ویلیام جیمز از نخستین روانشناسانی بود که این مفهوم روانشناسی شرقی را مورد توجه قرار داد. او پیش بینی کرده بود که مراقبه تأثیر فراوانی بر روانشناسی غرب خواهد گذاشت. بسیاری از همکاران و شاگردان فروید از جمله ارنست جونز، اتورانک، فرنزی، الکساندر، سالوم و یونگ به عقاید مربوط به عرفان شرقی آگاهی داشته و کوشیده اند تا به این مفهوم روانشناسی شرقی از منظر روانکاوی نگاه کنند (اپشتاین، 1379). علاقه به استفاده از مراقبه در زمینه های بالینی در سه دهه اخیر با بسیاری از کارهای تخصصی کابات زین در زمینه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی گسترش یافته است. با تأکیدی که این روش روی وضعیت جسمی و همینطور روانشناختی افراد دارد، سبب شده است تا نقش تمرینات مراقبه در زمینههای بالینی به طور گستردهای مورد توجه قرار گیرد. به خصوص به دلیل تأکیدش بر استرس و کاهش استرس، سبب گشوده شدن باب جدیدی نه تنها در استفاده از مراقبه در زمینههای روانشناختی بلکه در زمینههای جسمانی شده است (اورسیلو و رومر، 2005). با توجه به ورود ذهن آگاهی به حوزه درمانهای روانشناختی، پژوهشهای داخلی نیز به این حوزه وارد شدهاند. بیشتر این پژوهشها نیز در زمینه روانشناسی بالینی و درخصوص تأثیر این روش بر اختلالات روانی متمرکز بودهاند. قربانی، واتسن و ویتنگیتون (2009) بین ذهن آگاهی با اضطراب، افسردگی، استرس ادراک شده، کنترل مختل شده روی فعالیتهای ذهنی و اضطراب همبستگی منفی معنادار در هر دو نمونه ایرانی و آمریکایی به دست آمد. مطالعات زیادی در خارج از کشور به بررسی اثر ذهن آگاهی بر اضطراب و بیماریهای مختلف پرداختهاند. اما درخصوص تأثیر ذهن آگاهی بر افزایش جرأتورزی هنوز در ابتدای مسیر پژوهشی قرار دارند. کباتزین و همکارانش نشان دادند که برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی میتواند در کاهش علائم روانشناختی در بیماران اضطرابی و اختلال درد مؤثر باشد (ریان و براون، 2003 به نقل از کبات زین و همکاران). کبات زین (1992)، همچنین، مکانیسم اثرات بالقوهی آموزش ذهن آگاهی بر نگرانی و درد را توصیف میکند که مشاهدهی مکرر و بدون قضاوت حواس مرتبط با اضطراب، بدون تلاش برای گریز یا اجتناب از آن، واکنش عواطف حاصل از نشانههای نگرانی را کم میکند. کبات زین (1992) یک نمونهی 22 نفری از بیماران مبتلا به اضطراب عمومی و اختلالات مربوط به ترس را مورد بررسی قرار داد و متوجه بهبودی چشمگیری در چند نوع اضطراب و افسردگی، هم بلافاصله «پس از درمان» و هم 3 ماه بعد از آن شد (میلر، فلچر، کبات زین (1995)، نتیجهی 3 سال بعد همان بیماران را گزارش دادند و متوجه شدند که نتایج مثبت درمان را حفظ نمودهاند. مقالههای تجربی در باب اثرات آموزش ذهن آگاهی ضعفهای متولوژیک بسیاری دارند، اما این نشان میدهد که مداخلات ذهن آگاهی، منتهی به کاهش انواع شرایط مسئلهساز مثل درد، استرس، اضطراب، عود افسردگی و تغذیه نامنظم میشود (هالت، کریستلر، 1999؛ کابات زین، 1992؛ شاپیرو، 1982؛ تیزدیل، 2000؛ اسچوارتز، بونر، 1998). تعدادی از گزارشهای موردی بالینی بیان داشتهاند که فنون مراقبه در درمان علائم اضطراب نوجوانان میتواند سودمند باشد (دسی و فیور، 2000؛ فیش، 1998؛ به نقل از لی، سمپل، رزا و میلر، 2008). بررسی گری سون (2009) در زمینه اثرات ذهن آگاهی بر ذهن، مغز، بدن و رفتار، که طی یک مطالعه مروری روی تعدادی از پژوهشها (54 مورد کار تجربی و نظری انتخابی از میان پژوهشهای سالهای 2008-2004) انجام یافت، به نتایج قابل توجهی دست یافت. هم پژوهشهای بالینی و هم پژوهشهای بنیادی نشان داد که پرورش و تقویت ذهن آگاهی با ناراحتی هیجانی کمتر، حالات ذهنی مثبتتر و کیفیت بهتر زندگی همبسته است. بعلاوه عمل و تمرین ذهن آگاهی میتواند بر مغز، سیستم عصبی خودکار، هورمون‌های استرس، سیستم ایمنی، رفتارهای سلامت شامل خوردن و خوابیدن تأثیر مفید و مثبت بگذارد. پژوهش کارمودی و بائر (2008) در زمینه تأثیر برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی بر سطوح ذهن آگاهی، علائم روانشناختی و پزشکی و بهزیستی نشان داد که این برنامه جنبههای مختلف ذهن آگاهی (شامل مشاهده، توصیف، کنش یا عمل آگاهانه، غیرقضاوتی و غیرواکنشی) و بهزیستی روانشناختی را به طور معنادار افزایش میدهد. همچنین برنامه کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی سطوح استرس ادراک شده، علایم و مشکلات پزشکی، علائم روانشناختی کلی، وسواس فکری-عملی، حساسیت بین شخصی، افسردگی، اضطراب، هراس، پارانویا و پسیکوزگرایی را به طور معنادار کاهش میدهد. چند محقق (کاپلان-گلدنبرگ، 1998؛ گالوین- نادی، 1993؛ کبات زین، 1992؛ گلدنبرگ، 1994) ثابت کردهاند که کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی، برای اختلالات پزشکی مرتبط با استرس مثل دارالصدف کاربرد دارد. این محققان خاطر نشان میکنند که مراقبه اصولاً باعث استراحت (شلی بدن) می‌شود؛ که در کنترل این اختلالات نقش دارد ایجاد استراحت از طریق انواع استراتژیهای مراقبه ثابت شده است (بنسون، 1975؛ ارم- جانسون، 1984؛ والاس، بنسون، ویلسون، 1984). با این حال، هدف آموزش ذهن آگاهی، ایجاد استراحت نیست؛ بلکه یاد دادن مشاهدهی بدون قضاوت شرایط موجود است، که شامل تحریکشدگی غیرارادی، جریان مداوم افکار، فشردگی ماهیچه و پدیدههای دیگر ناسازگار با استراحت نمیشود. درمانهای مبتنی بر ذهن آگاهی اغلب کیفیت خاص آگاهی یا توجه را با دیگر مداخلههای شناختی و یا رفتاری تلفیق میکنند. ترکیب ذهن آگاهی با فنون آرمیدگی و آگاهی بدنی پایه و اساس کاهش استرس مبتنی بر ذهن آگاهی یک مداخله را که فوائد متعدد آن در تعدادی از جمعیتهای بالینی و غیربالینی نشان داده شده است، تشکیل میدهد (کاباتزین، 2003؛ دیویدیسون و همکاران، 2003). منابع فارسی: - آقاباقری، حامد. محمدخانی، پروانه. عمرانی، سمیرا. فرهمند، وحید. (1391)، اثربخشی گروه درمانی‌شناختی مبتنی بر حضورذهن برافزایش ذهنی و امید بیماران ام اس. فصلنامه روانشناسی بالینی، 4 (1): 31-23. - امیدی، عبداله؛ محمدخانی، پروانه. (1387)، آموزش حضور ذهن به عنوان یک مداخله بالینی: مروری، مفهومی و تجربی. فصلنامه سلامت روان، 1 (1): 14-9. - امیدی، عبداله؛ محمدخانی، پروانه؛ دولتشاهی، بهروز؛ پورشهباز، عباس. (1388)، اثربخشی درمان ترکیبی حضورذهن مبتنی بردرمان شناختی و درمان رفتاری - شناختی برکاهش تعمیمپذیری بیش از حد حافظه روانپزشکی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی. فصلنامه تحقیقات علوم رفتاری دانشگاه علوم پزشکی و خدمات درمانی اصفهان، 14 (2): 117-107. - اناری، آسیه؛ شفیعیتبار، مهدیه؛ پوراعتماد، حمیدرضا. (1390)، مقایسه اختلال اضطراب اجتماعی وکمرویی درمردان معتاد و غیرمعتاد. فصلنامه اعتیادپژوهی، 5 (17): 20-7. - بروند، فرانک. (1377)، فرهنگ توصیفی اصطلاحات روانشناسی. (مترجمان: مهشید یاسایی و فرزانه طاهری)، تهران: انتشارات قیام. - پورافکاری، نصرت اله. (1373). فرهنگ جامع روانشناسی- روانپزشکی، جلد دوم، تهران: چاپ نوبهار. - قلیزاده، زلیخا؛ بابا پور خیرالدین، جلیل؛ رستمی، رضا؛ بیرامی، منصور؛ پورشریفی، حمید. (1389). اثربخشی نورفیدبک بر عملکردهای شناختی. پایان نامه دکترای اعصاب شناختی. دانشگاه تبریز. - عبداللهی، نرمین؛ قلی زاده، زلیخا؛ آراسته، مدبر. (1392). اثربخشی درمان ترکیبیشناسی رفتاری و دارو در مقایسه با درمان ترکیبی نوروفیدبک و دارو در کاهش علائم اضطرابی در بیماران مبتلا به اختلال اضطراب تعمیم یافته. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه کردستان. - کنرلی، هلن. (1384). اختلالات اضطرابی. (مترجم: سیروس مبینی). تهران: انتشارات رشد. - گلپور چمرکوهی، رضا؛ محمدامینی، زهرا. (1391). اثربخشی کاهش استرس مبتنی بر حضورذهن بر بهبود ذهن آگاهی و افزایش ابراز وجود در دانشآموزان مبتلا به اضطراب امتحان، مجله روانشناسی مدرسه پاییز 1391. 1 (3): 100-82 . - معانی، ایرج. (1370). اضطراب، تهران: چاپ پژمان. - وثوقیفرد، فاطمه؛ علیزاده زارعی، مهدی؛ نظری، محمدعلی؛ کمالی، محمد. (1392). تأثیر نوروفیدبک و نوروفیدبک به همراه کاردرمانی مبتنی بر توانبخشی شناختی بر عملکردهای اجرایی کودکان اوتیستیک. مجله علمی پژوهشی توانبخشی نوین، مجله علمی –پژوهشی توانبخشی نوین، 7 (2): 35-28. - یوسفی، ناصر؛ سهرابی، احمد. (1390). مقایسه اثربخشی رویکردهای خانواده درمانی مبتنی بر حضور ذهن و فراشناخت برکیفیت روابط زناشویی در مراجعان در آستانه طلاق. فصلنامه مشاوره و رواندرمانی خانواده، 1 (2): 211-192. - نائنیان، محمدرضا؛ باباپورخیرالدین، جلیل؛ شیری، محمدرضا؛ رستمی، رضا. (1388). تأثیر آموزش نوروفیدبک بر کاهش نشانههای اضطراب فراگیر وکیفیت زندگی بیماران. پژوهشهای نوین روانشناختی (روانشناسی دانشگاه تبریز). 4 (15): 202-176. منابع لاتین : - Allanson. J., Mariani. J. (2000). Mind over virtal matter using neurofeedback rtiating. Lancaster of university. - Appel, J., & Appel, D. K. (2009). Mindfulness: Implications for Subestance Abuseand Addiction. International Journal of Mental Health and Addiction, 7, 506-512. - Arch, J. J., & Craske, M. G. (2010). Laboratory stressors in clinically anxious and non anxious individuals: The moderating role of mindfulness. Behaviour Research and Therapy, 48, 495-505. - Arriendel, W. A. (1991). correlative of assertiveness in Normal and clinical sample,A.Multidimen sional Approach. Behviorresearch andTherapy, 12, 153-182. - Bhat. P. (2010).Efficacy of alfa EEG Wave biofeedback in the management of anixity .indusatria psychiarty research journal .9(2):111-4. - Benson, H. (1975). The relation response. - Bishop, S. R. & etal (2004). Mindfulness: Aproposed operational definition. - Bogels, M., & Monsell, W. (2004). Attenthion Process in the Maintenance and Treatment of Social Phobia: hyper vigilance avoidance and self- focused attention. Clinical Psychology Review. - Borcoves, T. D., & Lyonfields, J. D. (1997). Worry: Thought suppression of emotional processing INH W. Krohome Cotfingen (E.D). Attention & Avoidance Newyork: Hgrefeand haber publisher. - Brown, K., & Riyan, R. (2003). The benefits of being present: Mindfulness: Theorical foundatios and evidence for its salutrary effects. - Barzegary. L, Yaghubi. H, Rostami.R, (2011). The effect of QEEG – gudided neurofeedback treatment in decreasing of ocd, Tehran. Procedia – social and bchavioral science 30 – 2659 – 2662. - Biriukova. E. V, TimofeerL. V, Mosolov. S. N. (2003). Clinical and neutopysiologicalafficay of neurofedback. Moscow. - Barzegary. L, Yaghubi. H, Rostami. R. .(2011). The Effect of QEEG_ gudidedneurofeedback treatment in decreasing of ocd ,Tehran. procedia_social and bchavioral science 30_2659_2662. - Biriukova. E. V, Timofeer, L. V, Mosolov. S. N. (2003). Clinical and neutopysiologicalafficay of neurofedback. moscow. - Biviukova, E. V, Timofeer, V, and Mosolov,S. N,(2005) .clinical and Neurophysiologic Efficacy OF Neuro feedback in the combined therapy of Anxiety Disorders Resistant to psychophavmacotherapy .European Neuro psychology ,15(2):162-163. - Brown, K. W., & Ryan, R. M. (2003). The Benefits of being present: Mindfulness & itsrolein psychologicol well- being. Jornal of personality & Social psychology, 84, 822-848. - Brown, K. W., Ryan, R. M., & Creswell, J. D. (2007). Mindfulness: Theorical foundation and evidence for is salutary effects. Psychological Inquiry, 18, 211-237. - Chen, H., Wang, Qiuhu, Chen, & Xinyin. (2001). School achievement and Social behaviors: A cross- lagged regression analysis. . Acta Psychologica Sincia, 33(6), 532-536. - Claxton, G. (2006). Mindfulness, Learning and the brain. journal of Rational- Emotive & Cognitive - Behavior Therapy, 23, 301-314. - Cown, D. M., Reibel, D., & Micozzi, M. C. (2010). Theaching Mindfulness: A Practical Guide for clinicians and Educators. New york Springer. - C.scott. W, Kaiser. D, Othmer. S, Sideroff. S. (2005). Effects of an ee g biofeedback protocol American. - Coben. R, Padalsky. I, (2002) Assessment _guided nerofeedback for autistic disorder. - Christopher A. Fisher ,M. A. (2010) .Anxiety Depression , and SLEEP. DisorDers : their Rela Relation ship and ReDrction with Neurotherapy . university of North texas . - Carolyn . y. CH RISTOPHER , go( 2004). Evidence. 13ased practice in biofeed back and neurofeedback . - Scott. C. W, Kaiser. D ,othmer.S , sideroff. S. (2005). Effects of on ee g biofeedback protocol American. - Coben. R , Padalsky. I, (2002). Assessment – guided nerofeedback for autistic disorder Clinical psychology science & practice .11(3), 230-24. - Demose, J. (2005) .Getting started with neurofeed back .Newyork: w.w.Norton and company . - E. ayers.M, (2000) neuropatways EEG imaging, Beverly Hills, California. - Egner. T. B, Gruzelier J. H. (2003) .Ecological validity of neuro feed back: modulation of slow wave EEG enhances musical performance. NeuroReport 14: 122- 1224. Dio : 70-109 / 000017756-200307010. - E.ayers. M, (2000) neuropatways EEG imaging ,Beverly hills, california. - Egner, T., Zechb, T., and Grozeliev , J.(2004) . The effect of neurofeed back training on the spectrul topography of the electroence phalogram. Clinical Neurophysiology , 175(30) , 2452-2460. - Fisher. (2006). The efficacy of psychological treatments for generalized anxiety disorder. In G. Psychological disorders: the orysassessment and treatment (pp.359-377) .Newyourk: jonn wiley and sons. - Fletcher, L., & Hyes, S. C. (2006). Relutional frame theory, acceptance and commitment therapy, and a functional analitic definition of mindfulness. Journal of Rational - Emotive & Cognitive - BehaviorTherapy, 23, 315-336. - German, C. K., Sigel, R. D., & Fultion, P. (2005). Mindfulness and Psychotherapy. New york: The Guilford Presl. - Goldenberg, D. L., Kaplan, K. H., Nadeau, M.G & et al (1994). A Controlled study of a stress- reduction, cognitive-behavioral treatment program in fibromyalgia.Journal of Muscuskeletal pain, 2, 53-66. - Zeliev, G, W., Egner,T. Vernon, D. (2006). Validating the efficacy of neuro feed back for optimizing per for mance . 156, pp.421-431. - Gvuzelive , J.H.and Egnev ,T,(2004) physiological self 0 regulation :n bio feed back and neuro feed back , oxford university press ,pp.197-219. - Gruzelier. J. H, Thompson.t , redding.E , randy. Rsteffert. T. (2013). Department of psychology university of Landon international journal of psychophysiology. Intpsy_10653:no of page 7. - Grossman, P., & etal. (2004). Mindfulness Based Stress Reduction and health benefits: A meta- analysis Journal of Psychosomatic Research, 57, 35-43. - Gunderson, J. G., & Hoffman, P. D. (2005). Understanding and Treating Borderline Personality Disorder: 4 Guide for Professionals and Familyies: WashingtoneDC. American Psychiateric Pablishing Inc. - Hayes, S. C. (2004). Acceptace and commitment therapy and the new behavior therapies. In S. C. Hayes,V.M. Follette, & M. M. Line han, Mindfulness and acceptance expanding the cognitive- behavioral traditional. New york: The Guilford Press. - Hayes, S. C., & Shenck, C. (2004). Operationalizing mindfulness without unnecessary attachments. Clinical Psychology:Sience and pratice, 11, 249-254. - Hsu, S. H., Grow, J., & Marlatt, A. G. (2008). Mindfulness and Addiction. In M Galanter, L A Kaskutas, & D Lagressa (Eds), Recent Developments in Alcohlism: Research on Alcoholism Anongmous and Spirituality in Addiction Recovery New york Springer, 229-250. - Hollander. E, Simeon. D, (2008). “Textbook of chirtry, anixtydisorder”. America, psychiatric, publishing, Inc. - Havdt, J. V. Kamiya, J. (1978). Anxiety change through electroencephalographic alpha feed back seen only in high alpha subjects. 201: 79-87. - Heimbery, R.G. (2002). Congitiv-e—behavioral therapy for social anxiety disorder. Curvent status and future dirictions. Society of Biological psychiatry, 7:707-108. - Hammond, D. (2005a). Neure Feed back treatment of depression and anxiety .journal of Adult Development .12(2/3), 131-1377. - Hammond, D. (2077). What is neure feed back: an uplate.joornal of weore therax, 15(7) 1305-336. - Hammond, D.c. (2004) .treatment of the obsessional subtype of obsessive compulsive disorder with neuro feed back .Biofeedback, 32, 2-12. - Hammond, D. And Kivk, z. (2007) .negative effects and the need for standards of practice in neurofeed back. Biofeed back, 35 (4), 139-145. - Hammond, D. (2005-6). Neuro Feed back with anxiety and affective disorders. Child and A adolescent psychiatric clinics of North nmerica, 14.105-123. - Hollander .E; Simeon.D, (2008). Textbook of chirtry, anixtydisorder". America, psychiatric, publishing, inc - K. miles. R, J. R. G, Olive. J, (2002). Graphical neufeedback newengland. 03824. - Kabatzinn, J., Massion, M. D., Kristeller, J., Peterson, L.G., Fletcher. K. E., Pbert, L., et al. (1992).Effectiveness of a meditation-based stress reductionprogram in the treatment of anxiety disorders.American Journal of Relationship Enhanceme. - Karimi. M, Haghshenas. S, Rostami. R, (2011). Neurofeedback and autism speactrum. Tehran. Procedis social and behavioral sviences, 30(2011) 1472_1475. - Kaisev, D.A.and Othmev, S. (2000). Effect of neurofeed back on variables of attention in a large multicentrtrial, journal of neuro therapy, 4(7): 5-25. - Kennerley, H. (1995). Managing anxiety: Atraining manual. (Znd. Ed.) Oxford medical publications . - K. Miles. R, J.r.G, olive.J , (2002). Graphical neufeedback, Newengland. 03824. - Kabat-Zinn , J. , Massion , M. D., Kristeller, J., Peterson, L. G., Fletcher. K. E. Pbert, L, .etal. (1992). Effectiveness of a meditation-based stress reductionprogram in the treatment of anxiety disorders.American Journal of Relationship Enhanceme. - Karimi, M , haghshenas, S , rostami. R , (2011). Neurofeedback and autism speactrum. Tehrn.Procedis social and behavioral sviences 30(2011) 1472-1475. - Kabat-Zinn, J. (2003). Mindfulness-based interventions in context: past, present,and fature. Clinical Psychology:Sience and pratice 10, 149-156. - Lazarus, S&S. Fulkman (1984), Stress Appriasal and Coping, NewYork. Springer. - Lee, J., Semple, R. J., Rosa, D., & Miller, L. (2008). Midfulness- based Cognitive Therapy for children: Results of a Pilot Study Journalof Cognitive Psychotherapy: An International Quarterly 22, 15-28. - Longer, E. J., & Moldoveanu, M. (2000). The Construct of Mindfulness. Journal of Social Issues, 56(1-9). - Longer, E. J., & Moldoveanu, M. (2000). Mindfulness research and The future. Journal of Social Issues 56, 129-139.- - Lecomte, G. Juhel , J.(2011) The Effects of weuro feed back . Training on nemery per for mance in Elderity subjects. Scientific race arch. - Moradi.A, Pouladi.F, Pishva.N , Rezaei.B , torshabi. M, alammehrjerdi . Z. (2011).Treatment of anixity disorder with neurofeedback. Tehran. Procedia– social and behavioral sciencese (2011) 103-107. -Moore , N. ( 2000) .Areview of EEG biofeedback treatment of anoxiety disorders . clinical Electroencephologuphy , 31(7), 7-6. -Moore,N.(2005). The neure feeback of anxiety disorders . jornal of Adult Development , 12(2/3): 747-154. - Moradi , A,pouladi , F, and Pishva, N. (2077). Treatment of anxiety disorder with neurofeed back : lase study . social and Behavioral screnes , 30 (5): 703-707. - Moradi. A ,pouladi. F ,pishva.N , Rezaei.B , torshabi. M, Alammehrjerdi. Z, (2011). Treatment of anixity disorder with neurofeedback. Tehran. Procedia -social and behavioral sciencese (2011)103_107. - Miller, A. L., Ratus, J. H., & Linehan, M. (2007). Dialectical Behavior Therpy with Suicidal Adolescents. New york: The Guilford Press. K. (2003). Neurofeedback in psychological practice.profestional psychology. Reserch and practice , 6 (34)، .652_656. - Noyes, R., & Saric, R. H. (1998). The Anxity Disorders Combridge: CombridgeUniversity Press. - Persell, L. P & Berwick, P. T. (1947). The effect of assertiveness training on self consept & anxiety. Archive of General Psychology, 31, 45-54. - Rang wang.J ,Hsiel. s (2013). Clinical neurophysiology, neurofeedback for working memory, cognitive electrophysiology, kurg, university Taiwan. - Raymonda J , Varneya G. Parkinsonb A.L.,. Gruzelier.J.H. (2005). The effects of alpha/theta neurofeedback on personality and mood. Cognitive Brain Research 23, 287– 292 - Staufenbiel, S.M., Brouwer, A. M , Keizer. A. W, vanwouwe, N.C., (2013). Biologycalpsychology, Journal no page ,united states. Biopsy-6750: no of page 12. - Suryu. Ch, Heen. M, Cheolna.Y.J, Soohan. Y, Heekim. K ,Woonpark . P, (2002). Aportableneurofeedback system and eegmetode.repablic of korea. - Sterman, M. B. (2000). Basic Concepts and Clinical Findings in the Treatment of Seizure Disorders with EEG Operant Conditioning. Clinical Electroencephalography, 31(1), 45-55.  - Staufenbiel,S.M., Brouwer, A. M , Keizer. A. W ,vanwouwe ,N. C., (2013). Biologycal psychology, journal no page ,united states. biopsy_6750:no of page 12. - Suryu.ch, heen. m ,cheolna.Y.J ,soohan.Y ,heekim.K ,woonpark . P, (2002). Aportableneurofeedback system and eegmetode.repablic of Korea. - Vanathy, s. Sharma. p. and kumar . k. (1998) the efficacy of alpha and theta neuro feed back in treat ment of generalized unxiety disorder. Indian journal of clinical psychology, 25(2), 136-143. - Vernon .D. J.(2005). Can Neurofeedback training enhance performance: an evaluation of the evidence with implications for future versearch. 30.347-364. - Venneman ,J. A. (1997). Effects of therapy and EEGbiofeed back on brainwave synchotey medical psychotherapy . 4, 67-70.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته