Loading...

مبانی نظری و پیشینه پژوهش بینش هیجانی و بینش شناختی (فصل دوم)

مبانی نظری و پیشینه پژوهش بینش هیجانی و بینش شناختی (فصل دوم) (docx) 48 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 48 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

4-2- بینش شناختی 1-4-2- مفهوم بینش شناختی بینش مفهومی چالش برانگیز است و ارائه تعریفی از آن که مورد توافق همه متخصصان و صاحبنظران قرار گیرد، مشکل است. مفهوم بینش که به طور گسترده به وسیله متخصصان بالینی در زمینه بیماری های روانی به ویژه روان پریشی ها و همچنین ارتقاء سلامت روانی مورد توجه قرار گرفته است و این توجه ناشی از پیوند و ارتباط نیرومندی است که بین بینش و کیفیت زندگی وجود دارد (یوسفی، فتح آبادی، ایزانلو، ۱۳۹۲). عدم پیش به عنوان ویژگی مهم سایکوز از زمان کراپلین (۱۹۱۹؛ به نقل از عظیمی،1394) در نظر گرفته شده است. نویسندگان نوین بینش را بک ساختار چند بعدی که در یک زنجیره اتفاق می افتد توصیف کرده اند. رویکرد معاصر بر آگاهی بیمار از ویژگی ها تمرکز دارد. به عنوان مثال، آیا بیماران تشخیص می دهند: الف) که از یک بیماری روانی رنج می برند ب) نشانه هایشان پائولوژیک است ج) نیاز به درمان دارند د) علت با منبع نشانه هایشان یک بیماری است. پژوهشگران پیشین مانند جاسپر (۱۹۶۸) و لوئیس (۱۹۳۴) بینش را به عنوان یک پدیده واحد در نظر گرفتند که یک بیمار با آن را دارد یا ندارد. این نظر توسط مسیوی و همکاران (۱۹۸۹) به چالش کشیده شد آنها پیچیدگی پدیده را توصیف کردند و نشان دادند که برخی از بیماران باد روانی پیش دست نخورده دارند آنها نتیجه گرفتند که به جای رابطه مستقیم بینش و روان، می توان آنها را به عنوان پدیده های مجزا با فعل و انفعلات پیچیده در نظر گرفت (بک و همکاران،2004). پر واضح است که پیش مختلف نقش مهمی را در توسعه پدیده روان پریشی بازی می کند. به عنوان مثال در شکل گیری و تداوم هذيان ها. باورهای انحرافي به حدی شدید هستند که فرایندهای طبیعی آزمون واقعیت را که معمولا در روان پریشی تضعیف می شود تحت الشعاع قرار می دهند(عظیمی،1394). بک و همکارانش(1997؛ به نقل از یوسفی، فتح آبادی و ایزانلو، ۱۳۹۲) مشاهده کردند بیماران روان پریش علاوه بر سوء تعبير واقعيت، توانایی یکپارچه سازی بازخوردهای املای مرتبط با باورهای هذیانی خودشان را ندارند. آنها می پندارند که ناتوانی در بررسی و زیر سوال بردن اطلاعات ناهماهنگ، ممكن است در توسعه و تداوم باورها و تفكر هذیانی نقش داشته باشد. فقدان آگاهی از بیماری روانی که نیازمند درمان است. ممکن است نشانگر اختلال در بینش بالینی باشد این نوع بینش بر جنبه هایی از پدیدار شناسی بالینی متمرکز است که برای تشخیص و درمان ضروری هستند، در حالی که پیش شناختی ارزیابی و تصحیح باورهای تحریف شده و تفسیرهای نادرست را در بر می گیرد. این ارزیابی ها بر اساس سطوح بالاتر فرایندهای شناختی که گاهی اوقات فراشناخت نامیده می شوند نظیر توانایی برای تفکیک شود از سوء تفسیرها و ارزیابی مجدد آنها بنا شده است (یک و همکاران، ۲۰۰۴). پروچاسکا و نورکراس (۲۰۰۷؛ به نقل از عظیمی،1394) مطرح می کنند که افزایش بینش و آگاهی فرد، به طور سنتی یکی از فرایند های اصلی تغییر در هر نوع مداخله و روان درمانی بوده است و درمانگران گرایش های مختلف، سالهاست که می کوشند تا خود آگاهی و بینش درمانجویان را بالا ببرند. کاستنگای و هیل (۲۰۰۷؛ به نقل از یوسفی،1389) مطرح کردند که هر نوع مداخله و روان درمانی، روشی برای کمک به بیماران از طریق درک و کشف خود است. آنها بحث می کشند که پیش حمس ایشی، تسلط و خودکارآمدی مراجع را از طریق فراهم سازی بین های جدید برای تجاربی که به نظر کلنگ و تصادفی و غیر قابل توضیح می رسند، افزایش می دهد. جستجوی پیش یکی از ویژگی های بارز روان درمانی مبتنی بر روان تحلیل گری و رویکردهای متاثر از آن می باشد و اغلب به این رویکرد، درمان بینش مدار می گویند. مداخله هایی که در گستره درمانی سعی دارند نا آگاهی و بینش افراد را افزایش دهند. در واقع می خواهند آگاهی های افراد را طوری افزایش دهند که آنها بتوانند موثرترین و سازگارانه ترین پاسخ را به محرک ها و خواسته های محیطی بدهند. از منظر درمانی، بینش به عنوان فرآیند اکتساب چشم انداز جدید درباره خاستگاه ها، تعیین کنندگان، معانی و پیامدهای مربوط به رفتارها، افكاره مقاصد و احساسات خود و همچنین دیگری است(نجفی و همکاران،1394). در زمینه ظهور و تجلی بینش در مداخله های متمرکز بر افراد باید مطرح کرد که بینش در این چارچوب به دو شیوه اختصاصی می تواند تجربه شود(سلیمانی، برزیگر و علی پور،1395): - در وهله اول که ساده ترین سطح است، ظهور آن به صورت بازشناسی شباهت ها و تفایل های موجود بین درون مایه های رفتاری و هیجانی - اجتماعی خود فرد و طرف مقابل، در بافت زندگی است. - دومین جلوه پیش در بافت زندگی افراد، ببنش به رابطه علت و معلولی است. یعنی بینش به این که چگونه طرحواره ها و سبک زندگی هر یک از افراد می توانند طرح واره ها با سبک زندگی طرف مقابل را تحت تاثیر قرار دهند. 2-4-2- ابعاد بینش شناختی بینش شناختی به زعم یک و همکاران(2003؛ به نقل از یوسفی و همکاران،1390) دارای دو بعد است: 1- خود اندیشمندی که به عنوان شاخصی از درون نگری، تمایل برای تصدیق خطاپذیری، باز بودن و پذیرندگی توصیف شده است. ۲) اطمینان به خود که نشانگر درجه اطمینان و اعتماد فرد نسبت به باورها، قضاوت ها و نتیجه گیری های شخصی و همچنین مقاومت در برابر بازخوردهای دیگران و حق به جانب بودن است. 3-4-2- بینش شناختی و آسیب های روانی فقدان پیش به عنوان یکی از ویژگی های مهم در بیماران روان گسسته از زمان کرا پلیس مورد توجه بوده است. بسیاری از نویسندگان اخیر، پینش را به عنوان یک سازه چند بعدی که بر روی پیوستاری قرار دارد توصیف کرده اند (آمادور و دیوید، ۱۹۹۸؛ دیوید و همکاران، ۱۹۹۲). رویکردهای معاصر در این باره بر آگاهی بیماران با به طور دقیق تر نا آگاهی آنها از ویژگی های مختلف بیماری و وضعیت مرضی متمرکز شده است. برای مثال تشخیص بیمار از اینکه: ۱. او از یک بیماری روانی رنج می برد ۲. نشانه هایشان مرضی و بیمارگونه دارد ۳. آیا نیاز به درمان دارد ۴. علت یا منبع نشانه ها یک بیماری است (بک و همکاران ،2004). نویسندگان اوليه نظير جاسپرز (۱۹۹۸) و لويز (۱۹۳۴)، و بینش را به عنوان یک پدیده واحد مورد ملاحظه قرار داده اند به زعم این نویسندگان یک بیمار یا دارای بینش است و یا فاقد آن است. به عبارت دیگر بینش یک ویژگی و حالتی بود که از قانون همه یا هیچ پیروی می کرد و فقدان آن به عنوان یک علامتی که در واقع نامرتبط با اروان گسستگی بود، مورد توجه قرار می گرفت. اما این دیدگاه به وسیله مک اوی و همکاران (۱۹۸۹)، به چالش طلبیده شد. وی بینش را به عنوان پدیده ای پیچیده توصیف کرده است و در بررسی های خود بیمارانی را مطرح کرده است که علی رغم اینکه بیماران روان گسسته بودند، اما از بینش سالمی برخوردار بودند. مک اوی و همکاران، همچنین مطرح می کنند که بینش بیماران ضرور تا هنگامی که نشانه های روان گسستگی حاد بیمار فروکش می کنند، بهبود نمی یابد. آنها چنین نتیجه گیری می کنند که به جای اینکه بین بینش و روان گسستگی همبستگی مستقیم وجود داشته باشد، باید آنها را به عنوان پدیده های جداگانه ای که با یکدیگر تعامل پیچیده ای دارند، مورد ملاحظه قرار دهیم. بنابراین، واضح است که بینش مختل ، نقش مهمی را در توسعه پدیده روان گسستگی بازی می کنند. به عنوان مثال در شکل گیری و تداوم هذيان ها، عقاید انحرافي به حدی شدید هستند که فرایندهای طبیعی آزمون واقعیت را که معمولا در روان گسستگی ضعیف می شود، تحت الشعاع قرار می دهند. همچنین این اعتقاد بیماران که تو هم های کلامی آنها به وسیله یک عامل بیرونی تولید و ایجاد می شوند، حاکی از بازشناسی مختل و مرضی از ماهیت تجارب نابهنجار است(آمادور و دویوید، ۱۹۹۸). همچنین رابطه نسبتا ضعيف بینش، با نشانه های مرضی به وسیله مک اوی و همکاران (۱۹۸۹) خاطر نشان شده است، که این امر یک بررسی و کنکاش در فرآیندهای شناختی بیماران از تجارب شان را ایجاب می کند. تمرکز بر ساختار ویژه عقاید بیماران درباره ماهیت تجارب نابهنجار شان می تواند یک شیوه جایگزین و ثانوی را برای مفهوم بندی بینش فراهم سازد. برای مثال بعضی از بیماران این تین را می پذیرند که آنها از لحاظ روانی بیمار هستند و تجارب غیر عادی شان، نشانه هایی از اختلال روانی است، اما در این باره به خوبی مجاب و قانع نشده اند. هنگامی که از این بیماران درباره علت نشانه هایشان سؤال می شود، این بیماران معمولا آنچه را که دربارة آن اطلاعات دریافت کرده اند، تکرار می کند. مثلا مطرح می کنند که دارای بیماری روانی هستند، نشانه هایشان بوسیله روانگیختگی ایجاد شده است یا نشانه ها به علت عدم تعادل شیمیایی است. اما در بررسی عمیق بالینی از محتوا و ویژگی های این تجارب این نکه آشکار می شود که در بسیاری از موارد این توضیح و تبیین ها، عقاید نگهدارنده بنیادی آنها را منعکس نمی کند. برای مثال، یک بیمار توهمی اذعان می کند که صداهایی که می شنود، بوسیله بیماری روانی ایجاد شده اند. اما هنگامی که به طور عمقی به بررسی و سؤال کردن پرداخته می شود، بیماران ذکر می کنند که صداها، پیام هایی از طرف شیطان هستند(یوسفی، عریضی و صادقی،1386). این تبیین های درونی بیماران می تواند به عنوان یک نشانه از بینش عقلانی که در مقابل بینش هیجانی قرار دارد، توصیف شود. بینش هیجانی در متون مربوط به آسیب شناسی روانی، مفهومی است که نشانگر خود آگاهی کافی برای اصلاح عقاید و باورهای غیر کارکردی و پیامدهای عاطفی و رفتاری آنها می باشد. ممکن است بیماران صادقانه یک تبیین و توضیح را درباره وضعیت شان بپذیرند و با آن موافق باشند (بینش عقلانی )، اما آنها شاید هیچ گونه تغییر قابل ملاحظه ای را در نظام باورهای هذیانی شان تجربه نکنند (بینش هیجانی)(یوسفی و همکاران،1382). مفهوم بالینی بینش وسیله مقیاس های مختلفی مورد ارزیابی و سنجش قرار گرفته است آمادر و همکاران(1993) و بیرج وود و همکاران(1994)، دیوید(1990)، مارکس و همکاران (2000) و هر کدام از این مقیاس ها در زمینه مشخص ساختن حضور بیماری روانی و پیش آگهی آن و همچنین تجویز درمان و مداخله مناسب ارزشمند هستند ( آمادور و دیوید، ۱۹۹۸). بنابراین مقیاس های بینش بالینی محور، به طور مستقیم ظرفیت محدود بیماران برای ارزشیابی تجارب نابهنجار شان و استنتاج های غلط آنها را مورد ملاحظه قرار نمی دهند. باید خاطر نشان ساخت که این نقایص شناختی از لحاظ بالینی قابل توجه و مهم هستند و در شکل گیری و توسعه باورها و افكار هذیاتی نقش مهمی دارند (یک و همکاران، ۲۰۰۴). مسئله شناختی تعیین کننده در بیماران روان گسسته تنها در تحریف های هماهنگ با تجارب شان خلاصه نمی شود، آنها همچنین در زمینه جداسازی و تفکیک خودشان از تحريف هایشان و رسوخ ناپذیری به بازخوردهای اصلاحی، مشکل نشان می دهند. بعضی از بیماران غیر روان گسسته، نظیر بیمارانی که دچار اختلال افسردگی با وحشت زدگی هستند، رویداد ها را نادرست تفسیر می کند، برای مثال بیماران افسرده، تعامل با دیگران را به عنوان علامتی از طرد ، یا بی کفایتی شخصی تفسیر افراطی می کنند و همچنین بیماران وحشت زده احساس های بدنی را به عنوان علامتی از ناتوانی جدی نادرست تفسير می کنند (یک، استر و براون، ۱۹۸۵). در هر دو اختلال بیماران دارای توانایی و ظرفیتی برای انعکاس تجارب شان و شناسایی اینکه نتیجه گیری هایشان نادرست است، می باشند. در مقابل این توانایی، به درجات مختلف در بیماران دارای ویژگی های روان گسستگی تضعیف شده است مؤلفه های عمده و مرتبط با این وضعیت در بیماران روان گسسته عبارتند از(بک و همکاران، ۲۰۰۴): ١. اختلال در عینیت و واقع نگری درباره تحریف های شناختی ۲. فقدان توانایی برای قرار دادن این تحریف های شناختی در مرکز توجه و تأمل ٣. مقاومت در برابر اطلاعات اصلاحی ارائه شده از طرف دیگران ۴. اعتماد افراطی و تکیه بینش از حد به نتیجه گیری های شخصی. اختلال در فرآیندهای کشف و تصحیح تفسیرهای غلط ، به طور آشکار و واضح با پديدة بالینی بینش مختل مرتبط است. اگر بیماران روان گسسته دارای توانایی مختل برای ارزیابی تفسیرهای انحرافی و مرضی به عنوان آسیب پذیری برای رد استدلال های درست باشند، آنها مجبور هستند تا اعتقاد داشته باشند، که تجاربی که دیگران آنها را نشانه های بیماری می نامند، واقعی هستند و تفسیر های آنها حقیقت دارد و تفکرشان منطقی است(نجفی و همکاران،1394). فقدان آگاهی از بیماران روانی که نیاز به درمان دارند، شاید نشانگر یک ضعف و اختلال در بینش بالینی باشد. این شکل از بینش بر جنبه هایی از پدیدار شناسی بالینی ضروری برای تشخیص و درمان متمرکز است. در حالی که پیش شناختی ارزیابی و تصحیح باورهای تحریف شده و تفسیرهای نادرست را شامل می شود. این ارزشیایی ها بر اساس سطوح بالاتر فرآیندهای شناختی (که گاهی اوقات فراشناخت» نامیده می شوند نظیر توانایی برای تفکیک خودشان از سوء تفسيرها و دوباره ارزیابی کردن آنها بنا شده است. نخستین گام در فهم این فرایندها این است تا گزارش های بیماران از عينيت و واقع گرایی خودشان که تفكر هذیانی جاری آنها را مورد توجه قرار می دهد، رویکردشان درباره خطاهای قبلی، توانایی شان برای اسناد دوباره ت نهای نادرست و همچنین دریافت کنندگی شان نسبت به اطلاعات اصلاحی ارائه شده از جانب دیگران را مورد ارزیابی قرار گیرد (بک و همکاران، ۲۰۰۴). 5-2- بینش هیجانی 1-5-2- تاریخچه بینش هیجانی توصیه های داده شده از بینش هیجانی به همان قدمت رفتار انسانی است، شاید بتوان گفت موضوع بینش هیجانی از 2000 سال قبل شروع شده است. زمانی که افلاطون نوشت: تمام یادگیری ها یک مبنای هیجانی دارند، داروین موضوع بینش هیجانی را در سال 1837 مطرح و در سال 1872 اولین اثر معروف خود را در این زمینه منتشر کرد. داروین با مشقت زیادی و با توجه به عدم وجود امکانات و تکنولوژی به خصوص در این زمینه نشان داد که ابراز عواطف در رفتار سازگارانه افراد نقش اساسی ایفا می کند. این یافته به عنوان یک اصل مهم بینش هیجانی تا به حال مورد قبول صاحب نظران بوده است(فریمن،2003). در دهه 1920 ثرندایک بینش اجتماعی را مطرح کرد که آن را توانایی ادراک و فهم دیگران و انجام اعمال مناسب در روابط بین شخصی تعریف کرد و ان را جنبه هایی از هوش شخصی(هوشبهر) به حساب می اورد. رویکرد ثرندایک به بینش اجتماعی به عنوان یک عنصر مهم هوشبهر در آن زمان مورد توجه و استقبال روانشناسان واقع نشد و پژوهش های تجربی و علمی روی آن صورت نگرفت و به دست فراموشی سپرده شد. از طرفی پیشینه بینش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی یافت(امیری،1392). وکسلر(1943؛ به نقل از رق آبادی،1384) در گزارش خود درباره هوش می نویسد: کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوش، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند، نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در بر داشته باشد. در سال 1990 پیتر سالوی از دانشگاه همپشایر به ارائه نظریه قابل فهمی از بینش هیجانی دست زدند. سالوی و مایر، بینش هیجانی را به عنوان توانایی نظارت و نظم دهی احساسات خود و دیگران و استفاده از احساسات برای راهنمای فکر و عمل توصیف کرده اند. در سال 1995 این مفهوم در پرفروش ترین کتاب سال یعنی بینش هیجانی توسط دانیل گلمن، ژورنالیست روانشناس از دانشگاه هاروار، به شکل کاربردی و ساده جهانی و همگانی شد. این کتاب درباره سواد هیجانی بود و مطرح می کرد که موفقیت در کار و دستیابی به هدفهای زندگی تنها به IQ وابسته نیست بلکه به بینش هیجانی نیز وابسته است. در کتاب گلمن این عقیده وجود دارد که بینش هیجانی عمدتا بطور محیطی تعیین می شود و می تواند توسط اموزش بهبود یابد(مایر و سالوی،1990). بار- آن (1997) نیز مدلی چند عاملی را تدوین کرد و در سال 1997 برای اولین بار مخفف بهره هیجانی EQ را برای این دسته از توانایی ها به کاربرد و اولین آزمون در مورد بینش هیجانی را تهیه کرد، بینش هیجانی طبق تعریف بار ان عبارت است از مجموعه ای از دانش ها و توانایی های هیجانی و اجتماعی که قابلیت کلی ما را در پاسخ به نیازهای محیطی به طور موثری تحت تاثیر قرار می دهد. 2-5-2- مفهوم بینش هیجانی قبل از صنعتی شدن جوامع و پیچیده شدن روابط انسانی، هیجانات بطور طبیعی ظهور پیدا می کردند و ماموریت خود را انجام می دادند و ارگانیزم نیز به طور طبیعی این هیجانات را تحمل می کرد و عواطف، بگونه ای طبیعی عملکرد خود را انجام می دادند. لذا زندگی با آهنگی ارام در حرکت بود و به ندرت، کسی از استرس و فشار روانی شرایط اجتماعی و کاری شکایت می کرد. پدر خانواده صبح سر کار می رفت و ظهر ناهار را در کنار خانواده صرف می کرد و بعد از کمی استراحت به سر کار خویش باز می گشت. فرزندان نیز بسیار از اوقات همراه پدر بودند این تعاملات فضای روانی خانواده را بی آنکه متوجه باشند تلطیف می کرد و فضایی آکنده از مهر و محبت، دلبستگی و ... ایجاد می کرد که هر کدام آنها آرزوهای دست نیافتنی بسیاری از خانواده های عصر تکنولوژی است. و داستان ما از همین جا شروع می شود. انسان مدرن که در میان هزاران دستگاه پیچیده، ژست سروری بر تمام دوره های تاریخی را گرفته است، اکنون عاجزانه همان دلبستگی در خانواده را طلب می کند(اکبرزاده،1390). گلمن (1995)کتاب خود را دقیقا در همین راستا نوشته است. او معتقد است اکنون ما به جایی رسیده ایم که باید برای کنترل معظلات و تبعات پرخاشگری، افسردگی و ... که زندگی امروز ما را به طور جدی تهدید می کند چاره ای بیندیشیم. با توجه به وجود سیستم های پیشرفته حمایت اجتماعی و امنیتی، آمار ناراحتی های روانی روبه فزونی است. از نظر وی بسیاری از مشکلات ذکر شده ناشی از عدم کنترل ما بر هیجانات است لذا اگر سعی کنیم در کنار آموزش های علمی فرزندان و نوجوانان، مقولاتی مثل سواد هیجانی، خود شناسی و بینش هیجانی را نیز قرار دهیم.زیرا آنها یاد خواهند گرفت وقتی عصبانی هستند به جای اسلحه از زبان و بجای زور از همدلی استفاده کنند و بتوانند هیجانات خود را شناسایی، کنترل و هدایت کنند. حوزه بینش بینش هیجانی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه از بطن روانشناسی علمی ظهور پیدا کرد، از این رو، روانپزشکان، مربیان، متخصصان منابع انسانی و سایرین به این موضوع علاقمند شدند و بدین ترتیب این حوزه توسعه یافت، گلمن برای طرح این بحث مدیون دانشمندان زیادی است که با ارائه تحقیقات خویش، راه را برای کتاب بینش هیجانی هموار کرده اند(مختاری،1385). شناخت فرآیند هیجان ها به همان شکل که شخص آنها را درک می کند تاثیر گذاری بر روی هیجانت بوسیله تاثیر گذاری از طریق سازمان شناختی هر شخص یا تاثیر گذاری بر روی هیجانات با نوعی ریاضت و به تاخیر انداختن کامروایی یا فرونشاندن حالت های هیجانی و درک و همدلی با دیگران و برقرار کردن ارتباطی صمیمانه با دیگران، بخشی از اهداف این نظریه است( گلمن،1998؛ ترجمه پارسا،1380). باید گفت محیط خانواده اولین محل برای آموزش مهارت های هیجانی است، این آموزش با گفتار و رفتار مستقیم والدین با کودکان و همچنین با الگو برداری فرزندان از مهارتهای هیجانی صورت می گیرد، این آموزش موجب می شود کودکان در شناخت خود و ابراز این هیجانات بصورتی مناسب، یافتن روش هایی برای آرام کردن خود و کنترل احساسات ناخوشایند، همچنین توانایی درک احساسات دیگران و همدلی با آنان موفق تر باشند. برای این آموزش، والدین خود باید از کفایت و بینش هیجانی لازم برخوردار باشند(مایر و سالوی،1999). تحقیقات دیگری نشان می دهند که با یک دوره سواد آموزی هیجانی می توان بسیاری از خلق و خوی های هیجانی را عوض کرد. البته این دوره ها چند واحد درسی نیست که با گذراندن آن بطور معجزه آسایی خلق و خوی شخص عوض گردد بلکه دوره های بینش هیجانی و سواد آموزش هیجانی باید در کنار فعالیت های درسی و متناسب با دوره های تحول و رشد هر شخص طراحی و اجرا شود. یکی از این برنامه ها، برنامه ی چند مرحله ای گرانت برای پدید آوردن بینش هیجانی، در مدارس است(گلمن، 1998؛ ترجمه پارسا،1380). بینش هیجانی دارای مزایایی اجتماعی، شناختی و زیست شناختی می باشد، پژوهش ها نشان داده اند که افراد با بینش هیجانی بالا، سطوح پایین تری از هورمون های استرس و دیگر نشانگرهای برانگیختگی هیجانی را دارا هستند. کودکان با کفایت هیجانی بهتر، توانایی بیشتر برای تمرکز بر شکل و استفاده از مهارت حل مسئله دارند که موجب افزایش توانایی های شناختی آنان خواهاد شد(مایر و سالوی،1999). بینش هیجانی مجموعه ای از شایستگی ها و بایستگی هایی است که ما را قادر می سازد تا کنترل خود را به دست بگیریم و در مورد دیگران، یعنی دنیای اطراف خود هوشیاری لازم داشته باشیم، به تعبیر دیگر بینش هیجانی استفاده ی هوشمندانه از هیجانات و راهبردهای صحیح آن ها است و در زمینه ی حرفه ای نیز به این معنا است که احساسات، ارزشها و هیجان های خود را نادیده بگیریم و تاثیرشان را بر رفتارمان بشناسیم(سبحانی نژاد،1387). پژوهش های متعددی به قدرت پیش بینی هیجانی در حوزه های مختلف پرداخته اند. یافته های آنها حاکی از آن است که بینش هیجانی، قدرت پیش بینی کننده ی قوی برای موفقیت در آینده است(بار- ان، 2001). محققان بسیاری معتقدند که هوشبهر به تنهایی در بهترین حالت خود مقدار نسبتا کمی از واریانس موفقیت های تحصیلی و زندگی اجتماعی را تبیین می کند و بخش عمده ی موفقیت های عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد وابسته به مهارت هایی است که بینش هیجانی را تشکیل می دهند(احمدی رق آبادی،1384). بینش هیجانی بیش از هوش عمومی به داشتن زندگی موفق و لذت بخش کمک می کند گرچه به دلایل سرشتی و ژنتیکی در تنظیم و ابراز هیجانات متفاوت هستند از آنجایی که بینش هیجانی بیش از آنکه ارثی باشد اکتسابی است، یادگیری از طریق آموزش می تواند موجب افزایش توانایی ها و مهارت های افراد در هر سطحی که هستند شود، می تواند بهبود پیدا کند(کلارک،1938؛ ترجمه رستمی و نیلوفری،1387). با توجه به نقش و اهمیت و اهمیت بینش هیجانی در زندگی خصوصی و بین فردی مطالعات عدیده ای بیانگر آن هستند که زندگی بشر امروز با اضطراب و استرس های متعدد و پیچیده ای عجین شده است و توانایی مقابله با این استرس ها زمینه حفظ و سلامت جسمی، روانی و هیجانی شخص را تامین می کند و ناتوانی در تنظیم هیجان ها زمینه بروز بیماری های متعدد جسمانی و روانی را فراهم می سازد، به این ترتیب روش های ارتقا بینش هیجانی را نوعی عامل مهم در شکل گیری سلامت جسمانی و روانی اشخاص می توان محسوب کرد. افزون بر آن برخی پژوهش ها نشان می دهد IQ تقریبا 20 درصد از انعطاف پذیری و سازگاری اجتماعی را تعیین می کند و برخی پژوهش های دیگر پا را فراتر نهاده و این تخمین را بسیار کمتر و در حد 5 یا 10 درصد می دانند. از این رو اگر حتی رقم 20 درصد هم پذیرفته شود باز هم معنایش این است که سه چهارم سازگاری اجتماعی نتیجه IQ نیست بلکه از جای دیگری ناشی می شود(پلاچیک، 1997؛ ترجمه رمضان زاده،1393). نتایج بسیاری از پژوهش ها در این زمینه نشان می دهد که بینش هیجانی بر خلاف هوش شناختی یک تونایی ثابت و تغییر ناپذیر نیست، بلکه قابل رشد و تغییر است و می توان از طریق اموزش های ویژه میزان آن را افزایش داد و سطح کمی و کیفی آن را بهبود بخشید همچنین از آموزش مهارت های هیجانی به عنوان یک الگو به تقویت بینش هیجانی تعبیر می شود ، تحقیقات نشان می دهند با افزایش بینش هیجانی، علائم سلامت روانی نیز بطور معناداری بهبود می یابند زیرا عدم توانایی کنترل هیجانات منفی و یا فقدان این باور در فرد که می تواند هیجانات منفی خود را کنترل نماید و یا تصور اینکه مهارت کافی در این زمینه ندارد سبب افزایش آسیب پذیری فرد در برابر استرس ها و فشارهای روانی می گردد (چرنیس،2000). 3-5-2- فهم، بینش یا آگاهی هیجانی نه هوش هیجانی بینش هیجانی همان تغییر یافته نام هوش هیجانی است. نادری و سیف نراقی(1391) عقیده دارند که در برخی از متون روانشناسی و علوم تربیتی که به زبان فارسی نگاشته می شود معادل اصطلاح انگلیسی Emotional Intelligence هوش هیجانی معنا شده است. اما هوش تنها یکی از معانی Intelligence است و زمانی به این معنا به کار می رود که مقصود مجموعه توانمدی های خدادادی فرد است. در زبان انگلیسی معناهای دیگر برای این واژه عبارتند از فهم، آگاهی، خبرگیری، جاسوسی، مامور اطلاعات مخفی و ... لذا با توجه به تعریف مورد نظر مایر از این ترکیب در سال 2000 میلادی و قبل از آن سالوی در سال 1990 میلادی، معادل مناسب فهم هیجانی، بینش هیجانی یا آگاهی هیجانی می باشد. 4-5-2- راهکارهای بهبود و تقویت بینش هیجانی گلمن(1999؛ به نقل از امیری،1392) چند توصیه عملی برای بهبود و تقویت بینش هیجانی آورده شده است: 2-5-4-1- شناسایی حالات هیجانی در شناسایی هیجان ها دو عنصر اصلی وجود دارد: الف) شناسایی هیجان های خود: که موثرترین روش برای تقویت در شناسایی هیجان ها این است که توجه خود نسبت به حالات هیجانی را افزایش دهیم. ب) شناسایی هیجان دیگران: شناخت هیجان های دیگران اندکی با شناسایی هیجان های خود، متفاوت است زیرا علاوه بر عامل توجه، ضرورت دارد که نشانه های هیجانی دیگران را به طرز صحیح دریابید و حالات هیجانی آن را دقیقا حدس بزنید. 2-5-4-2- ارزیابی هیجان های دیگران اطلاعات کافی درباره هیجان ها کسب کنید: مثلا در جریان هر هیجان لحن، صدا، چشم ها، ابروها و .. چه تغییری می کنند. 2-5-4-3- درک هیجان ها درک هیجان ها شبیه (چرا) در عبارت (چرا همه عصبانی هستند) می باشد. زیرا با ادامه ارزیابی خود از موقعیت ها و تجارب هیجانی گذشته می توانید درباره آنها اطلاعات بیشتری بدست آورید.(چرا چننی احساسی دارم؟ چه تجاربی بر احساس من تاثیر گذاشته اند؟). 2-5-4-4- استفاده موثر از هیجان ها این مورد سخت ترین قسمت است زیرا تمام فنون در زمینه شناسایی، درک و تنظیم هیجان ها به استفاده موثر از آن ها نیز مربوط می شود. راه های استفاده موثر از هیجان ها عبارتند از(گنجی،1384): الف) ابراز هیجان های پنهان: ارائه اطلاعات درباره احساسی که دارید و علت آن می تواند برای دیگران مفید باشد. توضیح حالت هیجانی شما به آن ها نشان میدهد که مسئله مورد بحث و خود آن ها مهم هستند. ب) برخورد سازنده با تعارض: حل و فصل موفقیت آمیز یک فرآیند چند جانبه است اراده ی صادقانه را برای حل تعارض به طرف مقابل بیان کنید؛ به طور مستقیم به مشکل بپردازد با او همکاری کنید و کنار بیائید، در طول فرایند حل تعارض حالات هیجانی دیگران تحت نظارت قرار دهید. 2-5-4-5- تنظیم و کنترل هیجان های خود الف) به تاخیر انداختن واکنش: یکی از ساده ترین روش ها برای کنترل هیجان، کاستن از سرعت پاسخ دهی است یعنی اندک زمانی تامل کنید تا واکنش مناسب را بیابید و آن را نشان دهید. ب) استفاده از ارزیابی مجدد شناختی: ارزیابی مجدد شناختی یعنی تفسیر موقعیت برای ایجاد حالت هیجانی مناسب تر و دلخواه تر. پ) معطوف کردن توجه به جایی دیگر: تغییر دادن توجه باعث می شود به جای تمرکز روی مشکل استرس زا توجه خود را روی چیزی یا شدت و بر انگیختگی کمتر متمرکز کنید. ت) نشان دادن خشم به شیوه مناسب: خشم یکی از هیجان های بسیار مشکل زا است که باید همیشه آن را کنترل کنید اگر می توانید خشم خود را در بعضی از موقعیت ها مانند ملاقات با رئیس، کنترل کنید مطمئن باشید که در سایر مقعیت ها نیز می توانید این کار را انجام دهید. 2-5-4-6- تنظیم هیجان های دیگران روش های تنظیم هیجان های دیگران عبارتند از: الف) گوش دادن فعال: یعنی توجه به پیام و هیجان هایی که ابراز می شود و تلاش برای درک آن ه یعنی توجه کردن به علائم کلامی و غیر کلامی ب) قدم برداشتن به سوی طرف مقابل: علاوه بر گوش دادن فعال، قدم برداشتن به سوی طرف مقابل به ویژه اگر حرف ها یا اعمال خود شما باعث ناراحتی او شده باشد می تواند آسیب هیجانی را ترمیم کند، قدم برداشتن به سوی طرف مقابل می تواند شامل آرام کردن او، احساسات جریحه دار شده یا جبران خسارت باشد. 2-5-5- نظریه های مختلف در حوزه بینش هیجانی 2-5-5-1- مایر و سالووی مایر وسالووی(2001) بر حسب الگوی مهارت مدار خود، پیش هیجانی را بصورت عملبانی در دو سیستم شناختی بررسی کرده و آن را عبارت می دانند از: توانایی درک، فهم، آگاهی، تشخیص و پردازش درست هیجانات، ظرفیت دریافت، بیان و ابراز دقيق هیجانات، استفاده از هیجانات برای آسان سازی تفکر، تصمیم گیری و فعالیت های شناختی ها و مهارت در کنترل، مدیریت، تنظیم و نظم دهی به هیجانات به شیوه ای صحیح و سازش یافته در جهت تحول عواطف در خود و دیگران به منظور بهبود رشد هیجانی و عقلانی، در واقع مایر و سالووی (۱۹۵۰) با طرح مفهوم تازه ای از پیش هیجانی که بر اساس نظریات گاردنر درباره ی استعدادهای فردی شکل گرفته بود معتقدند انسان دارای توانایی های قابل پرورشی است که می توانند او را برای مقابله با شرایط زندگی آماده کنند. آنها معتقدند که موفقیت در زندگی، به تجارب هیجانی شخص و حل مساله بر مبنای آنها و ارائه ی پاسخ ساز گار از نظر هیجانی نسبت به موفقیت، گذشته و آینده وابسته است. (سالووی و مایر،1990). 2-5-5-1-1- مولفه های بیش هیجانی از نظر مایر و سالووی سالووی و و مایر (1990) توصیف خود را از بینش هیجانی، بر اساس نظر بات گاردنر درباره ی استعداد فردی قرار دادند و این توانایی ها را به پنج حبطه ی اصلی گسترش دادند: ۱- شناخت عواطف شخصی؛ خودآگاهی - تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می کنند و سنگ بنای بینش هیجانی است. توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای بدست آوردن بیش روان شناختی و ادراک خویشتن، نقشی تعیین کننده دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را دچار سردرگمی می کند. افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند. این افراد درباره ی احساسات واقعی خود در زمینه ی اتخاذ تصمیمات شخصی مثلا از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغل مدنظر، احساس اطمینان بیشتری دارند. ۲- به کار بردن درست هیجان ها: قدرت تنظیم احساسات خود، نوعی توانایی است که بر حس خودآگاهی متکی می باشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیف هستند، دائما با احساس نومیدی و افسردگی روبرو هستند و آنهایی که، مهارت زیادی در این زمینه دارند، با سرعت بسیار بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذرانند. 3- برانگیختن خود: برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس و خلاق بودن لازم است مكان رهبری هیجان ها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست بیابید. خویشتن داری عاطفی یعنی به تاخیر انداختن کاروان سازی و فرو نشاندن تكاش های زیر بنای تحقق هر پیشرفت است توانایی دست یابی به مرحله ی غرقه شدن در کار به انجام هر نوع فعالیتی چشم گیر را بر می گرداند افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده می گیرند، بسیار مولد و اثر بخش خواهند. 4- شناخت عواطف دیگران؛ همدلی، توانایی است که بر خود آگاهی عواطف متکی می باشد و اساس مهارت اجتماعی انسان ها است. افرادی که از همدلی بیشتری برخودار باشد، به علائم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده ی نیازها یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان می دهند. این توانایی، آنان را در حرفه هایی که مستلزم مراقبت از دیگران است مانند تدوین، فروش و مدیریت موفق تر می سازد. و حفظ ارتباط ها: بخش عمده ای از هنر برقراری ارتباط ها، مهارت کنترل کنترل عواطف در دیگران است 2-5-5-2- بار - ان بار- آن(2000) بیش هیجانی راه آرایه ای چند عاملی از توانایی ها، قابلیت ها و مهارت های غیر شناختی می داند که توانایی های کلی فرد را برای کسب موفقیت و مقابله می موثر و فعال با فشارهای محیطی تجهیز می کنند یعنی او را قادر می سازد تا بطور موفقیت آمیزی با شرایط مختلف زندگی انطباق بابد (سازگاری با محیط). بار – آن( بار آن 1970؛ به نقل از مخبریان نژاد،1386) با انجام پژوهش هایی به منظور توسعه ی این مدل مفهومی به این نتیجه رسید که بیش هیجانی مجموعه ای از توانایی های درون فردی (هیجانی) و بین فردی (اجتماعی)، مهارت ها و تسهیل کننده هایی است که رفتار موثر فرد را تعیین می کند. بر اساس یافته های فوق بود که بار - آن (۲۰۰۶؛ به نقل از امیری،1392) مدل مفهومی بینش هیجانی را به مدل بینش هیجانی - اجتماعی توسعه دارد که فصل مشترک تعامل توانایی های هیجانی و اجتماعی با مهارت ها و تسهیل کننده هایی است که تعیین می کند، چگونه فرد به شکل موثری خود را درک و ابراز می کند، دیگران را می فهمد و با آنها ارتباط بر فرار می کند و با مقتضیات زندگی کنار می آید. همچنین بر اساس دیدگاه او بینش هیجانی و مهارت های هیجانی - اجتماعی طی زمان رشد و تغییر می کنند و می توان با آموزش و برنامه های اصلاحی مانند تکنیک های درمانی آن را بهبود بخشید(مختاری پور،1385). 2-5-5-2-1- مولفه های پیش هیجانی از نظر بار-آن بارآن(1997) توصیف خود از بینش هیجانی را در پنج مولفه تشریح می کند: الف) مولفه های درون فردی: این مولفه، توانایی های شخص را در آگاهی از هیجان ها و کنترل آنها مشخص می کند. 1)خود آگاهی فردی (هیجانی): میزان آگاهی فرد از احساسات خویش است که درک و فهم این احساسات را بررسی می کند. 2) جرات مندی: این مقوله ابراز احساسات، باورها، افکار، دفاع منطقی و مطلوب از حق و حقوق خویشتن را مورد بررسی قرار می دهد. 3) حرمت نفس: توانایی خودآگاهی و درک پذیرش و احترام به خود را بررسی می کند. 4) خود شکوفایی؛ توانایی تشخیص استعدادهای ذاتی و استعداد انجام کارهایی را که شخص می تواند و می خواهد و از انجام آنها لذت می برد، بررسی می کند. 5- استقلال عمل: توانایی خود رهبری، خویشتن داری فکری و عملی، و رهایی از وابستگی های هیجانی را بررسی می کند. ب) مولفه های سازگاری: انعطاف پذیری، حل مسئله و واقع گرایی شخص را مورد بررسی قرار می دهد. 1) آزمون واقعيت: توانایی ارزیابی رابطه ی بین تجربه ی عاطفی و عینیت های موجود را بررسی می کند. 2) انعطاف پذیری: توانایی همسازی با هیجان ها، افکار و رفتارهای فرد را در شرایط، موقعیت ها و متغیرهای مختلف بررسی می کنند 3) حل مسئله: توانایی تشخیص و تعریف مشکلات خلق و خوی و کاربست راه حل های موثر را مورد مطالعه قرار می دهد. ج) مولفه های خلق و خوی عمومی (کلی)؛ نشاط و خوش بینی فرد را مورد بررسی قرار می دهد. 1) خوش بیشی: توانایی توجه به جنبه های روشن تر زندگی و حفظ نگرش مثبت را حتی هنگام وجود احساسات منفی و ناخوشایند، مورد بررسی قرار می دهد. 2) نشاط: توانایی احساس رضایت از زندگی، احساس رضایت از خود و دیگران، و ابراز احساسات ثبت را بررسی می کند. د) مولفه های میان فردی: توانایی های شخصی را برای سازگاری با دیگران و مهارت های اجتماعی بررسی می کند. 1) هم حسی: توانایی آگاهی از احساسات دیگران و تحین آن احساسات را بررسی می کند. 2) مسئولیت اجتماعی: توانایی فرد را در معرفی خود بعنوان عضوی مفید، سازنده و دارای حس همکاری در گروه اجتماعی خویش مورد بررسی قرار می دهد. ۳- روابط بین فردی: توانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل که نزدیکی عاطفی، صمیمی، و داد و ستد هر آمیز از ویژگی های آن است را بررسی می کند. ه) مولفه های کنترل تنش ها: توانایی تحمل تنش و کنترل تکانه ها را بررسی می کند. 1) تحمل تنش ها؛ توانایی تحمل فرد را در برابر رویدادهای ناخوشایند، شرایط تنش را و هیجان های شدید را بررسی می کند. 2) کنترل تکانه ها: توانایی و مقاومت فرد را در برابر تنش بررسی می کند. 2-5-5-3- گلمن گلمن(1995؛ به نقل از وکیلی،1386) نخستین فردی بود که اصطلاح بینش هیجانی را در میان مردم رواج داد. او در کتاب خود، با عنوان بینش هیجانی به تحقیقی با عنوان بررسی اهمیت بیش هیجانی در مقایسه با هوش عقلی ( که ۳۰ سال پیش خود او انجام داده بود) اشاره می کند. نتایج این تحقیق نشان می دهد که فردی که قابلیت های عاطفی بالایی دارد و از بخش احساسی مغز بخوبی بهره می گیرد در مقایسه با فردی که هوش عقلی او در سطح مشابهی است اما هوشمندی عاطفی لازم را ندارد، در زندگی و ارتباطات خود موفق تر عمل می کند، و در مقابل استرس و مشکلات مقاوم است و ذهنی پویا در برابر چالش ها دارد. گلمن(1995؛ به نقل از موسوی،1387) بینش هیجانی را مهارت در کنترل هیجان ها بطوری که تعادل بین هیجان و منطق را به نحوی افزایش دهد که فرد به شادکامی دراز مدت برسد، تعریف کرده است، از نظر او، بینش هیجانی مرکب، شامل توانایی های شناختی و جنبه های شخصیتی است، اما بر خلاف مدل طرح شماره توسط بار- آن، مدل گلمن بر این متمرکز است که چگونه عوامل شناختی و شخصیتی، موفقیت در محیط های کاری را تعیین می کنند. 2-5-5-3-1- مولفه های بینش هیجانی از نظر گلمن مولفه های بینش هیجانی از نظر گلمن(1995) عبارتند از: 1) خود آگاهی شناخت و درک عمیق و روشن از احساسات، هیجان ها، نقاط ضعف و قوت، نیازها و سائق های خود و بطور کلی توانایی شناسایی عواطف به شکلی که وجود دارد می باشد. افرادی که از هوشیاری بالایی برخوردارند، می دانند چرا و به چه میزان مدیریت و رهبری در کارها را بعهده گرفته اند. این افراد خیلی رک هستند و به صراحت صحبت می کنند و از یکپارچگی خویی در انتخاب هدف و انتخاب راهبرد برای رسیدن به هدف خود برخوردارند. 2) خود مهارگری یا مدیریت خود همچنان که ما آگاهی خود را در مورد احساسات، هيجان ها و اثرات آنها افزایش می دهیم، می توانیم توانایی خود را در جهت کنترل آنها بهبود بخشیم. خود مهارگری هیجانی به معنی سرکوب هیجان ها و درست کردن یک سد دفاعی محکم در برابر احساست و خود انگیختگی هایمان نیست بر عکس، خود مهارگری به این موضوع می پردازد که با یک انتخاب برای چگونگی ابراز احساستمان داریم و چیزی که مورد تاکید است، روش ابراز احساسات می باشد. این روش ابراز می تواند، هم جریان تفکر را تسهیل بخشد و هم از انحراف جلوگیری نماید مدیریت هیجانات وابستگی زیادی به شناخت هیجانات، افکار خودکار و شود گویه های درونی مان دارد(عبدالملکی،1385). 3) آگاهی اجتماعی این مولفه اساس مهارت میان فردی است. و به معنای توانایی خواندن و درک احساسات و مقاصد دیگران و به کار گیری یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای افرادی که پیرامون ما قرار گرفته اند می باشد و به گوش دادن دفین و تشویق دیگران برای بیان افکار و احساساتشان بستگی دارد. همدلی و همدردی، نتیجه می توانایی درک احساسات دیگران هستند(عبدالملکی،1385). 4) مهارت اجتماعی مهارت های اجتماعی یکی از مولفه های بینش مبجائی می باشد و شامل توانایی ما برای مدیریت روابط با خود و دیگران است و تا حد زیادی به شناخت هیجانات، مدیریت هیجانات و به رسمیت شناختن هیجانات دیگران بستگی دارد و بیشتر به دوست یابی هدفمند مربوط می شود. افرادی که مهارت های اجتماعی موفق تری دارند به راحتی می توانند مسیر فکری رفتار دیگران را در مدتی که می خواهند هدایت کنند، خواه با توافق آنها برای ایجاد رفتار جدید، خواه با برانگیختن آنها برای ایجاد رفتار، عملکرد، و یا تولید رفتار جدید باشد همچنین افرادی که در این زمینه، از توانایی خوبی برخوردارند، روابط را در آرامش مدیریت کرده و از جسارت مناسبی برخوردارند، در هنگام بروز تعارضات و مشکلات دو جانبه، می توانند درباره ی راه حل ها به گفتگو و مذاکره بپردازند و قادرند با افراد دشوار کنار بیایند(صانعی،1388). 5) خود انگیختگی این مولفه مربوط به تمرکز هیجان ها برای دستیابی به اهداف با قدرت، اطمینان، توجه و خلاقیت است و زبان سائت پیشرفت می باشد و کوششی است در جهت رسیدن به حدی مطلوب از فضیلت و شامل برنامه ریزی، پشتکار، به تاخیر انداختن ارضای خواسته ها، تحمل ناکامی، مقاومت در مقابل رفتار تکانشی، بهبود یافتن پس از شکست ها و موانع زندگی و یافتن رضایت از فعالیت های جاری می باشد که باید گفت این بخش به شناخت و مدیریت هیجانات خودمان بستگی دارد افرادی که این خصیصه را دارند همیشه در گفتارهای خود نتیجه محورند و سائن زیادی در آنها برای تحقق اهداف و معیارها وجود دارد(احمدی رق آبادی،1384). 2-5-6- چهارچوب کلی نظریه های بینش هیجانی بر مبنای مفاهیم متفاوت از بینش هیجانی تعریف آن نیز تغییر می کند، بر این اساس بر پایه جهت گیری های بنیادی، نظریه های بینش هیجانی را می توان در دو الگوی اصلی جا داد: الگوی توانایی(مایر، کاردوس و سالووی،1999) و الگوی ترکیبی یا آمیخته شخصیتی یا رگه ای(بار- آن،2000). این مدل ها اگر چه به لحاظ نظری چارچوب متنوعی دارند اما در تضاد با یکدیگر نیستند و تنها چشم انداز های نسبتا متفاوتی دارند. الف) الگوی توانایی نظریه های مایر و سالووی در دسته نظریه های توانایی جا می گیرند. در مدل توانایی، تاکید بر پردازش اختلالات هیجانی است. این مدل بینش هیجانی را به عنوان مجموعه ای از توانایی های ذهنی برای پردازش مناسب اطلاعاتی که بار هیجانی دارند و استفاده از آن ها برای هدایت فعالیت های شناختی مانند حل مسئله و تمرکز انرژی بر روی رفتارهای لازم مطرح می کند. بر این اساس بینش های هیجانی، توانایی تشخیص، ارزیابی و بیان هیجان به شیوه صحیح و سازش یافته است. همچنین این مفهوم توانایی درک و آگاهی از هیجان ها، توانایی تسهیل فعالیت های شناختی و عمل سازش یافته و توانایی نظم دهی به هیجانها در شخص و دیگران را در بر می گیرد(امینی، تمنایی فر، سجادی راد،1388). ب) الگوی ترکیبی نظریه های بار- آن و گلمن در دسته نظریه های ترکیبی بینش هیجانی جای می گیرند زیرا این نظریه ها مهارت های موجود در قلمرو توانایی های ذهنی را با صفات شخصیتی مانند خوش بینی می آمیزند. در مدل ترکیبی توانایی های عاطفی همراه با آمادگی های شخصیتی، هیجانی و انگیزشی، سازه ای بینش هیجانی را شکل می دهند.در این مدل بینش هیجانی، مجموعه ای از قابلیتها، توانمندی ها و مهارت های غیر شناختی است که توانایی فرد را برای موفقیت در کنار آمدن با مقتضیات، اضطرارها و فشارهای محیطی تحت تاثیر قرار می دهند(دینی،1391). 7-5-2- تفاوت دو الگوی توانایی و ترکیبی تفاوت دو الگوی بالای در این است که الگوی ترکیبی بینش هیجانی( یا خود اثر بخشی هیجانی) با هیجان مربوط به موقعیت ها و خود ارزیابی ربط دارد و از طریق مقیاس های خود گزارش دهی سنجیده می شود( پتریدز، پیتا و کوکیناکی،2007؛ هوانگ و همکاران،2010). در حالی که الگوی توانایی با هیجان مربوط به توانایی های شناختی مرتبط است و از طریق آزمون های عملکردی سنجیده می شود( کیل و بل، 2008؛ سانگ و دیگران،2010). بنابراین تفاوت بین دو الگوی توانایی و ترکیبی نسبت به بینش هیجانی بسیار اساسی است. نظر به اینکه در نظریه بینش هیجانی بار – آن مولفه های بینش بطور مشخص تعریف شده است و مولفه های خود آگاهی، قاطعیت، حرمت نفس، حل مسئله، کنترل تکانه و ... جداگانه ارائه شده است و این در حالی است که در سایر نظریه های مطرح شده بینش هیجانی به اندازه ی نظریه ی بار – آن، مولفه ها مشخص و جداگانه تعریف نشده است( به نقل از ساداتی کیادهی،1386). 6-2- پیشینه عملی 1-6-2- تحقیقات داخلی مرتبط با موضوع پژوهش محمودی و خلخالی(1395) تحقیقی با موضوع مقایسه بینش شناختی بیماران اسکیزوفرنیا، اختلال دو قطبی و افراد عادی انجام دادند. جامعه آماری شامل کلیه بیماران اسکیزوفرنیا، دو قطبی و افراد عادی مراکز توانبخشی در شهر کرج در سال 1395 بود. حجم نمونه در هریک از زیرگروه ها 50 نفر در نظر گرفته شده است که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و بر اساس سن و تحصیلات همتاسازی شدند. از پرسشنامه بینش شناختی بک، باروچ، بالتر، استر و وارمن(2004) استفاده شد. داده ها با تحلیل واریانس چند متغیره و آزمون تعقیبی روش حداقل اختلاف معنی دار (LSD) تجزیه و تحلیل شدند. نتایج در زمینه بینش شناختی نشان داد که افراد عادی نسبت به افراد اسکیزوفرنیا و دو قطبی نمرات بیشتری کسب کردند. نجفي، بيطرف، محمدي فر و زارعي مته كلايي (1394) تحقیقی با موضوع مقايسه طرحواره هاي ناسازگار اوليه و بينش شناختي در زنان متقاضي طلاق و عادي انجام دادند. نمونه اين پژوهش شامل 100 نفر (50 زن متقاضي طلاق مراجعه کننده به واحد مشاوره دادگستري شهرستان سمنان و 50 زن ساکن در سمنان که هيچ گاه دادخواست طلاق ارائه نداده بودند) بوده است که با توجه به ملاک هاي ورود به اين پژوهش بر اساس نمونه گيري در دسترس انتخاب شدند. اين دو گروه از لحاظ متغيرهاي سن، وضعيت اجتماعي- اقتصادي، محل سکونت و تعداد سال هاي زندگي مشترک با يکديگر همتا شدند. نتايج نشان داد گروه زنان متقاضي طلاق در بيشتر طرحواره ها به استثناي طرحواره هاي تائيدجويي/ جلب توجه، استحقاق/ بزرگ منشي با گروه زنان عادي تفاوت داشتند و هم چنين در بينش شناختي بين دو گروه در خرده مقياس اطمينان به خود تفاوت وجود داشت ولي در خرده مقياس خود انديشمندي تفاوت معناداري ميان دو گروه وجود نداشت. شریفی درآمدی و قاسمی داوری(1391) تحقیقی با موضوع مقایسۀ بینش هیجانی، میزان عزت نفس و افسردگی در دختران بزه‏ دیده و بزه‏ ندیده 15 تا 18 سال شهر تهران در سال 90-1389 انجام دادند. نمونه های تحقیق را 31 نفر از دختران بزه دیده اقامتگاه شبانه روزی نواب سازمان بهزیستی شهر تهران و 31 نفر از دختران بزه ندیده ای که با آزمودنی‏های دختر بزه دیده به عنوان ملاقات‏کننده در شهر مزبور تعامل داشتند، تشکیل دادند که پس از همگن شدن با تأکید بر سن، جنسیت و سطح تحصیلات با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. اطلاعات از طریق پرسشنامه های مرتبط یعنی «عزت نفس کوپر اسمیت»، «افسردگی بک» و «بینش هیجانی کوپر» گردآوری شد. نتایج حاصل با استفاده از روش t گروه مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان دادند که دختران بزه دیده در مقایسه با دختران بزه¬ندیده از افسردگی بالاتر و عزت نفس و بینش هیجانی پایین تری برخوردارند. هرچند نمرۀ آزمودنی ها در شاخص های مقیاس بینش هیجانی به صورت آسیب شناختانه پایین نبود اما به طور کلی نتایج تحقیق نشان می دهد که بین دختران بزه دیده و بزه ندیده در بینش هیجانی، عزت نفس و افسردگی تفاوت معنی دار وجود دارد. 2-6-2- تحقیقات خارجی مرتبط با موضوع پژوهش تحقیقات خارجی گای و همکاران(2017) تحقیقی با عنوان اضطراب، بینش هیجانی و افسردگی در افراد مبتلا به مولتیپل اسکلروز انجام دادند. نتایج نشان داد افراد مبتلا به ام اس سطوح بالای از افسردگی و اضطراب و بینش هیجانی منفی و پایینی را گزارش کردند. راتی، لوهرمن، باتیا و دشپاند (2018) تحقیق با موضوع بینش شناختی و کیفیت زندگی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و افراد دارای توهمات شنیداری انجام دادند. نتیجه تحقیق نشان داد افراد دارای اختلال اسکیزوفرنی و توهمات شنیداری سطح پایینی تز بینش ناختی و کیفیت زندگی پایینی داشتند. 7-2- جمعبندی در این فصل مبانی نظری و عملی متغیرهای مورد مطالعه به بررسی و مقایسه گذاشته گردید که ابتدا به بررسی مفاهیمی از افسردگی و اضطراب و سپس بینش شناختی و هیجانی پرداخته شد. در یک نگاه کلی می توان گفت اختلالات افسردگی جزو اختلال های خلقی محسوب می شود. افسردگی به هر شکل داده شود، شيوه دید فرد از خود، از دیگران و از دنیا را تعریف می کند. افسردگی قدرت قضاوت را تضعیف می کند و باعت رفتارهای نامعقول می شود. در هر یک از موارد، بیمار نمی تواند زندگی روزمره عادی داشته باشد(گنجی،1392). از طرفی به طور کلی، اضطراب نیز هیجانی است که در اثر برخورد و رو برو شدن با یک خطر احتمالی بدون اینکه منبع آن معلوم و روشن باشد در فرد پیدا می شود و ریشه و علت آن معمولا ناپیدا و مبهم است. فرد احساس می کنند که آرام و قرار ندارد، نمی تواند در جایی بند شود، بی جهت حرکت می کنند، احساس فشار می نماید، دچار سرگیجه می شود، ضربان قلبش شدت می یابد، نمی تواند بخوبی استراحت کند و بخوابد، احساس خطر می کنند و خودش هم علتش را نمی داند و احساس بیچارگی و ناتوانی می کند. در مواردی که اضطراب شدت پیدا می کنند، ممکن است تعادل روانی فرد را به هم بزند که لازم است جهت درمان آن چاره اندیشی شود تا مشکلات بعدی را ایجاد نماید (خدایاری و پرند، ۱۳۹۱). در ادامه آنچه که مهم است مطالعه بینش شناختی و هیجانی در افراد مبتلا به اضطراب و افسردگی و عادی می باشد. پروچاسکا و نورکراس (۲۰۰۷؛ به نقل از عظیمی،1394) مطرح می کنند که افزایش بینش و آگاهی فرد، به طور سنتی یکی از فرایند های اصلی تغییر در هر نوع مداخله و روان درمانی بوده است و درمانگران گرایش های مختلف، سالهاست که می کوشند تا خود آگاهی و بینش درمانجویان را بالا ببرند. کاستنگای و هیل (۲۰۰۷؛ به نقل از یوسفی،1389) مطرح کردند که هر نوع مداخله و روان درمانی، روشی برای کمک به بیماران از طریق درک و کشف خود است. آنها بحث می کشند که پیش حمس ایشی، تسلط و خودکارآمدی مراجع را از طریق فراهم سازی بین های جدید برای تجاربی که به نظر کلنگ و تصادفی و غیر قابل توضیح می رسند، افزایش می دهد. جستجوی پیش یکی از ویژگی های بارز روان درمانی مبتنی بر روان تحلیل گری و رویکردهای متاثر از آن می باشد و اغلب به این رویکرد، درمان بینش مدار می گویند. مداخله هایی که در گستره درمانی سعی دارند نا آگاهی و بینش افراد را افزایش دهند. در واقع می خواهند آگاهی های افراد را طوری افزایش دهند که آنها بتوانند موثرترین و سازگارانه ترین پاسخ را به محرک ها و خواسته های محیطی بدهند. از منظر درمانی، بینش به عنوان فرآیند اکتساب چشم انداز جدید درباره خاستگاه ها، تعیین کنندگان، معانی و پیامدهای مربوط به رفتارها، افكاره مقاصد و احساسات خود و همچنین دیگری است(نجفی و همکاران،1394). حوزه بینش بینش هیجانی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه از بطن روانشناسی علمی ظهور پیدا کرد، از این رو، روانپزشکان، مربیان، متخصصان منابع انسانی و سایرین به این موضوع علاقمند شدند و بدین ترتیب این حوزه توسعه یافت، گلمن برای طرح این بحث مدیون دانشمندان زیادی است که با ارائه تحقیقات خویش، راه را برای کتاب بینش هیجانی هموار کرده اند(مختاری،1385). شناخت فرآیند هیجان ها به همان شکل که شخص آنها را درک می کند تاثیر گذاری بر روی هیجانت بوسیله تاثیر گذاری از طریق سازمان شناختی هر شخص یا تاثیر گذاری بر روی هیجانات با نوعی ریاضت و به تاخیر انداختن کامروایی یا فرونشاندن حالت های هیجانی و درک و همدلی با دیگران و برقرار کردن ارتباطی صمیمانه با دیگران، بخشی از اهداف این نظریه است( گلمن،1998؛ ترجمه پارسا،1380). لذا مطالعات در بعد نظری وجود نقص در بینش شناختی و هیجانی افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب را مرود تایید قرار می دهند. با عنایت به اهمیت بالینی و نظری متغیرهای احساس تنهایی، کنترل عواطف و سبک های کنار آمدن با مشکلات و تاثیر آن بر پیامدهای رفتاری در بین دختران تحت سرپرستی بهزیستی و اینکه بر اساس ادبیات پژوهشی در دسترس تاکنون پژوهش قابل ملاحظه ای در خصوص ارتباط بین این متغیرها انجام نشده است که در ادبیات تحقیق مورد بررسی قرار گرفت که حاکی از ارتباط متغیرها در یافته های علمی نوین است. منابع احمدی رق آبادی، علی.(1384). بررسی ارتباط هوش هیجانی و بهداشت در دانش آموزان مقطع پیش دانشگاهی شهرستان رشت سال تحصیلی 84-1383 ، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه اصفهان. احمدی، طهور؛دانشپور، محسن؛ کریمی، لطف اله.(1390). رابطه سبک های دلبستگی و افسردگی در دانشجویان، فصلنامه دانشگاه علوم پزشکی سبزوار،18(61)، 223-217. اکبرزاده، نسرین.(1390). هوش هیجانی: دیدگاه سالووی و دیگران، تهران، انتشارات فارابی، چاپ اول. اکبری، ابوالقاسم.(1390). مشکلات نوجوانی و جوانی. تهران : رشد و توسعه. امیری، مریم.(1392).تبیین تاثیر آموزش فلسفه برای کودکان بر ایجاد و تقویت بینش هیجانی، پایان نامه کارشناسی ارشد تعلیم و تربیت اسلامی، دانشکده روانشناسی و علوم اجتماعی، دانشگاه واحد مرکزی. امینی،محمد؛ تمنایی فر،محمدرضا؛ سجادی راد،سمیه.(1388). بازشناسی جایگاه فراموش شده بینش هیجانی در آموزش عالی، فصلنامه پژوهش در نظام های آموزشی، انجمن پژوهش های آموزشی ایران، 3(7)، 65-83 . باچر، جیمز؛ منیکا، سوزان؛ هولی، جیل.(1391). آسیب شناسی روانی. ترجمه یحیی سید محمدی، تهران: ارسباران.(2002). پاول وانرايت، سيمون.(1376).كنترل اضطراب و استرس ،ترجمه حسن نوزنده جاني و نسرين كمال پور، نيشابور، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامي.(1879). پروچاسكا، جيمزاو ؛ نوركراس، جان سي.(1383). نظريه‌هاي روان درماني، ترجمه يحيي سيد محمدي، تهران، انتشارات رشد.(1999). پلاچیک، روبرت.(1386).هیجان ها(حقایق، نظریه ها، یک مدل جدید)،مترجم محمود رمضان زاده، تهران، انتشارات رشد.(1994). تامپسون، چارلزل؛ رودلف، ليندا.(1384). مشاوره با كودكان، ترجمه جوان طهوريان،تهران، انتشارات رشد.(1969). چانسكي ،‌تاماريي.(1384). رها از اضطراب ،ترجمه مهدي قراچه داغي، تهران،انتشارات پيك بهار.(2004). حسینی، سید مهدی؛ مهدی زاده اشرفی، علی.(1390). افسردگی و علل ان، فصلنامه مدیریت، 8(3)، 112-106. خانجانی، زینب؛ هاشمی، تورج؛ الهام فر، فریبا.(1390). بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری و سبک های دلبستگی با نشانه های افسردگی نوجوانان، مجله آموزش و ارزیابی(علوم تربیتی)، 4(14)، 106-91. خدایاری فرد، محمد؛ پرند، اکرم.(1391). استرس و روش هاي مقابله با آن. تهران: دانشگاه تهران. دادستان، پریرخ.(1390). روانشناسی مرضی تحولی از كودكی تا بزرگسالی. تهران: سمت. دادستان، پریرخ.(1390). روانشناسی مرضی تحولی: از کودکی تا بزرگسالی، تهران، انتشارات سمت. دادستان، پریرخ.(1393). روانشناسی ژنتیک 2: از روان تحلیل گری تا رفتار شناسی و نظام های عینی، تهران رشد. دینی، فرهاد.(1391). بررسی ارتباط بین پیشرفت تحصیلی و سبک های مقابله با بحران با هوش هیجانی در میان دانشجویان دانشگاه های تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه الزهراء(س). رفیعی، بهار؛ اکبرزاده، مرضیه؛ اسدی، نسرین؛ زارع، نجف.(1392).مقایسه تاثیر آموزش دلبستگی و آرام سازی بر اضطراب سه ماهه سوم حاملگی و افسردگی پس از زایمان در زنان نخست باردار، مجله حیات، 19(1)، 88-76. ساداتی کیادهی، سیدمرتضی.(1386). مقایسه ی هوش هیجانی مدیران و رابطه ی آن با ویژگی های جمعیت شناسی آنها در سال 1385، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشکده روانشناسی روانشناسی و تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری. سادوک، بنیامین جیمز؛ سادوک، ویرجینیا آلکوت.(1390). خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری/ روانپزشکی بالینی، ترجمه فرزین رضاعی، تهران، انتشارات ارجمند.(2009). ساراسون، اروین جیو ساراسون، بار بارا آر.(1390).روان شناسی مرضی: مشکل رفتارغیرانطباقی، ترجمه بهمن نجاریان، محسن دهقانی، داود عرب، ایران داوودی.(1390).تهران، رشد. سازگار ، پونه. (1384). بررسي ارتباط ميان شيوه‌هاي فرزند پروري با اختلال اضطراب ، پايان نامه كارشناسي ارشد روانشناسی، دانشكده علوم اجتماعي و روان شناسي ، واحد تهران مركز . سبحانی نژاد، مهدی.(1387). هوش هیجانی و مدیریت در سازمان، تهران، انتشارات سیطرون. سلیمانی، مهران؛ برزیگر، مریم ؛ علی پور، عثمان.(1395). پیش بینی رضایت زناشویی و سلامت عمومی جانبازان شیمیایی بر اساس هوش معنوی و بینش شناختی، فصلنامه روانشناسی کاربردی، 10(3)،347-366. شاملو، سعید.(1390). مکاتب شخصیت، تهران، انتشارات رشد. شرودر، كارولين ؛ گوردان، بتي ان.(1384). سنجش ودرمان مشكلات دوران كودكي، ترجمه مهرداد فيروز بخت، تهران، انتشارات دانش.(1899). شریفی درآمدی، پرویز؛ آقایار، سیروس.(1384). کاربرد بینش هیجانی در رفتار سازمانی، تهران: نشر مرکز آموزش پتروشیمی ایران. شریفی درآمدی، پرویز؛ و قاسمی داوری، لیلا. (1391). مقایسۀ بینش هیجانی، میزان عزت نفس و افسردگی در دختران بزه‏ دیده و بزه‏ ندیده 15 تا 18 سال شهر تهران در سال 90-1389. روانشناسی افراد استثنایی. 2(7)، 115-132. صانعی، حسین.(1388). ضرورت پرورش بینش هیجانی در فرزندان، نشریه ماهانه تربیتی-آموزشی،4(3)،65-41. عبدالملکی، جمال.(1385). بررسی رابطه خلاقیت با ابعاد چندگانه هوش گاردنر در دانشجویان دانشگاه شاهد، همایش ملی نوآوری های آموزشی، تهران. عبدالملکی، جمال.(1385).بررسی رابطه بین هوش هیجانی و خلاقیت با پیشرفت تحصیلی در دانشجویان دانشگاه شاهد، مجله اندیشه های نوین تربیتی، دانشگاه الزهرا، 5(2)،42-28. عظیمی، الناز.(1394). مقايسه صفات تاريک شخصيت، بينش شناختی، سبک زندگی و باورهاي ارتباطی در زوجين متقاضی طلاق و زوجين عادي شهر تبريز، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهيد مدنی آذربايجان. كاپلا ن و سادوك.(1382).خلاصه روان پزشكي (‌جلد دوم )، ترجمه نصرت الله پور افكاري، تهران، انتشارات شهر آب.(2001). كلارك، ديويد؛ فربورن، كريستوفر.(1380). دانش در روش‌هاي كاربردي رفتار درماني شناختي، ترجمه حسين كاوياني،تهران، انتشارات فارس.(1996). كندال، فيليپرسي.(1384). روان شناسي مرضي كودك، ترجمه بهمن نجاريان و ايران داوودي،تهران، انتشارات رشد.(1999). كنرلي، هلن.(1384).اختلالات اضطرابي، ترجمه سيروس مبيني، تهران، انتشارات رشد.(1897). کریمی،علی.(1395). رابطه سبک های دلبستگی با افسردگی دانش آموزان پسر متوسطه دوره اول شهرستان شاهرود، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه ازاد اسلامی واحد شاهرود. کلارك، لین.(1389). کمک در مورد هیجانات: مدیریت اضــطراب، خشــم و افســردگی . ویرایش دوم، ترجمه رضا رستمی و علی نیلوفري، تهران: تبلور.(2001). گلمن، دانیل.(1380). بینش هیجانی، خودآگاهی هیجانی، خویشتنداری، همدلی، یاری به دیگران، ترجمه نسرین پارسا، انتشارات رشد.(1998).   گلمن، دانیل.(1383). هوش هیجانی، ترجمه نسرین پارسا، تهران، انتشارات رشد.(2000). گنجی، مهدی.(1392). آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5، تهران، انتشارات ساوالان. لاست، سينتيا.(1386). چگونه بر ترس واضطراب كودكان غلبه كنيم، مترجم بهزاد رحمتي، تهران، انتشارات دانش بهمن.(2006). ماش، اريك جي؛ باركلي، راسل اي.(1383). روان شناسي مرضي كودك (‌جلد اول ). ترجمه حسن توزنده جاني، جهانشير توكلي زاده، نسرين كمال پور،گناباد، انتشارات مرنديز.(1987). ماناسيس، كاتارينا.(1383). كليدهاي مقابله با اضطراب دركودكان و نوجوانان، ترجمه فرناز فرود ، تهران، انتشارات صابرين.(1996). متين، آذر.( 1393). تاثير قصه درماني بر راهبردهاي رويايي كودكان با مشكلات يادگيري، پايان نامه كارشناسي ارشد رواشناسی کودکان استثنایی،دانشکده علوم انسانی، واحد تهران مركز. محمودی، بیوک و خلخالی، وحید.(1395). مقایسه بینش شناختی بیماران اسکیزوفرنیا، اختلال دو قطبی وافراد عادی. سومین همایش ملی راهکارهای توسعه و ترویج علوم تربیتی ،روانشناسی ، مشاوره و آموزش در ایران، تهران. انجمن توسعه و ترویج علوم و فنون بنیادین. مخبریان نژاد، راضیه.(1386).هنجاریابی پرسش نامه ی بینش هیجانی بار-ان در دانش آموزان دبیرستانی شهر تهران، پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشکده روان شناسی و علوم اجتماعی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز. مختاری پور،مرضیه.(1385). هوش هیجانی و اختلالات آسیب شناختی،تهران، انشارات نسل قلم. مهري نژاد، سيد ابوالقاسم.( 1389).بررسي و مقايسه اثر بخشسي روان درماني شناختي رفتاري وتركيبي در دو سطح هوش كودكان مبتلا به فزون كنشي همراه با كمبود توجه، پايان نامه دكترای روانشناسی بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تربيت مدرس . موسوی،سید حسن.(1387). رابطه بینش هیجانی با موفقیت تحصیلی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، پایان نامه ارشد روانشناسی عمومی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران. میکائیلی، نیلوفر؛ زمانلو، خدیجه.(1391).بررسی میزان شیوع کودک آزاری و نیز پیش بینی آن از طریق بررسی افسردگی و اضطراب والدین، سبک های دلبستگی و سلامت روانی نوجوانان پسر آن، فصلنامه یافته های نوین در روانشناسی، 2(5)، 166-145. نادری،عزتاالله؛ سیف نراقی، مریم.(1391).روش های تحقیق و چگونگی ارزشیابی در علوم انسانی، تهران، نشر ارسباران. نجفي، محمود؛ بيطرف، مهسا؛ محمدي فر، محمدعلي و زارعي مته كلايي، الهه. (1394). مقايسه طرحواره هاي ناسازگار اوليه و بينش شناختي در زنان متقاضي طلاق و عادي. مجله زن و جامعه. 6(4)، 41-58. نجفی،محمود؛ بیطرف،مهسا؛ محمدی فر،محمدعلی و زارعی مته کلایی، الهه.(1394). مقایسه طرحواره های ناسازگار اولیه و بینش شناختی در زنان متقاضی طلاق و عادی. جامعه شناسی زنان (زن و جامعه)، 6(4)،41-58. نینان، مایکل؛ درایدن، ویندی.(1389). شناخت درمانی:100 نکته، 100 تکنیک، ترجمه ی حمید یعقوبی، معصومه کریمی، تهران، انتشارات ارجمند.(2004). هاگس، برادفورد ترل؛ مارسیا. بانتیا؛ پترسون، جیمز.(1380).بینش هیجانی و رهبری سازمانی،ترجمه علی محمد گودرزی، چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز آموزش و تحقیقات صنعتی ایران.(1996). هربرت، ‌مارتين.(1384). روان شناسي باليني كودك، ترجمه مهرداد فيروز بخت، تهران، خدمات فرهنگي رسا.(2001). وکیلی، خاتون.(1385). بررسی رابطه ی بینش هیجانی و سلامت سازمانی مدیران و کارکنان دانشگاه پیام نور منطقه 9 استان مازندران، گلستان، سمنان، پایان نامه کارشناسی ارشد برنامه ریزی درسی، دانشکده علوم انسانی، مرکز دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری.  يوسفي لويه، معصومه.( 1386). تاثير قصه درماني بر كاهش اضطراب كودكان، پايان نامه كارشناسي ارشد روانشناسی روانشناسی عمومی ، دانشکده علوم تربیتی، واحد تهران مركز . یوسفی، رحیم.(1389). بررسی اثربخشی و مقایسه ی دو مداخله ی آموزش گروهی طرح واره محور و سبک زندگی محور در افزایش رضایت زناشویی، رساله ی دکتری روانشناسی بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی تهران. یوسفی، رحیم، فتح آبادی، جلیل، ایزانلو، بلال.(1392). بررسی ویژگی های روان سنجی و ساختار عاملی مقیاس بینش شناختی بک در نمونه غیر بالینی ایرانی، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی لرستان،15(1)،82-71. یوسفی، رحیم؛ عابدین، علیرضا؛ فتح آبادی، جلیل؛ تیرگری، عبدالحکیم.(1390).مقایسه اثربخشی دو مداخله ،آموزش گروهی طرح واره محور و سبک زندگی محور در ارتقاء سطح بینش شناختی زوجین دارای نارضایتی زناشویی، فصلنامه مشاوره و روان درمانی خانواده، 1(2)،160-132. یوسفی، رحیم؛ عریضی، حمید رضا؛ صادقی، سیروس.(1386).سنجش میزان بینش شناختی در بیماران روانی، 11(4)،393-328. یوسفی، رحیم؛ عریضی، محمد رضا؛ کلانتری، مهرداد؛ صادقی، سیروس.(1382).مقایسه بینش شناختی در بیماران دچار اسکیزوفرنی، روان گسیختگی عاطفی و اختلالات خلقی، تازه های علوم شناختی، 5(2)،45-37. يونسي، سيد جلال؛ شيري، زهره، ( 1384). درمان نابهنجاري رواني دركودكان و نوجوانان و خانواده‌ها، پایان نامه کارشناسی ارشد بالینی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي. Reference Abela, J., Hankin, B.L., Haigh, E., Adams, P.h., Vinokuroff, T., et al. (2005). Interperpersonal Vulnerability to Depression in High-Risk children: The Role of Insecure Attachment and Reassurance Seeking. Journal of Clinical Child and Adolescent Psychology, 34(1), 182-192. Abramowitz, J. S., & Arch, J. J. (2014). Strategies for improving long-term outcomes in cognitive behavioral therapy for obsessive-compulsive disorder: insights from learning theory. Cognitive and Behavioral Practice, 21(1), 20-31.‏ Aluoja A, Leinsalu M, Shlik J, Vasa V, Luuk K.(2004). Symptoms of depression in the Estonian population: prevalence, sociodemographic correlates and social adjustment. Journal of Affective Disorders; 78: 27-35. Amador, X. F.; & David, A. S. (1998). Insight and psychosis. New York: Oxford University Press. American Psychiatric Association (2013).Diagnostic and statistical manual of mental disorders.5th edition.Wshington D.C: Author. Bar-on, R. & parker,B.(2000). Emotional Quotient Inventoryyouth version. New york: multi-health system. Bar-on, R.(1997). Emotional Quotient Inventory Technical manual. Toronto: multi-health system. Bar-on, R.(2000). The hand book of emotional intelligence. Tossey-Bass, wiley company, sanfrancisco.  Bar-On, R.(2001).Emotional intelligence and self-actualization. In. Ciarrochi,J.P.Forgas, & J.D. Maye (Eds) Emotional intelligence in every day life: A scientific inquiry (pp. 82–97). Philadelphia, PA: Psychology Press. Beck A.T., Steer R., Brown, G.K. (1996). Manual for the Beck Depression Inventory-II. San Antonio, TX: Psychological. Beck, A. T., Rush, A. J., Shaw, B. F. & Emery, G. (1979). Cognitive therapy of depression. New York (NY): Guilford. Beck, A. T.; Baruch, E.; Balter, J. M.; Steer, R. A.; & Warman, D. M. (2004) A new instrument for measuring insight: The Beck Cognitive Insight Scale. Schizophrenia Research. 87: 321-329. Beck, A. T.; Steer, R. A.; & Brown, G. K. (1985) A nxiety disorders and phobias. Basic Books, New York, NY. Beck, A.T., Baruch, E., Balter, J.M., Steer, R.A., & Warman, D.M. (2004). A new instrument for measuring insight: the Beck Cognitive Insight Scale. Schizophr. Res. 68, 319- 329. Beidel , D.C & Turner , S.M.(2005). Childhood Anxiety Disorder: A Guide to Research and Treatment New york :Rutledge . Birchwood, M.; Smith, J.; Drury, V.; & Slade, M. A. (1994) A Self-report Insight Scale for psychosis: Reliability, validity, sensivity to change. Acta Psychiatrica Scandinavica. 89: 62-67. Bogels SM, Ziyterman D.(2000). Dysfunctional cognitlonsnin children with social phobia separation Anxiety Disorder And Generalized Disordery .Abnorm child psychol, 28(2) – 205- 77. Brooks, S. J., & Stein, D. J. (2015). A systematic review of the neural bases of psychotherapy for anxiety and related disorders. Dialogues in clinical neuroscience, 17(3), 261.‏ Chansky,Tamar(.2007(.Freein your child fromanxiety،www.worrywiseekids.org Chernis, C.(2000). Emotional intelligence: what it is and why it matters. Paper presented at the Annual meeting of the society for Industnal and organizational psychology,April 15,2000, New Orleans,LA. . Crow, R.R.Noyes, R.(1993). Afamily study of panic Disorder . Archives of General psychiatry, 400, 1065- 1069. David, A. S. (1990) Insight and psychosis. British Journal of Psychiatry,156: 798-808. David, A. S.; Buchanan, A.; Reed, A.; & Almeida, O. (1992). The assessment of insight in psychosis. British Journal of Psychiatry,161: 599-602. Deco, G., Jirsa, V. K., & McIntosh, A. R. (2013). Resting brains never rest: computational insights into potential cognitive architectures. Trends in neurosciences, 36(5), 268-274.‏ Deco, G., Jirsa, V. K., & McIntosh, A. R. (2013). Resting brains never rest: computational insights into potential cognitive architectures. Trends in neurosciences, 36(5), 268-274.‏ Dodd, Z. (2010). Effects of adult romantic attachment and social support on resilience and depression in patients with acquired disabilities. Retrieved Apr 7, 2012 from ProQuest Dissertations and Theses Database (UMI No. 3436559). Doherty, J. L., & Owen, M. J. (2014). Genomic insights into the overlap between psychiatric disorders: implications for research and clinical practice. Genome medicine, 6(4), 29.‏ Elias,M.J.,Zins,J.E., Weissberg,R.P., Fery, K.S., Greenberg , M.T., Haynes, W.M., Kessler,R., Schwab-Stone, M.E., & Shriver, T. P.(2003). Promoting Social and Emotional Learning : Guidelines for Educators. Alexandria, VA: Association for Supervision and Curriculum Development Freeman,R.(2003). Emotional Intelligence at the sheratonstadio city, [online]at://www.sixeconds.com. Fried, E. I., van Borkulo, C. D., Cramer, A. O., Boschloo, L., Schoevers, R. A., & Borsboom, D. (2017). Mental disorders as networks of problems: a review of recent insights. Social Psychiatry and Psychiatric Epidemiology, 52(1), 1-10.‏ Gay, M. C., Bungener, C., Thomas, S., Vrignaud, P., Thomas, P. W., Baker, R., ... & Montreuil, M. (2017). Anxiety, emotional processing and depression in people with multiple sclerosis. BMC neurology, 17(1), 43. Goleman, D.(1995). Emotional Intelligence: why it can matter more than IQ. London: Bloomsbary publishing. Harold, J., Lorenzoni, I., Shipley, T. F., & Coventry, K. R. (2016). Cognitive and psychological science insights to improve climate change data visualization. Nature Climate Change, 6(12), 1080.‏ Hernandez NE, Olb SK.(2012). Effects of relaxation on anxiety in primary caregivers of chronically ill children. Paediatric Nursing; 24:51-56. Huys, Q. J., Maia, T. V., & Paulus, M. P. (2016). Computational psychiatry: From mechanistic insights to the development of new treatments. Biological Psychiatry: Cognitive Neuroscience and Neuroimaging, 1(5), 382-385.‏ Isra A, Haseena B, Reem A, Reem A.(2009). Cognitive emotions: Depression and anxiety in medical students and staff. J critical care;, 24: 1-18. Jaspers, K. (1968).The phenomenological approach in psychopathology. British Journal Psychiatry. 114: 1313-1323. Kaplan HI, & Sadock BJ.(2013). Synopisis of Psychiatry. Williams& Wilkins: Baltimore. Kimberly,Keith.(2007).What parentsCon Do About childrens Anxiety.www.about.k.6children.com. Lewin K.(2007). Depression assessment. Practice Nurse Journal.;33(12):43-45. Lewis, A. (1934) The psychopathology of insight. British Journal Medicine & Psychology, 14: 332-348. Marinazzo, D., Gosseries, O., Boly, M., Ledoux, D., Rosanova, M., Massimini, M., & Laureys, S. (2014). Directed information transfer in scalp electroencephalographic recordings: insights on disorders of consciousness. Clinical EEG and neuroscience, 45(1), 33-39.‏ Marks, K. A.; Fastenau, P. S.; Lysaker, P. H.; & Bond, G. R. (2000).SelfAppraisal of Illness. Mayer, J.D., Caruso,D. & salovey,P.Emotional intelligence meets traditional standards for an intelligence. New york: Cambridge university press. (1999)  Mayer,G.D., salovey.p.(1990).Emotional Intelligence.Imagination, Cognition. And personality. Mayer,J.D; Salovey , P.(1999). Emotional intelligence. Newyork Cambridge university press.  Mayer. I.D. Salovey, P.(2001). D.Emotional Intelligence as a standard intelligence. Emotion, 1, 232-242. McEvoy, J. P.; Apperson, J.; Appelbaum, P. S.; Ortilip, P.; Brecosky, J.; Hammill, K.; Geller, J. L.; Questionnaire (SAIQ): Relationship to researcher-rated insight and neuropsychological function in schizophrenia. Schizophrenia Research. 45: 203-211. Muris, P., Mayer, B., Meesters,C. (2000). Self reported attachment style, anxiety and depression in children. Journal of Social behavior and personality, 28(2), 157-162. Ramanan, V. K., & Saykin, A. J. (2013). Pathways to neurodegeneration: mechanistic insights from GWAS in Alzheimer’s disease, Parkinson’s disease, and related disorders. American journal of neurodegenerative disease, 2(3), 145.‏ Rathee, R., Luhrmann, T. M., Bhatia, T., & Deshpande, S. N. (2018). Cognitive insight and objective quality of life in people with schizophrenia and auditory hallucinations. Psychiatry research, 259, 223-228. Rohr UD.(2002).The impact of testosterone imbalance on depression and women’s health Maturitas; 41: 25-46. Salovey, P. & Mayer, J.D.(1990). Emotional intelligence. Imagination, Cognition and Personality,9,185–211. Stuart, G.W., & Laraia, M.T. (2007). Principles and practice of psychiatric nursing. 7th ed. St Louis: Mosby press. Tasca, G. A., Szadkowski, L., Illing, V., Trinneer, A., Grenon, R., Demidenko, N., Krysanski, V., Balfour, L., & Bissada, H. (2009). Adult attachment, depression and eating disorder symp-toms: The mediating role of affect regulation strategies. Personality and Individual Differences, 47, 662-667.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته