Loading...

مبانی نظری و پیشینه پژوهش اجتماعی شدن و مهارت های زندگی

مبانی نظری و پیشینه پژوهش اجتماعی شدن و مهارت های زندگی (docx) 63 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 63 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

بخش اول : میزان اجتماعی شدن 2-1- مقدمه استقلال یکی از نخستین نشانههای رشد اجتماعی است. استقلال یعنی؛ توانایی انجام کارها بدون کمک گرفتن از دیگران. استقلال یعنی اینکه ما توانایی آن را داشته باشیم که گاهگاهی هم تنها باشیم و از این تنهایی لذت ببریم. یک شخص رشد یافته دائماً منتظر کمک دیگران نیست و از پدر و مادر و اطرافیان خود انتظار ندارد که نقش مستخدم یا مباشر او را بازی کنند و در همه حال مراقب او باشند. درآمد شخصی، احساس استقلال بیشتری به انسان میدهد.یکی از مهمترین ویژگیهای یک انسان رشدیافته از نظر اجتماعی، استقلال در تصمیمگیریها است.انسان در طول زندگی، پیوسته ناچار از انتخاب و تصمیمگیری است. این انتخاب ما و تصمیمگیریها، گاه مربوط به کارهای کوچک و جزیی است؛ مثل: انتخاب یک لباس و گاه مربوط به مسایل مهم زندگی مثل: ازدواج یا نپذیرفتن یک شغل است. اگر انسان واقعاً به بلوغ اجتماعی رسیده باشد باید بتواند در همة موارد شخصاً تصمیم بگیرد ـ البته اهمیت مشورت کردن با برزگترها، افراد مجرب و صدیق و دوستن خوب را نباید نادیده گرفت چون ممکن است آنها نکاتی را دریابند و تذکر دهند که انسان به آنها توجه نداشته است ـ اما باید ببینیم که حد استقلال چقدر میباشد. زیادهروی در استقلال به نوعی عقبماندگی میانجامد.ما نمیتوانیم منزوی، تنها و کاملاً جدا از دیگران به زندگی خود ادامه دهیم. ما در جامعههایی به سر میبریم که هر لحظه از زندگیمان عملاً با دیگران و در ارتباط با آن ها میگذرد. یک انسان رشد یافته، ضمن استفاده از همفکری و همکاری دیگران، به استقلال خویش هم اهمیت میدهد و آن را حفظ میکند.2-2- تاریخچه اجتماعی شدنسابقه تاریخی اصطلاح جامعه‌پذیری به سال 1828 می‌رسد، ولی در ایالات متحده آمریکا نخستین‌بار این واژه در حدود سال 1895 توسط جورج زیمل گئورک به ‌کار گرفته شد (چیکولت، 1378، 355 ). بعدها آنتونی گیدنز و برجیس به آن بال و پر بیشتری دادند و با انتشار دو مقاله در فوریه 1938 در مجله آمریکایی جامعه‌شناسی این اصطلاح در جامعه‌شناسی رواج چشمگیری یافت (هرمز ، 1376، 9) و اینها در حالی است که جامعه‌شناسی در جهان در سال 1837 توسط آگوست کنت، فیلسوف فرانسوی ابداع شد. در ایران نیز توسط غلامحسین صدیقی در سال ۱۳۱۷ هجری شمسی بنیان نهاده شد. صدیقی که مدرک دکترای خود را در فلسفه و علوم اجتماعی از دانشگاه پاریس اخذ کرده بود، پس از بازگشت به ایران در دانشسرای عالی دانشگاه تهران به تدریس جامعه‌شناسی و تاریخ فلسفه پرداخت. تلاش‌های اصلی صدیقی « اشاعه و کاربردی نمودن شناخت علمی پدیده‌های اجتماعی و بستر سازی و برپایی ساختارهای سازمانی مناسب برای توسعه علوم اجتماعی » بود (انجمن جامعه‌شناسی ایران،۱۳۸۱،۱۶۱-۱۶۳).2-3- فرایند اجتماعی شدن2-3-1- پذیرش مسئولیتدر ادبیات و فرهنگ عامه بیشتر ملتها، شخصیتهایی هستند که مظهر فرار را از مسئولیتاند و همیشه صدها بهانه و دلیل برای انجام ندادن کارها و نپذیرفتن مسئولیت در آستین دارند؛ اما یک انسان رشد یافتة حتی اگر به آسانی بتواند از انجام کارها سرباز زند باز هم چنین کاری را نخواهد کرد و از پذیرفتن مسئولیت استقبال خواهد کرد. وقتی انسان نخستین گام را برای پذیرفتن کار دشوارتر برمیدارد یعنی از موقعیت کنونی خود یک قدم جلوتر میرود؛ بنابراین در موقعیت تازه، امکان پیشرفت را فراهم میکند. البته یک نکته مهم دیگری وجود دارد و آن داشتن پشتکار، توانایی کوشش مداوم و امیدواری است.2-3-2- آیندهنگریویژگی دیگر یک انسان رشد یافته، آیندهنگری است. او درک میکند که تصمیمات امروزش ممکن است بر زندگی فردا و سالهای آیندهاش تأثیر بگذارد؛ بنابراین هر چه را به دست میآورد، خرج نمیکند. تردیدی نیست که پیری، بیماری و حوادث غیر مترقبه در انتظار همه ماست. اگر برای چنین روزهایی به قدر کافی نیندیشیم و از پیش تدبیر نکنیم، نیازمند دیگران خواهیم شد. یعنی مسئولیت زندگی ما به دوش دیگران خواهد افتاد که به احتمال زیاد، سنگینی آن موجب مسائلی خواهد شد که نهایتاً به حرمتما لطمه خواهد زد. مراقبت همیشگی و جدی از تندرستی خویش و کنارگذاردن اندکی از درآمد خود برای روزهای گرفتاری، میتواند ما را از نیازمند شدن به دیگران و سربار شدن نجات دهد. البته تنظیم امور بدینترتیب، مستلزم داشتن ذهنی توانا در پیشبینی و برنامه ریزی است.2-3-3- میانهروینشانه دیگر یک انسان رشد یافته از نظر اجتماعی این است که لذتها و حتی کار خود را متعادل نگه میدارد و اگر هم برای اوممکن باشد که بیشتر ساعات خود را صرف تفریح و لذت بردن بکند هرگز چنین کاری نمیکند و ساعات معینی را برای این کار در نظر میگیرد؛ به طوری که به وظایف اصلی خود لطمهای نزند و به تجدید قوا و تمدّد اعصاب او کمک کند. مشخصه اصلی بلوغ اجتماعی میانه روی است.2-3-4- امیدواری و خوشبینیبرای بریدن از دنیای بدون مسئولیت و سبکبال کودکی و ورود به مرحله بزرگسالی که روز به روز هم نیاز به پذرش مسئولیتهای بیشتر دارد واقعاً باید روحیهای قوی داشت.کسانی که شخصیتهای مستحکم و استوار دارند و به رشد واقعی رسیدهاند؛ در موقعیتهای دشوار و حساس خود را نمیبازند؛ به کوشش خود ادامه میدهند و در صورت تکرار شکست، دوباره فعالیت خود را از سر میگیرند. انسانی که از نظر اجتماعی و عاطفی به بلوغ رسیده باشد در مسایل اساسی زندگی موضعگیری میکند و در حرکت به سوی نیکروزی بشر، سهمی مثبت به عهده میگیرد.یکی از پایه های رشد واقعی اعتماد به نفس است. منتها نباید تصور کرد که اعتماد به نفس صرفاً یک کیفیت روانی است که تنها با تلقین و تمرین میتوان آن را به دست آورد. تا انسان در کشاکش زندگی، لیاقت خود را ثابت نکند و موفقیتهایی به دست نیاورد، نمیتواند اعتماد به نفس پیدا کند. اعتماد به نفس یعنی؛ احساس تسلط در زمینه مورد نظر و برای رشد در زندگی، بسیار لازم است.2-3-5- کمبودها و نارساییهاتردیدی نیست که هر انسانی در زندگی، کمبودها و نارساییهایی دارد. هیچکس نیست که از همه نظر در نهایت کمال باشد و هیچ نقصی از هیچ نظر نداشته باشد.حفظ روحیه و نگهداشتن امید نخستین گامی است که باید برداشته شود. یک زندگی تلخ و افسرده با ساعاتی کسلکننده و کشدار، به یک زندگی پر از هیجان و امیدواری تبدیل خواهد شد. اگر انسان امید داشته باشد و در رفع کمبودها تلاش کند و تسلیم نارساییها نشود.کمبودهای عاطفی، شاید خاموشترین و پنهانترین دردی است که انسانها از آن رنج میبرند؛ کسی که این کمبودها را دارد، پیش از دیگران به محبت و توجه دیگران نیاز دارد. راه حلی که برای اینگونه انسانها وجود دارد، صحبت کردن است به صورت واقعی و بدون چشمداشت پاسخ. اگر چنین باشد پاسخ و تلافی خود درپی خواهد آمد. اگر انسان عادت کند که بیشتر از کمک کردن و صحبت کردن به دیگران لذت ببرد تا از محبت دیدن و مهربانی گرفتن، در آن صورت، زندگی بسیار راحتتر، زیباتر و دلپذیرتر خواهد بود.2-4- عواملی که در اجتماعی شدن میتواند موثر باشد : 2-4-1- خانواده : خانواده که انسان درگرو همزیستی با خانواده و رفع نیازهای عاطفی و توجه کردن میتواند رشد و تعالی پیدا کند و شخصیت خود را تقویت و به نوعی تثبیت میکند و فرد میتواند اعتماد به نفس خود را ارتقاء دهد و راه اجتماعی شدن را بهتر پیماید. 2-4-2- دوستان: تاثیراتی که دوستان میتوانند بر روی شخصیت فرد بگذارند به مراتب بیش از خانواده است؛ زیرا فرد ارتباطی با دوست خود دارد با پدر خود ندارد زیرا هر حرفی را نمیتواند بزند و فرد وقتی که با دوستان معاشرت میکند در جامعه قرار میگیرد و تجربه کسب میکند. انسان وقتی که با خانواده و دوستان بتواند ارتباط مناسب و خوبی داشته باشد میتواند به شخصیت خود شکل ثابتی بدهد و اجتماعی شدن را تجربه کند. بخش دوم : مهارتهای زندگی 2-1- مقدمه زندگي همانند يك رودخانه، جرياني از فعاليتهاست كه از مبدأ سرچشمه مي گيرد و در مسير رسيدن به مقصد فراز و نشيبهايي را طي مي كند. هر يك از ما طي روز دربارة نحوة سپري كردن آن روز و چگونگي گذراندن آن، فكر و برنامه ريزي و تصميم گيري مي كنيم و كار و فعاليتهايمان را در آن مسير متمركز مي كنيم. جريان فعاليتهاي زندگي مسيرهاي متفاوت و پيش بيني ناپذير دارد و هر روز دستخوش تغيير و تحول مي شود. اما قوانين حاكم بر دنياي ما چندان تغيير نكرده اند. لذا داشتن آنها و احاطه به مهارتهايي، كه ما را در دستيابي به آنها كمك كند، الزامات زندگي كنوني به حساب مي آيد. نحوة سالم زيستن، ارتباط مطلوب با ديگران، انعطاف پذيري، استفادة مطلوب و كنترل زمان، اطلاع داشتن از حقوق قانوني و مشروع خود، توانايي كنترل استرس و اضطراب و چگونگي دوري و اجتناب ار اعتيادهاي گوناگون در شرايط كنوني از جمله مسائلي اند كه با آن سر و كار داريم و احتراز از آن امكانپذير نيست. (توجه به واقعيتها و اينكه در مرتبة اول اين خود ماييم كه سرنوشتمان را مي سازيم نه ديگران.) ما را در به دست آوردن راهبرد مناسبي براي زندگيمان ياري مي كند. در واقع يافتن چگونه زندگي كردن و در نهايت آموختن مهارتهاي زندگي همان فرمول مناسب براي دستيابي به زندگي مطلوبتر است. امروزه، علي رغم ايجاد تغييرات عميق فرهنگي و شيوة تغيير زندگي، بسياري از انسانها در برخورد با مسائل مختلف زندگي، فاقد تواناييهاي لازم و اساسي و اصطلاحاً مهارتهاي لازم براي آن هستند و به همين سبب در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگي روزمره و مقتضيات آن آسيب پذير ظاهر ميشوند و چه بسا در برخي موارد در تخريب خويش تسليم مي شوند. مهارتهاي زندگي براي بهتر زيستن به ما كمك مي كند كه با مشكلات زندگي به شيوه مثبت برخورد نموده، تا به موفقيت هاي بيشتر نايل آييم چرا كه به قول نيچه انسان چرايي است كه ميتواند با هر چگونه اي بسازد. با آموزش مهارتهاي زندگي افراد جامعه مي آموزند كه در دنياي پيشرفته و پيچيده كنوني، چگونه زندگي نمايند كه از آسيب پذيري كمتري برخوردار باشند و در رقابتهاي اجتماعي هميشه بازنده نباشند؛ چگونه خطرات را از خود دور سازند و در مورد توانمنديهاي خود به باورهاي پايدار برسند. مهارتهاي زندگي به انسانها مي آموزند كه چگونه شكنندگي را از خودشان دور ساخته و به مسائل زندگي به عنوان معماهای قابل حل نگاه كنند. به عنوان مثال، هنر ارتباط برقرار كردن و هنر گفتگو با ديگران، از مهارتهاي اوليه اي هستند كه چنانچه فرد به آنها مجهز باشد، مي تواند بسياري از هيجانهاي مخرب را از خود دور ساخته و از سلامت رواني بيشتري برخوردار باشد. 2-2- تأثير مثبت مهارتهاي زندگي: مهارتهاي زندگي شخصي را قادر مي سازد تا دانش، نگرش و ارزشهاي وجودي فرد را به تواناييهاي واقعي و عيني تبديل كند تا بتواند از اين تواناييها در استفاده صحيح نيروهاي خود بهره گيرد و زندگي مثبت و شادابي را براي خود فراهم سازد. شخصي كه از مهارتهاي زندگي در مراوده و ارتباط با ديگران كمك مي گيرد به احراز موفقيتهاي ذيل نايل خواهد شد: 1ـ قدرت تحمل نسبت به نظرات مختلف و احساس امنيت نسبت به گفتار ديگران. 2ـ انجام به موقع كار با توجه به شرايط زمان و مكان. 3ـ برنامه ريزي و كوشش در امور مفيد و دوري از هر كار بي فايده. 4ـ رازداري و كنترل گفتار. 5ـ برداشت واقع بينانه از جهان و عبرت آموزي از وقايع تاريخ گذشته. 6ـ تقويت خودپنداري و اتكاي به نفس. 2-3- حدود مهارتهاي زندگي: مهارتهايي كه به «مهارتهاي زندگي» مرسوم اند بي شمارند و ماهيت و تعريف آنها، به نسبت فرهنگها و موقعيتها تغيير مي يابد. تحليل بنيادي اين مهارتها نشان مي دهد كه مي توان تعدادي از آنها را پايهي فعاليتهاي مربوط به ارتقاي بهداشت رواني براي جوانان قرار داد. پژوهشگران، تأثير مثبت مهارتهاي زندگي (استفاده از ظرفيتها و كنشهاي هوش) را، در پيشگيري از رفتارهاي خشونت آميز، همچنين كاهش مصرف مواد مخدر، الكل و ... و همين طور تقويت خودباوري و خودپنداري تاييد كرده اند. پژوهشهاي بسياري نيز در مورد ساير آسيبهاي فردي و اجتماعي و بهبود آنها از طريق آموزش مهارتهاي زندگي انجام گرفته است كه مؤيد گسترش است. اثر گذاري مهارتهاي زندگي و ارتباط آن با مهارتهاي شناختي، عاطفي و رفتاري در مدل زير نشان داده شده است: -278765182880پيشگيري از مشكلات و ارتقاي بهداشت روانيرفتار مثبتنگرش و ارزشهاي مثبتكسب مهارتهاي زندگي همراه با تمرينكسب دانش00پيشگيري از مشكلات و ارتقاي بهداشت روانيرفتار مثبتنگرش و ارزشهاي مثبتكسب مهارتهاي زندگي همراه با تمرينكسب دانش 2-4- قدرت مهارتهاي زندگي: مهارتهاي زندگي، شخصي را قادر مي سازد تا دانش، نگرش و ارزشها را به تواناييهاي واقعي و عيني تبديل كند. او ياد مي گيرد كه: «چه كاري را بايد چگونه انجام دهد» به عبارت ديگر او ياد ميگيرد هر كاري را با روش مناسب آن انجام دهد. يادگيري موفقيت آميز مهارتهاي زندگي، احساس يادگيرنده را نسبت به خود و ديگران تحت تأثير قرار مي دهد؛ علاوه بر اين، با تغييري كه كسب اين مهارتها در انسان به وجود مي آورد، برداشت و نگرش ديگران نيز تغيير مي يابد؛ بنابراين، مي توان چنين نتيجه گرفت كه مهارتهاي زندگي و آموزش موفق آن به افراد، يكي از عوامل عمده گسترش بهداشت رواني در جامعه است. 2-5- آموزش مهارتهاي زندگي: آموزش مهارتهاي زندگي توانايي هاي رواني اجتماعي فرد را كه در ارتقاي بهداشت و سلامت نقش مهمي دارد، بهبود مي بخشد. مناسب ترين شيوه براي ارتقاي توانايي هاي رواني ـ اجتماعي دانشجويان، مداخله از طريق آموزش مهارتهاي زندگي در محيط آموزشي حمايت كننده يعني دانشگاه است. دانشگاه بايد به دانشجويان، مهارتهاي زير را بياموزند: 1) مهارتهاي مربوط به امرار معاش مانند اينكه چگونه فرد مشغول كاري شود. 2) مهارتهاي مراقبت از خود مانند مصرف غذاهاي سالم. 3) مهارتهايي كه براي پرداختن به موقعيت هاي پرخطر زندگي استفاده مي شوند مانند توانايي نه گفتن در مقابل فشار جمع استفاده از مواد مخدر. به عبارت ديگر، مهارتهايي هستند كه براي افزايش توانايي هاي رواني ـ اجتماعي افراد، آموزش داده مي شوند و فرد را قادر مي سازند كه بطور موثر با مقتضيات و كشمكش ها روبرو شود. و در نهايت از ايجاد رفتارهاي آسيب رسان به بهداشت و سلامت پيشگيري كند. آموزش مهارتهاي زندگي به دو صورت زير قابل اجرا است: 1) آموزش مهارتهاي زندگي كه با هدف ارتقاي سلامت روان و ايجاد رفتارها و تعاملات سالم صورت مي گيرد. 2) آموزش مهارتهاي اختصاصي و ويژه با هدف پيشگيري از يك آسيب مشخص. در هر دو صورت فوق، پايه مطالبي كه در آموزش مهارتهاي زندگي به كار برده مي شود اطلاعاتي است كه از نحوه يادگيري دانشجويان از طريق مشاهده رفتار ديگران و پيامدهاي آن بدست مي آيد و در واقع مبتني بر نظريه يادگيري اجتماعي بندورا مي باشد. در نظريه يادگيري بندورا، يادگيري فرايند فعال و مبتني بر تجربه است و به همين جهت دانشجويان در جريان يادگيري و آموزش، فعالانه به امر يادگيري مهارتهاي زندگي مي پردازند. بنابراين در اين آموزش از روشهاي زير كه شركت فعال دانشجويان در امر آموزش را تسهيل مي كند، استفاده مي شود: 1) تشكيل گروه هاي كوچك يا گروه هاي زوجي 2) بارش افكار3) ايفاي نقش4) مباحثه بنابراين آموزش مهارتهاي زندگي، آموزش فعال و مبتني بر تجربه است و معلم و شاگرد در يك فرايند پويايي يادگيري شركت مي كنند. 2-6- ضرورت و اهمیت آموزش مهارتهاي زندگي: آدمي در مسير تكامل خود مالك منابع و وسايلي براي زندگي موثر است، اوست كه مي تواند خود را در زمان حال تجربه كند و گذشته و آينده را از طريق به ياد آوردن و پيش بيني وقايع به تجربه درآورد. خداوند متعال نيز آدمي را آگاه و مسئول آفريده تا بتواند از طريق آگاهي هاي خود، قادر به انتخاب باشد و مسئوليت رفتارهاي نهان و آشكار خود را بپذيرد تا توانايي آن را بدست آورده، پاسخهاي مناسبي به محركهاي دروني و بيروني خود ارايه نمايد و به عنوان موجودي متكامل شامل جسم، هيجانات، افكار، احساسات و ادراكات در محيطي مناسب به اصلاح و تعادل رفتار خود بكوشد و خود را به شكوفايي برساند. براي دست يابي آدمي به فضايل، موانع، دردها و رنجها مورد توجه قرار مي گيرند. اگر آدمي بتواند بر مشكلات فايق آيد و از سدهاي پيش راه بگذرد، نگهداري و پايداري فضيلتهاي بدست آمده را آسان از دست نمي دهد. قطعاً در بردباري و شكيبايي ها استوارتر خواهند بود و لذا انسان اميدوار، سختكوشي و داراي پشتكار به موفقيت هاي بسيار نزديكتر خواهد بود. يكي از ويژگيهاي آدمي شناخت طلبي و جستجوگري است كه در سه بعد انجام مي گيرد: 1ـ جستجوي طبيعت و خلقت2ـ جستجوي فراسو و خالق3ـ جستجوي درون و روان خويشتن مقولة مهارتهاي زندگي در جستجوي سوم نهفته است. چرا كه در حقيقت همين كه شناسايي مهارتهاي خود را آغاز كرديد، از هويت (خود ـ هويتي) بسيار فراتر از مرزهاي تنگ نظرانه و محدود كه براي خود قائليد، آگاه مي شويد. آموزش مهارتهاي زندگي، فرد را قادر مي سازد تا دانش، نگرش و ارزشهاي وجودي خود را به تواناييهاي واقعي و عيني تبديل كند و بتواند از نيروهاي وجودي در جهت شادابي و شادكامي و ايجاد زندگي مثبت براي خود و ديگران بهره گيرد و اين يعني احساس بودن و گام برداشتن به سمت شدن؛ شخصي كه از مهارتهاي زندگي بهره كامل دارد به احراز موفقيتهايي نايل مي شود و در جهت كاهش آسيبهاي فردي و اجتماعي توانمند خواهد بود. 2-7- اهداف آموزش مهارتهاي زندگي: اهداف برنامه آموزش مهارتهاي زندگي، براساس ارزيابي ها و بررسي نيازها تعيين مي شود. هدف از آموزش مهارتهاي زندگي، ارتقاي سازگاري فرد ابتدا با خودش و سپس با ديگران و محيطي است كه در آن زندگي مي كند. اين مهارتها به ما مي آموزد كه در طول زندگي و به ويژه در موقعيتهاي پرخطر چگونه عاقلانه و صحيح رفتار كنيم. بخشي از اهداف مهارتهاي زندگي عبارتند از: تقويت اعتماد به نفس، تقويت روحيه مشاركت و همكاري، رشد عزت نفس، شناخت احساسات و بيان صحيح آن، تقويت روحيه همزيستي مسالمت آميز، ارتقاي سازگاري با خود و ديگران و محيط زندگي، تفكر خلاق، مهارت مقابله با تنش، مهارت مديريت بر هيجانها، مهارت حل مسئله، مهارت تصميم گيري، مهارت تفكر نقادانه، مهارت خودآگاهي و شناخت از نقاط ضعف و قوت خواسته ها و ... اجزاي مهارتهاي ده گانه زندگي: 1) خودآگاهي: 1ـ1) آگاهي از نقاط قوت 2ـ1) آگاهي از نقاط ضعف 3ـ1) تصوير خود واقع بينانه 4ـ1) آگاهي از حقوق و مسئوليت ها 5ـ1) توضيح ارزشها 6ـ1) انگيزش براي شناخت 2) مهارتهاي ارتباطي: 1ـ2) ارتباط كلامي و غير كلامي مؤثر 2ـ2) ابراز وجود 3ـ2) مذاكره 4ـ2) امتناع 5ـ2) غلبه بر خجالت 6ـ2) گوش دادن 3) مهارتهاي همدلي: 1ـ3) علاقه داشتن به ديگران 2ـ3) تحمل افراد مختلف 3ـ3) رفتار بين فردي همراه با پرخاشگري كمتر 4ـ3) دوست داشتني تر شدن (دوستيابي) 5ـ3) احترام قائل شدن براي ديگران 4) مهارتهاي بين فردي: 1ـ4) همكاري و مشاركت 2ـ4) اعتماد به گروه 3ـ4) تشخيص مرزهاي بين فردي مناسب 4ـ4) دوستيابي 5ـ4) شروع و خاتمه ارتباطات 5) مهارتهاي حل مسأله: 1ـ5) تشخيص مشكلات علل و ارزيابي دقيق 2ـ5) درخواست كمك 3ـ5) مصالحه (براي حل تعارض) 4ـ5) آشنايي با مراكزي براي حل مشكلات 5ـ5) تشخيص راه حلهاي مشترك براي جامعه 6) مهارتهاي تفكر خلاق: 1ـ6) تفكر مثبت 2ـ6) يادگيري فعال (جستجوي اطلاعات جديد) 3ـ6) ابراز خود 4ـ6) تشخيص حق انتخابهاي ديگر (براي تصميم گيري) 5ـ6) تشخيص راه حلهاي جديد براي مشكلات 7) مهارتهاي مقابله با هيجانات: 1ـ7) شناخت هيجانهاي خود و ديگران 2ـ7) ارتباط هيجانها با احساسات، تفكر و رفتار 3ـ7) مقابله با ناكامي، خشم، بي حوصلگي، ترس و اضطراب 4ـ7) مقابله با هيجانهاي شديد ديگران 8) مهارتهاي تصميم گيري: 1ـ8) تصميم گيري فعالانه بر مبناي آگاهي از حقايق كارهايي كه مي توان انجام داد كه انتخاب را تحت تأثير قرار دهد. 2ـ8) تصميم گيري بر مبناي ارزيابي دقيق موقعيتها 3ـ8) تعيين اهداف واقع بينانه 4ـ8) برنامه ريزي و پذيرش مسئوليت اعمال خود 5ـ8) آمادگي براي تغيير دادن تصميمها براي انطباق با موقعيتهاي جديد. 9) مهارتهاي تفكر انتقادي: 1ـ9) ادراك تاثيرات اجتماعي و فرهنگي بر ارزشها، نگرشها و رفتار 2ـ9) آگاهي از نابرابري، پيش داوري و بي عدالتي ها 3ـ9) واقف شدن به اين مسئله كه ديگران هميشه درست نمي گويند. 4ـ9) آگاهي از نقش يك شهروند مسئول 10) مهارتهاي مقابله با استرس: 1ـ10) مقابله با موقعيتهايي كه قابل تغيير نيستند 2ـ10) استراتژي هاي مقابله اي براي موقعيتهاي دشوار (فقدان، طرد، انتقاد) 3ـ10) مقابله با مشكلات بدون توسل به سوء مصرف مواد 4ـ10) آرام ماندن در شرايط فشار 5ـ10) تنظيم وقت مهارت تفكر خلاق: * خلاقيت: خلاقيت پديده اي عمومي است كه به درجات مختلف نزد همه افراد وجود دارد، لذا بايد به هر فرد كمك كرد تا با خودشناسي لازم، اطمينان و اعتماد به نفس به اين موقعيت نايل آيد. غنب بودن محيط (خانه، محل كار، محيط آموزشي)، توسعه اطلاعات و افزايش سرعت واكنش افراد نسبت به انگيزه هاي محيطي نيز بر كيفيت خلاقيت خواهد افزود. * مهارت تفكر خلاق: هرگاه قدرت تصميم گيري و مهارت حل مسئله را تلفيق كنيم، به ويژگي «تفكر خلاق» دست مييابيم. قدرت تفكر آفريننده و خلاق نوجوان را قادر مي سازد تا «انتخابهاي گوناگون را خود كشف كند» و در نتيجه از بن بست هاي زندگي خارج شود. قدرت تفكر خلاق به شخص امكان مي دهد از دايرة بسته تجربيات محدود خويش خارج گردد و به فراسوي تجارب بنگرد. بدين سان، زندگي فرد انعطاف پذير مي شود و از تمام جوانب به پديده ها مي نگرد. تفكر خلاق در همگان وجود دارد و تفاوت افراد در اين زمينه «كمي» است نه «كيفي». به همين دليل تفكر خلاق آموختني است و در زمرة مهارتهاي زندگي قرار مي گيرد. تفكر خلاق عامل مهمي دريافتن راهها و در نتيجه حفظ بهداشت روان است. افراد خلاق داراي مشخصه هاي زير هستند: 1ـ به وضع موجود رضايت نمي دهند و طالب تغيير هستند. 2ـ در دوران كودكي در محيطي با غناي فرهنگي، پرورش يافته اند. 3ـ در كار انديشيدن تا جايي كه ممكن است، از قالب و چارچوب مي گريزند. 4ـ اضطراب و دلواپسي شان در كمترين حد است. 5ـ استقلال نظر و پويايي بالايي دارند. 6ـ استبداد رأي در آنها در كمترين حد ممكن است. 7ـ موضع گيري آنها ناظر بر بازدهي بيشتر است. 8ـ تكانه ها و اميال دروني شان با تأكيد و تصديق بيشتر مواجه مي شوند. 9ـ ميزان درگيريها و تعارضات دروني شان در سطح متعادل قرار دارد. ـ روشهاي فردي براي برانگيختن خلاقيت: 1ـ روش «آموزش مستقيم» كه در جستجوي راه حلهاي بديع و نو است، زمينه مساعدي براي رشد انديشه هاي خلاق فراهم مي سازد. 2ـ روش فردي ديگر «فهرست كردن ويژگيها» نام دارد. در اين شيوه، تصميم گيرنده ابتدا ويژگيهاي اصلي مربوط به راه حلهاي مرسوم را مي يابد و سپس هر يك از ويژگيهاي اصلي را جدا جدا بررسي مي كند و آنگاه تا جايي كه ممكن است نسبت به تغيير هر كدام از آنها، همت ميگمارد و وقتي كه فهرست جامعي تهيه كرد و اشكالات را مشخص نمود گزينه هاي مؤثر و سودمند را انتخاب و بقيه را حذف مي كند. 3ـ در اين روش با جايگزين كردن تفكر عمودي با تفكر افقي يا زيگزاك از قوه به فعل درآورد. تفكر عمودي عقلاني و منطقي است و داراي فرايند زنجيره اي است كه هر حلقه آن در يك توالي ناگسستني در پي حلقه پيش از خود مي آيد. تفكر عمودي فقط چيزي را گزينش و بررسي مي كند كه ذيربط با موضوع باشد. به عكس آن، تفكر افقي در گستره سطح حركت مي كند و رو به سوي گوشه ها و جوانب دارد و به جاي پروراندن راه حل به بازسازي و تغيير آن مي پردازد. تفكر افقي خود را پايبند اطلاعات مربوط با موضوع نمي كند و از اطلاعات خارج از محدوده و غير مربوط، شيوه جديدي براي نگرش به مشكل پيدا مي كند. ـ روشهاي گروهي براي پرورش خلاقيت: شش تا دوازده نفر براي مدت معيني پشت ميزي مي نشينند و سعي مي كنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهني به ارائه روشها بپردازند. در اين جلسه باب نقد و انتقاد درباره پيشنهادها كاملاً بسته است و تمامي پيشنهادهايي كه در جلسه مطرح مي كنند، مي نويسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسي بپردازند. 1ـ روش طوفاني فكري (بارش مغزي): در اين روش، اعضاي گروه درباره مشكل، آگاهي دارند و رئيس جلسه، مشكل را به روشني تمام بيان مي كند، به گونه اي كه همه شركت كنندگان به درك آن نائل آيند. سپس وي اعضاي گروه را موظف مي كند تا جايي كه امكان دارد ذهنيت خود را درباره مشكل بيان كنند. 2ـ روش گوردن: در اين روش فرصتهاي بيشتري را براي ارائه راه حلهاي واقعاً بديع و تازه مهيا ميكند. چون كه فقط رئيس جلسه از ماهيت دقيق مشكل آگاه است، و فقط به طور غير مستقيم به مشكل اشاره مي كند. و با دلالتهاي ضمني كلمه يا كلماتي براي انديشه در اختيار شركت كنندگان مي گذارد. 3ـ روش تلفيقي نامتجانس ها: يكي از مفيدترين راههاي رشد قوه خلاقيت مي باشد كه سعي دارد عناصر متفاوت و بي ربط را با هم تلفيق كند تا از اين رهگذر راه حلهاي تازه اي براي مشكل پيدا كند. روش تلفيقي نامتجانس ها به نحو گسترده اي از تمثيل، براي پيدا كردن شباهتها و هماننديهاي موجود در كاركرد پديده ها و روابط ميان آنها استفاده مي كند. مهارت تفكر انتقادي: تفكر طريقي براي معنادار كردن رابطه هاي ميان رخدادها، مفاهيم، اصول و اشياء است و تفكر انتقادي هم انديشيدن درباره شيوهي تفكر خود است. به تعبيري، مهارت تحليل عيني اطلاعات و تجارب را تفكر انتقادي معرفي كرده اند. در تفكر انتقادي عوامل موثر بر رفتارها و نگرشها ابتدا مشخص شده و مورد ارزشيابي قرار مي گيرد و سعي مي شود از مهارتهاي تفكر، بالاترين استفاده مفيد صورت گيرد. در مجموع اين نوع تفكر، بهره گيري از راهبردها و مهارتهاي شناختي به منظور بالا بردن بازده مطلوب رفتارها است. واجدين اين تفكر داراي شفافيت مواضع، تصحيح نگرشها و كاهش فشار ناشي از تعارضات و باورهاي تحميلي هستند. افرادي داراي تفكر انتقادي حتي فضاي لابلاي كلمات را مي فهمند و فضاي خالي بين خطوط نيز براي آنها تعريف و مفهوم خاصي دارد. تفكر انتقادي را مي توان مهارت تحليل عيني اطلاعات و تجارب دانست. فردي كه داراي مهارت تفكر انتقادي است، آنچه را به او ارائه يا تحميل مي شود، بدون بررسي دقيق نمي پذيرد و با تحليل عوامل ارائه شده به شفافيت مواضع و تصحيح نگرشهاي خود كمك مي كند و در نتيجه، از فشار ناشي از تعارضات و باورهاي خام و تحميلي خود كاهش مي يابد و بهداشت رواني فرد كمتر در معرض آسيبهاي جدي قرار مي گيرد. آنچه غالباً مانع تفكر انتقادي مي شود، نوعي بي مهارتي در تصور مسئله در «بيرون از خويش» است. مفهومي كه به آن «مسئله مداري» در مقابل «خودمداري» مي گويند. خودمداري، همواره در حكم يك مانع بزرگ ذهني، انسان را از حل مشكلات خود به طريق عيني بازداشته است. در مقابل، مسئله مداري، موجب خارج شدن از خود و توجه به «خود مشكل» ميشود. انساني كه داراي تفكر انتقادي است، راه حلها را يكي پس از ديگري مي آزمايد. پاسخهاي او القايي، ذهني، عاطفي و بي اساس نيست و از متن واقعيت برمي خيزد. آميختن خصلتها، اميال و احساسات با مسئله، به اتخاذ مواضع يك سونگر و پيش داوريهاي كم و پيش ناقص و نارسا مي انجامد. مطالعات دقيق ژان پياژه، روانشناس سوئيسي نشان مي دهد كه مشكل عمدة كودكان در مورد واقعيت، همين خود محوري است. به باور او، در يك روند بهنجار تحولي، انتظار مي رود كه فرد خودمحوري خارج گردد و به مسئله مداري برسد. اما متأسفانه، موانع اين تحول، فراوان است و نقايص تربيتي، آموزشي و ... موجب مي شود كه او نتواند يك مسئله يا مشكل را خارج از خود و «في نفسه» مورد بررسي و ارزشيابي قرار دهد. نظام تربيتي مطلوب همواره تفكر انتقادي را ارج مي نهد و با تقدير و تقويت آن، ظهور و مداومت اين نوع تفكر را تضمين مي كند. مهارت خودشناسي: در روايات آمده است: من عرف نفسه فقد عرف ربّه. با بررسي ديدگاه مكاتب و روشهاي مشاوره اي و روان درماني در روانشناسي و حتي پيش از آنها، مكاتب الهي و به ويژه اسلام، متوجه اين موضوع مي شويم كه همگي آنها تمام افراد را به تدبر در خويشتن فراخوانده اند. چنين به نظر مي رسد انسان هر چه بيشتر خود را بشناسد و درك بهتري از ويژگيهاي خود داشته باشد، احتمال رشد استقلال و اعتماد به نفس را در خود افزايش داده، همچنين زمينه را براي پذيرش بهتر ديگران تقويت مي كند. بنابراين خودآگاهي مقدمه ارتباط مؤثر با ديگران مي باشد. آگاه نبودن از خصوصيات و استعدادهاي خود سرچشمه تعارضهاي فراوان و زمينة شكستهاي اصلي زندگي انسان مي باشد. بنابراين ضروري است اشخاص تلاش كنند تا ويژگيهاي اصلي شخصيت (افكار، باورها، ارزشها، هيجانات، تمايلات و آرمانهاي خود)، نقاط قوت و ضعف و مهارتهاي خويش را كشف كرده و در جهت مديريت آنها كوشش كنند. خودآگاهي در تصميم گيريهاي مهم و سرنوشت ساز زندگي نقش بسيار حياتي ايفا كرده و در سازماندهي به مهارت مديريت هيجانات و روشهاي مقابله با استرس تأثيري چشمگير دارد. ـ تعريف خودآگاهي: خودآگاهي يعني بررسي واقع گرايانه باورها، ارزشها، احساسات، آرمانها و تواناييهاي بالقوه و بالفعل خود و استفاده از آنها در تصميم گيريها به گونه اي كه به نفع خود و روابطمان با ديگران باشد. در واقع مهارتي است كه به حس پرورش يافته اي از عزت نفس منجر خواهد شد. در واقع آگاهي از خود روندي مستمر و استنتاجي است كه طي آن متوجه مي شويم «كه» هستيم. ـ خود چيست؟ ما كه هستيم؟ شبيه چه هستيم؟ ديگران درباره ما چگونه مي انديشند؟ اينها سوالاتي است كه به خود ما اشاره مي كنند. خود ما جنبه هاي مختلفي دارد كه بهتر است به كشف آنها اقدام كنيم، شامل: بدن يا جسم ما، احساسات ما، افكار ما، اعتقادهاي ما، ادراكهاي ما از خودمان، عملكردهاي ما و غيره. حال با جنبه هاي مختلف خود آشنا مي شويم كه شامل: 1ـ خود فيزيكي 2ـ خود واقعي 3ـ خود آرماني 4ـ خود اجتماعي 5ـ خود معنوي 6ـ حيطه هاي بيروني خود 7ـ حيطه هاي دروني خود. ـ خود فيزيكي: اولين بخش از خود كه آسانتر از جنبه هاي ديگر قابل شناسايي است، خود فيزيكي است كه به حسي و تصوري گفته مي شود كه نسبت به بدن خود داريم. بخشي از ارتباط ما با ديگران از اين طريق صورت مي گيرد. كانال ارتباطي كه به آن زبان بدن يا ارتباط غيركلامي مي گويند كه عناصر مهم عبارتند از: تماس چشمي، فاصله با ديگران، حركات دست و پا، حالات صورت و غيره. شايد بدون اينكه خود كاملاً مطلع باشيم با بدنمان پيامهاي مختلفي را ارسال مي كنيم. بخشي از خودشناسي فيزيكي اين است كه راجع به پيامي كه از اين طريق به ديگران ارسال ميكنيم، باخبر شويم. ـ خود واقعي: خود واقعي دروني ترين بخش وجود ما مي باشد. خودمان اين بخش را به خوبي ميشناسيم ولي افراد معدودي از اين بخش ما آگاه هستند. غالباً ما انرژي زيادي را صرف پنهان نگاه داشتن اين بخش از وجود خود مي كنيم. كارل راجرز مي گويد: آنچه را من از ديگران پنهان مي كنم، اغلب همان چيزي است كه آنان از من پنهان مي كنند. برخي معتقدند خود واقعي وجود ندارد و انسان براساس شرايطي كه در آن قرار مي گيرد، نقش هاي گوناگوني را بازي مي كند. با اين نگرش مي توان گفت خود از نقشهاي گوناگوني تشكيل شده كه بازيگرش ما هستيم. ـ خود آرماني: از همان دوران نوجواني افكار و تصاوير آرماني متعدد و گاه مبهم از خود بوجود آمده و با نگاه به ديگران و مقايسه خود با آنان به اين فكر فرو مي رويم كه چگونه به نظر مي رسيم. شايد در اين مقايسه ها به اين نتيجه برسيم كه زندگي برخي مردم چقدر ايده آل و خوب است و آرزو كنيم كه ما هم مثل آنان بشويم. در طي چنين فرآيندي «خود آرماني» تشكيل مي شود. تصوير ايده آل برخي افراد آنچنان دور از دسترس و واقعيت مي باشد كه هر چه تلاش كنند به آن نمي رسند. در چنين شرايطي امكان بروز احساس نااميدي و افسردگي خيلي زياد است. خود آرماني چنانچه واقع بينانه تكوين يابد، زمينه رشد و پيشرفت را مهيا مي سازد. ـ خود اجتماعي: تصور مي كنيد ديگران شما را چگونه مي بينند؟ ما در ميان جمع و گروههاي مختلف چگونه رفتار مي كنيم؟ بهتر است گاهي به تفاوت رفتار خود در ميان جمع دوستان صميمي با گروههاي رسمي تر مثلاً در محيط كاري بيانديشيم. در هر گروه افراد با رفتار خود به ما فشار مي آورند تا با آنان همنوا شويم. ما ترغيب مي شويم شبيه افرادي شويم كه بيشتر با آنان سر و كار داريم. بنابراين ويژگيهاي فرد خود و شرايط اجتماعي مان در روند تشكيل خود اجتماعي ما مؤثر هستند. ـ خود معنوي: جنبه خود معنوي، خود مرتبط با آن چيزي است كه به آن اعتقاد داريم، كه ميتواند مربوط به مذهب بوده يا به ديدگاههاي انساني ديگر ارتباط داشته باشد. آگاهي از جنبه معنوي خود به ما كمك مي كند تا انتظار نداشته باشيم همه افراد درباره همه چيز همانگونه فكر كنند كه ما فكر مي كنيم. همچنين با داشتن چنين آگاهي، زماني كه با انساني روبرو مي شويم كه حس معنايي خود را از دست داده بهتر مي توانيم به او كمك كرده و از موعظه كردن كمتر استفاده كنيم. كارل راجرز مي گويد: وقتي به انسانها اجازه داده شود، خودشان درباره خودشان و اعتقادهايشان تصميم بگيرند، راحت تر هستند. ـ حيطه هاي بيروني خود: از خود سوال كنيم، ديگران از ما چه مي بينند؟ در نظر اول آنان ظاهر فيزيكي، رفتار و حركات دست و پا و طرز صحبت كردن ما را مي بينند. در اين حيطه مي توان از خود اين سوالات را پرسيد: 1ـ فكر مي كنيم تا چه حد چهره اي بيانگر داريم؟ 2ـ هنگام صحبت كردن از چه تكيه كلامهايي استفاده مي كنيم؟ 3ـ دوست داريم فاصله ها از اشخاص چقدر باشد؟ 4ـ هنگام گفتگو، چه حركاتي به دست و پاي خود مي دهيم؟ و سوالاتي از اين دست را مي توان در ارتباط با افراد مختلفي كه با آنان سر و كار داريم نيز از خود بپرسيم. ـ حيطه هاي دروني خود: در مورد حيطه هاي دروني مي توان به چهار عملكرد (عنصر) مغزي كه «يونگ» به آنها اشاره كرده است توجه كنيم: 1ـ تفكر 2ـ احساسات (هيجانات) 3ـ حواس پنجگانه 4ـ شهود. * تفكر: تفكر را زماني انجام مي دهيم كه درباره موضوعي سردرگم بوده و مي خواهيم آن را بفهميم. با اين كار مجموعه شناختهاي ما (باورها، نظرات، نگرشها، اعتقادها و ...) بوجود مي آيد. * احساسات و هيجانات: به حالات دروني ما كه مي تواند پر انرژي يا مثبت و يا منفي باشد. (مثل: خشم، شادي، غم، ترس، عشق و ...) اشاره مي كند. * حيطه حواس پنجگانه: ياري كننده ما در امر ديدن، شنيدن و غيره هستند. * شهود: به حسي قوي كه وراي همه حسهاست اطلاق مي شود. بعضي وقتها به نظر مي رسد چيزهايي را درك مي كنيم كه هيچ دركي دال بر صحت آنها نداريم. يونگ اظهار مي كند برخي افراد در حيطه فكري ـ حسي رشد مي كنند و همه چيز را با ديدگاهي منطقي و استدلالي مي نگرند، عده اي ديگر در حيطه احساسات شهود، يعني براساس عواطف و هيجانات يا شهود خود به پديده هاي دنيا نگاه مي كنند. ـ خود شناسي اساس موقعيت شناسي است و كسي كه خود را بهتر بشناسد زمان، مكان و شرايط زمانه را بهتر مي شناسد. زيرا انسان با پيرامونش تعريف مي شود. خودشناسي اگر توأم با سه رويكرد زير همراه شود مفيدتر است: 1ـ قبول خويشتن 2ـ واقع بيني (به جاي بزرگ بيني يا خود كم بيني) 3ـ اميد و آرمان و حركت. انسان خود شناخته، متناسب استعدادهاي خويش گام برمي دارد، از ترس نمي هراسد و شكست را نه تنها مرحله اي از زندگي، بلكه لازمه زندگي مي داند زيرا آغاز فرازهاي بعدي است. مهارت هاي ارتباطي: انسان در زندگي روزمرة خود بسيار نيازمند است كه با ديگران ارتباط داشته باشد. بررسي فعاليتهاي روزانه نشان مي دهد كه انجام بسياري از امور بدون برقراري ارتباط با ديگران ميسر نيست. وقتي دانشجو در كلاس درس به پرسشي پاسخ مي دهد، هنگامي كه دربارة عقايد و افكار ديگران بحث مي كند، زماني كه تشويق مي شود يا با كسي دست مي دهد يا در يك جلسة گروهي شركت مي كند در واقع ارتباط برقرار كرده است. روابط گرم خانوادگي، موفقيتهاي تحصيلي و شغلي، دوستيهاي پايدار و موفق به مهارتهاي ارتباطي فرد بستگي دارد. از اين رو درك و توانايي به كارگيري ارتباط از مهمترين مهارتهايي است كه بايد در زندگي آموخت. به نوشتة رابين و گراهام (1988) دانشجو بايد بتواند سؤال كند و به پرسشها پاسخ دهد؛ عقايد ديگران را به خوبي درك كند؛ واقعيتها را بشناسد و با همكلاسيها و استادان خود به خوبي تعامل كند. به علاوه در كلاس درس، ارتباط مناسب در موقعيت دانشجويان بسيار مؤثر است، زيرا توان برقراري ارتباط مؤثر، غالباً ميزان شايستگي و احتمال موفقيت فرد را تعيين مي كند. ـ مفهوم و تعريف ارتباط: واژة ارتباط يكي از رايجترين اصطلاحات در علوم ارتباطات است كه مفاهيم گوناگوني چون: 1ـ انتقال و انتشار آگاهيها و انديشه ها 2ـ ايجاد پيوستگي اجتماعي 3ـ اشتراك فكري و همكاري عمومي را شامل مي شود. ارتباط از نظر لغوي واژه اي عربي است كه در زبان فارسي هم به صورت مصدري به معناي پيوند دادن و ربط دادن و هم به صورت اسم مصدر به معناي بستگي، پيوند و رابطه استعمال مي شود. براساس تعريفي علمي، ارتباط فرايندي پويا، پيوسته، برگشت ناپذير، تعاملي و زمينه اي است. ـ اهميت ارتباط: در اهميت ارتباط همان بس كه آن را سرچشمة فرهنگ و موجب تكامل آن دانسته اند. به اعتقاد صاحب نظران، اهميت ارتباط را نه تنها با شاخص فقدان ارتباط و آثار آن مي توان سنجيد، بلكه از طريق عوارض و آثاري كه در صورت كاستي در ارتباط انساني پديد مي آيند، نيز مي توان ديد. سوروكين با در نظر گرفتن جوامع جديد صنعتي، اختلال در ارتباط انساني را عامل اصلي بحران اين جوامع قلمداد مي كند و معتقد است در نتيجة از خود بيگانگي، ارتباط انسانها گذرا، آسيب پذير، شكننده و سست خواهد بود و همين روند به گسترش ميزان خودكشي، طلاق، فحشا و همة آسيبهاي اجتماعي منجر خواهد شد. ـ عناصر ارتباط: در فرايند ارتباط پنج عنصر يا ركن قابل تشخيص است: 1ـ فرستندة پيام 2ـ گيرندة پيام 3ـ محتوا 4ـ وسيلة ارتباط 5ـ اثر ارتباط. ـ معيارهاي ارتباط مؤثر: ارتباط زماني كامل است كه معني و مفهومي كه در ذهن فرستنده است و قصد دارد آن را ارسال كند با آنچه گيرنده از آن دريافت مي كند و واكنشي كه از خود نشان مي دهد يكي باشد. معيارهاي ارتباط مؤثر عبارتند از: 1ـ درك: فردي از نظر ارتباطي مهارت دارد كه دريافت كنندة پيام درك درستي از آنچه او احساس مي كند، داشته باشد. 2ـ لذت يا مسرت: همة فعاليتهاي ارتباطي هدف خود را انتقال مفهوم يا اطلاعات نمي دانند، بلكه براي ايجاد شرايط مناسبتر زيستن با هم و زندگي بهتر مي دانند. بسياري از روابط ساده و كوتاه زندگي ما با ديگران و شركت در مهماني، عروسي و عزا براي برقراري پيوند بيشتر و رابطة بهتر با ديگران و لذت بيشتري از زندگي خود بردن و زندگي خوش تري را پايه گذاري كردن است. و درجة لذتبخش بودن ارتباط كاملاً به احساسي بستگي دارد كه ما از فرد مقابل خود داريم. 3ـ نفوذ در نگرشها: در بسياري از وضعيتهاي ارتباطي ممكن است اشتياقي به درك پيام خود توسط گيرندة پيام نداشته باشيم و براي ما اثرگذاري در او و نفوذ در نگرشهاي او اهميت داشته باشد. ريشه بسياري از مشكلات فردي و اجتماعي را مي توان در كمبود ارتباطهاي مؤثر، نقص سيستم ارتباطي يا به طور كلي سوء تعبير و تفسيرهاي ارتباطي جستجو كرد. ـ موانع ارتباط: موانع ارتباطي عموماً مربوط به نارسايي در فرستنده، محتواي پيام، گيرنده، محيط ارتباطي يا تلفيقي از اين عوامل است كه عبارتند از: 1ـ عدم تناسب وسيله و شيوة برقراري ارتباط: هر يك از وسايل ارتباطي ويژگيهاي خاص خود را دارد. فرستنده با توجه به خصوصيات و ترجيحات گيرنده و به تشخيص خود ممكن است مؤثرترين و مناسبترين وسيله را انتخاب كند، اما چنانچه اين انتخاب به درستي انجام نشود، برقراري ارتباط دچار اختلال مي شود. 2ـ نامناسب بودن زمان، مكان و شيوة برقراري ارتباط: نكتة ديگري كه در ارسال پيام بايد مطرح شود آن است كه تا چه حد زمان، مكان و شيوة ارسال پيام متناسب با قصد و نيت فرستنده و ويژگيهاي فردي گيرنده است. چنانچه وسيله و زمان ارسال پيام و شيوة ارسال پيام و مكان مساعد پيام مناسب نباشد، درك درست پيام با اشكال رو به رو مي شود. 3ـ عدم اعتبار فرستنده: اولين قدمي كه بايد فرستنده بردارد اين است كه صلاحيت و اهميت خود را دربارة موضوع پيام گيرنده محرز كند، در غير اين صورت گيرنده ممكن است به اين اعتبار و تصور كه فرستنده اصولاً مرجع صلاحيت داري براي ارسال پيام دريافتي نيست پيام را نمي پذيرد. ـ مهارتهاي ارتباطي: برقراري ارتباط مؤثر نيازمند آن است كه فرستنده با برخي نكات و مهارتهايي كه استقرار ارتباط مؤثر را تسهيل مي كند آشنا باشد. قسمتي از اين مهارت از طريق آموزش و تجربه قابل يادگيري است و بقيه ناشي از خصوصيات شخصي فرد است. دو مهارت مهم در برقراري ارتباط عبارت است از: 1ـ صحبت كردن 2ـ گوش دادن. 1ـ مهارت صحبت كردن: صحبت كردن يا گفتگو عبارت است از برقراري ارتباط و تعامل با حداقل يك فرد ديگر. رمز موفقيت گفتگو در آن است كه به موضوع هاي مورد علاقه يكديگر بپردازيم. چند روش ديگر براي برقراري ارتباط بهتر با ديگران و حفظ دوستي و مصاحبت عبارتند از: 1ـ دربارة مسايل روز صحبت كنيم 2ـ به نشانه هاي غير كلامي بيشتر توجه كنيم 3ـ نظر مخالف خود را طوري بيان كنيم كه طرف ما ناراحت نشود 4ـ سعي كنيم هميشه مؤدب باشيم. پرسيدن بهترين وسيله براي آغاز و ادامة گفتگو است. در نظر گرفتن نكات زير در هنگام سؤال پرسيدن عبارتند از: 1ـ پرسيدن، ديگران را به راحت تر صحبت كردن دلگرم و تشويق مي كند. 2ـ پرسيدن در كشف، درك نظرها و ديدگاههاي ديگران به ما كمك مي كند. 3ـ پرسيدن مانع خارج شدن محور بحث و گفتگو از مسايل و موضوعهاي مهم مي شود. 4ـ با پرسيدن مي توانيم بحثها و گفتگوها را جهت دهيم و هدايت كنيم. 5ـ پرسيدن در درك معنا و مقصود گوينده به ما كمك مي كند. براي اينكه پرسشهاي ما مفيد و مؤثر باشد، بهتر است با پرسشهاي ساده و كوتاه آغاز كنيم و بعد از هر پرسش منتظر شنيدن پاسخ باشيم. اجازه دهيم طرف ما مطمئن شود كه ما به حرفهاي او گوش مي دهيم. اين كار را با گفتار خود به مخاطب با لفظ «بله» و نگاه كردن به او انجام مي دهيم. 2ـ مهارت گوش دادن: گوش دادن مهارتي اساسي است كه ما هر روزه از آن استفاده مي كنيم. موفقيت تحصيلي و شغلي ما اغلب به مهارت ما، در خوب گوش دادن بستگي دارد. شنيدن و گوش دادن عملي متفاوتند. شنيدن عملي زيستي است كه شامل دريافت يك پيام از طريق كانالهاي حسي است و شنيدن تنها بخشي از فرايند گوش دادن است امّا گوش دادن فرايندي است شامل: دريافت، درك، توجه، معناگذاري و پاسخگويي به پيام ارائه شده. ـ عوامل مؤثر بر گوش دادن: فرايند گوش دادن فرايندي پيچيده است كه از طريق آن شنونده پيامها را دريافت مي كند، به آنها توجه مي كند، آنها را درك مي كند، به آنها معني مي دهد و سرانجام به آنها پاسخ مي دهد. براي مؤثر بودن فرايند گوش دادن، 1ـ شنونده بايد كاملاً و فعالانه به پيام توجه كند. 2ـ سعي كند بر موانعي كه ممكن است بروز كند، غلبه كند. چند عامل ممكن است فرايند گوش دادن را تسهيل يا مانع آن شوند كه عبارتند از: 1ـ اعتبار گوينده: اعتبار گوينده ممكن است موجب شود شنونده پيامي را بپذيرد يا رد كند. براي اينكه شنوندة خوبي باشيد بايد به پيام ديگران بدون توجه به شهرت و اعتبار آنها گوش كنيد. 2ـ ظاهر گويندة پيام: حركات، پوشش، لباس و چهرة گوينده پيام ممكن است اثري فوري در جلب توجه شنونده داشته باشد. گوينده اي كه با شور و نشاط حرف مي زند و خوش مشرب و شوخ طبع است، مي تواند شنوندگان خود را تحت تأثير قرار دهد. 3ـ نقش پيام: اگر نحوة ارائه پيام مناسب نباشد، ممكن است شنونده نتواند به خوبي به پيام توجه و روي آن تمركز كند. 4ـ نقش كانال ارتباطي: كانال ارتباطي ممكن است در توانايي شنونده در فرايند گوش دادن تأثير بگذارد. برخي مردم بيشتر از حس شنوايي خود استفاده مي كنند و برخي نيز از حس بينايي خود. 5ـ نقش حافظه: شنونده بايد تمايل داشته باشد كه پيام دريافت شده را در حافظة كوتاه مدت خود براي مدت زماني كافي نگهدارد تا بتواند آن را درك كند، به آن توجه كند و به آن معنا دهد. اين كار مستلزم بهره گيري كافي از حافظة ديداري و شنيداري براي پردازش پيام است. 6ـ تأثير زمان: شنونده بايد وقت كافي داشته باشد و مايل باشد براي گوش دادن وقت صرف كند تا موضوع را انتخاب و آن را درك كند. ـ بهبود مهارتهاي گوش دادن: صاحب نظران براي كمك در افزايش مهارت گوش دادن روشهاي زير را پيشنهاد كرده اند: 1ـ بپذيريم كه هم فرستنده و هم گيرندة پيام در برقراري ارتباط مؤثر به يك اندازه سهم دارند. 2ـ در قضاوت عجله نكنيم. 3ـ صبور باشيم 4ـ از خود محوري بپرهيزيم 5ـ احساسات و عواطف خود را كنترل كنيم 6ـ بدانيم كه طرز نشستن و ايستادن در فرايند گوش دادن اثر مي گذارد. 7ـ عواملي را كه حواس را پرت مي كند كنترل كنيم. 8ـ به نشانه هاي گويندة پيام كاملاً توجه كنيم. ـ مهارت هاي غير كلامي ارتباط: ارتباط غير كلامي نيز نقش مهمي در گفتگو ايفا مي كند. در اين رابطه به حالت چهره، طرز نشستن و حركات بدني فردي كه با او صحبت مي كنيم بايد توجه كنيم. نشانه هاي غير كلامي دو دسته اند: 1ـ حركات اعضاي بدن كه هنگام انتقال افكار خود به ديگران از آنها استفاده مي كنيم 2ـ ژستهاي چهره و حركات چشم كه هنگام برقراري ارتباط و انتقال افكار به ديگران از آنها استفاده مي كنيم. سه نقش اساسي نشانه هاي غير كلامي: 1ـ جايگزين پيامهاي كلامي مي شوند. 2ـ پيامهاي كلامي را تقويت مي كنند 3ـ شناخت بهتر اين نشانه ها و كاربرد مناسب آنها در زندگي روزمره باعث موفقيت بيشتر در امر هدايت ارتباط خواهد شد. ـ مهارت ابراز وجود: يكي از عوامل مهم ارتباط مؤثر بين فردي، ناتواني يا توانايي شخص در «ابراز وجود» است. برخي متخصصان ابراز وجود را داراي چهار مرتبة زير مي دانند: 1ـ رد تقاضاي نامعقول ديگران2ـ جلب احساس مثبت ديگران و طرح درخواستهاي خود. 3ـ ابراز احساسات مثبت و منفي4ـ شروع، ادامه و خاتمه دادن به گفتگوها. ـ تعريف مهارت ابراز وجود: ابراز وجود، شامل گرفتن حق خود و ابراز عقايد، احساسات و افكار خويش به طور مستقيم و صادقانه است؛ به نحوي كه حقوق ديگران نيز محترم شمرده شود. كساني كه اين مهارت را كسب كرده اند، بايد بتوانند بين گرفتن حقوق خود و پاي مال كردن حقوق ديگران تفاوت قايل شوند. ـ مهارتهاي ابراز وجود: 1ـ ابراز عقايد متفاوت2ـ تقاضاي تغيير رفتارهاي نامطلوب از ديگران 3ـ ردّ درخواستهاي نامعقول ديگران4ـ پذيرش كاستي هاي خود 5ـ آغاز و ادامه تعاملات با ديگران6ـ ابراز احساسات مثبت 7ـ اداي جملات متعارف در هنگام مواجهه يا جدا شدن از ديگران. (2ـ4ـ4) مهارت حل مسأله: زندگي يك فرصت بزرگ و شايد يك مسئله بزرگ است كه روزانه مسايل كوچك را براي ما به ارمغان مي آورد كه ما آنها را مشكلات مي نماييم. حل مشكلات فراروي انسان تأثير سازنده اي در ايجاد اعتماد به نفس و كسب آرامش آدمي دارد و به انسان نيرويي ويژه و انگيزه اي مناسب براي مواجهه سازنده با مشكلات هديه مي نمايد. حل مسأله از نظر انديشمندان در بالاترين سطح از فعاليتهاي شناختي انسان قرار دارد و نيازمند يك سلسله فعاليتهاي تخصصي و داشتن بسياري از توانمنديهاي شخصيتي است، برخي مسايل رودرروي آدمي داراي راه حلهاي واضح هستند و بعضي راه حلهاي زياد روشني ندارند. راه حلهاي ساده متأثر از تجربيات و دانسته هاي قبلي آدمي است اما مسائلي كه به سادگي قابل حل نيستند مؤيد آن است كه يافتن راه حل در حوزة دانش و تجربه فرد نيست لذا براي حل مسأله بايد: 1ـ اطلاعات جديد فراهم آيد2ـ مفهوم صحيح مشكل ارايه شود 3ـ به حل مشكل به صورت عميق نگريسته شود و يا اينكه اطلاعات پيشين در تركيبي تازه و متناسب با موقعيت جديد بهره گرفته شود.4ـ تلاش براي رسيدن به هدف از مسيرهاي خاص و يافتن بهترين راه حل و استفاده از راهبردهاي حل مسأله. حل موفقيت آميز مسائل زندگي به اعتماد به نفس بيشتر و آرامش فرد منجر مي شود در حالي كه حل ناقص يا گره هاي ناگشوده، بهداشت روان شخصي را به طور جدي تهديد خواهد كرد. مراحل مهارت حل مسأله: حل مسأله، مستلزم چندين فعاليت است: 1ـ ابتدا بايد «مسئله» را با دقت و صحت تعريف كرد. 2ـ سپس راه حلهاي متفاوت را كنار هم قرارداد 3ـ در نهايت، راه حل مناسب را از ميان راه حلهاي ممكن انتخاب و اجرا كرد. (2ـ4ـ6) (2ـ4ـ7) (2ـ4ـ8) (2ـ4ـ9) مهارتهاي بين فردي: انسان، يك موجود اجتماعي است و ناگريز از يادگيري و به كارگيري مهارتهاي اجتماعي است. به طور كلي مهارتهاي اجتماعي به آن دسته مهارتهايي گفته مي شود كه ما در تعاملات ميان فردي خود به كار مي گيريم. در اين ميان به طور قطع و يقين، سهم ارتباط زباني، در تحقق تعامل بين افراد چشمگيرتر است. ـ تعريف ارتباط ميان فردي: فرايندي است كه در آن اطلاعات، معاني و احساسات خود را از طريق پيامهاي كلامي و غير كلامي با ديگران در ميان مي گذاريم. درست مانند زماني كه دانشجو با استفاده از كلمات و جملات زباني، حركات دست و ژستهاي چهرة خود با ديگران ارتباط برقرار مي كند. ـ ويژگيهاي ارتباط ميان فردي: 1ـ ارتباط غرايندي دو سويه و تبادلي است كه هر دو طرف ارتباط فعال اند. 2ـ هدفمند بودن ارتباط ميان فردي كه ممكن است آن هدفها همسو نباشند امّا همين هدفمندي است كه نيروي محركة ارتباط را افزايش مي دهد و آن را جهت دار مي كند. 3ـ دريافت و بازخورد يا فيدبك از اجزاي بنيادي ارتباط اند. ما در حين ارتباط به طور مداوم نتيجه پيامها و حركات خود را پيگيري مي كنيم و اعمال بعدي خود را براساس بازتاب پيامد سخنان و حركاتمان پي ريزي مي كنيم و همواره در حال تصميم گيري هستيم. ـ عناصر سازنده ارتباط شفاهي: 1ـ ارتباط زباني شامل گوش دادن و سخن گفتن و استفاده از واژه ها و جمله ها. 2ـ ارتباط غير زباني دو دسته مي باشد كه شامل: 1ـ نشانه هاي غير كلامي (حركات اعضاي بدن (دست ـ سر) ژستهاي چهره و حركات چشم و ...) 2ـ عوامل فرازباني (شدت، سكوت، سرعت، زير و بمي و ...) ـ نقش اساسي نشانه هاي غير كلامي: 1ـ جايگزين پيامهاي كلامي مي شوند 2ـ پيامهاي كلامي را تقويت مي كنند 3ـ شناخت بهتر اين نشانه ها و كاربرد مناسب آنها در زندگي روزمره باعث موفقيت بيشتر در امر هدايت ارتباط خواهد شد. ـ عوامل فراز باني: دريافت آوايي زبان علاوه بر آواها عواملي مانند آهنگ، شدت و زير و بمي نيز وجود دارند كه سهم مهمي در تعيين نقشها و معناي عناصر زباني و ساخت و دروني زبان (توانش زباني) ايفا مي كنند. اما به جز اين نقش در كاربرد زبان (توانش ارتباطي) نيز نقش آفريني مي كنند. زبان شناسان اين نقش زبان را «نقش عاطفي» مي نامند و عواملي را كه موجب ايفاي نقش عاطفي زبان مي شود «عوامل فراز باني» نام مي نهند. اين عوامل نشان دهندة عواطف و حالتهاي رواني و دروني گوينده اند. ـ عوامل فراز باني كه در ارتباط زباني نقش مهمي ايفا مي كنند عبارتند از: 1ـ سرعت 2ـ مكث 3ـ شدت (بلندي و كوتاهي صدا) * سرعت: تعداد كلمه هايي كه هر شخص در يك زمان معين در گفتار خود به كار مي گيرد «ضريب سخن گويي» نام دارد. هر فرد چه كودك و چه بزرگسال، ضريب سخن گويي تقريباً ثابتي دارد و كمتر دچار تغيير مي شود، مگر آن كه اتفاق خاصي براي او رخ داده باشد. اگر در يك ارتباط مشاهده كرديد كه برخلاف رفتار زباني هميشگي خود با سرعت بيشتري يا كمتري صحبت مي كند، حتم داشته باشيد كه دچار حالات رواني مثل: ترس، خشم، غم و اندوه يا افسردگي است. رعايت سرعت مناسب گفتار در فعاليتهاي ياددهي ـ يادگيري اهميت بسيار زيادي دارد. بايد توجه كرد كه سرعت پايين گفتار موجب كاهش دقت شنوايي در مخاطب مي شود و سرعت بالاي گفتار موجب عدم دريافت مناسب پيام گوينده از سوي شنونده مي شود و يكنواخت بودن سرعت هم باعث مي شود ذهن شنونده از فضاي ارتباط خارج شود. * مكث: هر چند مكث را (قطع سخن) نيز جزو عوامل ارتباطي محسوب مي كنيم اما از لحاظ عملي ممكن است همراه برخي آواها نيز باشد. در هنگام ارتباط شفاهي ما از دو نوع مكث استفاده ميكنيم: 1ـ مكث بلند كه از چند ثانيه تا يك دقيقه طول مي كشد. شما مي توانيد از اين نوع مكث براي سازماندهي مجدد مطالب خود و همچنين براي به فكر واداشتن ومخاطب استفاده كنيد. البته نبايد شنونده مكث شما را ناشي از فراموشي يا نداشتن مسائل بيندازد همچنين خارج شدن مخاطب از فضاي ارتباط مي تواند از آفتهاي مكث بلند گوينده باشد. پس هرگاه مجبور شديد مكث بلند كنيد حتماً از عوامل غير كلامي مثل لبخند زدن و ارتباط چشمي نيز استفاده كنيد. 2ـ مكث پُر: اين نوع مكث در بين جمله ها اتفاق مي افتد و شامل اصواتي مثل آ...، آها...، هوم...، هان... مي شود. كاربرد اين اصوات فرصت فكر كردن و تجديد سازمان ذهن را به شما خواهد داد. 3ـ سكوت: سكوت يكي از علائم فراز باني است كه كاربردهاي گوناگوني دارد. مثلاً اين كه كسي كه سكوت كرده است حتماً به معني آن نيست كه او پيامي را منتقل نمي كند. * شدت (بلندي و كوتاهي صدا): گويندة موفق كسي است كه در مواقع مختلف و لحظات خاصي از سخن گفتن در كلاس، صداي خود را بلند و كوتاه كند. اين تغيير در شدت صدا از يكنواختي فضاي ارتباط جلوگيري و از خمودگي مخاطب و بي توجهي او جلوگيري مي كند. ـ مهارت گوش دادن: گوش دادن فرايندي است كه در آن فرد به علائم زباني و نشانه هاي غير كلامي ارسال شده از طرف ديگران دقت مي كند و سعي مي كند تا آنجا كه ممكن است را بفهمد. دريافت پيامهاي آموزشي، تعامل با استاد، تعامل با ديگر شاگردان و هم كلاسيها، دريافت اطلاعات شنيداري از محيط به تقويت مهارت گوش دادن بستگي دارد. در واقع يك شنوندة خوب يا يك دانشجو كه مهارت گوش دادن مؤثر مجهز است، كسي است كه «فرايند معنايابي از سخن ديگران» به خوبي در ذهن و زبان او جاري مي شود. هنگام گوش دادن فعال بايد رفتارهايي قابل مشاهده از خود بروز دهيم كه حاكي از توجه و علاقمندي ما به طرف مقابل است كه به دو حالت: 1ـ پاسخهاي غيركلامي 2ـ پاسخهاي كلامي، ظاهر مي شود. 1ـ پاسخهاي غيركلامي شنوندة فعال: يكي از مهمترين مهارتهاي گوش دادن مؤثر، نشان دادن علاقه و توجه به سخنان گوينده است. پاسخهاي غيركلامي مثل حركات سر، خم شدن به جلو، ابراز توجه از طريق چشمها و بالا بردن ابروها و اصواتي مثل «اهوم و آها» رايجترين نشانه هاي غير كلامي اند كه به مهارت گوش دادن را تقويت مي كند. 2ـ پاسخهاي كلامي شنوندة فعال: مهمترين پاسخهاي كلامي ما به گوينده، پاسخهاي كلامي كوتاه مي باشد اين پاسخها را تقويت كنندة كلامي هم مي نامند. تقويت كننده هاي كلامي، واژه هايي اند كه مي توانيم براي تشويق گوينده بر زبان آوريم. اين تقويت كننده ها: الف ـ تاييد كننده ها: تاييد سخنان گوينده باعث تقويت روحية او و تحكيم ارتباط زباني ما خواهد شد. برخي از واژه هاي تاييد كننده عبارتند از: «بله، صحيح است، درست است، مي فهمم، متشكرم، راست مي گويي» اين واژه ها گوينده را به صحبت كردن، مشاركت در ارتباط و اظهار نظر ترغيب مي كند و تعامل گوينده و شنونده را افزايش مي دهد. ب ـ تحسين كننده ها: اين نوع تقويت از نوع اول قويتر است چون گوينده اگر مستقيماً تشويق و تحسين شود، ارتباط شفاهي مستحكمي پديد خواهد آمد. مهمترين واژه هاي تحسين كننده عبارتند از: «آفرين، بسيار، كاملاً با شما موافقم، چقدر خوب». كاربرد اين واژه ها از طرف گوينده باعث تشويق شنونده مي شود و به موفقيت فعاليتهاي ارتباطي خواهد انجاميد و انگيزش دو طرف را براي ارتباط افزايش مي دهد. ج ـ توسعة حرفهاي گوينده: در اين نوع تقويت با تكيه بر حرفهاي گوينده، سخنان او را بسط ميدهيم. اين روش يكي از مؤثرترين شكلهاي تقويت است، زيرا نشان مي دهد كه شنونده، گفتگو را به دقت دنبال مي كند و براي حرفهاي بيان شده به قدري ارزش قائل است كه آنها را شرح و بسط هم مي دهد. دانشجو مي تواند با گسترش دادن توضيحات و كامل كردن آنها، ارتباط موفقتري را پايه ريزي كند. ـ مهارت سخن گفتن: مهارت سخن گفتن خود شامل چند خرده مهارت است كه يادگيري و به كار بردن صحيح هر كدام از آنها بر كيفيت مهارت سخن گفتن خواهد افزود. اين خرده مهارتها عبارتند از: 1ـ آغاز صحيح مكالمه (جلب توجه شنونده) 2ـ استفاده از واژه هايي متناسب با موقعيت ارتباط (موضوع صحبت، پايگاه اجتماعي طرف گفتگو و موقعيت زماني و مكاني گفتگو) 3ـ كاربرد مناسب عوامل فراز باني مانند: سرعت، شدت (بلندي و كوتاهي)، مكث، زير و بمي صدا. 4ـ كاربرد صحيح و به جاي نشانه هاي غير كلامي (حركات بدن و ژستهاي چهره) 5ـ رعايت نوبت در سخن گفتن 6ـ استفاده مناسب از خرده مهارت توضيح دادن 7ـ استفاده از خرده مهارت پرسيدن 8ـ به پايان بردن صحيح مكالمه ـ آغاز صحيح مكالمه (جلب توجه شنونده): آماده سازي مناسب ديگران موجب جلب توجه مخاطب و افزايش انگيزش آنها مي شود و در حقيقت خود به خود به سوي مشاركت در رويدادهاي ارتباطي كشيده مي شوند. * كاركرد شروع خوب: شروع خوب يا آماده سازي، چيزي بيش از يك معارفة ساده در آغاز مكالمة شفاهي است. اين مهارت كاركردهاي متنوعي دارد كه مهمترين آنها عبارتند از: 1ـ ايجاد حالت آمادگي در شنونده از طريق برقراري تفاهم، جلب توجه و افزايش انگيزش 2ـ مشخص كردن انتظارات ما از شنوندگان 3ـ تشريح نقش دو طرف گوينده و شنونده در ادامة رويداد ارتباطي مورد نظر. 4ـ يادآوري ارتباطهاي قبلي و تعيين سطح اطلاعات شنونده در زمينة مورد بحث. ـ استفاده از واژه هاي متناسب با موقعيت ارتباطي: هر ارتباط زباني حول يك موضوع خاص رخ مي دهد كه هر كدام از بافتهاي مكالمه اي موضوع، حوزه هاي واژگاني خاص خود را دارد كه ما نيز هنگام سخن گفتن از واژگان خاص همان حوزه استفاده مي كنيم. نكتة ديگري كه در سخن گفتن مهم است توجه به پايگاه اجتماعي (شغل، سن، جنس و ...) طرف مقابل است. زمان و مكان ارتباطي هم در اين زمينه بسيار حائز اهميت است و فضاي گفتگو در محيطهاي زماني و مكاني متفاوت است و صحبت در هر فضا، زبان خاص خود را دارد. ـ استفادة متناسب از خرده مهارت توضيح دادن: يكي از مهمترين خرده مهارتهاي سخن گفتن، كه به ويژه در كار آموزشي و فرايند ياددهي ـ يادگيري بسيار حائز اهميت است، خرده مهارت «توضيح دادن» است. «توضيح دادن» يعني فهماندن مطالب به ديگران مي باشد. ما هنگام صحبت كردن به جز در مواردي كه در حال پرسيدن، امر كردن و همدلي كردن هستيم، مشغول ارائة حقايق يا اطلاعات و اخبار، راهنمايي ديگران، دليل آوردن و توجيه امور و اظهار نظر دربارة مسائل مختلف ايم. توضيح دادن هنگامي قرين موفقيت است كه سخن ما سازمان يافته و با استفاده از واژگان و اصطلاحات صحيح و مناسب و در صورت لزوم مثالهاي جالب توجه همراه باشد، تمركز بر موضوع اصلي نيز از ديگر عوامل توضيح مؤثر است. وظيفة اصلي توضيح دهنده اين است كه دريابد چطور بين پيچيدگي توضيحات و توانايي شنوندگانش توازن ايجاد كند. توضيح بر سه دسته است: الف) توضيح توصيفي ب) توضيح تفسيري ج) توضيح استدلالي. براي ارائه توضيحات موفقتر چهار گام زير را مورد استفاده قرار داد كه عبارتند از: گام اول: موضوعي را كه مي خواهيد توضيح دهيد، از قبل مشخص كنيد. گام دوم: عناصر كليدي موضوع را انتخاب كنيد. گام سوم: رابطة عناصر كليدي را با يكديگر مشخص كنيد. گام چهارم: توضيحات خود را با اطلاعات قبلي و ظرفيتهاي ذهني شنونده مرتبط كنيد كه مي توان از فنون زير استفاده كرد: گفتار سليس، مكثهاي مناسب، واژگان مناسب، فقدان ابهام، تاكيدات كلامي، تاكيدات غير كلامي، علامت دهي كلامي، مثالهاي مناسب، تكرار از پيش طراحي شده، جذاب بودن توضيحات و داشتن بازخورد مناسب. ـ استفاده مناسب از خرده مهارت پرسيدن: پرسش نيز، به عنوان يكي ديگر از خرده مهارتهاي سخن گفتن، يكي از متداولترين كارهايي است كه ما هر روز از آن در تفهيم و تفاهم با ديگران استفاده مي كنيم. حضرت محمد (ص) مي فرمايند: «پرسيدن نيمي از دانش است» اين سخن از اهميت به سزاي پرسش و پرسشگري خبر مي دهد. پرسشها هم كلامي اند و هم غير كلامي هستند با اين حال، در ارتباط زباني پرسشها اكثراً كلامياند تا غير كلامي. ـ اطلاعات ويژه: برخي جمله ها ظاهراً پرسش اند، اما در واقع آنها را بايد از لحاظ معنايي جملة امري محسوب كرد. ما بسياري از جمله هاي امري را در قالب جمله هاي سؤالي بيان مي كنيم. مطالعات نشان داده است كه بين 30 تا 40 درصد گفته هاي مردم، جمله هاي پرسشي اند و در مطالعه اي ديگر، مشخص شده است كه استادان در هر دقيقه به طور متوسط 2 پرسش مطرح ميكنند و كل دانشجويان به طور متوسط هر ساعت 2 سوال كه ميانگين آن براي هر دانشجو ماهي، يك سوال مي شود. يكي از دلايل كم پرسيدن شاگردان ترس از واكنش همكلاسيهاست، دانشجويان بايد با در پيش گرفتن روش ارتباط فعال، مشاركت در طرح پرسش و بحث و گفتگو اين پديده زباني را، كه در تعاملات روزمره بسيار كاربرد دارد، در كلاس درس نيز رواج دهند. ـ كاركردهاي پرسش: پرسش كاركردهاي فراواني دارد كه تنها كاركردهايي را كه در فرايند ياددهي ـ يادگيري مهم اند ذكر مي كنيم. 1ـ كسب اطلاعات از حالتهاي عاطفي، وضعيت جسماني و رواني مخاطب. 2ـ ايجاد علاقه و كنجكاوي در مخاطب. 3ـ به حداكثر رساندن فعاليت ذهني و عملي مخاطب. 4ـ سنجش ميزان دانش مخاطب. 5ـ ترويج و تشويق تفكر انتقادي و قضاوت در مخاطب. 6ـ تشويق مخاطب براي شركت در بحث گروهي. 7ـ جلب توجه مخاطب از طريق پرسيدن سؤالهاي غير معمول. انواع پرسش: پرسشها از چند لحاظ قابل دسته بندي اند: 1ـ پرسشهاي يادآور در مقابل پرسشهاي پردازشي. 2ـ پرسشهاي باز در مقابل پرسشهاي بسته. 3ـ پرسشهاي مركب. 1ـ پرسشهاي يادآور در مقابل پرسشهاي پردازشي: اساس اين دسته پرسشها ميزان سطح شناختي پرسشهاست. پرسشهاي يادآور فقط توانايي شنونده را در «حفظ كردن» اطلاعات مي سنجد، اما پرسشهاي پردازشي مخاطب را مجبور مي كند كه ذهن خود را به فرايندهاي عاليتر ذهن. مثل: ابراز عقيده، قضاوت و ارزيابي، پيش بيني و تحليل اطلاعات معطوف كند. پرسشهاي يادآور در شروع و پايان ارتباط كاربرد دارند و پرسشهاي پردازشي اغلب پاسخ صريح و كوتاهي ندارند بلكه پاسخهاي طولاني تري نياز دارند كه در يك كلمه يا چند كلمه خلاصه نميشود. در فرايند ياددهي ـ يادگيري از پرسشهاي پردازشي براي تشويق مخاطب به فكر كردن و تأمل بيشتر در موضوع يا مسئله استفاده مي شود. 2ـ پرسشهاي باز در مقابل پرسشهاي بسته: اين بسته بندي براساس «درجة آزادي پاسخ گو» يا «محدوديت در گستردگي پاسخ» انجام گرفته است. پرسشهاي بسته، پاسخهاي محدود دارند. اين نوع پرسشها يا «انتخابي» اند يا «بله / خير» يا «تشخيصي». پرسشهاي باز به شنونده اجازه مي دهند كه نگرشها و افكار و احساسات خود را ابراز كند. از اين پرسشها در خلاصه كردن متون، توضيح خواستن در خصوص ويژگيهاي پديده ها، استفادة فراوان مي شود. 3ـ پرسشهاي مركب: پرسش مركب خود شامل چند پرسش اند. در اين نوع پرسش معمولاً پس از پرسش اول، يك سوال بسته نيز مي آيد كه منظور گوينده را محدود مي كند. ـ به پايان بردن (ختم) صحيح مكالمه: براي خاتمه دادن به گفتار خود بايد از شيوه هاي مناسب استفاده كنيم. در واقع خاتمه دادن به گفتار بدون آمادگي طرف مقابل براي پايان دادن با حالت رضايت بخش به تعامل زباني كار صحيحي نيست. ما در هر نقشي كه مشغول صحبت هستيم، از جمله نقش دانشجو بايد با علائم و نشانه هاي كلامي و غير كلامي شنوندگان را آمادة خاتمة مكالمة شفاهي خود كنيم. بهترين راه براي اين امر خلاصه كردن مبحث است. همچنين با نگاه كردن به ساعت، گذاشتن قلم در جيب، كيف خود را بستن و ديگر نشانه هاي غير كلامي هم مي توان پايان مكالمه را اعلام كرد. (2ـ4ـ10) مهارت همدلي: تلاش براي فهم موقعيت زندگي ديگران و زمينه سازي براي پذيرش خود در ميان ديگران بخشي از مهارت همدلي است. هر جا كه به هم ياري و مشاركت افراد نياز باشد، همدلي موتور محركه اين حركات خواهد شد و كارآيي رفتارها را مضاعف خواهد نمود. افراد تنها زماني مي توانند به همديگر كمك كنند كه عواطف و تجربه هاي ديگران را دريابند، دوستاني كه در رابطه خود با ديگران احساس رشد مي كنند هنگامي به اين امر واقف خواهند شد كه بدانند دوستشان چه احساساتي دارد. هرگاه عضوي از جامعه انتظار آن را داشته باشد كه ديگران او را با تمام ويژگيها و خصلتها بپذيرند، خودش هم بايد قادر به فهم عقايد، باورها و احساس ديگران باشد. نداشتن مهارت در همدلي و توجه نكردن به مجموعه فضاي شناختي و عاطفي ديگران سرچشمه بدفهمي هاي فردي و بدتر از آن خصومتهاي نژادي است، فقدان همدلي در جوانان و نوجوانان باعث متصل شدن به روشهاي انحرافي بيان خويشتن مي شود. به گونه اي كه گاهي در تضاد با ارزشهاي اجتماعي و فرهنگي قرار مي گيرد. ـ نقش همدلي در فهم زندگي: تعريف همدلي: همدلي يا هم حسي به معني تلاش براي فهم موقعيت زندگي ديگران است. درك و پذيرش ديگران، يعني همان افرادي كه با ما تفاوت بسيار دارند، بخشي از مهارت همدلي است. زندگي جمعي، به ويژه در عصر حاضر، به هم ياري و مشاركت نياز دارد، لازم است با تقويت همدلي در افراد، آنان را به سوي تجربه رفتارهاي جمعي مفيد هدايت كنيم. بررسيهاي روانشناختي اجتماعي نشان داده است كه گاه ويژگيهاي قومي، زباني يا نژادي حصاري گرداگرد اعضاي يك مجموعة انساني ايجاد مي كند و مانع ايجاد روحية همدلي در افراد مي گردد كه واقعيتهاي زندگي اجتماعي، در حال حاضر هرگز پذيراي اين پديدة نابهنجار نيست. روانشناسان اجتماعي «تماس» هاي بيشتر و تلاش براي درك مجموعة عناصر تأثيرگذار بر ذهن و رفتار يك فرد يا يك قوم (همدلي) را به منزلة راه حل پيشنهاد كرده اند. همدلي ابعاد بي شماري دارد كه يك مورد آن عبارت است از ناسازگاريهاي افراد با والدين و ساير اعضاي خانواده. پژوهشهاي روانشناسان گوياي اين حقيقت است كه دلايل ريشه اي اين مسئله را بايد در فضاي ذهني متفاوت والدين و فرزندان جستجو كرد. هر يك از اين افراد، پديده ها را از ديدگاه ويژة خود مي بينند، در اين زمينه نيز همدلي كليد درك و سپس حل تدريجي اختلافات افراد و والدين آنهاست. (2ـ4ـ11) مهارت انعطاف پذيري: در جواني و نوجواني دوره جوشش هيجانهاي آدمي است، آنان بايد راههاي تشخيص هيجان را در خود و ديگران بياموزند و روشهاي مقابله با هيجانها و كاهش تأثيرات اين پديده را در رفتار تمرين نمايند. خشم، اندوه، نفرت، پرخاش و ... در صورتي كه كنترل نشود بهداشت رواني را به طور جدي تهديد مي كنند. زندگي كردن در دنياي هزاره سوم و توسعه يافته و محيطهاي پرتراكم شهري نيازمند تصميم گيريهاي بي شماري در امر تحصيل، شغل، دهها متغير ديگر است و فرد را در فشار رواني يا فرصتهاي متعدد قرار مي دهد، تداوم اين فشارها فرد را از حالت طبيعي و تعادل خارج مي سازد. يأس، نااميدي، اضطراب مزمن و افسردگي از نتايج قرار گرفتن در محيطهاي پرتنش و پرفشار است كه مهارت مقابله با فشارهاي رواني به فرد كمك مي كند تا منابع و زمينه هاي فشار رواني را شناسايي كند تا پس از شناخت راههاي اثرگذاري بر فشارهاي رواني در كنترل آثار مخرب اين نيروها موفق باشد و مهارت انعطاف پذيري راهنماي فرد خواهد شد تا در صورت عدم مقابله با فشارها بتواند در محيط زندگي خود تغيير بوجود آورد و برخي از منابع فشار را از خود دور سازد. صبر، حوصله، پذيرش ابتلاها و آزمايشها، همگي از ابزارهاي ايجاد انعطاف و تحمل در آدمي خواهند بود و مشاور از اين ابزارها استفاده لازم را خواهد داشت و اهتمام او در جهت متعادل كردن مراجعين است كه به سهم خودكاري ارزشمند و مقرون به ثواب خواهد بود. (2ـ4ـ12) مهارت كنار آمدن با هيجانها و فشارهاي رواني: پژوهشگران رابطة فشار رواني با بيماريهاي جسمي و روانشناختي را تأييد كرده اند. بيماريهاي روان ـ تني با زندگي همراه با فشار رواني رابطة انكارناپذيري دارند. در بعد روانشناختي نيز ادامة فشارهاي رواني، بهداشت روانشناختي افراد را به طور جدي در معرض خطر قرار مي دهد. اضطراب، افسردگي و بي اعتمادي به محيط، شايعترين تبعات قرار گرفتن شخص در محيط فشارزا است. در مورد فشار رواني توجه به سه عنصر ضروري است: 1ـ منبع فشارهاي رواني. 2ـ شناخت راههاي اثرگذاري فشارهاي رواني بر انسان. 3ـ چگونگي كنترل آثار فشارهاي رواني. ـ راههاي مقابله با ميزان فشارهاي رواني در زندگي: 1ـ ايجاد تغيير در محيط فيزيكي يا شيوة زندگي. 2ـ ارزيابي شناختي شخص از موقعيت فشارزا. 3ـ نحوة مواجهة او با موقعيتهاي فشارزا. آموزش ارزيابيهاي صحيح شناختي و ايجاد تغييرات مثبت در نگرش آنان و ايجاد سازمان شناختي منطبق با واقعيتها باعث كاهش فشار رواني و تأمين بهداشت رواني افراد مي شود. ـ مهارتهاي مواجهه با فشارهاي اجتماعي (ترس، پرخاشگري): مطالعات نشان داده است كه بين تعداد مسائل روزمره اي كه افراد تجربه مي كنند و علائم مشكلات سلامت و تنشهاي روانشناختي و همچنين فيزيولوژيكي همبستگي وجود دارد و حتي شواهدي وجود دارد كه استرس مي تواند بر سيستم ايمني تأثير منفي بگذارد و خطر ابتلاء به بيماريهاي عفوني را افزايش دهد. تحقيقات نشان داده اند كه اثرات زيان بخش مشكلات روزمره در افرادي كه تا به حال تحت استرس نبوده اند، افراد مضطرب و نيز كساني كه در حالت آشفتگي رواني قادر به مقابله مؤثر نيستند شديدتر است. فشار رواني ناشي از مسايل روزمره براي افرادي كه داراي عزت نفس بالا هستند و از سيستم حمايتي خوبي برخوردارند، كمتر است. داشتن عزت نفس بالا به ما كمك مي كند تا از عهدة تأثيرات منفي تنشهاي روزمره برآييم. حمايت ديگران به كاهش تأثيرات منفي استرسهاي روزمره به سلامت روان و روحيه ما كمك مي كند. ـ ارزيابي رويدادهاي تنش زا: رويدادهاي بالقوه تنش زا زماني در زندگي شما تأثير منفي مي گذارد كه آنها را تهديد كننده، مهم و غير قابل كنترل ارزيابي كنيد. ـ مهارتهاي مقابله با مشكلات روزمره: دو روش مقابله با مشكلات روزمره كه با روحيه و خُلق مثبت همراه است عبارتند از: 1ـ توجه برگرداني (انحراف ذهن)2ـ آرام سازي ـ مهارت توجه برگرداني: يعني منحرف كردن توجه از مسايل از طريق انديشيدن به چيزهاي ديگري يا پرداختن به كارهاي ديگر. اين حالت به معناي اجتناب از مسايلي كه به توجه نياز دارند نيست. بلكه توجه برگرداني روشي است براي پرهيز از زياد فكر كردن به چيزهايي كه نمي توانيم تغييرشان دهيم يا حداقل اكنون نمي توانيم در موردشان كاري كنيم. ـ مهارت آرام سازي: آرام سازي يعني صرف زمان براي انجام يكسري تمرينات كه موجب آرامش باشد. آرام سازي يك مهارت مقابله اي مفيد براي بسياري از موقعيتهاست. براي آرام سازي گاهي يادآوري موقعيتها و گاهي پناه به مسايل معنوي بسيار مؤثر است و تأثير معنوي الفاظ نيز نقش آرام بخش را ايفا مي كند. ـ ترس و بي جرأتي: بي جرأتي يعني منفعل، پشيمان، ترسو و تواضع بي جا كردن. بي جرأتي يعني اهميت ندادن به نيازها و خواسته هاي خود و پذيرفتن خواسته هاي ديگران حتي اگر خواسته ها به ضرر خود شخص باشد. بي جرأتي نشانگر محترم نشمردن نيازهاي خويشتن است، همچنين اين پيام را به ديگران منتقل مي كند كه شخص حاضر است به خاطر اجتناب از گفتگو به ارتباط خود با ديگران خاتمه دهد. نكته: يكي از دلايل گرفتار شدن افراد به بي جرأتي، عدم آگاهي آنها از حقوق فردي خود است و آنان فكر مي كنند براي اينكه مفيد و مؤدب باشند لازم است تسليم خواسته هاي ديگران شوند. گاهي افراد، جرأت ورزي را با پررويي و پرخاشگري اشتباه مي گيرند. ضمناً بي جرأتي روشي وسوسه انگيز براي اجتناب از پاسخهاي منفي ديگران است. بايد بياموزيد اخمها، دهن كجيها و انتقاداتي را كه در نتيجه امتناع از پذيرفتن خواسته هاي ديگران و منفعل نبودن مي بينيد، تحمل كنيد. البته بي جرأت بودن راحتر است چون روشي است كه با كمترين مخالفت همراه است اما وقتي به بي جرأتي عادت كنيد، بررسي شيوه هاي ديگر براي شما دشوار خواهد بود. ـ مزاياي مهارت جرأت ورزي: جرأت ورزي چندين مزيت دارد: جرأت ورزي به انسان احساس خود كارآمدي و كنترل دروني ميبخشد و اين احساسات نيز در روابط متقابل با ديگران، اعتماد به نفس و عزت نفس ما را تقويت ميكند. از آنجا كه جرأت ورزي مستلزم تدبير و مذاكره است، لازم است انعطاف پذير باشيد. جرأت ورزي بهترين روش براي دست يافتن به روابط بين فردي رضايت بخش است. ـ سه مهارت مفيد براي بهتر شدن جرأت ورزي: 1ـ بيان احساسات خود2ـ همدلي3ـ كارداني ـ بيان احساسات خود: يعني مطلع ساختن ديگران از احساسي كه نسبت به اعمال آنها داريد. از متهم كردن ديگران اجتناب كنيد و در عوض احساس خود را نسبت به اعمال آنها بيان كنيد. بيان احساسات خود بر حرمت نفس و احترامي كه ديگران بر شما خواهند افزود. ـ مهارت همدلي: مهارتي براي تقويت روابط صميمانه است. اگر نيازهاي ديگران را درك كنيد و بپذيريد، آنها بيشتر مايل به پذيرش خواسته ها و اميال شما خواهند بود. اما اين به معناي آن نيست كه هر چه ديگران مي خواهند قبول كنيد. مي توانيد با خواسته هاي افراد ديگر نيز مخالفت نيز بكنيد ولي با بيان اينكه احساس آنها را درك مي كنيد و آنها را محترم مي شماريد. ـ كارداني: وقتي احساسات خود را بيان مي كنيد و نسبت به ديگران همدلي نشان مي دهيد به احتمال قوي اعمال شما مديرانه خواهد بود. هيچ كس از اينكه وادار به انجام كاري شود خوشش نمي آيد. اگر ديگران شما را به انجام كاري وادار كردند به جاي اينكه عقب نشيني كنيد، قرص و محكم بايستيد و به نحوي واكنش دهيد كه احترام آنان را جلب كنيد. (2ـ4ـ13) مهارتهاي مديريت استرس: استرس تنيدگي، فشار يا فشار رواني جزء لاينفك زندگي است و به هيچ وجه نمي توان آن را از زندگي روزمره جدا كرد. لذا به جاي تلاش بي نتيجه براي حذف آن بايد كوشيد آن را اداره يا به عبارتي بر آن مديريت كرد. همة ما در طول زندگي تغييرات، رويدادها، تنشها، مشاجرت، نگرانيها و ناراحتيهاي مختلفي را تجربه مي كنيم. اين عوامل كه باعث تغييرات رواني و جسمي در ما مي شوند، استرس نام دارند. وقتي در جلسة امتحان نگران مي شويد، دچار استرس شده ايد. مشكلات اجتماعي از جمله نگراني دربارة آلودگي محيط زيست، جنگلها، انفجار هسته اي، ناامنيها، جنايات و گسترش بيماريهاي واگير نيز از جمله استرسهاي زندگي تلقي مي شوند. بنابراين تصور يك زندگي بدون استرس تصوري عبث و بيهوده است. ـ تعريف استرس: مقبولترين تعريف استرس تعريف لازاروس است. در نظر وي استرس به عنوان رابطة شخص و محيط كه توسط شخص به صورت فشار آور و فراتر از توانايي او ارزيابي شده است و سلامت او را به خطر مي اندازد، تعريف شده است. ـ رويكردهاي مختلف به استرس: محققان مختلف استرس را از چشم اندازهاي متفاوتي بررسي كرده اند. برخي چون هلمز و راهه آن را نوعي محرك يا واقعه مي دانند و براي اندازه گيري آن از روش ارزيابي وقايع زندگي استفاده ميكنند. براساس اين مدل هر چه تغييرات زندگي فرد بيشتر باشد، خطر ابتلاي او به بيماريهاي مختلف جسمي و رواني بيشتر خواهد شد. رويكرد ديگر، رويكردي است كه استرس را پاسخي فيزيولوژيايي مي داند و در تعريف آن به عوامل فيزيولوژيايي توجه مي كند. نمايندة اين رويكرد، مشهورترين محقق حيطة استرس يعني هانس سليه است. او نشان داد كه چگونه استرس در نضام فيزيولوژيك تأثير مي گذارد و چگونه ممكن است دستگاههاي مختلف بدن را از كار اندازد و حتي به مرگ ارگانيسم بينجامد. نظرية ديگر، رويكردي است كه لازاروس و فلك من (1984) آن را مطرح كردند. اساس اين رويكرد كاملاً روانشناختي بر ارزيابي كه فرايندي شناختي است، مبتني است. براساس اين نظريه يك واقعه به خودي خود براي هر فرد استرس زا نيست، بلكه در صورتي استرس زاست كه فرد آن را تهديد كننده ارزيابي كرده باشد. پس تصورات و افكار ما دربارة يك واقعه در ادراك استرس بودن يا استرس نبودن يك وضعيت اهميت دارند. مثلاً اگر شما جلسة امتحان را مهمترين ميداني بدانيد كه سرنوشت زندگي شما را در آنجا رقم مي خورد طبيعي است كه اضطراب و استرس حاصل از چنين موقعيتي به شما آزار مي رساند. اما اگر اين موقعيت را فرصتي بدانيد كه خود را آزمون مي كنيد، با شرايط طبيعي كه در آن مي توانيد ببينيد چقدر مطالعه كرده ايد و ضعف اطلاعاتي شما در كجاست، در آن صورت اين موقعيت طبيعي برايتان استرس زا نخواهد بود. بنابراين، براي درك استرس، تهديد مفهومي كليدي است و اين تهديد حاصل ارزيابي ذهني فرد از تأثيرات احتمالي عامل استرس زاست. تلقي يك رويداد همچون عاملي استرس زا به ارزيابي تهديد كنندگي آن بستگي دارد. اين ارزيابي نتيجة برداشتها، انتظارها يا خاطرات فرداست. در نظرية لازاروس ارزيابي دو مرحله است: 1ـ ارزيابي اوليه2ـ ارزيابي ثانويه ـ ارزيابي اوليه يعني اينكه آيا رويداد براي فرد عوارض احتمالي منفي دارد يا خير و آيا اين رويداد براي او مضر است يا خير. ـ ارزيابي ثانويه يعني اينكه تواناييهاي فرد براي فائق آمدن بر خطرهاي احتمالي كافي است يا خير. هر فرد پس از چنين ارزيابيهايي به رويدادها واكنش نشان مي دهد. اين واكنشها ممكن است فيزيولوژيك، عاطفي، شناختي يا رفتاري باشد. كمني نيز معتقد است كه انسانها به واقعة استرس زاي يكساني براساس چگونگي ارزيابي آن به شيوه هاي فيزيولوژيايي متفاوت پاسخ مي دهند اين رويكرد جديد رويكردي است كه نه تنها باسيله، بلكه با نظر لازاروس نيز متفاوت است. طبق اين ديدگاه برخلاف تصور سليه پاسخ فيزيولوژيكي همگاني يا عمومي به استرس در انسانها وجود ندارد، بلكه پاسخ فيزيولوژيايي افراد به استرس متفاوت است و برخلاف نظر لازاروس ارزيابي واقعة استرس زا نه تنها براي ادراك استرس بودن با نبودن آن لازم است، بلكه اين ارزيابي چگونگي پاسخ فيزيولوژيايي بدن را نيز تعيين ميكند. براساس اين رويكردهاي تعاملي، برخي محققان، چون كوهن (1983) معتقدند با مشخص كردن پاسخهاي افراد در يك ماه اخير مي توانيم دريابيم كه فرد تحت استرس بوده است يا خير. ـ تأثيرات استرس: استرس و فشارهاي زندگي اثرهاي مختلف و گسترده اي در سلامت جسمي و رواني دارند. امروزه، در پژوهشهاي مختلف روشن شده است كه استرس و فشار رواني عامل رشد و گسترش بيماريهاست. پژوهشهاي بسيار زيادي وجود دارد كه نشان مي دهند استرس با بيماري رابطة تنگاتنگي دارد. از جمله اين تحقيقات مي توان پژوهش كوهن و همكاران (1998)، بوني و همكاران را ذكر كرد. نقش استرس در سلامت رواني نيز امري بديهي و پذيرفته شده است. از طرفي آنچه كه، به ويژه براي دانشجويان اهميت دارد، اين است كه استرس چه دروني باشد و چه بيروني، چه در اثر حوادث عمدة زندگي ايجاد شده باشد و چه به علت درگيريهاي ظاهراً جزئي روزمره، وقتي به استرس تبديل شد در شناخت، حافظه و يادگيري ما تأثير منفي مي گذارد. همچنين استرس همواره با هيجانهاي منفي از جمله ترس همراه است. ـ منابع استرس: وقايع عمدة زندگي ممكن است از مهمترين منابع استرس باشند. بيماري يا مرگ يكي از نزديكان مي تواند منبع عمدة ايجاد استرس باشد. تعارضها در روابط بين فردي، طلاق در خانواده، اضافه شدن عضو جديد به خانواده ممكن است منبع استرس باشند. استرسهاي شغلي و درگيريها در محيط كاري نيز از منابع عمدة استرس محسوب مي شوند. مسائل محيطي از جمله آلودگيها و ترافيك نيز باعث ايجاد فشار رواني در افراد مي شود. برخي از محققان اهميت نگرانيها و درگيريهاي روزانه را به عنوان استرس گوشزد كرده اند و به نظر آنان اهميت رويدادهايي چون گم كردن اشياء، جا گذاشتن كليد در منزل، پاره شدن بند كفش و شركت در مهماني پر سر و صدا و گير كردن در جاهاي شلوغ را نبايد از ساير استرسهاي مهم زندگي، كمتر قلمداد كرد. ـ واسطه هاي استرس ـ بيماري: متغيرهاي مختلفي مي توانند مانع تأثيرات منفي استرس شوند كه عبارتند از: الف ـ حمايت اجتماعي ب ـ احساس كنترل شخصي ج ـ سخت رويي د ـ تيپ شخصيتي ه ـ باورهاي مذهبي الف ـ حمايت اجتماعي: منظور از حمايت اجتماعي داشتن اين احساس است كه در صورتي با مشكلي روبرو شويم و يا نياز به كمك ديگران داشته باشيم، مي توانيم روي كمك آنها حساب كنيم. هر چه تعداد افرادي كه تصور مي كنيم در شرايط ضروري به ما كمك مي كنند، بيشتر باشد در واقع حمايت اجتماعي ما بيشتر است. برخي مؤلفان بر اهميت ادراك حمايت اجتماعي تأكيد كردهاند يعني تصور حمايت اجتماعي هر چندان نادرست باشد، براي رويارويي با موقعيتهاي استرس زا مفيد است. (ساندرسون، 2004) پژوهشهاي مختلف نشان داده است افرادي كه حمايت اجتماعي بيشتري دارند، آسيب پذيري در برابر استرس دارند (علي پور، 1371). ب ـ احساس كنترل شخصي: يعني درجه اي از كنترل شخصي كه فرد احساس مي كند در زندگي خود دارد. احساس اينكه مي تواند تصميماتي اتخاذ كند و اعمالي داشته باشد كه پيامدهاي مثبتي برايش ايجاد كنند (رادين، 1986). برخي صاحبنظران كنترل را به انواعي چون رفتاري، شناختي، تصميمي و اطلاعاتي طبقه بندي كرده اند (سارافينو، 2003)، نداشتن كنترل در زندگي به احساس نااميدي مرسوم به درماندگي آموخته شده منجر مي شود. آنچه مهم است، اينكه احساس كنترل شخصي در وقايع باعث افزايش مقاومت فرد در برابر استرس ها مي شود. ج ـ سخت رويي: كوباسا و همكاران (1985، 1983) معتقدند كه برخي افراد تحت تأثير استرس بيمار نمي شوند و برخي ديگر بيمار مي شوند. آنهايي كه بيمار نمي شوند داراي يك ويژگي مرسوم به سخت رويي اند. سخت رويي سه عنصر دارد: 1ـ تعهد 2ـ كنترل 3ـ چالش. تعهد يعني اين افراد به شدت درگير فعاليت مي شوند و براي كار خود ارزش قائلند. كنترل يعني تأثير در رويدادها و چالش يعني تغييرات زندگي را عادي مي دانند و خود به استقبال اين تغييرات مي روند. اين افراد به علت عوامل استرس زا كمتر بيمار مي شوند. د ـ تيپ شخصيتي: برخي از تيپهاي شخصيتي در برابر استرس آسيب پذيري بيشتري دارند. پژوهشگران از تيپي مرسوم به تيپ A سخن گفته اند كه مستعد ابتلا به بيماريهاي قلبي ـ عروقياند. ويژگي اصلي واجدين اين تيپ، تلاش ستيزه جويانه و بي وقفه براي دستيابي به نتايج هر چه بيشتر در حداقل زمان ممكن است. اين افراد رقابت طلب، ستيزه جو و عاشق پيشرفت اند. ه ـ باورهاي مذهبي: در سالهاي اخير پژوهشگران با تحقيقات مختلف نشان داده اند كه باورهاي و رفتارهاي مذهبي استرس فرد را كاهش مي دهد و از اثرهاي منفي عوامل استرس زا بر جسم و روان فرد مي كاهد. ـ مقابله با استرس: حجم زيادي از پژوهشهاي مربوط به استرس به بحث مقابله اختصاص دارد. پرلاين و ديمانتو اسكولر (علي پور، 1371) معتقدند كه مقابله، كاركرد محافظتي دارد و اين كاركرد به سه شيوه اعمال ميشود. اين سه شيوه عبارتند از: 1ـ تغيير موقعيتهايي كه باعث تجارب استرس آور مي شوند؛ يعني اصلاح و حذف شرايطي كه مشكل را به وجود آورده اند. 2ـ كنترل معناي چنين تجاربي قبل از اينكه فشار آور شوند. 3ـ كنترل استرس بعد از اينكه ايجاد شد. در اين شيوه پيامدهاي هيجاني مشكل مهار مي شود. لازاروس و فلك من (1984) دو نوع مقابله را مطرح كرده اند: الف) مقابله مبتني بر هيجانب) مقابله مبتني بر مسئله الف ـ مقابله مبتني بر هيجان: اين نوع مقابله هنگامي به كار برده مي شود كه به پاسخها هيجاني مرتبط با عامل فشارزا توجه كنيم و سعي كنيم اين نوع پاسخهاي هيجاني را مهار و عاطفة خود را تنظيم كنيم. ب ـ مقابله مبتني بر مسئله: در اين نوع مقابله فرد به منظور تغيير موقعيت استرس زا و پيشگيري و كاستن از تأثيرات آن به فعاليتهاي مستقيم و هدفمندي را انجام مي دهد. به نظر لازاروس افراد مقابلة مسئله محور را زماني به كار مي برند كه باور داشته باشند قادرند در موقعيت استرس زا كاري انجام دهند. مثلاً دانشجويي كه به علت عدم تلاش درسي در خطر حذف واحد درسي قرار دارد، مي تواند با برنامه ريزي، شركت در كلاسهاي تقويتي و تلاش بيشتر خود را از اين خطر رهايي بخشد. هر چند هر دو نوع مقابله مؤثرند، اما مردم بيشتر تمايل دارند از دومين مقابله استفاده كنند. البته در برخي موقعيتهاي استرس زا مثل مرگ عزيزان مجبورند از مقابله هيجاني استفاده كنند. همچنين روشن شده است كه زنان بيش از مردان از اين نوع مقابله استفاده مي كنند. ـ اداره كردن استرس: منظور از اداره كردن استرس استفاده از انواع تكنيكها و روشها براي كاهش احساس استرس و همچنين كاهش اثرات زيان بار استرس است. هر كس برحسب تواناييها و امكانات و فرصتهاي خويش مي تواند چند تكنيك يا مجموعه اي از آنها را برحسب موقعيتهاي مختلف در طراحي برنامة مديريت استرس به كار گيرد كه اين روشها عبارتند از: 1ـ آرميدگي يا آرامش عضلاني، 2ـ مراقبه، 3ـ ورزش، 4ـ حساسيت زدايي منظم، 5ـ پسخوراند زيستي، 6ـ سرمشق سازي، 7ـ بازسازي شناختي، 8ـ آموزش ايمنسازي در برابر استرس، 9ـ پرت كردن حواس (عدم تمركز)، 10ـ روشهاي خود آموزي (خودگويي)، 11ـ مديريت زمان. ـ آرميدگي يا آرامش عضلاني: يكي از روشهاي مفيد براي كاهش اثرهاي استرس استفاده از آراميدگي يا آرامش عضلاني است. آراميدگي عضلاني اثراتي مخالف اثرات فيزيولوژيكي فشار رواني دارد. اين حالت باعث كاهش فعاليت دستگاه عصبي سمپاتيك و افزايش فعاليت دستگاه عصبي پاراسمپاتيك مي شود. در نتيجة آراميدگي، ضربان قلب، مقدار فشار خون و فعاليت غدد تعريق كاهش مي يابد و الگوي امواج مغزي تغيير مي كند. به علاوه تمرين انقباض عضلاني باعث مي شود تا فرد از وجود تنش آگاه شود. بنابراين با چنين روشي از وجود تنش در بدن نيز آگاه مي شويم و با يادگيري ايجاد تنش از طريق انقباض و سپس رها كردن و انبساط به تدريج دريابيم كه مي توان تنش عضلاني ناشي از فشارهاي رواني روزمره را با استفاده از اين شيوه از بين برد. يادگيري مهارت آراميدگي مثل مهارتي مستلزم صرف زمان و تمرين است. و در اين مهارت بايد همة ماهيچه هاي بدن را ابتدا سفت و سپس رها و شل كرد. اين كار را تنش زدايي مي گويند و اين كار را مي توانيد يك به يك يكباره انجام دهيد. ـ مراقبه: مراقبه روشي مبتني بر يوگا و ديگر ورزشهاي شرقي است كه براي بهبود سلامت جسمي و رواني استفاده مي شود و استرس را كاهش مي دهد. با استفاده از اين روش داوطلبان آموزش مي بينند كه روزي دو بار به صورت كاملاً راحت بنشينند. چشمانشان را ببندند و به صورت ذهني صدا يا كلمه اي مثل «اوم» را تكرار كنند. اين روش مانترا ناميده مي شود و از افكار اختشاش كننده پيشگيري مي كند. ـ ورزش: يكي از راهبردهاي مقابله با استرس ورزش است. مطالعات همبستگي و گذشته نگرنشان داده است كه افراد ورزشكار سلامت جسمي بيشتري دارند و اضطراب و تنش كمتري گزارش مي كنند. ورزش باعث افزايش عملكردهاي شناختي، كنترل شخصي و كاهش اضطراب، افسردگي، خصومت و تنش مي شود و استرس را كاهش مي دهد. همچنين در مطالعات مختلفي اثر ورزش بر كاهش فشار خون و ضربان قلب و بهبود سلامت قلبي ـ عروقي نشان داده شده است. رات و هلمز (1985) نشان داده اند افرادي كه در سطح بالاي استرس را گزارش مي كنند، اگر ورزش نكنند سلامت پاييني دارند و در صورتي كه ورزش كنند، استرس بر سلامتي آنها تأثير ندارد. با توجه به مطالعات مختلف در زمينة ورزش به عنوان راهبردي براي مقابله با استرس «روستادولانگ» مجموعه اين پژوهشها را بازنگري كرده اند. آنها نتيجه گرفتند كه ممكن است از ورزش به چند طريق راهبرد مقابله اي استفاده شود. ورزش با تنظيم هيجانات، راهبردي براي موقعيت استرس زا فراهم و كاركرد مبتني بر اين مسئله را تسهيل مي كند يا با فراهم كردن تجاربي به فرد اجازه مي دهد تا به سلامتي جسمي، اعتماد به نفس خود كارآمدي خود دست يابد. به اين صورت ورزش منابع فردي را افزايش مي دهد. ورزش در صورتي براي مقابله با استرس مفيد است كه مدت برنامة ورزشي حداقل 8 هفته، تعداد جلسات سه بار در هفته و مدت هر جلسه نيز حداقل 20 دقيقه باشد. بديهي است كه ورزش در صورتي كاملاً مؤثر است كه جزء سبك زندگي فرد قرار گيرد. ـ حساسيت زدايي منظم: استفاده از حساسيت زدايي منظم بر اين فرض استوار است كه ترسها و اضطرابهاي ما به علت شرطي شدن به صورت كلاسيك آموخته شده اند. بنابراين، با استفاده از قوانين شرطي شدن ميتوانيم اين ترسها و اضطرابها را از خود دور كنيم. پس حساسيت زدايي منظم در واقع عكس شرطي شدن به صورت كلاسيك است (ولمن، 1375). از اين روش براي حذف ترس از حيوانات و اضطراب امتحان، دندانپزشك استفاده شده است (سارافينو، 2003). براي مثال فردي كه از امتحان وحشت دارد مي تواند به كلمه امتحان فكر كند، خود را آرام كند (با آرامش عضلاني) بعد تصور كند منتظر امتحان است و خود را آرام كند و در نهايت تصور كند كه در جلسة امتحان است و با روشهاي مختلف، استرس خود را كم كند. موفقيت در اين روش نيز متضمن تمرين است. ـ پسخوراند زيستي: تكنيكي است كه در آن يك دستگاه الكترومكانيكي حالات فيزيولوژيكي فرد، مثل ضربان قلب يا تنش عضلاني را ثبت مي كند و بلافاصله اين اطلاعات به فرد داده مي شود. اين اطلاعات فرد را قادر مي سازد تا براساس شرطي شدن عامل، بر اين فرايندهاي غير ارادي، كنترل ارادي داشته باشد. يكي از انواع پسخوراند زيستي كه در استرس كاربرد دارد، پسخوراند زيستي دماست، زيرا ميزان بالاي استرس، عروق خوني را منقبض مي كند و دماي پوست را افزايش مي دهد. اين نوع پسخوراند براي درمان سردردهاي ميگرني استفاده مي شود. ـ سرمشق سازي: وقتي با استرس روبرو شديد، به جاي اينكه تصور كنيد دچار گرفتاري و مصيبتي شده ايد كه كسي تا به حال دچار آن شده است، به ياد كساني بيفتيد كه چنين استرسي را تجربه كرده اند يا حتي استرس بزرگتر و مشكلتري را متحمل شده اند (سرمشق سازي) و توانسته اند با استرس خويش مقابله اي درست و برخوردي منطقي داشته باشند. در واقع اگر افراد موفق الگو و سرمشق شما باشند، شما نيز مي توانيد واكنش مثبتي چون آنها را داشته باشيد. سعي كنيد الگوي شما كساني نباشند كه واكنشهاي غير منطقي و شديدي نسبت به استرسها داشته اند. ـ بازسازي شناختي: اين روش به صورت گسترده اي براي تغيير افكار و باورهاي استرس زا به كار مي رود تا سلامتي فرد ارتقا يابد. مثلاً اگر دانشجويي معتقد باشد كه امتحان خاصي باعث موفقيت يا شكست او در كل زندگي خواهد شد، وقتي كه براي امتحان آماده مي شود ممكن است دچار استرس زيادي شود. چنين باوري غير منطقي است يعني بر تحليل منطقي از واقعيات زندگي منطبق نيست. طبق بازسازي شناختي، دانشجوي مذكور مي تواند دربارة شناخت خود را نسبت به اين واقعه تجديد نظر كند. به اين كار بازسازي شناختي مي گويند. براي مثال با خود فكر كند كه اين امتحان مانند يكي از هزاران امتحاني است كه با آن رو به رو خواهد شد. براي بازسازي شناختي روشهاي مختلفي وجود دارد. يكي از روشهاي مناسب براي تغيير شناختهاي غير منطقي رويكرد عقلي ـ عاطفي اليس است. طبق اين ديدگاه وقتي فرد به تفكر غير منطقي ميپردازد، فرايندهاي ارزيابي استرس دچار خطا مي شوند. در اثر تفكر غير منطقي فرد، وي ممكن است تصور كند كه استرس او فاجعه اي است كه هرگز نمي تواند از آن رهايي يابد. چنين فردي بايد افكار منطقي را به جاي افكار غير منطقي بياموزد. جايگزين كردن اين فكر منطقي با فكر غير منطقي قبلي باعث كاهش استرس مي شود. ـ آموزش ايمن سازي در برابر استرس: اين رويكرد شناختي مبتني بر اين نظريه است كه اگر شخصي از لحاظ شناختي آمادگي داشته باشد، مي تواند احساس استرس را كاهش دهد. اين ايمن سازي در سه مرحله انجام مي شود: الف) مفهوم سازي: در اين مرحله تلاش مي شود تا مشكلات شناخته و جزئيات تجربة استرس تجزيه و تحليل شوند. ب) مرحلة كسب مهارت و تمرين: در اين مرحله فرد مهارتهاي مختلف از جمله آرامش عضلاني و حساسيت زدايي منظم را تمرين مي كند و براي غلبه بر موقعيت استرس زا آموزش عملي مي بيند. ج) مرحلة اجرا و پيگيري: در اين مرحله فنون ياد گرفته شده اجرا مي شوند و فرد خود را براي مقابله با رويداد استرس زا در آينده آماده مي كند. اين شيوه نيز براي رويارويي با موقعيتهاي استرس زا مؤثر است. ـ پرت كردن حواس (عدم تمركز): بعضي اوقات حادثه يا فكر استرس زا همة ذهن فرد را با خود درگير مي كند و تفكر دربارة نشانه هاي ناخوشايند استرس باعث تشديد آنها مي شود و نگراني و ترس مجدد از استرس به افزايش دوبارة نشانه هاي استرس مي انجامد و اين به صورت دور باطلي تكرار مي شود. در چنين شرايطي بايد تلاش كنيد كه درباره احساسهاي منفي فكر نكنيد و ذهن خود را با آنها مشغول نكنيد و بايد سعي كنيد ذهنتان را با مسائل ديگري مشغول كنيد تا حواستان از افكار مربوط به استرس پرت شود. براي پرت كردن حواس شيوه هاي مختلفي وجود دارد. يكي از مؤثرترين آنها شيوة توقف فكر است. ـ روشهاي خودآموزي (خودگويي): براساس اين روش فرد جملاتي را به خود مي گويد و اين جملات به او كمك مي كند كه چگونه با استرس مقابله كند. منطق زيربنای چنين روشي اين است كه گفتگو با خود يا صحبتي كه با خودمان داريم ممكن است به همان اندازه اي كه كلام ديگران بر رفتارمان تأثير دارد، رفتارهاي ما را كنترل كند. اين روش نسبتاً ساده در كاهش استرس كارايي دارد. ـ مديريت زمان: افرادي كه تحت تأثير استرس اند هميشه كارها را با تأخير انجام مي دهند يا احساس مي كنند كه وقت كافي براي انجام روزمرة خود ندارند. سازماندهي مجدد زندگي به گونه اي كه هر كاري در مكان و زمان مناسبي انجام شود، باعث كاهش تنش و استرس فرد مي شود. يكي از روشهاي مؤثر براي سازماندهي بهتر زندگي مديريت زمان است. اين فرايند سه مرحله دارد: الف) تعيين اهداف: اين هدفها بايد منطقي و دست يافتني باشند. هدفها شامل اهداف بلند مدت و اهداف كوتاه مدت است. ب) تهيه فهرستي از كارهاي روزانه: اين فهرست با توجه به اهداف تدوين مي شود. ج) تهيه برنامة فعاليتهاي روزانه: زمان تقريبي مورد نياز براي هر كار در آن مشخص شده باشد. داشتن چنين برنامة منظمي، استرس ناشي از انباشته شدن كارها و بي برنامگي را كاهش مي دهد و به ما كمك مي كند تا از وقت محدود خود بيشترين استفاده را ببريم. همچنين يكي از روشهاي مفيد براي كاهش استرس اين است كه در آن واحد و در زماني واحد تنها به يك چيز فكر كنيم و اجازه ندهيم افكار مختلف همزمان ذهن ما را مشوش كنند. (2ـ4ـ14) مهارتهاي مقابله با شكست و اتفاقات: تجربه شكست و اتفاقات، فرصت خوبي به ما مي دهد تا به خود ارزيابي بپردازيم. مي توانيم شكست را به عنوان رويدادي در زندگي در نظر بگيريم كه هم مي تواند به عنوان يك مشكل و هم عكس آن ارزيابي شود (ارزيابي اوليه). به وجود اينكه شكست معمولاً تجربه ناخوشايندي است اما غالباً ما مي توانيم از عهدة آن برآييم. ارزيابي اوليه به ما امكان مي دهد تا بسياري از شكستهاي خود را به عنوان بخشي از زندگي بپذيريم و انرژي خود را صرف مقابله با شكستهايي كنيم كه واقعاً ارزش ناراحت شدن را دارند. تبيين ها از تجربه شكست، ارزيابي هاي ثانويه اي هستند كه بر نحوه پاسخ شما بر تجربه شكست، تأثير زيادي مي گذارد. ارزيابي ثانويه، چگونگي عملكرد شما را پس از تجربه شكست تعيين ميكند. ارزيابيهاي شما بر احساسات شما نيز تأثير مي گذارد. احساسات ما به ميزان زيادي متأثر از چيزهايي هستند كه ما به خودمان مي گوييم. اين امر تلويحات مهمي در مقابله با شكست دارد. ـ مهارت انجام ارزيابيهاي منطقي: ارزيابيهاي واقع بينانه به ما كمك مي كند تا پس از شكست، كمتر احساس درماندگي و استيصال كنيم، چرا كه اين نوع ارزيابيها شيوه كار مثبتي را در پيش روي ما قرار مي دهد. استفاده از ارزيابيهاي منطقي براي يافتن يك راهكار مثبت مهارتي ارزشمند در برابر شكستهاست. وقتي در كار مهمي شكست مي خوريد، لازم است مكث كنيد و يك ارزيابي منطقي از موقعيت به عمل آوريد. اگر علت شكست، سختي بيش از اندازة مشكل بوده است و مشكل را دست كم گرفتهايد، مي توانيد زماني را براي توسعه مهارتهاي خود و يادگيري راهبردهاي جديد در نظر بگيريد. اگر به علت بدشانسي شكست خورده ايد، مي توانيد دوباره امتحان كنيد و اگر كس ديگري موجب شكست شما شده است، مي توانيد جرأت ورزي و مذاكره كردن را تمرين كنيد. ـ مهارت پايداري: اگر شما شكستهايتان را نتيجه تلاش نكردن خود تلقي كنيد، به احتمال زياد بعد از شكست خوردن تسليم نمي شويد و مقاومت خواهيد كرد. اين شيوه ارزيابي به شما امكان مي دهد تا از مهارتهاي مسئله گشايي استفاده كنيد. پذيرفتن نگرش مسئله گشايي به شما كمك مي كند تا مسئوليت شكست خود را بپذيريد، مهارتهاي خود را تكميل كنيد و دفعه بعد تلاش بيشتري به عمل آوريد. همچنين پايداري مستلزم آن است كه شما به جاي اينكه نگران اجتناب از شكست خوردن باشيد، بيشتر به موفقيت فكر كنيد. ـ مهارت حفظ غرور: غرور وقتي ايجاد مي شود كه شما احساس كنيد براي رشد و گسترش مهارتهاي خود وقت گذاشته و براي رسيدن به موفقيت تلاش كرده ايد. غرور نتيجه داشتن احساس كنترل دروني در هنگام مواجهه با مشكل است. ـ مهارت بهداشت روان: مقابله با شكست به عنوان يك مهارت بهداشت روان است. تبيين هاي افراد از موفقيتها و شكستها مي تواند بر خلقيات و روحيه آنها تأثير بگذارد. افراد افسرده به احتمال زياد شكستهايشان را خارج از كنترل خود تلقي مي كنند. آنها شكستهاي خود را به بدشانسي و فقدان توانايي شان نسبت ميدهند چون افراد افسرده ميزان مهارتهاي مسئله گشايي خود را براي مقابله با شكست كم برآورد ميكنند آنها اغلب احساس درماندگي مي كنند و تسليم مي شوند و بيش از اندازه به شكستهاي خود فكر مي كنند و اشتغال ذهني فراوان به شكستها پيدا كردن ديگر انرژي براي درك موفقيتهاي خود ندارند و از عزت نفس پاييني رنج مي برند. ـ مهارت قبول شكست: وقتي افسرده و غمگين هستيم، خيلي سخت است كه براي خود انگيزه ايجاد كنيم و در جهت آن بكوشيم. افسردگي جاه طلبي را كمتر مي كند. اما هر چه قدر ما خود را بيشتر به تلاش كردن وا داريم، احساس ضعف روحيه و افسردگي در ما كمتر مي شود. وقتي افراد افسرده ياد مي گيرند هنگام درگيري با چالشها با خود حرف بزنند و شكستهاي خود را واقع بينانه ارزيابي كنند و پاداشهاي مناسبي براي موفقيتهايشان در نظر بگيرند احساس بهتري دارند. پس مي توان نتيجه گرفت كه براي رسيدن به يك زندگي بارور و چالش انگيز بايد ياد بگيريم با شكستهايمان مقابله كنيم. ـ فهرست مهارتهاي مقابله با شكست: 1) صرف انرژي خود براي مقابله با شكستهايي كه ارزش ناراحت شدن دارند. 2) استفاده از ارزيابي منطقي براي يافتن يك راهكار مثبت 3) پايداري و استفاده از مهارتهاي مسئله گشايي براي رسيدن به موفقيت 4) حفظ غرور از راه به كار بستن تلاش و استعداد 5) ايجاد تعادل ميان خود ناتوان سازي و مسئوليت پذيري 6) تقويت خودكارآمدي از طريق يافتن چالشهاي معني دار 7) استفاده از شكست به عنوان فرصتي براي رشد تواناييهاي خويش 8) غلبه بر كمال گرايي 9) ارزش دادن به تلاش و تواناييهاي خود 10) انتخاب اهدافي كه زندگيتان را جالب و ارزشمند مي سازد. 11) تطبيق انتظارات خود با سطح دشواري مشكلات 12) يادگيري طرز مقابله با شكست (2ـ4ـ15) مهارتهاي مقابله با اضطراب: ـ اضطراب و زندگي: همة ما در مواقع مختلف زندگي احساس اضطراب مي كنيم. اضطراب داراي دو جنبه عيني و ذهني است. برخي از رويدادهاي زندگي ما را متقاعد مي كند كه در وضعيت خطرناكي هستيم. در اين شرايط، اضطراب واكنش طبيعي است. كار اضطراب بسيج كردن نيروي دفاعي بدن است و به ما هشدار ميدهد كه گوش به زنگ باشيم و خود را از خطر حفظ كنيم. داشتن اضطراب نه تنها اشكالي ندارد بلكه در طول فرآيند مقابله، به شما انرژي و نيرو نيز مي دهد. اضطراب زماني مشكل آفرين است كه شما بدون دليل موجه، احساس ناراحتي و تنش كنيد. در نتيجه شما بي جهت دچار رنج و عذاب مي شويد زيرا بدن و ذهن شما براي دفع خطر يا تهديد كه به طور اشتباه براي خود ايجاد كرده ايد برانگيخته مي شود. ـ تعاريفي درباره اضطراب: اغلب اصطلاح ترس و اضطراب به صورت مترادف به كار مي روند. تمايزي كه مي توان بين آن دو اصطلاح قايل شد آن است كه ترس، اغلب به ارزيابي اوليه از يك خطر واقعي برمي گردد، در حالي كه اضطراب بيشتر به حالت هيجاني نگراني و دلواپسي به علت خطري نامعلوم اطلاق مي شود. * فوبياها (هراسها)، ترسهاي اغراق آميز و غالباً فلج كننده از رويدادها يا اشخاص خاص هستند. هراس با ميل به اجتناب از محركهاي ترس انگيز مشخص مي شود. * وحشت زدگي، ترس شديد و ناگهاني همراه با تلاشهاي عجولانه و ديوانه وار براي يافتن امنيت است. برخي علائم وحشت زدگي عبارتند از: نفس نفس زدن، تپش قلب، تعريق، لرزش، تنگي نفس، در قفسه سينه، تهوع، سرگيجه و احساس خفگي. ـ تجربه اضطراب: اولين قدم در مقابله با اضطراب شناخت علايم اضطراب و چگونگي اثر اين علايم بر خود است. اضطراب هم مي تواند به ما نيرو بخشد و ما را براي مقابله با مشكل آماده كند و هم مي تواند عملكرد طبيعي ما را مختل سازد. وجود مجموعه اي از علايم بدني، فكري و رواني ما را متوجه ميكند كه مضطرب هستيم. 1ـ علائم بدني: وقتي مضطرب هستيد بدنتان با تپش قلب، تنگي نفس، از دست دادن اشتها، تهوع، بي خوابي، تكرر ادرار، چهرة برافروخته، تعريق، اختلال گفتار و بي قراري، واكنش نشان مي دهد. 2ـ علائم فكري: اضطراب موجب سردرگمي، اختلال در حافظه و تمركز، حواس پرتي، ترس از دست دادن كنترل، كمرويي، گوش به زنگي و افكار تكرار شونده مي شود. 3ـ علائم رواني: وقتي مضطرب هستيد، عصبي، بي طاقت، نگران، هشيار، وحشت زده، دلواپس، افسرده، تنيده، ترسناك يا هيجان زده مي شويد. ـ پذيرفتن اضطراب به عنوان بخشي از زندگي: اضطراب بخشي از زندگي است و هر فردي ممكن است به آن دچار شود. اضطراب شما به علت اين نيست كه احمق، ضعيف يا روان رنجور هستيد بلكه به علت انسان بودن شما است. شما بايد مهارتهاي مقابله با اضطراب مسلط شويد و نيروي با ارزش خود را تنبيه و سرزنش بيهوده خود به هدر ندهيد. انجام ارزيابيهاي اوليه منطقي، بزرگترين كمك كننده شما در مقابله با اضطراب است. ـ مهارت درك نحوه غلبه اضطراب: تفكر غير منطقي، اضطراب را تشديد مي كند و موجب مي شود به آساني در دام يك دور باطل (معيوب) بيفتيد. ارزيابي غير منطقي از يك رويداد زندگي، اضطراب بي جهتي را در شما ايجاد ميكند، پس اين اضطراب به عنوان نشانة وجود يك اشكال تلقي مي شود و متقابلاً ارزيابي غيرمنطقي را تقويت مي كند. در نهايت كار به جايي مي رسد كه اضطرابي كه در اثر تفكري غير منطقي بوجود آمده است به مشكل درجه يكي كه ارتباطي با واقعيت ندارد تبديل مي شود. وقتي اضطراب بر شما غلبه مي كند مشكلات را آنقدر بزرگ مي كنيد كه ترس از اضطراب بيشتر از ترس واقعي از مشكل، شما را تضعيف و ناتوان مي سازد. افراد بسيار مضطرب عادت دارند با انديشيدن به بدترين نتايج ممكن، فاجعه اي را در ذهن خود بيافرينند و اين دور معيوب را تشديد كنند. اين افراد وحشتناكترين اتفاق ممكن را در ذهن خود تصور مي كنند و خود را متقاعد مي كنند كه بيمناكي آنها از اينكه: «اگر اين يا آن اتفاق بيفتد چه مي شود؟» واقعاً بجا و مناسب است. يكي از مهارتهاي مهم براي مقابله با اضطراب، نيفتادن در اين دور معيوب است. ـ پنج مهارت براي مقابله با اضطراب: 1) مهارت اجتناب نكردن: اجتناب يكي از سبكهاي مقابله اي مشكل زاست. اجتناب در كوتاه مدت اضطراب را كاهش مي دهد ولي چون مسئله يا موضوع را كاملاً برطرف نمي كند در طولاني مدت موجب مشكلاتي مي شود. به بيان ديگر چون اجتناب موجب تسكين موقت مي شود، روش وسوسه انگيزي براي مقابله با اضطراب است. اجتناب از افراد، مكانها و تكاليفي كه زندگي را مشكل مي كند، تقويت كننده است. متأسفانه اين منابع اضطراب تا زماني كه با آن روبرو نشويد خود به خود مرتفع نمي شود، هرچه بيشتر از اين عوامل اضطراب زا اجتناب كنيد، بيشتر به سراغ شما مي آيند. از آنجا كه فرد مضطرب به طور دائم گوش به زنگ است، هيچ وقت كاملاً احساس آرامش نمي كند. شما هيچ وقت نمي دانيد كه عامل اضطراب چه زماني ظاهر خواهد شد. 2) مهارت استفاده از رويارويي مثبت: استفاده از روش رويارويي مثبت براي مقابله با اضطراب به دو دليل خوب است: اول اينكه مواجهه و رويارويي راهي است براي حساسيت زدايي خود نسبت به افراد، مكانها و تكاليفي كه زندگي را براي ما دشوار مي كند. دوم اينكه رويارويي مثبت با مسايل بر خود پندارة شما تأثير مي گذارد، تصور كنيد كه به جاي اجتناب از اضطراب به كاردستي، دست مي زنيد چقدر احساسات شما متفاوت خواهد بود. تحقيقات روانشناختي زيادي اين واقعيت را كه همه ما در اثر تجربيات خود به آن رسيده ايم تأييد كرده است. نكته: اگر مي خواهي موفق باشي، طوري عمل كن كه انگار موفق هستي و موفق خواهي شد. 3) مهارت تسلط گرا بودن: افراد تسلط گرا انرژي خود را براي كسب و توسعه مهارتها صرف مي كنند و مشكلات را به تجارب آموزنده مبدل مي سازند. اين نوع نگرش نسبت به چالشها و مشكلات زندگي در مقابل عملكردگرايي قرار دارد كه اولين هدف در آن اجتناب از اشتباه كردن است. براي افراد عملكردگرا سخت است كه بعد از شكست بتوانند سرحال باشند. غلبه بر كمرويي و به دست گرفتن ابتكار عمل در روابط شخصي هم براي اين افراد سخت است. جاي ديگري كه تسلط گرا بودن در آن مفيد است، هنگام امتحان دادن است. * دو اصل در مهارت تسلط گرايي: الف) بايد توجه خود را به كاري در پيش داريد متمركز كنيد و از خود ترديدها و ساير عقايد منفي كه مزاحم عملكرد بهتر شما هستند اجتناب كنيد. ب) بايد به تكليف به عنوان يك چالش نگاه كنيد. 4) مهارت يادداشت برداري: هنگامي كه شما داريد روي اضطراب خودكار مي كنيد، يادداشت برداري روش خوبي است. اطلاعات زير بايد در اين يادداشتها گنجانده شود: الف) تاريخ، ساعت، روز و موقعيت. ب) درجه بندي اضطراب خود براساس مقياس 1 (خفيف) تا 5 (شديد) ج) ارزيابيهاي خود از موقعيت (چه چيزهايي به خود گفتيد). د) مهارتهاي مقابله اي كه به كار برديد. ه) درجه بندي مجدد اضطراب براساس همان مقياس 5 درجه اي. ـ نتايج مفيد مهارت يادداشت برداري: يادداشت برداري چند نتيجه مفيد دارد كه عبارتند از: الف) از زمان و مكاني كه مضطرب مي شويد آگاهي دقيق مي يابيد و اين اطلاعات در طرح ريزي مهارت هاي مقابله اي به شما كمك مي كند. ب) يادداشت برداري به شما كمك مي كند تا مهارتهاي مقابلهاي مفيد و اثربخش را از مهارتهاي مقابله اي نامناسب تشخيص دهيد. 5) مهارت آمادگي براي تمرين: اثربخشي مهارتهاي مقابله با اضطراب در تحقيقات علمي اثبات شده است. اما اين مهارتها تنها زماني اثربخش هستند كه شركت كنندگان در تحقيق براي تسلط بر آنها وقت و تلاش كافي صرف كنند و به تمرين آن بپردازند. بايد هر روز مهارتهاي مقابله با اضطراب را تمرين كنيد. (2ـ4ـ16) مهارتهاي زندگي در دوران تحصيل: براي فتح قله هاي زندگي و تحصيل و رشد و ارتقا و بالندگي سه چيز مهم وجود دارد: 1) اراده2) حركت3) پشتكار و اگر انساني با زنجیره اي از فرصتها زمين گير مي شود علت آن نيز در سه چيز نهفته است: 1) ترديد2) توقف3) ركود دوران تحصيل سه اصل اول (اراده ـ حركت ـ پشتكار) را مي طلبد و براي شاخص شدن و موفقيت بايد از سه مورد دوم (ترديد ـ توقف ـ ركود) دوري بجوئيم و بدانيم كه معجزه اراده زماني روي ميدهد كه باور داشته باشيم هيچ چيز غير ممكن نيست. پس اجازه دهيم جادوي دانستن و رسيدن و موفقيت را تجربه كنيم. پنج راهكار براي موفقيت يك دانشجو عبارتند از: 1) علاقه به رشته تحصيلي و اهتمام در تداوم آن و تقويت آن به وسيله مطالعات مستمر. 2) كسب مهارت در رشته خويش به جاي دانش اندوزي. 3) طراحي يك برنامه از همان روز نخست با مؤلفه هاي زير: الف) اهداف من از انتخاب اين رشته چه مي باشد؟ب) تا چه سطحي از تحصيل مي خواهم ادامه دهم؟ ج) چه تمهيدات و مقدماتي بايد فراهم سازم؟ د) دوستانم را چگونه انتخاب كنم؟هـ) روزانه و هفتگي و ماهانه و ترمي چگونه با وقت و فرصتها و تحولات معامله مي كنم؟ 4) كسب اطلاعات از دانشجويان سالهاي بالاتر براي طراحي برنامه ها و تصميمات بزرگ و بهره گيري مداوم از اساتيد دانشگاه. 5) ايجاد زمينة دوستي و رفت و آمد با اساتيد مجرّب، دلسوز و شاخص جهت كسب راهنماييها در زمينه هاي: (حرفه اي ـ مطالعاتي و تأليفي ـ تحقيقاتي و پژوهشي ـ مهارتي ـ فرهنگي ـ ارتقايي ـ جنبي و تجربه اي) ـ مطالعه در تحصيل: مطالعه در تحصيل خيلي مهم است و سه عامل در مطالعة مؤثر بايد لحاظ شود:1) زمانبندي و دقّت درمطالعه2) داشتن حريف تمرين (مباحثه) 3) توسل و خداگرايي در مطالعه مؤثر. ـ دو فعاليت واجب در دوران تحصيل: در دوران تحصيل دو فعاليت مهم است كه بايستي مورد عنايت آغازگران و وروديها قرار گيرد:1) آموزش و تسلط بر كامپيوتر (تا سطوح بالا) 2) آموزش و تسلط بر زبان انگليسي. دنياي جديد دنياي اطلاعات، ارتباطات، سرعت، فرصت و امواج و تفاهم و زبان مشترك است و دو شاهراه اصلي آن (زبان انگليسي و كامپيوتر از جمله اينترنت) است. بهترين فرصت يادگيري اين دو نيز دوران تحصيلي و بالاخص آغاز راه است. ـ 6 نكته كاربردي در دوران دانشجويي: 1) جستجوي زياد جهت انتخاب بهترين، سالمترين، پرانگيزه ترين و وفادارترين دوستان حتي اگر يك نفر باشد. 2) دائماً دنبال يادگيري باشيد (از منابع و كتابها گرفته تا تجارب افراد) 3) دوستي با ترم بالاييها (براي كسب تجربه و سرعت يادگيري، براي ادامه تحصيل، براي كاهش خطاها) 4) پالايش دائمي و عدم عقده چيني و عقده گرايي. 5) ورزش و تربيت جسم در طول تحصيل. 6) عدم دوري از معنويت كه مصونيت از هر لغزشي است. (2ـ5) پيشينه تحقيق دربارة آموزش مهارتهاي زندگي: 1) بررسي تحقيقات انجام شده در خارج از كشور: ـ بسياري از بررسيهاي انجام شده، در زمينه اثر مهارتهاي زندگي بر عملكرد تحصيلي، از طرحهاي غير تجربي استفاده شده است. مثلاً در برنامه آموزش مهارتهاي لايونزكونست دو تغيير چشم گير بدست آمد: (1) افزايش اعتماد به نفس كودكان (2) بهبود رابطه معلمان و شاگردان. تمام معلمان و شاگردان شركت كننده در اين طرح از برنامه رضايت داشتند (كوسئت زير چاپ، به نقل از نوري و محمد خاني 1379) ـ مطالعه ديگري در پرتوريكو نشان داد كه پس از اجراي برنامه مهارتهاي زندگي، غيبت شاگردان از دانشگاه كاهش يافت (كوئست، چاپ نشده). همچنين بررسيهاي ديگر نشان داده اند كه به دنبال اجراي چنين برنامه هايي، حضور دانشجویان در دانشگاه و ميانگين نمرات كلاسي آنان افزايش و بدرفتاري آنان كاهش چشمگيري يافت. (نوري و محمد خاني، 1379). ـ پژوهش (اركات و همكاران، 1991) كه به صورت پژوهش تجربي و كنترل شده اجرا شد، 2530 دانش آموز در گروه كنترل و 2530 دانش آموز در گروه آزمايشي را مورد بررسي قرار داد. گروه آزمايشي در مورد مهارتهاي ارتباطي، تصميم گيري و مراحل حل مسأله، آموزش داده شدند. نتايج نشان داد كه در گروه آزمايشي، مصرف سيگار، الكل و ساير مواد مخدر كاهش چشمگيري يافت (منابع موجود در دفتر بهداشت و تغذيه وزارت آموزش و پرورش). چنين برنامه اي در فنلاند، بر روي 4523 دانش آموز اجرا شد و نتايج مشابهي به دست داد. (وارتيانين و همكاران، 1986) ـ در يك برنامه ترويجي بهداشت رواني مبتني بر رشد مهارتهاي زندگي، كه بر روي افراد سنين 5 تا 15 ساله در «اونتاريو» انجام شد، نتايجي از قبيل پيشرفت و بهبود عملكرد تحصيلي مناسب، بهبود عزت نفس و غلبه بر رفتار ضد اجتماعي حاصل گرديد. (بريتون 2، 1999؛ به نقل از آقاجاني، 1381) ـ هامبورگ به نقل از موت و همكاران 1999 اشاره كرد كه برنامه ها آموزش مهارتهاي زندگي موفقيت آميز، داراي اهميت زيادي هستند و آموزش مهارتهاي اجتماعي كه زير مجموعه اي از آموزش مهارتهاي زندگي هستند، در موارد ذيل تأثير مثبت دارند: (1) رفتار اجتماعي مثبت در مدارس و تعامل اجتماعي مثبت بين همسالان (2) افزايش حمايت همسالان(3) افزايش توانايي حل مسأله(4) خودآگاهي (5) كاهش خشم، اضطراب، افسردگي، كمرويي، رفتارهاي بزهكارانه و افزايش عزت نفس(6) ايجاد منبع كنترل دروني (7) مقبوليت اجتماعي(8) مقابله با بحران(9) رويارويي اجتماعي(10) افزايش جرأت ورزي(11) خود پنداره مثبت(12) مهارتهاي كلامي و غير كلامي اجتماعي مثبت و مناسب (آقاجاني، 1381) تحقيقات مختلف نشان دادند كه بين رفتار پرخاشگرانه و مهارتهاي اجتماعي ضعيف و پيشرفت تحصيلي زير متوسط، ارتباط وجود دارد. به علاوه نقص هاي مهارتهاي اجتماعي در كودكان، پيش بيني كننده قوي در مورد مشكلات سلامت رواني در آينده از قبيل بزهكاري، رفتارهاي ضد اجتماعي و خشونت آميز، سوء مصرف مواد مخدر و الكل و افت تحصيلي هستند: آموزش مهارتهاي اجتماعي موجب پيشرفت تحصيلي، تعامل مناسب با همسالان و بهبود عزت نفس مي شود و همچنين توانايي آنها را در روابط مسالمت آميز با افراد معنادار در زندگي والدين، معلمين و اعضاي خانواده بهبود مي بخشد. ـ در پژوهش مهم ديگري كه بر روي 900 دانش آموز در ونزوئلا صورت گرفت، مهارت فكر كردن به كودكان گروه آزمايشي، آموزش داده شد و سپس اين افراد با يك گروه كنترل همتا مقايسه شدند. هر دو گروه، در ابتدا و انتهاي بررسي، آزمونهاي هوشي و آزمونهاي تحصيلي را تكميل نمودند. نتايج نشان داد كه هوش گروه آزمايشي، بطور معنادار و رضايت بخشي افزايش يافت، نگرش معلمان نسبت به فرايند آموزش تغيير نمود و علاقه بيشتري به شاگردان نشان دادند. پژوهش وسيع تري كه روي يك نمونه 24000 نفري صورت گرفت نيز چنين تغييرات معناداري را پس از اجراي آموزش نشان داد. (گونزالس 1990؛ به نقل از نوري و محمد خاني، 1379) 2) بررسي تحقيقات انجام شده در داخل ايران: ـ پاپيري (1376) در تحقيق خود 26 نفر از دانشجویان دختر و پسر را كه سابقه اقدام به خودكشي داشتند، بطور تصادفي انتخاب نمود و به دو گروه آزمايشي و كنترل تقسيم نمود. بعد از 12 جلسه آموزش حل مسأله به دو گروه آزمايشي، اين نتايج حاصل شد كه آموزش مهارت حل مسأله مي تواند در كاهش ميزان افسردگي و نااميدي و بهبود مهارتهاي مقابله اي نوجوانان اقدام كننده به خودكشي مؤثر باشد. ـ نتايج بررسي اجراي آموزش مهارتهاي زندگي براي مقاطع چهارم و پنجم ابتدايي در 16 استان كشور (تهران، كرمانشاه، شهرستانهاي استان تهران، سيستان و بلوچستان، آذربايجان غربي و ايلام) توسط دفتر بهداشت و تغذيه وزارت آموزش و پرورش در سال تحصيلي 77ـ78 نشان داد كه در پيش آزمون بين گروه كنترل و آزمايش تفاوت وجود ندارد. اما در مرحله پس آزمون تفاوت معني داري بين ميانگين نمرات دو گروه وجود دارد. همچنين تفاوت نمرات دانشجویان دختر و پسر ارتباط معني داري وجود دارد و مقايسه استانها، استان كرمانشاه بالاترين نتايج را نسبت به استانهاي ديگر دارد. ـ اسماعيلي (1380) در پژوهش خود اثر آموزش درس مهارتهاي زندگي در تعامل با شيوه هاي فرزند پروري را بر عزت نفس دانشجویان اردبيل مورد بررسي قرار داد. نتايج نشان داد كه ميانگين نمره عزت نفس دانشجویاني كه درس مهارتهاي زندگي را گذرانده بودند، بيشتر از دانشجویاني بود كه درس مذكور را نگذرانده بودند. اين يافته با نتايج تحقيقات انجمن روانشناسي آمريكا 1996 و 1994 هم سو بود. بدين معنا كه آموزش مهارتهاي زندگي بر افزايش عزت نفس دانشجویان تأثير مثبت دارد. در اين پژوهش با مقايسه عزت نفس بين دختران و پسران ميزان عزت نفس دختران پايين تر از پسران بوده است. بنابراين، نتايج اين تحقيق، ضرورت آموزش مهارتهاي زندگي جهت افزايش عزت نفس دانشجویان دختر را پيشنهاد مي كند. ـ در پژوهشي كه در سال 1380 توسط منصور باقري و دكتر هادي بهرامي احسان در رابطه با نقش آموزش مهارتهاي زندگي بر دانش و نگرش نسبت به مواد مخدر و عزت نفس دانشجویان انجام گرفته است، نتايج نشان داد كه آموزش مهارتهاي زندگي به دانشجویان موجب ايجاد تغييرات معني دار در دانش، نگرش و عزت نفس آنها در سطح (p > 001/0 شده است). (منابع موجود در دفتر پيشگيري وزارت آموزش و پرورش). ـ تحقيقي كه توسط خاكپور (1381) در رابطه با شيوه هاي نوين در پيشگيري و درمان اعتياد از طريق آموزش مهارتهاي زندگي، بر روي 242 نفر (121 نفر گرور آزمايش و 121 نفر گروه كنترل) انجام شد، نتايج تحقيق نشان داد كه اجراي برنامه آموزش مهارتهاي زندگي اثرات بلند مدتي در پيشگيري از شروع مصرف مواد مخدر و يا گرايش به مواد مخدر را تأييد مي نمايد. همچنين مشخص گرديد كه عملكرد تحصيلي دانشجویان نيز بهبود چشمگيري پيدا كرده است. ـ در تحقيقي كه توسط آقاجاني (1381) با عنوان بررسي تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر سلامت روان و منبع كنترل نوجوانان انجام گرديد، نمونه تحقيق 30 دانش آموز بودند كه از بين 191 دانش آموز دختر دبيرستاني بالاترين نمره را در آزمون سلامت عمومي گلدبرگ و منبع كنترل بدست آوردند و به طور تصادف به دو گروه تقسيم شدند. پس از اجراي پيش آزمون بر روي گروه آزمايش و كنترل، گروه آزمايش 8 جلسه آموزش مهارتهاي زندگي را دريافت نمودند، اما گروه كنترل هيچ آموزشي دريافت نكردند. سپس مجدداً آزمون سلامت عمومي گلدبرگ و منبع كنترل بر روي دو گروه آزمايش و كنترل اجرا گرديد. نتايج اين پژوهش به شرح زير است: (1) آموزش مهارتهاي زندگي، سلامت روان آزمودنيها را بهبود مي بخشد. (2) تأثير آموزش مهارتهاي زندگي بر منبع كنترل آزمودنيها معنادار نبوده است. (3) بين سلامت روان و شيوه هاي مقابله اي و همچنين بين منبع كنترل و شيوه هاي مقابله اي ارتباط مثبت و معنا داري وجود دارد. اما بين سلامت روان و منبع كنترل ارتباط مثبت و معنا داري وجود ندارد. (4) بين سطح تحصيلات مادر، اشتغال مادر و عملكرد تحصيلي دانشجویان با سلامت رواني شيوه هاي مقابله اي آنها ارتباط معني داري وجود دارد. ـ طارميان (1378 آموزش مهارتهاي زندگي را بر افزايش سلامت جسماني و رواني مانند: اعتماد به نفس، مقابله با فشارهاي محيطي و رواني، كاهش اضطراب و افسردگي، كاهش افكار خودكشي گرايانه، كاهش افت تحصيلي، تقويت ارتباطات بين فردي و رفتارهاي سالم و مفيد اجتماعي، كاهش سوء مصرف مواد مخدر و پيشگيري از مشكلات رواني، رفتاري و اجتماعي مؤثر قلمداد كرده است. (آقاجاني، 1381). منابع :: اكبري ابوالقاسم، روشهاي مطالعه و تحقيق و يادگيري و امتحان؛ تهران: نشر فيض كاشاني، 1382. آموزش مهارتهاي زندگي. بانك مقالات فارسي (در تاريخ November 12, 2006) خنيفر حسين، مهارتهاي برنامه ريزي در زندگي، تهران: فراشناختي انديشه، 1382. دكتر حسين خنيفر؛ مژده پورحسيني، مهارتهاي زندگي؛ قم: مركز مديريت حوزه هاي علميه خواهران، مركز نشر هاجر، 1385. دلاور، علي 1320 ـ روشهاي آماري در روانشناسي و علوم تربيتي / مؤلف: علي دلاور تهران: دانشگاه پيام نور، 1369. دلاور، علي 1320 ـ روشهاي تحقيق در روانشناسي و علوم تربيتي: رشته روانشناسي / تأليف: علي دلاور ـ تهران: دانشگاه پيام نور 1385. دلجو شريعت، شيوه هاي يادگيري و مطالعه؛ تهران: مؤسسه تكوك زرين، 1381. سيف، علي اكبر؛ روانشناسي پرورشي (روانشناسي يادگيري و آموزش)، تهران: آگاه، 1380. صداقت محمد عارف؛ مهارتهاي زندگي؛ قم: مهر اميرالمؤمنين، 1382. طارميان فرهاد ـ ماهجويي ماهيار ـ فتحي طاهر؛ مهارتهاي زندگي؛ تهران: انتشارات اسپندهنر، 1383. عبدالمجيد سروش، مديريت زمان. سايت http:// Koobe.blogfa. com سايتهاي رشد و انجمن روانشناسي ايران. طارميان، فرهاد ، مهارتهاي زندگي، تهران: مؤسسه فرهنگي منادي تربيت، چاپ سوم، 1379. مهارتهاي زندگي (1) در رشته علوم تربيتي / مؤلف: گروه مؤلفان ـ تهران: دانشگاه پيام نور 1385. مهارتهاي زندگي؛ مؤلف: كريس.ال.كلينكه؛ مترجم: شهرام محمدخاني ـ تهران: اسپندهنر، 1383.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته