Loading...

مبانی نظری و پیشینه تحقیق آمادگي جسماني و تمرينات هوازي تداومي و تناوبي بر تركيب بدن و توان هوازي

مبانی نظری و پیشینه تحقیق آمادگي جسماني و تمرينات هوازي تداومي و تناوبي بر تركيب بدن و توان هوازي (docx) 36 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 36 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

فهرست مطالب: فصل دوم: مباني نظري و پيشينه‌ي پژوهش PAGEREF _Toc397972857 \h 9 2-1. مقدمه PAGEREF _Toc397972858 \h 10 2-2. آمادگي جسماني و اثرات آن بر زندگي PAGEREF _Toc397972859 \h 10 2-2-1. اجزاي آمادگي جسماني PAGEREF _Toc397972860 \h 11 2-3. آمادگي قلبي ـ تنفسي PAGEREF _Toc397972861 \h 12 2-3-1. سازگاري‌هاي قلبي ـ تنفسي با ورزش PAGEREF _Toc397972862 \h 13 2-3-1-1. سازگاري‌هاي قلبي ـ عروقي با تمرين PAGEREF _Toc397972863 \h 14 2-3-1-2. سازگاري‌هاي تنفسي با تمرين PAGEREF _Toc397972864 \h 14 2-3-1-3. سازگاري‌هاي متابوليك PAGEREF _Toc397972865 \h 16 2-3-2. عوامل مؤثر بر توان هوازي بيشينه PAGEREF _Toc397972866 \h 16 2-3-2-1. شيوه‌ي تمرين PAGEREF _Toc397972867 \h 17 2-3-2-2. وراثت PAGEREF _Toc397972868 \h 18 2-3-2-3. وضعيت تمرين PAGEREF _Toc397972869 \h 19 2-3-2-4. جنسيت PAGEREF _Toc397972870 \h 19 2-3-2-5. اندازه و تركيب بدن PAGEREF _Toc397972871 \h 20 2-3-2-6. بلوغ PAGEREF _Toc397972872 \h 21 2-3-2-7. سن PAGEREF _Toc397972873 \h 21 2-3-3. تعيين فيزيولوژيك VO2 max و عوامل مؤثر آن PAGEREF _Toc397972874 \h 21 2-3-4. اندازه‌گيري VO2 max PAGEREF _Toc397972875 \h 22 2-4. تركيب بدني PAGEREF _Toc397972876 \h 23 2-4-1. اهميت ارزيابي تركيب بدن PAGEREF _Toc397972877 \h 28 2-4-2. روش‌هاي ارزيابي تركيب بدن PAGEREF _Toc397972878 \h 29 2-4-2-1. روش‌هاي آزمايشگاهي PAGEREF _Toc397972879 \h 29 2-4-2-2. روش‌هاي ميداني PAGEREF _Toc397972880 \h 32 2-5. تمرين هوازي PAGEREF _Toc397972881 \h 33 2-5-1. تمرين تداومي هوازي PAGEREF _Toc397972882 \h 34 2-5-2. تمرين تناوبي (اينتروال) PAGEREF _Toc397972883 \h 35 2-6. مروري بر تحقيقات پيشين PAGEREF _Toc397972884 \h 38 2-6-1. تحقيقات انجام شده در داخل كشور PAGEREF _Toc397972885 \h 38 2-6-2. تحقيقات انجام شده در خارج از كشور44 منابع فصل دوم: مباني نظري و پيشينه‌ي پژوهش مباني نظري و پيشينه‌ي پژوهش 2-1. مقدمه توجه به فعاليت بدني، به عنوان بخش مكمل يك زندگي سالم، گسترش يافته است و شواهد علمي از فوايد سلامت بخش تمرين و ورزش، در حال افزايش است. بررسي‌ها نشان مي‌دهد كه فعاليت بدني با تكرار، شدت، مدت مناسب و بر اساس برنامه‌هاي منظم، مزاياي قابل توجهي دارد. حفظ سطح مناسبي از عناصر آمادگي جسماني، مانند استقامت قلب و عروق، قدرت و استقامت عضلاني، تركيب بدني و انعطاف‌پذيري در كاهش خطر بيماري‌هاي قلبي، فشار خون، ديابت، پوكي استخوان، چاقي و ناراحتي‌هاي رواني (افسردگي) مؤثر است. كاهش ميزان موارد حمله‌ي قلبي و حفظ عملكرد مستقل در پيري، از مزاياي تمرين‌هاي منظم است. ضمن آنكه افراد از نظر بدني فعال، نسبت به افراد غير فعال، از طول عمر بيشتري برخوردارند. در اين فصل، ابتدا مباني نظري مربوط به آمادگي جسماني و فاكتورهاي مورد نظر در اين پژوهش يعني توان هوازي و تركيب بدني، و انواع تمرين‌هاي هوازي (تناوبي و تداومي) و سپس خلاصه‌اي از پژوهش‌هاي انجام شده در داخل و خارج از كشور در ارتباط با اين موضوع بيان مي‌گردد. 2-2. آمادگي جسماني و اثرات آن بر زندگي آمادگي جسماني، عبارت است از توانايي زيستن به عنوان موجودي متعادل و كامل. همچنين آمادگي جسماني را مي‌توان انجام دادن كارهاي روزمره بدون خستگي و صرف انرژي زياد تعريف كرد (كاسپرسن، 1985). نيل به آمادگي جسماني و حفظ آن، بر تمام جنبه‌هاي زندگي تأثير مي‌گذارد و علاوه‌بر تقويت تندرستي، در افزايش بازده‌ي كاري نيز مؤثر است (آقا علي‌نژاد، 1391). آمادگي جسماني از عناصر متعددي به وجود مي‌آيد و اين عناصر در سطوح مختلفي قابل طبقه‌بندي هستند. بعضي از اين عناصر با تندرستي و بعضي با اجراي مهارت‌هاي حركتي در ارتباطند. آمادگي جسماني وابسته به تندرستي، با توسعه و نگهداري آن دسته از عواملي كه از طريق پيشگيري و درمان بيماري‌ها، تأمين كننده‌ي سلامت هستند در ارتباط است و در قابليت عملكرد و حفظ يك الگوي زيستي سالم مؤثر است. بنابراين آمادگي جسماني وابسته به تندرستي، در طول زندگي از اهميت ارزيابي برخوردار است. آمادگي جسماني وابسته به اجراي حركتي به توسعه و حفظ آن دسته از عوامل آمادگي علاقمند است كه موجب اجراي فعاليت‌هاي بدني مانند ورزش مي‌شود. در آمادگي اجراي حركتي بر توسعه‌ي كيفيت‌هاي بهبود دهنده اجراي فعاليت‌هاي جسماني (ورزش) تأكيد مي‌شود در حالي كه در آمادگي تندرستي بر زندگي بهتر توجه مي‌شود (شيخ، 1386). آمادگي جسماني چه در زمينه‌ي تندرستي و چه در زمينه‌ي مهارت حركتي بايد با ويژگي‌هاي شخصي مانند سن، نيازها، اهداف و كار و وظيفه‌ي او متناسب باشد. تمام افراد داراي حد معيني از اجزاي آمادگي تندرستي و آمادگي حركتي هستند و محدوده‌ي رشد و تكامل اين اجزا با خصوصيات شخصي متناسب است (شيخ، 1386). 2-2-1. اجزاي آمادگي جسماني ـ اجزاي آمادگي جسماني مرتبط با سلامتي استقامت قلبي ـ عروقي و تنفسي: عبارت است از قابليت دستگاه گردش خون و تنفس براي هماهنگي با فعاليت مورد نظر به منظور تأمين اكسيژن و دفع مواد زائد و توانايي برگشت سريع به حالت اوليه پس از انجام كار. انعطاف‌پذيري: انعطاف‌پذيري به عنوان حداكثر دامنه‌ي حركت در يك مفصل تعريف مي‌شود. استقامت عضلاني: به توانايي عضله براي تداوم اجرا بدون خستگي گفته مي‌شود. قدرت عضلاني: حداكثر نيرويي است كه يك عضله و يا گروهي از عضلات، فقط براي يك بار مي‌توانند در مقابل يك نيروي مقاوم وارد كنند. تركيب بدني: عبارت است از مقادير نسبي عضله، چربي، استخوان و ديگر بخش‌هاي حياتي بدن (آقا علي‌نژاد، 1391). ـ اجزاي آمادگي جسماني مرتبط با مهارت‌هاي ورزشي چابكي: به توانايي تغيير سريع و ناگهاني جهت حركت و سرعت، همراه با حفظ تعادل گفته مي‌شود. هماهنگي: توانايي استفاده از حواس از جمله بينايي و شنوايي، همراه با بخش‌هاي ديگر بدن به منظور اجراي تكاليف، به طور يكنواخت و روان. تعادل: به توانايي حفظ بدن در فضا گفته مي‌شود. توان: بكارگيري حداكثر نيرو در حداقل زمان. سرعت: عبارت است از توانايي جابجا شدن كل بدن (مانند دو) يا يك اندام (مانند سرعت دست در مشت‌زني) در حداقل زمان. زمان عكس‌العمل: عبارت است از فاصله‌ي زماني بين دريافت محرك و شروع پاسخ. يك ورزشكار، براي اجراي موفقيت آميز مهارت‌هاي مختلف ورزشي، علاوه‌بر اجزاي آمادگي جسماني مرتبط با سلامتي، به توسعه‌ي اجزاي مرتبط با مهارت نيز نيازمند است. همچنين هر فرد جهت حفظ سلامتي و تندرستي خود، نياز است كه با برنامه‌ريزي و تمرين، عوامل آمادگي جسماني مرتبط با سلامتي را توسعه دهد (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-3. آمادگي قلبي ـ تنفسي آمادگي قلبي ـ تنفسي (قلبي ـ عروقي) از مهمترين عوامل آمادگي جسماني است كه به دليل اهميت آن در تندرستي انسان، توجه زيادي را به خود معطوف نموده است (شيخ، 1386). آمادگي قلبي ـ تنفسي، عبارت است از برخورداري از نوعي كيفيت كه به وسيله‌ي آن، قلب و تنفس مي‌توانند به سهولت خود را با شدت فعاليت بدني هماهنگ كنند و با همان سهولت، از خستگي به درآيند و فعاليت ديگري را شروع نمايند. استقامت قلبي ـ تنفسي، به عواملي مانند كارآيي شش‌ها، قلب، رگ‌هاي خوني، كيفيت و كميت خون و اجزاي سلولي كه به بدن هنگام تمرين كمك مي‌كنند، بستگي دارد. آمادگي قلبي ـ تنفسي، عاملي مرتبط با سلامتي در نظر گرفته مي‌شود، زيرا: 1. سطوح پايين آمادگي قلبي ـ تنفسي، با افزايش قابل ملاحظه‌ي خطر مرگ ناگهاني مرتبط است. 2. افزايش آمادگي قلبي ـ تنفسي، با كاهش در مرگ ناشي از تمام علل مرتبط است. 3. سطوح بالاي آمادگي قلبي ـ تنفسي، با سطوح بالاتر فعاليت جسماني روزمره مرتبط است كه به بسياري از فوايد سلامتي بستگي دارند (پولاك، 1990). استقامت قلبي ـ تنفسي، وسيله‌ي دفاعي اصلي در برابر خستگي است. افرادي كه از استقامت قلبي ـ تنفسي، خوبي برخوردارند، مي‌توانند فعاليت‌هاي بدني شديد را بدون از نفس افتادن و خستگي شديد، براي مدت طولاني حفظ كنند. ميزان مرگ ناشي از بيماري قلبي ـ عروقي در اين افراد، هشت مرتبه كمتر از افراد ناآماده است (پولاك، 1990). پايين بودن ظرفيت تنفسي، حتي در ورزش‌ها و فعاليت‌هاي كم تحرك، منجر به خستگي مي‌شود. آمادگي قلبي ـ تنفسي، كه آمادگي قلبي ـ عروقي يا حداكثر توان هوازي نيز ناميده شده است، توانايي دستگاه‌هاي قلبي ـ عروقي و تنفسي و توانايي انجام تمرين‌هاي شديد پيوسته است (شفرد، 1968). آمادگي قلبي ـ تنفسي، با حداكثر اكسيژن مصرفي (VO2 max) ارتباط مستقيم و بالايي دارد و معمولاً با اندازه‌گيري آن مي‌توان ميزان كارآيي دستگاه‌هاي گردش خون و تنفس را به طور دقيق تعيين كرد (شيخ، 1386). و البته ذكر اين نكته لازم است كه هنگام تفسير نرم‌هاي آمادگي جسماني در كنار VO2 max ، به عوامل ديگر مؤثر در عملكرد هوازي نيز بايد توجه شود كه از آن جمله است: 1. تفاوت در تركيب بدن. 2. كارآيي دويدن. 3. كسر (درصد) حداكثر اكسيژن مصرفي كه توانايي دويدن يا پياده‌روي مداوم در درصد بالايي از حداكثر اكسيژن مصرفي است. 4. انگيزه‌ (آدامز، 1391). 2-3-1. سازگاري‌هاي قلبي ـ تنفسي با ورزش هنگام اجراي يك وهله‌ي ورزش، دستگاه‌هاي بدن انسان، به قدري قابليت و توانايي دارند كه دستگاه‌هاي قلبي ـ عروقي و تنفسي مي‌توانند خود را با تأمين نياز فوق‌العاده‌ي عضلات فعال، سازگار كنند. هنگامي كه دستگاه قلبي ـ عروقي و تنفسي، به طور پي‌درپي با نيازهاي همچون انجام فعاليت‌هاي زندگي روزانه روبرو مي‌شوند، به گونه‌اي خود را با اين شرايط سازگار مي‌كنند كه در نتيجه‌ي آن، اجراي فعاليت استقامتي بهبود مي‌يابند. در اين قسمت، سازگاري‌هاي حاصل از ورزش در عملكرد دستگاه قلبي ـ تنفسي، به طور خلاصه مورد بررسي قرار مي‌گيرد. 2-3-1-1. سازگاري‌هاي قلبي ـ عروقي با تمرين اندازه‌ي قلب: واكنش قلب نسبت به كار زياد، به صورت افزايش وزن، حجم و ضخامت ديواره‌ي بطن‌ها و اندازه‌ي حفره‌ها بروز مي‌كند و همه‌ي اين تغييرات، در نتيجه‌ي تمرين‌هاي استقامتي رُخ مي‌دهند. حجم پلاسما، حجم ضربه‌اي و حداكثر اكسيژن مصرفي (VO2 max): افزايش حجم پلاسما، يكي از مهمترين تغييراتي است كه در اثر تمرين استقامتي رُخ مي‌دهد. اين افزايش، يكي از مهمترين عوامل افزايش حجم ضربه‌اي ناشي از تمرين است. حجم ضربه‌اي نيز بر اكسيژن مصرفي مؤثر است. هر گاه حجم پلاسما زياد شود، حجم خون هم زياد مي‌شود. در نتيجه، خون بيشتري وارد قلب مي‌شود و حجم ضربه‌اي افزايش مي‌يابد. به دنبال افزايش حجم ضربه‌اي، برون‌ده قلبي نيز بيشتر مي‌شود. افزايش برون‌ده قلبي، اكسيژن بيشتري در دسترس عضلات فعال قرار مي‌دهد، بنابراين، سبب افزايش VO2 max مي‌شود. فشار خون: پس از اجراي برنامه‌ي تمرين‌هاي استقامتي، فشار خون سرخ‌رگي در خلال فعاليت‌هاي ورزشي زير بيشينه‌ و بيشينه‌ تغيير بسيار كمي مي‌كند، ولي فشار خون استراحتي افرادي كه پيش از تمرين استقامتي، به پُرفشار خوني ملايمي مبتلا بودند، معمولاً كاهش مي‌يابد (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-3-1-2. سازگاري‌هاي تنفسي با تمرين هر چند ممكن است دستگاه قلبي ـ عروقي، به بافت‌ها خون كافي برساند، ولي اگر دستگاه تنفسي، اكسيژن كافي را براي تأمين نياز بافت‌ها وارد بدن نكند، استقامت كاهش خواهد يافت. عملكرد دستگاه تنفسي، معمولاً موجب محدوديت نحوه‌ي اجراي مهارت نمي‌شود؛ زيرا بر تهويه، خيلي بيشتر از عملكرد قلبي ـ عروقي افزوده مي‌گردد؛ ولي دستگاه تنفسي هم مانند دستگاه قلبي ـ عروقي، با تمرين سازگاري‌هاي ويژه‌اي كسب مي‌كند، تا كارآيي آن، به حداكثر برسد. حجم‌هاي ريوي: به طور كلي، حجم‌ها و ظرفيت‌هاي ريوي، در اثر تمرين تغيير كمي مي‌كنند. ظرفيت حياتي، اندكي افزايش مي‌يابد و در همين زمان، حجم باقي مانده كاهش اندكي پيدا مي‌كند. با اين همه، ظرفيت كل ريه‌ها، در اساس، بدون تغيير باقي مي‌ماند. ميزان تنفس: در اثر تمرين، ميزان تنفس معمولاً در حالت استراحت و به هنگام اجراي فعاليت ورزشي زيربيشينه، كم مي‌شود. اين كاهش، جزئي است و به احتمال، بازتاب كارآيي بيشتر ريوي ناشي از تمرين است. با اين حال، در پاسخ به تمرين، معمولاً ميزان تنفس در هنگام اجراي فعاليت ورزشي بيشينه افزايش مي‌يابد. تهويه‌ي ريوي: در اثر تمرين، تهويه‌ي ريوي تغييري نمي‌كند و يا اين كه مقدار آن ممكن است در هنگام استراحت يا فعاليت ورزشي زير بيشينه، اندكي كم ‌شود. با اين حال، تهويه‌ي ريوي بيشينه، به طور قابل توجهي، در اثر تمرين، افزايش مي‌يابد. انتشار ريوي: عبارت است از تبادل گاز در حبابچه‌ها كه در اثر تمرين به هنگام استراحت و تمرين زيربيشينه، تغيير نمي‌كند. با وجود اين، هنگام اجراي فعاليت ورزشي بيشينه، اين انتشار افزايش مي‌يابد. اختلاف اكسيژن خون سرخ‌رگي ـ سياه‌رگي: مقدار اكسيژن خون سرخ‌رگي، در اثر تمرين، تغيير خيلي كمي مي‌كند. اگر چه كل هموگلوبين زياد مي‌شود، ولي مقدار هموگلوبين در هر واحد خون، بدون تغيير باقي مي‌ماند و يا حتي ممكن است اندكي كم شود. با وجود اين، تفاوت اكسيژن خون سرخ‌رگي ـ سياه‌رگي، در اثر تمرين، به ويژه تمرين بيشينه، افزوده مي‌گردد. اين افزايش، در اثر كم شدن مقدار اكسيژن مخلوط سياه‌رگي ايجاد مي‌شود. به اين معنا كه خون برگشتي به قلب، كه در واقع، خون مخلوط سياه‌رگي كل بخش‌هاي فعال و غير فعال بدن است و در افراد تمرين كرده ايجاد مي‌شود نسبت به افراد تمرين نكرده اكسيژن كمتري در خود دارد. اين حالت‌ها نشان مي‌دهند كه بافت‌ها اكسيژن بيشتري جذب مي‌كنند و گردش و توزيع كل حجم خون، مؤثرتر است (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-3-1-3. سازگاري‌هاي متابوليك آستانه‌ي لاكتات: تمرين استقامتي، آستانه‌ي لاكتات را افزايش مي‌دهد. به عبارت ديگر، در اثر تمرين، اين آمادگي ايجاد خواهد شد كه با شدت زياد و با مصرف اكسيژن به نسبت زيادي، اجراي فعاليت بدني ادامه يابد، بدون آن كه لاكتات خون از حد استراحت بالاتر رود. اگر چه VO2 max هم افزايش پيدا مي‌كند، ولي در اثر تمرين، آستانه‌ي لاكتات در درصد بالاتري از VO2 max بروز مي‌يابد. در اثر تمرين استقامتي، حداكثر غلظت لاكتات خون در زمان بروز حالت واماندگي، مقدار كمي افزايش مي‌يابد. اين افزايش، به نسبت كم است، به ويژه زماني كه با تمرين‌هاي سرعتي مقايسه شود؛ زيرا در تمرين‌هاي سرعتي، مقدار زيادي لاكتات در خون توليد مي‌شود. نسبت تبادل تنفسي (RER) : نسبت تبادل تنفسي، عبارت است از نسبت دي‌اكسيد كربن آزاد شده به اكسيژن مصرفي متابوليسم مواد غذايي. اين نسبت، نشانگر نوع سوبستراهايي است كه از آنها به عنوان منبع انرژي استفاده مي‌شود. پس از اجراي برنامه‌ي تمريني، نسبت تبادل تنفسي در هنگام اجراي فعاليت ورزشي زير بيشينه در هر دو مقدار مطلق و نسبي، كاهش مي‌يابد. اين تغييرات، به دليل استفاده‌ي بيشتر افراد تمرين كرده از اسيدهاي چرب آزاد نسبت به كربوهيدرات است. اكسيژن مصرفي حالت استراحت و فعاليت زير بيشينه: اكسيژن مصرفي حالت استراحت، پس از شركت در تمرين‌هاي استقامتي، يا تغيير نمي‌كند يا اندكي بيشتر مي‌شود. پژوهش‌هاي انجام شده نشان مي‌دهند كه ميزان سوخت و ساز استراحتي ورزشكاران استقامتي برجسته، افزايش مي‌يابد. در فعاليت‌هاي زير بيشينه، VO2 در ورزشكاران استقامتي يا تغيير نمي‌كند و يا با مقدار كمي كاهش همراه است (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-3-2. عوامل مؤثر بر توان هوازي بيشينه عوامل بسياري روي مقدار اكسيژن مصرفي بيشينه مؤثرند. از جمله مهمترين اين عوامل، شيوه‌ي تمرين، وراثت، وضعيت تمرين، اندازه و تركيب بدني، جنسيت و سن فرد (مك آردل، 1390) و بلوغ (آقا علي‌نژاد، 1391) است. 2-3-2-1. شيوه‌ي تمرين اين موضوع عموماً مورد قبول است كه تغييرات حاصله در مقدار VO2 max هنگام تمرين‌هاي با روش گوناگون منعكس كننده‌ي مقدار توده‌ي عضلاني درگير در فعاليت است (لوئيس ، 1983). در آزمايش‌هايي كه VO2 max ، يك گروه آزمودني هنگام تمرين‌هاي با روش‌هاي مختلف تعيين شد، بالاترين مقدار VO2 max در تمرين‌هاي نوارگردان به دست آمد. با اين حال، آزمون نيمكت (تست پله) امتيازات VO2 max برابري نسبت به مقادير حاصل از نوارگردان و به طور معني‌داري بيشتر از دوچرخه كارسنج به دست به دست آورد (مك آردل ، 2007). در تمرين ركاب زدن با دست با دست مقدار ظرفيت هوازي فقط به حدود 70 درصد مقدار عملكرد فرد روي نوارگردان مي‌رسد (تونر، 1983). در مورد شناگران ماهر ولي بدون تمرين، مقدار اكسيژن مصرفي بيشينه هنگام شنا، عموماً در حدود 20 درصد كمتر از ارزش‌هاي حاصله روي نوارگردان بود. در اين روش‌هاي مختلف تمرين يك ويژگي آزمون مشخصي وجود دارد، زيرا شناگران تمرين كرده دانشگاهي در هنگام شنا مقدار VO2 max شان فقط 11 درصد از ارزش‌هاي حاصل از نوارگردان كمتر بود. و برخي از شناگران رقابتي ورزيده قادرند در هنگام شنا ارزش‌هاي برابر و حتي بيشتر از مقدار امتيازات VO2 max حاصل از نوارگردان خود كسب كنند (ماگل، 1957). در آزمايشگاه، نوارگردان، دستگاه انتخابي جهت تعيين VO2 max آزمودني‌هاي سالم به حساب مي‌آيد، در اين دستگاه، شدت تمرين به سهولت تعيين و تنظيم مي‌شود. در مقايسه با ساير شكل‌هاي تمرين، جهت دستيابي به يك يا چند شاخص تعيين حصول واقعي VO2 max ، نوارگردان ساده‌ترين وسيله براي آزمودني‌ها محسوب مي‌شود. در تحقيق‌هاي ميداني آزمودني‌هاي نيمكت و دوچرخه‌ي كارسنج انتخاب‌هاي مناسبي هستند (مك آردل، 2007). 2-3-2-2. وراثت بحث مربوط به سهم نسبي موهبت طبيعي در اعمال فيزيولوژيك و عملكردهاي ورزشي غالباً مطرح است (آستراند، 1961). مثلاً، وراثت تا چه ميزاني تعيين كننده‌ي ظرفيت‌هاي هوازي سطح بالاي قهرمانان استقامتي است؟ مطمئناً اين ظرفيت عملي سطح بالاي استثنايي تنها باعث تأثير تمرين نيست. هر چند پاسخ اين سئوال كامل نيست، برخي از محققان روي اين بحث متمركز شده‌اند كه چگونه تغييرات وراثتي را مي‌توان به حساب تفاوت‌هاي موجود بين ظرفيت فيزيولوژيك و سوخت و سازي افراد گذاشت. مطالعاتي روي 15 جفت از دوقلوهاي تك تخمكي (با اين فرض كه داراي وراثت مشابه بودند، زيرا هر دو از يك تخم بارور شده به وجود آمدند) و 15 جفت از دوقلوهاي دو تخمكي (كه تفاوتي با برادران و خواهران معمولي ندارند، زيرا نتيجه‌ي باروري 2 تخم جداگانه هستند) كه در يك شهر پرورش يافته و والدين آنها داراي زمينه‌اي اجتماعي ـ اقتصادي مشابهي بودند، انجام شد. چنين نتيجه‌گيري شد كه وراثت به تنهايي عامل بيش از 93 درصد از تفاوت‌هاي مشاهده شده در ظرفيت هوازي كه به صورت VO2 max به دست آمد محسوب مي‌شود! علاوه‌بر آن نشان داده شد كه ظرفيت دستگاه انرژي كوتاه زمان گليكوليز و ضربان قلب بيشينه به ترتيب در حدود 81 و 86 درصد توسط عوامل وراثتي تعيين مي‌شود (كليسوراس، 1973). تحقيقات بعدي روي گروه زيادي از برادران، دوقلوهاي تك تخمكي و دو تخمكي انجام شد كه آثار مهم ولي كمتر عوامل وراثتي روي ظرفيت هوازي و عملكردهاي استقامتي را نشان داده‌اند، اثر ژنتيك در اين تحقيقات در حدود 40 درصد براي VO2 max ، 50 درصد براي ضربان قلب بيشينه و 70 درصد براي ظرفيت انجام كار بدني برآورد مي‌شود (آستراند، 1956). تحقيقات آينده شايد محدوده‌ي فراتري از تأثير ژنتيكي را مشخص كند. ليكن اطلاعات موجود حاكي از آن است كه عوامل وراثتي سهم مهمي در هر دو مورد ظرفيت عملي و عملكرد ورزشي دارد (10). و ساخت ژنتيكي چنان نقش مؤثري در تعيين پاسخ به تمرين ايفاء مي‌كند كه تقريباً غير ممكن است بتوان پاسخ فرد مشخصي را نسبت به تأثيرات تمرين‌هاي خاصي پيش‌بيني كرد (مك آردل، 2007). 2-3-2-3. وضعيت تمرين امتيازات Vo2 max بايد متناسب با وضعيت تمرين فرد در زمان اندازه‌گيري ارزيابي شود. بهبود در ظرفيت‌ هوازي از طريق تمرين عموماً بين 6 و 20 درصد نوسان دارد، هر چند افزايش به مقدار 50 درصد بالاتر از سطوح قبل از تمرين نيز گزارش شده است. 2-3-2-4. جنسيت ارزش‌هاي VO2 max زنان عموماً به مقدار 15 تا 30 درصد پايين‌تر از مردان است (هرمنسن، 1965). حتي در بين قهرمانان ورزيده اين تفاوت، دامنه‌اي بين 15 تا 20 درصد دارد (6 ، 39). با اين حال اگر VO2 max به صورت ارزش مطلق (ليتر در دقيقه) به جاي نسبت وزن بدن (ميلي‌ليتر در كيلوگرم در دقيقه) بيان شود اين تفاوت‌ها به نحو قابل توجهي بيشتر خواهد شد (ولز، 1983). مثلاً در بين قهرمانان زن و مرد اسكي‌باز صحرايي، وقتي از وزن بدن براي بيان نسبت VO2 max استفاده مي‌شود، مقدار 43 درصد VO2 max كمتر در زنان (54/6 در برابر 75/3 ليتر در دقيقه) به 15 درصد (8/83 در برابر 2/71 ميلي‌ليتر در كيلوگرم در دقيقه) تقليل مي‌يابد. تفاوت جنسي آشكار در VO2 max معمولاً به تفاوت در تركيب بدن و ميزان هموگلوبين نسبت داده مي‌شود. براي مثال، زنان جوان تمرين نكرده معمولاً حدود 26 درصد چربي بدن دارند، در حالي كه مقدار معادل آن در مردان داراي ميانگين برابر با 15 درصد است (كچ، 1988). با وجودي كه مردان قهرمان تمرين كرده داراي درصد چربي كمتري هستند، زنان همتراز آنها همواره به طور معني‌دار چربي بيشتري دارند، بنابراين مردان فقط به دليل داشتن توده‌ي عضلاني نسبتاً بيشتر و چربي كمتر از زنان، عموماً قادر به توليد كل انرژي هوازي بيشتري هستند. همچنين غلظت هموگلوبين مردان 10 تا 14 درصد بيشتر از زنان است (آستراند، 1956). اين تفاوت در ظرفيت حمل اكسيژن خون، مردان را به طور بالقوه قادر مي‌سازد تا اكسيژن بيشتري را هنگام تمرين به گردش درآورده و در نتيجه به آنها اندك برتري در ظرفيت هوازي مي‌دهد (مك آردل،2007). اگرچه چربي كمتر بدن و هموگلوبين بيشتر مردان، آنها را تا حدودي نسبت به زنان از لحاظ توان هوازي برتري مي‌بخشد ولي جهت بيان كامل تفاوت‌هاي بين دو جنس بايد ساير عوامل را نيز مورد توجه قرار داد. از جمله ملاحظات ممكن تفاوت در سطح فعاليت جسماني طبيعي بين «متوسط» مردان و «متوسط» زنان است. اين موضوع را مي‌توان به صورت متقاعد كننده‌اي مورد بحث قرار داد كه به دليل محدوديت‌هاي اجتماعي، زنان نسبت به مردان به طور قابل توجهي از موقعيت‌هاي شركت در تمرين‌هاي ورزشي محرومند. در واقع، حتي بين بچه‌هاي قبل از بلوغ، پسران در زندگي روزانه به طور چشمگيري فعال‌تر از دختران هم سن و سال خود هستند (گليام، 1981). با اين حال، به رغم اين محدوديت‌هاي ممكن، ظرفيت‌ هوازي زنان فعال معمولاً بالاتر از مردان غير فعال است. در حقيقت، امتيازات VO2 max زنان اسكي‌باز صحرا نوردي 40 درصد بالاتر از مردان بي‌تمرين است (برگ، 1987). 2-3-2-5. اندازه و تركيب بدن چنين برآورد شده است كه 69 درصد از تفاوت در امتيازات VO2 max بين افراد را مي‌توان به آساني به حساب تفاوت‌هاي موجود در توده‌ي بدن، 4 درصد تفاوت‌هاي موجود در جثّه و 1 درصد اختلافات در وزن چربي گذاشت. بنابراين مقايسه‌ي عملكردهاي ورزشي يا مقدار مطلق اكسيژن مصرفي بين افرادي كه از نظر اندازه و تركيب بدن متفاوتند بي‌معني به نظر مي‌رسد. اين موضوع سبب شده است كه اكسيژن مصرفي به طور متداول بر حسب رابطه‌ي آن با اندازه‌ي بدن، سطح رويه، وزن بدن، وزن خالص (بدون چربي) بدن يا حجم عضله بيان شود (مك آردل، 2007). 2-3-2-6. بلوغ پيش از بلوغ، پسران و دختران در آمادگي قلبي ـ تنفسي با يكديگر اختلاف ندارند، اما از زمان مشخصي، دختران در اين آمادگي عقب مي‌مانند (كاستيلو، 2006). 2-3-2-7. سن تفاوت‌هاي VO2 max مردان و زنان در سنين جواني، بسيار ناچيز است و در سنين پس از رشد و ميان‌سالي، به طور كامل، بارز مي‌شود. نتايج حاصل از پژوهش‌هاي مختلف، اختلافي حدود 15 تا 20 درصد بين VO2 max مردان و زنان قائل شده‌اند. اين اختلاف در دامنه‌ي سني 20 تا 60 سالگي قرار مي‌گيرد. تفاوت VO2 max زنان و مردان از تفاوت‌هاي آناتوميكي و فيزيولوژيكي مانند سطح هموگلوبين پايين‌تر، ريه‌ها و قلب كوچك‌تر نسبت به اندازه‌ي بدن و برون‌ده قلبي كمتر (ضربان قلب بيشينه زن و مرد برابر است؛ ليكن زنان، حجم ضربه‌اي كمتري دارند) در زنان نشأت مي‌گيرد. پس از 25 سالگي، VO2 max در هر دو جنسيت، رو به كاهش مي‌گذارد. در فاصله‌ي بين 10 تا 15 سالگي، تفاوت ناچيزي بين دو جنس مشاهده شده است. در بزرگ‌سالي، ظرفيت VO2 max زنان به طور قابل ملاحظه‌اي پايين‌تر از مردان مي‌باشد. هر دو گروه زن و مرد در سنين 18 تا 20 سالگي، بيشترين توان هوازي را دارند و از اين سه به بعد، با كاهش ظرفيت هوازي مواجه مي‌شوند. علت اين تفاوت‌ها به احتمال به مقدار هموگلوبين و بازدهي كمتر قلب زنان نسبت به مردان مربوط مي‌شود (آرمسترانگ، 1999). 2-3-3. تعيين فيزيولوژيك VO2 max و عوامل مؤثر آن هر سلول، براي تبديل انرژي مواد غذايي به انرژي قابل استفاده با هدف انجام كار سلولي (ATP) ، اكسيژن مصرف مي‌كند. با وجود اين كه عضلات بدن، بيشترين حجم از كل اكسيژن مصرفي را در هنگام فعاليت به خود اختصاص مي‌دهند، ولي در حالت استراحت، به مقدار انرژي اندكي نياز دارند. بنابراين، انقباض سلول‌هاي عضلاني، به مقدار قابل توجهي ATP نياز دارد كه اين امر، موجب مصرف مقادير زياد اكسيژن در طول تمرين‌ها مي‌شود. حاصل فعاليت ميليون‌ها سلول بدن، مصرف اكسيژن و توليد دي‌اكسيد كربن است. بنابراين، مي‌توان مقادير اكسيژن مصرفي و دي‌اكسيد كربن توليد شده در حجم هواي تهويه‌اي را به وسيله‌ي تجهيزاتي كه نسبت CO2 به O2 را اندازه‌گيري مي‌كنند، تعيين كرد. مصرف بيشتر اكسيژن به هنگام ورزش نشان دهنده‌ي شدت بالاتر كار عضلاني است؛ زيرا از اين مقادير اكسيژن مصرفي، براي توليد ATP با هدف انقباض عضلاني استفاده مي‌شود. تارهاي عضلاني براي توليد انرژي هوازي به طور كامل، به دو عامل وابسته هستند: ـ دستگاه خارجي جذب اكسيژن از هوا براي كار سلول‌هاي عضلاني. ـ سازوكار انتقال اكسيژن به ميتوكندري براي توليد انرژي هوازي. حداكثر اكسيژن مصرفي (VO2 max) ، يكي از قديمي‌ترين شاخص‌هاي آمادگي براي اندازه‌گيري اجراهاي انسان است. قابليت مصرف اكسيژن، ناگزير در انسان و حيوانات، به وسيله‌ي حداكثر بازده‌ي كار آنها در يك دوره‌ي يك دقيقه‌اي از زمان، تعيين مي‌شود كه هر قدر اين مقدار بيشتر باشد، پتانسيل ميزان كار بيشتر مي‌شود. در واقع، سه عامل اصلي، اكسيژن مصرفي را تعيين مي‌كنند: ـ برون‌ده قلب (مقدار خوني كه به وسيله‌ي قلب در مدت يك دقيقه پمپ مي‌شود). ـ انتقال اكسيژن خون (هموگلوبين سلول‌هاي قرمز خون). ـ حجم عضلات اسكلتي فعال و قابليت آنها در مصرف اكسيژن (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-3-4. اندازه‌گيري VO2 max آزمون‌هايي كه به وسيله‌ي آنها مي‌توان VO2 max را اندازه‌گيري كرد، داراي شرايط ويژه‌اي هستند كه در قسمت ذيل، به طور اختصار، به برخي از آنها اشاره مي‌شود. ـ بكارگيري حداقل 50 درصد توده‌ي عضلاني بدن (فعاليت‌هايي كه اين حجم از عضلات را فعال مي‌كنند شامل دويدن، ركاب زدن و رويينگ هستند كه در آزمايشگاه‌ها به طور معمول، از روش دويدن بر روي نوارگردان‌هايي كه قابليت تغيير در سرعت و شيب را دارند، براي اندازه‌گيري حداكثر اكسيژن مصرفي استفاده مي‌شود). ـ وابستگي نداشتن آزمون‌ها به قدرت، سرعت، اندازه‌ي بدن و مهارت افراد. ـ دادن فرصت كافي به آزمودني تا پاسخ‌هاي فيزيولوژيك سيستم قلبي ـ عروقي وي به حداكثر برسد (معمولاً در آزمون‌هاي بيشينه، برآورد VO2 max از پروتكل‌هاي تمريني پيوسته‌اي كه 6 تا 12 دقيقه به طول مي‌انجامد، صورت مي‌گيرد). ـ انگيزش‌هاي بالاي آزمودني براي تداوم آزمون تا سر حد واماندگي (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-4. تركيب بدني تركيب بدني، بيانگر مقادير نسبي اجزاي بدن است. برخي پژوهشگران، توده‌ي بدني را نسبتي از آب، پروتئين، مواد معدني و چربي در نظر مي‌گيرند. در حالي كه بيشتر روش‌هاي ارزيابي تركيب بدني، برآوردي از توده‌ي بدون چربي يا توده‌ي خالص بدن و توده‌ي چربي ارائه مي‌دهند. ساده‌ترين تقسيم‌بندي براي شناسايي تركيب بدني، توسط بروزك و همكاران و سيري به دست داده شده است. آنها بدن را به دو بخش توده‌ي چربي و توده‌ي بدون چربي تقسيم كردند. توده‌ي چربي، شامل چربي ضروري و چربي ذخيره است. چربي ضروري، در مغز استخوان، مغز، نخاع شوكي، عضلات و ديگر اندام‌هاي داخلي يافت مي‌شود و براي اعمال فيزيولوژيكي و بيولوژيكي طبيعي بدن ضروري است. عقيده بر اين است كه مقدار چربي ضروري، هرگز نبايد به زير سه درصد از كل توده‌ي بدن براي مردان و 12 درصد از كل توده‌ي بدن براي زنان كاهش يابد. دليل بالاتر بودن ذخاير چربي ضروري زنان، تجمع چربي در نواحي سينه‌ها و رحم است. افت چربي ضروري به زير مقادير بحراني، اعمال فيزيولوژيكي و بيولوژيكي را دچار اختلال مي‌كند (آقا علي‌نژاد، 1391). ذخاير چربي بدن دو نوع هستند. چربي زرد كه نزديك به 99 درصد از كل ذخاير چربي را تشكيل مي‌دهد و چربي قهوه‌اي كه در ميتوكندري‌ها فراوان است و مي‌تواند توليد حرارت را به علت كاهش جزئي كارآيي شيميايي ساخت ATP ، افزايش دهد. بيشتر بافت چربي، به طور مستقيم در زير پوست يافت مي‌شود. توزيع زير پوستي چربي در مردان و زنان و سنين مختلف متفاوت است. مردان به ذخيره‌ي چربي بيشتر در دور كمر (چاقي مردانه) گرايش دارند، در حالي كه ذخيره‌ي چربي در بدن زنان، بيشتر در اطراف ران و باسن (چاقي زنانه) اتفاق مي‌افتد. افراد مسن، نسبت به جوانتر‌ها چربي زيرپوستي كمتري دارند، اما بيشتر ذخاير چربي آنها در درون و بين عضلات اسكلتي است. توده‌ي بدون چربي يا توده‌ي خالص بدن (LBM) شامل عضلات، استخوان‌ها، اندام‌ها، مايعات و ديگر بافت‌هاست (آقا علي‌نژاد، 1391). تركيب بدني، جزء اصلي نيم رخ سلامتي و آمادگي جسماني افراد است. اضافه وزن، با افزايش خطر بيماري كرونري قلب، حمله‌ي مغزي، فشار خون بالا، افزايش تري‌گليسيريد خون، ديابت نوع دوم، التهاب استخواني و مفصلي، اختلالات خلق و خو، اختلالات خواب، اختلالات تغذيه‌اي، نقرس، بيماري كيسه‌ي صفرا و برخي سرطان‌ها اميد به زندگي را كاهش مي‌دهد (برونت، 2007). چربي بسيار كم نيز براي سلامتي خطرناك است. بسياري از مطالعات افزايش ميزان مرگ و مير در افراد بسيار چاق و بسيار لاغر را نسبت به افراد طبيعي (لي، 1993) گزارش كردند. با توجه به ارتباط بسياري از عوامل تركيب بدني، به ويژه درصد چربي بدن و چگونگي توزيع چربي در نواحي مختلف بدن با بسياري از بيماري‌هاي جسماني و رواني، اندازه‌گيري تركيب بدني به صورت امري متداول و رايج در مراكز درماني، بهداشتي و ورزش درآمده است (يانگ، 1993). علاوه‌بر اين، اندازه‌گيري تركيب بدني در برآورد وزن مطلوب و ارائه‌ي برنامه‌هاي غذايي و تقويتي نيز داراي اهميت است (هيوارد، 1996). در مطالعه‌اي كه اثر حجم تمرين بر روي وزن بدن، تركيب بدني و مقادير چاقي مركزي، در 182 مرد و زن چاق بي‌تحرك 40 تا 65 ساله‌ي مبتلا به ديس ليپيدمي‌اي ملايم تا متوسط انجام شد، آزمودني‌ها به طور تصادفي، به چهار گروه تقسيم شدند: گروه كنترل و سه گروه ديگر در يك برنامه‌ي تمريني به مدت هشت ماه شركت كردند. در يك گروه، تمرين‌هاي با حجم زياد / شدت بالا انجام شد كه از لحاظ كالري مصرفي، معادل 32 كيلومتر دويدن نرم در هفته با شدت 65 تا 80 درصد VO2 peak بود. گروه دوم تمرين‌هايي با حجم پايين / شدت بالا معادل 2/19 كيلومتر دويدن نرم در هفته با شدت 65 تا 80 درصد VO2 peak را انجام دادند و در گروه بعدي، تمرين‌ها با حجم پايين / شدت متوسط معادل 2/19 كيلومتر پياده‌روي در هفته با شدت 40 تا 55 درصد VO2 peak انجام شد. آزمودني‌ها موظف به حفظ رژيم غذايي و وزن بدن خود شدند. زمان واقعي سپري شده‌ي تمرين، به طور ميانگين 179 دقيقه در هفته در گروه حجم پايين / شدت متوسط 114 دقيقه در هفته در گروه حجم پايين / شدت بالا و 175 دقيقه در هفته در گروه حجم بالا / شدت بالا بود. ارتباطي معنادار، وابسته به دوز بين حجم تمرين و ميزان كاهش وزن و كاهش توده‌ي چربي، وجود داشت. گروه حجم بالا / شدت بالا، كاهش وزن بيشتري را نسبت به دو گروه تمريني ديگر و گروه كنترل كه به طور متوسط، يك كيلو اضافه وزن و افزايش در توده‌ي چربي داشتند، نشان دادند. در مقايسه با گروه كنترل، در هر سه گروه تمريني، محيط كمر، شكم و لگن، به طور معناداري كاهش يافت. نتيجه‌ اين كه در مردان و زنان بدون رژيم مبتلا به اضافه وزن، در هر دو گروه تمريني با حجم پايين، وزن و چربي بدن، كاهش يافت و در گروه ديگر (حجم بالا / شدت بالا) اين كاهش وزن، بيشتر بود. انجام 30 دقيقه پياده‌روي در روز، براي اين منظور توصيه شده است. به طور كلي، نتايج اين مطالعه نشان مي‌دهد كه حجم متوسطي از تمرين، بدون تغيير در رژيم غذايي، مي‌تواند از افزايش وزن بدن جلوگيري كند و تمرين بيشتر نيز به كاهش وزن بيشتر در افرادي كه به تازگي دچار اضافه‌ وزن شده‌اند، منجر مي‌شود (اسلنتز، 2004). به نظر مي‌رسد كه شدت تمرين مي‌تواند كاهش انتخابي بافت چربي شكمي را تحت تأثير قرار دهد. در مطالعه‌ي ديگري كه با هدف بررسي اثر شدت تمرين هوازي بر كاهش چربي شكم و بهبود عوامل خطرزاي بيماري‌هاي قلبي ـ عروقي، تحت شرايط كمبود انرژي در زنان مبتلا به چاقي شكمي انجام شد، 112 زن يائسه‌ي مبتلا به چاقي و اضافه وزن، به طور تصادفي به سه گروه محدوديت كالري، محدوديت كالري به همراه تمرين هوازي متوسط (تمرين روي نوارگردان با شدت 45 تا 50 درصد ضربان قلب ذخيره) و محدوديت كالري به همراه تمرين شديد (تمرين روي نوارگردان با شدت 70 تا 75 درصد ضربان قلب ذخيره) تقسيم شدند. برنامه‌ي تمريني به مدت 20 هفته و سه روز در هفته انجام شد. يافته‌هاي پژوهش نشان داد كه ميانگين كاهش وزن براي دو گروه تمرين، 1/12 كيلوگرم بود كه تفاوت ميان دو گروه معنادار نبود. VO2 max در گروه رژيم غذايي به همراه تمرين شديد، نسبت به دو گروه ديگر بيشتر بود. همچنين گروه رژيم غذايي تنها، توده‌ي بدون چربي به نسبت بيشتري را نسبت به گروه‌هاي تمريني از دست دادند. همه‌ي گروه‌ها كاهش مشابهي را در چربي احشايي شكمي (نزديك به 25 درصد) نشان دادند. تغييرات در ليپيد، گلوكز يا انسولين در حالت ناشتا، در بين گروه‌ها مشابه بود. بنابراين، نتيجه‌گيري شد كه با يك كاهش وزن مشابه، توده‌ي بدون چربي حفظ مي‌شود، اما كاهش ترجيحي در چربي شكمي در اثر شدت ملايم تا متوسط تمرين هوازي در هنگام محدوديت كالري، وجود ندارد (آقا علي‌نژاد، 1391). در مطالعه‌ي ديگري، اثر هشت هفته تمرين مقاومتي در كودكان مبتلا به اضافه وزن و چاقي بررسي شد. 48 كودك (26 دختر و 32 پسر با ميانگين سني 7/9)، در يك برنامه‌ي تمريني به مدت هشت هفته، سه روز در هفته شركت كردند. تركيب بدني به روش DEXA ، آنتروپومتري، قدرت و توان آزمودني‌ها، قبل و پس از تمرين در اين برنامه‌ اندازه‌گيري شد. نتايج ، كاهش معنادار در درصد چربي مطلق بدن (6/2 درصد) و افزايش معنادار در توده‌ي بدون چربي (3/5 درصد) را نشان دادند. همچنين تغيير معناداري در قد، توده‌ي بدن، شاخص توده‌ي بدني، توده‌ي چربي كل يا محتواي استخوان و مواد معدني، ديده نشد. افزايش معنادار در يك تكرار بيشينه‌ي اسكات (74 درصد)، شنا روي زمين (85 درصد)، پرش عمودي (8 درصد)، پريش ايستا (4 درصد)، توان (16 درصد) مشاهده شد. به طور كلي، از يافته‌هاي اين مطالعه نتيجه گرفته شد كه برنامه‌ي تمرين مقاومتي، تغييرات معناداري را در تركيب بدن، قدرت و توان، ايجاد مي‌كند. يك برنامه‌ي تمريني زمان‌بندي شده، به طور معناداري توده‌ي بدون چربي را افزايش درصد چربي بدن را كاهش و قدرت و توان را در كودكان چاق، افزايشي مي‌دهد (مك كيوگن، 2009). سندروم متابوليك، يك دسته‌بندي پيچيده از اختلالات متابوليك مرتبط با بي‌تحركي، چاقي شكمي و سالخوردگي است. اين سندروم، شامل عامل خطرزاي چاقي، تري‌گليسيريد بالا، HDL پايين، پرفشار خوني و قند خون بالاست. در مطالعه‌اي كه روي 27 زن چاق ميان سال مبتلا به سندروم متابوليك، به منظور بررسي اثرات شدت برنامه‌ي تمرين بر چربي احشايي شكم و تركيب بدني، انجام شد، آزمودني‌ها به طور تصادفي به سه گروه تقسيم شدند: گروه اول، گروه كنترل بدون تمرين شامل هفت زن بود كه سطوح فعاليت جسماني خود را حفظ كردند، در گروه دوم نه زن در يك برنامه‌ي تمرين هوازي شديد به مدت شش هفته كه سه روز در هفته با شدت بالاتر از آستانه‌ي لاكتات و دو روز در هفته با شدت كمتر يا مساوي آستانه‌ي لاكتات بود، شركت كردند و گروه سوم (گروه تمرين كم شدت)، شامل 11 زن بود كه پنج روز در هفته با شدت كمتر يا مساوي آستانه‌ي لاكتات تمرين داشتند. زمان تمرين، مطابق با هزينه‌ي انرژي 400 كيلو كالري در هر جلسه تمرين بود. در گروه تمرين شديد، كل چربي شكم، چربي زيرپوستي و چربي احشايي، به طور معناداري كاهش يافتند. همچنين، تغييرات قابل ملاحظه‌اي در هيچ كدام از متغيرها در گروه كنترل يا كم شدت، ديده نشد. از يافته‌هاي اين پژوهش، مي‌توان نتيجه گرفت كه به وسيله‌ي شدت تمرين با اثرگذاري بيشتر تمرين پر شدت در كاهش چربي زيرپوستي، احشايي و كلي زنان چاق مبتلا به سندروم متابوليك، تغييرات در تركيب بدني تحت تأثير قرار مي‌گيرد (ايرونيگ، 2008). 2-4-1. اهميت ارزيابي تركيب بدن با ارزيابي تركيب بدن، مي‌توان بر اين موضوع تأكيد كرد كه كاهش وزن از طريق از دست دادن آب بدن و در پيش گرفتن يك رژيم غذايي فوق‌العاده دشوار، نمي‌تواند ورزشكاران را تقويت نمايد؛ زيرا نكته‌ي مهم در بهتر شدن اجراي ورزشي، همانا از دست دادن وزن چربي است. از ديدگاه ورزشي، تركيب بدني كه با اندازه‌گيري چربي زيرپوستي تعيين مي‌شود، اهميت فراوان دارد و اين اهميت، از اين لحاظ ارتباط اين چربي با اجراي ورزش است؛ به عبارت ديگر، ارزيابي تركيب بدن در درجه‌ي اول، به خاطر بهينه‌سازي اجراهاي ورزشي و در درجه‌ي دوم، از نظر حفظ سلامتي، تندرستي و پيشگيري از بروز بيماري‌هاي مختلف درخور توجه است (آقا علي‌نژاد، 1391). بخشي از تفاوت‌هاي موجود در انجام مهارت‌هاي ورزشي بين مردان و زنان را مي‌توان از طريق درصد چربي بيشتر در زنان توجيه كرد. ميانگين چربي مردان بالغ، 15 تا 17 درصد وزن آنها است؛ در صورتي كه اين ميانگين در بدن زنان، حدود 25 درصد وزن آنها را شامل مي‌شود. سلول‌هاي چربي، نمي‌توانند ATP را براي استفاده عضلات توليد كنند، بلكه عمل اصلي آنها ذخيره‌ي چربي است. در نتيجه، درصد بيشتر چربي از دو جهت (از نظر انجام مهار‌ت‌ها)، تعيين كننده است. 1) ياخته‌هاي چربي، از نظر توليد انرژي، كمك نمي‌كنند، و 2) براي جابجايي چربي، به هزينه‌ي انرژي نياز است. هنگام اجراي فعاليت‌هاي بدني، افرادي كه از نظر جسماني فعال هستند، نسبت به افراد هم سن و سال غير فعال خود، در اساس، چربي كلي كمتري دارند. اندازه‌گيري عوامل تركيب بدن از اين نظرها اهميت دارد (هيوارد، 2004). ـ شناخت خطرات تهديد كننده‌ي سلامتي فرد كه با چربي بسيار بالا يا بسيار پايين بدن ارتباط دارند. ـ شناخت خطرات تهديد كننده‌ي سلامتي كه با تجمع چربي در ناحيه‌ي شكم مرتبط هستند. ـ براي افزايش درك و دانش فرد از خطرات تهديد كننده‌ي سلامتي كه با چربي كم يا زياد بدن مرتبط هستند. ـ ارزيابي كارآيي برنامه‌ي تغذيه‌اي و فعاليت بدني در تغيير تركيب بدني. ـ برآورد وزن ايده‌آل افراد و ورزشكاران. ـ تنظيم رژيم غذايي و تجويز كردن فعاليت بدن. ـ نشان دادن رشد، نمو، بلوغ و تغييرات مرتبط با سن در تركيب بدني. 2-4-2. روش‌هاي ارزيابي تركيب بدن 2-4-2-1. روش‌هاي آزمايشگاهي ـ اندازه‌گيري چگالي بدن (وزن‌كشي در آب) چگالي، عبارت است از جرم واحد حجم، يا نسبت جرم يك جسم به حجم آن. چگالي بافت‌هاي بدن، به طور چشمگيري متفاوت است؛ براي مثال چگالي چربي، 9/0 گرم بر سانتي‌متر مكعب است. اگر اين اجزاء را در زمينه‌ي بدن به عنوان يك كل در نظر بگيريم، بدني با چگالي كمتر، نسبت به يك بدن با چگالي بيشتر، چربي بيشتر دارد. بنابراين، ارتباط چگالي و چربي بدن، معكوس است. هر چه نسبت چربي بيشتر باشد، چگالي بدن كمتر است؛ لذا چگالي بدن اجازه مي‌دهد كه درصد چربي وزن بدن را برآورد كنيم. رايج‌ترين روش چگالي سنجي، اندازه‌گيري وزن بدن در زير آب ساكن است (هيدرواستاتيك). در روش وزن كردن بدن در زير آب، ابتدا توده‌ي بدن فرد در هواي عادي و با روش معمولي اندازه‌گيري مي‌شود. سپس با استفاده از اصل ارشميدس (حجم بدن برابر است با حجم آب جابجا شده هنگام فرو رفتن كامل در آب) حجم بدن محاسبه مي‌شود. آن گاه توده‌ي بدن فرد نيز هنگامي كه در زير آب قرار دارد، اندازه‌گيري مي‌شود. اختلاف بين توده‌ي بدن فرد در هوا و توده‌ي بدن او در زير آب، برابر توده‌ي آب جابجا شده است. پس چگالي آب، بر حسب توده‌ي زير آب اصلاح مي‌شود (آقا علي‌نژاد، 1391). ـ تعيين آب كل بدن (آب سنجي) بيشترين مقدار آب بدن، در توده‌ي بدون چربي قرار دارد. در يك فرد بزرگسال معمولي، 72 تا 74 درصد از توده‌ي بدون چربي آب است؛ در حالي كه بافت چربي، آب كمتري دارد و كل مقدار آن، حدود 20 درصد است. به طور معمول، كل آب بدن از طريق تكنيك‌هاي رقيق‌سازي معمولاً با آب دوتريوم (آب برخوردار از هيدروژن سنگين) تعيين مي‌شود. تغيير آب كل بدن (TBW) در طول روز به مصرف مايعات و سطح فعاليت جسماني بستگي دارد؛ لذا معمولاً آن را در صبح و به صورت ناشتا اندازه‌گيري مي‌كنند. مقدار ايزوتوپ، بر اساس وزن بدن فرد استعمال مي‌شود. مدت زمان به تعادل رسيدن با آب بدن، با توجه به مقدار ايزوتوپ، بين دو تا چهار ساعت توصيه مي‌شود. در نهايت، غلظت ايزوتوپ در سرم، ادرار و بزاق دهان اندازه‌گيري مي‌شود. بنابراين: TBW = (A – E) / C كه در آن A مقدار ايزوتوپ مصرف شده، E مقدار ايزوتوپ دفع شده و C غلظت ايزوتوپ در سرم، ادرار و بزاق دهان است. آنگاه با فرض اينكه درصد آب توده‌ي بدن چربي در بزرگسالان ثابت است، توده‌ي بدون چربي بدين گونه برآورد مي‌شود: FFM = TBW / 0.732 و به دنبال آن، توده‌ي چربي با اين تفريق برآورد مي‌شود (آقا علي‌نژاد، 1391). توده‌ي بدون چربي ـ وزن بدن ـ توده‌ي چربي ـ اندازه‌گيري پتاسيم بدن پتاسيم در اغلب سلول‌ها، به ويژه در بافت عضلاتي وجود دارد. بنابراين، با اندازه‌گيري غلظت پتاسيم در بدن، مي‌توان FFM را برآورد كرد. اين امر، با اندازه‌گيري پتاسيم (40k) 40 مي‌كنند كه يك راديو ايزوتوپ طبيعي پتاسيم است صورت مي‌گيرد. پتاسيم 40، مقدار 12 درصد از كل پتاسيم بدن انسان را تشكيل مي‌دهد. ابزارهاي اكتشافي با حساسيت بسيار بالا غلظت پتاسيم 40 را اندازه‌گيري مي‌كنند كه شمارش‌گر كل بدن ناميده مي‌شود و انتشار امواج گاما را از پتاسيم بدن مي‌سنجد. فرض بر اين است كه نسبت ثابتي از پتاسيم، در توده‌ي بدن چربي موجود است. بر همين اساس، توده‌ي بدون چربي بدن، 1/68 ميلي اكي‌والان بر كيلوگرم (66/2 گرم در كيلوگرم) در مردان و 2/64 ميلي اكي‌والان بر كيلوگرم (51/2 گرم در كيلوگرم) در زنان بزرگسال جوان است. پس از آن، توده‌ي چربي از اين تفريق حاصل مي‌شود (آقا علي‌نژاد، 1391). توده‌ي بدون چربي ـ وزن بدن ـ توده‌ي چربي ـ روش جايگزيني هوا يكي از جديدترين روش‌هاي برآورد تركيب بدن، روش جايگزيني هوا يا گازها است. استفاده از اين روش، همبستگي خوبي با روش وزن‌كِشي در زير آب دارد. اين روش، به روش وزن‌كشي در زير آب بسيار شبيه است؛ با اين تفاوت كه به جاي آب، براي اندازه‌گيري حجم بدن از هوا استفاده مي‌شود. زمان اندازه‌گيري براي هر نفر در اين روش، پنج تا هشت دقيقه است. اگر آزمون، صحيح و بر طبق اصول توصيه شده اجرا شود، 3 ± درصد خطا وجود خواهد داشت. همبستگي اين روش با وزن‌كشي در زير آب، 93 درصد است. مصرف آب و افزايش دماي عضله مي‌تواند بر محاسبه‌ي نتايج، تأثير منفي بگذارد. همچنين تنفس بايد طبيعي باشد. هر حركت جزئي يا تغيير در الگوي تنفس، ممكن است نتايج آزمون را تغيير بدهد. در اين روش، نيازي به خيس شدن فرد نيست، اجراي آن مشكل نيست، زمان اندازه‌گيري كوتاه و براي اقشار ويژه مناسب است (كودكان، افراد چاق، مسن و افراد معمولي) اما هزينه‌ي آن بالاست (آقا علي‌نژاد، 1391). ـ روش اندازه‌گيري ميزان جذب اشعه‌ي ايكس اندازه‌گيري ميزان جذب اشعه‌ي ايكس، روشي بسيار جديد است. اساس اين روش، بر مدل سه جزئي تركيب بدني است. اندازه‌گيري ميزان جذب اشعه‌ي ايكس از دو انرژي اشعه‌ي X براي اندازه‌گيري چربي، عضله و مواد معدني استخوان‌هاي بدن استفاده مي‌كند. براي گرفتن اسكن، فرد در حالت طاق‌باز روي تخت اشعه‌ي ايكس دراز مي‌كشد. زماني نزديك به 12 دقيقه براي گرفتن يك تصوير از بافت‌هاي بدن به وسيله ي رايانه صرف مي‌شود. اين روش، به دليل اينكه محتواي استخوان‌ها، چربي بدن و عضلات را برآورد مي‌كند، دقت و اعتبار بيشتري نسبت به روش‌هاي دو جزئي مثل وزن‌كشي هيدرواستاتيك دارد. در اين روش، قرار گرفتن در معرض تشعشع، كم و اندازه‌گيري ميزان جذب اشعه‌ي ايكس، سريع است. در اين روش، فرد مجبور نيست لباس مخصوصي مانند لباس شنا و غيره بپوشد و به آمادگي خاصي نياز ندارند، اما هزينه‌ي آن زياد است (آقا علي‌نژاد، 1391). 2-4-2-2. روش‌هاي ميداني ـ مقاومت بيوالكتريك اين روش، بر اين اصل استوار است كه مقاومت الكتريكي بدن در برابر جريان الكتريكي خفيف، با كل آب بدن ارتباط دارد. توده‌ي كل آب بدن و توده‌ي بدون چربي، يا توده‌ي خالص بدن، ارتباط زيادي با هم دارند. روش تحليل مقاومت بيوالكتريكي روشي ساده است و فقط به قرار دادن چهار الكترود، دو تا روي مچ يا و دو تا روي مچ دست نياز دارد. جرياني از داخل بدن فرد عبور داده مي‌شود و مقاومت، به طور مستقيم از طريق ريز رايانه‌اي كه تركيب بدن را محاسبه مي‌كند، بر حسب اهم خوانده مي‌شود. يك روش ديگر، آن است كه فرد با پاي برهنه روي صفحات فلزي مي‌ايستد و يك جريان غير مستقيم با ولتاژ كم از يك پا فرستاده و از پاي ديگر دريافت مي‌شود. روش تحليل، مشابه روش اول است (آقا علي‌نژاد، 1391). ـ اندازه‌گيري ضخامت چربي زير پوستي اندازه‌گيري ضخامت چربي زيرپوستي و محيط بازو، اندازه‌گيري‌هايي هستند كه به طور غير مستقيم، دو جزء مهم تشكيل دهنده‌ي بدن را مورد سنجش و اندازه‌گيري قرار مي‌دهند: 1) چربي بدن، 2) توده‌ي بدون چربي. علت اندازه‌گيري اين عوامل و شاخص‌ها، اهميت فراوان دارد؛ چرا كه چربي، منبع ذخيره‌ي اصلي انرژي در بدن به شمار مي‌رود و توده‌ي بدون چربي، يعني عضلات، شاخص خوبي براي نشان دادن ذخاير پروتئيني بدن است. اهميت اندازه‌گيري ضخامت چربي زير پوستي براي ارزيابي تركيب بدن، به اين دلايل است: ـ چون بين كل چربي زيرپوستي و كل چربي بدن رابطه وجود دارد، از مجموع چندين ضخامت چربي زيرپوستي مي‌توان براي برآورد كل چربي بدن استفاده كرد (هيوارد، 2004). ـ توزيع چربي زيرپوستي و داخلي براي همه‌ي افراد در هر دو جنس، تقريباً مشابه است؛ ـ مجموع ضخامت‌هاي پوستي، اندازه‌گيري مناسبي از چربي زيرپوستي است؛ ـ رابطه‌اي بين مجموع ضخامت‌هاي پوستي و چگالي بدن وجود دارد؛ ـ سن، يك پيش‌بيني كننده‌ي مستقل چگالي بدن براي مردها و زن‌ها است؛ ـ در صورت داشتن مهارت كافي، روشي ساده است؛ ـ به زمان زيادي نياز ندارد؛ ـ و كم هزينه است. اندازه‌گيري ضخامت چربي زيرپوستي، در واقع اندازه‌گيري ميزان چربي جمع شده زير پوست است و در آن براي برآورد چربي كل بدن استفاده مي‌شود. اندازه‌گيري چربي زيرپوستي، در نواحي و نقاط خاص بدن صورت مي‌گيرد كه عبارتند از: وسط عضله‌ي سه سر بازو، وسط عضله‌ي دو سر بازو، فضاي زير كتفي نقطه‌ها. وسيله‌اي كه براي اندازه‌گيري ضخامت چربي زيرپوستي استفاده مي‌شود، چربي سنج يا كاليپر ناميده مي‌شود. براي استفاده از دستگاه چربي سنج، فرد بايد آموزش‌هاي لازم را ديده باشد و از تجربه‌ بالايي برخوردار باشد تا اندازه‌گيري‌ها دقيق و صحيح باشند. 2-5. تمرين هوازي به انواع روش‌هاي تمرين كه به طور مستمر و طولاني مدت (بيش از 2 دقيقه) طول مي‌كشند و ضربان قلب در هنگام تمرين كمتر از 70 درصد حداكثر ضربان قلب مي‌باشد تمرينات هوازي و يا زير بيشينه گفته مي‌شود. دويدن، پياده‌روي، دوچرخه سواري، شنا در مسافت‌هاي طولاني مدت از انواع تمرينات هوازي هستند. انرژي مورد نياز براي انجام تمرينات هوازي از گلوكز و چربي تأمين مي‌شود بنابراين براي كاهش چربي خون و يا كاهش وزن چربي بدن تمرين هوازي بهترين نوع تمرين است. تمرينات هوازي به دو روش صورت مي‌گيرد: (نظر علي، 1389). 1. روش تداومي.2. روش تناوبي (اينتروال) با نگاهي به برنامه‌ي ورزشكاران استقامتي، مشخص مي‌شود كه بيشترين حجم برنامه‌ي تمريني اين دسته از ورزشكاران، به تمرين‌هاي هوازي (تداومي و تناوبي) اختصاص دارد، اما اين ورزشكاران با توجه به فصول تمريني، سطح آمادگي و رشته‌ي ورزشي، به تمرين‌هاي بي‌هوازي (به ويژه تناوبي) و تمرين قدرتي نيز مي‌پردازند (آقا علي‌نژاد، 1391). در اين پژوهش تنها به ويژگي و اثرات تمرينات هوازي تداومي و تناوبي اشاره مي‌شود. 2-5-1. تمرين تداومي هوازي اين روش، شامل هر گونه فعاليت ادامه‌دار در مدت زمان طولاني و با شدت به نسبت يكسان است. با توجه به شدت فعاليت، اين روش تمريني را مي‌توان در طيف وسيعي، از شدت آهسته تا به نسبت سريع، اجرا كرد. در روش تداومي آهسته، شدت فعاليت به نسبت كم است، به صورتي كه حداكثر شدت تمرين ممكن است 80 درصد MHR ، يا 70 درصد ضربان قلب ذخيره‌اي يا VO2 max باشد. حداقل زمان براي تأثيرپذيري بر اثر اين روش تمريني، 20 دقيقه است (آقا علي‌نژاد، 1391). حداقل شدت در اين روش تمريني كه با اهداف گرم كردن، ريكاوري يا سلامت قلبي ـ عروقي و سوخت و سازي انجام مي‌شود، 60 الي 70 درصد MHR است. به اين نوع تمرين خاص، تمرين مسافتي كم‌شدت (LSD) گويند. در روش تداومي سريع، شدت تمرين زيادتر و در حدود 85 تا 95 درصد حداكثر ضربان قلب يا 80 تا 90 درصد ضربان قلب ذخيره‌اي يا VO2 max است. از آنجايي كه شدت اين نوع تمرين، زياد است، امكان انجام مداوم فعاليت در يك مدت طولاني وجود ندارد و ممكن است لازم باشد ورزشكار در چندين نوبت كه مدت آنها كوتاه‌تر است (براي مثال دو نوبت 10 دقيقه‌اي) فعاليت را انجام دهد (گائيني، 1382). اين تمرين‌ها موجب افزايش VO2 max ، چگالي مويرگي، فعاليت آنزيم‌هاي اكسيداتيو و حجم پلاسما و هم‌چنين تغييراتي در ابعاد قلب و هموريولوژي و پويايي اكسيژن مصرفي مي شوند كه در نهايت، اجراي استقامتي را افزايش مي‌دهند. به هر حال، اثر بخشي اين تمرين‌ها به ويژه نوع آهسته و متوسط آن، در افراد تمرين نكرده برجسته است و به نظر مي‌رسد كه نمي‌توانند عملكرد افراد تمرين كرده با VO2 max بالاتر از 60 ميلي‌ليتر بر كيلوگرم در دقيقه را بهبود بخشند و اين افراد به تمرين‌هاي با شدت بالاتر، پاسخ بهتري نشان مي‌دهند. در پژوهشي كه در اين راستا انجام شد، پس از 10 هفته تمرين تداومي با شدت 75 درصد VO2 max به مدت 65-55 دقيقه در هر جلسه و دو جلسه در هفته، هيچ تغيير معناداري در VO2 max و زمان اجراي دوي 3000 متر ورزشكاران تمرين كرده كه مقادير VO2 max آنها در حدود 52 ميلي‌ليتر بر كيلوگرم بر دقيقه بود، ايجاد نشد (اسفرجاني، 1385). 2-5-2. تمرين تناوبي (اينتروال) يكي از روش هاي متداول و مورد تأييد مربيان و متخصصين تربيت بدني، تمرينات اينتروال است. تمرينات اينتروال يا متناوب، شامل مراحل تمرين و استراحت به طور متناوب مي‌باشد. در تمرينات اينتروال، ميزان خستگي به مراتب كمتر از تمرينات مستمر و مداوم بوده و به تعبير ديگر در تمرينات متناوب ورزشكار فعاليت‌هاي جسماني خود را مانند دويدن، شنا كردن و دوچرخه سواري و يا حتي تمرينات مهارتي، به طور حساب شده و همراه با استراحت‌هايي در بين فعاليت‌ها انجام مي‌دهد. در تمرينات متناوب خستگي و واماندگي ورزشكار به حداقل مي‌رسد و علت خستگي كمتر در اين گونه تمرينات اين است كه ورزشكار كار و استراحت را به طور متناوب انجام داده و بنابراين توزيع انرژي غير هوازي و هوازي نزد او افزايش مي‌يابد. در تمرينات تناوبي دستگاه ATP – PC (دستگاه فسفاژن) مي‌تواند ATP بيشتر و دستگاه اسيد‌لاكتيك نيز ATP كمتري توليد كند. نكته‌ي حائز اهميت اين است كه در تمرينات تناوبي، تجمع اسيدلاكتيك كمتر و در نتيجه خستگي هم به مراتب كمتر مي‌باشد. در تمرينات تناوبي مرحله‌ي استراحت ATP – PC از طريق دستگاه هوازي (استراحت) دوباره‌سازي مي‌شود. البته شدت كار در اين گونه تمرينات اهميت زيادي دارد. به اين معني كه با انجام تمرينات شديد و كوتاه مدت دستگاه غير هوازي، و با انجام تمرينات سبك و طولاني مدت، دستگاه هوازي توسعه و گسترش مي‌يابد. مراحل استراحت در تمرينات متناوب، مي‌تواند به صورت فعال و يا غير فعال انجام گيرد. در استراحت فعال از تمرينات سبك مانند راه رفتن‌هاي سريع، دويدن آرام و آهسته مي‌توان استفاده نمود. يكي از مزاياي استراحت فعال بهبود دستگاه اسيد لاكتيك است. به عبارت ديگر، با انجام دويدن‌هاي آرام و راه رفتن سريع مي‌توان مقداري از دوباره‌سازي انرژي دستگاه فسفاژن را دچار وقفه نمود، پس به طور يقين مي‌توان گفت تمرينات تناوبي كه داراي استراحت‌هاي فعال مي‌باشد موجب تقويت دستگاه اسيد لاكتيك خواهد شد (نظر علي، 1389). با توجه به شدت و مدت مراحل فعاليت و شدت دوره‌ي ريكاوري و هم‌چنين كل مدت تمرين، فشاري كه به دستگاه هوازي وارد مي‌شود، متفاوت خواهد بود و به همين دليل، سازگاري‌ها بر اثر انواع تمرين هوازي تناوبي (كوتاه مدت و بلند مدت) تا حدي متفاوت خواهد بود. سرعت در تمرين‌هاي تناوبي هوازي كوتاه مدت 10 ثانيه‌اي كه با 10 ثانيه استراحت فعال دنبال مي‌شوند، بالاتر از فعاليت تداومي با همان سطح لاكتات است. در چنين فعاليتي، ذخيره‌ي اكسيژن ميوگلوبين، هنگام دوره‌ي ريكاوري، تجديد مي‌شود؛ اما احتمالاً در اين مدت كوتاه، سنتز دوباره‌ي كراتين فسفات، به خوبي صورت نمي‌گيرد. به همين دليل، اگر دوره‌هاي ريكاوري بلندتر (براي مثال 30 ثانيه) شود، افزايش سرعت در مقايسه با فعاليت تداومي حدود 5/1 برابر بيشتر از زماني است كه دوره‌هاي ريكاوري 10 ثانيه باشند (آقا علي‌نژاد، 1389). هم‌چنين فعاليت‌هاي تناوبي 30 ثانيه‌اي با شدت 100 درصد vVO2 max و 30 ثانيه ريكاوري با شدت 50 درصد vVO2 max 50، موجب مي‌شوند كه دوندگان، حتي در دوره‌ي ريكاوري، از تكرار پنجم تا آخرين تكرار، در VO2 max باقي بمانند. اين نوع تمرين تناوبي با ريكاوري فعال، سبب مي‌شود تا ورزشكاران به مدت 10 دقيقه در حداكثر اكسيژن مصرفي قرار گيرند. در اين حالت ميانگين لاكتات خون، حدود 4/7 ميلي‌مول در ل ليتر گزارش شده است. مقادير تقريباً مشابهي از لاكتات به دنبال اين گونه تمرين‌هاي تناوبي (4/6 ميلي‌مول در ليتر) نيز ديده شده است (چهار دقيقه با 50 درصد vVO2 max و 60 × 6 ثانيه در vVO2 max)؛ بنابراين، به نظر مي‌رسد كه اجراي تمرين‌هاي تناوبي با شدت vVO2 max ، بهبود اجراي استقامتي و VO2 max را به حداكثر مي‌رساند و موجب افزايش معنادار در دانسيته‌ي ميتوكندريايي مي‌شود. هم‌چنين اين نوع تمرين‌ها محركي براي برداشت و حذف لاكتات هستند. استفاده از ريكاوري فعال در بين وهله‌هاي تناوبي، نه تنها سبب مي‌شود كه فرد در VO2 max نگه داشته شود، بلكه محركي براي برداشت لاكتات و حفظ سطوح لاكتات در سطح يكنواخت نيز به حساب مي‌آيد. به هر حال، با توجه به ميزان مصرف اكسيژن و سطح لاكتات، به نظر مي‌رسد كه اين نوع تمرين‌ها بتوانند سبب بهبود RE و VO2 max در دوندگان پايين‌تر از نخبه شوند؛ ولي بعيد است كه تأثير قابل توجهي بر افزايش VO2 max دوندگان نخبه داشته باشند، آنچه مسلم است كاهش تهويه‌ي ريوي، RE و افزايش اكسيداسيون چربي‌ها، به دنبال تمرين‌هاي تناوبي كوتاه مدت در مقايسه با تمرين‌هاي تداومي، بارزتر است (بيلات، 2001). به هر حال، وسعت سازگاري‌هاي استقامتي، پس از تمرين تناوبي هوازي بلند مدت، بيشتر است. اين نوع تمرين‌ها، شامل وهله‌هاي تكراري 1 تا 7 دقيقه با شدت 100-90 درصد vVO2 max است كه از مؤثرترين برنامه‌هاي تمريني براي بهبود VO2 max و اجراي استقامتي دوندگان گزارش شده‌اند. براي مثال، در طول يك نوع از اين تمرين‌ها (ضربان 130 و 2 × 7 دقيقه در vVO2 max ) ، ميزان اكسيژن مصرفي در اولين دقيقه، به 70 درصد VO2 max و در دومين دقيقه به 100 درصد VO2 max مي‌رسد و سطوح بالاي لاكتات پس از دو دقيقه فعاليت با شدت vVO2 max ، در حقيقت به دليل تخليه‌ي CP و استفاده از ذخيره‌ي اكسيژن ميوگلوبيني است. بنابراين، برنامه‌ريزي تمرين‌هاي تناوبي هوازي بلند مدت به همراه جلوگيري از ايجاد اسيدوز، مشكل است (استپتو، 2001). 2-6. مروري بر تحقيقات پيشين 2-6-1. تحقيقات انجام شده در داخل كشور بلبلي و همكاران (1388) در پژوهشي به مقايسه تأثير دو روش تمريني هوازي (اينتروال و تداومي) بر فشار خون و وزن مردان چاق پرداختند. به همين منظور، 40 نفر از دبيران منطقه قروه در جزين استان همدان به طور تصادفي انتخاب شدند و در دو گروه 20 نفره تداومي و تناوبي قرار گرفتند. آزمودني‌ها در طي 8 هفته تحت فعاليت هوازي به دو شكل تداومي و تناوبي، 3 جلسه در هفته و جلسه‌اي 20 الي 30 دقيقه‌ قرار گرفتند. فشار خون، وزن و درصد چربي از آزمودني‌ها قبل از و بعد از تمرين هوازي 8 هفته‌اي اندازه‌گيري شد. براي تجزيه و تحليل و مقايسه داده‌هاي آماري از (t) همبسته و مستقل استفاده شد. نتايج نشان داد كه فشار خون در هر دو گروه تداومي و تناوبي به طور معني‌داري كاهش يافت. وزن و درصد چربي آزمودني‌ها در هر دو گروه تداومي و تناوبي به طور معني‌داري كاهش يافت. تفاوت معني‌داري در تأثير دو روش تمريني تداومي و تناوبي بر وزن و درصد چربي آزمودني‌ها مشاهده شد. تفاوت معني‌داري در تأثير دو روش تمريني تداومي و تناوبي بر فشار خون آزمودني‌ها مشاهده نشد، ولي كاهش فشار خون نيز در گروه تناوبي بيشتر از تداومي بود. به نظر مي‌رسد تمرين تناوبي با تنوع و مزيت‌هاي بيشتر و خستگي كمتر مي‌تواند روش مناسبي براي كاهش وزن و فشار خون در افراد بي‌تحرك و چاق باشد و بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرد (بلبلي، 1388). اكبر نژاد و همكاران (1390) تحقيقي با عنوان «مقايسه تأثير تمرينات تناوبي و تداومي بر برخي عوامل خطرزاي قلبي ـ عروقي زنان انجام دادند. هدف از پژوهش حاضر بررسي تأثير تمرينات تداومي و تناوبي بر برخي عوامل خطرزاي قلبي ـ عروقي زنان جوان چاق بود. به اين منظور 36 آزمودني چاق غير فعال با شاخص توده بدني بالاي 30 انتخاب و به طور تصادفي به سه گروه 12 نفري (گروه تمرين تناوبي با ميانگين و انحراف استانداردهاي قد، وزن و سن 8/5 + 2/163 سانتي‌متر، 8/11 + 8/86 كيلوگرم و 3/1 + 7/20 سال: گروه تمرين تداومي با ميانگين و انحراف استانداردهاي قد، وزن و سن 4/6 + 2/160 سانتي‌متر، 5/9 + 8/83 كيلوگرم و 2/2 + 1/22 سال) و گروه كنترل ميانگين و انحراف استانداردهاي قد، وزن و سن 1/7 + 166 سانتي‌متر، 5/10 + 6/86 كيلوگرم و 4/2 + 22 سال تقسيم شدند. گروه تمرين تناوبي مسافت 800 متر را به صورت 4 دوي 200 متري با شدت 80 تا 90 درصد ضربان قلب ذخيره و زمان استراحت 1 به 3 و گروه تمرين تداومي هر هفته 400 متر را با شدت 60 تا 70 درصد ضربان قلب ذخيره فعاليت خود را به مدت 8 هفته و هفته‌اي 3 جلسه آغاز كردند.(P < 0/05). در نهايت مشخص شد هر دو روش تمرينات سبب تغييرات مثبت در عوامل خطرزاي قلبي ـ عروقي مي‌شود (اكبر نژاد، 1390). زيلايي بوري و همكاران (1389) تحقيقي با عنوان «تأثير تمرين هوازي تداومي و تناوبي بر اوج اكسيژن مصرفي، پس از جراحي باي‌پس عروق كرونر» انجام داده و بيان مي‌دارند كه طبق تحقيقات، افزايش ظرفيت هوازي، سبب كاهش مرگ حاصل از بيماري‌هاي قلبي ـ عروقي مي‌شود. اگر چه مشخص شده است كه تمرينات جسماني به طور بالقوه سبب افزايش اوج اكسيژن مصرفي مي‌شوند، اما تحقيقات راجع‌به مؤثرترين شدت تمرين براي بيماران عروق كرونر، نظير بيماران باي‌پس قلب اندك است. هدف از اين مطالعه ارزيابي تأثير تمرينات هوازي تناوبي با شدت بالا، در مقايسه با تمرينات تداومي با شدت متوسط، در افزايش اوج اكسيژن مصرفي و پس از اجراي باي‌پس عروق كرونر مي‌باشد. در اين تحقيق 18 بيمار به طور تصادفي در يكي از سه گروه شامل: 33 دقيقه تمرين تناوبي با شدت بالا (95-85 درصد اوج ضربان قلب، ميانگين سني 83/47 سال)، 41 دقيقه تمرين تداومي با شدت متوسط (70-50 درصد اوج ضربان قلب، ميانگين سني 50/51 سال) و گروه كنترل (ميانگين سني 83/53 سال) قرار گرفتند. تمرينات 3 روز در هفته به مدت 8 هفته به صورت پياده‌روي بر نوار گردان انجام شد. بعد از تمرينات، اوج اكسيژن مصرفي به ميزان 65/22 درصد (002/0 = P) در گروه تناوبي و 55/8 (036/ = P) در گروه تداومي بهبود يافت، تمرين تناوبي با شدت بالا سبب سازگاري‌هاي معني‌‌دار بيشتري در اوج اكسيژن مصرفي شد (004/0 = P). تمرينات هوازي تناوبي با شدت بالا باعث افزايش اوج اكسيژن مصرفي بيماران، پس از جراحي باي‌پس عروق كرونر شد. از آنجا كه اوج اكسيژن مصرفي، منعكس كننده‌ي پيوستار بين سلامتي و بيماري قلبي ـ عروقي و مرگ حاصل از آن است. اطلاعات حاضر مي‌تواند در طراحي مؤثرترين برنامه‌ي تمريني در بهبود سلامتي بيماران در آينده مفيد واقع شود (زيلايي بوري، 1389). ساليانه و گائيني (1386) در پژوهش خود به مقايسه‌ي تأثير دو شيوه‌ي تمريني هوازي تناوبي و تداومي بر تغييرات غلظت هورمون اريتروپويتين پرداختند. آزمودني‌هاي اين پژوهش 50 دانشجوي مرد با دامنه‌ي سني 19 تا 23 سال بودند. كه به روش تصادفي انتخاب و در دو گروه 25 نفري هوازي تناوبي و تداومي قرار گرفتند، كه هر دو گروه به مدت 8 هفته، هر هفته 5 جلسه و هر جلسه به مدت 45 دقيقه به فعاليت تعيين شده پرداختند. ميزان تغييرات غلظت هورمون به عنوان متغير اصلي و عوامل خوني و بيشينه‌ي اكسيژن مصرفي به عنوان متغيرهاي كنترلي به صورت پيش و پس آزمون مورد تجزيه و تحليل قرار گرفتند. بررسي‌هاي انجام گرفته نشان داد كه يك دوره‌ي فعاليت دوي هوازي تناوبي (P = 0/230) و تداومي (P = 0/635) بر تغييرات غلظت هورمون EPO تأثير معني‌داري ندارد. علاوه‌بر اين فعاليت تناوبي مورد نظر بر ميزان (P = 0/2000) VO2 max معني‌دار بوده. از طرفي تأثير يك دوره دوي هوازي تداومي بر تعداد، اما يك دوره فعاليت دوي هوازي تداومي بر VO2 max تأثير معني‌داري داشته است (P = 0/27) (ساليانه، 1386). سياهكوهيان و خدادادي(1391) در پژوهشي با عنوان «تأثير تمرينات تناوبي شديد و تمرينات تداومي متوسط بر شاخص‌هاي هوازي و بي‌هوازي در پسران ورزشكار»، در بخشي از مطالعه‌ي خود به مقايسه‌ي اثر برنامه‌ي تمرين تناوبي شديد و تمرين تداومي متوسط بر حداكثر اكسيژن مصرفي (VO2 max) پرداختند. بدين منظور، تعداد 24 بازيكن فوتبال دانشگاهي داوطلبانه در اين مطالعه شركت كردند. آنان به صورت تصادفي به دو گروه تمرين تناوبي (12 نفر) و گروه تمرين تداومي (12 نفر) تقسيم شدند. هر جلسه‌ي تمريني شامل 10 دقيقه گرم كردن، برنامه‌ي تمرين تناوبي (10-6 تكرار دويدن 30 ثانيه‌اي با شدت تمام و استراحت 4 دقيقه بين هر تكرار) با برنامه‌ي تمرين تداومي (45 دقيقه دويدن با شدت 70 درصد (VO2 max هر آزمودني) و 5 دقيقه سرد كردن بود كه 3 جلسه در هفته و به مدت 8 هفته متوالي اجرا شدند. به دنبال مداخله‌ي تمريني VO2 max (6/7 درصد در مقابل 9/8 درصد)، افزايش معني‌داري به ترتيب در گروه تمرين تناوبي و گروه تمرين تداومي نشان دادند (P ≤ 0/05). به نظر مي‌رسد برنامه‌ي تناوبي شديد با روش تمريني حاضر در مقايسه با تمرين تداومي متوسط، باعث سازگاري‌هاي مشابهي در آمادگي قلبي ـ تنفسي و اجراي استقامتي مي‌شود. همچنين، برنامه‌ي تناوبي شديد باعث افزايش همزمان در ظرفيت بي‌هوازي مي‌شود (سياهكوهيان، 1391). رحماني نيا و حجتي (1379) به بررسي تأثير يك برنامه‌ي منتخب هوازي روي توان هوازي و تركيب بدن، نمونه‌اي 20 نفره كه براي شركت در تحقيق داوطلب شدند پرداختند. آزمودني‌ها، دختران دانشجوي مركز تربيت معلم بودند كه به دو گروه مساوي تجربي و كنترل تقسيم شدند. آزمودني‌هاي گروه تجربي تحت تمرينات منتخب قرار گرفتند. تمرينات شامل 20 دقيقه فعاليت هوازي (دويدن) با شدت 60 تا 80 درصد حداكثر ضربان قلب بود. 10 دقيقه براي گرم كردن و 10 دقيقه نيز براي سرد كردن در نظر گرفته شده بود. تمرينات به مدت 6 هفته و تعداد جلسات در هر هفته 3 تا 5 بار بود. گروه كنترل تمرين خاصي را انجام نمي‌دادند و به همان روند قبل از تحقيق خود ادامه مي‌دادند. در آزمون نهايي، درصد چربي بدن گروه تجربي به طور معني‌داري كمتر از گروه كنترل (P < 0/05) و توان هوازي آن به طور معني‌دار بالاتر از گروه كنترل بود (P < 0/05) (رحمانيان، 1379). دبيري روشن و همكاران (1389) در تحقيق خود با عنوان «تأثير چهار هفته بي‌تمريني پس از دوازده هفته تمرينات تداومي و تناوبي هوازي»، هدف از اين پژوهش را بررسي تأثير چهار هفته بي‌تمريني پس از دوازده هفته تمرينات تداومي و تناوبي هوازي بر پروتئين واكنش دهنده C با حساسيت زياد (HS – CRP) در موش‌هاي صحرايي (با وزن 325 / 625 ± 4/93 گرم و سن 21 ماه كه دست كم سه ماه از اتمام دوران باروي آنها گذشته بود) بيان نمودند. بدين منظور 80 سر موش صحرايي ماده مسن نژاد ويستارب با شرايط وزني و سني مشابه انتخاب و به طور تصادفي به سه گروه اصلي تداومي، تناوبي هوازي و كنترل و ده زير گروه ـ هر گروه شامل 8 سر موش ـ تقسيم شدند. پروتكل تمريني ابتدا به مدت 12 هفته و هفته‌اي 5 جلسه و هر جلسه با سرعت و مدت تعيين شده اجرا شد. آنگاه پروتكل بي‌تمريني به مدت 4 هفته اجرا شد. خون‌گيري در سطوح پايه به دنبال 12 تا 14 ساعت ناشتايي در چهار مرحله با شرايط مشابه انجام و مقادير HS – CRP و شاخص‌هاي كنترلي HDL – C . LDL – C نيز اندازه‌گيري شد. با توجه به اين نتايج مي‌توان گفت تمرينات تداومي و تناوبي هوازي موجب مهار پاسخ التهابي شده و مقادير اين شاخص طي دوره بي‌تمريني تحت تأثير نوع تمرين قرار نگرفته است (دبيدي روشن، 1389). اميدي و همكاران (1389) در پژوهشي با عنوان «بررسي اثر كاهش تعداد جلسات و افزايش شدت تمرين بر تركيب بدن، توان هوازي و بي‌هوازي دانشجويان دختر غير ورزشكار»، كاهش تعداد جلسات تمريني و در مقابل افزايش شدت تمرين بر تركيب بدن (درصد چربي بدن و شاخص توده بدني)، توان هوازي و بي‌هوازي را بررسي نمودند، و80 آزمودني دختر غير ورزشكار (با ميانگين سني53/1 ± 2/20 سال و ميانگين43/5 ± 18/160 سانتي‌متر)، از طريق تكميل پرسش‌نامه و به صورت تصادفي (از مجموع 120 نفر) انتخاب شدند، و در چهار گروه 20 نفره (سه گروه تمريني و يك گروه گواه) قرار گرفتند و گروه‌هاي تمريني و ترتيب يك، دو و سه جلسه تمرين در هفته به مدت 8 هفته را انجام دادند. تمرينات شامل تمرين تناوبي به صورت هر روز 60 دقيقه راه رفتن و دويدن با سرعت‌هاي معين براي هر گروه تمريني بود، به گونه‌اي كه گروه سه جلسه، تمريني با شدت كم (70-60 درصد ضربان قلب بيشينه) و گروه دو جلسه، تمريني با شدت زياد (90-80 درصد ضربان قلب بيشينه) را انجام مي‌دادند. براي برآورد توان هوازي، از آزمون دو رفت و برگشت 20 متر (شاتل ران)، براي سنجش توان بي‌هوازي (قدرت انفجاري پاها)، از آزمون پرس سارجنت و براي برآورد درصد چربي، از روش سه نقطه‌اي چين پوستي (سه سر بازو، ران و فوق خاصره) استفاده شد. يافته‌هاي پژوهش نشان داد هر چه تعداد جلسات تمرين بيشتر و شدت كمتر باشد، نتايج بهتري در درصد چربي بدن و توان هوازي كسب مي‌شود. چنانچه سه جلسه تمرين در هفته با شدت كم نسبت به گروه‌هاي تمريني ديگر، موجب كاهش معناداري در درصد چربي بدن (1/0 ± 48/2) و شاخص توده بدن (06/0 ± 83/2) و افزايش معنادار توان هوازي (09/1 ± 77/13) شد. برعكس هر چه تعداد جلسات تمرين كمتر و شدت بيشتر باشد، نتايج بهتري در توان بي‌هوازي كسب مي‌شود. به طوري كه بين گروه يك جلسه تمرين در هفته و گروه گواه بيشترين تفاوت معني‌دار (59/1 ± 27/8) مشاهده شد (اميدي، 1389). امينيان رضوي و همكاران (1386) پژوهشي را با هدف «تأثير دو نوع شيوه تمريني تناوبي و تداومي بر تغييرات لپتين دانشجويان غير ورزشكار دانشگاه تهران انجام دادند. در ابتدا 45 نفر از دانشجويان غير ورزشكار با ميانگين سني 8/1 ± 22 سال، وزن 06/8 ± 5/67كيلوگرم و قد 23/7 ± 8/173سانتي‌متر به طور تصادفي خوشه‌اي انتخاب شدند. اين افراد به سه گروه 15 نفري كنترل، تداومي و تناوبي تقسيم شدند. قبل و بعد از تمرين‌ها از هر نفر آزمايش خون گرفته شد ودوره تمريني شامل 16 هفته و هر هفته 3 جلسه تمرين بود .نتایج نشان داد فعالیت تناوبی تاثیر معنی داری بر لپتین سرم آزمودنی ها ندارد.اما فعالیت تداومی تاپیر معنی داری بر تغییرات لپتین سرم آ.مودنی ها دارد.(امينيان رضوي، 1386). كاشف و همكاران (1391) پژوهشي را با هدف بررسي تأثير يك دوره تمرين هوازي تناوبي و تداومي بر شاخص التهابي پيشگويي بيماري‌هاي قلبي ـ عروقي HS-CRP و رابطه آن با درصد چربي بدن پسران غير ورزشكار انجام دادند. جامعه آماري اين پژوهش، تمامي دانش‌آموزان پسر غير ورزشكار 15 تا 18 سال و نمونه آماري شامل 45 نفر از دانش‌آموزان با ميانگين سن، قد، وزن و BMI به ترتيب (88/0 ± 21/16) سال، 18/5 ± 22/172 سانتي‌متر، 07/12 ± 67/68 كيلوگرم و 99/3 ± 65/21) كه به صورت تصادفي ساده در سه گروه 15 نفري قرار گرفتند. گروه اول، گروه تمرين هوازي تناوبي، گروه دوم، گروه تمرين هوازي تداومي و گروه سوم، گروه كنترل بودند. پروتكل تمرين شامل هشت هفته تمرين بود كه هر هفته سه جلسه تمرينات هوازي تناوبي و تداومي با شدت 75-60 درصد ضربان قلب بيشينه به مدت يك ساعت اجرا شد. براي رعايت اصل اضافه بار هر هفته، سه دقيقه به زمان اجراي تمرين اضافه مي‌شد. نتايج نشان داد كه بين HS-CRP قبل و بعد از تمرين هيچ يك از گروه‌ها تفاوت معني‌داري وجود ندارد. درصد چربي بدن قبل و بعد از دوره تمرين در دو گروه تداومي و تناوبي تفاوت معني‌دار داشت. (P ≤ 000/0) در مقايسه دو روش تمريني هوازي تداومي و تناوبي تفاوت معني‌داري در مقادير HS-CRP مشاهده نشد. در نهايت در بررسي رابطه بين HS-CRP با درصد چربي بدن، رابطه معني‌داري بين اين دو متغير در مرحله قبل از تمرين، ديده نشد ولي در مرحله بعد از تمرين فقط در گروه تداومي اين رابطه معني‌دار بود (P > 0/05). لذا با توجه به نتايج به دست آمده، پيشنهاد مي شود اجراي تمرينات هوازي تداومي براي پيشگيري از بيماري‌هاي قلبي ـ عروقي در افراد جوان مناسب‌تر است (كاشف، 1391). 2-6-2. تحقيقات انجام شده در خارج از كشور لي و همكاران (2013) در پژوهشي به بررسي اثر ورزش پياده‌روي بر تناسب اندام و چربي سرم در زنان چاق ميانسال پرداختند كه به مدت دوازده هفته بر روي 43 زن ميانسال با محدوده سني 55-40 سال انجام شد و هدف از آن نيز بررسي اثر پياده‌روي بر تركيب بدن، آمادگي جسماني مرتبط با سلامتي و چربي‌هاي سرم به عنوان تلاشي براي تشويق ميانسالان به انجام پياده‌روي به عنوان يك ورزش منظم و پايدار، عنوان شد. پس از انجام اين فعاليت در گروه ورزش، كاهش معني‌داري در وزن و چربي بدن در ميان متغيرهاي اندازه‌گيري تركيب بدن مشاهده شد و افزايش معني‌داري در انعطاف‌پذيري و استقامت قلبي ريوي در ميان متغيرهاي اندازه‌گيري آمادگي جسماني و همچنين كاهش معني‌داري در سطح چربي خون مشاهده گرديد. نتايج حاصل از اين پژوهش نشان داد كه 12 هفته ورزش پياده‌روي توسط زنان ميانسال باعث ايجاد تغييرات مثبت در تركيب بدن، آمادگي جسماني و چربي خون مي‌شود و مي‌توان گفت اين تغييرات باعث پيشگيري از بيماري‌هاي مختلفي مي‌شود كه ممكن است زنان در ميانسالي با آن مواجه شوند (شانگ هو لي، 2013). يوريتاني و همكاران (2013) با انجام پژوهشي به بررسي رابطه بين تغييرات كوتاه مدت و بلند مدت كه با ورزش در تركيب بدن، فشار خون و كيفيت زندگي مرتبط با سلامت ايجاد مي‌شود، پرداختند و با مداخله يك برنامه ورزشي، غذايي 6 ماهه بر روي 3 مرد و 12 زن در سه مرحله قبل، بعد و 6 ماه بعد از مداخله، فاكتورهاي مورد نظر را اندازه‌گيري نمودند و نتايج به دست آمده نشان داد كه در شروع مطالعه، ابعاد فيزيكي گروه غير ورزشكار به طور معني‌داري كمتر از گروه ورزش بود اما در بلند مدت در گروه ورزش كار كاهش دور كمر نسبت به گروه غير ورزشكار بيشتر ديده مي شد (يورتياني، 2013). حيدري و همكاران (2012) به بررسي اثر تمرين متناوب با شدت زياد بر تركيب بدن مردان جوان داراي اضافه وزن پرداختند و به همين منظور به طور تصادفي از بين نمونه‌هاي موجود دو گروه كنترل و ورزش را به مدت 12 هفته تحت نظر داشته و در مورد گروه ورزش سه جلسه در هفته به مدت 20 دقيقه تمرين تناوبي با شدت بالا را لحاظ نمودند. و در نهايت به اين نتيجه دست يافتند كه دوازده هفته HIIE باعث كاهش معني‌داري در چربي كل بدن، ناحيه شكمي، تنه، و توده‌ي چربي احشايي و افزايش معني‌داري در توده بدون چربي و توان هوازي مي‌شود (حيدري، 2012). نيلسن و همكاران (2013) نيز در تحقيقي به بررسي اثر تمرين پياده‌روي تناوبي بر كنترل قند خون، تركيب بدن و آمادگي جسماني مبتلايان به ديابت نوع دوم پرداختند و همچنين اثر دو نوع پياده‌روي تناوبي و تداومي بر اين فاكتورها را با هم مقايسه نمودند. طي 4 ماه يك گروه كنترل 8 نفره، گروه پياده‌روي تداومي با تعداد 12 نفر و گروه پياده‌روي تناوبي 12 نفره، 5 جلسه در هفته به مدت 60 دقيقه در هر جلسه را تحت بررسي قرار دادند به طوري كه گروه تداومي با شدت متوسط به تمرين پرداختند و گروه تناوبي تمرين خود را در سه دقيقه تكرار با شدت بالا و سپس شدت كم را به طور متناوب اجرا مي‌كردند. قبل و بعد از دوره تمرين چهار ماهه، متغيرهاي مورد نظر يعني VO2 max ، تركيب بدن و قند خون اندازه‌گيري شد كه Vo2 max در گروه پياده‌روي تناوبي افزايش يافته بود (P < 0/05) در حالي كه در گروه پياده‌روي تداومي و گروه كنترل هيچ تغييري مشاهده نشده بود. توده بدن و چربي (توده چربي و چربي احشايي) فقط در گروه پياده‌روي تناوبي كاهش يافته بود (P < 0/05) و نتيجه آن كه انجام پياده‌روي به شكل دلخواه تداومي يا تناوبي در بيماران ديابتي نوع دوم امكان پذير و عملي است و با پياده‌روي تداومي، وخامت قند خون كه در گروه كنترل مشاهده مي‌شد. قابل جبران است و پياده‌روي تناوبي براي مصرف و سوزاندن انرژي ارجحيت دارد در حالي كه تداومي آن براي بهبود آمادگي جسماني، تركيب بدني و كنترل قند خون، بهتر است (نيلسن، 2013). بوچلا و همكاران (2011) تحقيقي با عنوان اثر افزايش تمرين قدرتي به تمرين هوازي اينتروال بر قدرت عضلات و تركيب بدن بيماران مبتلا به نارسايي قلبي مزمن انجام دادند و در آن عنوان نمودند كه كاهش توده عضله و قدرت عضلات يك مشكل متداول در بين بيماران مبتلا به نارسايي قلبي مزمن (CHF) مي‌باشد و تمرين استقامتي در بهبود توانايي آنها هنگام ورزش مؤثر است. در اين مطالعه 20 بيمار CHF به طور تصادفي در دو گروه تمرين هوازي (10 نفر) و گروه تركيبي تمرين هوازي و تمرين قدرتي (10 نفر) قرار گرفتند. گروه هوازي تحت عنوان اينتروال هوازي روي ارگومتر و در گروه ديگر تمرينات قدرتي براي گروه‌هاي عضلاني مختلف از جمله چهار سر ران، همسترينگ، عضله دو سر بازو و عضلات دلتوئيد گنجانده شد. زمان تمرين هر دو گروه يكسان در نظر گرفته شد، تركيب بدن توسط اشعه X و قدرت عضله چهار سر با تست مجموع دو تكرار بيشينه براي هر پا مورد سنجش قرار گرفت. نتايج حاصل از اين مطالعه نشان داد كه در ارتباط با توده بدون چربي پا، تغيير معني‌داري در افراد و يا بين گروه‌ها مشاهده نشد (P > 0/05) اما عملكرد هر دو گروه در تست دو تكرار بيشينه بهبود يافت (P < 0/05) در حالي كه تفاوت معني‌داري بين گروه‌ها نيز مشاهده گرديد (P < 0/05). و لذا گزارش شد كه تركيب تمرينات هوازي اينتروال و تمرينات قدرتي نسبت به تمرينات اينتروال به تنهايي، داراي اثرات سودمندتري بر روي قدرت عضلات در بيماران CHF مي‌شود (بوچلا، 2011). هاتن رات و همكاران (2012) در مطالعه خود به بررسي اثر دو نوع برنامه تمريني مختلف يعني تمرين استقامتي تداومي و تمرين با شدت بالا بر توان هوازي و تركيب بدن در دوندگان فعال تفريحي پرداختند. بدين منظور 34 دونده استقامتي تفريحي به طور تصادفي در دو گروه 17 نفره ـ گروهي جهت انجام دو در تعطيلات پايان هفته و گروهي براي انجام دو پس از كار ـ به مدت 12 هفته جهت دوره مورد نظر سازماندهي شدند. گروه دونده در تعطيلات هر هفته دو جلسه 2 ساعت و 30 دقيقه‌اي را به دو استقامتي تداومي مي‌پرداختند. و در مقابل گروه دونده پس از كار جلسات 4 ساعت و 30 دقيقه‌اي تمرين با شدت بالا و 30 دقيقه دو استقامت را به طور هفتگي انجام مي‌دادند. در طي يك تست تردميل در حد واماندگي توان هوازي اندازه‌گيري شد و ضربان قلب مرتباً ثبت گرديد. در ادامه دوره تمريني همه شركت كنندگان در دو نيمه ماراتن شركت كردند. در گروه دوندگان پس از كار بهبود معناداري در حداكثر اكسيژن مصرفي (VO2 max) از 5/4 ± 8/36 به 5/6 ± 6/43 ميلي‌ليتر در دقيقه، 2/2 ± 6/5 به 9/1 ± 7/4 نشان داده شد و در گروه دونده پس از تعطيلات حداكثر اكسيژن مصرفي به طور معني‌داري از 0/5 ± 8/38 به 0/6 ± 5/41 چربي احشايي از 1/2 ± 7/5 به 9/1 ± 4/5 (P < 0/01) كاهش يافت. و تنها بهبود VO2 max در گروه دوندگان پس از كار نسبت به گروه مقابل افزايش معني‌داري داشت و اما هر دو گروه دو نيمه ماراتن را بدون تغيير معني‌داري در عملكرد به انجام رساندند (P = 0/63). نتيجه آن كه جلسات تمرين استقامتي شديد كوتاه مدت در حدود 30 دقيقه در بهبود آمادگي هوازي در دوندگان تفريحي فعال مؤثر و مفيد است و هر دو شيوه‌ي تمريني فوق به انجام دو نيمه ماراتن توسط دوندگان تفريحي فعال كمك مي‌كند و تمرين با شدت بالا براي بهبود حداكثر اكسيژن مصرفي مناسب است و هر دو شيوه‌ي تمريني باعث بهبود معناداري در توان هوازي و تركيب بدني مي‌گردد (هاتن رات،2012). بوئر و همكاران (2014) پژوهشي با عنوان تأثير تمرين دو سرعت اينتروال بر تركيب بدن آمادگي جسماني و سوخت و ساز در نوجوانان و بزرگسالان مبتلا به كم تواني ذهني، تحت نظر سازمان علوم ورزشي در دانشگاه نورث وست آفريقاي جنوبي انجام دادند و نتايج حاصل از آن را با شيوه تمرين هوازي تداومي و گروه بدون تمرين (گروه كنترل) مقايسه نمودند. به اين منظور 54 معلول ذهني با سن حدود 17 سال و شاخص توده بدن 7/27 ، ضريب هوشي 59 را بر اساس سن، جنس و هوش به سه گروه تمرين دو سرعت اينتروال (17 نفر) تمرين هوازي تداومي (15 نفر) و كنترل (14 نفر) تقسيم نمودند. تمرين دو سرعت اينتروال از سه سِت ده دقيقه‌اي در آستانه تهويه‌اي دو بار در هفته در طول 15 هفته برنامه‌ريزي و اجرا شد كه در سِت يك و سوم، ده حمله دو سرعت 15 ثانيه‌اي كه با 45 ثانيه استراحت نسبي همراه بود و درست 2 تمرين تداومي انجام مي‌شد. تمرين هوازي تداومي نيز در سه سِت 10 دقيقه‌اي اجرا گرديد. بعد از هشت هفته، شدت به 110 درصد آستانه تهويه‌اي افزايش يافت. گروه كنترل در هيچ برنامه تمريني شركت نكردند. قبل و بعد از دوره تمريني، تركيب بدن، آمادگي جسماني و سوخت و سازي ارزيابي گرديد. نتايج اين گونه اعلام گرديد كه در تمرين دو سرعت اينتروال، تغيير مثبت معناداري براي دور كمر، درصد چربي، فشار خون سيستولي، پروفايل چربي، انسولين ناشتا، اوج اكسيژن مصرفي (VO2 max) ، آستانه‌ي تهويه‌اي و استقامت عضلات در برابر خستگي در مقايسه با گروه كنترل مشاهده گرديد و نتيجه‌گيري شد كه تمرين دو سرعت اينتروال اثرات سودمندتري بر تركيب بدن، آمادگي جسماني و سوخت و سازي در مقايسه با گروه كنترل دارد و در مقايسه با تمرين هوازي تداومي نيز به نظر مي‌رسد نتايج بهتري داشته باشد (بوئر، 2014). انگول و همكاران (2010) در تحقيقي كه به بررسي تأثير تمرين هوازي اينتروال بر عملكرد اختلال قلبي نوجوانان چاق مي‌پرداخت قبل و بعد از 3 ماه تمرين يافته‌هاي خود را با نوجوانان لاغراندام مقايسه نمودند. براي اندازه‌گيري توان هوازي بيشينه از ارگواسپيرومتري (تنفس سنجي) و براي سنجش عملكرد قلب از الكتروكارديوگرافي استفاده گرديد. شركت كنندگان 10 نوجوان چاق با سن متوسط 8/14 سال و شاخص توده بدن 5/33 و ده نوجوان لاغر با سن متوسط 9/14 سال و شاخص توده بدن 4/20 بودند. تمرين هوازي اينتروال در مدت 40 دقيقه با 90 درصد ضربان قلب بيشينه در 4 مرحله با 4 دقيقه استراحت بين هر مرحله، به مدت 2 روز در هفته براي 13 هفته توسط نوجوانان چاق انجام شد و گروه كنترل فعاليتي نداشتند. در پايان حجم دياستولي بطن چپ، حجم ضربه‌اي و توان هوازي بيشينه (حداكثر اكسيژن مصرفي) اندازه‌گيري گرديد و نتايج حاصله نشان داد كه توان هوازي بيشينه نوجوانان چاق كه 4/41 درصد كمتر از نوجوانان لاغر اندام بود، پس از مداخله تا 6/8 درصد افزايش يافت (P = 0/008) و در آنها تمرين هوازي اينتروال، كسر تزريقي (مقدار خون تلمبه شده در هر ضربان) را افزايش داد اما در مقايسه با لاغر اندام‌ها كمتر بود و در ضمن محتواي چربي حدود 2 درصد (P = 0/005) در نوجوانان چاق كاهش يافته بود. لذا نتيجه گيري گرديد كه تمرين هوازي اينتروال تقريباً عملكرد سيستولي و دياستولي مختل قلب را در نوجوانان چاق بهبود بخشيده و تقويت مي‌كند كه اين نتايج مي‌تواند جهت برنامه‌هاي مراقبتي بعدي براي نوجوانان چاق مد نظر قرار گيرد (انگول، 2010). هزل و همكاران (2014) به بررسي تأثير تمرين دو سرعت اينتروال بر كاهش چربي زنان پرداختند و اظهار داشتند كه اطلاعات محدودي در ارتباط با اين كه آيا تمرين دو سرعت اينتروال(شامل تكرارها با شدت فوق بيشينه با تمرين كوتاه مدت، SIT )، بر تركيب بدن مؤثر است يا نه وجود دارد و تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد كه پاسخ مردان نسبت به زنان مطلوب‌تر بوده است. به علاوه بيشتر اطلاعات موجود شامل تمرين دوچرخه‌سواري بود و ممكن است در تمرينات دوندگي كه عضلات بيشتري درگير مي‌شوند نتايج متفاوت‌تر باشد. ضمن آن ورزش دويدن از جمله ورزش‌هاي عمومي است كه در اين پژوهش بررسي مي‌شود كه آيا تمرين دو سرعت اينتروال باعث تغيير در تركيب بدن، دور كمر، توان هوازي، اوج سرعت دويدن و پروفايل چربي خون مي‌شود يا نه؟ بدين منور 15 زن كه به طور تفريحي فعال هستند با ميانگين سني 3 ± 9/22 سال، قد 5 ± 9/163 و وزن 2/5 ± 8/60 كيلوگرم در مدت 6 هفته دويدن (4 تا 6 بار، 30 ثانيه دويدن با تمام نيرو روي تردميل كه با 4 دقيقه استراحت به مدت 3 جلسه در هفته انجام مي‌شد). تمرين فوق باعث كاهش توده چربي بدن تا 0/8 درصد (6/3 ± 1/15 به 4/3 ± 9/13 كيلوگرم، P = 0/002) و دور كمر تا 5/3 درصد (2/4 ± 1/80 به 3/4 ± 3/77 سانتي‌متر، P = 0/048) كاهش يافت در حالي كه توده بدون چربي تا 3/1 درصد افزايش يافته بود (5/3 ± 7/45 به 9/2 ± 3/46 كيلوگرم، P = 0/05) و توان هوازي تا 7/8 درصد (5 ± 46 به 6 ± 50 ميلي‌متر بر كيلوگرم در دقيقه) و اوج سرعت دويدن به 8/4 درصد (7/1 ± 6/16 به 4/1 ± 4/17 كيلوگرم در ساعت، P = 0/026) افزايش داشت. هيچ تفاوتي در جذب غذا (طبق ارزيابي و ثبت 3 روزه برنامه غذايي، p > 0/329) يا چربي خون (P > 0/595) غير از كاهش كمي در غلظت ايپوپروتئين با چگالي بالا (28/0 ± 34/1 تا 124 ± 24/1) ميلي‌مول، P = 0/034 وجود نداشت. تمرين دو سرعت اينتروال هوازي، استراتژي مؤثر و كارآمدي براي كاهش چربي بدن است كه در عين حال توان هوازي حداكثر سرعت دويدن و توده بدون چربي را نيز در زنان جوان سالم افزايش مي‌دهد (هزل، 2014). كيتنيگ و همكاران (2006) در پژوهش خود به اثر تمرين تداومي در مقابل تمرين اينتروال با شدت بالا بر بهبود توزيع چربي در بزرگسالان داراي اضافه وزن پرداختند و به طور تصادفي 38 نفر را كه قبلاً فعاليت ورزشي نداشته‌اند را انتخاب و از نظر توانايي كار و تركيب بدني، قبل و بعد از 12 هفته مداخله تمريني مورد بررسي و ارزيابي قرار گرفتند و از اطلاعات به دست آمده نتيجه‌گيري شد كه تمرين اينتروال با شدت بالا را مي‌توان به عنوان روشي كارآمد و از نظر زمان مقرون به صرفه، براي دست يافتن به فوايد تناسب اندام نسبت به تمرين‌هاي تداومي رايج در افراد غير فعال داراي اضافه وزن در نظر گرفت (كيتينگ، 2006). در تحقيقي كه توسط توماس و همكاران (1984) در ارتباط با بررسي تأثيرات برنامه‌هاي مختلف دويدن بر VO2 max انجام شد به مقايسه تأثير دو تداومي هوازي و دو تناوبي هوازي بر 59 مرد و زن فعال 32-18 ساله پرداخته شد و نتايج نشان داد كه تمرين تناوبي براي افزايش توان هوازي سودمندتر از تمرين تداومي در جوانان است كه از آمادگي جسماني نسبتاً مطلوب و خوبي برخوردار مي‌باشند. فاكس و همكاران (1974) در تحقيق خود به بررسي اثر شدت و مسافت در برنامه‌هاي تمريني اينتروال بر توان هوازي پرداختند و با ارزيابي عملكرد سه گروه تمريني (1) با شدت بالا ، مسافت كوتاه (2) با شدت پايين، مسافت طولاني (3) تركيبي از هر دو پروتكل تمريني كه 5 روز در هفته به مدت 8 هفته به تمرين مشغول بودند به اين نتايج دست يافتند كه در همه گروه‌ها افزايش VO2 max مشاهده گرديد اما افزايش معنادار آن در گروه‌هاي اول و سوم ديده شد كه نشان مي‌دهد در تمرينات تناوبي ميزان شدت از طول مسافت مهم‌تر است. آورند و همكاران (1992) با بررسي تأثير تمرينات تناوبي و تداومي بر پارامترهاي هوازي به اين نتيجه دست يافتند كه هر دو روش به طور معني‌داري باعث افزايش VO2 max شده است و هيچ يك از دو روش ارجحيتي در بهبود فاكتورهاي هوازي از جمله VO2 max ندارد. تحقيق فوق برروي 17 مرد در محدوده سني 25 سال به مدت 10 هفته روي دوچرخه ارگومتر به مدت 4 جلسه 40 دقيقه‌اي در هر هفته انجام گرديده است كه شدت تمرينات 80 درصد حداكثر اكسيژن مصرفي بوده است (آورند، 1992). فهرست منابع الف: منابع فارسي آدامز، ژن ام. (1391)، راهنماي آزمايشگاه فيزيولوژي ورزشي، ترجمه فرهاد رحمانيان، حميد رجبي، عباسعلي گائيني و حسين مجتهدي، تهران، انتشارات حتمي. اسفرنجاني، فهيمه، نيك‌بخت، حجت‌ا...، رجبي، حميد و ذوالاكتاف، وحيد (1385)، تأثير برنامه‌ي تمريني شديد برVO2 max ، vVO2 max و زمان اجراي دوي 300 متر دوندگان تمرين كرده، فصلنامه‌ي المپيك، سال چهاردهم، شماره 33. اكبرنژاد، علي، سوري، رحمن، سياح، منصور، بيگدلي، منظر دخت، احترام، حسن، امير شقاقي، فرحناز، (1390)، مقايسه تأثير تمرينات تناوبي و تداومي بر برخي عوامل خطرزاي قلبي ـ عروقي زنان، علوم زيستي ورزشي، شماره 9. امينيان رضوي، توراندخت، گائيني، عباسعلي، رواسي، علي اصغر، دريانوش، فرهاد، (1386)، بررسي تأثير دو نوع شيوه‌ي تمريني تداومي و تناوبي بر تغييرات لپتين دانشجويان غير ورزشكار دانشگاه تهران، نشريه حكمت، شماره 31. اميدي، مهناز، رجبي، حميد، بلوچي، رامين، (1389)، بررسي اثر كاهش تعداد جلسات و افزايش شدت تمرين بر تركيب بدن، توان هوازي و بي‌هوازي دانشجويان دختر غير ورزشكار، علوم زيستي ورزشي، شماره 6. بلبلي و همكاران، (1388)، مقايسه تأثير دو روش تمريني هوازي (اينتروال و تداومي) بر فشار خون و وزن مردان چاق. پاورز، اسكات كي و هولي، ادوارد، تي، (1391)، فيزيولوژي ورزشي (تئوري و كاربرد براي آمادگي جسماني و اجراي ورزشي، ترجمه سجاد احمدي‌زاد، طهماسبي، صالح‌پور و سلطاني، تهران، انتشارات حتمي، جلد اول. دبيري روشن، ولي‌ا...، گائيني، عباسعلي، رواسي، علي اصغر، (1389)، تأثير چهار هفته بي تمريني پس از دوازده هفته تمرينات تداومي و تناوبي هوازي، علوم زيستي ورزشي، شماره 6. رابرگز، رابرت آ ـ رابرتس، اسكات اُ ... (1390)، اصول بنيادي فيزيولوژي ورزشي(2)، آزمون‌ها و موضوعات ويژه‌ي ورزشي)، ترجمه عباسعلي گائيني، ولي‌ا... دبيدي روشن، تهران، انتشارات سمت، جلد2. رحماني‌نيا، فرهاد، حجتي، زهرا (1379)، اثر يك برنامه ورزشي منتخب روي تركيب بدن و توان هوازي دختران دانشجو، انتشارات حركت. زيلايي بوري، شيرين، نيكبخت، مسعود، احمدي، فرزانه، شاكريان، سعيد، بيرانوند، غلامرضا (1389)، تأثير تمرين هوازي تداومي و تناوبي بر اوج اكسيژن مصرفي و كسر تخليه بيماران، پس از جراحي باي‌پس عروق كرونر، پژوهش در علوم ورزشي، شماره 28. ساليانه، محمد علي، گائيني، عباسعلي (1386)، مقايسه تأثير دو شيوه‌ي تمرين هوازي تناوبي و تداومي بر تغييرات غلظت هورمون اريترو پويتين، پژوهش در علوم ورزشي، شماره 13. سياهكوهيان، معرفت، خدادادي، داور (1391)، تأثير تمرينات تناوبي شديد و تمرينات تداومي متوسط بر شاخص‌هاي هوازي و بي‌هوازي در پسران ورزشكار، فيزيولوژي ورزشي، شماره 18. شيخ، محمود، شهبازي، مهدي و طهماسبي بروجني، شهزاد (1386)، سنجش و اندازه‌گيري در تربيت بدني و علوم وزشي، تهران، بامداد كتاب. كاشف، مجيد، براتي، اميرحسين، شهيدي، فرشته، خليلي، خليل (1391)، تأثير يك دوره تمرين هوازي تناوبي و تداومي بر شاخص التهابي پيشگويي بيماري‌هاي قلبي، عروقي HS – CRP و رابطه آن با درصد چربي بدن پسران غير ورزشكار، پژوهش‌هاي كاربردي در مديريت ورزشي، شماره 2. گائيني، عباسعلي، رحماني‌نيا، فرهاد، حسيني، مرجانه (1379)، بررسي رابطه بين توان هوازي با تركيب و ابعاد بدن دانش‌آموزان دختر غير ورزشكار، فصلنامه المپيك، شماره‌هاي 3 و 4. گائيني، عباسعلي، رجبي، حميد (1382)، آمادگي جسماني، انتشارات سمت. مك كنزي، بريان (1391)، سنجش و ارزيابي عملكرد جسماني، ترجمه حبيب هنري و رضا رجبي، تهران، انتشارات پژوهشگاه تربيت بدني و علوم ورزشي. نظر علي، پروانه، رجبي، حميد (1389)، علم تمرين، نشر ورزش. هافمن، جي (1391)، استانداردهاي سلامت و آمادگي جسماني، ترجمه رحمن سوري، حبيب هنري، تهران، پژوهشگاه تربيت بدني و علوم ورزشي. ب: انگليسي Armstrong T, Bauman A, Davies J. (1999). Physical Activity Patterns of Australian Adults: Results of the 1999 National Physical Activity Survey. Canaberra: Astralian Institute of Health and Welfare. Astrand, P.O., and Rodhal, K: Textbook of Work Physiology New York, Mc Graw – Hill, Muscular Activity. J. Appl. Physiology 16: 977, 1961. Bergh, V. : The Influence of Body Mass in Cross – Country Skiing Med – Sci. Sport Exerc., 19: 324, 1987. Billat LV. (2001). Interval Training for Performance: a Scientific and Empirical Practice. Special Recommendations for Middle and Long distance Running. Part I, II: Aerobic Interval Training, Sports Med. 31 (192): 13-31, 75-90 Bouchla, Anthi MD, Karat zanos MSC, et al. The Addition of Strenght Training to Aerobic Interval Training: Effects on Muscle Strenght and Body Composition in CHF Patients, Journal of Cardio Pulmonary Rehabilitation and Prevention, 2011, November, (31) 6. Brozykh, A.A, Kuzmin I. V., Martianov A.A, et al, Changes of Rat Respiratory and Locomotory Muscles During Aerobic Exercies Training in Continuous and Interval Regimens, Biophysics Journal, 2012, Vol. 57, Issue 5, PP. 684-689. Boer, Pieter – Henk, Mira Meeus, et al. The Influence of Sprint Interval Training on Body Composition, Physical and Metabolic Fitness in Adolescents and Young Adults With Intellectual Disability, Department of Sport Science, (2014). Caspersen J, Powell KE, Christienson GM. (1985). Physical Activity, Exercise, and Physical Fitness: Definitions and Distinctions for Health – Related Research. Public Health Rep, 100 (2). 212-224. Conred Earnest, the Role of Exercise Interval Training in Treating Cardiovascular Disease Risk Factor, Current Cardiovascular Risk Reports Journal, (2009), Jul. Valume 3, Issue 4, PP 296-301. Coppoolse, R, Scholes A.M.W, Baarends E.M, Interval Versus Continuous Training in Patients With Severe COPO, European Respiratory Journal, 1999, Vol. 14, Issue 2, Pages 258-263. Fox, Edward L., Bartels, Robert L., Billings, Charles E., Mathews, Donald K., Bason, Robert, Webb, Wyatt M., Intensity and Distance of Interval Training Programs and Changes in Aerobic Power. Med. Sci. Sports, (1974). 5, 18-22. Gilliam, T.B., et al: Physical Activity Patterns as Determined by Heart Rate Monitoring in 6-7 Year – Old Children. Med. Sci. Sports Exerc., 13: 65, 1981. Hazell, Tom J, Hamilton Craig D. et al., Run Sprint Interval Training Induces Fat Loss in Women, Journal of Obesity, 2014, Volume, 2014.09.08 Heydari, M., Freundy, J., Boutcher, H., The Effects of High – Intensity Exercise on Body Composition of Overweight Yong Males, Journal of Obesity, 2013 Volume 2012. Hottenrott, Kuno, Ludyga, Sabastion, Schulze, Stephan, Effects of High Intensity Training and Continuous Endurance Training on Aerobic Copacity and Body Composition in Recreationally Active Runners, J Sports Sci Med., 2012. Heyward VH, Wanger DR. (2004). Applied Body Composition Assesment. Humane Kinetics Inc. Chapaing: IL. Hermansen, L.H., and Anderson, L.: Aerobic Work Capacity in Young Norwegian Men and Woman. J. Appl. Physiol; 20; 425, 1965. Ingul, Charlotte Bjork, Tjonna. Arnt Erik, et al., Ipaired Cardaic Function Among Obses Adolescents, Effect of Aerobic Interval Training, Arch Pediatr Adolesc Med., 2012, 164 (9): 852-859. Keating Shelly E., Machan, Elizabeth A,m et al., Continuous Exercise but Not High Intensity Interval Training Improves Fat Distribution in Overweiyght Adults, Journal of Obesity, 2014, Vol 2014. lissouras, V., et al. : Adaptation to Maximal effort: Genetics and age. J. Appl. Physiol., 35: 288-1973. Lee, Sang Ho, Byoung – Do Seo, Sang – Mi Chung, The Effects of Walking Eercise on Physical Fitness and Serrum Lipids in Obese Middle – Aged Women, Journal of Physical Trerapy Science , 2013, December Vol. 25. Lewis, S, F. et al.: Cardiovascular Responses to Wxercise as Functions of Absolute and Relative Work Load. J. Appl. Physical., 54: 1314, 1983. Mc Ardle – W.D, et al: Exrecise Physiology: Energy, Nutrition and Human Performance, Philadelphia: Lippincott Williams, C 2007. Gth ed. Magel, J, R, et al: Specifity of Swim Training on Maximum Oxygen Uptake. J. Appl. Physiol., 45: 75, 1978. Nielsen, Jens S., Thomsen, Carsten, Pedersen, Bente, Solomon, Thomas, the Effects of Free – Living Interval – Walking Training on Glycemic Control, Body Composition, and Physical Fitness in Type 2 Diabetic Patients, Centre of in Flammation and Methabolism, (2013). Pollock Ml. Wilmore JH. (1990). Exercise in Health and Disease (2 nd ed), Philadelphia: W.B. Sunders. Shannan E., Gormley , David P., Swain , Renee High, Effects of Intensity of Aerobic Training on VO2 max. Old Dominion University. Stepto NK, Martin DT. (2001). Metabolic Demands of Intense Aerobic Interval Training in Competitive Cyclists. Med, Sci Sports Exerc. 33: 303-310. Shephard RJ, Allen C, Benade AJ, Davies CT, Di Prampero Pe, Hedman R, Merriman JE, Myhre K, Simons R (1968). The Maximum Oxygen Intake. An International Reference Standard of Cardiorespiratory Fitness, Bull World Health Organ. 38: 757764. Thomas T.R, Adeniran S.B, Etheridge, G.L., Effects of Different Running Program on VO2 max, Percent Fat and Plasma Lipids, Canadian Journal of Applied Sport Sciences, 1984, Vol. 9, Issue 2, Pages 55-62. Toner, M.N. et al: ardiorespiratory Responses to Exercise Distributed Between the Upper and Lower Boody. J. Appl. Physiol., 54: 1403, 1983. Uritani, Daisuke, Matsumoto, Daisuke, Asano, Yasugo, Shima, Masayuki, Relationship Between the Short – and – Long – term Changed in Exercise Habit and Body Composition, Blood Prossure and Health = Related Quality of Life Among Therapy Science, 2013 April Vol 25. Wells, C.L., and Plowman, S.A,: Sexual Difference in Athletic Performance : Biological or Behavioral? Phy. Sportsmed ., 11, 52, 1983.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته