Loading...

مبانی نظری و پیشینه افسردگی

مبانی نظری و پیشینه افسردگی (docx) 50 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 50 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

2- مبانی نظری تحقیق13 2-1- الگوی زیستی افسردگی13 2-2- الگوی روان پويشی افسردگی14 2-3- درمان روان پویشی افسردگی15 2-4- الگوهای شناختی افسردگی 16 2-5- درمان شناختی17 2-6- الگوی درماندگی آموخته شده افسردگی است18 2-7- رویکرد رفتار درمانی18 2-8- رویکرد مراجع- محور19 2-9- رویکرد گشتالت درمانی19 2-10- رویکرد وجودی19 2-11- رویکرد منطقی-عاطفی-رفتاری20 2-12- رویکرد تحلیل تبادلی20 2-13- رویکرد شناختی20 2-14- رویکرد جامع یا انتخابی21 2-15- رویکرد سایکودراما یا روان نمایشگری21 2-16- تحقیقات انجام شده در رابطه با موضوع پژوهش22 2-16-1- تحقیقات خارج از کشور22 2-16-2- تحقیقات داخلی کشور29 2-17- فرضيهها48 2- مبانی نظری تحقیق 2-1- الگوی زیستی افسردگی به اعتقاد الگوی زیستی، افسردگی اختلال بدن است. اگر چه در مجموع افسردگی می تواند بوسیله، مشکل موجود در هر یک از اندامهای بدن ایجاد شود، گمانه زنیها تقریباً بطور کامل بر مغز، و بویژه بر کاهش نوعی مواد (آمینهای بیوژنیک) متمرکز شده اند که به انتقال تکانه های عصبی در طول فواصل (سیناسپها) موجود بین سلولهای عصبی ( نورون ها) کمک می کنند. چهار سر نخ وجود دارد که نشان می دهند بدن عمیقاً در افسردگی درگیر است (شویلر، 1974)، اولاً، افسردگی تا اندازهای بعد از دوره های تغییر فیزیولوژیکی طبیعی در زنان رخ می دهد: بعد از به دنیا آوردن کودک، هنگام یائسگی و درست قبل از قاعدگی. ثانیاً، شباهت قابل ملاحظه ای بین نشانه ها در فرهنگها، جنسیتها، سنین ونژادها حاکی از یک فرآیند زیستی زیر بنایی است. ثالثاً، درمانهای بدنی، بویژه داروهایی مانند داروهای ضد افسردگی سه حلقه ای و بازدارنده های منوآمینو اکسیداز، و شوک برقی تشنج آور، افسردگی را بطور موثری درمان می کنند و بالاخره اینکه، گاهی افسردگی بصورت عوارض جانبی داروها در افراد بهنجار ایجاد می شود؛ بویژه افسردگی می تواند بوسیله روزوپين ایجاد شود که داروهای کاهش دهنده ی فشار خون است (شویلر، 1974)، این سرنخها عامل محرکی برای یافتن مبنای زیستی افسردگی بوده اند (روزنهان، سلیگمن، به نقل از سید محمدی، 1385). 2-2- الگوی روان پويشی افسردگی نظریه پردازان روان پوشی بر سه علت افسردگی تاکید می کنند: خشمی که متوجه‌ی خود شده است، وابستگی بیش از اندازه به دیگران برای عزت نفس، و درماندگی در رسیدن به هدفها روان کاوان پیشین، اولین کسانی بودند که در الگوی روان پويشی به شناخت افسردگی کمک می کردند. کارل آبراهام(1911) و زیگموند فروید (1917) در مقاله ی کلاسیک خود به نام «داغداری و مالیخولیا» بر اهمیت خشمی که متوجه خود شده است در ایجاد افسردگی، تاکید کردند (همان منبع). افراد افسرده به ظاهر خالي از خشم بنظر مي‌آيند و اين باعث مي‌شود كه انسان گمان كند خشم آنها در درونشان مهار شده است. از نظر فروید، سر نخ اصلی به حالت درونی آنها از تفاوت بین داغديدگي معمولی (داغداری) و افسردگی ( مالیخولیا) بدست می آید. افراد بهنجار و افسرده نسبت به از دست دادن فردی که دوستش دارند دو واکنش کاملاً متفاوت نشان می دهند دنیا به نظر فردی که عزادار است پوچ بنظر می رسد، ولی عزت نفس او تهدید نمی شود. فرد عزادار از این ضایعه جان سالم به در می برد. در مقابل، از دید فروید، فرد افسرده قویاً احساس بی ارزشی نموده و خود را سرزنش می کند. این سرزنش خود معمولاً اخلاقی است، کاملاً نا موجه است، واز آن مهمتر علناً و با بی شرمی نشان داده می شود. این حالت سر نخی را در اختیار می گذارد مبنی بر اینکه خشمی که متوجه خود شده است فعالانه برانگیخته شده و موجب عزت نفس کم می شود از زمان فروید، نظریه پردازان روان پويشی برتیپ شخصیتی تاکید کرده اند که افراد را به ویژه نسبت به افسردگی آسیب پذیر می سازد: فرد افسرده برای عزت نفس خود بیش از حد به دیگران وابسته است. او شدیداً نیازمند آن است که لبریز از عشق و تحسین شود. او با حالتی از عطش مداوم برای عشق و محبت زندگی می کند، و چنانچه این نیاز برطرف نشود، عزت نفس او تنزل می یابد. زمانی که او مایوس می شود، نمی تواند ناکامی را تحمل کند، و حتی ضایعات جزیی، حرمت نفس او را به هم می ریزد موجب تلاشهای فوری و شتابزده برای کاستن از ناراحتی می شوند. بنابراین، افراد افسرده بصورت معتادان محبتی انگاشته می شوند که به طرزی بی نظیر در ایجاد محبت دیگران ماهر شده اند و همواره دوست دارند سر شار از محبت باشند. با این حال، فرد افسرده غیر از دریافت این محبت، برای شخصیت واقعی فردی که او را دوست دارد اهمیت چندانی قائل نیست (رادو، 1928؛ فینجل ؛ 1945؛ آریتی و بمپو راد، 1978). سومین گرایش در نظریه پردازی روان پویشی مربوط به افسردگی در اظهار ادوارد بیبرینگ (1953) دیده می شود که معتقد است افسردگی زمانی ایجاد می شود که من در برابر آرزوهایش احساس درماندگی می کند. احساس درماندگی در دستیابی به اهداف عالی من موجب از دست دادن عزت نفس می شود که ویژگی اصلی افسردگی است. فردی که مستعد افسردگی است، معیارهای بسیار بالایی دارد و همین باعث می شود که آسیب پذیری او نسبت به درماندگی، هنگام مواجه شدن با اهدافش، بیشتر شود. از نظر بیبرینگ، ترکیب اهدافی که قویاً با ارزش انگاشته می شوند، با آگاهی عمیق من از درماندگی و ناتوانی‌اش در رسیدن به این اهداف، مکانیزم افسردگی است (روزنهان، سیلگمن، به نقل از سیدمحمدی، 1385). 2-3- درمان روان پویشی افسردگی نظریه روان پويشي در مجموع به جای تاکید بر ضایعاتی که در کوتاه مدت موجب افسردگی می شوند، برآمادگی دراز مدت برای آن تاکید می کند. به همین نحو، درمانهای روان پویشی به جای اینکه به تسکین کوتاه مدت افسردگی گرایش داشته باشند، به تغيیر دراز مدت تمایل دارند. از سه گرایش روان پویشی درباره ی افسردگی، چندین راهبرد درمانی به دست می آید. اولاً، نظریه پردازان روان پویشی که به نظریه افسردگی تمایل دارند که بر خشم متوجه‌ی خود شده تاکید می کند، می کوشند بیمار را از خشم گمراه شده و تعارضهای اولیه ای که موجب آن بوده‌اند آگاه کنند. پذیرفتن خشمی که ضایعه و طرد آن را ایجاد کرده و آن را تسکین دهد. ثانیاً، درمانگران روان پویشی که به وابستگی شدید فرد افسرده به دیگران برای عزت نفس می پردازند، سعی می کنند به بیمار کمک کنند تا به تعارضهایی که همواره او را تشنه ی محبت و حرمت دیگران می کنند. پی برده و آنها را حل کند. چنین بیماری باید متوجه شود که عزت نفس واقعی از درون ناشی می شود. ثالثاً، درمانگرانی که در چهارچوب رویکرد درماندگی بیبرنگ کار می کنند، می کوشند برای خاتمه دادن به افسردگی بیمار او را وادارند کلاً این اهداف را رها کند (همان منبع). 2-4- الگوهای شناختی افسردگی دو الگوی شناختی افسردگی، افکار خاص را علت اصلی نشانه های فرد افسرده می‌دانند. الگوی اول که آرون. تی. بک آن را ساخته،عمدتاً از تجربهی درمانی طولانی با بیماران افسرده به دست آمده، و علت افسردگی را افکار منفی نسبت به خود، نسبت به تجربه جاری، و نسبت به آینده می داند. الگوی دوم که مارتین. ای،پی، سلمگین آن را بوجود آورد، عمدتاً از آزمایشهای انجام شده با سگها، موشها و افراد مبتلا به افسردگی خفیف بدست آمده است و علت افسردگی را انتظار درماندگی آینده می داند. فرد افسرده انتظار وقوع رویدادهای بد را دارد و معتقد است که برای جلوگیری از وقوع آنها کاری نمی توان انجام داد از دیدبک دو مکانیزم موجب افسردگی میشود: سه گانان شناختی و خطاهای منطق سه گانان شناختی از افکار منفی دربارهی خود عبارت است از اعتقاد فرد افسرده به این که او معیوب، به درد نخور، و بی کفایت است. نشانه ی عزت نفس کم از اعتقاد او به اینکه معیوب است ناشی می شود. چنانچه او تجربیات ناخوشایندی داشته باشد، آنها را به عدم شایستگی شخصی نسبت می دهد. چون او باور دارد که معیوب است، معتقد است هرگز به خشنودی دست نخواهد یافت (همان منبع). بک باور دارد که خطاهای منظم در منطق، دومین مکانیزم افسردگی است. از دیدبک، فرد افسرده مرتکب پنج خطای منطقی متفاوت در تفکر می‌شود، و هر یک از آنها تجربیات او را تیره می کنند: استنباط دلبخواه، انتزاع گزینشی، تعمیم مفرط، بزرگ نمایی و کوچک نمایی، و شخص سازی (همان منبع) 2-5- درمان شناختی نظریه افسردگی شناختی بک اعلام می دارد که علت افسردگی افکار منفی نسبت به خود، تجربه جاری، آینده و خطاهای منطقی است درمان شناختی میکوشد با این شناختها مقابله کند (بک، 1967، بک، راش، شاو، 1979) هدف آن شناسایی و اصلاح تفکر تحریف شده و فرضهای کژکار زیر بنای افسردگی است (همان منبع). علاوه بر این، به بیمار آموخته می شود بر مشکلات غلبه کند و بر موقعیتهایی که قبلاً آنها را حل نشدنی می انگاشته است فایق آید. درمان شناختی با اغلب شکلهای دیگر روان درمانی فرق دارد. بر خلاف روانکار، درمانگر شناختی فعالانه بیمار را در جهت تجدید سازمان افکار و اعمال هدایت می کند. درمانگر شناختی به مقدار زیاد صحبت می کند و رهنمود می دهد. او با بیمار بحث می کند. او بیمار را قانع می کند، با چرب زبانی او را وادار به انجام کار می کند ؛ و وی را هدایت می نماید. بک مدعی است که شیوه های روان کاوی کلاسیک بی رهنمود، نظیر تداعی آزاد، باعث می شود که فرد افسرده «در منجلاب تفکر منفی شان غرق شوند. » درمان شناختی با تمرکز زمان حال نیز با روان کاوی فرق دارد. به ندرت درباره ی مشکلات کودکی بحث می شود؛ در عوض، تمرکز اصلی بر افکار و احساسهای فعلی بیمار است. یکی از مسائلی که روی آن تاکید می شود، افسرده نبودن به خاطر خود افسردگی است (تیزدال، 1985به نقل از سیدمحمدی، 1385). درمان شناختی از شیوه های رفتار درمانی نظیر افزایش فعالیت ( تقویت کردن فرد افسرده به شرکت کردن در فعالیتهای بیشتر)، واگذاری تکلیف درجه بندی شده (تقویت کردن فرد افسرده برای برداشتن گامهای کوچک در هر بار، و به تدریج مشکل تر کردن این گامها)، و آموزش مهارتهای اجتماعی مغایر با نشانه های افسردگی، استفاده می کند. اما در درمان شناختی، این شیوه ها برای تغییر نشانه های رفتاری صرفاً وسایلی هستند برای تغییر افکار و فرضهایی که علتهای بنیادی رفتار افسرده انگاشته می شوند. بنابراین، برای مثال، درمانگر شناختی باور دارد که آموختن به فرد افسرده برای اینکه قرص و محکم رفتار کند فقط زمانی موثر واقع می شود که عقیده او را در مورد توانائیها و آینده اش تغییر دهد (روزنهان، سلیگمن به نقل از سیدمحمدی، 1385). 2-6- الگوی درماندگی آموخته شده افسردگی است دومین الگوی شناختی افسردگی، الگوی درماندگی آموخته شده است. این الگو شناختی است زیرا معتقد است علت اصلی افسردگی انتظار است : فرد انتظار دارد که رویدادهای ناگواری برای او اتفاق خواهند افتاد و او برای جلوگیری از وقوع آنها هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.(همان منبع). 2-7- رویکرد رفتار درمانی این رویکرد مبتنی بر برخی اصول رفتاری مانند شرطی کردن عامل و شرطی کردن کلاسیک و یادگیری مشاهده ای است. رفتار درمانی ناشی از اصول یادگیری – مانند تقویت، خاموش کردن، شکل دادن رفتار الگو دهی- به مراجعانی که مشکلات متفاوت دارند، ارزشیابی مشکلات و بکارگیری روشهای درمانی مناسب از قبیل آرام‌سازی روانی، ایفای نقش و از این قبیل مقولات در این رویکرد مورد تاکید است. فنون متعدد این روش، به تغییر رفتار ظاهری و مملوس فرآیندهای تفکر مراجعان می انجامد ( نوایی نژاد، 1383). 2-8- رویکرد مراجع- محور کارل راجرز در كار خود، بر شناخت و توجه به مراجع تاکید دارد، نه بر تشخیص و ترغیب. ویژگیهای این رویکرد درمانی، خلوص مشاور از طریق رفتار کلامی و غیر کلامی او، و پذیرش بدون شرط مراجعان است. وظیفه‌ی درمانگر مراجع- محوری درک و شناخت تجارب مراجع و در میان گذاشتن این شناخت با مراجع است تا فضای اعتماد را که زمینه ایجاد تغییر در اوست، بوجود آورد؛ در ضمن مسئولیت ایجاد هر گونه تغییر مثبت در زندگی مراجعین با خود آنهاست( همان منبع). 2-9- رویکرد گشتالت درمانی این رویکرد درمانی که توسط فریتزپرلز توسعه یافت، به فرد کمک می کند تا نسبت به خود و دیگران آگاهی جسمانی و روانی بیشتری کسب کند. رویکرد گشتالت درمانی بر مسئولیت پذیری فرد در رفتار کلامی و غیر کلامی، احساسات عاطفی و تعارض با خود و دیگران تاکید دارد. فنون درمانی شامل پرورش تجارب خلاق و تمرین برای تسهیل خود آگاهی است ( همان منبع). 2-10- رویکرد وجودی یک رویکرد فلسفی برای افراد و مشکلات وابسته به نفس وجود انسان است که صرفاً با موضوع زندگی سر و کار دارد نه فنون، موضوع مورد توجه این رویکرد شامل زندگی، مرگ، آزادی، مسئولیت نسبت به خود و دیگران، معنا بخشیدن به زندگی، و رها کردن افراد از پوچی و بی معنایی است. آگاهی از خود و پرورش تواناییها برای نگریستن به آن سوی مشکلات و حوادث روزانه و ایجاد روابط صمیمانه و صادقانه با دیگران، هدف درمان است ( همان منبع). 2-11- رویکرد منطقی-عاطفی-رفتاری رویکرد منطقی- عاطفی- رفتاری البرت الیس بر باورهای غیر منطقی فرد که به مشکلات عاطفی و هیجانی (مانند ترس و اضطراب) و مشکلات رفتاری (مانند اجتناب از تعاملات اجتماعی یا سخنرانی کردن) منجر می شود، تاکید دارد. هر چند در این رویکرد از انواع فنون می توان بهره جست، ولی متداولترین روش، به بحث کشیدن باورهای غیر منطقی و چالش با این باورها توسط مراجع است، که به کاهش اضطراب و افزایش تعامل با دیگران منتج می گردد (همان منبع). 2-12- رویکرد تحلیل تبادلی اریک برن بنيانگذار دیدگاه تحلیل تبادلی به وجود نیازهای مختلف روانی یا «اشتیاق» معتقد بود که یادگیریهای انسان در بقای تبادلات و ارتباطات اجتماعی و حتی نگرش اولیه‌ی انسان در زندگی تاثیر دارد. به اعتقاد برن با آنکه تجربیات اولیه ی فرد شدیداً بر رفتار کنونی او موثر است، ولی می تواند طرح زندگی خود را تغییر دهد و مسئولیت تصمیمات اساسی زندگی خود را بر عهده گیرد ( همان منبع). 2-13- رویکرد شناختی نظام باورها و تفکر، عامل مهم در تعیین احساسات و رفتار عاطفی فرد است. آرون بک رويكردي را توسعه داد که به افراد در شناخت افکار ناسازگارانه ی خود وچگونگی تاثیر آن بر احساسات و اعمال آنان کمک می کند. درمانگران شناختی با استفاده از روشهای ساختارمند به مراجعان کمک می کنند تا نظام باورهایشان را بهتر بشناسند، و بتوانند با بکارگیری انواع فنون مختلف باورهایی را که در کارکرد موفقیت آمیز آنان خلل وارد می ‌سازد، تغییر دهند؛ ضمن آنکه از راهبرد های عاطفی و رفتاری نیز بهره می جویند (نوابی نژاد، 1383). 2-14- رویکرد جامع یا انتخابی فرایند گزینش مفاهیم و روشی از میان انواع نظامهای درمانی است. به بیان دیگر، طبق نظر نورکراس رویکرد انتخابی ترکیب هماهنگ مفاهیم نظری و روشها در یک قالب همگون است؛ و رویکرد جامعه براساس این فرضیه که هیچ نظریه ای نمی تواند «حقیقت محض» و پاسخگوی همه‌ی نیازهای مشاوره‌ای مراجعان باشد، توصیه می کند که مشاوران با بهره گیری از جهت گیریهای مختلف بعنوان مبنای یک دیدگاه جامع، فعالیتهای مشاوره‌ای خود را هدایت کنند ( همان منبع). 2-15- رویکرد سایکو در اما یا روان نمایشگری یک روش درمانی گروهی به شکل نمایش است. در این روش که توسط جاکوب مورینو ابداع شد و گسترش یافت، افراد از طریق بازی کردن حوا دث گذشته در زمان حال، به بررسی هیجانات، اعمال و ارتباطات خود می پردازند. مراجعان ضمن تخلیه احساسات خود، چگونگی ابراز موثر احساسات و کنترل آنها را فرا می گیرند. کانون توجه در سایکودراما، تعاملات و مواجهه ی شخصی افراد، تمرکز بر اینجا و اکنون، خود جوشی و خلاقیت، ابراز کامل احساسات و آزمایش واقعیت است(همان منبع). مورینو معتقد است انسان در گروه متولد می شود، در گروه زندگی می کند، در گروه کار می کند، در گروه نیز بیمار می شود؛ بنابراین چرا نباید در گروه درمان شود؟ (نوایی نژاد، 1383). مورینو، پایه گذار گروه درمانی، و نیز بنیان گذار سایکو دراما و گروه سنجی است، که روشهای عملی گوناگونی از آن مشتق می شود. سایکودراما مانند درختی است با شاخه های متنوع وگوناگونی گشتالت درمانی، خانواده درمانی، تحلیل تبادلی، و غیره. پرلز، برن و مازلو این درخت را « مشکل مورینو» می نامند. در پیدایش و شکل گیری این رویکرد، هشت روند فکری نقش داشته اند، که عبارتند از: افکار اقتصادی، اجتماعی، زیستی، روان تحلیلی، روانشناختی، وجود گرایی، جامعه شناسی و روان نمایشی اجتماعی (همان منبع). سایکو دراما با روان درمانی گروهی و گروه سنجی یک مثلث را تشکیل می دهد و می توان آن را اینگونه تعریف کرد: « عملی که با استفاده از ارزشهای نمایشی بدنبال حقيقت است.» (مورینو، 1946). 2-16- تحقیقات انجام شده در رابطه با موضوع پژوهش 2-16-1- تحقیقات خارج از کشور اسفوفیره و ریلی برنامههای گروه درمانی خشم با رویکرد شناختی- رفتاری را برای 91 نوجوان وابسته به کوکائین به کار بردند که نتیجه آن افزایش کنترل خشم، کاهش مصرف کوکائین و تداوم بیشتر ترک مواد بوده این دستاوردها در پیگیری سه ماهه پس از درمان ادامه یافت (فیندلر، 1986). لوگسدن (2004) طی بررسی افسردگی نوجوانان دختر و مراقبتهای مقدماتی نتیجهگیری کرد که دارو درمانی، روان درمانی بین فردی و شناخت درمانی هر سه در کاهش افسردگی نوجوانان دختر مؤثرند. رید (1994) در پژوهشی که 18 نوجوان را تحت آموزش مهارتهای اجتماعی قرار داده بود دریافت که میزان افسردگی پسران بطور معنی داری کاهش یافته بود، ولی در دختران این کاهش معنا دار نبود. بلک سس (1996) در يك مقايسه‌ فراتحلیلی از 13 مداخله ی آموزش مهارتهای اجتماعی بصورت گروهی روی نوجوانان نشان داد که تاثیرات مداخله ی آموزش مهارت اجتماعی برای کاهش افسردگی در این گروه سنی متوسط است. فرریز و گیلهام (2002) در پژوهشی در مورد جلوگیری از نشانه های افسردگی در دانش آموزان مدارس متوسطه دریافتند که درمان شناختی رفتاری بطور گروهی در جلوگیری از نشانه های اولین افسردگی موثرند. دیوید و کاسمن (2008) در پژوهشی به بررسی کارایی سه روش درمانی شناختی، روش منطقی – عاطفی-رفتاری و داور درمانی پرداختند. نتیجه ی درمان در مرحله ی پیگیری 6 ماهه نشان داد، روش شناخت درمانی و روش منطقی- عاطفی- رفتاری بطور معنی داری بهبود بالاتری را نشان داده اند. کلی، 2002 در پژوهشی به بررسی مفید بودن داستان درمانی گروهی به عنوان بخشی از برنامةهای تابستانی دختران بزهکار، به منظور درک و مشاهده بهتر این گروه از دختران پرداخته‌اند. عموماً روش‌های کیفی برای این منظور مناسب تر است. تشخيص داده شده است. روش‌های مختلف ارزشیابی نشان داده که رویکرد داستان درمانی در بررسی این گروه از دختران نوجوان کمک می کند تا زندگی خود را تجزیه و تحلیل کرده و با مشکلات کنار آیند، به انتخابهای جدید توجه کرده و با امکانات و توانائیهای خود را ارزیابی میکنند. گریفیت (1993) در تحقیقی با عنوان تلفیق شناخت در مانی متمرکز بر طرحواره و روان نمایشگری شکاف تاریخی بین رفتار درمانی شناختی و روان نمایشگری را بازبینی می کند و عناصر بهبودی متقابل آنها را ذکر می نماید. وی ادغام آن عناصر را به عنوان وسیله ای برای ارائه ی درمان مختصر و شدید برای بیماران صعبالعلاج پیشنهاد می کند؛ مثل کسانی که اختلالات شخصیتی دارند. او با بررسي اصول مرتبط با درمان روان نمایشگری قابلیت همزمان دو نوع درمان را با مفاهیم فرضیه ی یادگیری اساسی روشن می کند. محقق دیدگاهی در مورد شناخت درمانی متمرکز بر طرحواره ارائه می کند که شامل یافته هایی در مورد اعتبار پرسش نامهی طرح یونگ است. وی همچنین مدلی برای ارائه ی شناخت درمانی متمرکز بر طرحواره از طریق درمان با روان نمایشگری ارائه کرده و در مورد آن بحث میکند. توماس و ترادویل(1990) در تحقیقی به درمان با روان نمایشگری از طریق استفاده از فنون شناخت درمانی و رفتار درمانی پرداختند در این تحقیق محققان فنون روان نمایشگری و شناخت درمانی و رفتار درمانی را در گروهای مورد آزمایش تلفیق نمودند. آنها کاربرد برخی از فنون رفتار درماني شناختی را نشان می دهند که متوجه شده‌اند در 3 مرحله روان نمایشگری بر آنها دانش آموزان کالج و بیمارانی که مبتلا به اختلالات خلقی , سو استفاده از مواد, اضطراب و اختلالات شخصیتی هستند سودمند است. هر چند که هم رفتار درمانی شناختی و هم مدل‌های روان نمایشگری از طریق پرسش سقراطی و استفاده از فنون ساختار یافته ی خاص بر فرایند کشف تاکید می کنند (مثل پیشینه ی فکری مختل) و راههای دیگری برای تحریک گسترش مهارتهای خود اندیشی و حل مشکل ارائه می دهند. در تحقیقی که توسط همام کی انجام شد تاثیرات تلفیق روان نمایشگری و رفتار درمانی بر کاهش نگرش‌های ناکار آمد در روابط بین شخصی مورد بررسی قرار گرفت.24 دانش آموز سال دوم در این آزمایش شرکت کردند. محقق از مقیاس نگرش های ناکار آمد شخصی برای ارزیابی نگرش های نا کار آمد در روابط بین شخصی آنها استفاده کرد و برای گروه آزمایش و گروه کنترل پیش از درمان و پس از آن و 3 ماه بعد پیگیری نمود. محقق برای تحلیل داده ها از تحلیل واریانس برای آزمون تاثیرات گروه درمان استفاده کرد و متوجه شده که درمان ابعاد نگرش‌های ناکار آمد را میان شرکت کننده‌های گروه آزمایشی کاهش می‌دهد و در چنین مواردی مثل باز داری از شروع روابط نا مشروع, انتظارات رابطه ای غیر واقعگرایانه و کشف افکار دیگران است (همام کی، 2000). بوری و تردویل کومار (2001) در تحقیقی با عنوان تلفیق روان نمایشگری و شناخت درمانی در یك بررسی طولی پرداختند. محققان تاثیرات شرکت در دورههای گروهی را با استفاده از فنون روان نمایش گری و فن شناختی – رفتاری بر تغیرات شرکت کنندگان (نمونه= 40) در تعدادی از عقاید هسته ای , تعداد تفکرات خودکار, خلق و خوی و تسکین افسردگی ارزیابی کردند. نتایج بررسی نشان داد که میانگین نمرات افسردگی بک از 3 هفته ی اول و 3 هفتهی آخر دوره تفاوت معنادار ندارد. این عدم تفاوت ممکن است بر استفاده دانش آموزان به عنوان شرکت کننده در بررسی ربط داشته باشد، میزان افسردگي آنها که همچنان در سه هفته‌ی اول دوره پایین بود به میزان اندکی بهبود داشت. میانگین درجه ی خلق و خو پیش از تفکرات متوازن و پس از آن برای هر دوره ی زمانی تحلیل تفاوت معنا‌دار داشت. بنابراین تاثیرات مثبت فوری از تفکرات متوازن وجود داشت اما بین میانگین درجات خلق و خو در دو دوره زمانی چه درجه‌بندی‌ها پیش از نوشتن تفکرات متوازن به دست می آمد و چه پس از آن تفاوت معنا داری وجود نداشت. عدم وجود کلیت در طول درمان ابتدايی نوشتن تفکرات متوازن در موقعیت های جدید در طول دوره مشهود می شد. امتیازات به طور معنا داری با تعداد تفکرات خودکار , اعتقادات هستهی و انواع متفاوت عقاید هسته ای همبستگی داشت. این یافته فرضیه ی بک را نشان میدهد که محتوای تفکر منفی ویژگی افسردگی را تعیین می کند. در تحقیقی با عنوان بررسیمقایسه ای تاثیرات روانهای گروهی رفتاری- شناختی و روان نمایش گری بر پرخاش نوجوانی که توسط کاراتاس و گوک آکان (2002) انجام شد نتایج زیر بدست آمد. هدف این تحقیق بررسی این موضوع است که آیا درمان گروهی رفتاری- شناختی و روان نمایشگری پرخاش نوجوانی را کاهش میدهد یا خیر. این طرح شبه آزمایش پیش از آزمون و پس از آزمون و بررسی آیندهی دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترلی است. مقیاس پرخاشگری توسط کان (2002) به زبان ترکی برگردانده شده و به عنوان پیش آزمایشی برای دانش آموزان سال نهم دبیرستان واقع در آدانا مدیریت شد. پس از مدیریت و ارزیابی این مقیاس, 36 دانش آموز که بالاترین میزان پرخاش را داشتند انتخاب شدند و به طور تصادفی به سه گروه تقسیم شدند. گروه های آزمایشی و کنترل هر یک 12 دانش آموز داشتند, فنون شناختی – رفتاری برای گروه آزمایش اول 15 جلسه به کار رفت, هیچ چیزی برای گروه کنترلی به کار نرفت. پس از پایان کار گروه ها یک بار دیگر برای گروه های آزمایشی به صورت ادامه ی آزمایش مدیریت شد. یافتهها نشان دادند که شیوه های شناختی- رفتاری در کاهش میزان پرخاش موثر است به جز پرخاش زبانی و شیوههای روان نمایشگری در کاهش تمام پرخاش ها موثر بوده به جز پرخاش زبانی- فیزکی. در یک تحقیق که تعیین اثربخشی روان نمایشگری بر شیوههای دلبستگی بزرگسالان جوان و ارزیابی پیشرفتهای کیفیتی، در شرکتکنندگان رواننمایشگری بوده و توسط دکتر ترکان دوگان اجرا شده است.یافتههای تحقیق نشان دادکه شرکتکنندگان در رواننمایشگری در درک و شناخت از خویشتن، تقویت بینش و آگاهی از شیوههای دلبستگی، آماده بودن و عادی بودن در روابط، داشتن اعتماد به نفس، پیشرفت در گوش دادن، مهارتهای همدردی و کنار آمدن، دیدن زندگی از دیدگاه امیدوارانهتر، پیشرفت کردند (دوگان، 2010). همچنین در مطالعه دیگر همام کی مقایسه تأثیر روان نمایشگری تلفیقی با رفتار درمانی شناختی و گروه درمانی رفتاری شناختی در درمان افسردگی بررسی نمود و نتایج بدست آمده نشان داد که هم روان نمایشگری تلفیقی با رفتار درمانی شناختی و هم گروه درمانی رفتاری- شناختی به تنهایی باعث کاهش میزان افسردگی و افکار خودکار منفی و نگرشهای کژکار کردی شرکتکنندگان شده است اما هیچ تفاوت چشمگیری میان این دو نوع درمان از لحاظ اثربخشی و کارآمد بودن آن، مشاهده نشد (همام کی، 2006). من کاون واویی (2003) در تحقیقی تحت عنوان فرآیندهای تغییر شناختی در رفتار درمانی شناختی افسردگی به بررسی تأثیرات علّی میان تغییرات موجود در تفکرات خودکار، نگرشهای ناکارآمد، و علائم افسردگی در برنامهی دو هفتگی گروه درمانی رفتاری شناختی در درمان افسردگی پرداختند. 35 بیمار افسرده حاضر در برنامه GCBT با پرسشنامه تفکرات خودکار، مقیاس ارزیابی نگرش ناکارآمد، وپرسشنامه افسردگی بک قبل از درمان، جلسات چهارم و هشتم، و پس از درمان ارزیابی شدند. نتایج مطالعه نشان داد که (1) گروه درمانی رفتاری شناختی مشکلات شناختی را کاهش میدهد؛ (2) تغییرات ایجاد شده در تفکرات خودکار و نگرشهای ناکارآمد به تغییر علائم افسردگی منجر میگردد؛ و (3) تفکرات خودکار نقش تعدیل کنندهای را بین نگرشهای ناکارآمد و افسردگی ایفا میکند. یافتههای این تحقیق اثربخشی الگوی شناختی در درمان افسردگی را مورد حمایت قرار میدهد. مختار (2011) در پژوهشی تحت عنوان عوامل پیشبینی کننده نتایج گروه درمانی رفتاری شناختی افسردگی در کشور مالزی با هدف شناسائی عوامل پیشبینی کننده واکنش به درمان افسردگی با استفاده از عوامل پیشبینی کننده شناختی و جمعیتشناسی (دموگرافیک) 113 بیمار که مبتلا به افسردگی تشخیص داده شده بودند، به طور تصادفی به انتخاب و به مدت 8 جلسه درمان متوالی، به اضافه هشت جلسه درمان رفتار شناختی در معرض روشهای درمانی گروهی معمول و گروه درمانی رفتاری-شناختی قرار گرفتند. قبل از درمان با استفاده از مقیاس ناامیدی بک، پرسشنامه تفکرات خودکار مالزی (مالزی)، مقیاس نگرش ناکارآمد مالزی (مالزی)، مقیاس کیفیت زندگی و ویژگیهای جمعیتشناسی مورد ارزیابی قرار گرفتند، پس از درمان با استفاده از مدل رگرسیون نتایج بررسی گردید. نتایج رگرسیون مشخص کرد که که سن، مقیاس کیفیت زندگی، و هر سه مقیاس ارزیابی شناختی از جمله عوامل پیشبینی کننده قوی پیامدهای گروه درمانی رفتاری شناختی بودند که نشان دادند مدل شناختی بک برای افسردگی میتواند در مالزی موردکاربرد قرار بگیرد. اویی و دینگل (2007) در تحقیقی تأثیر مثبت رفتار درمانی شناختی گروه برای اختلالات تک قطبی افسردگی را بررسی کردند. در این مقاله به ارزیابی تأثیر مثبت گروه درمانی رفتاری شناختی به عنوان روش مداخلهای برای اختلالات افسردگی تک قطبی میپردازد. نتایج نشان داد که اندازههای تأثیر برای گروه درمانی شناختی- رفتاری روش برای گروه کنترل در دامنهای از (1/0) (87/2) با میانگین اندازه تأثیر 10/1 قرار داشت. اندازه تأثیر قبل و پس از درمان برای GCBT بین دامنه 30/0 تا 72/3 با میانگین 30/1 قرار داشت. شواهد موجود در تمام اندازهگیریهای مکرر متفاوت GCBT نشان داده شد. یافتههای آنها حاکی از آن بود که GCBT پیامدهای بهتری نسبت به گروه کنترل نشان داد و قابل مقایسه با سایر درمانها بود و نتیجهگیری شد که GCBT برای درمان افسردگی تک قطبی موثر بوده لذا میتواند با اطمینان مورد استفاده قرار گیرد. لوتی و همکاران (1999) در تحقیقی با عنوان ارتباط نگرشهای ناکارآمد در شخصیت بیماران افسرده نتایج زیر را بدست آورد. هدف بررسی رابطه بین نگرشهای اختلالی و شخصیت بیماران افسرده بود در این مطالعه 100 بیمار افسرده هم مقیاس نگرشهای ناکارآمد (DAS) وهم پرسشنامه شخصیت و خلق و خو (TCI) را تکمیل نمودند. نتایج: نمرات روی DAS مرتبط با طول مدت افسردگی، سن آغاز افسردگی، سن، با روش تحلیل رگرسیون چندگانه هر سه مقیاس بررسی شد. هم در تجزیه و تحلیلهای تک متغیری و هم رگرسیون چندگانه، قویترین عامل پیشبینی کننده نگرشهای ناکارآمد، ایجاد خود رهبری بود. نتیجه اینکه ابعاد شخصیتی خود رهبری به میزان زیادی با نگرش ناکارآمد ارتباط دارد. 2-16-2- تحقیقات داخلی کشور در یک مطالعه مداخلهای تأثیر بازی درمانی گروهی بر میزان افسردگی کودکان مبتلا به سرطان بررسی گردید. در این مطالعه بازی درمانی بطور معنیداری موجب کاهش افسردگی گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل شد. (فلاحی خشکاب و همکاران، 1388) در پژوهش دیگر به بررسی تأثیر درمان گروهی شناختی- رفتاری در بین مصرف کنندگان مواد دارای همبودی با اختلال افسردگی و گروه شاهد پرداخته است و این نتیجه بدست آمد که گروه درمانی با رویکرد شناختی- رفتاری باعث کاهش معنیدار میزان عود و نشانههای افسردگی اساسی در گروه آزمون نسبت به گروه شاهد میشود. (رسولی آزاد و همکاران، 1388) اسکلمن (2004) 23 دانشجوی دانشگاه پنسیلوانیا را به طور تصادفی به دو گروه آزمایشی و شاهد تقسیم کرد و با هدف پیشگیری از اضطراب و افسردگی آنها را تحت آموزش شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار داد. پس از یک دوره یکساله پیگیری، شرکت کنندگان در دوره آموزش نسبت به گروه شاهد بطور معناداری اضطراب و افسردگی و نگرشهای ناکارآمد کمتری داشتند (کاویانی، حاتمی، شفیعآبادی، 1387). کاویانی، جواهری و بحیرانی (1384) برای اولین بار پژوهشی تحت عنوان دو بررسی اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش افکار خود آینده منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب با پیگری 60 روزه را در ایران انجام دادند. نتایج این پژوهش که در دانشجویان ساکن خوابگاه انجام شد، حاکی از اثرگذاری شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی برکاهش اضطراب و افسردگی ونیز کاهش افکار خود آیند منفی و نگرش ناکارآمد دانشجویان غیرافسرده بود. برخی مطالعات آزمایشگاهی ارتباط بین نگرشهای ناکارآمد و سطح 5-HT2 و رفتارهای خود آسیبرسان را نشان دادهاند بیماران مبتلا به افسردگی تحت آزمایش، سطح پایین از آگونیسم 5-HT2 را در کرتکس مغز نسبت به گروه کنترل نشان دادند که ممکن است شدت بدبینی و نگرشهای ناکارآمد در افسردگی را تبیین کند. (مییر و همکاران، 2003، به نقل از ابراهیمی و همکاران، 1386) در مطالعهای که به ارزیابی اثربخشی ترکیب روش حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی و درمان رفتاری شناختی سنتی درکاهش تعمیمپذیری بیش از حد بیماران دارای اختلال افسردگی در سال 1387 انجام شد تعداد 90 بیمار از بین 160 پرونده فعال روانپزشکی بطور تصادفی ساده با معیارهای تشخیص DSM-IV که برای اختلال افسردگی اساسی تحت درمان بودند، انتخاب شدند سپس بیماران بطور تصادفی به سه گروه 30 نفره شامل گروه ترکیبی، درمان رفتاری- شناختی و درمان متداول (TAU) تقسیم شدند در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون با استفاده از مصاحبه بالینی ساختار یافته برای DSM-IV، آزمون حافظه سرگذشتی و آزمون بک II ارزیابی شد. نتایج به دست آمده با تحلیل کوواریانس و آزمونهای تعقیبی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد درمان ترکیبی اثرمعنیداری در افزایش حافظه اختصاصی و مقولهای داشت، به عبارت دیگر بیماران این گروه تعمیمپذیری کمتری در فراخوانی خاطرات از حافظه نشان دادند. همچنین درمانهای ترکیبی و CBT کاهش معنیداری رادر نمرات بک II در طول مطالعه باعث میشدند. نتایج بیانگر آن است که عناصری از درمان شناختی- رفتاری در ترکیب با روش حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی میتواند در پردازش اطلاعات حافظه سرگذشتی و میزان افسردگی بیماران مبتلا به افسردگی اساسی مفید باشد (امیدی و همکاران، 1388). در تحقیقی که اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی (MBCT) را در کاهش و پیشگیری از افکار خود آیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب بررسی کرده است 65 دانشجوی دختر ساکن خوابگاه دانشگاه اصفهان به صورت تصادفی انتخاب شدند و در دو گروه گواه و آزمایشی قرار گرفتند گروه آزمایشی در طی 8 جلسه دو ساعته به صورت گروهی به شیوه (MBCT) آموزش دیدند. آزمودنیها پرسشنامه افسردگی و اضطراب بک، مقیاس نگرش ناکارآمد و پرسشنامه افکار خودآیند را قبل از شروع آموزش و در مقاطع موردنظر، جلسات چهارم و هشتم و 60 روز پس از پایان آموزش تکمیل کردند.گروه گواه بدون هیچ آموزشی فقط پرسشنامههای فوق را پر کرد. کاربرد تحلیل واریانس دوطرفه با اندازههای تکراری نشان داد که روش MBCT در کاهش افسردگی، اضطراب، نگرش ناکارآمد و افکار خودآینده مؤثر است. همچنین این روش میتواند در پیشگیری از افسردگی و اضطراب نقش داشته باشد. نتیجه این که به نظر میرسد ذهن آگاهی به وسیله آموزش در پژوهش با عنوان بررسی اضطراب، افسردگی، پرخاشگری و بزهکاری نوجوانان 19-12 سال در خانوادههای گسسته و پیوسته 80 دانشآموز از خانوادههای گسسته و 80 نفر شاهد که دارای خانواده پیوسته بودند، به طور تصادفی انتخاب گردیدند، کنترل توجه مؤثر واقع شود و از بازگشت افسردگی و اضطراب پیشگیری کند (کاویانی، 1384). در پژوهشی که مقایسه اثربخشی گروه درمانگری عقلانی- هیجانی- رفتاری و روان نمایشگری در تغییر سبکهای ابراز هیجان مراجعان مراکز مشاوره بهزیستی شهر تهران بود و بدین منظور 36 نفر مراجعان داوطلب به طور هدفمند انتخاب شدند و بطور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند. اعضای گروههای بوسیله پرسشنامههای ابرازگری هیجانی و دوسوگرایی در ابزار هیجان مورد سنجش قرار گرفتند. (آمونز، 1990) نتایج بیانگر آن بود که هر دو روش گروه درمانگری عقلانی- هیجانی رفتاری و روان نمایشگری در افزایش ابرازگری هیجانی و کاهش بازداری و دوسوگرایی- هیجانی مراجعان اثربخش بودند. همچنین مشخص شد که روان نمایشگری از گروه درمانگری عقلانی- هیجانی- رفتاری در افزایش ابرازگری هیجانی مؤثرتر بود (شفیعآبادی و همکاران 1387). طهرانیزاده و همکاران (1384) در پژوهشی به بررسی مقایسه ای نگرشهای ناکار آمد در دختران فراری و عادی پرداختند طرح مورد استفاده در این پژوهش، روش علی- مقایسه ای است. آزمودنی ها نیز مشتمل بر 60 دختر فراری ساکن در مراکز بهزیستی استان تهران، و 60 دختر عادی هستند که به لحاظ سن، وضعیت تحصیلی و اقتصادی با دختران فراری هم تراز شده اند. هر دو گروه به صورت تصادفی انتخاب شده و به سوالات آزمون نگرشهای ناکارآمد وایزمن و بک پاسخ گفته اند. نتایج نشان داد که نگرشهای ناکارآمد می تواند به عنوان یک عامل آسیب پذیر ی، احتمال خطر فرار را افزایش دهد. همچنین با در نظر گرفتن شکل گیری طرح واره‌های شناختی منفی در دوران کودکي‌ها (نظریه بک) رده سنی دختران فراری، تاثیری در میزان خطاهای شناختی آنان ندارد؛ ارتباط بین وضعیت اقتصادی و نگرشهای ناکارآمد فقط در گروه دختران عادی، متاثر از وضعیت اقتصادی ضعیف می باشد و یافته ها بر ارتباط فرار پاسخ سواد صحه می گذارند. ساردوئی ( 1373) با هنجار یابی پرسشنامه ی تجدید نظر شده ی افسردگی بک در دبیرستانهای شهر تهران و بررسی متغیرهای افسردگی، سن و جنسیت نتیجه گیری کرد که تعداد دانش آموزان افسرده بیشتر از دانش آموزان عادی است و افسردگی دختران بطور معنا داری بیشتر از پسران می باشد، ولی بین میزان افسردگی و سن و کلاسهای مختلف تفاوت معنا داری وجود ندارد ( آقایی و همکاران 1385). آخوند مکه‌ای (1376) در پژوهشی به بررسی تاثیر شناخت درمانی گروهی بر افسردگی نوجوانان دختر پرداخت و نتیجه گیری کرد که شناخت درمانی گروهی به روش بک بطور معناداری در کاهش افسردگی موثر است . سودانی (1375) در تحقیقی تاثیر روشهای مشاوره ی فردی و گروهی با تاکید بر روش منطقی – عاطفی- را در کاهش باورهای غیر منطقی گروهی از دانشجویان پسر دانشگاه شهید چمران مورد مقایسه قرار داد. بطور کلی نتایج تحقیق اساس نظریه الیس را تایید می کند. نتایج تحقیق فولادگر، (1379) با عنوان تاثیر مشاوره گروهی با استفاده از فنون-منطقی-عاطفی-رفتاری بر کاهش افسردگی و باورهای غیر منطقی پسران بی سرپرست کانون امام صادق (ع) شهرکرد، بیانگر کاهش میزان افسردگی این گروه بود. نتایج پژوهش نامجو( 1381)، در مورد اثر بخشی آموزش گروهی به شیوه ی شناختی به روش منطقی-عاطفی بر اختلالات خلقی ( افسردگی و شیدایی) مددیاران زن بهزیستی شهر اصفهان، نشان داد این شیوه میانگین اختلالات خلق ( افسردگی و شیدایی) را کاهش داده است. عطاري و همكاران ( 1385)؛ در تحقيقي با عنوان « بررسي اثربخشي دو رويكرد مشاوره اي و روان درماني در كاهش نشانگان افسردگي، اضطراب و پرخاشگري »به بررسي افسردگي و رويكردهاي مشاوره اي جهت كاهش نشانه هاي آن در ميان زنان متقاضي طلاق مراجعه كننده به مركز مشاوره خانواده شهرستان سقز پرداختند. هدف از اين پژوهش مقايسه اثرات دو رويكرد و مشاوره اي و روان درماني يعني گشتالت درماني و معنا درماني، دركاهش نشانگان افسردگي و اضطراب در ميان زنان متقاضي طلاق مراجعه كننده به مركز مشاوره خانواده است. جامعه تحقيق شامل كليه زنان متقاضي طلاق شهرستان سقز بود كه زمان شروع اين پژوهش 94 نفر بودند. با استفاده از مقیاس SCL -90 – R ميزان پرخاشگري، افسردگي و اضطراب در آنها تشخيص داده شد. به اين ترتيب در سه گروه آزمايشي به صورت تصادفي قرار گرفتند (گروههاي 30 نفري ). سپس 30 نفر فرد سالم به صورت تصادفي انتخاب و به عنوان گروه بهنجار قرار گرفتند. به اين ترتيب چهار گروه گشتالت درماني، معنا درماني، گروه گواه و گروه بهنجار شكل گرفت. نتايج حاصل در متغيرهاي وابسته پرخاشگري، افسردگي و اضطراب در آزمودنيها با استفاده از چک لیست تشخیصی تجدیدنظر شده نشانگان بالینی به صورت پيش آزمون، پس آزمون و پيگيري اندازهگيري شد. بررسي نتايج با روش سنجشهاي مكرر سير متغيري نشان داد كه رويكرد گشتالت درماني در كاهش نشانهاي پرخاشگري، اضطراب و افسردگي همانند رويكرد معنادرماني مؤثر است. در اين تحقيق فرضيه‌ها مربوط به تفاوت ميان اين دو روش درماني در كاهش اضطراب، افسردگي و پرخاشگري تأييد نشدند. صالح زاده و همكاران ( 1389 ) : در تحقيقي با عنوان «‌اثر گروه درماني شناختي – رفتاري بر افسردگي بيماران صرعي مقاوم به دارو ( با تأكيد بر نگرش ناكارآمد ويژه صرع )، به بررسي اين موضوع در شهر اصفهان پرداخته اند. در اين پژوهش 20 بيمار مبتلا به تشنجات مزمن، پاسخ ضعيف به دارو و داراي افسردگي باليني ضعيف تا متوسط، به صورت تصادفي، در دو گروه آزمايش (10 نفر) و شاهد (10 نفر) قرار داده شده اند. در اين تحقيق براي گروه آزمايش، هشت جلسه هفتگي رفتار درماني شناختي با تأكيد بر بازسازي شناختي و اصلاح تحريفات شناختي افسرده ساز و آموزش فنون رفتاري به كار گرفته شد. ابزارهاي پيش آزمون و پس آزمون براي هر دو گروه، مقياس افسردگي هميلتون بود. نتايج تحقيق نشان ميدهد كه ميانگين ثمرات افسردگي در گروه آزمايشس در مرحله پس آزمون : كاهش معناداري داشته است. رفتار درماني شناختي با تمركز بر نگرش هاي ناكارآمد ويژه صرع، دركاهش افسردگي همراه اين بيماري به عنوان يك درمان مكمل، كارايي چشمگيري دارد. اميري، محمد خاني، دولت شاهي و شهباز (1387)، در تحقيقي با عنوان، «اثر بخشي درمان تركيبي روش حضور ذهن مبتني بر درمان شناختي و درمان رفتاري – شناختي بر نشانگان روان پزشكي بيماران مبتلا به اختلال افسردگي اساسي، به ارزيابي اثربخشي تركيب درمان شناختي مبتني بر ذهن آگاهی و درمان رفتاري – شناختي سنتي در كاهش نشانگان روان پزشكي بيماران داراي اختلال افسردگي اساسي مراجعه كنندگان به مراكز مشاوره دانشگاه تهران، دانشگاه شاهد و كلينيك توانبخشي صبا، پرداخته اند. به همين منظور در اين پژوهش از بين بيماراني كه به مراكز مورد نظر ارجاع مي شدند تعداد 90 بيمار از بين 160 پرونده فعال در طول فصل پاييز كه تحت درمان روان پزشك بودند و معيارهاي تشخيص DMS-IV را براي اختلال افسردگي اساسي دريافت مي داشتند بطور تصادفي ساده انتخاب شدند. پس از بيماران به سه گروه 30 نفره شامل گروه تركيبي، درمان رفتاري – شناختي و درمان رايج (TAU) به طور تصادفي اختصاص مي يافتند. گروههاي اول و دوم تحت درمانهاي روان شناختي قرار گرفتند. اما گروه سوم به عنوان گروه كنترل به درمان رايج خود ادامه دادند. سن افراد مورد بررسي بين 18 تا 45 سال با ميانگين دو دوره افسردگي فبلي بود. بيماران در دو مرحله پيش آزمون و پس آزمون با استفاده از مصاحبه باليني ساختار يافته براي DMS-IV و پرسشنامه نشانه شناسي مختصر (BSI) مورد ارزيابي قرار گرفتند. نتايج تحقيق نشان مي دهند كه گروههاي رفتار – شناختي و تركيبي اثر معناداري در كاهش نشانه اي روان پزشكي همراه اختلال افسردگي اساسي دارند، در حاليكه اين تأثير در گروه درمان رايج معني دار نبود. كاوياني، بحيرايي و جواهري (1384): در پژوهشي با عنوان اثر بخشي شناخت درماني مبتني بر ذهن آگاهي در كاهش افكار خود آيند منفي، نگرش ناكارآمد، افسردگي و اضطراب، پيگيري 60 روزه، به بررسي موضوع در بين 65 نفر دانشجوي دختر دانشگاه اصفهان كه به صورت تصادفي، انتخاب شده و در گروه گواه و آزمايشي پرداخته اند. گروه آزمايش در طي هشت جلسه دو ساخته به صورت گروهي، به شيوه شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی آموزش ديدند. آزمودنيهاي پرسشنامه افسردگي و اضطراب يك مقياس نگرشي ناكارآمد و پرسشنامه افكار خودآيند را قبل از شروع آموزش و در مقاطع مورد نظر، جلسات چهارم و هشتم و 60 روز پس از پايان آموزش تكميل كردند. گروه گواه بدون هيچ آموزشي فقط پرسشنامه فوق را پر كرده اند. نتايج تحقيق نشان داده كه ذهن آگاهي به وسيله « آموزش كنترل توجه » موثر واقع شود و از عود و بازگشت افسردگي و اضطراب پيشگيري كند. طاهري و جمشيديفر (1386)، در تحقيقي با عنوان «اثربخشي گروه درماني شناختي بر كاهش نشانگان افسردگي به بررسي موضوع در بين دانش آموزان پرداخته اند. به همين منظور 12 نفر به صورت تصادفي، انتخاب و طي 12 جلسه، تحت درمان شناختي قرار گرفتند نتايج نشان مي دهد درمان شناختي در كاهش نشانگان افسردگي مؤثر است. حناسابزاده اصفهاني و همكاران (1380)، در تحقيقي با عنوان «كارايي درمان شناختي – رفتاري در كاهش نشانه اي افسردگي و نگرش هاي ناسالم در نوجوانان مبتلا به اختلالهاي افسردگي » به بررسي كارايي اين شيوه درماني براساس نظريههاي شناختي – رفتاري پرداخته اند. بدين منظور در اين پژوهش 3 نفر آزمودني دختر 15 تا 17 ساله مبتلا به اختلالهاي افسردگي مراجعه كننده به يك مطب روانپزشكي انتخاب شدند و در 8 جلسه درمان شناختي – رفتاري، به فاصله 2 بار در هفته، بصورت انفرادي و هر جلسه از 45 دقيقه تا 1 ساعت براي هر آزمودني مورد بررسي قرار گرفتند. نتايج نشان داد كه درمان شناختي – رفتاري در كاهش نگرشهاي ناسالم نوجوانان مؤثر بوده و موجب كاهش نشانه اي افسردگي در آنها شده است. فارسي، جباري و صغيري (1389)، در تحقيقي با عنوان «ارتباط بين افسردگي با سابقه خودزني و برخي متغيرهاي جمعيت شناختي در سربازان مراجعه كننده سرپايي به كلينيك نظامي، با استفاده از يك مقياس خود گزارشدهي به بررسي افسردگي در سربازاني پرداخته اند كه به خاطر مشكلات جسماني به يك بهداري نظامي مراجعه كرده اند. در اين مطالعه توصيفي – تحليلي قطعي تعداد 301 سرباز مشغول به خدمت در ارتش كه به يكي از بهداري هاي سرپايي نظامي تهران در سال 86-1385 مراجعه كرده بودند مورد بررسي قرار گرفتند. از 301 سرباز مورد پژوهش (با ميانگين سني 21) 9/31 درصد سالم و 6/6 درصد افسردگي شديد داشتند. بين افسردگي و خودزني ارتباط معناداري ديده نشد. به نظر مي رسد مداخلات در خصوص كاهش افسردگي و مشكلات عاطفي در ميان سربازان ضروري باشد. ثنايي ذاكر و نصيري (1371)، در تحقيقي با عنوان « بررسي تأثير گروه درماني شناختي مذهبي در كاهش افسردگي و اضطراب، بوسيله مطالعه شبه آزمايش با گروه كنترل به بررسي اين موضوع در بين بيماران مرد بستري مبتلا به اختلالات خلقي در بخش روانپزشكي نورشهر اصفهان پرداخته اند. تعداد نمونه گروه آزمايش و گواه هر كدام 14 نفر مي باشد. ارزيابي تأثير روش درماني توسط آزمونهاي SAS و BDI در قبل و بعد از مداخله درماني از گروههاي آزمايش و گواه به عمل آمد. هر گروه آزمايش و گواه با روش درماني رايج تحت مراقبت و درمان دارويي بودند. گروه آزمايش علاوه بر درمان دارويي در جلسات گروه درماني – شناختي – مذهبي نيز شركت مي كردند. نتايج اين تحقيق نشان مي دهد كه گروه درماني شناخت مذهبي تأثير معني داري در كاهش افسردگي بيماران مبتلا به اختلالات خلقي در مقايسه با گروه گواه دارد. سپهرمنش و همکاران (1381)، در تحقيقي با عنوان « بررسي شيوع افسردگي و عوامل مرتبط با آن در زندانيان نوجوان ندامتگاه تأديبي يزد به روش توصيفي بر روي 58 نوجوان پسر بزهكار با متوسط سني 17 سال به پژوهش در زمينه افسردگي پرداخته اند. جهت تشخيص بيماري افسردگي از آزمون باليني بر اساس تست 21 سوالي بك استفاده شده است. يافته ها اين تحقيق نشان مي دهد كه همه افراد به درجات مختلفي دچار افسردگي بودند كه شامل افسردگي شديد 58 درصد، افسردگي متوسط 24 درصد و افسردگي خفيف 18 درصد بود.بين ميزان افسردگي و وضعيت مسكن (غير شخصي)، جرم از نوع سرقت، بعد خانوار بالاي 8 نفر و وابستگي به مواد ارتباط معني دار آماري مشاهده شد. نتايج حاصل از اين تحقيق نمايانگر شيوع بالاي افسردگي در نوجوانان بزهكار است ؛ لذا پيشنهاد مي شود كه مطالعات وسيع تري در رابطه با افسردگي و ساير اختلالات رواني در نوجوانان بزهكار انجام نمود تا با پيش گيري، تشخيص و درمان به موقع اين اختلالات رواني، از وقوع رفتارهاي بزهكارانه در نوجوانان بكاهيم. رجبي و همكاران (1389)، در تحقيقي با عنوان تأثير درمان شناختي رفتاري گروهي بر كاهش افسردگي و افزايش خشنودي زناشويي در زنان، به بررسي موضوع در بين زنان مراجعه كننده به مراكز مشاوره شهر اهواز پرداخته اند. براي انجام پژوهش نخست ميزان افسردگي و ناخشنودي زناشويي آزمودنيها بر پايه معيارهاي مصاحبه تشخيصي و باليني مورد ارزيابي قرار گرفت و سپس بر پايه نقطه برش دو ابزار مورد سنجش و مصاحبه باليني 20 زن به گونه تصادفي انتخاب و در دو گروه آزمايش و گواه جاي داده شدند. نتايج آزمون غير پارامتري نشان داد كه درمان شناختي گروهي، به گونه اي معنادار در كاهش افسردگي و افزايش خشنودي زناشويي مؤثر است. سليماني، محمدخاني و دولتشاهي (1387)، در تحقيق با عنوان «تاثير روان درماني بين فردي گروهي كوتاه مدت در كاهش علايم افسردگي و اثر اين درمان بر سبك اسناد و نگرش هاي ناكارآمد » به بررسي موضوع بر روي 25 دانشجو كه براساس نمره پرسشنامه افسردگي يك – 2 انتخاب شده بودند.، پرداخته اند. همچنين شركت كنندگان پرسشنامه سبك اسناد و مقياس نگرش هاي ناكارآمد را نيز تكميل كرده اند. از اين افراد 1 نفر به طور تصادفي به گروه آزمايش و 13 نفر به گروه كنترل تخصيص يافتند. گروه آزمايش تحت 8 جلسه روان درماني بين فردي گروهي كوتاه مدت قرار گرفتند. نتايج نشان داده كه روان درماني بين فردي گروهي كوتاه مدت توانست كاهش معني داري در علايم افسردگي و نگرش هاي ناكارآمد دانشجويان به وجود آورد. اما اين روش درماني نتوانست سبك اسناد دانشجويان را مثبت تر سازد. رسولي آزاد و همکاران (1388)، در تحقيقي با عنوان «‌تأثير گروه درماني با رويكرد شناختي رفتاري به مردان وابسته به مواد افيوني باهيودي اختلال افسردگي اساسي به اين موضوع كه بر روي 30 مرد كه به صورت نمونه گيري از چند مركز ترك اعتياد سطح مشهد جمع آوري شده اند، مورد بررسي قرار داده اند تمام آزمودني ها بر اساس ويرايش چهارم معيارهاي كتابچه تشخيصي و آماري اختلالات رواني داراي بهبود اختلال وابستگي مواد افيون ( شيره ترياك و كريستال )و افسردگي اساسي بودند و به صورت تصادفي در گروههاي آزمايش و گواه قرار گرفتند. براي ارزيابي از پرسشنامه افسردگي بك ΙΙ و تست مورفين در اول و آخر در سال استفاده شد. راهنماي درماني 12 جلسه اي در گروه آزمون اجرا شد و گروه شاهد مداخله شناختي رفتاري دريافت نكرد. نتايج اين تحقيق نشان داد كه استفاده از روش گروه درماني شناختي رفتاري در ميان مبتلايان به اختلال وابستگي به مواد افيوني همراه با افسردگي اساسي مؤثر مي باشد. يعقوبي نصرآبادي و همكاران (1382)، در تحقيقي با عنوان « تأثير گروه درماني شناختي – رفتاري بر كاهش افسردگي و اضطراب بيماران مبتلا به اختلال خلقي » به بررسي موضوع بر روي 14 بيمار بستري در بخش روانپزشكي مردان بيمارستان نور در شهر اصفهان پرداخته اند. آزمودني هاي پژوهش (14 نفر) در دو گروه آزمايش و كنترل قرار گرفتند. پس از مداخله درماني هر گروه با پرسشنامه افسردگي يك و مقياس اضطراب زونگ مورد ارزيابي قرار گرفتند. يافته هاي پژوهشي نشان داد كه گروه درماني شناختي – رفتاري به طور معني داري در كاهش افسردگي بيماران بستري مبتلا به اختلالات خلقي مؤثر بوده است، اما اين روش در كاهش اضطراب بيماران تأثير چشمگيري نداشته است. خداياري و پرند،(1384)، در تحقيقي با عنوان « خانواده درماني مبتني بر رويكرد شناختي – رفتاري در اختلال افسردگي نوجواني، به صورت مطالعه موردي يك آزمودني 17 ساله افسرده شديد با روش تركيبي فنون شناختي – رفتاري با تأكيد بر خانواده درماني مورد بررسي قرار گرفت. نتايج مبين كارايي اين روش در درمان افسردگي است. ترقي جاه و همكاران (1386)، در تحقيقي با عنوان «‌مقايسه تأثير روان درماني گروهي با رويكرد شناختي و رويكرد معنوي بر افسردگي دانشجويان دختر دانشگاههاي تهران » به بررسي موضوع در بين دانشجويان دختر مراجعه كننده به مراكز مشاوره از طريق فراخوان پرداختهاند. جهت تشخيص افسردگي از آزمون بك استفاده شد و پس از آزمون از طريق مصاحبه تشخيص افسردگي افراد تأييد شد. نوابي نژاد و رياحي نيا (1386)، در تحقيقي با عنوان مقايسه تأثير مشاوره گروهي با رويكرد شناختي – رفتاري و كتاب درماني شناختي بر افسردگي زنان 40 تا 30 سال به روش نيمه تجربي با طرح پيش آزمون – پس آزمون در دو گروه آزمايشي ( مشاوره گروهي با شيوه شناختي – رفتاري و كتاب درمان شناختي ) با گروه كنترل پرداخته‌اند. به همين منظور از بين مراجعه كنندگان به مراكز خدمات مشاوره اي شكوه و انجمن ايراني مطالعات زنان يك نمونه متشكل از 30 نفر زنان 30 تا 40 سال كه در آزمون افسردگي يك نمره خفيف و متوسط داشتند انتخاب و به روش تصادفي در سه گروه شناختي – رفتاري، كتاب درمان شناختي و گروه كنترل قرار گرفتند. نتايج تفاوت معناداري را در كاهش ميزان افسردگي در گروههاي آزمايشي در مقايسه با گروه كنترل نشان داد. همچنين يافته ها نشان مي دهد كه روش درمان شناختي – رفتاري از روش كتاب درماني شناختي در كاهش افسردگي آزمودني ها مؤثرتر بوده است. یکی از مشکلات زندان های کشور,میزان قابل ملاحظهای از وقوع رفتارهای ناهنجار و غیر قانونی زندانیان در محیط زندان است. این رفتارها عمدتا عبارتند از: پرخاشگری و درگیری، سرپیچی از مقررات و قوانین، مصرف و نگهداری دارو های غیر مجاز، خود آزاری و خودزنی، آشوبگری و تخریب اموال برای مقایسه میزان اثربخشی درمان یکپارچه توحیدی و شناخت درمانی، در کاهش رفتارهای مجرمانهی فوق, 90 نفر از زندانیان مرکزی قم به صورت تصادفی انتخاب و در سه گروه ساماندهی شدند. گروه اول و دوم به عنوان گروههای آزمایشی طی مدت 6 ماه به ترتیب در معرض درمان يكپارچه توحيدي و شناخت درماني قرار گرفتند، ولي گروه سوم، جز در موارد بحراني، مداخله سازمان یافتهای دريافت نمیکرد. هر سه گروه قبل از مداخلات و دو هفته پس از پایان درمان طی مدت 15 روز توسط مشاهدگران آموزش دیده به صورت نامحسوس تحت مشاهدات بالینی بودند و رفتار های ناهنجار و غیرقانونی آنان در فرمهای مخصوص، ثبت شد. تجزیه و تحلیل دادههای حاصل از پیش از آزمون و پس آزمون نشان داد که نرخ وقوع رفتارهای مجرمانه در هر گروه درمان یکپارچه توحیدی و شناخت درمانی به طور چشمگیری کاهش یافته است. اما مقدار کاهش یافته در گروه یکپارچه توحیدی به طور معناداری بیش از گروه شناخت درمانی است. در تحقیقی که توسط سلیمانی و همکارانش انجام شد تاثیر روان درمانی بین فردی گروهی کوتاه مدت در کاهش علایم افسردگی دانشجویان و اثر این درمان بر سبک اسناد و نگرش ناکار آمد بررسی گردید. نمونهی این پژوهش متشکل از 25 دانشجو بود که بر اساس ملاک نمره 14 و بالاتر پرسشنامه افسردگی بک انتخاب شدند. به علاوه شرکت کنندگان پرسشنامه سبک اسناد و مقیاس نگرشهای نا کارآمد را نیز دریافت کردند. از این افراد 12 نفر به طور تصادفی به گروه آزمایش و 13 نفر به گروه کنترل تخصیص یافتند. گروه آزمایشی تحت 8 جلسه درمانی فردی گروهی کوتاه مدت قرار گرفتند. گروه کنترل در فهرست انتظار علایم افسردگی و نگرشهای ناکارآمد دانشجویان بوجود آورد، اما این روش درمانی نتوانست سبک اسناد دانشجویان را مثبت تر سازد.این پژوهشن داد که می توان از روان درمانی بین فردی گروهی کوتاه مدت در کاهش علایم افسردگی استفاده کرد و تغیراتی نیز در نگرش های نا کار امد به وجود آورد (سلیمانی و همکاران، 1387). در تحقیقی که توسط نوابی فر و همکارانش انجام شد اثر بخشی و مقایسه ی گروه درمانی شناختی به شیوه ی منطقی-عاطفی- رفتاری و روش هومیوپاتی بر اختلال افسردگی زنان مورد بررسی قرار گرفت هدف این پژوهش مقایسه‌ی اثر بخشی و مقایسهی گروه درمانی شناختی به شیوهی منطقی-عاطفی- رفتاری با روش هومیوپاتی بر اختلال افسردگی زنان بود. به اين منظور 30 بیمار ابتلا به این اختلال از میان مراجعه کنندگان به در مانگاه روانپزشکی نور اصفهان که با نظر یک روانپزشک تشخیص افسردگی دریافت نموده و نیز از پرسشنامهی افسردگی بک نمره ای بین 17 تا 30 کسب نموده بودند و هیج گونه اختلال طبی دیگری نداشتند و در حال حاضر تحت درمان دیگری قرار نداشتند, انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایشی 15 نفری قرار گرفتند. جلسات گروه درمانی شناختی به روش منطقی-عاطفی- رفتاری الیس به صورت 10 جلسه 90 دقیقه ای یک بار در هفته بود. اعضای گروه هومیوپاتی نیز با اخذ مجوز از روانپزشک به پزشک هومیو پات ارجاع داده شده و پس از مدت 6 ماه به صورت انفردای تحت درمان با داروهای هومیوپاتی قرار گرفتند. پس از اتمام مداخلات, دو گروه آزمایش دوباره با اين نامه پرسشنامه به عنوان پس آزمون مورد سنجش قرار گرفتند. ابزار اندازه‌گیری عبارت بود از: ارزیابی روانپزشکی طبق معيارهاي DSM-IV-TR، پرسشنامهی جعمیت شناختی و پرسشنامهی سنجش افسردگی بک. برای تجزیه و تحلیل داده ها از دو سطح آمار توصيفي و شاخصهای فروانی استفاده شد به منظور مقایسهی تاثیر گروه درمانی شناختی و هومویوپاتی بر میزان افسردگی و آزمون t همبسته برای بررسی اثر بخشی دو روش مداخله به طور جداگانه استفاده شد. نتایج بدست آمده نشان داد که بکار گیری هر دو روش میزان افسردگی را کاهش داده است. همچنین نتایج نشان داده بین دو روش درمانی از نظر اثربخشی تفاوت معنا داری وجود ندارد (نوابی فرد، 1387). در تحقیقی که توسط رسولی آزاد و همکاران (1388) با عنوان گروه درمانی با رویکرد شناختی رفتاری بر مردان وابسته به مواد افیونی با همبودی اختلال افسردگی اساسی انجام شد نتایج زیر به دست آمد. در این پژوهش نیمهی تجربی تعداد 30 آزمودنی مرد با روش نمونه گیری قضاوتی از چند مركز ترک اعتیاد سطح مشهد جمع‌آوری شدند تمام آزمودنیها براساس ویرایش چهارم معیارهای کتابچه‌ی تشخیصی و اماری اختلالات روانی (DSM-IV) دارای همبودی اختلال وابستگی مواد افیونی( شیرهی تریاک، کریستال) و افسردگی اساسی بودند و به صورت تصادفی در گروه شاهد و آزمون قرار گرفتند.(15 نفر در هر گروه) برای ارزیابی از آزمون افسردگی بک و تست مورفین در اول و آخر درمان استفاده شد. راهنمای درمانی 12 جلسهای گروه آزمون اجرا شد و گروه شاهد مداخلهی شناختی رفتاری دریافت نکرد. دادهها با استفاده از آزمون آماری مجذور خی و آزمون یومن ویتنی تحلیل شدند. در گروه آزمون 5 آزمودنی عود داشتند که نسبت به گروه شاهد كه عدد در هر 15 آزمودنی مشاهده می شد به طور معناداری پايين بود. میزان افسردگی گروه آزمون نیز در پس آزمون با میانگین رتبهی 8 نسبت به گروه شاهد با میانگین رتبهی 23 کاهش معني‌داري نشان داد. نتیجه اینکه استفاده از روش گروه درمانی شناختی رفتاری در درمان مبتلایان به اختلال وابستگی به مواد افیونی همراه با اختلال افسردگی اساسی موثر میباشد. در تحقیقی که توسط ابراهیمی و همکاران (1386) انجام شد سهم مقیاس نگرشهای ناکارآمد و خرده مقیاسهای سلامت عمومی در پیش بینی و نسبت بخت ابتلا به افسردگی مورد بررسی قرار گرفت. در این مطالعهی توصیفی- تحلیلی 65 بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و افسرده خویی از درمانگاههای روانپزشكي نور و نواب صفوی اصفهان و 65 فرد سالم همتا بر اساس سن, جنس و تحصیلات انتخاب شدند. هر دو گروه مقیاس های نگرشهای ناکارآمد 26 گویهای (DAS-26) و پرسشنامه سلامت, عمومی (GHQ-28) را تکمیل نمودند, داده ها توسط روش رگسیون لجستیک, خطی و همبستگی پیرسون تحلیل شدند.) مقولهبندی نمرات مقیاس نگرش های ناکارآمد تحت دو مقوله پر خطر و تحلیل رگرسیون- لجستیک نشان داد نسبت شانس بروز در افراد پر خطر 82/6 برابر افراد کم خطر است و همبستگی دو رشته ی نقطه ای بین نمرات نگرش های ناکارآمد و تشخیص روانپزشک 44/0 بدست آمد همچنین خرده مقیاس های سلامت عمومی به طور معنا داری پیش بینی کننده بروز افسرده خويی است. نتیجه اینکه احتمالا نگرشهای نا کارآمد عامل بروز خطر افسردگی است و جهت تعیین آسیبپذیری شناختی بیماران مبتلا به افسردگی می توان از مقیاس نگرش کارآمد 26 گویهای در کار آزمایی بالینی استفاده کرد. اسکیان و همکاران به بررسی تاثیر سایکو درام (روان نمایشگری) بر افزایش تمایز یافتگی فرد از خانواده اصلی در دانش آموزان دختر دبیرستانی منطقه 5 تهران پرداختند. نمونهی پژوهش 20 نفر دختر سال اول دبیرستان بودند. (10 نفر برای هر یک از گروههای آزمایش و کنترل) که کلاس پایه تحصیلی و نمرات دبیرستانشان در نمونهگیری کنترل شد10 نفر دانش‌آموزان در هر کلاس از طریق نمرات پایین پرسشنامه تمایز یافتگی انتخاب شدند. 12 جلسه گروه سایکودرام 5/1ساعته, با فاصلهی زمانی دو بار در هفته برای گروه آزمایشی اجرا شد و گروه گواه رویکردی دریافت نکرد. پس از پایان جلسات روان نمایشگری، پرسشنامهی مذکور در هر دو گروه اجرا شد. (پس آزمون)پردازش دادههای پژوهش، با استفاده از آمار توصیفی و آزمون تی برای گروه های مستقل انجام گرفت. نتایج پردازش دادهها، فرضیههای پژوهش را تأیید کردند؛ بدین معنا که گروههای سایکودرام توانست تمایز یافتگی دانشآموزان دختر دبیرستانی را افزایش دهد. دادجو (1376) در پژوهشی که با عنوان (( علل موثر بر پیدایش اضطراب در مدرسه دانش آموزان و بخشی از روش سایکودرما در درمان حالات اضطرابی آنها)) انجام داد, نشان داد که میزان اضطراب مدرسه دانشآموزانی که با روش سایکو درما آموزش دیده بودند کمتر از اضطراب مدرسه دانشآموزانی بودند که با این روش آموزش ندیده بودند( اسکیان و همکاران، 1384). مولوی و همکاران، تاثیر روان نمایشگری بر افزایش مهارت های اجتماعی و عزت نفس بیماران مبتلا به اسکیزو فرنیای نوع یک و دو را مورد بررسی قرار دادند. در این مطالعه تجربی و مداخلهای از بین بیماران مرد مبتلا به اسکیزوفرنیای که در طول شش ماه اول 1384 در بخشهای اعصاب و روان بیمارستان روانپزشکی ایثار شهر اردبیل بستری بودند. 80 نفر به روش نمونهگیری تصادفی ساده انتخاب شدند و به صورت تصادفی تعادلی به چهار گروه 20 نفره تخصیص یافتند جلسات اجرایی روان نمایشگری برای گروههای آزمایش نوع یک و به مدت 9 هفته و هر هفته 3 جلسه شامل مراحل آمادگي، اجرا و درون‌پردازي و تمرين رفتاري تشكيل شد. براي جمع‌آوري داده‌هاي پژوهش، از پرسشنامه اطلاعات جمعيت‌شناختي، فهرست مهارت‌هاي اجتماعي ويژه بيماران مبتلا به اسكيزوفرنيا و مقیاس عزت‌نفس روزنبرگ استفاده شد. داده‌ها با استفاده از آزمون تی مستقل و تحليل واريانس دو عاملي تجزيه و تحليل شد. نتیجه اینکه اجرای فنون روان نمایشگری بر مهارت اجتماعی و عزت نفس بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا موثر است و این اثر بر بیماران مبتلا به نوع یک این اختلال بیشتر است. شریفی نیا و همکارانش (1386) در تحقیقی اثر بخشی دو روش درمان یکپارچه توحیدی و شناخت درمانی در کاهش رفتار مجرمانه زندانیان را مورد مقایسه قرار دادند.) بانیستر در پژوهشی در رابطه با اثر بخشی روان نمایشگری در نوجوانان دختر آزار دیده جنسی، قرار گرفته شده, دریافت که انجام فنون روان نمایشگری موجب ابراز هیجانهای منفی اعضا و کاهش دوسوگرایی و تعارض در ابراز هیجان آنها میشود. به نحوی که پس از انجام جلسههای روان نمایشگری سطح اعتماد به نفس آزمودنیها افزایش یافته بود. آلتمن نیز در بررسی نشانگان مرضی پس از سو استفاده گری در گروهی از زنان آزار دیده دریافت که شرکت در جلسههای روان نمایشگری موجب افزایش توانایی ابرازگری اعضا در بیان عواطف و رفتارهای جسارت آمیز آنها شده است. در پژوهشی دیگر کاربونل به بررسی تاثیر گروههای روان نمایشگری در سازگاری دانشآموزان بحران دیده دختر پرداخت. نتایج پژوهش او حکایت از ان داشت که میزان ارتباطهای بین فردی و رفتار های ابزار گونه شرکتکنندگان در گروه روان نمایشگری به شدت افزایش یافته است. به نحوی که اعضای گروه به راحتی از هیجانهای مرتبط با تجارب آسیبزا صحبت می کردند(زابلی، ثنائی ذاکر، حمیدی، 1386). رضاییان (1384) در پژوهش خود در رابطه با اثر بخشی روش روان نمایشگری در درمان بیماران افسرده به این نتیجه رسید که گروه روان نمایشگری در کاهش افسردگی بیماران افسرده به طور معنا داری موثر تر از درمان روان پزشکی و همچنین بهتر از ترکیب روان نمایشگری و درمان پزشکی بوده است(همان منبع). در تحقیقی که توسط زارع و همکاران (1386) انجام شد مقایسهی مشاورهی گروهی عقلانی- عاطفی, رفتاری و روش مشاوره روان نمایشگری در افزایش سلامت عمومی و ابرازگری هیجانی مراجعان زن مورد بررسی قرار گرفت. هدف این پژوهش مقایسهی اثربخشی مشاورهی گروهی عقلانی- عاطفی, رفتاری و روش مشاوره روان نمایشگری در افزایش سلامت عمومی و ابرازگری هیجانی مراجعان زن مراکز بهزیستی شهر تهران می باشد جامعه آماری پژوهش شامل 68 مراحع زن مراکز دولتی بهزیستی تهران است که به طور داوطلب برای شرکت در جلسات مشاور گروهی ثبت نام کردند.36 نفر از زنانی که حائز شرایط ورود به جلسههای مشاوره گروهي بودند، به عنوان نمونه پژوهش حاضر به طور هدفمند انتخاب شدند كه به طور تصادفي در دو گروه آزمايش و يك گروه كنترل جايگزين شدند. اعضاي گروهها به وسيله پرسشنامه‌هاي ابرازگري هيجاني كينگ و امونز و پرسشنامه سلامت عمومي گلدبرگ قبل و بعد از جلسه‌هاي مشاوره گروهي مورد سنجش قرار گرفتند. نتايج حاصل از پرسشنامه‌ها از طريق آزمون آماري تحليل كواریانس و آزمون تعقيبي ال، اس، دي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفت. نتايج پژوهش بيانگر آن بود كه هر دو روش مشاوره گروهي عقلاني ـ عاطفي، رفتاري و روان نمايشگري بر افزايش ابرازگري هيجاني و سلامت عمومي مراجعان اثربخش مي‌باشد. همچنين مشخص شد كه روش روان نمايشگري در مقايسه با مشاوره گروهي عقلاني عاطفي، رفتاري در افزايش ابرازگري هيجاني اثربخشي بيشتري دارد. در تحقیقی که توسط زالپور و همکاران (1389) انجام شد تاثیر گروه درمانی با تلفیق دو تکنیک صندلی داغ و مرور زندگی نامه بر کاهش خشم نوجوانان پسر مبتلا به اختلال سلوک مورد بررسی قرار گرفت. در این تحقیق تعداد 19 نفر از نوجوانانی که بر اساس نمرهی مقیاس مشکلات سلوک پرسشنامهی خود گزارش‌دهی نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک تشخیص داده شده بودند و به تصادف در سه گروه آزمایشی 6 نفره، کنترل بحث آزاد و کنترل بدون دریافت مداخله قرار گرفتند.پرسشنامه حالت هیجانی و صفات شخصیتی خشم اسپيلبرگ (STAXI-2) برای سنجش مولفه‌های خشم در پيش آزمون و پس آزمون مورد استفاده قرار گرفت. اعضاي گروه آزمایشی در 11 جلسه گروه درمانی با استفاده از دو تکنیک صندلی داغ و مرور زندگی نامه, شرکت نمودند. داده ها با استفاده از آزمون کراسکال- والیس و u مان ویتنی مورد تحلیل قرار گرفت. مقایسه نتایج پس آزمون سه گروه , تفاوت را نتایج مقایسه دوبه‌دوی گروها با استفاده از u مان ویتنی نشان داد در متغیر هایی که تفاوت معنادار بین سه گروه داشت، این تفاوت بین گروه های آزمایشی و بحث آزاد و نیز گروه های آزمایشی و بدون دریافت مداخله بود اما تفاوت معناداري بین گروه های بحث آزاد و بدون دريافت مداخله مشاهده نشد. این یافته ها نشان می دهد این شیوه ی گروه درمانی در کاهش مشكلات خشم از بی درمانی و پلاسیبو نتایج بهتری به بار می آورد.(زالپور و همکارانش، 1389) زندی پور و همکارانش به بررسی نقش درمانی به روش مشاورهی گروهی بر رشد استدلال اخلاقی دختران نوجوان بزهکار کانون اصلاح و تربیت تهران پرداختند. به طور کلی فرضیه‌هاي پژوهش، نشان می دهد که داستان درمانی به شیوة مشاورة گروهی بر رشد استدلال اخلاقی دختران نو جوان بزهکار اثر می‌گذارد. روش اجرای این پژوهش روش آزمایشی و تحلیل کیفی است. برای سنجش فرضیه‌های پژوهش حاضر، از آزمون رشد اخلاقی کلبرگ, داستان ناتمام محقق نوشته, جملات ناتمام محقق ساخته و نوشتن زندگینامه ی شخصی در دو مرحله‌ی پیش آزمون و پس آزمون استفاده شده است یافته‌های پژوهش نشان می دهد که میانگین نمره‌ی کل جملات ناتمام. داستان ناتمام و زندگینامه نویسی، نظام‌بندی مشاهدات و آزمون رشد اخلاقی گلبرگ در پس آزمون گروه آزمایش افزایش یافته است، در حالی که تغییر محسوسی رخ نداده است. بدین ترتیب فرضیه های این پژوهش تایید می شوند یعنی از داستان درمانی رشد استلال اخلاقی دختران نوجوان بزهكار افزايش مي‌يابد (زندیپور و همکاران، 1387). 2-17- فرضيهها 1- گروه درمانی مبتنی بر رویکردهای شناختی- رفتاری و رواننمایشگری تأثیر متفاوتی بر افسردگی نوجوانان زندانی دارند. 2- گروه درمانی مبتنی بررویکردهای شناختی- رفتاری و روان نمایشگری تأثیر متفاوتی بر نگرش ناکارآمد نوجوانان زندانی دارند. منابع فارسی آخوند مکهای، ژ. (1376)، «بررسی تأثیر شناخت درمانی گروهی به روش بک بر کاهش افسردگی نوجوانان دختر 15 تا 17 ساله شاهین شهر اصفهان»، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم. آقائی، اصغر. رفيعيان اصفهاني، مرضيه. (1385). مقايسه سه شيوه دارو درماني، شناخت درماني و رفتار درماني در كاهش افسردگي نوجوانان. فصلنامه دانش و پژوهش در روانشناسي، شماره بيست و نهم ـ پاييز 1385. صص 80ـ69. ابراهیمی، ا. نشاط دوست، ح. کلانتری، م. مولوی، ح. اسدالهی، ق(1386). سهم مقیاس نگرشهای ناکارآمد و خرده مقیاسهای سلامت عمومی در پیشبینی و نسبت بخت اتبلا به افسردگی.مجله دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد. دورهی 9 شماره 4، 58-52. اسحاقی، فائزه. (1389). روان نمایشگری چیست؟ فصلنامه اصلاح و تربیت، شماره 30، صص25-41. اسکیان، پ. ثنائی ذاکر، ب. نوابینژاد، ش. (1384). «بررسی تأثیر سایکودرام بر افزایش تمایز یافتگی فرد از خانواده اصلی در دانشآموزان دختر دبیرستانی منطقه 5 تهران». تازهها و پژوهشهای مشاوره، جلد 7، شماره 25، صص38-27. اشنایدرکوری، ماریان. (1388).گروه درمانی. (ترجمه سیفا... بهاری، بایرامعلی رنجگر، حمیدرضا حسین شاهی برداتی، مالک میر هاشمی و سیامک نقشبندی). تهران: نشر روان. (تاریخ انتشار به زبان اصلی، 2002). امیدی، ع. محمدخانی، پ. دولتشاهی، ب. پورشهباز، ع. (1388). اثربخشی درمان ترکیبی حضور ذهن مبتنی بر درمان شناختی و درمان رفتاری- شناختی برکاهش تعمیمپذیری بیش از حد حافظه بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی. تحقیقات علوم رفتاری، شماره14، 107-117. امیری، عبدالله، محمدخانی پروانه، دولتشاهی پرویز، شهباز عباس، اثربخشی درمان ترکیبی روش ذهن آگاهی مبتنی بر درمان شناختی و درمان شناختی رفتاری بر نشانگان روانپزشکی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی. مجله فیض تابستان، 1387 شماره 12، ص35-25. بلانر، آدام (1383). درونپردازی رواندرمانی با شیوههای نمایشی (تأتردرمانی)، (ترجمه حقشناس، حسن و اشکانی، حمید). تهران: انتشارات رشد. (تاریخ انتشار به زبان اصلی 1996). بن راضی غابشی، مینا. (1387). مقایسه ویژگیهای شخصیتی ونگرشهای ناکارآمد اقدام کنندگان به خودکشی، افراد افسرده (بدون سابقه اقدام به خودکشی) و افراد بهنجار. پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز. ترقیجاه، صدیقه، نوابینژاد، شکر، بوالهری جعفر، کیامنش، علیرضا، مقایسه تأثیر روان درمانی گروهی با رویکرد شناختی و رویکرد معنوی بر افسردگی دانشجویان دختر دانشگاههای تهران. مجله تازههای و پژوهشهای مشاوره، بهار 1386، شماره 21، ص125-111. ثنایی ذاکر، باقر، مهرداد نصیری، حمید، بررسی تأثیر گروه درمانی شناختی مذهبی در کاهش افسردگی و اضطراب. مجله تازهها و پژوهشهای مشاوره، پائیز و زمستان 1379، شماره 2، ص89-96. جوهری فرد، رضا. (1386). درمانهای شناختی- رفتاری. فصلنامه اصلاح و تربیت، شماره 25، صص40-52. حسینی، محمود. (1390). سودمندی سایکودرام بر کاهش پرخاشگری. فصلنامه اصلاح و تربیت شماره 15، صص20-25. حناسابزاده اصفهانی مریم، یزدان دوست رخساره، محمدیان، مهرداد، کارایی درمان شناختی رفتاری در کاهش نشانهای افسردگی و نگرشهای ناسالم در نوجوانان مبتلا به اختلالات افسردگی. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران (اندیشه و رفتار) تابستان و پاییز 1380، ص84-76. خدایاریفرد، محمد، پرند، اکرم، خانواده درمانی مبتنی بر رویکرد شناختی رفتاری در اختلال افسردگی نوجوانی. مجله پژوهشهای روانشناختی، زمستان 1384، شماره 16، ص83-62. رجبی، غلامرضا. عطاری، یوسفعلی. (1382). تحلیل عاملی سؤالهای پرسشنامه افسردگی کودکان و نوجوانان. تازهها و پژوهشهای مشاوره جلد اول شماره 9 و 10، صص84-102. رجبی، غلامرضا، ستوده، سیدامیر، خجسته، مهررضا، تأثیر درمان شناختی رفتاری گروهی بر کاهش افسردگی و افزایش خشنودی زناشویی در زنان. مجله مطالعات زنان، پائیز 1389، شماره 8، ص42-25. رسولی آزاد، مراد. قنبری هاشم آبادی، علی. طباطبائی، محمود. (1388). تأثیر گروه درمانی با رویکرد شناختی رفتاری بر مردان وابسته به مواد افیونی با همبودی اختلال افسردگی اساسی. مجله علمی پژوهشی اصول بهداشت روانی. سال یازدهم، شماره 3 (پیاپی43)، 204-195. روانیار، علی. (1390). درمان شناختی رفتاری، سایت علمی دانشجویان ایران. http://www.daneshju.ir روزنهان، دیوید ال، سلیگمن مارتین ای.پی.(1385). روانشناسی نابهنجاری آسیبشناسی روانی، جلد دوم، (ترجمه: یحیی سید محمدی). تهران. ارسباران،(تاریخ انتشار به زبان اصلی 1998). زابلی، پ. ثنائی ذاکر، ب. حمیدی، م. (1386). «سنجش سودمندی روش روان نمایشگری در بهبود مهارتهای رفع تعارض مادران با دختران دانشآموز سال اول دبیرستانها منطقه 2 تهران». تازهها پژوهشهای مشاوره، جلد 4 شماره 13، صص104-81. زارع، م. شفیعآبادی، عبدالله. (1386).«مقایسه اثربخشی مشاوره گروهی عقلانی- عاطفی، رفتاری و روش مشاوره روان نمایشگری در افزایش سلامت عمومی و ابزارگری هیجانی مراجعان زن» مجله علمی و پژوهشی مطالعات زنان سال اول، شماره 2، صص18-9. زالپور، خ. عابدین، ع. حیدری، م. (1389). «تأثیر گروه درمانی با تلفیق دو تکنیک صندلی داغ و مرور زندگینامه برکاهش خشم نوجوانان پسر قبلا به اختلال سلوک». مجله روانشناسی بالینی، سال دوم، شماره 3 (پیاپی7). زندیپور، ط. ژیان باقری، م. (1385). «نقش داستان درمانی به روش مشاوره گروهی بر رشد استدلال اخلاقی دختران نوجوان بزهکار کانون اصلاح و تربیت تهران». جمله دانش و پژوهش در روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان (اصفهان) شماره 30، صص104-87. سپهرمنش، زهرا، عصاریان، فاطمه، سرمست، حسینی، بررسی شیوع افسردگی و عوامل مرتبط با آن در زندانیان نوجوان ندامتگاه تأدیبی یزد. مجله فیض بهار 1381، شماره 6، ص65-60. سلیمانی، م. محمدخانی، پ. دولتشاهی، ب. (1387). «تأثیر روان درمانی بین فردی گروهی کوتاه مدت در کاهش علایم افسردگی دانشجویان و اثر این درمان بر سبک اسناد و نگرش ناکارآمد» جمله پژوهشهای روانشناختی 11(پیاپی 21)، صص65-41. سلیمانی، مهدی، محمدخانی، پروانه، دولتشاهی، بهروز، تأثیر روان درمانی بین فردی گروهی کوتاه مدت در کاهش علائم افسردگی و اثر این درمان بر سبک اسناد و نگرشهای ناکارآمد. پژوهشهای روانشناختی، تابستان (1387)، شماره 11، ص65-41. سوداني، م. (1375)، «مقايسه اثر روشهاي مشاورة فردی و گروهي با تاكيد بر روش عقلاني ـ عاطفي در كاهش باورهاي غير منطقي دانشجويان پسر مجرد در رشته‌هاي دبيری و علوم پايه سنين 18 تا 24 ساله دانشگاه شهيد چمران در سال تحصيلي 75ـ74»، پايان‌نامه كارشناسي ارشد رشته مشاوره و راهنمايي، چاپ نشده، دانشگاه تربيت معلم. شریفینیا، م. افروز، غ. رسولزاده طباطبائی، ک. (1386). «مقایسه اثربخشی دو روش درمان یکپارچه توحیدی و شناخت درمانی، در کاهش رفتار مجرمانه زندانیان» تازهها پژوهشهای روانشناختی، جلد3، شماره 37، صص72-41. شفیعآبادی، عبدالله. زارع، مهدی. پاشاشریفی، حسن. نوابینژاد، شکوه. (1387). اثربخشی گروه درمانگری عقلانی- هیجانی- رفتاری و روان نمایشگری در تغییر سبکهای ابرازهیجان. شماره مجله 13، روانشناسان ایران. شکیبایی، فرشته. تهرانیدوست، مهدی. شهریور، زهرا. آثاری، شروین. (1383).گروه درمانی مدیریت خشم بارویکرد شناختی- رفتاری در نوجوانان مؤسسهای.تازههای علوم شناختی، سال ششم، شماره 1 و 2، صص20-35. صالحزاده، مریم، کلانتری مهرداد، مولوی، حسینی، نجفی- محمدرضا و نوری ابوالقاسم، اثر گروه درمانی شناختی رفتاری بر افسردگی بیماران صرعی مقاوم به دارو (با تأکید با نگرش ناکارآمد ویژه صرع). مجله علوم رفتاری زمستان، 1389، شماره4، ص255-260. طاهری، افسانه و جمشیدیفر، زهرا، اثربخشی گروه درمانی شناختی بر کاهش نشانگان افسردگی. مجله اندیشه و رفتار (روان شناسی کاربردی)، بهار 1386، ص61-51. طهرانیزاده، م. رسولزاده طباطبایی، ک. آرد فلاح، پ، (1384)، «بررسی مقایسهای نگرشهای ناکارآمد در دختران فراری و عادی» فصلنامه پژوهش رفاه اجتماعی؛ سال پنجم، شماره، 19، ص225-205. طهرانیزاده، مریم. رسولزاده طباطبایی، کاظم. آزادفلاح، پرویز. (1384). بررسی مقایسهای نگرشهای ناکارآمد در دختران فراری و عادی. فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی، سال پنجم: شماره 19، صص200-224. عطاری، یوسفعلی، بشلیده کیومرث، یوسفی، ناصر. بررسی اثربخشی دو رویکرد مشاوری و روان درمانی در کاهش نشانگان افسردگی، اضطراب و پرخاشگری در میان زنان متقاضی طلاق. مجله مطالعات تربیتی و روانشناسی، (1385)، ص85-63، شماره 7. فارسی، زهرا، جباری مسعود، صغیری، زهرا، ارتباط بین افسردگی با سابقه خودزنی و برخی متغیرهای جمعیت شناختی در سربازان مراجعه کننده سرپایی به کلینیک نظامی. مجله علمی- پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی ارتش، تابستان 1389، شماره 8، ص111-104. فلاحی خشکناب، مسعود. زارعپور، افسانه. کاشانینیا، زهرا. بیگلریان، اکبر. باباشهابی، روناک. (1388). بررسی تأثیربازی درمانی گروهی بر میزان افسردگی کودکان مبتلا به سرطان. مجله علمی دانشگاه علومپزشکی کردستان، دورهی چهاردهم، 72-64. فولادگر، فرزانه، (1379). «تاثير مشاوره گروهي به شيوه منطقي ـ عاطفي ـ رفتاري بر افسردگي پسران بي‌سرپرست كانون امام صادق (ع) شهركرد»، پايان نامة كارشناسي ارشد روانشناسي، چاپ نشده، دانشگاه آزاد واحد خوراسگان قرمز چشمه، فاطمه. (1384). نقش رسانههای جمعی بربزهکاری کودکان و نوجوانان، مجله اصلاح و تربیت، شماره 17، صص11-23. کاویانی، حسین (1387). اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی بر کیفیت زندگی افراد افسرده. تازههای علوم شناختی. 48 شماره4، صص 39-48. کاویانی، حسینی، جواهری، فروزان، بحیرایی، هادی، شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی در کاهش افکار خودآیند منفی نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب. مجله تازههای علوم شناختی، بهار 1384، شماره 7، ص59-54. مولوی، پ. قمری گیوی، ح. رجبی، س. برهمند، ا. رسولزاده، ب. (1384). «تأثیر روان نمایشگری بر افزایش مهارتهای اجتماعی و عزت نفس بیماران مبتلا به اسیکزوفرنیای نوع یک و دو». مجله توانبخشی، دوره دهم، شماره دوم، تابستان 1388. شماره مسلسل 38، صص49-28. نامجو، حسین.(1381)، «بررسی اثربخشی آموزش گروهی به شیوه شناختی بر اختلالات خلقی مددیاران زن شاغل در مراکز توانبخشی معلولین ذهنی بهزستی اصفهان»، پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، دانشگاه آزاد واحد خوراسگان. نوابیفر، ف. آقایی، 1. عمرانی فرد، و انتشار زنجانی، ح. معینی، پ. (1387). «اثربخشی و مقایسه گروه درمانی شناختی به شیوه منطقی- عاطفی- رفتاری و روش هومیوپاتی براختلال افسردگی زنان» مجله دانش و پژوهش در روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان (اصفهان)، شماره 37، صص64-41. نوابینژاد، شکوه و ریاحینیا، نصرت، مقایسه تأثیر مشاوره گروهی با رویکرد شناختی- رفتاری و کتاب درمانی شناختی بر افسردگی زنان 40 تا 30 سال. مجله تحقیقات زنان (مطالعات زنان)، تابستان 1386، شماره 1، ص71-45.0 نوابینژاد، شکوه. نظریههای مشاوره و روان درمانی گروهی. تهران: انتشارات سمت، 1383. هاوتون، ک. کیس سالکووس. ج کوک و دکلارک. (1382). رفتار درمانی شناختی جلد اول. (ترجمه: حبیبالله قاسمزاده). تهران: انتشارات ارجمند. (تاریخ انتشار، 1387). یعقوبی نصرآبادی، محمد، میرهاتف، کاظم، احمدزاده، غلامحسین، تأثیر گروه درمانی شناختی رفتاری بر کاهش افسردگی و اضطراب بیماران مبتلا به اختلالات خلقی. مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران (اندیشه و رفتار)، پائیز 1382، شماره 90، ص64-56. منابع انگلیسی Black – cecchini,T. (1996). A meta – analytic review of child and adolescent depression interventions. Unpublished doctoral disserzation. U.s.university, Logan, ut. Boury, M; Treadwell, T; Kumar, V.K.(2010). Inteyrating psychodrama and eognitive therapy-an Expletory study. West Hesteruniversity.13-37. David, Duniel., Szentayolaiviorel, Aurora. And Cosman, Doina. (2008) Rational – Emotive Behavira Therapy in the treatment of Major Depressive Disorder: A. Randomized Clinicul Triul, Posttreatment out comes, and six Montns Follow-up, Jclin psycho, 64(6), 728-746. Dogan, T., (2010). The effects of psychodrama on young adults attachment styles: university of Baskent, Turkey. Feindler, E, & Ecton. R. (1986). Adolescent anger control cognitive/ behavioral techniques. Journal of Psychiatry Nursing Research, 5, 602-621. Firdaus Mukhtar (2011). Predictors of Grop cognitive Behaviour Therapy outcomes for the treatment of depression in mulaysia. Asian Journal of Psychiatry. V: 40/ 201-216. Freres, D.R, Giiham, j.E. (2002). Preventing depressive symptoms in middle school students Journal of Emergency mental Heatth, 4, 31-40. Hamamci, Z., (2006). Integrating psychodranna and cognitive behavioral therapy totreat moderate depression:university of Gaziantep, Turkey.Jclin psycho, 64(6), 728-746. Kelly, Patrici. (2002). Girls Fighting trouble: re- storying young lives. (Practice: justice and juveniles). Families in society: The Journal of contemporary human services. V: 37/ 105-180. LOGSDON, M.C. (2004).Depression in adolescent grils, journal of the American Medical womans Associations, 59, 101-105. Lucy. F. G Riffith (19393). Combining schema- Focused Cognitive Theory and Psychodrama: Amodel for treating clients with Personality Disorders. Journal of American Family Physician, 60(1): 239-248. Reed, M.k. (1994). Social skills traininy to reduce depression in udolescents. Journal of Adoleseence, 29,293-302 Seok- Mankwon, Tian P. S. Oei, (2003) Cognitive change processes in a group cognitive behavior therapy of depression, Journal of Behavior Therapy and Eperimental Psychiatry, Volume 30 (190-212). Suzanne Eluty (1999). The relationship of dysfunctional attitudes to personality in depressed patients. Journal of Affective Disorders, Volume 54/ 75-80. Thomasw. K Treadwell (1990). Enriching Psychodrama Through the use of cognitive Behavioral Therapy Techniques. Journal of contempory psycholtherapy, V: 33/ 111-186. Tia P. S. Oei (2007). The effectiveness of group cognitive behaviour therapy for nuipolar depressive disorders. Journal of Affective Disorders. V: 107/ 5-21. Zeynep Karatas, Zafer Gokcakan (2002). Journal of clinical psychology Review. 22, 247-256.

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته