دانلود مبانی و ادبیات نظری تعاریف و دیدگاه های سلامت روان و استرس شغلی (docx) 71 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 71 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
فصل دوم
مروری بر ادبیات پژوهش
233172051816000
در این فصل، پیشینهی پژوهش ارائه شده است. در بخش اول این فصل، متغیرهای تحقیق و نظریههای مطرح شده در رابطه با این متغیرها ارائه گردیده است تا خواننده درکی وسیعتر نسبت به متغیرها داشته باشد. در بخش دوم این فصل پژوهشهایی که در این زمینه انجام شده است، ارائه خواهد شد و در پایان جمعبندی و فرضیههای پژوهش ارائه خواهد شد.
1-2 کار
كار بخش مهمي از زندگي هر فردي به شمار ميآيد و از يكسو ميتواند شماري از نيازهاي اساسي انسان همچون پرورش روح و جسم، برقراري ارتباط اجتماعي، ايجاد حس ارزشمندي، اعتماد به نفس و شايستگي را ارضا كند (حسيني و آشتياني، 1389). بسياري از كارشناسان بهداشت روان، محيطهاي كاري را يكي از مراكز تأمين ارتقاي بهداشت رواني افراد تلقي مينمايند، زيرا محيط كار محلي است كه افراد قسمت اعظم وقت و انرژي خود را در آن صرف مينمايند (آهنگی، عابدی و فتح آبادی، 1388). اما از سوي ديگر، ممكن است منبع اصلي بروز استرس نيز باشد (حسيني و آشتياني، 1389) به گونهای که محيط كار و شرايط حاكم بر آن از قبيل سختي و زمان كار، نوع مراجعان و كيفيت رابطه با همكاران ميتواند نقش فشارزايي داشته باشد (بهروزيان، خواجهالدین، هدایی و زمانی، 1388).
امروزه در محیطهاي کار هزینه بیماريهاي مزمن مرتبط با کار در حال افزایش است که خود دلیلی آشکار براي وجود استرس شغلی میباشد (لوی و ویگمن، 2000). در دهههاي اخیر، مطالعات گوناگونی بر روي ارتباط بین کار، استرس و پیامدهاي آن در شاغلان بخش سلامت انجام شده است که در آن موضوعاتی از قبیل بهرهوري، حوادث شغلی، غیبت از کار و افزایش آسیبهاي جسمانی و ذهنی در گروههاي مختلف شغلی مورد بررسی قرار گرفتهاند (برزیده، چوبینه و طباطبایی، 1391).
2-2 سلامت روان
مفهوم سلامت روان شامل احساس دروني خوب بودن و اطمينان از كارآمدي خود، اتكاء به خود، ظرفيت رقابت، وابستگي بين نسلي و خودشكوفايي توانایيهاي بالقوه فكري و هيجاني و غيره ميباشد. البته با در نظرگرفتن تفاوتهاي بين فرهنگها، ارائه تعريف جامع از سلامت روان غيرممكن مينمايد. با وجود اين، بر سر اين امر اتفاق نظر وجود دارد كه سلامت روان چيزي فراتر از نبود اختلالات رواني است و آنچه مسلم است اين است كه حفظ سلامت روان نيز مانند سلامت جسم حائز اهميت است (شاکرینیا، 1391). بر اساس اساسنامه سازمان جهانی بهداشت، سلامت که عبارت است از رفاه کامل و نه فقدان بیماری تنها به سلامت جسمی محدود نمیشود، بلکه با جنبههای روانی و اجتماعی زندگی بشری نیز در پیوند است (جزایری، 1381). کرسینی (1999؛ به نقل از بهادریخسروشاهی و هاشمی نصرتآباد، 1390) سلامت روانی را حالت ذهنی همراه با سلامت هیجانی نسبتاً رها شده از نشانههای اضطراب و ناتوانی در برقراری روابط سازنده، مقابله با خواستهها و محرکهای تنیدگیزای زندگی تعریف کرده است. کمتر خانوادهای را می توان یافت که با اختلالات روانی روبرو نشده و یا در یک دوره دشوار به کمک و مراقبت نیازمند نشده باشند. با وجود این خود را ناآگاه نشان میدهیم و این حقایق را نادیده میگیریم و یا انکار میکنیم. شاید به این دلیل باشد که ما از بهداشت روان اطلاعات کافی نداریم که در مورد آن صحبت کنیم. به بیان دیگر نمیدانیم چه تعداد از افراد نیازمند به دریافت خدمات از این کمکها بی بهرهاند (بروتلند، 1381). بهداشت روان با جنبههای رفتاری و عاطفی زندگی روزمره و همچنین روابط میان افراد که میتواند بر روی کیفیت زندگی تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد، هم پیوند است. افزون بر این بهداشت روان با گسترش خانوادههای مستحکمتر که از پیوندهای نزدیک تر برخوردارند و میتوانند فرزندانی شاد تربیت کنند، رابطه مستقیم دارد. هدف بهداشت روان توسعه جوامعی است که ملاک احترام در آن ها توانایی های فردی و میزان کمک و حمایت از یکدیگر است (جزایری، 1381). بيماري افسردگي چهارمين مشكل فراگير بهداشتي اعلام شده از طرف سازمان بهداشت جهاني است و شدت ناتوان كنندگي آن قابل مقايسه با 8 بيماري عمدهي طبي مزمن ميباشد، پيامد وجود اين بيماري در مبتلايان به بيماري قلبي، وخيم شدن حالت جسمي و روحي آنها است (سبزمكان، هزاوهئي، حسن زاده و ربيعي، 1388).
3-2 تعریف سلامت روان
سازمان بهداشت جهاني سلامت را به صورت بهزيستي كامل فيزيك، رواني و اجتماعي تعريف ميكنند نه صرف فقدان بيماران و ناراحتي سلامت در ديدگاهي كلينگر از جنبههاي رواني، اجتماعي و فيزيكي مورد توجه قرارگرفته و رابطه آن با محيط نيز مدنظر قرار ميگيرد (كارسون، 2007). سازمان بهداشت جهانی در تعریف دیگری، بهداشت روانی را بر اساس جنبههای زیستی و اجتماعی تعریف میکند. به نظر سازمان بهداشت روانی برای فرد استعداد ایجاد روابط موزون با دیگران و استعداد شرکت در تغییرات محیط اجتماعی و طبیعی با استعداد کمک به تغییرات به شیوه سازنده قائل است. هچنین بهداشت روانی ایجاب میکند که بین تمایلات غریزی فرد هماهنگی وجود داشته باشد. در این تعریف هیچ اشارهای به بیماری نشده است (ابراهیم ، 2005). سلامت روانشناختي نيز تعريفي است كه دانشمندان روان شناسي و علوم اجتماعي و رفتاري در مورد كارآمدي و عملكرد روانشناختي متناسب انسان ارائه كردهاند (بهادرخان، 1388).
مفهوم سلامت روانی در واقع جنبهای از مفهوم کلی سلامتی است. اگر چه کلمه سلامتی برای ما شناخته شده و دارای مفهوم مشخصی است با این وجود تعریف آن آسان نبوده و برای مردم مختلف دارای معانی متفاوتی است. معنای لغوی سلامتی، کامل بودن، بی عیب و نقص بودن و مقدس بودن است (قاسمی، 1388). از قرن هفتم تا شانزدهم سلامت روان شناختي به صورت پرهيزگاري تعريف ميشد و رواننژندي نيز نوعي انفعالپذيري شيطاني محسوب ميشد. پس از قرن شانزدهم سلامت روانشناختي مجدداً به صورت طبيعت گرايانه تعريف شد و همزمان با رنسانس روانپزشكي در اواخرقرن نوزدهم و پديدارشدن روان نژندي سلامت روانشناختي نوعاً به صورت فقدان بيماري رواني تعريف گرديد (گنجی، 1392).
معمولاً سلامت روانشناختي را به سه شكل ميتوان تعريف كرد: نخست به معناي خودآگاهي يا فقدان خودفريبي حل تعارضات و كشمكشهاي دروني و پذيرش و پيروي ازسرنوشت و تقدير بشريت. اين تعريف توسط زنگيموند فرويد، ويليام مك دوگال، جورج كلي و بسياري از هستيگرايان و نظريه پردازان نقش مانند تين برگن و لورنز پذيرفته شده است (تئودور، 1380). تعريف دوم شامل خودشكوفايي و تحقق خود ميشود. يعني بالفعل ساختن تواناييهاي روانشناختي ذاتي و دروني فرد كه چنين امري پس از تحقق پيشرفت آرامش و صفاي دروني با استفاده از نوعي دگرگوني رواني ميسر ميشود. كارل يونگ گوردون آلپورت، انسانگرايان مانند مازلو و راجرز اين ديدگاه را پذيرفتهاند. سومين تعريف سلامت روان شناختي حدودي است كه فرد توانسته با «شبكه روابط اجتماعي پايدار يكپارچه شود». اريك اريكسون، آدلر، و بسياری از جامعه شناسان اين تعريف را پذيرفتهاند (خداپناهي، 1393). بهداشت رواني علاوه براينكه هدف هر جامعهاي به شمار ميآيد. معياري براي سلامت فرد نيز محسوب ميگردد. اين اصطلاح داراي معاني متعددي است كه از جامعهاي به جامعه ديگر، فرهنگي به فرهنگ ديگرمتفاوت است به همين دليل در روان شناسي، الگوها و ديدگاههاي متفاوتي نسبت به سلامت روان وجود دارد (اندل، 2009). در ذيل به اين ديدگاهها اشاره ميگردد.
1- معيارهاي سلامت روان يا اشخاص سالم:
بهداشت رواني علاوه براينكه هدف هر جامعهاي به شمار ميآيد. معياري براي سلامت فرد نيز محسوب ميگردد. اين اصطلاح داراي معاني متعددي است كه از جامعهاي به جامعه ديگر، فرهنگي به فرهنگ ديگرمتفاوت است به همين دليل در روان شناسي، الگوها و ديدگاههاي متفاوتي نسبت به سلامت روان وجود دارد (اندل، 2009). در ذيل به اين ديدگاهها اشاره ميگردد.
از نظر دايانسلامت روان، توانايي ما را در درك واقعيت (همانگونه كه روي ميدهد) در پاسخ دادن به چالشهاي آن و در پيش گرفتن تدابيرخردمندانه براي زندگي افزايش ميدهد. ويژگيهاي اشخاص سالم از نظر دايان به شرح زيراست:
- توانايي انجام وظيفه و مسئوليت شخصي.
- قابليت برقرار كردن روابط انساني با ديگران.
- داشتن برداشتهاي واقع بينانه از انگيزههاي ديگران.
- برخورداري از فرايند تفكر و انديشه خردمندانه و منطقي (هندرسون، 2007).
اريكسون، نظريه پرداز رواني- اجتماعي، مشخصات انسان سالم را اين گونه بيان مينمايد.
- داراي اعتماد به خود و ديگران مي باشد.
- توانايي كنترل خود و احساسات خود را دارند.
- داراي توانايي پذيرش مسئوليت و همچنين شايستگي و مهارت در امور زندگي هستند.
- هويت واحد و روشن و توانايي برقراري روابط صميمانه با ديگران هستند.
- توانايي راهنماي ديگران به خلاق بودن و پذيرش خويشتن به عنوان شخصي واحد آن چنان كه هست را دارند (كارسون، 2007).
انسانهاي سالم از نظر الكساندر (1965) داراي معيارهاي سلامت رواني ذيل هستند:
داراي فعاليت ذهني مثبت هستند. از بررسيهاي به عمل آمده چنين نتيجهگيري شده كه افراد نوروتيك و اشخاص ناسالم فاقد اين خصوصيت هستند و فعاليت مفيد ذهني ميتواند براي ارزيابي سلامت رواني مورد استفاده قرار ميگيرد.
داراي كنترل و وحدت فكر و عمل هستند. كنترل موثر يكي از مطمئنترين نشانههاي اشخاص سالم است. ويژگي وحدت فكري و عمل كه معمولاً از آن به عنوان وحدت شخصيت ياد ميشود معمولاً در بيماران رواني به چشم نميخورد.
احساسات و عواطف سالم و مثبت دارند. احساساتي مانند عدم امنيت، ناشايستگي، خشم، حسادت، حقارت و گناه، نشانههاي بي نظمي عاطفي است و ميتواند منجر به بيماري رواني گردد. بر خلاف اين احساسات، پذيرش، عشق، تعلق، امنيت و شايستگي فردي، نشانههاي ثبات عاطفي و بهداشتي رواني محسوب ميشود و سلامت عاطفي بخش اصلي بهداشت رواني است.
انسانهاي سالم از آسايش و آرامش خاطر زيادي بهرهمندند. غالباً در بحث از سلامت روان اين معيار مورد اشاره قرار ميگيرد و ساير معيارهاي سازگاري و سلامت رواني به آرامش فكر مربوط ميشود.
نگرشهاي سالم نسبت به رويدادهاي زندگي يكي ديگر از ويژگيهاي انسانهاي سالم است، بهداشت رواني در حال دشمني يا تعصب يا پيش داوري و نااميدي غيرممكن است.
تصورخويشتن به عنوان فردي سالم، داشتن هويت فردي و رابطه كافي با واقعيت از ديگر مشخصات اشخاص سالم از نظر رواني است (خداپناهي، 1393).
4-2 ویژگیهای افراد سالم
برای داشتن بهداشت روانی خوب، شرایطی وجود دارد. روبرو شدن با واقعیت، سازگار شدن با تغییرات، گنجایش داشتن برای اضطرابها، کم توقع بودن، احترام قائل شدن به دیگران، دشمنی نکردن با دیگران و کمک کردن به مردم (بهادرخان، 1388). بنا بر تحقیقات انجمن ملی بهداشت روانی:
افراد سالم از نظر روان احساس راحتی میکنند. خود را آنگونه که هستند میپذیرند. از استعدادهای خود بهره مند میشوند. در مورد عیوب جسمانی و ناتوانیهای خود شکیبا بوده و از آن ناراحت نمیشوند. دیدگاه واقعگرایانه دارند و دشواریهای زندگی را سهل میانگارند. آنها وقت کمی را در نگرانی، ترس، اضطراب یا حسادت سپری میکنند، اغلب آرامند. نسبت به عقاید تازه گشاده رو بوده و دارای طیب خاطر هستند. شوخ طبع هستند و وحشتی از آن ندارند. همچنین از سیستم ارزشی برخوردارند که از تجارب شخصی شان سرچشمه میگیرد. بدین معنی که یک احساس شخصی مبنی بر درست یا غلط بودن امور دارند.
افراد دارای سلامت روان احساس خوبی نسبت به دیگران دارند آنها میکوشند دیگران را دوست بدارند و به آنان اعتماد کنند. چرا که تمایل دارند دیگران نیز آنها را دوست داشته باشند و به آنها اعتماد کنند. چنین افرادی قادرند با دیگران روابط گرمی داشته باشند و این روابط را ادامه دهند. به علایق دیگران توجه میکنند و احترام میگذارند.
قدرت روبرو شدن با نیازهای زندگی را دارند. معمولاً نسبت به اعمال فرد احساس مسئولیت میکنند و با مشکلات به همان شیوه که رخ میدهد برخورد میکنند. دارای پندارهای واقعگرا در مورد آنچه که میتوانند یا نمیتوانند انجام دهند هستند. بنابراین آنها خود را تا آنجا که ممکن است شکل میدهند و نیز تا آنجا که ضرورت دارد با آن سازگار میشوند (هندرسون و همکاران، 2007).
5-2 نظريههاي سلامت روان
1-5-2 مفهوم سلامت روان در نظريات روانكاوي
1-1-5-2 نظريه زيگموندفرويد
نظريه فرويد يكي از پيچيدهترين نظريههاي روانشناسي است از نظر فرويد قسمت عمدهاي از شخصيت ما در سطح ناهشيار عمل ميكند. از انگيزههاي واقعي خودمان خبر نداريم و رفتارهايمان تحت مهار هشيار قرار ندارند. ما همگي در تعارض با خودمانيم چونكه نهاد لاجرم با سن برتر درگير خواهد شد. هيچگونه صلح و آرامش دروني در كار نخواهد بود. از آنجايي كه من ميكوشد اين تعارض دروني را حل كند، لذا دست به خود فريبي زده و بنابراين، همه ما واقعيت را تحريف ميكنيم. از نظر فرويد سلامت جسم و روان، انبساط خاطر در نهايت شادكامي و تن آرامي پديدههايي هستند كه درارتباط با محيط زيست انسانها تحقق ميپذيرند. كاركرد نامناسب نهادها و نظامهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، بهداشتي و درماني دريك جامعه در ارتباط مستقيم با بهداشت رواني و جسمي مردم آن جامعه است و سلامت افراد را دچار مخاطره ميكند، در اجتماعاتي كه انسانها تحت تأثير عوامل نامساعد محيطي مانند: حوادث طبيعي (سيل، زلزله، بيماريهاي اپيرميك، نارساييهاي ناشي از گسترش شهرهاي بزرگ (آلودگي هوا، ترافيك، محيط پرهياهو) بي عدالتي اقتصادي، جنگ، بحرانهاي اجتماعي، از هم گسيختگي خانوادگي، تضادهاي درون گروهي و برون گروهي فرهنگي مسائلي از اين قبيل قرار دارند نميتوان انتظار سلامت جسمي و رواني را داشت، هر يك از پديدههاي اجتماعي و طبيعي بالا ميتواند زندگي عادت يك شخص سالم را تحت تاثير قرارداده و آنرا از حالت طبيعي خارج كند. برابر تحقيقات انجام شده، محروميتهاي زندگي ناشي از پائين بودن طبقه اجتماعي در اختلالهاي كنشي و رواني نقش بسيار مهم داشته است (اندل، 2009).
افراد پائينترين طبقه اجتماعي، بالاترين ميزان روان درماني را در بيمارستانها داشتهاند و هر چند موقعيت اجتماعي پائينتربوده است، تشخيصهاي روانپزشكي در مراحل پيشرفتهتر بيماري صورت گرفته است. صاحبنظران معتقدند تا زماني كه مفهوم عدالت، تساوي، حقوق اجتماعي و اقتصادي و بهداشتي و درماني در جهان به نحو مطلوبي پياده نشود و توزيع عادلانه وسایل و امكانات درماني پيشگيري بيماريها به طور منصفانه صورت نگيرد امكان سلامت جسمي و رواني مطلوب براي جامعه بشري ميسر نيست. اگر به اطراف خود بنگريم متوجه ميشويم كه سازمانهاي كوچك و بزرگ اجتماعي در ارتباط با ارگانيسم انساني در فعاليت هستند. سازمانهايي مانند آموزش و پرورش، بهداشت و درمان. كار و اموراجتماعي، رفاه و بهزيستي، حقوق و اموراقتصادي و موسساتي نظير مهدكودكها، رسيدگي به امور سالمندان، امور بيسرپرستان و ... باني و متولي حقوق اجتماعي و درماني افراد جامعه هستند. سرنوشت بهداشت رواني و جسمي افراد جامعه در حال آينده با توجه به كاركرد اين موسسه ها تعيين ميشود (فونس و همکاران، 2008).
به نظرفرويد اكثرمردم به درجات مختلف رواننژند هستند و سلامت روان شناختي يك ايده آل است نه يك هنجار آماري، به عقيده فرويد ويژگيهاي خاصي براي سلامت روان شناختي ضرورت دارد نخستين ويژگي خودآگاهي است. يعني هر آنچه كه ممكن است در ناخودآگاه موجب مشكل شود بايستي خودآگاه شود (خداپناهی، 1393). خودآگاهي حقيقي ممكن نيست مگر اينكه كنترل غيرواقعي و غيرضروري يا زايد "من برتر" درهم شكسته شود. زيرا گنجايش ناخودآگاه من برتر بازتابي از تحريمها، ممنوعيتها وايده آلهاي والدين فرد است و اين مسايل در انسان نوعي احترام غيرمنطقي و انعطافپذير جايگزين وجدان سختگير و اخلاقي بشود. خودآگاهي عنصر اصلي سلامت روان شناختي است و در شخصي بالغ و پخته واپس زني تمايلات غريزي جايگزين محكوميت آنها ميشود (هندرسون و همکاران، 2007). به نظر فرويد خودآگاهي براي سلامت روانشناختي كفايت كننده نيست. فرويد بيگانگي منطقي از علاقمنديها و اشتياقات عمومي را معيار نهايي سلامت روانشناختي ميداند. شكاكيت و بدبيني پيرامون ايدئولوژيهاي اجتماعي و رهبري سياسي و ترويج كامل فردگرايي، از تعيين كنندههاي نهايي خصايص انسان بالغ و پخته هستند (میلانیفر، 1389).
به عقيده فرويد انسان متعارف كسي است كه مراحل رشد دوران جنسي را با موفقيت گذرانيده باشد و در هيچ يك از مراحل بيش از حد تثبيت نشده باشد. به نظر او كمتر انساني متعارف به حساب ميآيد و هر فردي به نحوي از انحاء نامتعارف است. فرويد از حيطه روانشناسي انسان نامتعارف را به دو گروه روان نژند و روان پريش تقسيم ميكند و هسته مركزي بيماري رواني را، اضطراب ميداند (چان پينگ، 2009).
2-1-5-2 نظريه كارل يونگ
ويژگي اشخاص سالم، از نظر يونگ پذيرش ناشناخته و مرموز است. همانطوركه يونگ در زندگي خودش پذيرفت. چون اينها تنها آفريده عقل نيستند، ميتوانند عوامل نامعقول را به ناهشيارهشياري راه دهند. با آن كه از كاربرد عقل و منطق دست بر نميدارند، به روياها و تخيلات توجه ميكنند و با نيروهاي ناهشيار به تعديل كردن فرآيندهاي هشيار ميپردازند. همچنين ناشناخته و مرموز ميتواند پديدارهاي مابعد الطبيعي و معني، از اعتقاد به غيب گرفته تا اعتقاد به خداوند را در بربگيرد (میلانیفر، 1389). به نظر يونگ سلامت روانشناختي و خودشناسي يكسان هستند. تحقق خود با سه معيارمشخص ميشود: نخست بايستي واپس زني تخليه شود، تنشهايي بين كنشها و نگرشهاي ناخودآگاه و خودآگاه به آرامشي مبدل شوند تا فرد بتواند از راه معرفت خود به آرامش و صفاي دروني برسد. دوم فرد بايستي بين نمادين ناخودآگاه را درك كند. سوم شخص بتواند از طريق ايمان شخصي به نماد يا اسطوره خصوصي خودشناسي نزديك شود. به نظر يونگ خودشناسي و خود بودن حالت گريز از بودن و ميل به شدن است (خداپناهي، 1393).
3-1-5-2 دیدگاه کارن هورنای
به عقیده وی انسان برخوردار از سلامت روان دارای این ویژگیهاست: الف) احساس عدم امنیت نمیکند و لذا فاقد پرخاشگری و خودشیفتگی است. ب) قدرتمندی نیازهای دهگانه در او خفیف است، به علاوه قابلیت تغییر و تحول و جایگزینی این نیازها را دارد. ج) انسان سالم از هر سه نوع طبقه کلی نیازها با توجه به اوضاع و احوال متناسب استفاده میکند، در حالی که کودکان فقط به سوی دیگران میروند، نوجوانان در مقابل دیگران میایستند و سالمندان از دیگران دوری میکنند. د) انسان سالم به دلیل آگاهی از "خود واقعیاش" و استعدادهای بالقوه خود تسلیم محض محیط اجتماعی و فرهنگی نیست بلکه ابتکار و شخصیت خودش را عهدهدار میشود. هـ) خودشناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای فطری و ذاتی وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او کمال است. و) شخیت و دگرگونی انسان سالم به عهده خود او است نه محیط و اجتماع. ز) انسان سالم خودآگاهی دارد و از خود واقعی و استعدادهایش کم و بیش آگاه است و خودش بسیاری از مشکلات زندگانیاش را حل میکند، لذا به دیگران وابستگی ندارد.
4-1-5-2 دیدگاه اریک برن
نظریه "تحلیل ارتباط محاورهای" اریک برن در واقع سازشی است بین روانکاوی و ارتباط متقابل. مختصر اینکه اریک برن معتقد است که انسان برخوردار از سلامت روان شناختی دارای این ویژگیها است:
بین حالتهای من او (من والدینی، من کودکی و من بزرگسالی) تعادل برقرار است و در صورت به هم خوردن این تعادل، توانایی سازماندهی مجدد شخصیتش را دارد.
نتیجهگیری بین فرد سالم بر اساس وضعیت چهارم (من خوب هستم، تو خوب هستی) است، زیرا سه حالت قبلی به کودکان اختصاص دارند و الگوی شخصیت کودکی و افراد نابالغ هستند.
انسان سالم در هر لحظه از نوع حالت نفسانی خودش آگاهی دارد. چون رفتار نانسان مبتنی بر مجموعهای از احساسات، اخلافیات و کنترل اگاهانه است.
شخصیت طبیعی و سالم سازمان یافته است و مرزهای شخصیتی آن مشخص شده و در عین حال نفوذپذیر است و در هنگام رویارویی با تعارضات شدید درونی، به صورت آگاهانه به گونهای از این بخشها استفاده میکند که هر کدام نقش متناسب خودشان را انجام دهند.
شخصیت سالم در ابعادی مختلف شخصیتش "تعصب و تغییرناپذیری" ندارد و چنین فردی ضمن شناختن الگوهای موفقیت آمیز رفتاری و اگاهی از تصاد ها و تشابهات درونی خودش، آزادی انتخاب بیشتری دارد.
فرد سالم مسئولیتش رفتار و تفکرش را میپذیرد و رفتار او با دیگران آگاهانه و مبتنی بر صمیمیت و علاقه است.
انسان سالم علاوه بر تصمیم گیری و انتخاب آگاهانه در زمان حال زندگی میکند نه در گذشته یا آینده.
مبنای فعالیت در نظریه برن، نیاز به تشخیص و منزلت است. یعنی اینکه فرد هم مورد احترام دیگران واقع شود و هم برای دیگران احترام قابل شود و شخصیت سالم نیز بایستی چنین خصوصیتی را در تعامل با مردم و جامعه داشته باشد (خداپناهي، 1393).
5-1-5-2 دیدگاه هری استاک سالیوان
نظریه سالیون با عنوان "نظریه روابط بین فردی" شهرزت یافته است. بنابر نظریه سالیوان شخصیت «الگوی نسبتاً پایدار و مکرر موقعیتهای بین فردی است که زندگی انسان را مشخص میکند.» به عقیده وی انسان از بدو تولد تا مرگ تحت تاثیر روابط بین فردی است و افکار و احساسات او نیز متأثر از این امر است. گر چه وی اهمیت وراثت و رشد را انکار نمیکند، اما انسان را محصول تکامل اجتماعی میداند.
نظریه شخصیت سالیون ویژگیهای سلامت روان شناختی را از دیدگاه او عنوان میکنیم:
شخصیت برخوردار از سلامت روان شناختی "انعطاف پذیر" است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابطش با دیگران به صورت متناسب تغییرپذیر است.
فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش "تنش" است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف میشود.
به گفته سالیوان شخصیت سالم بایستی بنا بر گفته چارلز اسپیرمن همیشه در حال "آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات" باشد.
زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارای جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به خوبی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد. بنابراین شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطاف پذیر، واقعی و اعتمادآمیز دارد.
2-5-2 رویکرد روان شناختی
1-2-5-2 دیدگاه کنراد لورنز
لورنز پایه گذار شاخه گردار شناسی در رشته زیست شناسی است . کردار شناسی از لحاظ لغوی به معنای خلق و منش است ، اما امروز به معنای مطالعه علمی رفتار حیوانات است . انسان دارای سلامت روانشناختی از دیدگاه لورنز کسی است که حداکثر استفاده را از عقل و خرد می نماید ، نسبت به تکانه های پرخاشگرانه اش اگاهی دارد و انها را در جهت مورد قبول انسانی سوق می دهد و به بهترین شکل با استفاده از مکانیزم والایش خشم خود را از این راه هنر ، علم و ... به شیوه ای مفید تبدیل کند. همچنین در مواقع تنش برای کاستن ان از شیوه های بی خطر برای ابراز پرخاشگریش استفاده میکند. سعی در گسترش روابط صمیمانه با افراد و اجتماع دارد. از معرفت و مزاح به عنوان دو مایه امید پیشرفت بهترین استفاده را میجوید. به عقیده لورنز اگر انسان از این شیوه ها بهره بگیرد می تواند سایق پرخاشگری خود را در حد قابل تحملی کنترل کند (خداپناهي، 1393).
2-2-5-2 دیدگاه مک دوگال
سلامت روان شناختی از دیدگاه مک دوگال بایستی بر سه نکته تاکید نماییم . نخست اینکه مک دوگال و یونگ از لحاظ اعتقاد به اهمیت یکپارچگی و وحدت برای بلوغ شخصیت هم عقیده هستند. دوم مک دوگال بر خلاف فروید بلوغ روان شناختی را در قالب وحدت و یکپارچگی تعریف می کند نه افزایش آگاهی و هوشیاری . به عقیده وی مجموع کل فعالیت روانی نیمه هشیار یک فرد سالم و روان نژند یکسان است و تفاوت این دو فقط این است که فرد سالم تعداد تعارضات نیمه هشیار کمتری دارد. سوم مک دوگال ضمن عدم توافق شدید با فروید، سلامت روان شناختی و رشد شخصیت را یکی میداند. مک دوگال مدافع رسمی روان شناسی غایت نگر است. ویژگیهای رفتار هدفمند به نظر وی عبارتند از:
نوعی خود انگیختگی فعالیت، یعنی فعالیتی که از درون ارگانیزم آغاز شده باشد و نه ناشی از نیروهای خارجی صرف باشد.
فعالیت هدفمند به طور مستقل استمرار مییابد.
حرکتهای مستمر دارای تغییر مسیر میباشند.
رفتار هدفمند به محض آنکه تغییر خاصی را به وجود آورد، متوقف میگردد.
رفتار هدفمند ارگانیزم را برای وضعیتی آماده میسازد که آن وضعیت به ایجاد عمل مورد نظر کمک نماید.
رفتار هدفمند موجب بهبودی فعالیت ارگانیزم در شرایط مشابه میگردد.
فعالیت و رفتار واکنش کل ارگانیزم است، یعنی فرایندهای تمام اجزای ارگانیزم به نحوی سازگار می شوند که پیگیری بهتر هدف طبیعی آن را تشویق نماید .بنابراین شخص دارای سلامت روان در نظریه غایت نگر مک دوگال ، کسی است نهایت به نوعی ایده آل اخلاقی صادقانه وفادار بماند.
3-2-5-2 دیدگاه اسکینر
اسکینر استاد دانشگاه هاروارد از 1948 به بعد یکی از روانشناسان تجربی و صاحب نفوذ در سنت رفتار گرایی بوده است. سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است، و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شود از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبودی و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده می جوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد . بعلاوه انسان بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط محدودی از عوامل محیطی مشخص می گردد. انسان سالم کسی است که از تاییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب ، از محیط و اطرافیانش دریافت کند . فرد سالم کسی است که بتواند با هر روشی بیشتر از اصول علمی استفاده کند و به نتایج سودمندانه تری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال هدفمندی ، غایت نگری و امثالهم را کنار بگذارد.
4-2-5-2 دیدگاه صفات موری
به عقیده موری تاریخچه پیشین زندگی فرد به همان اندازه زمان حال و محیط او حائز اهمیت است . موری موضع روان شناختی انسانگرایانه و خوش بینانه ای دارد. به علاوه به عقیده وی «من» سرکوبگر و مهار کننده نیست . «من» موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار می شود و بخشی از سازماندهی آن نیز برای تسهیل ظهور تکانه های «نهاد» است . به عقیده موری «قدرتمندی من» از تعیین کننده های با اهمیت سازگاری و سلامت روان شناختی فرد است. هر چه فاصله بین من ایده آل و من برتر کمتر باشد ، سلامت روانشناختی و سازگاری فرد بیشتر خواهد بود . هرگاه که من برتر مسلط شود و من ایده آل سرکوب شود فرد به بهزیستی جامعه اش خواهد اندیشید. به علاوه موری عقیده داشت که انسان نیاز به «تخیل و خلاقیت » دارد ، انسان تمایل به تجسم و ساختن دارد و در صورت موفقیت در تجسم و آفرینش ، انسان سالم خواهد ماند . تخیل و آفرینشگری قویترین حالات شخصیت هستند و فردی که اینها را به منصفه بروز برساند، از لحاظ روان شناختی سالم است. فرد سالم کسی است که در نیازهایش تعارض و کشمکش نداشته باشد.
"پرس" نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تاثیر قرار می دهد. پرس در نظریه موری همان تعیین کننده های محیطی رفتار است. به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر می شود ( پرس بتا) و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (پرس آلفا) تفاوت قایل شویم. یکی از معیارهای سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که ادراک از محیط از نوع "آلفا" باشد نه "بتا". به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار «عقیده » هستند . اما فقط عقده های افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری می شوند . پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روان شناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از عقده های «خوشه ای» (بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بی یاوری ...) عقده « مهر طلبی» (فعالیت های منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی) پرخاشگری مهار شده (یا نیاز به تعریف و تمجید) و عقده «پرخاشگری دهانی» (مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم ، تمایلات قوی پرخاشگرانه ، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت ، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان) عقده «طرد دهانی» ، (مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی) ؛ « عقده طرد مقعدی » (مانند نیاز به پرخاشگری ، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی) ، عقیده « نگهداری مقعدی » (مانند واکنش دفعای به دفع و تخلیه) ، عقده «میزراهی» (مانند شهوت میزراهی) ، عقده « ایکاروس » (مانند خود شیفتگی شدید) عقده «اختگی» (که عمدتاً نتیجه تخیلات با استنای کودکانه است) مبری است (خدارحیمی، 1374).
3-5-2 دیدگاه انسانگرایانه
1-3-5-2 گرودون آلپورت
به نظر آلپورت روان نژندی پیامد « نقصان و کمبود سلامت روانی » است . . فرد روان نژند پر توقع ، سلطه جو ، حسود ، هیستریک و انفعالی است و دلش به حال خودش می سوزد ، اگرما ، کری کنشی و حتی فلج مبتلا شود و خود محوری روان نژندی فاقد کنترل است. تا پایان جنگ جهانی دوم تعدادی پژوهش تجربی در مورد ماهیت ـ سلامت شخصی» انجام شده است که این مطالعات به نتایج نسبتاً همخوانی دست یافته اند . آلپورت نتایج این مطالعات را به صورت شش معیار در مورد پختگی و بلوغ روانی خلاصه کرده است: نخستین معیار بلوغ روانی، توانایی گسترش خویشتن است. کودکان نوعاً خود محور هستند . اما علایق افراد بالغ در خارج از خودشان ریشه دارد و از جمله علاقه انها به سلامتی و بهزیستی دیگران. دومین معیار سلامت و بلوغ به چگونگی ارتباط یا تعامل فرد با دیگران مربوط میشود. ارتباط فرد بالغ با دیگران صادقانه و صمیمی است، به ویژه با خاواده و دوستانش. سومین معیار سلامت روان شناختی را «امنیت عاطفی» مینامد. شخص بالغ می تواند محرومیتها و تحریکات غیرقابل اجتناب زندگانی را بدون از دست دادن وقار و متانت تحمل نماید . این بدین معنی نیست که این افراد راحت و آسوده ، بشاش و خوشبین و ساده انگار هستند ، بر عکس این افراد بر حسب موقعیت خلقی هستند. چهارمین معیار سلامت شخصی در نظریه آلپورت ، هوش کنشی یا عقل سلیم است . افکار و ادراک فرد بالغ بطور کلی کارآمد و درست است . این مسئله پرسشی را در مورد رابطه بین سلامت روانی و هوش پدید می اورد . افراد بالغ معمولاً هوش بالای متوسط دارند ولی هر کسی که هوش بالای متوسط داشته باشد الزاماً بالغ نیست. پنجمین ویژگی افراد بالغ «بصیرت نسبت به خویشتن» است. هر کسی فکر می کند که نسبت به خودش بصیرت و بینش دارد اما در واقع چنین نیست. آلپورت بصیرت به خویشتن را به این صورت تعریف میکند . « ... رابطه انچه که فرد فکر میکند هست و آنچه که دیگران در مورد او فکر می کنند. به خصوص روانشناسی که فرد را مطالعه و بررسی میکند. آخرین معیار آلپورت برای سلامت و روان شناختی همانند یونگ و مک دوگال جهت مندی است که ترجمه اصلاح آلمانی است . جهت مندی یعنی اینکه زندگی فرد بالغ به سوی هدف یا اهداف انتخاب شده ای در حرکت باشد . هر فرد اهداف خاصی برای زندگی دارد که سعی عمده اش مصروف رسیدن به آن می شود. به عقیده آلپورت جهت مندی نتیجه نوعی فلسفه یکپارچه ساز در زندگی است که در تحت نظارت این فلسفه ارزشها، اهداف و ایده های فرد سازماندهی می شوند . به نظر آلپورت مهمترین فلسفه زندگی مذهب است.
4-5-2 مفهوم سلامت روان در نظريات رواني اجتماعي
1-4-5-2 نظريه آلفردآدلر
اكثرروانشناسان معتقدند كه آدلراولين روانكاوي است كه برماهيت اجتماعي انسان تاكيد كرده است بنابراين به اهدافش دارد. چنين فردي جذاب وشاداب است وروابط اجتماعي سازنده ومثبتي با ديگران دارد. فرد سالم به عقيده آدلرازمفاهيم واهداف خودش آگاهي دارد وعملكرد اومبتني به نيرنگ وبهانه نيست. فرد داراي سلامت روان مطمئمن وخوشبين است وضمن پذيرفتن اشكالات خود درحد توان اقدام به رفع آنها مي كند. فرد داراي سلامت روان به نظرآدلر، روابط خانوادگي صميمي ومطلوبي دارد وجايگاه خودش را درخانواده وگروههاي اجتماعي به درستي مي شناسد. همچنين فرد سالم درزندگي هدفمند وغايت مداراست واعمال اومبتني برتعقيب اين اهداف است. نمايي ترين هدف شخصيت سالم به عقيده آدلرتحقق« خويشتن» است (فونس و همکاران، 2008).
2-4-5-2 نظريه اريك فروم
به اعتقاد فروم، سلامت روان بسته به اين است كه جامعه تا چه اندازه نيازهاي اساسي افراد جامعه را برمي آورد، نه اينكه فرد تا چه اندازه خودش را باجامعه سازگارمي نمايد. درنتيجه، سلامت روان بيش ازآن كه امري فردي باشد، مسئله اي اجتماعي است. عامل اصلي اين است كه جامعه تا چه پايه نيازهاي انساني را برمي آورد. به اعتقاد فروم تلاش براي سلامت عاطفي وبهبود، گرايش يا استعداد هاي خطري براي زندگاني بارور، وبراي هماهنگي وعشق، در نهاد همه ما هست (میلانی فر، 1389). اگربه افراد فرصت داده شود، اين گرايش فطري شكوفا خواهد شد وامكان حداكثراستفاده از استعداد بالقوه را خواهد داد. اما تازماني كه نيروهاي اجتماعي در گرايش طبيعي براي كمال دخالت كنند، نتيجه چيزي جز رفتار نامعقول و روان نژندانه نيست. ازاين رو، جامعههاي بيمار مردمان بيمار به بار ميآورند. بررسيهاي عميق فروم در تاريخ بشر، سرشار از نمونه بيشمار رفتارهايي است كه در فرهنگي يا دورهاي به عنوان رفتارسالم ودرفرهنگ يا دوره ديگري به عنوان رفتار ناسالم شناخته شده است (خداپناهي، 1393).
3-4-5-2 نظريه اريك اريكسون
به عقيده اريكسون سلامت روان شناختي اصولاً نتيجه عملكرد قوي وقدرتمندي«من» است. «من» عنوان مفهومي است كه نشانه هنره توانايي يكپارچه سازي اعمال وتجارب شخصي صورت انطباقي وسازشي است. به عقيده اريكسون«من» تنظيم كننده دروني روان است كه تجارب فرد را سازماندهي مي كند ودرنتيجه ازانسان درمقابل فشارهاي نهاد ومن برترحمايت مي كند (آزاد و همکاران ، 1378).
سلامت روان شناختي را مي توان درهرمرحله ازرشد رواني-اجتماعي تعريف كرد توانايي مرتبط با اولين مرحله رشد رواني- اجتماعي درطفوليت«اميد» است كه ازتجارب اعتماد آميزاوليه با مادريا جانشين مادرسرچشمه مي گيرد، اميد معمولاً تاثيري درازمدت وناخود آگاهي ، يعني اين اعتقاد درادرشخص ايجاد مي نمايد كه اغلب آرزوها فراوان وبلند پروازانه اوقابل دسترسي ووصول هستند. قطب متضاد اميد «نااميدي» است. نااميدي غالباً ويژگي اكثربيماريهاي رواني است (اندل ، 2009).
توانايي متناسب براي مرحله دوم رشد رواني- اجتماعي«اراده» است. اراده تعيين مي كند كه فرد خودش براي خودش دست به انتخاب بزند، يعني فرد هم آزادي وخود مختاري و هم محدوديت خودش راتجربه مي كند. اراده اساس پذيرش قانون و اجبار است و در صداقت والدين و پيروي از آنها روح قانونمندي و قانون ريشه دارد (آزاد و همکاران ، 1378).
سومين مرحله رواني- اجتماعي منجربه بروز توانايي احساس«هدف» مي شود. احساس هدفمندي يعني توانايي درنظرگرفتن اهدافي براي خود ودنبال كردن آن اهداف. هدف ارتباط نزديكي با رشد ووجداندارد (ابراهیم ، 2005).
چهارمين توانايي بشر«شايستگي» است. شايستگي يعني توانايي تجربه به مهارتهاي فيزيكي، ذهني يا رواني بدون اينكه اين مهارتها توسط احساس حقارت كودكانه آسيب ببينند(خداپناهي ، 1393).
توانايي و قدرتي كه درنوجواني بروز ميكند «وفاداري» است. دوره نوجواني وفاداري اساس هدايت است و در نگرشها اعتقادات جوانان ريشه دارد. وفاداري به صورت ميل به درك كامل و درست واقعيت تجلي مي كند، همينطور به صورت حقيقت طلبي، صداقت طلبي و احساس نسبي بودن قوانين ظاهرمي شود.«عشق» توانايي متمايزكننده ششمين مرحله رشد رواني- اجتماعي است كه اريكسون آن را بزرگترين قدرت بشرمي داند. اگرچه عشق به اشكال مختلفي بروزميكند اما اريكسون آنرا به صورت «عشق دوجانبه زن و شوهر به يك هويت مشترك» تعريف ميكند (اندل، 2009).
توانايي و قدرت مرتبط با مرحله مولد بودن زندگي«مراقبت» است. يكي ازجنبه هاي با اهميت مراقبت «آموزش دادن» است. بشر نيازمند آموزش دادن است البته نه فقط به اين دليل كه عده اي نيازبه آموزش ديدن دارند، يا اينكه فرد از اين طريق هويتش را ارضا نمايد، بلكه به اين طريق هويتشي را ارضا نمايد، بلكه به اين دليل كه بايستي حقايق ازطريق گفتن زنده بمانند و منطق، بودن و هستي نشان داده ميشود و حقيقت شناخته شود (آزاد و همکاران، 1378).
توانايي متناسب براي آخرين مرحله رشد رواني- اجتماعي«خردمندي» است. اين توانايي با مرگ از زندگي انسان جدا مي شود. اريكسون مي گويد كه مرحله آخرزندگي بايستي با شهامت وهوشمندي گذرانيده شود تا نسل بعدي بتوانند الگويي ازشيوه زندگي د رپيش چشم داشته باشند واين الگورا بياموزند (خداپناهي، 1393).
به عقيده اريكسون سلامت روانشناختي هرفرد بهمان اندازه اي است كه توانسته است توانايي متناسب با هركدام ازمراحل زندگي را كسب كرده باشد. اريكسون دركتاب زندگي فرمول كوتاهتري به شرح زيردرمورد صفات متمايزكننده سلامت روان شناختي ارائه كرده است. فردي كه درجامعه زندگي مي كند بايستي ازتعارض عادي باشد، بايستي ازاستعداد وتوانايي بارزي استفاده كند، دركارش ماهرواستاد باشد. ابتكارنامحدود داشته باشد، ازانجام لحظه به لحظه حرفه اش پس خوراند بگيرد و در نهايت درمورد فرايند زندگي نظريه معنوي روشن و قابل دركي داشته باشد (تئودور، 1380).
4-4-5-2 دیدگاههای مزلو
امروزه گونهای نظریهپردازی مردم پسند وجود دارد که با نامهایی از قبیل نظریه خودشکوفایی، روانشناسی انسانگرا یا روانشناسی جهان سوم شهرت دارد. این نظریه در میان روانشناسانی که به مسائلی از قبیل رشد شخصی و اجتماعی تحول و توسعه سازمانی و نهادی و زمینههای مشابه علاقهمندند جنبشی مهم است. در واقع محکمترین تایید آن ظاهراً از سوی کسانی است که بر اساس فرض معتبر بودن نظریههای خودشکوفایی مربوط به انگیزه برنامههای توسعه مدیریت و سازمانی پیشنهاد میکنند. نظریه خودشکوفایی ناشی از کار فلاسفه وجودی است که استدلال کردهاند مردم برای یک وجود با معنا، ماندنی و از قوه به فعل قابلیت دارند، در نتیجه شرایط و محیطهایی که در آن به سر میبرند از عمل به رفتار، به گونهای با معنا و خودشکوفایانه باز ماندهاند (ناصری، 1384).
نظریه خودشکوفایی در توجیه استدلال خود مبنی بر این که شخص واجد توانایی بالقوه و آرزو برای خودشکوفایی، رشد و توسعه است، چه نظریهای در رابطه با فرایندهای انگیزشی به کار میبرد؟ نظریه مازلو که امروزه اشتهار بسیار دارد پیشنهاد میکند که رفتار شخص پیرامون سلسله مراتبی از انگیزههای سازمان مییابد، به طوری که پایین ترین آنها نیازهای فیزیولوژیکی از قبیل گرسنگی و تشنگی هستند. هنگامی این نیازها کامروا شوند، نیازهای ایمنی به عنوان موثر در رفتار برجستگی مییابد. به دنبال اینها در سلسه مراتب نیازهای اجتماعی، عزت نفس و خودشکوفایی به عنوان انگیزه های رفتار ظاهر می شوند. در تمام این نیازها مازلو استدلال می کند که اولویت نیاز بالاتر به عنوان تابعی از کامروایی نیازی که در سلسه مراتب نیازها بلافاصله در زیر آن قرار دارد افزایش پیدا می کند . بسیاری از نویسندگان با پیشنهاد این که امروز اکثر مردم نیازهای پائینتر خود را ارضاء کرده و در محیط کار در پی کامروایی نیازهای بالاتر خود هستند ، مازلو را تایید و حمایت کرده اند . بدین جهت ، اگر می خواهیم رفتار کار بر انگیخته و باورو داشته باشیم باشد محیط های کار را طوری تغییر دهیم که به نیازهای سطح بالا فرصتی برای ارضاء و کامروایی بدهند . بهبود محیط های کاری هم برای سازمان سودمند است و هم برای فرد ، چه کامروایی فرد برای خودشکوفایی ، او را خلاقتر ، بارور تر ، کمتر تدافعی و تواناتر در تعامل با دیگران می سازد (ناصری، 1384).
6-2 استرس شغلی
استرس بخشی از زندگی روزمره است. استرس حالت یا فرایندي روانشناختی است که در هنگام وقوعش فرد با حوادثی مواجه میشود که آنها را نسبت به بهزیستی جسمی و روانشناختی خود تهدیدآمیز ادراك میکند. استرس از تعامل با محیط نشات میگیرد و زمانی رخ میدهد که بین فشارهاي موقعیتی و منابعی که فرد در اختیار دارد ناهماهنگی وجود داشته باشد (هزاوهاي، حسيني، معيني، مقيم بيگي و حميدي، 1391).
در چند دهه اخير و با روى آوردن تدريجى جوامع به سمت زندگى مدرن، يكى از معضلات اساسي كه گريبان گير جوامع بشري شده است پديده استرس ميباشد. با صنعتي شدن جهان استرس اهميت ويژهاي پيدا كرده و به طور گستردهاى سلامتي شاغلين را در محيط كار تحت تأثير قرار داده است. عوامل رواني به همراه خطرات فيزيكي، شيميايي، ارگونوميك و بيولوژيك محيط كار يكي از عوامل مخاطره آميز اصلي در محيط هاي كاري محسوب ميگردد و در بين عوامل رواني استرس شغلى از اهميت ويژهاي برخوردار مىباشد، به طوريكه سازمان ملل متحد در سال 1992 استرس شغلي را بيماري قرن بيستم دانست و سازمان جهاني بهداشت بر اساس شاخص بار جهاني بيماريها، به اين نتيجه رسيد كه بيماريهاي رواني به ويژه استرس، دومين علت ناتواني تا سال 2020 خواهد بود (تانگری، 2003). در اغلب جوامع امروزی، حیات انسانی از لحاظ محیط و نحوه زندگی با آن چه در سالهای گذشته وجود داشته، تفاوت فاحشی پیدا کرده است. امروزه در اکثر نقاط جهان، به ویژه در جوامع صنعتی و در جوامعی که آشفتگی اجتماعی و اقتصادی، زندگی عادی را مختل کرده است، عوامل تنشزای اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری شایع گردیده اند. به طوری که در عصر کنونی تنش را به عنوان طاعون سیاه میشناسند (ملازم، محمدحسینی، کریمی و زاده باقری، 1384).
استرس جزء جدايى ناپذير در زندگي مىباشد كه با توجه به فشار رواني و كيفيت انطباق فرد با آن مىتواند منجر به بيماري و يا تجربهاي مثبت شود. عوامل رواني در محيط كار بر خلاف ساير عوامل زيانآور محيط كار مختص شغل خاصي نيستند و در همهي مشاغل به صور مختلف و با درجات متفاوت وجود دارند (لوی و ویگمن، 2000). همهی انسان ها در زندگی روزمره در معرض انواع فشارهای روانی و رویدادهای تنشزایی قرار میگیرند که بهداشت روانی و جسمی آنان را تهدید می کند. تنش یک وضعیت نا مطلوب تحریک عاطفی و روانی است و هنگامی فرد در آن واقع می شود که موقعیت را خطرناک یا تهدید کننده آسایش تلقی کند (اکبری، امیرآبادی زاده، پوررضا، واقعی و دستجردی، 1384).
استرس شغلی برای خیلی از کارکنان و کارگران یک مخاطره اصلی است. ظرفیتهای کاری، کیفیت پایین کارهای تجاری، اضافه کاری، روابط خشونت آمیز در محیطهای کاری و کار شیفتی فقط بخش کمی از حالتها از علل زیاد پر دغدغههای کاری است. بدن انسان به طور عادی یک واکنش طبیعی به تهدید یا درخواست مانند گریز یا جنگ، دارد که واکنش به هر کدام باعث رها کردن آدرنالین میشود. هنگامی که تهدید پایان مییابد بدن انسان میتواند به جایگاه طبیعی خودش برگردد. عامل به وجود آورندهی استرس یک رخداد یا تنظیم حالتی است باعث واکنش فشار میشود. آسیب طولانیتر واکنش بدنی مزمن است. استرس شغلی میتواند بر سلامتی شما تأثیر بگذارد. همچنین عوامل استرسزا در محیط کار میتواند از نیروی کارگری متجاوز شود که میتواند مقداری تأثیر بر روی وضعیتشان داشته باشد. کارگرانی که با ظرفیتهای بالا بیش از حد و اندازه کار کردهاند در رتبههای پایین باقی میمانند صرف نظر از تلاششان پس ظرفیت بالای کاری یک عامل به وجود آورنده استرس است. کارمندان احساس اضطراب میکنند و میزان سرعت ضربان قلبشان به این دلیل که آنها نمیتوانند ظرفیت کاریشان را کنترل کنند، بالا و پایین میرود و میتواند منجر به فرسودگی شغلی گردد. اعضای P.E.F تغييرات دراماتیک دردناکی را تجربه کردهاند. بودجه ایالت به تأخیر افتاده، کسری بودجه به وجود میآید و مذاکره در برقراری قرارداد طولانی میشود. این تغییرات محیطی را پرورش میدهد که شمار منابع استرس را به درجه بالایی میرساند و شامل گرانباری نقش و زمینهساز فرسودگی شغلی میگردد (پاول، 2003).
در دهه اخير مو ضوع استرس و آثار آن در سازمان يكي از مباحث اصلي مديريت رفتار سازماني را به خود اختصاص داده اسـت و فشار عصبي در سازمان همچون آفتي فعاليتها را تحليل داده و از بين مي برد. توجه به محـيط هـاي شـغلي و شـرايط كـار كاركنان امري است كه موجب بالا بردن كيفيت كار، حفظ سلامت و بهداشت كاركنان و جهت بهره جويي بيـشتر و بهتـر از طـول مدت سنوات كاري مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به تأثير استرس شغلي بر زندگي و كار کارکنان، دست اندر كاران اين گونه سيـستمها بايد عوامل مرتبط با رضايت مندي را يافته و جهت پيشرفت و ارتقاي سطح كارايي کارکنان مورد توجه قرار دهند (رحمانی، 1386).
سازمان ملل متحد، در سال 1992 استرس شغلي را بیماري قرن بیستم معرفي كرد؛ چندي بعد سازمان جهاني بهداشت، استرس شغلي را مشكلي همه گیر در جهان اعلام كرد (تانگری، 2003).
7-2 تعریف استرس شغلی
استرس شغلی به عنوان یکی از مهمترین ویژگیهای محیط کار، فرسودگی بدنی یا عاطفی است که بر اثر مسائل و مشکلات واقعی یا ذهنی پدید میآید. واژه استرس مستقیماً از زبان لاتین گرفته شده و به معنی تحمیل، فشار و خسته شدن میباشد، این واژه به سرعت فراگیر شده و به یکی از اصطلاحهای رایج پنج دهه اخیر تبدیل گردیده است. اولین بار روچ (1984) این اصطلاح را چنین تعریف کرد که استرس پاسخی غیر اختصاصی از ارگانیسم در مقابل هر تقاضا یا تغییر در شرایط فیزیکی میباشد. بر اساس تعریف مؤسسه ملي ايمني و بهداشت حرفه اي (NIOSH) فرد زمانی با استرس شغلی مواجه میشود که بین نیازهای شغلی با تواناییها، قابلیتها و خواستههای وی هماهنگی موجود نباشد (هاشمینژاد و همکاران، 1392). در این تعریف ضمن تاکید بر عدم هماهنگی با تواناییها و قابلیتهای فرد، به خواستههای فردی نیز توجه شده است. کندال و همکارانش استرس را یک تجربه طبیعی و قابل پیش بینی در روند زندگی و کار معرفی کرده و تاکید داشتهاند که همه نتایج استرس منفی نیستند و گاه استرس حالت منفی و گاه نیز پیامدهای مثبتی به همراه دارد (کندال، مورفی، اونیل و بورسنال، 2000).
نشانههاي استرس شغلي در سه حیطه رواني، جسماني و رفتاري نمايان ميشود. حیطه رواني استرس شغلي با نارضايتي شغلي همراه است، اين نارضايتي از شايعترين پیامدهاي استرس شغلي ميباشد كه باعث افسردگي، اضطراب، ملالت، اختلالات جنسي، احساس ناكامي، انزوا و بیزاري ميشود (کنزویچ، میلوسویچ، گلوبیچ، بلوسویچ، روسو و موستاجبگوویچ، 2011).
8-2 علل استرس در محيط کار
استرس محيط کار به وسيله غيبتها، تأخيرها و ناتوانيهاي کارکنان باری سنگين بر روي سازمان تحميل ميکنند تحقيقات در استراليا نشان داده است که بيشتر از يک روز در ماه کارکنان به دليل افسردگي مواد مخدر يا اضطراب از کار باز ميمانند. تحقيـقات ديگري نشان داده، افراد مجرد به خصوص زنان بيشتر در معرض خطرات استرس ميباشند در تحقيق ديگري نيز اين نتيجه حاصل شده است که بيکاري زياد، عدم امنيت شغلي قراردادهاي کوتاه مدت و فشار روانی روي کارکنان با استرس مرتبط هستند همچنين نگراني از آينده، عدم تطابق نيازها و احساسات و عدم مالکيت ميتواند ايجاد استرس کند (استون، 2011).
شرایط فیزیکی نامطلوب، خطرات جسمانی، ویژگیهای شخصیتی، بار کاری، فشار زمان، مسئولیت افراد، ابهام و تعارض نقش، تعارض همکاران و مدیران ارشد با زیردستان، محدودیتها، مشارکت اندک در تصمیمگیری، ترفیع یا تنزل شغلی و کمبود امنیت شغلی از استرسزاهای شایع مشاغل هستند (حسنی، قاسمزاده علیشاهی و کاظمزاده، 1392).
9-2 منابع استرس در محيط کار
عوامل استرسزا در منبع را مىتوان به سه دسته تقسيمبندى كرد: دسته اول عوامل استرسزاي فردي، دسته دوم رويدادهاي زندگي و دستهي سوم عوامل استرسزاي سازماني مثل سياستها، ساختارها، شرايط ايمني، تداخل فرآيندها، ابهام نقش در سازمان و تعارض نقش در سازمان (کازرونیان و همکاران، 1392).
1-9-2 ويژگي نقش
شاختر عاملهاي روانشناختي محيط کار را روشي ميداند که از آن راه ميتوان درک درستي از استرس شغلي به دست آورد دراين باره پژوهشگران به ويژه با استفاده از نظريه نقش سعي کردهاند مسائل مربوط به استرس را شناسايي کنند و دريابند که فشارهاي ناشي از نقش تا چه اندازه در پديد آمدن استرس شغلي تاثير دارند بنابر نتيجه اين پژوهشها چهار نوع ويژگي براي نقش برشمرده اند.
1- ابهام نقش: يکي از عوامل محيط کار كه ممکن است منجر به ايجاد استرس شغلي شود ابهام نقش ناميده ميشود. ابهام نقش را به عنوان يکي از ويژگيهاي نقش چنين تعريف کردهاند وضعيت شغل که در آن پارهاي اطلاعات براي انجام شغل به طور مطلوب، نارسا يا گمراه کنندهاند در نتيجه فرد نميداند که چه انتـظاري از وي براي انجام شغلـش دارند ابهـام نقش زماني به استرس منجر ميشود که فرد را از بهرهوري و پيشرفت شغلي باز ميدارد (ساعتچي، 1388).
2- گرانباري نقش: يکي ديگر از ويژگيهاي نقش که آن را منشاء ديگري براي استرس شغلي ميدانند گرانباري نقش است به اين معني که اگر فرد نتواند از پس انجام کاري که بخشي از یک شغل معين است برآيد، دچار استرس خواهد شد (ساعتچي، 1388).
3- کم باري نقش: يکي ديگر از ويژگيهاي نقش را که در شغلهاي معيني موجب استرس در کارکنان ميشود کم باري نقش ناميدهاند يعني وضعيتي که در آن از مهارتهاي شخصي به طور تمام و کمال استفاده نميشود به بيان ديگر، مهارتها و تواناييهاي فرد کمتر از اندازه ممکن به کار گرفته ميشود در حالي که گـرانباري نقـش گـوياي حــوادث زيــادي است (که به شاغلين تحميل ميشود) کم باري نقش حکم محدوديت و بازدارندگي دارد به طور کلي ميتوان گفت که کم باري نقش زماني پيامد ناخوشايند دارد که توان کارکنان بيش از آن باشد که براي شغل محول به آنها لازم است (ساعتچي، 1388).
4- ناسازگاري نقش: طي بررسيهاي انجام شده، علاوه بر ابهام نقش، ناسازگاري نقش نيز به عنوان عامل استرسزا شناخته شد ناسازگاري نقش زماني رخ ميدهد که تن دادن به مجموعهاي از الزامهاي شغلي با پذيرش مجموعه ديگري از الزامهاي شغلي، مغاير با به طور کلي ناممکن باشد مانند حسابدار شرکتي که از او خواسته شود حسابهاي خلاف واقع درست کند يا به اصطلاح حسابسازي كند تا مالياتي که به شرکت تعلق ميگيرد، کاهش يابد (ساعتچي، 1388).
2-9-2 ويژگيهای شغلی
ويژگيهاي شغلي نيز از جمله عوامل ديگري است که ممکن است منجر به استرس شغل شود نتايج به دست آمده از تحقيقات و گوياي آن است که جنبههاي معيني از کار در استرس شغلي نقش دارند اين ويژگي چهار دسته گوناگون را تشکيل ميدهد که به طور کلي عبارتند از: آهنگ کار، تکرار کار، نوبت کاري و ويژگيهاي مربوط به وظيفه، روابط کاري ميان فردي، کيفيت روابط کارکنان در محيط کار، همواره رابطه موثري با استرس شغلي دارد پژوهشگران اظهار داشتهاند که در بررسيها سه نوع روابط ديده شده است. روابط با همکاران، روابط درون گروههاي کار و روابط با سرپرستان و رهبران (مهداد، 1389).
10-2 نشانههای استرس شغلی
از جمله نشانههاي جسماني استرس شغلي ميتوان به بیماريهاي قلبي و عروقي، معدي و رودهاي، حساسیتها و بیماريهاي پوستي، اختلال در خواب، سردرد و ناراحتيهاي تنفسي اشاره كرد. نشانههاي رفتاري نیز شامل رفتارهاي فردي مانند خودداري از كار، مصرف مشروبات الكلي، مصرف سیگار، قهوه و دارو، پرخوري يا بي اشتهايي، رفتارهاي ستیزه جويانه در برابر همكاران يا اعضاء خانواده و رفتارهاي سازماني مانند غیبت از كار، ترك شغل، افزايش حوادث و كاهش بهره وري و عملكرد ميباشد (حاجی امينی، چراغعلی پور، آزاد مرزآبادی، عبادی و نوروزی کوشالی، 1390).
نشانههاي استرس شغلي به 3 گروه عمده تقسيم ميشوند: 1) نشانههاي رواني مانند مشكلات عاطفي و شناختي، افسردگي، اضطراب، احساس ناكافي، انزوا و بيماري رواني گروهي (مگناویتا، 2000). 2) نشانههاي جسمي مانند افزايش ضربان قلب، افزايش فشار خون، بيماري هاي قلبي، ناراحتيهاي گوارشي، سردرد، بيمارىهاى اسكلتى-عضلانى، اختلال در سيستم ايمنى و همچنين اطلاعات ضدونقيضى در مورد افزايش بروز انواع سرطانها (اسپیگلمن و دویر، 2004؛ مولر، تئورل، دفایر، آهلبوم و هالکوئیست، 2005). نشانههاى رفتارى مانند غيبت از كار (هوگندورن، بونگرز و دوت، 2002) سوء مصرف دارو، الكل، مواد مخدر و همچنين مصرف دخانيات (سوارد، 2004؛ هارل و مکلانی، 1988).
11-2 شیوع استرس شغلی
NIOSH در سال 1999 بر اساس یک آمار کلی گزارش کرده است که 40 درصد کارکنان شغل خود را "به شدت" استرسزا عنوان کردهاند. از نظر 25 درصد از کارکنان، شغل به عنوان اولین عامل استرسزا در زندگی افراد بوده است. سه چهارم کارکنان بر این باور بودند که استرس آنها نسبت به یک نسل قبل بیشتر شده است. 29 درصد کارگران احساس استرس نسبتا کم و یا بسیار زیاد در محل کار خود داشته و 26 درصد از کارگران اظهار کردهاند که غالباً شغل افراد، آنها را تحت تنش قرار میدهد. آنها همچنین گزارش کردهاند که استرس شغلی در مقایسه با مشکلات مالی و یا مشکلات خانوادگی به شدت با آسیبهای جسمی و ذهنی همراه است. مطالعات صورت گرفته در ایران نشان داده است که شیوع استرس شغلی بالا به طور میانگین برابر 4/14 درصد است (خانی و همکاران، 1390).
12-2 پیامدهای استرس شغلی
یکی از پیامدهای استرس شغلی اثر بر عملکرد شغلی میباشد. استرس شغلی در حدی که از تواناییها و ظرفیتهای فرد تجاوز نکند میتواند با افزایش انگیزه سبب بهبود عملکرد شود ولی در صورتی که از ظرفیت مقابلهای افراد تجاوز کند میتواند اثر تضعیف کننده بر عملکرد فردی و سازمانی داشته باشد. نتایج اکثر مطالعات انجام شده ارتباط منفی بین استرس شغلی و میزان عملکرد را نشان میدهد (شهید، لطیف، سهیل و ما، 2011) و این در حالی است که اگر استرس شغلی کارکنان کلیدی و یا شمار زیادی از نیروی کاری سازمان را تحت تأثیر قرار دهد میتواند سلامت و عملکرد سازمان را به چالش کشیده و در این حالت سازمان نه تنها بهترینها را از کارکنانش دریافت نمیکند بلکه ممکن است که عملکرد آن در بازار رقابتی به طور فزایندهای تحت تأثیر قرار گیرد (خانهشناس، الهیاری و خلخالی، 1392). تأثير استرس سازماني با افزايش ميزان كارگريزي، تعويض زودهنگام كاركنان، ارتباط نامناسب با ارباب رجوع، كاهش ميزان امنيت شغلي، عدم سلامت محيط كار، كنترل ضعيف كيفيت محصولات و ... ارتباط دارد. به بيان ديگر هرچه ميزان استرس سازماني بالاتر باشد، عوامل ذكر شده از فراواني بيشتري برخوردارند (رحمانی، 1386). چهارمين مجموعه تشخيصي و آماري انجمن روانپزشكي امريكا (DSM-IV) نشانهها و عوارضي مانند: بيماريهاي قلبي-عروقي، اختلالهاي معدهاي-رودهاي، آسيبديدگيهاي بدني، خستگي جسماني، سردرد، افزايش مراجعات به درمانگاه، از دست دادن اشتها و كاهش وزن، افزايش رفتارهاي مخاطرهآميز، اختلال در روابط با خانواده و دوستان، پرخاشگري، خودكشي يا اقدام به آن را براي استرس شغلي برميشمارد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000؛ ترجمه نیکخو و آوادیس یانس، 1381). نيير و هانت (1980؛ به نقل از منصوري و مهرابيزاده هنرمند، 1389)، جانسون (2003، به نقل از رضويه، معين و بهلولي، 1389) و راجرز (2003، به نقل از رضويه و همكاران، 1389) در نتيجه مطالعات خود دريافتند كه عوامل مربوط به محيط كار بر رضايت زناشويي تأثيرگذار است و بين مقتضيات، تعارضات و تنشهاي شغلي و تعارضات زناشويي و خانوادگي رابطهاي تنگاتنگ وجود دارد. به عبارت ديگر، بالا رفتن مشكلات و اختلافات زناشويي به گونهاي معنيدار رضايت كاري را كم ميكند و افزايش رضايت زناشويي به گونهاي معنادار با افزايش رضايت كاري همراه است. همچنین نتايج پژوهش رابرتس و لونسون (2001) نشان داد كه استرس شغلي و فرسودگي جسمي بر تعاملات زوجين در پايان يك روزِ كاري تأثيرگذار است و استرس شغلي نسبت به فرسودگي جسمي براي تعاملات زناشويي به مراتب خطرناكتر ميباشد. همچنين، آنها به اين نتيجه رسيدند كه استرس شغلي هر يك از زوجين جو هيجاني و فيزيولوژيكي ايجاد ميكند كه در آن هم زن و هم شوهر بسياري از نشانههاي مرتبط با پريشاني روابط زناشويي و احتمال جدايي در آينده را بروز ميدهند. به عبارت ديگر، استرس ناشي از ويژگيها و شرايط كاري افراد ميتواند ساير حوزههاي زندگي، از جمله كيفيت روابط و رضايت زناشويي آنها را تحت تأثير قرار دهد. به عبارت ديگر، عوامل استرسزاي شغلي مانند حجم زياد كار، فقدان حمايت و تعاملات منفي با همكاران، در فرد احساس تحريكپذيري، تنش و سرخوردگي ايجاد ميكند؛ به دنبال اين وضعيت و بعد از يك روزِ كاري پر تنش، فرد شاغل باقيمانده اين احساسات را همراه با خود به خانه منتقل ميكند و در نهايت اين مسأله احتمال درگير شدن در تعاملات ناسازگارانه با همسر را افزايش ميدهد (استوری و رپتی، 2006). از سوي ديگر، استرس شغلی فرد را مستعد ابتلا به انواع بيماريهاي جسماني و رواني نيز ميسازد (منصوري و مهرابيزاده هنرمند، 1389). به عبارت ديگر، در دنياي پيچيدهي امروز استرس از يكسو به عنوان يكي از ويژگيهاي زندگي بشر از زندگي وي جداشدني نيست و از سوي ديگر به عنوان خطري جدي كنشهاي جسماني، روانشناختي، خانوادگي و اجتماعي افراد را تهديد ميكند؛ اين در حالي است كه با شناخت و درك درست آن، از طريق مطالعات و تحقيقات، ميتوان آنرا كنترل كرد و عوارض سوء آنرا تا حد ممكن كاهش داد (پيمانپاك و همکاران، 1391).
13-2 سبکهای مقابله
از اوايل دهه 1970 بسياري از محققان به مطالعه پاسخهاي هوشيار در شرايط تنيدگي زاي بيروني كه افراد در برابر موقعيتهاي منفي و بحرانی از خود نشان ميدهند، علاقمند شدند (قریشیراد، 1389).
به طوری که مقابله یکی از متغیرهایی است که به صورت گسترده در چارچوب روان شناسی سلامت مورد مطالعه قرار گرفته است (هابفول، شوارزر و چون، 1998؛ به نقل از غضنفری و قدمپور، 1387). لازاروس و فولکمن (1984) معتقدند که مقابله عبارت است از مجموعه کوششهای شناختی و رفتاری برای غلبه بر مطالبات بیرونی و درونی که به نظر فرد انرژیبر و فراتر از منابع موجود او است.
شناسایی شکلهای موثر مقابله به عنوان متغیر واسطهای در رابطه استرس- بیماری، خط مقدم پژوهشها را در این حوزه به خود اختصاص داده است (سامرفیلد، 2000؛ به نقل از غضنفری و قدمپور، 1387). به طور كلي سبكهاي مقابلهاي به تلاشهاي شناختي و رفتاري براي جلوگيري، مديريت و كاهش تنيدگي اطلاق ميشود (پنتلی و توماکا، 2002؛ به نقل از ضيغمي و پوربهاءالديني زرندي، 1390).
از دیدگاه لازاروس و فولکمن مقابله عبارت است از: تلاشهای فکری، هیجانی، رفتاری فرد که هنگام روبهرو شدن با فشارهای روانی به منظور غلبه کردن، تحمل کردن و یا به حداقل رساندن عوارض استرس به کار گرفته میشود (لازاروس و فولکمن، 1960). بر اساس بررسیها موقعی که با استرس و شرایط بحرانی رو به رو میشویم روش مقابلهمان را از یک فهرست بزرگتر و گوناگون انتخاب میکنیم گر چه فهرست بزرگی از روشهای مقابلهای داریم لیکن اغلب به تعدادی از راهبردهای مقابله پیش از سایر راهبردها اعتماد میکنیم و راهبردهایی را مورد استفاده قرار میدهیم که ما را با موقعیتهای آسیبزا سازگار نماید با این همه روش مقابله با استرس مقداری پایداری در موقعیتهای گوناگون نشان میدهند (لیویدووتین، 1997؛ به نقل از زارع، 1383). لذا یکی از موارد شایان توجه نقش تفاوتهای فردی در فرایند مقابله است هر یک از ما سبک مشخصی برای مقابله با مشکلاتمان داریم و موقعی که عنوان میکنیم شخصی بامشکلاتش مقابله میکند به طور حتمی بیان مینمائیم که وی آنها را به صورت مؤثری دستکاری میکند در واقع فرایندهای مقابله ممکن است شامل دامنهای از سلامتی تا آسیب شناختی محض باشد کارلس کارور و همکارانش همبستگی میان هر روش مقابله با برخی متغیرهای شخصیتی مثل عزت نفس و اضطراب را اندازهگیری کردند آنها دریافتند که برخی الگوهای مقابلهای (روشهای مقابله فعال برنامه ریزی شده) با عزت نفس بالا و اضطراب پایین همبسته هستند. در صورتی که الگوهای رویاوریی دیگر با عزت نفس پایین و اضطراب همبستگی دارد. یافتههایی از این قبیل برای تمایز بین الگوهای مقابله با استرس بهداشتی و آنهایی که منجربه ناسازگاری میگردد را مشخص مینماید. با این حال هیچ راهبرد مقابلهای نمیتواند پیآمد موفقی را تعیین نماید. علاوه بر این ارزش سازگاری هر روش مقابلهای به موقعیت طبیعی آن بستگی دارد. به طوری که حتی راهبردهای مقابله غیرمنطقی نیز ممکن است در برخی موارد ارزش سازگاری داشته باشد (چین آوه، ایشاک و صالح، 2010).
سبك زندگي ناسالم، با تلاشهاي مقابلهاي در زندگي كه بيشتر مربوط به ارزيابيهاي شناختي و شيوه مقابلهاي در قالب رفتارهاي ناسالم است، ارتباط تنگاتنگ دارد. به ويژه يك رابطه معناداري با درماندگي در حل مسئله در اين سبك مقابلهاي وجود دارد. پس رفتار ناسالم و يك زندگي ناسالم نتيجه خلاقيت كمتر در حل مسئله و اطمينان كمتر به توانايي حل مسئله است. اين گونه افراد احساس درماندگي بيشتري دارند و منبع كنترل بيروني تر دارند و از اخلاق حرفه اي پايين تر برخوردارند زياده طلب و احساس كنترل و مهارت كمتري را تجربه مي كنند از حمايت اجتماعي و تحمل جسمي كمتري برخوردارند تحريك پذيري بيشتري دارند و اسنادهاي دروني ثابت و كلي بيشتري دارند در حالي كه تصور رفتار و سبك زندگي سالم كاملا متفاوت است. اينگونه افراد شيوه مقابله و ارزيابي شناختي مثبتتري دارند، احساس درماندگي كمتر، منزلت بالاتر، نمرات بالاتر در كنترل زندگي و مهارتهاي زندگي و نگرش مثبت به سلامتي و ورزش، كمتر از مشكلات فرار كرده و بيشتر با آنها روبرو مي شوند حمايت بيشتري دريافت ميكنند و از نظر هيجاني كمتر تحريك پذيرند. بنابراين رفتار سالم، سلامتي را پيش بيني ميكند و ارزيابيهاي شناختي در فرايند ترس و سلامتي نقش مهمي را دارند. در نتيجه ميتوان گفت سلامتي رواني و جسماني افراد هم تحت تاثير ارزيابي شناختي و هم شيوه مقابله اي آنان قرار دارد (كاسيدي، 2002؛ به نقل از كاكاوند و پارسامنش، 1389؛ چینآوه و همکاران، 2010). در هر صورت مقابله نقش مهم و مؤثری در سازش رفاه و سلامتی انسان دارد پژوهشهای مختلف نشان میدهد که روشهای مقابله مساله مدار از روشهای مقابله غیرمسالهمدار بر رفاه و سلامتی افراد تأثیر میگذارد (چینآوه و همکاران، 2009). در نظریه شناختی هیجانی، بیان میگردد که استرسزا بودن رویدادها، پدیدهای اساساً شخصی است و کارکرد تعامل فرد با محیط و ارزیابی او از وقایع بالقوه تهدید کننده و چالش برانگیز است (لازاروس، 1977). بنابراین در رویکرد فوق، فرض بر این است که استرس در صورتی ایجاد میشود که شخص موقیعتی را چالش برانگیز و طاقت فرسا ارزیابی کند یا منابع کافی برای سازگاری با این موقعیت در اختیار نداشته باشد. بنابراین لازم است که تمامی افراد به راهبردهای مقابله با آن آشنا باشند. لازاروس و فولکمن (1997)، راهبردهای مقابله را به عنوان مجموعهای از پاسخهای رفتاری و شناختی تعریف کردهاند که هدفشان به حداقل رساندن فشارهای موقعیت استرسزاست.
14-2 انواع شیوههای مقابلهای
به طور کلی در برخورد با وضعیتهای استرس زا دو نوع مقابله از طریق افراد به کار گرفته میشود 1- مقابلههای کارآمد و 2- مقابلههای ناکارآمد. آن چه تحت عنوان مهارتهای مقابلهای مطرح میشود همان روشهای برخورد با مسائل است که از طرف فرد به طورآگاهانه طراحی و به اجرا در میآید و نتیجه آن حل مسئله و یا افزایش ظرفیت روانشناختی فرد برای سرگذراندن موفقیتآمیز شرایط بحرانی و دور ماندن از آسیبهای ناشی از بحرانهای روحی پیش آمده است. مقابلههای ناکارآمد نیز تلاشهایی هستند که گر چه برای مقابله با شرایط دشوار به کارگرفته میشوند ولی نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پیچیده ترشدن وضعیت منجر میشوند. لذا نمیتوان از این دسته مقابلهها به مهارت تعبیر کرد. مثلاً فردی که برای کاستن از استرس به مواد مخدر روی میآورد گر چه نوعی مقابله با استرس و هیجان منفی در کوتاه مدت به وقوع میپیوندد ولی باید هزینه این لذتهای کوتاه مدت را به صورت تحمل وابستگی به مواد و عوارض شوم آن بپردازد (لازاروس، 1996).
15-2 انواع مقابلههای کارآمد
مقابلههاي مؤثر و كارآمد كه ما را در برابر استرسها و شرايط دشوار ياري ميدهند به دو دسته تقسيم ميشوند: 1- مقابله متمركز بر مسئله و 2- مقابله متمركز بر هيجان که در زیر در مورد آن ها بحث شده است.
1-15-2 مقابله متمرکز بر مسئله
مقابلههاي متمركز بر مسئله، عبارت از عملكردهاي مستقيم فكري و رفتاري فرد ميباشد كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديد كننده محيطي انجام ميشود. به بيان ديگر مقابله متمركز بر مسئله به تلاشهاي فرد براي تغيير وضعيت و گلاويزي مستقيم با مشكل مربوط ميشود (لازاروس، 1996). مقابله مسالهمدار، عملكردهاي مستقيم شناختي فرد است كه به منظور تغيير و اصلاح شرايط تهديدكننده محيطي انجام ميگيرد و در موقعيتهايي بروز ميكند كه براي فرد قابل كنترل يا قابل تغيير باشد. برخي از روشهاي عملي در راهبرد مسالهمدار، استفاده از تجربيات گذشته، واقعبيني، جمعآوري اطلاعات بيشتر براي حل مشكل، مشورت و توجه به نقاط مثبت مساله هستند (قریشیراد، 1389). هيچ كس بدون كوشش نميتواند به چيزي دست يابد. تصميمگيري در مورد اين كه فرد هنگام استرس چه كار بايد بكند نيازمند به قضاوت خود او است، كه اين قضاوتها متأسفانه به وسيله هيجانات منفي كه در اثر تجارب منفي گذشته به وجود آمدهاند تحت تأثير قرار ميگيرند. مثلاً فردي كه بحران زده است اگر در گذشته به ندرت تجربهاي موفقيت آميز در تأثير گذاردن بر دنيا براي تغيير اوضاع داشته و علاوه بر آن افسردگي در او توليد نااميدي كرده باشد احتمالاً حتي با وجود كارهاي فراواني كه ميتواند براي اصلاح وضعيت خود انجام بدهد در صدد مقابله با مسئله بر نميآيد. اين افراد به جاي اين كه خود را بازيگر نقش اصلي در زندگي بدانند خود را قرباني اعمال، رفتار و تلقينات ديگران ميدانند. ناباوري نسبت به كارايي خود مانع بزرگي براي حل مسئله است، چون در اين حالت فرد كمترين تلاشي براي حل مسئله انجام نميدهد (لازاروس، 1996).
2-15-2 مقابله متمرکز بر هیجان
اين مقابله شامل كليه فعاليتها يا افكاري ميشود كه فرد به منظور كنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشي از شرايط فشارزا به كار ميگيرد، اين مقابلهها عبارتند از:
1- مقابله مبتني بر جستجوي حمايت عاطفي: تلاشهاي فرد براي به دست آوردن حمايت اخلاقي، همدلي، همدردي و جو تفاهم و احساس درك شدن توسط ديگران را شامل ميشود (رافعی، 1376).
2- مقابله مبتني بر تفسير مجدد مثبت: ارزيابي مثبت از حوادث و موقعيتها كه مبتني بر نگرش خوشبينانه به رويدادهاي زندگي است، اين مقابله بيشتر براي اداره و كنترل عواطف و آشفتگي روان به كار ميرود تا مربوط به منبع استرس باشد (لازاروس و فولكمن،۱۹۸۴؛ به نقل از عليمحمدي، ۱۳۷۱).
3- مقابله مبتني بر مذهب: در اين مقابله فرد براي رهايي از ناراحتيهاي خود به انجام اعمال مذهبي مثل دعا و نيايش، توكل و توسل به خداوند و معصومين (ع) روي ميآورد. يافتههاي پژوهش مك كري و كاستا نشان ميدهد كه اين نوع مقابله براي همه مردم مفيد واقع ميشود زيرا هم به عنوان منبع حمايت عاطفي و هم وسيلهاي براي تغيير مثبت عمل ميكند و لذا مقابلههاي بعدي را تسهيل ميكند (وفایی بوربور، 1378).
4- مقابله مبتني بر پذيرش: عبارت از يك پاسخ مقابلهاي كنشي است كه در آن شخص واقعيت شرايط فشارزا را ميپذيرد. اين امر در شرايطي كه منبع فشار قابل تغيير نيست (فوت يكي از عزيزان) مهم و مؤثر است (كارور، شیر و وینترون، 1989).
روش مقابلهی هيجانمدار در موقعيتهايي ديده ميشود كه فرد احساس كند موقعيت غيرقابل كنترل است. برخي از اين روشها، دلمشغولي، خيالبافي، خشمگين شدن، گريهكردن، احساس تنهايي، افسردگي و ساير فعاليتهاي آگاهانه است (قریشیراد، 1389). بر اساس بررسيهاي انجام گرفته روشهاي مقابلهاي متمركز بر مسئله در موقعيتهاي قابل كنترل مؤثرتر هستند. در صورتي كه براي موقعيتهاي غيرقابل كنترل (مرگ يكي از عزيزان) عمدتاً مقابله متمركز بر هيجان مناسبتر است (رافعي، ۱۳۷۶).
3-15-2 انواع مقابلههای ناکارآمد و غیرمفید
مجموعهاي از شيوههاي مقابلهاي را در بر مي گيرد كه اگر چه براي تغيير منبع فشارها و بهبود احساسات ناشي از موقعيت فشارزا به كار گرفته ميشوند ولي متأسفانه اين شيوه وضع را بدتر ميكنند و لذا نميتوان از اين عوامل مقابلهاي به مهارت مقابلهاي تعبير نمود، اين مقابلهها عبارتند از:
1- تفكر غیرمنطقی: در اين حالت فرد به طور غيرواقع گرايانهاي به موارد منفي مشكل تأكيد كرده و مشكلات را بيشتر از آن چه هست و به صورت غيرقابل حل ارزيابي ميكند (پي ستين، ميير، ۱۹۸۹؛ به نقل از عليمحمدي، ۱۳۷۱).
2- پرداختن به احساسات دردناك از طريق تفكر آرزومندانه: اين مقابله شيوهاي براي خنثي كردن آن چه اتفاق افتاده ميباشد. اين افكار نوعاً با عبارتي از قبيل: اگر فقط ... يا اي كاش حقيقت نداشته باشد كه ... شروع ميشود. گاهي اوقات اين افكار به شكل آن چه بايد، اتفاق ميافتاد، اگر فقط... يك روش مقابلهاي مسكن براي طفره رفتن موقتي از رنج ناشي از حقيقت است، زيان اين حالت آن است كه هيچ مقدار از آرزوها جاي حقايق را نخواهد گرفت و دير يا زود واقعيت چهره خود را نمايان خواهد كرد. در اين حالت زمان و فرصتي كه ميتوانست براي يافتن راههاي جديد مواجهه با واقعيت و مشكل اتفاق افتاده مورد استفاده قرار بگيرد به هدر ميرود (پاري، ۱۹۹۱).
3- استفاده از دارو براي فرار از رنج: گاهي اوقات افراد براي رهايي از رنج ناشي از استرسها و بحرانها از داروهايي مانند الكل، نيكوتين، ترياك، هروئين و مسكنهاي خواب آور و ضد افسردگي بدون تجويز پزشك استفاده ميكند. استفاده از اين داروها و داروهايي كه اخيراً به اين عوامل افزوده شده و با نامهاي مختلف به بازار وارد ميشود مانند اكستازي خطرات زيادي را به همراه ميآورد و ضمن مشكلتر كردن روند بازسازي رواني اكثراً خود منبع جديدي براي افزايش رنج براي فرد استفاده كننده ميشوند، مثلاً الكل موجب از دست رفتن نيروي مهار دروني يا خويشتنداري ميشود و فرد به هنگام خشم به خشونت روي ميآورد. استفاده نادرست از مواد بر فرايندهاي ذهني ما هم كه قبلاً توسط استرس و هيجان شديد بيكفايت شده است به طور جانبي اثر ميگذارد و تواناييهايي مانند قضاوت، برنامهريزي، استدلال و تمركز كه براي حل مشكل لازم است آسيب مضاعف ميبيند (فولکمن و لازاروس، 1988).
4- رفتارهاي تكانشي: به شيوه خاصي از مقابله اطلاق ميشود كه طي آن فرد بدون فكر، انديشه و ارزيابي درست از آنچه رخ داده و يا رخ خواهد داد فوراً دست به اقدام و عمل ميزند و نوعاً منجر به بدتر شدن وضعيت ميشود (علیمحمدی، 1371).
5- عدم درگيري ذهني و رفتاري: در اين مقابله فرد با انجام رفتارهاي متنوع و با رفتارهاي مختلف خود را مشغول ميكند و به اين وسيله سعي ميكند به مسئله فكر نكند، مثلاً سرگرم شدن با يك فرد ديگر، پناه بردن به روياهاي روزانه، فرار از مسئله به صورت خوابيدن و يا تماشاي تلويزيون و ديدن فيلم (لازاروس و فولكمن ،۱۹۸۴؛ به نقل از عليمحمدي، ۱۳۷۱).
4-15-2 برنامهریزی
عبارت است از اندیشیدن در مورد این که چگونه با عامل بحرانزا مقابله کنیم؟ فرآیندهای برنامهریزی مبتنی است به درصد اقدام عملی در طرح ریزی در مورد این که چه اقدامات عملی انجام گیرد و چگونه به بهترین شکل ممکن از عهده مشکل برآییم. این اقدام بر دو مسأله است تمایل به جستجوی حمایت اجتماعی: این روش در حقیقت شمشیری دو لبه از بسیاری جهات جستجوی حمایت اجتماعی و عاطفی پدیدهای کارکردی به نظر میرسد که این روش خود بازگشتی به شیوههای مقابله مساله مدار باشد از سوی دیگر گاهی اوقات منابع همدردی برای بیان احساسات خود مورد استفاده قرار میگیرد و شواهدی در دست است که حمایت اجتماعی از این رهگذر ممکن است همیشه سازگارانه نباشد (زارع، 1383). طبق بعضی از یافتهها، افرادی که به مهارتهای حل مساله تمرکز میکردند نسبت به کسانی که از رویارویی هیجانمدار استفاده میکنند تسلط بیشتری بر موقعیت دارند بهتر میتوانند خود را با شرایط دشوار سازگار کنند و نشانههای مرضی کمتری در آنان بروز میکند (چینآوه و همکاران، 2010).
پاسخهای مقابله ممکن است نسبت به خود مشکل و یا نتایج هیجانی آن باشد، اما معمولاً مجموعهای از دو روش به کار گرفته میشود از این طریق پاسخهای مقابله به سه دسته تقسیم میشوند: 1- پاسخهای فعال شناختی، 2- پاسخهای رفتاری فعال، 3- پاسخهای اجتنابی. پاسخهای مقابله فعال شناختی، پاسخهایی هستند که به ارزیابی استرس با نتایج هیجانی ناشی از آن مبادرت میشود. مقابله فعال شناختی کمک میکند تا آرامتر منطقیتر و سازمان یافتهتر با استرس برخورد کند و حتی هیچ برنامه اصلی برای کنترل یا رفع آن ندارند استرس همچنان ادامه مییابد. در این پاسخهای مقابله فعال رفتاری مطرح میشود مقابله رفتاری زمانی است که فرد به نظم دهی مجدد محیطی میپردازد به طوری که استرسها را از این طریق به حداقل برساند در این میان پاسخهایی که از طریق آنها به نوعی از استرس اجتناب میکند پاسخهای مقابله اجتنابی نامیده میشود. به طور کلی افراد از همه این پاسخها استفاده میکنند اما بنا به جنسیت، سن و میزان تحصیلات و غیره پاسخهای مقابله افراد متفاوت است. تجربیاتی که فرد در انواع پاسخهای مقابلهای به دست میآورد میزان استفاده وی از مهارتهای مقابلهای مختلف را نشان میدهد. لازاروس نیز استدلال میکند که شخص در برخورد با یک موقعیت توأم با استرس معمولاً راهبردهای سازش متمرکز بر تکلیف و احساس را با یکدیگر در هم میآمیزد و از راهبردهای مربوط به موقعیتهای عاطفی استفاده میکند تا رضایت یکی از زندگی را بالا ببرد. بسیاری از افراد قادر به حل مساله و برطرف کردن، به حداقل رساندن و یا تحمل استرس نمیباشند و معمولاً از شیوههای مطرح شده استفاده نمیکنند و از شیوههایی استفاده میکنند که کارور و همکارانش به عنوان پاسخهای مقابلهای غیرمؤثر مینامند، که این مقابلههای نا کارآمد و ناسازگار خودشان باعث بروز استرس بیشتری میگردد (فولکمن و لازاروس، 1988).
16-2 پژوهشهای پیشین
1-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط استرس شغلی و سلامت روانی
دویگولو، کیراکلار، گوریپک و باگیران (2013) در پژوهشی تأثیر نقش استرس شغلی بر سلامت روان کارگران شرکتهای داروسازی در شهر ازمیر را بررسی کردند و نشان دادند که بین استرس شغلی و سلامت روان همبستگی معنادار منفی وجود دارد.
تاثور و تانگ (2012) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلی و سلامتی روان کارگران زن در مهمانسراها: نقش الگوهای منظم مقابله با استرس" از الگوهای منظم مقابله با استرس به عنوان متغیر تعدیل کننده در بررسی اثر استرس شغلی بر روی سلامتی کارگران زن استفاده کردند. نتایج نشان داد که برنامهریزی و استراحت منظم برای مقابله با استرس رابطه معنادار مثبتی با سلامت روان دارد در حالی که الگوی مقابله با استرس اجتنابی رابطه معنادار منفی با سلامتی روان دارد.
اواسو (2011) در پژوهشی نشان داد که استرس شغلی و کار و تعاملات خانواده سلامت روان بسیار به یکدیگر مرتبط میباشند، عوامل استرسزای شغلی مانند حجم زیاد کار، فقدان حمایت و تعاملات منفی با همکاران، در فرد احساس تحریکپذیری، تنش و سرخوردگی ایجاد میکند و منجر به درگیر شدن با خانواده و کاهش سلامت روانی فرد میشود.
وانگ، کونگ و چیر (2011) به دنبال مطالعهای بر روی وضعیت سلامت روانی، استرس شغلی را به عنوان یک عامل بسیار مهم در ایجاد اختلالات روانی معرفی کردند و بر این نکته تأکید کردند که استرس، افسردگی و اضطراب به عنوان معیارهای مهم روانی درمجموعه های کاریی پراسترس میباشند و شیوع این هیجانات با عوامل شغلی و شرایط آن ارتباط مستقیم دارد.
یانگ، جی، هو، چی و وانگ (2009) در پژوهشی با عنوان "ارتباط کیفیت زندگی و استرس شغلی در معلمان" به این نتیجه رسیدند که به جز سلامت روان و نشاط، کیفیت زندگی معلمان در تمام ابعاد به شکل معنیداری کمتر از میانگین جامعه است. معلمان مرد نسبت به معلمان زن از نظر فعالیت فیزیکی، دردهای عضلانی، شور و نشاط و سلامتی فیزیکی، تفاوت معنیداری دارند. به طور خلاصه سن، اضافه باری، ناتوانی در اجرای وضایف، فشارهای حرفهای، فشارهای روانی، فشارهای فیزیکی، تفریح و مقابله منطقی با استرس ارتباط معنیداری با هر دو مولفه فیزیکی و ذهنی دارد.
اندروز و ون (2009) در پژوهشی نشان دادند که استرس شغلی با کاهش سطح سلامت روان افراد شاغل رابطه دارد و منجر به گرایش به ترک محیط و ارزیابی نادرست از شرایط در افراد میشود. علاوه بر اين، نتيجه پژوهش آنها نشان داد كه سلامت روان افراد شاغل به طور قابل توجهي تحت تأثير رفتار مقابلهاي آنها قرار دارد.
كوپ، استادر، پيوربل، جانسكي و اسکرابسکی (2007) در یک پژوهش گسترده که بر روي 5000 زن و مرد شاغل در مجارستان انجام شد نشان دادند كه استرس شغلي رابطه معناداري با سلامت رواني و جسمي افراد دارد. علاوه بر اين، نتايج اين پژوهش نشان داد كه عدم امنيت شغلي، كنترل و حمايت اجتماعي اندك، كار در ايام تعطيل، نارضايتي از كار و داشتن مشكل با سرپرست يا رئيس نيز عوامل خطري براي سلامت روان ميباشند. از سوي ديگر، نتايج اين پژوهش همچنين نشان داد كه حمايت اجتماعي از سوي خانواده عامل پيشبيني كننده مهمي براي سلامت افراد شاغل ميباشد.
کانگ، کوه، چا، پارک، بیاک و چانگ (2005) طی پژوهشی نشان دادند وظایف شغلی که توأم با بار کاری زیاد، نیازها و مسئولیتهای بیش از حد باشد منجر به بروز استرس شغلی و ریسکهای سلامتی زیادی می گردند.
هاشمينژاد، رحيمي مقدم، محمديان و اميري (1392) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط سلامت رواني و استرس شغلي ماماهاي شاغل در بيمارستانهاي شهر کرمان در سال 1390" که بر روی 74 نفر از ماماهاي شاغل در بيمارستان هاي دولتي و خصوصي شهر کرمان انجام شد به این نتیجه دست یافتند که بين سلامت رواني و استرس شغلي ماماها، ارتباط آماري معنيداري وجود داشت. 29 نفر (%39.2) از ماماها داراي سلامت روان و 45 نفر (%60.8) به درجاتي از اختلال روان مبتلا بودند. از بين افراد مبتلا، 30 نفر (%66.7) در بيمارستانهاي دولتي و 15 نفر (%33.3) در بيمارستانهاي خصوصي مشغول به کار بودند. همچنين 1 نفر (%1.3) از ماماها به استرس خفيف، 60 نفر (%81.1) به استرس متوسط و 13 نفر (%17.6) به استرس شديد مبتلا بودند.
قاسمي پيربلوطي، احمدي و علوي اشكفتكي (1392) در پژوهشی با عنوان "ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي هاجر و کاشاني شهرکرد" که بر روی 300 نفر از پرستاران انجام شد به این نتیجه دست یافتند که رابطه معناداري بين فرهنگ سازماني و سلامت روان در پرستاران وجود ندارد ولي بين فرهنگ سازماني و استرس شغلي پرستاران رابطه معنادار وجود داشت. در بين متغيرهاي دموگرافيک، درگير شدن در کار، ماموريت، سازگاري و انطباق پذيري با استرس شغلي ارتباط معني دار منفي داشتند و فقط متغير سازگاري با سلامت روان ارتباط معنيداري نشان داد.
برزيده، چوبينه و طباطبايي (1391) در پژوهشی با عنوان "ابعاد استرس شغلي و ارتباط آن با وضعيت سلامت عمومي در پرستاران" که بر روی 385 نفر از پرستاران بيمارستان هاي دانشگاه علوم پزشکي شيراز انجام شد، نشان دادند که ميانگين (انحراف استاندارد) وضعيت سلامت عمومي 28.34 (12.93) است که بيش از نقطه برش تعيين شده (23) مي باشد. ميانگين امتياز تمامي ابعاد استرس شغلي با وضعيت کلي سلامت عمومي از لحاظ آماري ارتباط معناداري داشت.
پيمانپاك، منصور، صادقي و تقيپور (1391) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلي با رضايتمندي زناشويي و سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي شهر تهران" که بر روی 300 نفر از پرستاران متاهل و شاغل در بيمارستانهاي شهر تهران انجام شد، نشان دادند که بين استرس شغلي و رضايت زناشويي پرستاران و بين استرس شغلي و سلامت روان پرستاران رابطه معنادار منفي وجود دارد. همچنين بين رضايت زناشويي و سلامت روان پرستاران نيز رابطه معنادار مثبتي وجود دارد. بررسي مولفههاي استرس شغلي نشان داد مولفههاي تعارض با پزشکان و کمبود منابع حمايتي از بين مولفههاي استرس شغلي پيشبيني کننده رضايت زناشويي منفي پرستاران است. مولفه کمبود منابع حمايتي نيز پيشبيني کننده عدم سلامت روان در پرستاران ميباشد. نتايج نشان داد وجود عوامل استرس زاي شغلي از جمله تعارض با پزشکان به عنوان مرجع قدرت و همکار پرستاران در محيط بيمارستان و کمبود منابع حمايتي در حرفه پرستاري، احتمال کاهش ميزان رضايتمندي زناشويي و سلامت رواني پرستاران را افزايش ميدهد.
رزمي و نعمتي سوگلي تپه (1390) در پژوهشی با عنوان "نقش تعديل کننده خودکارآمدي در رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي کارکنان بانک صادرات تبريز" که بر روی 242 نفر از کارکنان بانک صادرات انجام شد، نشان دادند که استرس شغلي پيش بيني کننده منفي سلامت رواني و رضايت شغلي است. همچنين، رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي به وسيله خودکارآمدي تحت تاثير قرار مي گيرد. بنابراين، خودکارآمدي به عنوان يک عامل فردي، نقش محافظتي در برابر استرس شغلي دارد. بر اساس يافتههاي پژوهش، خودکارآمدي رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي را تحت تاثير قرار ميدهد. يافتههاي اين مطالعه ميتواند در برنامهريزيهاي پيشگيرانه، شناسايي افراد در معرض خطر و طراحي مداخلههاي درماني روانشناختي در محيطهاي کاري مفيد باشد.
خاني، يكهفلاح و حاج حسيني (1390) در پژوهشی با عنوان "رابطه سلامت رواني با بروز غدد چربي: نقش واسطه اي استرس شغلي، بررسي موضوعي در اپراتورهاي قطار شهري تهران" که بر روی 60 نفر که در دو گروه 30 نفري به عنوان گروه مستقل و وابسته انجام شد، نشان دادند که بين راهبري قطار و بروز غدد چربي ارتباط معني داري وجود نداشت، ولي بالا بودن ميانگين نمره سلامت روان راهبران قطار مبتلابه غدد چربي از نقطه برش «26.66» ممکن است حاکي از تاثير استرس حاصل از شغل مذکور (استرس شغلي) و غدد چربي باشد. همين طور طبق يافته اين پژوهش در گروه 30 نفري غير راهبر، سلامت روان در حد مطلوب بود و در اين گروه بااينکه همه دچار غدد چربي بودند. نمره سلامت روان، ارتباط معني داري با غدد چربي نشان نمي دهد.
رحماني، بهشيد، زمانزاده و رحماني (1389) در پژوهشی با عنوان "ارتباط سلامت عمومي، استرس و فرسودگي شغلي در پرستاران شاغل در بخشهاي ويژه بيمارستانهاي آموزشي وابسته به دانشگاه علوم پزشکي تبريز" که بر روی 59 پرستار شاغل در بخشهاي ويژه بيمارستانهاي آموزشي تبريز انجام شد نشان دادند که سطح استرس شغلي در 49.2 درصد پرستاران در حد بالا بود. همچنين 45.8 درصد افراد در بعد خستگي هيجاني و 47.5 درصد آنان در بعد کفايت فردي دچار فرسودگي شغلي در حد بالا بودند. از نظر شدت ابعاد سلامت عمومي، 62.7 درصد پرستاران در بعد اضطراب در حد بالا ارزيابي شدند. همچنين ارتباط آماري معنيداري بين استرس شغلي و فرسودگي شغلي و استرس شغلي و سلامت عمومي وجود داشت.
شهرکی واحد، مردانی حموله، سنچولی و حامدی شهرکی (1389) در پژوهشی با عنوان "بررسی ارتباط سلامت روانی و استرس شغلی در پرستاران" شاغل در بیمارستانهای آموزشی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی زابل شهر زابل نشان دادند که بین سلامت روان و استرس شغلی رابطه معنیدار منفی وجود داشته است.
پیمانپاک، منصور، صادقی و تقیپور (1391) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلی با رضایتمندی زناشویی و سلامت روان در پرستاران بیمارستانهای شهر تهران" نشان دادند که بین استرس شغلی و سلامت روان پرستاران نیز رابطه معنیدار منفی وجود دارد. مولفه کمبود منابع حمایتی نیز پیشبینی کننده عدم سلامت روان در پرستاران میباشد. نتایج نشان داد که وجود عوامل استرسزای شغلی از جمله تعارض با پزشکان به عنوان مرجع قدرت و همکار پرستاران در محیط بیمارستان و کمبود منابع حمایتی در حرفه پرستاری، احتمال کاهش سلامت روانی پرستاران را افزایش میدهد.
ویسی، عاطفوحید و رضایی (1387) در پژوهشی با عنوان "تاثیر استرس شغلی بر خشنودی شغلی و سلامت روان: اثر تعدیلکننده سرسختی و حمایت اجتماعی" در گروهی از کارکنان دانشگاهای علوم پزشکی تهران، ایران و شهید بهشتی، نشان دادند که بین استرس شغلی با خشنودی شغلی و سلامت روان کارکنان رابطه منفی معنیداری وجود دارد. این بررسی همچنین نشان داد که در شرایط پر استرس افراد دارای ویژگی شخصیتی سرسختی بالا بیش از افراد دارای سرسختی پایین، از خشنودی شغلی و سلامت روان برخوردارند. اما از نظر سلامت روان تفاوتی بین آنها دیده نشده است.
كبيرزاده، محسني ساروي، اصغري، باقريان فرح آبادي و باقرزاده لداري (1386) در پژوهشی با عنوان "سلامت عمومي و استرس شغلي در كاركنان بخش مدارك پزشکي شاغل در بيمارستانهاي استان مازندران" نشان دادند که از نظر سلامت روان، كاركنان شاغل در مراكز خصوصي وضعيت مطلوب تري داشتند و مسوولين بخش ها در معرض خطر بيشتري بودند. مهم ترين عامل استرس زا در واحد بايگاني، كمبود فضا، واحد كدگذاري، عدم ثبت درست اطلاعات در پرونده و واحد پذيرش و آمار، كمبود کارکنان بود. ميزان استرس در كاركنان در حد طبيعي و ميانگين سلامت روان در كاركنان با رشته مدارك پزشكي كم تر بود. بين ميزان سلامت عمومي و نيز استرس با رشته تحصيلي ارتباط معني داري وجود نداشت.
عقيلينژاد، محمدي، افكاري و عباسزاده ديزجي (1386) در پژوهشی با عنوان "بررسي رابطه استرس شغلي با سلامت رواني، تيپ شخصيتي و رويدادهاي استرسزاي زندگي در ماموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ" بر روی 250 نفر از ماموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ نشان دادند که استرس شغلي و رويدادهاي استرس زاي زندگي با سلامت روان رابطه مثبت معنيداري داشته و ميتوان استرس شغلي و رويدادهاي استرسزاي زندگي را متغيرهاي پيش بيني کننده براي سلامت روان دانست. بين ماموران ستادي و انتظامي از نظر سلامت روان و تيپ شخصيتي تفاوت معنيداري وجود ندارد ولي ماموران انتظامي از استرس شغلي بيشتري نسبت به ماموران ستادي برخوردار بودند. همچنين ماموران متاهل رويدادهاي استرس زاي بيشتري را نسبت به مجردان تجربه ميکنند.
هاشمزاده، اورنگي و بهرهدار (1379) در پژوهشی با عنوان "استرس شغلي و رابطه آن با سلامت روان در كاركنان بيمارستانهاي شهر شيراز" بر روی 397 نفر (150 نفر اداري و 247 نفر درماني) به این نتیجه دست یافتند که ميزان استرس شغلي با سلامت روان دركاركنان اداري و درماني رابطه دارد. همچنين ميان كاركنان اداري و درماني در سلامت روان تفاوت معنيدار ديده شد و كاركنان درماني از سلامت روان كمتري برخوردار بودند. سلامت روان در كاركنان مرد بيشتر از كاركنان زن بوده و ميزان استرس شغلي در كاركنان قراردادي بيش از ساير كاركنان كه در وضعيتهاي استخدامي ديگر قرار داشتند بود.
عاطف وحيد، رضايي و ويسي (1379) در پژوهشی با عنوان "تاثير استرس شغلي بر خشنودي شغلي و سلامت روان: اثر تعديل كننده سرسختي و حمايت اجتماعي" بر روی 200 نفر از كاركنان بخشهاي اطاق عمل به این نتیجه دست یافتند که بين استرس شغلي و خشنودي شغلي كاركنان رابطه معني دار و منفي وجود دارد و رابطه بين استرس شغلي و سلامت روان معنيدار و منفي بود. همبستگي بين خشنودي شغلي و سلامت روان معنيدار و مثبت بود. اين بررسي همچنين نشان داد كه در شرايط پر استرس افراد داراي سرسختي بالا بيش از افراد داراي سرسختي پايين، ازخشنودي شغلي و سلامت روان برخوردارند. همچنين افراد داراي حمايت اجتماعي بالا بيش از افراد داراي حمايت اجتماعي پايين از خشنودي شغلي برخوردارند؛ اما از نظر سلامت روان تفاوتي ميان آنها ديده نشد. اين پژوهش نشان داد كه حمايت اجتماعي و سرسختي با هم تعامل مثبت و معنيداري دارند و مردان بيش از زنان سرسختي از خود نشان ميدهند.
2-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط استرس شغلی و راهبردهای مقابلهای
چن، لین، وانگ و هو (2009) در پژوهشی بر روی 121 پرستار یا سابقه کار حداقل 6 ماهه نشان دادند که سطح استرس شغلی با تعداد دفعات حضور در اتاق عمل رابطه وجود دارد. بر طبق نتایج این پژوهش اگر چه همه عوامل فشارزای شغلی با شیوههای مقابله با استرس ناکارآمد رابطه مثبت داشتند، اما وضعیتهای حرفهای، ایمنی بیماران و محیط اتاق عمل با شیوههای مقابله با استرس کارآمد رابطه مثبت داشتند. همچین عواملی شامل پاداشهای کاری، محیط اتاق عمل و مدیریت اداری رضایت شغلی به طور معکوس با راهبردهای مقابله با استرس ناکارآمد رابطه دارند.
ميكي (2006) تحقيقي با عنوان استرس و راهبردهاي مقابلهاي در بين 150 پرستار حرفهاي در بخشهاي پزشكي، جراحي، اتاق عمل، اتفاقات، سوانح، مراقبتهاي ويژه و زايشگاه با استفاده از مقياس استرس پرستاران و چك ليست راهبردهاي مقابله در يك بيمارستان در آفريقاي جنوبي انجام داد. نتايج تحقيق نشان دادند كه: پرستاران حرفهاي استرس بالايي را گزارش كردند. ارتباط معناداري بين سن، سالهاي تجربه و استرس وجود نداشت. حجم كار به عنوان مهم ترين عامل استرس زا گزارش شده بود. دومين عامل استرس زا پيامدهاي هيجاني مربوط به مرگ و مير بود. پرستاران بيشتر از شيوههاي مقابلهاي ارزيابي مثبت، برنامه ريزي، حل مسئله و جستجوي حمايت اجتماعي استفاده كرده بوند. پرستاران از راهبرد اجتنابي كمتر ازبقيه راهبردها استفاده كرده بودند. نمره هاي بالا در مقياس استرس شغلي با نمره هاي پايين در چك ليست مقابلهاي مرتبط بود، يعني استفاده بهتر از راهبردهاي مقابله باعث كمتر شدن استرس شغلي شده بود. هيچ تفاوتي در ميزان استرس تجربه شده در بين پرستاران، مديران پرستاري و فيزيوتراپها وجود نداشت. پرستاران بخش مراقبتهاي ويژه استرس بالاتري را نسبت به ديگر پرستاران گزارش كردند و بيشتر از شيوههاي مقابلهاي مواجههاي، دوري گزيني و اجتنابي استفاده كرده بودند. پرستاران بخش مراقبتهاي ويژه بيشترين منبع استرس را پيامدهاي هيجاني مرگ و مير گزارش كردند. با افزايش استرس در بخش ويژه، ميزان راهبردهاي اجتنابي، دوري گزيني و مواجهاي افزايش مييافت و ميزان راهبردهاي حل مساله، ارزيابي (راهبردهاي مثبت) كاهش مييافت.
لامبرت و لامبرت و ميسا (2004) تحقيقي را با عنوان استرسهاي مكان كار، شيوههاي مقابله و خصيصههاي جمعيت شناختي (سن و سالهاي تجربه) به عنوان پيش بيني كننده سلامت رواني و جسمي در بين پرستاران بيمارستان ژاپن انجام دادند. نتايج تحقيق نشان داد كه: ارتباط مثبت بين سن و سالهاي كار و استرسهاي محل كار وجود داشت. با افزايش استرس شغلي ميزان استفاده از راهبردهاي فرار- اجتناب و پذيرش مسئوليت افزايش مييافت. بين راهبردهاي فرار- اجتناب، پذيرش مسئوليت و ترك پرستاري رابطه مستقيم وجود داشت. ارتباط منفي بين سن و سالهاي كار و مكانيسمهاي مقابلهاي جستجوي حمايت اجتماعي، پذيرش مسئوليت و فرار- اجتناب وجود داشت.
شفيعي سروستاني و شجاعتي (1387) در پژوهشی نشان دادند که بين راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي رابطهاي معنادار وجود دارد. آزمودنیهایی که از راهبرد شناختي رويارويي استفاده ميكنند، نسبت به آزمودنیهایی كه از راهبرد هيجاني رويارويي استفاده ميكنند از استرس شغلي پايينتري برخوردارند. بين راهبرد شناختي رويارويي با استرس شغلي رابطهاي معنادار وجود داشت. بين راهبرد شناختي رويارويي با خشنودي شغلي رابطهاي مثبت و معنادار وجود داشت. بين خشنودي شغلي با استرس شغلي رابطهاي معنادار و منفي وجود داشت. آزمودنیهای مرد در مقايسه با زنان از رويكرد هيجاني بيشتري استفاده ميكنند.
3-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط سلامت روان و راهبردهای مقابلهای
هیلی و مک کی (2000) در پژوهشی بر روی 129 پرستار استرالیایی به این نتایج دست یافتند که رابطهی مثبت و معنیداری بین استرس شغلی و اختلال در خلق و خوی، و یک رابطه منفی معنیداری بین استرس شغلی و رضایت شغلی وجود دارد. استفاده از شیوهی مقابلهای اجتنابمدار و درک کار بیش از حد پیشبینی کنندهی اختلال اختلال خلق و خو میباشد. شواهدی که نشان دهد شوخ طبعی دارای اثر تعدیل کننده در رابطه بین استرس و خلق است مشاهده نشد، اما رضایت شغلی بر این رابطه تأثیر دارد. این نتایج از پیشنهاد یک مدل کاربردی استرس از عوامل موقعیتی برای یافتن تأثیر شیوههای مقابله با استرس و ادراک استرس شغلی حمایت میکند.
آگوس (1995) تحقيقي با عنوان فرسودگي و راهبردهاي مقابله در بين پرستاران بخش پزشكي و جراحي در كانادا كه در آن 3 عامل مقابلهاي مثبت (كنترل دروني، پيشگيرانه، خودشناسي) و راهبردهاي مقابلهاي مسكن منفي (مانند استفاده از مواد مخدر، كشيدن سيگار، راهبرد اجتنابي) مد نظر بود، انجام داد نتايج نشان داد كه: پرستاراني كه بيشتر از راهبردهاي مقابله اي مثبت استفاده ميكردند نسبت به پرستاراني كه كمتر يا اصلاً از راهبردهاي مثبت استفاده نميكردند استرس و فرسودگي شغلي كمتري داشتند. پرستاراني كه بيشتر از شيوههاي مقابلهاي مسكن منفي استفاده ميكردند نسبت به پرستاراني كه كمتر از اين شيوهها استفاده ميكردند استرس و فرسودگي بالاتري داشتند. پرستاران پزشكي نسبت به پرستاران بخش جراحي استرس و فرسودگي شغلي بالاتري داشتند و از شيوههاي مقابلهاي منفي استفاده ميكردند. پرستاران بخش جراحي بيشتر از شيوه هاي مقابلهاي مثبت استفاده ميكردند.
بهروزیان، خواجهالدین، هدایی و زمانی (1388) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط رضايت شغلي و شيوه هاي مقابله اي با سلامت عمومي کارکنان بخش خصوصي صنعتي" نشان دادند که بین رضایت شغلی و روشهاي مقابلهاي کمتر مفيد رابطه منفی و معناداری وجود دارد. همچنین هر چه افراد از رضايت شغلي بيشتري برخوردار بودند، سلامت عمومي بيشتري نيز داشتند و عموماً بيشتر از مکانيسم مقابلهاي حل مساله استفاده مينمودند.
غضنفري و قدمپور (1387) در پژوهشی با عنوان "بررسي رابطه راهبردهاي مقابلهاي و سلامت رواني در ساكنين شهر خرمآباد" نشان داد که بین سلامت روانی و راهبردهای مقابله رابطه معناداری وجود دارد. بین استفاده از راهبرد مساله مدار و خرده مقیاس های آزمون کلدبرگ رابطه معناداری دیده نشد. این امر نشان میدهد که هر چه فرد راهبرد مقابله مساله مدار را بیشتر به کار برد از سلامت بالاتری برخوردار است و بالعکس راهبرد هیجان مداری سبب افزایش علائم جسمانی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و افسردگی میشود همچنین نتایج نشان داد که راهبردهای مقابلهای مسالهمدار و هیجانمدار به طور متفاوتی واریانس متغیرهای اضطراب، آسیب جسمانی، افسردگی و اختلال در عملکرد اجتماعی که از مؤلفههای سلامت روانی هستند را به صورت معناداری تبیین میکنند. به طور کلی نتایج نشان میدهد که بهداشت روانی افراد در زمینههای جسمانی، روانی و اجتماعی تحت تاثیر شیوه مقابله فرد با مسائل قرار میگیرد. شیوه هیجان مدار در کاهش بهداشت روانی و شیوه مساله مدار در افزایش آن نقش دارد.
كافي و موسوي (1386) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط بين شيوههاي رويارويي با فشار رواني (استرس) و سلامت رواني در گروهي از کارمندان دانشگاه گيلان" نشان دادند که آن دسته از کارمندان که از استرس خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی به شدت ناراحت میشوند از سلامت روانی کمتری برخوردارند و همچنین کسانی که از رویارویی متمرکز بر مساله استفاده میکنند سالمتر از افرادی هستند که رویارویی متمرکز بر هیجان را به کار میگیرند.
4-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط استرس شغلی با متغیرهای دیگر
کولینز (1999) در پژوهشی با عنوان "رابطه استرس شغلی، سرسختی و فرسودگی شغلی در میان پرستاران بیمارستان تمام وقت" بر روی نمونهای شامل 113 پرستار تمام وقت به این نتیجه دست یافت که بین سخترویی و استرس شغلی رابطه وجود دارد به طوری که هر چه سرسختی بیشتر باشد، میزان استرس شغلی کمتر خواهد بود. همچنین بین سرسختی و فرسودگی شغلی رابطه وجود دارد به طوری که هر چه سرسختی بیشتر باشد، میزان فرسودگی شغلی کمتر خواهد بود.
خانهشناس، الهياري و خلخالي (1392) در پژوهشی با عنوان "بررسي ارتباط عوامل استرسزاي رواني-اجتماعي کار با عملکرد شغلي در بين کارکنان بانک" نشان دادند که همبستگي منفي و معناداري بين استرس در "حيطه وظيفه" و "حيطه سازماني-اجتماعي" با عملکرد شغلي وجود. در ميان مقياسهاي استرس در حيطه سازماني-اجتماعي، مقياس فرهنگ سازماني و رهبري ارتباط منفي و معنادار بالايي با عملکرد شغلي نشان دادند.
ترشيزي و سعادت جو (1391) در پژوهشی با عنوان "استرس شغلي در کارکنان کارخانه لاستيک سازي" بر روی 196 نفر از کارکنان يک کارخانه تاير و لاستيک سازي نشان دادند که 549.5 درصد (97 نفر) کارکنان کارخانه استرس شغلي از نوع بسيار شديد داشتند. اين افراد در واحد توليد 55.8 درصد (53 نفر)، اداري 50 درصد (16 نفر) و پشتيباني 40.6 درصد (28 نفر) بودند. بين درامد و خواب کافي با سطح استرس رابطه معنيدار وجود داشت، اما ارتباط معني داري بين سن، تاهل، تحصيلات، سابقه کار و ورزش با سطح استرس مشاهده نشد.
5-16-2 پژوهشهای مربوط به ارتباط راهبردهای مقابلهای با متغیرهای دیگر
شفيعي سروستاني و شجاعتي (1387) در پژوهشی با عنوان "بررسي رابطه ميان راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي مشاوران نواحي آموزش و پرورش شهر شيراز" که بر روی 104 مشاور (52 مرد، 52 زن) نواحي چهارگانه آموزش و پرورش شهر شيراز اجرا شد، نشان دادند که بين راهبردهاي رويارويي و استرس شغلي و خشنودي شغلي رابطهاي معنادار وجود داشت؛ مشاوراني كه از راهبرد شناختي رويارويي استفاده ميكنند، نسبت به مشاوراني كه از راهبرد هيجاني رويارويي استفاده ميكنند از استرس شغلي پايينتري برخوردارند؛ بين راهبرد شناختي رويارويي با استرس شغلي رابطهاي معنادار وجود داشت؛ بين راهبرد شناختي رويارويي با خشنودي شغلي رابطهاي مثبت و معنادار وجود داشت؛ بين خشنودي شغلي با استرس شغلي رابطهاي معنادار و منفي وجود داشت؛ مشاوران مرد در مقايسه با زنان از رويكرد هيجاني بيشتري استفاده ميكنند.
17-2 جمعبندی
با توجه به مطالبی که در زمینهی تحقیقات انجام شده در مورد متغیرهای استرس شغلی، سلامت روانی و شیوههای مقابلهای انجام شده است، مشاهده گردید که بیشتر تحقیقات به بررسی رابطه دو به دو متغیرها پرداختهاند، این در حالی است که به نظر میرسد که در میزان اثر استرس شغلی بر روی سلامت روان، شیوههای مقابلهای نقش واسطهای دارد و بررسی این نوع نقش واسطهای در گسترهی ادبیات پژوهش کمتر انجام شده است، لذا پژوهش حاضر در پی یافتن آگاهی بیشتر و افزایش دانش موجود در زمینهی ارتباط بین متغیرهای پژوهش است و این تحقیق میتواند گامی مؤثر در غنای بیشتر اطلاعات در این مورد باشد. از سوی دیگر به نظر میرسد اجرای مطالعات بیشتر و عمیقتر به منظور درک بهتر روابط بین متغیرهای مهمی همچون استرس شغلی، راهبردهای مقابلهای و سلامت روان در کارمندان میتواند چشمانداز شفافتری از چگونگی روابط بین این متغیرها به منظور بهرهگیری از آنها در جهت کاهش نارضایتی شغلی و در نهایت بالاتر بردن کیفیت ارائه خدمات ارائه دهد. از طرفی جهاد كشاورزي ماموريتهاي بزرگي در حوزه تأمين امنيت غذايي و خودكفايي در توليد محصولات اساسي و توسعه صادرات محصولات كشاورزي، حفاظت از منابع طبيعي و فراهم آوردن زمينههاي رشد 5/6% در بخش كشاورزي را بر عهده دارد، که تحقیق در این سازمان در زمینهی استرس شغلی و سلامت روانی کارکنان و رفع کاستیهای احتمالی، میتواند موجبات پیشرفت کشور در زمینه کشاورزی و منابع طبیعی را فراهم نماید؛ بنابراین پژوهش حاضر در نظر دارد که فرضیههای زیر را به محک آزمایش بگذارد:
18-2 فرضیههای پژوهش
بین استرس شغلی و سلامت روان رابطه وجود دارد.
بین استرس شغلی و راهبردهای مقابله با استرس رابطه وجود دارد.
بین راهبردهای مقابله با استرس و سلامت روان با کنترل استرس شغلی رابطه وجود دارد.
راهبردهای مقابله با استرس دارای نقش واسطهای در ارتباط بين استرس شغلی و سلامت روانی میباشد.
فهرست منابع
منابع فارسی
آهنگی، اكرم؛ عابدی، علیرضا؛ فتح آبادی، جلیل. (1388). رابطه بین تیپهای شخصیتی با سبك حل مسئله در كاركنان دانشگاه. فصلنامه روانشناسی كاربردی، سال 3، شماره 4، صص 61-40.
اكبري، فیضالله؛ اميرآبادي زاده، حسن؛ پوررضا، واقعي، یدالله؛ دستجردي، رضا. (1384). بررسي تنشهاي رواني- اجتماعي كاركنان پرستاري شاغل در بيمارستانهاي آموزشي شهر بيرجند در سال 1383. مجله دانشگاه علوم پزشکی بیرجند، سال 12، شماره 3 و 4، صص 71-66.
انجمن روانپزشکی آمریکا. (2000). متن تجدیدنظر شده راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-IV). ترجمه محمدرضا نیکخو و هامایاک آوادیس یانس، (1381). تهران: نشر سخن.
برزيده، مصطفي؛ چوبينه، عليرضا؛ طباطبايي، سيدحميدرضا. (1391). ابعاد استرس شغلي و ارتباط آن با وضعيت سلامت عمومي در پرستاران. فصلنامه طب كار، سال 4، شماره 3، صص 27-17.
برزيده، مصطفي؛ چوبينه، عليرضا؛ طباطبايي، سيدحميدرضا. (1391). ابعاد استرس شغلي و ارتباط آن با وضعيت سلامت عمومي در پرستاران. فصلنامه طب كار، سال 4، شماره 3، صص 27-17.
بهادرخان، جواد. (1388). ارتقای سلامت روان. تهران: انتشارات به نشر.
بهادري خسروشاهي، جعفر و هاشمي نصرت آباد، تورج. (1390). رابطهی سبکهای دلبستگی، راهبردهای مقابلهای با اعتیاد به اینترنت. فصلنامه روانشناسی تحولی: روانشناسان ایرانی، سال 8، شماره 30، صص 188-177.
بهروزیان، فروزان؛ خواجهالدین، نیلوفر؛ هدایی، فرانک، زمانی، ندا. (1388). بررسي ارتباط رضايت شغلي و شيوه هاي مقابله اي با سلامت عمومي کارکنان بخش خصوصي صنعتي. مجله علمی پزشکی جندی شاپور، سال 8، شماره 3، صص 7-1.
پیمانپاک، فایزه؛ منصور، لادن؛ صادقی، منصورهالسادات؛ تقیپور، ابراهیم. (1391). رابطه استرس شغلی با رضایتمندی زناشویی و سلامت روان در پرستاران بیمارستانهای شهر تهران. فصلنامه مشاوره شغلی و سازمانی، شماره 13، صص 54-27.
پيمانپاك، فايزه؛ منصور، لادن؛ صادقي، منصوره السادات؛ تقيپور، ابراهيم. (1391). رابطه استرس شغلي با رضايتمندي زناشويي و سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي شهر تهران. فصلنامه مشاوره شغلي و سازماني، سال 4، شماره 13، صص 54-27.
ترشيزي، مرضيه؛ سعادت جو، سيدعليرضا. (1391). استرس شغلي در کارکنان کارخانه لاستيک سازي. مجله علمي دانشگاه علوم پزشکي بيرجند، سال 19، شماره 2(پياپي 51)، صص 207-200.
حاجی امينی، زهرا؛ چراغعلی پور، ضرغام؛ آزاد مرزآبادی، اسفنديار؛ عبادی، عباس؛ نوروزی کوشالی، علی. (1390). مقايسه ميزان استرس شغلی در رانندگان نظامی و غيرنظامی شهر تهران. مجله طب نظامی؛ سال 13، شماره 1، صص 30-25.
حسن زاده، حبیبالله. (1387) بررسی میزان استرس شغلی کارکنان اداره کل آموزش فنی و حرفهای کردستان. طرح پژوهشی.
حسن زاده، حبيبالله؛ شيربگی، ناصر؛ اولیزاده، هوشنگ. (1391). بررسی ميزان استرس شغلی و بهرهوری کارکنان شرکت گاز استان کردستان. فصلنامه سلامت كار ايران، سال 9، شماره 2، صص 10-1.
حسنی، محمد؛ قاسمزاده علیشاهی، ابوالفضل؛ کاظمزاده، مهدی. (1392). نقش با وجدان بودن و کنترل ادراکی بر رضایت و استرس شغلی کارکنان. مجله سلامت و بهداشت، سال 4، شماره 1، صص 56-47.
حسيني، سيدمجتبي؛ فتحي آشتياني، علي. (1389). بررسي رابطه بين رضايتمندي زناشويي و مدت زمان ازدواج در ميان دانش پژوهان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره). فصلنامه روانشناسي و دين، سال 3، شماره 4، صص 145-127.
خانهشناس، فرين؛ الهياري، تيمور؛ خلخالي، حميدرضا. (1392). بررسي ارتباط عوامل استرسزاي رواني-اجتماعي کار با عملکرد شغلي در بين کارکنان بانک. فصلنامه ارگونومي، سال 1، شماره 3، صص 10-1.
خانی، محمدحسین؛ یکهفلاح، محمد؛ حاجحسینی، حسین. (1392). رابطه سلامت روانی با بروز غدد چربی: نقش واسطهاي استرس شغلی، بررسی موضوعی در اپراتورهاي قطار شهري تهران. فصلنامه مدیریت بهداشت و درمان، سال 3، شماره 1 و 2، صص 78-69.
خاني، محمدحسين؛ يكهفلاح، محمد؛ حاج حسيني، حسين. (1390). رابطه سلامت رواني با بروز غدد چربي: نقش واسطه اي استرس شغلي، بررسي موضوعي در اپراتورهاي قطار شهري تهران. فصلنامه مديريت بهداشت و درمان (نظام سلامت)، سال 3، شماره 1-2، صص 78-69.
خداپناهی، محمدکریم. (1393). روان شناسی فیزیولوژیک. تهران: انشارات سمت.
خرمایی، فرهاد. (1385). بررسی مدل علی ویژگیهای شخصیتی، جهتگیریهای انگیزشی و سبکهای شناختی یادگیری. پایان نامه دوره دکتری، رشته روانشناسی تربیتی، دانشگاه شیراز.
دیوس، کیت؛ نیواستورم، جان. (1373)؛ رفتار انسانی در کار (رفتار سازمانی). ترجمه محمدعلی طوسی. تهران: انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتی.
ذوقی، محمد؛ عرفانی، علیاکبر. (1388). شرح وظايف تفصيلي سازمان جهاد كشاورزي استانها به انضمام "قانون" و "شرح وظايف تفصيلي" وزارت جهاد كشاورزي. وزارت جهاد كشاورزي. سازمان جهاد كشاورزي خراسان رضوي.
راس، رندال آر؛ التماير، اليزابت ام. (1385). استرس شغلي. ترجمه غلامرضا خواجهپور، تهران: انتشارات سازمان مديريت صنعتي.
رحماني، فرناز؛ بهشيد، مژگان؛ زمانزاده، وحيد؛ رحماني، فرزاد. (1389). ارتباط سلامت عمومي، استرس و فرسودگي شغلي در پرستاران شاغل در بخشهاي ويژه بيمارستانهاي آموزشي وابسته به دانشگاه علوم پزشکي تبريز. نشريه پرستاري ايران، سال 23، شماره 66، صص 63-54.
رزمی، شهریار؛ نعمتی سوگلی تپه، فاطمه. (1390). نقش تعديل كننده خودكارآمدي در رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي كاركنان بانك صادرات تبريز. فصلنامه سلامت کار ایران، سال 8، شماره 2، صص 65-57.
رزمي، شهريار؛ نعمتي سوگلي تپه، فاطمه. (1390). نقش تعديل کننده خودکارآمدي در رابطه بين استرس شغلي با سلامت رواني و رضايت شغلي کارکنان بانک صادرات تبريز. فصلنامه سلامت كار ايران، سال 8، شماره 2، صص 57-65.
رضائیان، علی. (1383). مدیریت فشار روانی. تهران: انتشارات سمت.
رضويه، اصغر؛ معين، لادن؛ بهلولياصل، فاطمه. (1389). نقش ويژگيهاي شخصيتي و رضايت زناشويي بر رضايت شغلي كاركنان متأهل بنياد شهيد و امور ايثارگران شهر شيراز. فصلنامه زن و جامعه، سال 1، شماره 4، صص 17-1.
سارافينو، ادروارد پی. (1392). روانشناسي سلامت. ترجمه فروغ شفیعی و همکاران، تهران: انتشارات رشد.
ساعتچی، محمود. (1388). روانشناسی بهرهوری: عوامل و موانع انسانی بهره وری در سازمانها. موسسه نشر ویرایش.
سايبانفرد، زهرا. (1381). استرس در محيط كار. مجله تدبير، شماره 117.
سبزمکان، ليلا؛ هزاوهاي، سيدمحمدمهدي؛ حسن زاده، اكبر؛ ربيعي، كتايون. (1388). تاثير برنامه آموزش بهداشت بر افسردگي بيماران بعد از جراحي باي پاس عروق کرونر. مجله اصول بهداشت رواني، سال 11، شماره 1، صص 68-61.
سرمد، زهره؛ بازرگان، عباس؛ حجازی، الهه. (1391). روشهای تحقیق در علوم رفتاری. تهران: نشر آگه.
شاکری نيا، ایرج. (1391). رابطه حمايت اجتماعی و اميدواری با سلامت عمومی درسالمندان مرد مبتلا به دردهای مزمن جسمانی. مجله سالمندی ایران، سال 7، شماره 24، صص 0-0.
شفیعی سروستانی، فرحناز؛ شجاعتی، عباس. (1387). بررسي رابطه ي ميان راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي مشاوران نواحي آموزش و پرورش شهر شيراز. فصلنامه رهيافتي نو در مديريت آموزشي، سال 1، شماره 2، صص 60-39.
شفيعي سروستاني، فرحناز؛ شجاعتي، عباس. (1387). بررسي رابطه ميان راهبردهاي رويارويي با استرس شغلي و خشنودي شغلي مشاوران نواحي آموزش و پرورش شهر شيراز. فصلنامه رهيافتي نو در مديريت آموزشي، سال 1، شماره 2، صص 60-39.
شقاقی، مهدی؛ عباسی، روحالله؛ عباسی، رضا؛ برزویی، محمدرضا. (1390). تأثیر رضامندی و استرس شغلی در شیوه به کارگیری راهبردهای مدیریت تعارض کتابداران نهاد کتابخانههای عمومی کشور. مجله تحقیقات اطلاع رسانی و کتابخانههای عمومی، شماره 64، صص 70-53.
شهرکی واحد، عزیز؛ مردانی حموله، مرجان؛ سنچولی، جواد؛ حامدی شهرکی، سودابه. (1389). بررسی ارتباط سلامت روانی و استرس شغلی در پرستاران. فصلنامه دانشگاه علوم پرشکی جهرم، سال 8، شماره 3، صص 40-34.
ضیغمی، مریم؛ پوربهاالدینی زرندی، نرجس. (1390). بررسي رابطه سلامت رواني با پيشرفت تحصيلي دانشجويان دانشكده پرستاري دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرمان. اولين همايش كشوري دانشجويي عوامل اجتماعي موثر بر سلامت.
عاطف وحيد، محمدکاظم؛ رضايي، منصور؛ ويسي، مختار. (1379). تأثير استرس شغلي بر خشنودي شغلي و سلامت روان: اثر تعديل كننده سرسختي و حمايت اجتماعي. فصلنامه اندیشه و رفتار، سال 6، شماره 2و3، صص 78-70.
عقیلینژاد، ماشاءاله؛ محمدی، صابر؛ افکاری، محمداسحق؛ عباسزاده دیزجی، رضا. (1386). بررسي رابطه استرس شغلي با سلامت رواني، تيپ شخصيتي و رويدادهاي استرس زاي زندگي در مأموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ. پژوهش در پزشكي (مجله پژوهشي دانشكده پزشكي)؛ سال 31، شماره 4، صص 360-355.
عقيلينژاد، ماشااله؛ محمدي، صابر؛ افكاري، محمداسحاق؛ عباسزاده ديزجي، رضا. (1386). بررسي رابطه استرس شغلي با سلامت رواني، تيپ شخصيتي و رويدادهاي استرسزاي زندگي در ماموران راهنمايي و رانندگي تهران بزرگ. فصلنامه پژوهش در پزشکي، سال 31، شماره 4، صص 360-355.
علوي، سلمان؛ جنتيفرد، فرشته؛ داوودي، علي. (1388). بررسي و مقايسه سلامت رواني و فرسودگي شغلي در كاركنان شركت سايپا. ماهنامه مهندسي خودرو و صنايع وابسته، سال 1، شماره 6، صص 25-21.
غضنفری، فیروزه و قدمپور، عزتالله. (1387). بررسی رابطه راهبردهای مقابلهای و سلامت روانی در ساکنین شهر خرمآباد. فصلنامه اصول بهداشت روانی، سال 10، شماره 37، صص 54-47.
غضنفري، فيروزه؛ قدمپور، عزتاله. (1387). بررسي رابطه راهبردهاي مقابله اي و سلامت رواني در ساكنين شهر خرمآباد. فصلنامه اصول بهداشت رواني، سال 10، شماره 1 (پياپي 37)، صص 54-47.
قاسمي پيربلوطي، محمد؛ احمدي، رضا؛ علوي اشكفتكي، سیده صغری. (1392). ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي هاجر و کاشاني شهرکرد. فصلنامه باليني پرستاري و مامايي، سال 2، شماره 3، صص 63-53.
قاسمي پيربلوطي، محمد؛ احمدي، رضا؛ علوي اشكفتكي، سیده صغری. (1392). ارتباط فرهنگ سازماني و استرس شغلي با سلامت روان در پرستاران بيمارستانهاي هاجر و كاشاني شهركرد. مجله باليني پرستاري و مامايي، سال 2، شماره 3، صص 63-53.
قریشیراد، فخرالسادات. (1389). اعتباریابی مقیاس مقابله با موقعیتهای استرسزای اندلر و پارکر. مجله علوم رفتاری، سال 4، شماره 1، صص 7-1.
کاکاوند، علیرضا و پارسامنش، فریبا. (1389). اثربخشی آموزش مهارتهای مقابلهای بر اضطراب دختران دبیرستانی. فصلنامه علوم رفتاری، سال 5، شماره 2، صص 145-133.
کالات، جیمز. (١٣٩٢). روانشناسی فیزیولوژیکی. ترجمه یحیی سیدمحمدی. تهران: نشر روان.
كافي، سيدموسي؛ موسوي، سيدولياله. (1386). بررسي ارتباط بين شيوههاي رويارويي با فشار رواني (استرس) و سلامت رواني در گروهي از دانشجويان گيلان. فصلنامه پژوهشهاي مشاوره (تازهها و پژوهشهاي مشاوره)، سال 6، شماره 23، صص 81-67.
كبيرزاده، آذر؛ محسني ساروي، بنيامين؛ اصغري، زليخا؛ باقريان فرح آبادي، ابراهيم؛ باقرزاده لداري، رحيم. (1386). سلامت عمومي و استرس شغلي در كاركنان بخش مدارك پزشکي شاغل در بيمارستانهاي استان مازندران. فصلنامه مديريت اطلاعات سلامت، سال 4، شماره 2، صص 222-215.
گنجي، حمزه. (1392). بهداشت رواني. تهران: اتشارات ارسباران.
مقیمی، سیدمحمد. (1391). سازمان و مدیریت، رویکردی پژوهشی. تهران: انتشارات ترمه.
ملازم، زهرا؛ محمدحسيني، سیما؛ كريمي، زهره؛ زادهباقري، قادر. (1384). برخي عوامل تنشزاي شغلي و درجه تنشزايي آنها از نظر پرستاران شاغل در بيمارستانهاي دانشگاه علوم پزشكي و خدمات بهداشتي درماني استان كهگيلويه و بويراحمد – 1381. مجله ارمغان دانش، سال 10، شماره 4، صص 103-95.
منصور، لادن؛ ملاشريفي، شيدا؛ خشور، حسن. (1389). رابطه بين استرس شغلي و هوش هيجاني بين كارمندان دانشگاه شهيد بهشتي. طرح پژوهشي، دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه شهيد بهشتي.
منصوري، زهره؛ مهرابيزاده هنرمند، مهناز. (1389). رابطه اختلال در سلامت رواني و خشنودي شغلي با رضايت زناشويي در زنان شاغل. مجله زن و فرهنگ، سال 3، شماره 1، صص 102-91.
مهداد، علی. (1389). روانشناسی صنعتی و سازمانی. تهران: انتشارات جنگل.
میلانیفر، بهروز. (1389). بهداشت روانی. تهران: انتشارات قومس.
ویسی، مختار؛ عاطف وحید، محمدکاظم؛ رضایی، منصور. (1378). تاثیر استرس شغلی بر خشنودی شغلی و سلامت روان: اثر تعدیلکننده سرسختی و حمایت اجتماعی. مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران (انديشه و رفتار)، شماره 2 و 3، صص 70-78.
هاشمزاده، ايرج؛ اورنگي، مريم؛ بهرهدار، محمدجعفر. (1379). استرس شغلي و رابطه آن با سلامت روان در كاركنان بيمارستانهاي شهر شيراز. مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران (انديشه و رفتار)، سال 6، شماره 3-2 (پیاپی 22-23)، صص 62-55.