Loading...

مبانی نظری وپیشینه پژوهش ماهیت ویروس اچ آی وی، ایدز

مبانی نظری وپیشینه پژوهش ماهیت ویروس اچ آی وی، ایدز (docx) 54 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 54 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

-1 ماهیت ویروس اچ آی وی/ ایدز بیش از سی سال از شناسایی اولین مورد ابتلا به ویروس HIV میگذرد. در ژوئن سال 1981 در مجله‌ی «گزارش هفتگی ابتلا و مرگ‌ومیر» آمریکا، گزارش پنج مورد پنومونی ناشی از پنوموسیستیس کارینی (pcp) در مردان هم‌جنسگرا در کالیفرنیا منتشر شد. طی مدت کوتاهی، موارد مشابهی نیز از شهرهای نیویورك و سانفرانسیسکو گزارش شد. پس از آن موارد فزاینده‌ای از ابتلای بزرگ‌سالان به عفونت‌ها و سرطان‌های فرصت‌طلب نادر مشاهده شد. ویژگی مشابه همه‌ی موارد، بروز نقص در سیستم ایمنی و ابتلا به عفونت‌هایی بود که در افراد دارای سیستم ایمنی سالم دیده نمیشود. به این ترتیب در پایان سال 1981 تعداد 189 مورد بیماری با الگوی ابتلا به عفونت‌های فرصت‌طلب از 15 ایالت آمریکا به مرکز کنترل بیماری‌های آمریکا گزارش شد که اغلب آن‌ها را مردانی تشکیل می‌دادند که با مردان دیگر رابطهی جنسی داشتند. با افزایش موارد بیماری در سال بعد، این سندرم در زنان و برخی گروه‌های جمعیتی خاص نظیر مصرف‌کنندگان تزریقی مواد و مبتلایان به هموفیلی نیز مشاهده شد. آنالیز یافته‌های جدید این فرضیه را مطرح کرد که عامل ایجادکنندهی این بیماری یک عامل عفونی قابل انتقال از راه تماس جنسی یا خون است. در سال‌های 1983 و 1984 دکتر لوك مونتانیه از انستیتو پاستور پاریس و دکتر رابرت گالو از محققان موسسه ملی سرطان آمریکا، ویروس با منشأ انسانیِ مولد این بیماری را جدا کردند. در سال 1985 اولین روشهای تشخیصی این عفونت شناخته شد و متعاقباً به منظور غربالگری خونهای اهدایی به کار گرفته شد (شادلو، امین اسماعیلی و رحیمی موقر، 1392). 2-2-2 عامل بیماری و بیماری‌زایی: عامل این بیماری ویروس نقص ایمنی انسانی (HIV) است. یک رتروویروس و عضوی از زیر خانواده‌ی لنتی ویروس است که حاوی RNA و دارای پوشش است. تاکنون چهار نوع رتروویروس انسانی شامل HTLV-1، HTLV-2، HIV-1 و HIV-2، شناخته‌شده‌اند. HIV-2 بیشتر در نواحی غربی آفریقا (و اخیراً برخی کشورهای اروپایی) دیده‌شده و در مقایسه با HIV-1، احتمال انتقال آن کمتر است و سیر پیشرفت کندتری دارد. ممکن است فرد همزمان به هر دو نوع ویروس مبتلا گردد (شادلو و همکاران، 1392). بیماری‌زایی این ویروس عمدتاً از طریق حمله به سلول‌های ایمنی صورت می‌گیرد. HIV مانند سایر ویروسها انگل اجباری درون سلولی است و همانندسازی آن، به سلول میزبان بستگی دارد. برای برقراری چرخه‌ی زندگی ویروس، آنزیم و پروتئین‌های خاصی لازم است. دو پروتئین اصلی در پوشش HIV وجود دارد: گلیکوپروتئین 120 کیلو دالتونی (gp120) و گیلکوپروتئین 41 کیلو دالتونی (gp41). ویروس با استفاده از gp41 به گیرنده‌ی CD4 سلول میزبان متصل می‌شود و با استفاده از آنزیم ترانس کریپتاز معکوس خود، رونوشتی از RNA خود را به صورت DNA ایجاد می‌کند. gp120 نیز میل ترکیبی زیادی به گیرنده‌ی CD4 در سطح غشاء میزبان دارد. گیرنده CD4 در سطح لنفوسیت‌های T-helper، مونوسیتها، ماکروفاژها، سلول‌های دندریتیک و لانگرهانس وجود دارد (کلی و کالیچمن، 2003؛ نقل از شادلو و همکاران،1392). HIV از طریق آلوده کردن سلول‌های لنفوسیت T که دارای گیرنده CD4 بوده و از طریق فعال‌سازی سیستم ایمنی با ایجاد یک محیط سیتوکینی که ویروس از آن جهت تکثیر خود استفاده می‌کند، سیستم ایمنی را متزلزل می‌سازد. کاهش سلول‌های CD4 در خون محیطی، نشانه‌ی بارز عفونت پیشرفته‌ی HIV است. مشخصه‌ی عفونت HIV، نقص ایمنی ناشی از نقصان مداوم و پیش‌رونده در تعداد و عملکرد لنفوسیت‌هاست. در مرحله‌ی،HIV عفونت اولیه، ویروس‌ها از محل ورود خود (به عنوان مثال سلول‌های لانگرهانس رکتوم یا واژن) به غدد لنفاوی آن ناحیه رفته و در آنجا تکثیر مییابند. با راه یافتن ویروس به طحال و سیستم رتیکولوآندوتلیال، ویرمی و گسترش عفونت صورت میگیرد. این مرحله در برخی از افراد با علائمی شبیه مونونوکلئوز عفونی همراه است. پاسخ ایمنی در این مرحله به واسطه‌ی سلول‌های T- suppressor یا سلول‌های دارای گیرنده CD8 انجام می‌شود. در ابتدا این سلول‌ها افزایش‌یافته و سعی می‌کنند سلول‌های آلوده به ویروس را از بین ببرند. همچنین با آزاد شدن سیتوکینها، 6-4 ماه بعد از ورود ویروس تا زمان ورود به مرحلهی پایدار، بار ویروس کاهش واضحی خواهد داشت. در طی مراحل اولیه و حاد عفونت و گذار به مرحله‌ی بعدی، ویروس می‌تواند در نقاطی مانند غدد لنفاوی به صورت نهفته باقی بماند و به تکثیر خود ادامه دهد (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-3 انتقال HIV راههای انتقال HIV شناخته‌شده و محدود است. این راهها عبارت‌اند از: تماس جنسی، تماس با خون و ترشحات و انتقال از مادر به کودک. خطر انتقال در این راهها، باهم یکسان نیست. 2-2-3-1 انتقال از طریق تماس جنسی شایع‌ترین راه انتقال HIV در جهان، انتقال از طریق تماس جنسی است. بیش از 70 درصد کل موارد آلودگی به ویروس HIV در دنیا از این طریق بوده است (سازمان بهداشت جهانی، 2007). به طور کلی، عوامل زیر خطر انتقال در یک تماس جنسی را بالاتر می‌برند: - دفعات تماس و یا تعداد شرکای جنسی: هر قدر تعداد شرکای جنسی و یا دفعات تماس جنسی محافظت نشده (بدون استفاده از کاندوم) افزایش یابد، احتمال ابتلا بیشتر خواهد شد. در جوامعی که شیوع HIV در آن‌ها بالاتر است، احتمال انتقال ویروس به طور قطع بالاتر خواهد بود. تماس جنسی با تنفروشان خطر بالاتری دارد. - مرحلهی بیماری در بدن فرد آلوده: هرچه میزان ویروس در بدن فرد مبتلا بیشتر باشد، احتمال انتقال بالاتر خواهد بود. این میزان در مرحلهی عفونت فاز حاد (دو تا چهار هفته پس از ورود ویروس به بدن) و در مرحله‌ی پیشرفته‌ی بیماری، در بالاترین میزان خود قرار دارد. - سالم نبودن مخاط در حین تماس جنسی: تماس با خون علاوه بر ترشحات جنسی و یا عدم سلامت مخاطات، احتمال انتقال را افزایش می‌دهد. ابتلا به یک بیماری آمیزشی درمان‌نشده (با یا بدون وجود زخم) خطر انتقال را افزایش می‌دهد. در تماس‌های جنسی نظیر تجاوز جنسی یا تماس جنسی با دختران قبل از بلوغ، احتمال تروماتیزه شدن قربانی بیشتر بوده و در نتیجه خطر انتقال بیشتر خواهد بود. برقراری تماس جنسی در زمان قاعدگی می‌تواند خطر بیشتری به همراه داشته باشد. - محل آناتومیک تماس جنسی: کلیهی تماس‌های جنسی محافظت نشده توأم با دخول، احتمال انتقال دارند. بیش‌ترین خطر در حین تماس از طریق مقعد اتفاق می‌افتد؛ زیرا به دلیل وجود اسفنکتر، احتمال خراشیدگی و خونریزی و نیز مدت زمان باقی ماندن ترشحات آلوده در تماس با مخاط فرد پذیرای مقاربت مقعدی، بیشتر است. به علاوه، به دلیل غنی بودن بافت رکتوم از لنفوسیت، احتمال این که ویروس با گیرنده CD4 تماس یابد و در بدن مستقر شود بیشتر است. کمترین میزان خطر مربوط به تماس جنسی از طریق دهان است. - جنسیت: زنان هنگام تماس جنسی با عواملی همچون احتمال تروماتیزه شدن بیشتر، سطح مخاطی در معرض تماس وسیع‌تر و مدت طولانیتر تماس با ترشحات آلوده مواجهاند؛ در نتیجه احتمال انتقال از مرد مبتلا به زن سالم بیشتر از احتمال انتقال از زن مبتلا به مرد سالم است. میزان این تفاوت در منابع مختلف بین سه تا 20 برابر ذکر شده است. وابستگیهای اقتصادی و کمبود آگاهی و مهارت مذاکره باعث می‌شود زنان نتوانند تماس جنسی محافظت نشده را رد کنند (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-3-2 انتقال از طریق تماس با خون و ترشحات تبادل خون می‌تواند باعث انتقال آلودگی گردد. این امر می‌تواند در جریان تزریق خون و فرآوردههای خونی، استفاده از سرنگ و سوزن مشترك و تماس‌های تصادفی با ابزار تیز و برنده که قابلیت نفوذ از سطح پوستی مخاطی دارند، صورت پذیرد. در صورت تزریق یک واحد خون آلوده احتمال آلودگی 90 تا 100 درصد خواهد بود. استفاده از سوزن و سرنگ مشترك در بین معتادان تزریقی، دومین راه انتشار HIV در دنیا و به خصوص در آسیا، اروپای شرقی و آمریکای جنوبی است. در ایران این روش شایعترین راه انتشار ویروس HIV است. دفعات استفاده از یک سوزن، دفعات تزریق، تعداد افرادی که از یک ابزار مشترك برای تزریق استفاده میکنند و شیوع HIV در جامعه از جمله عوامل تأثیرگذار در انتقال هستند (آنتونی، فکی و کلیفورد، 2001؛ نقل از شادلو و همکاران). 2-2-3-3 انتقال از مادر به كودك انتقال HIV از مادر به فرزند یکی دیگر از راه‌های انتقال بیماری است که می‌تواند در حین بارداری، در هنگام زایمان و زمان شیردهی رخ دهد. احتمال انتقال از مادر به کودك در آفریقا 30 تا 40 درصد و در اروپا و آمریکای شمالی 15 تا 20 درصد است. آمار سرایت در همهجا یکسان نیست. در کشورهای توسعه‌نیافته این رقم بالاتر و در کشورهای توسعه‌یافته پایین تر است. به نظر می‌رسد تماس نوزاد با خون مادر به هنگام وضع حمل بیشتر ین نقش را داشته باشد. خطر انتقال از مادرانی که بار ویروسی بالاتری دارند یعنی در مرحلهی عفونت حاد و یا در مرحلهی پیشرفتهی بیماری به سر می‌برند، بیشتر است. همچنین شرایطی مثل کوریوآمنیونیت، زایمان زودرس، تأخیر در زایمان، کمبود ویتامین A، سن بالای مادر، استعمال دخانیات و سایر مواد مخدر موجب افزایش احتمال انتقال بیماری به نوزاد میشوند. بیش از 90 درصد تمام موارد انتقال در طی دو ماه آخر بارداری اتفاق می‌افتد (شادلو و همکاران، 1392). باید به خاطر داشت که HIV از طرق این روشها منتقل نمی‌شود: دست دادن، بغل کردن یا بوسیدن فرد مبتلا، نشستن کنار فرد مبتلا در محیط‌های عمومی مثل مدرسه یا محل کار، خوردن و نوشیدن و یا استفاده از ظروف مشترك، استفاده از تلفن عمومی، تماس پوست سالم با مایعات و ترشحات بدن، استفاده از توالت، حمام و استخر شنای عمومی و گزش حشرات. 2-2-4 سیر طبیعی عفونت: اگرچه سیر عفونت HIV در میان بیماران ممکن است متغیر باشد، اما الگوی شایعی در بیماران دیده می‌شود. نمودار 1 سیر طبیعی این عفونت را نشان می‌دهد. عفونت اولیه با HIV به ایجاد یک پاسخ ایمنی سلولی و هومورال نسبت به ویروس می‌انجامد که با یک دوره‌ی طولانی نهفتگی (متوسط 10 سال) همراه بوده و بیمار طی آن معمولاً بی علامت است. از نظر میزان پیشرفت بیماری افراد به سه دستهی با پیشرفت سریع، با پیشرفت معمولی و بدون پیشرفت برای مدت طولانی تقسیم می‌شوند. گروه پیشرفت سریع 5 تا 10 درصد از موارد را تشکیل داده و در این افراد مرحلهی بالینی ایدز در عرض 2-3 سال بعد از عفونت بروز می‌کند. گروه با پیشرفت معمولی اکثریت موارد را تشکیل داده و در واقع سیر معمول عفونت HIV به این صورت است. بیماران این گروه در طی 8 الی 15 سال وارد مرحله‌ی ایدز میشوند. عده‌ی معدودی از بیماران با وجود گذشت بیش از یک دهه از عفونت اولیه، همچنان سطح CD4 پایداری دارند. به این عده که حدود پنج درصد از موارد را تشکیل میدهند، گروه بدون پیشرفت برای مدت طولانی اطلاق می‌شود (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-5 سندرم حاد HIV در 50 تا 70 درصد از بیماران مبتلا به HIV، حدود سه تا شش هفته بعد از تماس با ویروس، یک سندرم شبیه به مونونوکلئوز ایجاد می‌شود. این دوره با ویرمی شدید همراه است و طی یک تا سه هفته پاسخ ایمنی به ویروس ایجاد می‌شود. اگرچه ایمنی ویژه‌ی ویروس HIV که طی این دوره ایجاد می‌شود، با کاهش ویرمی همراه است، ولی نمیتواند به ریشه‌کنی کامل ویروس بینجامد. هرچند گروه قابل‌توجهی از بیماران سندرم حاد ویروسی را تجربه نمی‌کنند، ولی حوادث فوق در اغلب بیماران رخ می‌دهد (شادلو و همکاران، 1392). شکل 1 روند این تغییرات را نشان می‌دهد. 2-2-6 دورهی بدون علامت (نهفتگی) پس از عفونت اولیه، پیدایش ایمنی مختص HIV و توقف ظاهری تکثیر ویروس، اغلب بیماران یک دوره‌ی نهفته را تجربه میکنند که سال‌ها طول میکشد. کلمهی«نهفته» گمراه کننده است، چرا که طی این دوره نیز، سیستم ایمنی به تدریج در حال تخریب است. تکثیر ویروس در ارگانهای لنفوئید همراه با طیفی از وقایع ایمنی که به طور مستقیم و غیرمستقیم توسط ویروس ایجاد می‌شود، منجر به کاهش سلول‌های CD4 می‌گردد. تخریب ایمنی الزاماً با سطح بالای ویروس در خون همراه نیست (بیانزاده، بیرشک، متقیپور و بوالهری، 1384). 2-2-7 بیماری آشکار بالینی تخریب پیش‌رونده‌ی سیستم ایمنی که در اغلب بیماران رخ میدهد، سرانجام به بیماری آشکار بالینی و یا ایدز با علائم و نشانه‌های عفونت‌های فرصت‌طلب یا بدخیمی می‌انجامد. از سال 1996 با معرفی مهارکننده‌های پروتئین‌سازی در درمان ضدرتروویروسی، سیر عفونت HIV متحول شده است. بررسی‌های متعدد نشان داده‌اند که در فاصله‌ی زمانی سال‌های 1996 تا 2000 در ایالات‌متحده آمریکا، مرگ ناشی از ایدز، عفونت‌های فرصت‌طلب و بستری ناشی از آن 20 تا 60 درصد کاهش یافته است (بیانزاده، بیرشک، متقیپور و بوالهری، 1384). 2-2-8 وضعیت HIV/AIDS در جهان AIDS چهارمین علت مرگ در سراسر جهان است. بر اساس گزارش UNAIDS در سال 2010، حدود 34 میلیون نفر در جهان با این ویروس زندگی می‌کنند. سالیانه در سراسر دنیا، حدود دو میلیون نفر به دلیل ایدز و بیماری‌های مرتبط با آن می‌میرند. با وجودی که میزان بروز سالیانه‌ی موارد جدید عفونت HIV در حال کاهش است، اما شیوع این بیماری به دلیل کاهش مرگ‌ومیر ناشی از آن (با توجه به دسترسی بیشتر بیماران به درمان‌های ضد ویروسی) در حال افزایش است. 50 درصد از جمعیت بالغ مبتلا به HIV را زنان تشکیل می‌دهند (شادلو و همکاران، 1392) بر اساس گزارش UNAIDS در سال 2010، حدود 4/3 میلیون کودك در جهان، با HIV/AIDS زندگی می‌کنند. افزایش دسترسی به خدمات پیشگیری از انتقال مادر به فرزند، منجر به کاهش موارد جدید ابتلای نوزادان به این عفونت شده است. با این وجود بر اساس همین گزارش، در سال 2010، حدود 390 هزار مورد جدید ابتلا به این عفونت در کودکان شناسایی‌شده است. روش اصلی انتقال HIV در سراسر جهان، ارتباط جنسی با جنس مخالف بوده؛ هرچند این الگو از کشوری به کشور دیگر متفاوت است (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-9 وضعیت همه‌گیر HIV/AIDS در ایران بر اساس گزارش سال 2012 پیشرفت کنترل ایدز در خصوص پایش اعلامیه‌ی تعهد مصوب اجلاس ویژهی مجمع عمومی سازمان ملل متحد در زمینه‌ی HIV/AIDS، اولین مورد ابتلا به HIV در ایران در سال 1365 گزارش شد. از آن پس تا سال 1374 در گزارش‌های سالیانه، موارد شناخته‌شده افزایش اندك و تدریجی داشت. در سال 1375 با شناسایی همه‌گیری در برخی از زندان‌های کشور، موارد شناخته‌شده به یک‌باره افزایش چشمگیر یافت و این سیر صعودی تا سال 1383 ادامه یافت. در آن سال کل موارد شناخته‌شده در طی یک سال به حداکثر رسید و سپس با شیبی ملایم روندی کاهشی داشته است. با توجه به اینکه تخمین تعداد مبتلایان حاکی از افزایش آنان است، روند کاهشی تعداد موارد شناسایی‌شده، ممکن است ناشی از کاهش قدرت سیستم شناسایی مبتلایان باشد. احتمال دارد علت اصلی این پدیده، مثبت شدن افرادی است که در کل کشور کمتر در دسترس سیستمهای شناسایی مبتلایان هستند. بر اساس آمار سیستم ثبت موارد شناسایی‌شده که در این گزارش درج شده است تا نیمه سال 1390 مجموعاً 23497 نفر افراد مبتلا به HIV/AIDS در کشور شناسایی‌شدهاند که 3/91 درصد آن‌ها را مردان و 7/8 درصد آن‌ها را زنان تشکیل می‌داده‌اند. تا آن زمان 3168 نفر از افراد شناسایی‌شده مبتلا به ایدز شده و 4419 نفر از افراد مبتلا فوت کرده بودند. 4/46 درصد از مبتلایان به HIV در گروه سنی 34-25 سال قرار داشتند که بالاترین نسبت در بین این گروههای سنی را به خود اختصاص می‌دادند. در ایران نیز همانند سایر کشورها، موارد شناسایی‌شده تنها بخشی از کل موارد مبتلایان است. تعداد کل مبتلایان 93250 نفر برآورد شده است. بر اساس این گزارش، روش‌های انتقال موارد شناسایی‌شده به شرح زیر بوده است: مصرف تزریقی مواد 1/66 درصد، انتقال جنسی 8/20 درصد و انتقال از مادر مبتلا به کودک 5/2 درصد. در 6/10 درصد از موارد شناسایی‌شده در این سال راه انتقال نامشخص بوده و هیچ مورد جدید ابتلا از راه خون و فرآورده‌های خونی گزارش نشده بود. این گزارش تصریح می‌نماید که شیوع HIV در ایران در جمعیت عمومی هنوز پایین بوده، اما شیوع HIV در مصرف‌کنندگان تزریقی مواد حدود 15 درصد بوده است؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که شیوع HIV در این زیرگروه جمعیتی از حد پنج درصد گذشته و همهگیری HIV در ایران در مرحله‌ی متمرکز همه‌گیری قرار دارد. طی دههی گذشته، اقدامات موفقی برای کنترل همه‌گیری در مصرف‌کنندگان تزریقی مواد اعمال‌شده و منجر به کاهش شیب رشد همه‌گیری در این گروه جمعیتی شده است، با این وجود هنوز عمدهترین عامل گسترش همهگیری در ایران مصرف تزریقی مواد است، چرا که تزریق با وسایل مشترك به صفر نرسیده است (شادلو و همکاران، 1392). در سالهای اخیر شواهدی مبنی بر شیوع بالای HIV در گروههای مصرف‌کننده‌ی غیر تزریقی مواد در ایران منتشر شده است. نتایج مطالعه مرور سیستماتیک امین اسماعیلی و همکاران که در سال 2012 منتشرشده، نشان داده است که شیوع عفونت با این ویروس در مطالعاتی که پیش از سال 2005 انجام‌شده بودند، 6/1 درصد بوده و این رقم برای مطالعات انجام‌شده بعد از سال 2005 به 4/5 درصد رسیده است. اگرچه تاکنون مصرف‌کنندگان غیر تزریقی مواد، به عنوان «افراد در معرض بیش‌ترین خطر ابتلا» در نظر گرفته نشده بودند، ولی به نظر می‌رسد ایران با اپیدمی متمرکز در این گروه خاص جمعیتی نیز روبرو شده است و قرار دادن این گروه، به عنوان گروه جمعیتی آسیب‌پذیر در برنامه‌های پیشگیری از HIV منطقی به نظر می‌رسد (امین اسماعیلی و همکاران، 2012). در چند سال اخیر نشانههایی حاکی از افزایش نقش انتقال جنسی HIV در ایران رخ داده است. سهم موارد شناسایی‌شده‌ی ابتلا از راه انتقال جنسی، به طور مداوم در سال‌های 1365 تا 1389 افزایش‌یافته و شیوع HIV در زنان تن فروش به 5/4 درصد رسیده است. اغلب زنان تنفروش از کاندوم استفاده نمی‌کنند، تعدد روابط جنسی در مصرف‌کنندگان تزریقی نیز امری متداول بوده و اغلب بدون استفاده از کاندوم صورت می‌گیرد. علاوه بر این، نشانه‌هایی از رخداد روابط جنسی پرخطر در جوانان نیز مشاهده می‌شود. همچنین در چند سال اخیر نشانه‌هایی آشکار از افزایش شیوع مصرف ترکیبات متاآمفتامینی و افزایش رفتارهای جنسی پرخطر بعد از مصرف این ترکیبات نیز موجب نگرانیهای جدی شده است. به همین علت برای کنترل همه‌گیری، ارائه مداخلاتی که باعث کاهش روابط جنسی پرخطر گردند، لازم به نظر می‌رسد (شادلو و همکاران، 1392). در چند سال اخیر تعداد زنان مبتلا به HIV نیز در ایران افزایش یافته است. با افزایش تعداد مادران باردار مبتلا به HIV، بر تعداد کودکان مبتلا نیز در چند سال اخیر افزوده شده است. هر چند هنوز تعداد کودکان مبتلا اندك است، ولی در صورت عدم گسترش مداخلات مؤثر پیشگیری، انتقال از مادر به کودك می‌تواند مشکلزا شود. انتقال HIV در ایران از راه انتقال خون، به طور کامل کنترل شده و ضروری است اقدامات کنترلی باقوت بیشتر و بهره‌گیری از روزآمدترین امکانات ادامه یابد (رحیمیان بوگر، 1388). 2-2-10 درمان بالینی پزشکانی که با بیماران مبتلا به HIV سر و کار دارند، باید از اطلاعات به‌روز در خصوص درمان این بیماران برخوردار باشند. مراقبت و پیگیری این بیماران شامل معاینه‌ی بالینی، پایش سیستم ایمنی، درمان ضد ویروسی، پیشگیری از عفونت‌های فرصت‌طلب، درمان اختلالات نورولوژیک و روان‌پزشکی، درمان عفونت‌های همزمان از جمله سل، هپاتیت B و C، تنظیم خانواده و مراقبت‌های کلی بهداشتی می‌باشد (دتلز و همکاران، 1998؛ نقل از شادلو و همکاران، 1392). 2-2-11 انواع مشاوره HIV 2-2-11-1 مشاوره‌ی پیشگیری از عفونت HIV در این روش، مشاور به مراجع برای شناسایی و کاهش رفتارهای پرخطر کمک می‌کند. مشاور می‌تواند از راهبُردهای متنوعی استفاده کند. این راهبردها می‌توانند ساده و صرفاً شامل ارائهی اطلاعات بوده و یا این که پیچیدهتر بوده و روش‌های درمانی مبتنی بر شواهد را شامل شوند، مانند مصاحبه‌ی انگیزشی، روش‌های حل مسئله، روان‌درمانی‌های کوتاه مدت بین فردی و درمان شناختی رفتاری. مشاوره‌ی پیشگیری در جلسات مشاوره‌ی پیش از آزمایش و پس از آزمایش و نیز در طول مدت بیماری به کار میرود. مشاوران میباید به طور مداوم چالش‌هایی را که بیماران برای تداوم تغییر رفتار با آن مواجه هستند، ارزیابی نموده و راهبردهای عملی برای این چالش‌ها توصیه نمایند. به عنوان مثال، در مورد بیماران دچار وابستگی به مواد، راهبردهای کاهش آسیب و درمان نگه‌دارنده برای وابستگی، می‌تواند توصیه شود (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-11-2 مشاورهی پیش از آزمایش مشاوره‌ی پیش از آزمایش، یک مشاوره‌ی محرمانه بوده که به فرد امکان انتخاب آگاهانه در مورد انجام آزمایش HIV را می‌دهد. بر اساس دستورالعمل سازمان جهانی بهداشت، این تصمیم باید کاملاً به فرد واگذار شود و هیچ اجباری در کار نباشد. برای این انتخاب آگاهانه، فرد باید فواید و پیامد انجام آزمایش را بداند. مشاور از فرد در مقابل مشکلات بالقوهی روان‌شناختی، قانونی و بهداشتی آشکار شدن وضعیت ابتلای وی حمایت می‌کند. مشاور همچنین، ظرفیت فرد برای مقابله با نتیجه‌ی مثبت احتمالی را ارزیابی نموده، اطلاعاتی در مورد HIV ارائه کرده و برای کاهش خطر انتقال وارد مشاوره‌ی پیشگیرانه می‌شود. درحالی‌که مشاوره‌ی فردی روش استاندارد برای مراجعین است، مدلهای جایگزین مانند جلسات برای زوجین و مشاوره‌ی گروهی نیز برای مشاوره‌ی پیش از آزمایش وجود دارند (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-11-3 مشاوره بعد از آزمایش در این نوع مشاوره، مشاور باید اطمینان حاصل کند که مراجع مفهوم نتیجه‌ی آزمایش خود (چه مثبت و چه منفی) را درك کرده است. در موارد ابتلا، مشاوره‌ی پس از آزمایش به فرد برای سازگاری با زندگی همراه با عفونت HIV کمک می‌نماید. خودکشی فرد مبتلا، یک چالش عمده برای مشاوران محسوب می‌گردد. در افراد مبتلا به HIV، احتمال اقدام به خودکشی طی دو دوره افزایش می‌یابد: به صورت تکانشی هنگامی که فرد برای اولین بار تشخیص داده می‌شود؛ و دیگر در اواخر سیر بیماری که اثرات عفونت بر سیستم اعصاب مرکزی ظاهر گشته، فرد توانایی کسب درآمد را از دست داده و احساس می‌کند که باری بر دوش خانواده شده است. مشاوران باید خطر خودکشی را در سیر بیماری ارزیابی نموده و بتوانند این قبیل افکار را مدیریت نمایند. در مواردی که نتیجه‌ی آزمایش فرد منفی می‌گردد، فرد باید مفهوم دوره‌ی نهفتگی را به طور کامل درك کرده باشد و به وی توصیه شود در صورت انجام رفتار پرخطر، همچنان در معرض خطر ابتلا به این بیماری بوده و باید برای انجام آزمایش مجدد مراجعه نماید. هم در جلسه‌ی مشاوره‌ی پیش از آزمایش و هم در جلسه‌ی مشاوره‌ی پس از آن، راهبُردهای تغییر رفتار برای کاهش رفتارهای پرخطر می باید مورد استفاده قرار گیرند. مشاوره‌ی پس از آزمایش معمولاً توسط فردی که مشاوره‌ی پیش از آزمایش را ارائه نموده، انجام می‌شود. در مواردی که فرد بدون اطلاع و رضایت مورد آزمایش قرار گرفته است، مشاور ممکن است با خشم بیمار که به وی فرافکنی شده، مواجه گردد (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-11-4 مشاوره‌ی مستمر برای افراد دچار HIV ماهیت مزمن و پیش‌رونده‌ی عفونت HIV موجب می‌شود فرد مبتلا، بستگان و آشنایان وی، با مشکلات روان‌شناختی گوناگون و متغیری مواجه شوند. بسیاری از این افراد پیش از ابتلا به HIV، مشکلات روان‌شناختی متعددی داشته‌اند. ابتلا به HIV، موجب فعال‌سازی مجدد مشکلات حل نشده‌ی پیشین، مانند تمایل به ارتباط با جنس موافق، مشکلات مربوط به حوادث تروماتیک، مانند تجاوز جنسی و یا مشکلات حل نشده در روابط بین فردی می‌گردد. در مراحل پیشرفته‌تر ممکن است فرد نیاز به ارجاع به مراکز بهزیستی، آماده نمودن وصیت‌نامه و یا پیدا کردن مراکز جایگزین برای مراقبت از فرزند خود داشته باشد (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-11-5 مشاوره برای پایبندی به درمان دریافت دارو، بیمار را با مشکلات و موانع روان‌شناختی، فیزیکی و عملی زیادی رو به رو می‌نماید. عدم پایبندی به درمان، مانعی در برابر سرکوب موفق ویروس توسط دارو خواهد بود. مشاوره برای پایبندی به درمان، دانش بیمار در مورد بیماری، دارو و عوارض درمان را ارتقاء بخشیده و به بیمار کمک می‌کند تا دیدگاه مثبتی پیدا کند و باور کند که می‌تواند در روند بهبود خود اثرگذار باشد (شادلو و همکاران، 1392). 2-2-12 سلامت روان و عفونت HIV اختلالات روانی، انواع اضطراب‌ها و روان‌پریشی‌ها، اعتیاد و عفونت HIV ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشته و عوامل خطرناک مشترکی مانند بیخانمانی، فقر، بیمبالاتی جنسی، خشونت و پیامدهای مشترکی چون انگ و تبعیض دارند. در مقایسه با جمعیت عمومی، اختلالات روانی در افراد مبتلا به عفونت با ویروس HIV به طور شایع‌تری دیده می‌شود. بر اساس مرور منابع غیر ایرانی، بیش از 50 درصد بیماران HIV/AIDS حداقل یک اختلال روانی همراه نیز دارند (بایر و پاهریا، 2008؛ نقل از شادلو و همکاران). مطالعه‌ای در ایران که به بررسی وضعیت روانی بیماران مبتلا به HIV مثبت مراجعه‌کننده به یک مرکز مشاوره‌ی بیماری‌های رفتاری پرداخته، اختلالات وابسته به مواد را در 93 درصد، اختلالات خلقی را در 43 درصد و اختلالات اضطرابی را در 19 درصد مبتلایان به HIV گزارش کرده است. نتایج تحقیقی که بر مراجعین مرکز مشاوره‌ی بیماری‌های رفتاری بیمارستان امام خمینی در سال 86-1385 صورت گرفت، نشان داد که 42 درصد از بیماران مبتلا به HIV مثبت، بر اساس پرسشنامه بک افسردگی شدید داشته‌اند. برخی از این اختلالات پیش از ابتلا به این عفونت وجود دارند و فرد را در معرض خطر ابتلا به آن قرار می‌دهند، درحالی‌که برخی از مشکلات روانی به طور مستقیم و یا غیرمستقیم پیامد HIV/AIDS می‌باشند؛ بنابراین می‌توان ارتباط متقابل اختلالات روانی با HIV/AIDS را در سه دسته‌ی زیر تشریح کرد (شادلو و همکاران، 1392): دسته‌ی اول: برخی از بیماری‌های روانی افراد را در معرض خطر بیشتری برای ابتلا یا انتقال HIV/AIDS قرار می‌دهند. سه گروه از این بیماری‌ها شامل اختلالات مصرف مواد، اختلالات خلقی شامل افسردگی و اختلال دوقطبی و اختلالات روانی مزمن است. به عنوان مثال مصرف‌کنندگان تزریقی مواد که تزریق مشترك دارند یا از وسایل مشترکی برای تزریق استفاده می‌کنند، در معرض خطر بالاتری برای ابتلا یا انتقال این عفونت هستند، ولی حتی افرادی که از روش تزریق برای مصرف استفاده نمی‌کنند نیز، به دلیل تماس جنسی غیر ایمن، زمانی که تحت تأثیر موادی همچون محرک‌ها و الکل هستند و یا وقتی از رابطه‌ی جنسی برای به دست آوردن پول یا مواد استفاده می‌کنند، در معرض خطر خواهند بود. به عنوان مثالی دیگر، افراد مبتلا به اختلال شیدایی مهار لازم برای کنترل رفتارهای پرخطر لذت‌بخش را ندارند و یا افراد مبتلا به اختلالات مزمن روانی و عقب‌ماندگی ذهنی به دلیل شرایط زندگی و بی‌خانمانی ممکن است در معرض سوءاستفاده‌ی جسمی و جنسی قرار بگیرند. دسته‌ی دوم: عفونت HIV به دلیل فشار روانی شدیدی که بر فرد وارد می‌کند، می‌تواند فرد را در معرض ابتلا به اختلالات روانی قرار دهد. فشار روانی‌های مختلفی همچون مشکلات جاری همراه با مصرف مواد، اطلاع یافتن از وضعیت آزمایش HIV، فشار روانی مطلع کردن افراد خانواده و دوستان از وضعیت عفونت، بی‌معنا شدن زندگی، عدم هدف و لذت در زندگی، آغاز درمان ضدرتروویروس، زمان‌هایی که قصد ترك مواد را دارد و باید علائم ترك را تحمل کند، بروز هرگونه بیماری طبی همراه، مطلع شدن از هرگونه پیشرفت سیر بیماری به عنوان مثال افت میزان CD4 و یا افزایش بار ویروس در بدن، نیاز به بستری به ویژه در اولین بستری، مرگ یکی از افراد مهم در زندگی، ایجاد اضطراب مرگ در خود، تشخیص استقرار بیماری ایدز، تغییرات مهم در زندگی مانند از دست دادن شغل، شکست در یک رابطه‌ی عاطفی و یا نقل‌مکان کردن به محل جدید و زمانی که مشخص می‌شود فرد مدت زیادی زنده نمی‌ماند و باید تصمیمات مهمی در پایان عمرش بگیرد، از جمله فشار روانی‌هایی هستند که فرد ناگزیر، در سیر بیماری با آن رو به رو می‌شود. دسته‌ی سوم: عفونت با HIV/AIDS و یا درمان‌های ضد ویروسی ممکن است سیستم عصبی را تحت تأثیر قرار دهند و تظاهرات روان‌پزشکی ایجاد نمایند و یا بیماری‌های زمینه‌ای روان‌پزشکی فرد را تشدید کنند. اگرچه اختلالات روان‌پزشکی به طور شایعتری در افراد مبتلا به عفونت HIV دیده می‌شود و به دلایل مختلفی تعامل دوطرفه‌ای بین این دو موضوع وجود دارد، ولی متأسفانه ارتباط HIV/AIDS و بیماری‌ها و مشکلات روان‌پزشکی فراتر از تسهیل دوسویه‌ی بروز آن‌هاست. شاید مهم‌ترین وجه عملی این ارتباط، تداخل در روند پذیرش درمان ضدرتروویروسی باشد. عدم پذیرش درمان مشکل شایعی در بیماران HIV مثبت است و بیش از 70 درصد بیماران تحت درمان ART دوزهای درمانی خود را از قلم می‌اندازند و مصرف نمی‌کنند (شادلو و همکاران، 1392). نگهداری از یک بیمار مبتلا به HIV/AIDS، مراقبین و افراد خانواده‌ی وی را متحمل فشار روانی طاقت‌فرسایی می‌کند که می‌تواند به زنجیره‌ای از مشکلات روان‌شناختی و رنج قابل‌توجه و یا افت عملکرد آنان منجر شود و از این طریق نیز بر پذیرش درمان و حمایت از بیمار برای ادامه‌ی مراقبت تأثیر بگذارد؛ بنابراین می‌توان گفت، حمایت‌های روانی اجتماعی، مداخلات روان‌شناختی و روان‌پزشکی می‌بایست به عنوان جزء لاینفک برنامه‌های درمان و مراقبت از بیماران مبتلا به عفونت HIV مثبت محسوب گردند. در هر صورت، ابتلای به اختلالات روان‌پزشکی كه در بیش از نیمی از مبتلایان به HIV مثبت وجود دارد، نباید موجب گردد كه این افراد، از دریافت درمان و مراقبت لازم برای عفونت HIV، محروم گردند (رحیمیان بوگر، 1388). این اختلالات عبارت است از: 2-2-12-1 افسردگی افسردگی شایع‌ترین اختلال روان‌پزشکی در بیماران مبتلا به HIV مثبت محسوب می‌شود و شیوع افسردگی در این بیماران دست کم دو برابر جمعیت عمومی گزارش شده است. در صورت هم بودی این اختلال با اختلالات مصرف مواد، شیوع آن بیش از این مقدار افزایش می‌یابد. مطالعات نشان داده است که از هر 3 فرد مبتلا به HIV، یک نفر به اختلال افسردگی اساسی مبتلا است. علائم افسردگی با بروز رفتارهای پرخطر، عدم تبعیت از درمان و کوتاه شدن مدت بقاء یا زنده ماندن فرد مبتلا همراه است. البته اندوه و سوگ، پاسخ‌های معمول و طبیعی به بسیاری از پیامدهای عفونت با HIV بوده و افسردگی بالینی محسوب نمی‌شود، اگرچه ممکن است نیاز به مراقبت و مداخله داشته باشد (یان و همکاران، 2005؛ نقل از سلگی، هاشمیان و سعیدیپور، 1386). 2-2-12-2 اضطراب علائم و نشانه‌های اضطراب در بیش از 80 درصد بیماران مبتلا به HIV مثبت دیده می‌شود. واکنش‌های اضطرابی به دلایل متنوعی ممکن است ایجادشده و توسعه یابند. این دلایل از نگرانی‌های بیمار در مورد عفونت HIV، درمان و مراقبت از آن و مرگ خود به علت این بیماری تا دلایلی غیر مرتبط با HIV از جمله فشار روانی‌های روزمره‌ی زندگی، مشکلات خانوادگی و مسائلی نظیر این را شامل می‌شود. در مواردی، فرد در گذشته سابقه‌ی یک اختلال اضطرابی را داشته و در جریان ابتلا به عفونت با HIV، اختلال اضطرابی مجدداً خود را نشان می‌دهد. اختلال اضطرابی انواع مختلفی دارد و اختلال هراس، اختلال اضطراب منتشر، اختلال وسواسی جبری، اختلال استرس پس از سانحه با شیوع قابل‌توجهی در بیماران مبتلا به عفونت با HIV دیده می‌شود (بایر و پاهریا، 2008؛ نقل از سلگی و همکاران، 1386). نوع دیگری از اضطراب که به عنوان اضطراب وجودی در بیماران مبتلا به بیماری‌های خاص مطرح می‌شود اضطراب ناشی از مرگ خود توسط بیماری، نابودی زندگی و در نتیجه بیمعنا شدن زندگی است. 2-3 مبانی نظری نشانگان افت روحیه 2-3-1 اضطرابهای وجودی زمانی که حادثه تهدیدکننده‌ای سبک زندگی آرام فرد را مختل می‌کند، وی با هسته مرکزی وجودی خود مواجه می‌شود (استیونز، ١٩٩٢) و نگرانی‌های وجودی که با آگاهی فرد از مرگ و خطر بالقوه تهدیدکننده به وجود میآید، می‌تواند منبع قابل‌توجه آزردگی در افرادی باشد که با بیماری‌های تهدیدکننده زندگی دست به گریبان هستند (هنوک و دنیلسون، ٢٠٠٩، لیانگ و اسپلن،٢٠١٠). بر اساس دیدگاه وجودی، رویارویی هر انسانی با مسلمات هستی و دلواپسی‌های غایی که از ویژگی‌های درونی قطعی و گریزناپذیر هستی انسان در جهان آفرینش به شمار می‌آیند، اضطراب‌آور‌است. سازه‌های عمیقی که ریشه در هستی انسان دارند و حقایق زندگی را می‌سازند: مرگ و نیستی، مسئولیت و آزادی، معنا و پوچی و تنهایی. هر یک از ما سخت نیازمند جاودانگی، استواری، همزیستی و الگویی برای سرمشق قرار دادن هستیم و با این وجود، همگی باید با مرگ ناگزیر، بیپایگی، تنهایی و پوچی روبرو شویم (یالوم،1980/1390). از آنجایی که اضطراب ویژگی هستی شناختی هر فردیست که در رابطه با تهدید نیستی در وجود ما ریشه دوانیده، لذا پذیرش آزادی و آگاهی از متناهی بودن، ناگزیر موجب اضطراب می‌شود. در واقع اضطراب چیزی نیست که داشته باشیم، بلکه چیزی است که هستیم (می،1977؛ نقل از پروچاسکا و نورکراس،1957/1389). توجه نظر به نگرانی‌های وجودی در این بیماران از این مفهوم ناشی می‌شود که بیماری تداعی گر مرگ و بیماری پیش‌رونده است و بنابراین جرقه‌ای برای برانگیختن ترس‌های وجودی محسوب می‌شود (استرانگ،١٩٩۷). در واقع بیماری مرگ نزدیک است»، در اینجاست که پرسش‌های وجودی آغاز می‌شود (وستمن، برگنمار، اندرسون ، ٢٠٠۶). چرا من؟ ممکن است برای بهبودی‌اش شروع به دعا و نیایش بکند چرا که همچنان در مرحله انکار بیماری و موقعیتش به سر می‌برد. از آنجایی که به دعا و درخواستش برای شفا یافتن پاسخی داده نمی‌شود، سؤالات دیگری پرسیده می‌شود: «آیا خدا داره منو به خاطر گناه های گذشته ام تنبیه و مجازات می کنه؟ آیا خدا اصلا نگران من هست؟ آیا خدا قدرت داره که تغییری توی وضعیت من به وجود بیاره؟» (کوئنیگ، 2004). در اینجا دیدگاهش در مورد خود و جهان به چالش کشیده می‌شود، چرا که شکافی بین اطلاعات نهفته در منبع فشار زا از یک طرف و انتظارات و باورهای مثبت افراد در مورد جهان از طرف دیگر به وجود می‌آید (لیپور،2001؛ نقل از کرنان و لیپور، 2009). نکته اصلی اینجاست که این نگرانی‌ها و اضطراب‌های وجودی در کوتاه مدت کاملاً طبیعی و قابل انتظارند و پیامد بهنجار مقابله با رویدادهای بالقوه آسیبزا محسوب میشوند (کالهون و تدسچی، 1999؛ نقل از فوریندر و نوربرگ، 2010)؛ اما برخی بیماران در دام این پرسش‌ها و نگرانی‌ها گرفتار میشوند و در واقع بدون کمک اطرافیان و مخصوصاً درمانگران نمی‌توانند معانی موثقی برای آن‌ها بیابند، چرا که نمی‌توانند با تکیه بر باورهای معنوی و معانی اصیل خودشان با این پرسش‌ها مواجه شوند (کوئنیگ، 2004)؛ بنابراین درحالی‌که اضطراب وجودی پاسخ صادقانه به نیستی است، اضطراب روان رنجور پاسخ بدلی و نا اصیل به هستی محسوب می‌شود. در واقع اضطراب وجودی پیامد هوشیاری است و تنها دفاع علیه آن دروغ‌گویی هوشیار است که اساس آسیب روانی بوده و به اضطراب روان رنجور می‌انجامد (پروچاسکا و نورکراس، 1957/1389). 2-3-2 آزردگی‌های وجودی و مظاهر آن آزردگی وجودی محصول تجربه رویدادهای زندگی حاوی معانی اندک و یا فقدان معناست (لی، کوهن، ادگار، لایزنر و گاگنو،2006). یافتهها نشان دادهاند رنج و آزردگی وجودی در مواجهه با بیماری‌های تهدیدکننده زندگی، یکی از وضعیتهای ناتوان‌کننده و طاقت فرساست (اسکریبر، بروس و بوستون، ٢٠١١) و نتایج پژوهشهای قبلی نشان میدهند که وقوع آن در بین جمعیت بیماران مبتلا به سرطان پیشرفته (مولن و همکاران، ٢٠٠9)، بیماران مبتلا به سرطان در حال درمان سرپایی (لی و همکاران، ٢٠١١) و افراد مبتلا به بیماری‌های مزمن و سخت درمان (وهلینگ و همکاران، ٢٠١٢)، در طی تمام مراحل بیماری احتمال بالایی دارد و یکی از جنبه‌های قابل تأمل مراقبت‌های روان‌شناختی محسوب می‌شود. وهلینگ و همکاران (2012) در بررسی رابطه میزان پیشرفت تومور و مشکلات جسمی در تبیین آزردگی وجودی در بیماران مبتلا به سرطان در مطالعه‌ای طولی در بین 270 بیمار مبتلا به سرطان به این نتیجه رسیدند که خطر آزردگی وجودی در این دسته از بیماران به دلیل مواجهه با استرسورهای وجودی مختلف در سراسر مراحل بیماری وجود دارد. مطالعه‌ای در ژاپن نشان داد، تعداد قابل‌توجهی از بیماران بدخیم مبتلا به سرطان، رنج و آزردگی وجودی آشکار داشتند و آزردگی‌های وجودی عمومی مثل آزادی، بی‌معنایی، ناامیدی، سربار دیگران بودن، فقدان نقش‌های کارکردی اجتماعی، بسیار رایج بود (موریتا، تی سونودا و اینوی، ٢٠٠٠). در ارتباط با سایر مظاهر آزردگی وجودی کرنان و لیپور (2009) بیان داشتند که مخمصه وجودی دوره‌ای ست که مشخصه آن آزردگی هیجانی قابل‌توجه، نگرانی در مورد سلامت شخصی و امنیت، حسرت نسبت به گذشته و اشتغال فکری در مورد مسائل زندگی و مرگ است. وهلینگ و همکاران (2010) معتقدند احساس گناه وجودی شامل حسرت خوردن در رابطه با به اتمام نرساندن و تکمیل نکردن بالقوه‌های فردی و از دست دادن امکانات و موقعیت‌ها برای خلق معنای شخصی در زندگی ست و معتقدند در صورتی که احساس گناه وجودی باقی بماند و با توجه به تغییرات ناشی از بحران بیماری، معنا خلق نشود؛ ممکن است آزردگی را به همراه داشته باشد. موراتا و موریتا (٢٠٠۶) معتقدند که رنج روانی _ وجودی ناشی از فقدان مؤلفه‌های حیاتی وجود مانند «بودن» و «معنای بشریت» است که شامل: از دست دادن روابط با دیگران، از دست دادن خودگردانی (وابستگی، کنترل بر آینده، پیوستگی و استمرار خویشتن) و از دست دادن دنیای فانی است. مک گراث (٢٠٠٢) نیز مدلی از درد معنوی را معرفی کرده است، بر اساس این عقیده که بیماری‌های تهدیدکننده زندگی تحمیل‌کننده نیازهای بیشماری ست که می‌تواند قابلیت افراد برای معنا دادن به تجربه‌های زندگی‌شان را کاهش داده و منجر به از دست دادن پیوند معنایی‌شان با زندگی شده و احساس پوچی و خلاء را به دنبال داشته باشد. بنابراین به طور کلی میتوان گفت آزردگی وجودی اشاره دارد بر تلاش برای ساختن معنای زندگی مخصوصاً در طی دوره مواجه‌شدن با بحران و گرفتاری‌هایی مثل بیماری‌های تهدیدکننده زندگی که یکی از وضعیت‌های ناتوان‌کننده و طاقت فرساست (اسکریبر، بروس و بوستون، ٢٠١١) و از مؤلفه‌های ناگزیر مفاهیمی مثل رنج (کسل 1982، کرنی و همکاران 1994، کیرنی، 2000) درد معنوی (ساندرز 1988، موراتا 2003، ماکو و همکاران، 2006) و نشانگان افت روحیه (کیسان و همکاران، 2001) است (نقل از نقیائی و همکاران، 1392) و درعین‌حال از جنبه‌های قابل تأمل مراقبت‌های روان‌شناختی سرطان محسوب می‌شود (لی، کوهن، ادگار، لایزنر، گانون،٢٠٠6). در ادامه به مؤلفه نشانگان افت روحیه به عنوان یکی از مظاهر قابل‌توجه آزردگی وجودی در این دسته از بیماران می‌پردازیم. 2-3-3 معرفی و تاریخچه نشانگان افت روحیه نشانگان افت روحیه یکی از مظاهر آزردگی وجودی ست و درعین‌حال بیانگر فقدان انسجام و کلیات در فرد است (کیسان و همکاران،2001). برای نخستین بار جروم فرانک(١٩٧٤) مفهوم نشانگان افت روحیه را در زمینه درمان روان‌شناختی بیماران سایکوتیک به کار برد و تعابیر منزوی، مأیوس، بیگانه، طردشده باعزت نفس پایین را در تعریف آن مطرح کرد. در سالهای بعد این مفهوم را به معنی اضطراب، غم و ناراحتی، درماندگی و ناامیدی و فقدان عزت نفس، (دآرکی،١٩٨٢)، آزردگی به همراه بیکفایتی ذهنی (دی فیگردو،١٩٩٣)، ناامیدی، فقدان معنا و آزردگی وجودی (کیسان،٢٠٠١)، اضطراب، ناتوانی در مقابله، ناامیدی و فقدان اطمینان و احساس تسلط، (کلارک،٢٠٠٣)، یأس، درماندگی، احساس انزوا (گریفیت، ٢٠٠٥) و ناتوانی در مقابله با یک رویداد پرفشار، درماندگی، ناامیدی و احساس کم ارزشی فردی (کلارک،٢٠٠٦) تلقی کردند (نقل از سنسون و سنسون،٢٠١٠). کیسان (٢٠٠٠) از اصطلاح آزردگی وجودی برای توصیف تجربه پریشانی روانی افرادی که با مرگ قریب‌الوقوع مواجه می‌شوند، استفاده می‌کند و پیشنهاد می‌کند که چنین وضعیتی از آزردگی اغلب با احساس‌های پشیمانی، ناتوانی و ضعف، پوچی و بیهودگی و احساس بی‌معنایی زندگی، همراه است. وی مضامین وجودی نظیر نگرانی درباره مرگ، از دست دادن معنا، غم و اندوه، تنهایی، آزادی و ارزشمندی را به عنوان چالشهای کلیدی وجودی افرادی میداند که با بیماری‌های تهدیدکننده زندگی مواجه هستند و همچنین پیشنهاد می‌کند که بیماران ممکن است همچنان که عواطف مرتبط با این مضامین وجودی را تجربه می‌کنند، دچار نشانگان افت روحیه شوند (کیسان و کلارک، ٢٠٠٢). کیسان و همکاران (٢٠٠١) «نشانگان افت روحیه» را به عنوان تشخیص روان‌پزشکی آزردگی و رنج وجودی توصیف می‌کند و ملاک‌های زیر را برای تشخیص آن پیشنهاد می‌کند: ١) ناامیدی، فقدان معنا و هدف در زندگی؛ ٢) نگرش و افکار مرتبط با بدبینی، درماندگی، احساس در تله افتادن(گیر کردن)، شکست و ناکامی شخصی و یا فقدان آینده درخشان؛ ٣) فقدان انگیزه یا محرک برای مقابله متفاوت؛ ۴) ویژگی‌های مرتبط با انزوای اجتماعی و از دست دادن حمایت؛ ۵) استمرار آن برای بیش از ٢ هفته؛ ۶) و عدم وجود افسردگی مزمن یا سایر اختلالات روان‌پزشکی (کیسان و همکاران، 2001؛ نقل از نقیائی و همکاران، 1392). به زعم وهلینگ و همکاران (2012) نشانگان افت روحیه بیانگر احساس فقدان معنا و هدف در زندگی، احساس ناامیدی و درماندگی، نشانه‌ها و احساس تسلیم‌شدگی، ناتوانی مداوم در مقابله، بیکفایتی ذهنی و عزت نفس پایین است و به عنوان تغییر در روحیه با طیفی از حالات روانی از دلسردی (فقدان اطمینان)، اندوهگینی (به عنوان آغاز فرایند تسلیم روانی شدن) و یأس (از دست دادن امید) گرفته تا نشانگان افت روحیه (تکمیل فرایند تسلیم روانی شدن) ادامه می‌یابد (کیسان و همکاران، 2001)؛ و مفهومی مفید برای درک مشکلات مرتبط با بی‌کفایتی ادراک‌شده و فقدان شأن و ارزش در زمینه بیماری‌هایی مثل HIV است. به نظر میرسد موقعیتی که فرد به طور مداوم با مشکلات جسمی نافذ روبرو می‌شود می‌تواند نقطه آغازین فرایند نشانگان افت روحیه باشد (وهلینگ و همکاران،2012). لذا این‌گونه می‌توان در نظر گرفت که هسته مرکزی نشانگان افت روحیه، شناختهایی از درماندگی و احساس شکست فردی ناشی از حس گیر افتادن در یک موقعیت بوده و با وضعیت هیجانی ناامیدی و «فقدان معنا و هدف» همراه است. علاوه بر این، فقدان آینده ارزشمند ناشی از فقدان احساس ارزش و خود کارآمدی برای به دست آوردن آن، فرد دچار نشانگان افت روحیه را از انگیزه مقابله جدید و متفاوت، محروم می‌کند (وهلینگ و همکاران،2012). نکته قابل‌توجه در ارتباط با فقدان معنا در نشانگان افت روحیه این است که این مؤلفه به طور خاص به شکل غیرقابل‌انکاری با دلالتهای شناختی، انگیزشی و هیجانی آن مرتبط است (وهلینگ و همکاران 2012) و نتایج نشان داده که نشانگان افت روحیه به شکل معکوسی بامعنای کلی و احساس انسجام همبسته است (بوسگالیا و کلارک، 2007؛ لتبورگ و همکاران، 2007)؛ یعنی هر چه نشانگان افت روحیه بیشتر، معنای کلی و احساس انسجام کمتر و هر چه نشانگان افت روحیه کمتر، احساس معنا و انسجام بیشتر است. بنابراین همان طور که قبلاً عنوان شد، ابقا و نگاه جدیدی از احساس معنا و هدف در زندگی در طی دوران بیماری (که شامل توانایی ترکیب و منسجم ساختن تجارب و رسیدن به درکی از خود و جهان است) عاملی حفاظتی در برابر ناامیدی، خلق افسرده و نشانگان افت روحیه به شمار میرود (برنان 2001، هالند و رزنیک، 2005؛ نقل از وهلینگ و همکاران، 2011). بهمنی، نقیائی، علی‌محمدی و دهخدا (1392) در مطالعه‌ای باهدف بررسی نشانگان افت روحیه در زنان مبتلا به سرطان پستان و مقایسه آن با جمعیت عادی به این نتیجه رسیدند که تفاوت معناداری بین میانگین نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به سرطان پستان و زنان سالم وجود دارد و میانگین نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به سرطان پستان (22/37) با توجه به نمره برش (30<) میزان بالایی را به خود اختصاص داد. گروهی از پژوهشگران ایتالیایی باهدف بررسی نشانگان افت روحیه در بیماران پزشکی در حال درمانهای سرپایی (از جمله گوارش، غدد، قلب و سرطان) به این نتیجه رسیدند که از بین 807 بیمار، بیش از 30 درصد بیماران دچار نشانگان افت روحیه بودند و همپوشی قابل‌ملاحظه‌ای بین تشخیص نشانگان افت روحیه و افسردگی در این بیماران به دست آوردند و درعین‌حال به این نتیجه رسیدند که این دو متغیر، دو مؤلفه کاملاً متمایز از هم اما پیش‌بینی کننده هم هستند (نقل از نقیائی و همکاران، 1392). شاید به نظر برسد نشانگان افت روحیه و افسردگی، در پدیدارشناسی و نحوه توسعه‌شان بسیار به هم مرتبط باشند و این امکان وجود داشته باشد که نشانگان افت روحیه یا پیش‌بینی کننده افسردگی بوده و یا حتی با آن هم بودی داشته باشد (کیسان، ماج و سارتوریوس، ٢٠١١)، اما در واقع هردو اساساً مفاهیم متفاوتی هستند. همان طور که بهمنی، نقیائی، علی‌محمدی، دهخدا (1392) در مطالعهای دیگر در ارتباط با همبستگی خطی مؤلفه‌های اضطراب وجودی، نشانگان افت روحیه و افسردگی، در مادران کودکان مبتلا به بیماری‌های بالقوه مهلک نشان دادند که این بین سه متغیر رابطه معناداری وجود دارد، به طوری که اضطراب وجودی بالا پیش‌بینی کننده نشانگان افت روحیه بوده و درعین‌حال نشانگان افت روحیه بالا پیش‌بینی کننده افسردگی است. بنابراین درحالی‌که فرد افسرده حتی زمانی که مسیر عمل مناسب مشخص باشد، ممکن است توانایی تجربه لذت کلی و همین طور انگیزه و پشتکار را از دست داده‌ شود، مشخصه نشانگان افت روحیه احساس بی‌کفایتی ذهنی و درماندگی است. فرد دچار نشانگان افت روحیه اگرچه ممکن است بتواند از زمان حال لذت ببرد اما به واسطه سردرگمی (ندانستن اینکه چه باید بکند)، عملاً احساس درماندگی، بی‌کفایتی و بازداری کرده و دچار بی لذتی پیشگرایانه شده و آینده در نظرش بی‌ارزش خواهد آمد (کیسان و کلارک، ٢٠٠٢؛ دی فیگوردو، ١٩٩٣؛ نقل از کیسان، ماج و سارتوریوس،٢٠١١). 2-4 تحریفات شناختی گاهي تجزيه و تحليل اطلاعات در ذهن ما تحريف مي‏شود. اين نوع تحريف‏ها كه خطاها و تحريف‏هاي شناختي ناميده مي‏شوند، به اشكال گوناگوني ظاهر مي‏گردند (لیهی/ 1387). خرسندي و ناخرسندي، آرامي و ناآرامي و عمده حالت‏هاي افراد، با فرايند تفكر فرد ارتباط مستقيم دارد. افراد مختلف در موقعيت‏هاي مشابه به گونه‏اي متفاوت عمل مي‏كنند؛ چرا که احساسات متفاوتي دارند. براي خروج از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب، بايد احساس افراد شناسايي شود. از طرفي، طرز تفكر انسان‏ها تعيين‏كننده احساس آن‌هاست. پس بهترين راه براي تغيير رفتار، آن است كه احساس را عوض كنيم و احساس با تغيير افكار قابل‌تغییر است. افكاري كه به صورت خودكار پديد مي‏آيند و حالت منفي دارند، به افكار «خودآيند منفي» معروف‌اند و با يكديگر شباهت‏هايي دارند. اين افكار به دليل تشابهي كه دارند، طبقه‏بندي مي‏شوند و در اصطلاح، به آن‌ها «خطاهاي شناختي» مي‏گويند. در تمام صورت‏هاي خطاهاي شناختي، فرد ذهن ديگران را مي‏خواند يا تلاش مي‏كند احساسات و عقايد آن‌ها را حدس بزند و به حدس خود اعتقاد كامل دارد و اين در حالي است كه توانايي حدس قطعي را ندارد (لیهی/ 1387). 2-5 رویکردهای روان‌شناختی در درمان نشانگان افت روحیه 2-5-1 نظریهی درمان بک: از آنجائیکه افراد دچار نشانگان افت روحیه دارای افکار منفی و بدبینانه نسبت به امور هستند، از این رو نیازمند یک رویکرد شناختی هستیم لازم است که ابتدا رویکرد بک را در این مورد توضیح دهیم: تحقیقات اولیه بک روی افسردگی منجر به ابداع رویکردی بنام درمان شناختی گردید. بک در آغاز روانکاو بود و روی سخنان و تداعی‌های آزاد بیماران کار می‌کرد ولی از این تعجب میکرد که بیمارانش افکاری دارند که بندرت از آن‌ها باخبرند و در تداعیهای آزاد خویش به آن‌ها اشاره نمیکنند. به همین دلیل نیز بیماران خود را متوجه این افکار میکرد. این افکار یا شناختها که سریع و خودکار به نظر می‌رسیدند تحت کنترل بیمار نبودند غالباً به دنبال این افکار خودکار که بیماران از آن بی‌خبر بودند احساسات ناخوشایندی در آن‌ها ایجاد می‌شد که کاملاً از آن باخبر بودند. بک با پرسش از بیماران خویش درباره افکار فعلی‌شان به مضامین منفی مثل شکست یا بی‌کفایتی رسید که مشخصه دیدگاه بیمارانش در مورد گذشته، حال و آینده بودند (کوری، 2005؛ نقل از رحیمی، بهمنی و دادخواه، 1393). بک (١٩٧٩) می‌نویسد که طرح‌واره‌ها می‌توانند سالم و کارآمد، یا ناسالم و ناسازگار باشند. طرح‌واره‌های ناسازگار تمایل به منفی نگری، انعطاف‌ناپذیری و مطلق‌گرایی دارند. وقتی که طرح‌واره‌های منفی نگر فعال می‌شوند تمامی مراحل پردازش اطلاعات را متأثر می‌کنند؛ بنابراین فردی که طرح‌واره‌ای نظیر این باور که «من بی‌ارزش هستم» را در ذهن پرورانده، تمایل پیدا کند تا تمامی اطلاعات ورودی را به گونه‌ای تحریف کند تا با این باور نادرست هماهنگ شود. اطلاعات مثبتی که با این باور همخوان نباشند ممکن است نادیده گرفته‌شده و یا تحریف شوند تا با طرح‌واره بنیادین فرد همسان شده و آن را تهدید نکنند. وقتی ذهن فرد مغشوش می‌شود تمایل بیشتری پیدا می‌کند تا در فرآیند پردازش اطلاعات ذهن افراد هرچند سالم بروز کند و در افراد دارای مشکل شدت و تکرار این افکار بیشتر است. بک نظریه‌ای چند عاملی را ارائه کرده است تا توضیح دهد که طرح‌واره‌های شناختی ناسازگار، افکار خود آیند و تحریف‌های شناختی می‌توانند باعث به وجود آمدن اختلالات هیجانی شوند. اعتقاد بر این است که مشکلات همان طور که به واسطه تحریف‌های شناختی است که ایجاد می‌شوند به وسیله همان‌ها نیز دوام می‌یابند (رحیمی و همکاران، 1393). از هنگامی که طرح‌واره‌های ناسالم در ذهن فرد مستقر شوند تمایل به تفکر و رفتار به گونه‌ای که باعث فعال باقی ماندن طرح‌واره‌ها می‌شوند نیز در فرد ایجاد می‌شود. هر اطلاعات ورودی توسط طرح‌واره‌ای فیلتر می‌شود تا سازگاری آن‌ها با نظام باورهای ذهنی فرد تأیید شود (بهمنی و همکاران، 1389). بدین ترتیب بک 9 تحریف شناختی را معرفی کرده است: تفکر همه یا هیچ: در این طرز تفکر فرد موقعیت‌ها را در دو مقوله می‌بیند نه در یک طیف فاجعه سازی: در این نوع تفکر فرد آینده را بدون در نظر گرفتن دیگر نتایج محتمل تر، به طور منفی پیش‌بینی می‌کند. بی‌توجهی به امر مثبت: یعنی وقتی فرد در مورد خود و دیگران قضاوت می‌کند، تجربیات، اعمال یا کیفیات مثبت را نادیده می‌گیرد. تعمیم مبالغه‌آمیز: یکی از انواع خطاهای شناختی است که تغییر آن دشوار است. «هیچ وقت فکر نمی کند که من هم عقل دارم» همیشه مرا تحقیر می کند» برچسب زدن: فرآیندی که از نسبت دادن صفت منفی حاصل می‌شود. شخصی سازی: بسیاری از افراد از روی عادت رفتار دیگران را متوجه خود می‌دانند. «چون تو جواب تلفن را از داخل اتاق دادی حتما راجع به من صحبت می‌کردی». ذهن‌خوانی: افراد تحت تأثیر یک باور، بی‌دلیل از افکار و انگیزه‌های یکدیگر برداشت نادرست می‌کنند و همین طور در این ارتباط انتظار دارند که طرف دیگر از افکار و خواسته‌های آن‌ها مطلع باشند. استدلال‌های هیجانی: موقعیتی که افراد به اتکای احساس، فرض خود را در مورد طرف مقابل درست می‌دانند فیلتر ذهنی: فرد یکی از اجزای منفی موضوع مورد اختلاف را برداشت می‌کند، به جای اینکه تصویری کلی از موضوع در ذهن خود ایجاد کند (بک، 1979). بنابراین شناخت درمانی شیوه‌ای هدف مدار، حل مسئله گرا و ساختار یافته برای کاهش مشکلات فرد محسوب میشود. فرآیند تغییر در شناخت درمانی شامل کمک به مراجع است تا بتواند نحوه شناخت افکار، احساسات و رفتارهای خود و نیز نحوه ارتباط آن‌ها را باهم فراگرفته و بفهمد که چگونه در ایجاد وضعیت فعلی اثر دارند. تغییر پایدار، حاصل تغییر تحریف‌های شناختی بنیادین و باورهای ناکارآمد است. به طور کلی درمان در جلسات مشاوره‌ای مبنی بر شناخت درمانی به این علت اتفاق می‌افتد که در این رویکرد به بیماران آموزش داده می‌شود که افکار ناسازگارانه خود را شناسایی و صحت آن‌ها را ارزیابی کرده و دیدگاه‌های سازگار‌تر یا انطباقیتری را خلق نمایند و در آخر میزان مورد استفاده بودن آن نگرش‌های جدید خود را از طریق تکالیف رفتاری ساختار یافته به آزمون بگذارند (بک و کلارک، 2010). 2-5-2 رویکرد وجودی: از دید وجودنگرها نخستین احساس شایسته توجه برای درک هیجان‌های انسان، اضطراب است. اضطراب ناشی از تلاش شخصی برای بقا و دفاع از خود، میبایست به عنوان بخش اجتناب‌ناپذیری از شرایط در نظر گرفته شود. درمانگران وجودی بین اضطراب بهنجار و اضطراب روان نژندی تمایز قائل می‌شوند و اضطراب بهنجار را به عنوان منبع رشد مورد توجه قرار می‌دهند. اضطراب بهنجار پاسخ مناسبی است به واقعه‌ای که فرد با آن روبرو می‌شود. به علاوه این نوع اضطراب نباید واپس زده شود، بلکه باید به عنوان انگیزه‌ای برای تغییر مورد استفاده قرار گیرد. در مقابل، اضطراب روان نژندی با موقعیت تناسبی ندارد. این نوع اضطراب معمولاً خارج از آگاهی بوده و فرد را از حرکت بازمی‌دارد. وظیفه درمان خاتمه دادن به اضطراب بهنجار نیست (بهمنی و همکاران، 1389). اضطراب وجودی، شکل سازنده‌ای از اضطراب بهنجار است که می‌تواند محرکی برای رشد باشد. به این معنا که اضطراب را به گونه‌ای تجربه می‌کنیم که به طور فزاینده‌ای موجب آگاهی ما از آزادی و عواقب پذیرش و یا رد این آزادی می‌گردد. ما می‌توانیم از طریق محدود زندگی کردن و در نتیجه کاهش انتخاب‌هایمان، اثر اضطراب را تقلیل دهیم. به هر حال پذیرفتن زندگی جدید، به معنای پذیرش اضطراب است و زمانی که اضطراب را نادیده گرفته و به عبارتی آن را دور می‌زنیم باید بهای زیادی برای آن پرداخت نماییم (نقیائی و همکاران ، 1392). وجودگرایان سر منشأ تمامی هیجان‌های دیگر انسانی از جمله افسردگی را ناشی از نحوه مواجه‌شدن فرد با این احساس اصیل انسانی یعنی اضطراب می‌دانند (نظری و ضرغامی، 1388). وجودگراها معتقدند بسیاری از مشکلاتی که مراجعین با آن روبرو هستند، پیامدهای طبیعی زیستن در جهان و مواجه‌شدن با چالش‌ها و محدودیت‌های ذاتی نهفته در موقعیت‌های انسانی است. اگرچه زندگی سخت و پیش‌بینی‌ناپذیر است اما اغلب ما می‌توانیم با تکیه بر توانایی‌های خود یا کمک گرفتن از دیگران راه مواجهه و مقابله با شرایط دشوار را یاد بگیریم؛ اما بالاخره دیر یا زود بسیاری از ما در توانایی‌هایمان برای درک ماوقع و پاسخ به نیازهایی که به ما تحمیل شده است در می‌مانیم و در مقابله با موانع خود را محاصره‌شده و ناچار می‌بینیم؛ در این شرایط اضطراب نه یک پاسخ غیرطبیعی که واکنشی واقع‌بینانه و سازگار محسوب می‌شود که به جای تلاش برای انکار یا نادیده گرفتنش باید مورد توجه قرارگرفته و پیامش درک شود (نقل از بهمنی و همکاران، 1389). 2-5-2-1- درمان وجودی: مشاورینی که از دیدگاه وجودی به رواندرمانی می‌نگرند، بر مسئولیت شخص مراجع در زنده کردن خود واقعی‌اش تأکید دارند. تفکر وجودی به این امر اشاره دارد که تفاوت واقعی انسان‌ها با سایر موجودات در این است که انسان‌ها ظرفیت و توانایی لازم برای خود راهبری و ارائه رفتارهایی آگاهانه و ارادی را در اختیار دارند. به همین سبب لازم نیست که افراد مانند اشیایی منفعل قربانی فشارهای اجتماعی، محرک‌های محیطی و نیازهای غریزی خود باشند. وقتی مراجعی به بحران وجودی دچار شده باشد، وظیفه مشاور این است که با حمایت و یاری‌رسانی او را تحریک به تلاش کند، تلاشی که از طریق آن بتواند کنترل هستی‌اش را در دست گیرد. در فرآیند تغییر، مراجع باید نیروی لازم را از طریق اعتماد به مرجع قیاس درونی‌اش کسب کند و ابراز اصلی در این راه چیزی نیست جزء خواستن مراجع. مشاور علت اصلی ایجاد تغییر در مراجع نیست و از تکنیک تعیین‌شده خاصی هم در این زمینه استفاده نمی‌کند. باید اشاره کرد که نیاز اصلی مراجع در فرآیند ساخت مجدد خود، بهره بردن از رابطه مشاوره‌ای خاصی است که در آن مشاور فردی است باتجربه و همدل که تلاش‌های مراجع را در جهت یافتن صحیح ارج می‌نهد (کوری،1937، شفیع آبادی و حسینی، 1390). درمان‌های پدیدار شناختی و وجودی به وجود از منظر رابطه‌ای توجه کرده‌اند (هالینگ و نیل، 1989؛ نقل از اوتنز و هانا، 1998) و از واژه میان ذهنی برای اشاره بر اینکه چگونه در سطح بنیادین، بشر در عین جدا بودن، به هم پیوسته و متصل هستند، استفاده می‌کند (هاسرل، 1936، 1970؛ نقل از اوتنز و هانا، 1998) و درعین‌حال همیشه متوجه نیازهای درمانی هر یک از مراجعان به تنهایی است. در درمان وجودی عقیده کلی و یا پنداشت شناختی وجود دارد مبنی بر اینکه افراد معانی شخصی و منحصربه‌فرد خود را می‌سازند و اینکه این معانی عمیقاً زندگی‌شان را متأثر می‌سازد (ریسکایند، 1995؛ نقل از اوتنز و هانا، 1998). لذا میتوان گفت درمان عبارت است از تسهیل جستجوی معنا و هدف در زندگی، ارتقای روابط و کمک به بیمار برای توسعه افکار و نگرش‌های انطباقی (کیسان و کلارک،٢٠٠٢) و احساس معنا و آرامش ذهنی که می‌تواند به عنوان نقطه پایانی عمومی درمان تعبیر شود (موراتا و موریتا،٢٠٠۶). برای وجودگرایان درک یک فرد به معنای مطالعه جهان او به تفصیل و عمیق است (اوتنز و هانا،١٩٩٨)، لذا از این منظر مشخصه سلامت وجودی می‌تواند یک جهت‌گیری درونی و برونی سیال و روان باشد با معانی آکنده‌ای در درون و بیرون خویشتن (فرانکل،1967، هایدگر،1927؛ نقل از بهمنی و همکاران، 1389)، همچنین در فرآیند درمان از مکانیزم استدلال منطقی و مناظره‌ای، سود می‌برد که به موجب آن بر هشیاری و آگاهی مراجع بسیار تأکید می‌شود (هنا، 1994، هنا و اوتنز،1995). بنابراین درمان وجودی در فضایی تفسیری و رابطهای عمل میکند (اسپینلی، 2007) و هدفش اختیار دادن به مراجعین برای داشتن شجاعت و آزادی برای حرکت از وضعیت ناخوشایند کنونی به سمت پذیرفتن و در آغوش گرفتن خطرات خلق یک آینده مطلوب است. این هدف درمانی عمدتا از طریق مواجهه‌های موثق و اصیل به دست می‌آید و ناگفته پیداست که درمان وجودی نمی‌تواند از درمانگر به عنوان یک فرد جدا باشد و درمان را می‌توان به عنوان بودن و حضور درمانگر نیز تعریف کرد (داپلاک 1997، نقل از ونگ و ونگ،2013). هدف اصلی در درمان وجودی این است که مراجعین، شیوه صحیح تری را در زندگی دنبال کنند. بدان معنا که به آن‌ها کمک کنیم تا افراد مسئولی باشند، ارزش‌هایشان را خودشان انتخاب کنند، اهدافشان را بیابند، تعریف کنند و بر آن اساس زندگی نمایند. مشاورین سپس باید، مراجعین خود را در انجام کارهایی که بر اساس اهداف و ارزش‌هایشان بنا شده است تشویق و حمایت کنند (کوری،1937، شفیع آبادی و حسینی، 1390). در این راستا کرنی (٢٠٠٠) رنج را به عنوان «تجربه ناشی از آسیب به کلیت فرد» می‌داند که در عمق روان فرد اتفاق می‌افتد، بنابراین شفابخشی، تحت شرایط تحمیلی و به اجبار رخ نمی‌دهد بلکه در محیط امن و مطمئنی که مؤلفه‌های اصلی آن همدلی، شفقت و مراقبت از افراد است، صورت می‌گیرد. این فرایند به بیمار آزرده و رنجیده اجازه می‌دهد به آزادی درون ذات خود را مشاهده کند و رنج‌ها و دردهایش را دریک فضای شفابخش، بیرون بریزد (نقل از لی می و ویلسون، ٢٠٠٨). سه وظیفه درمانی بر عهده درمانگر است: 1) کمک کردن به درمان‌جو در تشخیص دادن این موضوع که آن‌ها در فرآیند درمان به خودی خود کاملاً حضور ندارند و بدانند که این حالت می‌تواند آن‌ها را خارج از درمان محدود کند. 2) حمایت کردن از درمان‌جویان در روبرو شدن با اضطراب‌هایی که مدت طولانی از آن‌ها اجتناب کرده‌اند و 3) کمک کردن به درمان‌جویان در بازنگری خود و دنیای خویش به صورتی که اصالت بیشتری را در ارتباط با زندگی پرورش دهند. افزایش آگاهی هدف اصلی درمان وجودی است طوری که به درمان‌جویان امکان می‌دهد دریابند که امکانات دیگری هم وجود دارند که قبلاً تشخیص داده نمی‌شدند. درمان‌جویان به این شناخت می‌رسند که قادرند تغییراتی را در نحوه بودن خویش در این دنیا ایجاد کنند (کوری، 2005). 2-5-3 شباهت و تفاوت دیدگاه شناخت درمانی بک با رویکرد وجودی: چگونگی ادراک فرد و تعبیر و تفسیری که او از رویدادهای زندگی می‌کند در دیدگاه‌های وجودی نیز همانند رویکرد شناخت درمانی مورد تأکید خاص قرار دارد و روشی که هر دو شیوه برای نزدیک شدن به دنیای بی‌همتا و منحصربه‌فرد ذهنی مراجع بکار می‌برند عمیقاً متأثر از مفاهیم پدیدار شناختی است (بهمنی و همکاران، 1389). علاوه بر این به اعتقاد هار و لامب(1983) عوامل وجودی نظیر قصد و هدف در زندگی و یا هر دلیلی که فرد در زندگی برمی‌گزیند را نیز می‌توان به عنوان نوعی از پدیده‌های شناختی در نظر گرفت که محصول فرآیندهای فراشناختی نظیر خودآگاهی عقلانی و نیز ظرفیت فکر کردن در مورد آن دسته از فرآیندهای ذهنی که برای زندگی معنی می‌آفرینند، هستند. به این ترتیب به عنوان فراشناخت، اگرچه عوامل وجودی در ذات خود ماهیتی شناختی دارند اما معنی جدید و وسیع‌تری را نیز برای در بر گرفتن سایر جنبه‌های تجربه بشری نظیر معنی، مفهوم و هدف در بر می‌گیرد (نقل از وانیس، 1990). در واقع واژه «وجودی» بنا بر تعریف به معنایی که فرد برای زندگی قائل است اشاره دارد، درحالی‌که «شناخت» مفهوم کلی تری است که به طور مشخص به قصد و هدف در زندگی اشاره نمی‌کند؛ بنابراین واژه وجودی در مضمون خود به جنبه‌های خاص تری از شناخت نیز اشاره دارد ولی نمی‌توان گفت که هر آنچه که شناختی است لزوماً وجودی نیز هست. از این رو اگرچه هر آنچه که «وجودی» است به طور ضمنی به شناخت نیز دلالت دارد اما برعکس آن صادق نیست و نمی‌توان گفت که هر مضمون «شناختی» لزوماً بر مفاهیم وجودی دلالت دارد. هم روان‌درمانگران وجود گرا و هم رواندرمانگرایان شناختی در این نظر که بازسازی معنا در رشد و پویایی شخصیت فرد نقش محوری در کمک به ایجاد تغییرات مثبت بازی می‌کنند نیز با یکدیگر موافق هستند (بورنشتاین، 2004؛ نقل از بهمنی و همکاران، 1389). از نظر ادواردز نیز هر دو دیدگاه در اهمیتی که به تغییر آگاهی در جریان درمان می‌دهند با یکدیگر مشابهت دارند. روان‌درمانگران وجودی به دنبال توسعه آگاهی فرد از طریق کاهش استحکام سازوکارهای دفاعی باهدف کمک به مراجع تا بتواند آن جنبههائی از خود را که قبلاً آن‌ها را انکار یا تحریف می‌کرد هستند. شناخت درمانگرها نیز به دنبال توسعه دیدگاه مراجع از طریق کاربرد روش‌های جدید تفکر و جانشین کردن پاسخ‌های نامعقول با پاسخ‌های معقول یا پاسخ‌های مبتنی بر تفکر منطقی هستند) ادواردز، نقل از بورنشتاین، 2004). بورنشتاین (2004) در مقاله جذاب خود در مورد مقایسه و تلفیق دو دیدگاه وجود گرا و شناختی در درمان اختلال شخصیت وابسته، کوشید تا دو دیدگاه مذکور را از منظر توجهشان به خویشتن، فرض‌هایشان در مورد مفهوم علیت، تمرکزشان بر تعبیر و تفسیر، فرایند تغییر، یادگیری آزمون مدار و نقش درمانگر در فرایند درمان، درمان، مقایسه کند (بورنشتاین، 2004، نقل از بهمنی و همکاران، 1389). 2-5-4 درمان‌های تلفیقی به نظر می‌رسد وقت آن فرا رسیده باشد تا به جای تاکید و تلاش برای اثبات کارآمدی یک رویکرد ویژه برای درمان انواع آزردگیهای روانی بکوشیم تا از رویکردهای تلفیقی برای پاسخ به نیازهای خاص یک آزردگی ویژه استفاده کنیم. مسر مفهوم انطباق انضمامی را به عنوان روشی برای ترکیب راهبردهای درمانی باهدف افزایش کارآمدی درمان مطرح کرده است. او توصیه می‌کند که ابتدا بر اساس ویژگی‌های شخصیتی مراجع و مشکل فعلی او یک طرح درمان زمینه‌ای را طراحی کرده و سپس بر اساس سایر الگوهای مداخلهای این طرح اولیه را به گونهای تکمیل کنیم که بیش‌ترین تناسب را با وضعیت خاص درمان‌جو و یا نوع خاصی از اختلال پیدا کند (مسر،1992؛ بورنشتاین، 2004؛ نقل از بهمنی و همکاران، 1389). 2-5-4-1 شناخت درمانیهای تلفیقی در طی سالهای اخیر توسعه زیادی در معرفی درمانهای مبتنی بر دیدگاه شناختی تحقق پیدا کرده است. از این جمله می‌توان به درمان‌های شناختی/تحلیلی (رایس، 1989)، رفتاردرمانی دیالکتیک (لینچان، 1993)، شناخت درمانی مبتنی بر توسعه آگاهی که درمانگری به اسم سیگال آن را معرفی کرده است (سیگال، 2002) و شناخت درمانی وجود گرا که به وسیله کیسان (1994) برای کمک به گروه‌های خاصی از بیماران ارائه شده است، اشاره کرد. 2-5-5 شناخت درمانی هستی نگر شناخت درمانی هستی نگر به صورت گروهی نخستین بار توسط کیسان و همکاران (1994) برای کمک به پژوهشگران در بررسی اثربخشی گروه درمانی بر طول عمر و کیفیت زندگی زنان مبتلا به مراحل غیر منتشر سرطان پستان در قالب یک برنامه استاندارد مداخله روان‌شناختی عرضه شد. هدف ویژه این برنامه کمک به زنان یاد شده بود تا بتوانند برای مقابله کارآمد تر با بیماری سرطان نگرش مثبت تری به زندگی پیداکرده و اصیل و درون زا تر زندگی کنند (کیسان، میاچ، بلاچ و اسمیت، 1994؛ نقل از بهمنی و همکاران، 1389). این روش درمان به دنبال آگاهی از عدم تناسب رویکردهای روان‌درمانی رایج تا آن هنگام، با نیازها و شرایط خاص بیمارانی که به تازگی از ابتلا خود به سرطان آگاه شده و مشغول مداوا بودند، ارائه شد. در واقع تا آن موقع اغلب روش‌های مداخله بر حمایت‌های اجتماعی و آموزش راهبردهای شناختی رفتاری متمرکز بود (فاوزی و همکاران، 1995) و نسبت به نگرانیهای مهم وجودی این افراد بی‌توجهی میشد. همان طور که قبلاً اشاره شد، کیسان مضامین وجودی نظیر مرگ، معنا، اندوه، تنهایی، آزادی و منزلت را به عنوان چالش‌های کلیدی وجود در افراد مبتلا به بیماری‌های بدخیم معرفی کرده است. علاوه بر این او تصور می‌کند که بیماران ممکن است در اثر تجربه هیجان‌های مرتبط با مضامین وجودی فوق روحیه خود را از دست داده و احساس بی روحیگی کنند (کلارك و کیسان، 2002؛ نقل از بهمنی و همکاران، 1389). میلسپاق(2005) نیز درد روحی را محصول آگاهی فرد از احتمال مرگ زودهنگام، از دست دادن روابط، از دست دادن خویشتن، از دست دادن معنی و کنترل بر خود و شرایط می‌داند. او معتقد است که چنین دردی را فقط می‌توان از طریق ایجاد خود تأییدی و تعالی بخشیدن به خواست‌ها و مقاصد و دستیابی به احساس درونی کنترل بر اوضاع به دست آورد (نقل از بهمنی و همکاران، 1389). مک گراس(2002) مدلی از درد روحی را ارائه کرده است که بر اساس آن ابتلا به بیماری‌های تهدیدکننده زندگی نیازهای زیادی را تحمیل می‌کند که می‌توانند قابلیت افراد را برای معنی دادن به تجربه‌های زندگیشان تحت تأثیر قرار دهند و باعث شوند تا آن‌ها نتوانند به زندگی پیوند زده و بنابراین به احساس پوچی و خلأ دچار شوند. از طرف دیگر کرنای و مونت (2000) درد روحی را به عنوان نوعی بریدگی و انفصال که باعث احساس از خود بیگانگی و فاصله گرفتن فرد از آن جنبههائی از عمیق‌ترین سطوح وجودی خود که می‌توانند به فرد معنا، امید و مقصود بدهد، دانستند. درد روحی می‌تواند از طریق علائم روان‌شناختی، زیست‌شناختی، مشکل در روابط بین فردی خود را نشان دهد که کرنای و مونت (2000) آن را بحران ایمان نیز نامیده‌اند. به رغم کیسان، درمان آزردگی‌های وجودی یا همان نشانگان افت روحیه و از دست دادن روحیه در این بیماران، شامل تسهیل جستجوی معنی و مقصود در زندگی، گسترش ارتباطات فردی و کمک به بیمار برای توسعه افکار و نگرشهای سازگار و مناسب است (کلارك و کیسان، 2002؛ نقل از بهمنی و همکاران، 1389). موراتا(2003) ویژگی دیگری را نیز با تعریف خود از درد و رنج روحی به وسیله احساس‌های بی‌معنایی، بی‌ارزشی، فقدان قصد و هدف و هویت که در اثر از دست دادن‌های متعدد در حوزه روابط بین فردی، اقتدار و امید به آینده ایجاد می‌شود، وارد تعریف فوق کرده است. بر اساس نظر موراتا این فقدان‌ها باید در هنگام تلاش برای کمک به بیمارانی که به مرگ نزدیک میشوند مورد توجه قرار گیرد. به این ترتیب روش شناخت درمانی هستی نگر کوشید تا دیدگاهی متناسب با نیازهای خاص این گروه از بیماران را معرفی کند. در این مدل درمانی افراد فرصت پیدا می‌کنند تا از طریق بیان احساسات با اضطراب‌های وجودی خود آشنا شده و آن‌ها را بپذیرند. درعین‌حال با استفاده از راهبردهای شناختی، خطاهای شناختی و نیز رفتارهای نگه‌دارنده این خطاها را شناسایی و تغییر دهند. در مجموع انتظار می رود تا در اثر این مداخله افراد ترس‌ها و تعارض‌های ناشناخته خود را نسبت به مسائل وجود دریافته و با آن‌ها کنار بیایند. درعین‌حال افکار و احساسات موجود در هر یک از اعضا نیز در گروه مطرح و کمک می‌شود تا توسط افراد درك شود. همان طور که موضوعات مختلف شروع به مطرح‌شدن می‌کند ترس‌های افراد نیز مورد بررسی قرار می‌گیرد. حساس‌های جدا ماندگی افراد کاهش مییابد و بیماران کمک می‌شوند تا با بیماری و اندوه ناشی از احساسات از دست دادن آنچه که برای فرد مهم است مواجه شده و بتوانند کاملتر با زندگی درآمیزند. 2-5-6 ساختار و اهداف شناخت درمانی هستی نگر(بهمنی و همکاران، 1389) این روش به صورت هفته یک جلسه 90 دقیقهای و برای اجرا در یک دورهی 10 جلسه‌ای برنامه‌ریزی‌شده است. این شیوه مداخله به بیماران کمک می‌کند تا از محیط حمایت‌کننده‌ای که برای سازگاری بهتر آن‌ها با تشخیص و درمان بیماری HIV ضروری ست بهره‌مند شوند. در طی دوره درمان ترس بیماران از زندگی با یک بیماری دارای تهدید جدی مرگ بررسی و روی آن کار می‌شود. بیمار درعین‌حال راهبردهای شناختی و رفتاری که به او کمک می‌کند تا با بیماری خود بهتر مقابله کند را فرامی‌گیرد. در طی این فرایند از بیمار خواسته می‌شود تا داستان‌های خود را در مورد زندگی، افکار و احساسات فردی در مورد تجربه بیماری HIV، اندوهی که در مورد از دست دادن سلامت و عزیزان دارند، تعریف کنند و ترس‌های خود را در این زمینه بررسی نماید. علاوه بر این بیمار یاد می‌گیرند تا افکار خود را آزمایش کرده و چهارچوب و تعابیر جدیدی برای افکار و باورهای خود برگزیند تا بتوانند چشم‌انداز مثبت تری پیدا کند. سعی بر آن است که به بیمار کمک شود تا تسلط خود را بر زندگی خویش تجربه کرده و روابط خود را با دیگران و جهان توسعه دهند. اولویت‌های زندگی نیز مجدد ارزیابی می‌شود تا نشانگان افت روحیه را کاهش داده و بیمار را به طرف زندگی درونزا و اصیل تر و دارای کیفیت زندگی بهتر و بامعنا سوق دهد. تکلیف منزل نیز تعیین می‌شود تا مهارت‌های فردی بهتر جا افتاده و یادگیری مستقر شود (بهمنی و همکاران، 1389). 2-6 نتایج تحقیقات انجام‌شده در داخل و خارج از کشور 2-6-1 تحقیقات انجام‌شده در داخل کشور: بررسی پژوهش‌های انجام‌شده در کشور حاکی از آن است که تاکنون هیچ پژوهش توصیفی یا آزمایشی که در آن‌ها به نشانگان افت روحیه در افراد مبتلا به HIV پرداخته شده باشد، انجام نگرفته یا حداقل گزارش نشده است. تنها دو مطالعه در ایران صورت گرفته که متغیر نشانگان افت روحیه را در جمعیت زنان مبتلا به سرطان پستان و سالمندان بررسی نموده است. بهمنی، نقیائی، علیمحمدی و دهخدا (1392) در مطالعهای باهدف بررسی نشانگان افت روحیه در زنان مبتلا به سرطان پستان و مقایسه آن با جمعیت عادی به این نتیجه رسیدند که تفاوت معناداری بین میانگین نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به سرطان پستان و زنان سالم وجود دارد و میانگین نشانگان افت روحیه زنان مبتلا به سرطان پستان (22/37) با توجه به نمره برش (30<) میزان بالایی را به خود اختصاص داد. بهمنی، نقیائی، علیمحمدی و دهخدا (1392) در مطالعهای با عنوان بررسی رابطهی سه متغیر اضطراب وجودی، نشانگان افت روحیه و افسردگی در مادران کودکان مبتلا به بیماریهای بالقوه مهلک به این نتیجه رسیدند که بین سه متغیر رابطه معناداری وجود دارد، به طوری که اضطراب وجودی بالا پیش‌بینی کننده نشانگان افت روحیه بوده و درعین‌حال نشانگان افت روحیه بالا پیش‌بینی کننده افسردگی است. رحیمی و همکاران (1393) در مطالعهای تحت عنوان «اثربخشی مشاورهی شناختی معنویتمحور بر کاهش نشانگان افت روحیه سالمندان» به این نتیجه رسیده اند که رویکرد مشاورهی شناختی معنویتمحور میتواند در کاهش نشانگان افت روحیه سالمندان و حتی هر مشکل روحی و روانی دیگری که ریشههای وجودی، معنوی و شناختی دارد، موثر واقع شود. مطالعات روان‌درمانی‌های انجام‌شده بر روی HIV: روائی، حسینیان و صمدی (1385) به منظور بررسی تأثیر روان‌درمانی حمایتی بر بهبود کیفیت زندگی بیماران به این نتیجه رسیدند که رواندرمانی حمایتی بر بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا با توجه به عوامل کلی سلامت جسمانی و روانی تأثیر دارد. سلگی، هاشمیان و سعیدی (1386) در مطالعه خود به بررسی تأثیر شناخت درمانی گروهی در کاهش افسردگی مردان مبتلا به HIV مثبت پرداختند نتایج آن‌ها نشان داده بود که گروه درمانی شناختی میتواند یک روش موثری در کاهش افسردگی و افزایش کیفیت زندگی آن‌ها باشد. همچنین قزلسفلو و اثباتی (1390) در تحقیقی نشان دادند که گروه درمانی امید محور باعث بهبود کیفیت زندگی مردان مبتلا شده بود. حال با توجه به بیماری HIV و تبعاتی که برای بیمار به همراه دارد و کمبود پژوهشهای حاضر در مورد اثربخشی درمان روان‌شناختی بر افراد مبتلا به HIV مثبت پژوهشگر به دنبال آن برآمد تا با درمان روانشناختی موثر (شناخت درمانی هستینگر) بتواند به کاهش تبعات روانی –اجتماعی ذکرشده در زندگی بیماران بپردازد. رحمتی نجار کلائی و همکاران (1391) در مطالعهای تحت عنوان تجربیات بیماران مبتلا به ایدز از ننگ اجتماعی: یک مطالعه کیفی بیان کردند که اكثر بيماران بر مسئله فقدان درمان قطعي بيماري و ناامیدی به زندگی تأكيد مينمودند و عاقبت خود را مرگ و نيستي ميدانستند؛ به طوري كه اين نااميدي روي كيفيت زندگي اين افراد تأثير نامطلوبي داشته و انتظار مرگ را در ذهن آن‌ها مدام به تصوير ميكشيد همچنین بیماران این ناامیدی را از اثرات مهم این بیماری بر روی روحیه خود بیان کرده‌اند. علیزاده و بهرامی (1391) در مطالعهای تحت عنوان بررسی تأثیر برنامه رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی بر تاب آوری و سلامت روان زنان مبتلا به اچ.آی.وی/ایدز دارای سابقه سوءمصرف مواد و رفتارهای پرخطر جنسی به این نتیجه دست یافتند که آموزش مفاهیم رویکرد رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی می‌تواند بر افزایش سطح تاب آوری و کاهش اضطراب و افسردگی زنان مبتلا به اچ.آی.وی/ایدز دارای سابقه سوءمصرف مواد و رفتارهای پرخطر جنسی موثر باشد. در ایران پژوهش‌های متعددی در زمینه‌ی شناخت درمانی هستینگر صورت گرفته است که شامل: بهمنی، اعتمادی, شفیع آبادی، دلاور و قنبری مطلق (١٣٨٩) در مطالعهای با عنوان مقایسه اثربخشی دو روش مداخله «شناختدرمانی آموزش محور به سبک مایکل فری» و «گروه درمانی شناختی/وجودگرا» بر امیدواری، عزت نفس و کیفیت زندگی زنانی که پس از شروع درمان سرطان غیر منتشر سینه، علائم افسردگی از خود بروز دادهاند، نشان داده است که میانگین افسردگی بعد از مداخله در گروه درمانی شناختی وجودگرا کمتر از شناختدرمانی آموزش محور است و افسردگی هر دو گروه نیز پایینتر از گروه گواه بوده و تفاوتها از نظر آماری معنادار است. در متغیر امیدواری نیز تأثیر روش گروه درمانی شناختی وجودگرا بر افزایش امیدواری بیشتر از روش شناختدرمانی آموزش محور و این تفاوت از لحاظ آماری معنادار بوده و هر دو گروه نیز میانگین بیشتری نسبت به گروه کنترل به دست آورده‌اند. در متغیر عزت نفس میانگین‌های دو گروه آزمایش با یکدیگر برابر اما با میانگین گروه کنترل تفاوت معنادار دارد. مقادیر میانگین نشان میدهد که عزت نفس در هر دو گروه نسبت به گروه گواه افزایش داشته و این تفاوت از نظر آماری معنیدار است. میانگین کیفیت زندگی در دو نوع مداخله شناختدرمانی آموزش محور و گروه درمانی شناختی وجودگرا با یکدیگر تفاوت نداشته اما نسبت به گروه کنترل بیشتر بوده است. این تفاوتها نیز به لحاظ آماری معنی‌دار است. بهمنی، اسکندری، حسنی، دکانهای فرد و شفیع آبادی (1390) در مطالعه‌ای تحت عنوان « اثربخشی گروه درمانی شناختی وجودگرا بر افزایش امیدواری و کاهش افسردگی والدینی که فرزندانشان به دلیل ابتلا به سرطان تحت درمان‌های پزشکی قرار دارند» به این نتیجه رسیده است که گروه درمانی شناختی وجودگرا می‌تواند در افزایش امیدواری والدین فرزندان مبتلا به سرطان موثر باشد. بهمنی، کرمانی رنجبر، قنبری مطلق و اسکندری (1391) در مطالعهای تحت عنوان« اثربخشی مداخله گروه درمانی شناختی وجودگرا بر بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان» نشان داده است که این رویکرد باعث افزایش و بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان شده است. بهمنی، معتمد (1391) در مطالعه‌ای تحت عنوان « اثربخشی گروه درمانی شناختی- هستی نگر بر افزایش امیدواری در زنان مبتلا به همودیالیز» به این نتیجه رسیده است که ميانگين اميدواري در گروه زناني كه در معرض مداخله گروه درماني شناختي هستي نگر قرارگرفته‌اند به نحو بازر و معنی‌داری از گروهي كه (گروه كنترل) در معرض اين مداخله قرار نگرفته‌اند، افزايش يافته است. 2-6-2 تحقیقات انجام‌شده در خارج از کشور: بر خلاف مطالعات داخلی، مطالعات خارجی حاکی از آن است که بر روی متغیر وابسته پژوهش یعنی «نشانگان افت روحیه» پژوهش‌هایی صورت گرفته است، اما هیچ پژوهشی بر روی جمعیت افراد مبتلا به HIV انجام نشده است. سورجیت ساهو (2009) در مقاله‌ی مروری خود تحت عنوان «متغیرهای نشانگان افت روحیه» عنوان می‌کند علی‌رغم شباهت آزردگی وجودی و نشانگان افت روحیه، متغیر نشانگان افت روحیه با علائمی چون ناتوانی در پیشبرد زندگی همراه است. البته نشانگان افت روحیه در افراد مبتلا به افسردگی ممکن است بروز کند. همچنین حس ناامیدی که جزء علائم اصلی این متغیر است می‌تواند منجر به ضعف فیزیکی و روانی فرد شده و به خودکشی و آرزوی مرگ رو آورد. جاکوبسن (2007) در مطالعهی موردی تحت عنوان «بررسی نشانگان افت روحیه در حوزه‌ی درمان» به این نتیجه رسید که ١٠ تا ٢٥ درصد بیماران سرطانی از افسردگی رنج می‌برند. بعدها آشکار شد که این افسردگی عمده نیست و نشانگان افت روحیه است. هم چنانکه این وضع به عنوان یک حالت بی‌قراری توصیف شد که می‌تواند در پاسخ به شرایط خارجی تغییر یابد. چنگ یانگ لی و همکاران (2011) در مطالعه‌ای توصیفی با عنوان «علائم نشانگان افت روحیه در میان بیماران سرطانی در تایوان» مطرح می‌کند که متغیر نشانگان افت روحیه با وضعیت اجتماعی اقتصادی، مشکلات روان‌شناختی، انواع گوناگون بیماری‌ها، سرطان و درمان‌ها مرتبط است. رندی سانسون (2010) در مطالعهای تحت عنوان «نشانگان افت روحیه در افراد مبتلا به بیماریهای جسمانی» بیان نموده است که نشانگان افت روحیه حالت بی‌قراری چه در جمعیت بالینی چه در جمعیت روان‌پزشکی است و با حس عدم قدرت و پوچی مشخص می‌شود. به خاطر شیوع آن در یک سوم جمعیت بیمار گفته‌شده شناسایی این سندرم و انجام مداخلات ضروری ست. بوسگالیا و کلارک،(2007) در مطالعهای با عنوان «حس انسجام به عنوان یک عامل نگه‌دارنده برای نشانگان افت روحیه در زنانی با تشخیص نهایی سرطان رحم» به این نتیجه رسیده است که حس انسجام می‌تواند در مقابل نشانگان افت روحیه حمایتگر باشد. مطالعات انجام‌شده خارج از کشور در زمینه شناختدرمانی هستینگر: لی می و ویلسون (٢٠٠٨) در مطالعه مروری مداخلات مرتبط با درمان آزردگی وجودی در ارتباط با بیماری‌های تهدیدکننده زندگی، نشان دادند که هدف کلی مداخلاتی مثل گروه درمانی حمایتی-بیانگر، گروه درمانی شناختی-وجودی، روان‌درمانی گروهی متمرکز بر معنا و مداخلات معنا محور و غیره ایجاد فضایی حمایتی برای کمک به آن‌ها جهت سازگاری با نیازهای بیماری و ارتقای کیفیت زندگی‌شان و مقابله با منابع فشار روانی ناشی از سرطان و یافتن معنای شخصی‌شان و پاسخ به سؤالات وجودی بیماران مبتلا بوده است و علی‌رغم وجود برخی محدودیت‌ها تا حدودی در تخفیف آلام وجودی این بیماران موثر بوده‌اند لیکن تنها به نیازهای بیماران پرداخته‌اند. کیسان، بلاچ، اسمیت، کلارک، میاچ، اِکین، رنجری و اسنایدر (2003) در مطالعه‌ای تحت عنوان«اثربخشی روش گروه درمانی شناختی وجود گرا بر بهبود وضعیت خلق و نگرش ذهنی زنان مبتلا به مراحل غیر منتشر سرطان که مشغول دریافت شیمی‌درمانی بودند» به این نتیجه رسیدند که شیوه گروه درمانی وجودگرا باعث کاهش اضطراب و افسردگی و بهتر شدن روابط خانوادگی بیماران شد و در مجموع این روش را مفید ارزیابی کردند. بریتبارت (2003) در مطالعهای تحت عنوان اثربخشی گروه درمانی وجودی در مداخلات درمانی افراد مبتلا به سرطان بیان کرد؛ در گروههایی که افراد درگیر بیماریهای مزمن میگردند، به مرور زمان معنا و امید خود را از دست داده و دچار افسردگی میگردند. لذا درمانهای وجودی برای کاهش افسردگی و افزایش امید این دسته از بیماران یکی از مناسبترین شیوههای درمانی است. مطالعات رواندرمانی انجام‌شده در خارج از کشور: اسکویلی و همکاران (2012) در مطالعه‌ای تأثیر امید در سلامتی بیماران مبتلا به ایدز را مورد بررسی قرار دارند . آن‌ها با استفاده از مقیاس خود گزارشی بعلاوهی آزمایش نمونه خون بیماران مبتلا به ایدز، میزان سلامتی آن‌ها را پس از امید درمانی ارزیابی کرده و به این نتیجه رسیدند که افزایش امید منجر به افزایش سلامتی در این بیماران می‌گردد. بلیر(2004) در تحقیقی تحت عنوان بررسی تأثیر امیدواری در گروه درمانی نشان داد که امیدواری که نوعی احساس امکان‌پذیر بود، یک رویداد یا رفتار مطلوب در آینده است، عامل مهم در روان‌درمانگری فردی و گروه درمانی به حساب می‌آید. منابع فارسی اسکندری، مهدی؛ بهمنی، بهمن و شفیع آبادی، عبدالله (1391). اثربخشی گروه درمانی شناختی وجودگرا بر افزایش امیدواری و کاهش افسردگی والدینی که فرزندانشان به دلیل ابتلا به سرطان تحت درمان‌های پزشكی قرار دارند. پایان‌نامه کارشناسی ارشد مشاوره. دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران. احدی، حسن؛ باقری، فریبرز و سهرابی، فرامرز. (1388). خطاهای شناختی. دفتر مطالعات و آموزش نیروی انسانی سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی. شناسه 6016. ویرایش اول بیابان‌گرد، الف. (1386). روش‌های تحقیق در روان‌شناسی و علوم تربیتی. تهران: نشر دوران. جلد اول بیان زاده س .ا؛ بیرشک. ب؛ متقی پور، ی؛ بوالهری، ج، (1384) مشاوره در ایدز. تهران: واحد انتشارات انستیتو روان‌پزشکی تهران، مرکز همکاری‌های مشترک سازمان جهانی بهداشت در بهداشت روانی. بهمني، بهمن؛ اعتمادی احمد؛ شفیع آبادی، عبدالله؛ دلاور، علی و قنبری مطلق، علی (1389). گروه درماني شناختی هستی نگر و شناخت درمانی آموزش محور در بیماران مبتلا به سرطان سینه. روانشناسی تحولی، روانشناسان ایران. سال ششم. شماره 23 بهمنی، بهمن؛ اسکندری، مهدی؛ حسنی، فریبا؛ دکانهای فرد، فریده و شفیع آبادی، عبدالله. (1392) تأثیر گروه درماني شناختي وجودگرا بر افسردگي و امیدواری والدین فرزندان مبتلا به سرطان. فصلنامه علمی-پژوهشی روان‌شناسی سلامت. سال دوم. شماره2 بهمنی، بهمن؛ کرمانی رنجبر، قنبری مطلق و اسکندری، مهدی. (1391) اثربخشی مداخله گروه درمانی شناختی وجودگرا بر بهبود کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان. سمينار بین‌المللی خدمات تسكيني حمايتي در بيماران مبتلا به سرطان پستان. دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي. بهمنی، بهمن؛ نقیائی، مائده؛ علی محمدی، فهیمه و دهخدا، آیدا. (1392). اضطراب وجودی، دلزدگی وجودی و افسردگی در مادران کودکان مبتلا به بیماری‌های بالقوه مهلک. مجموعه مقالات سومین همایش ملی روانشناسی(روانشناسی، تربیت، کار و سلامت). دانشگاه آزاد اسلامی واحد مرودشت. اردیبهشت‌ماه 1392. پروچاسکا،جیمز.او،نورکراس،جان.سی. (١٩٥٧). نظریه های روان‌درمانی. (ترجمه سید محمدی، یحیی. ١٣٨٩). تهران: انتشارات رشد حسین زاده، علی(1387). تحریف‌های شناختی. مجله علمی-ترویجی معرفت. سال17 شماره 135 حسینی؛ سید محمد داوود؛ ملازاده، جواد؛ افسر کازرونی، پروین و امینی لاری، محمود (1391). رابطهي سبك هاي دلبستگي و سبك هاي مقابلهي مذهبي با سلامت روان در بيماران مبتلا به HIV مثبت. فصلنامه اصول بهداشت روانی. سال چهاردم. شماره یک دهخدا، آیدا؛ بهمنی، بهمن؛ دادخواه، اصغر و گودرزی پور، کوروش(1392). اثربخشي شناخت درماني معنويت محور در کاهش علائم افسردگي مادران کودکان مبتلا به سرطان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران رحمتی نجار کلائی، فاطمه؛ نیکنامی، شمس الدین، امین شکروی، فرخنده و راوری، علی (1391). مجله تحقیقات کیفی در علوم سلامت. سال اول شماره 2 رحیمی، زهرا؛ بهمنی، بهمن و دادخواه، اصغر(1392) اثربخشی مشاوره شناختی معنویت محور بر کاهش افت روحیه سالمندان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران. رحیمیان بوگر، اسحق. (1388). روان شناسی بالینی سلامت. تهران: انتشارات دانژه روایی، فریبا؛ حسینیان، سیمین و صمدی، پروین (1385). بررسی تأثیر روان درمانی حمایتی بر بهبودکیفیت زندگی بیماران مبتلا به HIV مثبت. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه الزهرا سلگی، زهرا؛ هاشمیان، کیانوش و بهمن، سعیدی پور(1386). بررسی تأثیر شناخت درمانی گروهی در کاهش افسردگی بیماران مرد hiv مثبت.مجلیه علمی پژوهشی مطالعات روانشناختی، دوره سوم شماره چهارم شادلو، بهرنگ؛ امین اسماعیلی، معصومه؛ رحیمی موقر، آفرین (1392). مشاوره و آزمایش HIV. تهران: سازمان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی. چاپ اول شاکری، جلال؛ پرویزی فرد، علی اکبر و امین زاده، جابر (1387). وضعیت روانی بیماران HIV مثبت مراجعه کننده به مراکز مشاوره مرکز بهداشت کرمانشاه. فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، سال دهم، شماره یک ،39-31. شریفی، محمد امین؛ محمود علیو، مجید و هاشمی نصرت آباد، تورج (1389). مقایسه الگوهاي شخصیت بالینی و اختلالات شدید شخصیتی در بیماران مبتلا به عفونت HIV مثبت و افراد سالم. فصلنامه روانشناسی بالینی و شخصیت. سال سوم، شماره چهارم. عبدالله زاده، حسن و سالار، مریم (1389). تدوین و روایی پرسشنامه تحریفات شناختی. ؟. علی بهار، محمد؛ باقری، فریبرز و احدی، حسن (1389). برنامه درسي ایدز و ابعاد مداخلات روانشناختي آن. تهران علیزاده، سپیده و بهرامی، حبیب. (1391) بررسی تأثیر برنامه رفتاردرمانی عقلانی-هیجانی بر تاب آوری و سلامت روان زنان مبتلا به اچ آی وی/ایدز دارای سابقه سوء مصرف مواد و رفتارهای پرخطر جنسی. پایان نامه کارشناسی ارشد قزسلو، مهدی و اثباتی، مهرنوش(1390) اثربخشی گروه درمانی امیدمحور بر بهبود کیفیت زندگی مردان مبتلا به HIV مثبت. مجله علمی پژوهشی اندیشه و رفتار. دوره ششم شماره 22 کوری،جرالد(1937). مورد پژوهی در مشاوره و روان درمانی (ترجمه شفیع آبادی، عبداله، حسینی،بیتا، 1390). تهران: نشر جنگل، چاپ چهارم. کوری، جرالد(٢٠٠۵). نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی .ترجمه سید محمدی، یحیی. (١٣٨۵).تهران: نشر ارسباران گال، مردیت، بورگ، والتر، گال، جویس. (1942). روش های تحقیق کمی و کیفی در علوم تربیتی و روانشناسی ترجمه نصر، احمدرضا، عریضی، حمیدرضا، ابولقاسمی، محمود، باقری، خسرو، علامت ساز، محمدحسین، پاک سرشت، محمدجعفر، دلاور، علی، کیامنش، علیرضا، خوی نژاد، غلامرضا(1391). تهران: نشر دانشگاه شهید بهشتی و سمت. جلد دوم، چاپ پنجم. لیهی، رابرت. (؟)، فنون شناخت درمانی .ترجمه فتی،لادن؛ شکیبا، شیما؛ طهماسبی مرادی، شهرزاد؛ ناصری، حسین و ضیایی، کاوه(1387). تهران: انتشارات دانژه. چاپ دوم معتمد، ر. و بهمنی، بهمن (1391). اثر بخشي گروه درماني شناختي وجودگرا بر افزايش اميدواري و كاهش افسردگي مردان در حال همودياليز. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره – دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران. نظری، علی محمد. ضرغامی، سعید. (1388). روان درمانی وجودی، درمان فردی و گروهی. تهران: نشر پازینه. نظری، وکیل؛ محمدخانی، پروانه؛ دولت شاهی، بهروز(1390). مقایسه اثربخشی زوج درمانی شناختی رفتاری غنی شده و زوج درمانی تلفیقی رفتاری در افزایش رضایت زناشویی.فصلنامه پژوهش های نوین روانشناختی، سال ششم، شماره 22، ص 175-149. نقیایی، مائده؛ بهمنی، بهمن؛ خراسانی، بیژن و قنبری مطلق، علی(1392). اثربخشی زوج درمانی مبتنی برتلفیق رویکرد وجودگرایی ومدل اولسن دررضایتمندی زناشویی وکارکردخانواده ی زنان ماستکتومی شده وهمسرانشان پایان نامه کارشناسی ارشد هابلی، جان (1948). ایدز(پیدایش، نشانه ها، انتقال، پیشگیری و امید درمان). ترجمه غفاری، علی (1386). تهران: انتشارات جوانه رشد يالوم ، اروين،( 1980) روان درماني اگزیستانسیال. ترجمه حبیب، سپیده. (1390). تهرا:. انتشارت ني مرکز مدیریت بیماریها وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی(1392). آخرین آمار مربوط به عفونت HIV/AIDS جمهوری اسلامی ایران. جهت بهره برداری عمومی. تهران: مولفان

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته