مبانی نظری وپیشینه تحقیق سوء مصرف مواد واعتیاد (docx) 114 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 114 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
مبانی نظری پژوهش
امروزه نظام پویا و گسترده اعتیاد کاملاً هوشمند است. در دنیای کنونی، سوء مصرف مواد، پدیده ای چند وجهی است که همه ارکان اساسی جامعه را تحت تأثیر قرار می دهد. به همین دلیل مبازره با آن مستلزم به کارگیری همه ظرفیت های موجود است (کیانی، 1389). سوء مصرف مواد، بخش عظیمی از مشکلات بهداشت عمومی است. برآورد شده که 4 میلیون آمریکایی همراه با خانواده هایشان درگیر اختلالات مصرف مواد و 3 میلیون دیگر دچار سوء مصرف مواد/الکل هستند (سام. اچ سا، 2009). وجود یک میلیون و دویست هزار معتاد و هشتصد هزار مصرف کننده تفننی، از معضلات عمده ای است که باعث فروپاشی خانواده ها و مشکلات متعاقب می شود (صرامی، 1382).
امروزه اعتیاد پا را از مرزهای بهداشتی- روانی فراتر نهاده و به یک معضل بزرگ اجتماعی تبدیل شده است. در کشور ما علاوه بر عوامل متعدد اجتماعی، فرهنگی و بعضاً تاریخی دخیل در این پدیده شوم، قرار گرفتن بر سر راه مهمترین مسیر جهانی ترافیک قاچاق مواد مخدر باعث شده که از قربانیان اصلی سوء مصرف مواد در دنیا به شمار آییم. شیوه ها و سیاست های اعمال شده که با صرف هزینه های هنگفت انسانی و مالی همراه بوده نیز دست آورد مطلوبی در کنترل اعتیاد نداشته است. لذا به نظر میرسد باید سعی بیشتری در جهت شناخت علمی این موضوع مبذول داشت. تجربه مراکز درمانی و نیز منابع معتبر علمی قابل اعتماد، میزان عود اعتیاد در یک سال پس از سم زدایی را بالاتر 90% نشان میدهند (وزیریان و مستشاری، 1381).
به طور کلی، مبارزه با اعتیاد در جهان به سه روش مبارزه با عرضه، اقدامات درمانی و فعالیتهای پیشگیرانه در جهت کاهش تقاضا استوار است. متاسفانه در زمینه درمان دارویی اعتیاد، برآوردها ناامیدکننده اند. از دهه 1990 که یکسری پژوهش در خصوص نتایج درمان سوء مصرف مواد آغاز گردید، مشخص شد که برنامه های ترکیبی و برنامه های سرپایی بدون دارو که بر رویکردهای روانی-اجتماعی و برنامه های رفتار درمانی تأکید داشته اند نتایج مثبتی را به بار آوردند (هالجین، 2003). در چند دهه گذشته، مداخلات خانواده به طور چشمگیری در درمان جمعیت های سوء مصرف مواد، مقبولیت خاصی پیدا کرده است (ویلیامز، چانگ، 2000). تا پایان دهه 1970 بیش از 90% برنامه های درمانی وابستگی به مواد در ایالات متحده، ترکیبی از برخی شکل های مداخلات خانواده بوده است (کلمن و دیویس، 1978). اهمیت کارآمدی متعهد کردن اعضای خانواده در درمان وابستگی به مواد جوانان به طور گستره محرز شده است (رو و لیدل، 2003).
خانواده درمانی به عنوان یک نهضت در اوایل دهه 1950 شروع شد. بنابراین بیش از پنجاه سال است که قدمت دارد و رویکرد روان درمانی بسیار قابل انعطافی برای درمان طیف وسیعی از مشکلات میباشد. هدف اصلی خانواده درمانی این است که حل مشکلات موجود را تسهیل نموده، رشد سالم خانواده را با تمرکز بر ارتباط بین فردی و اعضای مهم خانواده و شبکه اجتماعی بهبود بخشد (دونوان، 1999). امروزه درمانگران، خانواده درمانی را با هدف کمک بهبود تعامل افراد خانواده به کار می برند. به همین دلیل نیز فرد را از خانواده جدا نمی کنند بلکه سیستم خانواده را اصلاح می کنند. بر این اساس در فرایند درمان، چگونگی نگهداری رفتارهای نامطلوب و شیوه افزایش رفتارهای مؤثر بر تعامل مناسب اعضای خانواده بررسی می شود (لیدل، 2001).
تاریخچه مواد مخدر در ایران و جهان
هر چند که تاریخ دقیقی از شروع استعمال مواد مخدر توسط بشر وجو ندارد، لیکن آثار گذشتگان و سوابق موجود، سابقه آشنایی بشر با مواد مخدر را حدود 4000 سال پیش از میلاد برآورد می نمایند (مرتضوی، 1382). سومریان را اولین کسانی ذکر کرده اند که تریاک را کشف و علاوه بر استفاده دارویی از آن به عنوان یک ماده مخدر و یک گیاه شادی بخش استفاده می کرده اند. علاوه بر سومریان، تمدنهای یونان، رم، مصر و آشور نیز تریاک را می شناختند و از آن استفاده می کرده اند. در حدود 4000 سال قبل از میلاد، کشیدن تریاک در چین رایج بوده است (دانش، 1382).
محمد بن زکریای رازی دانشمند و پزشک ایرانی قرن سوم و چهارم از تریاک، خشخاش و شاهدانه به عنوان دارو برای معالجه بیماران استفاده می کرده است (مرتضوی، 1382). مصری ها از زمان های قدیم، تریاک را مصرف می کردند. بعضی بر این اعتقاد هستند که سرمنشاء تریاک از مصر بوده است (اورنگ، 1370). بنابراین استعمال مواد مخدر سابقه طولانی در میان جوامع داشته و شکل های مصرف آن متنوع بوده و به زمینه های مساعد هر کشوری بستگی داشته است. مصرف مواد مخدر در طول تاریخ انسان، زمانی به عنوان مواد خوراکی، گاهی به عنوان دارو، گاهی برای ایجاد لذت و یا فرار از ناراحتی ها و از بین بردن و التیام درد به کار برده می شده است. لذا در طول تاریخ بشر، کمتر ملتی را می توان یافت که با استفاده غلط از مواد مخدر مواجه نبوده است.
شواهد تاریخی حاکی از آن است که ایرانیان از قرن ها قبل با افیون و حشیش به عنوان دارو و مواد نشاط آور و تغییر دهنده حالات روحی آشنایی داشته و اشتهار ایرانیان به مصرف مشروبات الکلی به عنوان گونه ای مواد مخدر پیش از اسلام در تاریخ ثبت شده و پس از اسلام نیز رواج داشته است (دانش، 1382). مطالعات و شواهد موجود نشان می دهد که مصرف تریاک به منزله دارویی مسکن و اثربخش در ایران نتیجه تحقیقات دو پزشک ایرانی ابوعلی سینا و حکیم فخر رازی بوده است که برای پیشبرد هدفهای پزشکی در طب، مواد افیونی و استعمال آن را به عنوان پادزهر مورد استفاده قرار دادند و این ماده را به جهانیان شناساندند. ولی در عین حال به اثر سوء آن بر بدن آگاه بودند (فرجاد و همکاران، 1374).
عصر صفوی، عصر آغاز مصرف مواد مخدر به صورت گسترده در ایران است. پس از شاه عباس در دوران سلطنت جانشینان نالایق و بی کفایتش، مملکت دچار فساد و انحطاط شد و استعمال مواد مخدر، تدفین و شراب خوری با شدت بیشتری ادامه یافت و به عصر قاجار رسید. در عصر قاجار در 18 استان ایران، خشخاش کشت می گردید و در بیمارستان کرمان با نظارت دو پزشک انگلیسی اداره میشد، رایجترین داروی تجویزی، تریاک بود که بعدها به داروی عمومی و خانگی تبدیل شد (میری، 1385). در دوره پهلوی، قانونی با عنوان "قانون انحصار دولتی تریاک" در 26 تیر ماه سال 1307 شمسی تصویب شد و به موجب این قانون، تولید و فروش تریاک و مجازات مرتکبین قاچاق تحت نظر مستقیم دولت قرار گرفت. تا سال 1323 به علت وضع بحرانی جهان، ایران صادرات تریاک نداشت و از این تاریخ به بعد مجدداً فروش تریاک به کشورهای دیگر از نو آغاز شد. در سال 1328 شمسی قانون منع کشت خشخاش و استعمال تریاک اصلاح شد و برای سازنده، واردکننده و مصرف کننده تریاک و سایر مواد مخدر مجازاتهای شدید تعیین و وزارت بهداری مکلف به درمان معتادین شد (فرجاد و همکاران، 1374).
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در خرداد 59 قانونی گذاشته شد که طبق آن سهمیه معتادین مجاز لغو شد و دوره ای به مدت 6 ماه به عنوان ترک تریاک مقرر شد که پس از اتمام مهلت قانونی 6 ماهه درمان، اعتیاد جرم و معتاد مجرم شناخته می شد. در سال1381، کمیته کاهش آسیب در معاونت سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تأسیس شد. اهداف کلی این برنامه، شامل برقراری حمایت، تقویت و ایجاد هماهنگی میان برنامه های چند بخشی و چند وجهی مداخلات کاهش آسیب، مانند گسترش عفونت ها، جرایم، فحشا، مرگ و میر ناشی از تزریق و غیره تا کنترل عفونت HIV، هپاتیت و سایر آسیب هایی که از راه خون منتقل می شود، می باشد (میری، 1385).
عواملی که همراه مصرف یا سوء مصرف مواد هستند
در بررسی سبب شناسی سوء مصرف مواد و عود رفتارهای اجباری، محققان و نظریه پردازان مختلف، نقص در تنظیم هیجان، تحمل پایین ناراحتی، اجتناب هیجانی، رفتار بدون تفکر و عادتی، سوگیری نسبت به نشانه های مواد، خود کارآمدی پایین، نقص مهارت های مقابله ای و خلاء معنوی را عنوان کرده اند (بلوم، 2005). بر اساس چندین مطالعه که صورت گرفته است، مصرف یا سوء مصرف مواد متأثر از چندین عامل می باشد. برخی اظهار کرده اند که سوء مصرف مواد، ممکن است نتیجه عوامل فیزیکی-زیستی باشد. برخی دیگر عوامل روان شناختی را عامل سوء مصرف مواد و برخی دیگر، عوامل فرهنگی- اجتماعی نظیر زمینه فرهنگ پذیری فرد را در این زمینه دخیل دانسته اند (چن، 2003). چاین، لای و روس (1991) گفته است که مقدار مصرف الکل، متأثر از هر سه سطح فیزیکی-زیستی-روان شناختی و فرهنگی- اجتماعی می باشد. بنابراین، این نکته مهمی است که هر یک از این عوامل خطر پذیر را در افزایش درک ما از برنامه درمانی مصرف یا سوء مصرف مواد کمک می کند، بررسی کنیم.
عوامل فیزیکی-زیستی
عوامل فیزیکی-زیستی (بیوفیزیولوژی) در مصرف یا سوء مصرف مواد، به ویژه در مصرف الکل و وابستگی به آن دخیل هستند. برخی از مطالعات پژوهشی، ارتباط ترکیب ژنتیکی را در رفتارهای سوء مصرف مواد مورد بررسی قرار داده اند. بیشتر این مطالعات تأکید کرده اند که عوامل بیوفیزیولوژی، نقش مهمی در مصرف/سوء مصرف در آمریکایی های آسیایی تبار داشته است (چن، 2003). پاسخ سریع واکنش فیزیولوژیکی اصلی بود که در برخی مطالعات تأثیر چگونگی عوامل فیزیولوژیکی در رفتارهای مصرف/سوء مصرف کننده مواد را مورد پژوهش و توجه قرار گرفت. پژوهش نشان داد که پاسخ سریع از طریق آنزیم ALDH ایجاد می شود (ماتسویوشی، 2001). ALDH آنزیمی است که سوخت و ساز الکل را شامل می شود. برخی افراد با نژاد آسیایی، تنوعی در ALDH دارند. ما متوجه شدیم که در این افراد الکل اسید استیک، در طی سوخت و ساز الکل به کندی برطرف می شود. بنابراین، احتمال بیشتری دارد که واکنش های فیزیولوژیکی به الکل داشته باشند (لوزاک و همکاران، 2002).
در پژوهشی رابطه بین ALDHو انتظارات الکل را مورد مطالعه قرار گرفت که این دو عامل چگونه با مصرف الکل در بین آمریکایی های آسیایی تبار همبستگی دارد. نتایج نشان داد که بزرگسالان با ALDH، که الکل کمتری می نوشیدند، انتظارات و تمایل شان به مصرف الکل کمتر وجود داشت (مککارتیو همکاران، 2000). داده ها همچنین نشان می دهد که مشروب خواری مشکل آفرین انسان ها، در خانواده ها تداوم می یابد، که حاکی از وجود مؤلفه ژنتیکی است (اما با عوامل اجتماعی هم هماهنگ است). چندین مطالعه نشان داده اند که نرخ سوء مصرف یا وابستگی به الکل در میان خویشاوندان و فرزندان مشروب خوران مشکل آفرین بالاتر از حدی است که انتظار می رود (کرینگ، دیوسیون، نیل و جانسون، 2007؛ ترجمه شمسی پور، 1388). تحقیقات انجام شده بر روی دوقلوها نشان داده که میزان همگامی سوء استفاده از الکل در دوقلوهای همسان و غیر همسان به ترتیب54% و 2% است. این موضوع دلالت بر یک عنصر ژنتیکی قوی در سوء استفاده از الکل دارد (دیوی، 2008؛ ترجمه گنجی، 1389).
علاوه بر این، مطالعات خانواده نشان می دهد که خویشاوندان سوء مصرف کنندگان مواد، نه فقط در معرض خطر بالاتر سوء مصرف مواد قرار دارند، بلکه در معرض خطر بیشتری نسبت به مواد دیگر هستند. به طور کلی مصرف شدید یا سوء مصرف ماری جوانا (کندلر و پری اسکات، 1999) و سوء مصرف دارو (تسوآنگ و همکاران، 1998) همگامی بیشتری در میان دوقلوهای همسان نسبت به دوقلوهای ناهمسان نشان داده است. پژوهش هایی که بر روی دوقلوهای انسانی انجام شده نشان داد که پیش آمادگیهای سوء مصرف و وابستگی به مواد نیز می تواند به شکل ارثی منتقل شود (کومر، 2006).
عوامل روان شناختی
عوامل روان شناختی نظیر سلامت روانی و موضوعات سازگاری، می تواند نقش محوری در سوء مصرف مواد داشته باشند. در مطالعه ای که چاین، لای، و روس (1991) بر روی آمریکایی های آسیایی تبار انجام دادند، نتیجه گرفته اند که انزوای اجتماعی و مشکلات خانوادگی از جمله عوامل اصلی در روی آوردن به مصرف الکل در میان برخی از کارگران رستوران که آمریکایی آسیایی تبار بود.
دآوانزو، فری و فرومن (1994) با گروهی از زنان کامبوجی مصاحبه کردند و متوجه شدند که بیشتر از 58% از نمونه که مصرف مواد داشتند به عنوان خود درمانی، برای سازگاری با استرس، فراموش کردن مشکلات و پرداختن به ناراحتی های فیزیکی بوده است. آمریکایی های آسیایی تبار، به طور کلی تقاضای کمک حرفه ای نمی کنند و تمایل دارند که مشکلاتشان را با خانواده، خودشان حل کنند و احتمالاً مصرف مواد را به عنوان یک روش خود درمانی به کار می گیرند (سو و سو، 2003). به طور کلی فرض بر این است که یکی از انگیزه های روان شناختی اصلی برای مصرف مواد، تغییر دادن خلق است-یعنی مصرف مواد به این دلیل تقویت می شود که خلق های مثبت را افزایش یا خلق های منفی را کاهش می دهد (کرینگ و همکاران، 2007).
پژوهشی نشان داده است که انتظارات مربوط به اثرات دارو- برای مثال، این باور که دارو جسارت و بی باکی را تحریک خواهد کرد و پاسخدهی جنسی را افزایش خواهد داد- به طور کلی افزایش مصرف دارو را پیش بینی می کند. پژوهش نیز، رابطه دوسویه ای بین انتظارات و مصرف الکل مطرح می کند. انتظارات مثبت، مصرف الکل را پیش بینی می کند. مصرف الکل به حفظ و تقویت انتظارات مثبت کمک می کند (شر، وود و راسکین 1996). اینکه شخص تصور می کند می کند یک داروی خاص چقدر زیان آور است و شیوع ادراک شده مصرف آن توسط دیگران، عواملی هستند که با مصرف دارو رابطه دارند. به طور کلی هر چه خطر ادراک شده یک دارو بیشتر باشد، احتمال مصرف آن کمتر خواهد بود (سام اچ سا، 2004).
عامل روانشناختی دیگر شخصیت است. شخصیت و سایر تفاوت های فردی می تواند به تبیین این موضوع کمک کند که چرا احتمال سوء مصرف یا وابسته شدن برخی از مردم به داروها بیشتر است. مطالعات مقطعی این ایده را تأیید می کند که افسردگی و اضطراب با شروع مصرف سیگار رابطه دارد، اما مطالعات طولی آینده نگر چنین رابطه ای را تأیید نمی کند (کاسل و همکاران، 2003). بین مصرف دارو و به طور کلی اختلال شخصیت جامعه رابطه ستیز پیدا شده است (بال و همکاران، 1994). علاوه بر این مصرف الکل با چند اختلال شخصیت همایند است که اختلال شخصیت جامعه ستیز در مورد مردان و اختلال شخصیت مرزی در مورد زنان بیش از همه قابل توجه اند (مورگن اشترن و همکاران، 1997). نافرمانی و سطوح بالای پرخاشگری نیز با سوء مصرف مواد رابطه دارد (اندرسون، مگنوسون و ونبرگ، 1996). اختلال کاستی توجه/بیش فعالی (ADHD) و اختلال سلوک در کودکی نیز با مصرف دارو رابطه دارند (هچتمن، ویس و پرلمن، 1984).
عوامل خانوادگی
عوامل خانوادگی به طور قوی و همواره با مشکلات سوء مصرف مواد مرتبط هستند. به علاوه سوء مصرف مواد در انسجام خانواده به عنوان یک واحد و در کارکرد اعضا آن باعث بروز آشفتگی می شود (رتوندا و شرر و ایم، 1995). روش های فرزندپروری مانند نظارت پایین، انضباط نامؤثر و برقرای ضعیف ارتباط نیز در مشکلات سوء مصرف مواد در بین جوانان دخالت دارند (مک گیلیکادی و همکاران، 2001). مطالعات روی بزرگسالان نشان می دهد که عوامل زوجی و زناشویی، مانند راهبردهای مقابله ای ضعیف همسران برای کنار آمدن از پس سوء مصرف مواد (باربر، 1995) و در کل، الگوهای ارتباطی منفی در ازدواج (فالس-استوارت و بیرکلر، 1998) با مصرف بیشتر مواد فرد سوء مصرف کننده در ارتباطند. علاوه بر این، تحقیقات نشان می دهد که حفظ روابط نزدیک در خانواده های پدری سالم ممکن است سوء مصرف کننده بزرگسال را نسبت به بازگشت محافظت کند (لاوی و آلتوس، 2001). نوجوانانی که خانواده های خود را پر مشکل می دانند و از سن هفت سالگی، خانواده با آنها به عنوان یک غریبه رفتار می کند، بیشتر احتمال دارد در نوجوانی، مواد مخدر مصرف کنند (شدلر و بلاک، 1990). علاوه بر این اگر خود والدین مواد مصرف کنند، احتمال این که فرزند نوجوان آنها به مواد مخدر روی بیاورد بیشتر خواهد بود. کودکانی که پدرشان سیگاری است سه برابر بیشتر احتمال دارد که در 15 سالگی سیگار بکشند (میلز و روبین، 1990). مواجهه با مصرف الکل توسط پدر و مادر، احتمال مشروبخواری فرزندان را بیشتر می کند (هاوکینز و همکاران، 1997).
مشکلات روان پزشکی، زناشویی یا قانونی در خانواده با سوء مصرف مواد و نبود حمایت عاطفی از جانب پدر یا مادر با مصرف سیگار، ماری جوانا و الکل رابطه دارد. سرانجام مطالعات طولی نشان داده اند که نبود نظارت و کنترل پدر و مادر، به همنشینی و معاشرت بیشتر با همسالان سوء مصرف کننده دارو و مصرف بیشتر داروها در آینده می انجامد (توماس و همکاران، 2000). پژوهش ها همچنین بر نقش محافظتی خانواده ها و والدین کارآمد در مسیر رشد تحولی خانواده در کاهش آلودگی به مواد دلالت دارند (هاوکینز و همکاران، 2005). برودی و همکارانش (2009) در پژوهشی نشان دادند که سطوح بالای حمایت والدین حتی آسیب پذیری ژنتیکی برای افزایش مصرف مواد را در هر زمانی کاهش میدهد. تداوم عوامل خانوادگی بعد از گسترش مشکلات سوء مصرف مواد اهمیت دارند، برای مثال، همراهی بین ارتباطات نامناسب اعضای خانواده و مصرف مواد ارتباط وجود دارد (ویلز و آینته، 2007) و استرس در روابط خانوادگی میتواند در مصرف مواد در بین بزرگسالان نقش داشته باشد (فالس-استوارت و همکاران، 2009). در حقیقت تعارض خانوادگی (آکیولینو و سوپل،2001؛ والکر و دیگران، 2007)، حمایت پایین خانوادگی، مصرف مواد در اعضای دیگر خانواده و استرس های والدینی نشان داده که در برگشت، بعد از درمان مواد، سهیم هستند. دشواری ها یا سختی های خانواده می تواند موانعی در درمان ایجاد کند (اپل و دیگران، 2004). یحیی زاده (1388) در پژوهشی تحت عنوان تأثیر عوامل خانوادگی بر گرایش افراد وابسته به مواد مخدر در خانواده آنها، پی برد که در این خانواده ها، بین اعضای خانواده رابطه گرم و صمیمانه وجود ندارد، الگوهای ارتباطی مختل، غفلت و سوء استفاده جسمانی و روانی، خشونت، الگوهای انضباطی نامناسب والدین، عدم اقتدار والدین و انتظارات نامناسب والدین از فرزندان مشاهده شد.
بنابراین بین تعاملات خانوادگی و مصرف مواد ارتباط تنگاتنگی وجود دارد و نشان دهنده این موضوع هستند که موضوعات خانوادگی می تواند معیاری برای موفقیت درمانی کوتاه مدت یا بلند مدت باشند (هاندلسمن، استین و گرلا، 2005).
عوامل اجتماعی- فرهنگی
عوامل اجتماعی- فرهنگی نقش بسیار متغیری در سوء مصرف مواد و وابستگی به دارو دارند. دنیای اجتماعی از تأثیرات همسالان و پدر و مادر تا تأثیر رسانه ها و آنچه در یک فرهنگ خاص، رفتار قابل قبول به شمار می آید می تواند بر علاقه و دسترسی مردم به داروها تاثیر بگذارد (اسمارت و آگبورن، 2000). راحتی دسترسی به مواد نیز عاملی مؤثر است. در سال 2003 برآرود شد بود که مصرف دارو در میان جوانانی که به داروفروشان برخورد کرده اند 35 درصد، اما در میان جوانانی که به آنها برنخورده بودند کمتر از 7 درصد بود (سام اچ سا، 2004). محیط اجتماعی که شخص در آن عمل می کند نیز می تواند بر سوء مصرف مواد تأثیر بگذارد. برای مثال مطالعه سیگاری ها در زندگی روزمره نشان می دهد که آنها در کنار سیگاری های دیگر بیشتر احتمال دارد سیگار بکشند تا در کنار اشخاص غیر سیگاری (شیفمن و همکاران، 2002و 2004). در برخی مناطق شهری که تعداد قابل ملاحظه ای از مصرف کنندگان مواد مخدر زندگی می کنند، نوعی خرده فرهنگ به وجود آمده است که تجربه و تداوم مصرف مواد را حمایت می کند (تولایی، 1388).
فین و فیلیپ (1978) برای بررسی الگوهای سوء مصرف مواد در چین و ژاپنی ها مطالعه ای انجام دادند. آنها متوجه شدند افرادیکه مواد مصرف می کردند، مصرف مواد را به عنوان یک روشی در جهت سازگار شدن با استرس های مهاجرت شان به کار می گرفتند. چگونگی سطح فرهنگ پذیری افراد، عوامل فرهنگی دیگر همچون ارزشهای فرهنگی ممکن است بر سوء مصرف مواد تأثیر داشته باشند. چانگ (1993) گزارش کرد که فرهنگ، قطعاً یک عامل اثرگذار است. برای مثال در مکتب کنفسیوس و تائو که بر اهمیت اعتدلال و هماهنگی با محیط تاکید می کنند، ممکن است روی سوء مصرف مواد آمریکایی های آسیایی تبار اثر بگذارد. اما دیدگاه هایی در مورد مصرف مواد وجود دارند که بر آمده از نظریه کنترل اجتماعی هستند. بر اساس این رویکرد، هنگامیکه پیوند ها بین افراد و نهاد های اجتماعی سست می شود، خطر درگیر شدن در رفتار انحرافی نظیر مصرف مواد افزایش پیدا میکند. فرضیه کلیدی این نظریه این است که پیوند های مستحکم با والدین، سازگاری نوجوان را در ارزشها و هنجارهای اجتماعی افزایش می دهد (هیرسچی، 1969).
همسالان
رفتار گروه همسالان از عوامل مهم پیدایش رفتار در گروه سنی نوجوان و جوان محسوب میشود. لذا چنانچه مصرف مواد در برخی اعضای این گروه سنی دیده شود احتمال مصرف در دیگر اعضا بیشتر می شود (تولایی، 1388). تأثیرات گروه همسالان نیز می تواند عامل مهمی در شروع مصرف مواد باشد. این تأثیرات لزوماً فشار مستقیم برای مصرف مواد نیستند، بلکه شکل تطابق با هنجارهای گروه را به خود می گیرند. بنابراین نوجوانان استفاده از مواد را به منظور اینکه خودشان را به عنوان عضوی از یک گروه خاص در نظر بگیرند شروع می کنند. این نشان می دهد که شبکه های اجتماعی میتوانند تأثیر بسیاری در آغاز مصرف مواد داشته باشند (اندرسون، 1995).
اکثر والدین و نوجوانان، فشار همسالان را دلیل عمده روی آوردن نوجوان به مواد مخدر میدانند. ولی اکثر قریب به اتفاق نوجوانان می گویند برای سر حال آمدن و فراموش کردن مشکلات، مشروب میخورند یا مواد مصرف میکنند (بوک و لاین، 1995). مطالعه ای دیگر نشان داد که داشتن دوستان سیگاری، سیگار کشیدن در آینده را پیش بینی می کند (کیلن7 و همکاران، 1997). در مطالعات طولی، همانندسازی با گروه همسالان در کلاس هفتم، مصرف مواد را در کلاس هشتم پیش بینی می کرد (سوسمن و همکاران، 1994). تأثیرات همسالان در افزایش مصرف الکل و ماری جوانا هم مؤثر است (هوسانگ و همکاران،2001). نفوذ همسالان به کیفیت رابطه نوجوانان با والدین بستگی دارد (چاسین و همکاران، 1993). هر چه رابطه نوجوان با والدین خود بیشتر باشد، نفوذ همسالان در زمینه مصرف مواد کمتر می شود (کاپلان، 2000؛ ترجمه مهرداد فیروز بخت، 1386).
مواد
مصرف آسیب شناختی مواد به دو مقوله تقسیم می شود: سوء مصرف مواد و وابستگی به مواد
وابستگی به مواد که اعتیاد هم گفته می شود، در DSM-IV-TR به صورت وجود مشکلات فراوان در ارتباط با مصرف مواد مشخص می شود که مصرف بیش از اندازه مطلوب مواد، تلاش ناموفق برای کنار گذاشتن، داشتن مشکلات جسمی یا روانی که با مصرف مواد بدتر می شود و مشکلات در محل کار یا با دوستان از جمله آنها است (کرینگ و همکاران، 2007). وابستگی به مواد معمولاً شامل تحمل یا ترک است. تحمل با یکی از این دو مورد مشخص می شود: الف) مقادیر یا دوزهای بیشتری از ماده مورد نیاز برای ایجاد اثر دلخواه ب) در صورتی که مقدار همیشگی دارو مصرف شود، اثرات آن به نحو بارز کمتر میشود. نشانه های ترک (یعنی اثرات جسمی یا روانی منفی) زمانی پدید می آید که شخص، مصرف ماده را قطع می کند یا مقدار آن را کاهش می دهد. برخی محققان استدلال می کنند که ترک باید برای تشخیص وابستگی به مواد الزامی باشد (لانگن بوچر و همکاران، 2000).
برای تشخیص سوء مصرف مواد که خطر کمتری دارد، شخص باید دچار مشکلاتی مانند ناتوانی از انجام وظایف و تعهدات خود در محل کار یا خانواده باشد. مصرف مواد همچنین ممکن است شخص را در معرض مخاطرات فیزیکی، مانند رانندگی در حالت مستی قرار دهد. روابط اجتماعی ممکن است بد و نامناسب باشد و مشکلات قانونی زیادی دیده شود (سام اچ سا ، 2004).
DSM-IV-TR
ملاک های اختلال وابستگی به مواد و سوء مصرف مواداختلال وابستگی به موادA : الگوی ناسازگارانه مصرف مواد که به ناراحتی یا آسیب دیدگی بالینی مهم منجر می شود و در هر زمانی طی دوره 12 ماهه با حداقل سه مورد زیر آشکار می شود.تحمل که به صورت نیاز به افزایش مقدار مواد برای دست یافتن به مستی یا تأثیر مطلوب و یا کاهش تأثیر در اثر مصرف مداوم مقدار یکسان مواد تعریف می شود.ترک مواد که با نشانگان ترک مشخصه مواد، یا مصرف همان مواد (یا مواد مرتبط با آن) برای رهایی از نشانه های ترک یا اجتناب کردن از آن آشکار می شود.مواد به مدت طولانی یا با مقدار بیشتر از حد مطلوب مصرف شده است.تمایل یا تلاش برای کاهش یا کنترل مصرففرد وقت زیادی را صرف فعالیت هایی می کند که برای دست یافتن به مواد، مصرف کردن آن، یا رهایی از عوارض آن ضروری است. فرد به خاطر مصرف مواد، مقدار فعالیت های اجتماعی، تفریحی، یا شغلی کنار گذاشته شده یا کاهش یافته است.مصرف مداوم مواد به رغم مشکل مستمر یا مکرر جسمانی و روانی که این مواد موجب آنها شده یا آنها را تشدید کرده استملاک های DSM-IV-TR برای سوء مصرف موادA : الگوی ناسازگارانه مصرف مواد که به آسیب دیدگی یا ناراحتی بالینی مهم منجر می شود و با حداقل یکی از موارد زیر طی دوره 12 ماهه روی می دهد:مصرف مکرر مواد که به ناتوانی در برآورده کردن تعهدات شغلی، تحصیلی، یا خانوادگی منجر می شود.مصرف مکرر مواد در موقعیت هایی که از لحاظ جسمانی مخاطره آمیز هستند (مثل رانندگی).مشکلات قانونی مکرر در ارتباط با مواد (مانند دستگیری به خاطر رفتار آشفته).مصرف مداوم مواد به رغم مشکلات اجتماعی یا میان فردی مداوم یا مکرر که در اثر عوارض مواد ایجاد یا تشدید شده اند.B : فرد هرگز نشانه ها یا مشکلاتی نداشته است که ملاک های وابستگی به مواد را برای این طبقه از مواد برآورده کرده باشند.
مفاهیم رایج در زمینه مخدرها و اختلال مصرف مواد
تحریک کننده های سیستم عصبی مرکزی
این گروه از مواد به عنوان محرک، ایجاد کننده هیجان و انرژی است و موجب تحریک فعالیت سلسله اعصاب مرکزی می شود. این مواد را به طور معمول برای افزایش هوشیاری، ایجاد تحمل زیاد، بیدارماندن به مدت طولانی، کاهش اشتها و احساس نشاط مصرف می کنند (اسعدی، 1384). در این دسته می توان به موادی مثل آمفتامین ها، کوکائین و کافیئین اشاره کرد که با اختلال های روانی ارتباط داشته و به دلیل ساختار شیمیایی خاص شان تأثیرات جسمانی و روانی و خطر بالقوه متفاوتی برای مصرف کنندگان در برخواهد داشت (هالجین، 2003؛ ترجمه سیدمحمدی، 1385).
کوکائین
از برگهای گیاه کوکا به دست میآید و به شکل پودر سفید (کوکائین) فروخته می شود. مصرف خوراکی و استنشاقی دارد (رنجگر، 1383). این دارو به سرعت روی مغز تأثیر میگذارد، جلوی بازجذب دوپامین در نواحی مزولیمبیک را میگیرد و تصور می رود به این دلیل حالتهای لذت بخش به وجود میآورد که دوپامین رها شده در سیناپس، انتقال عصبی را تسهیل می کند (ولکوف و همکاران، 1997). مصرف دائمی کوکائین با کاهش ماده خاکستری در نواحی مغز مرتبط است (فرانکلین و همکاران، 2002). کوکائین میل جنسی را بیشتر میکند و احساس اعتماد به نفس، بهروزی و خستگی ناپذیری به وجود می آورد. دوز بیش از حد می تواند باعث احساس سرما، تهوع، بی خوابی و همینطور احساسات شدید پارانویایی و توهمات وحشتناک گردد (کرینگ و همکاران، 2007). در اواسط دهه 1980 نوع جدیدی از کوکائین به نام کراک وارد خیابان ها شد. کراک به شکل کریستال ریگ مانند عرضه می شود که سپس آنرا حرارت، ذوب و تدخین می کنند (کزل و آدامز، 1986).
آمفتامین ها
آمفتامین ها، شامل آمفتامین (بنزدرین)، متا آمفتامین (متدرین) و مت فنیدات (ریتالین) میباشند. این مواد در آزمایشگاهها ساخته می شوند و از نظر پزشکی برای کنترل وزن، حمله خواب، افزایش عملکرد و اختلال بیش فعالی همراه با نقص توجه (ADHD) به کار برده می شوند و به صورت خوراکی (به شکل قرص) کشیدن از طریق بینی یا تزریق درون وریدی مصرف می شود (رنجگر، 1383). تحمل نسبت به آمفتامینها به سرعت ایجاد می شود که داروی بیشتر و بیشتری برای ایجاد اثر تحریکی لازم می شود. یک مطالعه ایجاد تحمل پس از 6 روز مصرف را نشان داد (کومر و همکاران ، 2001). آمفتامین هایی مثل بنزدرین، دکسدرین و متدرین اثرات شان را از طریق آزاد کردن نور اپی نفرین و دوپامین و جلوگیری از باز جذب این انتقال دهنده های عصبی ایجاد می کنند. با مصرف آمفتامین ها، شخص هشیار، سرخوش و معاشرتی می شود و انرژی و اعتماد به نفس به ظاهر نامحدود بر او مسلط میگردد. دوزهای بیشتر می تواند شخص را عصبی، سرآسیمه و گیج و سردرگم کند. تپش قلب، سردرد، سرگیجه و بی خوابی از جمله علایم دیگر است. کسانی که مقدار زیادی از آمفتامین ها را مصرف میکنند، بی نهایت بدگمان و خصومت جو می شوند. مصرف بالا می تواند حالتی کاملاً شبیه اسکیزوفرنی پارانویایی، شامل هذیان ها ایجاد کند (کرینگ و همکاران، 2007).
متا آمفتامین ها
متا آمفتامینها نیز مانند سایر آمفتامین ها می تواند از راه دهان یا تزریق درون سیاهرگی مصرف شود. این دارو به روش انفیه (یعنی بالا کشیدن از راه بینی) هم قابل مصرف است. این دارو در شکل کریستالی شفاف خود، معمولاً "مت کریستالی" یا "یخ" گفته می شود. هوس متاآمفتامین بسیار شدید است و اغلب چند سال پس از قطع مصرف آن ادامه می یابد (هارتز، فردریک-آزبرن و گالوی، 2001). یک مطالعه جدید روی مصرف کنندگان دائمی متاآمفتامین که ملاک های تشخیصی DSM برای وابستگی داشتند، شماری از آسیب ها را در ماده خاکستری مغز، از جمله هیپوکامپ پیدا کردند. حجم هیپوکامپ در میان مصرف کنندگان دائمی متاآمفتامین کوچکتر بود و این با عملکرد ضعیف تر در یک آزمون حافظه همبستگی داشت (تامپسون و همکاران، 2004).
افیون ها
افیون ها که در مقوله بزرگتر رخوت زاها قرار می گیرد، شامل تریاک و مشتقات آن مورفین، هروئین و کدئین است. باربیتورات های مصنوعی و آرام بخش ها، مانند سکوباربیتال (سکونال) و دیازپام (والیوم) نیز رخوت زا به شمار می آیند (کرینگ و همکاران، 2007).
تریاک
تریاک مهمترین داروی خرید و فروش غیر قانونی بین المللی است و در میان آنها از همه شاخص تر است. این ماده برای مردمان سومری که در 7000 سال قبل از میلاد مسیح می زیستند، شناخته شده بود (کرینگ و همکاران، 2007). تریاک یک ماده مخدر است که از شیره گیاه خشخاش به روش سنتی تیغ زدن به دست می آید. روش ارجح استفاده از آن، تدخین است ولی به صورت خوراکی و به ندرت تزریقی استفاده می شود (کرمی و همکاران، 1388).
مورفین
مورفین به شکل پودر سفید یا کرمی رنگ در بازار و آمپول های 10 و 20 میلی گرم می باشد. تزریق 15-10 میلی گرم مورفین سبب خواب آلودگی، کندی تنفسی، تنگی مردمک ها، تسکین درد، بالا بردن آستانه درد، تغییر واکنش به تجربه دردناک، تضعیف مرکز تنفسی (علت مرگ با مورفین) می شود. مورفین به طور سریع جذب می شود به طوری که 30 دقیقه پس از تزریق زیرجلدی 60% آن جذب میشود. تحمل در مورفین خیلی بالاست (تولایی، 1388).
هروئین
هروئین یک ماده مخدر غیرقانونی و اعتیاد آورترین و سریع الاثرترین ماده افیونی است. هروئین به شکل پودر سفید یا قهوه ای است. در آزمایشگاه از مورفین ساخته می شود. نام های خیابانی آن اشک سیاه یا اشک خدا و غیره است. هروئین معمولاً به صورت تزریقی، تدخینی، انفیه و استنشاقی مصرف میشود. رایج ترین شکل مصرف تزریقی است و دفعات تزریق تا روزی 4 بار می باشد. تزریق وریدی بیشترین و سریع ترین اثر را دارد (نیدا ، 2004). از بین مواد اشاره شده، هروئین بیش از بقیه مواد افیونی مورد سوء مصرف قرار گرفته و بیش از همه نیز اعتیاد آور است (هالجین، 2003).
عملکرد خانواده
همه مؤلفان و محققانی که در حوزه آسیب های اجتماعی مطالعه کرده اند به خانواده به عنوان عاملی مؤثر در ایجاد و گسترش اعتیاد اشاره داشته اند. همچنین متخصصان جامعه شناسی خانواده نیز بر این امر صحه گذاشتهاند که هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای سلامت کند چنانچه از خانواده سالم برخوردار نباشد. باز بی هیچ شبهه ای هیچ یک از آسیب های اجتماعی نیست که فارغ از تأثیر خانواده پدید آمده باشد (ساروخانی، 1370). در واقع می توان گفت که رفتار فرد ناشی از نقشی است که در خانواده آموخته، عدم توانایی خانواده در اجرای کامل وظایفش نشانه آن است که جامعه به طور کامل به اهداف خود نخواهد رسید. به منظور رشد و تعالی خانواده، هر یک از اعضای آن باید نقش های خود را به خوبی ایفا کنند و در جهت افزایش آگاهی و اطلاعات خود بکوشد و روز به روز رابطه خود را بهبود بخشند. زندگی در خانواده با عملکرد نادرست که ویژگی آن تعارض، کنترل ناکافی، پیوند های ضعیف، ناکامی در ارتباطات است، پیوند نزدیکی با بزهکاری و جرایم دارد (بوکان، 1386).
با توجه به مطالعات نشان داده شده است که کارایی خانواده بیشتر مربوط به ویژگی های نظام خانواده، شیوه های سیستمی و الگو های تبادلی بین اعضای آن است، نه ویژگی های درون روانی یکایک اعضای خانواده (اپیشتاین، بالدوین و بیشاب،1983). در جایی که تمرکز مشاوره فردی بر خود فرد و نگرانی های اوست، درمان خانواده بر سیستم خانواده تمرکز دارد. تمرکز درمان خانواده بر فرایند ارتباط، تعادل و عدم تعادل قدرت، فرایندهای نفوذ، ساختار های حل تعارض و عملکرد جاری منظومه خانواده به عنوان یک سیستم است (گیبسون و میشل، ترجمه ثنایی ذاکر، 1386). اعضای خانواده در هنگام رویارویی با موقعیت های فشارزا و دشوار، استرس را تجربه می کنند و این استرس موجب ناراحتی، تنش یا نومیدی آنها می شود. موقعیت فشارزا، سامانه خانواده را مختل می کند مگر اینکه خانواده بتواند با وضعیت تازه خود را سازگار کند. برای اینکه خانواده به عملکرد عادی خود بازگردد به کوشش زیادی برای از میان برداشتن یا حل مشکل نیاز دارد (موسوی، 1379).
در تعریف عملکرد خانواده گفته می شود که عملکرد خانواده، توانایی خانواده در هماهنگی یا انطباق با تغییرات ایجاد شده در طول حیات، حل کردن تعارض ها، همبستگی میان اعضا و موفقیت در الگوهای انضباطی، رعایت حد و مرز میان افراد و اجرای مقررات و اصول حاکم بر این نهاد با هدف حفاظت از کل نظام خانواده است (جوادی، 1388). رویکرد سیستمهای خانواده نسبت به سایر رویکردها کمتر فرد محور است، زیرا با خانواده همانند یک واحد رفتار میکند (گلادینگ، 1996؛ ترجمه بهاری، 1382). در دیدگاه نظامها، مشکل اعضای خانواده حداقل تا حدودی نشانگر درست کار نکردن کل نظام خانواده است. به همین دلیل هدف خانواده درمانی، سامان دهی مجدد نظام خانواده است تا دیگر نظام مورد نظر، نیازی به مشکل نداشته باشد (تاد و بوهارت، 1999؛ ترجمه فیروزبخت، 1379).
رویکردهای مهم رایج در پیشگیری از سوء مصرف مواد
معمولاً 4 روش اصلی برای کمک به افراد برای سازگاری با عود سوء مصرف مواد وجود دارد (ماک و دیگران، 2001). این روشها در چهار دسته طبقه بندی شده اند که عبارتند از:
1)12 قدم 2)رویکردهای شناختی-رفتاری
3) رویکردهای خانواده محور 4)جامعه درمانی
12 قدم
رویکرد 12 قدم به گروه های الکلی های گمنام (AA) باز می گردد. این مدل وابستگی به مواد را به عنوان یک بیماری می داند که نیاز به مدیریت در سرتاسر گستره زندگی فرد دارد. مراجعان از طریق پیگیری یکسری موضوعات که به عنوان قدم ها مشخص شده اند پیشرفت می کنند. تسهیل کننده های این حمایت گروهی، غالباً خود مصرف کننده های مواد هستند که ترک کرده اند (وینتر و دیگران، 2000). برنامه ((AA سعی دارد این باور را به تک تک اعضای (AA) تلقین کند که وابستگی به الکل، بیماری است که هرگز نمی توان آن را درمان کرد و هوشیاری مداوم برای پرهیز از حتی یک پیک نوشیدنی الکلی ضروری است، تا مبادا مشروب خواری کنترل ناپذیر، دوباره به کلی شروع شود. حتی اگر شخص به مدت 15 سال یا بیشتر اصلاً الکل مصرف نکرده باشد، عنوان الکلی بر طبق اصول و عقاید AA باز هم ضروری است، چرا که شخص همیشه الکلی است و همیشه این بیماری را به همراه دارد، حتی اگر در حال حاضر تحت کنترل باشد (کرینگ و همکاران، 2007).
در یک مطالعه آینده نگر بزرگ روی بیش از 2000 مرد وابسته به الکل، این نتیجه به دست آمد که ( (AAنتیجه بهتر در دو سال بعد را پیش بینی می کند (مک کلر، استوارت و هومفریز، 2003). پس از معرفی و اقبال از این گروه، مدتی بعد، گروه معتادان گمنام نیز معرفی شدند. به هر حال از نظر این رویکرد وابستگی، نوعی مشکل وجودی است و مصرف مواد شکلی از رفتار غیر انطباقی که در پاسخ به نوعی نقصان معنوی ابراز می شود. بنابراین در درمان، بر بیدارسازی معنوی، اهمیت یافتن خدا یا یک قدرت برتر و نیایش تأکید می شود (بلوم، 2005). گروه های (NA) اختلالات مصرف مواد را برای عدهای، شرایطی مزمن می دانند که بهبود آن مستلزم حمایت های مستمر می باشد (مکللان، لویس، برین و کلبر،2000). گروه های خودیاری از جمله گروه های (NA) و (AA) نشان داده اند که مکملهای خوبی برای خدمات درمانی رسمی که باعث حفظ سودمندی درمان می شوند، هستند (اولسون و همکاران،2005). این گروه ها حمایت و بهبودی را به صورت مداوم و در دسترس ارائه میکنند و حضور افراد در این گروه ها آزادانه می باشد (هومفریز و موس،2007).
مطالعات در اثربخشی برنامه های 12 قدم ( (12-STEPبا مقایسه کسانی که برنامه 12 قدم را به پایان رسانیده بودند و کسانی که این برنامه را به پایان نرسانده بودند، سودمندی این مدل را نشان دادهاند (کلی، مایر و براون، 2000). روتس و آنیس(1992) 8 ویژگی برای تبیین اثربخشی گروه های خودیاری از جمله گروه های (NA) و (AA) تعیین کردند. (a) اعضا در تجارب یکدیگر از جمله، ناتوانی و آسیبپذیری شان برای کنترل مصرف مواد سهیم می شوند. (b) در این گروه ها آموزش به خود مورد تأکید قرار می گیرد. (c) گروه ها خود- حاکمیتی هستند. (d) آنها مسئولیت رفتارهایشان را می پذیرند. (e) حس عضویت در این گروه ها مهم است. (f) عضویت در این گروه ها داوطلبانه است. (g) برای تغییر شخصی تعهد ضروری است. (h) گمنامی و رازدازی در این گروه ها مورد تأکید است. بهترین گروه های خودیاری شناخته شده، الکلی های گمنام و معتادان گمنام هستند. اهداف اولیه AA و NA، این است که پیام امید را برای کسانی که هنوز از سوء مصرف مواد در رنج هستند برساند و به آنها کمک کنند تا سبک زندگی جدیدی بدون مصرف مواد داشته باشند (داویکو، 1999).
ادعاهای مطرح شده توسط AA درباره کارایی درمان آن، مورد بررسی دقیق علمی قرار گرفته است. سودمندی معنادار AA تأیید شده است (اوایمته، فاینی و موس، 1997؛ تیمکو و همکاران، 2001). با وجود سختی های همراه با بررسی کار آمدی گروه های خودیاری نظیر AA، این گروه ها همچنان برنامه های درمانی بسیار پرکاربردی هستند. برای مثال در سال 2003، حدود دو سوم کسانی که از درمان وابستگی به الکل یا دارو بهره برده اند، از طریق یک برنامه خودیاری به این هدف دست یافتند (سام اچ سا، 2004).
12 گام الکلی های گمنام
پذیرفتیم که در برابر الکل درمانده و ناتوان بودیم- زندگی مان کنترل ناپذیر شده بود.
به این باور رسیدیم که قدرتی بزرگتر از خودمان توانست ما را به سلامت عقل باز گرداند.
تصمیم گرفتیم اراده و زندگی خود را به خداوندی که او را شناختیم، بسپاریم.
سیاهه اخلاقی موشکافانه و شجاعانه خود را ساختیم.
در برابر خدا، خودمان و در برابر انسانی دیگر به ماهیت بی کم و کاست اشتباهات خویش اعتراف کردیم.
کاملاً آماده بودیم که از خدا بخواهیم این کاستی ها را از شخصیت و سرشت مان بزداید.
خاضعانه از او خواستیم که کمبودها و عیوب ما را بر طرف کند.
فهرست تمام کسانی را که به آنها زیان رسانیده بودیم، تهیه کردیم و حاضر شدیم که تمام آنها را جبران کنیم.
هر جا که ممکن بود، مستقیماً برای این اشخاص جبران مافات کردیم، به جز زمانی که انجام این کار به آنها یا دیگران آسیب می رساند.
به پر کردن سیاهه شخصی خود ادامه دادیم و وقتی که اشتباه کردیم، بی درنگ به آن اعتراف کردیم.
از طریق عبادت و مراقبه در صدد بهتر کردن ارتباط آگاهانه خود با خداوندی که او را شناختیم برآمدیم، عبادت فقط برای آگاهی از اراده او و برای ما و توانایی تحقق بخشیدن به آن.
در نتیجه این گام ها به بیداری معنوی دست یافتیم، سعی کردیم این پیام ها را به الکلی ها منتقل کنیم و این اصول را در تمام امور و کارهایمان به اجرا در آوریم (کرینگ و همکاران، 2007).
رویکردهای شناختی-رفتاری
خانواده درمانگران رفتاری و شناختی- رفتاری اعتقاد دارند که خانواده ها و زوج ها، صرفاً تحت تأثیر محیط های خود هستند و الگو های رفتاری آموختنی است. بنابراین رفتارهایی با کارکرد بد را میتوان با رفتارهای سازگارانه تر جا به جا کرد (توماس 1992، به نقل از نوابی نژاد، 1378). در خانواده درمانی شناختی-رفتاری بر آنچه اعضای خانواده می اندیشند و نیز رفتار کردن آنها توجه می شود. از آنجائیکه این رویکرد تلفیقی از رویکردهای شناختی و رفتاری است، بنابراین در برگیرنده تمامی مبانی دو رویکرد است. در این شیوه به خانواده ها کمک می شود تا الگو های تحریف شده و رفتارهای ناکارآمد خود را تشخیص دهند و در پی تغییر آن باشند. برای درمان "از بحثهای منظم و تکالیف رفتاری سازمان یافته ای استفاده می شود" که جنبه های شناختی نیز مورد نظر است (قاسم زاده، 1376).
شیوه شناختی-رفتاری که تأکید متعادلی روی شناخت و رفتار دارد، بر عمق الگوهای تعاملی خانواده تمرکز دارد (دهقانی و همکاران، 1387). روابط خانوادگی، شناخت ها، هیجانات و رفتار در این نظریه بر یکدیگر تأثیرات دو جانبه دارند. بنابراین یک استنتاج شناختی می تواند هیجان یا رفتاری را برانگیزد و این هیجان یا رفتار می تواند بر شناخت تأثیر بگذارد. اپستاین و شلزینجر (1996، به نقل از دهقانی، 1387) چهار مورد را که از طریق آنها، شناخت، رفتار و هیجانات اعضای خانواده ممکن است منجر به ایجاد جوی ملتهب شود، ذکر می نمایند:
1- شناخت ها، رفتارها و هیجانات هر فرد نسبت به تعاملات خانواده (مثلاً فردی که متوجه می شود که از مابقی خانواده کنار می کشد).
2-اعمال اعضای خانواده نسبت به او
3- واکنش ترکیبی (نه همیشه یکسان) چند عضو خانواده نسبت به او
4-ویژگیهای ارتباطات بین دیگر اعضای خانواده (مثلاً دو نفر از خانواده، معمولاً از نظرات یکدیگر حمایت می کنند).
رویکرد خانواده درمانی رفتاری- شناختی، خانواده را به عنوان یک عامل مهم در سوء مصرف مواد می داند. به عنوان مثال سوء مصرف مواد به وسیله عضو خانواده، ممکن است به وسیله سرمشق گیری و تقویت ها توسط اعضای دیگر خانواده صورت گیرد. سوء مصرف مواد فرد ممکن است به صورت ضمنی توسط والدین که به صورت "تأیید همراهی فرد با گروه همسالان مصرف کننده مواد" باشد تقویت شود یا به واسطه سهل گیری والدین که به نوجوان اجازه می دهد که تجربه اولیه با مواد داشته باشد، سطوح بالاتر آن ممکن است تعارضات خانوادگی و همچنین استرس ها، به عنوان محرک هایی برای سوء مصرف مواد به حساب آیند (آذرین، دونوهو، بسالل، کوگان و آیسرنو،1994).
این نظریه بر مداخلات کوتاه مدت و مختصر تأکید می کند و در جهت نگرانی های آنی خانواده معتاد که باعث مطرح شدن نیازهای اضطراری خانواده می شود جهت گیری می کند و به اعضای خانواده کمک می کند که روشهای سالمتر فکر کردن و رفتار کردن را پیدا کنند و این کار احتمالاً ادامه اعتیاد را کاهش خواهد داد (جانک و هاگدورن، 2006). مشاوران خانواده در حوزه اعتیاد به اعضای خانواده و نظام خانواده کمک می کنند که درک بهتری از آنچه که اعضاء با خودشان می گویند به دست آورند، افکار (اگر من مواد مصرف کنم، دیگران فکر می کنند من آدم خوبی هستم و مرا دوست خواهند داشت) احساس (اضطراب، افسردگی و عصبانیت) رفتار (بحث، جنگ و دعوا ، گوشه گیری). مشاوران خانواده در حوزه اعتیاد درک اعضای خانواده از اینکه رفتارهای معتادگونه چگونه با پیامدهای منفی مرتبط هستند را افزایش می دهد (جانک و هاگدورن، 2006).
خانواده و اعتیاد
خانواده اولین محیط اجتماعی و آزمایشگاه طبیعی است که در آن شخصیت و الگوهای رفتاری فرد در رابطه با سایر اعضای خانواده شکل می گیرد و این منحصر به رفتار سازشی و بهنجار نیست. رفتار نابهنجار فرد نیز در خانواده شکل می گیرد که نشان دهنده اختلال در کارکردهای مختلف در نظام خانواده است (آقابخشی، 1388). روابط خانوادگی با ثبات و راهنمایی والدین، تأثیرات سرمشق گیری بسیار مهمی برای کودکان هستند (رامیرز و همکاران، 2004؛ به نقل از باچر، 2007 ) و این ثبات معمولاً در خانواده های سوء مصرف کنندگان مواد وجود ندارد. کودکانی که والدینی دارند که شدیداً الکل یا دارو را سوء مصرف می کنند، در برابر مبتلا شدن به مشکلات سوء مصرف مواد و مشکلات مربوط، آسیب پذیر هستند (اربلیچ، ایرلی واین، 2001؛ به نقل از باچر، 2007؛ ترجمه سیدمحمدی، 1388).
کودکانی که در اوایل کودکی در معرض الگوهای نقش منفی و کژکاری خانوادگی قرار می گیرند، بزرگسالان پیرامون آنها رهنمود های محدودی را ارایه می دهند، اغلب در گام های دشواری که باید در زندگی بردارند دچار لغزش می شوند (فیشر و همکاران، 2005 به نقل از باچر، 2007). محققان دیگر اعتقاد دارند اعضای خانواده در صورت مصرف مواد مخدر می توانند به عنوان الگوهای مشاهده ای، در گرایش اعضای دیگر خانواده به مصرف مواد مخدر نقش مؤثری ایفا کنند. برای مثال، ویزلی و همکارانش (1997) در تحقیقات خود دریافتند که از 24 نمونه مورد مصاحبه، تعداد 14 نفر دارای خانواده های با سابقه سوء مصرف مواد مخدر بودهاند. محققان مختلفی نیز عواملی چون ارتباط والد- فرزندی، میزان حمایت والدین از فرزندان، کمّیت و کیفیت وابستگی عاطفی فرزند به والدین و غیره را در گرایش نوجوانان به سوء مصرف مواد مخدر مؤثر دانسته اند (اسپونر، 1999؛ پاترسون و همکاران، 1992).
مقایسه بین عملکرد خانواده و میزان سازگاری در دانش آموزان یکی از مهمترین عوامل مؤثر در سوء مصرف و همچنین پرهیز از مواد مخدر، خانواده و نحوه عملکرد آن می باشد (ین، چن و چن، 2007). پژوهش ها نشان داده اند که مشکلات در عملکرد خانواده با رفتار ضد اجتماعی، پرخاشگری و اعتیاد در نوجوانان ارتباط دارد (طهرانی، 1382). عوامل خانوادگی به عنوان یکی از عوامل خطر ساز عمده سوء مصرف مواد توسط نوجوانان گزارش شده است. استفاده از مواد با شکست در ایفای نقش والدینی، تعارضهای ولی-فرزندی و تعارض های درون خانوادگی، نگرش پذیرنده نسبت به مواد و استفاده از الکل و سیگار در خانه توسط والدین مرتبط می باشد. همچنین عدم نظارت کافی والدین معمولاً پیش بینی کننده قدرتمند سوء مصرف مواد توسط نوجوانان است (ین، چن و چن، 2007).
اگر فضای عاطفی موجود بین اعضای خانواده سرد و بی تفاوت باشد به ایجاد رفتار های مخاطره آمیز و یا مصرف مواد مخدر می انجامد. در مقایسه ای که روابط خانوادگی معتادان و غیر معتادان انجام شد مشخص شد که رابطه بین پدر و فرزند در 88% و در 97% رابطه صمیمی بین پدر و مادر در خانوادههای معتادان وجود ندارد (بشارت و همکاران، 1380). اعتیاد پدر، سلامت روانی خانواده را به شدت تهدید می کند. افسردگی، اضطراب و درگیری های شدید عاطفی از جمله آسیب هایی است که در صورت اعتیاد مرد، مادر خانواده را تهدید می کند (محبی، 1390).
تاریخچه خانواده درمانی
قبل از 1950 درمان روانشناختی تقریباً به درمان های روان تحلیلی فردی محدود بود (بلز، 2002). یکی از اصول روان تحلیلی فردی این بود که رفتار یا مشکلات روانشناختی، ریشه در تعارضات درون روانی فرد دارد (بلز، 2002؛ کوترل و بوستون، 2002). برخی از عقایدی که به هموار شدن خانواده درمانی کمک کرد، به کارهای جان بالبی که معتقد بود دلبستگی بین مادر و کودک می تواند زمینه کار با اعضای خانواده را فراهم کند (بل، 1967). ناتان آکرمن (1956) که روان تحلیلگر کودک بود و کودک را به اتفاق خانواده در مطبش در نیویورک در دهه 1930 می دید. موری بوئن در پروژه تحقیقاتی با خانواده های اسکیزوفرنی در دهه 1950 کار می کرد. از گریگوری بیستون، غالباً به عنوان پدر خانواده درمانی مدرن یاد شده است (بلز، 2002؛ کوترل و بوستون، 2002).
بیتسون یک انسان شناس بریتانیایی بود که یک کمک مالی برای پژوهش در الگوهای ارتباطی خانواده هایی که عضو بیمار اسکیزوفرنی داشتند و در بیمارستان کالیفرنیا تحت درمان قرار داشتند، دریافت کرد. بیتسون یک روان تحلیلگر، متخصص ارتباطات و انسان شناس یک تیم را به خدمت گرفت. آنها به کمک هم نظریه ای در زمینه اسکیزوفرنی مطرح کردند و معتقد بودند، علت بیماری اسکیزوفرنی در عضو خانواده به ارتباطات اعضای خانواده بر می گردد (بیتسون، جکسون، هیلی و ویکلند، 1963). این کار به عنوان طرح اولیه برای توصیف آسیب شناسی خانواده و روش های درمانی به کار رفت. تیم مؤسسه پژوهش روانی (MRI) در پالو آلتو، یک مدل خانواده درمانی مختصر را که در تقابل با درمان های طولانی مدت که بر اساس روان تحلیلی بود، پیشنهاد دادند. در دهه 1960 روان تحلیلگر دیگر، سالوادور مینوچین عبور از مرزهای درمان سنتی فردی را آغاز کرد (مینوچین و همکاران، 1967). نگاه مینوچین این بود که خانواده های سالم، مرزهای میان فردی صریح و آشکاری دارند و مداخلاتش به این منظور بود که به خانواده ها کمک کند تا چنین مرزهای صریحی در خانواده های بد کارکرد ایجاد کند. کار مینوچین فوراً با استقبال جامعه روانپزشکی روبرو نشد. در حقیقت مینوچین به خاطر وفاداری اش به روش های روان تحلیلی سنتی نزدیک بود که اعتبارش را در دهه 1970 از دست بدهد (مینوچین، 1982). از آن زمان تاکنون خانواده درمانی با یکسری از مدل های درمانی در حال رقابت به رشد خود ادامه داده است.
رویکرد های درمانی خانواده محور
فلسفه ای که ما را به سمت رویکردهای خانواده محور می برد در تقابل آشکار با مدل بیماری الکلیسم می باشد. بارزترین تفاوت میان این دو پارادایمدر رابطه با سبب شناسی می باشد. مدل بیماری، بر عاملی واحد در بروز الکلیسم تأکید می کند (یک فرایند بیماری و غیره). درمانگران خانواده بر علیت حلقوی تأکید می کنند و بر این نکته اتفاق نظر دارند که پویایی ها و ارتباطات میان فردی با خانواده ایجاد کننده یا نگهدارنده رفتار اعتیادی است (کولیز، 1990؛ لیپس، 1999). این فرایند تعامل در زمینه خانواده درمانی به عنوان جبرگرایی متقابل شناخته شده است که معتقدند الکلیسم هم از اعضای خانواده تأثیر می پذیرد و هم بر اعضای خانواده تأثیر می گذارد (کولیز، 1990).
فرضیه ای که در اینجا مطرح می شود این نکته است که الکلیسم به عنوان یک مشکل فردی تلقی نمی شود، بلکه به عنوان یک مشکل در یک سیستم بزرگتر بویژه خانواده تعبیر می شود (دیماینو، 1989). با در نظر گرفتن اینکه اختلال یا بیماری یک عضو خانواده، احتمالاً بر عملکرد سایرین نیز تأثیر منفی گذاشته و از طرف دیگر می تواند ناشی از روابط نامطلوب با سایرین و بالاخص والدین باشد، فرد مشکل دار در واقع نشانه اشکال و اختلال در سیستم و کل اعضای خانواده خواهد بود (نوابی نژاد، 1378). فاکتورهای خانوادگی ممکن است پیش بینی کننده های مهمتری در التزام به درمان باشند و حمایت خانواده می تواند یکی از مهمترین فاکتورها در جهت حفظ پرهیز باشد. در ضمن همچنانکه در ابتدا توصیف کردیم، مصرف مواد توسط اعضای خانواده می تواند بر همه اعضای خانواده از جمله: همسر، فرزندان و دیگر کسانی که در خانواده زندگی می کنند، اثر بگذارد. اعضای خانواده نه تنها در پرداختن ثمربخش با سوء مصرف کننده مواد نیاز به کمک دارند بلکه در سازگاری با ناراحتی ها و حل دوباره نگرانی هایشان به کمک نیاز دارند. استرس در روابط خانوادگی و روابط همسری نیز می تواند سوء مصرف مواد را بیشتر کند یا زمینه لازم برای عود را فراهم آورد (کارلسون، اسمیت، ماتو و اورسمن، 2008).
رویکرد های درمانی خانواده محور، اثر سیستم خانواده را بر افراد و سوء مصرف موادشان مورد بررسی قرار می دهند. خانواده به عنوان مجموعه ای از خرده نظام ها دیده شده است (فرزندان، والدین، همسران) که به گستره ای از نقشها خدمت می کنند. درمانگران خانواده، الگوهای تعاملی که در خانواده وجود دارد را به روشنی می بینند و از تکنیک هایی چون، قاب دهی و برچسب زنی مجدد استفاده میکنند (تعریف کردن رفتارها در یک حالت متفاوت) (ماک و دیگران، 2001). مطالعات تجربی، نظیر خانواده درمانی سیستمی و خانواده درمانی چند بعدی گزارش کرده اند که کاهش در مصرف مواد بعد از درمان در فاصله 6 تا 12 ماه، به سرعت اتفاق افتاده است (لیدل و هوگو، 2001؛ فرانکلین و همکاران، 2001). چندین فراتحلیل نشان داده اند که خانواده درمانی به طور کلی برای بسیاری از مشکلات از جمله الکلیسم، اسکیزوفرنی، سوء مصرف مواد، مشکلات رفتار وسلوک، مفید است (شادیش و بالدوین، 2003؛ بویل و همکاران، 1997 ؛ لویس و همکاران، 1990؛ جوانینگ و همکاران، 1992). تحقیقات خانواده درمانی در حوزه سوء مصرف مواد نشان داده است که درمان های مبتنی بر خانواده در مقایسه با درمان هایی که مبتنی بر خانواده نبوده اند، اثربخشی بیشتری داشته اند (اوفارل وفالس استوارت، 2006).
به نظر می رسد درمان های مبتنی بر خانواده، درمان منتخب برای مشکلات مواد نوجوانان باشد (استنتون و شادیش،1997؛ ویلیلمز و چانگ،2000؛ وان و هاوارد،2004). حمایت قوی و پایدار تجربی برای درمان مبتنی بر خانواده در کاهش سطوح مصرف مواد در نوجوانان و افزایش کارکرد انطباقی در تعدادی از آزمایشات که به خوبی کنترل شده اند، موجود است (رو و لیدل، 2003). این رویکرد ها به طور مؤثر، نوجوانان و والدین آنها را با استفاده از راهبرد های درگیرکننده خاص در درمان درگیر میکنند (استنتون، 2004).
مشخص شده است که مداخلات مبتنی بر خانواده، اثرات درمانی برتری بر سطوح مصرف مواد در نوجوانان در مقایسه با درمان فردی (لیدل، 2002) گروه درمانی نوجوانان (لیدل و همکاران، 2001، 2004) و مشاوره روانی – آموزشی با خانواده در خصوص مواد مخدر (جوانینگ و همکاران، 1992) دارد. کاهش مصرف مواد که در درمان های خانواده محور دیده می شود، اثرات بلند مدت را تا دوازده ماه پس از پایان درمان نشان داده اند (لیدل،2002). درمان هایی که دیگر اعضای خانواده و نظام خانواده را مورد هدف قرار می دهند، نه تنها علایم اولیه بیمار شناسایی شده را کاهش داده یا حذف می کنند، بلکه بر ورود و ماندگاری مراجعان نیز می افزاید (استانتون،2004) و از مشکلات مرتبط می کاهد (لبو و گارمن، 1995) و تأثیر مثبتی بر دیگر اعضای خانواده دارند (کلی و فالس-استوارت، 2002).
در سال های اخیر، استفاده از مدل های مؤثر مبتنی بر خانواده برای الکلی ها در درمان سوء مصرف کنندگان بزرگسال از موارد دلگرم کننده بوده است (فالس استوارت و افارل، 2003). فارغ از پایههای نظری، رویکرد های خانواده درمانی برای سوء مصرف مواد به طور کلی اهداف اساسی مشابه ای دارند. (a) کاربرد نقش حمایت خانواده برای کاهش مصرف مواد فرد و انجام تغییرات مهم دیگر از جمله، تغییر سبک زندگی و (b) جایگزین کردن جنبه های مشکل ساز محیط خانوادگی از طریق حفظ تغییرات مثبت در فرد و دیگر اعضای خانواده و ارتقا و بهبود طولانی مدت فرد (فالس-استوارت، لام و کلی 2009). چون محیط خانواده یکی از عوامل مؤثر بر تکتک اعضای خانواده است. تجربیات خانوادگی، نقش اساسی در ایجاد، گسترش یا تقویت رفتارهای مشکل ساز کودکان، نوجوانان و بزرگسالان دارد. از این رو، ترویج مداخلاتی که معطوف به والدین، فرزندان و یا کل واحد خانواده باشد، حائز اهمیت است (بهاری، 1383).
جامعه درمانی
جامعه درمانی به صورت برنامه های اقامتی طولانی مدت برای افراد دارای سوء مصرف مواد و مشکلات مربوط به آن می باشد. فلسفه شکل گیری این رویکرد درمانی این است که سوء مصرف مواد، اختلالی است که تمام وجود فرد را در بر می گیرد و از رشد شخصیت فرد جلوگیری می کند و مانع رسیدن فرد به اهداف و مهارتهای میان فردی اش می شود (ماک، زمپولیچ، تیتوس، فیشمن، گولدی و اسشوبل، 2001). بروز و ظهور TC، به این خاطر است که یک محیط حمایتی برای افراد دارای سوء مصرف مواد در جهت رشد و بالندگی فراهم کند.
ارتباط بین عملکرد خانواده و سوء مصرف مواد
چندین دهه یافته های پژوهشی از روابط متقابل میان عملکرد خانواده و سوء مصرف مواد حمایت کرده اند (فالس-استوارت، لام و کلی، 2009). عملکرد خانواده در اصل، اشاره به ویژگی های سیستمی خانواده دارد. به بیان دیگر، عملکرد خانواده یعنی توانایی خانواده در هماهنگی یا انطباق با تغییرات ایجاد شده در طول حیات خانواده، حل تعارض ها، همبستگی میان اعضا، موفقیت در الگوهای انضباطی، رعایت حد و مرز میان افراد، اجرای مقررات و اصول حاکم بر این نهاد با حفاظت از کل نظام خانواده است (کرامتی و همکاران، 1384). ثنایی ذاکر (1377) عملکرد خانواده را اینگونه تعریف کرده است، عملکرد خانواده عبارت است از تحقق تکالیف خانواده که توسط اعضا و زیر منظومه های آن صورت می پذیرد. به نظر دیکستین (2007) برای دستیابی به عملکرد مطلوب در سیستم خانواده، باید نقش ها، وظایف و تکالیف در میان همه اعضای خانواده به طور نظام مند و هماهنگ سازمان داده شود. دپاول (2006) بعضی ویژگی های خانواده دارای عملکرد مطلوب را اینگونه عنوان می کند؛ در بین اعضای خانواده تعامل ارتباطی باز، کنترل و مهار فشارهای روحی و روانی به طور مؤثر صورت می گیرد. همدلی، رهبری، ابراز علاقه و محبت و مسئولیت شخصی میان اعضا وجود دارد. این شناخت حاصل شروع و تداوم سوء مصرف مواد، برآیند عوامل چندگانه زیادی با فرد از جمله خانواده، همسالان، اجتماع، همسایگان و سیستم های اجتماعی می باشد.
عملکرد خانواده به طور معنا داری با مصرف مواد فرد ارتباط دارد و یک سیکل معیوب و اغلب چند نسلی در رابطه با مشکلات مرتبط با اعتیاد را ایجاد می کند. عوامل خانوادگی، شامل آسیب شناسی روانی والدین، تعارض خانوادگی، جدایی ارتباطی و نارسایی های والدینی، همه پیش بینی کنندههای قوی از شروع مصرف مواد و سوء مصرف مواد هستند (توبلر و کومرو، 2010).
ابعاد عملکرد خانواده
خانوادهای که دارای عملکرد سالم است در حوزه های الگوهای تعاملی به صورت مثبت و موفق عمل می کند. 6 حوزه که به ما یک شناخت کلی و منطقی از شیوه هایی که خانواده با اعضا و دنیای پیرامونی خود استفاده می کنند، وجود دارد که شامل حل مشکل، ارتباط، تخصیص نقش، پاسخ دهی عاطفی، دلبستگی عاطفی و کنترل رفتار می باشد. هیچ بعدی به تنهایی نمی تواند عملکرد خانواده را خوب یا بد نشان دهد، اما هر یک از این ابعاد می توانند مبنایی برای شیوه های ثمربخش یا غیرثمربخش در پرداختن به چالش های زندگی خانوادگی باشند (گرفیلد، 2004).
حل مشکل
حل مشکل به توانایی خانواده در حل مشکلات در سطحی که عملکرد مؤثر خانواده حفظ شود، برمی گردد. مشکلات خانواده می تواند به مشکلات ابزاری و مشکلات عاطفی تقسیم شوند. مشکلات ابزاری به موضوعاتی نظیر، نیازهای اساسی انسان از جمله پول، غذا، خانه، لباس و حمل و نقل را شامل می شود و مشکلات عاطفی به موضوعاتی نظیر احساسات، هیجاناتی همچون عصبانیت یا افسردگی که ممکن است در خانواده ها گسترش پیدا کند، برمی گردد (کیتنر، هرو و گلیک، 2010). خانواده هایی که دارای بهترین عملکرد هستند قادرند هم مشکلات ابزاری و هم مشکلات عاطفی خود را مدیریت کنند در حالیکه خانواده های که حتی نمی توانند با مشکلات ابزاری شان به خوبی برخورد کنند، دارای حداقل عملکرد بهینه هستند و به ندرت قادرند با موضوعات عاطفی شان که از خانواده نشأت گرفته برخورد کنند (دپاول، 2006).
ارتباط
فرایند ارتباط در خانواده، یکی از زمینه های مورد علاقه مشاوران در خانواده درمانی است (نوابی نژاد، 1383). ارتباط مؤثر در مدل های عملکرد خانواده، یک موضوع مهم و بنیادی است. ارتباط به تبادل اطلاعات در درون خانواده اطلاق می شود. ارتباط همچنین می تواند به ابزاری و عاطفی، آشکار و پنهان، مستقیم یا غیر مستقیم تقسیم شود. ارتباط آشکار در مقابل ارتباط پنهان بر محتوای پیام دلالت می کند که آیا پیام به روشنی یا در لفافه یا تیره و تار و مبهم بیان می شود. ارتباط مستقیم در مقابل ارتباط غیر مستقیم این گونه است که آیا پیام ها به صورت صحیح افراد را مورد خطاب قرار می دهد یا تمایل دارد که به افراد دیگری منحرف شود (کیتنر، هرو و گلیک، 2010).
خانواده هایی که دارای عملکرد مطلوب هستند، تمایل دارند که به صورت مستقیم در حوزه های ابزاری و عاطفی ارتباط برقرار کنند. اعضای خانواده نسبت به بحث درباره موضوعات مختلف با یکدیگر احساس آزادی می کنند و به خاطر عقاید متفاوت شان قابل احترام هستند و احساسات شان را به یکدیگر بدون ترس از عقوبت یا سوء تفاهم به صورت مستقیم نشان می دهند (گرفیلد، 2004). از نظر واتزلاویک، باوین و جکسون (1967) ارتباط می تواند به دو دسته دیگر هم تقیسم شود. 1) ارتباط دیجیتال که در آن پیام ها در داخل صحبت ها و نوشته ها نهفته است. معنای پیام ها بر مبنای معنای ظاهر لغات مشخص می شود مانند این جمله، امروز هوا آفتابی است. در ارتباط چنین جمله ای حقایق به وسیله کدهای کلامی انتقال داده شده است. 2) ارتباط آنالوگ که در برگیرنده تمامی اطلاعات غیرکلامی است که شامل ژست ها، وضعیت اندام های بدن، حرکات صورت، تن صدا، وزن، ریتم و آهنگ لغات کلام می باشد. این نوع ارتباط در شعر، موسیقی، نقاشی و دیگر جلوه های هنر می تواند تظاهر داشته باشد.
تخصیص نقش
نقش های خانوادگی به الگوهای تکراری رفتار اطلاق می شود که از طریق آن اعضای خانواده، عملکردهای خانواده را به انجام می رسانند. این ها شامل تدارک منابعی نظیر، تأمین غذا، لباس و سرپناه است. خانواده همچنین نقش پرورش دهنده، حمایتی، گرمی و صمیمیت، اطمینان دهی را نسبت به خانواده ایفا می کند. تخصیص نقش، به الگوهای خانوادگی واگذاری نقش ها به اعضای مختلف خانواده اطلاق می شود. نقش ها به شیوه ای در خانواده توزیع می شود که از جانب اعضای خانواده احساس شود، عادلانه است (کیتنر، هرو و گلیک، 2010). نقش های شایعی که در خانواده ها می توان یافت عبارتند از:
- رهبری: فردی که تصمیم گیری نهایی در خانواده به عهده اوست.
- بلاگردان: فردی است که در خانواده مشکلات را به جای دیگران به جان می خرد.
- منتقد: فردی است که به عملکرد افراد خانواده معمولاً ایراد می گیرد و نق می زند.
- عاقل: فردی است که با عقل و منطق، مشکلات افراد خانواده را حل می کند.
- بیمار: فردی است که در خانواده همیشه بیمار است و احتیاج به مراقبت دارد (بینا و نیک اختر، 1375).
خانواده هایی که دارای بهترین عملکرد هستند مطمئنند که همه نیازهای خانواده قابل تحقق هستند. تخصیص مسئولیت ها در خانواده منطقی است و فشار اضافی بر یکی یا دیگر اعضا وارد نمی شود (دپاول، 2006).
پاسخ دهی عاطفی
پاسخ دهی عاطفی به این موضوع می پردازد که آیا اعضای خانواده می توانند به طیف کاملی از احساسات تجربه شده از طریق وجود انسانی شان، آشکارا پاسخ دهند. یا آیا هیجان تجربه شده با محرک فراخوان آن یا بافت موقعیتی که در آن به وجود آمده هماهنگ است. دو طبقه از عاطفه مورد ارزیابی قرار می گیرد. هیجانات مرتبط با بهزیستی و رفاه که عبارت است از: عاطفه، گرمی، مراقبت، حمایت، عشق، تسلی، خوشحالی و لذت می باشند و هیجانات اضطراری که شامل: عصبانیت، ترس، غمگینی، ناامیدی و افسردگی است (کیتنر، هرو و گلیک، 2010). در خانواده های سالم، افراد دارای ظرفیت تجربه طیف کاملی از هیجانات هستند. تجربه هیجانی، شورمندی منطقی و مداومی است که به خاطر اضطراب و اجتناب از اعضای دیگر خانواده به وجود نیامده است. اگرچه ممکن است در تجربه یک عاطفه ویژه، اعضای خانواده ظرفیت کمتر یا بیشتری داشته باشند، خانواده هایی که دارای بهترین عملکرد هستند قادرند خودشان را با این شرایط تطبیق دهند، در صورتی که عملکرد خانواده را آشفته نکند. تشخیص ظرفیت ها و محدودیت های اعضای خانواده و توانایی برای تطبیق با آن، در واقع بخشی از آن چیزی است که به صورت عملکرد مطلوب خانواده تعریف می شود (دپاول، 2006).
دلبستگی عاطفی
دلبستگی عاطفی نشان دهنده آن است که دامنه علایق و ارزش های اعضای خانواده در فعالیت ها و علایق ویژه با اعضای دیگر خانواده چگونه است. دلبستگی عاطفی می تواند به صورت پیوستاری از فقدان درگیری عاطفی تا درگیری عاطفی کامل باشد. در خانواده هایی که دارای بهترین عملکرد از لحاظ عاطفی هستند، اعضای خانواده یک درگیری همدلانه با هم دارند و اجازه نمی دهند تا تعارضات ماندگار در خانواده حاکم شود (کیتنر، هرو و گلیک، 2010). با توجه به میزان وابستگی اعضای خانواده با یکدیگر، انواع مختلف دلبستگی عاطفی وجود خواهد داشت:
-غیر دلبسته: در این نوع دلبستگی، اعضای خانواده با یکدیگر بیگانه هستند و در موارد بسیاری از هم بیزاری می جویند.
-دلبسته عاری از احساس3: در چنین خانواده هایی دلبستگی عاطفی افراد خانواده از روی وظیفه است. اما در عین حال اعضا خانواده، احساسات خود را کنترل می کنند و بروز نمی دهند. مثلاً در جریان جشن تولد فرزند، پدر برای او هدیه ای تهیه می کند، اما در عین حال به فرزندش می گوید، چون وظیفه ام بود این هدیه را برایت خریدم.
-دلبستگی خودخواهانه: در این نوع، ابراز علاقه یک عضو از خانواده بر اساس نیازهای درون روانی خویش است. او جهت برطرف شدن این نیازها با دیگر اعضا خانواده ارتباط برقرار می کند.
-دلبستگی همدلانه: این نوع ابراز علاقه، بر اساس درک واقعی از احتیاجات دیگر اعضا خانواده است و موجب رفع نیازهای آنان می گردد.
-دلبستگی درهم تنیده: در این نوع، ابراز علاقه عاطفی بسیار شدید است و برخی از اعضای خانواده از حمایت بیش از اندازه اعضای دیگر برخوردار هستند به نحوی که سبب آسیب پذیر شدن ساختار ارتباط می گردد (بینا و نیک اختر، 1375).
کنترل رفتار
کنترل رفتار الگویی است که خانواده در مدیریت رفتار در 3 حوزه با آن سازگار می شود. 1)موقعیت های خطرناک فیزیکی 2) موقعیت هایی که شامل ارضاء سلیقه ها و نیازهای زیستی- روانی می شود و 3) موقعیت هایی که رفتار اجتماعی میان فردی بین اعضای خانواده و افراد بیرون خانواده را شامل میشود. خانواده ها می توانند سخت، انعطاف پذیر به حال خود واگذار شده یا آشفته باشند (کیتنر، هرو و گلیک، 2010).
- سخت: رفتارهایی که در این کنترل انجام می گیرد، قابل پیش بینی است. در این نوع کنترل هر چند وظایف در خانواده انجام می شود، اما پویایی و سازندگی لازم وجود ندارد. حدود هر عضو خانواده مشخص است و از آن حد کسی حق ندارد پا را فراتر بگذارد وگرنه شدیداً با او برخورد می شود.
-انعطاف پذیر: رفتار هایی که در این نوع کنترل انجام می شود، قابل پیش بینی، سازنده و با قابلیت انعطاف بالاست. در این نوع کنترل، وظایف اعضای خانواده به خوبی انجام می گیرد و در عین حال، پویایی و سازندگی لازم در خانواده ها نیز وجود دارد.
-به حال خود واگذار شده: در خانواده هایی با این نوع کنترل، بی تصمیمی حاکم است. مدیریت لازم وجود ندارد و هر کسی به سویی می رود. لذا، انجام وظایف در این خانواده ها با مشکل همراه است، چون هیچ فردی نقش خاصی را به عهده ندارد.
-آشفته: کنترل رفتارها در این خانواده ها غیر قابل پیش بینی و بدون سازندگی است. کنترل گاهی انعطاف پذیر، گاهی بدون انعطاف و در پاره ای موارد بدون دخالت است (بینا و نیک اختر، 1375).
خانواده هایی با عملکرد مطلوب تلاش می کنند تا در مدیریت تجربه های رفتاری با خانواده از روشهای انعطاف پذیر استفاده کنند، اما به اعضا این اجازه را هم می دهند که در مورد قواعد برای استحکام آن در همه موقعیت ها مذاکره شود. عدم توافق بین اعضای خانواده می تواند اتفاق بیفتد، اما آنها روش هایی برای حل دوباره دارند. خانواده هایی با عملکرد مطلوب تلاش نمی کنند که قواعد را به خاطر رعایت حال برخی از اعضای خانواده نادیده بگیرند (دپاول، 2006).
انواع مدل های خانواده درمانی برای درمان وابستگی به مواد
خانواده درمانی راهبردی مختصر (BSFT)
با احترام به بانیان این نظریه، باید گفت که این رویکرد برگرفته از رویکرد خانواده درمانی ساختاری (مینوچین، 1974؛ مینوچین و فیشمن، 1981) و خانواده درمانی راهبردی (هیلی، 1976) است.
BSFT بر سه سازه مرکزی استوار است: 1) الگوهای تعاملی ساختاری و راهبردی سیستم (زاپوزینک و ویلیامز،2000). خانواده سیستمی است که مرکب از افرادی می باشد که رفتارهایشان ضرورتاً بر اعضای دیگر خانواده تأثیر می گذارد. علاوه بر این اعضای خانواده با این رفتارها عادت می کنند. رفتارهایی که هزاران بار در طی سالیان متمادی رخ داده است. این رفتارها هستند که به صورت مشترک، سیستم خانواده را پی ریزی می کنند. 2) الگوهای تعاملی تکراری، ویژگی های فردی یک خانواده هستند. ساختار خانواده ناسازگار با تعاملات تکراری خانواده مشخص می شود. از ویژگی های این خانواده این است که اعضای خانواده، با تکرار این الگوها، پاسخ های نامطلوب اعضای دیگر خانواده را باعث می شوند. در نگاه مفهومی سیستمی خانواده، یک ساختار ناکارآمد خانواده، نقش مهمی در بروز و حفظ مشکلات رفتاری، مصرف مواد و دیگر رفتارهای ضد اجتماعی دارد (زاپوزینک و کاست ورس، 1999).
هدف BSFT این است که الگوهای رفتاری تکراری یا سیستم اجتماعی و فردی خانواده که در رسیدن خانواده به اهداف، موفق نیستند را مورد توجه قرار دهد. این باعث می شود که ماهیت تعاملات اجتماعی اعضای خانواده که گاهی اوقات به فرایند خانواده مربوط می شود را مورد توجه قرار دهد (روبینز، زاپوزینک، الکساندر و میلر، 1998). فرایند خانواده عبارت است از ماهیت تعاملات یا سبک ارتباطی که شامل همه آن چیزی می شود که ارتباط غیر کلامی، نظیر احساسات، تن صدا و رابطه حسنه پایدار خانواده را در برمی گیرد. 3)مداخلات راهبردی که مشکل مدار هستند، کاربردی، دقیق و حساب شده اند. جنبه مهم دیگر مداخلات عملی این است که تمرکز بر یک جنبه از واقعیت خانواده را انتخاب می کند (یک جوان مصرف کننده مواد که درد می کشد)، که این مسئله به عنوان یک فوریت دیده میشود. به جای اینکه خانواده را در یک موقعیت واقعی داخل کنیم، نظیر یک تمرین عملی، تمرکز بر عمل کردن بر بخشی از سیستم خانواده است که به صورت تلاشی در جهت خلق یک حرکت به سمت خارج شدن از مشکل یا فراسوی آن، که الگوهای تعاملی ناکارآمد خانواده است، می باشد (رابینز و زاپوزنیک، 2000).
BSFT اهداف خود را برای تغییر الگوهای خانوادگی مشکل دار که سوء مصرف مواد و علائم مرتبط را حفظ میکنند و همچنین مداخله در مدرسه و دیگر نظام ها برای کاهش خطر و تقویت عوامل محافظت کننده از خانواده درمانی ساختاری و راهبردی اقتباس می کند. در مطالعه ای بر روی نوجوانان مصرف کننده مواد، BSFT به نحو مؤثری مصرف ماریجوانا و مشکلات رفتاری را کاهش داد و کارکرد خانواده را در مقایسه با درمان گروهی بهبود بخشید (سانتیسبان و همکاران، 2003). در مجموع، BSFT برای سوء مصرف مواد مخدر در نوجوانان بسیار نوید بخش بوده است (آستین، مک گووان و واگنر، 2005).
خانواده درمانی چند بعدی (MDFT)
خانواده درمانی چند بعدی (MDFT) (لیدل، 2002) به عنوان یکی از مؤثرترین مداخلات سوء مصرف مواد در نوجوانان در نسل جدیدی از درمان های جامع، چند مؤلفه ای و نظری حاصل و به لحاظ تجربی شناخته شده است (آستین و همکاران، 2005؛ برانیگان، شاکمن، فالکو و میلمن، 2004). خانوادهدرمانی چند بعدی بر اساس اصول خانواده درمانی ساختاری-راهبردی است (استانتون، 1981؛ استانتون، تاد و همکاران، 1982؛ تاد و سلیکمن، 1991). ولی اهداف، مکانیسم ها و روش های تغییر دیگری را هم ترکیب کرده است. برای مثال، MDFT بر کل خانواده، که متمرکز بر خرده نظام ها همچون سیستم خانواده احاطه دارد. این دیدگاه به مراجعان کمک می کند تا پریشانی و غم هایشان را کاهش دهند و به والدین کمک می کند تا به صورت انعطاف پذیر با یکدیگر گفتگو کنند. این مدل بالینی از طریق پژوهش های بسیاری روی نوجوانان و همچنین والدین که صورت گرفته است، بوجود آمده است (لیدل و اسمیت، 1994).
MDFT به دو صورت اجرا می شود: نخست به والدین کمک می کند تا ادراکشان را از نوجوانشان، تعریف و ارزیابی کنند و سپس نظام و سبک باورهایشان را تغییر دهند و تلاش کنند تا "حس عامل بودن در نقش والدینی" برای به کارگیری توانایی هایشان برای کمک، حمایت و راهنمایی نوجوانانشان افزایش دهند. سپس چرخه های هیجانی منفی را قطع کنند و حیطه های هیجانی سالم را برای تعامل والدین/نوجوان پیدا کنند. همچنینMDFT بر جنبه های چند وجهی اثر والدین که ناشی از شناخت و حوزه های رفتاری- عاطفی است، تأکید می کند (سوزان و اسمیت، 1994). این رویکرد چند بعدی، فرض را بر آن می گذارد که کاهش در علائم و افزایش در رفتارهای مورد نظر اجتماع پسند از طریق راههای چند گانه رخ می دهد. درمانگر درصدد است تا به همراه نوجوان سبک زندگی وی را که همراه سوء مصرف مواد است، در جهت یک سبک زندگی که به لحاظ رشدی بهنجار است، سوق دهد. در ارتباط با والدین اهداف عبارتند از: افزایش تعهد والدینی، بهبود برقراری ارتباط با نوجوان و افزایش دانش و مهارت های فرزند پروری (نیکولز و شوارتز، 2006).
خانواده درمانی راه حل- محور
تاریخچه درمان راه حل- محور
رنج دیدگی های بشر، مقوله ای است پیچیده، فراگیر و چند بعدی. به نظر نمی رسد که تاسی بر یک رویکرد منحصر به فرد درمانی بتواند راهگشای همه مردم با حیطه وسیع مشکلات پیرامونشان باشد (فریدمن، 1997). شعار پست مدرن ها از این قرار است، مراجعان مقاوم نیستند، درمانگران انعطاف ناپذیرند (مجردزاده کرمانی، 1375). از این گذر به نظر می رسد به جای تلاش کردن در جهت از میان برداشتن انسداد موجود میان رویکردهای گوناگون (التقاط نگری) بهتر است به این فرض که به تعداد آدمهای روی زمین نظریه وجود دارد (وایت، 1995)، اعتماد کنیم. درمان راه حل- مدار، حاصل تجربه آزمایی درمانگرانی است که چنین پیش فرض هایی را در هم آمیختند (دونوان، 1999). رویکرد راه حل - مدار در دهه 1970 توسط دیشازر و همسرش اینسو کیم برگ، زمانیکه در مرکز خانواده درمانی مختصر در میلواکی ویسکانسن در پالو آلتو کالیفرنیا در مرکز پژوهشی روانی (MRI) بودند، بنیانگذاری شد. بعد از مطالعه در درمان مختصر در MRI، استیو دیشازر به درمان مختصر علاقمند شد و به اتفاق همسرش و دیگر همکارانش نظیر اوی، لیپچیک؛ جیم، درکز؛ الام، نانالی؛ مارلین، لاکورت؛ کیت، کوولسکی؛ و میشل وینر-دیویس، به فکر تاسیس MRIدر مرکز آمریکا افتاد (لیپچیک، 2002). این گروه کارشان را بر اساس MRI به ویژه با کارهای میلتون اریکسون و جان ویکلند شروع کردند. آنها به صورت گروهی، درمان را از پشت آینه یک طرفه هدایت می کردند. برخی از گفتگوها و عقاید برخاسته از همین مشاهدات اولیه هستند که در نهایت منجر به تأسیس درمان راه حل مدار و فرایند ابداعی که با این رویکرد همراه شد، گردید. این گوناگونی و تنوع، منجر به کاربرد گسترده SFT ، در طیف گسترده ای از حوزه ها، از مدارس گرفته (متکالف، 2008) کار بر انواع اعتیادها (برگ و میلر، 1992) خدمات مراقبت از کودک (برگ و کلی، 2000) تا خشونت خانوادگی (لی، آنکن و سیبلد، 2004).
SFT رویکردی است که ملهم از MRI در مرکز خانواده درمانی مختصر می باشد و هم اکنون در سرتاسر جهان گسترش یافته است. هر توسعه جدید نظری مورد پژوهش قرار گرفته است (دیشازر،2007). برگ و همکارانش (1998) اظهار داشتند که خلق راه حل، مؤثر تر از حل مشکل است. زیرا خلق راه حل بر توانمندیها و موفقیت های مراجع به جای ضعف ها و نارسایی های مراجع تمرکز دارد. به جای استفاده از کاوش مشکل، درمانگران راه حل- مدار به مراجعان اجازه می دهند که آزادانه دلیل خود را از آمدن به درمان توصیف کنند و بر راه حل های موفقیت آمیز قبلی که در زندگی شان به کار برده اند، تمرکز کنند (برگ و همکاران، 1998). پژوهش های اولیه بر سودمندی مدل و سوالاتی که در حین درمان بوجود آمده بود استوار بود. این گروه، تنها جنبه هایی که سودمند بودند و مراجع را به سوی راه حل ها سوق داد حفظ کردند. بعداً تکنیک ها و سوالات مؤثری هم به صورت کتاب و هم مقالات پژوهشی انتشار دادند. همچنین در سال های بعد در این رویکرد پژوهش های زیادی صورت گرفت. در بیشتر مطالعات عملی SFT با بیشتر رویکردهای قابل پذیرش و پر کاربرد مورد مقایسه قرار گرفت. در این مطالعات SFT به نتایجی رسید که بر رویکردهای دیگر برتری داشت (مک دولاند، 2007).
تاریخچه درمان راه حل- مدار مملوء از داستان های درمانگرانی است که به صورت متفاوت فکر، صحبت و عمل کرده اند. این راه جدید فکر کردن، غیر منطقی است. منطق به ما می گوید، چنانچه مشکلی وجود دارد، شخص می بایستی آن را حل کند. در ابتدا می بایستی درباره مشکل که امکان حل آن وجود دارد، بیشتر یاد بگیریم. منطق همچنین به ما می گوید که اگر ما یک مشکل جدی داشته باشیم، بنابراین یک راه حل جدی هم مورد نیاز است. این گروه اصلی که توسعه دهندگان SFT هستند اجازه ندادند که این منطق ادامه پیدا کند، در حقیقت آن ها طیف مقابل آن را انتخاب کردند. بنابراین، آن ها در سرتاسر دنیا به عنوان درمانگران راه – مدار شناخته شدند (کانی، لیندا و متکالف، 2010). درمان راه حل- مدار ملهم از خانواده درمانی مختصر است (دیشازر، 1982). درمان راه حل- مدار یک پارادایمی است که مبتنی بر تغییر از روان درمانی سنتی متمرکز بر مشکل و سپس، حل مجدد مشکل می باشد که تقریباً تمام رویکردهای روان درمانی از زمان فروید به بعد را در بر می گرفت. در عوض درمان راه حل- مدار بر توانمندی ها و انعطاف پذیری ها متمرکز است و راه حل ها و استثنائات مشکل را مورد بررسی قرار می دهد. سپس از طریق یکسری مداخلات مراجعان تشویق می شوند تا این رفتارها را بیشتر انجام دهند (دیشازر، 1985؛ 1988).
SFT یک رویکرد آینده نگر، هدف مدار و کوتاه مدت است و غالباً با فنون ابتکاریش مشخص میشود، اما این فقط نصف کار است (که شامل راه حل ها می باشد) (دیشازر، 1991). دیشازر به توانایی های مراجع که آن ها تشخیص دهند چه چیزی برایشان بهتر است و اینکه چگونه به طور ثمربخش در جلسه درمان برنامه هایشان را اجرایی کنند، وفادار ماند (تریپر و همکاران، 2006). بوریل و چن (2006) ویژگی های درمان راه حل مدار را اینگونه بیان می کنند: 1) زمان آن محدود است. 2) دارای اهداف معین است. 3) دارای یک روش کار پیوسته و قابل توسعه است. 4) تمرکز در طول فرایند مشاوره وجود دارد. 5) مشاور فعال است. 6) مشاور انعطاف پذیر است. 7) طرح اقدامات سریع و فوری هستند. 8)ارزیابیها به سرعت و در ابتدای جلسه به کار گرفته می شوند. 9) مراجعان ترغیب می شوند تا احساسات شان را بیان کنند.
SFT یکی از پر کاربردترین رویکردهاست که به صورت گسترده در رویکردهای روان درمانی در جهان مورد استفاده قرار می گیرد. زیرا این رویکرد، انعطاف دارد و بر راه حل های قبلی خود مراجع و استثنائات برای مشکلاتشان متمرکز است و قابلیت کاربرد برای طیف وسیعی از مشکلات را دارد. در حقیقت تقریباً برای همه مشکلاتی که به نظر بالینی می رسند، کاربرد دارد. این ها شامل خانواده درمانی (کمپلو دیگران، 1999؛ مک کولان و تریپر، 2001) زوج درمانی (هویت و برگ، 1998؛ ماری و ماری، 2004) درمان سوء استفاده جنسی (دولان، 1994) درمان سوء مصرف مواد (برگ و میلر، 1998؛ دیشازر و آیسبرت، 2003) درمان اسکیزوفرنی (ایکس و دیگران، 1997) و کتاب های خود یاری که بر اساس دیدگاه راه حل مدار می باشند (دولان، 1998 ؛ اوهانلون 2000). رویکرد راه حل مدار، فراسوی رویکردهای روان درمانی سنتی، که در برگیرنده مداخلاتی در حوزه خدمات اجتماعی (پیکوت و دولان، 2003) موقعیت های آموزشی و مدارس نمونه (فرانکلین و استراتر، 2004؛ رودس و آجمال، 1995)، نظام های کسب و کار (برگ و کافمن، 2002) به عمل می پردازد.
درمان راه حل- مدار با در نظر گرفتن محبوبیت و رواج آن شاید درمان انتخاب عصر حاضر باشد (نیکولز و شوارتز، 2006). دیدگاه راه حل محور، یک دیدگاهی غیر بیماری شناختی نسبت به مراجع دارد و به مراجعین کمک می کند تا برای مشکلات کنونی خود راه حل بیابند. این دیدگاه بر اینجا و اکنون و آینده تأکید دارد (نظری، 1386). به نظر می رسد، عمده ترین روشی که این دیدگاه جهت پرورش توانمندی های درونی هر مراجع به کار می گیرد. تشویق، تحسین و برجسته سازی پیشرفت ها، هر چند کوچک باشد. کمپل و همکاران (1995) ماهیت اصلی درمان راه حل - مدار را تحسین کردن مراجعان می دانند (هاروی، 2005). درمانگرهای راه حل- مدار به تغییر خانواده علاقمند هستند و توجه چندانی به چرایی ظهور و پدیدایی مشکل در خانواده ندارند این درمانگرها، خانواده را از گمانه زنی درباره علت ظهور یک گرفتاری یا مسئله غامض و یا حتی جستجوی آسیب زیربنایی خانوادگی بر حذر می دارند و در عوض به زبانی توجه می کند که خانواده برای توصیف موقعیت خویش و حل تعارض مورد نظر خود از آن استفاده می کند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 1990).
این درمانگرها، به جای" گفتگو از مشکل" (جستجو برای یافتن تبیین مشکلات درمانجو از طریق تلنبار کردن واقعیتهای مربوط به زندگی مسئله دار آنان) طرفدار "گفتگو بر سر راه حل" هستند (درمانگر و درمانجو به بحث راجع به راه حل هایی می پردازند که می خواهند با هم به آن برسند) (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2004). درمانگر راه حل – مدار به خانواده کمک می کند تا از طریق صحبت درباره راه حل باور کنند که واقعیت در ذهن آنهاست تا بتوانند راه حل های منطبق بر ادراکات خود را خلق کنند. راهحلهای قابل کاربرد از همه اعضای خانواده منتج می شود و در اثر آن خانواده ادراکات جدید و نیرو بخشی درباره خود به دست می آورد (اوهانلون و وینر- دیویس، 1989).
درمانگران راه حل- مدار به جای مجادله بر سر مشکلات گذشته بر ارزیابی اهداف آتی تمرکز میکنند. تبیین اهداف، یک فرایند پیش گستر است که از همان نخستین جلسه درمانی آغاز می شود و در تمام طول دوره درمان استمرار می یابد (لیپچیک، 2002). این دیدگاه به دلیل محدودیت جلسات درمانی از طرف مراجعین نیز مورد استقبال قرار گرفته و برای خانواده ها روش درمانی با ارزشی است (نظری، 1386). درمان راه حل - مدار واقعاً کوتاه است. میانگین تعداد جلسات، بین 3 تا 5 جلسه است (پروچاسکا و نورکراس، 1999). لذا در این نوع درمان تمرکز بر روی مسائلی است که احتمال تغییر در آن ها وجود دارد نه به زمینه های سخت و غیر قابل تغییر (اوهانلون و وینر- دیویس، 1989). به همین علت، مشاوره راه حل -مدار به مشاوره امیدواری شهرت یافته است (نانالی، 1993).
اصول درمان راه حل- محور
مواردی که در زیر می آیند، اصول درمان راه حل –محور هستند.
-اگر مشکل قابل مطرح کردن نباشد پس درمان اتفاق نخواهد افتاد.
این اصل، یکی از اصول حیاتی و شاید تنها اصل مهمی است که این رویکرد را در بر گرفته است. اگر مراجع چیزی به عنوان مشکل ارائه نکند، پس آن ها از قبل در آن مشکل تثبیت شده اند یا بطور متداول حول و حوش آن مشکل شکل گرفته اند. بنابراین، هر مداخلات درمانی نامربوطی را انجام میدهند (کانی و لیندا متکالف، 2009).
-اگر چیزی برای کار وجود داشته باشد، پس بیشتر از آن، انجام خواهد شد
معمولاً در دیدگاه راه حل –محور، اعتقاد بر این است که همه افرادی که برای مشاوره مراجعه میکنند، قبلاً کارهایی انجام می دادند که مشکل را حل کنند (یا مانع از این بشوند که مشکل بدتر شود). طبق نظر دیشازر و دیگران (2007) این اصول دیدگاه واسطه گری این رویکرد را گسترش داده است. اگر مراجعی کاری که از قبل انجام می داده مؤثر بوده است، برای درمانگر این وظیفه به وجود می آید که آن روش را تأیید کند و مراجع را تشویق می کند که آن رفتار ها را بیشتر انجام دهد. وظیفه درمانگر است که مراقب باشد زمانیکه از مراجع می خواهد آن کارها را ادامه دهد، با احترام از مراجع بخواهد که آن کارها را انجام دهد.
-اگر چیزی برای کار پیدا نشد، کارهای متفاوتی انجام خواهیم داد.
انسان ها تمایل دارند که راه حلی را که در گذشته بکار گرفته نشده را تکرار کنند. این برای درمانگر و مراجع درست است، به عنوان درمانگر، اغلب تکرار را به عنوان تفکر توجیه می کنیم. شاید "مراجع آماده تغییر نیست" ولی این آن چیزی نیست که ما نیاز داریم، این اصل، این حقیقت را پررنگ می کند که یک راه حل، راه حل نیست مگر اینکه به عمل درآید. اگر چیزی انجام نپذیرد، لزوماً آن یک راه حل نیست (دیشازر، 2007). در برخی از رویکردهای درمانی اعتقاد بر این است که اگر چیزی به عمل در نیاید این گناه مراجع است نه درمانگر. اما در SFT ، اگر تکلیفی به مراجع داده شود که برایش مؤثر نباشد، راه حل دیگری جستجو خواهد شد.
-گام های کوچک می تواند منجر به تغیرات بزرگ شوند
یکی از مهمترین اصولSFT این است که بدانیم گام های کوچک می تواند منجر به تغیرات بزرگ شوند. SFT یکی از رویکردهای نظام دار است. وظیفه درمانگر این است که به مراجع کمک کند تا کار کوچک را به صورت متفاوت انجام دهد تا مشکل حل شود (دیشازر، 1985). اعتقاد بر این است که یک رفتار متفاوت تغییرات دیگر را تشدید می کند تا اینکه مشکلی که بزرگ به نظر نمی رسید، از بین برود. وقتی یک تغییر مثبت کوچک حاصل می شود، فرد خوشبین می گردد و اعتماد به نفسش برای به عهده گرفتن تغییرات بیشتر تا حدودی افزایش می یابد (نیکولز و شوارتز، 2006). اگر تغییر کوچکی در بخشی از الگوی مشکل ایجاد کنیم، می تواند کافی باشد. ما تلاش نمی کنیم تا راه حل های انجام شده مراجع را بی اعتبار سازیم یا تغییر مورد نیاز را به واسطه قطع راه حل های اصلی انجام شده مراجع ایجاد کنیم. ما سیستم خانواده را دوباره سازمان نمی دهیم یا آنرا گسترده تر نمی کنیم. ما تمایل داریم که پیشرفت کارمان از ساده به پیچیده باشد، تنها یک نوع مداخله برای کار درمانی اتخاذ نمی گردد، ما به سمت مداخله بعدی که پیچیده تر خواهد بود گام برخواهیم داشت. در حقیقت، فهرست تکنیک ها، در طول مدت درمان از سادگی به سمت پیچیدگی در حال افزایش خواهد بود (بیباخ، 2009).
میلر و رول نیک(2002) فهرستی از اصول درمان موفقیت آمیز سوء مصرف مواد را ارائه کرده اند:
- تغییر به صورت بدیهی اتفاق می افتد.
- مداخلات رسمی فرایند تغییر بدیهی را افزایش می دهد و جایگزین چیزی برای آنها نیست.
- مداخلات مختصر می تواند اثر ماندگاری داشته باشد.
- افراد یا درمانگرانی که باور دارند تغییر اتفاق خواهد افتاد، تغییر رخ خواهد داد و هنگامیکه آنها گفتند که تغییر اتفاق نخواهد افتاد، پس تغییر صورت نخواهد گرفت.
- مراجعی که به طور مثبت درباره تغییر صحبت می کند، تغییرات بعدی را پیش بینی می کند تا زمانیکه مراجعی ضد تغییر صحبت می کند، تغییر کمتری را به همراه خواهد داشت.
- همدلی درمانگر، اطمینان به مراجع و توانایی کمک به مراجع، همگی بر صحبت درباره تغییر متمرکز است که همه آنها تغییر را تسهیل می کنند (میلر و رول نیک ، 2002).
-راه حل لزوماً مرتبط با مشکل نیست
به خاطر وجود محدودیت یا عدم زمان برای بررسی راه حل که به فرد اجازه می دهد، وارد مشاوره راه حل محور شود، بارها اتفاق افتاده است که راه حل مرتبط با مشکل نیست. در عوض، راه حل با آینده مطلوب مراجع ارتباط دارد. در این روش درمانگران SFT، به گذشته زندگی مراجع توجه می کنند و با دقت در آن به جستجو می پردازند و حضور این آینده مطلوب را جستجو می کنند (دیشازر و دیگران، 2007).
-زبان گسترش راه حل، از زبان مورد نیاز برای توصیف یک مشکل، متفاوت است
آلبرت انشتین، یکبار گفت که شما نمی توانید یک مشکل را با همان فکری که آن را خلق کرده اید، حل کنید. SFT به این جمله، زبان را اضافه می کند که می بایستی به خوبی متفاوت باشد. برای مثال، تفاوت را دراین جمله ببینید:
- من مجبورم(باید) فردا سر کار بروم
- من قصد دارم(تمایل دارم) فردا سر کار بروم
گفتگو در جمله اول منفی است، جمله دوم مثبت است. قطعاً ما زبان منفی را هر روز بدون اینکه تأثیرش را متوجه شویم، به کار می گیریم. افرادی که به درمان می آیند ناامیدند، جملات منفی نظیر، آنچه که در بالا آمده است دارند. آنها چیزهایی مانند این می گویند: "من افسرده ام". وظیفه ما به عنوان درمانگر این است که کمی امید در داخل این جمله بیاوریم. "خوب، شما که با افسردگی مبارزه می کنید"، یا "شما به درستی اکنون افسرده شدید". این تغییرات مختصر در زبان، امیدواری را در مراجع فرا میخواند و این تغییرات، زبان دیگری را فرا می خواند (متکالف،1998).
توصیف مشکلدرک راه حل( توصیف مجدد)کودک نافرمانکودکی که از مستقل بودن لذت می برد.ناسازگاری در رابطه حسنه یک الگوی نامطلوب تعاملات که بر اساس تفاوت ها، به عنوان مخالفت با الگوی تعاملی مطلوب قبلی که بر اساس تشابهات بود، گسترش پیدا کرده است.افسردگییک احساس غمگینی که گاهی اوقات برای تجربه خوشحالی شما، مزاحمت ایجاد می کند.اعتیاد عادتی از استمرار یک رفتاری که برای شما موثر نیست.
با صحبت کردن در دیدگاه راه حل محور، ما مراجعانمان را دعوت می کنیم به جای اینکه در مشکل غرق شوند و مشکل بر آن ها احاطه پیدا کند، در مورد راه حل ها فکر کنند. ما همچنین امید را به موقعیتی که امکان دارد در همان زمان وجود نداشته باشد، تزریق می کنیم.
-مشکل همیشه اتفاق نمی افتد، همیشه استثناهایی وجود دارد.
یکی دیگر از جنبه های مهم رویکرد SFT، این است که استثناها را جستجو کنیم و آن ها را به کار گیریم. استثناها غالباً کوچک هستند و ممکن است خارج از حوزه آگاهی فرد دارای مشکل اتفاق بیفتد. اما یکبار در زندگی فرد اتفاق افتاده اند که می توانند ارتقا یابند و قدرتمند تر شوند. بنابراین در این مواقع، ما می توانیم استعدادهای پنهان مراجعین را که غالباً منجر به راه حل می شود، کشف کنیم (کانی و متکالف، 2009).
-آینده قابل آفرینش است.
این بهترین بخش SFT است. زمانیکه افراد را به عنوان افراد گیر افتاده نبینیم و در عوض به عنوان افرادی ببینیم که همه ابزارها را جهت رهایی از مشکل در آینده دارند، آینده به عنوان یک ابزار امیدوارکننده دیده می شود (دیشازر،2007). همچنین میلر و برگ (1995) 8 مؤلفه کلیدی رویکرد راه حل – مدار را توصیف کرده اند.
- بدانیم که این رویکرد، تنها رویکرد کار با هر مراجعی نیست، به مراجعان کمک کنیم تا راه حل ها را شناسایی و کامل کنند و برنامه فردی مراجعان را توسعه دهیم.
- به مراجعان کمک کنیم تا گستره ای از راه حل های ممکن را مورد بررسی قرار دهند.
- به مراجعان کمک کنیم که طیفی از راه حل های ممکنه را که برای آن ها سودمند است، توسعه دهند و بدانیم که لزوماً راه حل و مشکل به یکدیگر ربطی ندارند.
- به مراجعان کمک کنیم که برنامه های فردی شان را که یک برنامه انعطاف پذیر، ساده و آسان باشد، توسعه دهند.
- باور داشته باشیم که افراد می توانند بهبودی را به سرعت کسب کنند.
- به مراجعان کمک کنیم برنامه ای را طراحی کنند که بر اساس تلاش های قبلی آن ها باشد.
- به مراجعان کمک کنیم تا توانمندی ها و نقاط قوت شان را برای انجام طرح یکپارچه کنند.
- به مراجعان کمک کنیم که به آینده توجه داشته باشند و یک نقشه عینی و واقعی به جایی که آن ها میخواهند بروند، در عوض نگاه کردن به گذشته هم داشته باشند (میلر و برگ،1995).
همچنین کوبا و لود (2010) اصول درمان راه مدار را اینگونه بیان می می کنند:
- مشکلات همیشه رخ نمی دهد و راه حل ها از استثنائات بوجود می آیند.
- اعضای خانواده برای انجام رفتارهای موفقیت آمیز به جای اینکه خودشان را با راهکارهایی که برای دیگران سودمند است تطبیق دهند به توانایی های خودشان تکیه کنند.
- موفقیت های کوچک و ناچیز هم امید زیادی درباره خود و زندگی شان به وجود می آورد.
- راه حل هایی که درمانجو تاکنون نتوانسته کشف کند به وسیله دیگران خلق شده اند.
- هیچ گونه رابطه ای بین مشکل و راه حل وجود ندارد و هر راه حلی بی همتاست. هر یک از این اصول درمان راه حل محور، بسیار به هم مرتبط و جدایی ناپذیرند (کوبا و لود، 2010).
اهداف درمان راه حل- مدار
درمان راه حل- مدار کوتاه مدت درباره تغییر، تعامل و رسیدن به اهداف چند ایده اساسی دارد. درمانگر راه حل- مدار معتقد است که افراد از توانایی مشخص کردن اهداف معنی دار و امکانات لازم برای حل کردن مشکلات خود برخوردارند. اهداف هر درمانجو منحصر به فرد هستند و درمانجو آنها را برای آینده ای غنی تر تعیین می کند (پروچاسکا و نورکراس، 2003). درمانگران راه حل-مدار روی تغییرات کوچک، واقع بینانه و دست یافتنی تمرکز می کنند که به پیامدهای مثبت منجر خواهد شد. درمانگران سوال هایی از این قبیل استفاده می کنند که تغییر را بدیهی فرض کرده، پاسخهای متعددی را ایجاب می کنند و هدف گرا و آینده گرا هستند: "از دفعه قبل تا حالا چه کاری انجام دادید و چه چیزی تغییر کرده است؟" یا "به نظر شما چه چیزی بهتر شده است؟" (کوری، 2005). بخش مهمی از فرایند درمان راه حل- مدار بر مذاکره پیرامون شناسایی "اهداف قابل دسترسی" سپری می شود. در حالی که تحلیل گران بر فرایند تغییر شخصیت و آسیب شناسی روانی تأکید می کنند. کوشش های راه حل درمانگران بر آن است تا مراجعین را در جهت بنیانگذاری اهدافی روشن سوق دهند (دیشازر، 1985).
در این رویکرد، اهداف درمانی کارساز دارای ویژگی های زیر است:
- مثبت بودن: به جای در سر پرورندان اهدافی چون "من از شر افسردگی خلاص خواهم شد" باید اهداف را به صورت مثبت تعریف نمود. درمانگر راه حل –مدار می تواند بپرسد "به جای افسرده بودن، چه کارهایی می توانی انجام دهی".
- مربوط بودن به زمان حال: تغییر اکنون رخ می دهد، نه دیروز و نه فردا. واژه کلیدی در اینجا زمان حال است. سوال ساده ای که کمک می کند این است، امروز وقتی اینجا را ترک می کنی و در زمان حال هستی، چه کار متفاوتی انجام می دهی یا چه چیز متفاوت به خودت می گویی، امروز، نه فردا (پروچاسکا و نورکراس، 1999).
- فرایند مدار بودن: کلمه پرسشی کلیدی "چگونه" است. چگونه می خواهی این کار مفید را به انجام برسانی.
- عملی بودن: جهت راهنمایی مراجعین به سوی اهداف واقع گرایانه و قابل دسترس می توان پرسید، این هدف واقعاً چقدر قابل دسترسی است. به این روش، درمانگر نیروهای نهفته مراجع را جهت موفقیت و اجتناب از یأس و ناامیدی بیدار خواهد کرد.
- صریح و عینی بودن: جهت یاری کردن مراجع به سوی رهایی از اهداف مبهم، انتزاعی، کلی و هدایتگری او در جهت خلق اهداف خاص، عینی و قابل اندازه گیری، می توان سؤالاتی از این دست مطرح کرد؛" دقیقا چگونه می خواهی اینکار را انجام دهی؟"، "دقیقا چه می خواهی به او بگویی؟"
- در کنترل مراجع بودن: سوال "تو تصمیم داری چه کارهای متفاوتی انجام دهی؟" بدین منظور مطرح می شود که مراجع درک کند، جهت خلق چیزهای بهتر در زندگی دارای توانمندی، مسئولیت و کنترلگری است.
- طبق زبان مراجع طراحی شدن: جهت تنظیم اهداف درمانی به جای استفاده از زبان تخصص محورانه، درمانگر بهتر است از واژگان مورد استفاده خود مراجع بهره ببرد (دیشازر، 1985).
فرایند درمان
فریدمن (1996) فرایند درمان راه حل محور را به 5 گام اصلی تقسیم می کند.
- مرحله پیوستگی (ارتباط): گوش کردن فعال، تأیید کردن، به رسمیت شناختن معانی و داستان هر یک از همسران، الحاق با هر عضو خانواده.
- مرحله کنجکاوی: ایجاد فضایی برای بحث پیرامون دیدگاه های چندگانه (و احیاناً متناقض)، شناسایی و عنوان کردن توانمندی های هر یک از همسران، شفاف سازی منابع موجود در رابطه مشترک.
- مرحله مشارکت: برجسته سازی موفقیت ها و استثنائات (پیرامون مشکل) در گذشته، امید آفرینی، شناسایی آینده ترجیحی همسران، کارکردن به طور مشترک در جهت یافتن راه هایی جهت گام برداشتن به سوی آینده.
- همسازی برای فراخوانی عقاید راه حل-مدار: فرا خواندن عقاید بدیع و راه حل- مدار از میان محاورات بالینی، تعیین گام های عملی در جهت ایجاد تغییر (تکلیف دهی) و تشویق.
- مرحله اختتام: تمجید از فعالیت ها و تلاش های همسران، شادی کردن برای پدیدایی تغییر، ترغیب هر همسر جهت اشاره کردن و تفسیر تغییراتی که در دیگری ایجاد شده، اشاره کردن به در دسترس بودن درمان برای آینده.
ویژگی های درمانگر راه حل- مدار
راه حل درمانگران با اعتقاد به توانمندی و شایستگی انسان ها، از قبول نگرش آسیب شناسانه اجتناب میکنند. آنها با طرح سؤالاتی ویژه سعی می کنند معانی تازه و ادراکاتی نوین در مورد رابطه را فراخوانی کنند. تأکید بر اینجا و اکنون و به ویژه بر آینده است (دونوان، 1999). بانیان رویکرد راه حل محور بر کوتاه مدت بودن درمان تأکید بسیاری دارند و معتقدند به جای صرف این همه وقت در جهت یافتن نقایص، گذشته و ناتوانی های مراجعین، باید بر توانمندی های مراجع و فشرده سازی جلسات تا حد ممکن تمرکز کرد.
درمانگران راه حل محور، جهت تحقق بخشی به آماج درمانی، پنج راهکار مهم را مد نظر قرار می دهند:
- اگر راهکاری کارساز بود آن را تغییر نده، فقط بیشتر از آن استفاده کن.
- اگر هیچ راهکار کارسازی به نظرت نیامد، باز هم آزمایشگری را رها مکن، مثلاً تصویر سازی رخ دادن معجزه را امتحان کن.
- گفتگوها و مداخلات ساده را انتخاب کن و آن را با روشی به سادگی تمام به کار ببند.
- هر بار طوری در جلسه فعالیت کن، انگار که آخرین جلسه ای است که با این مراجع کار می کنی.
- فراموش نکن که هرگز شکست وجود ندارد، آنچه که برجا می ماند فقط بازخورد است (والتر و پلر، 1992).
بودمن و گورمن (1988) در این رابطه جدولی مطرح کرده اند که تفاوت های میان مشاور درمان های کوتاه مدت با مشاور پیرو درمان های درازمدت را نشان می دهد:
ویژگی های مشاور در درمان های کوتاه مدتویژگی های مشاور در درمان های طولانی مدتتغییر را از طریق مداخلات واقع بینانه و محاورات سازنده دنبال می کند تغییر را از طریق یافتن خصایص عمیق شخصیتی افراد جستجو می کند.با در نظر گرفتن مراحل تحولی همسران، معتقد است که تغییر عنصری است اجتناب ناپذیر معتقد است که در زندگی طبیعی و روزمره افراد، تغییر عمده ای رخ نخواهد داد.بر نقاط قوت و توانمندی های مراجع تاکید می کند. مشکل فعلی را بازتابی از آسیب شناسی عمیق تر درونی تلقی می کند.می پذیرد که بسیاری از تغییرات، پس از خاتمه ی فرایند مشاوره ای پدیدار خواهد شد.می خواهد اینجا بماند تا مراجع در کنار او به تغییرات مهم دست یابد.بی زمانی پذیرفته شده در برخی از مکاتب را نمی پذیرد و بر کوتاه مدت بودن تاکید می کند.مشاوره را فرایند و کیفیتی نامحدود از نظر زمانی می داند و طولانی مدت شدن فرایند را درست و منطقی بر می شمرد.مشاوره را گاهی مفید و برخی اوقات مضر می داند و مشاور را یکی از مجموعه افراد یا محیط هایی می داند که در امر درمان اثر گذار است.مشاوره را همیشه مفید و موثر می داند و مشاور را به تنهایی مسئول بهبود مراجع می داند.بودن در دنیا و تجربه گری را مهمترین رویداد زندگی افراد می داند.مشاوره را مهمترین بخش و نقطه عطف زندگی مراجع میداند.
وبر (2006) اشاره می کند که مهمترین کارکرد های درمانگر راه حل مدار عبارتند از:
1) فرضیه سازی 2) ارتقاء خودمختاری مراجع 3) ارائه و دریافت بازخورد 4)همدلی و چالشگری به وقت مناسب 5) آگاه ماندن از فرایند درون خود (درمانگر) 6) تدوین برنامه های درمانی، تعیین اهداف 7) تسهیل مشارکت مراجع در روند درمانی 8) اصلاح و تغییر تکنیک ها بر اساس پاسخ های مراجع 9)ایجاد شرایط و انجام فعالیت هایی در تطابق با اهداف 10) تمرگز بر شایستگی ها و نقاط قوت مراجع
فضای عاطفی اولیه در درمان راه حل- مدار
موضع مراجعموضع درمانگر-بی قرار-مضطرب-ناامید (ترس از قضاوت)-حالت دفاعی داشتن-خشم در مورد خود و دنیا-غیر متخصص-داور پیشه نبودن-مواجهه گر نبودن-درک بیمار (پذیرش)-مشارکت گری-کنجکاویتمرکز مراجعتمرکز درمانگر-بر واقعیت خود-بر گذشته-بر مشکلات (فقدان امیدواری)-بر امور منفی-بر اشتباهات-بر واقعیت مراجع-بر حال و آینده-بر استثنائات ( امیدواری)-بر توانمندی های مراجع-بر نقاط مثبت رابطه
(برگرفته از بیتا حسینی ،1390)
فنون درمانی
تغییر پیش از درمان: صرفاً تغییر برای قرار ملاقات، اغلب تغییر مثبت را به جریان می اندازد. معمولاً در جلسه درمان مقدماتی درمانگران راه حل مدار می پرسند: از زمانی که درخواست ملاقات کردید چه کاری انجام داده اید که مشکل شما را تا اندازه ای تغییر داده باشد؟ (برتولینو و اوهانلون، 2002؛ به نقل از کوری، 2005).
در رویکرد راه حل مدار، دو نوع پرسش از مرکزیت خاصی برخوردار است. 1) پرسش معجزه 2) پرسش استثنا یاب (دیشازر، 1991).
پرسش معجزه
تکنیک دیگری که توسط درمانگران راه حل - مدار برای کمک به مراجع به کار گرفته می شود تا تعیین کنند که مراجع دوست داشته است زندگی اش چگونه باشد، سوال معجزه است. درمانگر با پرسیدن سوال معجزه از مراجع می خواهد درباره این موضوع فکر کند. چنانچه مشکل حل شده باشد چه چیزی اتفاق خواهد افتاد که در حال حاضر وجود ندارد (دیشازر، 1988). دیشازر سوال معجزه را اینگونه از مراجع می پرسد "فرض کن شب در حالیکه تو در خواب هستی، معجزه ای رخ می دهد، مشکلی که شما را به جلسه درمان کشانده حل می شود، شما چطور این قضیه را متوجه می شوی؟ چه تغییراتی به وجود خواهد آمد؟ صبح روز بعد متوجه چه چیزی خواهی شد که به تو این پیام را میدهد که معجزه ای اتفاق افتاده است؟ همسرت متوجه چه چیزی خواهد شد؟" (دیشازر، 1991). این سوال سازمان ذهن را برای حل مسئله فعال می سازد. زیرا دورنمایی از هدف مراجع در ذهنش ایجاد می کند. این فن به مراجع کمک می کند تا نگاهی ورای مشکل داشته باشد تا ببینند که آنچه واقعاً می خواهد شاید لزوماً حذف مشکل فی النفسه نباشد، بلکه بخواهد کارهایی انجام دهد که آن مشکل، سد راه آن کارها شده است (نیکولز و شوارتز، 2006). ما به صورت غیر مستقیم با سوال معجزه، اهداف مراجع را مورد سوال قرار می دهیم. مراجع شروع به صحبت درباره زندگی اش در یک روش جدید می کند که متمرکز بر راه حل ها و توصیفات رفتارهای عینی است که منجر به راه حل ها خواهد شد (دیشازر، 1988).
نکته مهمی که درمانگران در هنگام استفاده از سوال معجزه می بایستی به خاطر داشته باشند این است که بین اهداف و آرزوهای مراجع، تفاوت قائل شوند. آرزوها غالباً غیر قابل کنترل هستند، در حالیکه اهداف، قابل حصول می باشند. به طور مثال زمانیکه همسران، اهدافی را تعیین می کنند که مخصوصاً همکاری یک شریک جنسی یا یک عشاق غریبه را می طلبد- که این حالت در اکثر اوقات اتفاق نمی افتد- پیامد هیجانی آن ناکامی، ناامیدی و عصبانیت خواهد بود (سامرز، فلاناگان و بار، 2005). بنابراین درمانگران باید به مراجعان کمک کنند تا اهداف جدیدی تعیین نمایند که این اهداف کنترل منحصر به فرد داشته باشند و اهداف قابل کنترل تعیین شوند. سپس مراجعان خرده اهداف را تعیین کنند یا موضوعاتی که در هدف کلی به آنها کمک خواهد کرد، تعیین کنند. این فرایند کامل هدفگزینی و دستیابی به اهداف کاملاً آنها را آگاه می کند که در یک حالت مشابه، چگونه در معجزهشان رفتار خواهند کرد و یک حس منبع کنترل درونی برای مراجعان ایجاد می کند (سامرز، فلاناگان و بار، 2005).
پرسشهای استثنایاب
تکنیکی است که به مراجع کمک می کند تا او تعیین کند چه چیزی را دوست خواهد داشت و درمانگر از مراجع می خواهد زمانهایی را مشخص کند که مشکل اصلاً وجود نداشته است. اینها نمونههای استثنا برای مشکل هستند. پیدا کردن استثناها نه تنها به درمانگر این ایده را می دهد که مراجع در گذشته چگونه مشکلاتش را حل می کرده است، بلکه آن می تواند به مراجع کمک کند که احساس اطمینان بیشتری به خودش در جهت حل مشکلاتش در زمان کنونی بدهد (دیشازر،1988). از طریق اشاره به موارد مستثنی قواعد، مثلاً زمان هایی که نوجوان همکاری داشت و ... ، مشکل را تخریب یا ساخت زدایی می کند. در اینجا درمانگر راه حل مدار، خانواده را ترغیب می کند تا مواقعی را که قادر به مهار مشکل هستند، تعیین نمایند (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000). یعنی اوقاتی که هنوز این مشکلات را نداشتند. با کشف این اوقات و تفاوتی که با الان داشتند، مراجع به سر نخ هایی می رسد که می تواند او را در گسترش آن استثناها رهنمون نماید. افزون بر این، مراجع شاید در پرتو این واقعیت که قادر به تغییر یا حذف مشکل است، به تغییر در دیدگاهش نیز نایل آید و مشکل دیگر چندان هم حل نشدنی در نظرش جلوه نکند (نیکولز و شوارتز، 2006). به عبارت دیگر در تکنیک استثنا، عقیده بر این است که راه حل های بیشتری ساخته شود و مشکلات حل شوند (دیشازر و دیگران، 2007).
پرسش قیاس گر
پرسش قیاس گر به عنوان عنصر مهمی در درمان راه حل- مدار مطرح شده است (دیشازر، 1992). از پرسش های قیاس گر برای ترغیب مراجع به درجه بندی قدرت اراده اش در اجرای راه حلها نیز استفاده می شود. مثلاً از مراجع می پرسند: "در یک مقیاس یک تا ده، چقدر به قدرت ارادهات در اجتناب از بروز بدخلقی طی این هفته اعتماد داری؟" این ابزار در عمل به نوعی معنای" اگر راست می گویی ثابت کن" را می دهد (نیکولز و شوارتز، 2005؛ ترجمه دهقانی و همکاران،1387). بنابراین در سوالات درجه بندی شده برای مثال از مراجع می خواهیم که میزان بهبودی اش را از صفر-چیزهایی که در بدترین حالت خود بوده- تا ده- اهدافی که مراجع به آن نایل شده است- درجه بندی کند (دیشازر، 1994). این روش درجه بندی می تواند برای ردگیری پیشرفت مراجع، جلسه به جلسه مورد استفاده قرار گیرد. سوالات درجه بندی هم برای مراجع و هم برای درمانگر مفید است زیرا درمانگر متوجه می شود که مراجع چگونه قادر خواهد بود تا نمره بیشتری کسب کند یا اینکه مراجع در همان نمره ای که به دست آورده تثبیت شود بدون اینکه به نمره پایین تر از مقیاس سقوط کند (دیشازر، 1988).
تمجید کردن
مشاوران راه حل – مدار بر اهمیت تحسین مراجعان به دلیل موفقیت های گذشته و تشویق آنها برای دست یافتن به موفقیت های جدید، تأکید می کنند (برگ و میلر، 1992). حتی برخی تأکید می کنند که در کل تمام ماهیت این نوع مشاوره، ستایش کردن است (کمپل، الدر، کالامز، سیمون و تیلور، 1999). تلقین های مثبت درمانگر- که تعریف از نقاط مثبت و واقعی مراجع یکی از انواع آن است- می تواند در ایجاد حس ارزشمندی و توانمند کردن مراجع نقشی حیاتی ایفا کند. به گفته کرگو (2006) زمانی که مراجع یک رفتار سازنده و جدید را امتحان کرده، تحسین، قدردانی و تشویق های گرم می تواند رفتار کارساز نوین را استمرار بخشد:
- میتوانید بگویید که چه چیز در درونتان گذشت که این بار توانستید بر خلاف همیشه یک کار تازه انجام دهید؟
- این توانایی تفکر خلاق که شما در اختیار دارید در تمام کارها برای ما کمک بزرگی خواهد بود.
- به جای کمک از صحبت کردن، چه کار دیگری می توانی انجام دهی؟
کمپل و همکاران (1999) معتقدند که معمولاً تمجید در 5 پروسه انجام می شود:
- درمانگر کار را با یک جمله معمولی شروع می کند (احساس می کنم که شما نگران فرزندانتان بعد از طلاق هستید. شما به خاطر چنین مادر باملاحظه ای قابل ستایش هستید).
- سپس درمانگر جمله ای که دوباره اصلاح شده را مطرح می کند (من در مورد آنچه فرزندان شما گفتند تعجب می کنم که در حال حاضر آنچه که شما انجام داده اید برای آنها مفید بوده است؟).
- درمانگر شایستگی های مراجع را تأیید می کند. درمانگر در اینجا، توجه مراجع را جلب می کند که چگونه منابع فردی و اجتماعی اش را در جهت گسترش راه حل ها به کار گیرد (زمانیکه شما درباره گزینه های دیگری که پیرامون طلاق وجود دارد بررسی می کنید، نقطه قوت های شما چیست؟).
- گام چهارم، جمله پل زننده است. جملات پل زننده بین گام های بعدی پیشنهاد شده و آنچه که در قبل مورد بحث قرار گرفته، ارتباط برقرار می کند (از آنچه که تاکنون به من گفتید، من متوجه شدم که شما خیلی زود از کار دست می کشید تا با فرزندانتان باشید، به آنها کمک می کنید که شب، قبل از اینکه بخوابند زنگ بزنند و با یک همکار برای حمایت صحبت می کنید، شما برای هفته بعد چه کارهای بیشتری انجام خواهید داد؟).
- گام نهایی، تکلیف دادن است. ارائه تکلیف در قالب یک پیشنهاد جالب برای مراجع است تا به مراجع کمک کند به سمت راه حل حرکت کند یا ادامه دهد یا موفقیت های جزئی داشته باشد (برای فرزندانتان در هفته آینده چه کارهایی انجام می دهید که آنها احساس کنند، برایشان مفید بوده است؟).
لازم به ذکر است که در رویکرد راه حل – مدار این فنون هم مورد استفاده قرار می گیرد. انجام چرخش 180 درجه ای، نوشتن، خواندن و سوزاندن، مبارزه با ساختار، تکلیف حیرت آور.
خانواده درمانی ساختاری
رویکردهای خانواده درمانی مختلفی از جمله خانواده درمانی ساختاری (مینوچین، 1974؛ مینوچین، لی و سیمون،1996) یکی از پر کاربردترین رویکردها در زمینه درمان وابستگی به مواد بوده است. کافمن و کافمن (1992) در مقدمه کتابش با عنوان خانواده درمانی سوء مصرف مواد/الکل اظهار داشته اند که روش سالوادور مینوچین در نگاه کردن به خانواده و فنون درمانی اش سنگ بنا یا اساس درمان با سوء مصرف مواد را به جا گذاشته است.
مفروضات نظری
خانواده درمانی ساختاری (مینوچین، 1974؛ مینوچین و فیشمن،1981) نظام های خانواده را از یک دیدگاه سازمانی مورد ارزیابی قرار می دهد. این نظریه فرض می کند که آسیب شناسی فردی از طریق نقص در طرح سازمانی خانواده ایجاد و حفظ می شود. خانواده درمانگران ساختاری بر حل کردن مجدد مشکلات فردی تمرکز نمی کنند، آنها بیشتر بر تغییر ساختار سازمانی خانواده متمرکزند. زمانی که ساختار خانواده تغییر کند، اعضای خانواده قادر خواهند بود تا به روشهای خلاقانه و ابتکاری به همدیگر بپیوندند و مشکلات خودشان را حل کنند (مینوچین و فیشمن، 1981). اگر چه خانواده درمانی ساختاری بر زمان حال متمرکز است و به مشکلات در زمان حال توجه دارد. مینوچین (2007) اظهار داشت که گذشته فرد باعث می شود که نگاه فرد در زمان حال تحریف شود و مردم زندانی گذشته خودشان هستند و این موضوع نشان می دهد که چگونه تعاملات خانواده می تواند آشکار شوند یا ساختار خانواده را تعیین کنند (کنفرانس پیشرفت های جدید در خانواده درمانی ساختاری، 2007). برای مثال اگر اعضاء خانواده به یک موقعیت استرس زا نظیر مرگ والدین شان به دشواری پاسخ گویند، الگو و سیستم خانوادگی شان هم به همان صورت شکل خواهد گرفت و آنها ممکن است نتوانند به استرسها و مشکلات درونی یا بیرونی خانواده بپردازند (وتر، 2001). مینوچین (1974) پی برد زمانیکه خانواده ها با یک موقعیت استرس زا و بحرانی روبرو می شوند، الگو های تبادلی شان سخت تر می شود و مرزهایشان ممکن است مانع جستجو بیشتر جایگزینها شوند. بعد رفتار مرضی به عنوان یک واکنش ناسازگار برای تغییر نیازهای رشدی و محیطی دیده می شود (مینوچین، 1974، ص 9). زمانیکه قواعد نامناسب و دشوار خانواده بر تبادلات خانواده مسلط شوند، خانواده بدکارکرد خواهد شد (وتر، 2001).
بنابراین یک خانواده بدکارکرد در انجام اهداف پرورشی و پرداختن به بحران اعضایش شکست خواهد خورد (متکالف، 2012). خانواده های سالم با استرس ها، مشکلات یا بحران های اجتناب ناپذیر از طریق حفظ انعطاف لازم برای بازسازی ساختاری خانواده سازگار میشوند (مینوچین، 1974). ایده اصلی خانواده درمانی ساختاری این است که نشانه های مرضی فرد، هنگامی که در بافت الگوهای تعاملی خانواده ارزیابی شود، قابل شناخت تر خواهد بود. از نظر خانواده درمانی ساختاری، قبل از درمان و برطرف کردن نشانه های مرضی، لازم است در سازمان یا ساختار خانواده تغییراتی صورت گیرد. در این رویکرد تأکید بر خانواده به عنوان یک کل و تعاملات بین زیر منظومه های آن است. مهمترین ملاک عملکرد سالم و کارکردی زیرمنظومه ها، برخورداری از مرزهای روشن بوده و بر نقش ها، قواعد و قدرت مبتنی است (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2004).
ساختار خانواده
در خانواده، ساختار به وسیله هنجارهای فرهنگی و تجربه های ویژه اعضای خود شکل می گیرد (کارلسون، 1987). ساختار خانواده عبارت است از مجموعه نامرئی انتظارات کارکردی که روش های تعامل را میان اعضای خانواده سازمان می دهد. ساختار خانواده (مینوچین، 1974؛ صفحه، 51) قدرت، الگوها و سازمان را در خانواده نشان می دهد. هر خانواده قواعد خودش را در تعامل یا عدم تعامل با هر یک از اعضا دارد. ساختار خانواده بر اساس الگوهای تعاملی و پویایی های خانواده شکل می گیرد. هر عضو خانواده در موقعیت های متفاوت با خرده نظام های متفاوت خانواده، نقش ها و عملکرد خاصی دارد و هر عضو خانواده با افراد دیگر مرزهای خودش را دارد (مینوچین، 1974). عملکرد فردی- مرئی یا نامرئی- بر اساس قواعد بیان شده یا بیان نشده خانواده است و چنین عملکردی، ساختار خانواده را شکل می دهد. ساختار خانواده نشان می دهد که خانواده با یک مشکل درونی یا بیرونی چگونه برخورد می کند. ساختار خانواده همچنین تعیین کننده پاسخ گویی یا عدم پاسخ گویی اعضاء خانواده است. خانواده درمانگر ساختاری به این خاطر در جهت درک ساختار خانواده است، که بفهمد خانواده، چگونه تعادل یا عدم تعادل کسب می کند یا تعادل نظام خانواده را حفظ می کند (متکالف، 2011). مثلاً روش تعاملی متعارف خانواده ای می تواند آن باشد که پسر جوان خانواده از اجرای درخواست مادر خود مبنی بر تمیز کردن اتاقش امتناع می کند، ولی درخواست پدر را بی درنگ می پذیرد. اگر این موضوع به دفعات و در گستره ای از موقعیت ها تکرار شود، ممکن است یک ساخت بنیادی خانوادگی به وجود آید مبنی بر اینکه پدر در خانواده در حکم مرجع قدرت نهایی و مادر به عنوان فردی در نظر گرفته میشود که قدرت یا نفوذ کافی برای اطاعت درآوردن دیگران را ندارد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000).
ساخت روی خانواده اثر بهتر یا بدتر می گذارد. در بعضی خانواده ها این ساخت در یک الگوی سلسله مراتبی به خوبی سازمان داده می شود و اعضا به آسانی با یکدیگر در ارتباط هستند. در خانوادههای دیگر این ساخت ضعیف است. در هر یک از این موارد وقایع رشدی یا موقعیتی، استرس، خشونت، هرج و مرج و کارکرد مختل را در خانواده افزایش می دهد (گلادینگ، 1996؛ ترجمه بهاری و همکاران، 1382). مداخله در الگوهای تعاملی و ساختار خانواده، باعث تغییر و اصلاح در بدکارکردی خانواده می شود. بنابراین خانواده درمانگر ساختاری به درک و ردگیری الگوهای تعاملی خانواده، مرزها و زیرمنظومه ها می پردازد و از طریق تغییر توالی رویدادها یا ساختار خانواده، به خانواده کمک می کند تا خودش را به صورت متفاوت تجربه کند (آپونته، 2003). تغییرات در ساختار خانواده به تغییرات در رفتار و فرایند های درون روانی اعضای سیستم کمک می کند. در نتیجه درمان، خانواده ساختار متفاوتی پیدا می کند و قادر می شود که بهتر از عهده کارها برآید. اعضا، خانواده هایشان را به روش های جدید و مثبتی تجربه می کنند (مینوچین، 1974؛ صفحه، 9).
در حوزه ساختار خانواده، الگوهای تعاملی سیستم خانواده بررسی می شود. این که الگوهای تعاملی خانواده چگونه بر سوء مصرف مواد تأثیر می گذارند یا از آن تأثیر می پذیرند. به سخن دیگر، سوء مصرف مواد در یک عضو خانواده به عنوان یک مشکل فردی دیده نمی شود، بلکه به عنوان فردی که به خانواده به عنوان یک کل مرتبط و متأثر است، دیده می شود (کریگ، 2004). هنگامی که والدین به عنوان یک تیم با هم کار می کنند، قادر خواهند شد تا جبهه واحدی علیه اتحاد نامناسب بین یک والد و یک نوجوان مصرف کننده مواد، که به حفظ یا ابقاء رفتارهای اعتیادگونه نوجوان، همچنان که عموماً در ادبیات سوء مصرف مواد نوجوان مشاهده می شود، منجر شود (رو، لیدل، مک کلینتیک و کویل، 2002).
زیرمنظومه های خانواده
زیرمنظومه ها، اجزای ساختار خانواده هستند. آنها به منظور اجرای تکالیف مختلف خانوادگی که برای کل نظام خانواده ضرورت دارند، به وجود آمده اند. هر عضو ممکن است همزمان به چند گروه فرعی تعلق داشته باشند و خانواده می تواند خود را در قالب تعداد بی شماری از این واحدها سازمان دهد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000). هر فرد ممکن است در زیرگروه ها، دارای قدرت متفاوتی باشد، نقش های گوناگونی را بازی کند، مهارت های متفاوتی را بر عهده گیرد و درگیر تعاملات گوناگونی با اعضای زیرسیستمهای دیگر خانواده گردد. در اینجا تکمیل نقش ها اهمیت کلیدی دارد. برای نمونه یک پسر برای پدر نقش فرزند را بازی میكند و پدر نیز برای او نقش پدر را ایفا میكند. اما وقتی او با برادر کوچک تر خود تنها است از قدرت اداره کنندگی برادر کوچکتر بهره مند است (ثنایی، 1379).
زیر منظومه های همسران، والدین و همشیره ها، بارزترین و مهمترین نظام های فرعی خانواده هستند. قوام و دوام زیرمنظومه همسران، شاه کلید ثبات خانواده است. اینکه آیا زن و شوهر نحوه توافق بر سر اختلاف ها و تطبیق خود با نیازهای یکدیگر و ایجاد نقش های مکمل را فرا گرفته اند اطلاعات زیادی درباره احتمال ثبات خانواده و انعطاف پذیری آن در برابر شرایط متغیر خانواده در آینده به دست می دهد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000). زیر منظومه والدینی مرکب از کسانی است که در قبال مراقبت، محافظت و آموختن آداب اجتماعی به فرزندان مسئول هستند. زیر منظومه والدینی باید پا به پای رشد کودکان تغییر کند. بنابراین، والدین برای تعریف مرزهای مناسب، مشخص و نفوذپذیری که به اعضای خانواده کمک کند تا بدون هم آمیختگی یا از هم گسیختگی به یکدیگر دسترسی داشته باشند، زیر سوال هستند (گلادینگ، 1996). در خصوص فرزندان، زیرسیستم خواهر و برادری، اولین تجربه قسمتی از گروه همسالان بودن و یادگیری حمایت، همکاری و دفاع (محافظت) را فراهم می آورد (همراه با رقابت، جنگیدن و بحث در مورد تفاوت ها). در این زیرسیستم، فرزندان یاد ميگيرند با زیرسیستم والدین کنار بیایند تا تغییر روابط همراه با تغییر مراحل رشدی آنان به نتیجه برسد. در خانوادههای دارای عملکرد سالم، تمام زیرسیستم ها در جهت یکپارچگی گام بر می دارند (موسوی،1382). در خانواده ای که از سیستم سالمی برخوردار است، زیرمنظومه فرزندان باید در سلسله مراتب خانواده دارای کمترین قدرت باشد. به عبارت دیگر، این زیر منظومه نباید هرگز اقتدار داشته باشد یا بر زیر منظومه های زناشویی و والدینی احاطه یابد. منظور ما این نیست که این زیر منظومه باید قوی یا ضعیف باشد. یک زیرمنظومه فرزندان کارآمد به بچه ها آموزش می دهد که چگونه به نمادهای اقتدار و قدرت احترام بگذارند و به بچه ها کمک می کند تا یاد بگیرند که چگونه با همسالان شان به طور مناسب تعامل کنند (جانک و هاگدورن، 2006).
هر زیرمنظومه توسط مرزها و قواعد عضویت خاصی مشخص میشوند. این مرزها تعیین میكنند که شرکت کنندگان چه کسانی هستند و نقشهایی که در ارتباط با یکدیگر و سایر افراد خارج از این زیرسیستم اعمال خواهد شد، کدامند. آنها می توانند بر اساس ائتلافهای موقتی (مادر و دختر بعد از ظهر شنبه برای خرید با یکدیگر بیرون میروند) شکل بگیرد و ممکن است قواعدی برای موارد منع ورود داشته باشند (پدرها و برادرها نمی توانند همراه آنها بیایند). همچنین ممکن است (بر مبنای تفاوت نسلها و علایق والدین و فرزندان) دیرپاتر باشند و مرزهای کاملاً روشنی، دو نسل را از یکدیگر تفکیک کنند. مینوچین (1974) معتقد است که سازمان زیرسیستمهای خانواده، به خاطر پرورش و ایجاد مهارتهای بین فردی در سطوح مختلف، آموزش ارزشمندی را از لحاظ تکوین حس هویت فراهم میآورد (گلدنبرگ و گلدنبرگ، 2000).
غالباً سیستم ها را به صورت سلسله مراتبی در نظر ميگيرند. سیستم ها طبق یک رشته سطوح سلسله مراتبی به یکدیگر مربوط هستند. برای مثال سیستم خانواده از زیرسیستمهای فردی، زیر سیستم زناشویی، زیرسیستم خواهرها و برادرها و زیرمنظومه والدین تشکیل ميشود. سیستم خانواده به نوبه خود جزء تشکیل دهنده سیستم بزرگتری است که از لحاظ سلسله مراتبی به سیستم اجتماعی بزرگتری مانند جامعه، محله و ملت مرتبط است (پروچاسکا و نورکواس، 1999).
عقیده اصلی مینوچین (1974) این بود که نشانه های فرد را از دیدگاه تعاملی درون خانواده بهتر می توان شناخت و قبل از اینکه نشانه های فرد را بتوان کاهش داد یا برطرف کرد باید در خانواده تغییرات ساختاری روی دهد. هدفهای خانواده درمانی ساختاری دوگانه هستند: 1) کاهش دادن نشانههای کژکاری 2)به وجود آوردن تغییر ساختاری درون سیستم با تبدیل کردن مقررات تبادلی خانواده و برقرار کردن مرزهای مناسب تر (کوری، 2005).
مرزها
مرزها حد فواصل نامرئی یا خطوط بین اعضای خانواده یا میان اجزایی از سیستم نظیر والدین، فرزندان یا بین خانواده و محله هستند (مینوچین، 1974). مرزها برای تعریف استقلال و خودمختاری در خانواده و زیرمنظومه های آن به کار میروند. مرزها را می توان خلق کرد، نظیر مرز حول نظام اعتقادی عقاید یا نقشها. این نشان میدهد که برخی از اعضای خانواده در برخی سیستم ها مشارکت دارند و در برخی دیگر مشارکت ندارند (ثنایی ذاکر، 1379). مرزها ممکن است از طریق قواعد بیان شده یا قواعد بیان نشده به وجود آیند. آنها روان شناختی هستند نه فیزیکی. درجه نفوذپذیری مرزها نشان دهنده این موضوع هستند که چگونه زیرمنظومه ها اجازه تعامل با یکدیگر یا زیر منظومه های خارجی را پیدا میکنند (متکالف،2012). بستگی به اینکه مرز چقدر باز (نفوذپذیر) یا بسته باشد، خشک یا نامشخص توصیف میشوند. سه نوع مرزهای اصلی وجود دارد. مرزهای مشخص، قوانین و قواعدی هستند که به اعضای خانواده اجازه میدهد تا ارتباط و روابط شان را با همدیگر تقویت کنند زیرا گفتگو را امکانپذیر و تشویق میكند. در این موارد، اعضای خانواده آزادانه، اطلاعات را مبادله میكنند و بازخوردهای صحیحی را دادوستد میكنند. مرزهای خشک، انعطاف ناپذیر هستند و افراد را از یکدیگر جدا نگه میدارند. بعضی از خانوادهها به علت این نوع مرزها اعضایی دارند که در برقراری یک رابطه صمیمی با دیگران در درون خانواده با مشکلاتی مواجهند. در چنین مواردی افراد به لحاظ عاطفی از سایر اعضای خانواده جدا یا دور می افتد (مینوچین، 1974). مرزهای نامشخص، اعضای خانواده به قدر کافی از یکدیگر جدا نیستند. در این آرایش گفته ميشود که بعضی از اعضای خانواده با هم آمیخته میشوند و استقلال و خودمختاری افراد وجود ندارد. همانند مرزهای مشخص، مرزهای نامشخص وابستگی را تشویق میكند (گلادینگ، 1996).
اکثر خانواده های دارای عضو معتاد، دارای مرزهای سخت می باشند. این نوع مرزها، بدکارکردند و خانواده را از کمک بالقوه و سودمند به فرد معتاد باز می دارند. اغلب چنین بازداری به خاطر این اتفاق می افتد که دیگران متوجه این موضوع نشوند که در سیستم خانواده، اعتیاد رخ داده است. در اینجا اعضای خانواده دیگران را از خانواده به ویژه از عضو معتاد دور نگه می دارند و قصد آنها هم محافظت از راز خانوادگی است-شخصی که معتاد است- (جانک و هاگدورن، 2006). به طور کلی هر چه وضوحیت و تمایز بین مرزها در سیستم خانواده بیشتر باشد، عملکرد خانواده مؤثرتر است. وقتی مرزها بیش از حد سخت و خشک باشند نزدیکی میان عضو و سیستمهای بیرونی را ترغیب نمیكند. خانوادههایی که دارای مرزهای آشکارا خشک هستند، اغلب خانوادههای گسسته نامیده میشوند. این ویژگی سیستم خانواده، گرمی، عاطفه و پرورش را محدود، اما استقلال را تقویت میكند. خانوادههای دارای مرزهای نامشخص با همدیگر در هم تنیده اند و حمایت متقابلی را فراهم میكنند اما به قیمت از دست دادن استقلال و خودمختاری اعضاء (تامیلسون، 2002).
خانواده ای که دارای سیستمی سالم است، اغلب در میانه مرزهای سخت و درهم تنیده قرار دارد. ضرورتاً چنین سیستم هایی فردیت سالم را با یک سیستم خانواده انعطاف پذیر و حمایتی به رسمیت می شناسند. به عبارت دیگر، اعضای خانواده تشویق می شوند تا توانمندی ها و ظرفیت های درونی خود را به حداکثر برسانند و از این طریق سیستم خانواده را بدون اینکه خودشان را قربانی کنند، مورد حمایت قرار دهند. در اینجا، مرزها و قواعد سالم برای هر یک از اعضا وجود دارد و از این طریق اعضا از خودشان در مقابل افراد و سیستم های بدکارکرد محافظت می کنند (جانک و هاگدورن، 2006).
یکی از اصول بنیادی درمان ساختاری، تمرکز بر کارکرد صحیح زیر منظومه ها در ساختار خانواده است. توجه به مرزهای نظام ها، تناسب ائتلاف ها، مثلث ها و اتحادهاست. بدکارکردی، زمانی در یک رابطه زوجی اتفاق می افتد که یکی یا هر دو زوج از سازمان دوتایی یا مرزهایی که مورد حمله یا تهدید واقع شده ناراضی هستند. قاعدتاً مشکلات زمانی در رابطه زوجین رخ می دهد که ائتلافها، مثلث ها و اتحادهایی که شکل گرفته اند، زیان بخش باشند و به مرزهای زیر منظومه ها آسیب برسانند (گاتمن، 1994). مشاوره ساختاری خانواده بر این باور است، زمانی که زیرمنظومه ها سالم هستند و به خوبی کار می کنند، آنها به طور مستمر و به طور دوجانبه تمام سیستم خانواده را بهبود میبخشند و منجر به کاهش رفتار های معتادگونه در عضو وابسته به مواد می شوند (جانک و هاگدورن، 2006). دیدگاه ساختاری می خواهد که یک زوج را قادر سازد تا انسجام ساختاری را به واسطه تقویت کردن مرزهای کارکردی زیر منظومه ها بازسازی کند. زمانیکه یک بخش سه تایی در رابطه رومانتیک مثلث سازی شود، می تواند یک عدم تعادل ایجاد کند. به عنوان مثال سوء مصرف مواد، می تواند به یک رابطه زوجی و استحکام زیرمنظومه هایی که در حال فروپاشی است، مثلث سازی شود (فورد و همکاران، 2012).
خانواده درمانی ساختاری بر اهمیت مرزهای منعطف بین اعضای خانواده تأکید می کند. مرزها با ساختارهای روابط خانوادگی از طریق قواعد آشکار و ضمنی بین اعضای خانواده تعریف شده است (مینوچین، 1974). این مرزها قلمرو روان شناختی هر یک از اعضا یا یک رابطه را تعریف می کند. مرزها بین اعضای خانواده می تواند طیفی گسترده ای از مرزهای درهم تنیده تا مرزهای جدا باشد. این دو طیف، لزوماً آسیب زا نیستند ولی از سازگار شدن با موقعیت های جدید که باعث به وجود آوردن مشکلاتی برای خانواده می شوند، ناتوانند (امری و دایلون،1994). برخی دلایل وجود دارد که چرا خانواده ها قادر نیستند، مرزهای جدید به وجود آورند. برخی از دلایل به شرح زیر است: انتظارات هنجاری، هیجانات شدید و دردناک، تمایلات ناسازگار، تماس و ارتباط محدود و برهان های وفادارانه، تماس و ارتباط محدود که نتیجه آن، اغلب یک دوره گسترده ای از تعارض شدید بین فردی و تعارض درونی خواهد بود (امری و دایلون، 1994، صفحه، 379).
اتحادها
اتحاد نشان دهنده این موضوع است که بخشی از اعضای خانواده (معمولاً دو نفر یا بیشتر) در منافع، ارزشها و علایق متقابل یکدیگر سهیم می شوند. بنابراین، با یکدیگر در مقابل فرد دیگری متحد می گردد. این رابطه از پیوند مثبت بین اعضای خانواده ناشی می شود (وینی، 1961). مثلاً دو والدی که با همدیگر کار می کنند و زندگی ایمنی را برای فرزندانشان فراهم می کنند، در یک اتحاد مثبت هستند یا زمانیکه طلاق پیش می آید، فرزندان ممکن است برای عبور از این شرایط دشوار دست به اتحاد بزنند. گاهی اوقات اتحاد هایی که مفید هستند، می تواند به خانواده آسیب بزند. مادر بزرگی ممکن است با فرزند ارشد که مشکلات رفتاری دارد متحد شود و از او حمایت کند و این پیام را به کودک می رساند که کودک خوب است و این والدین هستند که مشکل دارند. این کار را برای خانواده سخت می کند، این یک اتحاد منفی در خانواده است (متکالف، 2012).
نقش درمانگر و اهداف درمانی خانواده درمانی ساختاری
هدف از مشاوره ساختاری خانواده این است که ساختار منظم، کارکردی و هماهنگ را به خانواده های آشفته بیاورد (مینوچین، 1974؛ مینوچین و فیشمن، 1981؛ استانتون و تاد، 1979). خانواده درمانگران ساختاری معتقدند که مشکلات به وسیله سازمان بندی ناکارآمد خانواده حفظ می شود. بنابراین درمان به اصلاح ساختار خانواده نظارت کرده است، تا خانواده بتواند مشکلات خود را حل کند (نیکولز و شوارتز، 2006). این رویکرد اهداف ساختاردهی مجدد خانواده است تا اینکه خانواده بتواند دوباره خودش را سازمان بخشد، الگوهای تبادلی بدکارکرد را جایگزین کند و از این طریق نشانه ها را در بیمار معلوم کاهش دهد. درمانگر تلاش می کند تا به خانواده کمک کند تا مرزها و زیر منظومه های نفوذپذیر ایجاد کند (متکالف، 2012). مینوچین (2007) پیشنهاد کرد که وظیفه درمانگر این است تا قطعیت خانواده در مورد مشکل یا اینکه مشکل از نظر خانواده چیست را درهم بشکند. این سرآسیمهگی به اعضای خانواده کمک می کند تا درباره نقش هایشان دوباره فکر کنند و خود جدیدشان را به وجود آورند.
بر اساس طرح اولیه نظری درمانگر از سلسله مراتب و مرزهای مناسب، وظیفه درمانگر این است که موقعیت جاری خانواده را تغییر دهد نه اینکه به بررسی گذشته یا تعبیر و تفسیر گذشته خانواده بپردازد. اگر چه گذشته، مشکل یا الگوی تبادلی دشوار را شکل داده است، هدف خانواده درمانگر ساختاری این است که در وضعیت کنونی خانواده مداخله کند و تغییر در خانواده را موجب شود (مینوچین، 1974). زمانیکه خانواده خودش را ساختاردهی مجدد می کند، اعضا خودشان را از ساختار قبلی آزاد می کنند و با یکدیگر به شیوه غیر پاتولوژیک ارتباط برقرار می سازند. در اینصورت است که هدف درمانی محقق شده است (پروچاسکا و نورکراس، 1999). خانواده درمانی ساختاری بیشتر بر عمل تأکید دارد تا بر بینش، به ویژه عملی که در جلسه درمان رخ دهد، با بازسازی تبادلهای خانوادگی در جلسه فرد بر تغییر در ساختار خانواده تأثیر میگذارد. از طریق تعیین تکلیف شب، خانوادهها به ایجاد تغییر به وسیله عمل ادامه میدهند (نوابی نژاد، 1378).
خانواده درمانی ساختاری تلاش می کند تا جنبه های ناکارآمد سیستم خانواده را تغییر دهد و رشد بالقوه هر یک از اعضای خانواده را برای حفاظت از حمایت متقابل خانواده افزایش دهد (مینوچین و فیشمن، 1981؛ نیکولز و شوارتز، 2004). مداخلات در ابتدا به صورت تأکید بر تغییرات انتقالی در خانواده خواهد بود که به واسطه تغییر رفتارهای اعضای خانواده محقق می شوند (کلورلند، 1995؛ صفحه 107). مشکل ساختاری عمده دیگری که در خانواده ها دیده می شود، سیستم والدینی ضعیف خانواده هاست (مینوچین، 1974). نقش خانواده درمانگر ساختاری این است که به والد یا والدین کمک کند که نقش فعالتری در خانواده ایفا کنند. هدف مداخلات ساختاری، کمک به والدین است تا به عنوان اعضای خانواده، در ایجاد قواعد و نظم در خانواده توانمند شوند. خانواده درمانی ساختاری فرض میکند که این مداخلات منجر به سازمان دهی و کنترل بیشتر می شود (مینوچین و نیکولز، 1993).
فرایند درمان
مینوچین (1974) درمان را به عنوان تغییر ساختاری می بیند که کارکرد خانواده را تغییر میدهد، به گونه ای که بهتر بتواند از عهده انجام تکالیف ضروری برآید. خانواده درمانی ساختاری بر اساس سه مرحله همپوش که مبتنی بر سه تکنیک اصلی SFT می باشد، مورد عمل در می آید (نیکولز و مینوچین، 1999). 1)الحاق 2)قانون گذاری 3)اصلاح یا تغییر ساختاری
1)الحاق
در مشاوره ساختاری با خانواده، اولین گام مهم و حیاتی، ملحق شدن به خانواده است. زیرا اعضای غیرمعتاد خانواده معمولاً تمایل دارند که بیشتر دفاعی باشند. اعضای غیر معتاد، بارها به خودشان و دیگران در جلسه درمان می گویند "چرا من اینجا هستم؟" "من که معتاد نیستم؟" (جانک و هاگدورن، 2006).
از طریق برقرار کردن اتحاد با هر عضو خانواده، درمانگر، فعالانه احترام، درک و پذیرش خودش را به خانواده و اعضای آن انجام می دهد. این شامل شنیدن و تأیید کردن داستان هر عضو خانواده از رنجشهای خانواده است که اعضای خانواده را از رنجش و عدم شنیدن یا درک هیجانات شدیدشان خلاص می سازد (نیکولز و مینوچین، 1999). الحاق به خانواده این اجازه را می دهد که بدانند درمانگر – از طریق کاربرد تناوب های درست ارتباطی با اعضای خانواده- آنها را درک کرده است (متکالف، 2011). فرایندهای الحاق از طریق تقلید- تقلید کردن حالت، سبک عاطفی یا محتوی عاطفی در جهت تحکیم ارتباط درمانی- صورت می گیرد. اگر خانواده به صندلی شان تکیه کند، بنابراین، درمانگر هم این را خواهد کرد و اگر خانواده به صورت خیلی جدی روی صندلی بنشیند، او نیز چنین کاری را خواهد کرد (مینوچین و فیشمن، 1981).
2)قانون گذاری
در تکنیک قانون گذاری درمانگر از اعضای خانواده می خواهد که مشکل را برون ریزی کنند یا درباره آن صحبت کنند یا به اعضای دیگر خانواده در زمان مناسب پاسخ دهند. درمانگر خانواده را همچنانکه آنها تعامل می کنند، در عمل مورد مشاهده قرار می دهد (نیکولز و فلنبرگ، 2000). قانونگذاری بر اساس تعاملات بین اعضای خانواده و درمانگر در جلسه درمان صورت می گیرد. این مداخلات، فرایند های جاری و پویایی های ارتباطی خانواده را ارزیابی و روش های جدید تعامل بین اعضای خانواده را ایجاد می کنند. برای مثال، یک نوع از قانون گذاری برای مصرف کنندگان مواد ممکن است این باشد که درمانگر، والدین و نوجوان وابسته به مواد را که از لحاظ عاطفی از همدیگر دور هستند را هدایت می کند تا به صورت مستقیم درباره رابطه خودشان با همدیگر صحبت کنند (دیاموند و لیدل، 1999). نوع دیگر قانون گذاری ممکن است این باشد که درمانگر خیلی زیاد به والدین سهل گیر کمک کند تا در مقابل رفتار نوجوان در جلسه درمان، بایستند. تکنیک هایی نظیر آنچه ذکر شد در خانواده درمانی برای مصرف کنندگان مواد زیاد مورد استفاده قرار می گیرد تا تغییرات هنجاری در حوزههای اقتدار، ارتباط و تماس هیجانی با خانواده های سوء مصرف کننده مواد ایجاد شود. اینجا فرضیه اصلی این است که بهبود در عملکرد خانواده با بهبود در عملکرد فردی جوان و مصرف کننده مواد مرتبط است و اشکال دیگر رفتار مشکل ساز را احتمالاً کمتر خواهد کرد (دیاموند و لیدل، 1996).
3) اصلاح یا تغییر ساختاری
اصلاح یا تغییر ساختاری، شامل (a) چالش کردن با واقعیت جاری خانواده است زیرا اعضای خانواده می توانند به تبیین های جایگزین که افکار خشک یا سخت شان را به چالش می کشد، توجه کنند. (b) تکالیف خانگی برای ترغیب اتحادهای جدید با خانواده (c) سد کردن الگوهای تعاملی ناکارآمد (d) تقویت کردن الگوهای تعاملی سالم و (e) فراهم کردن آموزش و راهنمایی برای اعضای خانواده، در جهت فراهم کردن حمایت های لازم برای یکدیگر (فرانکلین و جردن، 1999). درمانگر از روش های درمانی که در ساختار خانواده تغییر ایجاد میکند، استفاده می نماید. هدف در این مرحله رشد قابلیت های ساختاری خانواده است که برای مقابله با موقعیت های استرس زا در آینده مناسب است (نوابی نژاد، 1378). مشکل ساختاری عمده دیگری که در خانواده ها دیده می شود، سیستم والدینی ضعیف است. نقش خانواده درمانگر ساختاری این است که به والد یا والدین کمک کند که نقش فعالتری در خانواده ایفا کنند. هدف مداخلات ساختاری این است که به والدین کمک کند به عنوان اعضای خانواده، در ایجاد قواعد و نظم در خانواده توانمند شوند. خانواده درمانی ساختاری فرض میکند که این مداخلات منجر به سازمان دهی و کنترل بیشتر در خانواده می شود (مینوچین، 1974).
فنون درمانی
خانواده درمانی ساختاری گاهی اوقات به عنوان روشی برای نگاه کردن به خانوادهها و نه مجموعهای از فنون مشخص ميشود. با این حال روش ها و شیوه های متعددی وجود دارد که ناشی از این رویکرد است (بهاري،1382).
الحاق: هدف اصلی روش الحاقی یا انطباق، ایجاد رابطه کارآمد درمانی است. این فرایند شامل به نمایش گذاردن وضعیت روانی غالب در خانواده است. برای نیل به این هدف سه کارکرد بازسازی روی میدهد:
1)حفظ و ابقاء: حمایت از رفتارهای ویژه و بیان کلامی به منظور افزایش قدرت و استقلال زیرمنظومهها و همبستگیهای فردی 2)ردیابی: استفاده از روشن سازی، بزرگ نمایی و تأیید ارتباط خانوادگی به منظور تقویت افراد و زیرمنظومه ها 3)تقلید: پذیرش شیوه ارتباط خانوادگی و همنوایی با میدان عاطفی آن (برای مثال، اگر خانواده به طور مکرر از سوگند استفاده میكند، درمانگر این شیوه ایجاد صمیمیّت را می پذیرد).
بازسازی: فرایند تغییر در ساختار خانواده است. انجام این کار از طریق آفریندگی، توصیف مرزها، بیتوازنی (با اتحاد برخی از اعضای خانواده در مقابل عضو دیگر خانواده) و مکمل گرایی صورت میپذیرد (والش و مک گرا،1996؛ به نقل از بهاري،1382). موارد زیر به عنوان روشهای بازسازی مینوچین اشاره میكنند.
1) آفریندگی: اعضای خانواده را وادار سازید که تعاملی از نو بیافرینند. این تعامل ممکن است بدون آزار باشد یا مستقیماً به مشکل فعلی مرتبط باشد. از آفریندگی برای تشخیص ساختار خانواده، افزایش شدّت و بازسازی سیستم خانواده استفاده ميشود.
2) تحقق بخشیدن به الگوهای تبادلی خانواده: برانگیختن تعامل طبیعی خانواده، به گونه ای که درمانگر بتواند تعامل معمولی را مشاهده کند. برای این کار به اعضای خانواده دستور داده ميشود که به مکالمه با یکدیگر بپردازند و یا با هدایت درمانگر از دادن پاسخ به سوال سر باز زنند.
3) تعیین مرزها: تقویت مرزهای پراکنده و افزایش گستره مرزهای سخت و انعطاف ناپذیر باعث ميشود که تعامل سالم زیرمنظومه ها غنی تر گردد. این کار میتواند از طریق کمک به اعضای خانواده در برقراری قواعد جدید، بازنگری قواعد قدیمی و ایجاد کارکردهای ویژه برای هر زیرمنظومه صورت پذیرد.
4) بالا بردن استرس: افزایش تنیدگی در خانواده، آنان را مجبور میكند که بازسازی را بپذیرند. این کار می تواند از طریق تشویق تعارض، الحاق شماری از افراد خانواده علیه عضو دیگر، ایجاد مانع برای الگوهای غلط تبادلی صورت گیرد که در نهایت باعث کاهش استرس در یک سیستم می گردد.
5) تعیین تکلیف: تعیین تکلیف ویژه برای افراد و یا زیرمنظومه ها باید در جلسه و در خانه انجام پذیرد.
6) استفاده از نشانه بیماری: در کارکرد نشانه یک بیماری در سیستم خانواده، میتوان با تشویق، کم اهمیت جلوه دادن و از نو نامگذاری کردن آن نشانه، تغییر بوجود آورد.
7) از نو قاب گیری: در قاب گرفتن از نو، یک مفهوم ضمنی مثبت به یک رفتار منفی نسبت داده ميشود. برای مثال، ممکن است مادر برای انجام تکالیف شب بر سر فرزند پسرش فریاد بکشد، فریاد کشیدن مادر بر سر پسر از نو قاب گیری ميشود. از نو قاب گرفتن یک مهارت مهم میان فردی است که نشان میدهد هر رفتار دارای جنبه های مثبت و منفی است. با پذیرش یک رفتار، شخص اغلب آن رفتار را کمتر بروز میدهد (نوابی نژاد، 1378).
لازم به ذکر است که خانواده درمانگران ساختاری از فنون دیگری از جمله ناهار خانوادگی، حمایت، آموزش و پرورش و راهنمایی، دستکاری وضعیت روانی در خانواده، نظم تناقضی امور در جلسه درمان استفاده می کنند.
چارچوب و منطق خانواده درمانی راه حل مدار- ساختاری
برای ادغام روان درمانی باید به فراتر از محدوده رویکردهای یک مکتب واحد بنگریم تا ببینیم از دیدگاه های دیگر چه چیزی می توانیم بیاموزیم. این نوع رویکرد یکپارچه نگر، با گشودگی به روشهای گوناگون ادغام کردن نظریه ها و فنون مختلف توصیف می شود (آروکووتیز، 1997؛ به نقل از کوری، 2005). ادغام نظری، به ابداع مفهومی یا نظری فراتر از ترکیب کردن صرف فنون اشاره دارد. هدف این روش به وجود آوردن چارچوبی مفهومی است که دو یا چند رویکرد نظری را که از همه بهتر باشند ترکیب نموده و فرض می کند نتیجه آن از هر یک از نظریه ها به تنهایی غنی تر است (کوری، 2005). در صفحات پیشین اشاره کردیم که یکی از مشکلات اکثر مداخله های مورد استفاده در درمان سوء مصرف و وابستگی به مواد، عدم تکمیل درمان توسط درمانجویان و به ویژه نرخ بالای بازگشت (عود) است (مایستو و کانرز 2005). چرا که نتایج پژوهش نشان داده است که درمان های تک بعدی (عمدتاً زیستی) توانایی چندانی برای ایجاد تغییرات درمانی قابل توجه از خود نشان نداده است (مکری، 2002).
به همین دلیل ضروری است تا عوامل متعدد بررسی شده در درمان ها، لحاظ شده و جهتگیری برنامه های درمانی به طرف روش های ترکیبی سوق داده شود. وقتی از روش های درمانی متعدد استفاده شود، انعطاف پذیری و پویایی در سطح بسیار بالایی افزایش پیدا می کند (مایستوو و کانرز، 2005). در همین رابطه تعدادی پژوهش دیگر نشان داده است که درمان های ترکیبی (ترکیب دارودرمانی با روش های روان درمانی) در پیشگیری از بازگشت مواد مخدر، اثربخشی بیشتری دارند (هالدی، 1993؛ پتری، 1998؛ آرن و لیورس، 2005؛ کاسپر و همکاران، 2005). در سال های اخیر در کشورهای پیشرفته، متخصصان بهداشت روانی و مؤسسات آموزشی و درمانی، نظریه ها، مدل ها، روش ها، راهکارها و فنون مختلفی را در پیشگیری و درمان اعتیاد و جلوگیری از بازگشت پس از ترک اعتیاد، ابداع، آزمایش و تجربه کرده اند. با وجود این، هنوز شیوه درمان قطعی برای آن یافت نشده است (کلدوی، 1390).
در میان راهبردهای خاص برای درمان اختلال سوء مصرف مواد، خانواده درمانی توجه زیادی را در تحقیقات به خود جلب کرده است. با استفاده از خانواده درمانی اثر گذاری سایر رویکردها افزایش می یابد. از این طریق کارآمدی این روش در بهبود بخشیدن به تعاملات خانواده و عضو معتاد و کاهش مصرف مواد روشن شده است. در چند دهه گذشته، مداخلات خانواده به طور چشمگیری در درمان جمعیت های سوء مصرف مواد، مقبولیت خاصی پیدا کرده است (ویلیامز، چانگ، 2000). تا پایان دهه 1970 بیش از 90% برنامه های درمانی وابستگی به مواد در ایالات متحده، ترکیبی از برخی شکل های مداخلات خانواده بوده است (کلمن و دیویس، 1978). تمرکز اصلی خانواده درمانی بر تعامل های زمان حال در سیستم خانواده است. یکی از تفاوت های خانواده درمانی با درمان های فردی، این است که روی نحوه ی روابط جاری خانواده به شکل گیری و ادامه یافتن نشانه ها کمک می کند، تأکید می ورزد (کوری، 2005).
اهمیت کارآمدی متعهد کردن اعضای خانواده در درمان وابستگی به مواد جوانان به طور گستره محرز شده است (رو و لیدل، 2003). به نظر می رسد درمان های مبتنی بر خانواده، درمان منتخب برای مشکلات نوجوان باشند (استنتون و شادیش، 1997؛ ویلیامز و چانگ، 2000؛ وان و هاوارد، 2004). مؤثرترین مدل ها، مدل های نظام های با جهت گیری چندگانه هستند. رویکردهای منسجمی که برای جایگزینی در بخش بوم شناختی زندگی نوجوان سوء مصرف کننده از مواد و همچنین تغییر الگوهای خانوادگی غیر انطباقی طراحی شدند (هنگلر و همکاران، 1991؛ لیدل، 2002؛ زاپوزنیک و ویلیامز، 2000).
مدل تلفیقی برای درمان، جلوگیری از عود آن و همچنین افزایش عملکرد خانواده افراد وابسته به مواد، طراحی شده است. خانواده درمانی راه حل مدار با توجه به کوتاه مدت بودن آن و همچنین تأکید بر توانمندی های انسان در جهت خلق راه حل ها، عدم تمرکز بر مشکل، تأکید نکردن بر گذشته فرد، تمرکز بر زمان حال، امیدواری نسبت به تغییر و اثربخشی این رویکرد در درمان افراد وابسته به مواد (برگ و میلر، 1992) به عنوان یک رویکرد مهم در درمان افراد وابسته به مواد به کار رفته است. این رویکرد بر نگرش غیر آسیب شناسی به افراد، محدودیت جلسات درمانی، ماهیت کاربردی و عملی و سهولت یادگیری فنون آن شناخته شده است (بکوار و بکوار ، 2003).
در این پژوهش از مفاهیم اساسی این رویکرد به عنوان یک رویکرد محرک و انگیزشی در مرحله قبل از سم زدایی (ترک جسمانی) و همچنین در مرحله بعد از سم زدایی (ترک روانی) استفاده خواهد شد. این نظریه از مشاوران می خواهد که به مراجعان و توانایی آنها جهت از بین بردن چرخه اعتیادشان ایمان داشته باشند. چنین اعتماد و تجارب موفق آمیز مشاور، تعامل نمادین قدرتمندی را بین اعضای خانواده و مشاور در ارتباط با درمان ایجاد می کند (جانک و هاگدورن، 2006). رویکرد ساختاری بعد دیگر مدل تلفیقی طراحی شده برای درمان افراد وابسته به مواد است. مدل بیماری خانواده، این واقعیت را نشان می دهد که نه تنها سوء مصرف کننده، بلکه سایر اعضای خانواده از اختلال رنج می برند. اعضای خانواده و همین طور سوء مصرف کننده نیازمند درمان هستند. اختلال خانواده تا حدی سوء مصرف مواد را تداوم می بخشد و عدم درمان تمام اعضای خانواده بهبودی موفقیت آمیز فرد معتاد را غیر ممکن می سازد (رنجگر، 1383).
همچنانکه در ادبیات پژوهش اشاره شد بیشتر افراد در مرحله سم زدایی (ترک جسمانی) موفق به قطع مصرف مواد می شوند ولی در مراحل بعدی که مرحله بعد از سم زدایی است، موفقیت چندانی کسب نمی کنند و اغلب منجر به لغزش یا عود می شوند. از دلایل این عود می تواند عدم تغییر ساختار خانواده یا عدم تغییر الگوهای تبادلی خانواده باشد که بازگشت فرد رها شده از اعتیاد را حمایت نمیکند. مشاوره ساختاری خانواده، مرزهای مورد نیاز را برای خانواده در وضعیت بهبود ارتقاء میبخشد. به عبارت دیگر، اشخاص معتاد که نادیده گرفته شدند یا رها شدند یا نقش های کلیدی شان را از دست دادند، در زیر منظومه ها مستقر می شوند، همانند خود سیستم خانواده که می تواند دوباره مولد و بارور شود، اعضای سیستم می توانند سیستم های تهی شده را دوباره احیا کنند و قادرند به راحتی تقاضاها و مسئولیت هایی که پیش از این بوده را به عهده بگیرند و مسئولیت ها و وظایف مورد نیاز را انجام دهند (جانک و هاگدورن، 2006). امید است که تلفیق این دو رویکرد باعث اثربخشی بیشتر درمان در حوزه درمان افراد وابسته به مواد شود و همچنین بتواند از عود آن پیشگیری نماید و در عین حال عملکرد خانواده های معتادان را بهبود بخشد.
پژوهشهای صورت گرفته داخلی
در پژوهشی که صدری (1372) درباره تأثیر نظام خانواده بر اعتیاد جوانان انجام داد، به این نتیجه رسید که محدودیت های زیاد و آزادی های بیش از حد جوانان و اختلاف های والدین از عوامل مهم اعتیاد این گروه می باشد.
در پژوهشی، موسوی (1382) نشان داد که سیستم خانواده های غیر معتاد نسبت به سیستم خانواده های دارای عضو معتاد، از عملکرد کارآمدتری برخوردار است. در واقع خانواده های بدون عضو معتاد، دارای همبستگی بیشتر، ارتباطات بهتر بین اعضای خانواده، درگیری کمتر، الگوی قوانین انعطاف پذیر و سازمانیافته و هم آهنگی والدین در تربیت فرزندان بودند و از سوی دیگر، خانواده های دارای عضو معتاد، ویژگی های متضادی را به نمایش گذاشتند (همبستگی کمتر، ارتباطات ضعیف، درگیری بیشتر، الگوی قوانین خشک یا آشفته و ناهم آهنگی والدین در تربیت فرزندان). در بررسی مشابهی در بیمارستان معتادان یافت آباد، بیشتر جوانان معتاد، علت گرایش خود را عدم توجه والدین عنوان کرده اند و 24 درصد آنان، واکنش های نادرست اعضای خانواده را در بازگشت خود به اعتیاد مؤثر دانسته اند (ساعی، 1357). بررسی های خاکی (1371) و نجات زادگان (1373) هم این موضوع را تأیید کرده اند.
نظری (1383) به بررسی تأثیر برنامه غنی سازی ارتباط و مشاوره ای راه حل- محور بر رضایت زناشویی زوجین هر دو شاغل پرداخته است. پژوهشگر که در میان 34 زوج شاغل به بررسی مشغول شد، بهبودی چشمگیری را درمیان زوج های دچار نارضایتی زناشویی به دست آورد. در این پژوهش، اثربخشی روش مشاوره ای راه حل – مدار در خرده مقیاس های آشفتگی کلی ارتباطی، حل مسئله، صرف زمان با یکدیگر، پرخاشگری، روابط جنسی و ارتباط عاطفی آشگار گردیده است.
دیبائیان (1383) درمان راه حل- محور را در مورد 14 زوج ناسازگار که از رضایت زناشویی پایینی برخوردار بودند، به کار گرفت. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از اثربخشی درمان راه حل -محور در افزایش میزان رضایت زناشویی، ارتباط، حل تعارض و رابطه جنسی با 99% اطمینان تأیید شد.
اورکی (1387) اثربخشی درمان شناختی-رفتاری تلفیقی با مدیریت خشم بر خودکار-آمدی، سبک های مقابله ای، کنترل خشم، کاهش میل مصرف به مواد و پیشگیری از بازگشت را در گروهی از درمانجویان وابسته به مواد مخدر مطالعه نمود. نتایج نشان داد که درمان شناختی-رفتاری تلفیقی از دو روش درمان شناختی-رفتاری و دارو درمانی به تنهایی مؤثرتر است.
در پژوهشی کیانی دولت آبادی (1389) با عنوان تأثیر روان درمانی مثبت و درمان شناختی-رفتاری از طریق ارتقاء تاب آوری در پیشگیری از عود افراد وابسته به مواد مخدر انجام داد. نتایج نشان داد که درمان شناختی-رفتاری در سطح تاب آوری از درمان مثبت نگر مؤثرتر است.
در پژوهشی موسوی (1382) تحت عنوان بررسی کیفی/ کمی عملکرد خانوادهی معتادان جوان، به این نتیجه رسید که در این خانواده ها حضور پدر در خانواده ی دارای معتاد جوان از نظر فیزیکی و عاطفی بسیار کم رنگ است. قوانین انظباطی نامناسب و کنترل نامطلوب است. همبستگی در این خانواده ها، ضعیف و درگیری بین پدر و مادر و بین جوان معتاد و والدین نسبت به گروه گواه به طور معنادار بیشتر بود.
نتایج پژوهش امینی و همکاران (1382) با عنوان بررسی عوامل اجتماعی و محیطی مرتبط با بازگشت مجدد معتادان به مصرف مواد افیونی در مراجعین به مراکز دولتی ترک اعتیاد شهر همدان نشان داد که عوامل مرتبط با بازگشت اعتیاد از دیدگاه افراد وابسته به مواد، عامل بین فردی مرتبط با بازگشت، معاشرت با دوستان معتاد و منحرف و مهمترین عامل شغلی، بیکاری بود. عامل اقتصادی و خانوادگی مرتبط با بازگشت برای افراد مجرد، برخورد نامناسب خانواده و برای افراد متاهل برخورد بد همسر و فرزندان می باشد.
کلدوی (1390) در پژوهشی به مقایسه اثربخشی مدل پیشگیری از بازگشت بر پایه ذهن آگاهی، مدل ماتریسی و روش ترکیبی در پیشگیری از بازگشت افراد وابسته به مواد مراجعه کننده به کلینیک های ترک اعتیاد زاهدان پرداخت. یافته های پیرامونی پژوهش نشان داد که خانواده هایی که به طور مستمر در جلسات روانی شرکت می کردند، مهارت های مقابله ای را آموخته و حداکثر حمایت را از بهبودی افراد وابسته به مواد داشتند. همچنین حد و مرزها و چگونه زندگی کردن را مشخص کرده و برای افراد وابسته به مواد محدودیت گذاشته، نسبت به اجرای آن باثبات بودند و روی آن تأکید می کردند (مثلاً به تو پول قرض نمی دهیم) در همراهی و بهبودی افراد وابسته به مواد موفقیت بیشتری داشتند.
یحیی زاده (1388) در پژوهشی به تأثیر عوامل خانوادگی بر گرایش افراد به سوء مصرف مواد مخدر پرداخت. در این پژوهش 35 نفر (25 نفر مرد و 10 نفر زن) شرکت داشتند. نتایج نشان داد که خانواده به طور مستقیم و غیر مستقیم نقش بسیار مهمی در گرایش کودکان و نوجوانان به مصرف مواد مخدر ایفا می کنند. اطلاعات حاصله از این پژوهش نشان داد که روابط سطحی و سردی بر خانواده این معتادان حاکم بوده و همچنین شیوه نادرست سرپرستی والدین در گرایش آنها به سوء مصرف مواد نقش بسزایی داشته است.
پورحسین، صفروند و پورمهدی (1389) در مطالعه ای که تحت عنوان عوامل مؤثر در گرایش نوجوانان و جوانان حاشیه نشین به اعتیاد مواد مخدر مشکین شهر انجام داد، به نتایج زیر رسیده است که بعضی از انواع تعاملات بین کودک و والدین از جمله فقدان نزدیکی عاطفی، عدم دخالت و شرکت مادر در فعالیت های کودک، احساس ضعیف پیوند و تعهد فرزند نسبت به خانواده و امور آن با نگرش مصرف مواد توسط دانش آموزان رابطه دارد و برعکس آن روابط مثبت خانوادگی از جمله شراکت با هم و تعلق و دلبستگی، میزان اعتمادگری بین اعضا و پیوند عاطفی به خانواده، با سوء مصرف مواد و بزهکاری در نوجوانان رابطه معکوس داشته است.
محرابی کوشکی (1382) گزارش نموده که خانواده به عنوان عنصر اصلی جامعه در پدیدایی و درمان اختلال وابستگی به مواد، نقش به سزایی دارد. از جمله روش های روان درمانی برای اختلال وابستگی به مواد در طیف وسیع روش های درمانی، گروه درمانی و دیگری کار با خانواده به منظور انجام مداخلات با دوام و کاهش میزان عود در این بیماری است. روش پژوهش وی در مطالعه انجام شده جهت بررسی اثربخشی گروه درمانی با ساختار و آموزش خانواده در کاهش میزان تمایل به مصرف مواد و کاهش میزان عود، روش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون همراه با پیگیری دو ماهه است که نتایج نشان می دهد بین دو گروه از لحاظ میزان وسوسه و تمایل به مصرف در مرحله پس آزمون تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین این تفاوت در مرحله پیگیری دو ماهه معنی دار و تفاوت بین دو گروه از لحاظ میزان عود در پس آزمون و مرحله پیگیری نیز معنادار است. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که گروه درمانی با ساختار همراه با آموزش خانواده در کاهش میزان وسوسه برای مصرف مواد و به تبع آن تمایل به مصرف مواد مؤثر است و موجب کاهش میزان عود، خصوصاً در سه ماهه پر خطر اولیه دوره بهبودی است.
نتایج پژوهش محرابی و همکاران (1384) با عنوان " اثربخشی گروه درمانی ساختاریافته و آموزش خانواده در کاهش عود بیماران وابسته به مواد شهر اصفهان" نشان داد که گروه درمانی و آموزش خانواده باعث کاهش معنادار میزان وسوسه و تمایل به مصرف مواد شده است. علاوه بر این مداخلات یاد شده باعث کاهش معنا دار فراوانی بازگشت در مرحله پیگیری شد.
بررسی توکلی قوچانی (1388) یک پژوهش توصیفی تحلیلی است که در مراجعین به کلینیک های ترک اعتیاد استان خراسان شمالی، در شش ماهه دوم سال 86 انجام شده است. نتایج نشان داد که سابقه اعتیاد در خانواده 6/49% وجود داشته و در 56% موارد، اولین تجربه اعتیاد به پیشنهاد دوستان بوده است. در 42% موارد، مشوق برای ترک، خانواده بوده است. بیشترین عوامل مرتبط با اقدام به ترک به ترتیب عوامل اقتصادی- اجتماعی، فردی و عوامل خانوادگی بوده است.
پژوهشهای صورت گرفته خارجی مرتبط با پژوهش
اسموک و همکارانش (2008) در پژوهشی که تحت عنوان مقایسه گروه درمانی راه حل-محور با درمان سنتی مشکل مدار برای سوء مصرف کنندگان مواد انجام دادند، یافته ها نشان داد که مراجعانی که در گروه راه حل –محور شرکت داشتند نسبت به گروه مشکل مدار به طور معناداری در آزمون افسردگی بک بهبود پیدا کردند در حالیکه مراجعان در گروه مقایسه بهبود معناداری را نشان نداند.
کوری و ولز (2001) تأثیر خانواده درمانی شناختی-رفتاری را بر نوجوانان افسرده سوء مصرف کننده مواد مورد بررسی قرار دادند. این پژوهش درمان خانواده را به طور جداگانه در بر می گرفت. نتایج پژوهش کاهش معنادار در تمام شاخص های افسردگی و در برخی شاخص های سوء مصرف مواد را نشان می داد.
همچنین مک هیو و هیرون (2010) اثربخشی درمان شناختی-رفتاری را برای اختلالات سوء مصرف مواد بررسی کرد و به این نتیجه رسید که درمان شناختی-رفتاری به عنوان تک درمان و بخشی از راهبردهای ترکیبی درمانی مؤثر است.
آکرمن (1988) مطالعه جامعی را در دپارتمان جامعه شناسی دانشگاه ایندیا در زمینهی فشارهای اجتماعی و تنش های خانواده ی معتاد و اثرات آن روی سایر اعضای خانواده انجام داده و به روشنی نشان داده است که بر اثر اعتیاد، عناصر اصلی خانواده و تنش های موجود، سایر اعضا دچار تنش و اضطراب می شوند. او به این نتیجه رسید که برای درمان، نخست باید به کاهش تنش های موجود در خانواده پرداخت و مادام که از شدت این فشارها کاسته نشود، هیچگونه اقدامی برای درمان میسر نخواهد بود. بنابراین مؤثرترین گام برای بهبود روابط اعضای خانواده، کنترل این فشارهاست. کودکان چنین خانوادههایی از درجه آسیب پذیری زیادی برخوردارند و رفتارهای خاصی نظیر حساسیت زیاد، خجالت، بدخلقی و زود رنجی از خود بروز می دهند.
نتایج پژوهش نیکتا و همکاران (2009) که بر روی 326 نفر زن و مرد معتاد به الکل و سیگار، با دامنه سنی 46-20 سال در مدت 3 سال انجام گرفت، نشان داد که درمان روان شناختی پویا و درمان راه حل مدار توأمان در بهبودی آنان تأثیر داشته است (قادری، 1390).
پژوهشی در انگلیس بر روی دانش آموزان نشان داده شد که بین ساختار خانواده و استفاده از مواد مخدر رابطه وجود دارد و زندگی با والدین در کاهش اعتیاد مؤثر است. به همین صورت عدم حضور پدر یا مادر در محیط خانواده باعث افزایش اعتیاد در عضو جوان خانواده می شود (میلر، 1997).
مطالعه ای در کانادا درباره مصرف مواد مخدر توسط اعضای خانواده انجام گرفت (بویل و همکاران، 2001). نتایج نشان داد که گرایش به مواد مخدر تأثیر برادران بزرگتر بر نوجوانان و جوانان بیش از سایر اعضای خانواده است. در ضمن، در مطالعه هافمن و سربون (2002) بر تأثیر اعتیاد والدین بر فرزندان تأکید شد. زمانیکه والدین مواد مخدر مصرف می کنند احتمال بیشتری وجود دارد که فرزندانشان نیز معتاد گردند. به ویژه زمانی که مصرف مواد مخدر والدین در حد پایینی باشد، این خطر در فرزندان افزایش پیدا می کند.
وینر، دیشازر و گینگریچ (1987) از طریق درمان راه حل محور به تغییر ساخت خانواده های دچار اختلال پرداختند. در این تحقیق که 46 خانواده مورد درمان قرار گرفتند، موفقیتی 68% گزارش شده است.
نتایج تحقیقی در رابطه با نگرش استفاده از مواد مخدر نشان داد که پایین بودن حمایت پدر شانس سوء مصرف تمام مواد مخدر را بالا می برد (پیکو، 2000). برخی از عوامل محیطی مانند خشونت، در دسترس بودن مواد توسط خانواده، رابطه سرد و دور بین والدین و فرزند، از عوامل خطر ساز در مصرف مواد توسط فرزندان می باشد. نتایج بر این نکته تأکید می کنند که کنترل عوامل محیطی و عوامل تربیتی خانواده می تواند در پیگیری از اعتیاد فرزندان مؤثر باشد و کوشش های پیشگیری و درمانی نیز در این جهت سامان داده شود (بروک و همکاران، 2001).
فرانکلین و همکاران (2001) نشان دادند که جوانان معتاد به سوء مصرف مواد، نوجوانان در معرض بحران نوجوانی و دارای مشکلات رفتاری، بسیار تحت تأثیر درمان راه حل – مدار می باشند (قادری، 1390).
در پژوهش سانتیستبان، مایر، منا و میترانی (2003) که بر روی 126 فرد اسپانیایی که دارای سوء مصرف مواد بودند، انجام دادند. نتایج نشان داد که درمان راه حل- مدار در کاهش مصرف ماریجوانا مؤثر بوده است.
لامبرت و همکارانش (1998) درمان راه حل-مدار را در مورد 72 بیمار که دارای اختلالات گوناگونی همچون اضطراب، وسواس، سوء مصرف مواد و ناسازگاری بودند، به کار گرفتند. آزمودنی ها در دو گروه 27 نفره (تحت درمان راه حل-مدار) و 45 نفره (تحت درمان یکپارچه نگر) جایگزین شدند. یافتههای پژوهشی اثربخشی نسبتاً یکسانی را در میان این دو رویکرد آشکار ساختند (سودانی، 1385).
سیم (2007) خانواده درمانی ساختاری را در مورد یک خانواده چینی تبار هونگ کونگی که دارای نوجوان وابسته به مواد بود، انجام داد. نتایج پژوهش اثربخشی خانواده درمانی ساختاری را نشان داد. همچنین نتایج پیگیری 3 ماهه و 2 ساله نشان داد که فرد نوجوان معتاد خانواده همچنان در مرحله پرهیز قرار دارد. این پژوهش همچنین نشان داد که خانواده درمانی ساختاری توانسته است عملکرد شخصی و همچنین عملکرد کلی خانواده را افزایش دهد.
بلو (1995) در پژوهشی تحت عنوان، مقایسه دانشجویانی که دارای سوء مصرف یا وابستگی به مواد بودند، با بدکارکردی خانواده هایشان به این نتیجه رسید که آنچه در سوء مصرف یا وابستگی به مواد در دانشجویان اثر بیشتری دارد، همانندسازی فرد سوء مصرف/ وابسته به مواد، بیشتر به صورت همانندسازی با بزرگسالان خانواده می باشد که این خطر ابتلا به الکل یا سوء مصرف مواد را در میان فرزندان افزایش می دهد.
منابع
- آقا بخشی، حبیب له. (1367). پژوهشي در اعتياد. تهران. سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
- آقا بخشی، حمید.(1388). اعتیاد و آسیب شناسی خانواده. تهران. انتشارات علوم بهزیستی و توانبخشی.
- ابراهیمی، جواد.(1386). مقایسه عملکرد خانواده و سلامت روانی فرزندان در خانواده های تک همسری و دو همسری شهرستان خواف. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی.
- اسعدی، حسن(1384). پیشگیری از اعتیاد(مواد مخدر، آسیب ها و راهبرد ها) انتشارات انجمن اولیاء و مربیان. چاپ پنجم.
- امینی، کوروش. امینی، داریوش. افشار مقدم، فاطمه. و آذر، ماهیار. (1382). بررسی عوامل اجتماعی و محیطی مرتبط با بازگشت معتادان به مصرف مواد افیونی در مراجعین به مراکز دولتی ترک اعتیاد شهر همدان. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی زنجان. شماره 45.
-اورنگ، جمیله. (1370). پژوهشی درباره اعتیاد (شناسایی، علل، پیشگیری و روش های درمانی آن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. تهران. چاپ سوم.
- باچر، جیمز. ملیکا، سوزان. هولی، جیل. (2007). آسیب شناسی روانی. سید محمدی، یحیی (1388). جلد دوم. تهران. انتشارات ارسباران.
- بشارت، محمد علی. پورحسین، رضا. میرزایی محمود.(1380). نقش متغیرهای خانوادگی در پدیدایی اختلال کاربرد مصرف مواد. فصلنامه اندیشه و رفتار.7(3)،56-42.
- بندلر، ریچارد. گریندلر، جان. ان. ال. پی و ایجاد تغییرات سریع فردی (ترجمه مجردزاده کرمانی، 1375). تهران: موسسه فرهنگی راه بین.
-بینا، مهدی. نیک اختر، امید. (1375). اهمیت شناخت ساختار خانواده در درمان بیماران، برای درمانگران. مجله طب و تزکیه. شماره 21. 47-50.
-بهمني، طاهره. (1385). مقايسه پيشرفت مهارت نوشتن در دانش آموزان با اختلال نارسايي توجه/بيش فعالي و عادي پايه اول ابتدايي. پايان نامه کارشناسي ارشد. دانشگاه علامه طباطبائي.
-بهرامی، هادی. (1388). اعتیاد و فرایند پیشگیری. تهران: انتشارات سمت.
-بوکان، حمانه (1386). بررسی تطبیقی عملکرد خانواده های جوانان معتاد مراجعه کننده به جمعیت آفتاب و جوانان غیر معتاد. پایان نامه کارشناسی ارشد مشاوره. دانشگاه علامه طباطبایی تهران . دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی.
- توکلی قوچانی، حمید. (1388). بررسی مقایسه ای عوامل مرتبط با اقدام به ترک اعتیاد در گروه های مراجعین به کلینیک های ترک اعتیاد استان خراسان شمالی 1386. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی ایلام. دوره 17. شماره 2.
- پيران، پرويز. (1368). بررسي اعتياد و بازپروري معتادان. تهران. دانشكده علوم بهزيستي و توانبخشي.
- پور حسین، افراسیاب. صفروند، الهام. عزیز محمدی، مهدی.(1390). بررسی عوامل موثر بر گرایش جوانان و نوجوانان حاشیه نشین به مواد مخدر مشکین شهر. همایش ملی اعتیاد. دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر .
-تاد، جودیت. بوهارت، آرتور سی. (1999). اصول روان شناسی بالینی و مشاوره. ترجمه مهرداد فیروزبخت، 1379. تهران. انتشارات موسسه فرهنگی رسا.
- تولایی، عباس. (1389). بررسی پروتکل های پیشگیری و درمان اعتیاد به مواد مخدر افیونی در میان مجروحین جنگی(جانبازان قطع عضو-جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان) به منظور ارائه راهکار. دانشگاه علوم پزشکی بقیه ا...،مرکز تحقیقات علوم رفتاری.
- حسینی، بیتا. (1390). مقایسه اثربخشی درمان هیجان محور و راه حل – محور بر بهبود مولفه های صمیمیت و سازگاری زناشویی و ساختن مدل پیشنهادی. دانشگاه علامه طباطبایی.
- ثنایی ذاکر، باقر. (1379). مقیاسهای سنجش خانواده و ازدواج. تهران. انتشارات بعثت.
- جوادی، بهناز. شفیع آبادی، عبدالله. حسینیان، سیمین. (1388). اثربخشی آموزش تحلیل ارتباط محاوره ای به مادران بر بهبود عملکرد خانواده آنها. فصلنامه خانواده پژوهی. 20، 503.
-دانش، تاج زمان. (1382). مجرم کیست؟. جرم شناسی چیست؟. انتشارات: کیهان.
- دلاور، علی. پژمان، مهرداد.(1380). کاربرد آزمون های آماری در پژوهش های علوم رفتاری. جودیت گرین و ماوئلا دی الیویرا. تهران. انتشارات ارسباران.
- دلاور، علی. (1385). مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی واجتماعی. تهران. انتشارات رشد.
- دلاور، علی.(1389). روش تحقیق در روانشناسی و علوم تربیتی( ویرایش چهارم). تهران. نشر ویرایش.
- دیبائیان، شهزراد. (1384). میزان اثربخشی درمان راه حل محور بر افزایش رضایتمندی زناشویی. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی.
- دیوی، جی. (2008). آسیب شناسی روانی. تحقیق، سنجش و درمان در روان شناسی بالینی. (ترجمه حمزه گنجی، 1389). تهران: نشر ساوالان.
- ساروخاني، باقر. (1370). مقدمه اي بر جامعه شناسي خانواده. تهران. انتشارات سروش.
- ساروق فراهان، راضیه. (1392). تاثیر بلند پروازی غیر عقلانی بر گرایش به سوء استعمال مواد مخدر در مراکز درمان و بازتوانی اعتیاد تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی
- سرمد، زهره. بازرگان، عباس و حجازی، الهه.(1386). روش تحقیق در علوم رفتاری. تهران. نشر آگه.
-سودانی، منصور. (1385). مقایسه اثربخشی زوج درمانی به شیوه شناختی الیس و درمان راه حل محور دیشازر به صورت انفرادی و توام در کاهش تعارضات زناشویی. پایان نامه دکتری. دانشگاه علامه طباطبایی. دانشکده روان شناسی و علوم تربتی.
- شفیع آبادی، عبدا... (1380). نظریه های مشاوره و روان درمانی. تهران. انتشارات مرکز نشر دانشگاهی.
-صدری، ناهید. (1372). برسی ساخت خانواده و ویژگی های روابط خانوادگی جوانان معتاد. تهران: واحد صدا و سیما.
- صرامی، حمیدرضا(1382). سوء مصرف حلال ها. نشریه توانمندسازی سازمان های غیر دولتی فعال در پیشگیری از مواد اعتیاد آور. شماره چهارم. صفحات 31 تا 41.
-صید مرادی،کاوه. (1388). بررسی رابطه عملکرد خانواده و ابعاد آن با دلزدگی شغلی در معلمان راهنمایی شهر صنعتی البرز در سال تحصیلی88-87 . پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی.
- فرجاد، محمد حسین (1374). اعتیاد: راهنمای کاملی برای چگونگی برخورد خانواده و جامعه با اعتیاد به مواد مخدر، علل، عوارض و درمان اعتیاد. انتشارات بدر.
-فیست، جسی و فیست،گریگوری جی. (2002). نظریه های شخصیت. ترجمه سیدمحمدی، یحیی (1388) . تهران. انتشارات نشر روان.
-قادری، کبری. (1390). بررسی اثربخشی درمان راه حل- مدار کوتاه مدت بر کاهش افسردگی زنان تحت سرپرستی سازمان بهزیستی کاشان. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علامه طباطبایی. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی.
- قربانی، مجید. (1387). پیشگیری از عود، مروری بر مدل رفتاری-شناختی مارلات. اعتیاد پژوهی. فصلنامه علمی سوء مصرف مواد. سال دوم . شماره 7. پاییز 1387.
- قنبری، بهرامعلی. (1383). تهیه یک الگوی مداخله ای بر اساس رویکرد یکپارچه گرا روان درمانی گروهی و آزمون میزان اثربخشی آن در درمان وابستگی به مواد مخدر و افزایش سلامت روان در معتادان زندانی مرد در شهر مشهد.پایان نامه دکتری. دانشگاه علامه طباطبایی تهران.
- کاپلان، پاول، اس. (2000). روان شناسی رشد (سفر پر ماجرای کودک). ترجمه مهرداد فیروزبخت (1386). تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا. چاپ چهارم.
-کاپلان و سادوک. (2003). خلاصه روان پزشکی. ترجمه حسن رفیعی و حسین سبحان نیا. تهران: انتشارات ارجمند.
-کرمی، غلامرضا. احمدی، خدابخش. مالکی، مهدی. علیپور، محمد اسماعیل. (1388). بررسی علل عود اعتیاد و عوامل مرتبط با آن در جانبازان مراجعه کننده به بیمارستان های طرف قرارداد بنیاد جانبازان در سال 1388. مجله علمی- پژوهشی طب جانباز، سال دوم. شماره هشتم (تابستان، 1389).
-کرینگ، ای. ام.، دویسون، جی. سی.، نیل، جی. سی و جانسون، اس. ال. (2007). آسیب شناسی روانی (روانشناسی نابهنجاری). ترجمه حمید شمسی پور (1388). تهران: انتشارات ارجمند.
-کوری، جرالد. (2005). نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی. ترجمه یحیی سید محمدی . تهران . نشر ارسباران.
-کلدوی، علی. (1390). مقایسه اثربخشی مدل پیشگیری از بازگشت بر پایه ذهن آگاهی (MBRP) مدل ماتریسی و روش ترکیبی در پیشگیری از بازگشت افراد وابسته به مواد مراجعه کننده به کلینیک ترک اعتیاد زاهدان. پایان نامه دکترا. دانشگاه علامه طباطبایی تهران.
-کیانی دولت آبادی ، رسول. (1389). مقایسه اثربخشی روان درمانی مثبت نگر و درمان مبتنی بر شناختی- رفتاری از طریق ارتقاء تاب آوری بر پیشگیری از عود افراد وابسته به مواد. پایان نامه دکتری روانشناسی عمومی. دانشگاه علامه طباطبایی تهران.
- گلیج، حمیده. (1391). بررسی رابطه عملکرد خانواده و رشد اجتماعی کودکان 4 تا 6 ساله و مهارت های اجتماعی آنان در مهد کودک های منطقه 2 شهر تهران. کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی. دانشگاه علامه طباطبایی تهران.
-گلادينگ، ساموئل. (1996). خانواده درماني ـ تاريخچه، نظريه و کاربرد. ترجمه بهاري، فرشاد (1382). تهران. انتشارات تزکيه.
-گلدنبرگ، ايرنه. گلدنبرگ، هربرت. (1998). خانواده درماني. (ترجمه حسين شاهي برواتي و همکاران، 1382). تهران. انتشارات نشر روان.
-گیبسون، رابرت. میشل، ماریان. (1990). زمینه مشاوره و راهنمایی. (ترجمه باقر ثنایی و همکاران،1386). تهران. انتشارات رشد.
-گودرزی، محمد علی. (1380). درمان شناختی اعتیاد به مواد مخدر. آموزش مهارت های شناختی و عملی برای ترک اعتیاد. تهران . نشر راهگشا.
-مددی، عباس. نوغانی، فاطمه (1383) درس نامه اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر. چاپ اول. تهران. انتشارات جامعه نگر.
- محرابی کوشکی، حسینعلی. (1382). بررسی اثربخشی گروه درمانی با ساختار و آموزش خانواده در کاهش میزان تمایل به مصرف مواد و کاهش میزان عود در بیماران وابسته به مواد مراجعه کننده به مرکز بازتوانی معتادان خود معرف شهر اصفهان. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه اصفهان.
- مرتضوی، علی (1382). قاچاق بین المللی مواد مخدر و حقوق بین الملل. تهران. دبیرخانه ستاد مبارزه با مواد مخدر، چاپ اول.
محرابی، حسین. نشاط دوست، علی. طاهر، حمید. و مولوی، حسین. (1384). بررسی اثربخشی گروه درمانی ساختار یافته و آموزش خانواده در کاهش عود بیماران وابسته به مواد شهر اصفهان. مجله علوم اجتماعی دانشگاه شیراز. شماره 14، 87-82.
- ممتازی، سعید.(1382). خانواده و اعتیاد. تهران. نشر مهدیس.
- میری آشتیانی، الهام (1385). جامعه شناسی اعتیاد در ایران امروز. تهران. نشر مهاجر. چاپ اول.
- موسوی، اشرف السادات. (1379). عملکرد نظام خانواده و بهداشت روانی اعضای خانواده. مجله اندیشه و رفتار. و3 ،87-96
- موسوی، اشرف السادات. (1382). بررسی کیفی/ کمی عملکرد خانواده ی معتادان جوان. مجله پژوهشی مطالعات زنان. سال اول. شماره 3. زمستان 1382.
-نجات زادگان، حسین. (1373). سیمای خراسان در تهاجم مواد مخدر. پایان نامه کارشناسی ارشد. تهران: دانشکده حقوق و علوم سیاسی.
- نظری، محمدعلی. (1383). بررسی و مقایسه تاثیر غنی سازی ارتباط و مشاوره راه حل محور بر رضایت زناشویی زوجین هر دو شاغل. پایان نامه دکتری. دانشگاه تربیت معلم تهران.
- نیکولز، مایکل پی. شوارتز، ریچارد،سی.(2005).خانواده درمانی. مفاهیم و روشها.ترجمه دهقانی، محسن و جمعی از همکاران.تهران. نشردانژه.
- یحیی زاده، حسین(1388). تاثیر عوامل خانوادگی بر گرایش افراد به سوء مصرف مواد مخدر. فصلنامه پژوهش اجتماعی. سال دوم. شماره پنجم. زمستان 1388.
- وزیریان و مستشاری گلاره(1381). بررسی و مقایسه ویژیگی های شخصیتی افراد معتاد و غیر معتاد شهرستان کرمانشاه. پایان نامه کارشناسی روان شناسی بالینی. دانشگاه شاهد.
- هالجین، ریچارد. ویتوبورن، سوزان کراس(2003). آسیب شناسی روانی(جلد دوم)(ویراست چهارم). دیدگاه های بالینی درباره اختلال های روانی بر اساسDSM-IV-IR. ترجمه سید محمدی، یحیی(1385). انتشارات روان. چاپ دوم.
- هاوتون، کرک و سالکوسکیس، کلارک (1989). رفتار درمانی شناختی. ترجمه، قاسم زاده، حبیب ا... ، جلد اول، تهران: انتشارات ارجمند.
Reference
-Aarons, G. A., MC. Donald, E.J., Connelly, C. D., & Newton, R. R. (2007). Assessment of family Funection in Caucasian and Hispanic Americans: Reliablity, Validity and Factor structure of the Family Assessment Device.
-Ackerman, R. J. (1988). Stress in the family. DEP. Of sociology. In DIAN. Pensylvania: UNI. Press.
-Ackerman, N. W. (1956). A study of family diagnosis. American Journal of
Orthopsychiatry, 10, 66-78.
-Adlaf, E. M. & Ivis, F. J. (1996). Structure and relations: the influence of familial factors on adolescent substance use and delinquency. Journal of Child and Adolescent Substance Abuse, 5, 1-19.
-Albreeht, S. L., Amey, C. M., & Miller, M. K. (1996). Patterns of substance abuse among rural black adolescent. Journal of Drug Issues, 26, 751-781.
-American Psychiatric Association. (2000). Diagnostic and Statistical manual of mental disorders(4.ed). Washington DC, Author.
-Amey, C. H., & Albreacht, S. L. (1998). Race and ethnic diffrences in adolescent drug use: the impact of family structure and the quantity and quality of parental interaction. Journal of Drug Issues, 28, 283-298.
-Anderson, T. L. (1995). Toward a preliminary macro theory of drug addiction . Journal of Deviant Behavior, 16, 353-372.
-Anderson, A. R., & Henry, C. S. (1994). Family system charactheristics and behaviors as predectors of adolescent substance use. Adolescence, 29, 405-420.
- Anderson, T., Magnusson, D., & Wennberg, P. (1997). Early aggressiveness and hyperactivity as indicators of adult alcohol problems and criminality: A prospective longitudinal study of male subjects. Studies on Crime and Crime Prevention, 6, 7-20.
-Alford, G. S., Koehler, R. A., & Leonard, J. (1991). Alcoholics Anonymous- Narcotices. Anonymous model inpatient treatment of chemically dependent adolescents: A2-year outcome study. Journal of Studies on Alcohol, 52, 118-126.
-Aponte, H. J. (2003). Structural family interventions. In A. C. Kilpatrick & T. P. Holland (Eds.), Working with families: An integrative model by level of need. Boston, MA: Allyn & Bacon.
-Appel, P. W., Ellison, A. A., Jansky, H. K., & Oldak, K. (2004).Berriers to enrollmentin drug abuse treatment and suggestions for reducing them: oponions drug injecting stress outreach clients and other system stakeholders. The American Journal of Drug and Alcohol Abuse, 30 (1), 129-153.
-Aponte, H. J., & Dicesare, E. J. (2003). Structural family therapy. In J. Carlson & D. Kjos (Eds.), Theories and strategies of family therapy (pp. 1-18). Boston: Allyn & Bacon.
-Aquilino, W. S. & Suppple, A. J. (2001). Long-term effects of parenting practices during adolescence on well-being outcomes in young adulthood. Journal of Family Issues, 22, 288-308.
-Arena, F. T. & Lyvers, M. (2005). The group therapy for substance abuse. Journal of Addictive Behavior(35) (3), 123-134.
-Austin, A. M., MacGowan, M. J., & Wagner, E. F. (2005). Effective family-based interventions for adolescents with substance use problems: A systematic review. Research on Social Work Practice, 15(2), 67–83.
-Azrin, N. H., Donohue, B., Besalel, V. A., Kogan, E. S., & Acierno, R. (1994). Youth drug abuse treatment: A controlled outcome study. Journal of child and Adolescent Substance Abuse, 3, 1-16.
-Back, A. T., Wright, F. D., Newman, C. F., Liese, B. S. (1993). Cognitive therapy of substance abuse. New York.: springer.
-Ball, J. A., Caroll, K. M., & Rounsaville, B. T. (1994). Sensation seeking, substance abuse, and psycholopathology in treatment- seeking and community cocoaine abusers. Journal of Counseling and Clinical Pschology, 62, 1053-1057.
-Barber, J. G. (1995). Working with resistant drug abusers. Social Work. 40 (1), 17-23.
-Batvin, G. J., K. W.Griffin, and. M.Williams. (2001). Drug Abuse Prevention Among Minority Adolesent, Posttest and one year Follow up of a School Based Prevention Itervention. Prevention Science; 101-13.
-Bateson, G., Jackson, D. D., Haley, J., & Weakland, J. H. (1963). A note on the double bind. Family Process, 2, 154-161.
- Becvar, D. S., & Becvar, R. J. (2003). Family Therapy. A systematic integration (5th ed.), Needham, Heights. MA. Allyn & Bacon.
-Beels, C. C. (2002). Notes for a cultural history of family therapy. Family Process, 41(1),67-82.
-Bell, J. E. (1967). Family group therapy: A new treatment method for children. Family Process, 6, 254-263.
-Berg, I. K., & Dolan, Y. (2001). Tales of solutions: A collection of hope-inspiring stories. New York, NY:
Norton.
-Berg, I. and de Shazer, S. (1993). Making numbers talk: Language in therapy. In The New Language of Charge: Constructive Collaboration in Psychotherapy (S. Friedman, ed.). New York: Guilford.
-Berg. l. k. (1994). Making nambers talk: Language in therapy. New York.Guilford. press.
-Berg. l. k. (1994). Irreconcilable differences: A solution-focused approach to marital therapy [Videotape]. New York: Norton.
-Berg. I. K., & Miller. S. D. (1992). Working with the problem drinker: a solution- focused approach. New York: Guilford.
-Berg, I. K., & De Jong, P. (1996). Solution-buildingconstructing a sense of competence with clients. Families in Society: The Journal of Contemporary Human Services, 77, 376–391.
- Berg, I. K., & Kelly, S. (2000). Bulding solution in child protective services. New York. Norton.
-Berg. l. k., & Cauffman, L. (2002). Solution focused corporat coaching. Lernende organization. Janner/ Februal, 1-5.
-Berg, I. K., & Steiner, T. (2003). Children’s solution work. New York, NY: Norton. Chevalier, A. J. (1995). On the client’s path: A manual for the practice of solution-focused therapy. akland, CA: New Harbinger.
-Berg, I. K., & Reuss, N. H. (1998). Solutions step by step. A substance abuse treatment manual. New York: Norton.
-Beyebach, M., (2009). Integrative brief Solution- Focused Family Therapy. A provisional Roadmap. Universidad pontificia de Salamanca. Journal of Systemic Therapies. Vol. 28, No, 3, 2009, pp. 18-35.
-Bloome, A. W. (2005). Treating drug problems. New York. John Willey.
-Boeck, S., Lynn, G. (1995). Why teens choice to use. USA today, P. 1A.
-Boyle, M. H., Sanford, M., Szatmari, P., Merikangas, K., Offord, D. R. (2001). Familia influences on substance use by adolescents and young adults. Public Health, 9z(3): 206-209.
-Brannigan, B. R., Schackman, M., Falco, M., & Millman, R. B. (2004). The quality of highly regarded adolescent substance abuse treatment programs:
Results of an in-depth national survey. Archives of Pediatrics and
Adolescent Medicine, 158, 904–909.
-Brody, B. H., Beach, S. R., Philibert, R. A., Chen, Y., Murry, V. M., & Brown, A. C. (2009). Parenting moderates a genetic vulnerability factor in longitudinal increases in youths substance use. Journal of counseling and clinical psychology, 77 (1), 1-11.
-Brook, J. S., Brook, D. W., Dela Rosa, M., Whiteman, M., Johnson, E., Motoya, I. (2001). Adolescent illegal drug use. The impact of personality, family and environment factors. Behavioral Medicine. 24(2): 183-203.
-Brook, J. S., Brook, D. W., Gordon, A. S., Whiteman, M., & Cohen, P. (1990). The psychosocial etiology of adolescenet drug use: A family interactional approach. Genetic, Social and General Psycholoy Monografhs, 116,111-267.
-Budman, S., Hoyt, M., and Friedman, S. (1992) The First Session in Brief Therapy.New York: Guilford.
-Bowen, M. (1966). The use of family theory in clinical practice. Clinical Psychiatry, 7, 345-374.
-Boyle, M. H., Offord, D. R., Racine, Y. A., Szatmari, P., Sanford, M., & Fleming, J. E. (1997). Adequacy of interviews vs. checklists for classifying childhoodpsychiatric disorder based on parent reports. Archives of General Psychiatry, 54, 793-799.
-Brown, B. S. (1998). Drug use-chronic relapsing or a treatable condition , substance use misuse 199&. 33.2515-20.
- Budman, S. J. & Gurman, A. S. (1988). Theory and practice of brief therapy. New York: Guilford press.
-Budman, S., Hoyt, M., and Friedman, S. (1992) The First Session in Brief Therapy.New York: Guilford.
-Buelow, G. (1995). Comparing student from substance abuse and dysfunctional families: Implication for Counseling. Journal of counseling and Development: JCD; Jan 1995; 73, 3; proQuest.
-Burwell, R., & Chen, C. P. (2006). Applying the principle and techniques of solution- focused therapy to career counseling. counseling psychology quarterly. 19(2): 189-203.
-Campbell, J., Elder, J., Gallagher, D., Simon, J., & Taylor, A. (1999). Crafting the “tap on the shoulder”:A compliment template for solution-focused therapy. The American Journal of Family Therapy, 27(1), 35–47.
-Carlson, B. E., Smith, C., Matto, H., & Eversman, M. (2008). Reunification with children in the context of maternal recovery from drug abuse. Families in Society, 89(2), 253–263.
-Carlson, C. I. (1987). Resolving school problems with structural family therapy. School Psychology Review, 16(4), 457-468.
-Caspres, M. K., Cadorf, R., & Yucuis, R. (2005). Contribution of attachments style and perceived social support to lifetime use of illicit substance. Journal of Addiction Behavior, 30 (4), 2007-1101.
-Celeverland, P. H. (1995). Structural family interventions. An A. C. Kilpatrick & T. P. Holland (Eds.). working with families: An integrative model by level of functioning ( pp. 107-126). Boston: Allyn & Bacon.
-Chassin, L., Pillow, D. R., Curran, P. L., Molina, B. S., & Barrera, M. (1993). Relation of parental alcoholism to early adolescent substance use: Atest of three mediating mechanisms. Journal of Abnormal Psychology, 102, 3-19.
-Cheung, Y. W.(1993). Beyond liver and Culture: Areview of theories and research in drinking among in North America. International Review of the Addiction, 28, 1497-1513.
-Cheung, W., Conoley & other. ( 2003). Solution Focused Family Therapy with There Agrressive and Oppositional- Acting Children. Family Process, Vol, 42.
-Chen, W. W. (2003). Drug abuse prevention research for Asian and Pacific Islander Americans. Inz Sloboda & W. J. Bukoski (Eds.), Handbook of drug abuse prevention: Theory, Science, and Practice (pp. 411-426). New York: Kluwer Academic/Plenum.
-Chin, K. L., Lai, T. F., & Rouse, M. (1991). Social adjustment and alcoholism among Chinese immigrantse in New York city. International Journal of Addiction, 25, 709-730.
-Collins, R. L. (1990). Family treatment of alcohol abuse: Behavioral and systems perspectives. In R. L. Collins, K. E. Leonard,&J. S. Searles (Eds.),
Alcohol and the family: Research and clinical perspectives (pp. 338-355). New York: Guilford.
-Collins, D. J., & Lapsley, H. M. (2002). Counting the cost: Estimates of the social costs of drug abuse in Australia in 1998–9 (No. Monograph Series No. 49). Canberra, Australia: National Drug Strategy.
-Collins, L. M., Graham, J. W., Rousculp, S. S., & Hansen, W. B. (1997). Heavy caffeine use and thebeginning of the substance use onset process. In K. Bryant, M.Windle & S.West (Eds.), The science ofprevention:Methodological advances fromalcohol and substance abuse research (pp. 79–99).Washington, DC:
American Psychological Association.
- Coleman, S. B., & Davis, D. I. (1978). Family therapy and drug abuse: A national survey. Family Process, 17, 21-29.
-Comer, R. Y. (2006). Abnormal psychology, Edition, LST: Worth Publisher. United State.
-Comer, S. D., Hart, C. L., Ward, A. S., Haney, M., Foltin, R. W., & Fischman, M. W. (2001). Effects of repeated oral methamphetamine administration in humans. Psychopharmacology, 155, 397-404.
-Connie, E., & Metcalf, L. (2009). The art of solution focused therapy. New York. Springer publishing company.
-Cottrell, D. & Boston, P. (2002). Practitioner Review: The effectiveness of systemic family therapy for children and adolescents. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 43(5), 573-586.
-Craige, R. J. (2004). Counseling the alcohol drug dependent client. Boston: Allyn & Bacon.
-Crago, Hugh. (2006). Couple, Family and Group Work. Firist step in interpersonal intervention. Open University press.
-Curry, F. John: Wells. C. Karen. (2001). Cognitive-behavioral intervention for depressed substance-abusing adolescents: development and pilot testing. journal of the American Academy of child &A dolescents. Psychiatry. VOL. 42, p656-665.
-D Avanzo, C. E., Frye, B., & Froman (1994). Culture, Stress, and Substance use in Combodian refugee women. Journal of studies on Alcohol, 55, 420-442.
-Dakof, G. A., Cohen, J. B., & Duarte, E. (2009). Increasing family reunification for substance-abusing mothersand their children: Comparing two drug court interventions in Miami. Juvenile and Family Court Journal, 60(4), 11–23.
-Dakof, G. A., Cohen, J. B., Henderson, C. E., Durante, E., Boustani, M., Blackburn, A., et al. (2010). A randomized pilot study of the Engaging Moms Program for family drug court. Journal of Substance Abuse Treatment, 38, 263–274.
-Dakof, G. A., Quille, T. J., Tejeda, M. J., Alberga, L. R., Bandstra, E., & Szapocznik, J. (2003). Enrolling and retaining mothers of substance-exposed infants in drug abuse treatment. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 71(4), 764–772.
-Davis, D. I. (1980). The family in alcoholism. InW. E. Fann, I. Karacan, A. D.
Pokorny,&R. L.Williams (Eds.), Phenomenology and treatment of alcoholism
(pp. 111-125). New York: Spectrum.
-De Jong, P., & Berg, I. K. (2002). Interviewing for solutions (2nd ed.). Pacific Grove, CA: Brooks/Cole.
-Depaul, N. (2006). Healthy family functioning relationship advice & relationship tips. Council for Relationship, (215), 382-680.
-de Shazer, S. (1982). Patterns of brief family therapy: An ecosystemic approach. New York, NY: The Guilford Press.
-de Shazer, S. (1985). Keys to solution in brief therapy. New York, NY: Norton.
-de Shazer, S. (1988). Clues: Investigating solutions in brief therapy. New York, NY: Norton.
-de Shazer, S. (1991). Putting difference to work. New York, NY: Norton.
- de Shazer, S. (1992) Advanced training workshop, Brief Family Therapy Center.
-de Shazer, S. (1994). Words were originally magic. New York, NY: Norton.
-de Shazer, S. and Isebaert, L. (2003) The Bruges model: A solution focused approach to problem drinking. J. Fam. Psychother., 14, 43–52.
-de Shazer, S., Dolan, Y., Korman, H., Trepper, T., McCollum, E., and Berg, I. (2007) More than Miracles: The State of the Art of Solution-Focused Brief Therapy. New York: Haworth.
-Diamond, G. S., & Liddle, H. A. (1996). Resolving a therapeutic impasse between parents and adolescents in multidimentional family therapy. Journal of consulting and clinical psycology, 64, 481-488.
Diamond, G. S., & Liddle, H. A. (1999). Transforming negative parent-adolescent interactions: From impasse to dialogue. Family Process, 38, 5-26.
-Diamond, G. S., Siqueland, L., & Diamond, G. M. (2003). Attachment-ba based family therapy for depressed adolescents: Programmatic treatment development. Clinical Child and Family Psychology Review, 6(2), 107–127.
-Dickstein, S. (2007). Family mealtime functioning, maternal depression, and early childhood outcome, Journal of Family Psycholigy, 12, 23-40.
-Diclemente, C. (2006) . Addiction and change. How addiction develop and addicted people recover.
-Dolan, Y. (1994). Solution-focused therapy with a case of severe abuse. In Constructive Therapies (M. Hoyt, ed.). New York: Guilford.
-Dolan, Y. (1991). Resolving sexual abuse. Solution focuced therapy and Ericksonain hypnosis for survivors. New York: Norton.
-Dolan, Y. (1998). One small step: moving beyond trauma and therapy to a life of joy. Washangton, CA. Papier-Mach Press.
-Donovan, J. M. (1999). ”Short-Term Couple Therapy “ The Guilford Press – A Division of Gilford Epstein, N, B. Baldwin. L. M. & Bishop, D. S. (1983). The mc master family assessment device. Journal of marital and family therapy . 9. 171-180 . Publication.
-Donovan. james, M. (1999). Short term couple therapy . New York. Guilford. press.
-Doweiko, H. (1999). Conceps of chemical dependency (4th ed.). pacific Grove. CA: Brooks/Cole. Publishing Company.
-Eakes, G., Walsh, S., Marcowski, M., Cain, H., and Swanson, M. (1997) Family centered brief solution-focused therapy with chronic schizophrenia: A pilot study. J. Fam. Ther., 19, 145–58.
-Edwards, M. E., & Steinglass, P. (1993). Family therapy treatment outcomes for alcoholism. Journal of Marital and Family Therapy, 21(4), 475-509.
-Emery, R. E., & Dillon, P. (1994). Conceptualizing the divorce process: Renegotiating boundaries of intimacy and power in the divorced family system. Family Relations, 43, 374–379.
-Emery, R. E. (1994). Renegotiation family relationships. Child custody, and mediation. New York, Gulford.
-Epstein, N. B., Baldwin, L. M., & Bishop, D. S. (1983). The MC master family assessment device. Journal of Marital and Family Therapy, 9, 171-180.
-Fals- stewart, W., Lam, W., & Kelley, M. (2009). Learning sobriety togheder: Behavioral couple therapy for alcoholism and drug abuse. Journal of family therapy, 31, 115-125.
-Fals- stewart, W., & O Farrell, T. J. (2003). Behavioral Family Counseling and naltrexone for male opiod – dependent patients. Journal of Counseling and Clinical Psychology. 71(3): 432-442.
-Fals- stewart, W., Birchler, G. R. (2001). A national survey of the use of couples therapy in substance abuse treatment. Journal of Substance Abuse Treatment. 20, 277-283.
-Fawzy, F. I., Coombs, R. H., Simon, J. M., & Bowman-Terrell, M. (1987). Family composition, socioeconomic stutus, and adolescent substance use. Addictive Behaviors, 12, 79-83.
-Flewelling, R. L. & Bauman, K. E. (1990). Family structure as a predictor of initial substance use and sexual intercourse in early adolescence. Journal of Marriage and the Family, 52, 171-181.
-Ford, J. & Durtschi, A. & Franklin, L. (2012). Structure therapy with a couple battling pornography addiction, the America Journal of Family Therapy, 40: 336-348.
-Franklin, C., & Jordan, C. (1999). Family practice: Brief systems method for social work. Pacific Grove, CA: Brooks/Cole.
-Franklin, C., Biever, J., Moore, K., Clemons, D., & Scamardo, M. (2001). The effectiveness of solution-focused therapy with children in a school setting. Research on Social Work Practice, 11(4), 411-434.
-Franklin, C., & Streeter, C. L. (2004). Solution-focused alternatives for education: An outcome evalution of Garza High School. Report available from the author and at htt:/www. Utexas. Edu/ssw/faculty/franklin.
-Franklin, T. R., Acton, P. D., Maldjian, J. A., Gray, J. D., Croft, J. R., Dackis, C. A., O Brein, C. P., & Childress, A. R. (2002). Decreased gray matter concentration in the insular, orbitofrontal, cingulate, and temporal cortices of cocaine patients. Biological Psychiatry, 51, 131-142.
-Fridman, S. (1996). Time- effective psychotherapy: Maximizing outcomes in an era of minimized resources. Boston: Allyn & Bacon.
-Fridman, E. (1992). The new language of change: constructive collaboration in psychotherapy: New York: Guilford press.
-Fridman, P. (1998). Management of adults recovering from alcohle or other drug problems relapse prevention in primary care. JAMA 1998.15.1227-310.
-Galanter, M., Dermatis, H., Mansky, P., Mclntyre, J., & Perez- Fuentes, G. (2007). Substance- abusing physicians: Mentoring and twelve-step-based treatment. The American Journal on Addictions. 16, 117-123.
Garfield, R. (2004).The therapeutic alliance in couples therapy: clinical considerations. Fam Process, 43,457–465.
-Gil, A. G., Vega, W. A.,& Biafora, F. (1998).Temporal influences of family structure and family risk factors on drug use initiation in a multiethnic sample of adolescent boys, Journal of Youth and Adolescence, 27, 373-393.
-Gilchrist, G., & Taylor, A. (2002). Drug-using mothers: Factors associated with retaining care of their children. Drug and Alcohol Review, 28(2), 175-185.
-Goldenberg, H., & Goldenberg, I. (1990). counseling todays families (znd ed). Pacific Grove. CA: Brooks/Cole.
-Goldenberg, I., & Goldenberg, H. (2000). Family therapy: An overview (5th ed.). Belmont, CA: Wadsworth/Thompson Learning.
-Goldenberg, I., & Goldenberg, H. (2004). Family therapy on overview (5th,ed.). John Wiley.
-Goldenberg, H., & Goldenberg, I. (2007). Family therapy: An overview (7th ed.). Pacific Grove, CA: Brooks Cole.
-Haldy, J. (1993). Commens aspect of object relation & self regulation representations in dysfunctional families. Journal of Consulting Psychology. 40 (3), 343-356.
-Haley, J. (1976). Problem solving therapy. New York, NY: Jossey Bass.
-Handelsman, L., Stein, J. A., & Grella, C. E. (2005). Contrasting predictors of readiness for substance abuse treatment in adults and adolescents: A latent variable analysis of DATOS and DATOS-A participants. Drug and Alcohol Dependence, 80 (1), 63-81.
-Hartz, D. T., Fredrick- Osborn, S. L., & Galloway, G. P. (2001). Craving predict use during treatment for metamphetamine dependence: A prospective repeated measures, within-subject analysis. Drug and Alcohol Dependence, 63, 269-276.
-Harway, Michele. (2005). Handbook of couples therapy . Canada. wiley.
-Hawkins, J. D., Kosterman, R. F., Hill, K. G., & Abbott, R. D. (2005). Promoting positive adult functioning through social development intervention in childhood longterm effects from the seattle social development project. Archive of pediatrics and Adolescent medicine, 159, 23-31.
-Hawkins, J. D., Graham, J. W., Maguin, E., Abbott, R., et al. (1997). Exploring the effects of age of alcohol use initiation and psychosocial risk factors on substance alcohole misuse. Journal of Studies on Alcohol, 58, 280-290.
-Hechman, L., Wies, G., & Perlman, T. (1984). Hyperactives as young adults: Past and current substance abuse and antisocial behavior. American Journal of Orthopsychiatry, 54, 415-425.
-Hirschi, T. (1969). Causes of Delinquency. Berkeley, CA: university of California Press. Hoffman, J. P. (1993). Exploring the direct and indirect family effects on adolescent drug use. Journal of Drug Issues, 23, 535-557.
-Hoffman, L. (1998). Setting aside the model in family therapy. Journal of Marital and Family Therapy, 24, 145–156.
-Hoffmann, J. P., Cerbon, F. G. (2002). Parental substance use disorder and the risk of adolescent drug abuse: an event history analysis. Drug Alcohol Depend. 66(3): 255-264.
-Hoffmann, J. P. (1994). Investigation the age effects of family structure on adolescent marijuana use. Journal of Youth and Adolescence, 23, 215-235.
-Holder, H., Longabaugh, R., Miller, W. R., & Rubonis, A. V. (1991). The cost effectiveness of treatment for alcoholism: A frist approximation. Journal of Studies on Alcohol, 52, 517-540.
-Hudson, P., & O’Hanlon, W. H. (1992). Rewriting love stories: Brief marital therapy. New York: Norton.
-Humphreys, K., Moos, R. H. (2007). Encouraging posttreatment self-help group involvement to reduce demand for continuing care services: two year clinical and utilization outcomes Alcohol, Clin Exp Res, 2007, 31, 64-68.
-Hundleby, J. D., & Mercer, G. W. (1987). Family and friends as social Environments and their relationship to young adolescents use of alcohol, tabacco, and marijuana. Journal Marriag and Family, 49, 151-164.
-Hoyt, M. F., & Berg, I. K. (1998). Solution-focused couple therapy: Helping clients construct selffulfilling realities. In F. M. Dattilio (Ed.), Case studies in couple and family therapy: Systemic and cognitive perspectives (pp. 203–232). New York, NY; The Guilford Press.
-Hussong, A. M., Hicks, R. E., Levy, S. A., & Curran, P. J. (20010. Specifying the relation between affect and heavy alcohol use among young adults. Journal of Abnormal Psychology, 110, 449-461.
Kaufman, E., & Kaufmann, P. (Eds.). (1992). Family therapy of drug and alcohol abuse. Boston: Allyn & Bacon.
-Kassel, J. D., Stroud, L. R., & Paronis, C. A. (2003). Smoking, Stress, and negative affect. Correlation, causation and context across stages of smoking. Psychological Bulletin, 129, 270-304.
-Kearney, HM. (1997). Drug treatment for women traditional models and New directions. JOGNN, 1997, 26. 459-68.
-Keitner, G. I., Heru, A. M., Glick, I. D. (2010). Clinical Manual of Couple and Family Therapy. American Psychiatric Publishing. Inc. Washington, DC, London, England.
-Keller, M. (1974). Trends in treatment of alcoholism. In m. Keller (Ed. ), second special report to the U. S. congress on alcohol and health (pp. 145-167). Washangton, DC: Departmant of Health, Education and welfare.
- Kelly, M. L. & Fals- Stewart, W. (2002). Couples versus individual-base therapy for alcohol and drug abuse: Effect of childrens psychosocial functioning. Journal of Consulting and clinical Psychology. 70(2): 417-427.
- Kelly, J., Myers, M., & Brown, S. (2000). A multivariate process model of adolescent 12-step attendance and substance abuse outcome following in patient treatment psychology of Addictive Behaviors, 14, 376-389.
-Kendler, K. S., & Prescott, C. A. (1998). Cannabis use abuse, and dependence in a population-based sample of femal twins. American Journal of Psychiatry, 155, 1016-1022.
-Killen, J. D., Fortman, T. N., Haydel, K. F., Hayward, C., et al. (1997). Prospective study of risk factors for the initiation of cigarette smoking. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 65, 1011-1016.
-Kooba, J., & Loved, S. M. (2010). The implementation of solution-focused therapy to increase care placement stability. Children and Youth Services Review. Vol. 32,1SS. 100, 1346-1350.
-Kozel, N. J., & Adams, E. H. (1986). Epidemiology of drug abuse: An overview, Science, 234, 970-974.
-Ingersoll, K. S., Wagner, C . C. , & Gharib, s. (2002). Motivational groups for community substance abuse problems (2, ed) Mid- Atlantic ATTC.
-Joanning, H., Quinn, T. F., & Mullen, R. (1992). Treating adolescent drug abuse: Acomparison of family systems therapy, group therapy, and family drug education. Journal of Marital and Family Therapy, 18, 345-356.
- Juhnke, Jerald. A . and Hagedorn. (2006). Counseling Addictiaon Families. An Integrated Assessment and Treatment Model, Routledge Taylor & Francis Group New York London.
-Langenbucher, J., Martin, C. S., Labouvie, E., Sanjuan, P. M., Bavly, L., & Pollock, N. K. (2000). Toward the DSM-V: The withdrawal-gate model versus the DSM-IV in the diagnosis of alcohol abuse and dependence. Journal of Consulting & Clinical Psychology, 68, 799-809.
-Lavis, J. A., Danna, R. Q., & Blevins, G. A. (2002). Substance abuse counseling California: Brok/Cole.
-Lavee, Y., & Altus, D. (2001). Family relationships as a predictor of post-treatment drug abuse relapse: A follow-up study of drug addicts and their spouses. Contemporary Family Therapy: An International Journal. 23 (4), 513-530.
-Lewis, R. A., Piercy, F., Sprenkle, D., & Trepper, T. (1990). Family-based interventions and community networking for helping drug abusing adolescents: The impact of near and far environments. Journal of Adolescent Research, 5, 82-95.
-Lebow. J. L., & Josephson, A. S. (1995). Research assessing couple and family therapy. Annual Review of Psychology. 46: 27-57
-Lee, M. Y., Unken, A. & Sebld, J. (2004). Accountability for change: solution- focused treatment with domestic violence offenders. Families in Society, 85(4), 463-476.
-Liddle, H. A., & Hogue, A. (2001). Multidimensional family therapy: pursuing empirical support through planned treatment development. In E. wagner & H. Waldron (Eds). Adolescent Substance abuse (pp. 227-259). New York: Elsevier.
-Liddle, H. A., & Schmidt, S. (1994). Using the research literature on parenting to guide clinical practice. The Family Psychologist. Winter, 25-29.
-Liddle, H. A., Dakof, G. A., Parker, K., Diamond, G. S., Barrett, K., & Tejeda, M. (2001). Multidimentional family therapy for adolescent substance abuse: Results of a randomized clinical trail. American Journal of Drug and Alcohol Abuse. 27 (4): 651-687.
-Liddle, H. A. (2002). Multidimentional Family Therapy for Adolescent cannabis users, cannabis Youth Tteatment (CYT) Series, Volume 5. Center for Substance Abuse Treatment (CSAT), Rockville. MD.
-Liddle, H. A. (2004). Family-based therapies for adolescenct alcohol and drug use: Research contributions and future research needs. Addiction, 99(sup. 2): 76-92.
-Lipchik, E. (1992) interview. Journal of Strategic and Systememic Therapies. 11 (4): 22-26.
-Lipchik, E. (1994) The rush to be brief. Fam. Ther. Networker, 18(2), 35–9.
-Lipchik, E. (2002). Beyond technique in solution focused therapy. New York: Guilford Press.
-Luczak, S. E., Elvine- Kreis, B., Shea, S. H., Carr, L. G., & Wall, T. L. (2002).
Genetic risk for alcoholism relates to level of response to alcohol in Asian American men and women. Journal of Studies on Alcohol, 63, 74-82.
-Macdonald, A. (1997) Brief therapy in adult psychiatry. J. Fam. Ther., 19, 213–22.
-Macdonald, A. (2007). Solution-focused therapy: Theory, research, & practice. London: Sage.
-Maisto, S. A., & Connors, G. (2005). Relapse in the Addictive behavior. Journal of Drug Abuse, 43 (2), 327-338.
-Marlatt, G, & Gordon, J. (1985). Relapse prevention; maintenance strategies in the treatment of addictive behaviors. New York; Guilford.
-Marlatt, G. A., Blume, A. W., & parks, G. A. (2004). Intergrative harm reduction therapy & traditional substance abuse treatment. Journal of Psychoactive Druge, 33, 13-21.
-Martino, S., & Moyers, T. B. (2008). Motivational interviewing with dually diagnosed patients (p.277-303) . New York, NY. The Gilford press.
-Matsuyoshi, J. (2001). Substance abuse intervention for Japanes and Japanes American client. Ins. L. A. Straussner (Ed.), Ethnocaltural factors in substance abuse treatment (pp. 393-417). New York: Guiford.
-Mccarthy, D., Wall, T. L., Brown, S. A., Carr, L. G. (2000). Integating biological and behavioral factors in alcohol use risk: the role of ALDH2 Status and alcohol expectancies in a sample of Asian Americans.Experimental and clinical Psychopharmocology, 8, 168-175.
-Mccollum, E. E., & Trepper, T. S. (2001). Creating family solutions for substance abuse.New York: Haworth press.
-McLellan, A. T., Lewis, D. C., O Brien, C. P., Kleber, H. D. (2000). Drug dependence a chronic medical illness: implications for treatment, insurance, and outcomes evalution. JAMA (2000), 284-1689-1950.
-Mchugh, R., Kathryn, Hearson, A., Bridget. (2010). Cognitive Behavioral therapy for substance use disorders. Psychiatric clinics of North America. Vol. 33, pp,511.
-McGillicuddy, N. B., Rychtarik, R. G., Duquette, J. A., & Morsheimer, E. T, (2001). Development of a skill training program for parents of substance abusing adolescents. Journal of Substance Abuse Treatment. 20, 59-68.
-McKeller, J., Stewart, E., & Hamphreys, k. (2001). Alcoholics anonymous involvement and positive alcohol-related outcome: Cause, consequence, or just a correlate? A prospective 2-year study of 2,319 alcohol dependent men. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 71, 302-308.
-Metcalf, L. (2008). Counseling toward solutions: A practical solution-focused program for working with students, teachers, and parents (2nd ed.). San Francisco, CA: Jossey-Bass.
Metcalf, L. (1998) Solution Focused Group Therapy. New York: Norton.-
-Metcalf, L. (1998) Solution Focused Therapy. Ideas for group in private practice, schools, agencies, and treatment program. New York: Free Press. -
-Metcalf, L. (2010). Solution-focused RTI: A positive and personalized approach to response-to-intervention. San Francisco, CA: John Wiley & Sons.
-Metcalf, L. (2011). Marrage and family therapy: a practice-oriented approach. . New York, NY. Springer publishing company, LLC.
-Milhorn, H. T. (1992). Pharmacological management of acute abstinence syndrome. American Family Physician, 45, 231-239.
-Miller, P. (1997). Family Structure, Personality, Smoking an Illicit Drug use: A Study of UK Teenagers, Druge Alcohol Depend. 14, 45(1-2): 121-129.
-Miller, W. R. & Rollnick, S. (2002). Motivational interviewing: preparing people for change. New York, NY. The Gilford press.
-Miller, W. R. (2008). SAMSHA center for substance Abuse Treatment Enhancing Motivation for change in substance Abuse, Treatment Improvement Protocol (TIP) series 35.
-Miller, S. D., & Berg, L. K. (1995). The miracle method: A radically new approach to problem drinking. New York. Norton.
-Mills, S. L., & Rubin, K. H. (1990). Parental beliefs about problematic social behaviors in early childhood. Child Development, 61, 138-152.
-Minuchin, S., Montalvo, B., Guerney, B., Rosman, B., & Schumer, F. (1967). Families of the Slums. New York: Basic Books.
-Minuchin, S., Rosman, B., & Baker, L. (1978). Psychosomatic families: Anorexia nervosa in context. Cambridge, MA: Harvard University Press.
-Minuchin, S. (1974). Families and family therapy. Cambrige, MA: Harvard University Press.
-Minuchin, S. (1982). Reflections on boundaries. American Journal of Orthopsychiatry, 52(4), 655-663.
-Minuchin, S., & Fishman, H. C. (1981). Family therapy techniques. Cambridge, MA: Harvard University
Press.
-Minuchin, S., Lee, W. Y., & Simon, G. M. (1996). Mastering family therapy. Journeys of growth and transformation. New York: John Wiley.
-Minuchin, S. (2007). New developments in structural family therapy conference.
-Minuchin, S., Nichols, M. P. (1993). Family healing. Tales of hope and renewal prom family therapy. New York: Free press.
-Mokri, A. (2002). Brief overview of the status of drug abuse in Iran. Archives of Iranian Medicine, 5, 184-190, 311-323.
-Morgenstern, J., Langenbucher, J., Labouvie, E., & Miller, k. j. (1997). The comorbidity of alcoholism and personality disordres in a clinical population, Prevelence rates and relation to alcohol typology variables. Journal of Abnormal Psychology, 106, 74-84.
-Morgenstern, J., Labovie, E., Mccrady, S. B., Kahler, W. C., & Freg, M. R. (1997). Affiliation with alcoholics anonymous after treatment: A study of its therapeutic effects and mechanism of action. Journal of Consulting and Clinical Psychology, 65, 768-777.
-Muck, R., Zempolich, A., Titus, J. C., Fishman, M., Godley, M. D., & Schwebel, R. (2001). An overview of effectiveness of adolescent abuse treatment models. Youth and Society, 33(2), 143-168.
-Murphy, J. J. (1997). Solution-focused counseling in middle and high schools. Alexandria, VA: American Counseling Association.
-Murray, C. E., & Murray, T. L. (2004). Solution-focused premarital counseling: Helping couples build a vision for their marriage. Journal of Marital & Family Therapy, 30(3), 349–358.
-Needle, R. H., Su, S., & Doherty, W. (1990). Divorce, remarriage, and adolescent substance use: A prospective longitudinal study. Journal of Marriage and Family, 52, 157-167.
-Nichols, M., & Schwartz, R. (2007). The essentials of family therapy. Boston, MA: Pearson/Allyn & Bacon.
-Nichols, M. P., & Schwartz, R. C. (1998). Family Therapy: Concepts and Methods (4th ed.). Boston, MA: Allyn & Bacon.
-Nichols, M. P., Minuchin, S. (1999). Short- term structural family therapy with couple. In J. M. Donvan (Ed.) short term couple therapy (pp. 124-143). New York: Guilford.
-Nichols, M. P., & Schwartz, R. C. (2004). Family Therapy: Concepts and Methods (6th ed.). Boston, MA: Allyn & Bacon.
-Nichols, M. P., & Fellenberg, S. (2000). The effective use of enactment in family therapy: A discovery- oriented process study. Journal of Marital and Family Therapy, 26 (2), 143-152.
-NIDA Research Robert Heroin Abuse and Addiction. (2004). NIH Publication NO, 97, 41-65.
- Northey, W. F., Wells, K. C., Silverman, W. K., & Bailey, C. E. (2003). Childhood behavioral and emotional disorders. Journal of Marital and Family Therapy. 29(4): 523-545.
-Nunnally, T. (1993). Solution- focused therapy. In R. A. Well and V. J. Giannetti (Eds.), casebook of the brief psychotherapies (PP. 271-286). New York. Plenum.
-O’Hanlon, W. H., & Weiner-Davis, M. (1989). In search of solutions: A new direction in psychotherapy. New York, NY: Norton.
-O’Hanlon, W. (2000). Do one thing different: Ten simple ways to change your life. New York: Harper Books.
-O’Farrell, T. J., & Fals-Stewart, W. F. (2002). Alcohol abuse. In D. H. Sprenkle (Ed.), Effectiveness research in marriage and family therapy (pp.123–161). Alexandria, VA: American Association for Marriage and Family Therapy.
-O’Farrell, T. J., & Fals-Stewart, W. (2006). Behavioral couple therapy for alcoholism and drug abuse. New York: The Guilford press.
-O’Farrell, T. J., & Fals-Stewart, W. (2003). Alcohol abuse. Journal of Marital and Family Therapy, 29, 121–146.
-Olson, B. D., Jason, L. A., Ferrari, J. R., Hutcheson, T. D. (2005). Bridging professional and mutual- help: An application of the transtheoretical model to the mutual- help organization. Appel Prev Psych (2005), 11, 167-178.
-Ouimette, P. C., Finney, J. W., & Moos, R. H. (1997). Twelve-step and cognitive- behavioral treatment for substance abuse: A compartion of treatment effectiveness. Journal of consulting and Clinical Psychology, 65, 230-240.
- Patterson, G. R., Reid, J. B., and Dishion, T. J. (1992). Antisocial Boys (Eugene, OR, Castalia).
-Petry, N. M. (1998). Shortend tine hovizons & insensitivity to future consequences in herion Addict Addiction (93), (5), 729-738.
-Phin, J. G., & Phillips, P. (1978). Drug treatment entry patterns and socioeconomic characterristics of Asian Americans. Drug Dependence and Alcoholism, Z, 803-818.
-Piko, B. (2000). Perceived social support from parents and peers: Which Is the Stronger Predictor of Adolescent Substance Use? Subst Use Misuse. 35(4): 617-630.
Piercy, F. P., & Frankel, B. R. (1989). The evolution of an integrative family therapy for substance-abusing adolescents:Toward the mutual enhancement of research and practice. Journal of Family Psychology, 3(1), 5-25.
-Pichot, T., & Dolan, Y. (2003). Solution focused brief therapy: Its effective use in agency. New York. Haworth Press.
-Pinsof, W. M. & Wynne, L. C. (2000). Toward progress research: Closing the gap between family therapy practice and research. Journal of Marital and Family Therapy. 26 (1): 1-8.
-Prochaska, J, Diclemente, C., & Norcross, J. (1998). Stages of change: guidelines for behavioral medicine and psychotherapy. In koocher, Norcross, and Hill (Ed). Psychologists desk Reference, (230-236). New York, NY, oxford university press.
-Prochaska, J. O., & Norcross, J. C. (1999). Systems of psychotherapy: A transtheoretical analysis (4th ed.). Pacific Grove, CA: Brooks/Cole.
-Prochaska, J., Dicelment, C., & Norcross, J. (1998). Stages of change: prescriptive guidelines for behavioral medicine and psychotherapy. In Koocher, Norcross, and Hill (Ed.). Psychologists Desk Reference, (230-236). New York, NY, Oxford. University Press.
-Ramisch, J. L., Mcvicer, M., & Sahin, S. (2009). Helping Low-Conflict Divorced Parents Establish Appropriate Boundaries Using a Variation of the Miracle Question:An Integration of Solution-Focused Therapy and Structural Family Therapy. Journal of Divorce & Remarriage, 50:481–495, 2009. -
-Rhodes, J., & Ajmal, Y. (1995). Solution focused thinking in schools. London: BT, Press.
-Robbins, M. S., Szapocznik, J., Alexander, J. F., & Miller, J. (1998).
Family system therapy with children and adolescents. In M. Hersen & A. S. Bellack (series Eds.) & T. H. Ollendick (vol. Eds), comprehensive clinical psychology: vol. 5 children and Adolescents: Clinical Formulation and Treatment. Oxford: Elsevier.
-Roots, L. E., & Aanes, D. L. (1992). A conceptual framework for understanding self-help groups. Hospital and Community Psychiatry, 43, 379-381.
-Roozen, H. G., Waart, R. D., Windt, D., Brink, W., Yong, C. A., & Kerkbof, A. F. M. (2006). A systematic review of the effectiveness of naltrexone in the maintance treatment of opioid and alcohol dependence. European Neuropsychopharnacology, 16, 311-323.
-Rotunda, R. J., Scherer, D. G., & Imm, P. S. (1995). Family systems and alcohol misuse: Research on the effects of alcoholism on family interventions. Professional Psychology: Research and Practice. 26 (1): 95-104.
-Rowe, C. L., &Liddle, H. A. (2003). Substance abuse. Journal of Marital and Family Therapy, 29 (1), 97-120.
-Rowe, C. L., Liddle, H. A., McClintic, K., & Quille, T. J. (2002). Integrative treatment development:Multidimensional family therapy for adolescent drug abuse. In F. W. Kaslow & J. Lebow (Eds.), Comprehensive handbook of psychotherapy: Integrative/eclectic (Vol. 4, pp. 133-161). New York: John Wiley.
-Sadock, B. j. MD, Sadock.V. A. caplan, MD. (2003). Synopsis of psychiatry behavioral scienss and clinical psychiatry,9th edition. John wiley and sons, New York.
-SAMHSA. (2009). Summary of finding the 2008 National Household survey on orug use and Health. Rockville, MD: SAMHSA.
-SAMHSA. (2004). Overview of finding from the 2003 National survey on Drug Use and Health (Office of Applied Studies, NSDUH series H-24, DHHS publication No. SMA 04-3963). Rockville, MD.
-Santisteban, D. A., Szapocznik, J., Perez-Vidal, A., Kurtines, W. M., Murray,
E. J., & LaPerriere, A. (1996). Efficacy of intervention for engagingyouth and families into treatment and some variables that may contributeto differential effectiveness. Journal of Family Psychology, 10(1), 35–44.
-Santisteban, D. A., Coatsworth, J., Perez-Vidal, A., Kurtines, W. M.,Schwartz, S. J., LaPerriere, A., et al. (2003). Efficacy of brief strategic family therapy in modifying Hispanic adolescent behavior problems and substance use. Journal of Family Psychology, 17(1), 121–133.
-Santisteban, D., Muir, J., Mena, M., & Mitrani, V. (2003). Integrative Borderline Adolescent Family Therapy: meeting the challenges of treating adolescents with borderline personality disorder. Psychotherapy: theory, Research, practice, and Trainig, 40, 251-264.
-Schaub, B. Schab, R. (1997). Healing Addiction (Nurse as Healer). New York. Delmar publishers. 1997.111.
-Schuckit, M. A. (1996). Alcohol, anxiety and depressive disorders. Alcohol and Research Word, 20, 80-86.
Seedall, R. B. (2009). Enhancing change process in solution- focused brief therapy by utilizing couple enactments. The Americn Journal of Family Therapy. 36,30-47.
-Segal, J., Williams, J., and Teasdale, J. (2002)Mindfulness-Based Cognitive Therapy for Depression. New York: Guilford.
-Shadish, W. R., & Baldwin, S. A. (2002). Meta-analysis of MFT interventions.
In D. H. Sprenkle (Ed.), Effectiveness research in marriage and family therapy (pp. 339–370). Alexandria, VA: American Association for Marriage and Family Therapy.
-Shadish, W. R., & Baldwin, S. A. (2003). Meta-analysis of MFT interventions.
Journal of Marital and Family Therapy, 29(4), 547–570.
-Shedler, J., & Block, J. (1990). Adolescent drug use and psychological health: A longitudinal inquiry. American Psychologist, 45, 612-663.
-Sher, K. J., Wood, P. K., & Raskin, G. (1996). Alcohol outcome expectancies and alcohole use: A latent variable cross-lagged panel study. Journal of Abnormal of Sychology, 105, 561-574.
-Sommers-Flanagan, J., & Barr, L. (2005). Three constructive interventions for divorced, divorcing, or never-married parents. The Family Journal: Counseling and Therapy for Couples and Families, 13, 482–486.
-Simon- wastila, L., & Yang, H. K. (2006). Psychoactive drug abuse in older adults the American Journal of Geriatric Pharmacotherapy, 4 (4), 380-394.
-Smart, R. G., & Ogburne, A. C. (2000). Drug use and drinking among students in 36 countries. Addictive Behaviors, 25, 455-460.
- Smock,Sara. A;. Trepper , Terry, S; Wetchler, Joseph, L; Mccollum, Eric, E; Ray, R. Pierce, K. (2008). Solution- Focused group therapy Level 1 Substance Abuser. Journal of marital and family therapy. Vol. 34, No, 1, 107-12.
-Spooner, C. (1999). Causes and correlates of adolescent drug abuse and implications for treatment, Drug and Alcohol Review, 18: 453-475.
-Stanton, M. D., Todd, T. C., & Associates (1982). The family therapy of drug addiction. New York: Guilford.
-Stanton, M. D. (1981). An integrated structural/strategic approach to family therapy. Journal of marital and family therapy, 7, 427-439.
-Stanton, M. D., & Shadish, W. R. (1997). Outcome, attrition, and family-couples treatment for drug abuse: A meta-analysis and review of the controlled, comparative studies. Psychological Bulletin, 122, 170–191.
-Stanton, M. D. (2004). Getting reluctant substance abusers to engage in treatment/self-help: A review of outcomes and clinical options. Journal of Marital and Family Therapy. 30 (2): 165-182.
-Stanton, M. D. & Shadish, W. R. (1997). Outcome attrition and family –couples trearment for drug abuse: Ameta- analysis and review of the comtrolled, comparative studies. Psychological Bulletin. 122(2): 170-192.
-Sue, D. W., & Sue, D. (2003). Counseling Asian Americans. Ind. D. W. Sue & D. Sue (Eds.), Counseling the culturally diverse: Theory and Practice (4th ed., pp. 327-342). New York: Willy.
-Suh, T., Schutz, C. G. & Johonson, C. E. (1996). Family structure and initiating non medical drug use among adolescents. Journal of Child and Adolescent Substance Abuse.5, 21-36.
-Sussman, S., Dent, C. W., McAdams, L., Stacy, A. W., Burton, D., & Flay, B. R. (1994). Group self-indentification and adolescent cigarette smoking: A 1-year prospective study. Journal of Abnormal Psychology, 103, 576-580
-Szapocznik, J., Coatsworth, J. D. (1999). An ecodevolopmental framework for organizing the influences of drug abuse: Adevolopmental model of risk and protection. In M. Glantz and & C. R. Hartel (Eds). Drug Abuse: originals and interventions. Washington: American Psychological Association.
-Szapocznik, J., Perez-Vidal, A., Brickman, A. L., Foote, F. H., Santisteban, D., Hervis, O., & Kurtines, W. (1988). Engaging adolescent drug abusers and their
families in treatment. A strategic structural systems approach. Journal of
Consulting and Clinical Psychology, 56, 552–557.
-Szapocznik, J., & Williams, R. A. (2000). Brief strategic family therapy: Twenty-five years of interplay among theory, research, and practice in adolescent behavioral problems and drug abuse. Clinical Child and Family Psychology Review, 3(2), 117–134.
-Szapocznik, J.,& Kurtines, W. M., & Contributores. (1989). Breakthroughs in family therapy with drug-abusing and problem youth. New York, NY: Springer Pub.co.
-Timko, C., Moos, R. H., Finney, J. W., & Lesar, M. D. (2001). Long-term outcomes of alcohol use disorders: Comparing untreated individuals with those in Alcoholics Anonymouse and formal treatment. Journal of studies on Alcohol, 61, 529-540.
-Timothy, s. (2007). Structure family therapy in adolescent drug abuse. A Hong Kong chinese family. Clinical case studies. Volume 6. Number 1. 79-99.
-Thompson, C. L., Rudolph, L. B. (2002).”Counseling Children (5th Edition), wads worth.
-Tobler, A. L., & Komor, K. A. (2010). Trajectories of parental monitoring and communication and effect on drug use among urban young adolescents. The Journal of Adolescent Health, 46 (6), 560-568.
-Todd, T. C. & Selekman, M. (Eds.). (1991). Principles of family therapy for adolescent substance abuse. Boston: Allyn & Bacon.
-Tomas, E. J., & Santa, C. A. (1982). Unilateral family therapy for alcohol abuse: A working conception. Ameriacn Journal of Family Therapy. 10 (3), 49-58.
-Tomas, G., Reifman, A., Barnes, G. M., Farrell, M. P. (2001). Delayed onset of drunkenness as a protective factor for adolescent alcohol misuse and sextual risk taking: A longitudinal study. Deviant Behavior, 21, 181-200.
-Thompson, P. M., Hayashi, H. M., Simon, S. L., et al. (2004). Structural Abnormalities in the Brains of Human Subjects Who Use Metamphetamine. Journal of Neuroscience, 24, 6028-6036.
-Tonigan, J., & Hiller-Sturmhofel, S. (1994). Alcoholics Anonymouse: who benefits? Alcohol Health & Research World, 18, 308-331.
-Trepper, T. S., Dolan, Y., McCollum, E. E., & Nelson, T. (2006). Steve de Shazer and the future of solution-focused therapy. Journal of Marital and Family Therapy, 32(2), 133–139.
-Tsuang, M. T., Lyons, M. J., Meyer, J. M., Doyle, T., Eisen, S. A., et al. (1998). Co-occurrence of abuse of different drugs in men: the role of drug-specific and shared vulnerabilities. Archives of General Psychiatry, 55, 967-972.
-United nation office on drug and grim. World Drug Report, (2005) Vol 1. Analysis.
-Vaughn, M. G. & Howard, M. O. (2004). Adolescent substance abuse treatment: A synthesis of controlled evaluation. Research on Social Work Practice. 14(5): 325-335.
-Vetere, A. (2001). Structural family therapy. Child & Adolescent Mental Health, 6(3), 133–139.
-Volkow, N. A., Wang, G. J., Fischman, M. W., & Foltin, R. W. (1997). Relationship between subjective effects of cocaine and dopamine transporter occupancy. Nature, 386, 827-830.
-Wagner, C . C. , & Sanchez , F. P. (2002). The role of values in Motivational interviewing. In W. R., W, R. Miller, & S. Rollnick. Motivational interviewing. Preparing people for change (2nd ed), (pp.284-298) ) . New York, NY: The Gilford press.
-Walach, H., Nord, E., Dietz-Waschkowski, B., & Kersig, S. (2007). Mindfulness- based stress reduction as a method for personnel development : A pilot evalution. Interanational Journal of stress management. 14(2). 188-198.
-Walker, C., Ainette, M. G., Wills, T. A., & Mendoza, D. (2007). Religiosity and substance use: Test of an Indirect-Effect Model in Early and Middle Adolescence. Psychology of Addiction Behaviors, 21, 84-96.
-Waldron, H. B. (1997). Adolescent substance abuse and family therapy outcome: A review of randomized trail. In Advences in clinical child psychology. T. H. Ollendick & R. J. Prinz, eds. New York: Plenum Press.
-Walters, S.T, Ogle R., & Martin J. E. (2002). perils and Possibilities of group- based Motivational interviewing In M. R. Miller. & Rollnick, S. (Eds) , Motivational interviewing (377-390) . New York, NY. The Gilford press.
-Walter, J. & Peller, J. (1992). Be coming solution- focused in brief therapy. New York: Brunner/Mazel.
-Watzlawick, P., Beavin, J. H., & Jackson, D. D. (1967). Pragmatics of Human of Communication: New York. Norton.
Weber, W. (2006). The diamond model of Relation interity. Kenmore, USA.-
-Weiner-Davis, M., Deshazer, S. Gingerich, W. G. (1987). Building on pre- treatment change to construct the therapeutic solution. Journal of marital and family therapy, 13, 359-363.
-Westra, H. A., Dozois , J. A. (2008) . Integrating Motivational interviewing into the treatment of anxiet. In H. Arkowitz , H.A. Westra , W,R. Mille, & S. Rollnick (Eds), Motivational interviewing in the treatment of Psychological problems (p.26-56) . New York, NY. The Gilford press.
-White, M. (1995). Re-authoring lives: Interviews and essays. Adelaide, Australia: Dulwich Centre.
-White, W. L. (1998). Slaying the dragon: the history of addiction treatment and recovery in America. Bloomington,IL: A Chestnut Health Systems Pablication.
-Winter, K. C., Stinchfield, R. D., Opland, E., Wwller, C., & Latimer, W. W. (2000). The effectiveness of the Minnesota model approach in the treatment of adolescent drug abuser. Addiction, 95, 601-612.
-Wills, T. A., & Cleary, S. D. (1996). How are social support effects mediated: A test for adolescent substance use. Journal of Personality and Social Psychology, 71, 937-952.
-Wills, T. A., Resko, J., Ainette, M. G., & Mendoza, D. (2004). Role of parental support and peer support in Adolescent substance use. A Test of Mediated Effects. Psychology of Addictive Behaviors, 18, 122-134.
-Wills, T. A.,& Ainette, M. G. (2007). Social support and health. In S. Ayers, A., Baum, C. Mcmanus, S. Newmqn, K., Walkton, J., Weinman & West (eds), Cambridge Handbook of Psychology, Health, and Mediciane (2 Editiin). Cambridge UK: Cambridge University Press.
Williams, R. J., Chang, S. Y., & Foothills Medical Center. (2000). A comprehensive and comparative review of adolescent substance abuse treatment outcome. Clinical Psychology: Science and Practice, 7(2), 138-166.
-Wisely, C., Gledhill, N., Cyster, R. and Shaw, H. (1997). The new young heroin users.
-Wylie, M. S. (2005, May/June). Maestro of the consulting room. Psychotherapy Networker, 29(3), 41–50.
-Wynne, L. C. (1961). The study of intrafamilial alignments and splits in exploratory family therapy. In N. W. Ackerman, F. L. Beatman, & S. N. Sherman (Eds.), Exploring the base for family therapy. New York, NY: Family Service Association of America.
-Yen, J., Chen, C. C., & Chen, S. H. (2007). Family factor of intent addiction and substance use experience in Taiwanese adolescents. Cyber psychology & Behaviore, 10,323-327.