ادبیات نظری و پیشینه تحقیقاتی یادگیری و حافظه (فصل 2) (docx) 41 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 41 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
حافظه
وقتی در معنای انسان بودن دقت میکنیم به نظر میرسد حافظه، هسته اصلی آن است. ما آدمیان به طور تقریبی هر چه داریم یا هر که هستیم از برکت حافظه است (هرینگ،۱۹۲۰، ترجمه براهنی). حافظه فرایندی است که به سازوکارهای پویای مرتبط با ذخیرهسازی، نگهداری و بازیابی اطلاعات تجارب گذشته اشاره دارد (بجور کلاند، اشنایدر و هرناندز بلاسی، ۲۰۰۳؛ کرودر، ۱۹۷۶؛ ترجمه خرازی و حجازی، ۱۳۸۷).
الگوهای سنتی حافظه
چندین الگوی عمده متفاوت برای حافظه وجود دارد (مارداک، ۲۰۰۳؛ رودیگر، ۱۹۸۰). در اواسط دهه ۱۹۶۰ پژوهشگران بر اساس دادههای موجود در آن زمان الگویی برای حافظه معرفی کردند که دو ساختار حافظه را از هم تفکیک میکرد که ابتدا ویلیام جیمز (۱۸۹۰/۱۹۷۰) مطرح کرده بود. این دو ساختار عبارت بودند از: حافظه اولیه که اطلاعات موقت در حال استفاده را نگهداری میکند و حافظه ثانویه که اطلاعات را به صورت دایمی یا کمینه برای مدت طولانی حفظ مینماید (واف و نورمن، ۱۹۶۵). سه سال بعد ریچارد اتکینسون و ریچارد شیفرین (۱۹۶۸) الگوی دیگری معرفی کردند که حافظه را در قالب سه انباره حافظه، مفهومپردازی میکرد:
الف) انباره حسی: وقتی محرکهای محیطی به وسیله گیرندههای حسی دریافت میشوند وارد حافظه حسی میشوند، اطلاعاتی که به حافظه حسی وارد میشدهاند اگر مورد دقت یا توجه قرار گیرند، وارد حافظه کوتاهمدت میشوند. حافظه حسی نخستین مرحله یادگیری به یادسپاری اطلاعات است و گنجایش این حافظه به تقریب نامحدود است اما مدت زمان ذخیرهسازی اطلاعات در این حافظه بسیار کوتاه و از یک ثانیه تجاوز نمیکند (بهین، 1387). شواهدی قوی به نفع وجود انبار تصویری در دسترس است. انبار تصویری یک ثبتکننده حسی دیداری جداگانه است که اطلاعات را برای زمان بسیار کوتاهی در خود نگه میدارد. نام آن برگرفته از این واقعیت است که اطلاعات را برای زمان بسیار کوتاهی در خود نگه میدارد و اطلاعات در آن به صورت تصویری ذخیره میشود؛ این تصویرها دیداری و بازنمای چیزی هستند. اطلاعات دیداری از طریق انبار تصویری وارد سامانه حافظه ما میشود. این انبار اطلاعات دیداری را برای دوره خیلی کوتاهی نگهداری میکند. در شرایط عادی این اطلاعات ممکن است به انبار دیگری منتقل، یا به طور کامل پاک شود. اگر قبل از اینکه زمان کافی برای انتقال اطلاعات به انبار حافظه دیگر وجود داشته باشد اطلاعات دیگری روی آن را بگیرد، اطلاعات اولیه پاک میشود (استرنبرگ، ۲۰۰۶).
ب) انباره کوتاهمدت: بعد از این که اطلاعات وارد شده به حافظه حسی به الگوهای تصویری یا صوتی (یا دیگر رمزهای حسی) تبدیل شد، این اطلاعات به حافظه کوتاهمدت انتقال مییابد. در حافظه کوتاهمدت اطلاعات به صورت رمز در میآیند. اطلاعات وارده به حافظه کوتاهمدت 3۰ ثانیه در این حافظه باقی میماند و پس از آن فراموش میشود مگر آن که تکرار شود. حافظه کوتاهمدت نه تنها از نظر زمان بلکه از لحاظ گنجایش نیز محدود است. پژوهشگران گنجایش این حافظه را 5 تا 9 ماده اطلاعاتی برآورد میکنند (میلر، ۱۹۵۶)؛ یعنی برخی افراد قادر به حفظ 9 ماده اطلاعاتی در حافظه کوتاهمدت و برخی تنها 5 ماده را در حافظه کوتاهمدت خود نگه میدارند (بهین، 1387). بر اساس الگوی اتکینسون-شیفرین انبار کوتاهمدت تنها چند گویه محدود را نگهداری نمیکند بلکه برخی از فرایندهای کنترلی را نیز در اختیار دارد که جریان اطلاعات را تنظیم و به انبار درازمدت منتقل یا از آن دریافت میکند (استرنبرگ، ۲۰۰۶).
ج) انبار درازمدت: همواره مقدار زیادی از اطلاعات که وارد حافظه کوتاهمدت ما میشود از این حافظه حذف میشود و تنها قسمت کوچکی از آن وارد حافظه درازمدت میگردد. اطلاعات به سرعت وارد حافظه کوتاهمدت میشوند اما برای انتقال اطلاعات از حافظه کوتاهمدت به حافظه بلندمدت زمان و کوشش زیادتری نیاز است. تکرار مطالب موجود در حافظه کوتاهمدت سبب انتقال آن به حافظه درازمدت میشود. حافظه درازمدت حفظ اطلاعات، چند دقیقه پس از یاد گیری تا آخر عمر شخص را شامل میشود (بهین، 1387).
دونالد هب (1949) معتقد بود که هیچ مکانیزم واحدی نمیتواند تمام پدیدههای یادگیری را توجیه کند. ما میتوانیم خاطراتی را به طور تقریبی در یک لحظه تشکیل دهیم و برخی از آنها یک عمر دوام میآورند. هب معتقد بود بعید است که هیچ فرآیند شیمیایی بتواند آن قدر سریع اتفاق بیفتد که حافظه فوری را توجیه کند و آنقدر دوام بیاورد که حافظه دایمی شود؛ بنابراین او حافظه کوتاهمدت رویدادهایی که تازه اتفاق افتادهاند را از حافظه بلندمدت رویدادهای مربوط به زمانهای قبل متمایز کرد. چند نوع شواهد از این تمایز حمایت میکنند:
الف) حافظه کوتاهمدت و حافظه بلندمدت از نظر گنجایش تفاوت دارند. ب) اغلب بزرگسالان سالم میتوانند به طور تقریبی هفت ماده نامربوط را در حافظه کوتاهمدت تکرار کنند، بسته به شرایط، گاهی بیشتر یا کمتر. در مقابل، حافظه بلندمدت گنجایش وسیعی دارد که برآورد کردن آن دشوار است. وقتی چیز تازهای را یاد میگیرید مجبور نیستید چیز قدیمی را فراموش کنید تا فضایی برای آن باز کنید. ج) محفوظات کوتاهمدت در صورتی که مرور نشوند، فوری محو میشوند. برای مثال، اگر توالی حروفDZLAUV را بخوانید و بعد چیزی حواس شما را پرت کند طوری که نتوانید این حروف را مرور کنید و يا 5 ثانیه بعد احتمال این که آنها را درست تکرار کنید خیلی زیاد است، 10 ثانیه بعد کمتر میشود، و 2۰ ثانیه بعد یا بیشتر خیلی کم میشود. در مقابل میتوانید خیلی از محفوظات بلندمدت را که سالها به آنها فکر نکردهاید را به یاد آورید. با این حال، توجه داشته باشید پژوهشهایی که از دست دادن سریع حافظه کوتاهمدت را نشان میدهند تقریبا به طور کامل به موضوعات بیمعنی پرداختهاند (کالات، ۲۰۰۷).
الگوی سطح پردازش: چهارچوب سطوح پردازش دیدگاه افراطی گذر از الگوی سه انباری حافظه، و مبتنی بر این فرض است که حافظه شامل سه یا حتی تعداد مشخصی از انبارههای مجزا نیست، بلکه در طول یک پیوستار، از نظر میزان عمق رمزگردانی در حال تغییر است (کریک و لاکهارت، ۱۹۷۲). به طور نظری تعداد سطوح پردازش برای رمزگردانی گویههای مختلف، بینهایت است. مرز مشخصی بین یک سطح پردازش و سطح دیگر وجود ندارد. در این الگو بر پردازش به عنوان کلید ذخیرهسازی تاکید شده است. سطحی که اطلاعات در آن پردازش میشود تا حد زیادی بستگی به نحوه رمزگردانی آن دارد، به علاوه هر چه سطح پردازش عمیقتر باشد، به طور کلی احتمال بازیابی آن مورد بیشتر خواهد بود (کریک و براون، ۲۰۰۰).
بعد از پرداختن به الگوهای سنتی حافظه، میتوانیم از یک الگوی تلفیقی حافظه، "حافظه فعال" نام ببریم که شاید امروزه این الگو از همه بیشتر مورد استفاده و پذیرش قرار گرفته باشد. حافظه فعال فقط جدیدترین بخش فعال شده حافظه درازمدت را نگهداری میکند و این عناصر فعال شده را به داخل و خارج از انبار خلاصه و موقت حافظه میفرستد (دوشر، ۲۰۰۳، ترجمه خرازی و حجازی، ۱۳۸۷). در ادامه به طور جدیتر و همه جانبهتری به این مبحث خواهیم پرداخت.
سه مرحله حافظه
رمزگردانی، اندوزش و بازیابی سه مرحله حافظه هستند. ورود اطلاعات به حافظه را رمزگردانی میگویند. هنگامی که یک درونداد فیزیکی (مانند امواج صوتی) با آن چه که قرار است وارد حافظه شود (برای مثال نام یک شخص) مطابقت دارد، به نوعی رمز یا بازنمایی مورد پذیرش حافظه تبدیل شده و آن بازنمایی در حافظه جا داده میشود. این رمز در یک فاصله زمانی نگهداری یا "یاداندوزی" میشود که این مرحله اندوزش نامیده میشود. هنگامی که آن رمز از انباره حافظه فراخوانده شود، مرحله بازیابی نام دارد (اتکینسون و هکاران، ۱۳۸۴).
تکالیف مورد استفاده برای اندازهگیری حافظه
پژوهشگران برای مطالعه حافظه تکالیف گوناگونی را طراحی کردهاند که از آزمودنیها خواسته میشود اطلاعات قراردادی (مانند نمرات) را به شیوههای مختلف به یاد بسپارند که این تکالیف به شرح زیر هستند:
1- تکالیف یادآوری در برار تکالیف بازشناسی: در یادآوری واقعیتها، واژه یا سایر گویهها از حافظه شخص تولید میشود. در بازشناسی، گویهای که از قبل فرا گرفته شده انتخاب یا مشخص میشود. سه نوع تکلیف عمده یادآوری وجود دارد؛ اول "یادآوری متوالی" که بر اساس آن گویهها به همان ترتیبی که ارایه شدهاند، یادآوری میشوند (کرودر و گرین، ۲۰۰۰). دوم "یادآوری آزاد" که گویهها را به ترتیبی که شخص انتخاب میکند، به یاد آورده میشوند. سوم، "یادآوری نشانهدار" که در آن، ابتدا گویهها به صورت زوجی نشان داده میشوند و از شخص خواسته میشود که همتای آن را یادآوری کند (لاکهارت، ۲۰۰۰). حافظه بازشناسی به طور معمول خیلی بهتر از حافظه یادآوری است. تکالیف مختلف حافظه نشانه سطوح مختلف یادگیری است. تکالیف یادآوری به طور کلی، در مقایسه با بازشناسی، موجب سطوح عمیقتری از یادگیری میشود. برخی از روانشناسان به تکالیف حافظه بازشناسی تحت عنوان "دانش پذیرا" اشاره میکنند. به جای آن تکالیف حافظه یادآوری که در آن باید پاسخی تولید شود، نیاز به "دانش بیانگر" دارد. تفاوت بین دانش پذیرا و دانش بیانگر در زمینههایی غیر از تکالیف ساده حافظه (مانند هوش، زبان و رشد شناختی) نیز مشاهده میشود (استرنبرگ، ۱۹۴۹).
2- تکالیف حافظه ضمنی در برابر حافظه صریح: هر تکلیفی که در آن شخص به صورت هشیار درگیر یادآوری میشود، در بر گیرنده حافظه صریح است. در حافظه ضمنی، شخص چیزی را یادآوری میکند ولی از این که در تلاش برای چنین کاری است، آگاهی هشیار ندارد (شاکتر، ۱۹۹۵ و ۲۰۰۰؛ شاکتر، چیو و اوشنز، ۱۹۹۳؛ شاکتر و گراف، ۱۹۸۶؛ اتکینسون، ۱۹۴۹، ترجمه خرازی و حجازی، ۱۳۸۷).
زیست شناسی یادگیری و حافظه
پژوهشها نشان دادهاند که مراحل حافظه را ساختارهای متفاوتی در مغز اداره میکنند. شواهد به دست آمده از عکسبرداری از مغز نشان دادهاند که در جریان رمزگردانی، نواحی نیمکره چپ فعالتر و در جریان بازیابی، نیمکره راست مغز بیشتر فعال میشوند (شالیس و همکاران، ۱۹۹۴؛ تالوینگ و همکاران، ۱۹۹۴؛ ترجمه براهنی و همکاران، ۱۹۹۴). پژوهش درباره رابطه بین هوش واندازه کلی مغز نتایج گیج کننده و اغلب متضادی پیدا کرده است؛ این امر در مورد اندازه هیپوکامپ صدق میکند. در تحقیقات انجام شده روی کودکان، نوجوانان و جوانان، معلوم شده است کسانی که هیپوکامپ کوچکتری دارند به طور متوسط از عملکرد حافظه بهتری برخوردار هستند (ونپتا،2004). یک فرضیه این است که آپوپتوسیس (خودکوشی نورونی) با دور ریختن نورونهای بیفایده، هیپوکامپ را بهبود میبخشد، افرادی که هیپوکامپ بزرگتری دارند کمتر در معرض این فرایند دور ریختن قرار گرفتهاند اما این عقیده فقط یک فرضیه است. در بررسی بزرگسالان مسنتر نتایج ناهماهنگی پیدا شده است. هنگامی که افراد مسنتر میشوند، هیپوکامپ به تدریج کوچکتر میشود. در یک تحقیق معلوم شد ضعف حافظه در بین افرادی که هیپوکامپ آنها کوچک شده سریعتر از حد متوسط است (رودریگو و راز، 2004). در تحقیق دیگری که روی بزرگسالان مسن اجرا شد، بین حافظه کلامی و اندازه توام هیپوکامپ و قشر انتورینال، منطقهای که به هیپوکامپ متصل است همبستگی نیرومندی به دست آمد (روزن و مکاران، 2003)؛ با این حال، تحقیقات دیگر بین اندازه هیپوکامپ و حافظه در افراد مسن، رابطه کم یا حتی برعکس پیدا کردهاند: حافظه بهتر در کسانی که هیپوکامپ کوچکتری دارند (ونپتا،2004). مطالب مربوط به فعالیت هیپوکامپ از اندازه آن نیرومندتر به نظر میرسند. افراد از نظر ژنی که BDNF (نوعی نوروتروفین)را کنترل میکند، تفاوت دارند. رایجترین نوع این ژن برای اسیدآمینه والین در یک محل روی پروتئین BDNF رمزگردانی میشود؛ در حالی که نوع کمتر رایج آن برای متیونین رمزگردانی میشود. افراد دارای ژن ویژه متیونین در تکالیف حافظه عملکرد بدتر از حد متوسط دارند و فعالیت هیپوکامپ آنها هنگام انجام دادن این تکالیف کمتر از حد متوسط است ( حریری، ماتای، تسی تور، فرا، و وینبرگر، 2003؛ به نقل از کالات، ۲۰۰۷).
حافظه فعال
بدلی و هیچ (1974 ،1994) به عنوان جایگزین مفهوم حافظه کوتاهمدت، اصطلاح حافظه فعال را معرفی کردند تا تاکید کنند که مخزن موقتی به طور صرف یک ایستگاه بین راه به حافظه بلندمدت نیست، این روشی است که اطلاعات را در حالی که روی آن کار و به آن توجه میشود، ذخیره میگردد (به نقل از کالات، ۲۰۰۷). در مطالعه کارکردهای شناختی انسان در طی ۳۵ سال گذشته، حافظه فعال یکی از بانفوذترین سازهها میباشد، به طوری که اختلال در کنشهای حافظه از ویژگیهای مهم دیگر کودکان دارای ناتوانی یادگیری است. به طور اساسی حافظه فعال به عنوان یک دستگاه حافظه موثر مفهومسازی میشود که مسوول ذخیرهسازی موقتی و پردازش همزمان اطلاعات میباشد (بایلیس، جرلد، بدلی، گان و لی، ۲۰۰۵). به طور مکرر و متناوب، حافظه فعال به عنوان استفاده از اطلاعات ذخیره شده موقتی در عملکرد تکالیف شناختی پیچیدهتر است (هالم و مککنزی، ۱۹۹۲) و یا به عنوان یک فضای ذهنی برای دستکاری ارایه حافظه بلندمدت شده است (استالتفاس، هاشر و زاک، ۱۹۹۶). در نهایت این که حافظه فعال به عنوان یک سیستم جامع در نظر گرفته میشود که کنشها و زیرسیستمهای حافظه بلندمدت و کوتاهمدت متنوعی را به هم پیوند میدهد (بدلی، ۱۹۸۶).
چندین ساختار و فرایند رایج در نظریهها و مدلهای متنوع حافظه فعال عبارتند از: ۱) یک نسخه ذخیره کلامی و بینایی-فضایی، ۲) یک کارکرد رمزگذاری، ۳) درگیری در تلاش جهت بازگردانی از حافظه بلندمدت، ۴) قانونمندی فرایند راهکارها و ۵) فرایندهای اجرایی و توجهی. به طور کلی ترکیب آگاهی لحظه به لحظه و تلاشها برای پشتیبانی کردن اطلاعات مربوط به حافظه کوتاهمدت و تلاش برای بازگرداندن اطلاعات از آرشیو تشکیل شده را شامل میگردد (به نقل از دهن، ۲۰۰۸).
حافظه فعال مانند دیگر انواع حافظه شامل سه مرحله رمزگردانی، اندوزش و بازیابی است:
الف) رمزگردانی: برای رمزگردانی اطلاعات در حافظه فعال، نخست باید توجه شخص بر آن متمرکز شود. از آنجا که توجه امری انتخابی است تنها آن چه انتخاب شود به حافظه فعال راه مییابد. این بدان معنا است که بخش عمده آن چه در معرض حواس قرار میگیرد هرگز حتی به حافظ فعال راه نمییابد و به طور مسلم برای بازیابی بعدی نیز در دسترس نتواند بود. در واقع بخش عمده "ناتوانی حافظه" ناشی از فقدان توجه است. دو نوع رمزگردانی وجود دارد؛ الف) رمزگردانی شنیداری: در جریان رمزگردانی، اطلاعات به صورت رمز یا بازنمایی وارد حافظه میشود. پژوهشها نشان داده که میتوان اطلاعات را به یکی از صورتهای بازنمایی دیداری (تصویر ذهنی ارقام)، بازنمایی شنیداری (صدای نام ارقام) یا بازنمایی معانی (نوعی پیوند معنادار بین ارقام) در حافظه فعال رمزگردانی کرد. ب) رمزگردانی دیداری: در صورت نیاز میتوان مواد کلامی را به صورت رمز دیداری نیز حفظ کرد. آزمایشها نشان داده که هر چند مواد کلامی را میتوان به صورت دیداری نیز حفظ کرد اما این رمز دیداری به سرعت محو میشود. هر چند بیشتر مردم میتوانند تصویر ذهنی دیداری را در حافظه کوتاهمدت حفظ کنند اما فقط تعداد معدودی قادرند تصاویر را به روشنی عکس با تمام جزییات آنها به یاد بسپارند. این توانایی بیشتر در کودکان دیده میشود (به نقل از اتکینسون، 1384).
ب) اندوزش: شاید باارزشترین مشخصه حافظه فعال، گنجایش بسیار محدود آن باشد که به طور متوسط برابر با 5 تا 9 ماده است. برای تقویت اندوزش به کمک حافظه درازمدت مواد تازه به صورت واحدهای معنادار بزرگتر دوباره رمزگردانی شده و سپس این واحدها در حافظه فعال اندوخته میشوند. نام این کار تقطیع و نام واحدهای آن قطعه است و گنجایش حافظه فعال را به عبارت دقیقتر میتوان 5 تا 9 قطعه دانست (میلر، ۱۹۵۶؛ به نقل از اتکینسون، 1384).
ج) بازیابی: اگر محتوای حافظه فعال در بخش هشیاری ذهن فعال است، عقل سلیم حکم میکند که این اطلاعات بلافاصله در دسترس باشد؛ به این معنا که لزومی ندارد برای به دست آوردن آنها کندوکاو کرد بلکه در هر آن، در دسترس قرار دارد؛ پس بازیابی نباید به تعداد ماده موجود در حیطه هشیاری بستگی داشته باشد، باید گفت که در این مورد عقل سلیم اشتباه میکند. پژوهش نشان داده است که هر قدر تعداد مادهها در حافظه فعال بیشتر باشد، بازیابی کندتر صورت میگیرد. اگر حافظه فعال حالتی از فعالشدگی دانسته شود میتوان نتیجه گرفت بازیابی هر ماده از حافظه فعال، ممکن است بستگی به این داشته باشد که فعالشدگی آن ماده به سطح بحرانی رسیده یا خیر؟ یعنی آزمودنی هنگامی وجود ماده آزمون را در حافظه فعالش تایید میکند که فعالشدگی بالاتر از سطح بحرانی باشد. البته هرچه تعداد ماده در حافظه فعال بیشتر باشد، میزان فعالشدگی هر ماده کمتر خواهد شد (مانسل ۱۹۷۹). با این قبیل الگوهای فعالشدگی توانستهاند بسیاری از جنبههای بازیابی از حافظه فعال را به دقت پیشبینی کنند (مکالری و دوشر، ۱۹۸۹؛ به نقل از اتکینسون، 1384).
بدلی و هیچ (۱۹۷۴) سه عنصر حافظه فعال را مشخص کردند: اولین عنصر طرح دیداری-فضایی است که اطلاعات دیداری را برای مدت کوتاهی ذخیره میکند. دومین عنصر حلقه واجشناختی است که اطلاعات شنیداری از جمله کلمات را ذخیره میکند (به نقل از کالات، ۲۰۰۷). دو مولفه این حلقه حیاتیاند: یکی انبار واجشناختی است که اطلاعات را در حافظه نگهداری میکند و دیگری تمرین ذهنی گفتار ناملفوظ است که از آن برای قرار دادن اطلاعات در حافظه در وهله اول استفاده میشود، بدون این حلقه، اطلاعات صوتشناختی بعد از دو ثانیه زایل میشوند (به نقل از استرنبرگ، ۱۹۴۹). آنها حلقه واجشناختی را به این دلیل از طرح دیداری-فضایی متمایز کردند که به نظر میرسد حافظه کلامی از حافظه دیداری مستقل باشد. سومین عنصر سازوکار اجرایی مرکزی است که توجه را به سمت یک محرک یا محرک دیگر هدایت کرده و تعیین میکند که چه موادی در حافظه فعال اندوخته شوند (به نقل از کالات، ۲۰۰۷). مجری مرکزی برای حافظه کاری امری حیاتی استزیرا همچون سازوکار دروازه تصمیم میگیرد که کدام اطلاعات بیشتر پردازش شود و چگونه پردازش انجام گیرد. این سازوکار تصمیم میگیرد کدام منابع به کدام حافظه و تکالیف مرتبط با آن اختصاص یابد و چگونه اختصاص یابد. همچنین درگیر استدلال و درک سطح عالیتر است و در هوش انسان نقش محوری دارد (به نقل از استرنبرگ، ۲۰۰۶).
بدلی عناصر دیگری را به حافظه فعال اضافه کرد. چهارمین عنصر تعدادی از دیگر "سامانههای فرعی در اختیار" هستند که دیگر تکالیف شناختی یا ادراکی را انجام میدهند (بدلی، 1989). بدلی مولفه دیگری به نام "میانگر رویدادی" به حافظه فعال اضافه کرده است. میانگر رویدادی سامانهای با ظرفیت محدود است که قادر است اطلاعات را از سامانههای فرعی و از حافظه درازمدت به شکل بازنمود یکپارچه رویداد درآورد. این مولفه اطلاعات بخشهای مختلف حافظه فعال را به نحوی تلفیق میکند که به نظر معقول آید (به نقل از استرنبرگ، ۲۰۰۶).
روشهای عصب روانشناختی و به ویژه تصویربرداری از مغز میتواند برای درک ماهیت حافظه خیلی مفید باشد (باکنر، 2000؛ راگ و آلن، 2000؛ مارکویچ، 2000؛ روزنویگ، 2003). تحقیقات عصب روانشناختی از تمایز بین حافظه فعال و حافظه درازمدت حمایت کرده است. این تحقیقات شواهد فراوانی را درباره وجود یک میانگیر محدود حافظه عرضه کردهاند. از میانگیر برای یادسپاری موقت اطلاعات استفاده میشود. میانگین متمایز از حافظه درازمدت است که برای یادسپاری درازمدت اطلاعات مورد استفاده میشود (شاکتر، ۱۹۸۹؛ اسمیت و ژونایدز، ۱۹۹۵؛ اسکوایر، ۱۹۸۶؛ اسکوایر و نولتون، ۲۰۰۰)؛ علاوه بر این پژوهشگران در چند تحقیقات امیدوارکننده جدید با استفاده از فنون پت شواهدی دال بر وجود نواحی متمایز مغزی برای جنبههای مختلف حافظه فعال به دست آوردهاند. به نظر میرسد حلقه واجشناختی که نگهدارنده اطلاعات مرتبط با گفتار است درگیر فعالسازی دو جانبه قطعات پیشانی و گیجگاهی باشد (کابزا و ناییبرگ،۱۹۹۷). جالب آن که به نظر میرسد لوح دیداری فضایی مناطق کمی متفاوت را فراهم میسازد. این که کدام یک را فعال سازد بستگی به طول فاصله نگهداری دارد. فواصل کوتاهتر مناطقی از قطعات پسسری و پیشانی راست را فعال میسازند. فواصل طولانیتر مناطقی از قطعات گیجگاهی و پیشانی چپ را فعال میکنند (هاکسبای و همکاران، ۱۹۹۵). در نهایت به نظر میرسد کارکردهای مرکزی بیشتر درگیر فعالسازی قطعات پیشانی باشد (رابرتز، رابینز و ویسکرانتز، ۱۹۹۶؛ به نقل از استرنبرگ، ۲۰۰۶).
تکالیف اندازهگیری حافظه فعال
حافظه فعال را با اجرای چندین تکلیف مختلف میتوان اندازهگیری کرد؛ تکلیف (a): تاخیر در یادسپاری است، در این تکلیف برای مثال یک شکل هندسی نشان داده میشود، آنگاه فاصله یادسپاری وجود دارد که ممکن است با تکالیف دیگر پرشود یا نشود که در آن صورت،زمان بدون انجام دادن مداخلهگر خاصی میگذرد؛ سپس محرکی به آزمودنی عرضه میشود و او باید بگوید آن محرک جدید است یا قدیمی. تکلیف (b): تکلیف بار حافظه فعال با ترتیب موقتی است. در این تکلیف مجموعهای از گویهها عرضه میشود. بعد از مدتی، گویههایی که علامت ستاره دارند، نشان میدهند که آزمونی عرضه خواهد گشت. آزمون عرضه میشود و آزمودنی باید بگوید که آیا گویه جدید است یا قدیمی. تکلیف (c): تکلیف ترتیب زمانی است و مجموعهای از گویهها عرضه میشود.آنگاه ستارهها نشان میدهد که آزمودنیها ارایه خواهد شد. آزمون دو گویه ارایه شده قبلی را نشان میدهد. آزمودنی باید بگوید کدام یک از گویه دیرتر عرضه شده است. تکلیف (d): تکلیف تعدادی به عقب است. محرک ارایه میشود، در نقطه خاصی از فرد خواسته میشود محرکی را که چند مرحله قبل ارایه شده بود، تکرار کند (به نقل از استرنبرگ، ۲۰۰۶).
نظریههای حافظه فعال
مدل پردازش اطلاعات
در سال۱۹۶۰ یک مدل شناختی از پردازش ذهن انسان به عنوان مدل پردازش اطلاعات پذیرش گستردهای را به دست آورد. این مدل با تشبیه ذهن انسان به سیستم پردازش کامپیوتر روند پردازش اطلاعات را از گیرندههای حسی تا ذخیره اطلاعات و پاسخهای رفتاری را تبیین میکند. بر اساس این مدل، سیستم پردازش شناختی یک مجموعه جداگانه را در بردارد اما زیر سیستمهای پردازش اطلاعات به یکدیگر متصلاند و به همراه مولفهها و اجزای حافظه هسته سیستم را تشکیل میدهند (گاگن، یکوویج و یکوویج، ۱۹۹۳). انواع اصلی از پردازش در مدل، ادراک انتخابی، رمزگذاری، اندوزش، بازگردانی و سازماندهی پاسخ و کنترل سیستم را در بردارد. این مدل به لحاظ ایستا و بدون تحرک بودن و همچنین نداشتن ارتباط با یادگیری تحصیلی مورد انتقاد قرار گرفت (به نقل از دهن، ۲۰۰۸).
مدل اتکینسون-شیفرین
از میان مدلهای متعدد حافظه در سال ۱۹۶۰ و۱۹۷۰، مدل اتکینسون-شیفرین (۱۹۶۸)، بیشترین پذیرش را به دست آورد. مدل اتکینسون ـ شیفرین، در واقع بسطیافته مدل پردازش اطلاعات است که در اصل توسط برودبنت (۱۹۵۸) معرفی و پیشنهاد شد. اتکینسون و شیفرین، حافظه را به سه مولفه اندوزش تقسیم کردند: چندین حافظه حسی وجود دارد که هر یک اطلاعات را از یک اندام حسی میپذیرند؛ و یک حافظه کوتاهمدت که به واسطه حافظه حسی موقتی تقویت میگردد؛ و یک حافظه بلندمدت که ورودیها و خروجیهای اطلاعات به حافظه کوتاهمدت را مبادله میکند (هالم و مککینزی، ۱۹۹۲). اتکینسون و شیفرین معتقد بودند که حافظه کوتاهمدت فضای تمرینی برای یادگیری حافظه بلندمدت هست. در این مدل حافظه کوتاهمدت به عنوان ویژگی محوری میباشد. اطلاعات موجود در حافظه کوتاهمدت به سرعت فراموش میشوند مگر این که از طریق مرور ذهنی نگهداری شوند. اتکینسون و شیفرین بیان کردند که یادگیری بستگی به مقدار زمان اطلاعات در حافظه موقتی دارد. این مدل همچنین فرض میکند که حافظه کوتاهمدت نقش مهمی در بازیابی حافظه بلندمدت بازی میکند (به نقل از دهن، ۲۰۰۸).
البته در انتقادی که به این مدل شده است از آن به عنوان مدل سطح متوسط یاد کردهاند و گفتهاند که این مدل بیش از حد کارکرد حافظه را ساده انگاشته است و با تاکید بسیار بر ساختار حافظه فرایند پردازش را نادیده گرفتهاند و با ظهور نظریههای حافظه فعال، این مدل خیلی زود محو شد. هر چند که سه بخش نسخه مدل اتکینسون-شیفرین به عنوان یک چارچوب مهم برای تفسیر عملکرد حافظه همچنان باقی است (دهن، ۲۰۰۸).
مدل سطوح پردازش
در سال ۱۹۷۰ هنگامی که روانشناسانشناختی بیشتر از ساختار به فرایند حافظه علاقهمند شدند، پیشنهاد شد که سطح پردازش روی میزان پایداری حافظه تاثیر میگذارد؛ با عمیقتر کردن و استادانه درست کردن فرایند و کدگذاری یادگیری، به احتمال بیشتر یادگیری بلندمدت منجر میگردد (کرینگ و لوکارت، ۱۹۷۲). سطحی و کمعمق بودن رمزگذاری، همچون قضاوت درباره تشابه صوتی، در حفظ کردن ضعیفتر نتیجه میدهد در حالی که رمزگذاری عمیقتر، همانند یک قضاوت معنایی، به طور اساسی یادآوری را بهتر ایجاد میکند؛ بنابراین پردازش عمیقتر برای یادگیری مناسبتر است. حتی با وجود این که این مدل بر پردازش فراتر از ساختار تاکید کرده است در تمایز بین حافظه کوتاهمدت و بلندمدت باقیمانده است.
تحقیق روی مدل سطوح پردازشی اختلاف نظرهای زیر را نشان داد:
الف) رمزگذاری سطحی همچون مرور ذهنی میتواند حافظه را در برابر گذر زمان مقاوم کند؛ ب) روش بهینه رمزگذاری بستگی به نشانههای مادی و نشانههای بازیابی دارد؛ ج) حفظ و ثبت کردن ممکن است بستگی به شیوه پردازش داشته باشد (کلامی قویتر از بینایی است) و د) پردازش سطحی لزوما زمان کمتری از پردازش عمیقتر نمیبرد (به نقل از دهن، ۲۰۰۸).
مدل بَدلی
در سال ۱۹۷۴ زمان آن رسیده بود که یک نظریه پخته برای حافظه کوتاهمدت ایجاد گردد. بَدلی و هیچ (۱۹۷۴) یک مدل چند مولفهای را برای حافظه کوتاهمدت پیشنهاد دادند. برخی مولفهها به طور اصولی به عنوان پذیرش حافظه تعیین شدند، در حالی که دیگر مولفهها برای پردازش اطلاعات تعیین شدند. این دو روانشناس بریتانیایی، ایده یک "حافظه فعال" را در "حافظه کوتاهمدت" پرورش دادند. آنان حافظه فعال را به عنوان "یک سیستم برای نگهداری موقتی و دستکاری اطلاعات در طی عملکرد یک دامنهای از فعالیت تکالیف شناختی همچون فهم و ادراک، یادگیری و استدلال" تعریف کردند (به نقل از دهن، ۲۰۰۸). بررسی در زمینه حافظه و پردازش اطلاعات با طرح "مدل حافظه فعال" توسط بَدلی و هیچ (۱۹۷۴) به طور چشمگیری تغییر یافت. طبق این مدل، حافظه فعال شامل سه مولفه است: یک سیستم حافظه واجشناختی، یک سیستم حافظه دیداری-فضایی و یک سیستم اجرایی مرکزی. سیستم واجشناختی شامل یک فضای ذخیرهسازی که میتواند اطلاعات واجشناختی را به منظور یکپارچهسازی با حافظه بلندمدت یا تبدیل به دیگر محرکها حفظ کند. سیستم حافظه دیداری-فضایی، سیستم مشابه با سیستم قبلی است که صرفا محرکهای دیداری را نگه میدارد و سیستم اجرایی مرکزی، منابع پردازشی را به این سیستمهای ثانویه اختصاص میدهد (برسناهان، ۲۰۰۶؛ به نقل از خسروجاوید، ۱۳۸۷).
در واقع مدل بَدلی سلسله مراتبی است و کارکرد مرکزی به عنوان سطح برتر آن عامل، منطقه آزادی است که همه زیر مولفهها را کنترل میکند. بَدلی عقیده داشت که کارکرد مرکزی به عنوان جوهر حافظه فعال هست. وی به طور معمول دو سیستم جانبی را به عنوان مولفههای حافظه کوتاهمدت اشاره میکند. چندی بعد، بَدلی (۲۰۰۰) مولفه دیگری را نیز اضافه کرده است. در طی ۳ دهه گذشته مطالعات فراوانی مدل بَدلی را بررسی کردند. به طور شگفتانگیزی، مدارک و شواهد تجربی نسخه نظریه حافظه فعال را حمایت کردند (به نقل از دهن، 2008).
یادگیری و حافظه فعال
در فعالیتهای روزانه بسیاری اوقات تقاضاها و اهدافی وجود دارند که برای ظرفیت محدود پردازشی حافظه فعال با هم رقابت میکنند. خوشبختانه مشارکت فعالانه حافظه فعال نیازی به همه عملیات شناختی ندارد. بسیاری از کنشهای شناختی و رفتارها میتوانند به طور مناسبی در یک روش و سبک خودکار با اندکی از حافظه فعال یا حتی بدون اتکا به آن انجام گیرد (آنزورث و انگل، ۲۰۰۷)؛ بنابراین حافظه فعال برای اکتساب مهارتی که منجر به پردازش خودکار میگردد، ضروری است؛ این کار هنگامی ضرورت مییابد که با اطلاعات، مشکلات و یا موقعیتهای جدید، تلاش برای بازداری اطلاعات نامرتبط، نگهداری اطلاعات جدید و به طور آگاهانه گرفتن اطلاعات از حافظه بلندمدت روبرو میشویم (به نقل از دهن، ۲۰۰۸). حافظه فعال یکی از فرایندهای شناختی اصلی برای تفکر و یادگیری است. به واسطه استفاده کردن از محتویات دستگاههای اندوزش حافظه متعدد، حافظه فعال فرد را قادر به یادگیری میکند و امکان شناسایی افکار و عقاید را میدهد (به نقل از دهن، ۲۰۰۸).
فعال بودن حافظه مربوط به ابعاد متعددی از یادگیری تحصیلی، به ویژه ناشی از ظرفیت محدود آن میگردد. هر چند تفاوتهای فردی وجود دارد، ظرفیت حافظه فعال به طور کامل، کم استفاده است، حتی در افرادی که حافظه فعال نرمال دارند به طور مثال افراد معمولی تنها چهار بخش از اطلاعات را در یک زمان میتوانند دستکاری و ذخیره کنند (کوان، ۲۰۰۱) و این که اطلاعات دستکاری شده، برای یک مدت زمان کوتاه در حافظه فعال، شاید چیزی حدود دو ثانیه، بماند. لذا همیشه بر ظرفیت محدود حافظه فعال در نگهداشتن اطلاعات تاکید میگردد. در حالی که به صورت همزمان اطلاعات مشابه یا اطلاعات دیگری را نیز پردازش می کند (سوانسون، ۲۰۰۰)، چرا که حافظه فعال نقش اساسی را در کارکرد شناختی و یادگیری بازی میکند، یادگیری موفقیتآمیز به صورت عمده یک کارکرد از ظرفیت حافظه فعال افراد است. به طور نمونه، یک کودک با یک نارسایی شدید در حافظه فعال کلامی، احتمالا دارای یک ناتوانی خواندن میشود لذا به طور مسلم محدودیت اصلی حافظه فعال، در بهرهگیری موثر از منابعش برای همه افراد اهمیت دارد، نه فقط آنانی که نارسایی حافظه فعال دارند (به نقل از دهن، ۲۰۰۸).
نارساخوانی و حافظه فعال
بسیاری از تحقیقات اخیر در مورد شناخت در دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری بر تواناییهای حافظه تاکید داشتهاند. همانند کارهایی که بر روی سبکهای شناختی صورت گرفته، تحقیقات روی فرایندهای حافظه دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری نیز ناشی از این واقعیت هستند که معلمان آنها را با عملکرد روزانه این دانش آموزان مرتبط میدانند معلمان به طور سریع میپذیرند که بسیاری از دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری، مشکلات زیادی در ارتباط با حافظه دارند. وقتی آنها درباره این دانش آموزان صحبت میکنند مشکلات زیادی در ارتباط با حافظه دارند. این دانش آموزان در تکالیف مربوط به حافظه دچار مشکل هستند (بیل و تیپت، ۱۹۹۲؛ هولم و اسنولینگ، ۱۹۹۲؛ سوانسون و ساکس-لی، ۲۰۰۱؛ ترجمه علیزاده، ۱۳۹۰).
در حافظه فعال مغز در حالی که وظیفه شناختی دیگری انجام میدهد، اطلاعات دریافتی را فعالانه پردازش میکند. برای مثال حافظه فعال ممکن است اطلاعات جدید را به اطلاعاتی که از قبل در ذخیره حافظه بلندمدت وجود دارند، ارتباط دهد یا راهبرد دیگری برای سازماندهی اطلاعات مانند تقطیع (شکستن اطلاعات به تکالیف کوچکتر)، خوشهبندی (طبقهبندی اطلاعات)، یا مرور (تمرین آن) انتخاب کند. اطلاعات حافظه فعال ممکن است به علت تداخل (ورود اطلاعات دیگر و پس زدن اطلاعات قبلی)، جایگزینی (جایگزین شدن اطلاعات جدید به جای اطلاعات قبلی)، یا نابود شدن (اطلاعات پردازش نشوند) از بین بروند. ظرفیت حافظه فعال متفاوت است، اما نسبت به ظرفیت حافظه درازمدت ناچیز است؛ بنابراین اطلاعات برای مدت کوتاهی در آنجا نگهداری میشوند (هالاهان و همکاران، ۲۰۰۶).
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد، اهمیت مشکلات مربوط به حافظه فعال و کارکرد اجرایی در خواندن برای دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری بیشتر از مشکلات حافظه کوتاهمدت است. در تحقیقی روی بازشناسی واژه و درک مطلب خواندن، پژوهشگران از تکالیفی استفاده کردند تا فرایندهای واجشناختی، درستنویسی و معنایی همه دانش آموزان با ناتوانی یادگیری را ارزیابی کنند (سوانسون و آشبیکر، ۲۰۰۰). به علاوه محققان با استفاده از تکالیفی مانند گستره جمله (مجموعهای از جملات ارایه میشود سپس از دانش آموزان پرسشهای درک مطلبی پرسیده میشود و بعد از آنها خواسته میشود آخرین کلمه را در هر جمله به یاد بیاورند)، گستره دیداری-فضایی (تشخیص وجود نقطهها در خانههای یک جدول) و تکلیف شمارشی (شمردن نقطهها در کنار دیگر قسمتهای موجود در عکس)، حافظه فعال را ارزیابی کردند. محققان، مهارتهای عملکردی فراشناختی یا اجرایی را نیز با پرسشنامهای که در آن دانش آموزان پس از گوش کردن به یک داستان یا خواندن آن باید به پرسشهای استنباطی پاسخ بدهند، مورد ارزیابی قرار دادند. در تمام این تکالیف دانش آموزان با ناتواناییهای یادگیری به طور معناداری ضعیفتر از خوانندههای ماهر عمل کردند و محققان به این نتیجه رسیدند که تواناییهای حافظه فعال میتواند نحوه عملکرد هر گروه را در تکالیف بازشناسی واژه و درک مطلب خواندن دچار مشکل هستند (به نقل از هالاهان، ۲۰۰۶؛ ترجمه علیزاده، ۱۳۹۰).
گستره پژوهشی
تحقیقات انجام شده در داخل کشور
شکوهی یکتا و همکاران (۲۰۱۳) در پژوهشی آموزش حافظه فعال دیداری-فضایی بر اساس علوم عصبشناختی و تاثیر آن بر توجه کودکان نارساخوان را بررسی کردند. بدین منظور ۳۵ دانش آموز نارساخوان 8 تا 12 ساله به دو گروه آزمایش (۱۵ نفر) و کنترل (۲۰ نفر) تقسیم شدند. افراد گروه آزمایش طی ۶ هفته ۳۰ جلسه با نرمافزار BWS آموزش حافظه فعال دریافت کردند. نتایج حاکی از آن بود که آموزش حافظه فعال دیداری فضایی گروه آزمایش را نسبت به گروه کنترل غنیتر ساخته و همچنین تاثیری انتقالی در تکالیف اجرایی توجه همچون توجه صرف، هشیاری بصری و سرعت بصری دیده شد که بعد از آموزش بهبود یافتهاند.
نریمانی و سلیمانی (1392) در پژوهشی با هدف اثربخشی توانبخشی شناختی بر کارکردهای اجرایی (حافظه فعال و توجه) و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دارای اختلال یادگیری ریاضی ۳۲ دانش آموز مبتلا به اختلال یادگیری ریاضی را به روش تصادفی ساده انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جای دادند. سپس گروه آزمایش تحت ۲۱ جلسه آموزش توانبخشی شناختی قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که بین دو گروه دانش آموزان دارای اختلال ریاضی و گروه کنترل در حافظه فعال، نگهداری توجه و پیشرفت تحصیلی تفاوت معناداری وجود دارد. بدین معنی که حافظه فعال، نگهداری توجه و پیشرفت تحصیلی در گروه آزمایش بعد از آموزش توانبخشی شناختی افزایش یافته است.
شریفی و همکاران (۱۳۹۲) در پژوهشی با هدف ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل در ﻛﻮدﻛﺎن ﻧﺎرﺳﺎﺧﻮان و ﻋﺎدي ۳۰ دانش آموز نارساخوان و ۳۰ دانش آموز عادی را مورد مطالعه قرار دادند. ﻳﺎﻓﺘﻪﻫﺎي اﻳﻦ ﭘﮋوﻫﺶ ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ بین حافظه فعال دانش آموزان نارساخوان و عادی تفاوت معنادار وجود دارد و ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل داﻧﺶآﻣﻮزان ﺑﺎ اﺧﺘﻼل در ﺧﻮاﻧﺪن در ﺳﻄﺢ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻼﺣﻈﻪاي ﭘﺎﻳﻴﻦﺗﺮ از ﻛﻮدﻛﺎن ﺑﻫﻨﺠﺎر ﻣﻲﺑﺎﺷﻨﺪ؛ بنابراین دانش آموزان نارساخوان با مشکلات جدی در حافظه فعال روبرو هستند.
کریمی و عسکری (۱۳۹۲) در مطالعهای با هدف اﺛﺮﺑﺨﺸﻲ آﻣﻮزش راﻫﺒﺮدﻫﺎي ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل ﺑﺮ ﺑﻬﺒﻮد ﻋﻤﻠﻜﺮد خواندن دانش آموزان نارساخوان، ۳۰ دانش آموز نارساخوان پایه سوم و چهارم ابتدایی را به شیوه نمونهگیری خوشهای یک مرحلهای انتخاب و به روش تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایدهی کردند. آﻣﻮزش راﻫﺒﺮدﻫﺎي ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل ﻃﻲ ۱۵ ﺟﻠﺴﻪ روی گروه آزمایش انجام ﮔﺮﻓﺖ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﭘﮋوﻫﺶ ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ آﻣﻮزش حافظه ﻓﻌﺎل ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﻮاﻧﺪن داﻧﺶ آموزان ﻧﺎرﺳﺎﺧﻮان را ﺑﻬﺒﻮد ﺑﺨﺸﻴﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﺴاله ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ حافظه ﻓﻌﺎل ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﻲ در ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﻮاﻧﺪن دارد و ﻧﻘﺺ در اﻳﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺿﻌﻒ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺧﻮاﻧﺪن ﻣﻲﺷﻮد.
خجستهمهر و همکاران (۱۳۹۱) در ﭘﮋوﻫﺸﻲ ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ دو ﮔﺮوه از داﻧﺶ آموزان ﻧﺎﺗﻮان ﻳﺎدﮔﻴﺮي و ﻋﺎدي از نظر حافظه فعال ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨﺎداري وﺟﻮد دارد. زاهد (1391) در ﭘﮋوﻫﺸﻲ ﻧﺸﺎن داد از ﻧﻈﺮ حافظه ﻓﻌﺎل ﺑﻴﻦ داﻧش آﻣﻮزان داراي ﻧﺎرﺳﺎﺧﻮاﻧﻲ و ﻋﺎدي ﺗﻘﺎوت ﻣﻌﻨﺎداري وﺟﻮد دارد. رجبی و پاکیزه (۱۳۹۱) در مطالعهای به مقایسه ﻧﻴمرخ ﺣﺎﻓﻈﻪ و ﺗﻮﺟﻪ داﻧﺶ آﻣﻮزان ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲﻫﺎي ﻳﺎدﮔﻴﺮي و داﻧﺶ آﻣﻮزان ﻋﺎدي پرداختند و بدین منظور پنج گروه ۱۵ نفری (دانش آموزان عادی، دانش آموزان نارساخون، دانش آموزان با ناتوانی در حساب کردن، دانش آموزان با ناتوانی در املاء و دانش آموزان با ناتوانی یادگیری مرکب) را با هم مقایسه کردند. نتایج ﻧﺸﺎن داد ﮔﺮوهﻫﺎ در ﻣﻴﺰان ﺗﻮﺟﻪ و ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨﺎداری دارﻧﺪ. ﻧﺘﺎﻳﺞ آزﻣﻮن ﺗﻮﻛﻲ ﻧﺸﺎن داد که داﻧﺶآﻣﻮزان ﻋﺎدي در ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ﺳﺎﻳﺮ ﮔﺮوهﻫﺎي داﻧش آﻣﻮزان داراي ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻳﺎدﮔﻴﺮي از ﻣﻴﺰان ﺗﻮﺟﻪ و ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮي ﺑﺮﺧﻮردار ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﭘﺲ از آن ﺑه ترﺗﻴﺐ داﻧﺶ آموزان داراي ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲ ﺣﺴﺎب و داﻧﺶآﻣﻮزان داراي ﻧﺎرﺳﺎﺧﻮاﻧﻲ ﺑﺪون ﺗﻔﺎوت ﻣﻌﻨﺎدار ﺑﻮدﻧﺪ، ﺳﭙﺲ داﻧﺶآﻣﻮزان داراي ﻧﺎرﺳﺎﻧﻮﻳﺴﻲ و ﭘﺎﻳﻴﻦﺗﺮ از ﻫﻤﻪ، داﻧﺶآﻣﻮزاﻧﻲ ﻛﻪ داراي ﺑﻴﺶ از ﻳﻚ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻳﺎدﮔﻴﺮي ﺑﻮدﻧﺪ، ﻛﻢﺗﺮین میزان توجه و توانایی حافظه را دارا بودند.
قمری گیوی، نریمانی و محمودی (1390) در پژوهشی به بررسی اثربخشی نرمافزار پیشبرد شناختی بر بازداری پاسخ و حافظه فعال کودکان دچار نارساخوانی و نارسایی توجه/فزونکنشی پرداختند. در نمونه آماری 30 کودک نارساخوان و 30 کودک دچار اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی و 30 نفر گروه کنترل حضور داشت. همگی بین 9 تا 12 ساله بودند و نتایج پژوهش نشان داد که نرمافزار پیشبردشناختی بر افزایش مهارت حافظه فعال و بازداری پاسخ کودکان نارسایی توجه/بیشفعالی تاثیر مثبتی دارد.
خدامی و همکاران (۱۳۹۰) در پژوهشی با هدف بررسی ﺗاﺛﻴﺮ آﻣﻮزش ﺣﺎﻓظه ﻓﻌﺎل و ﻓﺮاﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﺮ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ داﻧﺶ آﻣﻮزان دﺧﺘﺮ ﻧﺎﺗﻮان در یادگیری رﻳﺎﺿﻲ، ۳۰ دانش آموز ناتوان در یادگیری ریاضی پایه سوم ابتدایی را به ﺷﻴﻮه نمونهﮔﻴﺮي تصادفی ﺧﻮﺷﻪاي ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺣﻠﻪاي اﻧﺘﺨﺎب و ﺑﺎ روش ﺗﺼﺎدﻓﻲ در ﮔﺮوههاي آزﻣﺎﻳﺶ (آﻣﻮزش حافظه ﻓﻌﺎل و آﻣﻮزش ﻓﺮاﺷﻨﺎﺧﺖ) و ﮔﻮاه ﻗﺮار گرفتند. یافتهها ﻧﺸﺎن داد آﻣوزش ﺣﺎفظه ﻓﻌﺎل و آﻣﻮزش ﻓﺮاﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﺮ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ رﻳﺎﺿﻲ داﻧﺶآموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی موثر است.
ﻻﻫﻴﺠﺎﻧﻴﺎن، ﻛﺠﺒﺎف و ﻋﺎﺑﺪي (1389) درﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻛﻮدﻛﺎن داراي اﺧﺘﻼل ﻳﺎدﮔﻴﺮي ﻣﺸﻜﻞ ﺟﺪي دارد. نارسایی در خواندن بیشترین درصد از کودکان ناتوان در یادگیری را به خود اختصاص داده است و همچنین نارساخوانی پیامدهایی همچون اشکال در نوشتن (دیکته) و ریاضیات را نیز به دنبال دارد. آقابابایی و عابدی (1389) در پژوهشی اثربخشی آموزش حافظه فعال بر بهبود عملکرد تحصیلی دانش آموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی را مورد بررسی قرار دادند، نتایج پژوهش نشان داد که آموزش حافظه فعال میتواند عملکرد تحصیلی دانش آموزان با ناتوانی یادگیری ریاضی را بهبود بخشد.
پیشینه پژوهشی در دیگر کشورها
میشرا و همکاران (۲۰۱۳) در مطالعهای به بررسی تاثیر بازداری اطلاعات دیداری در پردازش حافظه فعال گفتار پرداختند؛ به همین منظور از ۱۲۰ بزرگسال جوان با قدرت شنوایی بهنجار آزمون ظرفیت شناختی مضاعف (CSCT) و یک سری مجزای آزمونهای شناختی به عمل آمد. از آنجایی که CSCT یک آزمون چالشبرانگیز اجرایی برای پردازش بیان شنیداری است، نتایج نشان میدهند که این آزمون جنبههای شناختی گوش دادن مرتبط با درک جمله که به لحاظ کیفی و کمی از ظرفیت حافظه فعال متفاوتند را جلب میکند. اطلاعات دیداری که در شرایط ارایه دیداری-شنیداری به وجود میآیند، میتوانند مانع پردازش اجرایی در حافظه فعال مطالب گفتاری تجزیه نشده شوند.
یانلو و همکاران (۲۰۱۳) در پژوهشی به ۳۰ دانش آموز نارساخوان ۸ تا ۱۱ ساله روزانه ۴۰ دقیقه طی ۵ هفته آموزش حافظه فعال شامل حافظه دیداری فضایی، حافظه کلامی و تکالیف اجرایی مرکزی ارایه دادند. نتایج نشان دادند که آموزش حافظه فعال به طور چشمگیری عملکرد تکالیف حافظه فعال آموزش ندیده (از جمله دیداری فضایی، حوزه کلامی و اجرایی مرکزی) را در کودکان نارساخوان افزایش میدهد. مهمتر از آن تکالیف قافیهای دیداری و تسلط بر خواندن به نحو قابل ملاحظهای با آموزش بهبود یافت.
دانک و همکاران (2013) در پژوهشی با عنوان مداخله برای بهبود در کنشهای اجرایی و حافظه فعال در دانش آموزان با اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی، ضمن بیان این که نارساییهای کنشهای اجرایی نقش مهمی در اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی دارد، آموزش حافظه فعال را در کودکان با اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی بر بهبود عملکرد تحصیلی بررسی کردند؛ نتایج امیدوارکننده بود، به این معنا که این مداخلهها میتوانند در بهبود عملکرد تحصیلی موثر باشد و همچنین آموزش و مداخله میتواند در محیطهای کلاس عملی و قابل اجرا باشد.
ملبی و هولم (۲۰۱۳) در پژوهشی تاثیر آموزش حافظه فعال را به عنوان ابزاری برای پیشرفت توانایی شناختی و دستاوردی مدرسهای بر اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی و دانش آموزانی با دیگر مشکلات شناختی همچون ناتوانی خواندن مورد بررسی قرار دادند. این برنامه آموزشی بهبود کوتاهمدت و قابل اعتمادی در هر دو نوع حافظه کلامی و غیرکلامی فعال نشان داد. در حافظه فعال کلامی این تاثیرات قابل انتقال کوتاهمدت وقتی بعد از یک تاخیر ۹ ماهه مجددا ارزیابی شوند، پایدار نیستند.
دارن و همکاران (۲۰۱۳) در مطالعهای به منظور بررسی تاثیر آموزش حافظه فعال بر بهبود کلی کودکانی با حافظه فعال پایین، کودکان ۷ تا ۹ ساله را انتخاب و آنها را به طور تصادفی در سه گروه جایدهی کردند. به یک گروه حافظه فعال تطبیقی آموزش داده شد، به گروه دوم آموزش حافظه فعال غیرتطبیقی با بار حافظه فعال کم ارایه شد و به گروه سوم هیچ آموزشی ارایه نشد. نتایج حاکی از آن بود کودکانی که آموزش تطبیقی را به اتمام رساندند پیشرفتهای قابل توجهی در آزمون حافظه کوتاهمدت فضایی-دیداری و حافظه فعال دیداری-فضایی و کلامی داشتند نسبت به کودکانی که آموزش غیرتطبیقی را تمام کرده یا هیچ مداخلههای دریافت نکرده بودند.
هویک و همکاران (2013) در مطالعهای با عنوان آموزش زمان واکنش حافظه فعال در نارسایی توجه /فزونکنشی، 67 کودک 10-12 ساله دارای نارسایی توجه/فزونکنشی را در دو دسته آزمایش و کنترل جای دادند. کودکان گروه آزمایش یک برنامهریزی آموزشی 25 جلسهای را در مدرسه گذراندند. بر اساس تحلیل محتوا 6 مقیاس حافظه فعال به ترتیبی قرار گرفتند که نمایانگر حافظه فعال شنیداری، دیداری و دستکاری شده بود. نتایج نشان داد که گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل در تمام مقیاسها افزایش افتراقی طولانیمدت معناداری داشتند. افزایش عملکرد در گروه آزمایش در بعد دیداری به طور معناداری نسبت به بعد شنیداری بالاتر بود.
گری و همکاران (۲۰۱۲) در پژوهشی برای بررسی تاثیرات یک برنامه آموزشی حافظه فعال کامپیوتری بر حافظه فعال و توجه بزرگسالان با ناتوانی یادگیری شدید و نارسایی توجه/فزونکنشی، به ۶۰ نوجوان ۱۲ تا ۱۷ ساله به صورت تصادفی یک برنامه کامپیوتری حافظه فعال یا ریاضی آموزش دادند. آز آزمودنی قبل و سه هفته بعد از آموزش، پیشآزمون و پسآزمون به عمل آمد، نتایج حاکی از تاثیرات آموزش حافظه فعال در بهبود برخی از جنبههای حافظه فعال در نوجوانان مبتلا به ناتوانی یادگیری و نارسایی توجه/فزونکنشی بود اما پیشرفت بیشتر آموزش حافظه فعال مستلزم ارتقا تاثیرات انتقال بر دیگر ابعاد عملکرد میباشد.
چویی و تامسون(۲۰۱۲) با استفاده از نرمافزار انبک نتیجه گرفتند که آموزش حافظه فعال میزان هوش را در بزرگسالان جوان افزایش نمیدهد. شوایتزر و همکاران (۲۰۱۱) در مطالعهای با افزایش کنترل شناختی و عاطفی از طریق آموزش حافظه فعال به بررسی بسط آموزش مغزی در حوزه عاطفی پرداختند و در این راستا برای آموزش حافظه فعال از نرمافزار انبک استفاده نمودند. دادهها از مزایای انتقالپذیر تکالیف دشوار حافظه فعال حمایت کرده و پیشنهاد میکند افزایش انتقالپذیر در سرتاسر حوزه عاطفی خواستار آموزش با موادی متناسب با آن زمینهها میباشد. این یافتهها شواهد اولیهای را پایهگذاری میکند که آموزش مغزی شناختی فشرده و دشوار نه تنها میتواند ظرفیت حل مساله انتزاعی را افزایش دهد بلکه فرایندهای کنترل شناختی (همچون تصمیمگیری) در محیط عاطفی روزمره را نیز بهبود میبخشد.
پریس (۲۰۱۱) با هدف بررسی تاثیر آموزش حافظه فعال با استفاده از نرمافزار انبک بر هوش سیال، بعد از اینکه ۵۸ شرکت کننده را در دو گروه آزمایش و کنترل جایدهی کرد، افراد گروه آزمایش بیست جلسه ۲۰ دقیقهای با تکلیف انبک آموزش دیدند. نتایج پسآزمون هوش سیال تفاوت معناداری را در بین دو گروه آزمایش و کنترل نشان نداد. نوو و برژنیتز (۲۰۱۱) در پژوهشی حافظه فعال، زبان، آگاهی واجشناختی، خواندن و نوشتن، سرعت نامیدن و سرعت پردازش را برای ﭘﻴﺶبینی ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲهای ﺧﻮاﻧﺪن (رﻣﺰﮔﺸﺎﻳﻲ، درك ﻣﻄﻠﺐ و زﻣﺎن ﺧﻮاﻧﺪن) را در ﻛﻮدﻛﺎن ۶ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﺮرﺳﻲ کردند؛ ﻧﺘﺎﻳﺞ ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل ﻛﻼﻣﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﺳﻬﻢ را در ﭘﻴﺶﺑﻴﻨﻲ ﻫﺮ ﺳﻪ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺧﻮاﻧﺪن در ۳ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ داﺷﺖ.
بنونتی و همکاران(2010) به ارزیابی فرایندهای حافظه فعال اجرایی در نارساخوانی پرداختند. هدف از این مطالعه ارزیابی فعال-سازی قشر مغز مربوط به حافظه فعال کلامی در افراد نارساخوان و عادی 13 ساله بود. به این منظور از یک تکلیف انبک تغییریافته استفاده شد که در آن آزمودنی باید نخستین یا آخرین بخش (واج) از اسامی اشکالی را که نشان داده میشود را به یاد آورد. آزمودنیهای گروه کنترل در مقایسه با آزمودنیهای نارساخوان افزایش فعالسازی FMRI در بخش کوچکی از ناحیه جداری سمت چپ و شکنج پیشپیشانی تحتانی در سمت راست را نشان دادند. بر خلاف گروه کنترل، آزمودنیهای نارساخوان افزایش معناداری در فعالسازی نواحی مغزی حافظه فعال و افزایش بار حافظه نشان ندادند. یافتهها از فرضیه نقص حافظه فعال ویژه در افراد نارساخوان حمایت میکنند.
داهلین (2010) در پژوهشی تاثیر آموزش حافظه فعال بر خواندن در کودکان با نیازهای ویژه را بررسی کرد. در این تحقیق رابطه بین حافظه فعال و پیشرفت خواندن را در 57 کودک مورد ارزیابی قرار داد. بدین منظور ابتدا این موضوع مورد بررسی قرار گرفت که آیا حافظه فعال کودکان را میتوان با یک برنامه شناختی افزایش داد و چگونه از نتایج آموزش میتوان برای پیشرفت خواندن استفاده کرد، سپس به این مساله پرداخته شد که چگونه جنبههای افتراقی حافظه فعال با نتایج خواندن کودکان مرتبط است. آموزش حافظه فعال اثراتی را به همراه داشت و این اثرات برای بهبود درک مطلب کودکان مفید به نظر میرسد. مقیاسهای حافظه فعال با خواندن و درک مطلب کودک مرتبط به نظر میرسد. نتایج نشان داد که حافظه فعال را میتوان به عنوان یک عامل حیاتی در رشد خواندن سواد آموزی در بین کودکان با نیازهای ویژه در نظر گرفت و مداخلات برای بهبود حافظه فعال میتواند به کودکان کمک کند تا در خواندن و درک مطلب حرفهایتر شوند.
میلتون (2010) پژوهشی را به عنوان تاثیرات برنامه رایانهای آموزش رایانهای حافظه فعال بر روی توجه و حافظه فعال را در نوجوانان مبتلا به نارسایی توجه/فزونکنشی و ناتوانی یادگیری انجام دادند. نمونه این پژوهش شامل 15 نفر مبتلا به نارسایی توجه/فزونکنشی و 15 نفر مبتلا به ناتوانی یادگیری می باشد. دو گروه به مدت 6 ماه توسط نرمافزار رایانهای آموزش حافظه فعال دریافت کردند؛ نتایج نشانگر آن بود که آموزش انعطافپذیری شناختی و حافظه فعال تاثیرقابل توجهی داشت.
مزاکاپا و باکنر (2010) یک برنامه کامپیوتری را برای آموزش حافظه فعال کودکان با مشکلات توجه یا فزونکنشی به کار بردند. آموزش به صورت روزانه به مدت 5 هفته در طول ساعات مدرسه به کار گرفته شد و در این روش معلمان رفتار کودک را پیش و پس از مداخله سنجیدند. در نهایت رفتار کودکان و حافظه فعال آنان در طول آموزش بهبود پیدا کرد. نتایج نشان داد که آموزش حافظه فعال برای کودکان با مشکلات توجه یا فزونکنشی شیوه ماندگاری است. سوزان و همکاران (2010) در پژوهشی تکالیف انبک را به دو گروه از افراد عادی آموزش دادند، نتایج نشان داد که آموزش در هر دو گروه باعث میشود كه این گروهها نسبت به گروه گواه که هیچ آموزشی را دریافت نکردند، بهبود بیشتری در هوش سیالشان نشان دهند. همچنین گروه آموزشی با یک انبک نسبت به گروه آموزشی دو انبک اطلاعات کمتری را به حافظه فعال انتقال دادند.
سوزان (2010) در مطالعهای با عنوان اعتبار همزمان تکلیف انبک به عنوان یک مقیاس حافظه فعال به بررسی ویژگیهای روانسنجی تکلیف انبک برای روشن کردن ارتباط آن با دیگر تکالیف حافظه فعال و عملکرد اجرایی و نیز بررسی نقش این تکلیف به عنوان یک مقیاس تفاوتهای فردی پرداخت. نتایج آزمایشهای انجام شده در این تحقیق نشان داد که تکلیف انبک با تکالیفی که به طور معمول به عنوان مقیاسهای ظرفیت حافظه فعال پیچیده شناخته شدهاند، ارتباط ضعیفی دارند؛ علاوه بر این نتایج نشان داد که تکلیف انبک ابزاری بسیار مفید برای تحقیقات تجربی فرایندهای حافظه فعال است. زیرا به سادگی امکان دستکاری طیف ارایه محرکهای گوناگون را به آزماینده میدهد، به علاوه شواهدی همگرا وجود دارد که عملکرد انبک میتواند به خوبی تفاوتهای فردی در هوش سیال و دیگر عملکردهای شناختی سطح بالا را پیشبینی کند.
پریگ و همکاران(۲۰۰۹) در یک مطالعه امکان افزایش هوش سیال در افرادی با ناتوانیهای عقلی را به کمک آموزش حافظه فعال بررسی کردند؛ بدین منظور ۶۹ آزمودنی جوان (با میانگین سنی ۲۵سال) را به ۴ گروه آزمایش و ۱ گروه کنترل تقسیم کردند. ۴ گروه آزمایشی با تکالیف انبک یکسان اما در تعداد جلسات متفاوت (8، 12، 17 و 19 روز) آموزش داده شدند. آموزش به غیر از تعطیلات آخر هفته، روزانه به مدت ۲۵ دقیقه انجام شد. نتایج نشان دهنده افزایشی چشمگیر در حل تکالیف هوش سیال بعد از آموزش بود. در حالی که گروه کنترل افزایشی ۸ درصدی را در پسآزمون نشان دادند، افزایشی ۲۲ درصدی در عملکرد گروه آموزشی دیده شد. این افزایش در عملکرد به تعداد جلسات آموزشی بستگی داشت. در حالی که گروهای با آموزش ۸ و ۱۲ روزه افزایشی ناچیز و یا افزایشی نامرتبط با آموزش را نشان دادند، میزان افزایش در عملکرد در گروهای آموزش ۱۷ و ۱۹ روزه به ۴۰ درصد رسید.
جیگی و همکاران(۲۰۰۸) در پژوهشی برای بررسی افزایش هوش سیال از طریق آموزش حافظه فعال از نرمافزار انبک استفاده نمودند و نشان دادند که میزان افزایش در هوش سیال به شدت به مقدار آموزش بستگی دارد. دورههای آموزشی بیشتر منجر به بهبود بیشتری در هوش سیال میشود و اثر آموزش وابسته به دوز میباشد. اسپیرونلی و همکاران (2008) در مطالعهای با تصويربرداري از مغز نارساخوانان در هنگام خواندن، نقايصي را در حافظه فعال کلامي و بد عملکرديهايي در لوب پيشاني-گيجگاهي و پيشاني-آهيانهاي نشان دادند. پژوهش گتروکل و لامنت (2006) نشان داد که حافظه فعال با یادگیری و پیشرفت تحصیلی رابطه دارد و ضعف حافظه میتواند در ایجاد مشکلات یادگیری موثر باشد. این کودکان دارای مشکلات معنادار در حافظه فعال هستند و آموزش نرمافزار انبک نیز با توجه به تمرکزی که بر تقویت توجه، سرعت، دقت و اندوزش دارد در امر غنیسازی و بهبود حافظه فعال بسیار موثر است.
گاترکول و آلویز (2006) در پژوهشی مروری آسیبهای حافظه کوتاهمدت و فعال را در اختلالهای عصبی-تحولی مورد بررسی قرار داده و بیان کردند که آسیبهای حافظه فعال و کوتاهمدت با یک سطح گستردهای از اختلالهای عصبی تحولی در ارتباط است؛ در نتیجهگیری نیز بیان کردند که آسیب به حافظه فعال و کوتاهمدت با مشکلات یادگیری که میتواند اساسی باشد در ارتباط است که البته این موضوع میتواند به واسطه روشهای تخصصی درمانی-حمایتی کاهش یابد. ﺳﻮاﻧﺴﻮن و ژرمن (2006) ﻧﺸﺎن دادﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺷﻨﺎﺧﺘﻲ ﻛﻮدﻛﺎن ﻋﺎدي در ﺳﻨﺠﺶﻫﺎي ﺣﻞ ﻣﺴﺎیل ﻛﻼﻣﻲ (ﺳﺮﻋﺖ، ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻛﻼﻣﻲ، ﺣﺎﻓﻈﻪ فعال دﻳﺪاري-ﻓﻀﺎﻳﻲ و ﺣﺎﻓﻈﻪ درازﻣﺪت) ﺑﻬﺘﺮ از ﻛﻮدﻛﺎن دﭼﺎر ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻳﺎدﮔﻴﺮي رﻳﺎﺿﻲ و ﺧﻮاﻧﺪن و ﻛﻮدﻛﺎن ﻣﺒﺘﻼ ﺑﻪ ﻫﺮ دو ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ (ﻳﺎدﮔﻴﺮي رﻳﺎﺿﻲ و ﺧﻮاﻧﺪن) اﺳﺖ. هاروی و همکاران (2005) در مطالعهای بر کنترل شناختی و منابع مغزی افراد افسرده که در حین (MRI کارکردی) از تکالیف انبک استفاده کردند و به این نتیجه رسیدند که بیماران افسرده در مقایسه با افراد سالم که تکاليف انبک را انجام ندادند، برانگیختگی وسیعتری در قشر مغز پیشپیشانی جانبی و سینگولیت قدامی نشان میدهند.
آدرین و همکاران (۲۰۰۵) در یک مطالعه فراتحلیلی از مطالعات تصویربرداری عصبشناختی کارکردی درباره حافظه فعال انبک نشان دادند که فراتحلیلهای مقایسهای و کمی مطالعات چند جانبه به شدت میتوانند به جامعه علمی برای پیدا کردن تشابهات و تفاوتها در فعالسازی مغزی کمک میکند که توسط یکی از طرحهای تجربی وابسته به دست آمده است. شواهد دال بر فعالسازی گسترده شش ناحیه پیشانی و آهیانهای عمده در قشر مخ توسط سه نوع از حافظه فعال انبک میباشد. همچنین نتایج، تفاوتهای ناحیهای فرعی و جهتداده شدهای را در فعالسازی سازگار با شکلدهی دوباره یک شبکه پیش آهیانهای در پاسخ به مهارتهای تجربی محتوا و فرایند حافظه فعال نشان دادند.
کلینبرگ و فرنل (۲۰۰۵) مطالعهای را با ﻋﻨﻮان آﻣﻮزش راﻳﺎﻧﻪای حافظه فعال در کودکانی که دچار نارسایی توجه/فزونکنشی ﺑﻮدﻧﺪ اﻧﺠﺎم دادﻧﺪ. آنها ﻧﻤﻮﻧﻪای ﺷﺎﻣﻞ ۵۳ ﻛﻮدك ﻣﺒﺘﻼ به نارسایی توجه/فزونکنشی را اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮدﻧﺪ و به ﺻﻮرت ﺗﺼﺎدﻓﻲ ﺷﺮﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎن را در ﻣﻌﺮض ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ راﻳﺎﻧﻪای ﺗﻘﻮﻳﺖ ﺣﺎﻓﻈﻪ فعال ﻗﺮار دادﻧﺪ. در اﻳﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ راﻳﺎﻧﻪای ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺗﺨﺘﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪدار و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ تکلیف ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ ﺑﻴﻨﺎﻳﻲ-ﻓﻀﺎﻳﻲ ﺑﺮاي ﺗﻘﻮﻳﺖ ﺣﺎﻓﻈﻪ فعال آﻣﻮزش داده ﺷﺪ. ﻧﺘﻴﺠﻪ اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ اﻳﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ رایانهاي ﺑﺎﻋﺚ ﺑﻬبود ﺣﺎﻓﻈﻪ فعال در اﻳﻦ ﻛﻮدﻛﺎن میﺷﻮد، ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ اﻳﻦ برنامه راﻳﺎﻧﻪاي ﺑﺎزداري ﭘﺎﺳﺦ و اﺳﺘﺪﻻل ﻣﻨﻄﻖ را در اﻳﻦ ﻛﻮدﻛﺎن اﻓﺰاﻳﺶ داد.
ﻛﻴﺒﻲ، ﻣﺎرﻛﺲ، ﻣﻮرﮔﺎن و ﻻﻧﮓ (2004) از ﺑﺮرﺳﻲ ارﺗﺒﺎط ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲﻫﺎي ﺗﺤﻮﻟﻲ ﺧﻮاﻧﺪن و ﺣﺎﻓﻈﻪ فعال درﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﻮدﻛﺎن دﭼﺎر ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲﻫﺎي ﺗﺤﻮﻟﻲ ﺧﻮاﻧﺪن، اﺧﺘﻼل آﺷﻜﺎري در ﺣﺎﻓﻈﻪ فعال دارﻧﺪ. اولسون و ستربرگ و کلینبرگ (2004) در تحقیق خود برای تایید پژوهشهای قبلی بر اثربخشی آموزش حافظه فعال، به مطالعه تغییرات در فعالیت مغز پیش، حین و پس از آموزش پرداختند. نتایج نشان داد که فعالیت شکنج میانی پیشانی و قشرهای فوقانی و تحتانی آهینهای پس از آموزش افزایش پیدا کرد. تغییرات در فعالیت قشری میتواند مدرکی بر انعطافپذیری آموزش در سیستمهای عصبی تحت نظر حافظه فعال باشد.
ﻫﻮوس، ﺑﻴﮕﻠﺮ، برانگیم و ﻻﺳﻦ (۲۰۰۳) در ﻳﻚ تحلیل ﻣﻘﺎﻳﺴﻪاي، ﭘﺲ از ﺑﺮرﺳﻲ ﻋﻤﻠﻜﺮد حافظه کودکان ﻧﺎرﺳﺎﺧﻮان درﻳﺎﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﻮدﻛﺎن در ﻫﻤﻪ اﻋﻤﺎل ﺣﺎﻓﻈﻪ، ﺿﻌﻴﻒﺗﺮ از ﺳﻦ واﻗﻌﻲ (ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪاي) ﺧﻮد ﻋﻤﻞ میکنند. کلینگبرگ، فرسبرگی و ستربرگ (2002) در مطالعهای از یک چارچوب آموزشی نو با آموزش فشرده و انطباقی تکالیف حافظه فعال استفاده کردند و تاثیر آموزش به روش دو سر کور ارزیابی گشت. آموزش به طور قابل ملاحظهای عملکرد افراد را روی تکالیف آموزشی حافظه فعال بالا برد و همچنین مهمتر این که عملکرد آنها را روی آزمونهای آموزش داده شده بینایی-فضایی حافظه فعال و ماتریسهای تصاعدی ریون و استدلال پیچیده غیرکلامی تکالیف افزایش داد. همچنین فعالیت حرکتی-تعداد حرکات سر در طی انجام تکالیف رایانهای به طور قابل ملاحظهای در گروه آزمایش کاهش پیدا کرد. نتایج نشان میدهد که با آموزش حافظه فعال میتواند به طور بالقوه علایم بالینی اختلال نارسایی توجه/فزونکنشی را بهبود دهد.
بال و اسکریرف (2001) نشان دادهاند که کودکانی که ریاضیات آنها ضعیف است در کارکردهای اجرایی از جمله بازداری پاسخ و حفظ اطلاعات در حافظه فعال دچار مشکلات زیادی هستند. سوانسون و سیگل (۲۰۰۱) در پژوهشی نشان دادند که ﻛﻮدﻛﺎن ﺑﺎ ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ ﻳﺎدﮔﻴﺮي در حوزه خواندن و ریاضیات، دﭼﺎر ﻛﻤﺒﻮدﻫﺎﻳﻲ در ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﻠﻘﻪ واﺟﻲ ﻛﻪ ﺟﺰیی از ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻓﻌﺎل اﺳﺖ ﻣﺮﺑﻮط میباشد و این حلقه ﻣﺨﺘﺺ ﺣﻔﻆ اﻃﻼﻋﺎت ﻣﺒﺘﻨﻲ ﺑﺮ ﮔﻔﺘﺎر اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺧﺪﻣﺖ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﭘﻴﭽﻴﺪه ﻣﺎﻧﻨﺪ درك ﻣﻄﻠﺐ ﺧﻮاﻧﺪن، ﺣﻞ مساله و ﻧﻮﺷﺘﻦ اﺳﺖ؛ همچنین ویلسون و سوانسون (2001) در پژوهشی نشان دادند که جدای از سن، ناتوانی در ریاضیات با ضعف عملکردهای حافظه فعال در حوزه دیداری- فضایی و کلامی همراه است.
در مطالعهای دیگر نیز سوانسون و ساچزلی (2001) به نقش مهم کارکردهای اجرایی (از جمله حافظه فعال) در بهبود عملکرد ریاضیات در کودکان با ناتوانی در ریاضیات اشاره کردهاند. آنها دریافتند که کودکان با ناتوانی ریاضیات در حافظه فعال، بازداری پاسخ و سازماندهی نسبت به گروه کنترل ضعیفتر عمل میکنند اما آموزش در این حافظه میتواند مشکلات این کودکان را کاهش دهد. پابلانو (2000) در پژوهشی تغییرات دیداری-فضایی و آواشناختی حافظه فعال در کودکان نارساخوان را مورد ارزیابی قرار داد؛ نتایج نشان داد کودکان نارساخوان در مقایسه با کودکان گروه کنترل، تعداد کمتری از کلمات مشابه را در حلقه واجی به یاد میآورند و مدت زمان بیشتری را صرف تکمیل پازل 100 تکهای که برای ارزیابی توجه کودکان به عمل آمده بود میکنند. تفاوت آماری معناداری در عامل هماهنگساز مرکزی کودکان نارساخوان و گروه کنترل مشاهده نشد.
منابع
منابع فارسی
1- احمدپناه، م. و پاکدایانا، پ. (1386). نارساخوانی: مروری بر پژوهشهای اخیر، پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، 3، 352-237.
2- استرنبرگ، ر. (2006). روانشناسی شناختی، ترجمه، خرازی، سیدکمال و حجازی، الهه .(1387). تهران: سمت.
3- افروز، غ. (1385). اختلالات یادگیری، تهران: پیام نور.
4- انوشهپور، ا. (1386). روش تدریس فارسی ابتدایی. تهران: روان.
5- بهاری، ع. و سیفنراقی، م. (1387). اثربخشی وسیله آموزشی سینا در کاهش خطاهای خواندن کودکان نارساخوان، روانشناسان ایرانی، 4، 353-343.
6- پاشاپور، ن. و یاوریان، ر. (1379). بررسی میزان شیوع نارساخوانی در کلاسهای سوم ابتدایی شهر ارومیه، پژوهش در پزشکی، 24، 6-3.
7- تبریزی، مصطفی. (1386). درمان اختلالات خواندن، تهران: فراوان.
8- جناآبادی، ح. (1386). مقایسه اثربخشی روشهای آموزشی سینا، فرنالد و کپارت در درمان نارسایی یادگیری ویژه (خواندن و دیکته) دانش آموزان پایه سوم ابتدایی، رساله دکترا، دانشگاه علامه طباطبائی.
9- حسینخانزاده، ع. (1392). روانشناسی و آموزش کودکان و نوجوانان با نیازهای ویژه (چاپ دوم)، تهران: آوای نور.
10- خداپناهی، م. (1391). نوروسایکولوژی و سایکوفیزیولوژی. تهران: سمت.
11- دادستان، پ. (1379). اختلالهای زبان. تهران: سمت.
12- داکرال، ج. و مک شین، ج. (2006). رویکردی شناختی به مشکلات یادگیری کودکان. ترجمه عبدالجواد احمدی و محمود اسدی. (1376). تهران: رشد.
13- ریاحی، ا. (1387). بررسی اثربخشی روش چند حسی فرنالد بر عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان پایه سوم ابتدایی شهر گرگان، رساله کارشناسی ارشد، دانشگاه علامه طباطبایی.
14- شایان، س. (1386). شناسایی و توصیف مشکلات بزرگسالان خوانشپریش 40-17 ساله شهر تهران و بررسی سودمندی روش دیویس بر بهبود مهارتهای خواندن آنان، رساله کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
15- شکوهی یکتا، م.، و پرند، ا. (1385). ناتواناییهای یادگیری. تهران: تیمورزاده-طبیب.
16- عابدی، ا.، و آقابابایی، س. (1389). اثربخشی آموزش حافظه فعال بر بهبود عملکرد تحصیلی کودکان با ناتوانی یادگیری ریاضی. مجله روانشناسی بالینی، 4، 73-81.
17- فریار، ا. و رخشان، ف. (1379). ناتواناییهای یادگیری. تهران: مبنا.
18- كاپلان، ه. و سادوك، و. (2007). خلاصه روانپزشكي (علوم رفتاري-روان پزشكي). ترجمه، پورافکاری، نصرتالله. (1386). تهران: شهرآب.
19- ﻛﺠﺒﺎف، م. ب.، ﻻﻫﻴﺠﺎﻧﻴﺎن، ز. و ﻋﺎﺑﺪي، ا. (۱۳۸۹). ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻧﻴﻤﺮخ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻛﻮدﻛﺎن ﻋﺎدي ﺑﺎ ﻛﻮدﻛﺎن دﭼﺎر ﻧﺎﺗﻮاﻧﻲ روﺧﻮاﻧﻲﻫﺎي ﻳﺎدﮔﻴﺮي در اﻣﻼء، رﻳﺎﺿﻲ و روخوانی. تازههای علوم شناختی، ۱۲ (۱)، ۲۵-۱۷.
20- كريمی، ي. (1387). اختلالات يادگيري. تهران: ساوالان.
21- کالات، ج. (2007). روانشناسی فیزیولوژیکی. ترجمه یحیی سید محمدی. (1387). تهران: روان.
22- کراتوچویل، آ. و موریس، ر. (1998). روانشناسی بالینی کودک، ترجمه، نائینیان، محمدرضا. (1378). تهران: رشد.
23- ميلانيفر، ب. (1385). روان شناسي كودكان و نوجوانان استثنایي. تهران: قومس.
24- هالاهان، د.، لوید، ج.، پیویس، م. و مارتینز، اِ. (2005). ناتواناییهای یادگیری، ترجمه، علیزاده، حمید، همتی، قربان، رضایی، صدیقه و شجاعی، ستاره. (1390). تهران: ارسباران.
25- والاس، ج. و مکلافین، ج. (1979). ناتواناییهای یادگیری: مفاهیم و ویژگیها. ترجمه طوسی منش، محمد تقی. (1376). آستان قدس رضوی.
منابع لاتین
26- Alloway, T. P. (2009). Working memory, but not IQ, predicts subsequent learning in children with learning difficulties. European Journal of Psychological Assessment, 25, 92-98.
27- Anderson, J. R. (2000). Learning and memory. Wiley, 181-182.
28- Baddeley, A., and Hitch, G. (1974). Working memory. The Psychology of Learning and Motivation. Academic Press, 28, 47-89.
29- Baddeley, A. (2003). Working memory: Looking back and looking forward. Nature Reviews, 4, 829-839.
30- Berninger, V. W., Raskind, W., Richards, T., Abbott, R., and Stock, P. (2008). A multidisciplinary approach to understanding developmental dyslexia within working- memory architecture: Genotypes, phenotypes, brain, and instruction. Developmental Neuropsychology, 33, 707-744.
31- Brooks, A. D., Berninger, V. W., and Abbott, R. D. (2011). Letter naming and letter writing reversals in children with dyslexia: Momentary inefficiency in the phonological and orthographic loops of working memory. Developmental Neuropsychology, 36, 847-868.
32- Brosnan, M., Demetre, J., Hamill, S., Robson, K., Shepherd, H., and Cody, G. (2002). Executive functioning in adults and children with developmental dyslexia. [Clinical Trial]. Neuropsychologia, 40, 2144-2155.
33- Brunswick, N., Mccrory, E., Price, C., and Frith, U. (1999). Explicit and Implicit processing of words and pseudowords by adults developmental dyslexia: A search for wemicke's wortschatz? Brain, 122, 1901-17.
34- Buul, S., and Scerif, A. (2001). The Handbook of child adolescence clinical psychology. A contextual approach. Institute of psychiatry, 5 (2), 1200-1205.
35- Casey, J. (2012). A Model to Guide the Conceptualization, Assessment, and Diagnosis of Nonverbal Learning Disorder. Canadian Journal of School Psychology, 27(1), 35–57.
36- Chooi, W., and Thompson, L. A. (2012). Working memory training does not improve intelligence in healthy young adults. Science direct, 40, 531-542.
37- Conway, A. R., and Getz, S. (2010). Cognitive ability: Does working memory training enhance Intelligence? Current Biology, 20, 362-364.
38- Daneman, M., and Carpenter, P. A. (1980). Individual differences in working memory and reading. Journal of verbal learning and verbal Behavior, 19, 450-466.
39- Dehn, M. J. (2008). Working memory and academic learning: Assessment and Intervention. New Jersey: WILEY, 123-135.
40- Dunning, D. L., Hoimes, J., and Gathercole, S. E. (2013). Does working memory training lead to generalized improvements in children with low working memory? Developmental Science, 16:6, pp 915, 925.
41- Evelyn, H. K., Bernadette, A. M. Van de, R., and Johannes, E. H. (2007). Working memory and early mathematics: Possibilities for early identification of mathematics learning disabilities. Advances in Learning and Behavioral Disabilities, 20, 1–19.
42- Gathercole, S. E, Pickering, S. J., Ambridge, B., and Wearning, H. (2004). The structure of working memory from 4 to 15 years of age. Developmental Psychology, 40, 177-190.
43- Gathercole, S. E., Lamont, E., and Alloway, P. A. (2006). Working memory in the Classroom. 8, 219-239.
44- Gathercole, S. E., and Pickering, S. J. (2000). Working memory deficits in children with low achievement in the national curriculum at 7 years of age, British Journal of Education Psychology, 70, 177-194.
45- Gathercole, S. E., and Alloway, P. A. (2006) working memory and classroom Learning. UK: The University of Durham.
46- Hart, S., and Pettingell, J. (2005). Valuing people with learning disabilities. J R Soc Health, 125, 16-7.
47- Harvey, P. O., Fossati, P., Pochon, J. B., Levy, R., LeBastard, G., Lehericy, S., Allilaire, J. F., and Duboisa, B. (2005). Cognitive control and brain resources in major depression: An FMRI study using the n-back task. NeuroImage 2, 860– 869.
48- Heiman, T., and Berger, B. (2007). Parents of children with Asperger syndrome or with learning disabilities: Family environment and social support. Research in Developmental Disabilities, 29, 289–300.
49- Howes, N. L., Bigler, E. D., Burlingame, G. M., and Lawson, J. S. (2003). Memory performance of children with dyslexia: A comparative analysis of theoretical perspectives. Journal of Learning Disabilities, 36(3), 230-246.
50- Hulme, C., and Snowling, M. (1992). Phonological deficits in dyslexia: A sound reappraisal of the verbal deficit hypothesis. In: Singh N, Beale. Spriner-Verlag.
51- Jaeggi, S. M., Buschkuehl, M., Jonides, J., and Perrig, W. J. (2008). Improving fluid intelligence with training on working memory. Panas.org.
52- Jaeggi, S. M., Studer-Luethi, B., Buschkuehl, M., Yi-Fen Su, Jonides, J., and Perrig, W. J. (2010). The relationship between n-back performance and matrix reasonin – Implications for training and transfer. Intelligence, 38, 625-635.
53- Jeffries, S., and Everatt, J. (2004). Working memory: its role in dyslexia and other specific learning Difficulties. Dyslexia, 10, 196-214.
54- Jenks, k. L. (2009). Arithmetich Difficulties in children with cerebral palsy are related to Executive Function and Working memory. Journal of child Psychology and Psychiatry, 7, 824-825.
55- Karande, S., Mahjan, V., and Kulkarni, M. (2009). Recollection of learning disabled adolescent of their schooling experience: a qualitative study. Indian J Med Sci, 6, 382-391.
56- Kibby, M. Y., Marks, W., Morgan, S., and Long, Ch. J. (2004). Specific impairment in developmental reading disabilities: A working memory approach. Journal of Learning Disabilities, 37(4), 349-363.
57- Kramer, J. H., Knee, K, and Delis, D. C. (2000). Verbal Memory Impairments in Dyslexia. Archives of Clinical Neuropsychology, 15, 83-93.
58- Lerner, J. W. (2003). Learning disabilities: Theories, diagnosis and teaching strategies (9 th ed). Boston: MA: Houghton Mifflin.
59- Lou, Y., Wang, J., Wu, H., Zhu, D., and Zhang, yu. (2013). Working memory training improves developmental dyslexia in Chinese children. Neural Regeneration Research, 8, 5.
60- Masoura, E. V. (2006). Establishing the link between working memory function and learning disabilities. Learning Disabilities: A Contemporary Journal, 4(2), 29-41.
61- McNamara, J. K., and Wong, B. (2003). Memory for everyday information in students with learning disabilities. Journal of Learning Disabilities, 36(5), 394-406.
62- Monica, M. L., and Charles, H. (2013). Is working memory training effective. Development psychology, vol 49, 2, 270- 291.
63- Nevo, E., and Breznitz, Z. (2011). Assessment of working memory components at 6 years of age as predictors of reading achievements a year later. Journal of Experimental Child Psychology, 109, 73-90.
64- Numminen, H. (2002). Working memory in adults with intellectual disability. Research Publications Helsinki: Kehitysvammaliitto, 85.
65- Pakadannaya, P. (2007). Narrative production and reading comprehension in children with and without learning disability. Paper presented at SSSR Conference, Prague 12-14.
66- Preece, D. (2011). The Effect of Working Memory (n-back) Training on Fluid Intelligence. Health, and Science. Edith Cowan University.
67- Roderick, I., and Rod, N. (2008). Dyslexia, learning, and the brain. Massachusetts: Massachusetts Institute of Technology.
68- Schweizer, S., Hampshire, A., and Dalgleish, T. (2011). Extending brain-training to the affective domain: Increasing cognitive and affective executive control through emotional working memory training. Plos one, 6(9).
69- Shokoohi-yekta, M., Lotfi, S., Rostami, R., Sara, M., and Salehi-Azari, M. (2013). Neuroscience- based visual- spatial working memory training and its effects on the attention of dyslexia children. Universal Journal of Education and General Studies, 2(5), 162-166.
70- Silver, H., Ruff, M., Iverson, L., Barth, T., Broshek, K., and Wechsler, D. (1991). Manual for the Wechsler Intelligence Scale for Children Third edition. San Antonio, TX: Psychological Corporation.
71- Spironelli, C. H., Penolazz, B., and Angrilli A. (2008). Dysfunctional hemispheric asymmetry of theta and beta EEG activity during linguistic tasks in developmental dyslexia. Biol Psychol, 77(2), 123-31.
72- Susanne, M. J., Studer-Luethi, B., Buschkuehl M., Su Y. F., Jonides J., and Perrig W. J. (2010). Relationship between n-back performance and matrix reasoning-implications for training and transfer. Intelligence, 38, 625–635.
73- Swanson, H., and Siege L. (2001). Learning Disabilities as a Working Memory Deficit. Issues in Education, 7, 1-48.
74- Swanson, H., and Lee, C. S. (2001). Mathematical problem solving and working memory in children with learning disabilities: Both executive and phonological processes are important. J Exp Child Psychol, 79, 294-321.
75- Swanson, L. H., and Jerman, O. (2007). The influence of working memory on reading growth in subgroups of children with reading disabilities. Journal of Experimental Child Psychology, 96(4), 249-283.
76- Taroyan, N. A., Nicilson, R. I., and Fawcett, A. J. (2007). Behavioral and neurophysiological correlates of dyslexia in the continuous performance task. Clinical neurophysiology, 118, 845- 855.
77- Walter, J. P., Hollenstein, M., and Oclhafen, S. (2009). Can we improve fluid intelligence with training on working memory in persons with intellectual disabilities? Journal of cognitive education and psychology. 8(2).
78- Was, S. V., Scerif, G., and Jhonson, M. H. (2012). Training attentional control and working memory- Is younger better? Science direct, 32, 360-387.
79- Wilson, K., and Swanson, L. H. (2001). Are mathematics disabilities due to a domain general or a domain-specific working memory deficit? Journal of Learning Disabilities, 34, 237–248.
80- Yon Karolyi, C., Winner, E., Gray, W., and Sherman, G. F. (2003). Dyslexia linked to talent: Global visual-spatial ability. Brain and Language, 85, 427–431.