Loading...

ادبیات نظری تحقیق سکوت در آثار سعدی

ادبیات نظری تحقیق سکوت در آثار سعدی (docx) 34 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 34 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

- منزلت وجايگاه سكوت وخاموشي در آثار سعدي آثار سعدي چه منظوم و چه منثور در برگيرنده‌ي انديشه‌هاي والايي است. آشنايي سعدي با فرهنگ و معارف اسلامي جلوه‌اي خاص به آثار وي بخشيده است. او به عنوان يک فيلسوف با تجربه به بررسي اخلاق و نقش آن در مناسبات انساني و اجتماعي مي‌پردازد. وگاه چون يک جامعه شناس ژرف انديش به تحليل و توصيف رفتارهاي اجتماعي انسان دست مي‌يازد . بخش عمده‌ي مباحث تربيتي سعدی را اخلاق تشکيل مي‌دهد. در اين مبحث وي تنها يک موعظه کننده يا توصيه‌گر نيست بلکه سعي دارد که مفاهيم زيباي اخلاقي را با تکيه بر قدرت عقلاني و معنوي انسان‌ها مورد ارزيابي قرار دهد و راه را براي ساختن انسان‌هاي نمونه و جامعه‌ي ايده آل فراهم سازد .بطور کلی تربیت از نظر سعدی چهار مرحله دارد: 1-دینداری و رعایت پرهیزگاری 2-داشتن عقل 3-دانستن معنی سخن 4- اعتماد و اتکا به نفس. باب هفتم به تربيت اختصاص دارد. تربيت برحسب باب هفتم بوستان عملي است که عقل به وسيله آن هوي و هوس را برانتظام در مي‌آورد واين کار برهمه کس واجب است. تربيت با حفظ زبان آغاز مي‌شود. «حفظ زبان يا خاموشي» موضوع اصلي اين باب است. آدمي بايد کم حرف بزند وچون لب مي‌گشايد، نيکو گويد، غيبت نکند، از خود تعريف نکند و از زبان بد بيمناک باشد. در بیشتر این مباحث سکوت نه به عنوان امری فرعی در رفتار، کنش و منش اجتماعی در نظر گرفته شده که به عنوان اصلی اساسی و کاربردی مورد نظر اوست. سکوت در هرجایی و در هر موقعیتی معنا و مدلول‌های خاص خود را دارد. سکوت در بیشتر مواقع معنایی بسيار نزدیک به صبر و تحمل به خود می‌گیرد. در واقع از نظر سعدی سکوت مدبرانه امری هم معنا و قرینة صبر و شکیبایی است. ریشه و خاستگاه صبر و سکوت در آثار سعدی عقل است. انسان‌های فهمیده و پخته که سرد و گرم روزگار را چشیده‌اند و توشه‌های ارزنده از تجربه و تعقل آموخته‌اند غالباً در آثارسعدی صحنه گردان ماجراهایی هستند که صبر و سکوت درآن به عنوان فضیلت و راهکاری مؤثر در سرنوشت، آثار خود را نشان می‌دهند. آنان در گیرودار معرّکه‌های مختلف چه در سفر و چه در حضر می‌توانند به پشتوانة صبر و سکوت از دام مهلکه‌های مختلف نجات یابند و سرنوشت جدید و توأم با خوشبختی و کامروایی را برای خود رقم بزنند. صبر و سکوت در بیشتر این داستان و حکایت‌ها معادل تدبیر و تعقل ونشان دهندة زیرکی و ذکاوت افراد فهیم است. سعدي خاموشي را گنجينة عقل و خرد انسان دانشمند مي‌داند و پرگويي را صفت افراد نادان و بي‌مايه بر مي‌شمارد. تشخيص مقام گفتن و يا ناگفتن را ضرورتي مطلوب مي‌داند كه نشان دهندة عقل و درايّت فرد است. انواع سكوت را از نظر حوزه‌ي كاركرد معنايي و دلالت بر مفهوم در آثار سعدي به شكل زير مي‌توان دسته بندي كرد: - سكوت مصلحتي در بسياري از اشعار، سخنان نغز، ضرب المثل‌ها و قطعات منثور ردپايي از سياست ديده مي‌شود. سكوت در اين ميان جايگاه ويژه خود را دارد. تا جايي كه سعدي يكي از ابواب گلستان را به فوايد خاموشي اختصاص مي‌دهد. سعدي، فاصله گرفتن، سکوت مصلحتی، تدبیر و گاه حتي تملق برای بقا و زنده ماندن فرد، را به همگان توصیه می‌کند. نه تنها باب چهارم گلستان كه تقريبا در همه‌ي آثار سعدي در خصوص سكوت مصلحت انديشانه صحبت رفته است. سعدی معتقد است انسان باید متوجه باشد در چه مقام و موقعییتی قرار دارد و با گفتار نابجا خود را به خطر نیندازد. یکی از این موقعیت‌ها جدل و بحث با بزرگانی است که از نظر مقام و موقعیت اجتماعی در سطح بالایی قرار دارند. مجادله با چنین افرادی نه تنها سودی برای فرد ندارد، چه بسا که جان او را نیز به خطر اندازد. او در این باره می‌گوید: نه در هر سخـــن بحـــث کردن رواســت              خطا بر بــزرگان گــرفـــتن خطاست (سعدی،1374: 139) سعدی معتقد است، برای آنکه حقیقی را که ممکن است منشاَ مفسده‌های فراوان گردد به صاحب قدرتی گوش زد کرد؛ باید با احتیاط جوانب کلام را سنجید و بیان را چنان به نوش سخن آراست که ضمن در گرفتن در مستمع موجب برباد دادن جان او نگردد. بنا براین کسانی که ملازم فرمانروایان هستند باید به شدّت به نتیجة گفتار خود مطمئن باشند که جان خود را با گفتار ناسنجیده در معرض تلف و نابودی قرار ندهد. او در این مورد می‌گوید: «پادشه را بر خیانت کسی واقف مگردان، مگر آنگه که بر قبول کلی واثق باشی و گرنه در هلاک خویش سعی می‌کنی.» بـِســیــج ســخــن گفــتــن آنــگاه کن           که دانی که در کــار گــیرد ســخــن (همان:175) - سکوت در برابر افراد دانشمند سعدی معتقد است، در هر سکوتی حکمتی است .سکوت در برابر افراد دانشمند که علم وآگاهی آنان نسبت به مسایل بر همه کس آشکار می باشد از نظر سعدی واجب است. کسانی که در این مورد پافشاری می‌کنند تنها نادانی و جهل خود را به دیگران ثابت می‌کنند. پس بهتر است انسان با قرار گرفتن در چنین جایی کمتر سخن بگوید و بیشتر بشنود. آدم نباید نسبت به موضوعی که جاهل است و اصول و فروع آن را نمی‌داند با متخصص امر به مباحثه و مجادله برخیزد .او در این باره می‌گوید: «هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است. (همان: 178) - سکوت برای جلوگیری از جنگ و دعوا نوع دیگری از سکوت که سعدی به جدّ دیگران را به آن دعوت می‌کند سکوت برای جلوگیری از فساد و شّر انگیزی است. او معتقد است هر گاه سخنی اگرچه درست هم باشد ولی موجب اختلاف و ستیز در بین افراد گردد نباید بر زبان آید. انسان فهیم نباید هیزم کش آتش اختلافات باشد. سخن چینی یکی از نکوهیده‌ترین خصایلی است که سعدی به شدّت بر آن می‌تازد و آن را مورد نکوهش قرار می‌دهد. بنا براین سخنی که دامنة آن موجب فساد و بر انگیختن افراد و ستیزه‌گری باهم باشد بهتر است بر زبان نیاید و آتش فتنه را بین افراد شعله ور نکند. او در ابیات زیر این مفهوم را به زیبایی روشن می‌کند: يـكي گــــفت با صوفــيــي در صـــفــا نداني فلانت چـــــه گفــت از قــفا بــگفــتا خمـــش اي بـــرادر بـــخــفت ندانسته بهتر كه مــردم چه گــفــت؟ (همان: 367) - سکوت برای پرهیز از عواقب سخن سعدی معتقد است، انسان تا سخنی را بیان نکرده است در برابر آن نیز مسؤلینی ندارد. لیکن هرگاه سخنی را بیان کرد در برابر آن مسؤلیت دارد و باید برای آن دلایل لازم را داشته باشد. سعدی می‌خواهد به انسان‌ها بیاموزد که هرکس دربرابر گفتارش مسؤل است و به قول معروف سخن فقط باد هوا نیست. مسؤلیت سخن باعث قانون مداری و پایبندی افراد به مقررات اجتماعی می‌گردد و در نتیجه مدنیت و توسعة فرهنگی را در پی خواهد داشت. سعدی در این خصوص می‌گوید: نـــدارد كســـي بــا تـو نــاگفـــته كــار و لــيـــكــن چــو گفتي دليلش بيار (همان: 367) سعدي بر اين باور است كه انسان اگر تاب و تجمل شنيدن سخني سخت و ناخوش را ندارد خود نيز بايد از بيان اين گونه سخنان خودداري ورزد. مـــگوی آنچـــه طــــاقت نداری شنود کــه جـو کشته گندم نخواهی درود (همان: 367) سعدی معتقد است، انسانی که نتواند زبان خودرا نگه دارد، و در هرکجا و پیش هرکسی راز زندگی خود را فاش کند ممکن است در آینده از گفتن این اسرار و رازها دچار ندامت و پشیمانی شود .انسان آگاه و دانا باید بر زبان خود چیره باشد و هرکجا راز خود را بیان نکند. سخن تا بیان نگشته می‌توان در بارة آن اندیشید امّا چون گفته شد دیگر نمی‌وان کاری انجام داد و از آسیب آن در امان بود. سعدی در باب هشتم گلستان در این خصوص می‌فرماید: «هر آن سری که داری با دوست در میان مَنِه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی به دشمن مَرسان که باشد که وقتی دوست شود. رازی که نهان خواهی با کس در میان مَنه وگر چه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل: خـــامـــشی بــه کـه ضمیر دل خویش       با کـــسی گفتن و گفتن که مگوی ای ســـلیم آب ز ســـر چشـــمه بـبند          که چــــو پر شد نتوان بستن جوی ســـخنی در نهـــــــان نبــاید گــفت             کــــــه بــــر انجمن نشاید گفت» (همان: 171) - سکوت برای جلوگیری از زخم زبان مردم سعدی می‌گوید، نمی‌توان از زخم زبان مردم در امان بود. به قول معروف جلوی دروازه را می‌توان بست ولی جلوی زبان مردم را نمی‌شود بست. بنابراین از نظر سعدی بهتر است انسان برای محفوظ ماندن از طعن زبان حاسدان باسکوت و کناره‌گیری از آنان آرامش خود را فراهم آورد. كــســي گـــيــرد آرام دل در كنـــــار كه از صــحبــت خـــلق گيرد كنار چو ســـعدي كــه چندي زبان بسته بود ز طـــعن زبــان آوران رســـته بود (همان: 307) - سکوت برای دوری از عیب جویی یکی از رذایل تربیتی که سعدی به شدّت بر آن می‌تازد عیب‌جویی نسبت به دیگران و در نظر نگرفتن معایب خود است. سعدی معتقد است ناحفاظی‌ که نمی‌تواند بر زبان و گفتار خود تسلط داشته باشد، سزاوار هم صحبتی و هم کلامی نیست. حکم مسلم و مقرون به منفعت آن است که از چنین آدمیانی دوری اختیار کنیم و هرآن جا که آنان زبان به گفتار و غیبت می‌گشایند از آنان دوری کنیم و باسکوت خود آنان را نسبت به کردار بدشان آگاه سازیم: مكن عيــــب خلـــق اي خـــردمند فاش به عيــــب خود از خلق مشغول باش چـــــو باطــــــل سراينـــد مگمار گوش چوبي ستـــر بيـــــني بصيرت بپوش» (همان: 367) - سکوت و سلامتی گشودن دهان به ناسزا و صب دیگران، ضمن آنکه بیانگر شخصیت حقیر گوینده است و درپیش همه کس حرکتی ناستوده و زشت می‌باشد، ممکن است باعث تحریک طرفین درگیری شود و در این رهگذر صدمات جانی سخت و دردآوری نیز در پی داشته باشد. سعدی ضمن فراخواندن شنونده‌ی نصایح خود به تأمّل در گفتار و کردار، داستان شخصی را به تصویر می‌کشد که در هنگام بر افروخته شدن جنگ و جدال به علت بد زبانی و فحاشی به شّدت کتک خورده و نادم و پشیمان به گوشه‌ای می‌خلد: هر کـه گــــردن بـــه دعـــوی افــــرازد             دشمن از هــــر طـــرف بــدو تــازدســـــــعــــدی افتــــاده ایســـت آزاده                 کس نیاید بـــــــه جـنگ افــتــادهاول آنــدیشــــه وآنـــگــهــی گفـــتــار                پای بــست آمـده اســـت پـس دیوار (‌همان‌: 21) -سکوت برای جلوگیری از آسیب های زبان سعدی معتقد است بسیاری از بلا و گرفتاری‌هایی که برای انسان به وجود می‌آید در اثر عدم کنترل زبان می‌باشد. پرخاشگری با زبان و فحاشی کردن یکی از موجباتی است که باعث وارد آمدن آسیب و صدمات سختی می‌گردد. سعدی با مثالی زیبا نشان می‌دهد که اگر انسان چون غنچه دهانش رابسته نگه می‌داشت و به شکوفایی آن را باز نمی‌کرد سر انجام چون گل پیرهن را بر تن چاک نمی‌دید. او در باره عاقبت این عدم خاموشی می‌گوید: يكـــــي نـــاســزا گــفت در وقت جنگ گريبان دريدند وي را به چنــــــــگ قفا خـــورد و عريـــان وگــــریان نشست جهانديده اي گفتش اي خود پرســت چــو غنــچه گرت بســــته بـــودي دهن دريده نديدي چـــــــــو گل پيرهن (همان: 367) - سكوت در برابر جاهلان در غرّرالحکم، به نقل از جابر ابن عبدالله آمده است «جابرابن عبداله انصاري حكايت مي‌كند: روزى مولاى متّقیان امیرالمؤمنین، امام علىّ بن ابى‌طالب صلوات اللّه علیه از محلّى عبور مى‌نمود، ناگهان متوجّه شد که شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى، به قنبر غلام آن حضرت است؛ و قنبر مى‌خواست تلافى کند و پاسخ آن مردبى ادب و تحریک شده شیطان و هواى نفس را بدهد. ناگهان امیرالمؤمنین علىّ علیه‌السلام بر قنبر بانگ زد که: آى قنبر! آرام باش و سکوت خود را حفظ کن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد. سپس افزود: ساکت باش و با سکوت خود، خداى مهربان را خوشنود گردان و شیطان را خشمناک ساز و دشمن خویش را به کیفر خود واگذارش نما. امام علىّ علیه‌السلام پس از آن فرمود: اى قنبر! توجّه داشته باش که هیچ مؤمنى نتواند خداوند متعال را، جز با صبر و بردبارى خشنود سازد. و همچنین هیچ حرکت و عملى همچون خاموشى و سکوت، شیطان را خشمگین و زبون نمى‌گرداند. و بدان که بهترین کیفر براى احمق، سکوت در مقابل یاوه‌ها و گفتار بى‌خردانه او است. وقتى با افراد نادان و بى‌خرد مواجه گشتید، او را بدون پاسخ رها كن» (تمیمی آمدی،1360: 71 ) امام علي (ع) همچنين مي‌فرمايد: « زبان آدمی زاد همچون ترازویی است که گفتار حکیمانه و الهی  وزن آن را زیاد می‌کند و گفتار جاهلانه و بیهوده و زشتی را کم می‌کند.» (همان: 206 ) سعدي به پيروي از دستورات حيات بخش اسلام كلام خود را مي آرايد و به زيبایی از انسان ها مي خواهد كه از گفتگو ومجادله با افراد نادان بپرهيزيم. سعدی مجادله با افراد نادان را عین نادانی می داند و می‌گوید: «جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان دانشمندی زده و بی‌حرمتی همی کرد، گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.« (سعدی،1374: 117) سعدی معتقد است؛ دو انسان دانا و فهمیده هرگز در صدد در گیری و جنگ و جدال با هم بر نمی‌آیند. همچنین هرگز انسان فهمیده با افراد نادان وارد مجادله نمی‌شود. اگر نادان به نادانی خود با فردی دانا جدال بر اگیزد و با سختی سخن گوید انسان دانا با نرمی و مهربانی با او صحبت می‌کند. دو عاقل را نــبــاشد کــیــــن و پــیـکار        نــــه دانـایی ســتیــزد با سبکساراگر نـــادان به وحشت ســخــت گــویــد       خردمنـدش به نرمـــــی دل بجویددو صــاحبــدل نگــهدارنــــد مــــــویى       همـــیدون سرکشی و آزرم جویی سعدی می‌گوید، دو انسان دانا همیشه حد اعتدال را رعایت می‌کنند و هیچ کاری را از حد معمول نمی‌گذرانند چنان که حتی مویی در کشاکش بین دو انسان دانا آسیب نمی‌بیند .دو نادان در چنین موضعی به علت جهل و نادانی که دارند، هرگز اندازه را نمی‌شناسند و سر انجام آسیب و صدمات فراوانی به هم وارد می‌کنند. سعدی برای نشان دادن چنین حالتی و شدت درگیری میان آنان از گسستن زنجیر یاد می‌کند: وگــر بــر هــر دو جــانــب جاهــلانــند           اگـــــــر زنــجــیــر بــــــــاشــد بگسلانندیــکـــــی را زشــت خویــی داد دشــنام        تحــمل کــرد و گفـــت ای خــوب فــرجــامبـــتر زانــم کــه خـــواهــى گفتن آنــی           کـه دانــــم عیــب مــن چــون مــن نــدانـى» (همان: 117) انسان آگاه به نظر سعدی هرگز در صدد بحث و گفتگو با کسی که اندیشه و باورش را قبول ندارد بر نمی‌آید. کسی که به کلام خدا و برهان عقل و حدیث متقاعد نمی‌گردد؛ اولی آن است که جوابش را به سکوت بر گزار کنی و پاسخ او را با خاموشی بدهی او در این خصوص می‌گوید: «عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لَعنهُم الله عَلی حِدَه و به حجت با او بس نیامد سپر بینداخت و برگشت کسی گفتش تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی دینی حجت نماند ؟ گفت علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ و او بدین‌ها معتقد نیست و نمی‌شنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار آید. آن کــــس که به قرآن و خبر زو نرهی     آن اســت جوابــش که جوابش ندهی» (همان: 116) گفتار نا به جا، نشانه‌ی کم خردی است. سعدی با این باور به خواننده‌ی خود پند می‌دهد که برای کسانی که از فهم و درک سخن عاجزند، بهتر است سکوت کرد و مایهی رنج خود را فراهم نیاورد: «یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت، سگان در قفای وی افتادند خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند در زمین یخ گرفته بود عاجز شد. گفت این چه حرامزاده مردمانند سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته.  امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید، گفت ای حکیم از من چیزی بخواه. گفت جامه‌ی خود می‌خواهم اگر انعام فرمایید رضینا مِن نوالِکَ بالرَحیلِ. امیــــدوار بـوَد آدمــى به خـــیــر کسان        مرا به خیر تو امید نیست، شر مَرسان» (همان: 118) سعدی همان قدر که انسان را از گفتن سخنان بیهوده و نابخردانه نهی می‌کند از او نیز می‌خواهد که ازشنیدن سخنان بیهوده و باطل دوری ورزد و به این گونه سخنان تهی از مغز و دانش گوش فراندهد : جو بـــاطـــل ســرايند مگـــمــار گوش چو بـــي ستــر بيــني بسيرت بپوش (همان: 367) - سكوت براي دوری از یاوه گویی نعمت زبان و بیان از اهمیت بالایی برخوردار است، این نكته را نیز نباید فراموش كرد كه زبان دارای دو بُعد مثبت و منفی است و نمی‌توان گفت چون زبان نعمت بزرگ الهی است پس باید هر چه بیشتر آن را به كار انداخت و بدون حساب هر سخنی را بر زبان جاری ساخت بلكه باید در موارد ضروری و مفید از آن بهره‌برداری كرد. یكی از نشانه‌های انسان عاقل آن است كه بیجا سخن نمی‌گوید، زیرا زبان بیان كننده میزان عقل آدمی است، چنان كه امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ فرمود: «تَكلّمُوا، تُعْرَفُوا فإنَّ الْمرْءَ مخْبوءٌ تحْت لِسانِهِ.» .( نهج البلاغه،1387: 392) سخن بگویید تا شناخته شوید چرا كه انسان در زیر زبان خود پنهان است» همچنين مي‌فرمايد: «لسانُ الْعاقل وراءَ قلْبِهِ و قلْب الْأَحْمق وراءَ لسانِهِ «زبان عاقل در پشت قلب او جای دارد و قلب احمق پشت زبان اوست».» (همان: 476 ) سیّد رضی هنگامی كه این جمله را در نهج البلاغه نقل می‌كند می‌گوید: «این جمله از كلمات شگفت انگیز و پرارزش مولا امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ است و مقصود این است كه انسان عاقل زبان خود را پیش از مشورت كردن و اندیشیدن به سخن نمی‌گشاید، ولی احمق قبل از اینكه فكر و اندیشه كند سخن می‌گوید.» بنابراین، گویی زبان عاقل دنباله‌رو قلب اوست ولی قلب احمق از زبانش تبعیت می‌كند. همین مضمون در عبارت دیگری از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: «قلبُ الْأحمقِ فی فیهِ و لسانٌ الْعاقل فی قَلْبِهِ.» قلب احمق در دهان او و زبان عاقل در قلب اوست (همان: 476) خلاصه آن كه انسان باید هنگام سخن گفتن تأمّل كند و بیهوده سخن نگوید كه اگر در گفتار زمام اختیار را از كف داد عواقب سوء و زیانباری به دنبال خواهد داشت. انسان تا سخن نگفته سخن در اختیار اوست، اما وقتی از دهان او خارج شد انسان در اختیار آن قرار می‌گیرد. این حقیقت را حضرت علی- علیه السّلام ـ این گونه بیان می‌فرماید: «سخن مادام كه آن را نگفته‌ای در اختیار تو است اّما همین كه از دهانت خارج شد تو در اختیار آن هستی. بنابراین زبانت را همچون طلا و نقره ات نگه دار، زیرا بسیار شده كه یك كلمه نعمت بزرگی را از انسان سلب كرده و یا بلا و دردسری برایش فراهم ساخته است (همان: 381 ) سعدی كه خود از خانواده‌ي است كه همه اجداد و نياكانش از بزرگان و اكابر دين وشريعت بوده‌اند، تحت تاثير آموزه‌هاي اخلاقي اين دين مبين گفتارهاي نغز و شيرين در باره‌ي موقعيت و مقام سكوت دارد. خودداري براي پاسخ گوئي به افراد نادان و احمق همكلامي با آنان در آثار سعدي جلوه‌اي ويژه دارد. هم در باب مربوط به خاموشي وهم در سابر ابواب گلستان وبخصوص باب مربوط به اداب سخن وتربيت نكاتي نغز وجود دارد. زبان بریـــده بــــــه کنجی نشسته صمٌّ بکمٌ              به از کسی کـــه نباشد زبانش اندر حکم (سعدی، 1374 :17) «مجـــــــال ســخن تــــــا نبینی ز پیش          به بیهوده گفتن مبـــــــر قدر خويش (همان: 93) - سکوت برای اندیشیدن در کلام سعدی به طور مداوم گوش زد می کند که سنجیده گفتن و به موقع کلام آراستن بهتر است تا انسان نا به هنگام و نابه جا سخن بگوید. او در این خصوص نقل می‌کند: «...طایفه‌ای از حکمای هند در فضایل بزرجمهر سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطی است یعنی درنگ بسیار می کند و مستمع را بسی منتظر باید بود تا وی تقریر سخن کند، بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.. (سعدی،1374: 22) سعدی تأکید می‌کند که انسان سخن دان و آگاه نخست فکر می‌کند و سپس لب به سخن می‌گشاید. به اندازه سخن می‌گوید و قبل از آن که کسی به او امر به سکوت کند خود خاموش می‌شود. او معتقد است تفاوت میان حیوان و انسان در قوة ناطقه است. بنابر این اگر او فهم صحبت کردن به هنگام و معقولانه را ندارد حیوان از او بهتر است سخـــنــدان پــــــرورده پـــیــر کهــــن بیــندیشد آن گــه بگـویـــد سخن مــزن تــا تــــــوانــی بــگـــفـــتـار دم                نکو گوی اگـر دیر گویی چـــــه غم بیـــندیــش و آنـــگـــــه بـــرآور نفــس           و زآن پیش بس کــن که گویـند بس بـه نطـــق آدمی بـــهتـــر اســـت از دواب دواب از تو به گر نـــگویــی صـــواب (سعدی،1374: 22) سعدی اساس و پایة سخن را اندیشه می‌داند. انسان نباید بدون اندیشه افتتاح کلام کند. او در مثالی زیبا اندیشه را پایه و سخن را دیوار عنوان می‌کند. چون پایه سست باشد کلام نیز بی‌بنیاد بالا خواهد آمد و اگر پایه سفت و درست باشد سخن نیز استوار و متین بیان می‌شود: اول انــدیشــــه و آنـــگـــهـــی گـفـــتار                  پــای بســت آمـده است پــس دیوا (همان:22) ابراهیم بلخی شقیق، در كتاب مصباح الشريعه از روايات امام صادق علیه السّلامـ درباره فواید خاموشی از آن حضرت مي‌فرمايد:» صمت و خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار كسانی است كه با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می‌نگرند، كسانی كه در حقایق ماسبق و زمان‌های گذشته غور و بررسی كرده و حقایقی را بیان می‌كنند كه قلم‌ها ننوشته و در كتاب‌ها نیامده است. (بلخی شقیق،1382: 25) آن گاه فواید و آثار سكوت را بر شمرده و می‌فرماید: سكوت كلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است، موجب رضا و خشنودی خدا است، باعث سبك شدن حساب انسان در روز قیامت است. وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش‌ها است. برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است. وسیله‌ای است برای قطع شدن هوی و هوس‌های نفسانی. وسیله ریاضت نفس است. وسیله درك حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است. قساوت و سختی دل را از بین می‌برد. وسیله‌ای است برای كسب حیا و پرهیزكاری. سبب زیاد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگی است. موجب فهم و كیاست و عقل انسان می‌شود. آنگاه فرمود: وسیله هلاكت و نجات مردم سخن گفتن و سكوت است. پس خوشا به حال كسی كه توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا كند و به فواید و آثار پسندیده كم گویی و سكوت آگاه گردد، زیرا سكوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر كسی ارزش و قدر كلام را بداند بیجا سخن نمی‌گوید و سكوت را شعار خود قرار می‌دهد و كسی كه بر لطایف سكوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی‌اش هر دو عبادت می‌شود و كسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.) همان: 27( سعدی معتقد است انسان باعقل و درایّت می‌داند که چه زمانی باید سخن بگوید و در چه زمانی خاموشی اختیار کند. کسی که می‌داند بدون دخالت او ممکن است کاری به صورت درست و صحیح انجام می‌گیرد ضرورتی برای دخالت باقی نمی‌ماند سعدی در این باره می‌گوید: «گروهی حکما به حضرت کسری [كسري انوشيروان] در، به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش چرا با ما در این بحث سخن نگویی گفت وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را، پس چو بینم که رای شما بر صوابست مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. چـــو كـــارى بــى فــضول مــن بـر آيد              مــرا در وى سخــن گفــتن نشايدو گر بیــنــم که نــابــیــنا و چـــاه است               اگر خاموش بنــشینم گنـــاه است» (همان: 57) سعدی می‌گوید، اگر واقعاً برای شکستن سکوت، مصلحتی محکم هست. انسان باید با کلام خود در آن مداخله کند امّا اگر واقعاً موجبی برای دخالت نیست نباید دخالت کرد زیرا این کار باعث سبکی و تحقیر می‌گردد. او معتقد است این زبان است که به موقع یا بی‌موقع گشودنش یا موجبات بزرگی و احترام انسان را فراهم می‌آورد و یا موجب ضایع شدن شأن و شکوه او می‌شود. سود انسان در این است که بی موقع و بی مقام در گفتن سخنی که شاید نفعی هم برایش ندارد مداخله نکند. برای سعدی تشخیص موقع و مقام سخن بسیار مهم است. ناسنجیده سخن گفتن پایة مقدار و مقام آدم را کاهش می‌دهد و سنجیده سکوت کردن مایة افزایش احترام است. او در این خصوص می‌گوید: ســخــن آنــگــه کنــد حکــیــم آغـــاز              یا ســر انگــشت ســوی لقمه دراز کــــه ز نــاگــفــتنـــش خــلــل زایــد           یا ز نــاخوردنـش بــــــه جان آید ( سعدي،1376: 93) - خاموشی برای پرده پوشی بر جهل سعدی معتقد است که انسان وقتی درباره مسأله‌ای چیزی نمی‌داند و در آن امر صاحب صلاحیت نیست بهتر است راجع به آن موضوع سکوت کند تا این که حرفی بزند که بیانگر جهل و نادانی او است. خاموشی آگاهانه از نظر سعدی برابر با دانایی و خرد است. کسی که دانا و اهل فهم است م‌داند که کی و کجا لب به سخن بگشاید و کی و در چه مقام سکوت و خاموشی بگزیند: « نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی. چــون نــداري كــمــال و فــضل آن بـه كــه زبــان در دهــان نــگـه داري يا ســخن آراي چـــو مــردم به هــــوش يا بنــشين چــون حــيوان خموش (همان: 177) سعدی می‌گوید، کسی که بدون تأمل و تفکر اقدام به پاسخ گویی می کند نه تنها از پس پاسخ گویی سنجیده بر نمی‌آید بلکه زمینة آبرو ریزی خود را مهیا می‌کند و جهلش را به نمایش می‌گذارد. هــر كــه تــأمــل نــكــنــد در جــواب بــيشــتر آيــد سخــنـش ناصواب (همان: 177) سعدي بر این باوراست سخن درست وكوتاه بر پرگويي و بيهوده گوئي ارج دارد و بيان می‌كند كه سخن وكلامي كه از دهان آدمي خارج مي‌گردد معرف شخصّيت و توان فكري اوست. پس انسان بهتر است اگر بر آن چه كه مي‌خواهد بگويد دانش وآگاهي ندارد كمال زيبندگي آن است كه خاموشي گزيده و هم چون كوه در سكوت وقار و متانت خود را حفظ كند. اگـــر پــاي در دامـــن آري چــو كـــوه ســرت ز آسمان بگـــذرد در شكوه زبـــان دركـــش اي مـرد بــســيـار دان كه فــــــردا قلم نيست بر بي زبـان صــدف وار گــــوهــــرشــنــاســان راز دهان جــــــز به لـولـو نكردند بـاز فــراوان ســـخــن بــاشد آكــنـده گوش نــصيــحت نگيرد مــگر در خموش چــو خــواهــي كـــه گويي نفس بر نفس نخــواهي شنـــيدن مگر گفت كس نبــــــايــد سخــن گــفت نـــــاساخته نشايــد بـــريــدن نــينــداخــته (همان‌: 364 ) کم گفتن ولی خوب و گزیده گفتن بهتر از پرگوئی وبیهوده گوئیست. پرگوئی از نظر سعدی بیانگر سفاهت و نادانی و سکوت و خاموشی آگاهانه نشانه‌ی فخامت و پختگی عقل و دانش انسان است. تــأمــــل كــنــان در خــطــا وصــواب بــه از ژاژخــايــان حــاضر جـواب كــمــال اســت در نــفــس انسان سخن تو خــود را به گفــتــار ناقص مكن (همان‌: 364 ) انسان دانا وخاموش از نظر سعدی هرگز در برابر ناگفته های خود شرمسار و خجل نخواهد شد.کم گفتن ولی با اندیشه سخن گفتن بهتر از پر گفتن و مهمل بافتن است: كــم آواز هــــــرگز نبــيــنــي خــجـل جوي مشك بهتر كــه يك توده گل حــــــذر كــن ز نــادان ده مـــرده گوي چو دانا يــكي گــوي وپرورده گوي صـــد انـداخـتــي تيـر و هر صد خطاست اگــر هوشـــمندي يك انداز وراست (همان:364 ) از دیگر سو او معتقد است مرد دانشمند تنها زمانی لب می گشاید که مورد سؤال قرار گرفته باشد . کسی که بدون سؤال اقدام به جواب کند موجب آشکار شدن جهل خود را فراهم کرده وباعث ریشخند خود خواهد شد: «هر که در پیش سخن دیگران افتد تا مایه‌ی فضلش بدانند پایه‌ی جهلش معلوم کند نــدهــد مــــرد هــوشــمنــد جـــواب           مــگر آنــگه کــز او ســؤال کـنند گر چــه بــر حــق بــوَد مــزاج ســخـن      حمل دعــویــش بر مـــحال کنند» (همان: 187) سعدی همچنین در این خصوص می گوید: طعام آنگه خورد كه اشتها غالب آيد، وسخن آنگه گويد كه ضرورت باشد، و سر آنگه نهد كه خواب آيد، وصحبت آنگه كند كه شوق به منتها برسد. (همان: 1135) - سکوت برای رازداری سعدی معتقد است، راز داری و خاموشی، دانایی و تدبیر است. سخن چینی و عدم توانايی برای کنترل زبان ناشی از سبک عقلی و نادانی است. نادان بر زبان خود چیره و فرمانروا نیست. و هرآنگاه ممکن است رازهايی را فاش کند که خطرات فراوانی را هم برای خود و هم برای دیگران داشته باشد. چرا گـويــد آن چــيــز در خــفيـــه مرد كه گــر فاش گـردد شوي روي زرد مكــــــن پيـــش ديــوار غــيــبت بسي بـــــود كز پسش گوش دارد كسي درون دلــــت شـــــهــربــنــدســت راز نگر تــا نـبـيـند در شهــــر بـــاز از آن مــــــرد دانـا دهـــان دوخـــتـــه كه بـيـنـد كه شمع از زبان سوخته (همان‌: 364 ) - سكوت براي پوشيدن عيب یکی از موجباتي که خنده آور است، این است که شخص از وجود صفتی در خودش غافل است، اگر چه این غفلت موقتی باشد. و خنده نیز تا وقتی است که چنین غفلتی دوام دارد. وصف این صورت از غفلت، در حکایت ماقبل آخر باب چهارم گلستان چنان با مهارت توصیف شده که شاید یکی از روشن ترین مثال‌ها باشد: «یکی در مسجد سنجار، به تطوع بانگ گفتی به ادایی که مستمعان را از او نفرت بودی و صاحب مسجد، امیری بود عادل و نیک سیرت. نمی‌خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را مؤذنانند قدیم. هر یکی را پنج دینار مرتب داشته‌ام. تو را ده دینار می دهم تا جایی دیگر روی« (همان: 119) حالا اگر مؤذن از این قرار، متنبه و آزرده می‌شد، جنبه مضحک داستان هرگز به وجود نمی‌آمد، اما جنبه مضحک داستان، از همین جا شروع می‌شود. زیرا مؤذن از خود و از تحقیر و تمسخر خفیفی که این قرار نسبت به او دارد غافل است. سعدی می‌گوید: بر این قول اتفاق کردند و برفت... اما این غفلت همچنان ادامه دارد و به این جهت مضحک‌تر می‌شود: پس از مدتی، در گذری پیش امیر بازآمد و گفت: « ای خداوند، بر من حیف کردی که به ده دینار از آن بقعه بدر کردی که آن جا که رفته‌ام بیست دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم! دو جمله « بر من حیف کردی» و « قبول نمی‌کنم»، نشانه آن است که این غفلت دیگر از حد خود گذشته و به بلاهت نزدیک شده. عمران صلاحي شاعر طنز پرداز معاصر در باره‌ي سبك طنز پردازي و تأثير سخن او مي‌نويسد: «سعدي كه به قول خودش،  گفتارش طرب انگيز است و طيب آميز و داروي تلخ نصيحت به شهد ظرافت آميخته، از استادن بزرگ طنز، در ادب فارسي است. بسياري از آثار سعدي، به پشتوانه طنز سرشار، به صورت ضرب‌المثل درآمده و چون سكه‌اي رايج، دست به دست مي‌شود. كلامش پرشكوه است و به استواري كوه،  و سعدي خود، بر قله اين كوه ايستاده. كلام و طنزش بيش‌ترين تأثير را بر شاعران و نويسندگان بعد از خود نهاده. حافظ، در غزل استادش مي‌خواند و جامي در جوار گلستانش، بهارستاني در هشت روضه مي‌سازد. با آن كه خود، دفتر از گفته‌هاي پريشان شسته، قاآني به تقليد از او پريشان گفته!» (صلاحي،1372: 60 ) او همچنين مي‌نويسد: «سعدي هم به طور حرفه‌اي و هم به طور غير حرفه‌اي طنز را به كار گرفته است. عمران صلاحي در گفتار طرب انگيز (طنز سعدي در گلستان و بوستان) درباره طنز اين شاعر نوشته است: «كار حرفه‌اي سعدي در مضاحك، بيش تر هزل و مطايبه است. طنز او را بايد بيش‌تر در كارهاي غيرحرفه‌اي او جستجو كرد. سعدي، گلستان، بوستان و غزلياتش را به خاطر طنز ننوشته است، اما اين آثار سرشار از طنز و شوخ طبعي‌اند. چاشني طنز، حلاوت خاصي به اين آثار بخشيده و تاثير آن‌ها را بيشتر كرده است.سعدي خودش طنزپردازي است كه نه از كسي حق و حساب مي‌گيرد و نه دوز و كلك در كارش هست. به همين دليل، از گفتن حق و حقيقت هراسي ندارد: دليـر آمــــــدي ســعــديــا در سـخــن چو تيغت به دست است، فتحي بكن بـگــو آن چــه دانـي كــه حـــق گفته به نـــــه رشوت ستاني و نه عشوه ده! هيچ كس از انتقاد خوشش نمي‌آيد. بعضي‌ها نه تنها با كوچك‌ترين انتقاد از كوره در مي‌روند، بلكه پدر انتقاد كننده را هم در مي‌آورند. پس حالا چه كار مي‌شود كرد؟ بايد دست روي دست گذاشت و چيزي نگفت، يا بايد طوري گفت كه طرف مربوطه، هم انتقاد را بپذيرد و هم دردش نيايد. سعدي معتقد است كه بايد انتقاد كرد، منتها حرف حق تلخ است و شنونده از شنيدن آن روي درهم مي كشد: وبـــــال اســـت دادن بــه رنــجــور قند كـــه داروي تــلخـش بود سودمند تـــــرش روي بهــتــر كــنــد ســرزنش كه ياران خــوش طبع شيرين منش از ين بـــه نصــيحــت نــگويــد كـسـت اگــــر عــاقــلي، يك اشارت بست! سعدي طنز را بهترين راه براي گفتن حرف حق مي‌داند. طنز مثل كپسولي است كه با آن هر داروي تلخي را مي‌توان به خورد بيمار داد؛ بدون آن كه قيافه‌اش توي هم برود و عكس‌العمل ناجوري نشان دهد. بهترين شيوه، آميختن داروي تلخ نصيحت است به شهد ظرافت و سعدي خودش در اين شيوه استاد است:  يكي گفت از اين نوع، شــيــريــن نــفس در اين شهر، سعدي شناسيم و بـس بر آن صدهزار آفرين كه اين بگفت حق تلخ  بين تا چه شيرين بگفت» صلاحي سپس به نقل از سعدي از آخرين باب گلستان آورده است: «غالب گفتار سعدي طرب انگيز است و طيب آميز و كوته نظران را بدين علت زبان طعن دراز شود كه مغز دماغ، بيهوده بردن و دود چراغ، بي‌فايده خوردن كار خردمندان نيست،  و ليكن بر راي روشن صاحبدلان كه روي سخن در ايشان است، پوشيده نماند كه در موعظه‌هاي شافي را در سلك عبارت كشيده است و داروي تلخ نصيحت به شهد ظرافت برآميخته تا طبع ملول ايشان از دولت قبول محروم نماند.» و در ادامه از بوستان اين كه: اگر شربتي بايدت سودمند ز سعدي ستان داروي تلخ پند به پرويزن معرفت بيخته به شهد ظرافت بر آميخته (همان: 63) بيان شيرين و طنزآلود سعدي را در پيوند با مقوله‌ي خاموشي مي‌توان در حكايات زير جستجو كرد كه به شيوه‌اي دلكش خواننده را مجذوب خود مي‌كند. در داستان زیر سعدی داستان مؤذن بد صدایی را تعریف می‌کند که از ناخوشی صدای خود آگاهی ندارد بد، خواهی از حُسن صدای او تعریف می‌کند و او از این راه متوجه می‌شود که صدای گوش خراشی دارد و ترک این کار می‌کند: «خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهُده برداشتی گفتی نعیب البین در پرده‌ی الحان اوست یا آیت اِنَّ انکر الاصوات [اشاره به جمله‌ای با این معنی: همانا زشت‌ترین صداها صدای الاغ‌ها است إذا نهَقَ الخطیبُ ابوالفوارس لهو شغیبٌ یهدُّ اصطخرَ فارِس چون[خطیب ابوالفوارس فریاد بر کشد وی را خروشی است که اصطخر فارس را فرو می ریزد و به شدّت خراب می‌کند.] مردم قریه به علت جاهی که داشت بلیتش[بلايش را] می‌کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی‌دیدند تا یکی از خطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیده ام، خیر باد. گفتا چه دیدی ؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بود و مردمان از انفاس تو در راحت. خطیب اندر این لختی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که دیدی، مرا بر عیب خود واقف گردانیدی، معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج، توبه کردم کز این پس خطبه نگویم مگر به آهستگی. ( سعدی، 1374: 119) سعدی در داستان طنزآلود زیر به زیبایی نشان می‌دهد کسی که عیبی در صدا دارد بهنر است خاموشی بگزیند. چرا که باعث زحمت خود است و هم دردسر دیگران. سعدی در این باره می‌گوید: ناخوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند، صاحب دلی بر او بگذشت گفت تو را مشاهره چند است؟ گفت هیچ. گفت پس این زحمت خود چندین چرا همی دهی ؟ گفت از بهر خدای می‌خوانم. گفت از بهر خدای مخوان. گر تــو قــرآن بــدیــن نــمط خــوانــی            بــبــری رونــــق مــسلــمــانــی (همان: 121) - سکوت برای جلوگیری از سوء استفاده دشمنان سعدي باور دارد كه سكوت قرينه‌ي دانایی و آكاهي است. و موقعيت شناسي سکوت از كمال عقل می‌باشد. او معتقد است در مواقعی که ممکن است بدخواهان و دشمنان انتظار بکشند تا از موضع ضعف پیش آمده به آدم آسیب برسانند، باید هوشیار بود و بهانة لازم را به دستشان نداد. چنین چیزی فقط در سایة سکوت مقدور است و سعدی در این باره می‌گوید: «بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد، پسر را گفت نباید که این سخن با کسی در میان نهی.گفت ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولکن خواهم مرا بر فایده ی این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه. مــگــوی انــدُه خــویــش بــا دشــمنان         که لاحول گویند شادی کنان» (همان: 11) چنان كه سعدي در اين حكايت باز مي نمايد، در اين مقام كه ضرر و خسراني بر بازرگان وارد گرديده، از پسر مي‌خواهد كه از افشاي اين واقعه خوداري ورزد. زيرا چون دشمنان نادان بر اين امر واقف گردند با شادماني آنان را مورد مضحكه و شماتت قرار مي‌دهند. لاجرم بايد براي حفظ شخصّيت و ممانعت از هتاكي خصم زبان در كام كشيد و با تدبیر و سكوت از كنار واقعه عبور كرد. - سکوت برای پرهیز از گناه سعدی می‌گوید، در صورتي که انسان نتواند بر زبان خودتسلط داشته باشد و به موقع سکوت کند ممکن است این زبان به گناه آلوده شود و باعث گردد آدم به جهنم وارد شود: نگــاه دار زبــان تــا بــه دوزخــت نــبرد كه از زبان بتر اندر جهان زياني نيست (سعدی:931) غيبت و سخن چيني نه تنها در قرآن كريم و روايات عديده از اوليا و اوصيا امري به شدت مذموم و نكوهيده به شمار آمده است، بلكه در ميراث معنوي همه‌ي ملل جهان امري نا مستحسن وزشت قلمداد مي‌گردد. سعدي شيرين زبان اين امر مذموم اخلاقي را كه ناشي از سفاهت عقل و نا رسائي انديشه است در آثار خود به چالش كشيده وبه تاسي از دين مبين اسلام به شدت بر آن تاخته است: يكي گــفــت بــا صــوفــيــي در صــفـا نداني فــلانــت چــــه گفت از قفا بگــفتــا خمــش اي بــرادر بــخــفـــت نــدانـستـه بهتر كه مردم چه گفت؟ (همان: 375) یکی از زشت‌ترین صفات که هم در آموزه‌های دینی و هم در ادبیات تعلیمی ایران با شدیدترین عبارات نکوهش می‌گردد سخن چینی و پشت سر دیگران صحبت کردن است. این وجه در آثار سعدی به عنوان یکی از مذموم‌ترین عادات سخت مورد شماتت است و سعدی چنین افرادی را از زمره‌ی بدترین کسان شمرده و سفارش می‌کند مرم باید از چنین افراد دوری جسته و کناره‌گیری کنند. سعدی حتی سفارش می‌کند در چنین مواقعی حتی بهتر است انسان از گوش دادن به این گونه افرادخود داری کند تا شاهد کار گناه آلود آنان نباشیم: مكن عيــب خــلــق اي خردمند فاش بـه عـــيب خود از خلق مشغول باش چـــو بــاطل ســرايــند مـگمار گوش چـــــوبي ستــر بيني بصيرت بپوش (همان: 367) سعدی می‌گوید دو نفر که با هم اختلاف دارند این سخن چین است که آتش فتنه را میان آنان شعله ور می‌کند. سعدی این عمل را دور از عقل و اخلاق می‌بیند. زیرا سخن چین نه تنها بهره‌ای از کار خود نخواهد برد بلکه در آخر کار او است که زیان کار اصلی می باشد. «ميان دو كــس آتش افــــــــروختن نه عــقل است وخود در ميان سوختن چو سعـدي كســـي ذوق خلوت چشيد كــــــه از هــركه عالم زبان دركشيد» (همان: 377) از نظر سعدی سخن چین نه تنها با زهر زبان خود دیگران را آزار می‌دهد، بلکه خود نیز در این میانه از نیش زبانش در امان نیست. سعدی به خوبی به این موضوع اشاره می‌کند. شاید نخستین کسی که در اثر نمامی صدمه بیند، همان سخن چین بدبخت است او در این باره می‌گوید: یکی پیــش داود طـــــايــي نــشســت کــه دیدم فلان صوفی افتاده مــست قــــــی آلـــوده دســتــار و پــیراهنش گــــــــروهی سگان حلقه پیرامنـش چـــــو پـــیـر از جوان این حکایت شنید به آزار از او روی در هــم کشـــیـــد زمــــــانی برآشــفت و گفـــت ای رفیق بکار آیـــــد امـــــــروز یار شــفیق بـــــــرو زان مقـــــــــام شنـیعش بیار که در شرع نهی است و در خــرقه عار به پشتش درآور چــو مــردان کــه مست عنان سلامت نـــــــــــدارد به دست (همان:370) سعدی می‌گوید، سخن چینی در پیش داود طایی زبان به سعایت شخصی مست می‌گشاید. طایی برای آنکه او را متنبه سازد، از او می‌خواهد شخص مورد اشاره را بر پشت گرفته و به محضرش بیاورد. فرد غماز هرچند از گفته‌ی خود پشیمان می‌گردد، اما چاره‌ای جز اطاعت امر نمی‌بیند. نیــوشنده شد زیـــــــن سخن تنگدل بــه فکرت فرو رفت چـون خر به گل نـه زهـــره کـه فـرمان نگیرد به گوش نه یـارا که مست انـــدر آرد به دوش زمــــــــــانی بپیــچید و درمان ندید ره سرکشیدن ز فـــــــــــرمان ندید میان بست و بی اختــیــارش بـه دوش درآورد و شــهری بر او عــام جــــوش (همان:370) سعدی می‌گوید: نحستین کسی که مورد ریشخند خاص و عام قرار می‌گیرد، کسی به جز خود فرد سخن چین نیست. مردم با دیدن او که مستی لا یعقل را بر پشت می‌کشد به جنبش در می‌آیند و با هلهله و ریشخند در پی او می‌افتند. یکـــی طعــنه مــی‌زد که درویش بیـــن زهـــــــــــی پارسایان پاکیزه دیـن! یکــــی صوفــیان بیـــن که می‌خورده‌اند مــــــــــرقع به سیکی گرو کرده‌اند اشارت کنـان ایــن و آن را بــه دســــت که آن سرگران است و این نیـم مست بـــه گــردن بــر از جــور دشـمن حسام بــــه از شنعت شهر و جـــوش عوام بلا دیــد و روزی بــه مــحنـــت گذاشت بــه ناکام بردش به جایی که داشت (همان:370) - سكوت براي تعظيم و منزلت خود سعدی بر این باور است، افراد دانا و آگاه تا مورد پرسش واقع نگردند، لب به سخن نمی‌گشایند. این خصلت باعث می‌گردد تا چون فهم و ادراک آنان نسبت به موضوع دانسته شود، دوچندان بر حرمت و عظمتشان افزوده شود. سعدی چنین حالتی را مورد ستایش قرار می‌دهد و سکوت آنان را چو گنجینه‌ای پر بها مي‌بيند، که از چشم هر نا اهلی مستور است. او می‌گوید: «مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید. دانا چو طبله‌ی عطارست خاموش، و هنرنمای و نادان چون طبل غازی، بلند آواز و میان تهی.» (همان: 181) - سكوت براي رعايت ادب در كتاب اخلاق ناصري كه توسط خواجه نصیرالدین طوسی (597-672) دانشمند ایرانی در مباحث گوناگون به ر شته‌ي تحرير در آمده است، در باره‌ي رعايت احترام و آداب سخن و خاموشي چنين آمده است: « اید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند، هر که حکایتی یا روایت کند که او بر آن واقف باشد، وقوف خود بر آن اظهار نکند تا آن کس آن سخن را به اتمام رساند، و چیزی را که غیر او پرسند جواب نگوید، و اگر از جماعتی سؤال کنند که او داخل آن جماعت بود بر ایشان سبقت ننماید،  اگر به کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر از آن جوابی قادر بود، صبر کند تا آن سخن تمام شود، پس جواب خود بگوید، بر وجهی که متقدم طعن نکند و در مجاورتی که به حضور او میان دو کس رود خوض ننماید، و اگر از او پوشیده دارند استراق سمع نکند و تا او را با خود در آن سّر مشارکت ندهند، مداخله نکند. با مهتران سخن به کنایت گوید ، و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلکه اعتدال نگاه می‌دارد. اگر در سخن او معنی غامض افتد ، در بیان آن به مثال‌های واضح جهد کند والا شرط ایجاز نگاه دارد، و الفاظ غریب و کنایات نامستعمل به کار ندارد، تا سخنی که با او تقریر می‌کنند تمام نشود به جواب مشغول نگردد، و تا آنچه خواهد گفت در خاطر مقرر نگرداند در نطق نیارد، مگر که بدان محتاج شود، و اگر بدان محتاج شود قلق و ضجرت ننماید و فحش و شتم بر لفظ نگیرد. اگر به عبارت از چیزی فاحش مضطر گردد، بر سبیل تعرض کنایت کند از آن، و مزاح منکر نکند، از غیبت و نمامی و بهتان و دروغ گفتن تجنب کند و چنان که به هیچ حال بر آن اقدام ننماید، با اهل آن مداخله نکند و استماع آن را کاره باشد، و باید که شنیدن آو از گفتن بیشتر بود. از حکیمی پرسیدند که: چرا استماع تو از نطق زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده‌اند و یک زبان، یعنی دو چندان که گویی (طوسی،1387: 211) سعدي در آثار خود، در اين باره به خصوص در گلستان وبوستان نكاتي نغز و پر مغز آورده است. او نیز در آداب خاموشی و سخن می‌گوید، اگر کسی به واقع صاحب هنر و با مایه باشد، هنر خود مرد صاحب هنر را نامور خواهد کرد و نیازی نیست که هنرمند برای نشان دادن هنر خود کاری انجام دهد: «اگــر هــســت مــــــرد از هـنر بهره ور هـنر خــود بگــويد نـــــه صاحب هنر اگر مشــــك خالــص نــداري مـــگــوي ورت هست خـــــود فاش گردد به بوي به ســــــوگــندگفــتن كه زر مغـربيست چه حاجت؟محك خود بگويد كه چيست » (سعدي، 1376: 156) سعدي در بارة اداب سخن گفتن بر اين باور است كه انسان با تربيت و اهل انديشه در ميان سخن ديگران نمي‌پرد و سخن مخاطب خود را ناتمام نمي‌گذارد . انسان بايد با صبر و سكوت خود در هنگام سخن گفتن سجاياي اخلاقي و تربيتي خود را نشان دهد. او در اين باره مي‌گويد: «یکی را از حکما شنیدم که می‌گفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد هم چنان ناتمام گفته سخن آغاز کند. ســخــن را ســر اســت اى خردمند و بن           میــــاور ســخــن در مــیـــان سخـنخداوند تدبــیــر و فــرهــنــگ و هــوش      نگــویـــد ســـخن تا نبــینــد خموش » (همان: 117) سعدي به عنوان يك معلّم ورزيده در اخلاق پند مي‌دهد كه انسان بايد قدر نعمت خاموشي را بداند. خاموشي چون پرده‌اي است بر جهل انسان نادان. هم چنين خاموشي باعث وقار و عظمت انسان دانا و خردمند است. او مي‌گويد انسان نبايد ناهنگام و بي موقع سخن بگويد. زيرا براي سخن گفتن وقت بسيار است. او در اين باره مي‌گويد: «تــرا خــامــشي اي خــداونــد هـــوش وقارســـت و، نــا اهـل را پـــرده پوش اگــــــر عــالــمــي هــيـبــت خود مبر وگر جاهـــلي پــرده‌ي خـــــود مّـدر ضــميــر دل خــويــش مــنــمــاي زود كه هــر گـــه كــه خواهي تواني نمود» (‌همان: 366 ) سعدي كم سخن گفتن، امّا زيبا و سنجيده صحبت كردن را بر پرگويي و بيهوده گويي افضل مي‌داند. سكوتي كه ناشي از دانش و درايّت است نه تنها باعث گم نامي نمي‌گردد بلكه شهرت و احترام اجتماعي را در پي دارد او در اين خصوص مي‌گويد: «سحبان وائل را در فصاحت بی نظیر نهاده‌اند به حکم آن که بر سر جمع سالی سخن گفتی لفظی مکرّر نکردی و گر همان اتفاق افتادی به عبارتی دیگر بگفتی وز جمله‌ی آداب ندماء ملوک یکی این است.» ســــخن گــــرچه دلبنـــد و شیرین بوَد ســـزاوار تصدیق و تحسین بوَد چــــو یک بار گفـــــتی مگـــو باز پـس         که حلوا چو یک بار خوردند بس (همان:186) ابراهیم بلخی شقیق، در كتاب مصباح الشريعه از روايات امام صادق علیه السّلام ـ درباره فواید خاموشی از آن حضرت مي‌فرمايد:» صمت و خاموشی طریقه اهل تحقیق و شعار كسانی است كه با دیده بصیرت در حقایق ثابت و استوار جهان می‌نگرند؛ كسانی كه در حقایق ماسبق و زمان‌های گذشته غور و بررسی كرده و حقایقی را بیان می‌كنند كه قلم‌ها ننوشته و در كتاب‌ها نیامده است. (بلخی شقیق،1382: 25) آن گاه فواید و آثار سكوت را بر شمرده و می‌فرماید: سكوت كلید هرگونه راحتی و آسایش دنیا و آخرت است، موجب رضا و خشنودی خدا است، باعث سبك شدن حساب انسان در روز قیامت است. وسیله محفوظ ماندن از خطاها و لغزش‌ها است. برای جاهل پرده و ساتر، و برای عالم زینت است. وسیله‌ای است برای قطع شدن هوی و هوس های نفسانی. وسیله ریاضت نفس است. وسیله درك حلاوت و لذّت عبادت و مناجات با پروردگار است. قساوت و سختی دل را از بین می‌برد. وسیله‌ای است برای كسب حیا و پرهیزكاری. سبب زیاد شدن تدبّر و تعقّل و مروّت و مردانگی است. موجب فهم و كیاست و عقل انسان می شود. آنگاه فرمود: وسیله هلاكت و نجات مردم سخن گفتن و سكوت است. پس خوشا به حال كسی كه توفیق شناخت سخن خوب و بد را پیدا كند و به فواید و آثار پسندیده كم گویی و سكوت آگاه گردد، زیرا سكوت از اخلاق انبیای الهی و شعار بندگان برگزیده خداوند است و اگر كسی ارزش و قدر كلام را بداند بیجا سخن نمی گوید و سكوت را شعار خود قرار می دهد و كسی كه بر لطایف سكوت آگاهی و اشراف داشته باشد و صمت و خاموشی را امین خزاین و اسرار دل خویش قرار دهد چنین شخصی گفتار و خاموشی اش هر دو عبادت می شود و كسی جز خدا به حقیقت این عبادت آگاهی ندارد.(همان: 27) سعدی معتقد است انسان باعقل و درایّت می‌داند که چه زمانی باید سخن بگوید و در چه زمانی خاموشی اختیار کند. کسی که می‌داند بدون دخالت او ممکن است کاری به صورت درست و صحیح انجام می‌گیرد ضرورتی برای دخالت باقی نمی‌ماند سعدی در این باره می‌گوید: «گروهی حکما به حضرت کسری [كسري انوشيروان] در، به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش چرا با ما در این بحث سخن نگویی گفت وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را، پس چو بینم که رای شما بر صوابست مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. چـــو كارى بى فــضــول مــن بــر آيــد مـــرا در وى ســـخن گفــتن نشايد و گر بــینــم که نــابــیــنا و چـــاه است اگر خـــــاموش بنشینیم گناه است» (همان: 57) سعدی می‌گوید، اگر واقعاً برای شکستن سکوت، مصلحتی محکم هست. انسان باید با کلام خود در آن مداخله کند امّا اگر واقعاً موجبی برای دخالت نیست نباید دخالت کرد زیرا این کار باعث سبکی و تحقیر می‌گردد. او معتقد است این زبان است که به موقع یا بی موقع گشودنش یا موجبات بزرگی و احترام انسان را فراهم می آورد و یا موجب ضایع شدن شأن و شکوه او می‌شود. سود انسان در این است که بی‌موقع و بی مقام در گفتن سخنی که شاید نفعی هم برایش ندارد مداخله نکند. برای سعدی تشخیص موقع و مقام سخن بسیار مهم است. ناسنجیده سخن گفتن پایة مقدار و مقام آدم را کاهش می‌دهد و سنجیده سکوت کردن مایة افزایش احترام است. او در این خصوص می‌گوید: ســخــن آنــگــه کنــد حــکــیـم آغــاز              یا سر انگشـــت ســوی لـقمه درازکــــه ز نــاگــفـــتنــش خــلــل زایــد           یا ز نــاخوردنـش بــــــه جان آید (سعدي، 1376: 93) نوع ديگري از سكوت در آثار سعدي سكوتي توأم با درایت و رعايت سلسله مراتب ادب و احترام نسبت به بزرگتران از نظر منزلت اجتماعي و کبر سن است. در فرهنگ ایرانیان از ادوار کهن تا کنون احترام گذاشتن به بزرگتران و ریش سفیدان ازاهمیت بالایی برخوردار بوده است. احترام به بزرگتر و حرف نزدن بالای حرف او بیانگر تربیت و نجابت خانوادگی است. این امر همیشه به بچّه‌ها گوشزد می‌گرددکه نباید بالای حرف بزرگتران حرف زد کما اینکه حرف آنان کمتر به صواب نزدیک باشد. سعدی با علم به این موضوع در مقام آموزگاری پند آموز می‌گوید: چون در آيد مـــه از تـــویـــی بـه سخن گر چــه دانـي اعــتــراض مــكـن (همان: 178) - سكوت براي راز داري و امانت داري سعدي بر اين باور است كه راز داری وامانت داری در اسرار دیگران که سخن و مطلبی را بر وجه امانت می‌سپارند و از داننده‌ی راز می‌خواهند که کسی نسبت به موضوع آگاه نگردد در آیین مردی و اخلاق بسیار مهم است. این صفت در بین عيّاران و جوانمردان به عنوان مهم‌ترین اصل آمده است و به عنوان نخستین اصل آیین جوانمردی تلقی می‌گردد. همانقدر که رازداری در سخن مهم و برجسته است سخن‌چینی و غمازی به معنی در سپردن راز نكوهیده و فردغماز در زمره‌ی پست‌ترین افراد قرار می‌گیرد و حتی در برخی زمینه‌ها ریختن خون وی را مجاز می‌دانند. سعدی با وقوف بر این امر مي‌گويد: «تنی چند از بندگان محمود گفتند حسن میمندی را که سلطان امروز تو را چه گفت در فلان مصلحت؟ گفت بر شما هم پوشیده نباشد. گفتند آن چه با تو گوید با مثال ما گفتن روا ندارد. گفت به اعتماد آن که داند که نگویم، پس چرا همی پرسید؟ نه سخن که برآید بـــگویـد اهل شــناخت         به سر شاه سر خویشتن نباید باخت (همان: 118) سعدي معتقد است ناحفاظي زبان نه تنها ممكن است موقعيت خطرناكي را براي گوينده فراهم آورد، بلكه ممكن است جان شنوندگان آن سخن را نيز به خطر اندازد. مي‌گويد انسان دانا چرا بايد در حالي كه مي‌تواند با سكوتي كه در بر دارندة كمترين هزينه است. با ناداني و ناموقع سخن گفتن چنين مصايبي را خلق كند . سعدي اين باره مي‌گويد: تکــش بــا غـــــــــلامان یکی راز گفت کــــه این را نباید بــــــه کس باز گفتبه یک ســـالش آمـــــــد ز دل بر دهان بـــــه یک روز شد منتشر در جـــــهانبفرمـود جـــــــــلاد را بــــــــی دریغ کــــــــــه بردار سرهای اینان به تــیغیکی زان مـــیان گفـــت و زنهار خواست مکش بندگان کاین گناه از تو خــاســتتـــــــو اول نبستی کــه سرچشــمه بود چــــو سیلاب شد پیـش بستن چه سود؟تو پیدا مــــــــــکن راز دل بـر کـــسی که او خــــــــــــود نگوید بر هـر کسیجــــــــواهر بــــه گنجینه داران ســپار ولی راز را خـــــــــــــویشتن پاس دار (همان: 231) سعدی معتقد است که چون رازی از دل بر زبان جاری شد دیگر نمی‌توان از آسيب آن در امان بود. پس داننده‌ی راز بهتر است سّر دل را در درون خود نگه دارد و از بیان آن خوداری ورزد. سخنی که بیش از دو نفر برآن واقف گردند دیگر راز نیست و بی‌شک به زودی تعداد زیادی بر آن وقوف و آگاهی پیدا خواهندکرد. سخن تــــا نــگویی بر او دســت هــست چــو گفــتــه شــود یـابد او بر تو دستسخــن دیــوبــندی اســت در چـــاه دل بــه بــالای کــام و زبــــــانــش مهـلتــــــــوان بـــــاز دادن ره نـــره دیـــو ولی بـــاز نــتوان گــــــرفتن بـــه ریوتو دانی که چـــون دیـــو رفـــت از قفس نیــایـــد بــــــه لا‌حول کــس باز پس (همان: 231) سعدی در تعابیری زیبا و دلنشین برون افتادن راز ر ا از خفیگاه دل بر نوک زبان چون گریختن دیو از بند می‌داند که می‌توان به آسانی آن را در چاه کنترل کرد و نگه داشت اما چون به آسانی به او راه گریز داده شود دیگر نمی‌توان به آسانی دوباره آن را به بند آورد. یکی طــفل بــــــرگــیــرد از رخش بند نیـــایــد به صـــــــد رستم اندر کمندمــــــــگــوی آن که گر بر مــلا اوفــتد وجـــــودی از آن در بـــلا اوفــــتــــدبه دهقـــان نادان چه خــوش گــفـت زن به دانـش ســخــن گـــــوی یا دم مزنمــگوی آنــچه طــاقت نــــداری شنــود کــــه جو کشــتــه گندم نخواهی درودچــه نیــکو زده‌ست این مـــثل برهـــمن بـــــود حرمت هر کــس از خــویشــتنچو دشنــام گویــی دعــــــــا نـــشنوی بجـــز کشــته‌ی خــــــــویشتن ندرویمگـــــوی و منه تا تـــــــــــــوانی قدم از آنــدازه بـــیــرون وز انـــــــدازه کمنــبــایــد کــه بــســیــار بــازی کنــی کــــــه مر قیـــمت خویـــش را بشکنیوگــر تــنــد بـــاشی بــــه یک بار و تیز جـهان از تـــــــو گــیــرند راه گـــریزنه کــــــــــوتاه دستــی و بــیچـــارگی نــــــه زجـــر و تــطــاول به یک‌بارگی (همان: 232) -پرهيز از سكوت نابجا البته باید گفت كه هدف اصلی از احادیث سكوت و تأكيد بزرگان انديشه و خداوندان سخن مانند سعدي این نیست كه انسان باید همیشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشاید و حتی در مقام احقاق حق خود و دیگران سكوت اختیار كند و به دفاع از خود برنخیزد، بلكه مقصود جلوگیری از هرزه گویی و فضول كلام است، زیرا اگر روایات سكوت را این گونه تفسیر كنیم كه انسان باید در هر حال حتی در برابر ستم ستمكاران و افساد مفسدان مهر سكوت بر لب زده و فریاد برنیاورد چنین تفسیری بی‌تردید مخالف ضرورت شرع انور است كه امر به معروف و نهی از منكر را از اهمّ واجبات شمرده و سكوت در برابر ظلم را گناهی بزرگ می داند. اگر در برابر مفاسد و مظالم بنا بر سكوت باشد كیان اسلام به خطر می افتد. در این گونه موراد اسلام دستور می دهد كه مُهر سكوت را بشكنید و داد بزنید و فریاد برآورید و مردم را نیز علیه فساد و ستم برانگیزانید، چرا كه: اگر بـــــینی كه نــــابیـــنا و چـاه است اگــر خامـــوش بــنـشیـــنی گناه است (همان: 161) در حقیقت، كسانی كه در این گونه موارد سكوت می‌كنند اصل مسلّم قرآنی را نادیده انگاشته‌اند و آن اصل امر به معروف و نهی از منكر است كه از اهمّ فرایض به شمار می‌رود و در قرآن مجید و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ تأكید زیادی بر آن شده است و از كسانی كه امر به معروف و نهی از منكر را ترك كنند نكوهش شده و آن‌ها را مستوجب غضب و خشم خداوند دانسته‌اند. سعدي در اين باره به زيبايي مي‌فرمايد: اگر چـــه پـیش خردمند خامشی ادبسـت         به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشـیدو چــیز طیره ی عــقلست دم فروبستن         بـــه وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی (‌همان : 18) بنا براين هر سخن جايي دارد و هر نكته مكاني . تشخيص اين موقع و مقام بر عهدة انسان فهيمي است كه مي‌خواهد در اين باره تصمنيم بگيرد. سعدي زماني كه انسان به ضرورت بايد سخن بگويد را خيلي مهم تلقي مي‌كند و حكم مي‌دهد كه آدمي در چنين مواقعي نبايد سكوت كند. گاهي سكوت نا به جا ممكن است فجايعي به وجود آورد كه جبران مافات را بسيار مشكل مي‌كند. او در اين باره مي‌گويد: «کنونـــت که امـــکـــان گفـــتار هست             بگــــو ای برادر به لــــطف و خـوشــی کــــه فــــردا چــو پیـــک اجل در رسد          به حــکـــم ضــرورت زبــان در کشـی» (همان: 17) سعدي وجود انسان دانا را به گنجي تشبيه مي‌كند كه در واقع زبان نگهبان آن است. اگر اين گنجينه هميشه بسته باشد كسي نمي‌تواند به زيبايي‌هاي آن پي ببرد. پس اين زبان است كه تفاوت انسان‌ها را از هم باز مي‌نمايد. تفاوت انسان دانا و نادان نيز در همين است. «زبان در دهـــان ای خــردمـــند چیست                    کلــــید در گنـــــج صـــــاحب هـــنر چــــــو در بسته باشد چــه دانـد کــسی                 که جــوهـــر فروشــست یــــــا پیله ور(همان: 54) - جذبة خاموشي در سير و سلوك روحي نوع ديگري از سكوت كه سعدي از ياد مي‌كند، سكوت زباني و گفت و گوي با محبوب در عالم روحي و روحاني است. سعدي اين گونه سكوت را مي‌ستايد زيرا معتقد است كه در اين حالت كسي زبان انسان عاشق را درك نمي‌كند و اگر گفت و گويي هست ميان ياران يك دل و هم زبان است و اغيار را در آن راه نيست: ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست (همان: 540) حدیث عشق چه حـــاجت که بر زبان آری به آب دیــده خــونین نبشته صورت حال (همان: 612) چو سعدی کسی ذوق خــلوت چـــشــید که از هر که عــالــم زبــان درکشــیـــد (همان: 175) -خاموشي براي دوري از رياكاري سعدي به شدت از افراد رياكار و ظاهر پرست بيزاري مي‌كند. او معتقد است كه انسان خردمند و با شأن زبان خود را براي چاپلوسي و جاه طلبي به كار نمي‌گيرد. انسان بايد در كاري كه مي‌كند چه عبادي و چه اجرايي با صداقت عمل كند نه براي حفظ ظاهر و رياكاري: بــــصــدق و ارادت مــیــان بـــستــه‌دار ز طــامــات و دعــوی زبــان بــستـه‌دار (همان: 224) - ارتباط خاموشي و بلوغ فكري سعدي در بسياري از موارد خاموشي را بر گفتار ارج مي نهد و معتقد است خاموشي در بسياري از امور نشان دهندة كمال عقل و پختگي فكر است. او معتقد است يا انسان بايد بسيار سنجيده و گزيده سخن بگويد و يا بايد طريق خاموشي پيشه بگيرد. زبـــان درکــش ار عــقــل داری و هوش چو ســعــدی سخـــن گوی ورنه خموش (همان: 192) چــو مـــــردم ســخــن گفت باید بهوش و گرنــه شـــدن چــون بــهایم خموش به نــطق اســت و عــقل آدمــی‌زاده فاش چو طـــوطــی ســخنگـوی نادان مباش (همان: 218) فهرست منابع قرآن كريم، (1384). با ترجمه و شرح واژگان ابوفضل ابولفضل بهرام پور، ناشر: آواي قرآن نهج البلاغه، صبحي صالح. (1387). ناشر: آواي قرآن آزادمهر، ش. (1385). تاریخ انبیاء، یا قصص قرآن از آدم تا خاتم، ناشر: باربد ابن اثیر، ع. (1385). تاریخ کامل، سیدمحمدحسین روحانی (مترجم) ناشر: اساطیر انوري، ا. (1376). ديوان (با مقدمه سعيد نفيسي) نشر: نگاه، تهران باقی‌زاده،ر (1385). برگي از دفتر آفتاب، ناشر: میراث ماندگار پاکروان،غ. (1388). عیون انوارالرضا (ع) ناشر: پژوهشکده باقرالعلوم بلخي شفيق، ا. (1382). دين باوري، نشر: طور تبريزی، ص. (1366). ديوان اشعار، به همّت محمّد قهرمان، علمی و فرهنگی، تهران تمیمی‌آمدی، م. (1360). غرّرالحکم و دررالکلم، دانشگاه تهران، تهران جابانی، م. (1363). تربيت در گلستان سعدي، نشر: زمان، تبریز جامی، ع. (1386). هفت اورنگ، ناشر: مهتاب، اهورا جزایری، ن. (1388). قصص الانبياء، مترجم: علی اکبر میرزایی : ناشر: زهیر حافظ، ش. (1387). دیوان حافظ، قاسم غنی (به اهتمام)، محمد قزوینی ناشر: پیمان حرعاملی، م. (1384). وسائل شيعه و مستدركها ،ناشر: جامعه مدرسین حسن لي،ك. (1387). پيام اهل دل، انوشه/92) حسن لي، ک. (1380). فرهنگ سعدي شناسي، نشر: بنياد فارس و سعدي پژوهي حسینی تهرانی، هـ. (1387). بوستان معرفت، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر حیدری نراقی، ع (1383). صبر كيمياي سعادت، ناشر: مهدی نراقی خوارزمی، م. (1388). مقل الحسين خوارزمي ج ا و 2) ناشر: انوار الهدی خوشحال، ط. (1384). بازتاب مفهومي صبر دزر ادبيات فارسي، نشر: دانشگاه اصفهان دانش‌پژوه، م. (1388). مروري بر زندي و آثار مصلح‌الدين سعدي شيرازي، تمشك - دشتي، ع. (1388). درقلمرو سعدي: امير كبير دهخدا،ع. (1387). ،لغت نامه، ناشر: موسسه انتشارات دانشگاه تهران: چاپ دوم راغب اصفهانی، ح. (1388). ترجمه فارسي مفردات راغب، ناشر: نوید اسلام رشیدپور، م. (1386). مباني اخلاق اسلامي، ناشر: انجمن اولیاء و مربیان ری شهری، م. (1386). ميزان الحكمه ،ناشر: دارالحدیث زرين كوب، ع. (1386). حديث خوش سعدي، اساطير، تهران اصفهانی، ن. (1384). مقام صبر، ناشر: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران سبحاني، ج. (1387). سيماي فرزانگان، انديشه قم سعدی، م. (1384). کلیات سعدی، مصحح، محمد فروغی، نشر: شقایق سیدارتز، د. (1389). جادوي فكر بزرگ (مترجم ) ژنا بخت آور ناشر: فیروزه شهیدی، ج. (1386). تاريخ تحليلي اسلام تا امويان، ناشر: مرکز نشر دانشگاهی - شیخ الاسلامی، ح. (1385). غررالحكم (ترجمه فارسي) ناشر: انصاریان صالحی، ن. (1388). گنجينة حكمت، ناشر: ارغوان دانش صلاحي، ع، (1372). گفتار طرب انگيز، ناشر: باران صفا، ذ. (1342). ، تاريخ ادبيات در ايران، بنياد فرهنگ ايران، تهران طوسی، م. (1387). اخلاق ناصري، به اهتمام سیدعبدالهادی قضایی ناشر: هزاد عابدزاده، ا. (1385). صبر در كلام وحي، ناشر : داود کراری ، قم عابدی،م. (1388). گوهرهاي پر اكنده ناشر: سروش عزیزی، ع. (1382). سيماي اخلاق در آثا ر حسن‌زاده عاملي، ناشر: صلاه عطّار نيشابوری، ف. (1381). تذکره الأولياء، چاپ چهارم، تهران: صفی عليشاه عطار، م. (1383). اسرار نامه و پند نامه، مقدمه (فرشید اقبال) ناشر: اندیشه غزالی، م. (1387). مختصر احياء العلوم، ناشر: انتشارات کردستان، فردوسي، ا. (1385). شاهنامه، ج3 ، طلايه، تهران فروغي، م. (1374). گلستان، اميركبير، تهران فریده حسین، ث. (1388). مبانی دینی و روانشناختی صبر، ناشر: تندیس فيض‌الاسلام‌، ع. (1388). ترجمه و شرح نهج‌البلاغه، نشر فقيه، قم قرائتی، م. (1388). سیمای صابران، نشر: طوبی، قم قرائتی، م. (1385). فرهنگ اسلامی، ناشر: سازمان نهضت سوادآموزی قرشی بنابی، ع. (1388). قاموس قرآن، ناشر: دارالکتب الاسلامیه كلانتري، ا. (1383). پاداش صبر، اسوه، تهران كمالي سروستاني، ک. (1385). سعدي شناسي، (دفتردوازدهم)، مركز سعدي شناسي، شيراز کلینی، م. (1387). اصول كافي ( ترجمه) ، مترجم: سیدمهدی آیت‌اللهی ناشر: جهان آرا گلی زواره، غ. (1388). سلوکی ملکوتی، ناشر: الذاکرین لطف‌الله، د. (1387). سکوت و سخن: شاهکارهای موضوعی شعر فارسی ناشر: مدرسه مجلسی، م. (1386). بحارالانوار، ناشر: اسلامیه مختاري، ر. (1388). سيماي فرزانگان، بوستان قم مشيري، م. (1382). سرو قامت دوست، آگاهان، تهران موحد، ض. (1374). سعدي، نشر: مرواريد، تهران موسوی اصفهانی، ج. (1388). فروغ حكمت در نهج‌البلاغه، ناشر: حوزه علمیه قم مولوی، ج. (1383). مثنوی معنوی، تهران، پژوهش، هفتم مولوی، ج. (1379). ديوان شمس، چاپ چهاردهم، جاويدان، تهران مولوی، ج. (1379). گزيدة فيه ما فيه ، چاپ هفتم،: علمی و فرهنگی، تهران مولوی، ج. (1362). مثنوی معنوی، به اهتمام رينولد نيکلسون، چاپ نهم، امير کبير تهران هاشمي، ح. (1387). زندگي‌نامه‌ي سعدي، نشر: آينده، تهران

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته