Loading...

ادبیات نظری تحقیق اقامه، عدل، قسط، امام علی، اعتدال، انصاف، عدالت قضایی، سیاسی، اقتصادی، اجتماع

ادبیات نظری تحقیق اقامه، عدل، قسط، امام علی، اعتدال، انصاف، عدالت قضایی، سیاسی، اقتصادی، اجتماع (docx) 32 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 32 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

1-1. معناي اقامه 2-1. معناي لغوي عدل 3-1. معناي اصطلاحي عدل 1-3-1. اعتدال 2-3-1. رعایت استحقاق ها (اعطاء کل ذی حق حقه) 3-3-1. تساوي و رفع تبعيض 4-1. مفهوم عدالت از منظر امام علي عليه‌السلام 1-4-1. قرار دادن و استقرار يافتن هرچيز در جاي خودش 2-4-1. انصاف و داد 3-4-1. مساوات 4-4-1. رعايت حقوق و رساندن هر ذي حقي به حقش 5-4-1. اعتدال و ميانه روي 6-4-1. فهم عميق، نيكو داورى كردن و... 7-4-1. عدم اتهام به خداوند 5-1. معناي لغوي قسط 6-1. معناي اصطلاحي قسط 7-1. تفاوت عدل و قسط 8-1. انواع عدالت 1-8-1. تعريف عدالت فردي 2-8-1. تعريف عدالت اجتماعي 9-1. انواع عدالت اجتماعي 1-9-1. تعريف عدالت سياسي 2-9-1. تعريف عدالت اقتصادي 3-9-1. تعريف عدالت قضايي فهرست منابع و مآخذ 1-1. معناي اقامه اقامة را بر پا كردن و نيز ادامه شى‏ء گفته‏اند در قاموس گفته شده: «اقام الشّى‏ء اقامة: ادامه و اقام فلانا: ضدّ اجلسه» (قرشي، 1412ق: ج6، 48) منظور از اقامه قسط و عدل، برپايي، برقراري و يا اجراي قسط و عدل مي‌باشد. 2-1. معناي لغوي عدل عدل در لغت به معناي راستي، درستي، دادگري، ميانه‌روي، مساوات، استقامت، حكم به حق، برابري و قرار دادن هر چيز در جاي خود آمده است. (فراهيدي، 1410ق: ج2، 39) در نگاه راغب، عدل به معناي تساوي و برابري است؛ «عدل: العداله و المعادله يقتضي معني المساواه: عدل، عدالت و معادله، الفاظي هستند كه مفهوم مساوات را اقتضا دارند.» اين كلمات به اعتبار برابري دو چيز به كار برده مي شود. و عدل- به فتحه عين-، و عدل- به كسره عين- از نظر معنا نزديك به هم هستند، چيزى كه هست عدل- به فتحه عين- در جايى استعمال مى‏شود كه با بصر و حس ديده مى‏شود، مانند عدل شدن اين كفه ترازو با آن كفه‏اش يا اين لنگه بار با آن لنگه‏اش، يا اين عدد از گردو با آن عددش، يا اين مقدار گندم با مقدارى ديگر از آن، پس بنا بر اين مى‏توان گفت عدل به معناى تقسيط و تقسيم به طور مساوى است. (راغب اصفهاني، 1412ق: 551) در معجم الوسيط در رابطه با معناي عدل اين‌چنين آمده: «العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ماله و اخذ ما علیه»،عدل یعنی انصاف و این‌که به هر فرد آن‌چه اختصاص به او دارد بدهی و ازاو هر آن‌چه که باید گرفت بگیری. (مصطفی ابراهیم، 1400ق: ج2، 594) عدل حالتی است بین افراط و تفریط، به گونه‌ای که در این حد وسط، زیادت یا نقصانی قرار نداشته و اعتدال کامل مراعات شده و به خاطر همین مفهوم است که از میانه‌روی، مساوات، ساز‌وارگی، و استقامت به «عدل» تعبیر گردیده. (مصطفوی، 1360ش: ج8، 55) ابن منظور در كتاب خود در باب مفهوم عدل بيان مي دارد «العدلُ ما قام فی النّفوس،انّه مستقیم و هو ضدّ الجور؛ و العدلُ الحکمُ بالحق» يعني آن‌چه در نفوس انساني مايه‌ي اعتدال و استقامت و انتظام مي‌شود عدالت است و چنين انساني مستقيم و راست و درست است. (ابن منظور، 1414ق، ج11، 433) ابن‌فارس نيز در رابطه با معناي عدل می‌گوید: «ع ـ د ـ ل» دو معناي متضاد با هم دارد: 1. عدل به معنای برابری؛ 2. عدل که بر انحراف و کجی دلالت می‌کند؛ العدل من الناس: شخصی که روش مستقیم او مورد خشنودی مردم است و جمع آن، «عدول» است. عَدل، ضد جور و ستم است. (ابن فارس قزويني، 1422ق: ج4، 247) به طور كلي عدل در لغت ضد جور و ستم است و به معناي مساوات، برابري و ميانه‌روي مي‌باشد. 3-1. معناي اصطلاحي عدل 1-3-1. اعتدال علامه طباطبايي در تفسير الميزان در رابطه با معناي عدالت اين‌چنين مي‌نويسد: «إن العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبي الإفراط و التفريط في الأمور و هو من قبيل التفسير بلازم المعنى فإن حقيقة العدل هي إقامة المساواة و الموازنة بين الأمور بأن يعطى كل من السهم ما ينبغي أن يعطاه فيتساوى في أن كلا منها واقع موضعه الذي يستحقه»، عدالت ميانه‌روى و اجتناب از دو سوى افراط و تفريط در هر امرى است، و اين در حقيقت معنا كردن كلمه است به لازمه معناى اصلى، زيرا معناى اصلى عدالت اقامه مساوات ميان امور است به اين‌كه به هر امرى آنچه سزاوار است بدهى تا همه امور مساوى شود، و هر يك‏ در جاى واقعى خود كه مستحق آن است قرار‌گيرد.(طباطبايي، 1417ق: ج‏12، 331) 2-3-1. رعایت استحقاق ها (اعطاء کل ذی حق حقه) شهيد مطهري چند معني براي «عدالت» ذكر كرده است؛ از جمله: «عدالت عبارت است از اين‌كه آن استحقاق و حقي كه هر بشري به موجب خلقت خودش و به موجب كار و فعاليت خودش به دست آورده است به او داده مي‌شود.» (مطهري، بي‌تا (ب):259) ملّاصدرا نيز در تعريف عدالت مي‌نويسد: «عدل نه به معناي رعايت تساوي بين اشياء، بلكه رعايت استحقاق‌هاست كه اختلاف سطح در استحقاق كمال، تفاوت موجودات را به دنبال داشته است.» (مطهري، 1370ش: 80-81) 3-3-1. تساوي و رفع تبعيض گاهي منظور از عدل و عدالت اين‌ است كه شخص هيچ نوع از تفاوت را ميان ديگران در نظر نگيرد و در روابط خود، به همگان به ديد يكسان بنگرد و از تبعيض بپرهيزد .وقتي مي‌گويند فلاني عادل است، منظور اين است كه هيچ‌گونه تفاوتي ميان افراد قائل نمي‌شود.البته بايد به اين نکته هم توجه کنيم كه مراعات مساوات تنها در صورتي پسنديده و مطلوب مي‌باشد كه هيچ تفاوتي در شايستگي‌ها و استحقاق افراد نباشد. امّا اگر با مجموعه‌اي مواجه باشيم كه از جهت شايستگي متفاوت‌اند، مراعات مساوات در ميان آن‌ها نه تنها كار عادلانه نبوده، بلكه تضييع حق اعضاي شايسته‌تر نيز مي‌باشد. براي مثال، اگر معلّمي به قصد مراعات عدل و مساوات، به همه دانش آموزان خود نمره يكساني بدهد، كاري عادلانه انجام نداده است. در نتيجه، بايد به خاطر داشت كه عدالت همواره ملازم با مساوات نيست . شهيد مطهري در رابطه با اين معنا از عدالت مي‌نويسد: «معني عدالت و مساوات اين است كه ناهمواري و پستي و بلندي ها و بالا و پايين‌ها و تبعيض‌هايي كه منشأش سنت‌ها و عادات و يا زور و ظلم است بايد محو شود و از بين برود؛ و امّا آن اختلاف‌ها و تفاوت‌ها كه منشأش لياقت و استعداد و عمل و كار و فعاليت افراد است بايد محفوظ بماند.» (مطهري، بي تا (الف): 143) برخی نیز معتقد‌ند عدالت «اصلی است حقوقی و سیاسی كه به موجب آن در همه امور اجتماعی با همه باید یكسان رفتار شود، مگر در آن‌جا كه برای رفتار استثنایی در مورد برخی افراد و گروه‌ها دلایل كافی و خاص وجود داشته باشد.» (آشوری، ۱۳۷۳ش:۶۰) عدالت، میانه زياده‌روی و کوتاهی است و به معنی آن است که در امور زیادی و کمی نباشد... عدالت یا در اندیشه و افکار است به این معنی که از انحراف و سستی به دور بوده و مطابق حق و راستی باشد؛ همان‌گونه که خداوند در قرآن دستور داده است: «وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل(نساء/58): و آن‌گاه که میان مردم حکم می‌کنید به عدالت داوری کنید.»‏ یا در صفات انسانی است؛یعنی اخلاق درونی میانه باشد و هیچ تندروی و کندروی در آن نباشد... و یا در حوزه‌ی اعمال است که شامل گفتار و تکالیف فردی وکارهای اجتماعی می شود...چنان‌چه خدای متعال در قرآن فرموده:«وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى(انعام/152): وآن‌گاه که سخن می گویید به عدالت بگویید اگرچه خویشاوند باشد» و باید دانست که موضوع عدالت از مهم‌ترین موضوعات است... و هر کار نیک و خلق و خوی پسندیده به آن باز می‌گردد... و عدالت همان چیزی است که در هر مورد و هر جایی خواسته شده است. (مصطفوي، 1360ش:ج8، 55- 59) با توجه به موارد استعمال واژه عدل و تعابير و معاني گوناگوني كه در كتب لغت ذكر شده‌است، جامع‌ترين و كامل‌ترين معنا را مي‌توان در بيان امام علي عليه‌السلام كه الگوي كامل عدالت است، يافت. حضرت عليه السلام در حكمت 437 نهج‌البلاغه مي فرمايد: «اَلْعَدْلُ يَضَعُ اَلْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا: عدالت قرار‌دادن هر‌چيز در جاي خود است.»، مبناي اين سخن حکيمانه اين‌كه در جهان تكويني و تشريعي، هر چيزي جايگاه وموقعيت مناسب و درخور خودش را  دارد و عدالت يعني اين تناسب رعايت شود و هر چيز در جاي مناسب خودش قرار گيرد. که اين معنا، جامع‌ترين معناي عدل است و معاني پيشين را نيز در ‌بر مي‌گيرد. 4-1. مفهوم عدالت از منظر امام علي عليه‌السلام حضرت على عليه‌السلام عدالت را به چند معنا به كار برده‌است كه به قرار ذيل مى‌باشد:  1-4-1. قرار دادن و استقرار يافتن هرچيز در جاي خودش عدالت امور را در موضع و جايگاه خاص خويش قرار مى‌دهد؛ يعنى عدالت وقتى محقق مى‌شود كه هرچيز سرجاى خودش باشد. اين مفهوم از عدالت ، بدين معناست که هر چيز و هرکس، در هر حوزه و جايگاهي، آن‌جا قرار گيرد که بايسته و شايسته آن است، چنان‌که امام علي عليه‌السلام در اين‌باره مي‌فرمايد: «اَلْعَدْلُ يَضَعُ اَلْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا: عدالت هر‌چيز را در جاى خود قرار مى‏دهد.» (نهج‌البلاغه، حکمت 437، ص553) پاسداشت اين مفهوم از عدالت، هرچيز را به سامان مي‌آورد، و خيانت در آن، همه چيز را به نابساماني مي‌کشاند.اين مفهوم در همه امور روان است، که هرکجا پاس داشته شود، عدالت معنا يافته، و هرکجا ناروايي صورت گيرد، ستم پديد آمده است. 2-4-1. انصاف و داد حضرت على عليه‌السلام در قسمتى از بيانات خود، عدل را به معناى انصاف دانسته و مى‌فرمايد: «الْعَدْلُ الاْنْصَافُ: عدل عبارت است از انصاف.» (نهج‌البلاغه، حكمت231، ص509) انصاف به معناى ميانه‌روى است؛ يعنى كارى عادلانه است كه افراط و تفريط در آن وجود نداشته باشد. انصاف مصدر عربى به معناى داد دادن، عدل و داد كردن، راستى كردن، به نيمه رساندن، نيمهچيزى گرفتن و ميانه‌روى است. (عميد، 1361ش:ج1، 249). «انصاف» در معامله يعنى به عدالت داد و ستد كردن به طوري كه در سود و زيان برابر خريدار بهره‏‌مند شود (به نسبتى سود ببرد كه در خريدن جنس از ديگرى سود داده است يا زيان برابر). (راغب اصفهانى، 1412ق:810) «انصاف» در روابط و مناسبات اجتماعي و امور سياسي و اداري به مفهوم نصف کردن سود و زيان ميان خود و ديگران و پاس داشتن « داد» و حفظ حقوق ديگران همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوري حقوق طرفين را يکسان و برابر رعايت کردن است. بنابراين انصاف، بدين معناست که هرکس حقوق ديگران را رعايت کند و آن‌را چون حقوق خود بداند و به ديگران ستم نكند. 3-4-1. مساوات عدالت درآن‌جا که سخن از حقوق عمومي و قرار گرفتن در برابر قانون و بهره‌مندي از فرصت‌هاي اجتماعي، سياسي، و اقتصادي است، به مفهوم مساوات و برابري مي‌باشد؛ و آن‌جا که سخن از حقوق شخصي و مراتب و ملاحظه توانمندي‌هاي گوناگون است، به مفهوم تفاوت و تناسب حق‌ها است. چنان‌که امام علي عليه‌السلام در نامه خود به اسود بن قطبه، سردار سپاه حلوان، فرمود:«فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ: پس بايد کار مردم در آن‌چه حق است، نزد تو يکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند.» (نهج‌البلاغه، نامه59، ص449) هم‌چنين ايشان در نامه 27 نهج‌البلاغه به محمدبن ابي بكر، هنگامي كه وي را به حكومت مصر منصوب كرد مي‌فرمايد: «وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتّي لاَيَطْمَعَالْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ لَهُمْ وَ لاَيَيْأسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ: در نگاه‌هايت و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوى رفتار كن تا بزرگان در ستم كارى تو طمع نكنند، و ناتوان ها در عدالت تو مأيوس نگردند.» با توجه به احاديث ذكر شده، در آن‌چه حقوق مردم و حقوق عمومي شمرده مي‌شود، عدالت به معناي مساوات است، و عدم مساوات و تبعيض در حقوق‌شان، ستم برآنان است. شهيد مطهرى نيز در اين زمينه مى‌گويد: «اگر مقصود اين باشد كه عدالت يعنى رعايت تساوى در زمينه استحقاق‌هاى متساوى، البته معناى درستى است، عدل ايجاب مى‌كند اين‌چنين مساواتى را و اين‌چنين مساوات از لوازم عدل است.» (مطهرى، بىتا (د): 56) حضرت عليه‌السلام در كلام ديگري مي‌فرمايد: «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ وَ اَلْإِشَارَةِ وَ اَلتَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ: و در نگاه كردن با گوشه چشم و نگاه خيره و اشاره و سلام دادن، رفتار يكسان داشته باش، تا بزرگان و قدرتمندان به ستم تو چشم طمع نبندند و زير دستان و ناتوانان از عدالت تو نااميد نشوند.» (نهج‌البلاغه، نامه 46، ص421) عدالت ورزيدن در بهره‌هاي عمومي نيز به معناي پاس داشتن مساوات است، چنان‌که امام علي عليه‌السلام در نامه خود به مصقله پسر هبيره شيباني که از جانب حضرت کارگزار اردشير خرّه (فيروزآباد) بوده، فرموده است: «أَلاَ وَإِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هذَا الْفَيْءِ سَوَاءٌ، يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ يَصْدُرُونَ عَنْهُ: آگاه باش حقّ كسي كه نزد تو و نزد ما است از مسلمان‌ها در قسمت نمودن اين مال‌ها يكسان است: پيش من بر سر آن مال مى‏آيند و برمي‌گردند (چنان‌كه هر كس براى آب بر سر چشمه رفته و بر مى‏گردد و چشمه بى‏تفاوت به همه آب مى‏بخشد، بنا‌براين حقّ ندارى كه آن مال‌ها را به خويشاوندانت اختصاص دهى).» (نهج‌البلاغه، نامه 43، ص415) اميرمؤمنان علي عليه‌السلام بهره‌هاي عمومي و سرانه‌ي جامعه را به مساوات بين مردم تقسيم مي‌نمود و بر اين امر مصرّ بود و آن‌را عمل به عدالت مي‌دانست. آن حضرت در پاسخ به پيشنهاد برخي از ياران مبني بر زير پا گذاشتن مساوات در تقسيم بهره‌هاي عمومي، بيش‌تر دادن به اشراف عرب و قريش و آنان که بيم مخالفت‌شان مي‌رفت و نگراني از جدا شدن‌شان و پيوندشان به معاويه وجود داشت. (ابن ابي الحديد، 1404ق:ج7، 37) فرمود: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ اَلْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ: آيا مرا فرمان مي‌دهيد تا پيروزي بجويم به ستم کردن درباره آنان که سرپرست ايشانم؟ به خدا که نپذيرم تا جهان سرآيد، و تا آن‌گاه که ستاره‌اي پي ستاره‌اي برآيد. اگر دارايي از آن من بود، همگان را برابر مي داشتم، تا چه رسد که دارايي، ازآن خدا ست.» (نهج‌البلاغه، خطبه126، ص183) حضرت على عليه‌السلام در تقسيم بيت المال و اموال عمومى بسيار محتاط بود و اجازه نمى‌داد ذرّه‌اى از مال بيت‌المال بى‌جا مصرف شده و به غيرمستحق برسد. حضرت معتقد بود كه بايد بيت‌المال بين افراد به صورت مساوى تقسيم شده و حق كسى ضايع نگردد. به نظر مولاى متقيان، عدالت همه جا بايد اجرا گردد، امّا عدالت در اموال عمومى اهميتش بيشتر است. بنابراين، اين‌جا حضرت عدالت را به معناى مساوات گرفته است، امّا نكته‌اى كه بايد بدان توجّه گردد اين است كه منظور حضرت اين نيست كه به تفاوت‌ها، ويژگى‌ها و استعدادهاى افراد توجه نشود، بلكه مقصود از مساوات اين است كه ميان افرادى كه از نظر استعداد و... در يك رديف قرار دارند نبايد فرق، تفاوت و تبعيض قايل شد و بايد با همه يكسان برخورد گردد؛ يعنى مساوات بين افرادى كه شرايط يكسانى دارند معنا پيدا مى كند. 4-4-1. رعايت حقوق و رساندن هر ذي حقي به حقش از مفاهيم اساسي و کليدي عدالت، رعايت حقوق و به جا آوردن آن است، و اين که حق هر ذي حقي به تناسب ميزان آن، هرچه باشد، ادا گردد. اميرمؤمنان امام علي عليه‌السلام فرموده است: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ‏ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء: پس چون رعيت حق والي را گزارد و والي حق رعيت را به جاي آرد، حق ميان آنانبزرگ مقدار شود و راه‌هاي دين پديدار و نشانه‌هاي عدالت برجا و سنت چنان‌که بايداجرا، پس کار زمانه اصلاح گردد و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر رعيت بر والي چيره شود يا والي بر رعيت ستم کند، اختلاف کلمه پديدارگردد و نشانه‌هاي جور آشکار و تبهکاري در دين بسيار، راه گشاده سنت را رها کنند.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) عدالت در اين مفهوم، رعايت حق هر داراي حقي است، هرچند که آن حق داران، مخالفاني باشند همچون خوارج. مراعات حقوق که در اين‌ كلام حضرت، مراعات طرفيني حقوق مردم و حاکم به عنوان نمونه اي از آن يادآوري شده است از نشانه هاي استقرار عدالت محسوب شده‌است. در مواردي که اشخاص يا گروه‌هايي بر يکديگر حقي داشته باشند، مراعات آن، عدالت وعدم مراعات آن، همسان با جور و ستم است. اين فرمايش که در آن، مراعات حقوق و عدالت پيوند خورده اند، مي تواند قرينه‌اي باشد بر اين‌که اداي حق و رعايت آن مصداقي ازعدالت است. 5-4-1. اعتدال و ميانه روي عدالت به مفهوم اعتدال و ميانه‌روي در آموزه‌هاي امام علي عليه‌السلام و در روابط و مناسبات شخصي، اجتماعي، مديريتي، سياسي و اقتصادي مورد توجه و تأکيد است، چنان‌که در سخنان آن حضرت آمده‌است: «عليك بالقصد فى الامور، فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل: بر تو باد به ميانه‌روي در کارها، زيرا هرکه از ميانه‌روي روي برگرداند، ستم کند، و هرکه بدان پايبند گردد، به عدالت رفتار کند.»(خوانساري، 1366ش:ج‏4، 291) اين مفهوم از عدالت در نامه امام به يکي از کارگزارانش چنين آمده است: «فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً وَ اِحْتِقَاراً وَ جَفْوَةً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلاً لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ وَ لاَ أَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اَللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ اَلشِّدَّةِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَيْنَ اَلْقَسْوَةِ وَ اَلرَّأْفَةِ وَ اُمْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ اَلتَّقْرِيبِ وَ اَلْإِدْنَاءِ وَ اَلْإِبْعَادِ وَ اَلْإِقْصَاءِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ: دهقانان محل فرمانداريت از خشونت، قساوت، تحقير و سنگدلى‏تو شكايت آورده‏اند، و من درباره آن‌ها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن ‏يافتم چرا كه مشركند و نه سزاوار دورى و جفا چرا كه با آنان پيمان‏بسته‏ايم. پس لباسى از نرمش همراه با كمى شدّت بر آنان بپوشان، با رفتارى ميان‏شدت و نرمش با آن‌ها معامله كن، اعتدال را در ميان آنان رعايت نما نه زياد آن‌هارا نزديك كن و نه زياد دور! انشاء الله» (نهج‌البلاغه، نامه19، ص376) امام علي عليه‌السلام در اين نامه کارگزار خود را به رفتاري به دور از افراط و تفريط فراخوانده، که عدالت، اعتدال و ميانه‌روي است. امام علي عليه‌السلام در وصيت خود به فرزندش امام حسن عليه‌السلام در رابطه با ضرورت ميانه‌روي و اعتدال مى‏فرمايد: «من‏ ترك‏ القصد جار: هر كس راه راست و ميانه را رها كند، به بي‌راهه مى‏افتد». (نهج‌البلاغه، نامه31، ص404) اعتدال و ميانه روي، راه روشنى است كه خداوند سبحان توسّط قرآن كريم و احكام آن به ما نشان داده، و انسان را به پيمودن آن سفارش كرده‌است: «وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ‏ (نحل/9): بر خداوند است نشان دادن راه ميانه». و اين راه خود نردبان رشد فردى و تكامل اجتماعى است. پس هر كس از اين راه برود، به هدفى كه خواستار آن است خواهد رسيد، و هر كس آن‌را ترك كند، در دام فساد و ستمگرى و كج‌راهى خواهد افتاد. 6-4-1. فهم عميق، نيكو داورى كردن و... در جاى ديگر، حضرت در توضيح معناى «عدل»، آن‌را بر چهار قسم تقسيم مى‌كند و مى فرمايد: «اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحِلْمِ الْحُكْمِ وَمَنْ حَلُمَ لَمْ يفَرِّطْ فِى أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِيدا: عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقيقت برنده، و نيكو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن‌كه فهميد به ژرفاى دانش رسيد و آن‌كه به ژرفاى دانشرسيد از آبشخور شريعت سيراب گرديد، و آن‌كه بردبار بود، تقصير نكرد و ميان مردم با نيك‌نامى زندگى نمود.» (نهج‌البلاغه، حكمت 31، ص473) در واقع، در اين‌جا اميرالمؤمنين عليه‌السلام مى‌خواهد با اين تبيين از عدالت، مصاديق عينى و اركان عدالت را تبيين كند؛ يعنى عدالت در فهميدن مطلب، بدين معناست كه با عمق و ژرفانگرى آن‌را مورد مطالعه و بررسى قرار دهد و بعد درباره آن مطلب قضاوت نمايد. و مطالعه عميق و همه جانبه است كه انسان را به حقيقت نايل مى‌كند. بنابراين، اگر كسى درباره مطلبى مطالعات گسترده و عميق نداشته و فهم وى از آن سطحى باشد، نبايد اظهارنظر قطعى كند؛ چراكه اين خلاف عدالت است. نكته ديگرى كه حضرت بدان اشاره مى‌نمايد اين است كه از ميان علوم و دانش‌هايى كه وجود دارند، آن‌هايى بر عدالت استوارند و عادلانه مى‌باشند كه انسان را به حقيقت و سعادت رهنمون كنند. مطلب بعدى كه از بيانات حضرت در خصوص عدالت در قضاوت استفاده مى‌شود اين است كه قضاوت و داورى بايد نيكو و براساس حق باشد و نيكو بودن آن بدين طريق است كه حق كسى ضايع نگردد و حق به حق دار داده شود. 7-4-1. عدم اتهام به خداوند يكى ديگر از تعاريفى كه حضرت ذكر كرده، اتهام نزدن به خداوند متعال مى‌باشد. حضرت مى‌فرمايد:«التَّوْحِيدُ أنْ لا تَتَوَهَّمَهُ وَالْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ: توحيد آن است كه خدا را در وهم نياورى، و عدل آن است كه او را متهم نسازى.» (نهج‌البلاغه، حكمت470، ص558) گرچه در اين معنا به عدالت خداوند پرداخته شده است، امّا مى‌توان آن‌را به بندگان نيز تسرّى داد. همان‌گونه كه نسبت دادن چيزهاى نادرست وخلاف حقيقت و واقعيت به ساحت اقدس خداوند خلاف عدالت است، رفتارصحيح در مورد انسان‌ها و قضاوت عادلانه درباره آن‌ها نيز به اين است كه اتهامات خلاف حقيقت وواقعيت رابه ايشان نسبت ندهيم. 5-1. معناي لغوي قسط واژه ي قسط در لغت به عدل و داد، بهره ونصيب، مقدار، ترازو، روزي، بهره‌اي از وامي كه بايد بهرهپرداخته شود، (والقسط به) جور و بيداد كردن و از راه حق بازگردانيدن معنا شده است. (خليلي،بي‌تا:676) از معناي لغوي اين واژه قابل استنباط است كه ماده‌ي قسط در دو معناي متضاد به كار مي‌رود و «اسم فاعل»آن، يعني «قاسط»، به دو معناي متضاد «عادل و ظالم» كاربرد دارد، مانند آيه15سوره مباركه جن كه مي‌فرمايد: «وَ أمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً: و امّا ظالمان هيزم جهنّم خواهند بود». از اين رو است كه از سويي، به تعبير نص قرآني، هدف ارسال رسل و انزال كتب، اقامه‌ي قسط و عدل توسط مردم بيان شده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حديد/25): ما رسولان خود را همراه معجزات روشن فرستاديم و با آن‌ها كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.» از نگاه راغب نيز قسط همان بهره و نصيب عادلانه است، مثل: نصف و نصفة: [يعنى رعايت عدالت، و انصاف ورزيدن‏]. (راغب اصفهاني، 1412ق:670) قسط (بكسر- ق) به معناي عدالت مي‌باشد. و آن از مصادرى است كه وصف واقع شوند مثل عدل گويند «رجل قسط»چنان‌كه گويند «زيد عدل» و آن در عدالت و ظلم هر دو به كار مي‌رود «قسط الوالى قسطا» يعنى حكمران به عدالت رفتار كرد. هم‌چنين قسط نصيبى است كه از روى عدالت باشد، جمع آن اقساط است در آيه «لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ (يونس/4): تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‏اند، به عدالت جزا دهد». ممكن است مراد نصيب باشد.(قرشي بنايي، 1412ق:ج‏6، 6) 6-1. معناي اصطلاحي قسط اين كلمه در بردارنده مفهوم «اعتدال و حفظ از انحرافو افراط و تفريط» مي‌باشد. صاحب تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة در رابطه با معناي قسط اين‌چنين مي‌نويسد: «القسط هو توسّط النّفس في الأفعال و الأقوال و الأحوال و الأخلاق و العقائد بين تفريط النّفس عن الأغراض العقليّة و افراطها فيها بحيث يؤدّى الى ما نهى عنه كالاغراض الدّنيويّة: قسط وسط قرارگرفتن نفس است در افعال و اقوال و احوال و اخلاق و عقايد، بين تفريط ازغرض‏هاى عقلى و افراط در آن، به نحوى كه به چيزهاى نهى شده، مانند اغراض دنيوى بكشاند.» (گنابادي، 1407ق: ج2، 175) از ديگر معاني اصطلاحي اين كلمه آن است که حق هرکس به او برسد و به دیگری داده نشود، و به تعبير ديگر "تبعيض" صورت نگيرد. 7-1. تفاوت عدل و قسط بی‌تردید میان دو واژه‌ی عدل و قسط تفاوت‌هایی وجود دارد. قسط واژه‌ای است که دارای دو معنای کاملاً متضاد است. قسط، رعایت و عدم تجاوز به حق و حقوق دیگران می باشد؛ در حالی که عدل، رعایت اعتدال و تعادل و برابری در تمامی امور به مقتضای احوال آن‌هاست و علاوه بر رفتار، به گرایش‌ها، توجهات، علایق و احساسات و تمایلات درونی افراد نیز توجه دارد. بنابراین شاید بتوان گفت که قسط بیشتر به روابط انسان با دیگران و اشیا و طبیعت توجه دارد؛ در حالی‌که عدل علاوه برآن، مشتمل بر روابط انسان با خود و خدا نیز هست. این است که در قرآن قسط بیشتر در مورد رعایت حقوق افراد در اجتماع و پاداش و کیفر و اقامه اوامر به کار رفته است. (جمشیدی، 1380ش: 124) در واقع ارتباط بین عدل و قسط به این خاطر است که قسط، همان عدل مبیّن و ظاهر است؛ لذا در زبان عربی، مکیال(پیمانه) و میزان(ترازو) هردو «قسط» هم گفته می‌شوند؛ چراکه پیمانه و ترازو، در واقع عدل را جلوی چشم ظاهر می‌کنند تا دیده شود. امّا بین قسط و عدل تفاوت معنایی وجود دارد. با نگاهی عمیق به آیات قرآن درمی‌یابیم که قسط در مواردی که سخن از امور مالی است، به کار رفته هم‌چون امور ایتام و دائما با کیل و میزان در ارتباط است، مانند آيه 85 سوره مباركه هود كه مي‌فرمايد: «وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ: واى قوم من! پيمانه و وزن را با عدالت،تمام دهيد! و بر اشياء (واجناس) مردم،عيب نگذاريد و از حق آنان نكاهيد! و در زمين به فساد نكوشيد!». لذا قسط همان عدل در امور اجتماعی و اقتصادی است امّا عدل مفهومی است که در صدق یک حکم و قول، معنای عمومیت و شمولیت دارد؛ بنابراین عدل همان حکم به حق است امّا قسط به معنای اجرای این عدل است. به طور كلي مي‌توان گفت واژه قسط بیشتر در امور اقتصادى و توزیع اموال براساس عدالت اجتماعى بین افراد به كار مى‌رود كه در این جهت هیچ‌گونه تبعیضى نباشد كه در مقابل جور قرار گرفته است، ولى عدل یك معنى عامى دارد كه شامل عدالت در تمامى ابعاد از عقائد و فرهنگ و سیاست و... خواهد شد، كه در مقابل ظلم است. در معجم الفروق اللغويه نيز در مورد تفاوت عدل و قسط چنين آمده است:« قسط، اجراء و تحقق عدل است و پيامدش نيز تطبيق عدل بر موارد و جايگاه‌هاي خارجي‌اش مي‌باشد.» (ابو هلال عسکري،1412ق:428) شاهد اين تفاوت آيه 9 سوره مباركه حجرات مي‌باشد كه مي‌فرمايد: « وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين‏: و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوز كند، با گروه متجاوز پيكار كنيد تا به فرمان خدا بازگردد و هر گاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد)، در ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد و عدالت پيشه كنيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست مى‏دارد.»؛ در اين آيه، دو واژه عدل و قسط كنار هم آمده‌اند و طبيعتا بايداين دو، متفاوت باشند. از ديگر تفاوت‌هاي اين‌دو كلمه اين است كه "عدالت" به اين معنا مي‌باشد كه انسان حق هر كس را بپردازد، و نقطه مقابلش، آن است كه ظلم و ستم كند و حقوق افراد را از آنها دريغ دارد، ولى" قسط" مفهومش آن است كه حق كسى را به ديگرى ندهد، و به تعبير ديگر" تبعيض" روا ندارد، و نقطه مقابلش آن است كه حق كسى را به ديگرى دهد. (مكارم شيرازي، 1374ش: ج6، 143) به طور كلي مفهوم عدل از قسط عمومیّت بیشترى دارد زیرا که قسط در مورد اداى حق دیگران به کار مى‏رود مانند اداى شهادت، قضاوت، وزن نمودن و پیمانه کردن و امثال آن و به عبارت دیگر قسط، تنها در مواردى استعمال مى‏شود که به حق غیر مربوط باشد و عدل در مورد حق دیگران و حق خود انسان به کار مى‏رود. و در نهايت مي‌توان گفت ‌كه قسط در معناي مرادف با عدل، اخص از مفهوم عدل است، زيرا دايره‌ي عدل به عدل فردي و اجتماعي مي‌رسد و حال آن‌كه قسط، فقط صبغه‌ي اجتماعي دارد و به عبارت منطقي، از نظر مورد و مصداق، بين عدل و قسط، رابطه‌ي عموم و خصوص مطلق است. يعني عام، عدل و خاص، قسط است. 8-1. انواع عدالت عدالت داراي اقسامي است. برخي از انديشمندان آن‌را به عدالت الهي و غير‌الهي تقسيم نموده اند، عدل الهی یعنی این‌كه خداوند نسبت به آن‌چه امكان وجود یا اكمال در وجود دارد رعایت استحقاق را می‌كند و به آن افاضه وجود یا رحمت می‌كند. یعنی هر موجودی هر درجه از وجود و اكمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دریافت می‌كند و ظلم یعنی منع فیض و امساك وجود از موجودی كه استحقاق دارد. (مطهري، عدل الهی، ص 63) امام علي عليه‌السلام در رابطه با عدل الهي مي‌فرمايد: «لعدله في كلّ ما جرت عليه صروف قضائه: عدل‏ خداوند در هر چه قضاى او بر آن صورت گرفته است جارى است‏.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) حضرت عليه‌السلام در اين حديث معناى عدالت‏ خداوند را بيان مي‌كند كه موجب مي‌شود كمترين ظلم و ستمي در جهان بر كسي وارد نشود. عدالت الهي را بر سه قسم مي‌دانند: عدالت تکويني، عدالت تشريعي و عدالت جزايي.عدالت غيرالهي نيز به اقسامي چون عدالت فردي و اجتماعي تقسيم شده است. عدل از اركان اعتقادى است. و به خوبى آشكار است كه اين اعتقاد خود به خود مؤمنان موحّد و يكتاپرست را بر آن وامى‏دارد كه به عدالت اجتماعى و فردي معتقد شوند و به تقويت آن بپردازند، و هر چه در توان دارند به تحقّق بخشيدن آن كوشا باشند، چنان‌كه سيره پيامبران و اوصيا عليهم‌السلام نيز چنين بوده است. و اين امر آشكار است و هيچ ترديدى در آن نيست، زيرا كه عدل‏ خداوند منحصر به امور تكوينى نيست بلكه امور تشريعى را نيز شامل مى‏شود؛ بنا‌بر‌اين اساس، هيچ ظلم و عدوانى با هيچ گونه توجيهى در دين اسلام روا نيست. 1-8-1. تعريف عدالت فردي عدالت فردي به همان معنايي است كه در اصطلاح فقه به كار رفته است. عدالت فقهي ملكه‌اي است نفساني كه انسان را مصون از انحراف و ملتزم به دستورات شرع مي‌كند و از ارتكاب كارهايي كه به نظر عرف متشرع گناه كبيره و اصرار بر صغائر است، بازمي‌دارد. اين معنا از عدالت همان است كه در بسياري از مسئوليت‌ها شرط لازم براي مرجعيت، قضاوت، شهادت، امامت و مانند اين‌ها دانسته شده است (طباطبايي، 1417ق:ج6، 206). 2-8-1. تعريف عدالت اجتماعي انسان از اين جهت كه بالطبع مدني است براي ادامه حيات مادي خود نيازمند به تشكيل جامعه و حكومت است و بايد در پوشش اجتماع زندگي كند و لازمه زندگي بشري تنازع و اختلاف است لذا ضرورت دارد قوانين و مقرراتي بر آنان حاكم باشد كه هر كدام را بر حقوق و وظايف خود نسبت به جامعه آشنا سازند و اين امكان را به وجود آورد كه در مواقع تصادم، همه تا آن اندازه كه ممكن است از حقوق حقه خود بهره‌مند شوند و در عين حال به وظايف خود در مقابل حقوق ديگران عمل نمايند. به بيان ديگر، عدالت اجتماعي عبارت است از اين‌كه حق هر صاحب حقي را به او بدهند و هر كس به حق خودش كه لايق و شايسته آن است برسد، نه ظلمي به او شود و نه او به كسي ظلم كند. (طباطبايي، 1417ق:ج1،379) آيت اللّه مصباح نيز با علامه طباطبايي هم عقيده است و عدالت اجتماعى را اين گونه تعريف نموده است: «عدالت در مفهوم اجتماعى يعنى: دادن حق هر صاحب حقى» (مصباح، 1384ش: 45) اين نوع عدالت بيشتر به حقوق في‌نفسه انسان‏ها و حقوق مربوط به روابط افراد جامعه با يكديگر مربوط مي‏شود. تمام افراد جامعه، جداي از شخصيت حقوقي‌شان، در حقوقي كه عدالت اجتماعي بدان‌ها تكيه دارد، برابرند. تكيه‌گاه عدالت اجتماعي نيز حقوقي است كه انسان‏ها به دليل انسان بودن و به دليل عضويت در اجتماع، از آن‌ها برخوردارند. تساوي در حق حيات و تساوي در آزادي از مصاديق مهم عدالت اجتماعي‌اند. از اين رو تساوي در برابر قانون مي‏تواند شاخصه مهم عدالت اجتماعي محسوب شود. به طور كلي مي‌توان گفت عدالت اجتماعي عبارت است از اين‌كه در يك جامعه، هر فردي كم و بيش چنين احساس كند كه آن‌چه حق اوست، مانند افراد ديگر به او اعطاء مي شود، پس، عدالت اجتماعي وقتي تقويت مي‌شود كه حكومت و اداره‌كنندگان جامعه حتّي المقدور در اجراي وظايف محوله در محدوده‌ي قانون تفاوتي بين افراد قائل نشوند تا همه‌ي افراد بتوانند از فرصت‌هاي مساوي در دو امر آموزش، بهداشت و درمان و ... بهره‌مند شوند. بنابراين عدالت اجتماعی شرايط يكساني را در همه زمينه‌ها براي ساير افراد جامعه ايجاد مي‌نمايد و هرگونه تبعيض، فاصله طبقاتي، نابرابری‌های موجود در زمینه قدرت سیاسی، پایگاه اجتماعی و دسترسی همگانی به اطلاعات و دانش را از بين مي‌برد، و از ضايع شدن حقوق مردم جامعه جلوگيري مي‌نمايد. به تعبیر دیگر، عدالت اجتماعی برابری در شرایط زندگی افراد و برابری در فرصت‌های اجتماعی، برابری درآمدها، و برابری در جلب رضایت خاطر آحاد جامعه است. بر قراری عدالت اجتماعی، منجر به ایجاد توازن در سطح جامعه می‌گردد، به طوري كه همه انسان‌ها مي‌توانند به ميزان مساوی از نعمت‌های الهي و ساير امكانات موجود در جامعه، بهره‌مند گردند، و از به انحصار درآمدن امكانات در دست گروه خاصي از جامعه جلوگيري مي‌كند. امام على عليه‌السلام عدالت اجتماعى را به معناى تدبير عمومى گرفته و مى‌فرمايد: «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ: عدالت، تدبير عمومى مردم است، در حالى‌كه بخشش، گروه خاصى را شامل است.» (نهج‌البلاغه، حكمت437، ص553) با توجه به اين حديث، عدالت اجتماعى عبارت است از تدبير جامعه و امور مردم، به گونه‌اى هر چيزى در جاى خويش قرار گرفته و حق كسى ضايع نگردد. و اين عدالت براي همه مردم، اين امكان را فراهم مي‌كند كه از نعمت‌ها و موهبت‌ها بهره‏مند شوند. چون كه عدالت تدبيرگرى عمومى و داراى افقى گسترده است. امام علي عليه‌السلام چنان جايگاهي براي عدالت اجتماعي قائل بود كه در عهدنامه‌ي مالك‌اشتر به وي چنين مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَكَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِيَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَ الْأَنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذَلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يُوجِبْ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ: براى مراجعان خود وقتى مقرر كن كه به نياز آن‌ها شخصا رسيدگى كنى! مجلس عمومى و همگانى براى آن‌ها تشكيل ده و درهاى آن‌را به روى هيچ‌كس نبند و به خاطر خداوندى كه تو را آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان ‏را از اين مجلس دور ساز! تا هر كس با صراحت و بدون ترس و لكنت ‏سخنان‏ خود را با تو بگويد، زيرا من بارها از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)اين سخن را شنيدم «ملتى كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد، هرگز پاك ‏و پاكيزه نمى‏شود و روى سعادت نمى‏بيند» سپس خشونت و كندى آن‌ها رادر سخن تحمل كن، در مورد آن‌ها هيچ‌گونه محدوديت و استكبار روا مدار كه خداوند به واسطه اين كار، رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد داد و موجب ثواب اطاعت او براى تو خواهد شد.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص439) آيت الله مكارم شيرازي نيز درمورد اهميت عدالت اجتماعي مي‌گويد:«مسأله عدالت اجتماعي در زمينه مسائل اقتصادي هميشه مهم‌ترين مشكل جوامع انساني بوده است و غالب جنگ‌ها و نزاع‌هاي خونين و بسياري از مفاسد اجتماعي، به خاطر زير پا گذاشتن اين اصل ظهور و بروز مي‌كند. اين مسأله، موضوع بيشترين پرونده‌هاي دادگستري‌ها را تشكيل مي‌دهد و به همين دليل براي ايجاد صلح و صفا و نظم و آرامش و مبارزه با مفاسد اخلاقي و انواع انحرافات، بايد نخست به سراغ احياي عدالت اجتماعي رفت.» (مكارم شيرازي، 1378ش، ج2، 345) 9-1. انواع عدالت اجتماعي عدالت اجتماعي شامل عدالت سياسي، عدالت اقتصادي، عدالت قضائيمي‌گردد. 1-9-1. تعريف عدالت سياسي منظور از عدالت سیاسی آن است که امور کشور به‌گونه‌ای شایسته اداره شود تا مردم در فضایی عادلانه به زندگی خود ادامه دهند. برخورداری از برابری، آزادی، امنیت و آسایش به‌عنوان حقوق طبیعی افراد جامعه، بی‌تردید تأمین‌کننده این فضای عادلانه خواهد بود. (آشوری، 1383ش: 207) چنان‌چه امام على عليه‌السلام مي‌فرمايد: «كفى بالعدل سائسا: براى تدبير امور مردم، اجراى عدالت كافى است.» (تميمى آمدى، 1410ق،20) اجراي عدالت سياسي توسط والي و يا زمامدار هر حكومتي انجام مي‌پذيرد و امام علي عليه‌السلام در رابطه با حقوق متقابل والي و رعيت مي‌فرمايد: «وَ أَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ: و در ميان حقوق الهى، بزرگ‌ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است. مردم اصلاح نمى‌شوند مگر به اصلاح حاكمان و حاكمان اصلاح نمى‌شوند مگر به استقامت و پايدارى مردم. و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آن‌ها عزت يابد و راه‌هاى دين پايدار و نشانه‌هاى عدالت برقرار و سنت (پيامبر) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى گردد.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) با توجه به اين كلام حضرت منظور از عدالت سياسي، حقوق متقابلي است كه والي و رعيت بر يكديگر دارند. در واقع زماني كه والي و رعيت حقوق يكديگر را ادا كنند عدالت سياسي پديد مي‌آيد. بر اين اساس عدالت سياسي داراي دو عنصر است؛ يكي حقوق مردم بر حاكم و ديگري حقوق حاكم بر مردم. از مؤلفه‏هاي دسته اول مي‏توان از تأمين و اجراي عدالت اقتصادي و اجتماعي توسط حاكم و توجه به حق نظارت و كنترل مردم بر حاكم را نام برد. از مؤلفه‏هاي دسته دوم مي‏توان اجراي دستورات حاكم، پرداختن ماليات‏هاي دولتي و به طور كلي تن دادن به قانون را ذكر كرد. 2-9-1. تعريف عدالت اقتصادي عدالت مراعات حقوق ذی حقان و عدالت اقتصادی رعایت حقوق اقتصادی آنان است. یکی از حقوقی که مردم در حکومت اسلامی دارند تامین رفاه نسبی اقتصادی آنان است که بر ذمّه‌ی حاکم و یا حکوت اسلامی است. مفاهیمی هم‌چون توزیع عادلانه درآمد، استحقاق برابر در برخورداري از منابع ملّي و به طور خاص برخورداري از بيت‌المال، تأمین رفاه نسبی و رفع فقر در جامعه‌ی اسلامی از مصادیق عدالت اقتصادی هستند. مراعات حقوق اقتصادی مستلزم توزیع درآمد، رفع فقر، کمتر شدن فاصله طبقاتی میان اقشار جامعه و تحت پوشش قرار دادن اقشار آسیب پذیر جامعه توسط حکومت اسلامی تحت عنوان تامین اجتماعی می باشد که رعایت موارد مذکور متضمن برقراری عدالت اقتصادی خواهد بود.با توجه به آن چه ذکر شد می توان گفت عدالت اقتصادی یعنی رسیدن به زندگی بدون فقر. چنان چه امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:«وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوِ اقْتَبَسْتُمُ الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ ... وَ أَخَذْتُمُ الطَّرِيقَ مِنْ وَاضِحِهِ وَ سَلَكْتُمْ مِنَ الْحَقِّ نَهْجَهُ لَنَهَجَتْ‏ بِكُمُ السُّبُلُ وَ بَدَتْ لَكُمُ الْأَعْلَامُ وَ أَضَاءَ لَكُمُ الْإِسْلَامُ فَأَكَلْتُمْ رَغَداً وَ مَا عَالَ فِيكُمْ عَائِلٌ وَ لَا ظُلِمَ مِنْكُمْ مُسْلِمٌ وَ لَا مُعَاهَدٌ وَ لَكِنْ سَلَكْتُمْ سَبِيلَ الظَّلَامِ فَأَظْلَمَتْ عَلَيْكُمْ دُنْيَاكُمْ بِرُحْبِهَا: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان‌دار راآفرید، اگر علم را از معدنش اقتباس کرده بودید... و از میانه راه به رفتن پرداختهبودید و راه حق را از طریق روش آن پیموده بودید، راه‌ها بر شما روشن می‌شد و نشانه‌های هدایت آشکار می‌گردید و فروغ اسلام شما را فرا می‌گرفت. در آن صورت، به رفاهیفراوان دست می‌یافتید، دیگر هیچ خانواده‌ای بی‌هزینه نمی‌ماند و هیچ مسلمان یاکافری که در پیمان مسلمانان است، گرفتار ستم نمی‌گشت.» (کلینی، 1407ق:ج8، 32) منظور امام در این حدیث این است که با اجرای عدالت، دیگر هیچ خانواده‌ای فقیر و نیازمند نمی‌ماند. مهم‌ترين هدف از عدالت اجتماعي در حوزه مسائل مادي و اقتصادي، مبارزه با فقر، اختلاف طبقاتي، جلوگيري از تشكيل طبقه مرفهان، جلوگيري از اسراف، تبذير، انحصار تجاري و توليدي و احتكار و ايجاد فضا و روابطي عادلانه براي استفاده همگان از مواهب طبيعي است. به همين دليل امام علي عليه‌السلام در پاسخ به اعتراض كساني كه به وي مي‌گويند چرا بيت‌المال را به طور تساوي بين مردم تقسيم كرده‌است؟ و خواستار اين امر مي‌شوند كه امام عليه‌السلام، عدالت اقتصادي را رعايت نكند و اموال بيشتري را به آنان اختصاص دهد، مي‌فرمايد: «أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ كَانَ اَلْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ أَلاَ وَ إِنَّ إِعْطَاءَ اَلْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي اَلْآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِي اَلنَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اَللَّهِ:آيا به من دستور مى‏دهيد كه با ستم به كسى كه فرمانرواى او شده‏ام پيروزى به دست آورم؟ به خدا سوگند تا روزگار افسانه بقا مى‏سرايد و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى‏كنند، دست به چنين كارى نمى‏زنم. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر مى‌داشتم كه چنين تقسيم سزا است ـ تا چه رسد كه مال، مالِ خداست. بدانيد كه بخشيدن مال به كسى كه مستحق آن نيست، با تبذير، و اسراف يكى است. قدر بخشنده را در دنيا بالا برد و در آخرت فرود آرد، او را در ديده مردمان گرامى كند، و نزد خدا خوار گرداند.» (نهج‌البلاغه، خطبه 126، ص183) خداوند براي ايجاد و تحقق عدالت اقتصادي هر گونه نظام اقتصاد ربوي را نفي مي كند و به بسط و گسترش نظام اقتصادي عادلانه و سالم توجه مي دهد و مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ(بقره/278): اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، و آن‌چه از (مطالبات) ربا باقى مانده، رها كنيد اگر ايمان داريد!» 3-9-1. تعريف عدالت قضايي عدالت قضایی به این معناست كه بعضی از انسان‌ها حقوق دیگر افراد جامعه را زیر پای می‌گذارند، در نتیجه نیاز به داوری عادلانه و ممانعت از تضییع حقوق انسان‌ها در جامعه پدید می‌آید. این نیاز تنها با نیروی عدالت حقوقی و قضایی مرتفع می‌شود.) محمدی ری شهری، 1421ق: ج4، 251 و 265) چنان‌چه امام علي عليه‌السلام در اين زمينه مي‌فرمايد: «انْظُرْ إِلَى أَهْلِ الْمَعْكِ وَ الْمَطْلِ‏ وَ دَفْعِ حُقُوقِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْمَقْدُرَةِ وَ الْيَسَارِ مِمَّنْ يُدْلِي بِأَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ إِلَى الْحُكَّامِ فَخُذْ لِلنَّاسِ بِحُقُوقِهِمْ مِنْهُمْ وَ بِعْ فِيهَا الْعَقَارَ وَ الدِّيَارَ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَطْلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَقَارٌ وَ لَا دَارٌ وَ لَا مَالٌ فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا يَحْمِلُ النَّاسَ عَلَى الْحَقِّ إِلَّا مَنْ وَرَّعَهُمْ‏ عَنِ الْبَاطِلِ؛ مواظب مردمان پول‌دار و متمكن باش، كه براى پرداختن طلب ديگران امروز و فردا مى‏كنند و آنان را سر مى‏دوانند، و از مال مردم به حاكمان رشوه مى‏دهند، پس حقوق مردم را از ايشان بستان و براى اين امر، خانه‏ها و ملك‌ها را بفروش! كه من از پيامبر خدا «ص» شنيدم كه گفت: سردوانيدن فرد مسلمان متمكن مسلمان ديگر را ستم است. و هر كس كه ملك و خانه و مال نداشته باشد، دستى بر او نيست. و بدان كه فقط كسى مردمان را به رعايت حق وا‌مى‏دارد كه آنان را از باطل دور كند.» (كليني، 1407ق:ج‏7، 412) مقصود از اين عدالت، آن است كه اگر افراد جامعه‌ي انساني از حيث انسانيت و كرامت و حقوق انساني مساوي‌اند و همگان در برابر قانون يكسانند كه چنين است بايد در مقام داوري، حقّ كسي كه مورد تجاوز قرار گرفته، ستانده شود و هيچ‌گونه ملاحظات اعتباري و غير ارزشي مورد توجّه قرار نگيرد. عدالت بر اين معنا، بر احقاق حقّ تضييع شده متوقّف است. عدالت قضايي را مي‌توان دادگري در گستره‌ي اجراي قانون دانست كه جزئي از قضيه‌ي بزرگ‌تر عدالت در قانون گذاري است. فهرست منابع و مآخذ قرآن نهج البلاغه نسخه صبحي صالح، قم: انتشارات هجرت، 1414ق 1. آشوری، داریوش، دانش نامه سیاسی، تهران: نشرمروارید، چ سوم، ۱۳۷۳ش 2. آشوري،محمد، حقوق بشر و مفاهیم مساوات، انصاف و عدالت، تهران: انتشارات دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه،1383ش 3. ابن ابى‏الحديد، عبدالحميد بن هبة الله، شرح نهج‏البلاغه، قم: آية الله مرعشي نجفي، 1404ق 4. ابن بابویه قمی، ابوجعفر محمد بن علی، من لايحضره الفقيه، محقق: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق 5. ابن‌شعبه حراني، حسن‌بن‌علي، تحف العقول عن آل رسول صلي‌الله‌عليه‌وآله، محقق: علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین قم، جامعه مدرسین، 1403ق 6. ابن حيون، نعمان بن محمد مغربي، دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام، قم: مؤسسة آل البيت عليهم‌السلام، 1385ق 7. ابن فارس قزويني، ابوالحسن احمد، معجم مقاييس اللغه، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1422ق 8. ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب، بيروت‏: دار صادر، چ سوم، 1414 ق 9. ابوهلال عسکري، معجم الفروق اللغويه، قم: جامعه مدرسين، 1412ق 10. احمدي، علي اصغر، عدالت اجتماعي، موانع و دستاوردهاي آن، فصلنامه معرفت، سال بيستم، شماره171، اسفند1390 11. افتخاري، اصغر، نسبت عدالت و امنيت در انديشه سياسي شيعه، پژوهشنامه علوم سياسي، سال چهارم، شماره3، تابستان1388 12. بحراني، علي بن ميثم، شرح نهج‌البلاغه، بي‌جا، دفتر نشر الكتاب، 1362ش 13. تقي‌زاده، محمود، مسائل جامعه شناسي از ديدگاه امام علي(ع)، تهران: هيئت تحريريه بنياد نهج‌البلاغه، 1373ش 14. تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، محقق و مصحح: سيد مهدى‏ رجائى، قم‏: دار الكتاب الإسلامي‏، 1410ه ق 15. جعفريان، رسول، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم: موسسه انصاریان، 1381ش 16. جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوم، 1363ش 17. ـــــــــــــــــ ، حكمت اصول سياسي اسلام، تهران: بنياد نهج البلاغه، 1379ش 18. جمال زاده، ناصر، عدالت سياسي و اجتماعي در سه رهيافت فقهي، فلسفي و جامعه شناسي، مجله دانش سياسي، شماره8، پاييز و زمستان1387 19. جمشیدی، محمد حسين،نظریه‌ی عدالت، تهران: پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي، 1380ش 20. حائرى، محسن، انديشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، تهران: بنياد نهج‏البلاغه، چدوم، 1386ش 21. حكيمي، محمدرضا وحكيمي، محمد و حكيمي، علي، الحياة، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ اول، 1380ش 22. خليلي، محمد‌علي، فرهنگ عربي به فارسي، كتابفروشي و چاپخانه‌ي علي اكبر علمي، بي تا 23. خوانساري، جمال الدين محمد، شرح غررالحكم و دررالكلم، تهران: دانشگاه تهران، 1366ش 22. خويي، ابراهيم بن حسين، الدرة النجفيه، بي‌جا، بي‌تا 24. دلشاد تهراني، مصطفي، تراز حيات: ساختارشناسي عدالت در نهج البلاغه، تهران: انتشارات دريا، چاپ اوّل، 1390ش 25. ــــــــــــــــــــ ، حکومت حکمت، تهران: خانه اندیشه جوان، 1379ش 26. ــــــــــــــــــــ ، دلالت دولت: آيين نامه ي حكومت و مديريت در عهدنامه ي مالك اشتر، انتشارات دريا، چ اوّل، 1388ش 27. ــــــــــــــــــــ ، دولت آفتاب، تهران: خانه انديشه جوان، چ اوّل،1384ش 28. دهقان، حميد، شميم عدالت، قم: انتشارات رسالت، چ اوّل، 1384ش 29. دیریاز، عسگر، عدالت اقتصادی در کلام و سیره علی(ع)، مجله حوزه و دانشگاه، 1380، ش27 30. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات في غريب القرآن، دمشق بيروت: دارالعلم دارالشامية، چ‌اوّل، 1412ق 31. رسوليان، سيد عباس، مجموعه مقالات همايش دوسالانه اقتصاداسلامي، تهران: پژوهشكده اقتصاد دانشگاه تربيت مدرس، 1378ش 32. سبحاني فر، محمد جواد و ابوالقاسم مردمي، عدالت اجتماعي در فرهنگ علوي، دو فصلنامه علمي – پژوهشي پاسداري فرهنگي انقلاب اسلامي، سال دوم، شماره6، پاييز و زمستان1391 33. شريعت، فرشاد، بررسي ابعاد نظري عدالت در گفتمان سياسي اسلام و غرب، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1387ش 34. شريفي، عنايت الله، عدالت اجتماعي از منظر قرآن كريم، فصلنامه رهيافت انقلاب اسلامي، سال پنجم، شماره16، پاييز1390 35. شيخ حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة إلي تحصيل ‌مسائل الشريعة، قم: مؤسسة آل البيت عليهم‌السلام، 1409ق 36. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسيرالقرآن، قم: دفتر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم،چ پنجم، 1417 ق 37. طبرسي، فضل بن حسن، نثر الآلئ، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چ دوم، 1384ش 38. ـــــــــــــــــــــ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372ش 39. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد محيي الدين عبدالحميد، المكتبة التجارية الكبري، بي‌تا 40. عليخاني، علي اكبر، توسعه سياسي از ديدگاه امام علي(ع)، تهران: شركت چاپ و نشر بين الملل وابسته به مؤسسه انتشارات اميركبير، چ دوم، 1381ش 41. عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران: اميركبير، 1361ش 42. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم: انتشارات هجرت، چ دوم، 1410ق 43. فيض كاشاني، محمد بن محسن شاه مرتضي، تفسير الصافي، تهران: انتشارات الصدر، 1415ق 44. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الوافي، اصفهان: كتابخانه امام اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام، 1406ق 45. قرشي بنايي، علي اكبر، قاموس قرآن، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1412ق 46. قرضاوي، يوسف، مشكله الفقر وكيف عالجها الاسلام، بيروت: مؤسسه الرساله، 1412ق 47. قزوینی، عبدالکریم ابن محمد یحیی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان(علیه‌السلام)، به کوشش رسول جعفریان، قم: انتشارات کتاب‌خانه آیت‌الله العظمی مرعشی‌نجفی، 1371ش 48. قمي، شيخ عباس، شرح حكم نهج البلاغه، تهران: بنياد نهج البلاغه، 1375ش 49. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چ چهارم،1407ق 50. گنابادي، سلطان محمد، تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، بيروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1407ق 51. لبيب بيضون، تصنيف نهج البلاغه، قم: مركز انتشارات دفترتبليغات اسلامي، چ سوم، 1375ش 52. لنكراني، محمد فاضل، آئين كشورداري از ديدگاه امام علي(ع)، تقرير و تنظيم: حسين كريمي،تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1373ش 53. ليثي واسطي، علي بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، محقق: حسين حسني بيرجندي، قم: دارالحديث، 1376ش 54. محمدي ري شهري، محمد، موسوعه الامام علي بن ابي طالب، قم: دارالحديث للطباعة و النشر، چ اوّل، 1421ق 55. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت: دارالوفاء، چاپ دوم، 1403ق 56. مصطفی ابراهیم، معجم الوسیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1400ق 57. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه نشر و ترجمه كتاب، 1360ش 58. مصباح، محمدتقى، حقوق و سياست در قرآن، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره، 1384ش 59. مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران: صدرا، بي‌تا (الف) 60. ــــــــــــــ، سيري در سيره ائمه اطهار عليهم السلام، تهران: صدرا، بي‌تا (ب) 61. ــــــــــــــ ، سيرى در نهج البلاغه،تهران: صدرا،بى‌تا (ج) 62. ــــــــــــــ ، عدل الهي، تهران: صدرا، بى تا (د) 63. ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، تهران: صدرا، چ دوم، 1370ش 64. مغنيه، محمدجواد، فى ظلال نهج‏البلاغه، بيروت: دارالعلم للملايين، 1973م 65. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام اميرالمؤمنين عليه‌السلام، تهران: دارالكتب الاسلامية، چ اوّل، 1378ش 66. ــــــــــــــــــــــــــــ ، پيام اميرالمؤمنين عليه‌السلام، تهران: دارالكتب الاسلامية،1381ش 67. ــــــــــــــــــــــــــــ ، پيام اميرالمؤمنين عليه‌السلام، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1387ش 68. ــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1374ش 69. موسوي، سيد عباس، شرح نهج البلاغه، بيروت: دارالرسول الاكرم- دارالمحجة البيضاء، چ اوّل، 1376ش 70. ميرخليلي، محمود و محمد علي حاجي ده آبادي، دانش‌نامه امام علی عليه‌السلام، زير نظر علي اكبر صادقي رشاد، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380ش 71.نظرى، فرشاد، عدالت و سياست؛ بررسى ابعاد نظرى و كاربردى عدالت در گفتمان سياسى اسلام و غرب، تهران: دانشگاه امام صادق عليه السلام، 1387ش 72. نيكو برش راد، فرزانه، حكومت و عدالت اجتماعي در دوران امام علي عليه السلام، تهران: نغمه نو انديش، 1386ش 73. هاشمي خراساني، حجت، شرح صد و ده كلمه از كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام، قم، نشر حازق، چ اوّل، 1370ش 74. هاشمى خوئى، ميرزاحبيب‏اللّه، منهاج البراعة فى شرح نهج‏البلاغه، تصحيح سيدابراهيم ميانجى، تهران: المكتبة الاسلامية، چ چهارم،1400ق 75. هاشمي رفسنجاني، (آيت الله) علي اكبر، عدالت اجتماعي، تهران: انتشارات امام صادق (ع)، بي‌تا

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته