Loading...

ادبیات نظری تحقیق آثار اجتماعی عدالت سیاسی

ادبیات نظری تحقیق آثار اجتماعی عدالت سیاسی (docx) 57 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 57 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

آثار اجتماعي عدالت سياسى 1-3. عدالت سياسي از منظر امام علي عليه‌السلام از نظر امام علي عليه‌السلام آن‌چه سياست را در مسير درست هدايت مي‌كند عدل است و فراتر از عدل ملاكي براي تدبير اجتماع و سياست وجود ندارد. (شريعت، 1387ش:239) حضرت عليه‌السلام در اين زمينه مي فرمايد: «خیر السیاسات العدل: برترین سیاست ها، عدالت است.» (تميمي آمدي، 1410ق:354) در نگاه امام علي عليه‌السلام هيچ رياست و بزرگي مانند به كار بردن عدالت در مسائل سياسي حكومت نمي‌باشد و مي‌فرمايد: «لا رياسة كالعدل فى السّياسة: در سياست، رياستي مانند عدل نيست.» (تميمي آمدي، 1410ق: 792) از آن‌جايي كه در برقراري عدالت سياسي مهم‌ترين نقش را رهبر جامعه ايفا مي‌كند، و در طرف ديگر مردم هستند كه بايد ابتدا وي را به رسميت بشناسند و سپس در سازماندهي امور جامعه با وي همكاري كنند، امام علي عليه‌السلام در رابطه با ويژگي اين شخص مي‌فرمايد: «أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِهَذَا اَلْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اَللَّهِ فِيهِ: اى مردم سزاوارترين مردم براى اين امر (خلافت) كسى است كه نسبت به آن از همگى نيرومندتر و به دستورهاى خداوند در اين باره، از همه كس داناتر باشد.» (نهج‌البلاغه، خطبه173، ص248) با توجه به كلام امام عليه‌السلام، كسي كه رهبري جامعه را به دست مي‌گيرد مي‌بايست در سياست و اداره امور مملكت از همگان نيرومندتر، و در شناخت شرايط و موقعيّت‌ها و چگونگى تدبير امور شهرها و اداره جنگ‌ها از همه كس داناتر، ودوم اين‌كه او بايد بيش از ديگران دستورهاى خداوند را در امور رهبري به كار بندد. و اين امور مستلزم اين است كه اين شخص از همه افراد مردم زاهدتر و پارساتر و عادل‌تر باشد، به اين وسيله زمامدار مي‌تواند عدالت سياسي را در حكومت خويش به عرصه ظهور برساند. در حقيقت عدالت سياسي به حوزه‌ي قدرت و سياست و مشاركت مردم مربوط مي‌شود اين‌كه حاكمان مشروعيت خود را چگونه به دست آورند و در نزد مردم مشروعيت دارند يا خير، مي تواند با عدالت سياسي مرتبط باشد. از ديدگاه مردم اگر حاكم سياسي شايستگي احراز اين مقام را داشته باشد حكومت عادلانه است در غير اين صورت اگر با زور و اجبار قدرت را تصاحب كرده‌باشد آن حكومت ظالم است و فرمانبرداري از آن جايز نيست. در مقام اجرا نيز حكومتي عادل است كه با رفع محدوديت‌ها امكان مشاركت برابر و آزاد را براي مردم در زمينه‌هاي سياسي فراهم كند و قدرت و مناصب سياسي را بر حسب استعداد و شايستگي افراد تقسيم كند. (جمال زاده، 1387ش:12) اجراي عدالت در حوزه سياست، اثرات مثبتي را در جامعه از خود برجاي مي گذارد، و متقابلاً، به كارگيري ظلم و بى‏عدالتى در عرصه سياست، عواقب ناگوارى در پى دارد. شناخت آثار مثبت اين نوع ازعدالت، گام ديگرى است در راه آشنايى هرچه بيش‏تر با جايگاه عدالت در جامعه و آگاهى بيش‏تر حاكمان و دولت‌مردان از آثار و پيامدهاى عملكرد عادلانه خويش در عرصه سياسى و اجتماعى. 2-3. آثار اجتماعي عدالت سياسي 1-2-3. ايجاد امنيت سياسي بى‏شك مهم‏ترين ثمره اجراى عدالت سياسي، امنيت سياسى است. البته امنيت فرهنگى، اقتصادى، روانى و اجتماعى نيز در فضاى امنيت سياسى پديد خواهد آمد. امنيت سياسى به معناى وجود دستگاه سياسى است كه مردم در آن آزادند كه مواضع سياسى و عقايد سياسى خود را در چهار‌چوب قوانين موجود بدون ترس و وحشت بيان كنند؛ اگرچه مخالف دولت باشد. بنابراين، امنيت سياسى در حكومت‏هاى خودكامه و مستبد ايجاد نخواهد شد. علاوه بر اين، اگر در جامعه‌اي تساوي در برابر قوانين وجود داشته باشد، تبعيض و دوگانگي وجود نداشته باشد و همه‌ قشرهاي جامعه به حقوق خود برسند، به دنبال آن محيط امني به وجود مي‌آيد كه در آن استعدادها به شكوفايي مي‌رسد و جامعه در مسير سازندگي قرار مي‌گيرد. از آن‌جا كه عدالت سياسي مربوط به سياستمداران و حكام مي‌باشد، با اجراي آن توسط دولت فضايي ايجاد مي‌شود كه در آن افراد جامعه نسبت به رسيدن به حقوق خود اطمينان خاطر پيدا مي‌كنند و امنيت و آرامش مطلوب براي مردم جامعه حاصل مي‌گردد. منظور از امنيت اعم از امنيت سياسي، شغلي، مسكن و غيره است. به طور كلي مي توان ذكر كرد كه مراد از امنيت سياسي، اطمينان مردم جامعه از رعايت حقوقشان از سوي دولت نيز مي‌باشد. در حقيقت زماني كه دولت در راستاي منافع مردم جامعه اقدام نمايد و شرايط لازم از قبيل مسكن، شغل و ساير حقوق اجتماعي و سياسي را براي رفاه و آسايش آنان تأمين نمايد، مردم آن جامعه در امنيت و آرامش قرار مي‌گيرند. امام على عليه‏السلام در خطبه131 نهج‌البلاغه، يكى از انگيزه‌هاي پذيرش حكومت را برقرارى امنيت براي ستمديدگان و مظلومان معرفى مى‏فرمايد: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ اَلَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لاَ اِلْتِمَاسَ شَيْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ اَلْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ اَلْإِصْلاَحَ فِي بِلاَدِكَ فَيَأْمَنَ اَلْمَظْلُومُونَ: پروردگارا تو مي‌دانى آن‌چه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك ‏و سلطنتى به دست آوريم، و نه براى اين‌كه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطراين بود كه نشانه‏هاى از بين رفته دينت را باز گردانيم، و صلح و مسالمت را در شهرهايتآشكار سازيم، تا بندگان ستمديده‏ات در ايمنى قرار گيرند.» در اين عبارت حضرت عليه‌السلام خداوند را گواه مى‏گيرد كه هدف او از پذيرش خلافت براى تحصيل سلطنت و قدرت و به دست آوردن مقام هاي دنيوى نبوده، بلكه هدف ايشان برقراري عدل و قسط در حكومت مي‌باشد تا به اين وسيله بتواند نه تنها براي افراد ستمديده بلكه براي ساير مردم محيط ايمني را ايجاد نمايد. مرحوم محمدجواد مغنيه در ذيل اين عبارت حضرت علاوه بر امنيت سياسى، از جمله آزادى و نترسيدن از سركشان و متجاوزان، به امنيت جانى و مالى نيز اشاره مى‏كند. (مغنيه، 1973م:ج2، 270) امام علي عليه‌السلام در حديث ديگري درباره‌ي اثر امنيتي عدالت مي‌فرمايد: «لَنْ تحصن الدّول بمثل استعمال العدل فيها؛هيچ چيزي دولت‌ها را مانند به كارگيري عدالت صيانت نمي‌كند.» (تميمي آمدي، 1410ق:555) و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «من عمل بالعدل حصّن الله ملكه: هركس به عدالت عمل كند خداوندسرزمين او را حفظ مي‌كند» (تميمي آمدي، 1410ق:633)، و «العدل جُنّة الدول: عدل چنان سپرمحکمی براي دولت‌هاست.» (تميمي آمدي، 1410ق:102) مدلول فرمايش‌هاي بالا كه بارها با استفاده از الفاظي چون «جُنّه» و «حصن» در مورد عدالت تكرار شده آن است كه عدالت بنياد امنيت را شكل داده و مي تواند توليد كننده‌ي نيرويي بازدارنده در مقابل تهديدات ساير بازيگران باشد. (افتخاري، 1388ش:65) در واقع با توجه به احاديثي كه ذكر شد، مي توان به اين نكته اشاره كرد: در جامعه اي كه عدالت در آن توسط سياستمداران و ساير صدر نشينان حكومت رعايت مي‌شود، آن جامعه به خاطر عدالتي كه درونش جريان دارد مورد عنايت خداوند قرار مي گيرد و حكومت آن جامعه از گزند ساير دشمنان و بيگانگان توسط خداوند ايمن مي‌گردد. امام علي عليه‌السلام در خطبه چهلم نهج‌البلاغه كه بعد از جنگ صفين و خطاب به خوارج ايراد نموده، به مباحث مهمي در باره‌ي حكومت و ضرورت آن و از جمله هفت وظيفه حاكم عادل اشاره مي‌كند، يكي از وظايف حاكم، امن شدن جاده‌ها به وسيله او مي‌باشد چنان‌چه مي فرمايد: «... وَتَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَيُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ، حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ، وَيُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر: ...و راه‌ها به سبب او امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود، تا مؤمن نيكوكار راحت شود، و مردم از شرّ بدكار در امان بمانند.» (نهج البلاغه، خطبه40، ص82) با توجه به اين فرمايش امام عليه‌السلام مي توان گفت زماني كه كه عدالت توسط حاكم به اجرا درآيد، امنيت پديد مي‌آيد و در نتيجه افراد نيكوكار آسايش مي‌يابند و از تجاوز بدكاران در امان مي‌مانند. امام علي عليه‌السلام در خطبه 87 نهج‌البلاغه نيز عدالت را زمینه ساز امنیت و عافیت بیان می‌كند و مي‌فرمايد: «البستكم العافیة من عدلی: لباس امن و عافيت را از روى عدالت بر شما پوشاندم» مقصود امام عليه‌السلام از «عافيت» در امان ماندن از اذيّتى است كه از دست ستمگران بر پيروان آن حضرت وارد مى‏شده است. لفظ «لباس» را براى سلامتى، استعاره آورده‏اند بدين توضيح، چنان‌كه پيراهن بدن انسان را از گرما و سرما محفوظ نگاه مى‏دارد، عافيتى كه از طريق عدالت فراهم شود، انسان را از خطر ظلم نگهدارى مى‏كند. (بحراني، 1362ش: ج2، 303) عافيت در معناي کلي آن يعني سلامتي و امنيت و اطمينان خاطرو اعتمادپذيري، كه نتيجه‌ي برقراري عدالت در جامعه مي‌باشد. 2-2-3. شكست دشمن دشمن در هر شرايطى منتظر فرصت است تا بتواند ضربه‏اش را به ملت مقابلش وارد سازد. تحقق عدالت اين فرصت را از دشمن مي‌گيرد و اجازه ورود به حريم خصوصى ملتي كه عدالت در آن رعايت مي‌شود را به او نمى‏دهد. امام على عليه‏السلام در اين باره مى‏فرمايد: «بِالسّيرَةِ العادِلَةِ يُقهَرُ المناوِيُ: با روش عادلانه، دشمن از پا در مي‌آيد.» (نهج‌البلاغه، حكمت224، ص508) مرحوم محمد جواد مغنيه عبارت «بالسيرة العادلة» را «حسن السيرة» معنى كرده يعنى به جهت اخلاقىِ عدالت توجه داشته است. (مغنيه، 1973م:ج5، 351) علي بن ميثم بحراني نيز با مرحوم محمدجواد مغنيه هم عقيده مي‌باشد و عبارت «بِالسّيرَةِ العادِلَةِ» همين طور معنى كرده است. (بحراني، 1362ش: ج5، 355) امّا صاحب منهاج‌البراعهدر شرح اين تركيب تنها به روش اخلاقى توجه ندارد. او مى‏نويسد: «رياست و سرورى بدون داشتن دشمنانى سرسخت كه قصد براندازى و چيرگى داشته باشند نمى‏شود و قوى‏ترين وسيله در راندن مخالف همان تمسك به روش دادگرى و عدالت است كه دل‏هاى مردم را جلب و دشمن را دفع مى‏نمايد.» (هاشمى خوئى، بى‏تا:ج21، 293) رفتارغيرسياستمدارانه صرفا اخلاقى، نه تنها موجب شكست دشمن نمى‏شود بلكه مى‏تواند زمينه سوءاستفاده او را نيز فراهم آورد. مؤمنان به تأسى از پيامبر گرامى صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله ضمن داشتن رفتارى مهربانانه با دوستان، بر دشمنان خود سخت‏ گير هستند، چنان‌كه خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم مي‌فرمايد: «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ (فتح/ 29): در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند.» (احمدي، 1390ش: 105) شيخ عباس قمي نيز در شرح اين عبارت، در رابطه با علت شكست دشمن مي‌نويسد: دشمن براي كسي كه رفتار خوب دارد، عيبي نمي يابد كه بدان وسيله به او غلبه كند و به مفاسد او را متهم كند بنابراين شكست مي‌خورد. (قمي، 1375ش:83) مي توان گفت هركس در رفتارش عدالت را رعايت نمايد و هيچ گونه بي‌عدالتي از وي سر نزند، عملي را انجام نمي‌دهد كه دشمن بتواند از آن سوء استفاده كند و آن‌را دست مايه تجاوز و تعدي خويش قرار دهد. پس در نتيجه دشمن در برابر رفتار عادلانه وي مغلوب مي‌گردد و نمي‌تواند بر عليه شخص عادل اقدامي را انجام دهد. اين امر در مورد يك ملت نيز تطابق دارد به‌اين گونه كه اگر در آن عدل اقامه گردد و عمل منافي با عدالت صورت نگيرد، دشمن بهانه‌اي براي وارد ساختن ضربه‌اش به آن ملت، نمي يابد و در برابر آن مقهور مي‌گردد. حضرت در جاي ديگري مي‌فرمايد: «إذا بني الملك على قواعد العدل، و دعم بدعائم العقل، نصر اللَّه مواليه، و خذل معاديه: زماني‌كه حكومت بر پايه‏هاى عدل و داد بنا شود، و به پشتوانه‏هاى عقل و خرد تقويت گردد، خدا هوادار آن‌را يارى مى‏كند، و دشمنش را مغلوب مى‏سازد» (تميمي آمدي،1410ق:289) رسول خدا صلي‌الله ‌عليه و آله نيز در رابطه با اين اثر عدالت مي‌فرمايد: «مَن عَمَّ عدله نصر عَلَي عَدوهِ: هر كه عدالتش فراگير گردد، بر دشمنان چيره گردد.» (مجلسي، 1403ق:ج72، 359) 3-2-3. اجراى احكام و حدود شرعى در خطبه131 نهج‌البلاغه امام علي عليه‌السلام اجراي احكام و حدود شرعي را يكي از نتايج اقامه عدل در جامعه اسلامي مي‌داند و مي‌فرمايد: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ اَلَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لاَ اِلْتِمَاسَ شَيْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ اَلْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ اَلْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ اَلْإِصْلاَحَ فِي بِلاَدِكَ فَيَأْمَنَ اَلْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ اَلْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ: پروردگارا تو مي‌دانى آن‌چه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك ‏و سلطنتى به دست آوريم، و نه براى اين‌كه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطر اين بودكه نشانه‏هاى از بين رفته دينت را باز گردانيم، و صلح و مسالمت را درشهرهايت آشكار سازيم، تا بندگان ستمديده‏ات در ايمنى قرار گيرند، و حدود ضايع مانده‏ات اجرا گردد... .» امام عليه‌السلام در اين خطبه بيان مي‌كند كه هدف وي از به دست گرفتن حكومت، به خاطر به دست آوردن ملك و يا سلطنت نبوده بلكه هدف وي، اجراي عدالت بوده است، و در ادامه ذكر مي‌كند كه با اقامه قسط و عدل در جامعه، احكامي كه از اجرا بازايستاده‌اند به جريان درمي‌آيند، حال بايد ديد منظور از «حدود تعطيل‏شده» چيست؟ مرحوم محمد جواد مغنيه در اين‏باره مى‏نويسد: «حدود خداى سبحان مختص به شلاق زناكار و قطع دست دزد نيست، بلكه شامل هر ممنوعى مى‏شود و بزرگ‏ترين ممنوعات عبارت‏اند از: سيطره بر بندگان، ترويج فساد، در اختيار گرفتن اموال و مقدرات، ترساندن در امان ماندگان، در غل و زنجير كشيدن انسان‏هاى فقير و گمراه كردن افراد ساده ‏لوح با نيرنگ و فريب و ادعاهاى دروغ و اتهام دروغين و بهتان به انسان‏هاى آزاده.» (مغنيه، 1973م:ج4، 351) به طور كلي در صورت اجراي عدالت در جامعه، مردمي كه در آن زندگي مي‌كنند تحت سلطه‌ي ستمگران و يا هر شخص ديگري قرار نمي‌گيرند و آزاد مي‌باشند، هر گونه فساد و ظلم در آن جامعه ريشه كن مي‌گردد، اموال بيت‌المال به طور مساوي در بين همگان تقسيم مي‌گردد، در امان ماندگان بدون ترس و واهمه اوقات خود را سپري مي‌كنند، انسان هاي فقير در آزادي مطلق به سر مي‌برند و... ابن ابى‏الحديد در ذيل عبارت «وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْحُدُودِكَ» بيان مي‌كند: «تا حدود الهى بر طبق آن‌چه شايسته آن است برپا شود و امر دين و مردم، همان‏گونه كه در روزگار پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه ‏و‏آله جارى بود، جريان يابد.» (ابن ابى‏الحديد، 1404ق: ج8، 264) در حقيقت به وسيله عدالت آن كيفرها و احكام الهي كه از اجرا باز ايستاده است به بهترين وجه اقامه مي‌گردد و هيچ‌گونه تجاوز و تعدي در برپايي آن صورت نمي‌گيرد، و قوانين و مقرراتى كه‏ به دست فراموشي سپرده شده‌اند بار ديگر عملى مي‌گردند. و اگر احكام اسلامى مورد عمل قرار گيرد، و به صورت صحيح اجرا گردد، و به شكل عظيم و زندگي‌ساز خود فهميده شود، دربردارنده فوائد ارزشمندي در جامعه مي‌باشد و بهترين يار و ياور همه محرومان در سراسر جهان خواهد شد. (حکیمی، 1380ش:ج‏6، 755) 4-2-3. خشنودى مردم وجود «عدل» بين مردم يكي از ارزش‌هاي متعالي انساني ـ اسلامي است كه هر حاكم اسلامي به حكم قرآن كه مي‌فرمايد: «اُمِرتُ لِأعدِلَ بَينَكُم (شوري/15): و مأمورم درميان شما عدالت كنم.»، موّظف به اجراي دقيق عدل و رعايت انصاف بين اقشار جامعه است. مستضعفان و محرومان به حكم فطرت اصيل و اسلامي‌شان از اجراي عدالت خوشحال‌تر و پذيراترند. در مقابل، مترفين و مشت پركن‌هاي جامعه از اجراي عدالت ناراضي‌تر و دلگير‌ترند، چون مي‌دانند كه با اجراي عدالت و پياده شدن مساوات و برابري در ميان افراد جامعه، جايي براي اسراف‌كاري و تحصيل مال از هر طريق ممكن باقي نخواهد‌ماند.(لنكراني، 1373ش:113) در حقيقت توليد نمودن رضايت عمومي درون جامعه به واسطه حاكميت اصول و چهارچوب‌هاي عادلانه در جوامع ممكن است كه حضرت علي عليه‌السلام بدان توصيه نموده‌اند. عدالت در اين منظر، توليد محبت مي كند، نفاق و اختلاف را كاهش مي‌دهد، خشونت را كم رنگ مي‌سازد و بالاخره آن‌كه گسست‌هاي درون جوامع را مديريت نموده، انسجام را افزايش مي‌دهد. (عليخاني، 1381ش:7ـ10) در نگاه امام علي عليه‌السلام رضايت و خشنودي مردم از حكومت، اهميت ويژه‌اي دارد چنان‌كه در نامه‌اش به مالك‌اشتر بر رضايت‏‌مندى مردم تأكيد مي‌كند و در اين زمينه مي فرمايد: «و ليكن أحبّ الأمور إليك، أوسطها في الحقّ، و أعمّها في العدل، و أجمعها لرضا الرّعيّة: بايد از كارها آن‌را بيشتر دوست بدارى كه در حق ميانه ترين و در عدالت فراگيرترين و در جلب خشنودي مردم گسترده‌ترين باشد.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص429) امام عليه‌السلام در اين نامه، مالك‌اشتر را مأمور ساخته‌است كه بهترين كارها در نزد او كاري باشد كه به اعتدال در راه حق از دو طرف افراط و تفريط نزديك‌تر باشد و از همه‌ي امور بيشتر شامل عدالت بوده، و نسبت به جلب رضاي مردم، جامع‌تر باشد، زيرا عدالت گاهي به نحوي است كه شامل حال توده‌ي مردم نمي‌گردد، بلكه تنها خشنودي خواص را همراه دارد. (بحراني، 1362ش:ج5، 243) مقصود از رضاي مردم رضايتي است كه از تأمين حق حيات و حق كرامت و حق آزادي معقول آنان به طور كامل در آخرين حد ممكن ناشي مي‌شود، و اين رضايت و عوامل و نتايج آن است كه مي‌تواند با معتدل‌ترين در حق و فراگيرترين امور در عدل هماهنگ شود. (جعفري، 1379ش:218) سپس امام عليه‌السلام علّت راضى داشتن مردم را چنين بيان مى‏دارد: «فإنّ سخط العامّة يجحف برضا الخاصّة، و إنّ سخط الخاصّة يغتفر مع رضا العامّة. و ليس أحد من الرعيّة أثقل على الوالي مئونة في الرّخاء، و أقلّ معونة له في البلاء... و إنّما عمود الدين و جماع المسلمين و العدّة للأعداء، العامّة من الامّة؛ فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم‏: ناخشنودى همگان خشنودى نزديكان را بى‏اثر گرداند و خشم نزديكان خشنودى همگان را زيانى نرساند و به هنگام فراخى زندگانى، سنگينى بار نزديكان بر والى از همه افراد رعيت بيشتر است و در روز گرفتارى يارى آنان از همه كمتر... همانا آنان كه دين را پشتيبان‏اند و موجب انبوهى مسلمانان و آماده پيكار با دشمنان، عامه مردمان‏اند. پس بايد گرايش تو به آنان باشد و ميلت به سوى ايشان... ». (نهج البلاغه، نامه53، ص429) حضرت در اين بخش از نامه، خشنودى مردم را به سبب آثار و بركاتى كه براى حفظ دين و حكومت و تحمل سنگينى مصيبت‏هاى آن دارد، از راضى نگه‏داشتن عده‏اى از خواص كه رضايت آن‌ها به هنگام خشم توده‌ي مردم سودي به حال وي ندارد و موجب سستي و ناتواني دين مي‌گردد، در حكومت بهتر مى‏داند. ولي رضايت خواص و نزديكان براي حاكم و جامعه سودي به همراه ندارد زيرا اين افراد همواره به دنبال منفعت خود مي باشند يعني هنگام خوشي و فراواني در كنار حاكم هستند و در زمان سختي و گرفتاري، او را ترك مي‌كنند به همين دليل امام علي عليه‌السلام زمامداران را از رضايت‌مند نگاه داشتن اين افراد در برابر نارضايتي عموم مردم برحذر مي‌دارد. زمامداران و حكّام جامعه با رعايت عدل و داد، مي‌توانند حقوق توده مردم را از چنگ متكاثران و توانگران بيرون آورند، و در اين كار خواستار رضاى اين افراد نيستند، چون رضاى اين دسته جز با پايمال كردن حقوق توده مردم حاصل نمى‏شود. يكي از عوامل پيدايش فقر و بى‏چيزى در اجتماع، سهل انگارى در صيانت حقوق عموم مردم و فرو گذاشتن حمايت از آنان است كه روز به روز به مردمان آسيب مى‏رساند و نارضايتي آنان را به حكومت افزايش مي دهد. از آن‌جا كه رعايت عدالت و عدم تبعيض در ميان نزديكان و غير آن‌ها سبب اطمينان و خشنودي مردم و همراهي آنان با حكومت مي‌شود، دربردارنده عاقبت نيكي در دنيا و آخرت مي‌باشد، چنان‌چه امام علي عليه‌السلام مي فرمايد: «وَ أَلْزِمِ الْحَقَ‏ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ [خَوَاصِّكَ‏] خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ: حق را درباره آن‌ها كه صاحب حق‌اند رعايت كن؛ چه از نزديكان تو باشد يا غير آن‌ها و در اين باره شكيبا باش و به حساب خدا بگذار (و پاداش آن‌را از او بخواه) هر چند اين كار موجب فشار به خويشاوندان و ياران نزديك تو شود سنگيني اين كار را بپذير، زيرا سرانجامش پسنديده است.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص441) 5-2-3. ايجاد الفت و پيوند ميان انسان‏ها يكي ديگر از اثرات اجراي عدالت در جامعه ایجاد الفت و همسازی است. عدالت یك گروه را با گروه دیگر همساز و هماهنگ می‌كند، یك بخش را با بخش دیگر الفت می‌دهد، یك صنعت را با صنعت دیگر هم مقصد می‌سازد و بالاخره یك قشر را برای قشر دیگر قابل تحمل می‌نماید، چنان‌چه امام علي عليه‌السلام مي فرمايد: «الإنصاف يألف القلوب؛ انصاف و عدلدل‌ها را الفت مي‌دهند.» (خوانساري، شرح غررالحكم، ج1، ص294) عدالت رشته‏اى است كه قلب‏ها را به هم گره مى‏زند و مخالفت‌ها را از بین می‏برد و دوستی و محبّتایجاد می‏نماید؛ وجود عدالت باعث مي‌شود مردم احساس ‏كنند بين آن‌ها تبعيض وجود ندارد و همه به يكچشم ديده مى‏شوند. اميرمؤمنان در اينباره چنين بيان مى‏فرمايد: «بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ اَلْمُوَاصِلُونَ: با عدالت كردن، دوستان فراوان گردند.» (نهج‌البلاغه، حكمت224، ص508) «انصاف» از ريشه‌ي «نصف» گرفته شده كه نيمه‌ي هر چيزي اطلاق مي‌شود و از آن‌جايي كه عدالت سبب مي‌شود انسان حقوق اجتماعي را در ميان خود و ديگران عادلانه تقسيم كند، از اين جهت به آن انصاف گفته اند. در بيان ديگر انصاف آن است كه انسان هر چه براي خود و دوستان و نزديكان خود مي خواهد براي ديگران هم بخواهد و آن‌چه درباره‌ي خود و افراد مورد علاقه اش روا نمي‌دارد درباره‌ي ديگران نيز روا ندارد. (مكارم شيرازي، 1387ش: ج10، 394) در واقع انصاف همان فضيلت عدالت است. اين فضيلت موجب افزايش دوستان مي‌شود، چون كم انصافي باعث جدايي و بي‌الفتي است همان‌طور كه ابوالطيّب گفته است: همواره كم انصافي بين مردم -هر چند كه فاميل و خويشاوند باشند- تفرقه انداز است. (خويي، بي‌تا: 273) هر كس به عدالت رفتار كند مردم به او مي‌پيوندند، به صداقت او رغبت پيدا مي‌كنند و به خاطر عدالتش مطيع او مي‌گردند و اگر مطابق با عدالت و انصاف عمل نكند و به طرف ظلم و ستم روي مي‌آورد، خويشاوندان و بيگانگان از او متنفّر مي‌شوند و در نتيجه از وي دوري مي‌گزينند. ميرزا حبيب‏اللّه هاشمى خوئىدر شرح عبارت«بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ اَلْمُوَاصِلُونَ» مى‏نويسد: «رعايت انصاف و عدل بين خود و مردم و رعايت حقوق براى صاحبان حق، مراجعه و پيوند به او را بيشتر مى‏كند.» (هاشمى خوئى، 1400ق: ج21، 293) مرحوم محمد جواد مغنيه نيزدر شرح خود اين‌چنين بيان مي‌كند: «انصاف اين است كه در حق مردم كم نگذارى، به آدم پاك جرمى را نسبت ندهى و براى هر انسانى آن‌چه را براى خود لازم مى‏دانى، واجب بدارى؛ كسى كه كارش چنين باشد برادران و دوستانش زياد مى‏شوند.» (مغنيه، 1973م:ج4، 351) در واقعكسي كه مطابق عدل و انصاف عمل مي‌كند، به اقتضاي عدالت كاري از او سرنمي‌زند كه موجب ناراحتي اطرافيان وي و در نتيجه قطع ارتباط آن‌ها با او گردد، به همين سبب ديگران به رفتار منصفانه و عادلانه وي تمايل پيدا مي‌كنند و با او ارتباط دوستي برقرار مي‌سازند. امام علي عليه‌السلام در جاي ديگر مي‌فرمايد: «الإنصاف يرفع الخلاف، و يوجب الإئتلاف: عدل و انصاف، اختلاف را از بين مي‌برد و الفت و برادري را به بار مي‌آورد.» (تميمي آمدي، 1410ق:88) استقرار عدالت افراد و گروه‌های جامعه را به یکدیگر پیوند می‌دهد و در میان آنان تفاهم و همگرایی برقرار می‌کند؛ و از سوی دیگر از بروز اختلاف‌ها و تبعیض‌های ناروا جلوگیری می‌کند. حال اگر در سطح حكومت نيز سياستمداران عدالت را رعايت كنند و مبارزه با تبعيض را اساس كار خويش قرار‌دهند، اين امر موجب مي‌شود كه در میان مردم و مدیریت سیاسی تفاهم و همدلی به وجودآيد؛ چنان‌چه حضرت در قسمتي از نامه53 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: «وَإِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلاَةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلاَدِ، وَظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ: (بدان) برترين چيزي كه موجب روشنايي چشم زمامداران مي‌شود برقراري عدالت در همه‌ي بلاد و آشكار شدن علاقه و محبت رعايا به آن‌هاست.» اين سخن امام عليه‌السلام به اين نكته اشاره دارد كه گسترش عدل و داد سبب پيوند عاطفي ميان مردم و زمامداران مي‌شود كه بهترين وسيله براي حفظ حكومت است. (مكارم شيرازي، 1387ش: ج10، 474) در جامعه متعادلي كه همه افراد از مهم‌ترين ارزش‌هاي اجتماعي مانند قدرت و ثروت و موقعيت اجتماعي به طور يكسان برخوردارند و موقعيت ها و ثروت ها در انحصار افراد خاصي نيست، طبعاً ميان افراد جامعه همدلي و روحيه برادري برقرار مي‌شود، امام علي عليه‌السلام در اين رابطه مي‌فرمايد: «العدل مألوف، الجور عسوف: عدالت الفت آورد، و ستم از راه به در برد (و به بي‌راهه اندازد).» (تميمي آمدي، 1410ق:17) يعني عدالت باعث الفت و محبت مردمان عادل، و جور و ظلم باعث نفرت ايشان از ظالمان است يا اين‌كه عدالت باعث الفت و حميّت خاطرها و ظلم باعث تفرقه آن‌هاست. (قزوینی، 1371ش:95) پس استقرار عدالت در جامعه منجر به ايجاد رابطه‌اي مي‌گردد كه انسان‌ها در آن همانند برادر زندگي كنند و هر نوع روابط ناعادلانه و تبعيض آلود از بين مي‌رود و به جاى آن روابط، تساوى همگان در برابر قانون جايگزين مي‌شود. ابن ميثم در رابطه با اين پيامد عدالت در شرح عبارت «وَ أَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ: و در ميان حقوق الهى، بزرگ ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است. مردم اصلاح نمى‌شوند مگر به اصلاح حاكمان و حاكمان اصلاح نمى‌شوند مگر به استقامت و پايدارى مردم. و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آن‌ها عزت يابد و راه‌هاى دين پايدار و نشانه‌هاى عدالت برقرار و سنت (پيامبر) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‌گردد.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) مي نويسد: در صورتي كه هر يك از دوطرف (والي و رعيت) وظيفه خود را انجام دهند، اين حقوق باعث الفت و مهرباني است، و از طرفي عمل كردن به حق و عدالت و گردآمدن براي پيروي از رهبر و زمامدار عادل، خود از علل و موجبات انس و الفت و دوستي و محبت در راه خداست، و اين باعث مي‌شود كه مردم همانند يك تن شوند كه به مصالح خود آگاه و به آن عمل مي‌كند و مفاسد خويش را مي شناسد و از آن دوري مي‌جويد. (بحراني، 1362ش:ج4، 43) تقسيم عادلانه قدرت بين طبقات مردم، توزيع عادلانه ثروت، اعطاي امتيازات و موقعيت‌هاي اجتماعي به اقشار مختلف با توجه به رعايت شايستگي‌ها، موجب پايداري و استحكام زير بناي وجودي جامعه خواهد شد و زمينه صلح و دوستي بين افراد جامعه را فراهم خواهد ساخت. در جامعه‌اي كه همه‌ي افراد از ارزش‌هاي اجتماعي، قدرت، ثروت و موقعيت‌هاي متناسب اجتماعي برخوردار باشند و به حمايت قانوني و بهره مندي‌هاي عادلانه از ثروت ملي دسترسي پيدا كنند، همدلي و الفت بين افراد جامعه برقرار خواهد شد؛ چنان‌كه مولا علي عليه‌السلام فرمودند: «العدل مألوف؛ عدالت عامل الفت است.» (تميمي آمدي، 1410ق:17) بنابراين كاركرد عدالت در جامعه ايجاد الفت و هماهنگي است كه اين الفت و هماهنگي، انسجام و استحكام اجتماعي را به دنبال خواهد داشت. (تقي‌زاده، 1373ش:160) بنابراين زماني كه حكّام و ساير سياستمداران عدالت را سرلوحه‌ي خدمت خويش به مردم قرار دهند و عدل و داد را در جامعه جاري سازند، اختلافات ميان مردم و حكومت از بين مي‌رود و انس و الفت جانشين آن مي‌گردد، هم‌چنين از آن‌جايي كه عدالت با ظلم و ستم ناسازگاراست با اقامه آن ظلم و بي‌داد از بين مي‌رود و در نتيجه حاكمان در حق مردم حكومت خويش ظلمي را روا نمي‌دارند، و الفت و همدلي ميان آن‌ها و مردم جريان مي‌يابد. 6-2-3. پايداري در دوستي و برادري همان‌طور كه در قسمت قبل ذكر شد، عدالت باعث ايجاد پيوند و دوستي در ميان مردم و يا بين مردم با حكومت مي‌گردد، امّا آن‌چه مهم است پايداري و دوام اين دوستي مي‌باشد، ساير دوستي‌هايي كه بنا بر دلايل مختلفي ايجاد مي‌شوند، كم دوام و بعد از مدتي به انحطاط كشيده مي‌شوند و از بين مي‌روندولي چنان‌چه اين پيوند و دوستي بر اساس عدالت شكل گيرد، با‌دوام و پايدار مي‌باشد، همان‌گونه كه امام علي عليه‌السلام مي‌فرمايد:«الإنصاف يستديم المحبّة؛ به انصاف و عدل با مردم رفتار كردن دوستي آن‌ها را دائم و پايدار مي‌كند.» (تميمي آمدي، 1410ق:58) در حديث ديگري از حضرت عليه‌السلام آمده: «مع الإنصاف تدوم الاخوّه: با انصاف و برابري، برادري پايدار مي‌ماند.» (تميمي آمدي، 1410ق:703) يعني تازماني‌كه با دوست و برادر خود با انصاف و عدالت رفتار كنند، دوستي و برادري ميان آن‌ها پايدار مي‌ماند، و اگر ناانصافي و ستمي صورت بگيرد دوستي و برادري از بين مي‌رود. و در احاديث ديگري حضرت چنين ذكر مي‌كند: «بالنّصفة تدوم الوصلة: به عدل و انصاف، پيوند پايدار خواهد شد.» (تميمي آمدي، 1410ق:296)، «علي الإنصاف ترسخ المودّة: بر انصاف و عدل است كه دوستي ثابت مي‌ماند.» (تميمي آمدي، 1410ق:452) در اصل كسي كه در دوستي با ديگران عدالت و انصاف را رعايت نمايد، رفتاري را انجام نمي‌دهد كه دوستانش را از خود برنجاند تا اين‌كه اين دلخوري و رنجش خاطر منجر به قطع ارتباط آن‌ها با وي گردد، در حقيقت رفتار عادلانه باعث مي‌شود كه علتي براي قطع رابطه دوستي به وجود نيايد و اين رابطه پايدار و با دوام گردد. در يك جامعه نيز هنگامي كه رهبر و يا حاكم آن جامعه به طريقه عدالت با مردم رفتار نمايد و عدل و داد را در تمام سازمان‌ها و ارگان‌هاي حكومتي خويش جريان سازد، و از تبعيض دوري گزيند، ارتباط قلبي وي با مردم جامعه تحكيم مي‌يابد، و در اين صورت زمينه‌اي براي دشمن ستيزي عامّه مردم با ايشان به وجود نمي‌آيد و رابطه دوستانه آنان با او پايدار و مستحكم مي‌گردد. 7-2-3. نااميدى دشمن در دست‌يابى به آرزوهايش رفتارعادلانه در حكومت موجب مي‌شود كساني كه همواره به دنبال سوءاستفاده از پست و مقام هستند و به اسراف و تبذير عادت كرده‌اند و با كمترين تلاش مي‌خواهند بيشترين بهره را ببرند، نااميد شوند. عدل وانصاف در جامعه مانع پرورش و تربيت چنين عده‌اي مي‌شود، در نتيجه اين اشخاص بهدنبال قطع مواجب و آرزوهاي خود به عنوان دشمنان حكومت موضع گيري مي‌كنند و به سوي كانال‌هايي مي‌گريزند تا در پشت آن پنهان شده كه در صورت تحقق فساد و رشوه، شيوه تبعيض‌آميز را در جامعه استوار سازند و بهره خود را ببرند. (نيكو برش راد، 1386ش:90) امّا از آن‌جايي كه عدالت، از ترويج هر‌گونه فساد، رشوه و تبعيض ممانعت مي‌نمايد، در اين صورت نيز سودي عايد اين افراد نمي‌گردد و احساس يأس و نااميدي به آن‌ها روي مي‌آورد. امام علي عليه‌السلام در خطبه 216 نهج‌البلاغه در اين باره مي‌فرمايد: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ... طمع في بقاء الدولة و يئست مطامع الاعداء: و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آن‌ها عزت يابد... مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‌گردد.» دشمنان براي دست‌يابي به منافع خويش، همواره منتظرند فرصتي بيابند تا بتوانند به حكومت اسلامي ضربه اي وارد سازند و آن‌را به زوال كشانند ولي در صورتي كه عدل در جامعه اسلامي اقامه گردد، بنيان هرگونه فساد و تبعيض بركنده مي‌شود و دولت دوام پيدا مي‌كند، در اين حالت براي دشمن زمينه‌اي به وجود نمي‌آيد تا بتواند بر عليه آن حكومت اقدامي انجام‌دهد، و از عملي كردن افكار شوم و پليدخود مأيوس مي گردد. 8-2-3.دوام و پايداري حكومت هر حكومتي پس از روی كارآمدن چه برای كاركردهایش و چه برای نگاه‌داشت قدرت به دست‌آمده نیاز به دوام و آرامش دارد و بدون آن به هیچ یك از خواسته‌هایش نمی‌تواند برسد. اجراي عدالت، زمينه‌هاي بقا و استمرار حكومت را به وجود مي‌آورد، اين نقش عدالت، به قدرى حياتى است كه هيچ عامل ديگرى، نمى‏تواند جايگزين آن شود. اقامه عدل و قسط در جامعه و عدالت ‏خواهى حاكمان، تأثير بسزايي در حفظ ثبات و دوام جامعه دارد، تا جايي‌كه قرآن كريم، تنها عامل هلاكت سرزمين‏ها را ظلم و ستم اهالى آنان به هم دانسته و مى‏فرمايد: «وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى‏ إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ‏(قصص/59): و ما هرگز آبادي‌ها و شهرها را هلاك نكرديم مگر آن‌كه اهلش ظالم بودند!» اگر حكومتي بر پايه ظلم و بي عدالتي شكل گيرد و حاكمان در آن عدالت را رعايت نكنند، موجب خشم و نفرت مردم و پیدایش تحولات و دگوگونی‌های منفي درحکومت مي‌گردد و در نتيجه اين تغييرات باعث زوال و نابودي حكومت خواهد شد. امام علي عليه‌السلام در نامه خود به مالك اشتر در مورد پيامد نداشتن عدالت و ستم پيشگي به وي هشدار مي‌دهد و مي فرمايد: «لَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اَللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ: هيچ چيز مانند ستمكارى، باعث تغيير نعمت خدا و زود به خشم آوردن او نمى‏شود.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص429) ظلم و ستم همواره زمينه‌ساز افزايش فساد اجتماعي، اختلاف‌ها و شكاف‌هاي طبقاتي مي‌باشد، دشمني مردم با نظام حاكم و عقب ماندگي جامعه و آمادگي بروز بحران‌هاي هويت و مشاركت اجتماعي را فراهم كرده است؛ چنان‌كه ذكر شد در قرآن كريم نيز «ظلم و ستم عامل سقوط تمدن‌ها و از بين رفتن اجتماعات» بشري معرفي شده است. امام علي عليه‌السلام نيز عامل بقاء و ثبات يك حكومت را عدالت مي‌داند، و مي‌فرمايد: «ثبات الدول بالعدل؛ دوام دولت‌ها به عدالت است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 335)، یا «ثبات الملک بالعدل: دوام ملت‌ها به عدالت است.»(طبرسي، 1384ش: 58) سيد عباس موسوي در شرح عبارت «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَاالسُّنَنُ‏ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَة: و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آن‌ها عزت يابد و راه‌هاى دين پايدار و نشانه‌هاى عدالت برقرار و سنت (پيامبر) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار شوند.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) مي‌نويسد: مهم‌ترين اسباب بقاء و ثبات دولت‌ها اقامه عدل و حق و دوري از ظلم مي‌باشد. اگر والي حق رعيّت را رعايت كند و به عدالت ثروت را بين آن‌ها تقسيم نمايد مردم با آرامش زندگي مي‌كنند و هيچ ظلمي باقي نمي‌ماند و قوي حق ضعيف را نمي‌خورد. در اين صورت دولت باقيمي‌ماند و از بين نمي‌رود. (موسوي، 1376ش:ج3، 499) امام علي عليه‌السلام استمرار و پايداري دولت و نظام را در اجراي عدالت و استقرار قسط مي‌شناسد. يعني اگر دولت و نظامي، برقراري عدالت و حاكميّت قسط را شعار خود قرار دهد و در اجراي آن مؤفق باشد، آن دولت شايستگي ماندن را دارد و قابل دوام و استمرار است؛ و هر دولتي كه هدفش ظلم و استثمار است، زودگذر مي‌باشد و به زوال و نيستي كشيده مي‌شود. مردمي كه تحت لواي دولت حقّ زندگي مي‌كنند، هميشه آرزوي بقا و حاكميت هر چه بيشتر آن دولت را دارند برعكس، انسان‌هايي كه در زير سلطه دولت ظالم قراردارند، خواستار زوال آن و از بين رفتن بساط ظلم و ستم مي‌باشند. در بيان ديگري امام علی علیه‏السلام در مورد تأثیرات عدالت بر تداوم قدرت و حکومت، مي‌فرمايد: «لن تُحَصَّنَ الدول بمثل استعمال العدل فيها: هيچ چيز مانند عدالت، دولت‌ها را محافظت نمي‌كند.»(تمیمی آمدی، 1410ق: 555)، و «العدل جنّة الدّول: عدل سپر دولت‌هاست.» (تميمي آمدي، 1410ق: 102) عدل چنان سپر محكمي است كه رعايت آن موجب تداوم قدرت و اقتدار نظام سياسي مي‌گردد. و در جاي ديگر مي‌فرمايد: «في العدل الإقتداء بسنّة الله و ثبات الدّول: در عدالت پيروي از دستور و سنّت خدا و پايداري دولت‌هاست.» (تميمي آمدي، 1410ق: 479) يعني اجراي عدالت باعث تداوم و پايداري دولت‌ها مي‌گردد. در واقع حكومتي كه مبنا و اساس پايه‌هاي اجرايي خود را بر عدل و عدالت استوار مي‌سازد، آثار و نتايجي به دنبال دارد كه نظام هاي ظالمانه هرگز آن‌را لمس نخواهد كرد؛ در حقيقت ايجاد عدالت موجب آمدن حاكميتي مي‌شود كه باعث افزايش ارزش و اعتبار و اقتدار نظام اسلامي خواهد شد. (نيكو برش راد، 1386ش:73) بدون شك، هر حكومتي، در معرض دشمني‌ها و كينه توزي‌هاي عناصر منحرف داخلي و يك سري از بيگانگان است و اين امر موجب مي‌گرددكه حكومت‌ها برنامه اداري و سياسي خود را براي ثبات و مصونيت نظام سياسي از هر گونه گزندي، مورد اجرا گذارند. امام علي عليه‌السلام، به آن دليل كه همراهي حمايت مردم را مهم‌ترين امر براي مقابله با دشمنان و هم‌چنين تقويت حكومت در برابر سوء قصد آنان مي‌داند، ايشان برقراري عدالت را براي قِوام و استواري مردم در دفاع از نظام سياسي توصيه مي فرمايد: «من عمل بالعدل حَصَّنَ الله ملكه؛ هر كس به عدالت عمل كند خداوند حكومت وي را حفظ مي‌كند.» (تميمي آمدي، 1410ق: 633) به طور كلي حكومتي كه در آن عدالت اجرا مي‌گردد، دل‌هاي مردم را به سوي خود جذب مي‌نمايد و اگر خطري از سوي بيگانگان آن‌را تهديد كند با حمايت مردم، رو به رو مي‌گردد و مردم با پشتيباني از آن مانع هرگونه اقدام متجاوزانه دشمنان بر عليه بقاء حكومت مي‌گردند و آن‌را در برابر حملات دشمنان حفظ مي‌كنند، و از نابودي نجات مي‌دهند. همين امر موجب دوام و پايداري حكومت مي‌شود. امام علي عليه‌السلام در كلام ديگري مي‌فرمايد: «ثبات الدَّولَةِ باقامة سُنَنِ العَدْل: پايداري و ثبات دولت در گرو اجراي آيين عدالت است.» (خوانساری، 1366ش:ج3، 353) در نهايت مي‌توان گفت پاسبانان رعيّت و متصدّيان ديار و مملكت، اگر بخواهندكه دولت ايشان برقرار و شوكت ايشان پايدار باشد بايد دست از طريقه‌ي عدالت برندارند و همّت بر سنّت و طريقه منقول از ائمه عدل و معلّمان حكمت و عقل گمارند كه هيچ سبب و وسيله براي استحكام بناي دولت مانند داد و عدل، و هيچ مخربي براي اساس شوكت و استقلال مثل ظلم و بيداد نيست. (قزويني، 1371ش:34) 9-2-3. ايجاد حيات امام علي عليه‌السلام عدالت را مایه حیات و حتی حیات طیبه جامعه می‌داند و می‌فرماید: «العدل حیاة: عدالت عامل حيات است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 26) منظور از حيات در اين حديث، زندگي معنوي مي باشد، در صورتي كه حكومت جامعه به دست حاكم عادل باشد در اين حالت مردم معناى زندگى را مي‌فهمند، ولي اگر حاكم ظالم و ستمگري بر جامعه سلطه داشته باشد در حقيقت مردم زندگى ندارند و هيچ بهره معنوي از زندگي خود نمي‌برند. جامعه به واسطه بی عدالتی و رعایت نشدن حقوق افراد در جامعه، گرچه به ظاهر تحركی دارد، ولی از روح زندگی «حیات طیبه» محروم است ولی در پناه اجرای عدالت افزون بر آثار مادی و رشد اقتصادی زندگی معنا می‌یابد و مردم به صلاح و رستگاری می‌رسند. (ميرخليلي و حاجي ده آبادي،1380ش: ج7، 75) حضرت در حديث ديگري مي‌فرمايد: «عدل السّلطان حياة الرّعيّة و صلاح‏ البريّة: عدل پادشاه زندگانى رعيت و صلاح حال خلق است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 466)،يعنى عدالت باعث اين مى‏شود كه مردم در رفاه زندگانى كنند. (خوانساري، 1366ش: ج4، 363) زندگى سالم و سودمند و انسانى براى جامعه‏هاى اسلامى (و جامعه‏هاى ديگر)، جز به زنده ماندن، يعنى عملى شدن «احكام اسلام»، ميسّر نيست، و حياتى در خور انسانيّت جز به عدل و زير سايه عدل فراهم نمى‏آيد، چنان‌چه اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «العدل حياة الاحکام؛ اجراى عدالت سبب زنده ماندن احكام است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 31) راه زنده ماندن احكام دين و عمل كردن مردم به دين، چه احكام اقتصادى و چه قضائى و ... ، اجراى عدالت است. اگر مردم عدالت را اجرا كنند لذت آن‌را مي‌چشند، به شريعت و دين الهي روي مي‌آورند و احكام را با ميل و رغبت باطني انجام مي‌دهند. (سبحاني فر و مردمي، 1391ش:189) در اين هنگام است كه اركان دين در درون بخش‌هايى از جامعه، به خصوص در ميان جوانان، و كسانى كه از فهم صورت حقيقى دين دورند فرو مى‏ريزد، و محرومان و كسانشان از ديندارى سازنده و اداى وظايف خود بى‏بهره و ناتوان مى‏مانند. (حكيمى، 1380ش: ج‏5، 249 ) و تنها در سايه عدل و قسط است که کتاب‌هاي آسماني و فرامين الهي مجال تحقق مي‌يابند، در اين صورت احكام الهي در جامعه جريان مي‌يابد و مردم به آن عمل مي‌كنند، ولي اگر عدالت نباشد به احكام خداوند توجهي نمي‌شود وكسي به آن عمل نمي‌كند در اين حالت اين احكام پويايي خود را از دست مي‌دهد و راكد باقي مي‌ماند. 10-2-3. رعايت حقوق مردم عدالت یعنی رعایت کردن حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آن‌ها، رعايت حقوق مردم يكي از ثمرات اجراي عدالت است كه در صورت رعايت عدل و داد محقق مي‌گردد، چنان‌چه امام علي عليه‌السلامدر بيانات خود به اين امر اشاره مي‌نمايد و در نامه‌ای به کارگزاران خراج مي‌فرمايد: «فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ: پس داد مردم را از خود بدهید.» (نهج‌البلاغه، نامه51، ص425) یعنی کارگزاران در رفتار و انجام وظایف و مأموریت‌های خویش، از روی عدالت و داد عمل کنند و هیچ حقی را زیرپا نگذارند و حقوق مردمان را به درستی، هم‌چون حقوق خود پاس دارند. امام علی علیه‌السلام در نامه‌ای که به یکی از کارگزارانش در زمان خلافت خویش می‌نویسد، به حق اقتصادی اقشار ضعیف جامعه اشاره می‌کند و می‌فرماید: «وَ اِخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ اَلْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اِخْتِطَافَ اَلذِّئْبِ اَلْأَزَلِّ دَامِيَةَ اَلْمِعْزَى اَلْكَسِيرَةَ: و آن‌چه توانستی از مالی که برای بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودی، چنان‌که گرگ تیز تک برآید و بُز زخم خورده و از کار افتاده را برباید.» (نهج‌البلاغه، نامه41، ص413) امام عليه‌السلام در اين عبارت، به اين امر اشاره مي‌كند كه اموال عمومي به بيوه زنان و يتيمان اختصاص دارد، و مي بايست حقوق آن‌ها به طور كامل پرداخت شود و اجحافي در حق آنان صورت نگيرد. و با رعايت عدالت است كه زمامداران مي‌توانند حقوق آنان را بپردازند و مانع تصرف اين حقوق به وسيله خودشان و يا ساير افراد زورگو گردند. علاوه براين، در یکی از عهدنامه‌هایی که امام به مالک‌اشتر نخعی نوشته آمده است: «ثُمَّ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلطَّبَقَةِ اَلسُّفْلَى مِنَ اَلَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ مِنَ اَلْمَسَاكِينِ وَ اَلْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ اَلْبُؤْسَى وَ اَلزَّمْنَى فَإِنَّ فِي هَذِهِ اَلطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً وَ اِحْفَظِ لِلَّهِ مَا اِسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ وَ اِجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكِ وَ قِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِي اَلْإِسْلاَمِ فِي كُلِّ بَلَدٍ فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ اَلَّذِي لِلْأَدْنَى وَ كُلٌّ قَدِ اِسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ ... وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ اَلْيُتْمِ وَ ذَوِي اَلرِّقَّةِ فِي اَلسِّنِّ مِمَّنْ لاَ حِيلَةَ لَهُ وَ لاَ يَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِكَ عَلَى اَلْوُلاَةِ ثَقِيلٌ وَ اَلْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ...: پس تو را به خدا! تو را به خدا، درباره طبقه پایین مردم، آنان که راه چاره ندارند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از كارافتادگان، که در این طبقه مستمندی است خواهنده و مستحق عطایی است به روی نیاورنده؛ به خاطر خدا، حقی را که خداوند به آنان اختصاص‌داده و نگهبانی آن‌را بر عهده‌ات نهاده است، پاس دار و بخشی از بیت‌المالت و بخشی از غلات زمین‌های خالصه را در هر شهر به آنان واگذار، که دوردست ترین آنان را همان باید که برای نزدیکان است و آن‌چه بر عهده تو نهاده‌اند رعایت حق ایشان است... یتیمان را عهده دار باش و کهنسالانی را که چاره ای ندارند و دست سؤال پیش نمی‌آرند؛ و این کار بر والیان گرانبار است و گذاردن حق، همه جا دشوار ...» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص438) در این کلام، امام علی علیه السلام حق اقتصادی ضعیفان و محرومان را حق الهی می‌داند که بر واليان تفویض شده است و به کارگزار خود گوشزد می‌کند که با رعايت عدالت بين مردم این حق را مراعات نماید. تأکیدات فراوان در این عبارات حاکی از آن است که رعایت این حق از وظایف اصلي هر حکومتي است، و با اجراي عدل و قسط، مي توان به آن دست‌يافت. بنابر فرمایش امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در جامعه اسلامی در صورت اجراي عدالت توسط حاکم و یا دولت، نیازهای اساسی مردم به خصوص نیازمندان و دهک‌های پایین جامعه تأمین مي‌شود، و حق كسي ضايع نمي‌گردد، اقشار آسیب پذیر جامعه تحت پوشش حمایتی دولت در مي‌آيند تا شکاف اقتصادی بین اقشار جامعه کم شود. بر اساس این نامه حضرت عليه‌السلام، کسی که در رأس حکومت اسلامی قرار گرفته طبق وظیفه الهی خویش می‌بایست در پرتو عدالت اقتصادی و سياسي، توزیع درآمد جامعه را به نحو عادلانه‌ای بین دهک‌های مختلف تخصیص دهد تا حق كسي پايمال نشود و حقوق همه‌ي مردم به صورت كامل محقق ‌شود. 11-2-3.پرهيز از تبعیض با اجراي عدل و داد هرگونه تبعيضي در جامعه ريشه‌كن مي‌شود، امام علي عليه‌السلام در نامه53 نهج‌البلاغه در رابطه با پرهيز از تبعيض به مالک‌اشتر فرمان مي‏دهد که زمينه هر گونه انحصارطلبي وامتيازخواهي را از جانب خويشاوندان، اطرافيان و وابستگان خويش از بين ببرد و اجازه ندهد که کسي از امکانات عمومي و مردمي در جهت منافع خصوصي و شخصي خود بهره ‏مند شود: «إِيَّاكَ وَ اَلاِسْتِئْثَارَ بِمَا اَلنَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ وَ اَلتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْكَ لِغَيْرِكَ: از امتياز خواهى براى خود در آن‌چه مردم در آن مساوى هستند بپرهيز، واز تغافل از آن‌چه مربوط به تو‌است و براى همه روشن است‏ برحذر باش، چرا كه‏ به هر حال نسبت ‏به آن در برابر مردم مسئولى.» امتياز خواهي حاكمان و حواشي و اطرافيان و حاميان آن‌ها يكي از آفات مهم حكومت‌هاست در اموري كه همه مردم بايد در آن يكسان باشند، آن‌ها بيش از حق خود سهم خواهي مي‌كنند؛ چيزي كه افكار عمومي را بر ضد آن‌ها مي‌شوراند. اين همان چيزي است كه در زمان ما به عنوان رانت خواري (امتياز طلبيدن ويژه) مشهور شده است و متأسّفانه در تمام دنيا وجود دارد و عامل مهمي براي جدايي دولت‌ها از ملت‌هاست. امام مالك‌اشتر را از اين كار به شدت برحذر مي‌دارد. (مكارم شيرازي، 1387ش: ج11، 142) امام در بخش دیگری از نامه اش به مالك‌اشتر در اين زمينه مي‌فرمايد: «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اِسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ اَلْأَحْوَالِ وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لاَ يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اِعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ اَلنَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍيَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ: و بدان، كه والى را خويشاوندان و نزديكان است و در ايشان خوى برترى‏جويى ‏و گردن‌كشى است و در معامله ‏با مردم رعايت انصاف نكنند. ريشه ايشان را با قطع‏ موجبات آن صفات قطع كن. به هيچ يك از اطرافيان و خويشاوندانت زمينى را بهاقطاع مده، و مبادا در تو طمع کنند که قراردادي به سود ايشان منعقد کني که مايه زيان ساير مردم باشد. خواه در آبياري و يا کاري که بايد مشترک و با هم به انجام رسانند، به طوري که رنج و هزينه‏هاي آن‌را بر ديگران تحميل کنند.» (نهج البلاغه، نامه53، ص441) در صورت اجراي عدالت در جامعه پيامدهايى از اين قبيل كه حاكم خود و نزديكانش را در منافعى بر رعيّت مقدّم دارد و دست اذيّت و آزار و كم انصافى بر آن‌ها دراز كند، شكل نمي‌گيرد و همهمردم به طور يكسان از بيت‌المال و ساير امكانات عمومي بهره‌مند مي‌شوند، حتي كارگزاران دولتينيزبه اندازه ساير مردم از امكانات دولت برخوردار مي‌شوند، در حقيقت مي‌توان به اين نكته اشاره نمود كه اقامهعدل، پرهيز از تبعيض و برتري جويي را به دنبال دارد و اگر هم تبعيضي در جامعه روي دهد با كمك عدالت است كه مي‌توان با آن مبارزه كرد و مساوات را بر جامعه حاكم نمود. امام عليه‌السلام علاوه بر سخنانش كه مدام امر به رفع تبعيض مي نمود در عمل نيز، اقدام به رفع تبعیض مي‌كرد تا جایی‌كه مورد اعتراض طلحه و زبیر قرار گرفت و در پاسخ به آن‌ها مي‌فرمايد: «وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ اَلْأُسْوَةِ فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي وَ لاَ وَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمَا مَا جَاءَ بِهِ ؟ رَسُولُ اَللَّهِ ص ؟ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْكُمَا: امّا آن‌چه را كه شما - طلحه و زبیر- در ارتباط با پرداخت یكسان بیت المال یادآوری كردید، آن چیزی بود كه من به رأى خود يا از روى هواى نفس در آن قضاوت نكرده‏ام. من و شما دیدیم كه رسول خدا چه حكمی در این مورد داد و اجرا كرد.» (نهج‌البلاغه، خطبه205، ص322) يك زمامدار شايسته بايد بداند كه هيچ آفتي مانند بي‌عدالتي و تبعيض قائل شدن در ميان افراد، به يأس و دلسردي مردم و از هم پاشيدن اساس اجتماع منجر نمي‌شود. به عبارت ديگر، در يك جامعه‌ي اسلامي هرگز نبايد ديده شود عدّه‌اي كه زحمات فوق العاده مي‌كشند و با ايثار و جانبازي تلاش مي‌كنند، كمتر از استحقاق خود تشويق و قدرداني بينند، ولي در عوض كساني كه عمل چشم‌گيري انجام نداده‌اند مورد لطف و محبّت زمامدار باشند و بيش از استحقاق و لياقت خود تشويق شوند. چنين امري علاوه بر آن‌كه يك بي عدالتي آشكار و غيراسلامي است، ضربه مهلكي نيز بر پيكر جامعه وارد مي‌آورد و افراد تلاشگر را دلسرد و منزوي مي سازد. (لنكراني، 1373ش:147) خود امام علي عليه‌السلام نيز در حكومتش از هرگونه تبعيض و قوم وخويش بازي خود‌داري مي‌نمود چنان‌چه زماني كه عقيل (برادر امام علي عليه‌السلام) فقير و نابينا بود، نزد آن حضرت آمد و اظهار داشت: «من زن و بچه دارم؛ مقرري بيشتري به من بده»، امام عليه‌السلام حاضر نشد در سيستم بيت‌المال، بين مسلمين تبعيض روا‌دارد و براي اين‌كه عقيل را از هدف خود مطلع كند، آهن تفتيده را روي دست عقيل گذاشت و در پاسخ به اعتراض او فرمود: «شما گرماي اندك اين انبر را تحمّل نكردي؛ چگونه از آتشي كه برايم مي افروزي تا مرا بسوزاني (اشاره به آتش غضب خدا)، به فرياد نمي‌آيي؟» امام علي عليه‌السلام در نامه 59 نهج‌البلاغه نيز مي فرمايد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَلْوَالِيَ إِذَا اِخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذَلِكَ كَثِيراً مِنَ اَلْعَدْلِ فَلْيَكُنْ أَمْرُ اَلنَّاسِ عِنْدَكَ فِي اَلْحَقِّ سَوَاءً فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي اَلْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ اَلْعَدْلِ فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ... : بعد از حمد و ثناى الهى، هرگاه ميل و خواست حكمران گوناگون باشد او را از عدالت بسيار باز مى‏دارد، پس بايد امور مردم پيش تو يكسان باشد، چرا كه در ستم عوضى از عدل نيست. از امورى كه نظير آن را خوش ندارى اجتناب كن... .» عدالت اقتضا مي‌كند كه همه مردم در نظر حاكمان يكسان باشند، و به تمام اقشار جامعه به طور يكسان توجه شود و به طور مساوي به امور آن‌ها رسيدگي شود، حال اگر عدالت اجرا نشود باعث مي‌شود كه حاكمان به قشر خاصي از جامعه توجه بيشتري داشته باشند و اين امر سبب به وجود آمدن دو حالت نامطلوب اجتماعی مي‌گردد که به تداوم حکومت و پایداری زندگی اجتماعی آسیب می‌رساند؛ این دو حالت، عبارتند از:الف) سوء استفاده‌ي قشر مورد توجه از موقعیت حکومت؛ب)فراموش شدن بقیه اقشار جامعه و ناامیدی آن‌ها از اجرای عدالت به وسیله حاکمان. توصیه امام عليه‌السلام در تمامی این موارد این است که حاکمان مبادا با تبعیض به مردم بنگرند و آنان را از حق مساوات محروم کنند، زیرا در صورت وجود چنین تبعیضی، ناتوانان (گروه‌های ضعیف و آسیب‌پذیر جامعه) آن را غیرعادلانه می‌انگارند، و ثروتمندان و نور چشمان، امکانِ ستم و بی‌عدالتی در حق ناتوانان را فراهم می‌بینند. 12-2-3. شايسته سالاري يكي از نتايج اجراي عدالت سياسي ترويج شايسته سالاري در جامعه مي‌باشد يعني اين‌كه هركسي با توجه به موقعيت و مقام دروني و تخصص و شايستگي مي‌بايست عهده دار پستي در همان سطح شود. امام علی علیه‌السلام در رابطه با اين پيامد عدالت می‌فرماید: «العدل یضع الامور فی مواضعها: عدالت هر چيزى را در جاى خود مي‌نهد.» (نهج البلاغه، حكمت437، ص553) یعنی عدل جریان‌ها را در مجرای طبیعی خود قرار می‌دهد. در صورت اقامه قسط و عدل در جامعه، تمام مسئولان جامعه اعم از رهبري و تمام مديران و كارگزاران نظام سياسي و اجرايي، در مراتبي متناسب با استعداد و ظرفيت و شايستگي و تخصص‌شان قرار مي‌گيرند. همان‌گونه كه ذكر شد، یکی از تعابیرعدالت از نظر امام عليه‌السلام قرار گرفتن هر چیز در جای معین خود است، لذا در مسند حکومت، رهبران و دست اندرکاران و کارگزاران از اشخاص صاحب صلاحیت ازحیث تقوا، دانش و توانایی انتخاب مي‌شوند، زیرا مدیریت و اساساً در دست‌گیری هر کاری احتیاج به لیاقت و استعداد خاص همان کار را دارد و تنها چنین مستحقین و صاحبان استحقاق بر سبیل عدالت، شایستگی نشستن بر مسند انجام چنین اموری را دارند. در عین حال عدالت ایجاب می‌کند که تواناترین و با‌ورع و با‌دانش ترین فرد، در کسب موقعیت‌ها و مراتب عالی از سایرین اولی باشد، بر این اساس است که امام علي عليه السلام می‌فرمايد: «یا ایها الناس! انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه: همانا سزاواربه خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد و در آن به فرمان خدا داناتر.» (نهج‌البلاغه، خطبه173، ص247) با توجه به اين كلام، در هر پستي بايد نيرومندترين فرد از مردم، قرار گيرد و عهده دار آن مسؤليت شود. فردي كه در سياست و اداره امور از همگان نيرومندتر باشد و وظايف خود را به نحو احسن انجام دهد. اين امر مستلزم رعايت عدالت در سطح جامعه مي‌باشد تا به اين وسيله فرد مذكور بتواند بر سركار آيد. به طور كلي گزينش نيروي انساني بايد به گونه اي باشد كه شايسته ترين افراد در مراتب مختلف بر سر كار آيند، امام علي عليه‌السلام در اين رابطه مي‌فرمايد: «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً وَلاَ تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وأَثَرَةً، فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ: سپس در كارهاى كارمندانت ‏بنگر! و آن‌ها را با آزمايش و امتحان به كاروادار! و از روى ميل و استبداد آن‌ها را به كارى واندار، زيرا استبداد و تسليم ‏تمايل شدن، كانونى از شعبه‏هاى جور و خيانت است.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص435) امام در اين‌جا معيار انتخاب كارمندان را امتحان و آزمايش قرار داده و مالك‌اشتر را به شدت از اين‌كه معيار رابطه‌ها-و نه ضابطه‌ها- حاكم گردد و بدون مشورت آن‌ها گزينش شوند بر حذر مي‌دارد و تصريح مي‌كند كه انتخاب بدون مشورت ويا با تمايلات شخصي مجموعه‌اي از شاخه‌هاي جور و خيانت را به وجود مي‌آورد. (مكارم شيرازي، 1387ش: ج11، 19) حضرت عليه‌السلام در جاي ديگري مي‌فرمايد: «ثُمَّ اِخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ اَلنَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لاَ تَضِيقُ بِهِ اَلْأُمُورُ وَ لاَ تُمَحِّكُهُ اَلْخُصُومُ وَ لاَ يَتَمَادَى فِي اَلزَّلَّةِ وَ لاَ يَحْصَرُ مِنَ اَلْفَيْ‏ءِ إِلَى اَلْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ وَ لاَ تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ وَ لاَ يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ وَ أَوْقَفَهُمْ فِي اَلشُّبُهَاتِ وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ: و براي داوري ميان مردم از رعيت خود کسي را برگزين که نزد تو برترين است. آن‌که کارها بر او دشوار نگردد و ستيز با دشمنان او را به لجاجت نکشاند و در خطا پايدار نبود و چون حق راشناخته در بازگشت بدان در‌نماند و نفس او به طمع ننگرد و براي رسيدن به حق، به اندکي شناخت بسنده نکند و در شبهه‌ها درنگش از همه بيشتر باشد وحجت را بيش از همه به کار ببرد.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص434) در اين عبارت امام عليه‌السلام به مالك امر كرده است تا در رأس هر كارى از كارها يكى از منشيان واجد شرايط مناسب با آن كار را قرار دهد، به طورى كه عظمت كار او را از پا در نياورد و در انجام آن كوتاهي نكند و زيادى كار باعث آن نشود، شيرازه كارها از هم بپاشد و به كارها نرسد. (بحراني، 1362ش:ج5، 167) با اجراي عدالت در جامعه، اين امر به تحقق مي‌رسد و كسي كه شايسته آن پست است بر سر‌كار مي‌آيد. حضرت عليه‌السلام در قسمت ديگري از عهدنامه مالك‌اشتر در اين باره مي‌فرمايد: «وَاجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِكَ رَأْساً مِنْهُمْ، لاَ يَقْهَرُهُ كَبِيرُهَا، وَلاَ يَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيرُهَا: بايد براى هر نوعى از كارها يك رئيس انتخاب كنى! رئيسى‏كه كارهاى مهم، وى را مغلوب و درمانده نسازد، و كثرت كارها او را پريشان ‏و خسته نكند.» (نهج البلاغه، نامه53، ص437) نظام گزينشي بايد به گونه اي طراحي و برنامه ريزي شود كه با كفايت ترين اشخاص بتوانند در مراتب گوناگون قرار گيرند. اشخاصي كه تواناتر از مسؤليت مورد نظر بوده و بتوانند كارگزاري را آن چنان كه بايسته است سامان دهند و در كار ـدر شرايط گوناگون و اوضاع بحراني ـ فرو نمانند و مسؤليت محوله را به خوبي كفايت كنند. (دلشاد تهراني،1390ش:297) اجراي عدالت و تساوي و عدم تبعيض، يكي از اساسي‌ترين و مهم‌ترين مسائل جامعه و حكومت است. در صورت عدم اجراي عدالت، روابط خصوصي عامل تقسيم پست‌ها و مقام‌ها در ميان عدّه‌اي به خصوص به شمار مي‌رود، اجراي عدالت موجب مي‌شود كه ضابطه و قانون جاي رابطه و تمايل شخصي را بگيرد و در تقسيم پست و منصب تنها به فضائل و اصالت‌هاي انساني توجّه شود و هر كس بر حسب لياقت و كارداني و تقوايش به مقام مناسب دست يابد. از اين رو، از ديدگاه امام علي عليه‌السلام يك زمامدار لايق كسي است كه در تقسيم پست‌ها ميان افراد، جز اجراي عدالت و دادن حقّ به حقّ دار، به چيزي فكر نكند، و جز با دقّت در خصوصيّات و امتيازات افراد كسي را به كارگزاري دولت نگمارد. 13-2-3. اصلاح جامعه و روزگار یکی از ثمرات عدالت در جامعه این است که مفاسد فردی و اجتماعی درمان می‌شوند. با اجرای عدالت، هرکس به حق خود نائل و راه پیشرفت و ترقی به ‌طور یکسان به ‌روی همه باز می‌شود و زندگی مردم سامان می‌یابد و زمینه رشد فضایل اخلاقی فراهم می‌آید. امام علی علیه‌السلام در اين زمينه می‌فرماید: «فى العدل صلاح‏ البريّة: اصلاح انسان‌ها در اجرای عدالت است.» (خوانساري، 1366ش: ج4، 402) امام علي عليه‌السلام، عدالت را برترين اصلاح مي‌داند. زيرا ضعف‌ها، بي نظمي‌ها، ناكارآمدي ها و ...، همه ناشي از خروج امور از موضع خود مي‌باشد و سياست عادلانه، سياستي است كه هر كاري را بر موضع خود بنشاند: «العدل يضع الامور مواضعها: عدالت هر چيزي را در جاي خود قرار مي‌دهد.» (نهج‌البلاغه، حكمت437، ص553) امام عليه‌السلام در جاي ديگري مي‌فرمايد: «عدل السّلطان حياة الرّعيّة و صلاح‏ البريّة: عدل پادشاه سبب زندگانى رعيت و صلاح حال خلق است.» منظور از «صلاح‏ البريّة» اين است كه احوال انسان‌ها منتظم و شايسته مي‌شود. (خوانساري، 1366ش: ج4، 363) «صلاح الرّعيّة العدل: صلاح رعيت در عدل است»، يعني عدل امير و حاكم با مردم باعث صلاح حال و انتظام امور ايشان شود، و اگر عدل نشود زود احوال ايشان فاسد گردد و متفرق و پراكنده گردند. (خوانساري، 1366ش: ج4، 196) در واقع هر گاه همه‌ي مردم عدالت را رعايت كنند و ستم و ظلمي وجود نداشته باشد، كار همه انتظام و استحكام خواهد داشت، فساد و تباهي نابود مي‌گردد و امور مردم اصلاح مي‌يابد، چنان‌چه امام علي عليه‌السلام مي‌فرمايد: «العدل يصلح البريّه؛ عدالت، جهان را اصلاح كند.» (تميمي آمدي، 1410ق: 35) يك جامعه نيز زماني اصلاح مي‌شود كه روابط سياسي جامعه معتدل شود؛ يعني رابطه دستگاه حاكم با مردم، رابطه‌اي عادلانه و قانوني باشد و هيچ‌كدام از محدوده اختيارات و وظايف خود تجاوز نكنند. چنان‌چه امام علي عليه‌السلام در اين باره مي‌فرمايد: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ. فَإِذا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا، عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ: حال رعيّت نيكو نگردد جز آن‌گاه كه واليان درست رفتار باشند؛ و واليان درست رفتار نشوند جز آن‌گاه كه رعيّت استوار باشند. پس چون رعيت حق والي را بگذارد و والي حق رعيت را به جاي آرد حق ميان آنان بزرگ مقدار شود و راه هاي دين پديدار و نشانه‌هاي عدالت بر جا و سنت چنان‌كه بايد اجرا گردد.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) با دقت در حديث فوق در‌مي‌يابيم صلاح جامعه به اصلاح روابط سياسي دوسويه مردم با دستگاه حكومتي و دستگاه حكومتي با مردم وابسته است. در چنيني حالتي، روابط اجتماعي نيز سامان مي‌گيرد. حال اگر روابط سالم از حالت اعتدال خارج شود، نظام اجتماعي متزلزل و بي‌نظم مي‌گردد و در همه ابعاد دست‌خوش فساد قرار مي‌گيرد. از ديگر اثرات اجراي عدل و قسط اصلاح روزگار مي‌باشد، چنان‌چه امام علي عليه‌السلام در اين رابطه مي فرمايد: «فَاِذَا اَدَّتِ الرَّعِيَّةُ اِلَي الْوَالِيَ حَقَّهُ وَ اَدَّي الْوَالِي اِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ العَدْلِ وَجَرَتْ عَلَي اَذْلاَلِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَعْدَاءِ وَ اِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيهَا وَ اَجْحَفَ الْوَالِيُ بِرَعِيَّتِهِ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعالِمُ الْجَوْرِوَ کَثُرَ الاِدْغَالُ فِي الدِّينِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ اَلْأَحْكَامُ: و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آن‌ها عزت يابد و راه‌هاى دين پايدار و نشانه‌هاى عدالت برقرار و سنت (پيامبر) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‌گردد. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند يا زمامدار بر مردم ستم كند، وحدت كلمه از بينرود، نشانه‌هاى ستم آشكار و نيرنگ بازى در دين فراوان و راه‌هاي روشن سنّت‌ها ترك گردد و از روي هواي نفس عمل شود و اجراي احكام تعطيل شود.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) همان طور كه قبلاً گفته شد يكي از مصاديق عدالت، رعايت حق مي‌باشد، حال اگر والي و رعيت حقوق يكديگر را رعايت كنند، عدالت اجرا مي‌گردد و اين امر سبب مي‌شود كه والي نسبت به زيردستان و مردم تحت ولايت خويش ظلم و ستمي نكند، و مردم نيز همواره والي را گرامي دارند و فرامين وي را اطاعت كنند در اين صورت ريشه هرگونه ظلم و نافرماني در جامعه برچيده مي‌شود، و در نتيجه روزگار اصلاح مي‌گردد. امام عليه‌السلام در خطبه 131 نهج‌البلاغه ‌علت قبول كردن حكومت را اجراي عدالت بيان مي‌كند تا بدين وسيله بتواند جامعه را از لحاظ سياسي، اقتصادي و ... اصلاح نمايد، چنان‌چه مي فرمايد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ‏ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ: پروردگارا تو مي‌دانى آن‌چه ما انجام داديم نه براى اين بود كه ملك ‏و سلطنتى به دست آوريم، و نه براى اين‌كه از متاع پست دنيا چيزى تهيه كنيم، بلكه به خاطر اين بود كه نشانه‏هاى از بين رفته دينت را باز گردانيم، و اصلاح را در شهرهايتآشكار سازيم، تا بندگان ستمديده‏ات در ايمنى قرار گيرند.» 14-2-3. اميدوارى مردم عدالت اجتماعى به ويژه عدالت در امور سياسي موجب اميدوارى مردم و يأس و نااميدى دشمنان مى‌شود. امام على عليه‌السلام در نامه‌اى به محمدبن ابوبكر فرماندار مصر مى‌نويسد: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ، حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَلاَ يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ: با مردم فروتن باش. نرم‌خو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش. در نگاه‌هايت و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوى رفتار كن تا بزرگان در ستم كارى تو طمع نكنند، و ناتوان‌ها از عدالت تو مأيوس نگردند.» (نهج‌البلاغه، نامه 27، ص383) در اين‌جا حضرت عليه‌السلام به فرماندار بصره توصيه مى‌كند كه رفتارهايش با مردم بايد عادلانه باشد، حتى در نگاه كردن به مردم نيز بايد عدالت را رعايت نمايد؛ زيرا اجراى عدالت و رفتارهاى عادلانه كارگزاران حكومتى موجب مى‌شود كه مردم نسبت به حكومت دلگرم شده و به حكومت و آينده آن با ديد اميدوارانه و مثبت بنگرند و در نتيجه، اقتدار حكومت بيشتر شده و دشمن نخواهد توانست از طريق توطئه ها و دسيسه‌ها مردم را عليه حكومت بشوراند و حكومت را تضعيف كند. امام علي عليه‌السلام در نامه46 نهج‌البلاغه نيز در اين زمينه به بعضي از فرماندارانش مي‌فرمايد: «...وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ وَ اَلْإِشَارَةِ وَ اَلتَّحِيَّةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ: و در نگاه كردن با گوشه چشم و نگاه خيره و اشاره و سلام دادن، رفتار يكسان داشته باش، تا بزرگان و قدرتمندان به ستم تو چشم طمع نبندند و زير‌دستان و ناتوانان از عدالت تو نااميد نشوند.» اين عبارت دستور به اجراي عدالت در بين مردم است تا به اين وسيله قدرتمندان چشم طمع به ستمكارى حاكم جامعه نداشته باشند و نتوانند از اين راه بر او چيره شوند و ناتوانان از اجراى عدالت او در حق قدرتمندان نااميد نباشند و در نتيجه حاكم خود را ناتوان نسازد و از انجام اعمال شايستهدرمانده نشود. در واقع حضرت عليه‌السلام در اين‌جا به زمامداران و مديران جامعه سفارش مي‌كند، زماني‌كه ارباب رجوع نزد آن‌ها مي‌آيد، همه را به يك چشم بنگرند، چون اين امر سبب مي‌شود كه راه هرگونه سوء استفاده و تجاوز از سوي بزرگان بسته شود، و جانب مردمان نگاه داشته شود و در اين صورت است كه همه مردم جامعه حتي ضعيفان و يا افرادي كه از موقعيت اجتماعي پايين‌تري برخوردارند، به عدالت زمامداران اميدوار مي‌شوند. اميدواري مردم به ويژه اقشار ضعيف، نزد امام عليه‌السلام از اهميت زيادي برخوردار بوده‌است تا جايي‌كه همواره فرمانده‌هاي حكومتي را از نا‌اميد سازي مردم، برحذر مي‌نمود و به آن‌ها مي‌فرمود: «لا تؤيس الضّعفاء من‏ عدلك‏: ضعيفان را از عدالتت نا‌اميد مساز.» (تميمي آمدي، 1410ق: 746) يعنى چنان مكن كه اگر طرف حقّ ضعيف باشد تو رعايت جانب قوى كنى و براي او به عدل حكم نكنى چنان‌كه در بسيارى‏ از حكّام مي‌باشد. بلكه عدل تو بايد كه نسبت به قوى و ضعيف يكسان باشد. (خوانساري، 1366ش: ج‏6، 275) 15-2-3. ارزش‌مندي حكومت امام على عليه‌السلام حكومت را بى ارزش دانسته و آن‌را حتى از يك كفش كهنه نيز كم اهميت‌تر تلقى نموده است؛ امّا از نظر وي، حكومت زمانى ارزش و اهميت پيدا مى‌كند كه وسيله و ابزارى براى اجراى عدالت اجتماعى قرار گيرد. ايشان در اين باره مى فرمايد: «والله لَهِيَ أَحَبُّ إِليَّ من إِمرتكم، إِلاّ أَن أُقيم حقّاً، أَوأَدفع باطلاً: به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب‌تر است، مگر اين‌كه حقى با آن به پا دارم و ياباطلى را دفع نمايم.» (نهج‌البلاغه، خطبه 33، ص76) علامه محمد تقي جعفري در شرح عبارت «إِلاّ أَن أُقيم حقّاً، أَوأَدفع باطلاً» مي نويسد: «ما مي‌دانيم كه مقصود از حق در كلام اميرالمؤمنين فقط حقوق مربوط به تنظيم روابط زندگى دسته جمعى در جامعه نيست كه يك ضرورت ماشينى ‏زندگى اجتماعى است ‏بلكه اين حق كه مي‌تواند زمامدارى را از ديدگاه ‏اميرالمؤمنين داراى ارزش نمايد، اعم از حقوق جان‌هاى آدميان است كه بدون ‏تفسير و اجراى آن‌ها، انسانى وجود ندارد. روشن‌ترين دليل اين‌كه مقصود از حق، معناى عمومى آنست، ‏سرتاسر زندگى اميرالمؤمنين و سخنان او در نهج‌البلاغه‏است كه مي‌توان گفت اكثر اين سخنان مربوط به انسان‏سازى و نشان دادن طرق ‏«حيات معقول‏» است.» (جعفري، 1363ش:ج8، 284) امام على عليه‌السلام در حكومت خويش سياستى را مورد توجه قرار مى‌داد كه در آن رستگارى و پرهيزگارى توسعه يابد و بنيان آن بر عدالت باشد. «بر اين اساس، در نگاه او هسته اصلى سياست عدالت است؛ سياستى كه فضيلت گرايانه به انسان و تعاملات انسانى در جامعه مى‌نگرد و نه سياستى كه عبارت از تشخيص هدف و تحصيل هر نوع وسيله براى وصول به آن باشد.» (نظرى، 1387ش:64ـ65) شهيد مطهرى نيز در اين زمينه مى فرمايد: «همين حكومت و زعامت، در مسير اصلى و واقعى‌اش، يعنى به عنوان وسيله‌اى براى اجراى عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدّس است و مانع دست يافتن حريف و رقيب فرصت طلب و استفاده جو مى‌گردد؛ شمشير زدن براى حفظ و نگه‌دارى‌اش از دست‌برد چپاول‌گران دريغ نمى‌ورزد.»(مطهرى، بى‌تا (ج):106) بنابراين، حكومت و قدرت ذاتا ارزشمند نبوده، بلكه ارزش و اهميت آن به واسطه برقرارى عدالت اجتماعى است. اگر هدف آن، برقرارى عدالت اجتماعى باشد باارزش بوده و در غير اين صورت، ارزش و اهميتى نخواهد داشت. 16-2-3. جلوگيرى از شورش هاى مردمى در نگاه اميرالمؤمنين على عليه‌السلام، يكى از مزاياى برقرارى عدالت اجتماعى اين است كه باعث رضايت‌مندى مردم از حكومت، جلوگيرى از شورش هاى مردمى، خاموش شدن فتنه‌ها شده و در نتيجه، موجب تضمين ثبات و امنيت كشور خواهد شد. ولي بي‌عدالتي باعث نارضايتي مردم از وضعيت حاكم بر جامعه مي‌گردد، و اين امر موجب مي‌شود كه مردم براي بهبودي وضعيت موجود، عليه نابساماني‌ها شورش كنند. امام عليه‌السلام هنگامي كه زياد بن ابيه را جانشين‏ «عبد الله بن عباس‏» در منطقه فارس قرار داد، در ضمن يك سخن طولانى كه در زمينه نهى از افزايش ‏خراج و ماليات بيان كرد، فرمود: «اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَاحْذَرِ الْعَسْفَ والْحَيْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلاَءِ، وَالْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ: عدالت را به كار گير و از بى‌انصافى و بى‌عدالتى بر حذر باش كه بى‌انصافى كردن با مردم آنان را آواره مى‌كند و بى‌عدالتى به قيام مسلحانه وامى‌دارد.» (نهج‌البلاغه، حكمت476، ص559) شيخ محمد عبده مصرى، در «شرح نهج‌البلاغه» مى‏گويد: «حيف، يعنى ترك عدل و ميل به ظلم؛ و اين امر مظلومان را از جا مى‏كند تا راهى براى نجات خود بيابند». (عبده، بي‌تا: ج6، 266) ابن ميثم نيز درشرح اين حديث مي‌نويسد: امام عليه‌السلام زياد را به عدالت امر كرده و از ستمكاري برمردم و بي‌انصافي برحذر داشته، يعني وادار كردن مردم به كارهاي دشواري كه بر انجام آن‌ها هيچ تمايلي ندارند. امام عليه‌السلام از بي عدالتي به وسيله قياس مضمري بر حذر داشته است كه مقدمه‌ي صغراي آن "فَإِنَّ الْعَسْفَ ..." است يعني بي‌عدالتي باعث مي‌شود، آنان كه مورد ستم قرار گرفته‌اند وطن خود را رها كنند و بديهي است كه ستمكاري زمينه فرار از وطن را فراهم مي‌سازد، و يا باعث قيام مردم با شمشير در برابر ستمگري مي‌گردد، و كبراي مقدّر نيز چنين است: و هر چه اين‌طور باشد، اجتناب از آن لازم است. (بحراني، 1362ش: ج5، 450) عدالتورزی‌ زمامداران‌ از نگاه امام علي عليه‌السلام باعث‌ رفع‌ خشونت‌گرایی‌ و طغیان‌ مردم‌ علیه‌ حکومت‌ شده‌ و برعکس‌ به‌ جای‌ احساس‌ یأس‌ و سرخوردگی‌ و تنفر از حکومت، اطمینان‌ و آرامش‌ و محبت‌ به‌ نظام‌ سیاسی‌ در دل‌ ایشان‌ جایگزین‌ می‌شود. و با افزایش‌ محبت‌ و وفاداری‌ مردم‌ به‌ نظام، تشتت‌ و تفرقه‌ آن‌ها به‌ سمت‌ وحدت‌ عمومی‌ و امنیت‌ و ثبات‌ واقعی‌ تغییر جهت‌ خواهد داد. اگر در جامعه‌اي عدالت نباشد، بيت‌المال و امكانات موجود در آن به انحصار قشر خاصي از مردم در مي‌آيد، و در اين صورت زمينه‌اي براي اعتراض و شورش ساير اقشار مردم كه از امكانات عمومي جامعه بي‌بهره‌اند، فراهم مي‌گردد ولي چنان‌چه در اين جامعه عدل و قسط اقامه شود، زمينه انحصارطلبي از بين مي‌رود و مردم هيچ‌گونه اقدامي بر عليه حكومت انجام نمي‌دهند و در نتيجه به دنبال آن هيچ شورش و قيامي در جامعه رخ نمي‌دهد. بنابراين با توجه به اين كلام حضرت عليه‌السلام، مي توان گفت اگر حاكمي عدالت را رعايت نكند سبب شورش مردم در برابر بي‌عدالتي مي‌گردد، همان‌طور كه وقتى عوامل شكل‌گيرى انقلاب‌ها و شورش هاى مردمى را بررسى مى‌كنيم، پى مى‌بريم كه مهم‌ترين و اساسى‌ترين عوامل انقلاب‌ها و شورش‌هاى مردمى، وجود بى‌عدالتى‌ها و نابرابرى‌ها مى‌باشد. 17-2-3. قِوام جامعه انسان‌ها براي تأمين نيازهاي خود و زندگي سالم و انساني در اجتماع، نیازمند روابط عادلانه‌اند. عدالت از جمله اصولی است كه به كار بستن آن سبب قِوام و پایداری اجتماع است و با اجرای آن حق هر كس اداشده و راه تعدی و تجاوز به حقوق دیگران بسته می‌‌شود. چنان‌چه امیرالمؤمنین علیه‌السلامدراين زمينه مي‌فرمايد: «جَعَلَ اللهُ الْعَدْلَ قِواماً لِلْاَنامِ وَ تَنْزیهاً مِنَ الْمَظالِمِ وَالْآثامِ وَ تَسْنِیهً لِلْاِسْلامِ: خداوند عدالت را برای پايداري مردم و پاكیزگی از ستم و گناهان و وسیله علو و سربلندی اسلام قرار داده است».  (تميمي آمدي، 1410ق: 341) «قِوام» یعنی برپاداشتن و شكل‎دادن به چیزی به طور همیشگی و پایدار، قِوام ستون اصلی و بنیادی است. پس «عدل»، پایداری و همراهی همیشگی مردم را در پی دارد. با توجه به حديث مذكور، عدالت حكّام و زمامداران امور معاش مردم را برپاي مي‌دارد يعني سبب انتظام امور ايشان و رفاهيت سلطنت و خوشدلي و پاكيزگي ايشان از حقوق يكديگر مي‌شود و باعث رغبت كفّار و مخالفين در دين اسلام، و به سهولت فتح و نصرت ميسر مي‌شود. نتيجه اجراي عدالت در جامعه برخورداري جامعه از قوام عقلي، علمي، فرهنگي و تربيتي، سياسي و اقتصادي است، زيرا با عدالت سوء ظن‌ها و بدبيني‌ها بر طرف شده و كدورت‌ها كه ناشي از بدبيني در اثر تبعيض و فاصله طبقاتي است جاي خود را به دوستي و همدلي مي دهد و همين امر عامل پايداري مردم مي شود. (دهقان، 1384ش:41) عدم اجراي عدالت در جامعه قوام فکري و علمي جامعه را از ميان مي‌برد. زيرا در اين صورت وجود فقر كه يكي از آثار بي‌عدالتي است، مانع از پيشرفت فکري فرد مي‌گردد. فقر فرهنگ عمومي جامعه را تضعيف کرده و فهم عموم را به رکود و عقب ماندگي مي‌کشاند. علاوه بر اين عدم اجراي عدالت موجب سستي و ضعف حاکميت سياسي مي‌گردد. با توجه به بيانات امام علي عليه‌السلام اجراي عدالت براي قوام جامعه و تثبيت حکومت امري ضروري است، و عدم اجراي عدالت مردمان را به نافرماني و گردن‌کشي وامي‌دارد و نافرماني مردم از حكّام خود موجب تضضعيف حكومت و از بين رفتن قوام و پايداري آن مي‌گردد. امام علي عليه السلام در جاي ديگري مي‌فرمايد: «العدل قوام الرّعيّة: عدالت برپادارنده رعيّت است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 43)، «العدل ملاك، الجور هلاك: عدالت، ملاك و قوام كارها است، و ستم نابودي و هلاكت است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 25) تقسیم عادلانه قدرت بین طبقات مردم و توزیع عادلانه ثروت بین اقشار متفاوت انسان‌ها و اعطا و اعتبار منزلت و موقعیت اجتماعی به اقشار مختلف با توجه به رعايت شايستگي‌ها، سبب پایداری و استحكام بنیه وجودی جامعه است، چنان‌چه امیرمؤمنان عليه‌السلام فرموده است: «العدل قوام البریّه: عدل، مایه پایداری مردمان است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 47) با توجه به احاديث مذكور از امام علي عليه‌السلام، عدل و برابري (مساوات) از اصولي هستند که در سايه آن جامعه قوام يافته و استحکام مي‌يابد. 18-2-3. انتظام امور نظم در امور از ديگر پيامدهاي اجراي عدل و قسط مي‌باشد، چنان‌چه عدالت موجبات رضایتمردم جامعه را فراهم می‌آورد، با تامین رضایت عمومی، ثبات در کشور برقرار شده و بدين وسيله حکومت از گزند نارضایتی‌های عمومی، شورش و هرج و مرج در امان می‌ماند و نظم و هماهنگي سراسر جامعه را فرا مي‌گيرد. علاوه بر اين عدالت باعثشکل‌گیری تعاون و همکاری بین دولت و ملت مي‌گردد، مردم کمک به دولت را کمک به خویشتن و یاریآن‌را یاری جامعه دانسته و در جهت تقویت و ثبات نظام تلاش می‌کنند، هم‌چنین وقتی حقوقمردم با برقراری عدالت تامین شودو حق هر ذي حقي داده شود، مردم نيز به اقامه حقوقزمامدار جامعه قیام می‌کنند و در اثر همدلی و تعاون، نظم و امنیت عمومیارتقا می‌یابد. و به دنبال اين نظم و هماهنگي، نظام و حکومت استقرار و ثبات می‌یابد. می توان گفت هر نوع نابسامانی، نشان از بی عدالتی است. اگر عدالت هدف حکومت قرار گیرد و لوازم تحقق آن فراهم آید، جامعه و امور سامان می‌یابد و همگان لباس عافیت و سلامت و کرامت به تن می‌نمایند .(دلشاد تهرانی، 1379ش:79) امام علي عليه‌السلام در اين رابطه مي‌فرمايد: «حسن العدل نظام البريّة: خوبي عدالت باعث نظم امور مردم است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 344) نظام امر رعيت، بسته به عدالت است يعني اگر در بين رعيت عدالت حكم فرما باشد امور معاد و معاش آن‌ها منظم و مرتب و آسايش و امنيت آن‌ها ميسّر است. و اگر ستم حاكم باشد امر معاد و معاش آن‌ها مختل و راحتي و امنيت آن‌ها غيرحاصل، و هرج و مرج واقع خواهد بود زيرا در عدل هر چيزي در محل خود قرار گيرد و قهرا كارها مرتب و منظم خواهد بود، و در ستم امور در غير موضع خود واقع مي‌شود و قهرا امور غير منظم مي‌شود و از اين رو گفته شده: «بالعدل قامت السّموات و الارض». (هاشمي خراساني، 1370ش:247) همان‌طور كه عدالت هر چيزي را در موضع و جايگاه خود قرار مي‌دهد، موجب مي‌شود هيچ گونه هرج و مرجي در جامعه روي ندهد و همه‌ي امور در جايگاه خود و به طور منظم انجام شوند و از هرگونه بي‌نظمي كه ممكن است در كاري روي دهد، ممانعت شود. حال اگر عدالت در جامعه رعايت نشود بي‌نظمي سراسر امورمردم و جامعه را فرامي‌گيرد و اين بي‌نظمي، مردم را با مشكلات زيادي مواجه مي‌سازد از جمله باعث مي‌شود كه كارها به درستي انجام نگيرند و مردم مدام دغدغه انجام كارهايشان را داشته باشند، در چنين حالت است كه آرامش وآسايش ازجامعه سلب مي‌گردد و مردم در زندگي دچار سختي مي‌شوند. اجراي عدالت توسط سياستمداران و حاكمان نيز موجب مي‌گردد، قوانين موجود در جامعه به درستي و با نظم به اجرا در آيد و امور مردم به طور صحيح سازماندهي شود و به دنبال آن بساط هر‌گونه بي‌نظمي و هرج و مرجي از سطح جامعه برچيده شود. علاوه بر اين اقامه عدل باعث مي‌شود، مسؤلين و سياستمداران وظایف خود را به نحو احسن انجام دهند و امور مردم را به خوبي اداره كنند، در اين صورت رضایت‌مندی و امید به زندگانی در آن جامعه رشد می‌کند و نظم و انضباط همه امور جامعه را فرا مي‌گيرد. امام علي عليه‌السلام در جاي ديگر مي‌فرمايد: «الرّعيّة سواد يستعبدهم العدل: مردم، توده‏هايى‏اند كه اجراى عدالت آنان را به فرمانبردارى وامى‏دارد.» (مجلسي، 1403ق: ج75، 83) با توجه به اين كلام اجراي عدالت توسط زمامداران موجب پيروي و فرمانبرداري مردم از آن‌ها مي‌شود و اين امر منجر به ايجاد نظم در جامعه مي‌گردد. امّا ستمگرى، مردمان را به گردن‌كشى و نافرمانى برمى‏انگيزد. و اين نافرمانى يا آشكار است كه به پيدايش فساد، بي‌نظمي و هرج و مرج‌هايى اجتماعى مى‏انجامد، و به دين و اخلاق و زندگي‌ها و اموال‏ مردم زيان مى‏رساند، و يا غير آشكار كه مفاسد و زيان‌هاى بزرگ آن سراسر زندگى ملّت را به اشكال وحشت‏انگيز فرا مى‏گيرد. 19-2-3. اداشدن حقوق متقابل رهبر و مردم رهبر جامعه و مردم، هركدام حقى به گردن يكديگر دارند و عدالت سياسي باعث مى‌شود كه رهبر و مردم ـ هر دو ـ به حق خويش نايل آيند. حضرت علي عليه‌السلام در اين رابطه مى‌فرمايد: «وَ أَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِي عَلَى اَلرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ اَلرَّعِيَّةِ عَلَى اَلْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَةِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ اَلرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ اَلْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّينِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ اَلزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ . وَ إِذَا غَلَبَتِ اَلرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا أَوْ أَجْحَفَ اَلْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ اَلْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ اَلْجَوْرِ وَ كَثُرَ اَلْإِدْغَالُ فِي اَلدِّينِ: و در ميان حقوق الهى، بزرگ‌ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است. مردم اصلاح نمى‌شوند مگر به اصلاح حاكمان و حاكمان اصلاح نمى‌شوند مگر به استقامت و پايدارى مردم. و آن‌گاه كه مردم حق رهبرى را ادا كنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بين آن‌ها عزت يابد و راه‌هاى دين پايدار و نشانه‌هاى عدالت برقرار و سنت (پيامبر) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار، و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى‌گردد. امّا اگر مردم بر حكومت چيره شوند يا زمامدار بر مردم ستم كند، وحدت كلمه از بين رود، نشانه‌هاى ستم آشكار و نيرنگ بازى در دين فراوانگردد.» (نهج‌البلاغه، خطبه 216، ص333) امام عليه‌السلام در اين فراز از سخنان خود حقوق متقابل والى و رعيت را از بزرگترين حقوق دانسته است و بر اهميت و وجوب آن تاكيد فرموده است. با اجراي عدالت توسط والي و پيروى مردم از رهبر و زمامدار عادل اين حقوق رعايت مي‌شود. از نظر حضرت، دو چيز موجب استحكام پايه‌هاى حكومت و تعالى جامعه مى‌شود كه عبارتند از: اصلاح حاكم و صبر و استقامت مردم؛ يعنى از يك طرف، رهبر جامعه بايد رفتارهاى صحيح و هنجارى داشته باشد و از سوى ديگر، مردم نيز صبور و مقاوم باشند و در برابر سختى‌ها، ناملايمات و گرفتارى‌هاى اجتماعى روحيه خود را از دست نداده و هميار حكومت باشند و اين دو امر زمانى تحقق پيدا مى‌كند كه عدالت اجتماعى در جامعه برقرار گردد. همان‌طور كه ذكر شد مردم به وسيله اطاعت از فرمان‌هاي رهبر خويش مي‌توانند حق وي را ادا كنند، اميرالمؤمنين عليه‌السلام در خطبه 136 نهج‌البلاغه در اين رابطه مي‌فرمايد: «إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لِأَنْفُسِكُمْ أَيُّهَا اَلنَّاسُ أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ اَلْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ اَلظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ اَلْحَقِّ: من شما را براى خدا مى‏خواهم، و شما مرا براى سود خويش مى‏خواهيد، اى مردم! مرا بر كار خود يار باشيد و فرمانم را اطاعت كنيد. به خدا سوگند، كه داد ستمديده را از آن‌كه بر او ستم كرده بستانم و مهار ستمكار را بگيرم و به ناخواه او را تا به آبشخور حق كشانم.» امام عليه‌السلام در اين كلام از مردم حكومت خويش درخواست مي‌كند كه از وي پيروى و فرمان‌بردارى كنند تا به كمك آن‌ها دين خدا را بر پا دارد، و احكام و حدود او را اجرا كند و مذكّر مي‌شود كه آن‌ها امام عليه‌السلام را براى خودشان مى‏خواهند يعنى براى اين‌كه از عطايا و مقام و منزلت و منافع ديگر دنيوى برخوردار شوند، سپس از آن‌ها مى‏خواهد كه براى اصلاح احوال خودشان او را يارى كنند، و فرمان‌بردار او باشند و دستورهايش را به كار بندند تا به اين وسيله حق وي را ادا‌كنند. از منظر امام علي عليه‌السلام جامعه‌ي مطلوب آن است كه افراد دقيقاً به وظايف و تعهدات خود آشنا بوده و به آن عمل نمايند، چنين جامعه‌اي به سرعت راه‌هاي رشد، توسعه و كمال را طي خواهد كرد. در غير اين صورت شيرازه‌ي باطني جامعه از هم گسيخته شده و اگر چه ظواهر نظام برپاست و همه اجزاي آن به صورت منظم و طبق قوانين انجام وظيفه مي‌نمايند ولي اين نظم ظاهري بوده و فساد، ظلم، بي عدالتي و ... سراسر نظام و ريشه‌هاي آن را فرا مي‌گيرد. در چنين جامعه‌اي هواپرستي و دشمني پديد آمده و پايمال شدن حقوق امري عادي و روزمره مي‌شود. (عليخاني، 1381ش:146) عمل كردن به قرآن و برپايي سنّت رسول اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله نيز از حقوق مردم بر زمامدار مي‌باشد، چنان‌چه اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «وَ لَكُمْ عَلَيْنَا اَلْعَمَلُ بِكِتَابِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ ص وَ اَلْقِيَامُ بِحَقِّهِ وَ اَلنَّعْشُ لِسُنَّتِهِ:حقّ شما بر ما به كار بستن كتاب خدا و پيروى از پيامبر اوست كه درود خداوند بر او و خاندانش باد و اين كه حقّ او را ادا كنيم، و سنّت او را بر پا داريم.» در صورتي‌كه عدل و داد در جامعه جريان يابد، زمامدار آن جامعه عمل به قرآن را سرلوحه‌ي رهبري خويش قرار مي‌دهد، از روش رسول اكرم صلي‌الله‌‌عليه‌و‌آله پيروي مي‌كند و سنّت ايشان را در جامعه جاري مي‌سازد، در چنين حالتي مردم از رهبر رضايت‌مند مي‌شوند و پيروي از وي برايشان خوشايند مي‌گردد و در پي آن جوّ مطلوبي بر جامعه حاكم مي‌گردد. از ديگر حقوق رهبر و يا زمامدار اين است كه مردم وظيفه دارند خراج و يا ماليات خود را به موقع پرداخت كنند و در مقابل رهبر جامعه وظيفه دارد در مسأله امنيت يا تعليم و تربيت كودكان آن‌ها و مداواي مصدومان و بيمارانشان كوتاهي نكند، و به طور كلي با ظلم نكردن بر مردم و اجراي عدالت در جامعه حقوق آن‌ها را به جا آورد. 20-2-3. مديريت صحيح عدل يعني اين‌كه هر چيزي در جاي خود قرار گيرد «العدل وضع الشيء في محلّه»، بر اين اساس زماني كه عدالت در جامعه اجرا گردد، همه امور در جايگاه خود قرار مي‌گيرند و به طور صحيح مديريت مي‌گردند، مديريت صحيح جامعه توسط زمامداران از مهم‌ترين ثمره عدالت سياسي مي‌باشد. مدّيريت صحيح، مديريتي است كه كارمند خادم و خائن هر دو به يك چشم نگاه نشوند، بلكه خائن تنبيه و خادم تشويق گردد. همان‌طور كه امام علي عليه‌السلام در نامه53 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: «وَ لَا يَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِي‏ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِي ذَلِكَ‏ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ كُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ‏ نَفْسَهُ‏: هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند زيرا اين‏كار سبب مى‏شود كه افراد نيكوكار در نيكي‌هايشان بى‌رغبت ‏شوند، و بدكاران در عمل‏ بدشان تشويق گردند، هر كدام از اين‌ها را مطابق كارش پاداش ده!» هر گاه نيكوكار مقام خود را با مقام و منزلت بدكار يكسان ببيند، اين خود باعث انصراف او از نيكى و انگيزه‏اى براى رويگردانى از رنج و زحمتش خواهد بود، و همين طور چون بيشتر كسانى كه بدكارى را ترك مى‏كنند تنها از ترس حاكمان است و به خاطر اين است كه مبادا در نظر آن‌ها تنزّل مقام پيدا كنند، در صورتى‌كه اين افراد مقام خود را با نيكوكاران همسان ببيند، در انجام وظيفه خود كوتاهى خواهند كرد. به همين دليل مي‌بايست در اداره يك جامعه،افراد نيكوكار و خادمان به ملت تشويق شوند تا به انجام هر‌چه بيشتر از كار نيك رغبت پيدا كنند، ولي افراد خائن به سبب عمل خطايي كه مرتكب شده اند، تنبيه گردند تا ديگر به سمت اين گونه اعمال روي نياورند. حال اگر در مديريت يك نظام، تشويق نباشد و افراد خادم همانند افراد خائن، در كنار يكديگر و به طور مساوي از حقوق و مزايا و ساير تسهيلات بهره‌مند شوند، پس از مدّتي در افراد اين احساس به وجود مي‌آيد كه كارهاي خوب بي‌پاداش مانده و كوشش‌هاي ارجمند بر باد رفته است. در اين صورت انگيزه‌ي كار بهتر و به كار گيري استعدادهاي نهفته فلج شده و نظام به سستي و نابودي مي‌گرايد. (لنكراني،1373ش: 127) در واقع اقامه عدل در جامعه، مديريت صحيح را به دنبال دارد، و اين گونه مديريت، موجب مي‌شود كه كارمندان و كارگزاران حكومتي مطابق با ميزان خدمتي كه انجام داده‌اند، پاداش بگيرند. و با كارگزاري كه تمام وجودش را صرف خدمت به مردم كرده است همانند كارگزاري كه در خدمت خويش كوتاهي كرده است، رفتار نشود. علاوه بر اين، عدالت منجر به تشويق كارگزاران خادم و مجازات كارگزاران خائن مي‌گردد. و در نتيجه تشويق كارگزاران خادم، انگيزه و رغبت آن‌ها را براي خدمت به جامعه بيشتر مي‌كند، و مجازات كارگزاران خائن، موجب مي‌شود كه درس عبرتي براي ساير كارگزاران و كارمندان گردد تا در انجام وظايف خود مرتكب عمل خلافي نشوند. امام علي عليه السلام در جاي ديگر در رابطه با اين اثر عدالت مي‌فرمايد: «لا رياسه كالعدل فی السیاسه: هیچ ریاستي، در سياست مانند عدل نیست» (تميمي آمدي، 1410ق: 792)، و «العدل نظام الامره؛ عدل نظام بخش امور است.» (تميمي آمدي، 1410ق: 46) يعني هيچ‌چيزي مانند عدالت نمي‌توانند امور سياسي را به درستي مديريت نمايد و به آن سامان و نظم بخشد. و از آن‌جايي كه عدالت به معنای تساوی در پرداخت دستمزد، اعطای كل ذی حق حقه در حقوق و دستمزد، وضع الشیء فی موضعه در استخدام و گزینش و چینش نیروها، و به كارگيري هر نيرويي مطابق با علاقه و استعداد مي باشد، اين امر موجب مي‌شود كسي كه در مديريت خويش به عدل رفتار مي كند، حكومت را به طور صحيح و مطلوب مديريت نمايد. 21-2-3. استوارى در بردبارى عدالت، زمينه‏هاى بردبارى را براى اشخاص محكم‏تر مى‏كند و آن‌ها را به ثبات حقيقى شخصيت مى‏رساند، در واقع به دلیل رضایت‌مندی مردم و ارتقاء توان مادی و معنوی آنان، آستانهبردباری و تحمل آن‌ها بسیار بالا می‌رود تا آن‌جا که در مقابل حوادث با کمال صفای دلبردبار و صبور خواهند بود. در حكمت سى و يكم نهج‏البلاغه آمده است كه وقتى از امام على عليه‏السلام درباره ايمان سؤال شد ايشان ضمن برشمردن عدل به عنوان يكى از اركان چهارگانه آن، چهار شعبه براى عدل ذكر فرمودند: «وَ اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ اَلْفَهْمِ وَ غَوْرِ اَلْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ اَلْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ اَلْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ اَلْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ اَلْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ اَلْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ: عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشي عميق و به حقيقت رسيده، و نيكو داورى كردن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن‌كه فهميد به ژرفاى دانش رسيد و آن‌كه به ژرفاى دانش رسيد از آبشخور شريعت سيراب گرديد، و آن‌كه بردبار بود، در كارش كوتاهي نورزد». ابن ميثم در شرح اين عبارت، بردباري را اين چنين تعريف مي‌كند: بردباري عبارت است از اقدام نكردن به داوري مطابق خواست قوّه‌ي خشم، در مورد كسي كه مرتكب جنايت نسبت به او شده است كه ناخوشايندي اش عايد او مي‌گردد. (بحراني، 1362ش: ج5، 435) با توجه به اين كلام حضرت مي‌توان به اين نكته اشاره نمود: در جامعه‌اي كه زمامداران و ساير سياستمداران عدالت را رعايت مي‌نمايند، اين امر موجب رضايت‌مندي مردم از حكومت مي‌گردد، و اگر دچار سختي و يا مشكلات شدند به خاطر رضايتي كه نسبت به حكومت و جامعه دارند آستانه تحمّل آنان در برابر مشكلات افزايش مي‌يابد و در نتيجه صبور و بردبار خواهند شد. 22-2-3. حفظ دین و مرزهای مسلمانان از ديگر ثمرات اجراي عدالت، حفظ دين و مرزهاي مسلمانان مي‌باشد كه مولای متقیان، امام علیعليه‌السلام در اين رابطه مي‌فرمايد: «... و حُطْ ثغور المسلمین واحرُزْ دینک ... بانصافك من نفسك و العمل بالعدل فی رعیتک: حفظ کن دین و مرزهای مسلمین را به واسطه انصاف آوردن از نفست و عمل به عدالت در مردم.» (تميمي آمدي، 1410ق: 371) مراد از «انصاف آوردن از نفس خود» اين است كه خود را با هر كس برابر داند كه گويا خود را نصفى دانسته‏ و او را نصفى، و خود را بر ديگرى ترجيح ندهد، و هر‌گاه بيند در مقدّمه كه‏ حق با ديگري است به آن اقرار كند و رعايت خود نكند. (خوانساري، 1366ش: ج‏4، 37) اجتماعى شكل نمي‌گيرد جز اين‌كه در مصالح و منافع آن با اقوام ديگر اختلاف پديد آمده باشد و با هم به معارضه پرداخته باشند، بيگانگان چنان‌چه ضعف و پراكندگى و تفرقه را در يك جامعه ببينند، بنا به تعدى و تجاوز به مرزهاي آن حمله مي‌كنند تا به اين وسيله در آن اجتماع نفوذ نمايند و مصالح آن‌را به خطر بيفكنند و بر حقوق و اموال و نفوس مردم آن تجاوز كنند. با برقراري عدالت است كه مي‌توان از به وجود آمدن پراكندگي و تفرقه در ميان افراد يك جامعه جلوگيري نمود و در اين صورت است كه مرزهاي كشور از حملات بيگانگان مصون مي‌ماند. و تنها با اقامه عدل مي‌توان از دين محافظت كرد، نابرابري (هرچند کم) در جامعه مذهبي، ارزش‌هاي ديني را تحت تأثير قرار مي‌دهد و زمينه رشد ناهنجاري‌هاي گوناگون را فراهم مي‌آورد و موجب به تباه کشانده شدن انسان‌ها مي‌گردد. 23-2-3. شرکت مردم در همه امور مربوط به حاکمیت و اعتماد آنان به حاكميت يكي از نتايج اجراي عدالت توسط زمامداران، مشاركت مردم در امور مربوط حاكميت مي‌باشد، حضرت مردم را سرمایه وپشتوانه کشور و مدافع آن به وقت بحران مي‌داند و بر توجه دائمی بر ادای حقوق عامّه وجلب رضایت آن‌ها تأکید فرموده است، چنان‌چه در اين رابطه مي‌فرمايد: «وتَبَحجِکَ باستفاضه العدل فیهم متعهداً فضل قوتهم بِما ذخرت عندهم من اجماعک وَالثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ وَ رِفْقِكَ بِهِمْ، فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الاْمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَيِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ، فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ: تو از گسترش عدل در میان مردم خوش‌حال خواهی شد و به قوت و قدرت آنان تکیه‌خواهی کرد با آن‌چه نزد مردم اندوخته‏اى، و اطمينانى كه به اجراى عدالت از سوى تو يافته‏اند، و مدارايى كه از تو ديده‏اند، مى‏توانى به نيروى سرشار توده‏ها اعتماد كنى چه بسا كه پس از نيكى و اعتماد به آن‌ها كارهايى پيش آيد كه وقتى به آنان واگذار كنى، با طيب خاطر و علاقه‏مندى و خوشحالى انجام دهند؛ زیرا عمران و آبادی قدرت تحمل مردم را افزایش می‌دهد.» (نهج‌البلاغه، نامه53، ص436) حكومت زماني سامان مي‌يابد كه تكيه گاهش توده‌هاي مردم آن كشور باشد در غير اين صورت هميشه تنش‌ها و ناآرامي و شورش در گوشه‌اي از كشور حكم فرما خواهد بود؛ شورش‌هايي كه سركوب كردن آن نفرت بيشتري براي حكومت به بار مي‌آورد و اگر مانند بعضي از حكومت‌ها، تكيه‌گاه آن حكومت‌هاي بيگانه باشد، مصيبت آن افزون خواهد شد. (مكارم شيرازي، ناصر، 1387ش: ج11،34) طبيعي است كه در صورت اجراي عدالت توسط زمامداران ميل و رغبت مردم براي همكاري با دولت افزايش مي‌يابد ولي در صورت رواج ظلم و بي‌عدالتي، مردم رغبتي به همكاري با آن حكومت ندارند، چنان‌چه امام علي عليه‌السلام مي فرمايد: «إنّ الزّهد في ولاية الظّالم، بقدر الرّغبة في ولاية العادل‏: بى‏رغبتي در حكومت ظالم به اندازه رغبت است در حكومت عادل.» (تميمي آمدي،1410ق: 223) امام علي عليه السلام در نامه 53 نهج‌البلاغه عدالت را عامل اعتماد مردم به حاكميّت مي‌داند و در اين رابطه مي‌فرمايد: «... خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لاَ يَثْقُلَنَّ عَلَيْكَ شَيْ‏ءٌ خَفَّفْتَ بِهِ اَلْمَئُونَةَ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْكَ فِي عِمَارَةِ بِلاَدِكَ وَ تَزْيِينِ وِلاَيَتِكَ مَعَ اِسْتِجْلاَبِكَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ وتَبَحجِکَ باستفاضه العدل فیهممُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِكَ لَهُمْ وَ اَلثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ وَ رِفْقِكَ بِهِمْفَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ اَلْأُمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدُ اِحْتَمَلُوهُ طَيِّبَةً أَنْفُسُهُمْ بِهِ: ... به اندازه‏اى كه اميد به اصلاح كار را در ايشان برانگيزد، از ماليات تخفيف بده، و نبايد اين تخفيف بر تو گران و سنگين بيايد، زيرا اين تخفيف تو نوعى اندوخته است كه با آبادانى شهرها و آراستگى وضع حكومت، به تو باز خواهد گشت و نيز ستايش آنان را نسبت به تو برمى‏انگيزد و تو از گسترش عدل در میان مردم خوش‌حال خواهی شد، و به قوت و قدرت آنان تکیه‌خواهی کرد،با آن‌چه نزد مردم اندوخته‏اى، و اطمينانى كه به اجراى عدالت از سوى تو يافته‏اند، و مدارايى كه از تو ديده‏اند، مى‏توانى به نيروى سرشار توده‏ها اعتماد كنى چه بسا كه پس از نيكى و اعتماد به آن‌ها كارهايى پيش آيد كه وقتى به آنان واگذار كنى، با طيب خاطر و علاقه‏مندى و خوشحالى انجام دهند.» امام عليه‌السلام به جنبه مصلحتى كه در اعتماد به افزايش توانمندى مردم از طريق رفاه و آسايش ايشان و اطمينان آن‌ها به برخوردارى از عدالت وى، وجود دارد، با اين عبارت خود توجّه داده است: "فربما حدث . . . انفسهم به" . و در حقيقت سخن امام عليه‌السلام چنين است: ماليات را از آن‌ها سبك بگير به خاطر آن كه افزايش توان آن‌ها را تأمين كرده‏اى، زيرا اين لازمه آن رويدادهاى احتمالى است كه براى آن‌ها پيش مى‏آيد، بنابر اين اگر با آن‌ها مدارا كنى با طيب خاطر مى‏پذيرند. (بحراني، 1362ش: ج5، 170) تخفيف در گرفتن ماليات از مردم كه از مصاديق عدالت محسوب مي‌گردد، نوعي حمايت از آنان مخصوصا در سختي‌ها و مشكلات طاقت فرسا مي‌باشد كه از يك سوسبب راحتي و آسايش خاطر آن‌ها مي‌شود و از سوي ديگر سبب اعتماد و اطمينان آنان بر حاكميت مي‌شود كه آن نيز خود مايه‌ي آرامش خاطر حاكم و زمامدار جامعه مي باشد. علاوه بر‌اين زمامداران به واسطه اجراي عدالت، مي‌توانند دل‌هاي مردم را به خود جلب كنند و به اين وسيله اعتماد آنان را به خود افزايش دهند، چنان‌چه امام على عليه‌السلام در ضمن نامه‏اى به يكى از كارگزارانش مي فرمايد: «سأخبرك عن القوم: هم بين مقيم لرغبة يرجوها، أو خائف من عقوبة يخشاها، فأرغب راغبهم بالعدل عليه و الاحسان اليه، و احلل عقدة الخوف عن قلوبهم! ... : از اين قوم تو را آگاه مى‏كنم: بعضى از آنان به اميد رسيدن به خيرى مقيم شده‏اند، و بعضى براى ترس از عقوبتى كه از آن بيمناكند، پس آن‌را كه اميدوار است با عدل و احسان كردن جلب كن، و عقده ترس را از دل‌هاى آنان كه مى‏ترسند بگشا ...» (مجلسي، 1403ق: ج32، 400) 24-2-3. عزّت مندي از ديگر اثرات اجراي عدالت توسط زمامداران، ايجاد عزّت و بزرگواري در ميان مردم است، چنان‌چه امام علي عليه السلام در اين رابطه مي فرمايد: «من عدل في سلطانه، و بذل إحسانه، أعلى اللَّه شأنه، و أعزّ أعوانه؛ هر كس در حكومت خويش عدالت را اجرا كند، و نيكى كردن را پيش گيرد، خداوند شأن او را بالا مى‏برد، و به يارانش عزّت مى‏بخشد.» (تميمي آمدي، 1410ق: 247) امام علي عليه السلام در خطبه 216 نهج‌البلاغه نيز بر پایی حق را كه از مصاديق اجراي عدالت مي‌باشد، عامل عزت مندی مي‌داند و مي فرمايد: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ: پس چون رعيت حق والي را گزارد و والي حق رعيت را به جاي آرد، حق ميان آنانبزرگ مقدار شود و راه‌هاي دين پديدار و نشانه‌هاي عدالت برجا و سنت چنان‌که بايداجرا، پس کار زمانه اصلاح گردد و طمع در پايداري دولت پيوسته و چشم آز دشمنانبسته؛ و اگر رعيت بر والي چيره شود يا والي بر رعيت ستم کند، اختلاف کلمه پديدارگردد و نشانه‌هاي جور آشکار و تبهکاري در دين بسيار، راه گشاده سنت را رها کنند.» (نهج‌البلاغه، خطبه216، ص333) طبق اين فرمايش امام عليه‌السلام، اگر زمامدار جامعه‌اي عدالت را اجرا نمايد، در اين صورت حقوق متقابل زمامدار و رعيت رعايت شده، و اين امر سبب عزت و سربلندي دين و مردم قرار مي‌گيرد. فهرست منابع و مآخذ قرآن نهج البلاغه نسخه صبحي صالح، قم: انتشارات هجرت، 1414ق 1. آشوری، داریوش، دانش نامه سیاسی، تهران: نشرمروارید، چ سوم، ۱۳۷۳ش 2. آشوري،محمد، حقوق بشر و مفاهیم مساوات، انصاف و عدالت، تهران: انتشارات دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه،1383ش 3. ابن ابى‏الحديد، عبدالحميد بن هبة الله، شرح نهج‏البلاغه، قم: آية الله مرعشي نجفي، 1404ق 4. ابن بابویه قمی، ابوجعفر محمد بن علی، من لايحضره الفقيه، محقق: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق 5. ابن‌شعبه حراني، حسن‌بن‌علي، تحف العقول عن آل رسول صلي‌الله‌عليه‌وآله، محقق: علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین قم، جامعه مدرسین، 1403ق 6. ابن حيون، نعمان بن محمد مغربي، دعائم الاسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام، قم: مؤسسة آل البيت عليهم‌السلام، 1385ق 7. ابن فارس قزويني، ابوالحسن احمد، معجم مقاييس اللغه، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1422ق 8. ابن منظور، محمد بن مكرم‏، لسان العرب، بيروت‏: دار صادر، چ سوم، 1414 ق 9. ابوهلال عسکري، معجم الفروق اللغويه، قم: جامعه مدرسين، 1412ق 10. احمدي، علي اصغر، عدالت اجتماعي، موانع و دستاوردهاي آن، فصلنامه معرفت، سال بيستم، شماره171، اسفند1390 11. افتخاري، اصغر، نسبت عدالت و امنيت در انديشه سياسي شيعه، پژوهشنامه علوم سياسي، سال چهارم، شماره3، تابستان1388 12. بحراني، علي بن ميثم، شرح نهج‌البلاغه، بي‌جا، دفتر نشر الكتاب، 1362ش 13. تقي‌زاده، محمود، مسائل جامعه شناسي از ديدگاه امام علي(ع)، تهران: هيئت تحريريه بنياد نهج‌البلاغه، 1373ش 14. تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، محقق و مصحح: سيد مهدى‏ رجائى، قم‏: دار الكتاب الإسلامي‏، 1410ه ق 15. جعفريان، رسول، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم: موسسه انصاریان، 1381ش 16. جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوم، 1363ش 17. ـــــــــــــــــ ، حكمت اصول سياسي اسلام، تهران: بنياد نهج البلاغه، 1379ش 18. جمال زاده، ناصر، عدالت سياسي و اجتماعي در سه رهيافت فقهي، فلسفي و جامعه شناسي، مجله دانش سياسي، شماره8، پاييز و زمستان1387 19. جمشیدی، محمد حسين،نظریه‌ی عدالت، تهران: پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي، 1380ش 20. حائرى، محسن، انديشه‏هاى اقتصادى در نهج‏البلاغه، تهران: بنياد نهج‏البلاغه، چدوم، 1386ش 21. حكيمي، محمدرضا وحكيمي، محمد و حكيمي، علي، الحياة، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ اول، 1380ش 22. خليلي، محمد‌علي، فرهنگ عربي به فارسي، كتابفروشي و چاپخانه‌ي علي اكبر علمي، بي تا 23. خوانساري، جمال الدين محمد، شرح غررالحكم و دررالكلم، تهران: دانشگاه تهران، 1366ش 22. خويي، ابراهيم بن حسين، الدرة النجفيه، بي‌جا، بي‌تا 24. دلشاد تهراني، مصطفي، تراز حيات: ساختارشناسي عدالت در نهج البلاغه، تهران: انتشارات دريا، چاپ اوّل، 1390ش 25. ــــــــــــــــــــ ، حکومت حکمت، تهران: خانه اندیشه جوان، 1379ش 26. ــــــــــــــــــــ ، دلالت دولت: آيين نامه ي حكومت و مديريت در عهدنامه ي مالك اشتر، انتشارات دريا، چ اوّل، 1388ش 27. ــــــــــــــــــــ ، دولت آفتاب، تهران: خانه انديشه جوان، چ اوّل،1384ش 28. دهقان، حميد، شميم عدالت، قم: انتشارات رسالت، چ اوّل، 1384ش 29. دیریاز، عسگر، عدالت اقتصادی در کلام و سیره علی(ع)، مجله حوزه و دانشگاه، 1380، ش27 30. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات في غريب القرآن، دمشق بيروت: دارالعلم دارالشامية، چ‌اوّل، 1412ق 31. رسوليان، سيد عباس، مجموعه مقالات همايش دوسالانه اقتصاداسلامي، تهران: پژوهشكده اقتصاد دانشگاه تربيت مدرس، 1378ش 32. سبحاني فر، محمد جواد و ابوالقاسم مردمي، عدالت اجتماعي در فرهنگ علوي، دو فصلنامه علمي – پژوهشي پاسداري فرهنگي انقلاب اسلامي، سال دوم، شماره6، پاييز و زمستان1391 33. شريعت، فرشاد، بررسي ابعاد نظري عدالت در گفتمان سياسي اسلام و غرب، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1387ش 34. شريفي، عنايت الله، عدالت اجتماعي از منظر قرآن كريم، فصلنامه رهيافت انقلاب اسلامي، سال پنجم، شماره16، پاييز1390 35. شيخ حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعة إلي تحصيل ‌مسائل الشريعة، قم: مؤسسة آل البيت عليهم‌السلام، 1409ق 36. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسيرالقرآن، قم: دفتر انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم،چ پنجم، 1417 ق 37. طبرسي، فضل بن حسن، نثر الآلئ، ترجمه حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چ دوم، 1384ش 38. ـــــــــــــــــــــ ، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372ش 39. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد محيي الدين عبدالحميد، المكتبة التجارية الكبري، بي‌تا 40. عليخاني، علي اكبر، توسعه سياسي از ديدگاه امام علي(ع)، تهران: شركت چاپ و نشر بين الملل وابسته به مؤسسه انتشارات اميركبير، چ دوم، 1381ش 41. عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران: اميركبير، 1361ش 42. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم: انتشارات هجرت، چ دوم، 1410ق 43. فيض كاشاني، محمد بن محسن شاه مرتضي، تفسير الصافي، تهران: انتشارات الصدر، 1415ق 44. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الوافي، اصفهان: كتابخانه امام اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام، 1406ق 45. قرشي بنايي، علي اكبر، قاموس قرآن، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1412ق 46. قرضاوي، يوسف، مشكله الفقر وكيف عالجها الاسلام، بيروت: مؤسسه الرساله، 1412ق 47. قزوینی، عبدالکریم ابن محمد یحیی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمؤمنان(علیه‌السلام)، به کوشش رسول جعفریان، قم: انتشارات کتاب‌خانه آیت‌الله العظمی مرعشی‌نجفی، 1371ش 48. قمي، شيخ عباس، شرح حكم نهج البلاغه، تهران: بنياد نهج البلاغه، 1375ش 49. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چ چهارم،1407ق 50. گنابادي، سلطان محمد، تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، بيروت: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1407ق 51. لبيب بيضون، تصنيف نهج البلاغه، قم: مركز انتشارات دفترتبليغات اسلامي، چ سوم، 1375ش 52. لنكراني، محمد فاضل، آئين كشورداري از ديدگاه امام علي(ع)، تقرير و تنظيم: حسين كريمي،تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامي، 1373ش 53. ليثي واسطي، علي بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، محقق: حسين حسني بيرجندي، قم: دارالحديث، 1376ش 54. محمدي ري شهري، محمد، موسوعه الامام علي بن ابي طالب، قم: دارالحديث للطباعة و النشر، چ اوّل، 1421ق 55. مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت: دارالوفاء، چاپ دوم، 1403ق 56. مصطفی ابراهیم، معجم الوسیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1400ق 57. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه نشر و ترجمه كتاب، 1360ش 58. مصباح، محمدتقى، حقوق و سياست در قرآن، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره، 1384ش 59. مطهري، مرتضي، بيست گفتار، تهران: صدرا، بي‌تا (الف) 60. ــــــــــــــ، سيري در سيره ائمه اطهار عليهم السلام، تهران: صدرا، بي‌تا (ب) 61. ــــــــــــــ ، سيرى در نهج البلاغه،تهران: صدرا،بى‌تا (ج) 62. ــــــــــــــ ، عدل الهي، تهران: صدرا، بى تا (د) 63. ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، تهران: صدرا، چ دوم، 1370ش 64. مغنيه، محمدجواد، فى ظلال نهج‏البلاغه، بيروت: دارالعلم للملايين، 1973م 65. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام اميرالمؤمنين عليه‌السلام، تهران: دارالكتب الاسلامية، چ اوّل، 1378ش 66. ــــــــــــــــــــــــــــ ، پيام اميرالمؤمنين عليه‌السلام، تهران: دارالكتب الاسلامية،1381ش 67. ــــــــــــــــــــــــــــ ، پيام اميرالمؤمنين عليه‌السلام، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1387ش 68. ــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسير نمونه، تهران: دارالكتب الاسلامية، 1374ش 69. موسوي، سيد عباس، شرح نهج البلاغه، بيروت: دارالرسول الاكرم- دارالمحجة البيضاء، چ اوّل، 1376ش 70. ميرخليلي، محمود و محمد علي حاجي ده آبادي، دانش‌نامه امام علی عليه‌السلام، زير نظر علي اكبر صادقي رشاد، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1380ش 71.نظرى، فرشاد، عدالت و سياست؛ بررسى ابعاد نظرى و كاربردى عدالت در گفتمان سياسى اسلام و غرب، تهران: دانشگاه امام صادق عليه السلام، 1387ش 72. نيكو برش راد، فرزانه، حكومت و عدالت اجتماعي در دوران امام علي عليه السلام، تهران: نغمه نو انديش، 1386ش 73. هاشمي خراساني، حجت، شرح صد و ده كلمه از كلمات اميرالمؤمنين عليه السلام، قم، نشر حازق، چ اوّل، 1370ش 74. هاشمى خوئى، ميرزاحبيب‏اللّه، منهاج البراعة فى شرح نهج‏البلاغه، تصحيح سيدابراهيم ميانجى، تهران: المكتبة الاسلامية، چ چهارم،1400ق 75. هاشمي رفسنجاني، (آيت الله) علي اكبر، عدالت اجتماعي، تهران: انتشارات امام صادق (ع)، بي‌تا

نظرات کاربران

نظرتان را ارسال کنید

captcha

فایل های دیگر این دسته