مقاله ادبیات تحقیق و پیشینه پژوهش تعاریف و مفاهیم توسعه روستایی(فصل دوم) (docx) 35 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 35 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
ل دوم: ادبیات تحقیق
2-1- مقدمه PAGEREF _Toc382246875 \h 10
2-2- بخش اول: تعاریف و مفاهیم توسعه روستایی PAGEREF _Toc382246876 \h 10
2-2-1- توسعه PAGEREF _Toc382246877 \h 10
2-2-2- توسعه روستایی PAGEREF _Toc382246878 \h 13
فهرست مطالب
عنوانصفحه
2-2-3- تعریف روستا PAGEREF _Toc382246879 \h 15
2-2-4- خصلت های جامعه روستایی PAGEREF _Toc382246880 \h 19
2-2-5- توسعه پایدار روستایی PAGEREF _Toc382246881 \h 21
2-2-6- توسعه همه جانبه روستایی PAGEREF _Toc382246882 \h 21
2-2-6-1- پیش شرط های لازم جهت توسعه همه جانبه روستایی PAGEREF _Toc382246883 \h 22
2-2-6-2- ویژگیهای توسعه همه جانبه روستایی از نظر متفکران جهان سوم PAGEREF _Toc382246884 \h 22
2-2-6-3- انتقاد بردیدگاه توسعه یکپارچه روستایی PAGEREF _Toc382246885 \h 23
2-2-7- عمران روستایی PAGEREF _Toc382246886 \h 23
2-3- بخش دوم: اهمیت بخش روستایی PAGEREF _Toc382246887 \h 24
2-3-1- اهمیت و جایگاه بخش روستایی در فرآیند توسعه PAGEREF _Toc382246888 \h 24
2-3-2- جایگاه و اهمیت بخش روستایی از نظر اقتصادی PAGEREF _Toc382246889 \h 25
2-3-3- اهمیت بخش روستایی به عنوان تولیدکننده مواد غذایی PAGEREF _Toc382246890 \h 25
2-3-4- اهمیت بخش کشاورزی در تولید مواد اولیه مورد نیاز بخش صنعت PAGEREF _Toc382246891 \h 26
2-3-5- اهداف توسعه روستایی PAGEREF _Toc382246892 \h 27
2-3-6- برنامهریزی روستایی PAGEREF _Toc382246893 \h 27
2-3-7- اجزای توسعه روستایی PAGEREF _Toc382246894 \h 28
2-3-8- مفهوم برنامهریزی PAGEREF _Toc382246895 \h 29
2-3-9- انواع برنامه های توسعه روستایی PAGEREF _Toc382246896 \h 30
2-3-9-1- تقسیم برنامه از نظر ماهیت موضوع PAGEREF _Toc382246897 \h 30
فهرست مطالب
عنوانصفحه
2-3-9-2- تقسیم برنامه ها از نظر هدف PAGEREF _Toc382246898 \h 30
2-3-9-3- تقسیم برنامه از نظر طول اجرای برنامه PAGEREF _Toc382246899 \h 30
2-4- بخش سوم: پیش نگاشتهها PAGEREF _Toc382246900 \h 32
2-5- بخش چهارم: چهارچوب نظری PAGEREF _Toc382246901 \h 37
فصل دوم
ادبيات تحقيق
2-1- مقدمه:
گام اول به منظور شناخت و تبیین درست هر مفهوم ارائه تعریفی روشن از آن است. معمولاً تعاریفی که متخصصان برای یک موضوع و مبحث خاص مطرح میکنند، تا حدود زیادی بیانگر ویژگیهای آن مبحث بوده و میتواند ویژگیهای آن را تا حد قابل قبولی مطرح نماید. به همین منظور به بیان تعاریف و مفاهیمی پرداخته میشود که توسط کارشناسان این فن ارائه شده است. از این رو برای سنجش درجه توسعهیافتگی روستایی و رتبهبندی روستاها از نظر توسعهیافتگی، کارشناسان این فن شاخصها و معیارهای متعددی را مطرح کردهاند و مورد آزمون قرار دادهاند. توسعه روستایی یک مفهوم پیچیده است و دیدگاه مشترک در میان دانشمندان در مورد ابعاد آن وجود ندارد و پارامترها و شاخص های مختلفی برای تعیین درجه توسعهیافتگی پیشنهاد شده است .وجود چنین تعاریف گوناگونی دال بر گستردگی و اهمیت موضوع بوده و این که از زوایای متفاوت میتوان به توسعه روستایی نگریست.
در تحقیق حاضر سعی شده است با توجه به طرح مسئله و اهداف تحقیق، مفاهیم مرتبط با موضوع تحقیق در چهار بخش مورد بررسی قرار گیرد. ابتدا در بخش اول با استفاده از منابع و متون معتبر مفاهیم توسعه، روستا، توسعه روستایی بیان گردید. در بخش دوم به تعریف برنامهریزی روستایی و اهمیت روستا مورد بررسی قرار گرفت. سپس در بخش سوم به بررسی مطالعات انجام شده در ایران و سایر کشورهای جهان اختصاص دارد و در بخش چهارم نیز چارچوب نظری تحقیق تدوین گردید.
2-2- بخش اول: تعاریف و مفاهیم توسعه روستایی
2-2-1- توسعه
واژه توسعه در لغت به معنای خروج از لفاف است. در قالب نظریه نوسازی، لفاف همان جامعه سنتی و فرهنگ و ارزشهای مربوط به آن است که جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند (ازکیا، غفاری، 1384). توسعه عبارت است از وسعت دادن یک پدیده در ابعاد مختلف که جامعیت داشته و دربرگیرنده توسعه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و تغییرات رفتار نیز میباشد. توسعه اساسا یک عملکرد انسانی است که در آن وضعیت مردم در همه نواحی جغرافیایی بهبود با سایر کشورها در سطوح بین المللی مطرح میگردد. لذا توسعه نتیجه برنامهریزی در یک مقطع زمانی و در مکان معین و در ابعاد مختلف است که در صورت شناخت و تبیین درست پدیدههای مورد نظر و برنامهریزی بهینه، تحقیق امر توسعه به مفهوم واقعی آن(ابعاد کمی و کیفی) امکانپذیر خواهد بود (مولایی، 1380). در تعریف توسعه نکاتی را باید مد نظر داشت که مهمترین آنها عبارتند از این است: اولا، توسعه را مقولهای ارزشی محسوب کنیم، ثانیا،آن را جریانی چند بعدی و پیچیده بدانیم ثالثا، به ارتباط و نزدیکی آن با مفهوم بهبود توجه داشته باشیم.
دانشمندان علوم اجتماعی از توسعه تعاریف متعددی ارائه کردهاند که به برخی از آنها اشاره می شود:
مایکل تودارو معتقد است که توسعه را باید جریانی چند بعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشهکن کردن فقر مطلق است. توسعه باید در اصل نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، سوق میآبد (ازکیا و غفاری، 1384 به نقل از تودارو،1366).
برنشتاین می گوید: تلاش برای ایجاد توسعه بار ارزشی به همراه دارد که کمتر کسی با آن مخالف است. اشتیاق برای غلبه بر سوء تغذیه، فقر و بیماری که از شایعترین و مهمترین دردهای بشری هستند از جمله اهداف توسعه به شمار میرود.
دادلی سیرز رئیس موسسه اطلاعات توسعهای دانشگاه ساسکن، توسعه را جریانی چند بعدی میداند که تجدید سازمان و سمت گیری متفاوت کل نظام اقتصادی_اجتماعی را به همراه دارد. به عقیده وی توسعه علاوه بر بهبود میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساختهای نهادی،اجتماعی، اداری و همچنین ایستارها و وجه نظرهای مردم است. توسعه در بسیاری از موارد حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز در بر میگیرد (ازکیا و غفاری، 1384 به نقل از ازکیا،1367).
پیتردونالدسن در تعریف توسعه میگوید: توسعه به وجود آوردن تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، گرایشها و نهادها برای تحقق کامل هدفهای جامعه است و در این استحاله مهم اگر توده مردم درگیر باشند ممکن است میوه رشد فورا نصیب آنها نشود زیرا که فرایند توسعه اغلب فرایند رنجآور و دشواری است، تا همه مردم با آگاهی همگانی از تغییرات و نیاز مطابقت با آن در امر توسعه مشارکت اصیل نداشته باشند، ادامه توسعه ممکن نخواهد بود (ازکیا و غفاری، 1384 به نقل از دینی،1370).
میسرا محقق و صاحب نظر هندی نیز تعریفی از توسعه ارائه داده که در آن بر ابعاد فرهنگی تاکید شده است. به نظر او توسعه از دستاوردهای بشر بوده و پیچیدهای با ابعاد مختلف است. توسعه دستاورد انسان محسوب میشود و در آن محتوا و نمود دارای مختصات فرهنگی است. هدف از توسعه ایجاد زندگی پر ثمری است که توسط فرهنگ تعریف میشود. به این ترتیب میتوان گفت توسعه دستیابی فزاینده انسان به ارزشهای فرهنگی خود است.
در برخی از تعاریف به ابعاد رفاهی و فقر زدایی توسعه توجه شده است. آن چنان که گونارمیردال میگوید توسعه یعنی فرایند دور شدن از «توسعه نیافتگی» یعنی رهایی از چنگال فقر. راه رسیدن به این مقصود و شاید آن چه که عملا موجب کامیابی در این راه شود عبارت است از برنامهریزی به منظور توسعه (ازکیا و غفاری،1384 به نقل از میردال،1366).
و یا اینکه بروکفیلد میگوید: فرایند عام در این زمینه این است که توسعه را بر حسب پیشرفت به سوی اهداف رفاهی نظیر کاهش فقر، بیکاری و کاهش نا برابری تعریف کرد. (ازکیا و غفاری، 1384 به نقل از ازکیا، 1367).یا اینکه گفته شده توسعه در معنای جامع آن مشتمل بر فرایند پیچیدهای است که رشد کمی و کیفی تولیدات و خدمات و تحول کیفیت زندگی و بافت اجتماعی جامعه و تعدیل درآمد و زدودن فقر و محرومیت و بیکاری و تامین رفاه همگانی و رشد علمی و تکنولوژی درونزا در یک جامعه معیین را در بر میگیرد (ازکیا و غفاری، 1384 به نقل از ازکیا، 1373).
در مواردی هم توسعه به عنوان نوعی حرکت تاریخی و گذرا از یک مرحله تاریخی به مرحلهای دیگر تعریف شده است. در این بین توسعه عبارت است از حرکت جامعه از یک مرحله تاریخی و توفیق آن در ورود همه جانبه به مرحلهای دیگر از تاریخ به عبارتی دیگر توسعه به مفهوم علمی نظام جدید خود مرحله و شرایط تاریخی تازهای برای جامعه خواهد بود (ازکیا و غفاری، 1384 به نقل از عظیمی، 1371).
از لحاظ تاریخی پژوهشگران قرن نوزدهم توسعه را در بیان تاریخ انسان بکار می برند.
اسپنسرو مارکس معتقد بوند که جوامع انسانی از مراحلی « پایین تر » به مراحل « بالا تر » در حرکت هستند. این حرکت با چند قانون کلی و عمومی در مسیری مستقیم است؛ هر جامعهای از این مراحل یا گذشته و یا در حال گذشتن است و یا این که مراحل یکنواخت را طی خواهد کرد. به بیان دیگر، آنها در جستجوی قوانین کلی برای چنین توسعهای بودند. این دستاوردهای کلی و جهانی از تاریخ انسان با خوش بینی همراه بوده است؛ حتی بعضی از این پژوهشگران «مراحل اول» تاریخ بشر را به کمال مطلوب رسانیده بودند و اکثرا اعتقاد داشتند که گذار از یک مرحله به مرحله دیگر موجب پیشرفت انسان در جهات مختلف خواهد شد چه در زمینه مادی و جه در زمینه فرهنگی و عقلایی کردن انسان( به نقل از ازکیا، 1384 )،( ازکیا و غفاری،1384 ).
2-2-2- توسعه روستایی
برای توسعه روستایی تعاریف متعددی ارائه شده است که به بعضی از آنها اشاره میشود :
دیاسن معتقد است توسعه روستایی راهبردی است که به منظور بهبود زندگی اقتصادی و اجتماعی گروه خاصی از مردم (روستاییان فقیر) طراحی شده است. این فرایند شامل بسط منافع توسعه در میان فقیرترین اقشاری است که در مناطق روستایی در پی کسب معاش هستند.
این گروه شامل کشاورزان خرده پا، خوشنشینان و کشاورزان بیزمین است (ازکیا به نقل از دیاسن، 1368). در نتیجه توسعه روستایی شامل فرایند عمیقی از تغییرات در کل جامعه میباشد. این فرایند روشی برای افزایش فرصتهای قابل دسترسی برای فرد و افزایش امکانات بهرهوری از آنها است.
توسعه روستایی به نوین سازی جامعه روستایی میپردازد و آن را از یک انزوای سنتی به جامعهای تغییر خواهد داد که با اقتصاد ملی عجین شده است. بنابراین هدفهای توسعه روستایی در محدوده یک بخش خلاصه نمیشود بلکه مواردی چون بهبود و بهرهوری، افزایش اشتغال، تامین حداقل قابل قبول غذا، مسکن، آموزش و بهداشت را در بر میگیرد (ازکیا، 1384 به نقل از مهندسان مشاور، 1371).
بانک جهانی در سال 1975 عنوان داشته توسعه راهبردی است که برای بهبود زندگی اقتصادی و اجتماعی گروههای خاصی از مردم – روستاییان فقیر- طراحی شده است. این امر متضمن انتقال منافع به افراد فقیری است که در نواحی روستایی در پی تامین معاشاند. این گروه شامل کشاورزان خردهپا، اجاره دادن و افراد فاقد زمین میباشد (ازکیا، 1384 به نقل از چمبرز، 1367). به تعبییر لی و چنودر این تعریف با راهبرد رشد همراه با عدالت یا توزیع مجدد توام با رشد شناخته میشود که برافزایش تولید، بهرهوری، اشتغال و بسیج منافع تاکید دارد، آنها معتقدند که توزیع مجدد در قالب بازسازی نظام تولید و با توزیع مجدد داراییها را موجب نمیشود(ازکیا ،1384 به نقل از Lea and Choundhri,1983)
عنایت ا... برای توسعه روستایی از مولفههای چون بازدهی کشاورزی، دگرگونی در نسبتهای بیکاری و میزان اشتغال، دگرگونی در توزیع درآمد، دگرگونی در مالکیت ارضی، دگرگونی در هرم قدرت و تحول در الگوهای مشارکت در تصمیمگیری، افزایش در تحرک اجتماعی که موجب تغییر در نظام قشربندی و قدرت و نیز دگرگونی در شاخصهایی چون سطح تحصیلات، دسترسی به امکانات آموزشی، نسبت جمعیت به پزشک، تعداد درمانگاهها، وضع سکونت، راههای روستایی، برقرسانی، تغذیه و نیز دگرگونی در ارزشها، باورها و گرایشها میگردد یاد میکند (ازکیا،1384 به نقل از (Inayatallah, 1978.
گپ توسعه روستایی را به عنوان فرآیندی که از طریق کوششهای جمعی در پی بهبود در بهزیستی و خودیابی مردمی که در خارج از مناطق شهری زندگی میکنند تعریف نموده است به نظر او هدف توسعه روستایی باید بسط و گسترش دامنه فرصتها برای مردم روستایی باشد (ازکیا،1384 به نقل از Mehta,1984).
در بیان فضای مفهومی توسعه روستایی به این نکته نیز باید اشاره شود که در دوره اخیر توسعه روستایی در قالب توسعه مشارکتی که در بردارنده ابعاد توسعه روستایی یکپارچه و مشارکت مردم میباشد نیز مطرح شده است.
یاد آو معتقد است افزایش تولید و بهرهوری، برابری در دسترسی به فرصتهای کسب درآمد، دسترسی به خدمات عمومی و دسترسی به نهادهای تولیدی، اشتغال سودمند، اعتماد به نفس، مشارکت مردم در فرآیند توسعه و توازن بوم شناختی هدفهای به یکدیگر وابستهای هستند که برداشت یکپارچه از توسعه روستایی را مطرح مینماید ( ازکیا،1384 به نقل از یادآو، 1365 ).
توسعه روستایی فرآیند چند بعدی است که موضوع آن بهبود و ارتقای کیفیت زندگی اقشار فقیر و آسیب پذیر اجتماع روستایی است. فرآیندی که با بهرهگیری از سازوکارهایی چون برنامهریزی، سازماندهی، تقویت خود اتکایی فردی، جمعی و ایجاد دگرگونی مناسب در ساختارهای ذهنی و اجتماعی روستاییان تلاش مینماید که درآنها قدرت، توان و بهرهگیری از قابلیتها و منافع در اختیارشان را تقویت نماید تا به واسطه آن بتوانند وضعیت موجودشان را به وضعت مناسب و مطلوبتر تغییر دهند. تحقق چنین توسعهای نیازمند دگرگونی در ساختارهای نهادی، فنی، شخصیتی و ارزشی است که منجر به تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی و ویژگیهای شخصیتی روستاییان، ارتقاء کیفیت زندگی و تقویت اتکاء به نفس و آزادی انتخاب و عاملیت روستاییان باشد (ازکیا،1384).
2-2-3- تعریف روستا
به طور کلی میتوان روستا را «نوعی از سکونتگاههای انسان که در آن گروهی از افراد ساکن شدهاند که شغل اصلی آنها کشاورزی است و در ارتباط متقابل، منسجم و مستقیم با یکدیگر و محیط طبیعی قرار دارند» تعریف کرد. یا در تعریفی دیگر «روستا عبارت است از یک مرکز جمعیت و محل سکونت و کار تعدادی خانوار که در اراضی آن به عملیات کشاورزی اشتغال داشته و درآمد اکثریت آن از طریق کشاورزی حاصل گردد و عرفاً در محل ده یا روستا شناخته شود» (رضوانی، 1377).
روستا به مجموعه یک یا چند مکان و اراضی به هم پیوسته (اعم از کشاورزی و غیرکشاورزی) گفته میشود که خارج از محدودهی شهری واقع شود و دارای محدودهی ثبتی و یا عرفی مستقل باشد (سازمان مدیریت و برنامهریزی 1386).
برای روستا تعاریف متعددی ارائه شده است که به بعضی از آنها اشاره میشود :
روستا مبدا تقسیمات کشوری است که از لحاظ زیستی (وضع طبیعی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) همگن بوده، اکثریت ساکنان واقعی آن- به طور مستقیم و غیرمستقیم- به یکی از فعالیتهای زراعی، دامداری، باغداری و به طور اعم صنایع دستی و صید یا ترکیبی از این فعالیتها اشتغال داشته باشند در عرف به عنوان ده، آبادی، دهکده یا قریه نامیده میشود. (پاپلی و ابراهیمی، 1381).
روستا زیستگاه جماعتی از مردم در خارج از محدوده شهرستانهاست که با مشخصات جمعیتی معین و به عنوان جامعهای مستقل و دارای هویت خاص فرهنگی، جغرافیایی، اقتصادی و با اتکا بر نظامهای رهبری و مدیریت محلی خود عرصه فعالیتهای کشاورزی است (حسینی ابری، 1383).
روستا کوچکترین واحد جغرافیایی است. با حدود سطحی و مشخصات همگن طبیعی، انسانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که اقلب ساکنان آن به فعالیتهای مبتنی بر بهرهکشی از زمین اشتغال داشته و حداقل 20 خانوار یا 100 نفر جمعیت را در خود جای داده باشد (مولائی هشجین، 1382).
روستا عبارت است از محدوده فضای جغرافیایی است که واحد اجتماعی کوچکی مرکب از تعدادی خانوار که نسبت به هم دارای نوعی احساس دلبستگی، عواطف و علائق مشترک هستند، در آن تجمع میابند و بیشتر فعالیتهایی که برای تامین نیازمندیهای زندگی خود انجام میدهند، از طریق استفاده و بهرهگیری از زمین و در درون محیط مسکونیشان صورت می گیرد. این واحد اجتماعی که اکثریت افراد آن به کار کشاورزی اشتغال دارند در عرف محل، ده نامیده میشود (نیک خلق، 1381).
توجه به تعاریف مختلف ارائه شده نشان میدهد که در عمل تعریف دقیقی از واژه روستا یا ارائه مشخصات دقیقی از آن امکان پذیر نیست. در عوض روستا به عنوان واژهای در مقابل شهر به کار گرفته میشود و این وجه مشترک غالب تعریفها در مورد روستا و روستایی است. بر همین اساس در بسیاری از مباحث مربوط، به جای ارائه تعریف مشخصی از روستا به بیان ویژگیهای اصلی جداکننده روستا و شهر پرداخته شده است.
در بیان این تمایزات که جنبههای مختلف را در بر میگیرد، محققان و نویسندگان مختلف بر اساس زمینه و مقیاس بررسی برخی از تفاوتها تأکید کردهاند. چنان که جامعهشناسان بیشتر بر تفاوت در ساختها و کارکردهای اجتماعی، جغرافیدانان روستایی به تفاوت در منظر و چشم انداز روستایی و شهری، اقتصاددانان بیشتر به تفاوت در شیوههای معیشتی و نظامهای تولیدی و برنامهریزان منطقهای و مکانی به جایگاه متفاوت در سلسله مراتب سکونتگاهی و حوزههای کارکردی توجه بیشتری داشتهاند. با وجود این برخی از تمایزات بارز میان سکونتگاههای روستایی معیار تشخیص این دو نوع سکونتگاهها قرار میگیرد. برخی از مهمترین ویژگیهای تمایز روستا و شهر عبارتند از:
الف) جمعیت: طبق قانون تقسیمات کشوری تمامی نقاطی که جمعیت آنها بیش از 10 هزار نفر باشد به عنوان نقطه شهری و نقاطی که کمتر از این تعداد جعیت داشته باشند روستا شناخته میشوند (قانون تقسیمات کشوری، 15/4/1362).
معیار جمعیت به تنهایی به دلایل مختلف نمیتواند برای تعریف روستا و تمایز آن از شهر کافی باشد، برخی از دلایل مهم در این زمینه عبارتند از:
1. با وجود اینکه تفاوت بسیار زیادی بین جمعیتهای بسیار کوچک و بسیار بزرگ از ابعاد مختلف میتواند وجود داشته باشد، ولی در مرز تقسیم جمعیتی سکونتگاهها این تفاوت چندان معنادار نیست؛ برای مثال بین یک روستای 100 نفری با یک شهر 500 هزار نفری کاملاً تفاوت وجود دارد که بخش مهمی از آن نیز به تعداد جمعیت مربوط میشود، ولی بین یک روستای 8هزار نفری با یک شهر 12هزار نفری یا حتی 20هزار نفری تفاوت محسوسی که مربوط به عدد جمعیت باشد وجود ندارد.
2. با گذشتن تعداد جمعیت یک جامعه از یک مرز تعریف شده معین، ماهیت آن تغییر نمیکند. چنان که یک روستای 9999نفری را با اضافه شدن چند نفر دیگر به آن و گذشتن از مرز جمعیت 10هزار نفر نمیتوان شهر تصور کرد. به همین ترتیب با تغییر ملاک جمعیتی شهر و روستا به ناگهان تعداد زیادی از روستاها جزء جمعیت شهری قرار میگیرند، در حالی که تغییری در ماهیت و کارکردهای جامعه اتفاق نیفتاده است عکس این مسئله نیز میتواند اتفاق بیفتد.
3. تنوع گسترده در اندازه جمعیتی سکونتگاههای شهری و روستایی از چند نفر تا بیش از 20میلیون نفر ارائه تعریفی مشخص از روستا و شهر یا تعیین ملاکی برای جدا کردن آنها از یکدیگر را غیر ممکن میسازد و این مسئله هم در بعد زمانی و هم در مکانی و منطقهای مصداق دارد.
4. استثناتی هم وجود دارد که بعضی از نقاط با جمعیت کمتر از 10هزار نفر به عنوان نقاط شهری محسوب میشوند و بالعکس.
به دلایل فوق و دلایل متعدد دیگری که اشاره به آنها ممکن است تکراری باشد، همه روستاشناسان و متخصصان برنامهریزی روستایی به این نتیجه رسیدهاند که معیار جمعیتی به تنهایی نمیتواند ملاک تعریف روستا و جدا کردن آن از شهر شود.
ب) اقتصاد: با توجه به نارسایی معیار جمعیتی و ناکافی بودن، معیار دیگر مورد استفاده معیار اقتصادی یا نوع معیشت جامعه است. طبق این معیار چنان که در تعریف رسمی قانون تقسیمات کشوری اشاره شده در روستا اکثریت ساکنان دائمی آن به کشاورزی به طور اعم یعنی زراعت، دامداری، باغداری، صید و شکار و صنایع دستی روستایی یا ترکیبی از آنها اشتغال دارند (جهانگیر، 1380 به نقل از قانون تقسیمات کشوری، 1362). به عبارت دیگر روستا جایی است که بیش از 50 درصد جمعیت فعال شاغل در آن، در بخش کشاورزی یا فعالیتهای نوع اول مشغول باشد.
فعالیتهای نوع اول کلیه فعالیتهایی است که در ارتباط مستقیم با طبیعت قرار میگیرد، بنابراین کشاورزی به معنای اعم آن و به مفهوم فعالیت نوع اول علاوه بر زراعت، باغداری، دامداری، صید و شکار، ماهیگیری، صنایع دستی و حتی برداشت از معادن تا جایی که به صورت اولیه و با دست برداشت میگردد را نیز شامل میشود.
بنابراین به استناد به دو معیار جمعیت و نوع معیشت، میتوانیم روستا را سکونتگاهی تعریف نماییم که «جمعیت آن از حد معینی کمتر و بیش از پنجاه درصد جمعیت آن از طریق کشاورزی امرار معاش نمایند». در این عبارت، تعریف کاملتری از روستا ارائه شده است، ولی این تعریف جامع نبوده و بسیاری از روستاها ممکن است از دایره شمول آن بیرون بمانند. چنان که روستاهای بسیاری با جمعیت بیش از 10هزار نفر وجود دارد و روستاهای بسیاری که معیشت اصلی آنها فعالیتهای غیر زراعی مانند صنایع روستایی، پیله وری یا واسطهگری یا تولید و حرفههای خاص است، مانند حرفه اکثر مردم برخی از روستاها که به علت همجواری با معادن سنگ آسیاب، در تولید آن متخصص شدهاند یا در روستاهای حاشیه کویر از جمله یزد که در برخی از روستاها بیشتر اهالی مقنی بودهاند.
البته ممکن است بسیاری از این فعالیتها در کشاورزی به معنای اعم آن یا فعالیتهای نوع اول جای گیرند، ولی در هر صورت تفاوت بسیاری بین روستاهای دارای فعالیت زراعی و دامداری با روستاهای دارای این گونه فعالیتها میتواند به وجود آید. این تفاوت با گسترش فعالیتهای جدید غیرکشاورزی مانند صنایع و ماشین آلات، ارائه خدمات، فعالیتهای توریستی و غیره بیشتر شده است، اما موضوع جدیدی نیست و در روستاهای سنتی نیز دیده میشده است. تفاوتی که در برخی از صاحب نظران بین واژه ده و روستا قائل هستند اشاره به همین موضوع دارد.
ج) تراکم: سکونتگاهای روستایی نسبت به شهری تراکم پایینتری دارند، به عبارت دیگر محل تجمعی که تراکم جمعیت آن از حد معینی کمتر باشد روستا به حساب میآید، البته در صورتی که حرفه غالب مردم کشاورزی باشد (Sanders, 1977).
تراکم جمعیت در مناطق روستایی تنها از نظر تعداد جمعیت مورد توجه نیست و تأثیرات اساسیتری در شرایط جامعه دارد. وقتی تراکم جمعیت کم است، یگانگی اجتماعی بیشتر است، ناشناخته بودن امکانپذیر نیست، تقسیم کار سادهتر است، تحرک اجتماعی ضعیفتر و کمتر است و بالاخره انحرافات اجتماعی شدت کمتری دارد( محسنی، 1372).
منظور از پایین بودن تراکم در سکونتگاههای روستایی پایینتر در تمامی جنبههاست و تأکید بر تراکم جمعیت بیشتر به این دلیل است که یک شاخص کمی است که دسترسی به آن آسانتر است. هر چند شاخص تراکم جمعیتی بیانگر تراکم در سایر زمینهها نیز میباشد. همچنین در کل تراکم پایین جمعیت در نواحی روستایی دلیلی است بر ویژگیهای همگن، نهادهای اجتماعی، فرایندهای اجتماعی، تفاوتهای اجتماعی، تحرک و کنترل اجتماعی(Bertrand, 1985).
د)تنوع: روستاها مکانهایی هستند که تمامی موضوعات و مسائل در آنها از درجه تنوع کمتری برخوردار است. دقیقاً برعکس شهرها که همه چیز به شکل متنوعتر و پیچیدهتر آن خود را نشان میدهد. جمعیت، افراد، روابط، چشم اندازهای فیزیکی، ساختار و سازمانهای اجتماعی و اقتصادی در روستاها به شکل سادهتر و با تنوع کمتری در مقایسه با سکونتگاههای شهری خود را نشان میدهند.
با توجه به چهار معیار جمعیت، اقتصاد، تراکم و تنوع میتوان روستاها را «مکانهای زندگی جعیت محدودی از انسانها که معیشت غالب آنها کشاورزی و موضوعات و مسائل در آنها از تراکم و تنوع پایینتری برخوردار است» تعریف کرد. افزودن معیارهای تراکم و تنوع برای تفکیک روستا از شهر به ویژه در جوامعی که روستاها تمامی شرایط و امکانات زندگی شهری را در خود دارند، به تعریف این اجتماعات کمک بسیاری میکند.
2-2-4- خصلتهای جامعه روستایی:
هرچند به دست دادن خصلتهای کلی جامعه روستایی دشوار است، اما اغلب پژوهشگران جامعه روستایی را واجد این ویژگیهای کلی میدانند:
1) کوچکی ابعاد، 2) تراکم کم جمعیت، 3) تجانس و یکدستی نسبی ساکنان به خصوص از نظر تقسیم کار و اختلاف در نقشهای اجتماعی، 4) ثبات و مقاومت در مقابل تغییر، 5) انزوای اجتماعی و جغرافیایی، 6) اتکای جامعه به خانواده و ساخت سنتی خویشاوندی (محسنی، 1372).
سوروکین و زیمرمان هشت گروه از متغیرها را جهت تفکیک روستا از شهر در نظر میگیرند که عبارتند از:
1. اشتغال: اماکن روستایی شامل درصد بالایی از کارگران و خانوادههای آنها میشوند که مستقیماً با زمین به منظور زراعت و فعالیتهای جنگلی سر و کار دارند.
2. محیط: محیط جغرافیایی نواحی روستایی بیشتر دست پرورده طبیعت است تا ساخته دست بشر و چشم انداز آن طبیعیتر و بیشتر مرکب از مزارع و جنگلهاست تا عمارت و خیابانها و کارخانجات.
3. اندازه جامعه: اماکن روستایی معمولاً کوچکتر از شهرها هستند.
4. تراکم جمعیت: جمعیتهای نسبی در نواحی روستایی پایینتر از شهرهاست.
5. تجانس جمعیت: از لحاظ خصوصیات اجتماعی، جمعیت جوامع روستایی در مقایسه با جمعیت شهری متجانستر است.
6. تمایز اجتماعی: تمایز و طبقهبندی اجتماعی در شهر بیشتر به چشم میخورد تا در روستا و اختلاف طبقاتی در روستا محسوس است.
7. تحرک: تحرک هم به معنای فضایی و هم اجتماعی در روستا شدت کمتری دارد.
8. سیستم روابط متقابل: روابط روستایی عمدتاً در سطح شخص و چهره به چهره است (Sorokin and Zimmerman, 1977).
در شرایط کنونی بسیاری از ویژگیهای نسبت داده شده به جوامع شهری و روستایی ممکن است مصداق خود را از دست داده باشند. همچنان که در مورد جمعیت و اشتغال توضیح داده شد در مورد سایر ویژگیهای اجتماعی همچون تجانس، تحرک اجتماعی و روابط متقابل، تمایزات بین جامعه روستایی و شهری به دلیل نفوذ و گسترش بی رویه شهرنشینی و فرهنگ شهری کمتر شده است. روستاها در کشورهای توسعهیافته و حتی بسیاری از کشورهای در حال توسعه کمتر ازهمیشه روستایی و یا دست کم دهقانی باقی ماندهاند. کمبودها و عدم برخورداریها در مقایسه با نقاط شهری در حال کاهش است و رفتار و روحیات روستاییان نیز «شهری میشود».
گسترش زندگی شهری باعث در همشدن مرز جدایی جوامع روستایی و شهری و افزایش همپوشانیهای مشترک شده است. به طوری که هر چه بر معیارهای تمایز شهر و روستا افزوده شود، باز هم تعریف جامع و مانعی از روستاها و شهرها امکانپذیر نیست. بر همین اساس گروهی از محققان مسائل روستایی و شهری، به جای افزودن بر ملاکهای تمایز برای ارائه تعریف دقیقتر از روستا و شهر قائل به زنجیره روستا شهری شدهاند؛ برای مثال اگرچه تراکم جمعیت تعریف نواحی روستایی و شهری را تسهیل مینماید، ولی کشیدن مرز دقیق بین این نواحی را به ویژه در حومه شهرهای بزرگ دشوار میسازد. همچنین نواحی روستایی ممکن است براساس معیار نوع فعالیت به سادگی به عنوان نواحی غلبه کشاورزی به عنوان فعالیت اقتصادی تعریف شود. در صورتی که در یک ناحیه روستایی ممکن است جمعیت بسیاری با این نوع فعالیتها هیچ گونه ارتباطی نداشته باشند و در شهرها و بخش صنعت یا خدمات کار کنند و حتی نیازها و علایق آنها نیز با وجود سکونت در این نواحی هیچ گونه انطباقی با جمعیت روستاییکشاورز نداشته باشد. به همین ترتیب با نفوذ فزاینده شهرهای بزرگ به ویژه در حومه بلافصل خود بر مقدار جمعیت ساکن در خارج از محدوده شهری یا نواحی روستایی که در عین حال به طور کامل وابسته به شهر هستند افزوده میشود که نمونه آن روستاهایی است که در اطراف شهرهای بزرگ عمدتاً نقش خوابگاهی مییابند (جمعه پور، 1385).
2-2-5- توسعه پایدار روستایی:
توسعه پایدار توسعهای است که نیازهای نسل حاضر را برآورده میسازد بدون آنکه توانایی نسلهای آینده را در برآورد نیازهایشان مورد چالش قرار دهد. این نوع توسعه دارای دو مفهوم کلیدی است:
اول، تامین نیازهای مردم فقیر جهان.
دوم، توجه به محدودیتهای ایجاد شده برای محیط بوسیلهی تکنولوژی و سازمانهای اجتماعی در جهت برآورد نیازهای نسل حاضر و آینده ((Mitchell, 1997
در توسعه پایدار روستایی توجه به شرایط زیر الزامی است:
الف: نگرش فرایندی به آموزش
ب: اولویت دادن به مردم
ج: امنیت قانون و حفظ حقوق افراد و منافع آنها
د: پایداری از طریق خوداتکایی
ه: به فعلیت در آوردن استعدادها، تعهد و تداوم آن در مجریان( مطیعی لنگرودی، 1382)
2-2-6- توسعه همهجانبه روستایی:
توسعه همهجانبه روستایی منوط به افزایش تولید، بهبود سطح دانش و انگیزش، ارائه خدمات گوناگون، بهبود و اصلاح شبکه ارتباطی و حمل و نقل، بهسازی مسکن روستایی، تنوع بخشی به امکانات اشتغال و اصلاح و انتظام شبکه مکانی – فضایی سکونتگاههای روستایی در برنامه های عمومی توسعه یک کشور است (سعیدی،1377) رهیافتی جامع در راستای درگیر کردن مردم روستایی در تعیین سیاستها و برنامهریزی و اجرای طرحها در جهت بهبود اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روستایی است (Holt, 1973).
واترسون شش عنصر اصلی زیر را برای یک برنامه توسعه همهجانبه روستایی پیشنهاد کرده است:
- توسعه کشاورزی کاربر
- کارهای عمومی کوچک و اشتغال زا
- تاسیس صنایع سبک و کوچک کاربر در مزارع و حواشی آنها
- خودیاری و مشارکت محلی در تصمیمگیری ها
- توسعه یک نظام سلسله مراتب شهری برای پشتیبانی توسعه روستایی
- امکانات نهادی مناسب و خود اتکا برای هماهنگی پروژههای چند بخشی(میسرا،1367).
مکتب رهووت و توسعه یکپارچه روستایی:
مکتب رهووت معادل توسعه یکپارچه روستایی است در این مکتب تحول بخش کشاورزی و تبدیل کشاورزی معیشتی به کشاورزی تجاری مد نظر قرار میگیرد و کشاورزی کاملا به صنایع تبدیلی وابسته خواهد شد (میسرا ، 1366).
2-2-6-1- پیش شرطهای لازم جهت توسعه همهجانبه روستایی:
جهت تحقق توسعه همهجانبه روستایی پیش شرطهایی ضروری است که عبارت است از:
- افزایش تولید کشاورزی
- ایجاد تغییرات در شرایط نظام زمینداری و اصلاح سیستمهای کشت
- سرمایهگذاری در زیر ساختهای کشاورزی
- ایجاد مشاغل غیرکشاورزی بوسیله سرمایهگذاری خصوصی و عمومی
- ایجاد اقداماتی جهت فعال کردن جمعیت مورد نظر
- تاسیس نظامهایی جهت مشخص کردن خواستهها و نیازهای گروههای مورد نظر
- ایجاد هماهنگی میان برنامههای توسعه همهجانبه روستایی محلی و طرح های منطقهای، بخشی و ملی( کوتر، 1368)
2-2-6-2- ویژگیهای توسعه همهجانبه روستایی از نظر متفکران جهان سوم:
برخی متفکران جهان سوم ویژگیهایی را برای توسعه همهجانبه روستایی در شرایط جهان سوم برشمردهاند از جمله:
- بومی کردن الگوی توسعه و دوری از الگوی بیگانه؛
- تکیه بر ارزشها و فرهنگی بودن توسعه برای انسان؛
- مشارکت مردمی به عنوان محور اصلی فرآیند توسعه روستایی (حامد مقدم،1373)
مشارکت به مفهوم رشد تواناییهای اساسی بشر از جملهشأن و منزلت انسانی و مسئول ساختن بشر در باروری نیروی تصمیمگیری و عمل به نحوی که سنجیده و از روی فکر باشد (حامد مقدم، 1369)
2-2-6-3- انتقاد بردیدگاه توسعه یکپارچه روستایی:
آر.پی.میسرا نظریه توسعه همهجانبه روستایی را مورد نقد قرار داده و می گوید:
یکی از عناصر مهم و عمده که در توسعه همهجانبه روستایی یافت نمیشود، فضاست. توجه و تاکید همچنان به فعالیتها و برنامههای بخشی معطوف است و فضای روستایی از فضای شهری و صنعتی کل کشور جدا است؛ امکانات و تاسیسات متعدد تولیدی، زیربنایی و اجتماعی بدون آن که از وابستگی میان آنها به نحو احسن استفاده شود، به طور مجزا در نقاط مختلف مستقر گشتهاند (مطیعی لنگرودی، 1382) اما معمولاً اندیشه توسعه یکپارچه یا همهجانبه روستایی بر این اصل استوار است که سکونتگاههای روستایی همچون تمام پدیدهها و واحدهای مکانی– فضایی در واقع نظامهایی هستند که اجزای آن با یکدیگر در کنش متقابل بوده، هر گونه تغییری در یک جزء به سایر اجزاء منتقل میشود بنابراین اجزای گوناگون باید به گونهای هماهنگ و همنوا در جهت اهداف نظام عمل کنند. به عبارت دیگر همان گونه که هاروی اظهار نظر کرده است، اگر مفهوم سیستم را در جغرافیا رها کنیم، یکی از نیرومندترین روشهایی را که قادر است به مسائل دنیای پیچیده اطراف ما پاسخ قانع کنندهای بدهد از دست دادهایم(معافی، 1367).
2-2-7- عمران روستایی:
عمران روستایی عبارت است از جنبش در جهت بهبود شرایط زیستی با همکاری جدی و در صورت امکان با ابتکار افراد یک جامعه، یا جنبش در جهت بهبود شرایط زندگی در یک واحد اجتماعی با همکاری و ابتکار افراد همان اجتماع (آسایش، 1374).
در ادبیات روستایی کشور ما، عمران روستایی بخشی از توسعه روستایی است که پروژههای زیر ساختی مناطق روستایی از قبیل راهسازی، برق رسانی، آب رسانی، بهسازی بافت فیزیکی و تاسیسات رفاهی و خدماتی را شامل گردیده و زمینه را برای توسعه اقتصادی و اجتماعی فراهم می آورد.
مفهوم لغوی عمران به آبادانی و تمدن اشارت دارد و از این رو به عنوان یک پدیده اجتماعی تلقی میگردد و مضمون آن عبارت است از برآیند رشد، افتراق و تطور طبیعی یک نظام طی تحولاتی متوالی از حالتی ناقص به وضعیتی کاملتر: ویا عمران عبارت است از پیشرفت از یک حالت یا شکل سادهتر «وجود» به یک حالت یا شکل پیچیدهتر در ساخت یا کاربرد آن «وجود» ( شهبازی، 1372)
از دیدگاه بین المللی، کنفرانس بانک جهانی در سال 1975 نتیجه میگیرد که عمران روستایی عبارت از یک استراتژی برای اصلاح وضع اقتصادی و اجتماعی گروههای خاصی از مردم است که قشرهای فقیر جامعه به شمار میرود. هدف عمران روستایی نو کردن جامعه روستایی و خارج کردن آن از حالت انزوا و پیوند دادن آن به بخشهای مدرن اقتصاد ملی است. در سمیناری تحت عنوان«شیوههای عمران روستایی در آسیا» عمران روستایی به صورت زیر تعریف گردید:
عمران روستایی فرایندی است شامل افزایش مداوم توانایی مردم روستاها برای کنترل بیشتر محیط خود توام با توزیع عادلانهتر منافع حاصل از این کترل.
سمینار مذکور سه مطلب اساسی این تعریف را به قرار زیر مشخص نمود:
اول، عمران روستایی باید با دید وسیعتری در نظر گرفت، چون تنها شامل توسعه کشاورزی و اقتصادی در مناطق روستایی نبوده، بلکه شامل عمران (توسعه) به معنی عام آن است و تمام امور زندگی روستایی اعم از اجتماعی، فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی را در بر میگیرد.
دوم، عمران روستایی با این مفهوم فرایندی است که باید به طور مداوم توان ذهنی روستاییان را برای
کنترل بیشتر محیط خود افزایش دهد، تا آنها بیش از پیش به صورت شروع کننده و کنترل کننده تغییرات در آیند، نه اینکه همواره فقط نقش تابعی از یک متغییر داشته باشند.
سوم، توزیع عادلانه منافع حاصل از پیشرفتهای فنی و مشارکت هرچه بیشتر قشرهای فقیر که از پیشرفتهای فنی بهره کمتری میبرند، موضوعی است که باید بطور جدی و قاطع در برنامههای عمران روستایی مدنظر باشد (شهبازی، 1372).
2-3- بخش دوم: اهمیت بخش روستایی
2-3-1- اهمیت و جایگاه بخش روستایی در فرایند توسعه
در تعریف روستا و روستایی این نکته روشن شد که مناسبترین تعریف، در نظر گرفتن زنجیره به هم پیوستهای از سکونتگاههاست که در یک سر آن روستا و در سر دیگر آن شهر به مفهوم خالص آن قرار میگیرد. با پیچیدهتر شدن جوامع، امروزه این مفهوم جای خود را به مفهوم شبکه سکونتگاههای روستایی و شهری داده است که به معنی پیچیدهتر شدن رابطهی متقابل بین سکونتگاهها و گسترش پیوند میان آنها و تبدیل ارتباطات متقابل بین سکونتگاهها، از یک رابطهی خطی به رابطه چند جانبه، پیچیده و در زمینههای مختلف است. بنابراین برای نشان دادن اهمیت و جایگاه سکونتگاههای روستایی در این زنجیره یا شبکهی سکونتگاهی، مقایسه تطبیقی بین جوامع شهری و روستایی اجتنابناپذیر است.
پدیدهی رشد سریع و بیرویه شهرنشینی که به طور فزاینده با گذشت زمان بر وسعت و دامنهی آن افزوده میشود، یکی از بارزترین پدیدههایی است که جامعه جهانی در حال تجزیه کردن آن است. این پدیده و مشکلات روزافزون شهرها که کشورهای در حال توسعه با آن روبهرو هستند از چنان عظمتی برخوردار است که عملاً جامعه روستایی و مسائل و مشکلات این جامعه از دید ظاهر به مسئلهای حاشیهای و کم اهمیت تبدیل شده است؛ اما به مرور بسیاری از دولتها در این کشورها به این حقیقت بنیادی رسیدهاند که بحران شهری نخست بحران تولیدکنندگان روستایی است که در شرایطی قرار گرفتهاند که راهی جز روی آوردن به شهرها برای آنها باقی نمانده است و در پایان این راه و دور باطل چیزی جز جابجایی مشکلات و پیچیدهتر شدن آن دیده نمیشود (جمعهپور، 1375) با وجود رشد شتابان شهرنشینی و پیوستگی مسائل شهری و روستایی، آمارها نشان میدهند که در بسیاری از کشورهای درحال توسعه وزن و اهمیت روستاها به مراتب بیش از میزان توجهی است که به آنها میشود و همان گونه که رشد سریع شهرنشینی یک مسئله مربوط به این کشورهاست، روستانشینی و لزوم توجه به توسعه روستایی نیز به عنوان مهمترین مسئله در این کشورها مطرح است (جمعهپور، 1385).
2-3-2- جایگاه و اهمیت بخش روستایی از نظر اقتصادی:
نه تنها از نظر سهم و وزن جمعیتی بلکه از نظر اقتصادی نیز جامعه روستایی اهمیت بسیاری دارد. جایگاه اقتصادی بخش روستایی را از چند زاویه میتوان بررسی کرد که عبارتند از:
1. روستاها تولید کننده مواد غذایی هستند و بخش قابل توجهی از نیاز غذایی جامعه از طریق محصولات کشاورزی تأمین میشود.
2. روستاها از طریق تولید محصولات کشاورزی بخش قابل ملاحظهای از مواد اولیه مورد نیاز بخش صنعت را تأمین می کنند.
3. بخش روستایی سهم قابل توجهی در اشتغال تولید ناخالص ملی و اقتصاد کشورهای در حال توسعه دارد.
4. اکثریت فقیر در روستاها زندگی میکنند و توده جمعیت روستایی از درجه محرومیت بالاتری نسبت به شهرنشینان برخوردارند.
2-3-3- اهمیت بخش روستایی به عنوان تولیدکننده مواد غذایی:
با توجه به اینکه بخش مهمی از تولید محصولات کشاورزی در کشورهای در حال توسعه توسط روستاها انجام میگیرد و بر خلاف تغییر روندهای جمعیتی تغییر قابل توجهی در نظام تولید کشاورزی این کشورها اتفاق نیفتاده است، کاهش نسبت جمعیت روستایی و افزایش نسبت جمعیت شهری به این معنی است که تعداد کمتری از جمعیت تولید کننده برای حجم بزرگتری از جمعیت مصرف کننده بایستی غذا تولید کنند؛ بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در کشورهای جهان سوم اهمیت روستاها در تولید مواد غذایی مورد نیاز جمعیت بیش از گذشته شده است. در کشورهای کمتر توسعه یافته اولاً به علت رشد زیاد جمعیت، تقاضا برای مواد غذایی ممکن نیست کاهش یابد. ثانیاً چون اکثر افراد در حداقل معیشت به سر میبرند هرگونه افزایش درآمد موجب افزایش مصرف میشود. از این رو کشش درآمدی تقاضا برای مواد غذایی در کشورهای کمتر توسعه یافته بسیار بالاتر از کشورهای توسعه نیافته است. برای تخمین تغییر تقاضا برای مواد غذایی میتوان از رابطه زیر استفاده کرد:
AD = I + εy
AD = تغییر در تقاضای مواد غذایی در آن
که در آن:
= I نرخ رشد جمعیت،
ϵy =کشش درآمدی تقاضاست.
باید به یاد داشت از آنجا که مصرف کالا سهم بزرگی از درآمد را در برمیگیرد، افزایش در قیمت مواد غذایی با یک عرضه بدون کشش، اثر معکوس بر کل اقتصاد بر جای میگذارد (گاتاک، 1380).
با توجه به رابطه فوق به طور خلاصه میتوان به این دو نکته اشاره کرد:
اولاً، با افزایش جمعیت مصرف کننده تقاضا برای مواد غذایی افزایش مییابد.
ثانیاً، با بهبود نسبی درآمد، الگوی مصرف مواد غذایی تغییر مییابد و تقاضا برای آن بیشتر میشود.
چنین شرایطی اهمیت بخش کشاورزی را بیشتر میسازد و زمانی میتواند این بخش نقش خود را به درستی انجام دهد که به شکل مناسبی توسعه یافته باشد. در واقع در ساختهای توسعه نیافته، گسترش شهرنشینی به معنی گسترش تصاعدی مصرف بدون رشد تولید است؛ به عبارت دیگر در این ساخت گسترش سریع شهرنشینی با گسترش وابستگی رابطه تنگاتنگ دارد. با توجه به اینکه پیش بینی میشود طی چند دهه آینده در جهان به ویژه کشورهای در حال توسعه یکی از مهمترین مسائل بشر موضوع غذا و اهمیت روزافزون آن باشد، نقش تولید کنندگان محصولات کشاورزی بیشتر مشخص میشود.
2-3-4- اهمیت بخش کشاورزی در تولید مواد اولیه مورد نیاز بخش صنعت
یکی از آرمانهای اساسی کشورهای در حال توسعه، دستیابی به توسعه از طریق صنعتی شدن است. صرف نظر از درستی یا نادرستی این انگاره، در این گروه از کشورها، در بازار رقابت جهانی آن بخش از صنایع که مواد اولیه آنها از طریق تولیدات داخلی تأمین میشود شانس موفقیت و بقای بیشتری دارند. به همین دلیل است که صنایع محصولات غذایی و کشاورزی از بخشهای مهم صنعتی در این کشورها به شمار میآیند.
از سوی دیگر بخش کشاورزی بازار مهم و مطمئنی برای تولیدات صنعتی داخلی است که برای برخورداری بخش صنعت از این بازار، این بخش باید از توسعه متعادلی برخوردار باشد؛ به عبارت دیگر هیچ کشوری نمیتواند با اتکا به یک بخش به توسعه پایدار دست یابد. چنان که کشور صنعتی پیشرفته با کشاورزی عقب مانده وجود ندارد، یا کشوری که دارای بخش کشاورزی سنتی و ناکارامد و بخش صنعتی توسعه یافته باشد. برخلاف دیدگاههایی که این دو بخش را در مقابل هم قرار میدادند و امروزه اعتبار خود را از دست دادهاند، بخش کشاورزی، صنعت و سایر بخشها، تشکیل دهنده اجزاء یک سیستم واحدند که رابطه متعادل بین آنها شرط بقا و پایداری سیستم است (جمعهپور،1385)
2-3-5- اهداف توسعه روستایی
اهداف کلی توسعه در ایران را میتوان شامل محورهای زیر دانست :
-افزایش تولید و بهره وری کار
-ایجاد اشتغال سودمند
-دسترسی به خدمات زیر بنایی
-ایجاد تعادل نسبی بین مناطق شهری و روستایی
-گسترش مشارکت مردم در فرآیند توسعه
-اعتلای فرهنگی و ریشه کنی بیسوادی (آسایش،1385 ).
2-3-6- برنامهریزی روستایی:
برنامهریزی روستایی عبارت است از کوششی برای مشخص کردن مسائل و مشکلات، سازماندهی منابع و فعالیتهای تولیدی در نواحی روستای که اغلب همراه با اهداف مشخص تنوع بخشی به اساس اقتصادی، جستجوی نظم اجتماعی کثرتگرا (چند جانبه) و حفظ محیط زیست میباشد (Johnston et al , 1998 .(
برنامهریزی روستایی عبارت است از تعریف و تحقیق اهداف مربوط به محیط روستایی شامل مدیریت تغییرات روستا، حفظ منابع طبیعی روستا، حفظ چشم اندازهای با اهمیت، جاذبههای علمی، تاریخی و ایجاد فرصتهای گذران اوقات فراغت در مجاورت جمعیت شهری (از جمله پارکهای ملی و محلی)، توسعه خدمات در سکونتگاههای روستایی و افزایش استاندارد زندگی در نواحی روستایی دور دست (Small & witherick , 1990).
برنامهریزی روستایی عبارت است از تعیین هدف و اجرای امور در روستاها برای کسب رفاه و امنیت و رسیدن به سطح قابل قبول و استانداردهای زیستی جامعه روستایی. یا برنامهریزی روستایی عبارت است از پژوهش در جهت شناخت وضع موجود و تفکر و تدبیر منطقی در تجسم وضع مطلوب در آینده، تحقق این مقصود مستلزم: شناخت مشخصات و کیفیات نیروی انسانی، منابع موجود، محدودیت ها، موانع و خواسته ها و اولویت های مردم و جامعه روستایی است (مطیعیلنگرودی، 1382).
برنامهریزی روستایی عبارت است از تعیین هدف، وضع خطمشی و نحوه اجرای طرحی مشخص و پیش بینی شده در مکانهای روستایی بر اساس تحقیقات اجتماعی و اقتصادی، جهت توسعه و پیشرفت کمی و کیفی جامعه روستایی( کامران، 1374) برنامهریزی روستایی عبارت است از تدوین رابطه صحیح بین نیازهای جامعه روستایی و امکانات منابع طبیعی بالقوه و بالفعل روستا ( آسایش، 1374).
برنامهریزی روستایی دارای دو جنبه و پنج جزء میباشد : جنبههای برنامهریزی روستایی عبارت است از جنبه فضایی که به شمار و موقعیت نسبی اجزای فیزیکی روستا بر میگردد. جنبه کارکردی که به اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ارتباطات بین مراکز مربوط میباشد. در این صورت نقش اصلی برنامهریزی روستایی عبارت است از نقش توسعه منابع، نقش حل تضادها و مدیریت اراضی و محیط زیست روستا.
2-3-7- اجزای توسعه روستایی:
اول، کیفیت فیزیکی زندگی شامل محیط طبیعی، الگوی مصرف و نیازهای اساسی انسانی، امنیت طبیعی در برابر عناصر با منشا طبیعی و اجتماعی.
دوم، دستیابی به وسیله معیشت تمایل دستیابی به منابع تولیدی نظیر زمین، آب، نهادهها، فرصتهای شغلی و درآمد.
سوم، آزادی انتخاب، یعنی افزایش درصد افرادی که قادرند خودشان درباره آینده زندگی خود و آینده فرزندانشان تصمیم بگیرند و همزمان تضاد ها را کاهش داده، موقعیت و نقش زنان و بچهها را در جامعه و اقتصاد بهبود بخشند.
چهارم، توسعه متکی به خود یعنی افزایش اطلاعات اجتماعی، فرهنگی و محیطی از نظر مهارت و آگاهی از حقوق خویش، فرصتها و آزادی عقیده، وظیفه اجتماعی و مسئولیت اجتماعی افراد.
پنجم، توسعه اجتماعی، سیاسی، یعنی افزایش درصد مردمی که در تصمیمگیری مشارکت میکنند که در آینده جامعه آنها موثر باشد (Misra,1985).
2-3-8- مفهوم برنامهریزی
اگر هدف هر کشور یا جامعه را رسیدن به توسعه یا بهبود شرایط زندگی تعریف کنیم و توسعه را به معنای استفاده درست و منطقی از منابع و فرصتها و توزیع عادلانه آن بدانیم، بنابراین برنامهریزی عبارت خواهد بود از دانش و هنر استفاده منطقی و بهینه از منابع برای رسیدن به هدف توسعه، یا به عبارتی برنامهریزی کوششهای آگاهانه و تنظیم شده برای انتخاب و پیمودن بهترین راه برای رسیدن به هدفهای مشخص است. واقعیت این است که هر کشور یا جامعهای از یک سو با کمبود منابع روبروست و از سوی دیگر خواستهها و نیازهای نامحدودی دارد. در این بین برقراری ارتباط بین منابع محدود و نیازهای نامحدود به نحوی که بتوان نیازهای بیشتری را با منابع محدود پاسخ گفت. همان فرایند برنامهریزی نام دارد.
در واقع برنامهریزی فرایندی برای دستیابی سریعتر و آسانتر به هدف توسعه است که در آن هم مسیر و هم مراحل رسیدن به هدف و هم نحوه دستیابی به آن تعیین میشود. اینکه برنامهریزی به عنوان چهار چوبی معین برای رسیدن به اهداف توسعه در سطح جهانی مورد پذیرش عام قرار گرفته است، بیانگر اهمیت آن است. اما آنچه روشن است این است که برنامهریزی خود، تحت تاثیر الگوها و شرایط حاکم بر جامعه قرار دارد. برنامهریزی قبل از هر چیز نوعی آمادگی ذهنی برای عمل است و در عرصه فکر و ذهن نقش میبندد. بنابراین میتوان گفت که برنامهریزی دارای دو بخش ذهنی و عملی یا پیدا و پنهان است که دو جزء تحت تاثیر شرایط حاکم بر جامعه شکل میپذیرد. برای بررسی الگوهای برنامهریزی، روند شکلگیری برنامه، نحوه اجرای آن، ارزیابی نتایج اجرای برنامهها و میزان دستیابی به اهداف تعیین شده، توجه بر شرایط و وضعیت حاکم بر جامعه یا سرزمینی که برنامهریزی در آن جریان دارد، ضروری است (جمعهپور،1385).
2-3-9- انواع برنامههای توسعه روستایی:
برنامههای توسعه روستایی از ابعاد مختلفی قابل تقسیمبندی است از جمله:
2-3-9-1- تقسیم برنامه از نظر ماهیت موضوع:
برنامهها از نظر موضوع حیطه عمل و رشته مورد نظر در برنامه، تقسیمبندی میشوند، زیرا برنامهریزی در رشتههای مختلف تخصصی، انواع مختلف برنامهها را ایجاب میکند که هر یک از آنها جوانب، زمینهها و ماهیت موضوعی خاصی را در بر میگیرد، مثلاً برنامههای کشاورزی کمتر میتواند با برنامههای صنعتی یکنواختی و تشابه داشته باشد.
از انواع این برنامهها میتوان برنامههای صنعتی، کشاورزی، خدماتی، تجاری، بهداشتی، آموزشی و غیره را نام برد. هر یک از این رشتههای تخصصی خود به رشتههای فرعی دیگری تقسیم میشوند مثلاً یک برنامه صنعتی میتواند از مسائل مربوط به امور اداری، تولیدی، توزیعی و غیره که هر قسمت خاصی را ایجاب میکند، تشکیل شود. برنامه روستایی میتواند امور مربروط به کشاورزی، دامی، آموزشی، بهداشتی، اداری، حفاظتی و غیره را در برگیرد (کامران، 1374).
2-3-9-2- تقسیم برنامهها از نظر هدف:
از نظر هدف برنامه میتواند به صورت زیر تفکیک گردد:
- ارشادی: برنامهای است که اجرای آن توصیه میشود و خطوط هدایتی عمومی و توصیهای را در بر میگیرد( زیاری، 1378).
- اجرایی: برنامهای که معمولاً از بالا تهیه میشود و مراتب پایین باید آن را اجرا نمایند.
- اقتصادی: مثل برنامهریزی به حداکثر رساندن تولید و سود.
- اجتماعی: مثل تأمین نیازهای اجتماعی از قبیل بهداشت، آموزش و تأمین رفاه.
2-3-9-3- تقسیم برنامه از نظر طول اجرای برنامه:
برنامهها از لحاظ طول مدت اجرا به چهار گروه تقسیم میشوند:
الف) برنامههای ضربتی: در مواقعی اعمال میشوند که مدیر یا شخص برنامهریز در وضعیتی اضطراری و غیر قابل پیش بینی قرار گرفته و مجبور به اتخاذ تصمیم سریع و اجرای آن باشد. این نوع برنامهها معمولاً برای جلوگیری از ضرر و به حداقل رساندن آن و با استفاده از یک فرصت استثنایی و موقتی اجرا میشوند؛ مثلاً وقتی در منطقهای سیل یا زلزله میآید، مسئولان امر مجبورند سریعاً جهت اسکان و حفظ مردم از خطر تصمیمگیری کنند. پر واضح است که در چنین حالتی برنامهای ضربتی میریزند تا مردم را در چادرها با حداقل امکانات اسکان دهند، تا در فرصت مناسب بتوانند با خانهسازی و ایجاد تسهیلات، برنامههای کوتاه مدت یا دراز مدت بریزند.
ب) برنامههای کوتاه مدت: برای رسیدن به هدف معین در مدت زمانی نه چندان دور، برنامهریزان ناگزیر از طرح و اجرای برنامههای کوتاه مدت هستند. برنامههای کوتاه مدت باید منطبق بر استراتژی و اصول کافی و یا سیاست کلی سازمان به صورت خاص و یا کل یک جامعه به صورت عام باشند. به عبارت دیگر برای انجام یک برنامه کلی و دراز مدت در جامعه روستایی؛ مجبور به انجام مرحلهای کار و اجرای برنامههای کوتاه مدت هست؛ مثلاً یک مؤسسه کشاورزی ممکن است یک سری از اهداف کلی برای بالا بردن سطح زیر کشت، مکانیزه کردن کشاورزی، بهتر کردن سیستم آبیاری، افزایش بازده و کارایی زمین و غیره داشته باشد که برای نیل به این اهداف برنامههای دراز مدت مشخصی برای شیرین کردن زمینهای شورهزار، انجام برنامههای تحقیقاتی جهت استفاده از ماشینآلات، سدسازی، ایجاد شبکه آبیاری و غیره مشخص شده باشد. اما در کوتاه مدت اقدام به کشت سالانه زمین و به اصطلاح کاشت و داشت و برداشت محصول میکند. پر واضح است که اقدامات کوتاه مدت این مؤسسه از لحاظ کشت محصول و روش کشت، باید منطبق بر استراتژی کلی و برنامهدراز مدت آن باشد.
ج) برنامههای میان مدت: برنامههای میان مدت برنامههای کلی و اساسی هستند و بر پایه استراتژی کلی مؤسسه یا سازمان و یا کل یک کشور، طرحریزی میشوند.
برنامههای دراز مدت: برنامههای دراز مدت را معمولاً برای استقرار یک سیاست معین اقتصادی و اجتماعی و یا فرهنگی طرحریزی کرده و مورد اجرا میگذارند. به عنوان مثال، چنانچه هدف، مکانیزه کردن کشاورزی کشور در دراز مدت باشد، مسئولان امر برنامههای کوتاه مدت و میان مدت را برای اجرای این پروژه به مورد اجرا میگذارند.
مثلاً در بخش ساختمانی و زیر ساختها اقدام به ساخت سد و کانالیزه کردن آب رودخانه، و در بخش صنعت اقدام به تولید ماشینهای کشاورزی و ابزار مورد نیاز، و در بخش آموزش عالی به تربیت مهندسان و مروجان کشاورزی و تکنسینها اقدام میکنند و در سطح روستاها به مردم آموزشهای غیر رسمی لازم را برای پذیرش طرح ارائه میدهند. اعمال کل این برنامههای کوتاه مدت در جهت یک برنامه مشخص دراز مدت معین یعنی مکانیزه کردن کشاورزی در سطح مملکت است. بنابراین برای اجرای یک برنامه دراز مدت ناگزیر از اجرای برنامههای کوتاه مدت و میان مدت در راستای برنامه کلی هستیم( کامران، 1374).
2-4- بخش سوم: پیش نگاشتهها
در انجام هر تحقیق علمی مطالعه و بررسی تحقیقات و پژوهشهایی که در ارتباط با موضوع مورد بررسی انجام شده در اصطلاح پیشینه تحقیق نام دارد. پیشینه تحقیق به حقیقت تابلویی است که محقق در سایه توجه به آن میتواند به نقطه مورد نظر برسد همچنین پیدا کردن پیشینه مربوط ممکن است محقق را به جستجو برای یافتن فهرستی طولانی از منابع جدید وا دارد و میزان شناخت او را در مسیر تحقیق افزایش دهد تا دامنه اطلاعات خود را در مورد موضوع تحقیق گسترش داده و به نتایج منطقیتری دست یابد، بنابراین وجود پیشینه تحقیق لازم و ضروری است چرا که بدون دستیابی به نتایج تحقیقاتی دیگران، توسعه و تکامل آنها، امکان رسیدن به پاسخ مناسب و تجزیه تحلیل بهتر میسر نیست. تحقیقات زیادی در مورد درجهبندی و توسعهیافتگی روستاها کار شده که به مواردی از آنها در ذیل اشاره میشود:
کردوانی و شریفی (1391)، در تحقیقی با عنوان میزان توسعهیافتگی در دهستانهای شهرستان مریوان: مطالعة موردی بخش مرکزی، برای دستیابی به نتایج مورد نظر از نوزده شاخص استفاده کردند از جمله؛ سواد، بیکاران و شاغلان، اماکن مسکونی، آموزشی- فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اداری، خدمات زیربنایی مانند آب، برق، گاز، مراکز بهداشتی و درمانی و برای تعیین درجه توسعه یافتگی دهستانهای مریوان از روشهای مقادیر استاندارد z و کارکردی نوع دوم بهره بردند نتایج نشان داد که بخش مرکزی در قالب مطالعه موردی در رتبه نخست در میان دیگر بخشهای شهرستان مریوان قرار میگیرد.
زینلزاده و همکاران (1391) در تحقیقی با عنوان بررسی و تعیین شاخصهای توسعه انسانی- آموزشی در استانهای کشور (در سالهای 1387 و 1388) با استفاده از 16 شاخص در دو مقطع زمانی 1375 و 1388 به کمک تکنیک تاکسونومی عددی به این نتایج دست یافتند که در متوسط ضریب عدم برخورداری بین استانها حدود 2/22 درصد بهبود به وجود آمده است، اما شدت نابرابری بین آنها افزایش یافته است و در سال 1388 از نظر ترکیب شاخصهای اصلی توسعه انسانی، استان تهران در رتبه اول و استان سیستان و بلوچستان در رتبه آخر قرار دارند.
افشانی و همکاران(1390) در تحقیقی با عنوان مقایسه نقاط روستایی کشور بر اساس شاخصهای توسعه انسانی در سالهای 1375و1385 از 14 شاخص در سه بخش: آموزشی، اقتصادی و بهداشتی به روش تاکسونومی عددی به این نتیجه رسیدند که از لحاظ شاخصهای مورد بررسی، برخوردارترین نقاط روستایی کشور در استانهای تهران و اصفهان و محرومترین آنها نیز در استانهای سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی واقع است.
نسترن و همکاران (1389)، در پژوهشی با عنوان کاربرد تکنیک تاپسیس در تحلیل و اولویت- بندی توسعة پایدار مناطق شهری (مطالعه موردی: مناطق شهری اصفهان) به این نتیجه رسیدند: برابر تحلیل صورت گرفته، مناطق سیزده گانه شهرداری اصفهان در سه سطح برخوردار، نیمه برخوردار (متوسط) و محروم (فروبرخوردار) جای گرفتهاند. برای شناخت سطوح برخورداری مناطق شهر اصفهان، 21 شاخص مورد استفاده قرار گرفت و در این راستا، تاپسیس به عنوان روش تصمیمگیری چند شاخصهای استفاده شد و نتیجه حاصل از این بررسی نشان میدهد که در میان مناطق شهری اصفهان، شش منطقه محروم با ضریب اولویت 22/0 تا 34/0 در پایینترین سطح برخورداری جای گرفتهاند و اولین اولویت توسعه را به خود اختصاص دادهاند. دومین سطح شامل: چهار منطقه شهر است که دارای ضریب اولویت 42/0 تا 47/0 است و دومین سطح اولویت توسعه مناطق را در بر میگیرد. سطح یک، سه منطقه برخورداراز لحاظ 21 شاخص مورد بررسی را شامل میشود با ضریب اولویت 53/0 تا 64/0 و آخرین اولویت توسعه را در بردارد.
احمدیجیرنده )1389(، در تحقیقی با عنوان درجه توسعهیافتگی سکونتگاههای شهری شهرستان رودبار به این نتایج رسید که شهرهای کوهستانی دارای فاصله از مرکز شهرستان از امکانات و رشد شهرنشینی کمتری برخوردارند و همچنین شاخصهای اقتصادی، بهداشت و درمان، اجتماعی و جمعیتی باید در تمامی شهرها، مخصوصا در شهرهای مناطق کوهستانی برهسر و جیرنده تقویت و در برنامهریزیها مورد توجه قرار گیرند و شهر رودبار برخوردارترین شهر و شهر لوشان محرومترین شهر شناخته گردیدند.
مرادی (1387)، در خصوص تعیین سطوح توسعه یافتگی شهرستانهای استان گیلان با استفاده از آمار چند متغییره مطالعه و چنین گزارش نموده است: که نتایج حاصل از این تجزیه، تشابه بسیار بالایی با نتایج بدست آمده از روش تحلیل عاملی را نشان میدهد، که این امر صحت و دقت یافتههای پژوهش را نمایان میسازد. نتایج حاصل از تجزیه خوشهای برای مجموع شاخصها در سال 1385 نشان داد که در مجموع مناطق مذکور در چهار خوشه قرار گرفتند.
خوشه اول: املش، صومعه سرا، آستانه اشرفیه، رودسر، رودبار، لنگرود و فومن
خوشه دوم: لاهیجان، ماسال، رشت و آستارا
خوشه سوم: شفت، رضوانشهر، فومن، سیاهکل
خوشه چهارم:بندر انزلی؛ این امر میتواند ناشی از اختلاف نسبی این شهرستان با سایر مناطق مورد مطالعه از لحاظ دارا بودن صفات (شاخصهای) مورد نظر باشد.
سلیمانی(1387) در خصوص تعیین درجه توسعهیافتگی نواحی روستایی شهرستان رشت با استفاده از تاکسونومی عددی مطالعه و چنین گزارش نموده است: در فرایند توسعه روستایی هر چند ارتقاء کلی همه نواحی مهم است ، ولی توجه به نواحی روستایی محروم و کمتر برخوردار در راستای تامین نیازهای اساسی آنها و همچنین تعدیل تفاوتها در سطوح برخورداری آنها اهمیت بیشتری دارد. در شهرستان رشت نیز هر چند همه دهستانها درفرآیند توسعه به تهیه و اجرای طرحهای متناسب با نوع و سطح محرومیت خود نیاز دارند، ولی شش دهستان از مجموع دهستانها، به دلیل اینکه در همه ابعاد اقتصادی، اجتماعی و کالبدی در وضعیت « کمتر برخوردار » و یا « محروم » قرار دارند، اولویت بیشتری برای اجرای برنامههای توسعه هدفمند را دارا میباشند این شش دهستان عبارتند از : جیرنده، کنارسر، نوشهر، لاکان، پیر بازار.
بدری و همکاران(1385)، در مطالعهای به تعیین سطح توسعه یافتگی روستایی شهرستان کامیاران با استفاده از شاخص موریس پرداختند. نتایج نشان داد که سطح توسعه یافتگی روستاهای این شهرستان متفاوت بوده و دارای اختلاف و نابرابری است به گونهای که از مجموع هفت دهستان این شهرستان ، یک دهستان در سطح توسعه یافته ، پنج دهستان در سطح در حال توسعه و یک دهستان نیز در سطح توسعه نیافته قرار داشت .
بدری و اکبریان رونیزی(1385) در مطالعهای به مقایسهی روشهای گوناگون تعیین درجهی توسعه یافتگی (موریس، تاکسونومی عددی و مولفههای اصلی) پرداختند. آنها به این نتیجه رسیدند که نتایج بدست آمده از هر روش ، به دلیل نوع ماهیت و تفاوت شیوهی ارزش دهی به شاخصها و هم چنین ویژگیهای خاص هر منطقه باعث ارایهی رتبهبندی متفاوتی در مناطق مورد مطالعه میشود
باتیا و ری ((Bhatia & Rai, 2004 با استفاده از 23 شاخص، به کمک روشهای تحلیل عاملی و تاکسونومی عددی، در مطالعهای به نام تعیین سطح توسعه اقتصادی- اجتماعی در مناطق کوچک، به تعیین سطح توسعه 380 بلوک در 32 منطقه از هند در مقطع زمانی 2001 پرداختند.
نوربخش ((Noorbakhsh, 2004 در مقالهای تحت عنوان " توسعه انسانی و عدم تعادل منطقهای در هند " با استفاده از روش تحلیل عاملی به بررسی تفاوتهای منطقهای و همگرایی بین ایالتهای هند پرداخته است.
جو و همکارانش (Joao et al, 2000) به رتبهبندی مناطق پرتغال با استفاده از تکنیکهای آماری چند متغییره تحلیل عاملی و تحلیل خوشهای و بکارگیری شاخصهای اقتصادی، بهداشتی، آموزشی، فرهنگی و غیره پرداختهاند.
رضوانی و صحنه(1384)، در مورد توسعه یافتگی روستایی با استفاده از 49شاخص در چارچوب منطق فازی به این نتیجه رسیدند که دهستان های مورد مطالعه، بر خلاف داشتن شرایط محیطی که به تقریب همگن است، از لحاظ میزان برخورداری و سطح توسعه یافتگی ، تفاوتهای قابل ملاحظهای دارند. هم چنین سطح برخورداری دهستانها در هر یک از ابعاد اجتماعی – فرهنگی، اقتصادی و کالبدی با یک دیگر برابر نیست.
تقوایی و رضایی(1383) با استفاده از تکنیک طبقهبندی تاکسونومی عددی برای تعیین درجهی توسعه یافتگی مناطق روستایی شهرستانهای ایلام به این نتیجه رسیدند که بیش ترین میزان بهرهمندی روستاها در سطح شهرستان شیروان چرداول بوده و شهرستانهای ایلام، دره شهر، دهلران، مهران، ایوان و آیدانان به ترتیب در ردههای بعدی قرار دارد.
موسوی (1382)، در خصوص سنجش درجه توسعه یافتگی نواحی ایران مطالعه و چنین گزارش نموده است: روش پژوهش توصیفی-تحلیلی است که از مدلهای تحلیل عاملی، شاخص ترکیبی توسعه انسانی و ضریب پراکندگی و از نرم افزارهای رایانهای استفاده شده است. نتایج یافتهها حاکی از این است که 38 شاخص به 6 عامل تقلیل یافته، به طوری که سهم هر عامل در توسعه انسانی مشخص گردید و در نهایت از طریق ترکیبی توسعه انسانی، نواحی ایران در شاخصهای تلفیقی رتبهبندی گردید. برابر بررسیهای صورت گرفته، در مجموع 24 ناحیه برخوردار،116 ناحیه نیمه برخوردار و 113 ناحیه محروم شناخته شد میزان نابرابریهای ناحیهای 63/0 بوده است که این میزان در عامل اقتصادی-اجتماعی و در عامل تسهیلات مسکن کمتر بوده است. شکلگیری نابرابریهای ناحیهای در ایران بازتاب و برآیند عامل طبیعی، اقتصاد سیاسی، نارسایی نظام برنامهریزی، دوگانگی اقتصادی، مسائل قوی فرهنگی و قطبهای رشد بوده که عملکردهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و غیره دیگر نواحی را تحت الشعاع قرار داده و بر ایجاد نابرابریها دامن زدهاند.تهران بیش از دو قرن به دلیل مرکزیت اداری- سیاسی و بیش از نیم قرن به دلیل کلان شهر بزرگ کشور بودن نفوق و برتری خود را نظام ناحیهای کشور حفظ نموده است و به عنوان رشد قطب ملی، شهرهای مشهد ، اصفهان ، تبریز ، شیراز به عنوان قطبهای رشد منطقهای و شهرهای بالای 500 هزار نفر و مراکز استانی به عنوان قطبهای رشد درجه دو که همان کارکرد و نقش تهران را در نظامهای منطقهای و استانی ایفا نمودهاند. به این ترتیب این شهرها امکانات و خدمات و نیروی انسانی ماهر و متخصص را از نواحی پیرامونی خود جمع کردهاند و تمرکز اقتصادی، سیاسی، جغرافیایی و جمعیتی را در سازمان فضایی ایران پدیدار ساختهاند و الگوی توسعه فضایی ناحیهای در ایران را به صورت مرکز پیرامون در آوردهاند.
اسلامی (1372)، در خصوص تعیین درجه توسعه یافتگی مناطق روستایی کشور مطالعه و چنین گزارش نموده است: وجود نزدیک به نیمی از جمعیت کشور در مناطق روستایی لزوم توجه به این جمعیت انبوه را دو چندان میسازد، بنابراین هر گونه برنامهریزی در کشور باید با توجه خاص به این مناطق همراه باشد. تحولات جهانی خصوصا افزایش قیمت نفت در اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350 موجب به وجود آمدن امکاناتی برای کشور گردید، اما از آنجایی که هر منطقه قدرت جذب متفاوتی را در استفاده از این امکانات داشتهاند موجب گردید که دو گانگیهای منطقهای بین شهر و روستا و حتی روستا با روستا تشدید گردید. فرضیه ما در این رساله این است که وضعیت مناطق روستایی کشور در سال 65 نسبت به سال 55 بهبود یافته است. برای آزمون کردن این فرضیه با توجه به 44 شاخص توسعه منطقهای و با استفاده از دو تکنیک آماری تاکسونومی و فاکتور آنالیز متوسل شدهایم. نتایج حاصل از این رساله حاکی از این مطلب است که تمامی مناطق روستایی کشور در سال 65 نسبت به سال 55 وضیعتشان بهبود یافته است ولی نکته قابل توجه اینکه هر چند مناطق روستایی کشور پیشرفت داشتهاند ولی دوگانگی منطقهای در بین این مناطق تشدید شده است به طوری که در سال 55 تفاوت توسعه یافتگی بین پیشرفتهترین استان و محرومترین استان در سال 55 42 در صد میباشد ولی این رقم برای سال 65 برابر با 44 در صد میباشد بنابراین اختلاف تشدید شده است.
رضوانی(1382)، در پژوهشی با عنوان«تعیین و تحلیل سطوح برخورداری نواحی روستایی استان زنجان»، به بهره گیری از شاخص ناموزون موریس و 27 شاخص در زمینههای اقتصادی و اجتماعی پرداخته است .نتیجه این مطالعه نشان دهنده تفاوت زیاد سطوح برخورداری دهستانهاست، و همچنین، امکانات محیطی و نزدیکی به مراکز شهری، کانونها و محورهای توسعه، محدودههای صنعتی، و شبکههای زیربنایی عمده در سطوح برخورداری نواحی روستایی استان نقشی موثر داشته است.
کلانتری، ایروانی و وفائی نژاد(1382)، به بررسی سنجش سطح توسعه روستایی در شهرستان تربت حیدریه پرداخته و نتیجه گرفتهاند که در دوره زمانی 79-1365، شکاف و نابرابری بین مناطق روستایی از نظر دسترسی به امکانات مختلف کاهش یافته است؛ اما برای دستیابی به توسعه متوازن و یکپارچه، همچنان نقاط روستایی راه طولانی در پیش دارند.
رضائی پور (1384)، درجهبندی توسعه یافتگی روستاها با استفاده از مدل تاکسونومی عددی شهرستان شفت که رضائی پور در این تحقیق به این نتایج رسیده است:روستاهای با جمعیت بالا و با فاصله کمتر به مرکز شهرستان نسبت به روستاهای مناطق کوهستانی بر خوردارترند و مهاجرت از روستا به شهر مخصوصا در نواحی کوهستانی مشهودتر میباشد و برای رفع محرومیت نیاز به ایجاد خدمات زیر بنایی و رونمایی میباشد.
قدیر معصوم و حبیبی (1383)، با استفاده از آنالیز تاکسونومی عددی و با استفاده از شاخصهای گوناگون اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و کالبدی اقدام به سنجش توسعه یافتگی شهرستانهای استان گلستان کردند و در پایان و با توجه به توسعهی بین بخشی و تعیین نقاط حد بحرانی و جایگاه مراکز سکونت گاهی ، راه بردهای بخشی را برای رسیدن به توسعه ارائه کردند.
آقایاری هیر (1383)، در خصوص سطحبندی پایداری توسعه روستایی بخش هیر با استفاده از جی ای اس مطالعه و چنین گزارش نموده است: اثر نظام محیطی بهتر از نظامهای اجتماعی و اقتصادی است. پس از نظام محیطی با امتیازی نزدیک به آن نظام اجتماعی قرار دارد نظام اقتصادی از وضعیت بدتری در منطقه مورد مطالعه برخوردار است، مشکل اصلی موجود در منطقه مورد مطالعه از لحاظ اقتصادی است. همچنین در خصوص عوامل موثر در توسعه پایدار با تجزیه تحلیل آماری بر روی 5 عامل وضعیت طبیعی، فاصله تا مرکز بخش، جمعیت، اشتغال و با سوادی مشخص شد که عامل وضعیت طبیعی روستاها بیشترین همبستگی را با وضعیت نظامهای مختلف و توسعه پایدار روستایی دارد.
مرصوصی (1383)، در مورد توسعه یافتگی اجتماعی در شهر تهران با استفاده از میزان انحراف از میانگین مناطق از شاخصهای فقر و توسعه، اذعان کرد که نابرابری فضایی استانداردهای زندگی بین مناطق تهران وجود دارد که این نابرابری از یک روند افزایشی برخوردار است.
2-5- بخش چهارم: چهارچوب نظری
براساس بررسیهای به عمل آمده از تحقیق و پیش نگاشتههای مرتبط با موضوع تحقیق توسعه روستایی دارای ابعاد مختلفی است که در این تحقیق پنج بعد اصلی آموزشی و فرهنگی، بهداشتی و درمانی، ارتباطی، خدماتی و رفاهی، زیربنایی مورد توجه بوده که هر کدام از این ابعاد با شاخصهایی توسط محقق سنجیده میشود که در نهایت چهارچوب نظری تحقیق به شرح زیر است.
68135592710
شکل 2-1- چهارچوب نظری تحقیق: سنجش توسعه روستایی بر اساس پنج بعد آموزشی و فرهنگی، بهداشتی و درمانی، ارتباطی، خدماتی و رفاهی، زیربنایی(منبع: پیشنهادی محقق)
منابع و ماخذ
آسایش، ح.، (1374). اقتصاد روستایی. انتشارات پیام نور. چاپ اول. تهران.
آسایش، ح.، (1375). برنامه ریزی روستایی در ایران. انتشارات پیام نور. چاپ اول.
آسایش، ح.، (1375). اصول و روشهای برنامه ریزی ناحیه ای. انتشارات دانشگاه پیام نور.
آسایش، ح.، (1385). اصول و روشهای برنامه ریزی روستایی. دانشگاه پیام نور. تهران.
آقایاری هیر، م.، (1383). سطح بندی پایداری توسعه روستاهای بخش هیر با استفاده از جی ای اس. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس.
احمدی جیرنده، ع.، (1389). تعیین درجه توسعه یافتگی سکونتگاههای شهری شهرستان رودبار با استفاده از مدل برنامه ریزی ناحیه ای. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد رشت.
ازکیا، م. و غفاری، غ.، (1384). جامعه شناسی توسعه. نشر کیهان. ویرایش دوم. تهران.
ازکیا، م.، (1384). مقدمه ای بر جامعه شناسی توسعه روستایی. انتشارات اطلاعات. ویرایش دوم. تهران.
ازکیا، م.، (1381). جامعه شناسی توسعه و توسعه نیافتگی روستایی ایران. انتشارات اطلاعات. تهران.
اسلامی، س.، (1372). تعیین درجه توسعه یافتگی مناطق روستایی کشور. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی.
اصلاح عربانی، ا.، (1387). کتاب گیلان. چاپ اول. تهران. نشر گروه پژوهشگران ایران.
افروخته، ح.، (1387). مقدمه ای بر برنامه ریزی سکونتگاههای روستایی. انتشارات گنج هنر. تهران.
افشانی، ع. و ابراهیم پور، ص. و عسکری ندوشن، ع.، (1390). مقایسه نقاط روستایی کشور بر اساس شاخص های توسعه انسانی در سالهای 1375و1385. فصلنامه روستا و توسعه. سال 14. شماره 3.
بدری ،س. و اکبریان رونیزی، س. و جواهری، س. (1385). تعیین سطوح توسعه یافتگی نواحی روستایی شهرستان کامیاران. تحقیقات جغرافیایی. شماره21. صفحه 130-116.
بدری، س. و اکبریان رونیزی ،س. (1385). مطالعه ی تطبیقی کاربرد روش های سنجش توسعه یافتگی در مطالعات ناحیه ای مورد: شهرستان اسفراین. جغرافیا و توسعه. شماره4. صفحه 22-5
پاپلی یزدی، م. و ابراهیمی، م.، (1381). نظریه های توسعه روستایی.انتشارات سمت.
تقوایی، م. و رضایی، ج. (1383). مقایسه ی درجه ی توسعه یافتگی مناطق روستایی شهرستان های استان ایلام با استفاده از روش طبقه بندی تاکسونومی عددی. مجله ی پژوهشی دانشگاه اصفهان. شماره16.
تقوایی، م. (1382). مقایسه درجه توسعه یافتگی مناطق روستایی شهرستانهای استان ایلام با استفاده از روش طبقه بندی تاکسونومی عددی. دانشگاه اصفهان.
جمعه پور، م.، (1385). مقدمه ای برنامه ریزی توسعه روستایی. سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد.
جمعه پور، م.، (1385). مقدمه ای بر برنامه ریزی توسعه روستایی:دیدگاهها و روشها. انتشارات سمت. تهران.
جهانگیر، م.، (1380). مجموعه قوانین و مقررات شهر و شهرداری(قانون تقسیمات کشوری). نشر دوران. تهران.
حامد مقدم، ا.، (1373). «مشارکت و توسعه مشارکتی روستایی» مجموعه مقالات سمینار جامعه و توسعه. جلد دوم. انتشارات سمت. تهران. صفحه 10-19.
حسینی ابری، ح.، (1383). مدخلی بر جغرافیای روستایی ایران. دانشگاه اصفهان.
رضایی، پ.، (1390). مجموعه مقالات اولین همایش منطقه ای علمی پژوهشی توسعه پایدار شهرستان رودبار. نشر رمه. رشت.
رضائی پور، م.، (1384). درجه بندی توسعه یافتگی روستاها با استفاده از مدل تاکسونومی عددی شهرستان شفت. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد رشت.
رضوانی، م.، (1388). مقدمه ای بر برنامه ریزی توسعه روستایی در ایران. نشر قومس. تهران.
رضوانی، م.، (1385). تعیین و تحلیل سطوح برخورداری نواحی روستایی استان زنجان. فصلنامه پژوهش های جغرافیایی.شماره 50.
رضوانی، ع.، (1377). روابط متقابل شهر و روستا با تأکید بر ایران چاپ سوم. دانشگاه پیام نور. تهران.
زینل زاده، ر. و برزوییان، ص. و قجری، ع.، (1391). بررسی و تعیین شاخص های توسعه انسانی- آموزشی در استانهای کشور (در سالهای 1387 و 1388). فصلنامه علمی- پژوهشی نگرش های نو در جغرافیای انسانی. سال چهارم. شماره دوم.
سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان گیلان. (1385). مشخصات عمومی، اجتماعی و اقتصادی آبادی های دارای سکنه شهرستان رودبار.
سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان گیلان، (1390). دفتر آمار و اطلاعات.
سعیدی، ع.، (1377). «مباحثی پیرامون توسعه روستایی». مجله راهبردهای توسعه روستایی. جهاد کشاورزی. شماره 162. صفحه 115-150.
سلیمانی، ع.، (1387). تعیین درجه توسعه یافتگی نواحی روستایی شهرستان رشت با استفاده از تاکسونومی عددی. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه گیلان.
شهبازی، ا.، (1372). توسعه و ترویج روستایی. دانشگاه تهران.
قدیری معصوم، م. و حبیبی، ک.، (1383). سنجش و تحلیل سطوح توسعه یافتگی شهرها و شهرستان های استان گلستان. پژوهش های جغرافیایی. شماره11. صفحه 170-147.
کامران، ف.، (1374). توسعه و برنامه ریزی روستایی. انتشارات آوای نور. تهران.
کردوانی، پ. و شریفی، ص.، (1391). میزان توسعه یافتگی در دهستان های شهرستان مریوان: مطالعة موردی بخش مرکزی. فصلنامه روستا و توسعه. سال 15. شماره 3.
کلانتری ، خ. و همکاران، (1382). «سنجش سطح توسعه روستایی در شهرستان بیرجند». پژوهش های جغرافیایی. شماره 44.
کوتر، ه.، (1368). «اهداف و راهبردهای توسعه کشاورزی در جهان سوم». ماهنامه روستا و توسعه. شماره 2. صفحه 18-10.
محسنی، م.، (1372). مقدمات جامعه شناسی. چاپ 10. انتشارات نویسنده. تهران.
مرادی، د.، (1387). تعیین سطوح توسعه یافتگی شهرستان های استان گیلان با استفاده از آمار چند متغیره مطالعه. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه گیلان.
مرسلی، ا.، (1384). تعیین درجه توسعه یافتگی مناطق روستایی استان زنجان. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی.
مرصوصی، ن.، (1383). توسعه یافتگی و عدالت اجتماعی شهر تهران. پژوهش های اقتصادی. شماره 4. صفحه 32-19.
مطیعی لنگرودی، ح.، (1382). برنامه ریزی روستایی. جهاد دانشگاهی مشهد.
معافی، م.، (1367). «نگرش سیستمی به جغرافیای طبیعی». مجله رشد آموزش جغرافیا. سال سوم. شماره39. صفحه 14-28.
موسوی، م.، (1382). سنجش درجه توسعه یافتگی نواحی ایران. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه یزد.
مولائی هشجین، ن.، (1380). مفهوم تعریف و ضرورت برنامه ریزی توسعه روستایی. مجله سپهر. شماره33.
مولائی هشجین، ن.، (1382). مفهوم تعریف و ضرورت برنامه ریزی توسعه روستایی. گروه جغرافیا واحد رشت.
میسرا، آر.پی، (1367). «مباحثی پیرامون توسعه روستایی». ترجمه دکتر علی اکبر. مجله راهبردهای توسعه روستایی. جهاد کشاورزی. شماره 115. صفحه 36-25.
میسرا، آر.پی، (1366). «توسعه روستایی، مسایل و مشکلات». ترجمه علی اکبر. ماهنامه روستا و توسعه. شماره اول. مرکز تحقیقات و بررسی مسایل روستایی. جهاد سازندگی.
نسترن، م. و ابوالحسنی، ف. و ایزدی، م.، (1389). کاربرد روش تاپسیس در تحلیل و اولویت بندی توسعة پایدار مناطق شهری(مطالعه موردی: مناطق شهری اصفهان). مجله جغرافیا و برنامه ریزی محیطی. سال21. شماره2.
نعمتی، ر.، (1388). اولویت بندی توسعه روستایی و تحلیل فضای آن با تاکید دیدگاه روستایی (مطالعه موردی : بخش مرکزی شهرستان خرم آباد). پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس.
نیک خلق،ع.، (1381). جامعه شناسی روستایی. انتشارات چاپخش.
. Hodder, R. (2000). Development geography, routledge,london.
. Bhatia,V.K .& S.C. Rai (2004), evaluation of socio-economic development in small areas, new delhi university.
. Joao oliveira soares, manuela lourenco marques, carloes manuel ferreira monteiro (2000), a multivariate methodology to uncover regional disparities: a contribution to improve european union and governmental decisions, departamento de mathematical, faculdade de ciencias e tecnologia – u.n.l, lisbon, portugal.
. Noorbakhsh, farhadic (2004), human development and regional disparity in india, centre for development studies department of economics university of glasgow.
Sanders, I. T. (1977), rural society, new jersey, prentice hall.
Bertrand, alvin l, (1985), rural sociology, an analysis of contemporary rural life, new york, mcgraw-hill.
Sorokin, P. And C. Zimmermann, (1977), principle of rural-urban sociology, new york, routledge.
Mitcheel bruce, (1997), resource and environmental management, harlow, london.
Holt.D,(1973): forth un seminar: training for rural development, june, 7-15.
Misra . R.P(1985): rural development, capitalist & social paths, vol l, cocept publishing company , new delhi.
Johnston. R. J. Et all (1998) : the dictionary of human geography , third edition , black well, u k.
Small john and Witherick michael,(1990), a modern dictionary of geography, second edition, london.